جمع بندی گمراهی تنبیهی

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
گمراهی تنبیهی

سلام. آیاتی از قرآن اشاره به گمراه شدن انسان توسط خدا دارند. در توضیح این مسئله گفته می شود که خدا ابتدا هدایت را می دهد، اگر فرد هدایت را پذیرفت به عنوان پاداش بیشتر هدایتش می کند و اگر انکار کرد، به عنوان تنبیه، گمراهش می کند.

1. این تفسیر از گمراهی انسان توسط خدا، در کدام آیه از قرآن ذکر شده است؟

2.آیا این تفسیر به معنای این نخواهد بود که فعل خدا مشروط به فعل انسان است؟

متشکرم

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد هدی

با سلام (عذرخواهی بابت تاخیر در پاسخگویی .کسالت داشته و دارم)
بخش دوم سوال شما بحثی مرتبط با کلام است و باید در انجمن و تاپیکهای مربوطه مطرح شود لذا صرفا بخش اول سوال شما را آنهم از منظر مباحث قرآنی به بحث خواهیم نشست ان شاء الله .

חסר משמעות;722290 نوشت:
آیاتی از قرآن اشاره به گمراه شدن انسان توسط خدا دارند. در توضیح این مسئله گفته می شود که خدا ابتدا هدایت را می دهد، اگر فرد هدایت را پذیرفت به عنوان پاداش بیشتر هدایتش می کند و اگر انکار کرد، به عنوان تنبیه، گمراهش می کند.

1. این تفسیر از گمراهی انسان توسط خدا، در کدام آیه از قرآن ذکر شده است؟


در آیه 5 سوره صف آمده است :
فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ
پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهايشان را برگردانيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمى‏ كند

این گمراهی بر اساس نص صریح قرآن کریم ، در پی فسق افراد است و فسق ، گناه تعمدی است.
مرحوم علامه می فرمایند:
"گـمـراه كـردن خـدا هـم هـيـچ وقـت ابـتـدايـى نـيـسـت. و ايـنـكـه فـرمـوده : (يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين ) به خوبى گوياى اين حـقـيـقـت كـه گـمـراه كـردن خـدا بـه وسـيله قرآن كريم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، و گرنه ساحت خداى عزوجل منزه از آن است كه ابتدائا و بدون جرم كسى را ازاغه و اضلال كند."(1)

بنابراین فراز پایانی آیه 5 سوره مبارکه صف ، مستند مورد نظر شما از ایات شریفه خواهد بود .

(1)- ر.ک: تفسیر المیزان ، ذیل ایه 5 سوره صف

هدی;725312 نوشت:
با سلام (عذرخواهی بابت تاخیر در پاسخگویی .کسالت داشته و دارم)
بخش دوم سوال شما بحثی مرتبط با کلام است و باید در انجمن و تاپیکهای مربوطه مطرح شود لذا صرفا بخش اول سوال شما را آنهم از منظر مباحث قرآنی به بحث خواهیم نشست ان شاء الله .

در آیه 5 سوره صف آمده است :
فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ
پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهايشان را برگردانيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمى‏ كند

این گمراهی بر اساس نص صریح قرآن کریم ، در پی فسق افراد است و فسق ، گناه تعمدی است.
مرحوم علامه می فرمایند:
"گـمـراه كـردن خـدا هـم هـيـچ وقـت ابـتـدايـى نـيـسـت. و ايـنـكـه فـرمـوده : (يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين ) به خوبى گوياى اين حـقـيـقـت كـه گـمـراه كـردن خـدا بـه وسـيله قرآن كريم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، و گرنه ساحت خداى عزوجل منزه از آن است كه ابتدائا و بدون جرم كسى را ازاغه و اضلال كند."(1)

بنابراین فراز پایانی آیه 5 سوره مبارکه صف ، مستند مورد نظر شما از ایات شریفه خواهد بود .

(1)- ر.ک: تفسیر المیزان ، ذیل ایه 5 سوره صف


در آیات ابتدایی سورۀ بقره، در مورد منافقین می خوانیم که مرض قلبی آنها افزوده می شود و در طغیانشان تمدید داده می شوند. چرا خدا طغیان ایشان را تمدید می کند و بیماریشان را شفا نمی دهد؟ آیا این با هدایتگری و لطف الهی سازگار است؟

بعلاوه، طبق نظر قرآن وقت دادن به انسان برای توبه است یا عذاب بیشتر؟ طبق آیه 178 سورۀ آل عمران . آیه 182 سوره اعراف، به کافران مهلت داده می شود تا بیشتر گناه کنند و بیشتر عذاب ببینند.

با سلام

חסר משמעות;726147 نوشت:
در آیات ابتدایی سورۀ بقره، در مورد منافقین می خوانیم که مرض قلبی آنها افزوده می شود و در طغیانشان تمدید داده می شوند. چرا خدا طغیان ایشان را تمدید می کند و بیماریشان را شفا نمی دهد؟ آیا این با هدایتگری و لطف الهی سازگار است؟

فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ( بقره/10)
در دلهايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت
آيه مورد نظر ، به بيان آخرين مراحل برخورد با منافقان مي پردازد . اينطور نيست كه افراد به صرف گناه كردن ، به مرض قلبشان افزوده شود و از هدايت باز مانند بلكه خداوند طي مراحلي كه در قرآن كريم نيز آياتش موجود است – و در ادامه خواهد آمد – فرد را براي ترك گناه ياري و راهنمايي ميكند و اگر او در اين راه اصرار داشت آنگاه نوبت به آخرين مرحله مي رسد .
در مرحله ي اول :دستور به تقوا مي دهد
در مرحله دوم : نشانه هاي بيماري قلب او را بيان مي نمايد
در مرحله سوم : راه بازگشت و درمان بيماري قلب او را بيان مي فرمايد
در مرحله چهارم: او را تهديد به افشاري اسرار دروني اش مي كند
در مرحله پنجم : او را تهديد به تبعيد يا قتل مي كند
در مرحله ششم:او را به حال خود وا ميگذارد
بنابراين اينطور نيست كه صرفا با يك برخورد و يك گناه ، خداوند بر مرض قلبي افراد بيافزايد .

استادجوادي آملي با استناد به آيات شريفه قرآن كريم، مراحل فوق را اينگونه توصيف مي كنند:
"سنت الهى بر اين نيست كه در ابتدا دل انسانى را بيمار كند و يا بر بيمارى كسى بيفزايد، بلكه در آغاز، براى پيشگيرى از بيماردلى اشخاص، دستور ايمان و تقوا و پرهيز از دين فروشى مى دهد: (وامنوا بما انزلت مصدقا لما معكم ولا تكونوا اول كافر به ولا تشتروا باياتى ثمنا قليلا و اياى فاتقون) (بقره/41) همان گونه كه با دستور عفاف و طهارت به همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) زمينه سوء استفاده و گناه را از بيماردلان مى ستاند: (يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض) (احزاب/32) و اگر كسى با سوء اختيار، خود را مريض كرد، چون امراض قلبى پنهان است و انسان از آن غافل، خداى سبحان در مرحله بعد او را نسبت به اصل بيمارى وى آگاه مى كند و به تبيين نشانه بيمارى او مى پردازد؛ چنانكه در مسائل اخلاقى، طمع در نامحرم را نشانه بيماردلى انسان مى داند و در مسائل سياسى و اجتماعى نيز گرايش به كافران در زمان جنگ را ناشى از بيمارى قلبى مى داند: (فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دايره...) (مائده/52)

"در سومين مرحله، اگر بيمارى در قلب آنان جاى گرفت، خداى سبحان راه درمان و بازگشت به سلامت را به آنان معرفى مى كند: (استغفروا ربكم ثم توبوا اليه ان ربى رحيم ودود.) (هود/90) و اگر به نسخه شفا بخش قرآن اعتنا نكردند، آنان را به افشاى اسرارشان تهديد مى كند تا كسى كه از آشكار شدن برخى بيماريهاى تن وحشتى ندارد اما از آشكار شدن بيمارى درونى خويش، مانند نفاق، رنج مى برد، به خود آيد و از آن دست بردارد. (ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم * ولو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ولتعرفنهم فى لحن القول والله يعلم اعمالكم) (محمد/29و30) و اگر چنين هشدارى موثر نيفتاد، آنان را تهديد به تبعيد يا قتل مى كند: (لئن لم ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض ‍ والمرجفون فى المدينه لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا)(احزاب/60) آنگاه اگر به راه نيامدند آنان به حال خود وامى گذارد و چون كارشان از درمان گذشته به آنان مى گويد: هر چه خواستيد بكنيد: (اعملوا ماشئتم). (فصلت/40)"( 1)

(1)- ر.ك: تفسير تسنيم ، عبد الله جوادي آملي، ذيل آيه 10 سوره مباركه بقره

"از اين رو منافق، پيوسته بر بيمارى قلبى و تبهكاريش افزوده مى شود نه تنها از كتاب شفابخش الهى بهره اى نمى برد، بلكه هر چه آيات بيشترى نازل شود، بيماردلى او فزونتر مى شود، همان گونه كه غذاى سالم و ميوه پرآب و شيرين براى افراد تندرست مايه رشد و شادابى و براى مبتلايان به بيماريهاى گوارشى عامل درد و رنجورى است، به طورى كه اگر ميوه شيرينى نباشد، درد او ظهور نمى كند، ولى اگر ميوه شاداب مصرف كند، چون توان هضمش را ندارد و دستگاه گوارش او ناسالم است، دردمند و رنجورتر خواهد شد."(2)
بنابراين همانگونه كه بيان شد ، ازدياد مرض در قلوب منافقان ، به يكباره يا بدون مهلت استغفار و بدون هدايت و راهنمايي نيست بلكه ناشي از بي اعتنايي منافقان به مراحل متعدد هدايت و بازگشت است .

(2)- همان

חסר משמעות;726147 نوشت:
طبق نظر قرآن وقت دادن به انسان برای توبه است یا عذاب بیشتر؟ طبق آیه 178 سورۀ آل عمران . آیه 182 سوره اعراف، به کافران مهلت داده می شود تا بیشتر گناه کنند و بیشتر عذاب ببینند.

سنت استدراج و اصولا عذاب و قهر الهي زماني به سراغ افراد يا اممي مي آيد كه هدايت آنان ناممكن بوده و رسولان و هدايتگران ، از هدايت آنان مايوس شده اند اينجاست كه سنت استدراج به سراغ آنان مي آيد والا خداوندي كه بندگان گنهكارش را با خطاب"عبادي" مورد تفقد قرار داده و وعده ي آمرزش همه ي گناهان را به آنان داده است :" قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ "(زمر/53) راه توبه و بازگشت را به اين آساني ها نمي بندد تا باب قهر و عذاب را در شكلهاي مختلف من جمله سنن الهي بگشايد .
اساسا اگر خداوند در عقاب ظالمان تعجيل كند و فرصت توبه و اصلاح به آنان ندهد، اولا انساني باقي نمي ماند كه از عقوبت دنيوي سالم بماند و ثانيا با نبود فرصت توبه، روح نااميدي بر مردم حاكم مي شود. خداوند در قرآن مي فرمايد:« لَوْ يُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصيرًا اگر خداي متعال مردم را به آنچه مي كنند مؤاخذه مي كرد، هيچ جنبنده اي را بر پشت زمين باقي نمي گذاشت ولي مؤاخذه انان را تا سرآمدي معين به تأخير مي اندازد و چون سرآمدش در رسد خدا به كار بندگانش بيناست.(فاطر/45)


بنابراين امهال و استدراج نسبت به برخي از گنهكاران مقدمه عذاب سخت الهي است و نسبت به برخي ديگر سبب توبه و بازگشت به سوي رحمت الهي است.
سنتهاي الهي نظير استدراج و امهال پس ازاتمام حجت بر ظالمين و كافرين و نااميدي از هدايت آن قوم مي‎باشد، چنان كه در سوره يوسف مي‎فرمايد:«حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمينَ؛ (پيامبران به دعوت خود، و دشمنان آنها به مخالفت خود هم چنان ادامه دادند) تا آن گاه كه رسولان مأيوس شدند، و (مردم) گمان كردند كه به آنان دروغ گفته شده است در اين هنگام، يارى ما به سراغ آنها آمد آنان را كه خواستيم نجات يافتند و مجازات و عذاب ما از قوم گنهكار بازگردانده نمى ‏شود.»(يوسف/110)
اين آيه نشان مي‎دهد كه پيامبران الهي دعوت خود را اعلام نموده و قوم خود را از عذاب الهي بيم داده اند؛ ولي آن‎ها نپذيرفتند تا جايي كه پيامبران از هدايت آن‎ها نااميد شدند.
بنابراين مهلت دادن در برخي ،سبب بازگشت است و توبه اما در خصوص برخي ديگر، موجب فرو رفتن بيشتر در گناه است . مثل فردي كه در با تلاقي فرو رفته او مي تواند نسبت به دستي كه براي نجاتش دراز شده بي تفاوت باشد و لذا هر لحظه بيشتر فرو برود و مي تواند از اين مهلت استفاده كرده و براي خروج از باتلاق ، اقدام نمايد .

[="Arial"][="Black"]سلام.....خدا گمراه نمیکنه بلکه در مرحله آخر بخودش واگذارش میکنه ک راه گمراهی رو انتخاب کنه
..... تشکر از کارشناس محترم
[/]

arahbar6718;730654 نوشت:
سلام.....خدا گمراه نمیکنه بلکه در مرحله آخر بخودش واگذارش میکنه ک راه گمراهی رو انتخاب کنه
..... تشکر از کارشناس محترم

با سلام. منبع این ادعای شما چیست؟ آیه ای از قرآن؟ روایتی از معصومین؟ نظری از علما؟ یا نظر شخصی شماست؟

[="Arial"][="Black"]
والله لا يهدي القوم الظالمين..پس اگر کسی ظلم کرد، خدا هدایتش نمی‌کند و همین که هدایتش ننمود، گمراه می‌شود - همین که انسان کاری کرد که مشمول رحمت الهی واقع نشد و از دایره رحمت او خارج شد، مورد لعنت (دوری از رحمت) واقع می‌شود – همین که خدا را فراموش کرد، خودش را فراموش می‌کند – همین که دلش قسی شد، ظلم می‌کتد – همین که اهل معصیت شد، دعایش بالا نمی‌رود ...، و همین که خداوند منّان، آنی نظر لطف، کرم، رحمت و هدایتش را از کسی برگرداند، او گمراه می‌شود. به این می‌گویند: « يُضِلُّ مَن يَشَاءُ »
[/]

[="Arial"][="Black"]چرا قدرت گمراهی شیطان بیشتر از راههای هدایت به سمت خداست ؟

[="Arial"][="Black"]سلام... گمراه كردن از سوى خدا به معناى واگذار كردن انسان گناهكار به حال خودش است نه اين كه خداوند كسى را گمراه كند. به طور مثال بچه اى كه لج بازى مى كند. پدر و مادر دست او را رها مى كنند. همين قدر كه او را رها مى كنند بچه يك مقدار كه راه مى رود مى افتد و يا از چاله و جويب نمى تواند بپرد و مى افتاد و يا راه را گم مى كند و مى ترسد. رابطه انسان ها با خداوند نيز اين طور است كه هميشه انسان ها به كمك و لطف خداوند نياز دارند. چه بدانند و چه ندانند. و خداوند به همه موجودات كمك مى كند و روزى آنها را مى رساند.
اما اگر برخى انسان ها، به گناه و خطا آلوده شدند و از لطف و مهلت الهى سوء استفاده كردند، خداوند آنها را به حال خودشان واگذار مى كند. همين قدر كه به آنها كمك و لطف نكند، آنها به بيچارگى و گمراهى مى افتند مانند پدر و مادرى كه دست فرزندش را رها كند و آن فرزند به خطر مى افتاد بدون اين كه نيازى باشد كه بچه را در چاله و جويب هول بدهند. لذا گمراه كردن از سوى خدا نيز به همين معناست كه آنها را رها مى كند نه اين كه آنها را گمراه مى سازد چون از سوى خدا به جز خوبى چيزى صادر نمى شود... البته بعضی از بزرگان ازجمله علامه جوادی آملی مى فرمايد: عبارت «يُضل مَن يشاء» دلالت دارد كسانى كه بدى كرده اند و پس از مهلت الهى هم چنان اصرار به ظلم و بدى دارند. اينان سزاوار تنبيه اند و خداوند اينان را به ورطه گمراهى و سقوط مى كشاند كه در اصطلاح «اضلال كيفرى» گفته مى شود. يعنى كسانى كه شايستگى و لياقت بهره مندى از ولايت الهى را ندارند. خداوند شيطان را بر آنها مسلط مى كند و آنان را رسوا و گرفتار مى سازد چنان كه در قرآن مى خوانيم: «أِنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا؛ ما شيطان ها را بر كافران گماشته ايم تا آنان را تحريك و دگرگون كنند»

پرسش:
سلام. آیاتی از قرآن اشاره به گمراه شدن انسان توسط خدا دارند. در توضیح این مسئله گفته می شود که خدا ابتدا هدایت را می دهد، اگر فرد هدایت را پذیرفت به عنوان پاداش بیشتر هدایتش می کند و اگر انکار کرد، به عنوان تنبیه، گمراهش می کند.
در آیات ابتدایی سورۀ بقره، در مورد منافقین می خوانیم که مرض قلبی آنها افزوده می شود و در طغیانشان تمدید داده می شوند. چرا خدا طغیان ایشان را تمدید می کند و بیماریشان را شفا نمی دهد؟ آیا این با هدایتگری و لطف الهی سازگار است؟



پاسخ:
در آیه 5 سوره صف آمده است :
فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ
پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهايشان را برگردانيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمى‏ كند

این گمراهی بر اساس نص صریح قرآن کریم ، در پی فسق افراد است و فسق ، گناه تعمدی است.
در واقع گمراه کردن خداوند همان محرومیت از هدایت است، نه اینکه خداوند نعوذبالله جای شیطان بنشیند و انسان را فریب داده و منحرف سازد!!
هدایت کردن خداوند دو مرحله دارد، مرحله اول عمومی است که با انبیاء و کتب آسمانی همگان اعم از مومن و کافر را به پیروی دعوت کرده، و هدایت مرحله دوم، هدایتی پاداشی برای کسانی که به هدایت مرحله اول عمل کنند، محرومیت از این هدایت در زبان قرآن کریم گمراهی نامیده میشود، یعنی گمراه کردن خداوند آن طرف سکه ی هدایت نکردن است:

یک جا می فرماید: «يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرينَ» که عبارت دیگر آن میشود: «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين»‏
یک جا می فرماید: « يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمين‏» که عبارت دیگر آن میشود «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين‏»
یک جا می فرماید: «ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقين‏» که عبارت دیگر آن میشود: «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين‏»
یک جا می فرماید: «يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتاب‏» که به عبارت دیگر میشود: «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب‏»
در حقیقت این تأثیر از باب تأثیر تکوینی فسق و ظلم است، و از آنجا که هر فعلی اثر خود را از خداوند دارد به خداوند نسبت داده میشود. همانطور که اگر کسی با زهر خودش را بکُشد میشود این کشتن را به خدا نسبت داد از آن جهت که خداوند این تأثیر را در سم قرار داده است، اما مقصر این مرگ خود آن انسان است که زهر را خورده است.
مرحوم علامه می فرمایند:
"گـمـراه كـردن خـدا هـم هـيـچ وقـت ابـتـدايـى نـيـسـت. و ايـنـكـه فـرمـوده : (يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين )به خوبى گوياى اين حـقـيـقـت كـه گـمـراه كـردن خـدا بـه وسـيله قرآن كريم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، و گرنه ساحت خداى عزوجل منزه از آن است كه ابتدائا و بدون جرم كسى را ازاغه و اضلال كند."(1)

بنابراین فراز پایانی آیه 5 سوره مبارکه صف ، مستند مورد نظر شما از ایات شریفه خواهد بود . و اما در مورد آیه 10 سوره مبارکه بقره :
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ( 2)
در دلهايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت
آيه مورد نظر ، به بيان آخرين مراحل برخورد با منافقان مي پردازد . اينطور نيست كه افراد به صرف گناه كردن ، به مرض قلبشان افزوده شود و از هدايت باز مانند بلكه خداوند طي مراحلي كه در قرآن كريم نيز آياتش موجود است – و در ادامه خواهد آمد – فرد را براي ترك گناه ياري و راهنمايي ميكند و اگر او در اين راه اصرار داشت آنگاه نوبت به آخرين مرحله مي رسد .
در مرحله ي اول :دستور به تقوا مي دهد
در مرحله دوم : نشانه هاي بيماري قلب او را بيان مي نمايد
در مرحله سوم : راه بازگشت و درمان بيماري قلب او را بيان مي فرمايد
در مرحله چهارم: او را تهديد به افشاري اسرار دروني اش مي كند
در مرحله پنجم : او را تهديد به تبعيد يا قتل مي كند
در مرحله ششم:او را به حال خود وا ميگذارد
بنابراين اينطور نيست كه صرفا با يك برخورد و يك گناه ، خداوند بر مرض قلبي افراد بيافزايد .
استادجوادي آملي با استناد به آيات شريفه قرآن كريم، مراحل فوق را اينگونه توصيف مي كنند:
"سنت الهى بر اين نيست كه در ابتدا دل انسانى را بيمار كند و يا بر بيمارى كسى بيفزايد، بلكه در آغاز، براى پيشگيرى از بيماردلى اشخاص، دستور ايمان و تقوا و پرهيز از دين فروشى مى دهد: (وامنوا بما انزلت مصدقا لما معكم ولا تكونوا اول كافر به ولا تشتروا باياتى ثمنا قليلا و اياى فاتقون) (3) همان گونه كه با دستور عفاف و طهارت به همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) زمينه سوء استفاده و گناه را از بيماردلان مى ستاند: (يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض) (4) و اگر كسى با سوء اختيار، خود را مريض كرد، چون امراض قلبى پنهان است و انسان از آن غافل، خداى سبحان در مرحله بعد او را نسبت به اصل بيمارى وى آگاه مى كند و به تبيين نشانه بيمارى او مى پردازد؛ چنانكه در مسائل اخلاقى، طمع در نامحرم را نشانه بيماردلى انسان مى داند و در مسائل سياسى و اجتما عى نيز گرايش به كافران در زمان جنگ را ناشى از بيمارى قلبى مى داند: (فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دايره...) (5)


"در سومين مرحله، اگر بيمارى در قلب آنان جاى گرفت، خداى سبحان راه درمان و بازگشت به سلامت را به آنان معرفى مى كند: (استغفروا ربكم ثم توبوا اليه ان ربى رحيم ودود.) (6) و اگر به نسخه شفا بخش قرآن اعتنا نكردند، آنان را به افشاى اسرارشان تهديد مى كند تا كسى كه از آشكار شدن برخى بيماريهاى تن وحشتى ندارد اما از آشكار شدن بيمارى درونى خويش، مانند نفاق، رنج مى برد، به خود آيد و از آن دست بردارد. (ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم * ولو نشاء لاريناكهم فلعرفتهم بسيماهم ولتعرفنهم فى لحن القول والله يعلم اعمالكم) (7) و اگر چنين هشدارى موثر نيفتاد، آنان را تهديد به تبعيد يا قتل مى كند: (لئن لم ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض ‍ والمرجفون فى المدينه لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا)(8) آنگاه اگر به راه نيامدند آنان به حال خود وامى گذارد و چون كارشان از درمان گذشته به آنان مى گويد: هر چه خواستيد بكنيد: (اعملوا ماشئتم). (9)"(10)
"از اين رو منافق، پيوسته بر بيمارى قلبى و تبهكاريش افزوده مى شود نه تنها از كتاب شفابخش الهى بهره اى نمى برد، بلكه هر چه آيات بيشترى نازل شود، بيماردلى او فزونتر مى شود، همان گونه كه غذاى سالم و ميوه پرآب و شيرين براى افراد تندرست مايه رشد و شادابى و براى مبتلايان به بيماريهاى گوارشى عامل درد و رنجورى است، به طورى كه اگر ميوه شيرينى نباشد، درد او ظهور نمى كند، ولى اگر ميوه شاداب مصرف كند، چون توان هضمش را ندارد و دستگاه گوارش او ناسالم است، دردمند و رنجورتر خواهد شد."(11)
بنابراين همانگونه كه بيان شد ، ازدياد مرض در قلوب منافقان ، به يكباره يا بدون مهلت استغفار و بدون هدايت و راهنمايي نيست بلكه ناشي از بي اعتنايي منافقان به مراحل متعدد هدايت و بازگشت است .


(1)- ر.ک: تفسیر المیزان ، ذیل ایه 5 سوره صف
(2)- بقره/10
(3)- بقره/41
(4)- احزاب/32
(5)-مائده/52
(6)- هود/90
(7)- محمد/29و30
(8)- احزاب/60
(9)- فصلت/40
(10)-ر.ك: تفسير تسنيم ، عبد الله جوادي آملي، ذيل آيه 10 سوره مباركه بقره
(11)- همان


موضوع قفل شده است