جمع بندی آیا ممکن است خداوند برای آزمودن انسانهای بی گناه آنان را به گناه مبتلا نماید؟

تب‌های اولیه

145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ممکن است خداوند برای آزمودن انسانهای بی گناه آنان را به گناه مبتلا نماید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و ادب خدمت اساتید محترم

سوال این است که آیا ممکن است خداوند انسانهایی را که از گناه بیزارند وگناه نمیکنند را تعمدا به گناه مبتلا کند تا بوسیله همین ناخواسته مبتلا شدنشان به گناه ایشان را بیازماید؟

منظور اینست که ممکن است اشخاصی که مرتکب گناه نمبشوند را خداوند جبرا" در گناه واقع کند تا با همین مساله که خدا اختیار را از ایشان سلب کرده آزموده شوند که نسبت به خدا سوء ظن پیدا میکنند و نسبت ظلم و بیعدالتی به خداوند میدهند یا خیر؟ چون عکس این مساله هم ممکن است باشد یعنی اینکه انسان در این شرایط هم به خدا حسن ظن داشته باشد و مثلا بگوید ، شاید خدا مرا لایق نمیدانسته که همیشه پاک و بیگناه باشم .

البته ممکن است بفرمایید خیر خدا انسانها را در شرایط گناه قرار میدهد تا ایشان را بیازماید که گناه میکنند یا نه اما حرف بنده چیز دیگریست. سخن اینست که خداوند جبرا اختیار را از انسان سلب کند تا با همین بی اختیار گناه کردن، به خدا بدبین شود.

نوع دیگر سوء ظن به خدا اینست که فکر کند چرا خداوند با علم به اینکه اگر انسانها را در انجام گناه آزاد بگذارد عاقبت بدی در انتظارشان است چنین آزادی و اختیاری به آنها داده؟

فرق این دو سوء ظن در اینست که در قبلی خود انسان مرتکب گناه میشود در دومی نسبت به دیگران چنین احساسی پیدا میکند.

باتشکر

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مسلم

Serat;723561 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و ادب خدمت اساتید محترم

سوال این است که آیا ممکن است خداوند انسانهایی را که از گناه بیزارند وگناه نمیکنند را تعمدا به گناه مبتلا کند تا بوسیله همین ناخواسته مبتلا شدنشان به گناه ایشان را بیازماید؟

منظور اینست که ممکن است اشخاصی که مرتکب گناه نمبشوند را خداوند جبرا" در گناه واقع کند تا با همین مساله که خدا اختیار را از ایشان سلب کرده آزموده شوند که نسبت به خدا سوء ظن پیدا کند و نسبت ظلم و بیعدالتی به خداوند میدهد یا خیر؟ چون عکس این مساله هم ممکن است باشد یعنی اینکه انسان در این شرایط هم به خدا حسن ظن داشته باشد و مثلا بگوید ، شاید خدا مرا لایق نمیدانسته که همیشه پاک و بیگناه باشم .

البته ممکن است بفرمایید خیر خدا انسانها را در شرایط گناه قرار میدهد تا ایشان را بیازماید که گناه میکنند یا نه اما حرف بنده چیز دیگریست. سخن اینست که خداوند جبرا اختیار را از انسان سلب کند تا با همین بی اختیار گناه کردن، به خدا بدبین شود.

نوع دیگر سوء ظن به خدا اینست که فکر کند چرا خداوند با علم به اینکه اگر انسانها را در انجام گناه آزاد بگذارد عاقبت بدی در انتظارشان است چنین آزادی و اختیاری به آنها داده؟

فرق این دو سوء ظن در اینست که در قبلی خود انسان مرتکب گناه میشود در دومی نسبت به دیگران چنین احساسی پیدا میکند.


با سلام و احترام
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:
ببینید آنچه که خداوند به دنبال آن است پاک بودن انسان ها از گناه و معصیت است، تمام اوامر و نواهی خداوند هم به این هدف انجام می گیرد، لذا امتحان الهی نیز در همین چاچوب است که آیا در شرایط مختلف به گناه و نافرمانی آلوده می شوند یا خیر، پس هرگز امر به زشتی نمی کند:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون‏»؛ خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى‏دهد! آيا چيزى به خدا نسبت مى‏دهيد كه نمى‏دانيد؟(اعراف-28)
با این اوصاف خدای حکیم همان طور که امر به بدی ها و آلودگی ها نمی کند، به طریق اولی کسی را نیز آلوده نمیکند.

نکته دوم: از این که بگذریم اصلا چنین امتحان کردنی منطقی نیست، چون سوء ظن به خداوند در جایی بد است و می تواند محور امتحان قرار بگیرد که هیچ فعل قبیح یا ناشایستی از خداوند سر نزند، لذا اگر می گوییم نباید کسی به خدا سوء ظن داشته باشد به این خاطر است که تمام افعال خداوند حکیمانه است و جا برای سوء ظن ندارد، لذا سوء ظن به چنین خدایی، سوء ظنی نا به جا بوده و جا برای توبیخ دارد، و می تواند محل امتحان باشد که چه کسانی به چنین خدایی با این افعال حکیمانه سوء ظن می کنند و چه کسانی نمی کنند، اما اگر خداوند اختیار را از انسان ها سلب نموده و آنها را آلوده به گناه کند، سوء ظن آنها به خداوند کاملا منطقی است و کسی که سوء ظن نکند جا برای تعجب دارد.(دقت کنید) هرگز خداوند نمی تواند ایشان را به خاطر آن گناه مواخذه کند، لذا بر فرض محال اگر چنین اتفاقی بیفتد سوء ظن آنها به کسی که اختیار را از آنها سلب کرده و آنها را آلوده نموده چندان هم بی جا نیست و ای خداوند است که باید با دلیل منطقی برای الوده کردنشان سوء ظن آنها را برطرف کند.

نکته سوم: خداوند هر فعلی انجام بدهد حکیمانه بوده و از آن هدفی را دنبال می کند، اگرچه اعمال عبادی با دشواری ها و سختی هایی همراه است که نیاز به استقامت دارد:
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا‏»؛ به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه: «نترسيد و غمگين مباشيد (فصلت:30)
«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين‏»؛ از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار، جز براى خاشعان، سنگین است‏.(بقره:45)
اما حکمت امتحان الهی، این نیست که بی خودی بر انسان ها سخت بگیرد، بلکه هدف از آن رشد و تکاملی است که در سایه امتحان الهی حاصل می شود، همان طور که می فرماید:
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»؛ با هر سختی آسانی است(شرح:6)
پس هدف الهی از امتحانات عملی، استقامت در برابر تمایلات درونی است که موجب می شود با پرهیز از الودگی ها، به تعالی برسند، اما آلوده نمودن آنها به گناه موجب سقوط است، نه تعالی! و چنین فعلی از خداوند حکیم صادر نمیشود.

نکته چهارم: از این موارد که بگذریم هرگز چنین امتحانی سابقه نداشته و واقع نشده است که از انسانی سلب اختیار شود و گناه کند، خودمان هم همواره این را درک می کنیم.

سوء ظن دوم:
اما نسبت به سوء ظن دومی که فرمودید، یعنی گناه کردن دیگران با آزادی و اختیاری که خداوند به آنها داده است باید عرض کنم ظلم و گناه کردن مردم با آزادی دادن و اختیار آنها اجتناب ناپذیر است، اما باید دید که ارزش دارد که خداوند به خاطر این که انسان ها گناه و تعدی نکنند آنها را فاقد اختیار و اراده قرار دهد؟!
رشد و تکامل در سایه انتخاب و عمل محقق می شود، و خداوند یا باید به انسان ها آزادی و اختیار می داد تا یک عده صعود کنند و یک عده سقوط، یا اصلا نسبت به این رشد و تکامل بی تفاوت می شد.
روشن است که اصل اختیار داشتن انسان ها علی رغم اینکه عده ای آن را در راه اشتباه به کار می گیرند ارزش بیشتری دارد نسبت به اینکه اصلا به انسان ها اختیار و آزادی ندهد.
اما در این میان آنچه که به خداوند منسوب است دادن آزادی و اختیار است که امری نیکو است، و بدی ها و ظلم ها و... منسوب به انسان هایی است که آن اراده نیکوی که خداوند به آنها داده است را در راه ظلم و گناه به کار برده اند.

Serat;723561 نوشت:
سوال این است که آیا ممکن است خداوند انسانهایی را که از گناه بیزارند وگناه نمیکنند را تعمدا به گناه مبتلا کند تا بوسیله همین ناخواسته مبتلا شدنشان به گناه ایشان را بیازماید؟

سلام
جناب استاد مسلم بزرگوار همه موارد را فرمودند . اما من یک نکته را بگم اگه فضولی در کار بزرگان نباشه .
این صحیح نیست فعل بد به خدا دادن . در هر موقعیتی . حتی بعضی اوقات از دست برخی موقعیتها که دچارش میشویم در دعاهایمان میگوئیم خدایا چرا مرا چنین کردی . خداوند همانطور که استاد فرمودند دوست ندارد انسان براه خطا برود - اگر رفت ناراحت میشود - آنوقت خودش نعوذ بالله براه بد ببرذ برای آزمودن ؟
نه این تصور غلطی است . آزمودن خداوند نه اینست که براه بد ببرد بلکه با سختی ها و مصائب می آزماید . مثلا از ما می گیرد . تا آنکه ببیندکه در فقدان آنها بیقراریم یا سپاسگزار .
براه بد بردن کار شیطان پلید است . که رهایی از دست او نشان از همّت است - بردباری است - مردانگی است - شجاعت است و اوج ایمان و اعتقاد به خداوند و فرامین او برای سربلندی از آزمون الهی است .
تندرست باشید .

مسلم;724470 نوشت:
نکته سوم: خداوند هر فعلی انجام بدهد حکیمانه بوده و از آن هدفی را دنبال می کند، اگرچه اعمال عبادی با دشواری ها و سختی هایی همراه است که نیاز به استقامت دارد:
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا‏»؛ به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه: «نترسيد و غمگين مباشيد (فصلت:30)
«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين‏»؛ از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار، جز براى خاشعان، سنگین است‏.(بقره:45)
اما حکمت امتحان الهی، این نیست که بی خودی بر انسان ها سخت بگیرد، بلکه هدف از آن رشد و تکاملی است که در سایه امتحان الهی حاصل می شود، همان طور که می فرماید:
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»؛ با هر سختی آسانی است(شرح:6)
پس هدف الهی از امتحانات عملی، استقامت در برابر تمایلات درونی است که موجب می شود با پرهیز از الودگی ها، به تعالی برسند، اما آلوده نمودن آنها به گناه موجب سقوط است، نه تعالی! و چنین فعلی از خداوند حکیم صادر نمیشود.

عرض سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار جناب مسلم و تشکر از شما و همچنین از جناب طاهر ...

اگر دقت بفرمایید بنده هم من غیرمستقیم به حکیمانه بودن افعال خداوند اشاره کردم و ذکر کردم که :

serat;723561 نوشت:
مثلا بگوید:شاید خدا مرا لایق نمیدانسته که همیشه پاک و بیگناه باشم .


یعنی همانطور که در غالب موارد علت ابتلاء دیگر انسانها به گناه اعمال خودشان است در اینجا هم علت ناخواسته مبتلا شدن انسان بیگناه به گناه اعمال خود اوست اما نه اعمالی که از روی سرکشی و عناد با خداوند باشد.

این هم صحیح نیست که بگوییم همه ی دلیل گناه کردن گناهکاران، چه آنها که به خدا اعتقاد دارند و چه کفار صددرصد خود ایشان هستند. چرا که انسان صددرصد مختار آفریده نشده و بسیاری از اعمالی که از او سر میزند تابع قوانینی است که خداوند در نظام آفرینش قرار داده. مثلا فرزندی که حاصل رابطه نامشروع است احتمال اینکه گناه کند بسیار زیاد است یا افرادی که در محیطهای فاسد پرورش پیدا میکنند جبرا به راه خطا میروند مگر اینکه خداوند راه هدایت را برایشان بگشاید..

یا بچه ای که مسائل عبادیش را بطور کامل یادش ندادند و وقتی به سن تکلیف رسید بدلیل حیای پدر ومادر و مربیانش چیزی از جنابت نمیداند و سالها به جبر نماز و روزه ی باطل بجا آورده و تازه وقتی هم که فهمید به گردنش هست همه را قضا کند

فکر میکنم برای بهتر روشن شدن مساله لازم است مثالی واقعی بزنم

انسانی را در نظر بگیرید در سنین 40- 50 سال که عمری را با ایمان زیسته و مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بوده است. این شخص کوچکترین آزاری هم به کسی نمیرسانده. حتی با دشمنانش هم با مدارا رفتار میکرده و آدمی نبوده اهل جنگ و جدال با مردم باشد. همین فرد زمانیکه به حج واجب میره در حج بخاطر یک لحظه فراموشی باعث میشه که هم کاروانیش از دستش عصبانی بشه و باهاش دعوا کنه و اون فرد هم که حتی در موارد عادی با مردم مشاجره نمیکرده و غالبا" اهل چشم پوشی بوده، یک لحظه فکر میکنه چقدر باید به هیچیکی هیچی نگم و نه تنها فراموش میکنه که از دید همکاروانیش مقصر اونه و باید ازش معذرت بخواد حتی فراموش میکنه که حجه و نباید با کسی جدال کنه و برمیگرده و با اون فرد مشاجره لفظی میکنه...

اینجا شاید از دید شما جبری درکار نباشه اما از دید خود شخص این فراموشیها اتفاقی نبوده و جبرا" برای او که اهل دعوا هم نیست ، پیش آمده...

این فرد در مورد نمازهایش هم بسیار مقید بوده که قضا نشوند و در سختترین شرایط نمازهاش رو به جا میاورده حتی در سرمای زمستان و با نبود آب گرم نمازهای صبحش را با گرم کردن مقداری آب بجا میاورده...

چندسال بعد از آن حج بطور ناگهانی بدلیل خستگی مفرط چند روز پیاپی نمازهای صبحش قضا میشود. با اینکه سروقت بیدار میشده اما برخواستن برایش دشوار بوده درصورتیکه قبلا هم شرایط مشابه برایش پیش میامده ولی با هر سختی که بوده نمازش را میخوانده...

واجب بعدی روزه، اینهم گفتن ندارد که روزه هایش را همیشه میگرفته و در تمام عمر فقط یکبار در اثر سهل انگاری روزه اش اشکال پیدا کرده... اما در ماه رمضان آخری بدلیل شرایط کاری که داشته چندین روز از ماه رمضان بدلیل فشار جنسی روزه اش مشکل دار شده.

سوال رو به گونه دیگری مطرح میکنم؛ چه فرقی است بین این فرد با افرادی که در تمام عمر در هیچ یک از واجباتشان هیچ اشکالی وارد نمیشود و مرتکب هیچ خطا و گناهی نمیشوند. چرا آنها باید بدون هیچ گناهی از این دنیا رخت ببندند و این یکی نه.

و مگر نه اینکه بسیاری از کسانیکه به گمراهی کشیده میشوند، دلیلش سیل شبهاتی است که برایشان پیش آمده و خداوند بوسیله همین شبهات آزمایششان میکند ، خب وقتیکه میگویند خدا در آخر الزمان انسانها را غربال میکند و جز عده اندکی باایمان باقی نمیمانند چه عیبی دارد که بعضی از مومنین را هم به این روش بیازماید تا معلوم شود در ایمانشان محکم و راسخند و خدا رو حقیقتا شناخته اند یا همانطور که دیگران هم یک روزی مومن بودند و در امتحانات الهی ایمانشان را از دست دادند، هستند؟

باتشکر

Serat;723561 نوشت:
آیا ممکن است خداوند برای آزمودن انسانهای بی گناه آنان را مبتلا به گناه کند؟
سلام دوست قدیمی :Gol:
انشاالله که سلامت باشید
در یک کلمه: خیر

البته با شناختی که از شما دارم ، فکر میکنم بیشتر هدفتون اینه که مطمئن بشید یا پاسخی مستدل تر از اونچه که در ذهن دارید دریافت کنید

من حتی به این قسمت هم پاسخ "خیر" میدم:

Serat;723561 نوشت:
ممکن است بفرمایید خیر خدا انسانها را در شرایط گناه قرار میدهد تا ایشان را بیازماید که گناه میکنند یا نه
به نظر من خدا این کار رو هم انجام نمیده. بلکه قوانین جهان جوری چیده شده که چنین امتحانی برای فرد پیش میاد. علم خداوند به اونچه که پیش میاد ، منافاتی با اختیار ما نداره. همونطور که خداوند میدونست که شیطان به آدم سجده نخواهد کرد ، اما این علم خدا ، هیچ دخالتی در اختیار شیطان نداره و شیطان کاملاً مختار بود که سجده کنه یا نه

سؤال:
پس چرا کسی مثل حضرت یوسف(ع) در امتحان زلیخا قرار میگیره؟ آیا خداوند عمداً این موقعیت رو پیش نیاورد؟

پاسخ:
خیر ، خداوند به هیچ وجه بنده ها رو در معرض گناه قرار نمیده ، بلکه شاکلهء جهان رو جوری تنظیم کرده که خودبخود امتحان هر کسی ، متناسب با خودش براش پیش خواهد آمد. درست مصل کسی که وقتی وارد آب بشه خیس میشه. اما میتونه با لباس قواصی وارد بشه که بدنش خیس نشه. یعنی وارد آب شدن و خیس شدن مسابق با هم هستن ، اما شما اختیار این رو دارید که این خیس شدن رو به پوست بد منتقل کنید ، یا به لباس

Serat;724577 نوشت:
یعنی همانطور که در غالب موارد علت ابتلاء دیگر انسانها به گناه اعمال خودشان است در اینجا هم علت ناخواسته مبتلا شدن انسان بیگناه به گناه اعمال خود اوست اما نه اعمالی که از روی سرکشی و عناد با خداوند باشد.

این هم صحیح نیست که بگوییم همه ی دلیل گناه کردن گناهکاران، چه آنها که به خدا اعتقاد دارند و چه کفار صددرصد خود ایشان هستند. چرا که انسان صددرصد مختار آفریده نشده و بسیاری از اعمالی که از او سر میزند تابع قوانینی است که خداوند در نظام آفرینش قرار داده. مثلا فرزندی که حاصل رابطه نامشروع است احتمال اینکه گناه کند بسیار زیاد است یا افرادی که در محیطهای فاسد پرورش پیدا میکنند جبرا به راه خطا میروند مگر اینکه خداوند راه هدایت را برایشان بگشاید..

یا بچه ای که مسائل عبادیش را بطور کامل یادش ندادند و وقتی به سن تکلیف رسید بدلیل حیای پدر ومادر و مربیانش چیزی از جنابت نمیداند و سالها به جبر نماز و روزه ی باطل بجا آورده و تازه وقتی هم که فهمید به گردنش هست همه را قضا کند

با سلام و احترام

ببینید صراط عزیز شما بین جبر کلامی و جبر روانشناختی خلط نموده اید، حالا متوجه شدم که سوال شما نیز در فضای جبر روانشناختی بوده، نه کلامی.

ببینید ما متناسب با بحث دو جبر داریم: یکی جبر کلامی به این معنا که اصلا انسان موجودی مختار و دارای اختیار نیست، یعنی اصل اختیار و انتخاب را از انسان نفی می کند؛ دیگری جبر روانشناختی است به این معنا که اگرچه انسان مختار است و انتخاب می کند، اما این انسان نمی تواند آزادانه انتخاب کند و مجبور است که فقط در چارچوب افکارش انتخاب کند و افکارش هم متناسب با شرایط جامعه و محیط و تربیت شکل گرفته است پس او مجبور است متناسب با شرایطی که در آن رشد یافته، انتخاب کند.
پس بین این که انسان اجبارا آنچه را که از محیط و جامعه برداشت کرده و تربیت شده انتخاب می کند، با این که اصلا او انتخاب نکرده و موجودی مختار نیست، تفاوت دارد.(دقت کنید)

بله این جبرهای روانشناختی می تواند محور امتحان قرار بگیرد اما باید به چند نکته دقت بفرمایید:

اول:
این جبرها بدین معنا نیست که خداوند این دسته از انسان ها را مجبور به گناه و آلودگی نموده است، بلکه خداوند باز هم نسبت به گنهکار شدن آنها رضایت ندارد اما این تاثیر تربیت و محیط و وراثت و... لازمه نظامی است که خداوند به خاطر مصلحتش آن را بر مفاسدش ترجیح داده است، اما تمام این عوامل در حسابرسی لحاظ خواهند شد، و لذا نتیجه امتحان حجاب در دو انسان که یکی در خانواده و جامعه مذهبی حجاب را نگه داشته و یکی در سرزمین بی دینی که تمسخر شده و از تحصیل محروم گردیده یکسان نخواهد بود.

دوم:
ببینید عوامل موثر در اختیار انسان بر دو دسته هستند:

عوامل مشترک:
مثل عقل و آگاهی و اختیار: این امور را همه باید دارا باشند و بدون آنها اصلا تکلیف و امتحانی نیست، یعنی اگر دیوانه ای مشروب بنوشد یا کسی را به اجبار مشروب بنوشانند یا کسی که واقعا از حرمت آن بی خبر باشد و در این بی خبری مقصر نباشد اگر مشروب بنوشد، گناهی بر آنها نیست.
روشن است که در این عوامل فرقی بین زنا زاده و حلال زاده، حلال خور و حرام خور و... نیست.

عوامل مختص:
مانند خانواده و اجتماع و تمایلات و کشش های درونی ناشی از حلال زادگی و رعایت مسائل دوران بارداری و شیردهی و لقمه حلال و...، البته باید دقت کنید که اولا زنازادگی موجب کشش به سمت بدی ها و پلیدی ها نیست، بلکه به این معناست که آن کشش ها و تمایلات حلال زاده ها به خوبی و نیکوی را ندارد، همانطور که بین کسی که از مادر با وضو شیر خورده است و کسی که از مادر بی وضو شیر خورده است همین تفاوت وجود دارد، نه تمایل به بدی ها.
و ثانیا باید توجه کنید که این عوامل مختص در حکم نیروهای کمکی هستند، یعنی بدون اینها هر انسانی می فهمد عدالت خوب است، خوش اخلاقی و صداقت خوب است، هر انسانی می فهمد دزدی بد است، ظلم بد است و غیره، و همین قدار برای امتحان الهی کفایت می کند، و البته همان طور که گذشت وجود این نیروهای کمکی موجب تفاوت در حسابرسی خواهد بود.

Serat;724577 نوشت:
فکر میکنم برای بهتر روشن شدن مساله لازم است مثالی واقعی بزنم

انسانی را در نظر بگیرید در سنین 40- 50 سال که عمری را با ایمان زیسته و مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بوده است. این شخص کوچکترین آزاری هم به کسی نمیرسانده. حتی با دشمنانش هم با مدارا رفتار میکرده و آدمی نبوده اهل جنگ و جدال با مردم باشد. همین فرد زمانیکه به حج واجب میره در حج بخاطر یک لحظه فراموشی باعث میشه که هم کاروانیش از دستش عصبانی بشه و باهاش دعوا کنه و اون فرد هم که حتی در موارد عادی با مردم مشاجره نمیکرده و غالبا" اهل چشم پوشی بوده، یک لحظه فکر میکنه چقدر باید به هیچیکی هیچی نگم و نه تنها فراموش میکنه که از دید همکاروانیش مقصر اونه و باید ازش معذرت بخواد حتی فراموش میکنه که حجه و نباید با کسی جدال کنه و برمیگرده و با اون فرد مشاجره لفظی میکنه...

اینجا شاید از دید شما جبری درکار نباشه اما از دید خود شخص این فراموشیها اتفاقی نبوده و جبرا" برای او که اهل دعوا هم نیست ، پیش آمده...

این فرد در مورد نمازهایش هم بسیار مقید بوده که قضا نشوند و در سختترین شرایط نمازهاش رو به جا میاورده حتی در سرمای زمستان و با نبود آب گرم نمازهای صبحش را با گرم کردن مقداری آب بجا میاورده...

چندسال بعد از آن حج بطور ناگهانی بدلیل خستگی مفرط چند روز پیاپی نمازهای صبحش قضا میشود. با اینکه سروقت بیدار میشده اما برخواستن برایش دشوار بوده درصورتیکه قبلا هم شرایط مشابه برایش پیش میامده ولی با هر سختی که بوده نمازش را میخوانده...

واجب بعدی روزه، اینهم گفتن ندارد که روزه هایش را همیشه میگرفته و در تمام عمر فقط یکبار در اثر سهل انگاری روزه اش اشکال پیدا کرده... اما در ماه رمضان آخری بدلیل شرایط کاری که داشته چندین روز از ماه رمضان بدلیل فشار جنسی روزه اش مشکل دار شده.

سوال رو به گونه دیگری مطرح میکنم؛ چه فرقی است بین این فرد با افرادی که در تمام عمر در هیچ یک از واجباتشان هیچ اشکالی وارد نمیشود و مرتکب هیچ خطا و گناهی نمیشوند. چرا آنها باید بدون هیچ گناهی از این دنیا رخت ببندند و این یکی نه.

و مگر نه اینکه بسیاری از کسانیکه به گمراهی کشیده میشوند، دلیلش سیل شبهاتی است که برایشان پیش آمده و خداوند بوسیله همین شبهات آزمایششان میکند ، خب وقتیکه میگویند خدا در آخر الزمان انسانها را غربال میکند و جز عده اندکی باایمان باقی نمیمانند چه عیبی دارد که بعضی از مومنین را هم به این روش بیازماید تا معلوم شود در ایمانشان محکم و راسخند و خدا رو حقیقتا شناخته اند یا همانطور که دیگران هم یک روزی مومن بودند و در امتحانات الهی ایمانشان را از دست دادند، هستند؟

ببینید با دقت خواهید فهمید که تمامی این موارد انتخابی بوده، نه جبری؛ من حرف شما را قبول دارم که از انسان گاهی به خاطر اعمالش سلب توفیق شده، یا توفیق نصیب او می شود، اما جبری در کار نیست، برای توضیح بیشتر باید به مطلب ذیل دقت کنید:
ما دو نوع هدایت داریم(البته وارد سایر اقسام نمی شوم؛ ر.ک هدایت الهی در قرآن، آیت الله جوادی آملی)

هدایت اولیه:
خداوند برای رشد انسان به او عقل و فطرت داده و با کتاب آسمانی و تعالیم انبیاء انسان را به راه راست دعوت کرده است، این نوع هدایت عمومی بوده و همه انسان ها را در بر می گیرد.

هدایت پاداشی:
از این نوع هدایت در عرف با عنوان «توفیق» یاد می شود، کسی که هدایت مرحله اول را انجام بدهد، این هدایت مرحله دوم نصیب او می شود، و کسی که از هدایت مرحله اول تبعیت نکند، از این هدایت محروم می ماند، (هدایت در قرآن، آیت الله جوادی آملی، صص49الی 51) قرآن کریم در وصف اهل کهف می فرماید:
«إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم‏.(کهف:13)
آن انسانی که همواره در مسیر درست گام برمی داشته و دائما اعمال نیک در یاد او می مانده به توفیق الهی بوده است که به خاطر سابقه خوبش شامل حالش می شده، اما زمانی که از هدایت دسته اول لغزید، دیگر از این امدادهای ثانویه، و نسیم های رحمت الهی محروم می‌گردد، لذا خودش میشود و خودش(البته متناسب با درجاتش)، لذا در مثال شما تمایلاتش کم شد، و توفیقی فراموشی هایش را به او یادآوری نکرد و...

پس خداوند همواره پاکی انسان ها را می خواهد، یعنی آنجا که همه اعمال یک شخص خوب است به امداد الهی است، نه بالعکس، که آنجا که درست می رود خودش میرود و آنجا که می لغزد به خاطر امتحان خداوند باشد، بلکه آنجا که می لغزد به این خاطر است که خداوند هدایت ویژه را از او برداشته و او در حد توان خویش شده است.
آنجا که خداوند به خاطر سوء اعمالش، هدایت پاداشی را از او بر می دارد، آن شخص در حد توان خویش نزول می کند، و فراموش کار می شود و بی حال و...، چون آن امداد ویژه و نیروی کمکی او را یاری نمی کند.

این بحث امتحان البته بحث ظریفی است و متناسب با مراتب انسان ها تفاوت می کند، هرگز اینطور نیست که مشکل شدن امتحان به این سمت و سو باشد و خداوند جبرا انسان ها را آلوده کند تا ببیند عکس العمل آنها چیست، بلکه امتحان گناه و سوء ظن به خدا و امثال آن برای انسان های در پایین ترین درجه است، امتحان اولیاء الهی دیگر به این امور نیست، بلکه به این است که آیا بدون یاد خداوند نفس می کشند؟ از یاد خدا غافل میشوند؟ در برابر مشکلات و سختی ها مانند امام حسین(ع) راضی هستند یا فقط صبر می کنند؟ لذا به اندک ترک اولی توبیخ میشوند، همان طور که انبیائی چون آدم(ع)، یونس(ع) و یوسف(ع) توبیخ شدند.

با توجه به ظرافت و دقت بحث باز اگر نکته ای بود در خدمتم

مسلم;724749 نوشت:
اما این انسان نمی تواند آزادانه انتخاب کند و مجبور است که فقط در چارچوب افکارش انتخاب کند و افکارش هم متناسب با شرایط جامعه و محیط و تربیت شکل گرفته است پس او مجبور است متناسب با شرایطی که در آن رشد یافته، انتخاب کند.

سلام استاد بزرگوار
آیا این همان « خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو » نیست ؟ در تاریخ فراوان بودند آنان که به محیط و موقعیت آن نگاه نکردند و بعد از اینکه خطر کردند و پا پشت محیط و شرایطش زدند یک جامعه بهتر درست کردند .پس چرا این افراد طبق آن شرایط محیطی رشد نکردند ؟
بعد اونجا که فرمودید :
مسلم;724749 نوشت:
افکارش هم متناسب با شرایط جامعه و محیط و تربیت شکل گرفته

پس پسر حضرت نوح چه ؟ آیا تربیت اعمال شده از سوی پدرش بر محیط و تربیت بیرون ارجحیت پیدا نکرد ؟
سئوالی هم که همیشه ذهن را مشغول میسازد اینست که :
آنجا که خداوند میفرمایند : من هر که را دلم خواست به هدایت میرسانم و بالعکس... با اختیار انسان چگونه مرتبط است ؟
اگر انسانی قابلیت رسیدن به آن مرحله را داشته باشد ، آیا احتمال دارد از سوی خداوند کنار گذاشته میشود ؟
یا اگر انسان در حال نزول باشد و هیچ شرایط کمال را نداشته باشد احتمال اینکه خدا دستش را بگیرد وجود دارد ؟

مسلم;724749 نوشت:
آنجا که خداوند به خاطر سوء اعمالش، هدایت پاداشی را از او بر می دارد، آن شخص در حد توان خویش نزول می کند، و فراموش کار می شود و بی حال و...، چون آن امداد ویژه و نیروی کمکی او را یاری نمی کند.

با عرض سلام و تشکر

متاسفانه بنده پاسخ مناسبی نگرفتم.

عرض شد خدمت شما این شخص از گناه بیزار است و عمری مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بوده و با وجود سختیهای زندگی راضی به رضای خدا بوده .
نمیگویم آدم خیلی مقدسی بوده ولی در حد واجبات و محرماتش را رعایت میکرده پس اگر سوء رفتاری داشته که احتمالا نداشته هم باید معلوم شود چه چیزی باعث شده خداوند از او سلب توفیق کند و آن امداد ویژه اش را از او بردارد تا اینکه منجر به آن سوء رفتاری که فرمودید، شود

اصلا برای بنده سوال هست این آدم چه گناهی کرده که باید بخاطر مقید بودنش به مسائل دینی از سوی یک گروه از آدما طرد بشه؛ بخاطر افراط و تفریط نکردنش در مسائل دینی و یا حتی بدلیل پایین بودن شئون مادیش در نظر بعضی از متدینین بیمقدار باشه و از سوی خدا هم مورد کم لطفی قرار بگیره و هدایت ویژه خداوند را از دست بده؟ این مساله نزد او چگونه قابل توجیه است؟

چرا کسیکه رفته مشکلاتش رو به درگاه خدا برده باید دقیقا روز بعدش مسائلی براش پیش بیاد که در عمرش حتی یکبار هم با آن مواجه نشده؟ طوری که بترسد از اینکه دوباره با خدای خودش درد و دل کنه و شکایتی به درگاهش ببره؟

Serat;724889 نوشت:
چرا کسیکه رفته مشکلاتش رو به درگاه خدا برده باید دقیقا روز بعدش مسائلی براش پیش بیاد که در عمرش حتی یکبار هم با آن مواجه نشده؟

دقیقا به این دلیل مسائلی براش پیش بیاد که در عمرش حتی یکبار هم با آن مواجه نشده ، که رفته مشکلاتش رو به درگاه خدا برده
اید خدا میخواسته گیر کارش رو بهش بگه

مرید الحسین (ع);724880 نوشت:
سلام استاد بزرگوار
آیا این همان « خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو » نیست ؟ در تاریخ فراوان بودند آنان که به محیط و موقعیت آن نگاه نکردند و بعد از اینکه خطر کردند و پا پشت محیط و شرایطش زدند یک جامعه بهتر درست کردند .پس چرا این افراد طبق آن شرایط محیطی رشد نکردند ؟
بعد اونجا که فرمودید :

با سلام و احترام

بله کاملا درست می فرمایید و در این خصوص من هم با شما هم عقیده هستم، اما «جبر روانشناختی» یک اصطلاح است و بنده منظورم این نبود که لزوما انسان ها تحت تاثیر محیط و خانواده هستند، البته مراد از عوامل جبرزا فقط محیط خانواده و اجتماع نیست، بلکه اندیشه ها و دانسته های فرد هم مراد است، که علاوه بر خانواده و جامعه از راه های مختلف مانند مطالعه و تفکر و... به دست آمده باشد، و هر کسی در چارچوب اندیشه های خویش تصمیم می گیرد لذا اگر مردم جامعه را مخالف آن دید چه بسا به اصلاح جامعه و تغییر آن اقدام می نماید.
در هر صورت بنده نیز در این مورد با شما موافق هستم.

مرید الحسین (ع);724880 نوشت:
سئوالی هم که همیشه ذهن را مشغول میسازد اینست که :
آنجا که خداوند میفرمایند : من هر که را دلم خواست به هدایت میرسانم و بالعکس... با اختیار انسان چگونه مرتبط است ؟
اگر انسانی قابلیت رسیدن به آن مرحله را داشته باشد ، آیا احتمال دارد از سوی خداوند کنار گذاشته میشود ؟
یا اگر انسان در حال نزول باشد و هیچ شرایط کمال را نداشته باشد احتمال اینکه خدا دستش را بگیرد وجود دارد ؟

در مورد سوالتون هم باید عرض کنم اگرچه خداوند فرموده هر کسی را بخواهد هدایت می کند، اما اینطور نیست که انتخاب خداوند از سر احساسات و بی ضابطه باشد بلکه کاملا قاعده مند بوده و مشروط بر رفتار خود انسان است، این از آیات دیگر فهمیده میشود:
«إن الله لا یهدی القوم الظالمین» خداوند ظالمین را هدایت نمی کند»( مائده-51 و انعام- 144 و احقاف-10)
«إن الله لا یهدی القوم الفاسقین»؛ خداوند فاسقین را هدایت نمی کند» (منافقون-6)
«إن الله لا یهدی القوم الکافرین»؛ خداوند کافرین را هدایت نمی کند»(مائده-67)
«إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب»؛ خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمى‏ كند»(غافر- 28)
«إن الله لا یهدی من هو کاذب کفار»؛ خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران‏ كننده است هدايت نمى‏ كند»(زمر- 3)

و در مقابل این آیات خداوند فرموده که چه کسانی را هدایت می کند:
«إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنات النعیم»؛ كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ايمانشان هدايت مى‏كند.(یونس:9)

و نیز می فرماید:
«و یزید الله الذین اهتدوا هدیً»؛ كسانى كه در راه هدايت گام نهادند، خداوند بر هدايتشان مى‏افزايد(مریم:76)

پس با این تفاصیل روشن می شود که:
اولا: هدایت خداوند در این آیات، هدایت پاداشی یا همان توفیق است، والا هدایت تکوینی و هدایت تشریعی شامل حال تمام انسان ها می شود.
ثانیا: هدایت خداوند، به دست خود مردم است، یعنی این انسان ها هستند که با اختیار خود زمینه و ظرفیت هدایت مرحله دوم خداوند را محقق می سازند.

Serat;724889 نوشت:
با عرض سلام و تشکر

متاسفانه بنده پاسخ مناسبی نگرفتم.

عرض شد خدمت شما این شخص از گناه بیزار است و عمری مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بوده و با وجود سختیهای زندگی راضی به رضای خدا بوده .
نمیگویم آدم خیلی مقدسی بوده ولی در حد واجبات و محرماتش را رعایت میکرده پس اگر سوء رفتاری داشته که احتمالا نداشته هم باید معلوم شود چه چیزی باعث شده خداوند از او سلب توفیق کند و آن امداد ویژه اش را از او بردارد تا اینکه منجر به آن سوء رفتاری که فرمودید، شود

اصلا برای بنده سوال هست این آدم چه گناهی کرده که باید بخاطر مقید بودنش به مسائل دینی از سوی یک گروه از آدما طرد بشه؛ بخاطر افراط و تفریط نکردنش در مسائل دینی و یا حتی بدلیل پایین بودن شئون مادیش در نظر بعضی از متدینین بیمقدار باشه و از سوی خدا هم مورد کم لطفی قرار بگیره و هدایت ویژه خداوند را از دست بده؟ این مساله نزد او چگونه قابل توجیه است؟

چرا کسیکه رفته مشکلاتش رو به درگاه خدا برده باید دقیقا روز بعدش مسائلی براش پیش بیاد که در عمرش حتی یکبار هم با آن مواجه نشده؟ طوری که بترسد از اینکه دوباره با خدای خودش درد و دل کنه و شکایتی به درگاهش ببره؟

با سلام و احترام

مشکلی نیست، بنده در خدمت شما هستم تا به پاسخ مناسبی برسیم.

ببینید مطلبی که شما می فرمایید بر پایه حدس و گمان و احتمالات است، شما یک چنین واقعه ای را فرض میکنید که خداوند شخص را بدون هیچ دلیلی از عبادتی محروم نموده و بعد می خواهید از آن نتیجه گیری کنید، در حالی که این اصل مدعاست و باید اثبات شود، در عالم واقع تک تک تغییر حالات انسان مبتنی بر علت های خاص خودش است، مثلا کسی که همیشه نمازش را سر وقت می خوانده اما یک روز صبح برای نماز بلند نمی شود، خب این یا به خاطر خستگی بیش از حد است، یا به خاطر پرخوری است، یا به خاطر همان سلب توفیقی است که عرض کردم، البته نه به این معنا که خداوند به او بی میلی را القاء کند، بلکه آن عنایت ویژه و توفیق ویژه را از او بر می دارد، در هر صورت دلیل قطعی عقلی می گوید محال است خداوند بدون علت از کسی سلب توفیق کند، لذا ما با حدس و گمان نمی توانیم بگوییم این ترک عبادت ها از جانب خداست تا بعد برای آن علت بتراشیم و بگوییم از باب امتحان است(دقت کنید)

همچنین باید دقت کنید سلب توفیق با طرد شدن یک شخص به خاطر دینداری کاملا متفاوت است، سلب توفیق اگرچه فعل خداوند است اما کاملا حکیمانه بوده و ضابطه مند است، اما طرد کردن فعل طردکنندگان است، نه فعل خدا، لذا ممکن است اشتباه باشد و ما از آن دفاع نمی کنیم.

در مورد قسمت پایانی سوالتان هم باید عرض کنم این که شخصی مشکلاتش رو به درگاه خداوند برده و روز بعدش مسائلی برایش پیش آمده هم می تواند از باب تصادف باشد، شما برای این که اثبات کنید مشکلات فردا به خاطر دعای امروز است باید دلیل قانع کننده ای بیاورید، دلیل شما چیست؟

Serat;724889 نوشت:
با عرض سلام و تشکر

متاسفانه بنده پاسخ مناسبی نگرفتم.

عرض شد خدمت شما این شخص از گناه بیزار است و عمری مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بوده و با وجود سختیهای زندگی راضی به رضای خدا بوده .
نمیگویم آدم خیلی مقدسی بوده ولی در حد واجبات و محرماتش را رعایت میکرده پس اگر سوء رفتاری داشته که احتمالا نداشته هم باید معلوم شود چه چیزی باعث شده خداوند از او سلب توفیق کند و آن امداد ویژه اش را از او بردارد تا اینکه منجر به آن سوء رفتاری که فرمودید، شود

اصلا برای بنده سوال هست این آدم چه گناهی کرده که باید بخاطر مقید بودنش به مسائل دینی از سوی یک گروه از آدما طرد بشه؛ بخاطر افراط و تفریط نکردنش در مسائل دینی و یا حتی بدلیل پایین بودن شئون مادیش در نظر بعضی از متدینین بیمقدار باشه و از سوی خدا هم مورد کم لطفی قرار بگیره و هدایت ویژه خداوند را از دست بده؟ این مساله نزد او چگونه قابل توجیه است؟

چرا کسیکه رفته مشکلاتش رو به درگاه خدا برده باید دقیقا روز بعدش مسائلی براش پیش بیاد که در عمرش حتی یکبار هم با آن مواجه نشده؟ طوری که بترسد از اینکه دوباره با خدای خودش درد و دل کنه و شکایتی به درگاهش ببره؟

با سلام

بنظر بنده مشکل شخص موردنظر که فرمودید یه احتمال اینست که دنبال تزکیه باطن و کسب معرفت نبوده بلکه به انجام واجبات و ترک محرمات که ظواهر دین هستند چون از نوجوانی همیشه رعایت کرده در نتیجه به انجام آنها عادت کرده! و در طول این سالها صبرها و تحمل مشکلات رو تو خودش ریخته بدون اینکه خیر و حکمت مشکلات را درک کند و ناگهان بعد سالها همه رو بالا آورده!

احتمال دیگر اینکه شما گفتید بعد راز و نیاز، مشکلاتی برای وی بوجود آمده! بنظر بنده اینها چه بسا امتحانات جدیدی باشند هم برای تلنگر و هم برای افزایش درجه ایمان شخص!

ما کسانی رو داشتیم که وقتی طرف نماز میخونده مشکلاتی براش پیش میامده و وقتی ترک میکرده مشکلی براش پیش نمیومده! البته این اشخاص با چیزی شبیه سحر و چشم زخم در گیر بودند که اینطور اتفاقات برایشان می افتاده!

امام صادق علیه السلام : خداوند می دانست که برای شخص مومن، گناه از عُجب بهتر است و اگر این طور نبود، شخص مومن هیچ وقت آلوده به گناه نمی شد.

امام علی علیه السلام : از لغزش جوانمردان در گذريد، زيرا جوانمردى نمى لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى سازد.

پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم): رنج و سختى و مرض و آزارى و غمى به مؤمن نرسد مگر خدا در قبال آن از گناهان وى محو کند.

امام موسی کاظم علیه السلام: مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می گردد.

خدا دو مدل امتحان میکنه : یه امتحان بخاطر ادعاهات ویه گرفتاری که توش درسیه و میخواد بهت یاد بده.پس خوب حواستو جمع کن

مسلم;724470 نوشت:

با سلام و احترام
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:
ببینید آنچه که خداوند به دنبال آن است پاک بودن انسان ها از گناه و معصیت است، تمام اوامر و نواهی خداوند هم به این هدف انجام می گیرد، لذا امتحان الهی نیز در همین چاچوب است که آیا در شرایط مختلف به گناه و نافرمانی آلوده می شوند یا خیر، پس هرگز امر به زشتی نمی کند:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون‏»؛ خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى‏دهد! آيا چيزى به خدا نسبت مى‏دهيد كه نمى‏دانيد؟(اعراف-28)
با این اوصاف خدای حکیم همان طور که امر به بدی ها و آلودگی ها نمی کند، به طریق اولی کسی را نیز آلوده نمیکند.

نکته دوم: از این که بگذریم اصلا چنین امتحان کردنی منطقی نیست، چون سوء ظن به خداوند در جایی بد است و می تواند محور امتحان قرار بگیرد که هیچ فعل قبیح یا ناشایستی از خداوند سر نزند، لذا اگر می گوییم نباید کسی به خدا سوء ظن داشته باشد به این خاطر است که تمام افعال خداوند حکیمانه است و جا برای سوء ظن ندارد، لذا سوء ظن به چنین خدایی، سوء ظنی نا به جا بوده و جا برای توبیخ دارد، و می تواند محل امتحان باشد که چه کسانی به چنین خدایی با این افعال حکیمانه سوء ظن می کنند و چه کسانی نمی کنند، اما اگر خداوند اختیار را از انسان ها سلب نموده و آنها را آلوده به گناه کند، سوء ظن آنها به خداوند کاملا منطقی است و کسی که سوء ظن نکند جا برای تعجب دارد.(دقت کنید) هرگز خداوند نمی تواند ایشان را به خاطر آن گناه مواخذه کند، لذا بر فرض محال اگر چنین اتفاقی بیفتد سوء ظن آنها به کسی که اختیار را از آنها سلب کرده و آنها را آلوده نموده چندان هم بی جا نیست و ای خداوند است که باید با دلیل منطقی برای الوده کردنشان سوء ظن آنها را برطرف کند.

نکته سوم: خداوند هر فعلی انجام بدهد حکیمانه بوده و از آن هدفی را دنبال می کند، اگرچه اعمال عبادی با دشواری ها و سختی هایی همراه است که نیاز به استقامت دارد:
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا‏»؛ به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه: «نترسيد و غمگين مباشيد (فصلت:30)
«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين‏»؛ از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار، جز براى خاشعان، سنگین است‏.(بقره:45)
اما حکمت امتحان الهی، این نیست که بی خودی بر انسان ها سخت بگیرد، بلکه هدف از آن رشد و تکاملی است که در سایه امتحان الهی حاصل می شود، همان طور که می فرماید:
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»؛ با هر سختی آسانی است(شرح:6)
پس هدف الهی از امتحانات عملی، استقامت در برابر تمایلات درونی است که موجب می شود با پرهیز از الودگی ها، به تعالی برسند، اما آلوده نمودن آنها به گناه موجب سقوط است، نه تعالی! و چنین فعلی از خداوند حکیم صادر نمیشود.

نکته چهارم: از این موارد که بگذریم هرگز چنین امتحانی سابقه نداشته و واقع نشده است که از انسانی سلب اختیار شود و گناه کند، خودمان هم همواره این را درک می کنیم.

سوء ظن دوم:
اما نسبت به سوء ظن دومی که فرمودید، یعنی گناه کردن دیگران با آزادی و اختیاری که خداوند به آنها داده است باید عرض کنم ظلم و گناه کردن مردم با آزادی دادن و اختیار آنها اجتناب ناپذیر است، اما باید دید که ارزش دارد که خداوند به خاطر این که انسان ها گناه و تعدی نکنند آنها را فاقد اختیار و اراده قرار دهد؟!
رشد و تکامل در سایه انتخاب و عمل محقق می شود، و خداوند یا باید به انسان ها آزادی و اختیار می داد تا یک عده صعود کنند و یک عده سقوط، یا اصلا نسبت به این رشد و تکامل بی تفاوت می شد.
روشن است که اصل اختیار داشتن انسان ها علی رغم اینکه عده ای آن را در راه اشتباه به کار می گیرند ارزش بیشتری دارد نسبت به اینکه اصلا به انسان ها اختیار و آزادی ندهد.
اما در این میان آنچه که به خداوند منسوب است دادن آزادی و اختیار است که امری نیکو است، و بدی ها و ظلم ها و... منسوب به انسان هایی است که آن اراده نیکوی که خداوند به آنها داده است را در راه ظلم و گناه به کار برده اند.


سلام استاد.تیتر تاپیک و سوال و جواب رو که خوندم یاد سوال مشابه خودم که جوابی براش پیدا نکردم افتادم.
من پسری 24 ساله هستم که هرچه تلاش میکنم برای ازدواج و هر چه دعا میکنم جور نمیشه.من فقط یه دختر مومن و خوش اخلاق میخوام و نه وضعیت مالی برام مهمه نه قیافه نه محل سکونت.....اما هرچه تلاش میکنم یا موردی اصلا جور نمیشه، یا موردی به خونوادم معرفی میشه و خانوادم به دلایلی ردش میکنن، یا مورد معرفی میشه خونواده هم قبول میکنن و با خونوتده دختر مطرح میکنن و خونواده دختر جواب منفی میدن
منم هم ازدواج بر من واجب شده به دلایل و شرایطی، و هم اینکه نمیخوام به گناه بیفتم و از خدا دور بشم
اونوقت ازدواجم جور نمیشه و به هرکس میگم میگه هنوز خدا قسمت نکرده و فعلا خدا مصلحت نمیدونه ازدواج کنی و مصلحت اینه که مجرد باشی.
...
خوب من که میدونم اگه مجرد باشم به گناه ممکنه بیفتم هرچند کوچک، چطور خدا مصلحتش رو در به گناه افتادن من قرار داده ؟ چطور ممکنه خدا خودش بخواد من گناه کنم و بهد هم بخاطر این گناهان عذاب و عقوبتم بکنه؟

مسلم;725092 نوشت:
و در مقابل این آیات خداوند فرموده که چه کسانی را هدایت می کند:
«إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنات النعیم»؛ كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ايمانشان هدايت مى‏كند.

احسنت بر تو . جزاک الله خیرا انشاءالله .
اما ابهامی که وارد هست و عزیزان قبلا هم اشاره نمودند اینست :
اگر کسی موقعیتی برایش مهیا نشد تا در آن مسیر گام نهد . مانند مثالهایی که جناب صراط بزرگوار فرمودند . تکلیف آنها چیست ؟
اصلاً در مسیر نیست که بداند تکلیفش چیست ؟ چه گامهایی بردارد که خالقش به او تکلیف نموده . او باقیمانده و زائده ی یک خطا و گناه است که پدید آورندگان و تربیت دادگان او انجام داده اند .
حالا ممکن است محیط یا رفتار اطرافیان و دوستان در برخی از آنان تأثیر بگذارد و از انحراف نجات یابند . اما مابقی که تحث تأیر آن واقعیت هستند و سعادت نداشتند تا اطرافیان و مقربانی خوب به تورشان بخورد تکلیفشان چیست ؟ خداوند اینها را در زمره ی کدام یک از دو نوع قرار می دهد ؟ َ

مرید الحسین (ع);725264 نوشت:
احسنت بر تو . جزاک الله خیرا انشاءالله .
اما ابهامی که وارد هست و عزیزان قبلا هم اشاره نمودند اینست :
اگر کسی موقعیتی برایش مهیا نشد تا در آن مسیر گام نهد . مانند مثالهایی که جناب صراط بزرگوار فرمودند . تکلیف آنها چیست ؟
اصلاً در مسیر نیست که بداند تکلیفش چیست ؟ چه گامهایی بردارد که خالقش به او تکلیف نموده . او باقیمانده و زائده ی یک خطا و گناه است که پدید آورندگان و تربیت دادگان او انجام داده اند .
حالا ممکن است محیط یا رفتار اطرافیان و دوستان در برخی از آنان تأثیر بگذارد و از انحراف نجات یابند . اما مابقی که تحث تأیر آن واقعیت هستند و سعادت نداشتند تا اطرافیان و مقربانی خوب به تورشان بخورد تکلیفشان چیست ؟ خداوند اینها را در زمره ی کدام یک از دو نوع قرار می دهد ؟


ببینید این هم بخشی از امتحان است و برمی گردد به مسولیتهایی که انسان ها در قبال یکدیگر دارند که باید یکدیگر را آگاه کرده و واسطه برای هدایت یکدیگر شوند
در نظام احسن همه چیز مطابق اسباب و مسببات پیش میرود اما لازمه اوصاف الهی این است که این شخص در اموری که علم و آگاهی نداشته و در این جهل مقصر نبوده است بازخواست نشود اما دیگران اگر در برابر او کم کاری و کوتاهی کرده اند بازخواست میشوند.
لذا همانطور که قبلا عرض کردم با این نوع نگرش میشود گفت آلودگی و انحرافات اینها می تواند محور امتحان قرار بگیرد اما باز نه به این معنا که خداوند آنها را آلوده کرده یا به آلودگی آنها رضایت داشته بلکه به این معنا که لازمه خلقت مبتنی بر اسباب و مسببات و لازمه اختیار و اتتخاب پدرها و مادرها و جامعه و نوع انسان، چنین انحرافاتی است که البته انسان قدرت بر تغییر آن را دارد.

mehrant;725216 نوشت:
سلام استاد.تیتر تاپیک و سوال و جواب رو که خوندم یاد سوال مشابه خودم که جوابی براش پیدا نکردم افتادم.
من پسری 24 ساله هستم که هرچه تلاش میکنم برای ازدواج و هر چه دعا میکنم جور نمیشه.من فقط یه دختر مومن و خوش اخلاق میخوام و نه وضعیت مالی برام مهمه نه قیافه نه محل سکونت.....اما هرچه تلاش میکنم یا موردی اصلا جور نمیشه، یا موردی به خونوادم معرفی میشه و خانوادم به دلایلی ردش میکنن، یا مورد معرفی میشه خونواده هم قبول میکنن و با خونوتده دختر مطرح میکنن و خونواده دختر جواب منفی میدن
منم هم ازدواج بر من واجب شده به دلایل و شرایطی، و هم اینکه نمیخوام به گناه بیفتم و از خدا دور بشم
اونوقت ازدواجم جور نمیشه و به هرکس میگم میگه هنوز خدا قسمت نکرده و فعلا خدا مصلحت نمیدونه ازدواج کنی و مصلحت اینه که مجرد باشی.
...
خوب من که میدونم اگه مجرد باشم به گناه ممکنه بیفتم هرچند کوچک، چطور خدا مصلحتش رو در به گناه افتادن من قرار داده ؟ چطور ممکنه خدا خودش بخواد من گناه کنم و بهد هم بخاطر این گناهان عذاب و عقوبتم بکنه؟

سلام mehrant عزیز
ببینید اظهارنظر قطعی در این خصوص علم کاملی می طلبد که ما انسان ها از آن بی خبرهستیم، اما به طور کلی
در جایی می توان تاخیر در ازدواج یا امور دیگر را از جانب خداوند دانسته و به پای مصلحت الهی گذاشت که واقعا انسان تلاش خود را به کار گرفته باشد، و تلاشی که ظاهرا باید به نتیجه می رسید، به نتیجه نرسیده باشد، و همچنین موانع دیگری نیز درکار نباشد، پس اولا خود شما بهتر می توانید بفهمید که آیا به اندازه کافی تحقیق کرده اید؟ به واسطه هایی که می توانستند در این خصوص به شما کمک کنند مراجعه کرده اید؟ در مومن و خوش اخلاق بودن طرف مقابل سخت گیری بیش از حد نکرده اید؟ همچنین نظر خانواده تان هم می تواند یکی از موانع باشد که شما باید در متقاعد نمودن آنها سعی کنید.

اما بر فرض که در تمام این زمینه ها شما نهایت تلاش خود را انجام داده اید، آن موقع می توان آن را به پای قضا وقدر و مصلحت الهی نوشت اما باز هم بدین معنا نیست که خداوند خواسته شما آلوده شوید، بلکه گاهی به خاطر مصلحتی است که در آینده محقق می شود، مثلا مورد خوبی است که قرار است مدتی بعد با آن روبرو شوید، فردا، پس فردا، شاید هم یک سال دیگر؛ و همچنین میتواند از باب امتحان برای رشد و تکامل باشد چرا که صبر و تحمل در برابر گناه، یک سکوی پرش است که البته برخی انسانها آن را تبدیل به سکوی سقوط می سازند، بسیاری از بزرگان که در تاریخ زندگیشان نقل شده به خاطر ترک یک موقعیت گناه، ره صد ساله را یک شبه رفته اند.

باز هم می گویم تمام اینها احتمالاتی است که به خاطر علم اندکمان نمی توانیم بگوییم کدامیک در علم الهی است، لذا باید تلاشمان را انجام دهیم و نتیجه را به خدا واگذار کنیم و باور داشته باشیم که خداوند مصلحت ما را می خواهد، همین...!!!

مسلم;725270 نوشت:
در اموری که علم و آگاهی نداشته و در این جهل مقصر نبوده است بازخواست نشود

معذرت میخوام استاد بزرگوار
پس این انسانها تکلیفشان چیست ؟
آیا ممکن است تصور اینکه : در سرای برزخ مورد امتحان واقع شوند ؟ یا در سرایی مشابه آن.

مرید الحسین (ع);725274 نوشت:

معذرت میخوام استاد بزرگوار
پس این انسانها تکلیفشان چیست ؟
آیا ممکن است تصور اینکه : در سرای برزخ مورد امتحان واقع شوند ؟ یا در سرایی مشابه آن.

ببینید اینطور نیست که این دسته از انسان ها امتحان نشوند، بلکه هر کسی متناسب با آگاهی و امکاناتش امتحان میشود اما امکان اینکه خداوند مستقیما همه را از همه چیز آگاه کند نیست.
در این صورت آمدن انبیا و کتاب آسمانی و... لغو میبود، پس علم و آگاهی بخشی از امتحان است و در فرآیند خودش محقق میشود، انسان در ابتدای تولد هیچ علم و آگاهی ندارد همانطور که قرآن میفرماید:
《والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیا》؛ و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج ساخت در حالی که چیزی نمی دانستید.(نحل:78)
و با گذشت زمان مطالعه و تجربه و آموزش این علوم حاصل می شود، لذا خود تلاش برای آگاهی بخشی از این امتحان است و وظیفه عالمان برای آگاه نمودن دیگران نیز امتحانی در همین راستا است.
اما باید توجه داشت که حتی انسانهایی که در بدترین خانواده و جامعه هم متولد شده و رشد کرده اند هم از بسیاری کارهای خوب و بد با خبر هستند و این را هم میدانند که برای اطلاعات بیشتر باید تلاش و تحقیق کنند.
پس آنها هم در حال امتحان هستند منتهی امتحان آنها کمی دشوارتر است و البته با اجر و مزد بیشتر، یعنی انسان مومنی که از دل یک خانواده بی دین خود را پرورانده هرگز مساوی با انسان مومنی نیست که خانواده و اجتماع او را به این سمت و سو کشانده است.

مرید الحسین (ع);724880 نوشت:
سئوالی هم که همیشه ذهن را مشغول میسازد اینست که :
آنجا که خداوند میفرمایند : من هر که را دلم خواست به هدایت میرسانم و بالعکس... با اختیار انسان چگونه مرتبط است ؟
اگر انسانی قابلیت رسیدن به آن مرحله را داشته باشد ، آیا احتمال دارد از سوی خداوند کنار گذاشته میشود ؟
یا اگر انسان در حال نزول باشد و هیچ شرایط کمال را نداشته باشد احتمال اینکه خدا دستش را بگیرد وجود دارد ؟
سلام؛ با پاسخ استاد مسلم شاید دیگر نیازی به این حرف من نباشد ولی اجازه بدهید به عنوان یک تکمله نکته ای را عرض کنم: اولاً: سؤالی که مطرح کردید یک سؤال نا به جا نیست بلکه سابقه طولانی دارد و گرایشات مختلف به آن پرداخته اند مثلاً جریان جبرگرا همین را دست مایه خود قرار داده اند تا جایی که مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی رحمه الله در تجرید الاعتقاد فصلی را گذرا به آن اختصاص داده است و طبیعتا در شرح های تجرید هم طرح شده است: ر.ک: کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد(با تعلیقات آیة الله سبحانی)، ص92. اما یکی از پاسخها: ... [در ادامه]

آیاتی مثل آیه: « ما ارسلنا من رسولٍ الا بلسان قومه لیبین لهم فیضلّ اللهُ من یشاء و یهدی من یشاء و هو العزیز الحکیم : هیچ رسولی نفرستادیم مگر به زبان قومش تا برای آنان تبیین کند پس خدا هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را بخواهد هدایت می کند و او عزیز و حکیم است. [ابراهیم،4]» این آیات می گویند: خدا هر کس را بخواهد هدایت و هر کس را بخواهد گمراه می کند. اما خواست خدا از سر حکمت است. به همین دلیل در ادامه می فرماید: او حکیم است. یعنی هدایت و ضلالت او نیز از سر حکمت است. حکیمانه بودن یک رفتار هرگز سازگار با ظلم نیست، حکمت با ظلم منافات دارد. آنچه سازگار با حکمت است، عدالت است. حالا چه حکمت و عدالتی در رفتار خداست؟
پاسخ: هدایت در مقابل ضلالت است. ما دو نوع هدایت داریم، پس دو نوع ضلالت هم داریم. هدایت عمومی و هدایت مختص. هدایت عمومی برای بشر است و هدایت مختص برای کسانی است که از هدایت عمومی بهره برده اند. خدا آنان را به مرحله بالاتری می کشاند اما کسانی که به این هدایت عمومی پشت کرده اند را به ضلالت می کشاند یعنی از هدایت مخصوص که به قول کارشناس محترم پاداشی است محروم می کند. کما این که می فرماید: «و الذین اهتدوا زادهم هدیً و آتاهم تقواهم : کسانی که هدایت شدند خداوند بر هدایت شان می افزاید و (پاداش) تقوایشان را می دهد.[محمد، 17] » . تا این جا ما پاسخ کارشناس را صرفاً مستدل به آیات قرآن کردیم اما جواب های بعدی هم جالب و شنیدنی هستند؛ نه این که چون از من هستند، جالب هستند بلکه چون از دانشمندان بزرگ هستند.

مسلم;725097 نوشت:
با سلام و احترام

مشکلی نیست، بنده در خدمت شما هستم تا به پاسخ مناسبی برسیم.

ببینید مطلبی که شما می فرمایید بر پایه حدس و گمان و احتمالات است، شما یک چنین واقعه ای را فرض میکنید که خداوند شخص را بدون هیچ دلیلی از عبادتی محروم نموده و بعد می خواهید از آن نتیجه گیری کنید، در حالی که این اصل مدعاست و باید اثبات شود، در عالم واقع تک تک تغییر حالات انسان مبتنی بر علت های خاص خودش است، مثلا کسی که همیشه نمازش را سر وقت می خوانده اما یک روز صبح برای نماز بلند نمی شود، خب این یا به خاطر خستگی بیش از حد است، یا به خاطر پرخوری است، یا به خاطر همان سلب توفیقی است که عرض کردم، البته نه به این معنا که خداوند به او بی میلی را القاء کند، بلکه آن عنایت ویژه و توفیق ویژه را از او بر می دارد، در هر صورت دلیل قطعی عقلی می گوید محال است خداوند بدون علت از کسی سلب توفیق کند، لذا ما با حدس و گمان نمی توانیم بگوییم این ترک عبادت ها از جانب خداست تا بعد برای آن علت بتراشیم و بگوییم از باب امتحان است(دقت کنید)

همچنین باید دقت کنید سلب توفیق با طرد شدن یک شخص به خاطر دینداری کاملا متفاوت است، سلب توفیق اگرچه فعل خداوند است اما کاملا حکیمانه بوده و ضابطه مند است، اما طرد کردن فعل طردکنندگان است، نه فعل خدا، لذا ممکن است اشتباه باشد و ما از آن دفاع نمی کنیم.

در مورد قسمت پایانی سوالتان هم باید عرض کنم این که شخصی مشکلاتش رو به درگاه خداوند برده و روز بعدش مسائلی برایش پیش آمده هم می تواند از باب تصادف باشد، شما برای این که اثبات کنید مشکلات فردا به خاطر دعای امروز است باید دلیل قانع کننده ای بیاورید، دلیل شما چیست؟

با عرض سلام و احترام و تشکر از استاد ارجمند

البته من هم موافقم که مقصر خود شخص است. اما میخواستم تقصیرش را پیدا کنم. آیا ممکن است تقصیرش کوتاهی در مستحبات باشد؟ مثلا کمتر انفاق کردن یا کوتاهی در خواندن دعا و تضرع به درگاه خدا ؟

ضمنا" درمورد دوم که فرمودید ممکن است از باب تصادف باشد، بله بعضی جاها ممکن است تصادف باشد اما نه همیشه؛ چیزی که عملا" میبینیم اینست که که خیلی از افراد با همین مسائل هست که بدبین میشوند و کم کم از خدا فاصله میگیرند. حالا یکی کمتر یکی بیشتر این دیگه به ایمان شخص بستگی داره.

نتیجتا باید گفت که خداوند کسی را مجبور به گناه نمیکند اما از آنجاییکه انسانها نه اختیار کامل دارند و نه جبر کامل بر آنها حاکم است اینگونه مسائل میتواند برای هر کسی امتحان هم باشد که از درگاه خدا روگردان میشود یا اینکه به قصور و تقصیر خودش اعتراف میکند و کارهای خدا را بدون حکمت نمیداند.

Serat;726403 نوشت:
نتیجتا باید گفت که خداوند کسی را مجبور به گناه نمیکند اما از آنجاییکه انسانها نه اختیار کامل دارند و نه جبر کامل

با سلام و احترام
منظورتان از این که انسان ها اختیار کامل ندارند چیست؟

مسلم;726422 نوشت:
با سلام و احترام
منظورتان از این که انسان ها اختیار کامل ندارند چیست؟

متقابلا عرض سلام و احترام

منظور اینست که هرکسی مطابق با لیاقتی که دارد میتواند از گناهان اجتناب کند. مثلا بین دو نفر که یکی بیشتر از دیگری مراقب اعمالش هست فرقه. اونیکه کمتر مراقبت میکنه هرچند که قصدش این باشه که هیچ وقت گناه نکنه در شرایطی قرار میگیرد که نشان میدهد آنچنان که باید بر اعمالش مراقبت نداشته و بیشتر کمک خدا بوده تا همت خودش .
به نظر بنده این شرایط اجبارا" برای انسان پیش میاید و بعبارتی حاصل اعمال و رفتار خود شخص است، تا خدا او را با نقایصش آشنا کند و خود را اصلاح کند یا اینکه همینطور درجا بزند و یا پسرفت کند

این دیگه امتحانی هست که شخص در آن قرار میگیرد تا خداوند درجات ایمانش را معلوم کند به همین دلیل ممکن است برای بعضیها این شرایط به کفرگویی بیانجامد. و این بستگی دارد به اینکه ایمانش سطحی بوده یا نه.. و احتمالا اون فردی که به مستحبات بیشتر عمل میکنه مصونیت بیشتری داره تا اونیکه کمتر عمل میکنه

مثال این سوال ما هم شیطان است که عمری عبادت کرد و عاقبت به اجبار در شرایطی قرار گرفت که از امتحان خدا رد شد و پس از آن شد که صراحتا در مقابل خدا ایستاد

تمام کسانی که اعتقاد ندارند خدا انسان ها رو جبرا به گناه نمی اندازه جواب بدهند تاپیکی که من نوشتم با عنوان ((جای خالی خدا در مشکلاتم )) بخوانند. من کودکی بودم که به علت افسردگی در 10سالگی اقدام به خودکشی کردم. در 13سالگی دست به خودارضایی زدم. محیط زندگی به شدت فاسدوافسرده ای داشتم. پدر و مادر و دایی و خاله و ... همه فاسد بودند. حال جواب منو بدید که چرا فکر می کنید خدا عمدا کسی رو به گناه نمی اندازد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا کودک 13 ساله با این شرایط از روی اختیار دست به گناه می زند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این چیزی است که هرکار کنید نمیتوانیدحلش کنید؟ من یک خاله دارم که معتاد است به ماده مخدر؟ الان او یک کودک 3 ساله دارد که معتاد است؟چرا؟ چون زمانی که حامله بوده و شیر می داده به این بچه توی شیرش این ماده بوده؟ سوال؟ آیا به اعتیاد افتادن این بچه تقصیر خدا نیست؟ مشکل اکثر کارشناسای دینی ما این است که توی حوزه یا دانشگاه بهشون گفتند که خدا حکیم است و این هم راه های مقابله با شبهات و این کارشناسان به زور بالاخره یک راهی برایش پیدا می کنند. هیچ کارشناس دینی پیدا نمی شود که قبلا به حکمت و عدل خدا اعتقاد نداشته و بعد قبول کند و بیاید در جامعه. آقای کارشناس .آیا اعتراض به همچنین خدایی منطقی نیست؟

خداوند در قرآن مي فرمايد: «ما انسان را نيكو آفريديم.»، يعني در نهاد انسان بدي و گناه جايي نداشته، پس چرا انسان ها گناه و خلاف مي‌كنند؟


بنابراين امر به خوبي روشن است که در ‌خلقت انسان نقصي ندارد و انسان در آغاز خلقت بر فطرت و سرشت پاک خلق شده است، بنابراين، هر چه

هست، مربوط به خود ما مي‌شود. اين «خود ما» طيف‌هاي گوناگوني را شامل مي‌شود، والدين، دوستان، معلمان، مردم كوچه و بازار، سران احزاب و

فرقه‌ها و... .

انسان با توجه به اختياري که دارد مي تواند راه هدايت و ضلالت را بپيمايد، برخي از پيروي هواي نفس و شياطين پرهيز مي کنند و راه هدايت مي روند و

عده اي هم راه خطا و شياطين را مي روند.

اما مسئله اصلي اين است كه آيا خود انسان در خطايي كه مرتكب مي‌شود چه نقشي دارد؟ گيرم كه پدر، مادر، معلم، جامعه همه مسبّب اين خطا

باشند، آيا خود انسان نقشي دارد يا ندارد؟ واضح است كه هيچ وجداني منكر سهم خود انسان در اعمال خودش نيست، خوب يا بد، اين نكته جواب سؤال

اول را مي‌دهد. قرآن كريم در سوره قيامت در دو جا به حسّ وجدان و قاضي دروني انسان اشاره مي‌فرمايد و در هر دو جا به جنگ انسان با وجدان تصريح

مي‌كند. در جايي مي‌فرمايد: علت انكار انسان نسبت به مسئلة قيامت و ديرپنداري او اين است كه مي‌خواهد در زندگي هر چه مي‌خواهد، بكند؛ بل يريد

الانسان ليفجر اَمامه»[1] و در آية ديگر مي‌فرمايد: «انسان به خودش آگاه است»[2] هر چند عذرهايي در دفاع از خود بتراشد.

در قرآن كريم و روايات اسلامي، به اشتراك گناهكاران در وزر و وبال و آثار گناهان اشاره شده است. يعني با توجه به نقشي كه در پيداشدن گناه دارند، به

همان اندازه وزر و عذاب آن هم به ايشان مي‌رسد، لذا خداوند مي فرمايد.

«لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ؛[3] كساني كه پيامبران را انكار مي‌كنند و با حرفشان ديگران را

هم گمراه مي‌كنند مي‌خواهند بار ديگران را هم به بار سنگين خود اضافه كنند و چه بد چيزي را بار مي‌كنند. نيز در روايات آمده است: «من سن سنة ضلالة

فله وزر من عمل بها؛[4] هر كه سنت بدي را بنا نهد بار هر كه به آن عمل كند به گردن اوست.»

البته خود گناهكار با توجه به عذاب وجداني كه دارد و سعي مي‌كند با توجيه و عذرهاي گوناگون تقصير را از سر خود برداشته و ديگران را مقصّر اصلي

بداند، در خواست مي‌كند كه عذاب مقصّرين ديگر دو برابر شود (تا لااقلّ مقداري از احساس دروني‌اش كاسته و آرامش كاذبي يابد). قرآن كريم به اين معنا

اشاره دارد.

«قالت أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَ‏آتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ؛[5] گروهي كه در آخر وارد جهنم مي‌شوند دربارة اولين واردين (كه باعث بر گمراهي

آنها بوده‌اند) مي‌گويند: اي پروردگار ما! اين پيشگامان ما را گمراه كردند به اينان عذابي دو برابر بده و قرآن در جواب مي‌فرمايد: «لكلِ ضعف»؛ براي هر يك

عذاب مضاعف است. خود اين آيه نشان مي‌دهد كه همه مقصران در گناه مجرم كيفر خواهند شد.

پس، گرچه سرشت و آفرينش ابتدايي انسان پاک است، ولي برخي از انسان با استفاده از اختياري که دارند از هواي نفس و وسوسه هاي شيطاني

پيروي و مرتکب گناه مي شوند.


[/HR]
پي نوشت ها:
[1]. قيامت/5.
[2]. قيامت/14.
[3] . نحل/ 25.
[4] . ديلمي، اعلام الدين، قم،آل البيت، 1408 هـ .ق، ص 389.
[5] . اعراف/ 38.

مرید الحسین (ع);724880 نوشت:
آنجا که خداوند میفرمایند : من هر که را دلم خواست به هدایت میرسانم و بالعکس... با اختیار انسان چگونه مرتبط است ؟
با سلام یکی از پاسخ هایی که به این پرسش داده شده است: این است که منظور از اضلال و هدایت، گمراه کردن و یا هدایت کردن نباشد بلکه به معنای نابود کردن باشد. در کتاب های لغت نیز اضلال به معنای ضایع کردن، نابود کردن و هلاک کردن به کار می رود؛ پس معنای آیات قرآنی که می فرماید: «... فیضلّ الله من یشاء و یهدی من یشاء ... و هو العزیز الحکیم» یعنی هر کس را بخواهد نابود و هلاک می کند. ... و او قدرتمند و حکیم است. یعنی علی رغم داشتن قدرت بر هلاک کردن دیگران، حکیم و عادل نیز هست و بی جهت کسی را نابود نمی کند. [پاسخ از مرحوم ابن شهر آشوب در متشابه القرآن و مختلفه، ص131] در قرآن ضلّ در معنای هلاکت، هم به صورت لازم (نابود شدن و هلاک شدن) و هم متعدی (نابود کردن و هلاک کردن) به کار رفته است. پس این ادعاء که هلاکت معنای نابودی را می دهد ادعائی عجیب و بعید نیست. مستند کاربرد لازم و متعدّی ضلَّ در معنای هلاکت: «... ضلَّ سعیُهم فی الحیاة الدنیا ... [الکهف، 104]: تلاش آنان در دنیا نابود شد.» و «... فلن یُضلَّ اعمالهم[محمد،4] : هرگز اعمالشان را نابود نمی کند.» نابودی عمل یعنی باطل کردن.

صاعقه;726856 نوشت:
تمام کسانی که اعتقاد ندارند خدا انسان ها رو جبرا به گناه نمی اندازه جواب بدهند تاپیکی که من نوشتم با عنوان ((جای خالی خدا در مشکلاتم )) بخوانند. من کودکی بودم که به علت افسردگی در 10سالگی اقدام به خودکشی کردم. در 13سالگی دست به خودارضایی زدم. محیط زندگی به شدت فاسدوافسرده ای داشتم. پدر و مادر و دایی و خاله و ... همه فاسد بودند. حال جواب منو بدید که چرا فکر می کنید خدا عمدا کسی رو به گناه نمی اندازد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا کودک 13 ساله با این شرایط از روی اختیار دست به گناه می زند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این چیزی است که هرکار کنید نمیتوانیدحلش کنید؟ من یک خاله دارم که معتاد است به ماده مخدر؟ الان او یک کودک 3 ساله دارد که معتاد است؟چرا؟ چون زمانی که حامله بوده و شیر می داده به این بچه توی شیرش این ماده بوده؟ سوال؟ آیا به اعتیاد افتادن این بچه تقصیر خدا نیست؟ مشکل اکثر کارشناسای دینی ما این است که توی حوزه یا دانشگاه بهشون گفتند که خدا حکیم است و این هم راه های مقابله با شبهات و این کارشناسان به زور بالاخره یک راهی برایش پیدا می کنند. هیچ کارشناس دینی پیدا نمی شود که قبلا به حکمت و عدل خدا اعتقاد نداشته و بعد قبول کند و بیاید در جامعه. آقای کارشناس .آیا اعتراض به همچنین خدایی منطقی نیست؟
سلام؛ برادر یا خواهر عزیز! احساس می کنم خیلی با عصبانیت و شکایت متن رو نوشتید. بالأخص یک قسمتی که درباره کارشناسان دینی صحبت کردید. شاید هم من اشتباه می کنم و شما آرام هستید. ولی در هر صورت به همه مخاطبین عرض می کنم: این بحث ها را با هیجان و شدت احساسات نمی شود حل کرد.

لطفا بخوانید! فکر می کنم خوشتان بیاید! یک داستان واقعی، جالب و زیبا و مرتبط با موضوع:

صاعقه;726856 نوشت:
مشکل اکثر کارشناسای دینی ما این است که توی حوزه یا دانشگاه بهشون گفتند که خدا حکیم است و این هم راه های مقابله با شبهات و این کارشناسان به زور بالاخره یک راهی برایش پیدا می کنند. هیچ کارشناس دینی پیدا نمی شود که قبلا به حکمت و عدل خدا اعتقاد نداشته و بعد قبول کند و بیاید در جامعه. آقای کارشناس .آیا اعتراض به همچنین خدایی منطقی نیست؟
دوست من شما در زندگی مشکلاتی داشته اید ـ مثل همه انسان های دیگر ـ قطعاً من هم که این جا مطلبی را می نویسم. مشکلات زیادی دارم، همین الآن هم درگیرش هستم، نه این که مشکلاتم گذشته و حالا با خیلی راحت دارم تایپ می کنم. ای کاش هویتم حتی برای مسؤولین سایت هم پنهان می بود تا می توانستم با خیال راحت کمی از آنها را برایتان بگویم تا بدانید من که قائل به عدالت و حکمت خدایم از دل یک قصر و یک فضای رؤیایی به دور از جامعه حرف نمی زنم. اما الآن با توجه به مشکلات خانوادگی اتان که در دو پیام قبلی خواندم ، می خواهم یک ماجرا را بنویسم: یکی از آشنایانم استاد عقائد و کلام و فلسفه است، طبق گفته های خودش: در خانواده ای بزرگ شد که پدرش روزی چند بار به آخوند و رهبر و امام خمینی فحش می دهد، برادر بزرگ ترش سابقه تجاوز به عنف و فحشاء دارد، یکی از خواهرانش به شدت بد حجاب است و ... او در چنین خانواده ای یک بار هم مرتکب فحشاء نشده و از قبل از بلوغ مسجدی و بعد هم روحانی شده است. همیشه هم بابت مسجد رفتن مسخره می شد، تا سال اول، یواشکی حوزه آمد! وضع خانواده این آشنای ما ـ که محرم اسرارش هستم ـ تا حدی است که می گوید: با این وضع خانواده ام نمی توانم معمم و ملبس به لباس روحانیت شوم؛ چطور می توانم با این خانواده ام جلوی مردم با لباس روحانیون سر بلند کنم. ازش پرسیدم، چطور شد که به حوزه آمدی؟! گفت: به خاطر مسجد رفتن در همان سال های بچگی. گفتم: چطور شد که راهت از خانواده ات فرق کرد و مسجدی شدی؟ گفت: از همان بچگی فکر می کردم. از خودم می پرسیدم: باید من هم اهل نگاه کردن به این شبکه های رقص و شو باشم که برادرم بهشون نگاه می کنه؟! من باید مثل خواهرم روشنفکر باشم؟! من هم باید به آخوندها بد بگم و از مسجد فراری باشم؟ یا نه باید مثل اونایی باشم که مسجد میرن و مثل بعضی از اطرافیانم شبکه های رقص و فیلم های هندی بدون سانسور نمی بینند و ... ؟ باید مثل بغل دستی ام توی مدرسه، لخت بشم و ـ معذرت می خوام، چاره ای ندارم این تکه رو هم بنویسم تا عمق فاجعه رو بدانید ـ بدن مان را به همکلاسی ها نشان بدم؟! می گفت: تمام این ها، سؤالات جدی چند سال بچگی ام بود، تا این که با خودم گفتم: تو عمری بین اینها بودی و هنوز تصمیم نگرفتی مثل شان شوی یا کاملا بر عکس اونها بشی. بیا برو آخوندا و مذهبی ها رو هم ببین! توی همون کنجکاوی بچگی مسجد رفتم، مدتی باشون رفیق شدم ،و بعدش از اساس دین کلی سؤال می پرسیدم. گاهی این روحانی جواب می داد و قانع می شدم گاهی جواب این کافی نبود از دیگری می پرسیدم ، گاهی نفر سوم مرا قانع می کرد و گاهی هم سؤالم بی جواب می ماند ولی در کل می فهمیدم این راه یک منطقی دارد. دنبال سؤال گشتن من را به مطالعه کتب دینی و اعتقادی کشاند و مطالعه کتب دینی به حوزه و رشته کلام و فلسفه. این جا بود که در جواب اون آشنا گفتم: به نظر می رسد: «تنها اهل فکر از مردم عالم، اهل نجات هستند.» حالا معنای «... و یجعل الرجسَ علی الذین لا یعقلون [یونس، 100] : ... خدا نا پاکی را برای کسانی قرار داد که نمی اندیشند» را بهتر می فهمم.
نتیجه دوست عزیز: من و دوستانم گر چه مثل شما از خانواده ای معتاد نبودیم ولی از فضا هم نیامدیم. هر کسی هم از عدالت خدا حمایت می کند از اول در شرائط عالی و بی غصه نیامده.
ثانیا: برای گناه نکردن حتما لازم نیست در خانواده عارفانه و علمای عظام اخلاق و سیر و سلوک بود. مهم اینه که «فکر کنیم چه خوب است و چه بد است و بعد تصمیم بگیریم و عمل کنیم» . خود شما الآن نمی دانی چه چیز گناهه و بده؟ حالا که می دانی می توانی انتخاب کنی: یا مثل آشنای ما باش و تصمیم بگیری مردی خوب باشی و متفاوت از محیط پیرامونت یا مثل بعضی از خانواده و فامیل هایت به دنبال اعتیاد و ... بروی. شاید مثل بعضی از نوجوانان و جوانان بگویی: ترک کردن خود ارضایی سخت است، خوب از چیزی شروع کن که آسان است.

صاعقه;726856 نوشت:
من یک خاله دارم که معتاد است به ماده مخدر؟ الان او یک کودک 3 ساله دارد که معتاد است؟چرا؟ چون زمانی که حامله بوده و شیر می داده به این بچه توی شیرش این ماده بوده؟ سوال؟ آیا به اعتیاد افتادن این بچه تقصیر خدا نیست؟
نه جانم! خدا مقصر نیست که نیست. مصرف مواد مخدر کار خاله شماست و او مقصره است. اگر خدای نکرده کسی کودکی را بزند مقصر خداست یا آن ظالم؟! چرا اشتباهات دیگران را به پای خدا می نویسید؟! خدا بابت رفتار خداش و کار خداش ارزیابی می شود. نمی شود گفت: چون فلانی ظلم می کند، خدا ظالم است!!! نمی شود گفت: چون داعش آدم می کشد، خدا مقصر است!! اگر داعش آدم میکشه داعش ظالمه نه خدا! اگه همین جند سال پیش بوداییان در میانمار، هزار مسلمان را می سوزانند آنها ظالمند نه خدا! اما ماجرای خانواده اتان را هم بعداً توضیح می دهم. ان شاء الله اگر مشکلات بگذارد و وقت کنم. نشد کارشناس هستند.

صاعقه;726856 نوشت:
تمام کسانی که اعتقاد ندارند خدا انسان ها رو جبرا به گناه نمی اندازه جواب بدهند تاپیکی که من نوشتم با عنوان ((جای خالی خدا در مشکلاتم )) بخوانند. من کودکی بودم که به علت افسردگی در 10سالگی اقدام به خودکشی کردم. در 13سالگی دست به خودارضایی زدم. محیط زندگی به شدت فاسدوافسرده ای داشتم. پدر و مادر و دایی و خاله و ... همه فاسد بودند. حال جواب منو بدید که چرا فکر می کنید خدا عمدا کسی رو به گناه نمی اندازد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا کودک 13 ساله با این شرایط از روی اختیار دست به گناه می زند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این چیزی است که هرکار کنید نمیتوانیدحلش کنید؟ من یک خاله دارم که معتاد است به ماده مخدر؟ الان او یک کودک 3 ساله دارد که معتاد است؟چرا؟ چون زمانی که حامله بوده و شیر می داده به این بچه توی شیرش این ماده بوده؟ سوال؟ آیا به اعتیاد افتادن این بچه تقصیر خدا نیست؟ مشکل اکثر کارشناسای دینی ما این است که توی حوزه یا دانشگاه بهشون گفتند که خدا حکیم است و این هم راه های مقابله با شبهات و این کارشناسان به زور بالاخره یک راهی برایش پیدا می کنند. هیچ کارشناس دینی پیدا نمی شود که قبلا به حکمت و عدل خدا اعتقاد نداشته و بعد قبول کند و بیاید در جامعه. آقای کارشناس .آیا اعتراض به همچنین خدایی منطقی نیست؟

با سلام و احترام

باور کنید که بنده از روی تعصب یا لجاجت حرفی نمی زنم، من شما رو درک می کنم، هر کسی در زندگی مشکلات خودش را دارد که یا از قوانین ضروری عالم نشأت گرفته، و یا از سوء اختیار انسان ها؛ اما نباید احساسی با مسئله برخورد کرد، آیا اختیاری که خداوند به مردم داده است بد است یا خوب؟ توقع دارید خداوند نگذارد دستی برای زدن بالا بیاید، نگذارد دهانی برای فحش دادن و تهمت زدن باز شود، یا مثلا خاله شما اختیار مصرف مواد رو نداشته باشه؟ یا جنین که طبیعتا از خون مادر تغذیه میکنه، استثنائا در مادران معتاد به مواد مخدر و الکل مدتی تغذیه نکنه اما اگر مواد مغذی و ضروری برای کودک را خورد، آن موقع جنین از خون مادر تغذیه کنه؟!!!
ببینید انسان نباید احساسی برخورد کنه، همان طور که خوردن میوه و سبزی و مواد سالم برای جنین مفید هست مواد مخالف آن هم مضر است، نمیشه از خداوند توقع داشت دائما قوانین طبیعت رو نقض کند، اما چیزی که عدالت خداوند اقتضاء میکنه این هست که هرگز این کودک به خاطر اعتیادش گنهکار نیست مثل گناه اون معتادی که از باب تفریح و با دوست و رفیقانش معتاد شده است، و همچنین مادر این کودک در انحرافات ناشی از این اعتیاد شریک هست، و همچنین اگر کودک در جوانی و نوجوانی بتونه این اعتیادش رو ترک کنه ثوابش چندین برابر است نسبت به کسی که خودش با اختیار معتاد شده و ترک کرده؛ و...
خلاصه با دقت و ظرافت تمام شرایط متفاوت انسان ها لحاظ خواهد شد.

ع 110;726913 نوشت:
نه جانم! خدا مقصر نیست که نیست. مصرف مواد مخدر کار خاله شماست و او مقصره است. اگر خدای نکرده کسی کودکی را بزند مقصر خدارند یا آن ظالم؟! چرا اشتباهات دیگران را به پای خدا می نویسید؟! خدا بابت رفتار خداش و کار خداش ارزیابی می شود. نمی شود گفت: چون فلانی ظلم می کند، خدا ظالم است!!! نمی شود گفت: چون داعش آدم می کشد، خدا مقصر است!! اگر داعش آدم میکشه داعش ظالمه نه خدا! اگه همین جند سال پیش بوداییان در میانمار، هزار مسلمان را می سوزانند آنها ظالمند نه خدا! اما ماجرای خانواده اتان را هم بعداً توضیح می دهم. ان شاء الله اگر مشکلات بگذارد و وقت کنم. نشد کارشناس هستند.

سلام
قبول دارید که نمی شود این خدا را عبادت کرد. یعنی اگر درسرنوشت من غیر از خودم و خدا شخص یا اشخاص دیگری مستقلا نقش دارند و آن ها اختیار هم دارند پس آیا می توانیم به آیه و من یتق الله یجعل له مخرجا و یا به آیه و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره اعتقاد داشته باشیم. آیا خدایی که بخشی از سرنوشت ما را بدست دیگران داداه می تواند مورد توکل باشد؟آیا این خدا می تواند برای بنده اش کافی باشد؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟ قبول دارید که در مقابل خدای ضعیف نمی شود کرنش کرد؟ توضیحات مرا درپست بعدی ام حتما بخوانید.

ع 110;726902 نوشت:
ن حتما لازم نیست در خانواده عارفانه و علمای عظام اخلاق و سیر و سلوک بود.

سلام
ممنون از راهنماییهای قشنگتون .
اصلاً وقتی موارد مختلف شبیه به اینها را کنار هم قرار می دهی موضوع از حالت ابهام خارج است . و دیگر اینکه چرا فلانی در خانواده ی فلان ... این موارد چیز تازه و گنگی نشان داده نمیشوند .
از این دست مواردی که شما اشاره فرمودید من زیاد دیدم . بودند که خود یکی از سرداران سپاه هستند و برادرش را اعدام کردند که جز منافقین بود . و خواهرش خود کشی نمود با سیانور وقتی خواست بدست مأموران اطلاعات برسه . پدرش دارای سوابق بسیار منفی بود و خلاصه در این خانواده آن فرزند .
عکس آن را هم دیده ایم که چون پسر نوح شدند و از معرفت خانواده عقب افتادند و مایه خفّت خانواده شدند .
بنظرم دیگر این فرضیه که این و آن را رعایت کنی فلان وضع نتیجه اش میشود یک مورد سوخته است . این فراز های تاریخی به نظر من همچنانکه خط بطلان میکشد بر این ایده ها در حین حال میخواهد بیان کند که هیچ چیز را نمیتوان تخمین زد و همان که خداوند فرمود بسته به همان « من تشا» و « من تذل » است . و این جریان اصلاً ناشناخته است . همین .و بقول بابا طاهر باید در صورتی که دستت برسد بر چرخ گردون بپرسی که این چون است و آن چون .

صاعقه;726999 نوشت:
سلام
قبول دارید که نمی شود این خدا را عبادت کرد. یعنی اگر درسرنوشت من غیر از خودم و خدا شخص یا اشخاص دیگری مستقلا نقش دارند و آن ها اختیار هم دارند پس آیا می توانیم به آیه و من یتق الله یجعل له مخرجا و یا به آیه و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره اعتقاد داشته باشیم. آیا خدایی که بخشی از سرنوشت ما را بدست دیگران داداه می تواند مورد توکل باشد؟آیا این خدا می تواند برای بنده اش کافی باشد؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟ قبول دارید که در مقابل خدای ضعیف نمی شود کرنش کرد؟ توضیحات مرا درپست بعدی ام حتما بخوانید.

سلام من نمیخوام کارشناسی بکنم چون کار من نیست . اما بعنوان اینکه من و تو داریم حرف میزنیم :
خب فرض کنیم قضیه را سر و سامان بدیم و فیلم را ایونطوری بسازیم . یک نفر مواد مخدری حالا باید فرزندش ؟ ... چی بسازیم ؟ ما قراره بجای خدا باشیم . اگه بچه معتاد در نیاد که کل نظام ژنتیک بهم میخوره . اصلاً منبعد باید خداوند روال کارها را به دست قوانین نسپاره همه را خود به نهایت برسونه و قانون زندگی انسانها هم خاک بخوره . وقتی خدا میفرماید « لا یغیر وا ما بانفسهم .. » یعنی چی ؟ یعنی من موازینی برای خلقت وضع کرده ام . شرایط را که چگونه سرنوشتی را برای آینده برای خود ترسیم کنید به دست عواملی دادم که خود بعنوان پیش نیاز فراهم میکنید .
اگر فرزند آن خاله ی شما را خداوند معتاد نمی کرد . چه میشد ؟ همه چی بخیر و خوشی تموم میشد . تو هم ناراحت نبودی . اون بچه هم در وضع خوبی بود ... بعد چی ؟ این دو مورد . مواردی دیگر هم قابل پیش بینی است . آیا میتونی به جای خدا حل کنی ؟ مثلاً : نظام خلقت باید بر اصلی استوار گردد که اختیار برای انسان در بین کل خلقت بعنوان شاخص بارزی برای نشان دادن اشرف مخلوقات معرفی شود . حالا شما با آن مداخله در قانون یک موردی را حل کردی اما بعنوان استاد و خالق بشریت زیر سئوال میری که چرا پارتی بازی شد ؟دوم : این یک معضل اجتماعی در زندگی بشر است . نیست ؟ خب اگر زیر زیرکی حل بشه دیگر از کدام مصداقها این مورد را به بشر گوشزد کنیم ؟ اگه من و تو باشیم میگیم اشکال نداره این مورد خودمونیه حل کنیم موارد زیادی هست از اونا برای الگوبرداری استفاده کنیم . درسته ؟ البته یه جاهایی هم این حل موارد استثنایی انجام میشه اونم زمانیکه بشر دست به دامان ائمه میشه و اونجاست که خدا قانون را برای خشنودی این بزرگواران بر هم میزند .
یه چیزی بگم : یه روز سلیمان از خدا خواست خدایا ما را آفریدی اینهمه دبدبه و کبکبه پس خلقت مورچه برای چه بود . خداوند فرمود برو کنار رودخانه جواب بگیر . سلیمان آنجا رفت دید مورچه ای دست بسویش دراز کرده و میگوید خدایا ما را داشتی با این ظرافت و لطافت پس این غولها با این هیکل برای چه بود ؟ خداوند فرمود سلیمان جان به جای من تصمیم بگیر کدام یک از شما ؟

مرید الحسین (ع);727020 نوشت:

سلام من نمیخوام کارشناسی بکنم چون کار من نیست . اما بعنوان اینکه من و تو داریم حرف میزنیم :
خب فرض کنیم قضیه را سر و سامان بدیم و فیلم را ایونطوری بسازیم . یک نفر مواد مخدری حالا باید فرزندش ؟ ... چی بسازیم ؟ ما قراره بجای خدا باشیم . اگه بچه معتاد در نیاد که کل نظام ژنتیک بهم میخوره . اصلاً منبعد باید خداوند روال کارها را به دست قوانین نسپاره همه را خود به نهایت برسونه و قانون زندگی انسانها هم خاک بخوره . وقتی خدا میفرماید « لا یغیر وا ما بانفسهم .. » یعنی چی ؟ یعنی من موازینی برای خلقت وضع کرده ام . شرایط را که چگونه سرنوشتی را برای آینده برای خود ترسیم کنید به دست عواملی دادم که خود بعنوان پیش نیاز فراهم میکنید .
اگر فرزند آن خاله ی شما را خداوند معتاد نمی کرد . چه میشد ؟ همه چی بخیر و خوشی تموم میشد . تو هم ناراحت نبودی . اون بچه هم در وضع خوبی بود ... بعد چی ؟ این دو مورد . مواردی دیگر هم قابل پیش بینی است . آیا میتونی به جای خدا حل کنی ؟ مثلاً : نظام خلقت باید بر اصلی استوار گردد که اختیار برای انسان در بین کل خلقت بعنوان شاخص بارزی برای نشان دادن اشرف مخلوقات معرفی شود . حالا شما با آن مداخله در قانون یک موردی را حل کردی اما بعنوان استاد و خالق بشریت زیر سئوال میری که چرا پارتی بازی شد ؟دوم : این یک معضل اجتماعی در زندگی بشر است . نیست ؟ خب اگر زیر زیرکی حل بشه دیگر از کدام مصداقها این مورد را به بشر گوشزد کنیم ؟ اگه من و تو باشیم میگیم اشکال نداره این مورد خودمونیه حل کنیم موارد زیادی هست از اونا برای الگوبرداری استفاده کنیم . درسته ؟ البته یه جاهایی هم این حل موارد استثنایی انجام میشه اونم زمانیکه بشر دست به دامان ائمه میشه و اونجاست که خدا قانون را برای خشنودی این بزرگواران بر هم میزند .
یه چیزی بگم : یه روز سلیمان از خدا خواست خدایا ما را آفریدی اینهمه دبدبه و کبکبه پس خلقت مورچه برای چه بود . خداوند فرمود برو کنار رودخانه جواب بگیر . سلیمان آنجا رفت دید مورچه ای دست بسویش دراز کرده و میگوید خدایا ما را داشتی با این ظرافت و لطافت پس این غولها با این هیکل برای چه بود ؟ خداوند فرمود سلیمان جان به جای من تصمیم بگیر کدام یک از شما ؟


باز خوب است شما مثل آقای 110 قبول ندارید که این کار خدانیست.بیایید سناریو را بسازیم. اون لحظه ای را تصور کنید که نوزاد در شکم مادرش است و مواد مخدر دارند به داخل بدن اون می روند. خداوند این جا دو راه کلی دارد. یا قوانین نظام ژنتیکی را به هم بزندو اعتیاد را از مادر به فرزند منتقل نکند.یا این که نظام علی و معلولی را برهم نزند و بگذارد کودک معتاد شود. از دیدگاه شما خدا دومی را انتخاب می کند.چرا؟ زیرا نمی خواهد نظام علی و معلولی اش زیر سوال برود.در واقع خدا درموقعیتی قرار گرفته که بین بد و بدترمجبور است بد را انتخاب کند. درسته یا نه؟خدا مجبور است برای این که نظام علی و معلولی اش زیر سوال نرود قربانی بدهد؟ چرا خدا مجبور است؟ چرا خدامجبور به پذیرفتن نظام علی و معلولی است به قیمت به فنا رفتن کودکانی چون دختر خاله من.آیا خدای مجبور را می شود عبادت کرد؟یک سوال می پرسم و دوباره می پرسم جواب بدهید. الیس الله بکاف عبده؟ آیا خدای مجبور به جبر نظام اسباب و مسببات می تواند برای بنده اش کافی باشد؟ آیا ما نباید به جای خدا نظام اسباب و مسببات را بپرستیم؟ خدا بالاتر است یا نظام اسباب و مسببات یا این که هردو در یک سطح اند؟جواب این سوالات مرا بدهید تا به همه ثابت کنم جواب شروع کننده تاپیک این است: ((بله.این یکی از کار های روز مره خداست.))

صاعقه;726999 نوشت:
سلام
قبول دارید که نمی شود این خدا را عبادت کرد. یعنی اگر درسرنوشت من غیر از خودم و خدا شخص یا اشخاص دیگری مستقلا نقش دارند و آن ها اختیار هم دارند پس آیا می توانیم به آیه و من یتق الله یجعل له مخرجا و یا به آیه و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره اعتقاد داشته باشیم. آیا خدایی که بخشی از سرنوشت ما را بدست دیگران داداه می تواند مورد توکل باشد؟آیا این خدا می تواند برای بنده اش کافی باشد؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟ قبول دارید که در مقابل خدای ضعیف نمی شود کرنش کرد؟ توضیحات مرا درپست بعدی ام حتما بخوانید.

با سلام و احترام
ببینید در صورتی که بخواهیم چنین چیزی را بپذیریم و نقش انسان ها را در سرنوشت یکدیگر نفی کنیم هرگز پدر و مادری بچه دار نخواهند شد، هرگز پدر و مادر در تربیت فرزند نقشی نخواهند داشت، مدرسه و تعلیم و تربیت بی فایده است، هرگز دو ماشین باسرنشین به هم نخواهند خورد، انسان ها از داخل یکدیگر عبور خواهند کرد و به یکدیگر نخواهند خورد، مادری نمی تواند کودک خود را تنبیه کند و نمی تواند لقمه در دهانش بگذارد، هرگز کسی نمی تواند جنسی به دیگری بفروشد، تمام ابزارهایی مثل توپ و تانک و تفنگ از درون انسان ها رد خواهد شد بدون اینکه بر آنها تاثیر بگذارد، انسان ها فقط می توانند گوشت گوسفند را کباب کنند اما اگر بخواهند انسانی را بسوزانند آن آتش سرد خواهد شد، و...!!!
روشن است که خودتان هم چنین عالمی را که قواعدی نا منظم دارد نخواهید پذیرفت، چرا که دیگر هرگز پیشرفت علمی ممکن نیست چون هیچ قاعده علمی ثابتی در جهان وجود ندارد، آتش گاهی می سوزاند و گاهی نه، چاقو گاهی می برد و گاهی نه، به درخت و زمین می شود لگد زد اما به انسان نه، و...!!

صاعقه;727031 نوشت:
بیایید سناریو را بسازیم. اون لحظه ای را تصور کنید که نوزاد در شکم مادرش است و مواد مخدر دارند به داخل بدن اون می روند. خداوند این جا دو راه کلی دارد. یا قوانین نظام ژنتیکی را به هم بزندو اعتیاد را از مادر به فرزند منتقل نکند.یا این که نظام علی و معلولی را برهم نزند و بگذارد کودک معتاد شود. از دیدگاه شما خدا دومی را انتخاب می کند.چرا؟ زیرا نمی خواهد نظام علی و معلولی اش زیر سوال برود.در واقع خدا درموقعیتی قرار گرفته که بین بد و بدترمجبور است بد را انتخاب کند. درسته یا نه؟خدا مجبور است برای این که نظام علی و معلولی اش زیر سوال نرود قربانی بدهد؟ چرا خدا مجبور است؟ چرا خدامجبور به پذیرفتن نظام علی و معلولی است به قیمت به فنا رفتن کودکانی چون دختر خاله من.آیا خدای مجبور را می شود عبادت کرد؟یک سوال می پرسم و دوباره می پرسم جواب بدهید. الیس الله بکاف عبده؟ آیا خدای مجبور به جبر نظام اسباب و مسببات می تواند برای بنده اش کافی باشد؟ آیا ما نباید به جای خدا نظام اسباب و مسببات را بپرستیم؟ خدا بالاتر است یا نظام اسباب و مسببات یا این که هردو در یک سطح اند؟جواب این سوالات مرا بدهید تا به همه ثابت کنم جواب شروع کننده تاپیک این است: ((بله.این یکی از کار های روز مره خداست.))

ببینید در انتخاب بد در هنگام تعارض بد وبدتر بحث مجبور بودن نیست، بلکه بحث اختیار و انتخاب حکیمانه است، باید دید که کدامیک حکیمانه تر است و آن دیگر اجبار نیست، در جامعه هم اگر چنین انتخابی اتفاق بیفتد می گویند فلانی انتخاب حکیمانه ای داشت که بد را بر بدتر ترجیح داد، اگرچه عرفا شاید لفظ «مجبور» هم به کار رود اما یقینا آن انتخاب و اختیار بوده و چنین تعبیری مسامحه آمیز است.
خداوند باید برای تکامل و رشد عالم را با نظام اسباب و مسببات می آفرید، رابطه بین دنیا و آخرت قراردادی نیست، بلکه حقیقی است، انسان در دنیا خودش را برای آخرت می سازد، پس این عالم مادی ضروری است و تزاحم ماده هم لازمه عالم مادی است، نمی توان نمکی باشد اما شوری نداشته باشد، وقتی ماده قابل برخورد باشد، خب از دل این بسیاری از حوادث در می آید، براستی اگر خداوند می خواست همواره با نقض علل جلوی حوادث ناگوار را بگیرد چه میشد؟!! اندکی به جای احساس تأمل بفرمایید، و در تاپیک بالایی که گفتم بیندیشید، نمی شود قوه جاذبه زمین همه چیز را سمت خودش بکشد اما هواپیمایی که موتورش خاموش شده را جذب نکند، اما همین قوانین ثابت و مفید اما آسیب زا باعث می شود که انسان در دنیا و اخرت رشد کند.

صاعقه;726999 نوشت:
سلام
سلام
صاعقه;726999 نوشت:
قبول دارید که نمی شود این خدا را عبادت کرد. یعنی اگر درسرنوشت من غیر از خودم و خدا شخص یا اشخاص دیگری مستقلا نقش دارند و آن ها اختیار هم دارند
این تیکه را با هم مرور کنیم:
صاعقه;726999 نوشت:
آن ها اختیار هم دارند
یعنی چی؟ یعنی وقتی خاله شما می خواهد مواد مصرف کند و به دختر خاله اتان شیر بدهد. خدا به یکباره از او سلب اختیار کند؟! این که میشود همان جبر! در این صورت خدا اختیار را از انسان ها گرفته است. مثل این است که بگویید: چرا داعش اختیار دارد و در زندگی مردم تأثیر می گذارد و عده ای را می کشد؟! خوب طبق این نظر باید خدا جبر را حاکم بر افراد کند تا با سلب اختیار، مانع از ظلمشان شود. این همان رویکرد جبرگرایانه ای می شود که از آن اعلام انزاجار می کردید و می گفتید: گناه کردن من به سبب جبر بود و جبر بد است. اما ... [در ادامه]

صاعقه;726999 نوشت:
آیا خدایی که بخشی از سرنوشت ما را بدست دیگران داداه می تواند مورد توکل باشد؟آیا این خدا می تواند برای بنده اش کافی باشد؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟ الیس الله بکاف عبده؟
به توضیحات تان نیز توجه کردم.اولا: کی گفته خدا مقهور نظام علی و معلولی است؟! این حرف فاقد دلیل است بلکه دلیل علیه آن است: اگر موجودی علة العلل (علت همه علتها) است اوست که همه چیز را رقم می زند پس همه چیز حتی نظام علی و معلولی به دست قدرت اوست. به عبارتی اگر او ایجادگر و خالق عالم است تمام عالم ـ از جمله روابط علل و معالیل ـ هم توسط او ایجاد شده اند. ثانیا: شما توکل و کفایت کردن خدا برای بنده اش را بد معنا می کنید. از نظر شما کفایت خدا یعنی بیاید نظام موجود را برهم بزند و رابطه علت ها با معلول ها از بین برود تا دفع سوء از بنده اش کند. توکل در نظام سببی و مسببی یک بحث جدی است که اگر گرفتاری اجازه دهد برای تان می نویسم.

ع 110;727181 نوشت:
به توضیحات تان نیز توجه کردم.اولا: کی گفته خدا مقهور نظام علی و معلولی است؟! این حرف فاقد دلیل است بلکه دلیل علیه آن است: اگر موجودی علة العلل (علت همه علتها) است اوست که همه چیز را رقم می زند پس همه چیز حتی نظام علی و معلولی به دست قدرت اوست. به عبارتی اگر او ایجادگر و خالق عالم است تمام عالم ـ از جمله روابط علل و معالیل ـ هم توسط او ایجاد شده اند. ثانیا: شما توکل و کفایت کردن خدا برای بنده اش را بد معنا می کنید. از نظر شما کفایت خدا یعنی بیاید نظام موجود را برهم بزند و رابطه علت ها با معلول ها از بین برود تا دفع سوء از بنده اش کند. توکل در نظام سببی و مسببی یک بحث جدی است که اگر گرفتاری اجازه دهد برای تان می نویسم.
ولا شما می گویید خدا مقهور نظام علی و معلولی است. وقتی می گویید تقصیر خاله من است نه تقصیر خدا. من از دیدگاه شما می گویم که نمی شود به خدا توکل کرد. این شمایید که مستقل ازخدا برای خاله من تاثیرگذاری متصورید. حرف خودتان را قبول ندارید؟! درست است. توکل باید به کسی باشد که هیچ قید و بندی او را گرفتار نکند.خواه اسم آن را بگذاریم نظام علی و معلولی. این بحث ها رو ول کنید. ببینید بالاخره کودکی که معتاد به دنیا می آید این اعتیاد برای روح کودک ضرر دارد یا نه؟ اگر دارد مسولیت این ضرر برعهده کیست؟ برعهده خداست یا خاله من؟ این جا دقیقا جایی است که شما می گویید تقصیر خاله من است و با این حرفتان می گویید که تقصیر خدا نیست. این حرف شما مستلزم این فرض است که خاله من مستقل از خدا می تواند در این عالم تاثیر بگذارد. قبول داردید این که این حرف باعث می شود که فرض کنیم در یک قسمت از جهان هستی اراده ای مستقل از خدا وجود دارد. بنابراین خدا محدود است. تمام این ها از حرف های شما برمی آید نه تصورات من از توکل.حالا بگویید قبول دارید که اراده ای مستقل از خدا در این جهان وجود دارد یا خیر؟

مسلم;727052 نوشت:
ببینید در انتخاب بد در هنگام تعارض بد وبدتر بحث مجبور بودن نیست، بلکه بحث اختیار و انتخاب حکیمانه است، باید دید که کدامیک حکیمانه تر است و آن دیگر اجبار نیست، در جامعه هم اگر چنین انتخابی اتفاق بیفتد می گویند فلانی انتخاب حکیمانه ای داشت که بد را بر بدتر ترجیح داد، اگرچه عرفا شاید لفظ «مجبور» هم به کار رود اما یقینا آن انتخاب و اختیار بوده و چنین تعبیری مسامحه آمیز است.
خداوند باید برای تکامل و رشد عالم را با نظام اسباب و مسببات می آفرید، رابطه بین دنیا و آخرت قراردادی نیست، بلکه حقیقی است، انسان در دنیا خودش را برای آخرت می سازد، پس این عالم مادی ضروری است و تزاحم ماده هم لازمه عالم مادی است، نمی توان نمکی باشد اما شوری نداشته باشد، وقتی ماده قابل برخورد باشد، خب از دل این بسیاری از حوادث در می آید، براستی اگر خداوند می خواست همواره با نقض علل جلوی حوادث ناگوار را بگیرد چه میشد؟!! اندکی به جای احساس تأمل بفرمایید، و در تاپیک بالایی که گفتم بیندیشید، نمی شود قوه جاذبه زمین همه چیز را سمت خودش بکشد اما هواپیمایی که موتورش خاموش شده را جذب نکند، اما همین قوانین ثابت و مفید اما آسیب زا باعث می شود که انسان در دنیا و اخرت رشد کند.
سلام من ذره ای احساسی حرف نزدم و کاملا تامل کردم. من نمی گویم که این عالم تزاحم نداشته باشد. اما مسولیت این تزاحم بر عهده کیست؟ مسولیت زیان هایی که افرادی مثلا از یک بمباران شیمیایی می بینند به عهده صدام است یا بر عهده خدا. شما می گویید به عهده صدام است نه خدا. یعنی صدام مستقل از خدا در بمباران موثر است. بنابراین صدام اراده ای مستقل از اراده خدا دارد. بنابراین یک خدا در عالم داریم به نام خدایی که بهش می گویند الله . یک خدا هم صدام و یک خدا هم هیتلر و یکی ابوبکر بغدادی. چه دلیلی برای ‍‍انتخاب خدا به جای ابوبکر بغدادی وجود دارد. همین قوانین مفید باعث می شودکه کودکی به خودارضایی بیفتد و همین قوانین باعث می شود کودکی به اعتیاد بیفتد. آیا اعتیاد و خود ارضایی رشد است؟چرا بایدقوانین برای یک عده به طور جبری حرکت روبه قهقرا بیاورد ولو برای یک ثانیه. این که من سوالات راتکرارمی کنم دلیل بر احساسی بودن من نیست بلکه دلیل بر اهمیت اون سوال است. بالاخره قوانین عالم باعث شده که یک کودک جبرا حرکت قهقرایی داشته باشد. جبرا رشد نکند. جبرا اعتیاد داشته باشد و جبرا خودارضایی کند. ببینید آسیب یک چیز است و جلوی رشد را گرفتن یک چیز دیگر. یک معتاد با کشیدن مواد رشد نمی کند و نزول هم می کند اما یک سرطانی با سرطان رشد می کند. یک کودک با خود ارضایی نزول می کند اما بر اثر تاول های شیمیایی نزول نمی کند. درسته. چرا جبرا کاری باید بکند که نزول کند؟

صاعقه;727031 نوشت:
باز خوب است شما مثل آقای 110 قبول ندارید که این کار خدانیست.بیایید سناریو را بسازیم. اون لحظه ای را تصور کنید که نوزاد در شکم مادرش است و مواد مخدر دارند به داخل بدن اون می روند. خداوند این جا دو راه کلی دارد. یا قوانین نظام ژنتیکی را به هم بزندو اعتیاد را از مادر به فرزند منتقل نکند.یا این که نظام علی و معلولی را برهم نزند و بگذارد کودک معتاد شود. از دیدگاه شما خدا دومی را انتخاب می کند.چرا؟ زیرا نمی خواهد نظام علی و معلولی اش زیر سوال برود.در واقع خدا درموقعیتی قرار گرفته که بین بد و بدترمجبور است بد را انتخاب کند. درسته یا نه؟خدا مجبور است برای این که نظام علی و معلولی اش زیر سوال نرود قربانی بدهد؟ چرا خدا مجبور است؟ چرا خدامجبور به پذیرفتن نظام علی و معلولی است به قیمت به فنا رفتن کودکانی چون دختر خاله من.آیا خدای مجبور را می شود عبادت کرد؟یک سوال می پرسم و دوباره می پرسم جواب بدهید. الیس الله بکاف عبده؟ آیا خدای مجبور به جبر نظام اسباب و مسببات می تواند برای بنده اش کافی باشد؟ آیا ما نباید به جای خدا نظام اسباب و مسببات را بپرستیم؟ خدا بالاتر است یا نظام اسباب و مسببات یا این که هردو در یک سطح اند؟جواب این سوالات مرا بدهید تا به همه ثابت کنم جواب شروع کننده تاپیک این است: ((بله.این یکی از کار های روز مره خداست.))

سلام
1- وقتی من و تو داریم کار اون خدا را می بینیم - اگر خدا بخواد اون مواد را بی اثر بکند ، من معترضم . چون قرار نیست اختیار را از بشر بگیرد . آخه خاله تو خودش با اختیار اعتیاد را به فرزند رسانده چرا باید خدا خاله ات را از اختیارش منع کند ؟ یکی اختیار خاله تو و یکی حق فرزندش . کدام را انتخاب کند ؟
2- فرمودید بین بد و بدتر مجبور است ... این در صورتی مورد قبول است که به هیچ وجه من الامکانی این رأی را عوض نکند . اما چرا تحت شرایطی مثل همان که گفتم میانجیگری ائمه اطهار این رأی برمیگردد ؟ اصلاً اگر خاله شما به یک درجه عالی از معرفت رسید و دعا کرد و دست بدامان ائمه شد از کجا مطمئنی رأی بر نگردد ؟
پس امکانش هست ؟ درسته ؟ اگر قبول دارید بگید چرا اینجا خدا مجبور نشد به آن رفتار خودش یعنی حفظ نظام خلقت به هر قیمتی تأکید کند ؟ این یک سئوال کلی است اما شما هنوز پاسخ قانع کننده بمن نداده اید ... این که : اگر خدا مجبور میشود که برابر نظام علی و معلولی چیزی را عوض نکند پس چرا برخی کارها در دقیقه نود با میانجیگری برخی عوامل تغییر می کند ؟ مگر آن جبری که شما برای خدا قائل بودید استحکام نداشت ؟پس خدا مجبور نیست . چون در این صفت او خللی دیدیم که نمیتواند اجبار را برایش محقق بخواند .

صاعقه;727031 نوشت:
آیا ما نباید به جای خدا نظام اسباب و مسببات را بپرستیم؟ خدا بالاتر است یا نظام اسباب و مسببات

اسباب و مسببات آفریده ی تو بود یا من ؟ آهان از مخلوقات همان خداست . نه ؟ خب تو را نمیدانم . چون دارای اختیاری . اما من نمیام خالق اسباب را رها کنم و مسبباتش را بپرستم . مگه مغز خر خوردم ؟

صاعقه;727031 نوشت:
ا این که هردو در یک سطح اند؟

یعنی یه اسباب بازی (مثلاً یک رباط خوشگل) از یک انسان دانشمند که سازنده آن رباط است برای شما با اهمیت تر است ؟ و اون رباط الآن مساوی با اون خالق و سازنده اش هست ؟

صاعقه;727218 نوشت:
سلام من ذره ای احساسی حرف نزدم و کاملا تامل کردم. من نمی گویم که این عالم تزاحم نداشته باشد. اما مسولیت این تزاحم بر عهده کیست؟ مسولیت زیان هایی که افرادی مثلا از یک بمباران شیمیایی می بینند به عهده صدام است یا بر عهده خدا. شما می گویید به عهده صدام است نه خدا. یعنی صدام مستقل از خدا در بمباران موثر است. بنابراین صدام اراده ای مستقل از اراده خدا دارد. بنابراین یک خدا در عالم داریم به نام خدایی که بهش می گویند الله . یک خدا هم صدام و یک خدا هم هیتلر و یکی ابوبکر بغدادی. چه دلیلی برای ‍‍انتخاب خدا به جای ابوبکر بغدادی وجود دارد. همین قوانین مفید باعث می شودکه کودکی به خودارضایی بیفتد و همین قوانین باعث می شود کودکی به اعتیاد بیفتد. آیا اعتیاد و خود ارضایی رشد است؟چرا بایدقوانین برای یک عده به طور جبری حرکت روبه قهقرا بیاورد ولو برای یک ثانیه. این که من سوالات راتکرارمی کنم دلیل بر احساسی بودن من نیست بلکه دلیل بر اهمیت اون سوال است. بالاخره قوانین عالم باعث شده که یک کودک جبرا حرکت قهقرایی داشته باشد. جبرا رشد نکند. جبرا اعتیاد داشته باشد و جبرا خودارضایی کند. ببینید آسیب یک چیز است و جلوی رشد را گرفتن یک چیز دیگر. یک معتاد با کشیدن مواد رشد نمی کند و نزول هم می کند اما یک سرطانی با سرطان رشد می کند. یک کودک با خود ارضایی نزول می کند اما بر اثر تاول های شیمیایی نزول نمی کند. درسته. چرا جبرا کاری باید بکند که نزول کند؟

با سلام و احترام
در منطق شما اگر کسی با چاقو کسی را کشت، مسئولیت قتل با قاتل است یا سازنده چاقو؟!! در ثانی، من نمی گویم خداوند مسئولیتی ندارد اما إعمال این مسئولیت در دنیا به قیمت نابودی ان تمام می شود، لذا این جبران این ضررها را در سرای دیگری به نام آخرت گذاشته است و وعده داده است آنقدر به آسیب دیدگان می بخشد تا جایی که مصیبت های بیشتری در دنیا را آرزو می کنند.
مقایسه صدام و هیتلر و ابوبکر بغدادی با خدا هم خودتان می دانید مقایسه بی جایی است، این که خالقی به مخلوقش اختیار داده می شود همتایی؟! که می پرسید چه دلیل برای انتخاب خدا به جای ابوبکر بغدادی وجود دارد؟ یعنی شما فرق فاعل مستقل و فاعل وابسته را نمی دانید؟ اگرچه خداوند در دیا به امثال بغدادی و هیتلر و... اختیار داده است، اما این امر سبب استقلال آنها نمی شود، آنها نیازمندانی هستند که فاعل آنها به آنها اختیار داده، اما خدا از اساس نیازمند نیست؛ حقیقتا نمی دانم نسبت به این مسائل شبهه دارید یا مغالطه می کنید!! توقع دارید هر کسی به قدرت رسید خداوند اختیار را از او سلب کند تا آن شخص در رتبه خدایی بالا نرود؟!!!
سوال من روشن بود، شما می گویید خداوند می بایست بین بد و بدتر، بدتر را انتخاب کند؟! خدا نظام اسباب و مسببات و قاعده واحد عالم را بر هم بزند، جلوی پیشرفت و تکامل انسان ها را بگیرد، دائما با معجزه قوانین را به طور ظاهری نقض کند، همه خوب باشند چون مجبور هستند خوب باشند، چون اجازه ندارند بد باشند، چون اختیار انتخاب راه بد وخوب از آنها گرفته شده است، و مجبور هستند راه خوب را بروند!! و در یک کلام اصلا عالم را خلق نکند، چون یقینا عالم ماده بدون تزاحم نمی شود!
اما این آسیب ها را در جای که خود شخص مقصر نباشد جبران می کند؛ خداوند قرار نیست کودکی را که به خاطر مادر معتاد شده است مجازات کند بلکه به خاطر این آسیب اجر و پاداش می دهد، این چه حرکت قهقرایی است؟

مسلم;727266 نوشت:
لذا این جبران این ضررها را در سرای دیگری به نام آخرت گذاشته است و وعده داده است آنقدر به آسیب دیدگان می بخشد تا جایی که مصیبت های بیشتری در دنیا را آرزو می کنند.

عرض سلام و ادب

سوالی که اینجا مطرح میشود اینست که طبیعتا این عواملی که جناب صاعقه فرمودند مانع رشد و تکامل معنوی انسانها میشود، آیا ممکن است خداوند این مساله را هم برای ایشان جبران کند؟ درصورتیکه معمولا اینگونه اشخاص به دلیل اینکه زمینه انحراف بیشتری دارند هدایت نشده از دنیا میروند

خاتون عشق;726865 نوشت:
انسان با توجه به اختياري که دارد مي تواند راه هدايت و ضلالت را بپيمايد، برخي از پيروي هواي نفس و شياطين پرهيز مي کنند و راه هدايت مي روند و

عده اي هم راه خطا و شياطين را مي روند.

باسلام و تشکر

بله انسانها مختار آفریده شده اند اما اختیار کامل ندارند. مثلا قضا شدن نماز ، جبرا" باعث میشود که انسان ازیک مستحبی که همیشه انجام میداده محروم شود و یا تکرار آن باعث میشود به گناهان دیگری که انجام نمیداده ، بیفتد.

نمیتوان گفت این سلب توفیقها یا پیش آمدن شرایط گناه، اختیاری است. اما انسان این اختیار را دارد که از آنها جلوگیری کند ولی آن زمان دیگر مثل انسانی میشود که بدنش در مقابل بیماری ضعیف شده و توان مقابله را از دست داده و کارش سخت تر از زمانیست که نمازش قضا نمیشده...

اما بحث ما در مواردی است که انسان قبل از اینکه اختیارا به گناهی آلوده شود ، اختیار را از خودش سلب شده میبیند. مثالهایش را هم در پست 5 آوردم. و قصدمان این بود که بررسی کنیم چه چیزی باعث میشود برای انسانی که هیچ وقت گناه نمیکرده شرایط به گونه ای شود که بی اختیار به گناه گرفتار شود

مسلم;727266 نوشت:
با سلام و احترام
در منطق شما اگر کسی با چاقو کسی را کشت، مسئولیت قتل با قاتل است یا سازنده چاقو؟!! در ثانی، من نمی گویم خداوند مسئولیتی ندارد اما إعمال این مسئولیت در دنیا به قیمت نابودی ان تمام می شود، لذا این جبران این ضررها را در سرای دیگری به نام آخرت گذاشته است و وعده داده است آنقدر به آسیب دیدگان می بخشد تا جایی که مصیبت های بیشتری در دنیا را آرزو می کنند.
مقایسه صدام و هیتلر و ابوبکر بغدادی با خدا هم خودتان می دانید مقایسه بی جایی است، این که خالقی به مخلوقش اختیار داده می شود همتایی؟! که می پرسید چه دلیل برای انتخاب خدا به جای ابوبکر بغدادی وجود دارد؟ یعنی شما فرق فاعل مستقل و فاعل وابسته را نمی دانید؟ اگرچه خداوند در دیا به امثال بغدادی و هیتلر و... اختیار داده است، اما این امر سبب استقلال آنها نمی شود، آنها نیازمندانی هستند که فاعل آنها به آنها اختیار داده، اما خدا از اساس نیازمند نیست؛ حقیقتا نمی دانم نسبت به این مسائل شبهه دارید یا مغالطه می کنید!! توقع دارید هر کسی به قدرت رسید خداوند اختیار را از او سلب کند تا آن شخص در رتبه خدایی بالا نرود؟!!!
سوال من روشن بود، شما می گویید خداوند می بایست بین بد و بدتر، بدتر را انتخاب کند؟! خدا نظام اسباب و مسببات و قاعده واحد عالم را بر هم بزند، جلوی پیشرفت و تکامل انسان ها را بگیرد، دائما با معجزه قوانین را به طور ظاهری نقض کند، همه خوب باشند چون مجبور هستند خوب باشند، چون اجازه ندارند بد باشند، چون اختیار انتخاب راه بد وخوب از آنها گرفته شده است، و مجبور هستند راه خوب را بروند!! و در یک کلام اصلا عالم را خلق نکند، چون یقینا عالم ماده بدون تزاحم نمی شود!
اما این آسیب ها را در جای که خود شخص مقصر نباشد جبران می کند؛ خداوند قرار نیست کودکی را که به خاطر مادر معتاد شده است مجازات کند بلکه به خاطر این آسیب اجر و پاداش می دهد، این چه حرکت قهقرایی است؟
پس قبول دارید کودکی که اعتیاد دارد به خاطر اعتیادش پاداش می بیند؟و با توجه به مساله فاعل وابسته آیا قبول دارید که خدا کودک را معتاد کرده است؟همچنین سوال آقای صراط سوال بنده هم هست. این دو سوال را جواب بدید تا سوالات بنیادی تری را مطرح کنم.

Reza-D;724944 نوشت:
دقیقا به این دلیل مسائلی براش پیش بیاد که در عمرش حتی یکبار هم با آن مواجه نشده ، که رفته مشکلاتش رو به درگاه خدا برده
اید
خدا میخواسته گیر کارش رو بهش بگه

سلام خدمت دوست عزیز

این بنده خدا به حد کافی گرفتار مشکلاتی بوده که مسببش خودش نبوده، نارضایتی هم نداشته و تنها قصدش این بوده کاری کند که مشکل مسببینش را هم حل کند ، اینکه از جانب یک فرد دیگری گرفتار یه سری مسائلی بشود که حقش نبوده چیزی را نمیتواند بهش نشان دهد غیر از اینکه خودش را یک آدم بی پشت و پناه ببیند که حتی پشتیبانی خدا را هم ندارد

مرید الحسین (ع);727233 نوشت:

سلام
1- وقتی من و تو داریم کار اون خدا را می بینیم - اگر خدا بخواد اون مواد را بی اثر بکند ، من معترضم . چون قرار نیست اختیار را از بشر بگیرد . آخه خاله تو خودش با اختیار اعتیاد را به فرزند رسانده چرا باید خدا خاله ات را از اختیارش منع کند ؟ یکی اختیار خاله تو و یکی حق فرزندش . کدام را انتخاب کند ؟
2- فرمودید بین بد و بدتر مجبور است ... این در صورتی مورد قبول است که به هیچ وجه من الامکانی این رأی را عوض نکند . اما چرا تحت شرایطی مثل همان که گفتم میانجیگری ائمه اطهار این رأی برمیگردد ؟ اصلاً اگر خاله شما به یک درجه عالی از معرفت رسید و دعا کرد و دست بدامان ائمه شد از کجا مطمئنی رأی بر نگردد ؟
پس امکانش هست ؟ درسته ؟ اگر قبول دارید بگید چرا اینجا خدا مجبور نشد به آن رفتار خودش یعنی حفظ نظام خلقت به هر قیمتی تأکید کند ؟ این یک سئوال کلی است اما شما هنوز پاسخ قانع کننده بمن نداده اید ... این که : اگر خدا مجبور میشود که برابر نظام علی و معلولی چیزی را عوض نکند پس چرا برخی کارها در دقیقه نود با میانجیگری برخی عوامل تغییر می کند ؟ مگر آن جبری که شما برای خدا قائل بودید استحکام نداشت ؟پس خدا مجبور نیست . چون در این صفت او خللی دیدیم که نمیتواند اجبار را برایش محقق بخواند .

اسباب و مسببات آفریده ی تو بود یا من ؟ آهان از مخلوقات همان خداست . نه ؟ خب تو را نمیدانم . چون دارای اختیاری . اما من نمیام خالق اسباب را رها کنم و مسبباتش را بپرستم . مگه مغز خر خوردم ؟

سوال پیش می آید که چرا خدا نظام اسباب ومسببات رابه خاطر ائمه به هم می زند ولی به خاطر یک کودک به هم نمی زند؟ چرا خدا نمی خواهد حتی به قیمت معتاد شدن کودک نظام را برهم بزند ولی به خاطر ائمه این کار را می کند.خاله من هیچ وقت به اون مقام نمی رسد که خدا نظام را به خاطر او برهم بزند اما مگر کودک او در اوج عصمت قرار ندارد؟ اصلا بیاییدسراین قضیه بحث کنیم که چرا خدا ائمه را از کودکان بیشتر دوست دارد؟
برویم سراغ پاسخ سوال شما. بنده طبق گفته هایی که نقل قول کردم گفتم که خدا مجبور است. خودم نه به مجبور بودن خدا و نه به اختیارش اعتقادی ندارم. اما بیایید قبول کنیم که خدا کاملا مختار است. این سوال باز پیش می آید که چرا خدا در این جا از اختیارش استفاده نکرده تا نظام را برهم بزند؟ جواب می دهیم که خدا نمی خواهد نظام علی و معلولی را به هم بزند بنابراین کودکی معتاد می آفریند. درسته؟ اما مگه خدا مجبور است که کودکی معتاد بیافریند. نمی تواند راهی پیدا کند که کودک معتاد نشود و نظام علی و معلولی هم به هم نخورد؟ آیا نمی تواند؟ نمی تواند یا نمی خواهد؟ اگر بگوییم نمی تواند پس به ناچار خدا ضعیف است. اگر خدا مختار است پس می تواند پس حتما نمی خواهد.نمی خواهد که کودک معتاد نیافریند. می خواهد که کودک معتاد بیافریند.درسته؟ اگر حرف های منو قبول دارید بگویید تا سوالات بنیادی تری ازتون بپرسم.
در مورد مسئله مغز خر این را داخل پرانتز بگویم که اگرفرض کنیم که خدا اسیر اسباب و مسببات است عبادت همچنین خدایی مغز خر خوردن است.درسته؟

با سلام و احترام

Serat;727351 نوشت:
عرض سلام و ادب

سوالی که اینجا مطرح میشود اینست که طبیعتا این عواملی که جناب صاعقه فرمودند مانع رشد و تکامل معنوی انسانها میشود، آیا ممکن است خداوند این مساله را هم برای ایشان جبران کند؟ درصورتیکه معمولا اینگونه اشخاص به دلیل اینکه زمینه انحراف بیشتری دارند هدایت نشده از دنیا میروند

ببینید آنچه که ابزار رشد و تکامل انسان ها است عقل و اختیار است که زمینه تحقق تکلیف را محقق می سازد، لذا اگر کسی عقل یا اختیار نداشته باشد تکلیفی که موجب رشد و تعالی است از او برداشته میشود، شرط علم و آگاهی هم هست که اگر باشد تکلیف انسان را دقیق تر می کند و اگر انسان دسترسی به آگاهی نداشته باشد به همان اندازه ای که عقلش درک می کند مسئول خواهد بود؛ اما سایر عوامل مانند همین مراقبت های دوران بارداری، حلال زادگی، حلال خواری، تربیت خوب و پسندیده و عوامل مشابه دیگر در حکم نیروهای کمکی هستند که با نبود آنها قدرت تکامل و رشد از انسان سلب نمی شود. آن دختری که معتاد شده است دو ابزار لازم برای رشد یعنی عقل و اختیار را دارد، یعنی می داند دروغگویی و ظلم و دزدی و... بد است و صداقت و درستکاری و انسانیت و... خوب است و اختیار بر انجام آنها نیز دارد، و نیز می تواند بر آگاهی های خویش نیز بیفزاید، لذا مانعی برای تکامل ندارد، اینطور نیست که اعتیادش موجب شود که نداند خوب و بد چیست یا از او سلب اختیار کند، بلکه خوب و بد را تشخیص می دهد و بر انجام آن قادر است، اما خداوند به خاطر این سختی بیشتری که برای گام برداشتن در مسیر درست در خصوص او وجود دارد تاثیر بیشتری در گامهای او قرار داده و اجر مضاعفی برای تلاش او ثبت می کند، همان طور که پیامبر(ص) فرمودند:
««افضل الاعمال أحمزها»؛ برترین اعمال، سخت ترین آنها هستند.(مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج67، ص191)

صاعقه;727369 نوشت:
پس قبول دارید کودکی که اعتیاد دارد به خاطر اعتیادش پاداش می بیند؟و با توجه به مساله فاعل وابسته آیا قبول دارید که خدا کودک را معتاد کرده است؟همچنین سوال آقای صراط سوال بنده هم هست. این دو سوال را جواب بدید تا سوالات بنیادی تری را مطرح کنم.


بله کودکی که در اعتیادش نقشی نداشته در برابر این گرفتاری پاداش و عوض خواهد گرفت و مادرش و تمام کسانی که در اعتیاد او به ذره ای نقش داشته باشند بازخواست خواهد شد.

همه عوامل و اسباب و انسان ها و... در افعالشان وابسته به خدا هستند لذا تمام افعال و حوادث را می توان به خدا نسبت داد، اما نباید دچار مغالطه شد، افعال از جهت وجودشان متصف به خداوند هستند، یعنی برندگی چاقو، سوزندگی آتش، قدرت بازو، و... همه را خداوند موجود کرده است، پس از نظر اتصاف این حوادث به وجود، به خداوند منتسب می شوند، اما از جهت اتصاف به نیکی و بدی منتسب به فاعلان آنها هستند، خداوند است که چنین نیروی عظیمی را در اتم آفریده اما او نیست که آن را در قالب بمبی بر سر مردم هیروشیما و ناکازاکی انداخته است.(مطلب خیلی واضح است)

مسلم;727379 نوشت:

همه عوامل و اسباب و انسان ها و... در افعالشان وابسته به خدا هستند لذا تمام افعال و حوادث را می توان به خدا نسبت داد، اما نباید دچار مغالطه شد، افعال از جهت وجودشان متصف به خداوند هستند، یعنی برندگی چاقو، سوزندگی آتش، قدرت بازو، و... همه را خداوند موجود کرده است، پس از نظر اتصاف این حوادث به وجود، به خداوند منتسب می شوند، اما از جهت اتصاف به نیکی و بدی منتسب به فاعلان آنها هستند، خداوند است که چنین نیروی عظیمی را در اتم آفریده اما او نیست که آن را در قالب بمبی بر سر مردم هیروشیما و ناکازاکی انداخته است.(مطلب خیلی واضح است)
البته این پست شما متناقض است. خداوند نیروی عظیم را در اتم آفریده و همان خداست که به صورت بمب آن را برسر مردم می اندازد.خلبان مگه فاعل وابسته نیست؟این سوال را جواب بدید دوباره. خداوند بمب رابرسر مردم انداخته یا نه؟ خلبان را کاری ندارم. اصلا من فعلا نمی گم خدا کار بدی کرده است.
اگرقبول دارید خدا کودک را معتاد کرده و خدا بر سر مردم هیروشیما بمب انداخته به این سوالات جواب بدهید. قبول دارید خداوند حکیم است و موجود حکیم کار بیهوده انجام نمی دهد. پس خدایی که کودک را معتاد می کند از روی حکمت این کار را کرده است. یعنی هدفی داشته است. درسته؟
موضوع قفل شده است