حضرت محمدصلى الله عليه وآله و رويارويى با اشرافى‏گرى

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حضرت محمدصلى الله عليه وآله و رويارويى با اشرافى‏گرى

حضرت محمدصلى الله عليه وآله و رويارويى با اشرافى‏گرى

فاطمه اروجلو

رفاه‏طلبى و اشرافى‏گرى به عنوان آسيبى اجتماعى هر گاه فرد يا بخشى از جامعه را فرا گيرد، مانند ويروسى خطرناك، خيلى زود به ساير قشرها و طبقات اجتماعى منتقل شده و سلامت جامعه بشرى را تهديد مى‏كند. رهبران دينى و جامعه شناسان، اين آسيب اجتماعى را در جوامع مختلف بررسى كرده‏اند. شيوه حضرت محمدصلى الله عليه وآله به عنوان رهبرى كه مديريت كلان جامعه را عهده‏دار بود، الگوى خوبى است براى: 1- شناسايى خصيصه رفاه‏طلبى و اشرافى‏گرى در انسان‏ها و جامعه‏هاى بشرى، 2- پيش‏گيرى از ظهور روحيه اشرافى با شناخت نشانه‏هاى آن و 3- مقابله و درمان آن بر اساس روش‏هاى آن حضرت، كه براى جوامع امروزى نيز راه‏گشاست.
واژه‏هاى كليدى: اسلام، حضرت محمدصلى الله عليه وآله، اشرافيت، نظام منزلتى، قريش.
مقدمه‏
اشراف و طبقه مرفه در جوامع بشرى از افراد و طبقات تأثيرگذار جامعه‏اند كه رفتار، گفتار و عقايدشان پى‏آمدهاى مستقيم و غير مستقيمى بر ساير افراد جامعه، خصوصاً طبقات پايين‏تر دارد. مردم در طول تاريخ، غالباً به خواسته‏هاى آنان عمل كرده و بر طبق روش آنها زندگى نموده و رهبرى ايشان را پذيرفته‏اند. محافظه‏كارى آنها، انسان‏ها و جوامع را به محافظه‏كارى و انحطاط مى‏كشاند. اشراف براى مطرح كردن خود و كسب اعتبار و جلب احترام ديگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتى مى‏پردازند. عمل اشرافى كه در نظام مبتنى بر تمايز اجتماعى رشد و نمو مى‏كنند، داراى سه شاخصه اصلى است: 1. تن‏آسايى (تن آسانى)؛ 2. مصرف تظاهرى (مصرف آشكار يا اسراف)؛ 3. محافظه‏كارى. پيامبران و مصلحان اجتماعى براى اعتلاى مقام انسان و پيشرفت و توسعه جامعه، با آنها به مبارزه پرداخته‏اند. مقابله با اشراف و اشرافى‏گرى، از دغدغه‏هاى اصلى حضرت محمدصلى الله عليه وآله بود. آن حضرت براى مقابله با نظام منزلتى (تمايز ناعادلانه طبقاتى) كه زمينه‏ساز اعمال اشرافى بود و هم‏چنين براى از بين بردن اعمال اشرافى، كارهاى بزرگى انجام داد. ايشان كوشيدند نظام برابرى و برادرى (اخوت اسلامى) را جاى‏گزين نظام منزلتى كنند. تشكيل «امت واحده» ثمره كار پيامبرصلى الله عليه وآله بود. رويكرد قرآن كريم در وضع قوانين و هدف‏گذارى‏ها و پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان مبلّغ و مجرى آن دستورات الهى، از بين بردن روحيه اشرافى و مراتب منزلتى و جاى‏گزين كردن روحيه برادرى و برابرى (اخوت اسلامى) و بنيان گزاردن «امت واحده» بوده است.
در اين نوشته، با استفاده از «نظريه طبقه مرفه» كه اشراف و طبقه مرفه جامعه را توصيف كرده، شاخص‏ترين اعمال اشرافى شناسايى شده و با تطبيق آن بر اعمال اشراف دوره پيامبرصلى الله عليه وآله، شيوه برخورد ايشان با اشراف و طبقه مرفه بررسى شده است.

ويژگى اشراف‏
به نظر مى‏رسد در بررسى خلق و خوى طبقه مرفه (اشراف) اصل «ضايع كردن»2 - با تعريفى كه وبلن ارائه مى‏دهد3 - اساس و پايه نظريه طبقه مرفه است. طبق اين تعريف، مفهوم «ضايع كردن» دلالت بر مصرف نامقبول و غير عاقلانه كالاها و خدمات انسانى ندارد و منظور از اين واژه به هدر دادن يا استفاده نادرست از تلاش و مال نيست، بلكه به اين دليل ضايع كردن به شمار مى‏آيد كه اين مصرف، علاوه بر اين كه براى زندگى و رفاه فردى كه اين روش را برگزيده كارى انجام نمى‏دهد، براى ديگران نيز سودى ندارد و تنها با هدف خودنمايى و مقايسه رشك‏انگيز توانگرى و تثبيت برترى و تسلط خود بر طبقه و لايه‏هاى پايينى جامعه صورت مى‏گيرد، با آن كه مى‏توانست نقش سودمندى هم داشته باشد. شاخص‏هاى اشرافى‏گرى در نظر وبلن كه با موضوع اين نوشته هم‏خوانى دارد، از اين قرار است: «چشم و هم‏چشمى مالى»، «تظاهر به تن‏آسايى»، «مصرف تظاهرى»، «لباس؛ نمودى از توانگرى»، «محافظه‏كارى و كناره‏گيرى از توليد» و «رعايت امور دينى». توضيح هر مورد در متن آمده است. اين نوشته نتيجه تطبيق مطالب كتاب وبلن با داده‏هاى تاريخى صدر اسلام (دوران مدينه) است.

چشم و هم‏چشمى‏4 مالى‏
وبلن بر اين باور است كه افرادى، هم‏چون پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله كه با خلق و خوى استثنايى خود بتوانند براى مدت طولانى، احترام خويش را در نظر اعضاى پايين مرتبه حفظ كنند، انگشت شمارند. از ديد وى، قاعده كلى اين است كه آن دسته از اعضاى اجتماع كه ثروت و توانمندى بيشترى دارند، در نزد عامه مردم، از جايگاه شايسته و اعتبار و ارجمندى و آبرومندى بالاترى برخوردارند. در دوره مورد بحث، براى اين كه شخص در انظار مردم به نيكى شناخته شود، بر اساس معيارهاى قبيله‏اى، توانايى بدنى، زيركى، مهارت در جنگ، غنيمت جويى، شرافت خانوادگى، طايفه‏گرايى، و دارايى، سود بخشى كالاها و افراد از طريق مقايسه‏اى رشك‏انگيز5 ارزيابى مى‏شد. اين مقايسه بين صاحب ارزش‏هاى افتخارآور و دشمن يا ديگر اعضاى گروه كه بهره كمترى از آن ارزش‏ها داشتند، انجام مى‏گرفت.6 پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از جنگ بدر و كشته شدن شمار بسيارى از اشراف قريش، خطاب به يكى از ياران خويش، آنان را اين گونه توصيف فرمودند: «اشراف قريش از سرشناسان بودند، اگر آنها را مى‏ديدى، مى‏ترسيدى و اگر به تو فرمان مى‏دادند، اطاعت مى‏كردى و اگر كارهاى خود را با كارهاى آنها مى‏سنجيدى، كارهايت را كوچك مى‏شمردى».7 آن حضرت در اين كلام، موقعيت اين طبقه و ديدگاه ساير اعضاى جامعه به آنها را بر اساس الگو گرفتن از شيوه زندگى اشراف و نگاه منزلتى جامعه ترسيم كرده‏اند.‏

نمونه‏هايى از صدر اسلام‏
در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله، بهترين مكان براى فخرفروشى، خودنمايى و كسب افتخار، جبهه‏هاى جنگ بود كه از راه دادن هزينه جنگ، مبارزه و غنيمت‏جويى به دست مى‏آمد و در قالب سروده‏هاى حماسى، به مثابه سند افتخار قبيله و فرد افتخارآفرين، ماندگار مى‏شد. پرداخت هزينه جنگ بدر از جانب اشراف قريش‏8 و سخنان ابو جهل خطاب به عباس عموى پيامبر كه از منصب‏هاى سقايت، پرده‏دارى كعبه و رياست ندوه و رفاده، به عنوان نشانه‏هاى بزرگى و مجد نام مى‏برد ،9 بيانگر وجود مراتب منزلتى بين مردم است. سوده (همسر رسول خدا) تحت تأثير همين فرهنگ، سهيل بن عمرو، خويشاوند خود را سرزنش مى‏كند كه چرا تسليم شده در حالى كه مى‏توانست با بزرگوارى بميرد.10 قزمان قبل از كشته شدن در جنگ اُحد گفت: «ما فقط براى حفظ شخصيت و حيثيت خود جنگيديم».11 از سخنان قزمان بر مى‏آيد كه حفظ حيثيت و آبروى قبيله از ارزش‏هاى حاكم بر جامعه بوده است. عروه بن مسعود، از بزرگان و اشراف ثقيف، انسان‏ها را با معيارهاى منزلتى ارزيابى مى‏كرد. او مسلمانان حاضر در حديبيه را اوباشى مى‏خواند كه نه حيثيتى دارند و نه حسبى.12 در واقع، عروه، حسب و منزلت اجتماعى برآمده از ثروت و شرافت خانوادگى را نشانه اعتبار مى‏دانست.
وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله تصميم گرفت خراش بن اميه كعبى را كه جايگاه اجتماعى بالايى نداشت، براى گفت و گو با اشراف قريش بفرستد، خراش از پيامبرصلى الله عليه وآله خواست كه مردى بلند مرتبه‏تر از او را اعزام كند. برخى از اشراف قريش حتى به خود اجازه مى‏دادند كه خراش بن اميه، مأمور رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله را بكشند. عمر بن خطاب هم از رفتن پيش اشراف قريش امتناع كرد و عثمان بن عفان را كه به قول عمر، او در مكه گرامى‏تر و داراى خويشاوندان بيشترى بود، معرفى كرد. اشراف قريش، عثمان را به دليل برخوردارى از شرافت خانوادگى و ثروت پذيرفتند و با او به گرمى رفتار كردند.13
عمر بن خطاب با استناد به ارزش‏هاى جاهلى و چشم و هم‏چشمى قبيله‏اى، صلح حديبيه را برنمى‏تافت و آن را خوارى دين مى‏انگاشت، حتى در حقانيت دين اسلام و رسول خدا ترديد مى‏كرد.14 هم چنين اسيد بن حضير و سعد بن عباده كه از اشراف مدينه بودند، با همين نگرش، صلح‏نامه را باج دادن به قريش تفسير مى‏كردند.15
يهوديان خيبر كه از اشراف مشهور و قدرت‏مند منطقه بودند با توجه به جايگاه و مقام خود در ميان قبيله‏ها، گمان نمى‏كردند كه پيامبرصلى الله عليه وآله با آنها بجنگد، چرا كه آنها حصارهاى بسيار بلند و اسلحه فراوان و نيروى زيادى داشتند. يهوديان مدينه هم بر اين باور بودند كه خيبر دژهاى مرتفع بر قلعه كوه‏ها و آب فراوان و دائمى دارد و در آن هزار زره‏پوش حضور دارند، از اين رو، مسلمانان نمى‏توانند آن را فتح كنند.16 قريش و عموم اعراب با آگاهى از زيادى شمار يهوديان و اسلحه و استحكام دژهاى خيبر و آمادگى آنها، پيروزى خيبريان را قطعى مى‏دانستند.17
واكنش اشراف قريش به بانگ اذان بلال بر پشت بام كعبه نشان مى‏دهد كه مراتب منزلتى آن چنان بين اشراف نهادينه شده بود كه افرادى، مانند عكرمه بن ابى جهل، صفوان بن اميه، خالد بن اسيد، سهيل بن عمرو و ساير اشراف نمى‏توانستند حضور فردى - به زعم خودشان - دون پايه را در جايگاه تحمّل كنند. آنان عصبانيتشان را از ناديده انگاشتن و رعايت نشدن سلسله مراتب منزلتى، در سخنان خود يا با پوشاندن چهره نشان مى‏دادند.18 قبيله هوازن خود را افرادى كارآزموده و جنگ‏جو مى‏دانستند.19 صفوان بن اميه در جنگ حنين مى‏گفت: اگر قرار باشد بنده باشم ارباب قرشى نزد من دوست داشتنى‏تر از ارباب هوازنى است.20

راهكارهاى حضرت محمدصلى الله عليه وآله براى رفع چشم و هم‏چشمى مالى‏
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله براى از بين بردن نگاه منزلتى و رقابت قبيله‏اى اقدامات زير را انجام داد:
1. جاى‏گزين كردن فرهنگ برادرى و اخوت دينى به جاى ارزش‏هاى منزلتى و قبيله‏اى؛ پيامبرصلى الله عليه وآله در سخنرانى پيش از جنگ اُحد فرمودند: «هر مؤمنى نسبت به مومنان ديگر، چون سر نسبت به پيكر است كه چون به درد آيد، همه بدن به درد مى‏آيد».21 مصعب بن عُمير تحت تأثير همين تفكر به محرز بن نضله كه ابو عزيز بن عمير، برادر پدر و مادرى مصعب را در جنگ بدر به اسارت درآورده بود، سفارش كرد كه مادرش ثروتمند است و فديه خوبى مى‏تواند از او بگيرد. هم‏چنين مصعب، در مقابل اعتراض برادرش ابو عزيز گفت: محرز، به جاى تو، برادر من است.22 اين در محيطى است كه كمى پيش‏تر (در دوران جاهلى) «قانون ثار» اجرا مى‏شد و هيچ قرشى يا مكى، اهالى يثرب را هم شأن و برادر خود نمى‏خواند.
2. پيامبرصلى الله عليه وآله و خانواده‏اش با ساير افراد جامعه تفاوتى نداشتند؛ در حديبيه وقتى هدايا بين مردم تقسيم شد پيامبر و همسرش ام سلمه، همانند ديگران سهم بردند.23
3. در جامعه‏اى كه غنيمت‏جويى ارزش آفرين بود، تقسيم غنيمت‏ها به طور مساوى و قرار دادن سهم براى كسانى كه به دليل‏هاى موجه در جنگ حضور نداشتند و برگرداندن اموال به ناحق گرفته شده به صاحبان آن، مى‏توانست از اهميت غنيمت‏جويى بكاهد؛ عمرو بن اميه، دو نفر از يهوديان بنى‏عامر را كه پيامبر به آنها امان داده بود كشت و رسول خداصلى الله عليه وآله وسايل جنگى و لباس‏هاى آنها را همراه خون بهايشان فرستاد.24
4. پاى‏بندى به پيمان؛ يكى از ويژگى‏هاى اشراف اين است كه هر گاه مقام و منزلت طرف قرارداد آنها پايين‏تر باشد يا آن پيمان، منافع آنها را در معرض خطر قرار دهد، آن پيمان را به طور يك جانبه نقض كنند. پيامبرصلى الله عليه وآله براى از بين بردن اين خصيصه، اين گونه عمل كرد؛ هنگامى كه يهوديان و منافقان بعد از شكست مسلمانان در جنگ اُحد به تضعيف روحيه آنان پرداختند، عمر بن خطاب اجازه خواست آنها را بكشد، ولى رسول خداصلى الله عليه وآله نپذيرفت و فرمود: «يهوديان در ذمه ما هستند و من ايشان را بيهوده نمى‏كشم. من از كشتن بيهوده كسانى كه شهادت به يگانگى خدا و پيامبرى من مى‏دهند نهى شده‏ام».25
5. جاى‏گزين كردن ارزش‏هاى معنوى به جاى ارزش‏هاى مادى؛ پيامبرصلى الله عليه وآله اسيرانى كه توانايى پرداخت فديه نداشتند بدون دريافت فديه آزاد مى‏كردند، از جمله آنها عبيد بن عمرو بن علقمه، سائب بن عبيد و ابو عزّه عمرو بن عبداللَّه بن وهب بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله اسيرانى كه قرعه به ايشان تعلق گرفت در ازاى آزادى يكى از مسلمانان آزاد كردند مانند عمرو بن ابو سفيان، از اسيران جنگ بدر كه در ازاء آزادى سعد بن نعمان بن اكال آزاد شد،26 ولى از ثروتمندان فديه خودشان و بستگانشان را گرفت؛ عباس عموى پيامبر مجبور شد فديه خود و پسران برادرش را بدهد.
6. توجه به توانايى‏هاى فردى و ديندارى در انتصاب‏ها به جاى طايفه‏گرايى و در نظر گرفتن مراتب منزلتى يا دارايى اشخاص؛
7. كوشش در جهت فقرزدايى و كم كردن فاصله فقير و غنى و دگرگون كردن معيارهاى ارزش انسان‏ها؛ حضرت محمدصلى الله عليه وآله تقوا و علم را نشانه برترى مى‏دانست.

معيار ارجمندى
و اعتبار چشم و همچشمى مالى

توانايى بدنى، زيركى، مهارت در جنگ، ثروت مالى و دارايى مالى، غنيمت‏جويى شرافت خانوادگى، طايفه گرايى، برانگيختن رشك ديگران‏
روش طبقه‏مرفه حضور در جنگ و به دست آوردن غنيمت؛ دادن هزينه جنگ؛ داشتن منصب‏هايى،مانند: فرماندهى، سقايت، پرده‏دارى، رفادت، رياست ندوه، انحصار تجارت، داشتن اسلحه جنگى و حصار و قلعه‏هاى مستحكم، افراد قبيله قريش و قبايل معتبر از منزلت و مقام بالايى برخوردار بودند. يهوديان چون از بنى‏اسراييل بودند خود را برتر مى‏دانستند؛ برخوردارى از تخصص در مسائل جنگى كه يهوديان، قبيله ثقيف و هوازن، مسيحيان نجران، يمنيان، حبشيان از آن برخوردار بودند.
سيره پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله تقسيم غنايم به طور مساوى بين قوى و ضعيف، اختصاص سهمى از غنايم به بردگان حاضر در جنگ و افرادى كه به دليل موجه در جنگ حضور نداشتند، در انتصاب‏ها توجه به توانايى‏هاى فردى و ديندارى، خوددارى از طايفه گرايى، اهتمام به كارهاى توليدى و فقرزدايى از جامعه، ترويج فرهنگ اخوت و برادرى، جاى‏گزين كردن ارزش‏هاى معنوى به جاى ارزش‏هاى مادى، توجه به مصلحت جامعه و فرد.
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگى‏ها دارد
آياتى كه راه كار نشان مى‏دهد

حشر / 2. آياتى كه ويژگى كفار، منافقان، متكبران، دنياپرستان را توصيف مى‏كند. آياتى كه درباره تقسيم غنايم؛ ويژگى مؤمنان و جامعه اسلامى مى‏باشد. آياتى كه خداوند را مالك همه چيز معرفى مى‏كند و اين دنيا و ارزش‏هاى دنيوى را در مقابل آخرت و ارزش‏هاى اخروى ناچيز مى‏شمارد.

تن‏آسايى تظاهرى‏27
نمود بارز طبقه مرفه، تن‏پرورى يا به عبارت ديگر، معافيت و خوددارى از انجام كارهاى سودمند است. شغل‏هاى معمول و مشخص طبقه مرفه عبارتند از: خدمات ديوانى، جنگ، ورزش و مراسم دينى (مطابق با برداشت اين طبقه). انگيزه اصلى طبقه مرفه در پرداختن به اين گونه شغل‏ها كه ماهيتى يغماگر دارند نه توليدى، كه بهره‏كشى مى‏باشد كه فقط در خور زندگى طبقه مرفه است. غنيمت‏هايى كه از طريق غارت و بهره‏كشى به دست مى‏آيد، به عنوان دست‏آورد و معيار نمايشى زندگى مرفه محسوب مى‏شود و دورى گزيدن از كار توليدى، نشانه بزرگوارى، شايستگى و شرط لازم آراستگى دانسته مى‏شود و نيز با تأكيد بر «ثروتمندى»، فرد، موقعيت اجتماعى خود را به رخ مى‏كشد. تأكيد بر ارزش‏مندى ثروت، منجر به تأكيد بيشتر بر تن‏آسايى مى‏شود. تن‏آسايى تظاهرى كه وقت و تلاش انسانى در آن ضايع مى‏شود، به منظور نمايش ثروتمندى و نيز جلب احترام ديگران صورت مى‏گيرد. اين مسئله در جامعه و گروه‏هاى همبسته يا كوچكى به كار مى‏آيد كه در آن به دليل آشنايى مردم با يك‏ديگر و تأثير شايعات محلى، شخصِ جوياى شهرت مى‏تواند به زودى انگشت‏نماى ديگران شود. طبق رسم معمول، تولد در خانواده برتر و داشتن زندگى آسوده و بركنارى از وظايف دون پايه، معيار بالادست بودن فرد است و مسلّم‏ترين قاعده، رعايت مقررات منزلت‏ها از جانب افراد فرودست مى‏باشد. در درك عمومى، اين وضعيت، ويژگى ذاتى ارزش برترى شناخته شده است و به همين سبب، حقيرزادگان عوام، سر فرود آوردن و تسليم شدن در برابر فرادستان را بر خود روا مى‏دارند. در اين نظام منزلتى، يك طبقه مرفه حاشيه‏اى يا بدلى شكل مى‏گيرد كه وظيفه‏اش انجام آسايش نيابتى به سود اعتبار طبقه مرفه واقعى يا اصلى است.28 خدمت‏كاران و افرادى كه براى تأمين رفاه طبقه مرفه به كارهاى غير توليدى مى‏پردازند، جزء اين گروه‏اند.

نمونه‏هايى از صدر اسلام‏
تلاش اشراف خويشاوند پيامبرصلى الله عليه وآله، هم‏چون عباس براى تصدى منصب‏هايى، مانند امارت، فرماندهى و سرپرستى جمع‏آورى زكات، به عنوان نشانه بزرگوارى و شايستگى، مصداق تن‏آسايى تظاهرى مى‏باشد. عباس، عموى پيامبرصلى الله عليه وآله و ربيعه بن حارث، پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را پيش پيامبرصلى الله عليه وآله فرستادند تا آنها را متصدى صدقات نمايد.29 درخواست منصب كليددارى و سقايت از سوى عباس بن عبدالمطلب‏30 نيز ممكن است به همين منظور صورت گرفته باشد.

اقدامات رسول خداصلى الله عليه وآله براى مقابله با تن‏آسايى‏
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله براى مقابله با تن‏آسايى اين اقدامات را انجام داد:
1. آن حضرت‏صلى الله عليه وآله منصب‏هاى بزرگى، چون امارت، رياست، فرماندهى و سرپرستى امور اقتصادى را به اشراف و خويشاوندان ثروتمند خود و به كسانى كه روحيات اشرافى و نگاه منزلتى داشتند، نداد؛ عباس عموى پيامبر و ربيعه بن حارث پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را نزد پيامبر فرستادند تا آنها را متصدى صدقات فرمايد، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله نپذيرفت.31 عباس عموى پيامبرصلى الله عليه وآله از ايشان خواست كه منصب كليددارى و سقايت را به او وا گذارد. پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ فرمودند: «كارى را به شما وا مى‏گذارم كه متحمل هزينه‏اى شويد نه اين كه از آن درآمد كسب كنيد».32
2. ترويج و توسعه كارهاى توليدى و عمرانى، گسترش عدالت و توجه به مالكيت فردى و جمعى؛ پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مقام حاكم جامعه اسلامى، به كارهاى توليدى مى‏پرداخت. ايشان براى ترغيب مسلمانان، شخصاً با انجام كارهايى، مانند كلنگ زدن و جا به جا كردن خاك‏ها و ... با آنها در حفر خندق همكارى مى‏كرد.33
هديه رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله به افراد، مخصوصاً كسانى كه روحيه اشرافى داشتند، زمين بايرى بود كه بايد به دست آن شخص آباد مى‏شد. پيامبرصلى الله عليه وآله به حسان بن ثابت انصارى شاعر كه در رفتار و اشعار او روحيه اشرافى و نگاه منزلتى وجود داشت به سبب عفو صفوان بن معطّل، زمين بايرى واگذار كرد تا آباد كند.34 محمد بن مسلمه كه در برخى از جنگ‏ها فرمانده بود از پيامبر خواست كه محوطه گور برادرش را تيول او قرار دهد. پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: «به اندازه يك تاخت اسب مال توست و اگر در آن‏جا زراعت كردى به اندازه دو تاخت اسب براى تو باشد».35 پيامبرصلى الله عليه وآله به دست خود مسجدى در ليّه ساخت در حالى كه يارانش براى آن حضرت سنگ مى‏آوردند.36 آن حضرت‏صلى الله عليه وآله در سخنرانى قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هيچ كس نمى‏ميرد مگر اين كه به آنچه روزى اوست برسد... در طلب روزى خود به گونه‏اى پسنديده اقدام كنيد... خدا براى
شما حلال و حرام را بيان نمود... هر كسى امور ناپسند را ترك‏ كند آبرو و دين خود را حفظ كرده است»37
ادامه دارد....

معيار ارجمندى و اعتبار تظاهر به تن آسايى

پرهيز از كارهاى توليدى و سودمند و كوچك شمردن آن - نمايش ثروت و قدرت با پيرايه‏هاى تجملى و دورى از وظايف دون پايه - برخوردارى از زندگى آسوده - شغل‏هاى معمول طبقه مرفه: خدمات ديوانى؛ جنگ، ورزش و مراسم دينى - انگيزه اصلى در پرداختن به اين مشاغل، يغماگرى و بهره‏كشى است - ضايع كردن وقت و تلاش انسانى براى نمايش ثروتمندى و توانايى مالى‏
روش طبقه‏ مرفه تلاش اشراف خويشاوند پيامبر، هم‏چون عباس براى تصدى مناصبى، مانند امارت، فرماندهى و سرپرستى جمع‏آورى زكات؛ روحيه رياست‏طلبى در افرادى، مانند: ابوسفيان، خالد بن وليد.
سيره پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله سيره نظرى پيامبر
سيره عملى پيامبر

پيامبرصلى الله عليه وآله منصب‏هايى، مانند: امارت، فرماندهى‏و سرپرستى جمع‏آورى زكات را به اشراف بنى‏هاشم ندادندبه‏ افرادى ‏كه ‏روحيه اشرافى در آنها قوى بود، زمين باير مى‏دادند تا آباد كنند - به كارهاى يدى اهميت‏مى‏دادند در دادن امارت، فرماندهى و رياست، به توانايى فردى توجه داشت. آباد كنند - به كارهاى يدى اهميت‏مى‏دادند در دادن امارت، فرماندهى و رياست، به توانايى فردى توجه داشت.

آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگى‏ها دارد
آياتى كه راه كار نشان مى‏دهد

آياتى كه ويژگى طاغوت‏ها، ملأ، مترفان، كافران، منافقان، متكبران و دنياپرستان را توصيف مى‏كند. آياتى كه به هدف آفرينش انسان مى‏پردازد - آياتى كه به رابطه دنيا و آخرت و نقش عمل انسان‏مى‏پردازد - آيات مربوط به رزق و روزى.

مصرف تظاهرى‏38
مصرف نمايان (مصرف آشكار يا اسراف) كالاهاى ارزش‏مند وسيله‏اى است براى كسب اعتبار و نمايش دادن ثروت‏مندى در اجتماعات گسترده‏تر كه در آن ولخرجى و تجمل‏گرايى و مصرف افزون‏تر، نشانه خوش‏نامى بيشترى است. مصرف تظاهرى و نمايشى، ركن اصلى پذيرايى‏هاى پرهزينه و هديه‏هاى گران‏بها بوده است. يك نظام رتبه‏بندى سازمان يافته در درون طبقه مرفه وجود دارد. كسانى كه از لحاظ ريشه خانوادگى يا از نظر مالى و يا هر دو، در بالاترين درجه از سلسله مراتب طبقه مرفه و ثروتمند قرار دارند از نظر جايگاه، برتر از كسانى هستند كه دارايى و شرافت ارثى كمترى دارند. اين پايين مرتبه‏ها، به ويژه شريف زادگان مرفهِ ندار (داراى نژاد مرفه) يا آنان كه در حاشيه اين طبقه قرار دارند، خود را به وسيله يك نظام وابستگى و نمك‏پروردگى به اعضاى برتر طبقه پيوند مى‏زنند و از طريق وابستگى به ولى نعمت خود، اعتبار و رفاه بيشترى فراهم مى‏كنند آنها نديمان و ملازمان ارباب هستند و چون نماد مرتبه والاى ولى نعمت خويش‏اند، از اين رو، مصرف كننده نيابتى ثروت بى‏كران او به شمار مى‏آيند و از سوى او تغذيه و پشتيبانى مى‏شوند. بسيارى از اين افراد و ديگر اشراف پايين مرتبه‏تر، به نوبه خود مصرف كنندگان نيابتى دارند كه همسران، فرزندان، خدمت‏كاران و ملازمان آنها هستند و وظايفى، چون جنگيدن، امور حكومتى، شكار كردن، مواظبت از اسلحه و ساز و برگ جنگ و مانند آن را براى طبقه مرفه انجام مى‏دهند.39

نمونه‏هايى از صدر اسلام‏
مادر ابو عزيز بن عمير، از زنان ثروت‏مند مكه، بالاترين فديه‏اى كه براى آزادى قريشيان داده مى‏شد، پرداخت تا پسرش كه از اسيران بدر بود، آزاد شود.40 يكى از هدف‏هاى اين عمل مى‏توانست نمايش ثروت و توانمندى مالى باشد. صفوان بن اميه كه از اشراف قريش بود، خطاب به عمير بن وهب مى‏گويد: «مى‏دانى كه در تمام مكه مردى مانند من در گشايش و فراخى نسبت به اهل و عيال نيست». و او تأييد مى‏كند.41 در اين نگرش، رسيدگى به خانواده وسيله‏اى براى نمايش توانايى مالى است. اشراف قريش در راه بدر عهده‏دار اطعام سپاه بودند.42 به نظر مى‏رسد اشراف براى به رخ كشيدن ثروت و توانايى مالى خود به تجهيز سپاه مى‏پرداختند. هنگام ترك مدينه، مردان يهودى بنى نظير دف و نى مى‏زدند و زن‏هايشان، زيورآلات زرين و گران قيمت خود را عمداً و بدون ترس نشان مى‏دادند.43 يكى از دلايل اين رفتار يهوديان، نمايش ثروت‏مندى و توانمندى مالى و فخرفروشى به مردم مدينه بود كه موجب بالا رفتن اعتبار آنان بين مردم، مخصوصاً منافقان شد.
سعد بن معاذ، رابطه مردم مدينه را با قبايل غطفان و بنى‏مرّه در جاهليت اين گونه ترسيم مى‏كند كه آنها يا از اهل مدينه خرما مى‏خريدند يا اهل يثرب آنان را ميهمان مى‏كردند؛44 يعنى از نظر سلسله مراتب منزلتى، رابطه اعضاى اين قبيله‏ها با مردم مدينه، رابطه نمك‏پروردگى و وابستگى بود. رابطه‏اى كه عروه بن مسعود به آن اشاره مى‏كند هم رابطه نمك‏پروردگى است و بيانگر وجود سلسله مراتب منزلتى در رابطه او و قريش كه در آن، قريش ولى نعمت‏اند و عروه و فرزندان او با اين كه از اشراف‏اند، در برابر اشراف قريش، مصرف كنندگان نيابتى به حساب مى‏آيند؛ آنجا كه مى‏گويد: «اى گروه قريش! مگر نه اين است كه شما به منزله پدر و من به منزله فرزندم و مگر من نبودم كه تمام اهل عكاظ را براى يارى شما دعوت كردم؟ و چون آنها از پذيرش تقاضاى من خوددارى كردند، شخصاً با فرزندان و كسانى كه از من اطاعت مى‏كردند، به يارى شما نيامدم؟»45 ابوسفيان كه نسبت به بنى‏زهره از برترى قبيله‏اى برخوردار بود به بهانه اين كه بنى‏زهره از بدر برگشته‏اند، از دادن اموال بنى‏زهره امتناع مى‏كرد.46 عمروعاص به نجاشى (پادشاه حبشه) بهترين هديه سرزمين خود (پوست دباغى شده) را هديه مى‏كند.47 تا بدين وسيله، سرسپردگى خود را به او اعلام كند.
بنا بر گزارش تاريخ، قريش با ترتيب دادن يك ميهمانى، هزينه‏هاى بسيارى را صرف پذيرايى از گروه‏هايى كرد كه دور ايشان جمع شده بودند؛ بر اين اساس، سفره‏هاى اطعام در چهار محل گسترده شد و در دارالندوه، جماعت خودشان و در خانه‏هاى صفوان بن اميّه، سهيل بن عمرو، عكرمه بن ابى جهل و حُويطب بن عبدالعزّى، ساير مردم پذيرايى شدند.48 به نظر مى‏رسد كه در اين ميهمانى‏ها لازم بود مراتب منزلتى رعايت شود و اساساً، اين برنامه‏ها، با هدف كسب افتخار و احترام از طريق مصرف تظاهرى برگزار مى‏شد.
شهرت بعضى از وسايل و زيورآلات اشراف، نشانه‏اى از مصرف تظاهرى بود؛ به عنوان نمونه، مى‏توان به شتر ابو جهل كه شترى گزيده و مهرى بود، اشاره كرد، قريش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد.49 شمشير ابى الحقيق يهودى نيز از شمشيرهاى مشهور بود.50 گنجينه زر و زيور خاندان ابى الحقيق كه معمولاً در عروسى‏هاى مكه كرايه داده مى‏شد،51 و نيز زيورآلات فارعه، دختر خزاعى يا باديه، دختر غيلان كه از زنان قبيله ثقيف بودند، اين‏گونه بوده است.52

اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله براى مقابله با مصرف تظاهرى‏
حضرت محمدصلى الله عليه وآله، اسراف و تجمل‏گرايى را امرى مذموم مى‏دانست و براى مقابله با مصرف تظاهرى اين كارها را انجام دادند:
1. ترويج ساده‏زيستى و نفى اسراف و تجمل‏گرايى در گفتار و عمل؛ پيامبرصلى الله عليه وآله در زندگى شخصى خود مراقب بود اسراف نكند. يكى از توصيه‏هاى آن حضرت به پيروان خويش، بر مبناى يك توصيه قرآنى، اين بود كه اسراف نكنند و از تجمل‏گرايى خوددارى كنند.
2. مقابله با نمادهاى اشرافى‏گرى، چون هديه و ميهمانى دادن؛ پيامبرصلى الله عليه وآله هديه مشركان را نمى‏پذيرفت و براى هيچ يك از پادشاهان و اشراف هم عصر خود هديه نفرستاد. آن حضرت، در هيچ مرحله‏اى از زندگانى خويش مهمانى‏هاى تجملى برگزار نكردند و در اين گونه مراسم نيز حضور نداشتند. پس از آن كه ابو براء عامر بن مالك بن جعفر براى آن حضرت دو اسب و دو ناقه هديه آورد، پيامبر فرمود: من هديه مشرك را نمى‏پذيرم.53
3. جلوگيرى از ساختن خانه‏هاى مجلل؛ عباس عموى پيامبرصلى الله عليه وآله حجره‏اى ساخت، رسول خداصلى الله عليه وآله به او فرمودند: آن را ويران كن. عباس خواست معادل ارزش آن را در راه خدا بدهد، اما پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد كردند كه آن را ويران سازد.54
4. پيامبرصلى الله عليه وآله، براى جلوگيرى از تشكيل طبقه اشراف جديد (نوآمدگان يا افراد نو كيسه) در جامعه اسلامى، به فقيران سفارش مى‏كردند كه در مسير اشراف قدم نگذارند؛ پيامبر هنگام آمادگى براى جنگ خيبر به ابو عبس بن جبر كه فقير بود و زاد و توشه راه و خرج خانواده‏اش را نداشت، فرمود: «اى ابو عبس تو و ديگر ياران فقيرت اگر سلامت باشيد و كمى زنده بمانيد، مالتان زياد خواهد شد و آن چه كه براى اهل خود باقى مى‏گذاريد فراوان شود، پول و برده‏هاى شما زياد مى‏شود و اين به سود شما نيست».55
5. تغيير نگرش درباره زن‏ها؛ در نگرش جاهلى، زن زندگى نيابتى داشت. رسول خداصلى الله عليه وآله با بيان جايگاه واقعى زن و ارزش دادن به او، نگرش‏ها را متحول كرد. حضور فعال همسران پيامبر، حضرت فاطمه‏عليها السلام و زنان هم‏عصر او در فعاليت‏هاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى دليل اين مدعاست.
6. توجه نكردن به مراتب منزلتى در معاشرت‏ها، واگذارى منصب‏ها، مجازات‏ها و ساير امور؛ وسايل و ابزار زندگى افراد سرشناس به دليل گران قيمت بودن آنها و نيز تعلق داشتن به اشخاص برجسته، مورد توجه خاص ديگران است. معمولاً كسانى كه مى‏خواهند مقام و مرتبه خود را نشان دهند براى فخرفروشى، اقدام به خريد اجناس به قيمتى فراتر از ارزش واقعى مى‏كنند. به عنوان نمونه، مى‏توان به شتر ابو جهل اشاره كرد كه به قول واقدى، شترى گزيده و مهرى بود كه در جنگ بدر نصيب پيامبرصلى الله عليه وآله شد. قريش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله نپذيرفت و عاقبت، آن شتر از طرف هفت نفر در حديبيّه قربانى شد.

معيار ارجمندى و اعتبار مصرف تظاهرى

مصرف نمايان كالاهاى ارزش‏مند نشانه بزرگوارى - عرف هديه‏هاى گرانبها و پذيرايى‏هاى پرهزينه - ضايع كردن كالاها براى نمايش ثروتمندى و توانايى مالى - ايجاد نظام رتبه‏بندى سازمان يافته موروثى - ايجاد نظام وابستگى و نمك‏پروردگى و تن‏آسايى و مصرف نيابتى - مصرف و تن‏آسايى تظاهرى از خدمات الزامى زنان.
روش طبقه‏مرفه رباخوارى؛ ساختن خانه‏هاى مجلل؛ به كار بردن سنگ‏هاى قيمتى در ابزار جنگى؛ كشتن شتر و مهمانى دادن؛ شعر گفتن؛ هزينه كردن براى جنگ؛ هديه كردن شتر و اموال گرانبها به سران قبيله‏ى قريش توسط سران قبايل ديگر؛ دادن هديه به اشراف حبشه؛ وسايل و زيورآلات مشهور اشراف.
سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله سيره نظرى پيامبر
سيره عملى پيامبر

نهى از اسراف فرمان‏خراب كردن‏تاكستان‏هاى اشراف طايف؛ نفى ربا؛جلوگيرى از ساختن خانه‏هاى مجلل؛ترويج فرهنگ ساده‏زيستى؛ مقابله با تظاهرات اشرافى؛ تغيير نگرش‏به زنان نهى از اسراف فرمان‏خراب كردن‏تاكستان‏هاى در معاشرت با مردم و مجازات و دادن مناصب، به سلسله مراتب منزلتى توجه نمى‏كرد

آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگى‏ها دارد
آياتى كه راه كار نشان مى‏دهد

و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطر انما اموالكم و اولادكم فتنه (8/28) بنى‏نضير در سوره حشر؛ زخرف / 23.
انما اموالكم و اولادكم فتنه (8/28) آيات بسيارى از سوره زخرف.
ادامه دارد....

لباس؛ نمودى از فرهنگ توانگرى‏
تهيه لباس بيش از ديگر كالاهاى مصرفى، مردم را وا مى‏دارد تا از راحتى و ضرورت‏هاى زندگى خود بكاهند تا آن‏چه را كه حد مطلوب مصرف تظاهرى است فراهم آورند. كاركرد لباس، به عنوان گواهى بر توانايى در صرف هزينه و اعتبارآورى سه ويژگى دارد:
1. اصل كلى ضايع كردن تظاهرى، هنجار مسلط و مستولى بر شيوه لباس پوشيدن است. قانون ضايع كردن تظاهرى (اسراف) با شكل دادن قانون سليقه و آراستگى (تجمل‏گرايى) موجب افزايش اهميت مصرف لباس مى‏شود. و خريدار لباس براى سازگارى با عرف رايج و هماهنگى با استاندارد معتبر سليقه و آبرومندى اقدام به تهيه لباس مى‏كند.
2. اصل دوم كه تابع اصل اوّل مى‏باشد، تن‏آسايى نمايان (تظاهرى) است. لباس بايد نشان دهد كه پوشنده آن نياز به اشتغال در هيچ نوع كار توليدى ندارد.
3. لباس، علاوه بر گران‏بها بودن و دست و پاگير بودن بايد با آخرين پسند روز مطابقت كند. در آن دوره اقتصادى كه زنان هنوز جزو اموال مردان به شمار مى‏آمدند و صاحب خود نبودند، ولخرجى (مصرف تظاهرى) و تن‏آسايى تظاهرى زنان از خدمات الزامى آنان بود كه اعتبار بيشتر مردان را در پى داشت.56

نمونه‏هايى از صدر اسلام‏
مالك بن عوف، سرور و فرمانده قبيله هوازن، لباس‏هاى بلند مى‏پوشيد و با تكبر و غرور راه مى‏رفت.57 اين نوع پوشش نشانه شرافت و بزرگى بود. گفته شده است كه زنان يهود بنى‏نضير هنگام ترك مدينه، لباس‏هاى حرير و ديبا پوشيده بودند و قطيفه‏هاى خز به رنگ‏هاى سرخ و سبز بر تن داشتند.58 نوع پوشش آنها بر كسانى كه شاهد خروج آنان بودند، به خصوص منافقان تأثير زيادى داشت.

اقدامات پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏
1. منع لباس تجملى از يك طرف و جلوگيرى از پوشيدن لباس پاره با وجود داشتن لباس نو از طرف ديگر؛ پيامبر به كسانى كه لباس‏هاى مخصوص اشراف و ثروت‏مندان را مى‏پوشيدند تذكر مى‏داد - لباس‏هايى كه قسمتى از آن روى زمين كشيده شود يا آستين گشاد داشته باشد يا زر و زيور داشته باشد - آن لباس‏ها موجب تفاخر پوشنده آن و تحقير سايرين مى‏شد. پوشيدن لباس كهنه و پاره نوعى اظهار حقارت و ندارى بود. علاء بن حضرمى پيراهنى آستين بلند پوشيده بود، آستين پيراهن را به اندازه حدود انگشت‏هايش كوتاه كردند.59 پيامبرصلى الله عليه وآله بر تن عبداللَّه بن عمرو بن العاص دو جامه به رنگ سرخ ديد، فرمود: اين جامه كافران است، بر تن مكن.60 يكى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله با وجود داشتن دو دست لباس نو، جامه‏اى كهنه و پاره به تن داشت. حضرت از او خواستند كه لباس نوى خود را بپوشد و وقتى پوشيد، فرمودند: آيا اين طور بهتر نيست؟61
2. لباس رسول خداصلى الله عليه وآله بسيار ساده بود؛ پيامبرصلى الله عليه وآله لباس گران‏قيمت خويش را به اسامه بن زيد كه جوان بود دادند و خودشان لباس ارزان قيمت پوشيدند.

معيار ارجمندى و اعتبار لباس نمودى از فرهنگ توانگرى

قانون ضايع كردن = قانون سليقه و آراستگى = مصرف لباس گرانبها اصل تن‏آسايى تظاهرى = پوشنده لباس، كار توليدى نمى‏كند لباس خدمتكاران و زنان و لباس كشيشى بيانگر منزلت بردگى و زندگى نيابتى آنهاست. ولخرجى و صرف هزينه بيشتر از جانب زن خانواده = اعتبارآورى بيشتر.
روش طبقه‏مرفه پوشيدن لباس‏هايى كه قسمتى از آن روى زمين كشيده مى‏شد يا لباس‏هايى با آستين‏هاى بلند نشانه بزرگى بود - استفاده از زر و زيور در لباس مردان و زنان ثروتمند - لباس‏هاى اشراف با توجه به مقام و منزلت اجتماعى و منصب آنها متفاوت بود.
سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله سيره نظرى پيامبر
سيره عملى پيامبر

منع پوشيدن لباس تن‏نما - بريدن قسمت‏هاى آويزان‏آستين‏ها منع پوشيدن لباس‏هاى‏تجملى ترغيب افراد به پوشيدن لباس نو به جاى كهنه در صورت داشتن لباس بيشتر - پوشيدن لباس گران و تجملى براى جوانان اشكال نداشت. لباس‏هاى پيامبر با لباس ساير افراد تفاوتى نداشت - به پاكيزگى لباس اهميت مى‏داد لباس ارزان قيمت را خود برمى‏داشت و لباس گران‏قيمت يا تجملى را به اسامه و افراد جوان‏تر مى‏داد.

محافظه‏كارى‏62
طبقه مرفه، محافظه‏كار است. اين محافظه‏كارى همراه با كناره‏گيرى از كار توليدى چنان نمود آشكارى دارد كه حتى نشانه محترم بودن شخص محافظه‏كار شناخته مى‏شود. طبقه مرفه به حفظ وضع موجود علاقه‏مند و عامل و محرك محافظه كارى يا واپسگرايى در ساختار اجتماعى است. ترك هر روش و راه و رسم پذيرفته شده زندگى با مخالفت اين طبقه روبه‏رو مى‏شود. آنان با عبارت‏پردازى‏هاى مبالغه‏آميز هر نوآورى و تغيير را موجب ايجاد آشوب در جامعه، واژگونى اخلاق و بر هم زدن نظم طبيعت معرفى مى‏كنند. اعمال طبقه مرفه، طبقات پايين‏تر جامعه را به محافظه‏كارى مى‏كشاند، زيرا امكانات مصرف و زيستن را بر آنها تنگ مى‏كند تا توانايى پذيرش راه و روش جديد را نداشته باشند. به اين ترتيب، طبقه مرفه، از سه طريق براى جلوگيرى از توسعه فرهنگى بهره مى‏برد: 1. ايستايى كامل خود طبقه. 2. از راه الگوى سرمشقى ضايع كردن تظاهرى (رقابت منزلتى) و محافظه‏كارى. 3. به طور غير مستقيم از طريق نظام توزيع نابرابر ثروت و معاش كه تكيه‏گاه اين نهاد است.63

نمونه‏هايى از صدر اسلام‏
پيرمردى سال‏خورده از بنى‏عمرو بن عوف به نام ابو عفك، در 120 سالگى با اشعار خود مردم را به دشمنى با پيامبر برمى‏انگيخت. او با اشعار خود مردم را به محافظه‏كارى دعوت مى‏كرد: «مدت زيادى زندگى كردم و هيچ خانه و مجمعى را خردمندتر و فريادرس‏تر از قوم خود، براى فرياد خواهى نديدم، سوارى كه به سراغشان آمد، به اسم حلال و حرام ايشان را متفرق و پراكنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهى و نصرت واقعى برسيد حق بود «تبع» را پيروى مى‏كرديد».64 كعب بن اشرف، شاعر يهودى نيز پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب ايشان را هجو مى‏كرد و در اشعار خود قريش را بر ضد مسلمانان مى‏شوراند. سروده‏هاى او پس از جنگ بدر، روحيه محافظه‏كارى را بين مردم تقويت مى‏كرد: «امروز دل زمين بهتر از روى آن است؛ اين كشتگان همه از اشراف و سروران مردم و پادشاهان عرب و اهل منطقه حرم و مكان امن هستند.65 سخنان ابو سفيان بعد از پيروزى در جنگ اُحد مبنى بر اين كه هبل دوباره مقام خود را يافت و ارجمند شد و آنها عُزَّى‏ دارند، اما مسلمانان عُزَّى‏ ندارند،66 نوعى تبليغ سنت‏ها و رسوم پيشين بود كه براى مقابله با انديشه جديد و با هدف واپسگرايى صورت مى‏گرفت. كنانه بن صويراء از يهود بنى‏نضير براى جلوگيرى از پيمان‏شكنى آنان به اين نكته اشاره مى‏كند كه اموال و ثروتشان مايه شرف آنهاست.67 كنانه بن صويراء با وجود آن كه به درستى سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله يقين داشت از ترس اين كه قومش آبروى او را ببرند و دخترش شعثاء را شماتت كنند، اسلام را نپذيرفت.68
ثروت و دارايى‏هاى مادى، امنيت اشراف را در پى دارد و از دست دادن يا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامنى و بى‏تابى مى‏شود. واكنش يهوديان بنى‏نضير به قطع درختان خرما به دست مسلمانان،69 از اين نوع است. سخنان و اظهار نظرهاى ياران پيامبرصلى الله عليه وآله درباره بنى‏نضير هنگام ترك مدينه و اندوه منافقان، نشان دهنده تأثير زياد آنها بر اهالى آن جاست.70 اشراف، معمولاً در شرايط سخت به تضعيف روحيه توده مردم، يادآورى گذشته و ايجاد رعب و وحشت مى‏پردازند. عبداللَّه بن اُبىّ بن سلول كه از اشراف محافظه‏كار مدينه بود، از مجادله كوچك مهاجر و انصار بهره گرفت و با بيان اين كه انسان‏هاى عزيز با رسيدن به مدينه، افراد خوار را از آن بيرون خواهند كرد، به تحريك انصار پرداخت‏71 يا يكى از منافقان به نام زيد بن لصيت در پى گم شدن شتر پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏پرسد: مگر خداوند به او خبر نمى‏دهد كه ناقه‏اش كجاست؟72 حىّ بن اخطب از اشراف بانفوذ يهود بنى‏نضير هم‏چون ابو جهل، در پى رياست و فرماندهى بود. كعب بن اسد، رئيس قبيله بنى‏قريظه، به دليل برترى بنى‏نضير، تسليم سخنان حىّ بن اخطب شد و پيمان خود را با پيامبر شكست.73 يهود بنى قريظه با وجود اين كه مى‏دانستند محمدصلى الله عليه وآله فرستاده خداست، اما رشك و حسد آنها به اعراب با اين بهانه كه چرا پيامبر از بنى‏اسرائيل نيست، مانع از آن شد كه اسلام بياورند.74 يكى از افراد بنى‏مصطلق، پذيرش اسلام را به اسلام آوردن قوم خود منوط كرد.75
اشراف از پيمان‏نامه‏ها و صلح‏نامه‏ها براى اعمال قدرت بهره مى‏برند. معمولاً مواد آنها بر اساس تأمين منافع و اهداف اشراف و كسب اعتبار بيشتر آنان تنظيم مى‏شود. در پيمان صلح حديبيه كه بر اساس ارزش‏هاى مورد نظر قريش تنظيم شده بود، اين امر كاملاً مشهود است، به طورى كه ياران پيامبر به مواد صلح‏نامه اعتراض كردند. مفاد پيمان‏نامه از اين قرار است:
«باسمك اللّهم، اين پيمان صلحى است كه محمد پسر عبداللَّه و سهيل بن عمرو بسته‏اند و صلح كردند كه جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم يك‏ديگر نشوند و به يك‏ديگر خيانت نكنند و سرقت و غارتى انجام ندهند و كارى به يك‏ديگر نداشته باشند. هر كس كه بخواهد به دين محمدصلى الله عليه وآله يا به آيين و پيمان قريش درآيد، آزاد باشد. هر فردى از قريش كه بدون اجازه ولى خود پيش محمد بيايد [ايشان بايد] او را برگرداند [ولى‏] اگر كسى از ياران محمد به قريش پناهنده شود، [آنها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آينده همراه ياران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت كند و هيچ اسلحه‏اى، جز همان مقدار كه براى مسافر ضرورى است همراه نياورد و شمشيرها بايد در غلاف باشد».76
1. در اين صلح‏نامه، جاى‏گزين كردن عبارت «باسمك اللّهم» به جاى «بسم اللَّه الرحمن الرَّحيم» نوعى واپسگرايى است كه سهيل بر آن اصرار مى‏ورزد و پيامبرصلى الله عليه وآله به دليل منافات نداشتن آن با آموزه‏هاى اسلامى مى‏پذيرد و قرآن كريم، عمل رسول خداصلى الله عليه وآله را تأييد مى‏كند.77
2. در اين پيمان‏نامه تقدم نام پيامبرصلى الله عليه وآله به دليل شرافت خانوادگى آن حضرت است. سهيل بن عمرو، از اين نظر در مرتبه پايين‏ترى قرار داشت.
3. اين بند صلح‏نامه «هر كس از قريش كه بدون اجازه ولى خود پيش محمد بيايد او را برگرداند و اگر كسى از اصحاب محمد به قريش پناهنده شود، او را برنگردانند». نشانه برترى‏جويى و امتيازخواهى اشراف قريش است.
4. بندهاى پايانى صلح‏نامه «محمد امسال برگردد و سال آينده همراه ياران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت كند و هيچ اسلحه‏اى، جز همان مقدار كه براى مسافر ضرورى است همراه نياورد و شمشيرها بايد در غلاف باشد». بيانگر بهره‏گيرى قريش از موقعيت خويش به سبب وجود كعبه و وضع قوانين در جهت كسب منافع و به دست آوردن اعتبار و احترام بيشتر است.
عمروعاص بعد از مشورت با نجاشى، پادشاه حبشه، كه نسبت به او و ساير اشراف قريش، مرتبه منزلتى بالاترى داشت، به اسلام گرويد.78 ابو سفيان بن حارث بن عبدالمطلب درباره علت اسلام نياوردن خود گفت: «چه كنم كه من در ميان مردمى به ظاهر خردمند و بلند انديشه زندگى مى‏كردم و مى‏ديدم مردم گرانمايه در پناه عقل و انديشه خود زندگى مى‏كنند و به هر راهى كه مى‏رفتند، مى‏رفتم و چون اشخاص شريف و سال‏خورده از محمد كناره‏گيرى كردند و خدايان خود را يارى دادند و به خاطر دين پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ايشان پيروى كرديم».79 در اين سخنان، ايستايى طبقه اشراف و محافظه‏كارى آنها در رابطه با دين محمدصلى الله عليه وآله و نيز پيروى كوركورانه ساير اعضاء از روش اشراف طبقه بالاتر و مسن‏تر به وضوح ديده مى‏شود.
ذات انواط درخت بزرگى بود كه مردم دوره جاهلى براى آن قربانى مى‏كردند و يك روز را آن جا مى‏ماندند. گروهى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله از او خواستند كه درختى مثل درخت ذات انواط بر بر ايشان تعيين كند.80 اين درخواست را مى‏توان نوعى واپسگرايى قلمداد كرد. هنگامى كه عروه بن مسعود - كه از لحاظ نسب و مال و طرفدار، در ميان مردم طائف برترى داشت - مسلمان شد به او تهمت‏هاى ناروا زدند و او را اهل تزوير خواندند. سرانجام يكى از افراد قومش، كه از هم‏پيمانان ثقيف بود، او را كشت.81 اين اقدام، نشان دهنده ريشه‏دار بودن ارزش‏هاى جاهلى بين آنهاست به طورى كه تغيير آن ارزش‏ها را حتى از جانب شخصيت والا مقامى چون عروه، تحمل نمى‏كردند. رفتار نمايندگان ثقيف در مدينه، نمونه روشنى از سبك زندگى اشرافى بود. به اعتراف خودشان چاره‏اى جز پذيرش اسلام نداشتند، چرا كه دين محمدصلى الله عليه وآله گسترش يافته بود و آنها در گوشه‏اى محصور بودند.82
يهوديان، آيين ابو سفيان و قريش را كه بت‏پرستى و شرك بود، بهتر از دين اسلام ارزيابى مى‏كردند و مى‏گفتند: اشراف قريش از [حضرت‏] محمدصلى الله عليه وآله بهترند، چون خانه كعبه را گرامى مى‏دارند و بر سقايت حاجيان اقدام و شتران پروار را قربانى مى‏كنند و همان چيزى كه پدرانشان مى‏پرستيدند، مى‏پرستند، پس آنها به حق سزاوارترند تا او.83
ادامه دارد....

اقدامات رسول خداصلى الله عليه وآله براى مقابله با محافظه‏كارى‏
1. نفى سنن جاهلى و تنظيم قوانين بر مبناى برابرى؛ حضرت محمدصلى الله عليه وآله در آخرين حج خود دغدغه‏هايشان را بيان كردند.84 ايشان با هوش‏مندى تمام، راه‏هاى نفوذ روحيه اشرافى و راهكارهاى مورد توجه اشراف براى واپسگرايى و بازگشت به گذشته را شناسايى و گوش‏زد كردند و به مقابله با آن پرداختند؛ پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد مى‏كنند كه جان و مال مسلمانان محترم و رباهاى جاهليت ملغى است بنابراين، رباهاى عمويش (عباس) و خون عموزاده‏اش (عامر بن ربيعه بن حارث) - كه نخستين خون ريخته شده در جاهليت بود باطل مى‏باشند و بدين ترتيب راه بازگشت به سنن جاهلى و بهانه‏جويى را مى‏بندد. حضرت‏صلى الله عليه وآله با تعيين كردن ماه‏هاى حرام و مشخص كردن حدود الهى جلوى سوء استفاده‏هاى اشراف را مى‏گيرند. پيامبرصلى الله عليه وآله با معرفى كتاب اللَّه به عنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلى جلوگيرى مى‏كند و با بيان حقوق زنان، آنان را از منزلت نيابتى و بردگى ترقى مى‏دهند و با طرح برادرى مومنان و اين كه همه از نسل آدم و از خاك‏اند و گرامى‏ترين شخص نزد خدا با تقواترين است، ارزش‏هاى منزلتى مورد نظر اشراف، مانند شرافت خانوادگى، ثروت و توانمندى مالى و ... را بى‏اساس مى‏دانند.
2. از بين بردن بت‏ها، مسجد ضرار و كسانى كه دعوت به محافظه كارى مى‏كردند؛ پيامبرصلى الله عليه وآله عده‏اى را براى كشتن ابو عفك (پيرمرد 120 ساله از بنى‏عمرو بن عوف) فرستادند.85 به دليل اين كه مردم را با اشعار خود به دشمنى برمى‏انگيخت. هم چنين به دليل هجو پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان و تحريك قريش براى حمله به مسلمانان، گروهى از اصحاب اقدام به كشتن كعب بن اشرف كردند.86 سلام ابى الحقيق (ابو رافع)، از اشراف يهودى، گروه زيادى از قبيله غطفان و عرب‏ها را به دور خود جمع و جايزه كلانى تعيين كرده بود تا به جنگ پيامبر بيايند. پيامبر نيز عده‏اى را مأمور كشتن او كردند.87 جد بن قيس، رئيس قبيله بنى سلمه، نفوذ زيادى بر افراد قبيله‏اش داشت. او از اين كه گروهى از قوم او ملاحظه شرف و مراعات سن او را نمى‏كردند، ناراحت بود و در حديبيه براى تضعيف روحيه مسلمانان كوشش مى‏كرد. پيامبر او را از رياست بنى‏سلمه عزل و بشر بن براء بن معرور را جاى‏گزين او كرد.88
3. دادن مال و منصب به اشراف تازه مسلمانى كه پيروانى داشتند؛ بعد از اسلام آوردن ابو سفيان بن حرب، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: هر كس وارد خانه ابو سفيان شود يا در خانه خود بماند در امان خواهد بود.89 پيامبرصلى الله عليه وآله به نمايندگان هوازن فرمودند: مالك بن عوف، سرور آنها، اگر مسلمان شود زن و اموالش را به او پس خواهد داد و صد شتر هم به او خواهد بخشيد.90
4. به مخاطره انداختن دارايى‏هاى اشرافى كه به مقابله با مسلمانان مى‏پرداختند؛ زمانى كه يهود بنى‏نضير در حصارهاى خود بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله به دو نفر از ياران خود دستور دادند تا نخل‏هاى بنى‏نضير را قطع كنند.91 ايشان براى مقابله با اقدام عبداللَّه بن ابى در جهت ايجاد تفرقه ميان مسلمانان بر خلاف هميشه، آنها را وادار مى‏كند كه با عجله و در گرما حركت كنند تا فرصت گفت و گو نيابند.92 حباب بن منذر به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: اى رسول خدا، يهوديان درختان خرما را از فرزندان نورس خود بيشتر دوست دارند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم به تعدادى از ياران خود دستور مى‏دهد كه نخل‏هاى منطقه‏اى از خيبر را قطع كنند.93

معيار ارجمندى و اعتبار محافظه كارى

طبقه مرفه روش زندگى و ديدگاه نظرى خود را عوض نمى‏كند. محافظه كارى طبقه مرفه سرمشق طبقات پايين‏تر جامعه است. مقابله جدى با هر تغيير با عبارت‏پردازى‏هاى مبالغه‏آميز. ايستايى كامل خود طبقه نسبت به توسعه فرهنگى. بهره‏گيرى از نظام توزيع نابرابر ثروت و معاش براى مقابله با توسعه فرهنگى.
روش طبقه‏مرفه اصرار به پرستش بتها و حفظ آداب و رسوم دوره جاهلى - يادآورى سنت‏هاى گذشته توسط اشراف و منافقان - در نظر گرفتن ارزش‏هاى اشرافى و منافع در عقد پيمان - استفاده از تمام امكانات خود بر مقابله با پيامبر و دين اسلام و مسلمين - ائتلاف همه قبايل بت‏پرست، يهود، مسيحى، براى مبارزه با اسلام - ثروت و دارايى و ماديات برايشان اهميت دارد - يهود بنى‏نضير بت‏پرستى قريش را تأييد مى‏كند اما به مقابله با اسلام مى‏پردازد - ساختن مسجد ضرار.
سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شكستن بت‏ها مبارزه با سنت‏ها و ارزش‏هاى جاهلى - تنظيم قوانين جديد بر مبناى برابرى و برادرى و عدالت - حذف محافظه‏كارانى كه توده مردم را به صورت‏هاى مختلف به محافظه‏كارى مى‏كشاندند - دادن مال يا منصب به افراد تأثيرگذار بر مردم، مانند غنيمت‏هاى حنين كه به اشراف هر قوم داده شد يا ابقاء سران قبايل - به مخاطره انداختن دارايى‏ها و ماديات اشراف - تخريب مسجد ضرار.
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگى‏ها دارد
آياتى كه راه كار نشان مى‏دهد

آياتى كه ويژگى فرعون‏و مخالفان‏انبياء و دنيا پرستان و ملأ و مترفان را بيان مى‏كند آل‏عمران/183؛بقره/109؛قلم/15-11-9؛ توبه آيات مربوط به جنگ تبوك؛ زخرف‏ آياتى كه به‏نحوه‏برخورد انبياءبا طواغيت و ملأ و مترف زمان آنها مى‏پردازد - آيات مربوط به غنايم حنين - قلم / 17 - 33

رعايت امور دينى‏
ساختار اجتماعى كه در آن نهادهاى اجتماعى زير نفوذ روحيه يغماگرى‏94 شكل مى‏گيرند، مبتنى بر روابط منزلتى است و رعايت دستورهاى مذهبى به صورت يك عادت، اگر با خلق و خوى يغماگرى همراه باشد، از اين لحاظ اهميت اقتصادى دارد كه به صورت نشانه‏اى از اشتغال نداشتن در كارهاى صنعتى و توليدى است. آشكارترين تأثير اقتصادى رعايت دستورهاى مذهبى را مى‏توان در مصرف كالاها و انجام دادن خدمات در راه مذهب مشاهده كرد. هزينه‏هايى كه در راه زيارتگاه‏ها، معبدها، قربانى‏ها و مراسم مذهبى به صورت نابجا و غير الهى پرداخته مى‏شود، هيچ گونه هدف مادى را دنبال نمى‏كند. بنابراين، اين گونه مصرف‏ها را مى‏توان در رديف ضايع كردن تظاهرى به شمار آورد. اين رسم‏ها در گسترش ويژگى‏هاى نظام منزلتى مؤثرند. طبقه بالاى جامعه، از نظر اعتقاد دينى، به كيش‏هايى گرايش دارند كه قابليت بيشترى براى اجراى دستورهاى آنها به صورت تشريفاتى و نمايشى داشته باشند. انگيزه‏هاى نيكوكارى و خوش‏رفتارى اجتماعى يا مردم‏دوستى و به عبارت ديگر، نشان دادن احساس هم‏بستگى و هم‏دردى اجتماعى طبق نظام منزلتى به دليل مخالفت با «اصول بنيادى طبقه مرفه» كه عبارتند از: ضايع كردن تظاهرى زمان و ماده و دورى گزيدن از فرايند توليدى و صنعتى، انگيزه‏هاى بيگانه (غير دينى) قلمداد مى‏شوند.95

نمونه‏هايى از آيين مذهبى صدر اسلام‏
اشراف قريش، خانه كعبه را گرامى مى‏داشتند، در مقابل بت‏ها، شتر قربانى مى‏كردند، آب آشاميدنى حاجيان را فراهم مى‏ساختند و بت‏ها را عبادت مى‏كردند.96 آنها پرده‏دارى، سقايت، كليددارى و ساير آداب و رسوم مذهبى را انجام مى‏دادند، اشتغال به اين كارها براى شخص و قبيله متصدى آن، علاوه بر منافع مادى، اعتبارآور بود.97 هزينه‏هايى كه در راه كعبه، بتكده‏ها، قربانى‏ها و مراسم مذهبى به كار مى‏رفت در جهت مصرف تظاهرى براى بالا بردن و نمايش منزلت و مقام مورد ارزيابى قرار مى‏گيرد. بر اساس نظام منزلتى حاكم بر مكه، احساس همبستگى و مهر و محبت بين پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان امرى ناشناخته بود، به همين دليل عشق ياران پيامبر به ايشان در حديبيه تعجب حويطب بن عبدالعزّى را برانگيخت.98 آنان براى بت لات درشهر طائف، خانه‏اى ساخته بودند و مانند كعبه آن را بزرگ مى‏داشتند.99 پدر خالد بن وليد براى بت عزّى هديه مى‏برد. كم‏ترين هديه، صد شتر و گوسفند بود كه براى آن قربانى مى‏كرد.100 ذات انواط درخت بزرگى بود كه مردم دوران جاهلى براى آن قربانى مى‏كردند و يك روز را آن جا مى‏ماندند و هر كس از مردم جاهلى كه به حج مى‏آمد رداى خود را بر آن مى‏افكند و بدون رداء به مكه وارد مى‏شد و اين نوعى حرمت و بزرگداشت آن بود.101

اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله در امور دينى‏
1. شكستن بت‏ها و مبارزه با شرك، بت‏سازى و سنت‏ها و آداب و رسوم جاهلى بت‏پرستان.
2. تخريب مسجد ضرار كه با نيت غير الهى ساخته شده بود.
3. اهميت دادن به نيت و محتواى عبادت و توسعه مصاديق عبادت؛ از نظر پيامبرصلى الله عليه وآله عبادت كردن فقط راز و نياز در عبادتگاه نبود بلكه هر كارى كه با نيت الهى براى انجام فرمان خداوند صورت گيرد، عبادت است. پيامبر در سخنرانى قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هر كس، چه مسلمان و چه كافر، اگر نيكى كند مزد او بر عهده خداست كه در اين جهان يا آن جهان پرداخت خواهد شد». و در ادامه فرمودند: «هيچ كس نمى‏ميرد مگر اين كه به آنچه روزى اوست برسد... در طلب روزى خود به طريق پسنديده اقدام كنيد... خدا براى شما حلال و حرام را بيان نمود... هر كسى كه آن گونه امور [ناپسند] را ترك كند آبرو و دين خود را حفظ كرده است... هر مؤمنى نسبت به مؤمنان ديگر، چون سر نسبت به پيكر است كه چون به درد آيد همه بدن به خاطر آن به درد مى‏آيد».102
4. توجه به معيارهاى معنوى، مانند نيكوكارى، كمك به هم‏نوع، عدالت، پرداخت صدقه؛ پيامبرصلى الله عليه وآله درآمد غنيمت‏هاى بنى‏نضير را، كه به آن حضرت اختصاص داشت، بين خويشان خود تقسيم مى‏كردند و به هر كس كه مصلحت بود، لطف مى‏فرمودند. ايشان مصرف ساليانه جو و گندم خانواده خود و فرزندان عبدالمطلب را از نخلستان‏هاى بنى‏نضير تأمين مى‏كردند و اضافه آن را صرف خريد اسلحه و اسب براى جنگ مى‏كردند. صدقات آن حضرت از همين محل و هم چنين از اموالى كه مُخيريق به او هبه كرده بود، تأمين مى‏شد.103 كسانى كه از صدقات بهره‏مند مى‏شدند از درآمد فى‏ء و درآمد خمس بهره‏اى نداشتند و كسانى كه از درآمد فى‏ء و خمس بهره‏مند مى‏شدند از صدقه‏ها چيزى دريافت نمى‏كردند. معمولاً صدقات را به يتيمان و فقيران و بينوايان مى‏دادند. و هر گاه پسر بچه‏هاى يتيم به بلوغ مى‏رسيدند، دريافتى ايشان از صدقات قطع مى‏شد و در صورت شركت در جهاد از فى‏ء چيزى دريافت مى‏كردند، در غير اين صورت چيزى دريافت نمى‏كردند و بايد دنبال كار ديگرى مى‏رفتند. رسول خدا هيچ سائل و فقيرى را محروم نمى‏كرد، ولى توانگران و كسانى كه قدرت كسب داشتند، از خمس بهره‏اى نداشتند.104 پيامبرصلى الله عليه وآله از مسلمانان خواستند هر چه مى‏توانند در راه خدا انفاق كنند و صدقه بدهند اگر چه نيمى از دانه خرما يا نوك پيكانى باشد كه كسى با آن در راه خدا جهاد كند و از اين كار خوددارى نكنند كه مايه هلاك و بدبختى آنها مى‏شود. آيه شريفه «و انفقوا فى سبيل اللَّه و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه»؛105 يعنى در راه خدا انفاق كنيد و تن‏هاى خويش را با دست‏هايتان به هلاكت نيندازيد.106 پيامبر هنگام ورود به مكه پس از ستايش خدا فرمودند: همانا زندگى واقعى، زندگى آن جهانى است.107 رسول اسلام‏صلى الله عليه وآله كنار در كعبه ايستادند و فرمودند: هر ربايى كه در جاهليت معمول بود و هر خون و مالى كه بر عهده داشتيد و همه افتخارات واهى، زير پا نهاده شده و از ميان رفته است، مگر مسئله پرده و كليددارى كعبه و سقايت حاجيان. همانا در خصوص كسانى كه با چوب‏دستى يا تازيانه به صورت خطا كشته مى‏شوند، ديه و خون‏بهاى آنان بايد در كمال شدت به صورت صد ماده شتر، كه چهل عدد آن باردار باشند، پرداخت شود. خداوند نخوت و تكبر جاهليت و افتخار به پدران را از ميان برد. همه شما از نسل آدميد و آدم از خاك است و گرامى‏ترين شما در پيشگاه خداوند پرهيزگارترين شماست. همانا خداوند مكه را حرم امن قرار داده است و همواره حرم الهى خواهد بود، براى هيچ كس پيش و پس از من شكستن حرمت آن جايز نبوده و نيست و براى من هم شكستن حرمت آن جز به اندازه ساعتى از يك روز جايز نبوده است... مسلمان برادر مسلمان است و همه مسلمانان برادرند، دور آنها و نزديك ايشان يك‏سانند و نيرومند و ناتوان آنها از جنگ غنيمت به تساوى مى‏برند و شركت در ميسره و ميمنه ملاك نيست.108 پيامبرصلى الله عليه وآله به حكيم بن حزام از غنيمت‏هاى حنين صد شتر داد. او شتر بيشترى خواست، پيامبر به او عطا كردند تا شمار شترهايش به سى صد رسيد بعد به او فرمودند: اى حكيم بن حزام مال مايه خرمى و شيرينى است؛ هر كس آن را به ديگران ببخشد مال براى او فرخنده خواهد بود و هر كس به مال مشغول شود برايش مبارك نخواهد بود و هم چون كسى است كه هر چه بخورد سير نشود. بدان كه دست بخشنده بهتر از دست گيرنده است و از كسانى شروع كن كه يارى و مدد مى‏خواهند.109

رعايت امور دينى

طبقه مرفه به كيش‏هايى گرايش دارد كه دستوراتش هر چه بيشتر تشريفاتى و نمايشى باشد.
معيار ارجمندى و اعتبار عادت به رعايت دستورهاى مذهبى همراه خلق و خوى يغماگرى نشانه اشتغال نداشتن در كار توليدى است.
عادت به رعايت دستورهاى مذهبى همراه خلق و خوى يغماگرى نشانه اشتغال نداشتن در كار توليدى است.
مخالفت با انگيزه‏هاى نيكوكارى و خوش‏رفتارى اجتماعى و مردم‏دوستى و احساس همبستگى و هم‏دردى اجتماعى به دليل مغايرت با قوانين بنيادى زندگى مرفه (ضايع كردن تظاهرى زمان و ماده و دورى گزيدن از فرآيند توليد).
روش طبقه‏مرفه اشراف بت‏پرست، آداب و رسوم خاصى براى بت‏پرستى داشتند، مانند قربانى، پرده‏دارى و ... - اشراف و متوليان يهودى و مسيحى و ... آداب و رسوم و لباس‏هاى خاصى داشتند - تصدى امور دينى موروثى بود و اشراف به آن اشتغال داشتند.
سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شكستن بت‏ها - منع آداب و رسوم بت‏پرستان - تخريب مسجد ضرار كه با نيت و هدف غير الهى و به دست اشراف ساخته شده بود - مبارزه با هر گونه بت‏سازى و شرك، اهميت دادن به نيت و محتواى عبادت و همگانى كردن آن و توسعه مصداق‏هاى عبادت كسب روزى، محبت به والدين و ... عبادت است - توجه به معيارهاى معنوى و غير مادى، مانند نيكوكارى، كمك به هم‏نوع، عدالت، دادن صدقه - توجه به مصالح جامعه و فرد.
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگى‏ها دارد
آياتى كه راه كار نشان مى‏دهد

آياتى كه راجع به تصور عامه مردم از خدا و بتها است و ويژگى بت‏پرستان و مشركان و اهل كتاب و منافقان و كفار را بيان مى‏كند آياتى كه درباره خداوند و برترى آخرت و ارزش‏هاى اخروى نسبت به دنيا و خصوصيات انبياء و متقين مى‏باشد. توبه /17-18-19و 107-108 درباره مسجد ضرار - آيات مربوط به زكات، صدقه، دستگيرى از ديگران، محبت به هم‏نوع، تقوا، نماز.

پى‏نوشت‏ها

پى‏نوشت‏ها
1. كارشناس ارشد تاريخ اسلام.
2. Waste.
3. ر.ك: توريستين بوند وبلن، نظريه طبقه مرفه، فرهنگ ارشاد، (تهران، نشر نى، 1383)، ص‏132-135.
Thorstein Bonde Veblen, The Theory of the Leisure Class, (London, Unwin Books, 1970).
4. Emulation.
5. Invidious.
واژه رشك‏آميز به كار گرفته شده تا اشخاص بر حسب ارزش و ثروت نسبى‏شان با يك‏ديگر مقايسه و رتبه‏بندى شوند. مقايسه رشك‏آميز، فرايندى است براى ارزيابى افراد بر حسب ارزشى كه دارند.
6. براى اطلاع بيشتر ر.ك: همان، ص 69 - 79.
7. محمد بن عمر واقدى، كتاب المغازى، (بيروت، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، 1409ق / 1989م)، ج 1، ص 116.
8. همان، ج 1، ص 32.
9. همان، ص 30.
10. همان، ص 118.
11. همان، ص 264.
12. همان، ج 2، ص 595.
13. همان، ص 600.
14. همان، ص 607 - 608.
15. همان، ص 611.
16. همان، ص 637.
17. همان، ص 641.
18. همان، ص 737 - 738.
19. همان، ج 3، ص 893.
20. همان، ص 895 - 910.
21. همان، ج 1، ص 222 - 223.
22. همان، ص 140.
23. همان، ج 2، ص 592.
24. همان، ج 1، ص 364.
25. همان، ص 318.
26. همان، ص 138 - 142.
27. Conspicuous Leisure. تن پروري و تن آسايى
28. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 81 - 107.
29. واقدى، پيشين، ج 2، ص 696 - 697.
30. همان، ص 833.
31. همان، ج 2، ص 696 - 697.
32. همان، ص 833.
33. همان، ص 445 - 449.
34. همان، ص 438.
35. همان، ص 658.
36. همان، ج 3، ص 924.
37. همان، ج 1، ص 222 - 223.
38. Conspicuous Consumption.
39. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 109 - 135.
40. واقدى، پيشين، ج 1، ص 140.
41. همان، ص 125.
42. همان، ص 144 - 145 واقدى اسامى آنان را ذكر كرده است.
43. همان، ص 375.
44. همان، ج 2، ص 478.
45. همان، ص 594.
46. همان، ج 1، ص 200.
47. همان، ج 2، ص 742.
48. همان، ص 581 - 582.
49. همان، ص 614.
50. همان، ج 1، ص 379.
51. همان، ج 2، ص 672.
52. همان، ج 3، ص 935.
53. همان، ج 1، ص 346.
54. ابن سعد، الطبقات الكبرى، (بيروت، دار بيروت، 1405ق / 1985م)، المجلد الرابع، ص 22.
55. واقدى، پيشين، ج 2، ص 636.
56. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 191 - 207.
57. واقدى، پيشين، ج 3، ص 885.
58. همان، ج 1، ص 374.
59. ابن سعد، پيشين، ج 4، ص 323 - 324.
60. همان، ص 241.
61. واقدى، پيشين، ج 1، ص 398.
62. Conservatism.
63. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 209 - 227.
64. واقدى، پيشين، ج 1، ص 174 - 175.
65. همان، ص 121 - 185.
66. همان، ص 296 - 297.
67. همان، ص 365 - 366.
68. همان، ص 366.
69. همان، ص 373.
70. همان، ص 375 - 376.
71. همان، ج 2، ص 416.
72. همان، ص 423 - 424.
73. همان، ص 455.
74. همان، ص 501 - 502.
75. همان، ج 1، ص 406.
76. همان، ج 2، ص 611 - 612.
77. اسراء / 110.
78. واقدى، پيشين، ج 2، ص 741 - 743.
79. همان، ص 812.
80. همان، ج 3، ص 890 - 891.
81. همان، ص 960 - 961.
82. همان، ص 966 - 968.
83. همان، ج 2، ص 442.
84. براى اطلاع از متن كامل سخنرانى پيامبر، ر.ك: ابو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ، البيان و التبيين، مجلد 1، (ج 2)، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ه . - 1998م)، ص 21 - 23؛ همچنين ابن هشام، السيرة النبوية، (بيروت، دارالمعرفه، 1423ق/ 2003م).
85. واقدى، پيشين، ج 1، ص 175.
86. همان، ص 187.
87. همان، ص 394.
88. همان، ج 2، ص 590 - 591.
89. همان، ص 818.
90. همان، ج 3، ص 954 - 955.
91. همان، ج 1، ص 372.
92. همان، ج 2، ص 419.
93. همان، ص 644.
94. Predatory.
95. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 295 - 350.
96. واقدى، پيشين، ج 2، ص 442.
97. براى اطلاع بيشتر ر.ك: يعقوبى، پيشين، ج 1، ص 254 - 257، (بيروت، دارصادر، بى‏تا) بخش «كيش‏هاى عرب» همچنين «كتاب الاصنام».
98. واقدى، پيشين، ج 2، ص 608.
99. ابن هشام، پيشين، ص 65.
100. واقدى، پيشين، ج 3، ص 874.
101. همان، ص 891.
102. همان، ج 1، ص 222 - 223.
103. همان، ص 378.
104. همان، ص 410.
105. بقره / 195.
106. واقدى، پيشين، ج 2، ص 732.
107. همان، ص 824.
108. همان، ص 835 - 836.
109. همان، ج 3، ص 944 - 945.
منابع‏
- ابن سعد، الطبقات الكبرى، (بيروت، دار بيروت، 1405ق / 1985م).
- ابن هشام، ابو محمد عبدالملك، السيره النبويه، (بيروت، دارالمعرفه، 1423ق / 2003م).
- الجاحظ، ابو عثمان عمرو بن بحر، البيان والتبيين، مجلد 1، (ج 2)، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ق / 1998م).
- واقدى، محمد بن عمر، كتاب المغازى، (بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1409ق / 1989م).
- وبلن، توريستين يوند، نظريه طبقه مرفه، فرهنگ ارشاد، (تهران، نشر نى، 1383ش).
- يعقوبى، احمد بن يعقوب، تاريخ يعقوبى، (بيروت، دارصادر، بى‏تا).

موضوع قفل شده است