جمع بندی سرانجامِ یک فرد

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرانجامِ یک فرد

این مورد از جانب دوستی از بنده سوال شده؛ اگر فردی بعد از تفکر و تعقل در مساله ی توحید به این نتیجه رسید که نمیتواند وجود خدا را بپذیرد و بقیه عمر خود را با همین تفکر سپری نمود، با توجه به اینکه تمام تلاش خود را در شناخت خدا کرده بوده، بر اساس تعالیم اسلامی چه سرانجامی در انتظار او خواهد بود؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد رئوف

mejzam;724556 نوشت:
این مورد از جانب دوستی از بنده سوال شده؛ اگر فردی بعد از تفکر و تعقل در مساله ی توحید به این نتیجه رسید که نمیتواند وجود خدا را بپذیرد و بقیه عمر خود را با همین تفکر سپری نمود، با توجه به اینکه تمام تلاش خود را در شناخت خدا کرده بوده، بر اساس تعالیم اسلامی چه سرانجامی در انتظار او خواهد بود؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

در روز قیامت افراد اگر مرتکب خطا یا اشتباهی شده باشند (خطایی عملی یا فکری) مورد مواخذه قرار می گیرند. اگر در خطای خود معذور باشند یعنی جاهل قاصر باشند، ان شالله که عذابی متوجه آنها نیست ولی اگر مقصر باشند (حتی در جهلشان) صلاحیت عذاب شدن را خواهند داشت.

توضیح بیشتر اینکه گاهی فردی واقعا هر آنچه در توان داشته است، برای رسیدن به حقیقت صرف نموده و با این حال باز هم به آن نائل نشده است، در این مورد گفته می شود فرد، جاهل قاصر است و ان شالله خداوند از سر خطای او می گذرد.

اما فردی ممکن است به صرف شنیدن یک سخن یا مجموعه ای از سخنان بدون آنکه حقیقتا آنها را مورد بررسی قرار داده باشد و نقد آنها را مطالعه کرده باشد، دچار لغزش هایی می شود، در چنین حالتی فرد در مورد جهل خودش نیز مقصر است و این جهل، عذر موجهی نخواهد بود.
همچنین است افرادی که بر اثر تاثیر رسانه ها، مُدها و موج های تبلیغاتی، به افعال یا باورهایی روی می آوردند بدون آنکه از پس این باورها و از پایه های فکری آنها آگاه باشند.

موفق باشید

رئوف;725694 نوشت:
در روز قیامت افراد اگر مرتکب خطا یا اشتباهی شده باشند (خطایی عملی یا فکری) مورد مواخذه قرار می گیرند. اگر در خطای خود معذور باشند یعنی جاهل قاصر باشند، ان شالله که عذابی متوجه آنها نیست ولی اگر مقصر باشند (حتی در جهلشان) صلاحیت عذاب شدن را خواهند داشت.

با سلام و ادب

شخص مذکور قاصر و جاهل نیست چون بنابر فرمایش استارتر در توحید تعقل و تفکر نموده است و به ضد آن رسیده است!

مقصر هم نیست به همان دلیل(تلاش علمی و فکری کرده است)

رئوف;725694 نوشت:
وضیح بیشتر اینکه گاهی فردی واقعا هر آنچه در توان داشته است، برای رسیدن به حقیقت صرف نموده و با این حال باز هم به آن نائل نشده است، در این مورد گفته می شود فرد، جاهل قاصر است و ان شالله خداوند از سر خطای او می گذرد.

جاهل قاصر کسی است توان درک حقیقت را ندارد چنین کسی داعیه ای برای نیل به حقیقت نداشته به دنبالش هم نخواهد رفت،مثل انسانهای سفیه و ابله.

در فرد مذکور این فرض وجود ندارد.

از سوی دیگر ما آیات قران را داریم:"والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"این آیه می تواند اجتهاد و تلاش فکری را نیز شامل شود.

و این فرد چنین تلاشی داشته است!(بنابر آنچه بیان شده است)

پس نه قاصر است و نه مقصر!

نتیجتا اینکه راه را درست نرفته است وگرنه حقیقت را درک می کرد.

اگر این شخص در توحید تفکر و تعقل می کرد راه را می یافت،ممکن است مشکل دیگری وجود داشته باشد، خود شخص باید باشد و راهی را که برای درک

حقیقت توحید رفته بیان کند تا مشکل معلوم شود!

رئوف;725694 نوشت:

توضیح بیشتر اینکه گاهی فردی واقعا هر آنچه در توان داشته است، برای رسیدن به حقیقت صرف نموده و با این حال باز هم به آن نائل نشده است، در این مورد گفته می شود فرد، جاهل قاصر است و ان شالله خداوند از سر خطای او می گذرد.

ممنون از پاسخ شما
همانطور که گفته شد، این فرد بدون تاثیرپذیری از مد و تبلیغات و سخنان ملحدین، تمام تلاش خود را کرده، یعنی همه برهان های موجود را بررسی کرده و همچنین راه هایی که فکر میکرده به توحید برسد را پیموده، اما قانع نشده و نتوانسته وجود خدا را بپذیرد. آیا این فرد جاهل قاصر است و مورد عقوبت قرار نخواهد گرفت؟

حبیبه;725698 نوشت:

نتیجتا اینکه راه را درست نرفته است وگرنه حقیقت را درک می کرد.

اگر این شخص در توحید تفکر و تعقل می کرد راه را می یافت،ممکن است مشکل دیگری وجود داشته باشد، خود شخص باید باشد و راهی را که برای درک

حقیقت توحید رفته بیان کند تا مشکل معلوم شود!

این شخص، در خانواده ای بسیار مذهبی متولد شده و تا چندی پیش نیز پیرو اسلام بوده، اما بعد به باورهای خود شک کرد و با مطالعات بسیاری که داشته و بررسیهایی که انجام داده است در مسیری دیگر قرار گرفت.

حبیبه;725698 نوشت:
با سلام و ادب

شخص مذکور قاصر و جاهل نیست چون بنابر فرمایش استارتر در توحید تعقل و تفکر نموده است و به ضد آن رسیده است!

مقصر هم نیست به همان دلیل(تلاش علمی و فکری کرده است)

جاهل قاصر کسی است توان درک حقیقت را ندارد چنین کسی داعیه ای برای نیل به حقیقت نداشته به دنبالش هم نخواهد رفت،مثل انسانهای سفیه و ابله.

در فرد مذکور این فرض وجود ندارد.

از سوی دیگر ما آیات قران را داریم:"والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"این آیه می تواند اجتهاد و تلاش فکری را نیز شامل شود.

و این فرد چنین تلاشی داشته است!(بنابر آنچه بیان شده است)

پس نه قاصر است و نه مقصر!

نتیجتا اینکه راه را درست نرفته است وگرنه حقیقت را درک می کرد.

اگر این شخص در توحید تفکر و تعقل می کرد راه را می یافت،ممکن است مشکل دیگری وجود داشته باشد، خود شخص باید باشد و راهی را که برای درک

حقیقت توحید رفته بیان کند تا مشکل معلوم شود!

با سلام خدمت شما دوست گرامی

جاهل به دو گونه قابل فرض است:

جاهلی بسیط به این معنا که به سادگی می گوید که حکم فلان مسئله را نمی دانم.
جاهل مرکب، به این صورت که گمان می کند الف ب است و بسیار هم بر موضع خود پافشاری میکند ولی در واقع الف ب نیست

در فرض بحث ما نیز فرد، گمان می کند خدایی وجود ندارد و .. ولی پس از مرگ روز قیامتی برگزار می شود و خداوند به حساب اعمال او می رسد. آیا فرد در مورد اینکه خدایی وجود ندارد، جاهل نبوده است؟!

موفق باشید

mejzam;725710 نوشت:
مطالعات بسیاری که داشته

چه کتابهایی مطالعه کردند؟این خیلی مهم است.

مطالعه همان تفکر و تعقل نیست،مطالعه بررسی نتیجه ی تفکرات دیگران است.

ممکن است این تفکرات حتی آلوده باشند یا تفکرات ناسالم و سقیم.

در تفکر از مقدمات معلوم به مجهولات می رسیم.این معلومات ما چیست؟حاصل یک فکر دیگر؟چه فکری؟

اگر در تفکر مواد دریافتی و معلوم ما ناصحیح بود نتایج صحیح نمی شوند! بلکه سقیم خواهند بود.

mejzam;725706 نوشت:
ممنون از پاسخ شما
همانطور که گفته شد، این فرد بدون تاثیرپذیری از مد و تبلیغات و سخنان ملحدین، تمام تلاش خود را کرده، یعنی همه برهان های موجود را بررسی کرده و همچنین راه هایی که فکر میکرده به توحید برسد را پیموده، اما قانع نشده و نتوانسته وجود خدا را بپذیرد. آیا این فرد جاهل قاصر است و مورد عقوبت قرار نخواهد گرفت؟

با سلام مجدد

بنده می توانم حکم کلی بیان کنم و در مورد افراد خاص، با توجه به اینکه از جزئیات بی خبرم، نمی توانم حکم کنم.
حکم کلی این است که اگر شخصی واقعا همه توانش را صرف کند و به این نتیجه برسد، انشالله معذور است. یعنی کسی صادقانه و از روی جد و جهد چنین اقدامی بکند و به این نتیجه برسد (نه اینکه خدایی نکرده از روی عوامل غیر معرفتی).
اما در مورد شخص خاصی که مد نظر شماست، بنده نمی دانم چه مطالعاتی داشته اند، به چه نقدهایی توجه داشته اند، از چه متفکرینی متاثر هستند و ... (و به طور خلاصه آیا واقعا تمام راه های ممکن را طی کرده اند؟) بنابراین نمی توانم در مورد فرد خاص نظر بدهم.

موفق باشید

رئوف;725719 نوشت:
جاهل مرکب، به این صورت که گمان می کند الف ب است و بسیار هم بر موضع خود پافشاری میکند ولی در واقع الف ب نیست

استاد گرامی چطور ممکن است یک تلاش علمی صحیح منجر به جهل مرکب بشود؟

مگر اینکه واقعا آنچه علم تصور می کرده جهل بوده باشد!

حبیبه;725720 نوشت:
چه کتابهایی مطالعه کردند؟این خیلی مهم است.

مطالعه همان تفکر و تعقل نیست،مطالعه بررسی نتیجه ی تفکرات دیگران است.

ممکن است این تفکرات حتی آلوده باشند یا تفکرات ناسالم و سقیم.

در تفکر از مقدمات معلوم به مجهولات می رسیم.این معلومات ما چیست؟حاصل یک فکر دیگر؟چه فکری؟

اگر در تفکر مواد دریافتی و معلوم ما ناصحیح بود نتایج صحیح نمی شوند! بلکه سقیم خواهند بود.

تا آنجا که اطلاع دارم از کتابهای شهید مطهری گرفته تا کتابهای نیچه را مطالعه کرده. اتفاقا بیش از انکه مطالعه کند تفکر میکند.
نظر شما اینست که علیرغم این تلاشها، چون نتیجه اش غیر از توحید بوده مجازات خواهد شد؟

رئوف;725721 نوشت:
با سلام مجدد

بنده می توانم حکم کلی بیان کنم و در مورد افراد خاص، با توجه به اینکه از جزئیات بی خبرم، نمی توانم حکم کنم.
حکم کلی این است که اگر شخصی واقعا همه توانش را صرف کند و به این نتیجه برسد، انشالله معذور است. یعنی کسی صادقانه و از روی جد و جهد چنین اقدامی بکند و به این نتیجه برسد (نه اینکه خدایی نکرده از روی عوامل غیر معرفتی).
اما در مورد شخص خاصی که مد نظر شماست، بنده نمی دانم چه مطالعاتی داشته اند، به چه نقدهایی توجه داشته اند، از چه متفکرینی متاثر هستند و ... (و به طور خلاصه آیا واقعا تمام راه های ممکن را طی کرده اند؟) بنابراین نمی توانم در مورد فرد خاص نظر بدهم.

موفق باشید

ممنون از پاسخ روشن شما [emoji120]

حبیبه;725723 نوشت:
استاد گرامی چطور ممکن است یک تلاش علمی صحیح منجر به جهل مرکب بشود؟

مگر اینکه واقعا آنچه علم تصور می کرده جهل بوده باشد!

دوست گرامی

تلاش علمی حتی اگر صادقانه باشد، ممکن است با طی مقدمات غیر صحیح و اعتماد بر قضایایی که قابل اعتماد نیستند، به نتیجه ای غیر صحیح برسد. همچنین ممکن است فرد، دلایل متقنی که وجود دارد را ندیده بگیرد یا توجه نکند.

موفق باشید

mejzam;725730 نوشت:
تا آنجا که اطلاع دارم از کتابهای شهید مطهری گرفته تا کتابهای نیچه را مطالعه کرده. اتفاقا بیش از انکه مطالعه کند تفکر میکند.
نظر شما اینست که علیرغم این تلاشها، چون نتیجه اش غیر از توحید بوده مجازات خواهد شد؟

کفر مجازات دارد.

مگر به قول استاد گرامی شخص قاصر باشد،که گمان نمی کنم ایشان قاصر باشند.

ضمنا یک چیز را هم توجه داشته باشید،ممکن است ایشان بعدها حقیقت را به درستی بشناسند

پس از الان راجع به عاقبت ایشان نمی توان قضاوت کرد.

راجع به هیچکس نمی توان قضاوت کرد.

حبیبه;725747 نوشت:
کفر مجازات دارد.

مگر به قول استاد گرامی شخص قاصر باشد،که گمان نمی کنم ایشان قاصر باشند.

ضمنا یک چیز را هم توجه داشته باشید،ممکن است ایشان بعدها حقیقت را به درستی بشناسند

پس از الان راجع به عاقبت ایشان نمی توان قضاوت کرد.

راجع به هیچکس نمی توان قضاوت کرد.

درست است، فرض را بر این گرفتیم بر این عقاید خود بماند.
ممنون از مشارکت شما در بحث [emoji120]

رئوف;725694 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

در روز قیامت افراد اگر مرتکب خطا یا اشتباهی شده باشند (خطایی عملی یا فکری) مورد مواخذه قرار می گیرند. اگر در خطای خود معذور باشند یعنی جاهل قاصر باشند، ان شالله که عذابی متوجه آنها نیست ولی اگر مقصر باشند (حتی در جهلشان) صلاحیت عذاب شدن را خواهند داشت.

توضیح بیشتر اینکه گاهی فردی واقعا هر آنچه در توان داشته است، برای رسیدن به حقیقت صرف نموده و با این حال باز هم به آن نائل نشده است، در این مورد گفته می شود فرد، جاهل قاصر است و ان شالله خداوند از سر خطای او می گذرد.

اما فردی ممکن است به صرف شنیدن یک سخن یا مجموعه ای از سخنان بدون آنکه حقیقتا آنها را مورد بررسی قرار داده باشد و نقد آنها را مطالعه کرده باشد، دچار لغزش هایی می شود، در چنین حالتی فرد در مورد جهل خودش نیز مقصر است و این جهل، عذر موجهی نخواهد بود.
همچنین است افرادی که بر اثر تاثیر رسانه ها، مُدها و موج های تبلیغاتی، به افعال یا باورهایی روی می آوردند بدون آنکه از پس این باورها و از پایه های فکری آنها آگاه باشند.

موفق باشید


سلام.استاد گرامی، چون استارتر تاپیک اشاره به تعالیم اسلامی داشتند، اگر لازم می دانید، برای پاسخ، اشاره ای به آیاتی از قرآن داشته باشید که تائید کننده بیانات شما باشد.
و من احساس می کنم، درست است که قرآن اشتباه نکنم، بیان فرموده، اگر مثلاعملی ناپسند از روی جهل انجام شد، مثلا شخص سرزنش نمی شود، با فلان شروط، ولی فکر نمی کنم که آن عمل ناپسند را می توانیم، کفر به خدا هم بدانیم.من احساس می کنم با توجه به آیاتی، مثل ایه مربوط به عالم زر، کفر به خدا، از آن دست اعتقادات و اعمالی نباشد، که بگوییم شخص در رسیدن به آن ها مثلا قصوری نداشته و تفصیری ندارد.باز شما بهتر می دانید.
یک سوال دیگر، اینکه آیا می توانیم از این بیانات شما که نقل قول داشتم مثلا نتیجه بگیریم، که حتی افرادی چون صدام و هیتلر که جنایاتشان غیر قابل انکار است، هم، ممکن است خدا از سر خطاهای آنها بگذرد، چرا که مثلا قصوری نداشتند و مثلا از روی جهل جنایات را مرتکب می شدند؟؟

سلام
قدر مسلم ما می دانیم که اگر تلاش علمی صحیح انجام شود ، به نتیجه خواهد رسید. مگر اینکه فرد توان فکری کافی نداشته باشد.

استارتر محترم فرمودند:

mejzam;725730 نوشت:
تا آنجا که اطلاع دارم از کتابهای شهید مطهری گرفته تا کتابهای نیچه را مطالعه کرده.

دوست عزیز ، اگر به یک "غذای سالم" ، مقداری "سم" اضافه کنی ، نتیجه نهایی "سالم" خواهد بود یا کشنده؟

خواندن کتب ضاله ، شرعاً حرام است. این به خاطر این است که ایجاد انحراف می کنند. کتاب ، مثل یک دوست و همنشین است، کتاب ضاله ، مثل یک دوست منحرف است که انسان را منحرف می کند.

اشتباه نشود: اسلام نمی گوید استدلالهای ملحدان را گوش ندهید و حرف آنها را نشنوید.
اسلام می گوید ابتدا علوم لازم و مهارت لازم را در حد کافی کسب کنید ، بعد سراغ مطالب آنها بروید.

کتابهای ضاله را هر کسی نباید مطالعه کند. کسی می تواند آنها را مطالعه کند که خودش تبحر در علوم اسلامی داشته باشد و استاد باشد و بتواند حقیقا ( نه از روی توهم و غرور خودش) مو را از ماست بیرون بکشد.

او راه را اشتباه رفته.

راه درست اینست که کسی که هنوز بر مطالب علمی مسلط نشده و در آغاز راه است ، ابتدا کتب و آثار علمای دین را بخواند ، و بر آنها مسلط شود ، تا به درجه استادی برسد آنگاه برود و مطالب ضاله را نقد و بررسی کند.

کسی که در علم ، هنوز " کودک یا نوجوان" است نباید به جنگ حریفان "سنگین وزن " برود و با آنها کشتی علمی بگیرد.

او این نکته را رعایت نکرده ، حالا دلیلش چه بوده ، نمیدانم. آیا به خودش خیلی مطمئن بوده؟ غرور داشته؟ اعتماد به نفس کاذب داشته؟ یا ...
علتش هر یک از موارد فوق که بوده ، او قربانی همان شده.

ضمن اینکه از سخن شما اینطور استنباط میشه که دوستتان فقط کتاب میخونده و تفکر می کرده اما استادی نداشته که مطالب علمی کتابها را به او تعلیم بده و احیاناً اشکالاتش را بهش تذکر بده و رفع کنه.
مطالب علمی خصوصا فلسفی رو نمیشه بدون استاد خوند. اینکه آدم فقط بره کتاب بخونه ولی استاد در کار نباشه ، خطرناکه. چون ممکنه مطلبی را بد متوجه بشه و به خطا فکر کنه درست فهمیده ، بعد بر اساس اون ، بقیه راه را هم اشتباه میره و نتایج اشتباه می گیره. اگر این کار ممکن و بی خطر بود ، که دیگه کسی به استاد نیازی نداشت و اساتید ، ارج و قربی نداشتند!

پیشنهاد بنده به دوست شما اینه که با یک استاد و متخصص در فلسفه ، صحبت کنند و ماحصل تفکرات و نظرات و دستاوردهای فکری و مطالعاتی خودشون را با ایشون در میان بگذارند. آن استاد ، با استدلال علمی ، می توانند جاهای خطا در تفکرات ایشون را متوجه بشن و به ایشون توضیح بدهند. این به صورت مباحثه خواهد بود که نهایتاً اقناع علمی دوستتان را در پی خواهد داشت.

پیروز;725792 نوشت:
سلام.استاد گرامی، چون استارتر تاپیک اشاره به تعالیم اسلامی داشتند، اگر لازم می دانید، برای پاسخ، اشاره ای به آیاتی از قرآن داشته باشید که تائید کننده بیانات شما باشد.
و من احساس می کنم، درست است که قرآن اشتباه نکنم، بیان فرموده، اگر مثلاعملی ناپسند از روی جهل انجام شد، مثلا شخص سرزنش نمی شود، با فلان شروط، ولی فکر نمی کنم که آن عمل ناپسند را می توانیم، کفر به خدا هم بدانیم.من احساس می کنم با توجه به آیاتی، مثل ایه مربوط به عالم زر، کفر به خدا، از آن دست اعتقادات و اعمالی نباشد، که بگوییم شخص در رسیدن به آن ها مثلا قصوری نداشته و تفصیری ندارد.باز شما بهتر می دانید.
یک سوال دیگر، اینکه آیا می توانیم از این بیانات شما که نقل قول داشتم مثلا نتیجه بگیریم، که حتی افرادی چون صدام و هیتلر که جنایاتشان غیر قابل انکار است، هم، ممکن است خدا از سر خطاهای آنها بگذرد، چرا که مثلا قصوری نداشتند و مثلا از روی جهل جنایات را مرتکب می شدند؟؟


با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند مطلب:

- نخست آنکه مطلبی که عرض شد بر اساس قاعده ی عقلی است و این چنین نیست که قانون عقل در مقابل قانون دین باشد. بلکه معارف دینی از دو دسته عقلی و نقلی تشکیل شده اند و عقل در مقابل نقل قرار می گیرد نه در مقابل دین. بنابراین هنگامی که دلیلی عقلی هم اقامه شود، (با لحاظ کردن شرایطی) می توان آن را دینی نیز دانست.

- در متون دینی نیز همواره از عدالت خداوند سخن گفته شده است و این از عدالت به دور است که فردی که تمام تلاش خود را در راه کشف حقیقت کرده است ولی به اشتباه به نتیجه ی دیگری رسیده، مجازات شود. (البته همواره می توان این ادعا را مطرح کرد که واقعا چنین چیزی در عمل رخ نمی دهد و آیات الهی به قدری زیاد هستند که نمی توان آنها را ندیده گرفت. بحث ما صرفا بر روی یک فرض است)

- در مورد مشرکان یا کافرانی هم که وعده عذاب داده شده است، از آن روست که آنها حق را می دانستند و انکار می کردند. به عبارت دیگر، آنها از روی لجاجت و عناد حق را انکار می کردند. همان طور که در مورد کافران در قرآن بیان شده است که یعرفونه کما یعرفون ابنائهم. مانند فرزندان خودشان، پیامبر آخر را می شناسند. یعنی بر اساس نشانه هایی که در کتب قبلی آمده است، برای آنها مشخص است که این فرد پیامبر است و شناخت آنها از پیامبر مانند شناخت آنها از فرزندشان کامل و دقیق است. با این حال عناد می ورزند و انکار می کنند.

- در مورد افرادی که چنین جرم هایی مرتکب شده اند مثل صدام و هیتلر، نمی توان گفت که آنها نمی دانستند که کارشان یعنی کشتن انسان های بیگناه خطاست. نه اسلام و نه و مسیحیت، هیچکدام چنین چیزی را تجویز نمی کنند. حتی اگر دین دار هم نباشیم، باز وجدان انسان حکم می کند که کشتن فرد بی گناه خطاست. زیر پا گذاشتن وجدان و دلایل روشن، نتیجه ای جز مجازات و توبیخ ندارد.

موفق باشید

هومن;725865 نوشت:
سلام
قدر مسلم ما می دانیم که اگر تلاش علمی صحیح انجام شود ، به نتیجه خواهد رسید. مگر اینکه فرد توان فکری کافی نداشته باشد.

استارتر محترم فرمودند:

دوست عزیز ، اگر به یک "غذای سالم" ، مقداری "سم" اضافه کنی ، نتیجه نهایی "سالم" خواهد بود یا کشنده؟

خواندن کتب ضاله ، شرعاً حرام است. این به خاطر این است که ایجاد انحراف می کنند. کتاب ، مثل یک دوست و همنشین است، کتاب ضاله ، مثل یک دوست منحرف است که انسان را منحرف می کند.

اشتباه نشود: اسلام نمی گوید استدلالهای ملحدان را گوش ندهید و حرف آنها را نشنوید.
اسلام می گوید ابتدا علوم لازم و مهارت لازم را در حد کافی کسب کنید ، بعد سراغ مطالب آنها بروید.

کتابهای ضاله را هر کسی نباید مطالعه کند. کسی می تواند آنها را مطالعه کند که خودش تبحر در علوم اسلامی داشته باشد و استاد باشد و بتواند حقیقا ( نه از روی توهم و غرور خودش) مو را از ماست بیرون بکشد.

او راه را اشتباه رفته.

راه درست اینست که کسی که هنوز بر مطالب علمی مسلط نشده و در آغاز راه است ، ابتدا کتب و آثار علمای دین را بخواند ، و بر آنها مسلط شود ، تا به درجه استادی برسد آنگاه برود و مطالب ضاله را نقد و بررسی کند.

کسی که در علم ، هنوز " کودک یا نوجوان" است نباید به جنگ حریفان "سنگین وزن " برود و با آنها کشتی علمی بگیرد.

او این نکته را رعایت نکرده ، حالا دلیلش چه بوده ، نمیدانم. آیا به خودش خیلی مطمئن بوده؟ غرور داشته؟ اعتماد به نفس کاذب داشته؟ یا ...
علتش هر یک از موارد فوق که بوده ، او قربانی همان شده.

ضمن اینکه از سخن شما اینطور استنباط میشه که دوستتان فقط کتاب میخونده و تفکر می کرده اما استادی نداشته که مطالب علمی کتابها را به او تعلیم بده و احیاناً اشکالاتش را بهش تذکر بده و رفع کنه.
مطالب علمی خصوصا فلسفی رو نمیشه بدون استاد خوند. اینکه آدم فقط بره کتاب بخونه ولی استاد در کار نباشه ، خطرناکه. چون ممکنه مطلبی را بد متوجه بشه و به خطا فکر کنه درست فهمیده ، بعد بر اساس اون ، بقیه راه را هم اشتباه میره و نتایج اشتباه می گیره. اگر این کار ممکن و بی خطر بود ، که دیگه کسی به استاد نیازی نداشت و اساتید ، ارج و قربی نداشتند!

پیشنهاد بنده به دوست شما اینه که با یک استاد و متخصص در فلسفه ، صحبت کنند و ماحصل تفکرات و نظرات و دستاوردهای فکری و مطالعاتی خودشون را با ایشون در میان بگذارند. آن استاد ، با استدلال علمی ، می توانند جاهای خطا در تفکرات ایشون را متوجه بشن و به ایشون توضیح بدهند. این به صورت مباحثه خواهد بود که نهایتاً اقناع علمی دوستتان را در پی خواهد داشت.

چند درصد از دینداران استاد فلسفه داشته اند؟ یعنی آنهایی که استاد نداشته اند راه را اشتباه رفته اند و الکی چیزی را صرفا با مطالعه پذیرفته اند؟ چه فرق است بین این دسته دینداران بدون استاد و ملحدین بدون استاد؟
اینکه خواندن این کتاب ها شرعا حرام است خارج از بحث ماست. چراکه در مرحله ی تحقیق و شناخت خدا، شخص هنوز دینی را نپذیرفته که بخواهد از فقه آن تبعیت کند. (هرچند این دوست ما فردی مذهبی بوده اند). اما بحث ما بصورت کلی است.
عقل و منطق حکم میکند نظر هر دو طرف خوانده شود و بعد نتیجه گیری شود. مثلا یک ملحد میتواند متن شما را با تعویض الحاد با اسلام به خودتان باز پس دهد. مثلا (نعوذ بالله) کسی که در علم در حد یک نوجوان است نباید به سراغ حریفان سرسخت (اسلام) برود. یا مثلا کتب اسلامی، ضاله هستند کتابهای اسلامی راهرکسی نباید مطالعه کند و یا آنکه شما نیاز به استاد دارید تا اشکالات اسلام را به شما گوشزد کند و بدون استاد در مسیری اشتباه اسلام را میپذیرید و مسایل دیگری که اشاره کردید.
منطق حکم میکند که برای قضاوت، جهت گیری قبلی نداشته باشیم. متن شما جهت دارد یعنی قبل از تحقیق، مشخص کردید که اسلام برتر است و بقیه ایدیولوژیها ضاله هستند و حکم سم را دارند.
یکی از کاربران عزیز کتبی را معرفی کردند. و نکته شما را هم به او گوشزد میکنم. البته هنچنانکه عرض گردید ایشان خانواده ای مذهبی دارند و تحصیل کرده های حوزوی در بستگانشان کم نیستند. بعید است تاکنون مناظراتی نداشته باشند.

mejzam;726848 نوشت:
چند درصد از دینداران استاد فلسفه داشته اند؟ یعنی آنهایی که استاد نداشته اند راه را اشتباه رفته اند و الکی چیزی را صرفا با مطالعه پذیرفته اند؟ چه فرق است بین این دسته دینداران بدون استاد و ملحدین بدون استاد؟

mejzam;726848 نوشت:
منطق حکم میکند که برای قضاوت، جهت گیری قبلی نداشته باشیم

سلام
چند درصد مردم یا مسلمانان ، فلسفه خوانده اند و دینشان را به خاطر مطالعات فلسفی ، انتخاب کرده اند؟
همین الان در بین مسلمانانی که اطراف شما هستند ، چند نفرشان اهل فلسفه اند و دینشان را بر این اساس انتخاب کرده اند؟

استاد داشتن ، برای کسی لازم است که میخواهد یک مسیر علمی را طی کند. خصوصا مسیر فلسفه که برداشتها زیاد است و مطالب باریکتر از مو فراوان است.

چند درصد مردم ، بدون جهت گیری و دین قبلی ، شروع به مطالعه و انتخاب دین کرده اند؟

معنای عدم جهت گیری قبلی که شما می فرمایید ، این است که انسان بگوید: من نماز نمیخوانم ، روزه هم نمی گیرم ، مسایل حرام فقهی را هم رعایت نمی کنم تا زمانیکه مطالعه و بررسی کنم و دین خود را انتخاب کنم. ممکن این مطالعه چندین سال طول بکشد. در این سالها تکلیف آلودگی هایی که روح فرد به آنها دچار می شود چیست؟ اگر اینکار درست است ، چرا علمای بزرگ ما اینکار را نکرده اند؟
به نظر بنده ، این ، یکی از راههایی است که شیطان آدم را گول میزند. شیطان میخواهد انسان ، ایمان نداشته باشد. حالا هر کسی را طوری از ایمان جدا می کند. یکی را با شهوات ، یکی را با عدم جهت گیری قبلی قبل از بررسی دین!

قصد ما این بود که علت وضعیت ایشان روشن شود که فکر کنم مشخص شد. اینکه ایشان یا شما بخواهید از این وضعیت دفاع دکنید یا نه ، امر دیگری است که خارج از بحث این تاپیک است.ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان أسأتم فلها.

هومن;726859 نوشت:
سلام
چند درصد مردم یا مسلمانان ، فلسفه خوانده اند و دینشان را به خاطر مطالعات فلسفی ، انتخاب کرده اند؟
همین الان در بین مسلمانانی که اطراف شما هستند ، چند نفرشان اهل فلسفه اند و دینشان را بر این اساس انتخاب کرده اند؟

استاد داشتن ، برای کسی لازم است که میخواهد یک مسیر علمی را طی کند. خصوصا مسیر فلسفه که برداشتها زیاد است و مطالب باریکتر از مو فراوان است.

چند درصد مردم ، بدون جهت گیری و دین قبلی ، شروع به مطالعه و انتخاب دین کرده اند؟

معنای عدم جهت گیری قبلی که شما می فرمایید ، این است که انسان بگوید: من نماز نمیخوانم ، روزه هم نمی گیرم ، مسایل حرام فقهی را هم رعایت نمی کنم تا زمانیکه مطالعه و بررسی کنم و دین خود را انتخاب کنم. ممکن این مطالعه چندین سال طول بکشد. در این سالها تکلیف آلودگی هایی که روح فرد به آنها دچار می شود چیست؟ اگر اینکار درست است ، چرا علمای بزرگ ما اینکار را نکرده اند؟
به نظر بنده ، این ، یکی از راههایی است که شیطان آدم را گول میزند. شیطان میخواهد انسان ، ایمان نداشته باشد. حالا هر کسی را طوری از ایمان جدا می کند. یکی را با شهوات ، یکی را با عدم جهت گیری قبلی قبل از بررسی دین!

قصد ما این بود که علت وضعیت ایشان روشن شود که فکر کنم مشخص شد. اینکه ایشان یا شما بخواهید از این وضعیت دفاع دکنید یا نه ، امر دیگری است که خارج از بحث این تاپیک است.ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان أسأتم فلها.

بنظر نمیرسد با وجود کتب فراوانی که در زمینه توحید داریم و اساتید برجسته آنها را تالیف و ریزه کاریها را مطرح کرده اند نیاز اساسی به استاد باشد. حال گیریم طبق حرف شما وجود استاد لازم باشد عقل حکم میکند اگر برای بررسی اسلام نیاز به استاد فلسفه ی اسلامی است برای بررسی نظریات ملحدین نیز نیاز به استادان فلسفه ی الحادی داریم یعنی هر فرد باید دو نوع استاد فلسفه داشته باشد که بتواند با ظرافت، همه جوانب را بنگرد. اگر منظور شما از استاد، وجود دو استاد از دو جبهه مخالف است من هم با شما موافقم. اما اگر منظورتان این است که فقط باید استاد مسلمان شیعه داشته باشد! دوباره بحث جهت دار بودن و قضاوت قبل از طی فرایند تحقیق مطرح میگردد.
طی سال های قبل از تحقیق فرد باید چه دینی داشته باشد وقتی نمیداند کدام طریقه درست است؟ مثلا اگر وهابی بود باید چندین سال وهابی بماند و شیعه بکشد و اینگونه طبق فقه خود ایمانش را حفظ کند؟ یا اگر مسیحی بود باید تثلیث را بپذیرد تا بعد ببیند به چه نتیجه ای میرسد؟ یا اگر در خانواده ای بی دین به دنیا امد تا به نتیجه رسیدن تحقیقش بی دین بماند؟ یا به صورت تصادفی یک دین را انتخاب کند؟ عقل حکم میکند سالهای قبل از تحقیق فرد طبق عقل و وجدان خود عمل کند چه بسا دینی که خانواده اش به او داده اند اشتباه باشد! اگر ۱۰۰ دین و ایدیولوژی داشته باشیم قبل از تحقیق تنها به احتمال یک درصد راهی که میرود درست است. آیا خدا بخاطر این انتخاب تصادفی و نه از روی عقل! باید فرد را پاداش یا کیفر دهد؟؟؟ و اگر منظور شما اینست که باید قبل از تحقیق عقاید شیعه را برگزیند و تا زمان به نتیجه رسیدن به فقه آن عمل کند دوباره بحث جهت دار بودن و قضاوت قبل از طی فرایند تحقیق مطرح میگردد.
من از تلاش ایشان دفاع میکنم تلاشی که خیلی از دینداران اطرافم انجام ندادند. به نظر بنده و کارشناس این تاپیک، تلاش ایشان مهم است و بخاطر کفری که تقصیر او نیست مجازات نخواهد شد.

mejzam;726969 نوشت:
طی سال های قبل از تحقیق فرد باید چه دینی داشته باشد وقتی نمیداند کدام طریقه درست است؟

عقلا باید از کاری که احتمال خطر دارد پرهیز کند. یعنی اگر دینی می گوید آخرت در کار نیست ، و دین دیگری می گوید آخرت و پاداش و عقاب در کار است ، عقلا او باید برای اینکه ضرر نکند و از خطر احتمالی بر کنار باشد ، فرض کند که آخرت و پاداش و عقاب در کار است و رفتارهای خود را بر این اساس تنظیم کند. زیرا اگر آخرتی در کار باشد ، او که بر فرض آن عمل کرده ، از عذاب برکنار می ماند. و اگر آخرتی در کار نباشد ، باز هم ضرر نکرده.
اما اگر فرض را بر عدم وجود آخرت گذاشت ، و بر این اساس رفتار کرد ، و احتمال وجود آخرت درست از کار در آمد ، او زندگی جاویدان خود را باخته است.
پس حکم عقل این است که طوری عمل کنیم که ضرر نکنیم.

اگر او پس از سالها تحقیق به این نتیجه رسید که فرضا اسلام درست است ، بعد در طی این سالها او روح خود را از آلودگی ها حفظ نکرده بود ، آن وقت تکلیف سلامت روح او چیست؟ ( کاری به عذاب و عقاب اخروی نداریم)

mejzam;726969 نوشت:
به نظر بنده و کارشناس این تاپیک، تلاش ایشان مهم است و بخاطر کفری که تقصیر او نیست مجازات نخواهد شد.

کارشناس محترم ، کجا گفتند که ایشان تا زمان مشخص شدن تکلیف دین ( که سالیانی طول می کشد ) چگونه رفتار کنند؟

هومن;727110 نوشت:
عقلا باید از کاری که احتمال خطر دارد پرهیز کند. یعنی اگر دینی می گوید آخرت در کار نیست ، و دین دیگری می گوید آخرت و پاداش و عقاب در کار است ، عقلا او باید برای اینکه ضرر نکند و از خطر احتمالی بر کنار باشد ، فرض کند که آخرت و پاداش و عقاب در کار است و رفتارهای خود را بر این اساس تنظیم کند. زیرا اگر آخرتی در کار باشد ، او که بر فرض آن عمل کرده ، از عذاب برکنار می ماند. و اگر آخرتی در کار نباشد ، باز هم ضرر نکرده.
اما اگر فرض را بر عدم وجود آخرت گذاشت ، و بر این اساس رفتار کرد ، و احتمال وجود آخرت درست از کار در آمد ، او زندگی جاویدان خود را باخته است.
پس حکم عقل این است که طوری عمل کنیم که ضرر نکنیم.

سلام، مسئله اینجاست که اگه فرض بره روی احتمالات، آخرت هم یکجور نیست

در مثال استارتر اون وهابی که هنوز تحقیق نکرده وقتی اخرت خواهد داشت که به فقه خودش عمل کنه. نه فقه ما. که مثالهاشو استارتر زد.

رئوف;726544 نوشت:
چند مطلب:

- نخست آنکه مطلبی که عرض شد بر اساس قاعده ی عقلی است و این چنین نیست که قانون عقل در مقابل قانون دین باشد. بلکه معارف دینی از دو دسته عقلی و نقلی تشکیل شده اند و عقل در مقابل نقل قرار می گیرد نه در مقابل دین. بنابراین هنگامی که دلیلی عقلی هم اقامه شود، (با لحاظ کردن شرایطی) می توان آن را دینی نیز دانست.

- در متون دینی نیز همواره از عدالت خداوند سخن گفته شده است و این از عدالت به دور است که فردی که تمام تلاش خود را در راه کشف حقیقت کرده است ولی به اشتباه به نتیجه ی دیگری رسیده، مجازات شود. (البته همواره می توان این ادعا را مطرح کرد که واقعا چنین چیزی در عمل رخ نمی دهد و آیات الهی به قدری زیاد هستند که نمی توان آنها را ندیده گرفت. بحث ما صرفا بر روی یک فرض است)

- در مورد مشرکان یا کافرانی هم که وعده عذاب داده شده است، از آن روست که آنها حق را می دانستند و انکار می کردند. به عبارت دیگر، آنها از روی لجاجت و عناد حق را انکار می کردند. همان طور که در مورد کافران در قرآن بیان شده است که یعرفونه کما یعرفون ابنائهم. مانند فرزندان خودشان، پیامبر آخر را می شناسند. یعنی بر اساس نشانه هایی که در کتب قبلی آمده است، برای آنها مشخص است که این فرد پیامبر است و شناخت آنها از پیامبر مانند شناخت آنها از فرزندشان کامل و دقیق است. با این حال عناد می ورزند و انکار می کنند.

- در مورد افرادی که چنین جرم هایی مرتکب شده اند مثل صدام و هیتلر، نمی توان گفت که آنها نمی دانستند که کارشان یعنی کشتن انسان های بیگناه خطاست. نه اسلام و نه و مسیحیت، هیچکدام چنین چیزی را تجویز نمی کنند. حتی اگر دین دار هم نباشیم، باز وجدان انسان حکم می کند که کشتن فرد بی گناه خطاست. زیر پا گذاشتن وجدان و دلایل روشن، نتیجه ای جز مجازات و توبیخ ندارد.

سلام
نظر شما در مورد رفتار پیش از انتخاب دین چیه؟

1- کسی که شیعه اثنی عشری متولد شده؟

2- کسی که دین و مذهب دیگه ای رو به ارث برده؟

رفتار با وجدان یا طبق دین اولیه؟

سلام.

توجه مهم:
پیامبران الهی که دین را آوردند ، آیا برای مردم بحث فلسفی کردند که حالا ما بخواهیم با بررسی فلسفی دین را انتخاب کنیم؟ مخاطبیان هر کدام از پیامبران ، توده مردم بودند که خیلی هاشون مستضعف بودن و اصلا سواد هم نداشتند. پیامبران که دین را فقط برای اهل فلسفه نیاوردند.
پیامبران از طریق " آوردن معجزه" ، صدق گفتار خودشان را اثبات می کردند نه از طریق بحث علمی و فلسفی.

بعد که اصل دین با معجزه ، پذیرفته شد ، البته در ادامه کار راه تعالیم فلسفی هم باز بوده است.

پس اینکه ما بخواهیم پذیرش یک دین را مشروط به اثبات فلسفی آن بکنیم ، درست نیست. این کار با توجه به اختلاف آرای بین فلاسفه و نیز جزئیات دقیق آن ، کاری است که یا بسیار زمان بر است و ممکن است عمری طول بکشد و یا با توجه به نظرات مختلف در بحثهای فلسفی ، ممکن است اصلا به سرانجام نرسد. همان راهی که انبیاء الهی برای اثبات صدق دعاوی خودشان می پیمودند (معجزه) بهترین راه است.

نقل قول:
عقلا باید از کاری که احتمال خطر دارد پرهیز کند. یعنی اگر دینی می گوید آخرت در کار نیست ، و دین دیگری می گوید آخرت و پاداش و عقاب در کار است ، عقلا او باید برای اینکه ضرر نکند و از خطر احتمالی بر کنار باشد ، فرض کند که آخرت و پاداش و عقاب در کار است و رفتارهای خود را بر این اساس تنظیم کند. زیرا اگر آخرتی در کار باشد ، او که بر فرض آن عمل کرده ، از عذاب برکنار می ماند. و اگر آخرتی در کار نباشد ، باز هم ضرر نکرده.
اما اگر فرض را بر عدم وجود آخرت گذاشت ، و بر این اساس رفتار کرد ، و احتمال وجود آخرت درست از کار در آمد ، او زندگی جاویدان خود را باخته است.
پس حکم عقل این است که طوری عمل کنیم که ضرر نکنیم.

سلام....یک سخنی که به طرق مختلف از زبان افراد مختلف بیان می شه، همین مطلب شماست....همین احتمال خطر و اینها...
نظر من اینکه، مثلا کسی که فهمید دینش می گوید آخرتی هست و خدایی دارد.با خود می گوید، این خدا یا
1-حکیم و دانا و عالم است و
2- یا غیر حکیم و ظالم...
در مورد اول، یعنی حکیم باشد، فرد با خود می گوید این خدای حکیم، اگر حکیم است، هیچگاه کسی را به خاطر یک احتمال مجازات نمی کند، مثلا نمی گوید، حالا با احتمالات بازی کنم، بنده ام تنها به خاطر احتمالات بیاید مثلا خدا پرست و دیندار شود و امثال اینها و اگر نشد، من در آخرت مجازاتش می کنم!!! و مثلا آخرتش را خراب اندر خراب می کنم.یعنی اینکار از خدای حکیم سر نمی زند.یعینی، حداقل در حد یک گمان قوی به ذهن آدمی که یک حداقل تفکری بکند، خطور می کند...پس اینکه شما می فرمایید، با در نظر گرفتن احتمال و دفع خطر احتمالی، فرد باید رفتارش را بر اساس پاداش و عذاب تنظیم کند، با فرض وجود خدای حکیم معقول نیست و چه بسا نتیجه عکس بدهد....به قول یکی از فلاسفه، اگر من خدا بودم و می دیدم که کسی تنها به خاطر احتمالات و ترس از عذاب و خدا، مرا می پرستد و رفتار پسندیده انجام می دهد، من سخت او را مجازات می کنم و رفتارش را ناپسند و بی ارزش می خوانم.
و یک احتمال دیگر یعنی مورد دوم، این است که خدای دین، ظالم و غیر حکیم باشد.در این صورت دیگر، ما یک جورایی بلاتکلیف هستیم.چون خدا که حکیم نیست و شاید یک هو همه دینداران را مجازات کرد، و همه بی دینان را در آخرت به بهشت برد.در این صورت همان فاعده دفع خطر احتمالی می گوید ،چه کار کنیم؟؟تحقیق کنیم، عقل را به کار بنداز..تا می توانید فلسفه بخوانیم و استدلال کن...تا ببینیم قضیه چی هست، تکلیف ما چیست.سرانجام با چه موجودی و با دنیای مواجه خواهیم شد.آیا مرگ پایان راه است؟...
نمی دانم منظورم را درست رساندم یا نه....

『طلوع』;727128 نوشت:

سلام
نظر شما در مورد رفتار پیش از انتخاب دین چیه؟

1- کسی که شیعه اثنی عشری متولد شده؟

2- کسی که دین و مذهب دیگه ای رو به ارث برده؟

رفتار با وجدان یا طبق دین اولیه؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

- در مورد رفتار پیش از انتخاب دین، فرد بایستی بر اساس فطرت خود و میزانی از حقیقت که برایش مکشوف شده است، عمل نماید. به طور مثال می داند که دزدی بد است، ظلم کردن بد است، بت پرستی بد است و ... در مورد رفتار فرد پیش از انتخاب دین بر این اساس قضاوت می شود. و البته اینکه چقدر حقیقتا و از روی صدق، به دنبال دین حق بوده است.

- در مورد اینکه فرد پیرو دین دیگر بوده یا اینکه پیروی شیعه بوده نیز باز بایستی به دنبال دلیل باشد و حقیقت را بشناسد. در اعتقاد شیعه هم، در اصول دین تقلیید جایز نیست و بایستی هر فرد بر اساس ادله به اصول دین باور پیدا کند.

موفق باشید

هومن;727110 نوشت:
عقلا باید از کاری که احتمال خطر دارد پرهیز کند. یعنی اگر دینی می گوید آخرت در کار نیست ، و دین دیگری می گوید آخرت و پاداش و عقاب در کار است ، عقلا او باید برای اینکه ضرر نکند و از خطر احتمالی بر کنار باشد ، فرض کند که آخرت و پاداش و عقاب در کار است و رفتارهای خود را بر این اساس تنظیم کند. زیرا اگر آخرتی در کار باشد ، او که بر فرض آن عمل کرده ، از عذاب برکنار می ماند. و اگر آخرتی در کار نباشد ، باز هم ضرر نکرده.
اما اگر فرض را بر عدم وجود آخرت گذاشت ، و بر این اساس رفتار کرد ، و احتمال وجود آخرت درست از کار در آمد ، او زندگی جاویدان خود را باخته است.
پس حکم عقل این است که طوری عمل کنیم که ضرر نکنیم.

اگر او پس از سالها تحقیق به این نتیجه رسید که فرضا اسلام درست است ، بعد در طی این سالها او روح خود را از آلودگی ها حفظ نکرده بود ، آن وقت تکلیف سلامت روح او چیست؟ ( کاری به عذاب و عقاب اخروی نداریم)

کارشناس محترم ، کجا گفتند که ایشان تا زمان مشخص شدن تکلیف دین ( که سالیانی طول می کشد ) چگونه رفتار کنند؟

عرض کردم در بحث جاهل قاصر نظر کارشناس اینگونه بوده است. (رجوع کنید به پست های قبلی). جواب کارشناس به سوال فعلیتان را نیز در پست ۲۶ میتوانید بیابید. ( بر اساس فطرت و آن مقدار از حقیقت که بر فرد مکشوف شده)

پیروز;727271 نوشت:
مثلا کسی که فهمید دینش می گوید آخرتی هست و خدایی دارد.با خود می گوید، این خدا یا
1-حکیم و دانا و عالم است و
2- یا غیر حکیم و ظالم...

سلام
همین قسمت اول را اشتباه آمده است.
این شخص ، اگر فهمید که " خدا" ایی هست ، دیگر نمی تواند هر احتمالی را درباره خدا بدهد. مگر اینکه معنای کلمه "خدا" را نداسته باشد.
"خدا" یعنی چه؟ یعنی موجودی که کمال مطلق را دارد و هیچ نقصی ندارد. چنین موجودی ، حتما حکیم و دانا و عالم است. زیرا حکمت و علم ، کمال هستند. و چنین موجودی نمی تواند ظالم باشد. زیرا "موجوداتی" که ظالم اند ، صفت کمالیه عادل بودن را ندارند و بنابراین "ناقص" اند. و چون " خدا " یعنی موجود دارای کمال مطلق ، پس چنین موجودی حتما عادل است و ظالم نیست.

اینکه کسی بفهمد خدا وجود دارد و بعد احتمال بدهد که این خدا حکیم نباشد یا ظالم باشد ، مثل این است که کسی بفهمد شکلی به نام دایره وجود دارد و بعد بگوید: حالا نمی دانم این دایره ، چهار ضلع دارد یا پنج ضلع؟ خوب ، چنین کسی ، اصلا معنای "دایره" بودن را ندانسته است.

هومن;728046 نوشت:
سلام
همین قسمت اول را اشتباه آمده است.
این شخص ، اگر فهمید که " خدا" ایی هست ، دیگر نمی تواند هر احتمالی را درباره خدا بدهد. مگر اینکه معنای کلمه "خدا" را نداسته باشد.
"خدا" یعنی چه؟ یعنی موجودی که کمال مطلق را دارد و هیچ نقصی ندارد. چنین موجودی ، حتما حکیم و دانا و عالم است. زیرا حکمت و علم ، کمال هستند. و چنین موجودی نمی تواند ظالم باشد. زیرا "موجوداتی" که ظالم اند ، صفت کمالیه عادل بودن را ندارند و بنابراین "ناقص" اند. و چون " خدا " یعنی موجود دارای کمال مطلق ، پس چنین موجودی حتما عادل است و ظالم نیست.

اینکه کسی بفهمد خدا وجود دارد و بعد احتمال بدهد که این خدا حکیم نباشد یا ظالم باشد ، مثل این است که کسی بفهمد شکلی به نام دایره وجود دارد و بعد بگوید: حالا نمی دانم این دایره ، چهار ضلع دارد یا پنج ضلع؟ خوب ، چنین کسی ، اصلا معنای "دایره" بودن را ندانسته است.

دوست عزیز ابتدا عرض کنم دفع خطر احتمالی بحث این تاپیک نیست. چراکه جواب پست توسط کارشناس به روشنی داده شده است.
اما اگر بخواهم مختصری به شما جواب دهم: دفع خطر احتمالی در صورت علم به اینکه چه چیز خطر است لازم است! وقتی نمیدانید دینی حق است یا خیر، چطور خطر احتمالی تعیین میکنید؟ اگر خدا بخواهد کسانیکه بی دلیل به آخرت ایمان آورده اند را مجازات کند یا بخواهد کسانیکه به تناسخ معتقد نیستند را مجازات کند، آن وقت بر اساس قاعده ای که فرمودید خطر احتمالی، ایمان بدون ادله به آخرت یا عدم اعتقاد به تناسخ است و شما مجازات خواهید شد! حال بیاید از منظری دیگر به موضوع نگاه کنیم، اگر کسی به شما بگوید من از طرف خدا پیامی دارم و آن اینکه شما زندگی جاودانه خواهید داشت و باید دو دست خود را قطع کنید تا خدا شما را در آن حیات جاودانه مورد بازخواست قرار ندهد! آیا شما بدون تحقیق و برای دفع خطر احتمالی حاضرید به حرفهای آن فرد گوش کنید؟؟ طبق گفته ی شما دفع خطر احتمالی که عذاب جاویدان برای شما خواهد بود لازم است! و باید دستان خود را قطع کنید!

mejzam;724556 نوشت:
این مورد از جانب دوستی از بنده سوال شده؛ اگر فردی بعد از تفکر و تعقل در مساله ی توحید به این نتیجه رسید که نمیتواند وجود خدا را بپذیرد و بقیه عمر خود را با همین تفکر سپری نمود، با توجه به اینکه تمام تلاش خود را در شناخت خدا کرده بوده، بر اساس تعالیم اسلامی چه سرانجامی در انتظار او خواهد بود؟
این دو مسئله کاملا متناقض است و سوال ایراد دارد...محاله خدا فردی رو که واقعا دوستش داره و برای او راه برداشته و دنبال حقیقت هست رو گمراه کنه...پس این فرد تفکر و تعقلی اشتباه داشته و یا نداشته شاید...چون سوال ایراد داره...البته تفکر و تامل به همراه عمل هست...تفکر بی عمل فایده ای نداره...خدا عمل می خواد تا بهت خودشو نشون بده نه حرف بی ارزش

سلام بر شما

mejzam;728059 نوشت:
دفع خطر احتمالی در صورت علم به اینکه چه چیز خطر است لازم است! وقتی نمیدانید دینی حق است یا خیر، چطور خطر احتمالی تعیین میکنید؟

عرض بنده این بود: خطر احتمالی. اگر آنطور که شما می فرمایید ، علم داشته باشیم که چه خطری در پیش است ، این که دیگر خطر احتمالی نیست! خطر یقینی است. از مصادیق خطر احتمالی همین است که نمی دانید دینی حق است یا نه ، اگر به حق بودن آن دین اطمینان داشته باشید ، دیگر آن خطر ، احتمالی نیست. یقینی است و حکمش معلوم است.
mejzam;728059 نوشت:
اگر کسی به شما بگوید من از طرف خدا پیامی دارم و آن اینکه شما زندگی جاودانه خواهید داشت و باید دو دست خود را قطع کنید تا خدا شما را در آن حیات جاودانه مورد بازخواست قرار ندهد! آیا شما بدون تحقیق و برای دفع خطر احتمالی حاضرید به حرفهای آن فرد گوش کنید؟؟

آنهایی که از طرف خد اوند پیام می آورند ، آیا فقط پیام می آورند و هیچ کار دیگری انجام نمی دهند؟!
آنها ابتدا با آوردن معجزه ، صحت گفتار خود را اثبات می کنند. کدام پیامبر ، بدون ارائه معجزه ، مردم را هدایت و ارشاد کرده است؟ چرا شما در بررسی مسأله دین ، که به مسأله "نبوت" مربوط می شود ، به اصل "معجزه" توجه نمی کنید؟! دین ، توسط پیامبران ،آورده می شود و هیچ پیامبری دین را بدون ارائه معجزه ، نمی آورد. اگر پیامبری معجزه آورد ، در این صورت حرف او یک احتمال نیست بلکه یقین است و عقلا باید سخن او بپذیرفته شود.

این "تحقیق" که شما می فرمایید ، بررسی فلسفی مسأله نیست! بلکه درخواست معجزه است.
در مثال شما ، این کسی که ادعا می کند از طرف خداوند پیام آورده ، آیا معجزه ارائه می دهد یا خیر؟ اگر معجزه ارائه ندهد ، پس نمی تواند ادعایش را ثابت نماید و بطلان حرفش مشخص می شود. اما اگر معجزه ارائه بدهد ، صحت حرفش اثبات می شود.

ضمناً مطالبی که فرمودید ، ربطی به نقل قولی که از بنده کرده بودید نداشت! به پستهای قبلی ام مربوط می شد.

هومن;728139 نوشت:
سلام بر شما

عرض بنده این بود: خطر احتمالی. اگر آنطور که شما می فرمایید ، علم داشته باشیم که چه خطری در پیش است ، این که دیگر خطر احتمالی نیست! خطر یقینی است. از مصادیق خطر احتمالی همین است که نمی دانید دینی حق است یا نه ، اگر به حق بودن آن دین اطمینان داشته باشید ، دیگر آن خطر ، احتمالی نیست. یقینی است و حکمش معلوم است.

آنهایی که از طرف خد اوند پیام می آورند ، آیا فقط پیام می آورند و هیچ کار دیگری انجام نمی دهند؟!
آنها ابتدا با آوردن معجزه ، صحت گفتار خود را اثبات می کنند. کدام پیامبر ، بدون ارائه معجزه ، مردم را هدایت و ارشاد کرده است؟ چرا شما در بررسی مسأله دین ، که به مسأله "نبوت" مربوط می شود ، به اصل "معجزه" توجه نمی کنید؟! دین ، توسط پیامبران ،آورده می شود و هیچ پیامبری دین را بدون ارائه معجزه ، نمی آورد. اگر پیامبری معجزه آورد ، در این صورت حرف او یک احتمال نیست بلکه یقین است و عقلا باید سخن او بپذیرفته شود.

این "تحقیق" که شما می فرمایید ، بررسی فلسفی مسأله نیست! بلکه درخواست معجزه است.
در مثال شما ، این کسی که ادعا می کند از طرف خداوند پیام آورده ، آیا معجزه ارائه می دهد یا خیر؟ اگر معجزه ارائه ندهد ، پس نمی تواند ادعایش را ثابت نماید و بطلان حرفش مشخص می شود. اما اگر معجزه ارائه بدهد ، صحت حرفش اثبات می شود.

ضمناً مطالبی که فرمودید ، ربطی به نقل قولی که از بنده کرده بودید نداشت! به پستهای قبلی ام مربوط می شد.

دوست عزیز شما خواسته یا ناخواسته، خلط مبحث کنید.
اولا عرض بنده این بود که علم داشته باشد چه چیزی، "خطر" است، نه اینکه چه خطری قطعا اتفاق میفتد که شما حرف از خطر یقینی میزنید! چه بسا ایمان بدون دلیل به اخرت، یا عدم ایمان به تناسخ خطر احتمالی باشد. در اینصورت شما هستید که مجازات خواهید شد.
ثانیا این معجزه که میگویید در مرحله ی قبل از تحقیق هیچ ارزشی ندارند چراکه فرد باید با تحقیق و مطالعه در مورد قران، صحت معجزه بودن قرآن را دریابد! بله آن فرد معجزه دارد، آیا هنوز هم قبول میکنید یا برای صحت معجزه اش تحقیق میکنید؟ حال منطقیست قبل از تحقیق، خطر احتمالی را دفع کنید و دستان خود را ببرید؟
کارشناس محترم جواب سوال تاپیک و همچنین جواب سوال شما را داده اند که فرد قبل از تحقیق باید بر اساس فطرت و ان مقدار از حقیقت که بر وی مکشوف شده، عمل نماید. اگر با نظرات کارشناس مخالفید پست ایشان را نقل قول نمایید تا پاسختان را بدهند.

حبیبه;725698 نوشت:
نتیجتا اینکه راه را درست نرفته است وگرنه حقیقت را درک می کرد.

اگر این شخص در توحید تفکر و تعقل می کرد راه را می یافت،ممکن است مشکل دیگری وجود داشته باشد، خود شخص باید باشد و راهی را که برای درک

حقیقت توحید رفته بیان کند تا مشکل معلوم شود!

سلام
اما فکر کنم شهید مطهری مطلبی داره که سخن شمارو رد میکنه
ایشان بعید نمیدانند که کسی علیرغم تلاش به توحید و حقانیت دین نرسد...
میگویند وارد کردن اطلاعات به ذهن اختیاری است اما نتیجه غیر اختیاری میباشد یعنی دست ما نیست

شما اطلاعتی دارید و نتیجه ایی
همین اطلاعات شما در ذهن شخص دیگر میتواند نتیجه ایی دیگری داشته باشد

به همین دلیل است که میگویند اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی

از نظر من هم واقعا امکانش هست که شخصی علیرغم تلاش به جایی نرسد
نمونه ها شون هم کم نیستند

رئوف;726544 نوشت:
نخست آنکه مطلبی که عرض شد بر اساس قاعده ی عقلی است و این چنین نیست که قانون عقل در مقابل قانون دین باشد. بلکه معارف دینی از دو دسته عقلی و نقلی تشکیل شده اند و عقل در مقابل نقل قرار می گیرد نه در مقابل دین. بنابراین هنگامی که دلیلی عقلی هم اقامه شود، (با لحاظ کردن شرایطی) می توان آن را دینی نیز دانست.

سلام مجدد
کسی این تاپیک را ایجاد کرده که دین اسلام و یا خدا را حقیقت نیافته و چه بسا، آن را خلاف حقیقت و در نتیجه خلاف عقلانیت یافته و یا در این امر تردید داشته...پس از منظر استارتر تاپیک، چه بسا، قانون عقل، در بسیاری از موارد در مقابل دین باشد و متضاد با دین باشد.از ثانی، تجربه نشان داده، که ما در بیانات عقلی گاها دچار اشتباه می شویم و در حالی که ممکن است آن گذاره در نظر خود عقلی در مواردی کاملا با دین در تعارض باشد...و ما به اشتباه بیافتیم که مثلا گذاره ای عقلی گفتیم....مثلا شما گویا خداپرستی را در این برهان عقلی یک امر کاملا وجدانی و فطری نمی دانید...ولی حالا شما فرض کنید که از منظر دین و قرآن و تعلیمات دینی، خداپرستی و امثال اینها کاملا وجدانی و فطری باشند، همانطوری که ظلم نکردن وجدانیست...دروغ نگفتن وجدانیست..در نتیجه همانطور که از نظر شما هیتلر ها را نمی توان دانست جزء افرادی که نمی دانستند اعماشان خطاست، از منظر تعلیمات اسلامی هم، بی خدایان، را نمی توان جزء افرادی دانست که نمی دانستنه اند خدایی نیست....
مثلا شما فرمودید که:حتی اگر دین دار هم نباشیم، باز وجدان انسان حکم می کند که کشتن فرد بی گناه خطاست.
خوب شاید از منظر تعلیمات دینی، هر فرد عاقل و مسلمان زاده ای که یک حداقل ندای حقی به گوشش خورده و یک حداقل شعور انسانی و عقلی دارد، وجدانا حکم می کند که خدایی هست و عدم اعتقاد به خدا خطاست...
و باز تاکید می کنم، خوب به کسی که واقعا در دین تردید داشته، مانند استارتر تاپیک، دیگر گفتنی نیست که مثلا عقل مقابل دین نیست.چون با توجه به آن تردید که عرض کردم، قانون عقل می تواند دقیقا و آشکارا، در مواردی در مقابل دین باشد.شاید استارتر تاپیک هم با همان عقلی که در پی خدا و دین رفته و به آن نرسیده، به نتیجه ای که شما در پست ایتدایی بیان داشتید رسیده بوده، ولی می خواهد نظر تعلیمات دینی را بداند.که تعلیمات دینی در نظر این شخص چه بسا می تواند کاملا خلاف عقل باشد.
پس اگر، صلاح می دانید، اشاره ای به آیات قرآن داشته باشید.
:Gol:
من مثلا، آیه ای در این مورد را ذکر می کنم:
و اذ أخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربکم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا یوم القیمة انا کنا عن هذا غافلین [۱]؛ و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آن ها را در برگرفت، و آنها را گواه بر خویشتن ساخت ؛ (و فرمود: ) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهى مى دهیم! (تا مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطرى توحید بى خبر ماندیم!)."

ملاali;728313 نوشت:
ایشان بعید نمیدانند که کسی علیرغم تلاش به توحید و حقانیت دین نرسد...
میگویند وارد کردن اطلاعات به ذهن اختیاری است اما نتیجه غیر اختیاری میباشد یعنی دست ما نیست

شما اطلاعتی دارید و نتیجه ایی

بین مطالعه و تفکر و تعقل در توحید باید تفاوت قائل شد.عرض بنده تفکر بود نه مطالعه.دلیل راه یافتن هم آیات قران و وعده ی خداوند است

که در پستهای قبل آورده ام.

پیروز;728394 نوشت:
سلام مجدد
کسی این تاپیک را ایجاد کرده که دین اسلام و یا خدا را حقیقت نیافته و چه بسا، آن را خلاف حقیقت و در نتیجه خلاف عقلانیت یافته و یا در این امر تردید داشته...پس از منظر استارتر تاپیک، چه بسا، قانون عقل، در بسیاری از موارد در مقابل دین باشد و متضاد با دین باشد.از ثانی، تجربه نشان داده، که ما در بیانات عقلی گاها دچار اشتباه می شویم و در حالی که ممکن است آن گذاره در نظر خود عقلی در مواردی کاملا با دین در تعارض باشد...و ما به اشتباه بیافتیم که مثلا گذاره ای عقلی گفتیم....مثلا شما گویا خداپرستی را در این برهان عقلی یک امر کاملا وجدانی و فطری نمی دانید...ولی حالا شما فرض کنید که از منظر دین و قرآن و تعلیمات دینی، خداپرستی و امثال اینها کاملا وجدانی و فطری باشند، همانطوری که ظلم نکردن وجدانیست...دروغ نگفتن وجدانیست..در نتیجه همانطور که از نظر شما هیتلر ها را نمی توان دانست جزء افرادی که نمی دانستند اعماشان خطاست، از منظر تعلیمات اسلامی هم، بی خدایان، را نمی توان جزء افرادی دانست که نمی دانستنه اند خدایی نیست....
مثلا شما فرمودید که:حتی اگر دین دار هم نباشیم، باز وجدان انسان حکم می کند که کشتن فرد بی گناه خطاست.
خوب شاید از منظر تعلیمات دینی، هر فرد عاقل و مسلمان زاده ای که یک حداقل ندای حقی به گوشش خورده و یک حداقل شعور انسانی و عقلی دارد، وجدانا حکم می کند که خدایی هست و عدم اعتقاد به خدا خطاست...
و باز تاکید می کنم، خوب به کسی که واقعا در دین تردید داشته، مانند استارتر تاپیک، دیگر گفتنی نیست که مثلا عقل مقابل دین نیست.چون با توجه به آن تردید که عرض کردم، قانون عقل می تواند دقیقا و آشکارا، در مواردی در مقابل دین باشد.شاید استارتر تاپیک هم با همان عقلی که در پی خدا و دین رفته و به آن نرسیده، به نتیجه ای که شما در پست ایتدایی بیان داشتید رسیده بوده، ولی می خواهد نظر تعلیمات دینی را بداند.که تعلیمات دینی در نظر این شخص چه بسا می تواند کاملا خلاف عقل باشد.
پس اگر، صلاح می دانید، اشاره ای به آیات قرآن داشته باشید.
:Gol:
من مثلا، آیه ای در این مورد را ذکر می کنم:
و اذ أخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربکم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا یوم القیمة انا کنا عن هذا غافلین [۱]؛ و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آن ها را در برگرفت، و آنها را گواه بر خویشتن ساخت ؛ (و فرمود: ) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهى مى دهیم! (تا مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطرى توحید بى خبر ماندیم!)."


با سلام خدمت شما دوست گرامی

آنچه که بنده عرض کردم این است که دلیل عقلی لزوما در مقابل دلیل دینی نیست بلکه دلیل عقلی در مقابل دلیل نقلی قرار میگیرد. و این مطلب را در پاسخ این مطلب عرض کردم که آیا اگر دلیل عقلی داشتیم، غیر از دلیل دینی است؟
عرض بنده این بود که حکم عقل (البته طبق شرایطی) یکی از منابع معرفت دینی است. همچنان که یکی از منابع فقه ما عقل است.
در این زمینه می توان به صورت مجزا و مفصل بحث کرد تا بحث جاری نیز منحرف نشود.

موفق باشید

سوال:
اگر فردی بعد از تفکر و تعقل در مساله ی توحید به این نتیجه رسید که نمیتواند وجود خدا را بپذیرد و بقیه عمر خود را با همین تفکر سپری نمود، با توجه به اینکه تمام تلاش خود را در شناخت خدا کرده بوده، بر اساس تعالیم اسلامی چه سرانجامی در انتظار او خواهد بود؟

پاسخ:

در روز قیامت افراد اگر مرتکب خطا یا اشتباهی شده باشند (خطایی عملی یا فکری) مورد مواخذه قرار می گیرند. اگر در خطای خود معذور باشند یعنی جاهل قاصر باشند، ان شالله که عذابی متوجه آنها نیست ولی اگر مقصر باشند (حتی در جهلشان) صلاحیت عذاب شدن را خواهند داشت.

توضیح بیشتر اینکه گاهی فردی واقعا هر آنچه در توان داشته است، برای رسیدن به حقیقت صرف نموده و با این حال باز هم به آن نائل نشده است، در این مورد گفته می شود فرد، جاهل قاصر است و ان شالله خداوند از سر خطای او می گذرد.

اما فردی ممکن است به صرف شنیدن یک سخن یا مجموعه ای از سخنان بدون آنکه حقیقتا آنها را مورد بررسی قرار داده باشد و نقد آنها را مطالعه کرده باشد، دچار لغزش هایی می شود، در چنین حالتی فرد در مورد جهل خودش نیز مقصر است و این جهل، عذر موجهی نخواهد بود.
همچنین است افرادی که بر اثر تاثیر رسانه ها، مُدها و موج های تبلیغاتی، به افعال یا باورهایی روی می آوردند بدون آنکه از پس این باورها و از پایه های فکری آنها آگاه باشند.

موضوع قفل شده است