جمع بندی داستان زینب کذابه در زمان کدام امام رخ داده است؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان زینب کذابه در زمان کدام امام رخ داده است؟

با سلام

ابوالفضل‌بن ابی‌نصر حافظ می‌گوید در کتاب عیسی‌بن ‌مریم عمانی خواندم که روزی از روز‌ها امام رضا(ع) بر مأمون وارد شد، در حالی‌که «زینب کذّابه» که ادعا می‌کرد دختر علی‌بن ابیطالب است و علی(ع) برای او دعا کرده که تا روز قیامت زنده بماند، نزد او بود. مأمون به امام رضا(ع) گفت: «به خواهرت سلام کن.» حضرت فرمود: «به خدا سوگند، او خواهر من نیست و علی‌بن ابیطالب پدر او نیست.» زینب هم گفت: «به خدا سوگند، او برادر من نیست و علی‌بن ابیطالب پدر او نیست.» مأمون گفت: «دلیل این سخن شما چیست؟» حضرت فرمود: «ما اهل بیت گوشتمان بر درندگان حرام است، او را پیش درندگان بینداز، اگر راست بگوید، درندگان از خوردن گوشتش خودداری می‌کنند.» زینب گفت: «با این شیخ (امام رضا) آغاز کن.» مأمون گفت: «سخن منصفانه‌ای گفتی.» حضرت فرمود: «باشد.» در این حال درِ جایگاه حیوانات وحشی را گشودند، آنان را مهیای غذا کردند و امام رضا (ع) به سوی آن‌ها پایین رفت. هنگامی که چشم آنان به حضرت افتاد، همه دم تکان دادند و در برابر حضرت سرِ تعظیم فرود آوردند. حضرت میان آن‌ها دو رکعت نماز خواند و از آنجا خارج شد. آنگاه مأمون به زینب دستور داد او پایین برود؛ اما امتناع کرد. از این رو، او را گرفتند، پیش آن‌ها افکندند، آن‌ها هم او را خوردند!

پس از آن مأمون بر این مقام حضرت حسادت ورزید. پس از مدتی امام رضا(ع) بر مأمون وارد شد و او را نگران یافت، به او فرمود: «تو را نگران می‌بینم.» مأمون گفت: آری، صحرانشینی به درِ دارالاماره آمده، هفت تار مو به من داده و معتقد است این‌ها از محاسن رسول خداست و درخواست جایزه کرده است. اگر راست بگوید و من به او جایزه ندهم، شرافت (نسبی) خود را زیر پا گذاشته‌ام. اگر دروغ بگوید و به او جایزه بدهم، مرا به استهزا گرفته است. نمی‌دانم چه کنم!

امام رضا(ع) فرمود: «مو‌ها را به من بده. وقتی آن‌ها را دید، بویید و فرمود: «این چهار تار مو از محاسن رسول خداست، اما بقیه از محاسن او نیست.» مأمون گفت: «از کجا می‌گویی؟» فرمود: «آتش بیاورید.» مو‌ها را در آتش افکند. آن سه تار موی بدلی سوخت و آن چهار تار موی اصلی سالم ماند و آتش بر آن‌ها تأثیری نداشت.مأمون گفت: «آن صحرانشین را بیاورید.» وقتی در برابر او ایستاد، دستور داد گردنش را بزنند. صحرانشین گفت: «به چه جرمی؟» مأمون گفت: «درباره مو‌ها راستش را بگو.» گفت: «چهار تار مو از محاسن رسول خدا (ص) و سه تار آن از محاسن خودم است.»

منبع: کتاب مستدرک عوالم‌العلوم، محقق: آیت‌الله سید محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، انتشارات بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا

...........

حال سوال این است

مشابه همین داستان در زمان امام هادی رخ داده است
و عده ای میگویند این داستان در زمان امام رضا است
و عده ای میگویند این داستان در زمان امام هادی رخ داده است.

علت اختلاف در چیست؟؟؟
و زمان واقعی این داستان مربوط به زمان کدام امام است؟؟؟

[SPOILER]بدون شک اصل داستان این است که گزندی از سوی درندگان به اهل بیت وارد نمیشود . و برای شخص من مهم نیست در زمان کدام امام رخ داده باشد. ولی بخاطر روحیه موشکافی دست به چنین سوالی زده ام.[/SPOILER]




با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام و احترام
جریان تاریخی زینب کذابه در زمان هر دوامام همام یعنی امام رضا علیه السلام و امام هادی علیه اسلام نقل شده است. اما باید بررسی کرد که کدام گزارش مقدم است و از لحاظ سلسله سندی و منبع و ماخذ کدام گزارش قویتر میباشد.

در مرحله اول گزارشاتی که جریان زینب کذابه را در زمان امام هادی نقل کرده است را بررسی میکنیم.

از لحاظ قدمت و تقدم، گزارش حضور زینب کذابه در زمان امام هادی، قویتر است زیرا هم منابع تاریخی به ان اشاره کردند و هم مولفان این دو منبع از قدمت زیادی برخوردار هستند. در حقیقت جریان زینب کذابه در زمان امام هادی را مولف کتاب تاریخ قم حسن بن محمد بن حسن قمی ( 378ق) و مولف کتاب مروج الذهب ، مسعودی ( 364ق) بیان کردند که هردو مولف در قرن چهارم میزیستند و از لحاظ زمانی به جریان زینب کذابه در زمان امام هادی نزدیکتر بودند. اکنون هر دو گزارش را نقل میکنیم.

نظر مسعودی در مروج الذهب

ما حكايت على بن محمد بن موسى رضى الله عنه را با زينب كذابه كه در حضور متوكل رخ داد و اينكه او رضى الله عنه بگودال درندگان پائين رفت و درندگان در مقابل او تذلل كردند و زينب از دعوى خود كه ميگفت دختر حسين بن على ابى طالب عليه السلام است و خدا عمرش را تا اين روزگار طولانى كرده است صرف نظر كرد اين حكايت را در كتاب اخبار الزمان آورده‏ايم‏.[1]


[/HR][1] . مسعودی، مروج الذهب، ج 4 ص 86


نظر حسن بن محمد بن حسن قمی در تاریخ قم
بروايتى ام الفضل دختر مأمون و متوكل امام را با يحيى بن هرثمة بن اعين از مدينه بسرّ من راى فرستاد روز دوشنبه سه روز از ماه رجب گذشته سنه ثلث و ثلثين و مأتين و چنين گويند كه زنى در روزگار او دعوى كرد كه او زينب دختر امير المؤمنين على بن ابى طالبست و او را مريم كذابه نام كرده بودند متوكّل در باب آن زن و قصّه دعوى او در نسب با على عليه السّلام متحيّر و درمانده شد ابو الحسن على نقى را عليه السلام حاضر كرد و با او گفت كه اين زن دعوى ميكند كه او دختر على بن ابى طالبست تو چه ميفرمايى ابو الحسن فرمود دانستن و تحقيق كردن آن آسان كاريست متوكل گفت طريق آن چيست فرمود كه حق سبحانه و تعالى گوشت و پوست هر آن كسى كه از بطن و نسل فاطمه و على است از فرزندان حسن و حسين عليهما السلام بر همه سباع حرام كرده است پس تو اين زن را پيش شير يا ددى ديگر انداز اگر اين زن راست مى‏گويد كه دختر على است شير متعرّض او نشود و او را
نخورد و اگر دروغ مى‏گويد شير او را بخورد چون زن اين قصّه و حكايت شنيد فرياد برآورد گفت. من دروغ گفتم و دختر امير المؤمنين على نيستم پس متوكل سر او را بتراشيد و او را بر درازگوش نشانيد در راه سرّ من راى تا آن زن بر نفس خود گواهى داد و در ميانه مردم آواز بر آورد و ندا كرد كه او در آن دعوى كذابه بوده است و دروغ گوى و ميان [او با] خدا و رسول خداى و على و فاطمه عليهم السلام نسبتى و قرابتى و پيوندى نيست بعد از آن بشام رحلت كرد و برفت و گويند كه على بن جهم متوكل را گفت كه اگر تو قول ابى الحسن را بر وجود او آزمايش كنى حقيقت نسب او بشناسى و بدانى يعنى ابى الحسن را بر شيران گرسنه عرضه كن تا تو را حقيقت امامت او معلوم شود چون متوكل اين سخن از على جهم بشنيد بفرمود آن كس را كه بر سباع و شيران موكل بود تا شير گرسنه را بصحن سراى متوكّل حاضر كردند آن شخص بر فرموده متوكّل سه شير گرسنه درنده را حاضر گردانيد و متوكّل بر غرفه و دريچه از سراى خود بنشست و بفرمود تا ابى الحسن على نقى را بسراى او حاضر گردانيدند چون امام پاى مبارك در اندرون سراى متوكّل نهاد متوكل بفرمود تا در سراى را در بستند و صحن سراى را با امام و شيران گذاشتند چنين گويد على بن يحيى منجم كه من و پسر حمدون در آن ساعت بر بر غرفه پيش متوكل نشسته بوديم چون امام ابى الحسن عليه السّلام نيامده بود گوشهاى مردم بر زئير و آواز شيران كر مى‏شد و نزديك بود كه از گرسنگى يك ديگر را بخورند چون امام ابى الحسن على نقى عليه و على آبائه التحيّة و السّلام در آمد و شيران او را بديدند پيش او باز رفتند و خاموش شدند چنانچ ما هيچ آواز از ايشان نمى‏شنيديم و چون بنزديك امام ابى الحسن على نقى رسيدند تبصيص و تملّق و فروتنى ميكردند و گرد بر گرد امام عليه السّلام بر مى‏آمدند و امام على نقى به آستين مبارك از روى شفقت و لطف و نوازش بر سر و روى ايشان در ميكشيد و ايشان خود را در خاك مذلت مى‏انداختند بعد از آن به ادب همه بخفتند و خاموش شدند و امام بر ميان سراى متوكّل بگذشت و بنردبان بر آمد و بر غرفه پيش متوكل زمانى مديد نشسته بود پس امام ابى الحسن برخاست و از غرفه بزير آمد تا بمنزل خود باز رود و ديگر باره شيران با امام تبصيص و تملّق نمودند و فروتنى كردند چنانچ اول حال كردند و امام ابى الحسن على نقى عليه السّلام‏ بسرّمن‏رأى بيست و ششم ماه جمادى الاخره سنه اربع و خمسين و مأتين وفات يافت و او را در سراى او بسرّ من راى در شارع كوفه دفن كردند و او را چهل و يك سال و نه ماه عمر بود و ده روز بسرّ من راى اقامت كرده است و مقيم بوده امامت او سى و سه سال و هفت ماه بوده است و در شجره آورده‏اند كه او را در ايام خلافت معتز زهر دادند و او بدان شهيد آمد.
[1]


[/HR][1] . حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ص 202-203


با توجه به این دو گزارش کهن جریان زینب کذابه در زمان امام هادی و متوکل و در شهر سامرا اتفاق افتاده است.

همچنین منابع دیگری وجود دارد که این جریان را مربوط به دوران امام هادی و متوکل میدانند که عبارتند از مناقب آل ابی طالب از ابن شهر آشوب،[1] نظم دررالسمطین از زرندی حنفی[2] لسان المیزان از ابن حجر عسقلانی[3] و علامه حلی در الفین،[4]

اما منابعی که جریان زینب کذابه را مربوط به دوران امام رضا و مامون میدانند.

روايت كرده ‏اند كه روزى امام رضا- عليه السّلام- پيش مأمون شد و نزديك وى بود. زينب كذّابه دعوى مى‏كرد كه او دختر امير المؤمنين على- عليه السّلام- است و على- عليه السّلام- وى را دعا كرده است تا باقى ماند تا روز قيامت. پس مأمون امام رضا- عليه السّلام- را گفت: بر خواهرت سلام گوى.گفت: به خداى كه او خواهر من نيست و او را ولادت از على بن ابى طالب نيست.
گفت: مصداق قول تو چه باشد؟ فرمود: كه ما اهل بيتيم كه گوشت ما حرام است بر سباع. پس اگر وى راستگوى بود سباع گوشت وى نخورد. پس زينب كذّابه گفت:
ابتدا به شيخ كن. مأمون گفت: انصاف بداد. پس در بركه را كه سباع آنجا بودند، بگشادند و رضا در آنجا شد. سباع چون وى را بديدند، به سجود افتادند. پس گرد وى مى‏گرديدند و دنبال مى‏جنبانيدند [و به سجود وى را اشارت كردند و در ميان آن شيران، شيرى پير بود. چون از سجود فارغ شدند، آن شير پير به خدمت امام آمد و زمين خدمت ببوسيد و سخنى گفت كه جز امام فهم آن نكرد. پس امام- عليه السّلام- به همان شبه جواب وى بداد. مأمون پرسيد كه يا امام؛ آن شير چه سخن بود كه گفت؟ امام فرمود كه او شكايت به من آورد كه پير و ضعيفم و دندان ندارم و هر گاه كه طعمه‏اى پيدا مى‏شود اين فرزندان من به يك ساعت همه فرو مى‏برند و من پير، گرسنه مى‏مانم. من فرزندان او را نصيحت كردم كه هر گاه كه طعمه پيدا شود تا پدر شما سير نخورد، شما نزديك آن مرويد. ايشان قبول كردند. مأمون تعجّب كرد. گفت تا گوسفندى حاضر كردند و در ميان شيران انداختند. پس آن شيران از پاى نجستند تا آن شير سير بخورد و باز پس نشست، ديگران برفتند و فاضله او بخوردند.
آن حضرت در ميان ايشان دو ركعت نماز بگزارد و از بركه بيرون آمد. مأمون زينب كذّابه را گفت تا به بركه در رود، نمى‏رفت. پس وى را گرفته پيش سباع انداختند. سباع وى را بخوردند تا از آن سبب مأمون، بر رضا حسد كرد.


[/HR][1] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3 ص 518، مطبعة الحیدر، نجف 1376

[2] . زرندی حنفی، نظم دررالسمطین، ص 241، 1377 بی تا بی جا

[3] . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 2 ص 513، الاعلمی بیروت 1390 ق

[4] . علامه حلی ، الفین، ص 1024


با جستجویی که در منابع شیعه و سنی انجام شد به نظر میرسد اولین کسی که جریان زینب کذابه را در زمان امام رضا و مامون بیان میکند قاضی تنوخی متوفای ( 384ق) در کتاب الفرج بعد الشده است.[1] پس از وی ابن حمزه طوسی متوفای 560 ق هردو نقل تاریخی ( در زمان امام رضا و هم امام هادی) را بیان کرده است.[2] از منابع اهل سنت مقدم ابوسالم محمد بن طلحة بن حسن قرشی شافعی( 682ق) مفتی و خطیب دمشق درتالیف مهم خود به نام مطالب السوول فی مناقب آل الرسول جریان زینب کذابه را در زمان امام رضا و مامون بیان کرده است.

منابع دیگر عبارتند از:

فرائد السمطین از جوینی شافعی[3]، راحة الارواح ازابوسعید شیعی شیرازی،[4] و منابع دیگر

نتیجه:
جریان زینب کذابه همانطور که بیان شد هم در دوران امام رضا و مامون نقل شده و هم در دوران امام هادی و متوکل. نکته قابل تامل این است که قول دوم را منابع تاریخی مانند مروج الذهب مسعودی و تاریخ قم نقل کردند و این دو کتاب بر منابع دیگر تقدم دارند به نظر میرسد جریان زینب کذابه در دوران امام هادی قویتر باشد البته در دوران امام رضا و مامون هم در منابع متعددی نقل شده است که شاید زینب دیگری باشد.


[/HR][1] . قاضی تنوخی الفرج بعد الشده، ج 2 ص 305؛ شریف رضی قم بی تا

[2] . ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص 545-546 انصاریان قم 1412

[3] . جوینی، فرائد السمطین، ج 2 ص 208

[4] . ابوسعید شیعی شیرازی، راحة الارواح، ص 232


جمع بندی

پرسش

زنی در دوران حکومت عباسی ادعا میکند نامش زینب و دختر حضرت علی علیه السلام است که تا به حال زنده مانده است. حاکم عباسی از امام نظر میخواهد امام میفرماید فرزندان فاطمه بدنشان طعمه حیوانات درنده نمیشود خلیفه عباسی دستور میدهد زن کذابه را نزد شیرهای گرسنه بیاندازند. آنها برای اینکه امام را از بین ببرند وی را نیز نزد شیرها فرستادند تا آن حضرت را از بین ببرند اما شیرهای گرسنه در برابر حضرت کرنش کرده و آرام بودند. سوال این است که در منابع تاریخی و روایی برخی قائل هستند زینب کذابه در زمان امام رضا علیه السلام و مامون بوده و برخی گفته اند در زمان امام هادی علیه السلام و متوکل عباسی بوده است. اکنون مشخص کنیدکدام گزارش صحت دارد؟

پاسخ

جریان تاریخی زینب کذابه در زمان هر دو امام همام یعنی امام رضا علیه السلام و امام هادی علیه اسلام نقل شده است. اما باید بررسی کرد که کدام گزارش مقدم است و از لحاظ سلسله سندی و منبع و ماخذ کدام گزارش قویتر میباشد.

در مرحله اول گزارشاتی که جریان زینب کذابه را در زمان امام هادی علیه السلام نقل کرده است را بررسی میکنیم.
از لحاظ قدمت و تقدم، گزارش حضور زینب کذابه در زمان امام هادی علیه السلام، قویتر است زیرا هم منابع تاریخی به ان اشاره کردند و هم مولفان این دو منبع از تقدم زمانی نسبت به دیگران برخوردارند. در حقیقت جریان زینب کذابه در زمان امام هادی علیه السلام را مولف کتاب تاریخ قم حسن بن محمد بن حسن قمی ( 378ق)[1] و مولف کتاب مروج الذهب ، مسعودی ( 364ق)[2] بیان کردند که هردو مولف در قرن چهارم میزیستند و از لحاظ زمانی به جریان زینب کذابه در زمان امام هادی علیه السلام نزدیکتر بودند.
با توجه به این دو گزارش کهن جریان زینب کذابه در زمان امام هادی علیه السلام و متوکل در شهر سامرا اتفاق افتاده است.
همچنین منابع دیگری وجود دارد که این جریان را مربوط به دوران امام هادی علیه السلام و متوکل میدانند که عبارتند از مناقب آل ابی طالب از ابن شهر آشوب،[3]نظم دررالسمطین از زرندی حنفی[4] لسان المیزان از ابن حجر عسقلانی[5] و علامه حلی در الفین،[6]
برخی منابعی جریان زینب کذابه را مربوط به دوران امام رضا علیه السلام و مامون عباسی میدانند.

با جستجویی که در منابع شیعه و سنی انجام شد به نظر میرسد اولین کسی که جریان زینب کذابه را در زمان امام رضا علیه السلام و مامون بیان میکند قاضی تنوخی متوفای ( 384ق) در کتاب الفرج بعد الشده است.[7] پس از وی ابن حمزه طوسی متوفای 560 ق هردو نقل تاریخی را ( در زمان امام رضا و هم امام هادی علیهما السلام ) بیان کرده است.[8] از منابع اهل سنت مقدم ابوسالم محمد بن طلحة بن حسن قرشی شافعی( 682ق) مفتی و خطیب دمشق درتالیف مهم خود به نام مطالب السوول فی مناقب آل الرسول[9]جریان زینب کذابه را در زمان امام رضا علیه السلام و مامون بیان کرده است. منابع دیگر عبارتند از: فرائد السمطین از جوینی شافعی[10] راحة الارواح ازابوسعید شیعی شیرازی،[11]

نتیجه:
جریان زینب کذابه همانطور که بیان شد هم در دوران امام رضا علیه السلام و مامون نقل شده و هم در دوران امام هادی علیه السلام و متوکل. نکته قابل تامل این است که قول دوم را منابع تاریخی مانند مروج الذهب مسعودی و تاریخ قم نقل کردند و این دو کتاب بر منابع دیگر تقدم دارند به نظر میرسد جریان زینب کذابه در دوران امام هادی علیه السلام قویتر باشد البته در دوران امام رضا علیه السلام و مامون هم در منابع متعددی نقل شده است که شاید زینب دیگری باشد.

کلیدواژه : زینب کذابه، امام رضا، امام هادی، مامون، متوکل

منابع

[1] . حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ص 202-203، توس، تهران، 1361ش

[2] . مسعودی، مروج الذهب، ج 4 ص 86، دارالهجره قم 1409ق

[3] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3 ص 518، مطبعة الحیدر، نجف 1376

[4] . زرندی حنفی، نظم دررالسمطین، ص 241، 1377 بی تا بی جا

[5] . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 2 ص 513، الاعلمی بیروت 1390 ق

[6] . علامه حلی ، الفین، ص 1024، انتشارات سعدی و محمودی، تهران، بی تا

[7] . قاضی تنوخی، الفرج بعد الشده، ج2 ص 305، شریف رضی، قم، بی تا

[8] . ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص 545-546 انصاریان قم 1412

[9] . طلحه شافعی، مطالب السئول، ص 297، البلاغ، بیروت، 1419ق

[10] . جوینی، فرائد السمطین، ج 2 ص 208، موسسه المحمود، بیروت، بی تا 1400ق

[11] . ابوسعید شیعی شیرازی، راحة الارواح، ص 232، اهل قلم، تهران، 1378ش


موضوع قفل شده است