جمع بندی زندگی با مادر شوهر در یک خانه (به من راهکار بدهید)

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگی با مادر شوهر در یک خانه (به من راهکار بدهید)

باسلام.
چندسالی میشه ازدواج کردم ازاول شوهرم بهم گفت ممکنه یه زمانی مادرم بخادپیر بشه بامازندگی کنه من هم قبول کردم..فکر نمیکردم این قدر سخت باشه.
مادرشوهرم کمی مریض هست مثل همه ی افراد60-70 ساله ولی بیشترخودشو به مریضی میزنه
از خیلی وقت پیش ها کم کم وسایل خونش رو میفروخت من میفهمیدم که چی توسرشه هر دفعه با بهونه های مختلف از شهرستان که یکی دوساعت راهه برمیداشت میومد بخور وبخواب وبگرد اصلا توهیچ کاری به من کمک نمیکرد وبه همه چی هم کارداره بااینکه من اونموقع درس میخوندم ظهرخسته میومدم وبه خاطراون تندتند باید یه چیزی درست میکردم که غرغر نکنه

اما حالا دوتا بچه دارم هردوکوچک خانم هم 6-7 ماهه به بهانه ی کمردردش اومده بخور وبخواب ودخالت توهمه چی یه روز میگه چرا برنجت ته دیگ داره:Moteajeb!:
بچه ام رو کتک میزنه
من جرات نمیکنه باکسی رفت وامد کنم چون میگه من اعصاب بچه ی کسی رو ندارم درصورتی که میدونم خودش هیچ وقت مهمون به خونه اش راه نداده خونواده ام هم رو من رفت وامد نمیکنن
اینجا غریبم ودر وهمسایه هم که اخلاقش رو دیدن دیگه نمیان فوق العاده خسیسه ومعتقده مهمون داری ولخرجیه باید راه ندی درصورتی که از لحاظ مالی ما نسبتا ضعیفیم ومهمون هم که بیادخیلی مختصرولی ابرومندانه از خونه مون میرن
اصلامثل زنای همسن وسالم اهل خرید ولباس وعروسی و و و...نیستم اب هم خودش نمیخوره
وسواسی هست میگه یخچالتون کثیفه بچه ام جرات نداره دست به پتو وبالشش بزنه درصورتی که همه ی شست وشور باخودمه اندکی پولی هم داره هیچ کمکی به مانمیده
میگه حق نداره کسی بیاد اینجا تا من زنده ام اب بهش میدم برمیدارم غذا جلوش میزارم برمیدارم روزی چندبار باید بهش بگم فلان چیز نمیخای میوه نمیخای وهی التماسش کنم

خلاصه از اول از روی دلسوزی این کارا رو کردم حالا شده وظیف ام وبسیار پر رو شده وقتی چیزی میگه میخام روانی بشم دست وپام میلرزه وفشاررم بالا پایین میشه
خودش خونه داره میگه نمیرم خونه ی خودم از بس اینجا بهش خوش میگذره بچه ی چندماهه ام اگه از گریه قرمز هم بشه محل نمیزاره ارومش کنه
منم هی گذشت کردم هی چشم پوشی شوهرم چون تک فرزنده وخیلی مقید نمیخاد ناراحتش کنه منم از نفرینش میترسم دارم تحملش میکنم ولی تا کی....تا وقتی که خودم روانی بشم...
اونقد دلم ازش پره که هرجابشینم درد ودل میکنم نمیدونم غیبتش میشه یانه؟
خونه ی ما یک خوابه هست و از خودمون نیست دایم توی سالن نشسته من وشوهرم جرات نداریم درست باهم حرف بزنیم یا بگیم بخندیم یا باتلفن صحبت کنم کلا معذب هستم حتی توی پوششم...امکان رهن وکرایه جای دیگه هم نداریم
نمیدونم چکار کنم اگه میرفت خونه خودش وهر هفته مابهش سرمیزدیم ولی باکمال پر رویی میگه نمیرم ول کنتون نیستم زبون درازی داره وحتی شوهرم بامهربونی هم نمیتونه متقاعدش کنه ادمی که حوصله سوصدای بچه نداره من چکارش کنم داره به بچه هام هم ظلم میشه من قبلا با بچه بازی میکردم خونمون پراز نشاط بود از ترس ایشون ......
دلسوزی وعذاب وجدان اجازه هیچ کاری بهم نمیده...ولی اگه خودمم روانی شدم یا وسواس فکری گرفتم چی...

برچسب: 

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد حامی

با سلام خدمت شما خواهر محترم و بزرگوار
خب واقعا شرايط سختي داريد و زندگي با اين شرايط بسيار دشوار است. از سويي به شوهرتان قول داده ايد كه با شرايط او و مادرش كنار مي آييد و از سويي هم فشار چنين زندگي اي را داريد. خب با ديد دقيق تر شوهرتان هم حال و روز خوبي ندارد و مجبور است طوري زندگي كند كه شما و مادرش را راضي نگه دارد و در واقع خود مادر هم شرايط دشواري دارد. درست است كه شما تلاش مي كنيد در وسع خودتان به او رسيدگي كنيد و هواي او را داشته باشيد ولي مثلي هست كه مي گويد هيچ جا خانه خود انسان نمي شود. يعني واقعا او هم از درون خود را سربار زندگي شما مي داند و از بد حادثه و مشكلات پيري به شما پناه آورده است و غير از شما و فرزندش اميدي ندارد.
مي فرماييد برخي رفتارهايش مانند تحمل سر و صدا نداشتن يا خساست و...زندگي را براي شما دشوارتر كرده است. بله اين صفات ممكن است به دليل پيري بيشتر شده باشد. انسان وقتي پير مي شود مانند كودكان مي شود از نظر جسمي ضعيف مي شود از روحيه زودرنجي خواهد داشت و گاهي بهانه گير مي شود و...

چاره چيست؟
گفتيم كه همه به طوري در اين رابطه درگير شده اند و حس خوبي ندارند. چه طور بايد اين شرايط را جمع كرد تا شما زير قول تان نزده باشيد، شوهر شما احساس خوشايندي در پرتو رسيدگي به شما و مادرش داشته باشد و مادر احساس بي كس بودن و طرد شدن نكند؟
با توجه به تك فرزند بودن شوهرتان دايره حل مشكل تنگ خواهد شد.
راحت مي توان گفت او را به خانه سالمندان بسپاريد ولي آفات و آسيب هاي اين كار زياد است مطمئن هستم خود شما هم دير يا زود احساس گناه خواهيد داشت، فرزند شما ممكن است هم بلا را به سر خودتان بياورد و شوهرتان از اين كار تا مرز افسردگي برود و...
شايد راه حل هايي كه مي خواهم بدهم مانند شنا برخلاف جهت آب باشد در شرايط زندگي اجتماعي ما. چون در اين دوره كمتر عروسي حاضر است با مادرشوهر زندگي كند و غالبا از همان شروع زندگي مستقل مي شوند و افراد زيادي در شهرهاي بزرگ والدين پير خود را به خانه سالمندان مي سپارند. ولي اين راهكار با رضايت خدا و و همه شما نزديك تر است.
الف) اگر مادر ايشان از نياز به مراقبت شديد ندارند مي توانيد از واسطه اي كمك بگيريد كه محبوب مادر شوهرتان باشد و او كمك كند تا مادر شوهر در منزل خودش زندگي كند و شما بيشتر به او سر بزنيد.
ب) اگر ممكن است نزديك منزل ايشان خانه بگيريد تا شوهرتان بيشتر بتواند به او خدمت كند يا منزل او را بفروشيد و در محل زندگي خود منزلي برايش بخريد.
ج) اگر راهكار بالا هم مقدور نيست يعني واقعا او به دليل پيري و بيماري نمي تواند تنهايي زندگي كند اگر منزل او بزرگ است به منزل او برويد ولي طوري فضاها را تقسيم كنيد كه شما بتوانيد مستقل باشيد ولي او هم احساس در حمايت شدن كند.
د)اگر شرايط مالي شما اجازه مي دهيد با پول خودتان و فروش منزل ايشان منزلي بزرگتر يا دو طبقه اي هرچند كوچك و در منطقه دورتر تهيه كنيد. البته اگر شرايط تان الان خوب نيست مي توانيد براي آينده اين برنامه را در نظر بگيريد.
مناطق شهرها با هم فرق دارد گاهي مي توان از مركز شهر يا مناطق گران قيمت فاصله گرفت و منزل بزرگتري خريد يا اجاره كرد.

چند تذكر مهم:
- دقت كنيد پيشنهاد اين جدا سازي نبايد از سوي شما كه عروس خانواده هستيد يا خانواده شما داده شود. اين پيشنهاد را بهتر است برادر مادرشوهر يا خواهر ايشان بدهد و البته با جهت دهي و مقدمه چيني هاي شوهرتان.
- يك خانواده (شوهر و زن و فرزند) يك سيستم است و سيستم سالم ميل به بسته شدن دارد و مرز روابط بين اعضاي خانواده با هم و كل خانواده با افراد بيرون از سيستم ( فاميل يا همسايه يا دوستان و..) بايد مشخص باشد. اختلاط مرزها سبب كدورت و مداخله مي شود و خانواده در تربيت فرزندان توفيقي نخواهند داشت و احساس نارضايتي اعضا از همديگر رشد خواهد كرد. بنابراين بايد كاري كنيد كه سيستم خانواده شما مشخص و جدا شود در عين حال مراقب مادر شوهرتان هم باشيد. براي اين كه شوهرتان از پيشنهاد شما دلخور نشود و گرفتار سوء تفاهم نشود متن بالا را با هم بخوانيد و حتي بهتر است با هم از كارشناس با تجربه كمك بگيريد.
بدانيد كه بركت با بزرگان است مراقبت از مادر شوهر مشكلاتي دارد ولي خداوند قول داده كه اين مشكلات بركت هم به همراه دارد.
مراقب نيكي هاي تان باشيد نسوزد از مرحوم نخودكي پرسيده بودند چه كرديد به اين مقامات عرفاني و كرامات رسيديد ايشان گفته بودند نوري را كه از عبادات و بندگي خدا به دست مي اوردم حراج نمي كردم. بله در سختي هاي اين زندگي ممكن است ناخودآگاه گرفتار منت و اذيت (نق زدن و غرولند و بهانه گيري و...) شويد و سرمايه معنوي خود را كه با سازگاري با ايشان و حمايت از او و لطف به شوهرتان به دست آورده ايد از دست بدهيد. البته شوهر شما بايد در مراقبت از مادرشان بسيار كوشاتر از شما باشند كه به شما فشار نياييد
براي موفقيت در اين هدفتان و رسيدن به آرامش دعا و صدقه و نماز اول وقت و نذر را فراموش نكنيد.
ما و كاربران اين سايت دعاگويتان هستيم.
بي ترديد خدا دعاي شما را به دليل اين خدمت تان كه نوعي صدقه رفتاري و عاطفي است مي شنود ما را نيز از دعايتان بي بهره نكنيد.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

[/]

بد ذات تر خبيث تر اذيت كن تر از مادر شوهر من تو عالم هستي وجود نداره كارهاي مادر شوهر تو هيچه در مقابلش من كه با تمام وجودم نفرينش كردم از صدتا هوو برام بدتره
اون قدر كه اون شوهر بازي برام درمياره شوهر خودم إنجام نميده
ولي چه فايده كه خدا انگاري جواب ظالم ها رو نميده

Nla;727839 نوشت:
بد ذات تر خبيث تر اذيت كن تر از مادر شوهر من تو عالم هستي وجود نداره كارهاي مادر شوهر تو هيچه در مقابلش من كه با تمام وجودم نفرينش كردم از صدتا هوو برام بدتره اون قدر كه اون شوهر بازي برام درمياره شوهر خودم إنجام نميده ولي چه فايده كه خدا انگاري جواب ظالم ها رو نميده
همدرديم نهال جون خخخخمن كه تو يه ساختمون هم هستم هيچ راه فراري ندارم

به خدا آدمي هستم تو سرمم بزنن صدام در نمياد كلا از خاله زنك بازي متنفرم ولي مادر شوهرم خيلي بهم بدي ميكنه خيلي:((((

[="Navy"]واقعا عجیبه مادر شوهر ها با اینکارشون دارند به پسر خودشون ظلم میکنن
حتی نگیم عروسشون همجنسشونه و باید هواشو داشته باشن

اینجوری زندگی رو به پسر خودشون زهر میکنن
واقعا عجیبه برام

خدا صبر بده بهتون[/]

ريحانه سادات;727843 نوشت:
به خدا آدمي هستم تو سرمم بزنن صدام در نمياد كلا از خاله زنك بازي متنفرم ولي مادر شوهرم خيلي بهم بدي ميكنه خيلي:((((

منم هرچي سرم اومده تا الان از مظلوميمه ، اگه جواب ميدادم كه اينجور روانيم نميكرد

[="Arial"][="Navy"]بابا ديگه ديو دوشاخ كه نيستن :khaneh: مشكل شماها همين مظلوم بودنه اگه به وقتش جواب بديد اينجور كينه نميشه تو دلتون ادم بايد از حقش دفاع كنه ولي به رسم اينكه بزرگترن
بايد در كمال احترام و ادب باشه
[/]

دلسا;727858 نوشت:
بابا ديگه ديو دوشاخ كه نيستن :khaneh: مشكل شماها همين مظلوم بودنه اگه به وقتش جواب بديد اينجور كينه نميشه تو دلتون ادم بايد از حقش دفاع كنه ولي به رسم اينكه بزرگترن
بايد در كمال احترام و ادب باشه

من يه قانون أخلاقي براي خودم دارم كسي كه تو مقام مادر باشه چه مادر خودم چه مادر همسرم تو سرمم بزنن به قول ريحانه دلم نميخواد چيزي بگم هرچي باشه مادره حرف بزنم شوهرم نسبت به مادرش بدبين ميشه منم مجبورم شكايتم رو ببرم پيش خدا
مادر شوهر من علنا گفته ميخوام طلاقت بده ديگه من چي بگم اخه ؟

[="Times New Roman"][="Black"]بعضی بزرگتر ها واقعا شعور ندارند.

حرمت و احترام هیچ چیزی رو نگه نمی دارند.

اینها جوان هم که بودن همینجوری بودن فقط الان سنشون رفته بالا.

اگر کسی بهشون هشدار نده با خفت هم می میرن.

این الان یه پاش لب گوره باید فکر آخرتش باشه خون بچه مردمو کرده تو شیشه.

نمی زارم و حوصله ندارمو این مسخره بازیا یعنی چی . خوب مثل انسان بگو مشکلت چیه تا حلش کنن. این کولی بازیا چیه.[/]

Nla;727865 نوشت:

مادر شوهر من علنا گفته ميخوام طلاقت بده ديگه من چي بگم اخه ؟

یه ضرب المثل جالبی داریم که میگن به حرف گربه سیاه بارون نمیاد :khandeh!:

یه ضرب المثل جالب ترم داریم دوری و دوستی :khandeh!:

نهال حالا این استارتر تاپیک نمیتونه ولی شما کلا جمع کن برو واسه خودت یه گوشه با شوهرت زندگی کن

به همین راحتی به همین خوشمرگی

[="Arial"][="Navy"]

Nla;727865 نوشت:
من يه قانون أخلاقي براي خودم دارم كسي كه تو مقام مادر باشه چه مادر خودم چه مادر همسرم تو سرمم بزنن به قول ريحانه دلم نميخواد چيزي بگم هرچي باشه مادره حرف بزنم شوهرم نسبت به مادرش بدبين ميشه منم مجبورم شكايتم رو ببرم پيش خدا
مادر شوهر من علنا گفته ميخوام طلاقت بده ديگه من چي بگم اخه ؟

نهال جون اخه اين چه حرفيه عزيزم ؟
كي ميگه چون مادر هستن نبايد ديگه بهشون تذكر داد؟ فقط نبايد بي احترامي كرد
من مادر شوهرم در اينده اگه هميچين حرفي بهم بزنه به شكل كاملا محترمانه به دو نيمه مساوي تقسيمش ميكنم:nishkand::solh:[/]

Miss Chadoriii;727869 نوشت:
یه ضرب المثل جالبی داریم که میگن به حرف گربه سیاه بارون نمیاد :khandeh!:

یه ضرب المثل جالب ترم داریم دوری و دوستی :khandeh!:

نهال حالا این استارتر تاپیک نمیتونه ولی شما کلا جمع کن برو واسه خودت یه گوشه با شوهرت زندگی کن

به همین راحتی به همین خوشمرگی

ما كه يه جا زندگي نميكنيم ولي بازم دوري و دوستي نيست دوري و دشمنيه
كلا قبل از اينكه عروسيش بشمم با من مشكل داشت از دوران طفوليت:khandeh!:
بگذريم به مشكل صاحب تاپيك برسيم

این اصن وظیفه زن نیست که بخواد با مادر شوهرش تحت هر شرایطی کنار بیاد و خودش همه چیزو مدیریت کنه این فقط و فقط وظیفه پسر که باید مادرش رو توجیه کنه که رفتارش رو درست کنه که در این صورت چنتا حالت پیش میاد :

1- پسر می خواد پاکیزه بازی در بیاره مثلا حرمت مادرش رو نگه داره => احترام نگه داشتن هم واسه خودش حدی داره رفتار اشتباه اشتباس دیگه اِ اِ اِ اِ...
2- پسر عرضه نداره مادرش رو جمع و جور کنه میگه ولش کن زنم که صداش در نمیاد => واقعا خاک بر سر اون پسر کنن (خودمو مثال زدم به کسی بر نخوره اگه بخوام اینجوری باشم خاک بر سرم)
3- پسر فقط طرف مادرش رو می گیره و با همسرش همراه نیست همه چیزو تقصیر زنش میندازه امان از این یه مورد => نتیجه وحشتناکه :ghati:

در هر صورت من حق به خانوما میدم شما باید با شوهرتون صحبت کنید و با کمک هم دیگه بدون اینکه حق کسی ضایع شه و حرمتی شکسته بشه این مسئله رو حل کنید

تا این حد !!! :Moteajeb!:

وای اگر مادرشوهر من بهم بگه بساط طلاقتو جور میکنم ، من خفش میکنم !! :mohandes:

...

واقعا برای من جای سواله که تا کی باید و کجا باید به بزرگترها میدون داد ؟؟ یه جای کار میلنگه آخه !! پس جوونی و شادابی آدم چی ؟؟ فدای دیوونه بازیه اینجور آدما باید بشه ؟؟

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سؤال 161. گاهي اوقات به مادرم کمک می‌کنم. خانم بنده می‌گوید چرا توکمک کردی؟ چرا دیگران مشارکت نمی‌کنند؟ واقعاً من چه وظیفه‌ای دارم؟
آيت الله مظاهري: بايد بتوانيد جمع بين امور بکنيد و بايد بتوانيد هم پدر و مادر و هم همسر خود را راضي نگه داريد، در حالي که حق هيچ يک ضايع نشود.

منبع
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

بسم الله الرحمن الرحیم

فهرست مطالب کتاب پاسخ به پرسش های ازدواج و خانواده

سخن آغازین
معيار و هدف ازدواج
موانع ازدواج
ارتباط دختر و پسر
صبر و عفاف و دعا، کلید ازدواج
سحر و جادو، از توهّم تا واقعیّت
ازدواج موقّت
خواستگاری
دوران عقد
همسر شایسته
عروسي و زفاف
میوۀ شیرین صبر و استقامت در خانواده
اثر گذشت، ایثار و فداکاری در تعالی خانواده
وفاداری و محبّت، لازمۀ زندگی
راهکار اصلاح اخلاق و رفتار همسر
عاقبت سوء تندخویی و بداخلاقی در خانه
تعدّد زوجات
فرزندآوری
ارزش محبّت به فرزند
روش رویارویی با معضلات فرزندان
ضرورت صبر، گذشت و تواضع در برابر والدین


پاسخ به پرسش‌های ازدواج و خانواده
نويسنده: آيت الله العظمي حسين مظاهري
انتشارات مؤسسه فرهنگی- مطالعاتی الزهرا«س»




[/]

دوستان دقت كنيد در كتاب بالا استاد اخلاق آيت الله مظاهري در اين گونه موارد چگونه راهنمايي كرده اند
اگر كسي تمايل داشته باشد مي تواند مجموعه سؤالات مربوط به عروسي و مادر شوهر را كتاب بالا استخراج كند و در اين تاپيك بگذارد

[="Arial"][="Blue"]بازهم مشکل تمام عروس ها مادر شوهر
انگار قرار نیست این مشکل از زمین برداشته بشه
خدا صبرتون بده همین
[/]

ما دخترها بايد ببينيم اون حرفي كه مادر شوهر ميزنه و ناراحت ميشيم رو اگه مادرمون هم بزنه ناراحت ميشيم ؟
من فكر ميكنم به خاطر يه پيش زمينه ذهني از رابطه عروس و مادر شوهر ما دخترها نميتونم قلبا مادر شوهرمون رو دوست داشته باشيم و همين باعث ميشه از رفتارهاشون دل زده بشيم ولي بدترين كار رو مادر خودمون إنجام بده ناراحتم بشيم زودي فراموش ميكنيم
ماشاالله سريال هامون هم كه خوب فرهنگ سازي كردن تو اين زمينه ، تو همه سريال ها جنگ مادرشوهر و عروسه ، سريال هاي طنز دعواي مادر شوهر عروسه و ...
البته منكر نميشم بعضي ها ذاتا شخصيتشون أذيت كن هست چه با عروس چه با هر كس ديگه اي با اينجور ادمها بايد محكم برخورد كرد

ساراا;727990 نوشت:
ما دخترها بايد ببينيم اون حرفي كه مادر شوهر ميزنه و ناراحت ميشيم رو اگه مادرمون هم بزنه ناراحت ميشيم ؟
من فكر ميكنم به خاطر يه پيش زمينه ذهني از رابطه عروس و مادر شوهر ما دخترها نميتونم قلبا مادر شوهرمون رو دوست داشته باشيم و همين باعث ميشه از رفتارهاشون دل زده بشيم ولي بدترين كار رو مادر خودمون إنجام بده ناراحتم بشيم زودي فراموش ميكنيم
ماشاالله سريال هامون هم كه خوب فرهنگ سازي كردن تو اين زمينه ، تو همه سريال ها جنگ مادرشوهر و عروسه ، سريال هاي طنز دعواي مادر شوهر عروسه و ...
البته منكر نميشم بعضي ها ذاتا شخصيتشون أذيت كن هست چه با عروس چه با هر كس ديگه اي با اينجور ادمها بايد محكم برخورد كرد

سارا جان شما مجردي نميدوني خيلي مسايل رو
من قبل ازدواجم ميگفتم بدترين مادر شوهر هم اگه باشه دوستش خواهم داشت چون اگه نبود همسر من هم نبود ولي بعضي وقت ها ادم هر چه قدر هم ميخواد رضاي خدا رو در نظر بگيره و ناراحت نشه نميشه من دروغ نگم روزي يكبار به خاطر كارهاشون اشكم در مياد چهار سال كه أذيت كردن نذاشتن ازدواج كنيم بعد عروسي هم همه ي انرژي شون رو جمع كردن تا تبديل به قوم الظالمين بشن :Nishkhand: من تا الان يكبار هم جواب هيچ كدوم از بي احترامي هاشون رو ندادم هميشه سكوت كردم و تو خلوتم گريه كردم ولي تصور اينكه تا اخر عمرم اين رفتارها ادامه داشته باشه ديوونم ميكنه

سارا جان فرقي بين مادر و مادر شوهر نيست براي من ، واقعا از اين زاويه كه مادر شوهره حساس نشدم رو حرفهاش
چون قبلش كه مادر شوهرمم نبود اذيتم ميكرد سر تغيير عقايدم تا تونست پشتم تو فاميل حرف دراورد كارهايي كرد كه خدا ميدونه
تهمت هاي بد و هرچي كه فكر كني ، من شوهرمم به شدت طرف دار مادرشه و تمام حرف هاش رو وحي منزل ميدونه براي همينه كه مشكلمون نه تنها حل نميشه روز به روز بدتر هم ميشه

به نظرم تنها کسی که میتونه تو این مشکلات کمکمون کنه فقط مدیریت شوهره که فقط طرف حق باشه نه طرف همسر .نه طرف مادر خودش

من عکس این موضوع رو هم دیدم یه همسایه ای داشتیم که مرد اون خونه همه حقو میداد به همسرش تو این مدت هم خیلی به مادرشوهرشون ظلم میشد .مادرشوهر مرد.اما بعد از مدت کوتاهی هم شوهر این خانم متاسفانه مرد حالا همین عروس خودش شده زیردست عروسای دیگش با اینکه خیلی جوونه

سؤال 113. چهار سال است با مردي ازدواج کرده‌ام. ابتدا فکر کردم خانوادۀ خوبي دارد، ولي بعداً ‌متوجّه شدم زياد به دستورات اسلامي مقيّد نيستند. مادر شوهرم نيز ميان ما اختلاف مي‌اندازد و من از دوران عقدم متوجّه عقايد آن‌ها شدم و بارها از شوهرم خواستم مرا طلاق بدهد. مشکل دیگر اینکه احساس می‌کنم او دروغگو و چشم‌چران است و می‌بینم با نامحرم‌های فامیل نشست و برخاست می‌کند. ديگر نمي‌دانم چه کنم؟ ولي باید بگويم که او محاسني هم دارد؛ از جمله اينکه هيچ وقت در مخارج خانه کوتاهی نمی‌کند و تمام مايحتاج خانه را تأمين مي‌کند. با اينکه حقوق زيادي ندارد، ولي خرج تحصيل مرا هم مي‌دهد. هرچه بخواهم و در توانش باشد، برايم مي‌خرد؛ از خوردني تا پوشاک. حُسن ديگرش احترام گذاشتن فراوانش به من در مقابل خانواده و اقوام خودش مي‌باشد. تو را به خدا بگوييد چه کنم؟ از او جدا شوم يا با او زندگي کنم يا بميرم؟

شما بنابر آنچه نوشته‌اید، بسيار آدم بي‌وفایي هستيد. نوشتۀ شما جداً مايۀ تعجب است. الحمدلله شوهر خوب، زندگي خوب، اقتصاد خوب و دين خوب داريد و با اين وصف، با اخلاق بد خود مي‌خواهيد همه را به باد فنا بدهيد. طلاقي که از نظر اسلام مبغوض‌ترين چيزها است، شما به سادگي و با حرف‌هاي پوچ مي‌خواهيد و اسم از آن مي‌بريد. از واجب‌ترين چيزها براي شما شوهرداري است و اينکه کاري کنيد که شوهر از شما کمال رضايت را داشته باشد و شما و شوهرتان بايد مادر شوهر را راضي نگاه داريد. شما باید بعد از اينکه حکومت بر دل شوهر پيدا کرديد، با تلطف و مهرباني او را وادار کنيد از گناهان و اعمال زشتي که نوشته‌ايد، دست بردارد. به شما بگويم که در مواجهه با گناهان او نیز سخت‌گیری نداشته باشيد تا عکس‌العمل نشان ندهد. اميد است هر چه زودتر بچّه‌دار شويد و شما هم دست از حرف‌هاي خرافي که نوشته‌ايد، برداريد.

پاسخ به پرسش‌های ازدواج و خانواده، نويسنده: آيت الله العظمي حسين مظاهري، انتشارات مؤسسه فرهنگی- مطالعاتی الزهرا«س»

ساراا;727990 نوشت:
ما دخترها بايد ببينيم اون حرفي كه مادر شوهر ميزنه و ناراحت ميشيم رو اگه مادرمون هم بزنه ناراحت ميشيم ؟
من فكر ميكنم به خاطر يه پيش زمينه ذهني از رابطه عروس و مادر شوهر ما دخترها نميتونم قلبا مادر شوهرمون رو دوست داشته باشيم و همين باعث ميشه از رفتارهاشون دل زده بشيم ولي بدترين كار رو مادر خودمون إنجام بده ناراحتم بشيم زودي فراموش ميكنيم
ماشاالله سريال هامون هم كه خوب فرهنگ سازي كردن تو اين زمينه ، تو همه سريال ها جنگ مادرشوهر و عروسه ، سريال هاي طنز دعواي مادر شوهر عروسه و ...
البته منكر نميشم بعضي ها ذاتا شخصيتشون أذيت كن هست چه با عروس چه با هر كس ديگه اي با اينجور ادمها بايد محكم برخورد كرد

والا مادرمم بهم بی احترامی بکنه ناراحت میشم ، فرقی نداره ، بی حرمتی بی حرمتیه ...

....

اما این جنگ مادرشوهر و عروس ریشه ی روانی داره .. مادر آنچنان وابستگی پیدا میکنه به پسرش که عروس رو مزاحم در رابطه ی خودش و پسرش میبینه ..

من دقت کردم به زندگی هایی که جنگ مادرشوهر و عروس توش داغه .. و به این نتیجه رسیدم که وقتی پدرشوهر به همسرش دقت و محبت لازم رو نده و اشباعش نکنه ، در نتیجه اون مادرشوهر توجهش بیش از حد معطوف میشه به پسر و عروسش و اون محبتی که ازش بی بهره ست رو در وجود پسرش میبینه و عروس رو هیولا فرض میکنه ..

اینجاست که خون به جیگر عروس میشه .. بنظر من خیلی خیلی سیاست آقایون اینجا کارسازه ..

ريحانه سادات;728004 نوشت:
سارا جان شما مجردي نميدوني خيلي مسايل رو
من قبل ازدواجم ميگفتم بدترين مادر شوهر هم اگه باشه دوستش خواهم داشت چون اگه نبود همسر من هم نبود ولي بعضي وقت ها ادم هر چه قدر هم ميخواد رضاي خدا رو در نظر بگيره و ناراحت نشه نميشه من دروغ نگم روزي يكبار به خاطر كارهاشون اشكم در مياد چهار سال كه أذيت كردن نذاشتن ازدواج كنيم بعد عروسي هم همه ي انرژي شون رو جمع كردن تا تبديل به قوم الظالمين بشن :Nishkhand: من تا الان يكبار هم جواب هيچ كدوم از بي احترامي هاشون رو ندادم هميشه سكوت كردم و تو خلوتم گريه كردم ولي تصور اينكه تا اخر عمرم اين رفتارها ادامه داشته باشه ديوونم ميكنه

مجرد و متأهل نداره
من به شخصه قبل از ورود به زندگي مشترك سعي ميكنم اين رو جا بندازم براي خودم كه مادر همسرم قبل از اينكه رقيب من باشه يه مادر دلسوزه نه يه ادم حسود و به تعبير دوستان بدتر ازهوو

مطمئنم اين حس من خود به خود خيلي از مسايل رو حل ميكنه

الان که فکر میکنم میبینم تو بافرهنگ ترین خونواده ها بزرگ شدم، خدا میدونه مادر من هیچ کاری به زن داداشام نداره هیچ کاری میگه شما عاقل و بالغ هستین وخودتون برا زندگیتون باید تصمیم بگیرید، کلا خونواده ما انتخاب همسر با خود فرزند هستش هیچ کس دخالتی نمکینه چ ن برا یکدیگر و انتخاب هم احترام قائل هستیم،

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

پسر افسرده;728092 نوشت:
زن داداشام

خب اين را بايد از زن داداشت پرسيد:Nishkhand:[/]

یادم باشه گفت با مادرم ی جا زندگی کنیم

مث این خجسته ها نگم باشه مادر شماهم مث مادر خودم Fool

Nla;727839 نوشت:
د ذات تر خبيث تر اذيت كن تر از مادر شوهر من تو عالم هستي وجود نداره كارهاي مادر شوهر تو هيچه در مقابلش من كه با تمام وجودم نفرينش كردم از صدتا هوو برام بدتره
اون قدر كه اون شوهر بازي برام درمياره شوهر خودم إنجام نميده
ولي چه فايده كه خدا انگاري جواب ظالم ها رو نميده

سلام
همیشه که خدا نباید جواب ظالم ها رو بده!
گاهی واجبه که خودمون جلوی ظلم رو بگیریم. چون روایت هم داریم که مسلمان زیر بار ظلم نمی رود

یک موضوع دیگه هم وجود داره: گاهی دیگران با ما رفتار بسیار بدی دارند غافل از اینکه خودشات فکر میکنند رفتارشان با ما خوب است؛ از طرفی چون ما هیچ اعتراضی نمی کنیم او به رفتار خود ادامه می دهد (بنده خدا اطلاع نداره که ما از رفتارش ناراحتیم)

در هر حال انسان جایی ظلم رو می پذیره که در راه خدا باشد و از این طربق بتواند به دین و اسلام کمک کند. اما این دلیل نمیشه که مردم هیچ تلاشی نکنند و براحتی زیر بار ظلم بروند که خود این امر گناه است. مثلاً اگر امام خمینی هم حاضر می شد زیر بار ظلم بروند چه می شد؟؟
پس هر کس زیر بار ظلم میره فکر نکنه خدا اون دنیا بهش پاداش میده!

ريحانه سادات;727841 نوشت:
همدرديم نهال جون خخخخمن كه تو يه ساختمون هم هستم هيچ راه فراري ندارم

هر شخصی موظف به پدر و مادر خود احترام بگذارد و به او بی احترامی نکند
اما شما موظف نیستید به هر قیمتی در مقابل رفتار سوء مادرشوهرتان همیشه سکوت کنید مگر اینکه رفتار مادر شما هم با شوهرتان بد باشد و از این طریق شوهرتان را بخواهید مجاب کنید که جلوی مادرتان سکوت کند در غیر اینصورت رفتار شما اشتباه است.
ريحانه سادات;727843 نوشت:
به خدا آدمي هستم تو سرمم بزنن صدام در نمياد

این رو که قبلا گفتم حکم اسلام در این باره چیه
شروین;727845 نوشت:
واقعا عجیبه مادر شوهر ها با اینکارشون دارند به پسر خودشون ظلم میکنن
حتی نگیم عروسشون همجنسشونه و باید هواشو داشته باشن

اینجوری زندگی رو به پسر خودشون زهر میکنن
واقعا عجیبه برام


چون خیلی ها اعتراض نمیکنن شاید اونا اصلا خبر ندارن که دارن کار اشتباهی می کنن
Nla;727850 نوشت:
منم هرچي سرم اومده تا الان از مظلوميمه ، اگه جواب ميدادم كه اينجور روانيم نميكرد

خودتان با خود فکر کنید ببینید اگر این مظلومیت شما در راه خدمت به اسلام است که هیچ در غیر این صورت کار شما قطعاً خطاست

Nla;728009 نوشت:
من شوهرمم به شدت طرف دار مادرشه و تمام حرف هاش رو وحي منزل ميدونه براي همينه كه مشكلمون نه تنها حل نميشه روز به روز بدتر هم ميشه

شما باید به شدت هر چه تمام تر و کاملا جدی با شوهرتون برخود اساسی کنید وگرنه روز به روز وضعتون بدتر میشه چون من خودم از نزدیک یک مورد اینچنینی دیدم. تازه آخر سر بعد ده سال بهتون میخواستی تحمل نکنی! توام میخواستی جوابشو بدی. اگر اونجوری باشه که من میدونم در دراز مدت (با این سکوت) وضعیتتون بسیار وخیم میشه

سلام ....
ب نظر من اشتباهه دوستان مون ک الان مادر شوهرشون بهشون سوار میشن اینه ک اول ازدواج ک آدم داغون نمیفهمه داره چیکار میکنه زیادی ب مادرشوهراشون نزدیک شدن و مثلا اونا رو مثه مادر خودشون میدونستن در حالیکه اوشون اصلا مادر خودشون نیست و مادرشوهر گرامی شونه ...
ولی اگه از اول یه حد و حدودی رو رعایت میکردین و حتی اگه اونام باهاتون صمیمی میشدن شما کاملا محترمانه باهاشون برخورد میکردین هیچ وقت ب خودشون اجازه نمیدادن جور دیگه ای باهاتون برخورد کنن چون میدونستن شما هم جور دیگه ای باهاشون برخورد خواهید کرد ...
و البته باز این همسره ک رابطه رو مدیریت میکنه و باید حق رو ب حقدار برسونه و وساطت کنه ک خیلییییییییییی مهمه ...
منم با مادرشوهرم یه آپارتمان زندگی میکنم ولی شاید مامان خودم ک شهر دیگه هستن رو بیشتر از مادرشوهرم زیارت میکنم البته همسرم بهشون سرمیزنن و خب چون ایشونم اهل دعوت کردن و دید و بازدید نیستن بنده هم راحت شون گذاشتم الانمممم خیلی از هم راضی هستیم :khaneh:
دوستان حواس شون باشه ظالم و مظلوم جفت شون گناه کارن ک میذارن بهشون ظلم بشه پس ب اسم وجدان و دین مظلومیت خودتونو توجیه نکنین ...
موفق باشین ...

[="Purple"]

ريحانه سادات;728004 نوشت:
من قبل ازدواجم ميگفتم بدترين مادر شوهر هم اگه باشه دوستش خواهم داشت چون اگه نبود همسر من هم نبود ولي بعضي وقت ها ادم هر چه قدر هم ميخواد رضاي خدا رو در نظر بگيره و ناراحت نشه نميشه من دروغ نگم روزي يكبار به خاطر كارهاشون اشكم در مياد

واقعا الان میفهمم حق با شماست
مادرشوهر من خیلی خوبه واقعا من روزی ده بار خدا رو شکر میکنم اما میدونم که اگه میخواست بد باشه چه قدر سخت بود برا من
حتی گاهی اوقات رو حرفای معمولی که با هم میزنیم هم حساس میشم و کلی فلسفه بافی برا خودم میکنم با وجود اینکه مشکلی با هم نداریم
فکر کنم اینا تو ذات عروس و مادرشوهره:Gig:
و میدونم که اینو مدیون پدرشوهرم هستم چون خیلی آدم خوبیه و چیزی برا مادرشوهرم کم نذاشته که بخواد اونا رو به وسیله ی پسر هاش جبران کنه
البته یه دلیل دیگه ش هم نداشتن خواهر شوهره
منن که نداشتم ولی میگن خواهر شوهر عامل خیلی از فتنه هاست :khaneh:[/]

[="Purple"]

همای رحمت;728015 نوشت:
به نظرم تنها کسی که میتونه تو این مشکلات کمکمون کنه فقط مدیریت شوهره که فقط طرف حق باشه نه طرف همسر .نه طرف مادر خودش

دقیقا همین طوره هیچکاری نمیشه کرد فقط با حمایت و مدیریت شوهر این مشکلات برطرف میشه[/]

جزیره مجنون;729436 نوشت:
اول ازدواج ک آدم داغون نمیفهمه داره چیکار میکنه زیادی ب مادرشوهراشون نزدیک شدن و مثلا اونا رو مثه مادر خودشون میدونستن در حالیکه اوشون اصلا مادر خودشون نیست و مادرشوهر گرامی شونه ...

اینو که خوندم یاد یه چیزی افتادم
وای که چه قدر بده که بعد از امتحان تازه بخوای یاد بگیری مخصوصا اوایل ازدواج که اینقدر اشتباه میکنی تا یاد بگیری باید چی کار کنی
زمانی که ما تازه عقد کرده بودیم و عقدی بودیم من خیلی روی رفتار بقیه دقیق بودم و همش مثل کسی که سر کلاس کنکور نشسته سعی داشتم یاد بگیرم :khandeh!:
با نگاه کردن به رفتار های دو تا هم عروسم و عکس العمل های مادرشوهرم و خانواده ی همسرم
چون فکر میکردم دوره ی عقد بهترین فرصته چون بالاخره باهاشون داری زندگی میکنی و تو خونه شون هستی
من میدیدم هم عروسم که طبقه ی بالای خونه مادرشوهرم اینا بود بدون دعوت نمیومد پایین اصلا بیخبر سر نمیزدن
حتی وقتی از بیرون میومدن و میخواستن برن بالا دیگه پایین صبر نمیکردن حتی برا سلام علیک
من برام عجیب بود پیش خودم میگفتم چرا نیومدن سلام کنن
اما حالا فکر میکنم خیلی کار درستی میکرد که روابط رو مرزدار کرده بود
تو یک سال و خورده ای که ما عقدی بودیم دو سه بار مادرشوهرم رفت خونه شون اونم وقتی خود هم عروسم دعوت میکرد
مادرشوهرم هیچ وقت سرزده یا بی دعوت خونه شون نمیرفت چون از اول این طوری عادت نکرده بود

+ ولی در کل بهتره که آدم دور باشه و مستقل

سلام ازهمه ی دوستان والخصوص جناب حامی کمال تشکر رو دارم .دررابطه باپیشنهاد جناب حامی همه ی راهها رو تواین چندروز ازنظرگذراندیم ولی مادرشوهرم که خیلی یکدنده ولجباز هست حتی بااصرارپسرخواهرشون هم حاضر نشدن برن خونه ی خودشون من هم چیزی نگفتم .امروز صبح از وقتی بلندشده دایم به همه چیزه خونه گیرمیداد که اینو براچی گرفتیداونو براچی گذاشتیداینجاواصرارداشت حرف خودشو کرسی بشونه من هم که خیلی داغ کرده بودم باناراحتی گفتم زندگی خودمونه نمیخواهیم کسی دخالت کنه اینقداعصاب منو بهم نریز منو روانی کردی .این وسط شوهرم هم کمک کردوگفتیم که دوست نداریم کسی بهمون دایم غربزنه..من که تمام بدنم از عصبانیت میلرزیدرفتم بیرون وشوهرم خیلی محترمانه بهشون گفت اگه میخای به این رفتارا ادامه بدی فردامیبرمت خونه یخودت واونجا راحت زندگیتو کن نه ماهستیم که نه بچه مون که اعصابتو خردکنه...ایشون هم که زیربار نمیرفت ومیگفت این شماییدکه باگذاشتن این وسایل توخونتون اعصاب منو خردمیکنید.حالا اگه بیاییدخونه ی من میبینیدمادرنهایت سادگی ودورازتجمل زندگی میکنیم ولی این خانوم چون اعتقادی به مهمون نداره نظرش اینه حتی یه پتوهم اضافه نبایدداشته باشیدکه کسی بیاد خونتون...خلاصه اخرش هم اخم کردوشوهرم هم حرفش روزدچون میدید واقعا منو داره روانی میکنه.ولی باز هم مجبورم تحمل کنم از خدا صبروحوصله میخام دلم نمیخادبشم یه بیماری روانی وچندساله دیگه بیفتم به جون عروسم...فقط یه توصیه به همه ی دوستان از روی تجربه شخصیم میگم اگه رفتاری ازارتون میده همون اول زندگی محترمانه گوشزدکنیدچرا که بعدا اگه بگید باعث تعجب طرف میشه چون اونوقت تاحالا تحمل کردید واون نمیدونسته.

سلام
خب حالا باز جای شکرش باقیه!
تلوزیون یه کارتونی میداد به نام خانواده اولیه
توی اون مرد اولیه هر روز روزی شیش دفعه ارزو میکرد مادر زن غور غورش دیگه صبح از خواب بلند نشه...یعنی صبح که اون اول بیدار میشد تا شیش میشمرد اگه صدای مادررزنش بلند میشد که هیچی باز روز از نو فلاکت از نو!.... اما اگه می دید دیگه صداش نمی اومد اون وقت بود که دیگه از ذوق شلوال و پیرن میرن شو همه رو
پاره میکرد یا از تن میکند پرت میکرد این ور و اون ور!
:Khandidan!:

کوثر2;730272 نوشت:
اگه رفتاری ازارتون میده همون اول زندگی محترمانه گوشزدکنیدچرا که بعدا اگه بگید باعث تعجب طرف میشه چون اونوقت تاحالا تحمل کردید واون نمیدونسته.

این حرف درست و منطقی هست. اما آیا این کار باید گام اول باشد؟ یا فرضا گام سوم؟

هومن;730433 نوشت:
این حرف درست و منطقی هست. اما آیا این کار باید گام اول باشد؟ یا فرضا گام سوم؟

گام اول که نمیتونه باشه چون ممکنه هنوز نیت طرف رو خوب نفهمیده باشی اگه بزرگترا از روی خیرخواهی وصلاح ادم چیزی روبگن من به شخصه روچشم میزارم ولی اگه بو ببرم که از روی دخالت وبدجنسی هست اونوقته که عصبی میشم.

توی غذاش مرگ موش بریزید.
شوخی کردم. شما بهتر است با شوهرتان صحبت کنید و درد و دلتان را بهش بگید. بهش بگید که خیلی براتون سخت شده زندگی. من خودم خانم نیستم اما می توانم درک کنم چه می کشید چون این چیزهایی که گفتید خصوصیات مادر بزرگ من است. بیچاره مادر من چقدر از دست مادر بزرگم زجر کشید.

زندگی با مادر شوهر در یک خانه
پرسش:
مادرشوهرم کمی مریض هست مثل همه ی افراد60-70 ساله ولی بیشترخودشو به مریضی میزنه. 6 ماهه به بهانه ی کمردردش اومده بخور وبخواب ودخالت توهمه چی یه روز میگه چرا برنجت ته دیگ داره. بچه ام رو کتک میزنه. فوق العاده خسیسه و وسواسی هست میگه یخچالتون کثیفه بچه ام جرات نداره دست به پتو وبالشش بزنه

پاسخ:

با سلام خدمت شما خواهر محترم و بزرگوار
خب واقعا شرايط سختي داريد و زندگي با اين شرايط بسيار دشوار است. از سويي به شوهرتان قول داده ايد كه با شرايط او و مادرش كنار مي آييد و از سويي هم فشار چنين زندگي اي را داريد. خب با ديد دقيق تر شوهرتان هم حال و روز خوبي ندارد و مجبور است طوري زندگي كند كه شما و مادرش را راضي نگه دارد و در واقع خود مادر هم شرايط دشواري دارد. درست است كه شما تلاش مي كنيد در وسع خودتان به او رسيدگي كنيد و هواي او را داشته باشيد ولي مثلي هست كه مي گويد هيچ جا خانه خود انسان نمي شود. يعني واقعا او هم از درون خود را سربار زندگي شما مي داند و از بد حادثه و مشكلات پيري به شما پناه آورده است و غير از شما و فرزندش اميدي ندارد.
مي فرماييد برخي رفتارهايش مانند تحمل سر و صدا نداشتن يا خساست و...زندگي را براي شما دشوارتر كرده است. بله اين صفات ممكن است به دليل پيري بيشتر شده باشد. انسان وقتي پير مي شود مانند كودكان مي شود از نظر جسمي ضعيف مي شود از روحيه زودرنجي خواهد داشت و گاهي بهانه گير مي شود و...

چاره چيست؟
گفتيم كه همه به طوري در اين رابطه درگير شده اند و حس خوبي ندارند. چه طور بايد اين شرايط را جمع كرد تا شما زير قول تان نزده باشيد، شوهر شما احساس خوشايندي در پرتو رسيدگي به شما و مادرش داشته باشد و مادر احساس بي كس بودن و طرد شدن نكند؟
با توجه به تك فرزند بودن شوهرتان دايره حل مشكل تنگ خواهد شد.
راحت مي توان گفت او را به خانه سالمندان بسپاريد ولي آفات و آسيب هاي اين كار زياد است مطمئن هستم خود شما هم دير يا زود احساس گناه خواهيد داشت، فرزند شما ممكن است هم بلا را به سر خودتان بياورد و شوهرتان از اين كار تا مرز افسردگي برود و...
شايد راه حل هايي كه مي خواهم بدهم مانند شنا برخلاف جهت آب باشد در شرايط زندگي اجتماعي ما. چون در اين دوره كمتر عروسي حاضر است با مادرشوهر زندگي كند و غالبا از همان شروع زندگي مستقل مي شوند و افراد زيادي در شهرهاي بزرگ والدين پير خود را به خانه سالمندان مي سپارند. ولي اين راهكار با رضايت خدا و و همه شما نزديك تر است.
الف) اگر مادر ايشان از نياز به مراقبت شديد ندارند مي توانيد از واسطه اي كمك بگيريد كه محبوب مادر شوهرتان باشد و او كمك كند تا مادر شوهر در منزل خودش زندگي كند و شما بيشتر به او سر بزنيد.
ب) اگر ممكن است نزديك منزل ايشان خانه بگيريد تا شوهرتان بيشتر بتواند به او خدمت كند يا منزل او را بفروشيد و در محل زندگي خود منزلي برايش بخريد.
ج) اگر راهكار بالا هم مقدور نيست يعني واقعا او به دليل پيري و بيماري نمي تواند تنهايي زندگي كند اگر منزل او بزرگ است به منزل او برويد ولي طوري فضاها را تقسيم كنيد كه شما بتوانيد مستقل باشيد ولي او هم احساس در حمايت شدن كند.
د)اگر شرايط مالي شما اجازه مي دهيد با پول خودتان و فروش منزل ايشان منزلي بزرگتر يا دو طبقه اي هرچند كوچك و در منطقه دورتر تهيه كنيد. البته اگر شرايط تان الان خوب نيست مي توانيد براي آينده اين برنامه را در نظر بگيريد.
مناطق شهرها با هم فرق دارد گاهي مي توان از مركز شهر يا مناطق گران قيمت فاصله گرفت و منزل بزرگتري خريد يا اجاره كرد.

چند تذكر مهم:
- دقت كنيد پيشنهاد اين جدا سازي نبايد از سوي شما كه عروس خانواده هستيد يا خانواده شما داده شود. اين پيشنهاد را بهتر است برادر مادرشوهر يا خواهر ايشان بدهد و البته با جهت دهي و مقدمه چيني هاي شوهرتان.
- يك خانواده (شوهر و زن و فرزند) يك سيستم است و سيستم سالم ميل به بسته شدن دارد و مرز روابط بين اعضاي خانواده با هم و كل خانواده با افراد بيرون از سيستم ( فاميل يا همسايه يا دوستان و..) بايد مشخص باشد. اختلاط مرزها سبب كدورت و مداخله مي شود و خانواده در تربيت فرزندان توفيقي نخواهند داشت و احساس نارضايتي اعضا از همديگر رشد خواهد كرد. بنابراين بايد كاري كنيد كه سيستم خانواده شما مشخص و جدا شود در عين حال مراقب مادر شوهرتان هم باشيد. براي اين كه شوهرتان از پيشنهاد شما دلخور نشود و گرفتار سوء تفاهم نشود متن بالا را با هم بخوانيد و حتي بهتر است با هم از كارشناس با تجربه كمك بگيريد.
بدانيد كه بركت با بزرگان است مراقبت از مادر شوهر مشكلاتي دارد ولي خداوند قول داده كه اين مشكلات بركت هم به همراه دارد.
مراقب نيكي هاي تان باشيد نسوزد از مرحوم نخودكي پرسيده بودند چه كرديد به اين مقامات عرفاني و كرامات رسيديد ايشان گفته بودند نوري را كه از عبادات و بندگي خدا به دست مي اوردم حراج نمي كردم. بله در سختي هاي اين زندگي ممكن است ناخودآگاه گرفتار منت و اذيت (نق زدن و غرولند و بهانه گيري و...) شويد و سرمايه معنوي خود را كه با سازگاري با ايشان و حمايت از او و لطف به شوهرتان به دست آورده ايد از دست بدهيد. البته شوهر شما بايد در مراقبت از مادرشان بسيار كوشاتر از شما باشند كه به شما فشار نياييد
براي موفقيت در اين هدفتان و رسيدن به آرامش دعا و صدقه و نماز اول وقت و نذر را فراموش نكنيد.
ما و كاربران اين سايت دعاگويتان هستيم.
بي ترديد خدا دعاي شما را به دليل اين خدمت تان كه نوعي صدقه رفتاري و عاطفي است مي شنود ما را نيز از دعايتان بي بهره نكنيد.

دو پرسش

سؤال. گاهي اوقات به مادرم کمک می‌کنم. خانم بنده می‌گوید چرا توکمک کردی؟ چرا دیگران مشارکت نمی‌کنند؟ واقعاً من چه وظیفه‌ای دارم؟
آيت الله مظاهري: بايد بتوانيد جمع بين امور بکنيد و بايد بتوانيد هم پدر و مادر و هم همسر خود را راضي نگه داريد، در حالي که حق هيچ يک ضايع نشود.


سؤال : چهار سال است با مردي ازدواج کرده‌ام. ابتدا فکر کردم خانوادۀ خوبي دارد، ولي بعداً ‌متوجّه شدم زياد به دستورات اسلامي مقيّد نيستند. مادر شوهرم نيز ميان ما اختلاف مي‌اندازد و من از دوران عقدم متوجّه عقايد آن‌ها شدم و بارها از شوهرم خواستم مرا طلاق بدهد. مشکل دیگر اینکه احساس می‌کنم او دروغگو و چشم‌چران است و می‌بینم با نامحرم‌های فامیل نشست و برخاست می‌کند. ديگر نمي‌دانم چه کنم؟ ولي باید بگويم که او محاسني هم دارد؛ از جمله اينکه هيچ وقت در مخارج خانه کوتاهی نمی‌کند و تمام مايحتاج خانه را تأمين مي‌کند. با اينکه حقوق زيادي ندارد، ولي خرج تحصيل مرا هم مي‌دهد. هرچه بخواهم و در توانش باشد، برايم مي‌خرد؛ از خوردني تا پوشاک. حُسن ديگرش احترام گذاشتن فراوانش به من در مقابل خانواده و اقوام خودش مي‌باشد. تو را به خدا بگوييد چه کنم؟ از او جدا شوم يا با او زندگي کنم يا بميرم؟

شما بنابر آنچه نوشته‌اید، بسيار آدم بي‌وفایي هستيد. نوشتۀ شما جداً مايۀ تعجب است. الحمدلله شوهر خوب، زندگي خوب، اقتصاد خوب و دين خوب داريد و با اين وصف، با اخلاق بد خود مي‌خواهيد همه را به باد فنا بدهيد. طلاقي که از نظر اسلام مبغوض‌ترين چيزها است، شما به سادگي و با حرف‌هاي پوچ مي‌خواهيد و اسم از آن مي‌بريد. از واجب‌ترين چيزها براي شما شوهرداري است و اينکه کاري کنيد که شوهر از شما کمال رضايت را داشته باشد و شما و شوهرتان بايد مادر شوهر را راضي نگاه داريد. شما باید بعد از اينکه حکومت بر دل شوهر پيدا کرديد، با تلطف و مهرباني او را وادار کنيد از گناهان و اعمال زشتي که نوشته‌ايد، دست بردارد. به شما بگويم که در مواجهه با گناهان او نیز سخت‌گیری نداشته باشيد تا عکس‌العمل نشان ندهد. اميد است هر چه زودتر بچّه‌دار شويد و شما هم دست از حرف‌هاي خرافي که نوشته‌ايد، برداريد.

پاسخ به پرسش‌های ازدواج و خانواده، نويسنده: آيت الله العظمي حسين مظاهري، انتشارات مؤسسه فرهنگی- مطالعاتی الزهرا«س»

نيز رجوع كنيد به:

نظرتون در با ره مادر شوهر چيه؟

موضوع قفل شده است