٭٭٭٭٭ دهه کرامت ٭٭٭٭٭

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
٭٭٭٭٭ دهه کرامت ٭٭٭٭٭

گرچه کمی دیر شده ولی به قول معروف : ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است .

٭٭٭٭٭٭٭٭٭

ای صاحب کرامت شکرانه ولادت
لختی نظر به ما کن با غمزه شفاعت
ما تشنگان مهرییم در ساحل محبت
چند جرعه نوش خواهیم از ساغر ولایت
روی زمین غریبیم در آسمان حبیبیم
بذل عنایتی کن ای صاحب عنایت
ما جمع شیعیانیم در غربت زمانیم
لطفی به حال ما کن ای صاحب کرامت

صادق;722150 نوشت:
روی زمین غریبیم در آسمان حبیبیم
بذل عنایتی کن ای صاحب عنایت

این خود عنایتی نیست در آسمان حبیبی؟

ای کاشکی حبیبه بودش چنین کرامت

پ.ن

استاد گرامی بجا نیاوردن آداب سخن با بزرگان

را به اقتضائات قافیه و وزن شعر ببخشید.

حبیبه;722155 نوشت:
این خود عنایتی نیست در آسمان حبیبی؟

ای کاشکی حبیبه بودش چنین کرامت

پ.ن

استاد گرامی بجا نیاوردن آداب سخن با بزرگان

را به اقتضائات قافیه و وزن شعر ببخشید.

ازبحر هرچه نوشیم در وصل آن بکوشیم
بازم قناعتی نیست ازفیض در خروشیم
ما تشنه ی وصالیم اندر پی کمالیم
هر چند در سحر ها در غفلت وخموشیم

صادق;722164 نوشت:
ازبحر هرچه نوشیم در وصل آن بکوشیم
بازم قناعتی نیست ازفیض در خروشیم

جوش و خروشت استاد، از فیض حق فزون شد

کوشش چه حاصل آرد؟ گر از نظر برون شد

چون جذب حق نباشد هم از طلب چه آید؟

مِن أینَ لی حبیبٌ بشنو ز دل که چون شد؟

حدیث سلسله الذهب ?

حدیث سلسلة الذهب به معنای سخن زنجیره‌ای طلایی است. به حدیثی گفته می‌شود که تمام راویان آن امام معصوم (ع) باشند.(1) بدین صورت که امام معصوم مانند موسی بن جعفر (ع) روایتی را از پدر خود امام صادق (ع) نقل کند . او از پدرش تا این که به حضرت علی (ع) یا پیامبر (ص) برسد. گاهی به حدیث قدسی و نقل سخن خدا می‌رسد. چون در زنجیره نقل حدیث،امامان معصوم(ع) قرار دارند،مانند این است که یک زنجیره طلایی را تشکیل می‌دهند، به همین خاطر حدیث سلسلة الذهب گفته می‌شود. این معنا اختصاص به حدیث خاصی ندارد . هر حدیثی که این شرایط را داشته باشد، حدیث سلسله الذهب نامیده می شود.
حدیث معروفی در این زمینه وجود دارد که از امام رضا نقل شده است. امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) هنگامی که در سفر به خراسان وارد شهرستان نیشابور شد، دو عالم و پیشوای شهر به نام ابوذرعه و محمد بن اسلم طوسی (که حافظ احادیث نبوی بودند) به حضرت عرض کردند: به حق پدران پاکیزه و گذشتگان گرامی خود، صورت مبارک خویش را بر ما آشکار کن . حدیثی از پدران خود، از جدت برای ما ذکر کن.
معروف است که بیست و چهار هزار نویسنده در انتظار شنیدن حدیث بودند که آن را ثبت کنند، حضرت فرمود: حدیث کرد مرا پدرم موسی بن جعفر و او از پدرش امام صادق... [همین طور سلسله سند را ادامه داد تا رساند به] پیامبر و او از جبرئیل که : شنیدم از خدا:
"کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی امن من عذابی؛ کلمه لا اله الا الله حصار من است، پس هر کسی آن را بگوید،‌ داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من شود، ایمن از عذاب من خواهد بود".(2)
اصل حدیث تا این جا تمام می شود، ولی حضرت رضا این جملات را به اخر حدیث اضافه کردند "بشرطها و شروطها و أنا من شروطها "(3)
حدیث شریف دارای دو پیام است:
1. اقرار به توحید الهی و توجه بر عبودیت که بزرگان دین به عنوان پیامی الهی، بندگان خدا را متوجه آن کردند.
2. پذیرش ولایت معصوم ، که انسان با قرار گرفتن زیر چترآن، از خطر لغزش و انحراف در امان خواهد ماند. در حدیث شریف، کلمه لا اله الا الله به عنوان دژی مستحکم معرفی شده . آن دژ، اقرار به توحید و پذیرش ولایت معصوم است که هر کسی وارد این قلعه و دژ شود، از عذاب خدا ایمن خواهد شد.
اما اصل حدیث طبق بیان امام و مطابق با نقل کتاب ها چنین است :

حدّثنى ابى موسى بن جعفر عن ابیه محمّد بن علىّ عن ابیه علىّ بن الحسین عن أبیه سیّد شباب اهل الجنّة عن أمیر المؤمنین (ع) عن رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلّم قال اخبرنى الرّوح الامین عن اللَّه تقدست اسماؤه و جلّ وجهه:
انّى انا اللَّه لا اله الّا انا وحدى عبادى فاعبدونى و لیعلم من لقینى (جاء خ ل) منکم بشهادة ان لا اله الّا الله مخلصا بها انّه قد دخل حصنى و من دخل حصنى امن عن عذابى ...
شنیدم از پدرم و از پدرش ... تا سلسله سند را رسانید به امیر المؤمنین و رسول خدا و جبرئیل و خداى متعال فرمود: کلمه لا اله الا الله حصار من است. پس هر کس گواهى به آن دهد، داخل حصار من شده است . کسى که داخل در حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود. مرکب همایون امام مقدارى حرکت کرد .امام (ع) ادامه داد: الا بشروطها و انا من شروطها ؛ این که گفته شد کلمه لا اله الا اللَّه قلعه ای است و هر کس داخل آن قلعه شود ،ایمن از عذاب خداست ،شرایطى دارد و از جمله شرائط آن اقرار به ولایت و امامت من است. (4)
پی‌نوشت‌ها:
1 . طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج2، ص 255.
2 . منتهی الامال، شیخ عباس قمی ، ج2، ص 503؛ مستدرک سفینة البحار، شیخ علی نمازی، ج2، ص 234؛ مستند الامام الرضا(ع) عزیز الله عطاردی، ج1، ص 61.
3.دکتر عقیقی بخشایشی، چهارده نور پاک، ص 1325؛ شیخ جواد قیومی، صحیفه الرضا فارسی، ص 22؛حاج حسیین شاکری، موسوعه المصطفی والعتره، ج 12 ص 242 به نقل از امالی صدوق ،ص 195.
4.باقری بیدهندی، گنج حکمت یا احادیث منظوم، ص: 65

امام هشتم(ع) در سال 148 هـ. ق در مدینه از مادری به نام تکتم ملقّب به طاهره دیده به جهان گشود. در سال 183 هـ. ق بعد از آن که پدر بزرگوارش امام کاظم(ع) در زندان هارون عباسی به شهادت رسید، امامت به حضرت منتقل شد. از این تاریخ به مدت بیست سال مسئولیت هدایت و رهبری مسلمانان را بر عهده داشت. (1)
حضرت ده سال در دورة زمامداری هارون، پنج سال در دورة امین و پنج سال در دورة مأمون عباسی زندگی کرد. در پنجاه و پنج سالگی در طوس به دستور مأمون عباسی به شهادت رسید.
بعد از شهادت موسی بن جعفر، هارون در وضعیت انفعالی قرار گرفت و گفت: خدا سندی بن شاهک را لعنت کند! او این کار را بدون اجازة من انجام داد.
یحیی بن خالد برمکی هارون را به کشتن اما هشتم(ع) تحریص می کرد و به او می گفت: جا دارد علی بن موسی (امام رضا(ع) را به قتل برسانی چون او اینک جای پدر نشسته و ادعای امامت می کند.
هارون که از عواقب قتل موسی بن جعفر نگران بود، به او گفت: آن چه با پدرش کردیم کافی نیست؟! می خواهی یک باره شمشیر بردارم و همة علوییان را بکشم؟!
محمد بن سنان گوید: به امام رضا(ع) در ایام هارون عرض کردم: امر امامت خویش را آشکار ساخته و به جای پدر نشسته­اید، در حالی که هنوز از شمشیر هارون خون می چکد! حضرت فرمود: مرا گفتار پیامبر(ص) نیرو و جرأت می­بخشد که فرمود: اگر ابوجهل توانست مویی از سر من کم کند، بدانید که پیامبر نیستم. به شما می­گویم: اگر هارون مویی از سر من گرفت، بدانید امام نیستم.
امام رضا(ع) کسی را با سخنانش نمی­رنجانید؛ هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد؛ هرگز به کسانی که نزدیکش بودند، تکیه نمی کرد؛ ؛ هرگز آب دهان به بیرون پرت نمی کرد؛ خنده اش تبسم بود، نه قهقهه؛ در سر سفره خدمتکارانش را کنار خود می نشاند و بهترین و لذیذترین غذاها را به فقیران و مستمندان می­داد.
امام رضا(ع) تا سال 200 در مدینه سکنی داشت و از محبوبیت خاصی بهره مند بود.
در این سال مأمون عباسی امام را به مرو فرا خواند و در آغاز اظهار داشت که می خواهم حکومت را به شما واگذار کنم، امّا امام نپذیرفت. سرانجام با تهدید، ولایت عهدی را به شرطی که امام در عزل و نصب ها دخالتی نداشته باشد، پذیرفت. حرکت بعدی مأمون که در پی کشتن امام رضا(ع) بر آمد، ثابت می­کند که مأمون در پی اجرای یک نقشه بود، نه این که می خواست حکومت را به آل علی(ع) بازگرداند.
در هر حال امام رضا(ع) از سال 200 تا 203 با عنوان ولایت عهدی در خراسان بود؛ مأمون عباسی به ظاهر خیلی حضرت را مورد احترام قرار می داد. او در مورد فضل و بزرگواری امام رضا(ع) بارها اعتراف نمود و گفت: علی بن موسی دانشمندترین و عابدترین مردم روی زمین است.
او در سال 200 هـ. که بیش از 33000 تن از عباسیان را جمع کرده بود، در حضورشان گفت: میان فرزندان عباس و علی بسیار تحقیق کردم، ولی هیچ یک از آنان را با فضیلت­تر، پارساتر، متدین­تر، شایسته­تر و سزاوارتر به امر ولایت عهدی از علی بن موسی ا لرضا(ع) نیافتم.
مأمون در خراسان مجالس علمی تشکیل و امام رضا(ع) را در مناظرات شرکت می­داد.
حضرت با علم برتری که داشت، حقانیت مکتب اسلام را بر همگان ثابت می کرد. اما مأمون از برگزاری مجالس مناظره با عالمان ادیان و مکاتب چه هدفی را دنبال می کرد، برای ما خیلی روشن نیست، لیکن از روایات فهمیده می شود که مأمون نیت خیری نداشت. به عنوان نمونه حسن بن سهل نوفلی می گوید: در مورد مناظره خدمت امام رسیدم و عرض کردم: مأمون می خواهد شما را محک بزند و امتحان کند تا بداند پایة علمی شما تا چه مقدار است، ولی کار خود را بر پایة سستی بنا نهاده. به خدا سوگند، طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است.
امام فرمود: هنگامی که استدلالات مرا در برابر اهل تورات با توراتشان و در برابر اهل انجیل با انجیلشان، در برابر اهل زبور با زبورشان، در برابر صائبین با عبریشان، در برابر موبدان یا زبان فارسیشان، در برابر اهل روم با زبان رومیشان و در برابر پیروان مکتب های مختلف با زبان خودشان بشنود، و هنگامی که دلیل هر گروهی را جداگانه باطل نمودم، به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آن گاه مأمون خواهد فهمید مقامی را که او در صدد آن است، مستحق آن نیست. و آن وقت پشیمان خواهد شد.
یکی از مناظرات مهم، مناظره امام رضا(ع) با جاثلیق نصارا و بزرگان مسیحیت و آشکار شدن حقانیت اسلام و برتری علمی امام رضا(ع) بود که بسیار ارزشمند و شنیدنی و مفصل است.
مأمون پشیمان شد و نتوانست عظمت امام را تحمل کند و سرانجام در سال 203 حضرت را با زهر به شهادت رساند. مورخان برای حضرت یک فرزند بیش­تر ذکر نکرده اند که او امام جواد (ع) می باشد. مرحوم مفید می‌نویسد: تنها فرزندی که از حضرت سراغ داریم، محمد بن علی است. (2)مرحوم شیخ عباس می‌نویسد: مادر امام محمدتقی کنیزی به نام سبیکه بود، که او را خیزران نیز ذکر کرده‌اند. (3)
امام نهم که نامش «محمد» و کینه‏اش «ابو جعفر» و لقب او «تقى‏» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 ه. ق در شهر «مدینه‏» دیده به جهان گشود. (4)
مادر او «سبیکه‏» که از خاندان «ماریه قبطیه‏» همسر پیامبر اسلام به شمار مى‏رود (5)، از نظر فضائل اخلاقى در درجه والایى قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود (6)، به طورى که امام رضا-علیه السلام-از او به عنوان بانویى منزه و پاکدامن و با فضیلت ‏یاد مى‏کرد. (7)
روزى که پدر بزرگوار امام جواد-علیه السلام-درگذشت، او حدود هشت‏سال داشت. در سن بیست و پنج‏سالگى به شهادت رسید. در گورستان قریش در بغداد در کنار قبر جدش، موسى بن جعفر-علیه السلام-به خاک سپرده شد. (8)

پی نوشت ها:
1. سیره پیشوایان، ص468.
2. ار شاد مفید، ص 263.
3. منتهى الآمال، ج 2، ص 325.
4. مهدى پیشوائى، سیره پیشوایان، ص‏529
5. کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 492-شیخ مفید، الارشاد، ص 316. برخى تولد او را در نیمه رجب همان سال نوشته‏اند (طبرسى، اعلام الورى، ص 344).
6. کلینى، همان کتاب، ص 315 و 492، ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب ج 4، ص 379.
7. مسعودى، اثبات الوصیة، ص 209.
8. بحار الانوار، .، ج 50، ص 15.