•◆۩ غریب کوچه های غم ۩◆•ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
•◆۩ غریب کوچه های غم ۩◆•ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

class: grid width: 500 align: center

اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِاللّهِ یا جَعفَرَبنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الصّادِق یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ
[TD="align: right"] موضوعات و پرسمان :[/TD]
[TD="align: right"] ***** در استانه 25 شوال ( = فرصت ) صادق شناسی ***** [/TD]
[TD="align: right"] اصحاب امام باقر (ع) در مکتب امام صادق (ع) [/TD]
[TD="align: right"]بررسی تاریخی مناظرات امام جعفر صادق (ع) با ابن ابی العوجاء [/TD]
[TD="align: right"] شگفتیهای علمی (توحید مفضل) [/TD]
[TD="align: right"] مذهب شیعه ، مذهب جعفری[/TD]
[TD="align: right"] تاریخ طبری و امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] طب غذا از منظر امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] رهنمودهاى امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب [/TD]
[TD="align: right"] دانش پزشكى امام صادق عليه السلام و طبيب هندي[/TD]
[TD="align: right"] آیا امام صادق علیه السلام ابوبکر را مدح نموده است؟[/TD]
[TD="align: right"] آیا امام صادق (علیه السلام) موسس مذهب تشیع است؟[/TD]
[TD="align: right"] داستان آتش زدن خانه امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] گریه امام صادق علیه السلام بر غیبت امام زمان ارواحنا فداه[/TD]
[TD="align: right"] فرزندان امام صادق علیه السلام چند نفر هستند؟[/TD]
[TD="align: right"] سیره عملی و علمی امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مادر امام صادق علیه السلام کیست؟ [/TD]
[TD="align: right"] احادیثی از امام صادق علیه السلام در موضوعات گوناگون[/TD]
[TD="align: right"] امام صادق علیه السلام و مسئله قیام زید بن علی و یحیی[/TD]
[TD="align: right"] شیعه در نگاه امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] شرایط خاص فرهنگی زمان امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] آیا حدیثی در مدح امام صادق علیه السلام روایت شده است؟[/TD]
[TD="align: right"] امام صادق علیه السلام و کمک رسانی به مستمندان[/TD]
[TD="align: right"] تحول فرهنگی و سیاسی در سیره امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] شاگردانی که در محضر امام صادق علیه السلام به پیشوایی رسیدند[/TD]
[TD="align: right"] راهکار امام صادق علیه السلام برای شناخت مدعیان دروغین مهدویت[/TD]
[TD="align: right"] کتاب شناسی امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مناظره امام جعفر صادق علیه السلام با یک رافضی[/TD]
[TD="align: right"] 25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] آداب نوشیدن از زبان امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نگاهی به شیوه تبلیغی امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] جریان شهادت امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] چرا صفت صادقیت در وجود امام صادق علیه السلام بروز کرده است؟[/TD]
[TD="align: right"] 25 فرمول موفقیت در بیان امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نظر امام جمعه اهل تسنن درباره امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] منظور امام صادق علیه السلام چه نوع عطری بوده است؟[/TD]
[TD="align: right"] مکتب صوفیه از نگاه امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سند اثبات مسموم شدن امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] منقلب شدن همسایه ابوبصیر با یک جمله امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] بیانات آیة الله وحید خراسانی پیرامون شهادت امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] بررسی کتاب الکافی در کلام امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] پژوهشی برگرفته از امام صادق علیه السلام ـ جواب سوالاتی که نشنیده اید[/TD]
[TD="align: right"] مفهوم این حدیث چیست؟ (طبقات مردم از دیدگاه امام صادق علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] فرهنگی و رسانه مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] غروب خورشید دانایی [/TD]
[TD="align: right"] داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد ( اشعار)[/TD]
[TD="align: right"] پیامک‎های تسلیت شهادت امام صادق علیه‎السلام[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر ویژه شهادت صادق آل‌ پيامبر{ص}[/TD]
[TD="align: right"] احادیث تصویری از امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] اعجاز علمی امام صادق علیه السلام(حدیث مفضل) به صورت گرافیکی[/TD]
[TD="align: right"] دانلودمرثیه سرایی ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نظر اهل سنت درباره امام صادق علیه السلام ـ صوتی[/TD]
[TD="align: right"] کلیپ و سخنرانی صوتی زیبا در عظمت امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] صلوات مخصوص امام صادق علیه السلام + ترجمه و کلیپ[/TD]
[TD="align: right"] نکاتی از زندگی امام صادق علیه السلام ـ صوتی[/TD]
[TD="align: right"] زیارت ائمه بقیع علیهم السلام ( متن + صوت )[/TD]
[TD="align: right"] کلیپ های کوتاه تصویری به مناسبت شهادت امام صادق (علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] سلام من به مدینه - فلش[/TD]
[TD="align: right"] دانلود کتاب - حضرت امام جعفر صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزارهاي تلفن همراه جاوا و اندرويد پيرامون امام صادق عليه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار صادقیه (ویژه شهادت امام صادق علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] کتاب مالتي مدياي 40 داستان وحديث - توليد اسک دين[/TD]
[TD="align: right"] سرویس ارسال کارت پستال ویژه شهادت امام صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] هدیه صلوات به امام جعفر صادق علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت

امروز، روز ناله و اندوه و ماتم است
روز عزای اشرف اولاد آدم است
چیزی شبیه روز حسین و محرّم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
ای دل که در حریم تو اندوه کربلاست
اندوهبار حضرت صادق، دلِ خداست
هفت آسمان برای غمش گریه می کنند
دور مزار بی حرمش گریه می کنند
در زیر پرچم و علمش گریه می کنند
بر سینه می زنند و همه اش گریه می کنند

[h=1]یک امام و چهار مذهب[/h]
کتاب ارزشمند « الامام الصادق و المذاهب الاربعة » تالیف مرحوم آقای اسد حیدر مجموعه ارزشمندی است که علاقه مندان به مطالعه تاریخ زندگی آن امام همام می توانند از آن بهره ببرند. خوشبختانه ترجمه این کتاب با نام «امام صادق علیه السلام و مذاهب اهل سنت» در سال 1390 در هشت مجلد توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب منتشر شده است و دوستاران فارسی زبان هم می توانند از مطالب آن استفاده نمایند.


[/HR]
[h=2]پیشوایانِ صاحب فتوا[/h] دوران امامت حضرت امام صادق علیه السلام یکی از دورانهای مهم و سرنوشت ساز در تاریخ امت اسلامی می باشد. دورانی است که اندیشه های کلامی و فقهی مختلف در قالب آراء و فتاوای پیشوایان مذاهب اسلامی شکل گرفته است. در این عصر، رسالت امام، تبیین صحیح مکتب اهل بیت علیهم السلام و پاسخگویی به سوالات مخاطبین و پیروان دیگر مذاهب اسلامی است.
نویسنده کتاب به درستی معتقد است که انحصار مذاهب فقهی اهل سنت در چهار مذهب معروف ( حنفی ، شافعی ، مالکی ، حنبلی ) به تدریج و در طول زمان ایجاد شده است و دیگر مذاهب همچون مذهب سفیان ثوری و مذهب داوود بن علی ظاهری به تدریج از بین رفته است . او در این باره می گوید:
« انحصار تقلید در یکی از این چهار نفر و عدم جواز تقلید از غیر ایشان و بسته شدن باب اجتهاد به سال 645 ق بر می‌گردد. حکومت که دید معمولا فقه ابو حنیفه ، مالک ، شافعی و احمد تدریس می شود استادان مدرسه منتصریه را در کاخ وزیر جمع کرد و از آنان خواست از خودشان چیزی نگویند و از روی ادب و ترک کلام مشایخ چهار گانه را باز گو کنند» [1]
و اینگونه بود که زمینه تدریجی برای محو شدن دیگر مذاهب اهل سنت فراهم آمد. بنابر این در زمان امام صادق علیه السلام علاوه بر مذاهب اربعه، چند مذهب دیگر نیز وجود داشته است و این نکته مهمی است که به لحاظ تاریخی اهمیت زیادی دارد.
شیعه تنها با دشمنان اهل بیت علیهم السلام مخالف است و اگر شخصی از صحابه هم با اهل بیت پیامبر علیهم السلام دشمنی کرده باشد مورد مخالفت شیعه قرار می گیرد اما دیگر صحابه محترم هستند و دعای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه در مدح صحابه سند برائت شیعه از تهمت پیش گفته می باشد

[h=2]خاستگاه وحیانی یک مذهب[/h] این بحث مربوط به مذاهب اهل سنت بود . لکن تاریخ مذهب اهل بیت علیهم السلام داستان دیگری دارد. مذهب اهل بیت علیهم السلام که از زمان امام صادق علیه السلام به صورت آشکارتری جایگاه خود را در میان دیگر مذاهب اسلامی آشکار کرد، بر اساس احادیث معتبر خاستگاهی متصل به وحی دارد. به این معنی که احادیثی که امام صادق علیه السلام به عنوان احکام و تشریفات فقه جعفری بیان فرمودند اجتهادات و استنباطات فکری ایشان نیست – بر خلاف مطالب دیگر پیشوایان مذاهب اسلامی – بلکه احادیثی است که از طریق اجداد بزرگوارشان از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل فرمودند.
در کتاب شریف کافی از امام صادق علیه السلام روایت داریم که:
« حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمومنین و حدیث امیرالمومنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزوجل» [2].
یعنی: حدیث من حدیث پدرم است و حدیث ایشان حدیث جدم و حدیث جدم حدیث امام حسین علیه السلام و حدیث امام حسین علیه السلام حدیث امام حسن علیه السلام و حدیث امام حسن علیه السلام حدیث امیرالمۆمنین علیه السلام و حدیث ایشان حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و حدیث پیامبر صلی الله علیه واله قول خداوند عز و جل می‌باشد.
[h=2]
کوتاهیِ شیعه[/h] با این حال، کوتاهی های شیعه در معرفی صحیح مذهب خود در طول تاریخ سبب شده تا نه تنها جایگاه مذهب در میان امت اسلامی، محترم و ارزشمند قلمداد نشود، بلکه این مذهب مورد غفلت و بی اطلاعی متفکران برجسته اسلامی قرار گرفته و آنها در آثارشان افکار و فتاوای این مذهب اسلامی را نادیده بگیرند.
تبلیغات دشمنان شیعه هم همراه عامل مذکور، مزید بر علت شده و فضا را برای جویندگان حقیقت تیره و تار کرده است.
[h=2]مقامی باشکوه[/h] کاری که مرحوم اسد حیدر در این کتاب ارزشمند انجام داده این است که با معرفی امام صادق علیه السلام و مقام و منزلت ایشان در میان علمای معاصر خویش، جایگاه مذهب جعفری را در میان امت اسلامی نشان دهد.
خواننده کتاب هنگامی که در مجلد دوم با نام 124 نفر از شاگردان آن حضرت مواجه می شود، متوجه می شود که با چه شخصیتی روبرو شده است و آنگاه که کلمات علمای اسلام را درباره آن حضرت مطالعه می‌کند[3] متوجه می شود که باید نهایت توجه و احترام را به فرمایشات آن حضرت داشته باد.
نویسنده با گزارش مفصلی از زندگانی ابو حنیفه به مباحثات امام صادق علیه السلام با او اشاره می کند و از مخالفت حضرت با مبنای « قیاس » در اندیشه ابو حنیفه پرده بر می دارد[4].
شیوه بحث مولف کاملا محترمانه و در فضای تعامل و گفتگو می باشد . شیوه ای که امروزه همه ما برای ارائه مباحثمان در سطح بین المللی به آن نیازمندیم.

[h=2]شیعه در معرض یک اتهام[/h] از جمله ایرادات همیشگی مخالفان شیعه این است که این مذهب برای صحابه پیامبر صلی الله علیه واله ارزش و احترام قائل نیست و حتی احیانا به برخی از آنان جسارت می کند. نویسنده در این کتاب در دو جا به بحث از صحابه پرداخته است [5]و به خوبی این مطلب را توضیح داده که شیعه تنها با دشمنان اهل بیت علیهم السلام مخالف است و اگر شخصی از صحابه هم با اهل بیت پیامبر علیهم السلام دشمنی کرده باشد مورد مخالفت شیعه قرار می گیرد اما دیگر صحابه محترم هستند و دعای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه در مدح صحابه سند برائت شیعه از تهمت پیش گفته می باشد.

[h=2]دشمنانِ دوست نما[/h] توجه ویژه مولف به غلات از دیگر مباحث ارزشمند کتاب است که مولف در جایی از آن با عنوان « معضل غالیان» یاد می‌کند[6]. غالیان کسانی بودند که با بالاتر بردن شان و مقام اهل بیت علیهم السلام از منزلت انسانی، سبب ناراحتی اهل بیت علیهم السلام می‌شدند. انحراف فکری آنها که از زمان امیرالمومنین علیه السلام وجود داشتند سبب موضع گیری جدی امامان علیه آنها شده است. فعالیت غالیان در زمان امام صادق علیه السلام زیاد بوده است. رفتار و گفتار غلات در طول تاریخ سبب خدشه دارشدن وجهه مذهب جعفری در میان امت اسلام شده است.

مذهب اهل بیت علیهم السلام که از زمان امام صادق علیه السلام به صورت آشکارتری جایگاه خود را در میان دیگر مذاهب اسلامی آشکار کرد، بر اساس احادیث معتبر خاستگاهی متصل به وحی دارد

بررسی اختلافات فقه جعفری در برخی از مسائل شرعی هم، از دیگر مطالبی است که مولف به صورت نسبتا مفصل به آن پرداخته است[7] .

[h=2]فقه سیاسی امام ششم[/h] برخورد امام با حکومت وقت و مظلومیت پیروان مذهب شیعه از دیگر مباحث ارزشمندی است که توجه علاقه‌ مندان به جنبه‌ های سیاسی زندگی امامان را به خود جلب می کند.[8] امام در طول حیات با برکت خود به صورت مکرر با حکومت عباسی و عوامل آن برخورد داشته ‌است. بهره مندی از روش ایشان در این زمینه، برای پربار کردن مباحث فقه سیاسی ما سودمند می ‌باشد.
تصحیح اشتباهات و تهمت های ناروا در مورد مذهب شیعه، از دیگر مباحث کتاب «امام صادق علیه السلام و مذاهب اهل سنت» می ‌باشد[9].
امیدوارم خواننده محترم از مطالعه نوشتار فهرست‌گونه ما به کلیت مباحث این کتاب پی‌برده و با مراجعه به اصل کتاب از مطالب ارزشمند آن بهره وافی ببرد.

پی نوشت:
[1] - امام صادق و مذاهب اهل سنت3/182 و برای مطالعه بیشتر:1/254 تمام آدرسها بر اساس ترجمه هشت جلدی کتاب است.
[2] - الکافی1/53
[3] - ا/86
[4] - ا/483
[5] - 2/389 و5/204

[6] - 1/349 و 4/151
[7] - 5/241 و 6/19تا 100
[8] - 1/373 و 8/133
[9] - 3/45 و 6 158 و 203

[h=1]بیاییم شکرگزاری را از امام صادق علیه السلام بیاموزیم[/h]


[/HR] از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمایشات فراوانی درباره شکر نقل شده است که در این نوشته می‌ خواهیم به تعدادی از آن کلمات که درباره خود شکر کردن است بپردازیم و انتظار داریم که از دریای وسیع علوم حضرت صادق علیه السلام درّ ناشناخته ‌ای را برای بهره برداری در زندگی خود بیابیم.
[/HR] [h=2]اهمیت شکرگزاری[/h] حقیقت این است که شکرگزاری، به همین سادگی که بیان می ‌کنیم نیست. به عبارت دیگر، شکرگزاری یک کار عبادی مهم است که باید اهمیت و روش درست آن را آموخت. درباره اهمیت شکرگزاری همین بس که مایه ثابت ماندن نعمتهای موجود ما و مایه زیاد شدن آنها می ‌گردد و در مقابل، کفران نعمت یکی از شکلهای کافر بودن است.(1)
ارتباط شکرگزاری با افزایش نعمت به حدی زنده و سریع است که اولیای دین فرمود‌ه‌ اند: "هیچگاه نمی‌ شود که بنده در یاد خود شکر نعمتی را که خدا به او داده است به جا بیاورد مگر اینکه نعمتش افزوده می ‌گردد قبل از اینکه شکرش به مرحله زبان هم برسد."(2)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است که یکی از انواع آن کفران نعمت است(3)
[h=4]شکر و صبر دو روی یک سکه
[/h]گاهی واقعی ترین مسائل برای ما عجیب می ‌نمایند. یکی از حقایق عالم این است که از دید الهی، شکر در خوشی ها و صبر در سختی ها معادل یکدیگرند. امام صادق علیه السلام از جدّ خود رسول خدا صلی الله علیه و آله اینگونه روایت می ‌کنند: «آنکه غذا می ‌خورد و شاکر است همان اجر کسی را دارد که روزه (مستحبی) گرفته و بر گرسنگی صبر می ‌کند و آنکه در رفاه است و بهر عافیت خود شاکر است همان اجر کسی را دارد که گرفتاری پیدا کرده است اما صبر می ‌کند و آنکه اهل بخشش است و (بخاطر این توفیق الهی) شاکر است همان اجر کسی را دارد که محروم است و قناعت می‌ ورزد.»(4)
نباید ذکر شریف "حمد" را کوچک بشماریم بلکه باید به مغز آن نیز توجه کنیم که همانا توجه قلبی به صاحب نعمت است. کلید شناخت حمد واقعی را در این روایت از حضرت صادق علیه السلام می‌ یابیم که فرمودند: «هر کس که خدایش نعمتی به او داده و آن نعمت را با قلبش بشناسد، شکرش را به جا آورده است.»

[h=4]سخنی درباره شناخت شکر واقعی[/h] در اینجا به مرور مطالبی که تا کنون درباره شکر آموختیم می‌ پردازیم:
1- شکر، خودش توفیقی است که خدا به بندگان می ‌دهد تا یاد شکرگزاری بیفتند.
2- نتیجه شکرگزاری افزایش و دوام نعمت است.
3- نتیجه شکرگزاری بسیار سریع عاید انسان می ‌شود.
4- شکرگزاری در حال رفاه و آرامش همان اجر صبر در حال گرفتاری و مشکلات را دارد.

[h=4]آنگاه که ناشکری خود را شکر حساب می ‌کنیم[/h] از مطالب بالا می‌ آموزیم که شکر یک کار مهم و حسابی است که ثمرات مهمی هم در زندگی دارد. بنابراین اگر این ثمرات را در زندگی مشاهده نمی‌ کنیم، بدون شک باید در نحوه شکرگزاری خود شک کنیم. به عبارت دیگر، ممکن است خیال کنیم که شاکر خدا هستیم اما از دید خدا جزو شاکران محسوب نگردیم.

[h=4]شکری که زبانی است اما لقلقه زبان نیست[/h] اما در میان ما کمتر کسی است که هر روز زبانش به شکر الهی گویا نباشد، پس چه می ‌شود که جزو شاکران نیستیم. مگر ذکر "الحمد لله ربّ العالمین" نشانه شکرگزاری نیست؟


در پاسخ باید گفت که شکر یک مغز و جانمایه دارد که اگر در درون ذکر "الحمد لله" جای نگرفته باشد، این ذکر را از اثر می- ‌اندازد. آنچه جانمایه شکر است، توجه قلبی به این است که این نعمت از جانب خداست.
از امام صادق علیه السلام می ‌آموزیم که ذکر "الحمد لله" وسیله خوبی برای شکرگزاری هر نعمت کوچک و بزرگی است(5) بنابراین نباید ذکر شریف "حمد" را کوچک بشماریم بلکه باید به مغز آن نیز توجه کنیم که همانا توجه قلبی به صاحب نعمت است. کلید شناخت حمد واقعی را در این روایت از حضرت صادق علیه السلام می‌ یابیم که فرمودند: «هر کس که خدایش نعمتی به او داده و آن نعمت را با قلبش بشناسد، شکرش را به جا آورده است.»(6)
[h=4]چند راه شکرگزاری که ار پیشوای ششم می آموزیم
[/h]یک – هنگام استفاده از هر نعمتی توجه کنیم که خدا آن را به ما داده است و نیز "الحمد لله" بگوییم.(7)
دو – از کسی که به ما خوبی می ‌کند و نعمت خدا به واسطه او به ما برسد، تشکر کنیم. (8)
سه – وقتی شخص معلول یا مشکلداری را می ‌بینیم، با یاد سلامتی و آسایش خود خدا را حمد کنیم (البته به شکلی که آن شخص نشنود و رنجیده خاطر نگردد). (9)
چهار – وقتی نعمتی به ما می‌ رسد یا یاد نعمتی می ‌افتیم سجده شکر کنیم و اگر موقعیتمان مناسب نیست، صورت را بر دست گذاشته، "الحمد لله" بگوییم.(10) [h=4]شکرهای بدعت ‌گونه
[/h] شکر یک عمل دینی مهم است که در درون دین کامل می ‌شود اما هم اکنون برخی از مکتبهای فکری این جزء را از دین گُزیده کرده ‌اند و تحت عنوان "قانون شکرگزاری" معرفی می ‌کنند. مثلاً جملاتی را به مخاطبین خود آموزش می‌ دهند که هر روز بگویند و شامل مضامین شکرگزاری است.
نکته مهم آن است که اولاً این قانون را از دین گرفته ‌اند و به عنوان جزئی از مکتب خود معرفی می ‌کنند اما در حقیقت با این کار شکر را از کارکرد اصلی خود که یک عبادت الهی است خارج می ‌کنند و به آن به عنوان ابزاری برای جلب منفعتهای بیشتر نظر می‌ کنند. شاهد آنکه در بسیاری از این مکاتب، به احکام الهی و انجام دادن فرایض دینی اهمیت داده نمی‌ شود. توجه به حلالها و حرامهای الهی اصل مهمی تلقی نمی‌ شود، اما بر تکرار اذکاری با کلمات تشکر و شکر تأکید می‌ شود.

شکر یک کار مهم و حسابی است که ثمرات مهمی در زندگی دارد. اگر این ثمرات را در زندگی مشاهده نمی‌ کنیم، بدون شک باید در نحوه شکرگزاری خود شک کنیم. یعنی ممکن است خیال کنیم که شاکر خدا هستیم اما از دید خدا جزو شاکران محسوب نگردیم.

بنابراین نباید فریفته این ظاهرهای زیبا از این گروه‌ ها شویم،‌ هر چند در ظاهر تأثیراتی هم ببینیم زیرا تأثیرات ممکن است بر مبنای باطل باشد و اگر کسی به حلالها و حرامهای الهی بی‌ اهمیتی کند اما اتفاقات خوشایندی در زندگی ‌اش بیفتد، نه تنها باید خوشحال نباشد و آن را نشانه خوبی نداند، بلکه باید بر بدعاقبتی و مکر الهی ترسان باشد.(11)

[h=4]نعمت اصلی، شکر اصلی[/h] نعمت دین و شناخت راه خدا و هدایت به راه جانشینان معصوم رسول خدا صلی الله علیه و آله بزرگترین نعمت خداست، به حدی که اصل نعمت و نعمت اصلی همان است. شکر دیندار بودن، بیان کردن آن است.(12)

پی‌نوشت:
1- قَالَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ علیه السلام مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً فَشَكَرَهَا بِقَلْبِهِ إِلَّا اسْتَوْجَبَ الْمَزِیدَ فِیهَا قَبْلَ أَنْ یُظْهِرَ شُكْرَهَا عَلَى لِسَانِهِ (بحارالانوار، جلد 68، باب شکر)
2- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْكُفْرُ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ النِّعَمِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ یَحْكِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ الْآیَةَ وَ قَالَ اللَّهُ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ قَالَ فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِی وَ لا تَكْفُرُونِ‏(بحارالانوار، جلد 68، باب شکر)
3- و سپس این آیه را تلاوت کردند که گفته سلیمان علیه السلام است:" هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی‏ أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ"
4- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الطَّاعِمُ الشَّاكِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ كَأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَى الشَّاكِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ كَأَجْرِ الْمُبْتَلَى الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَى الشَّاكِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ كَأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ (کافی، جلد دوم، باب شکر)
5- عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ لِی مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ كَبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُكْرَهَا (کافی، جلد دوم، باب شکر)
6- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَا (کافی، جلد دوم، باب شکر)
7- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ ظَاهِراً بِلِسَانِهِ فَتَمَّ كَلَامُهُ حَتَّى یُوْمَرَ لَهُ بِالْمَزِیدِ(کافی، جلد دوم، باب شکر)
8- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَكْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْكُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْكَ وَ أَنْعِمْ عَلَى مَنْ شَكَرَكَ فَإِنَّهُ لَا زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُكِرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا كُفِرَتْ الشُّكْرُ زِیَادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِیَرِ(کافی، جلد دوم، باب شکر)
9- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الْبَلَاءِ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ لَا تُسْمِعُوهُمْ فَإِنَّ ذَلِكَ یَحْزُنُهُمْ(کافی، جلد دوم، باب شکر)
10- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِذَا ذَكَرَ أَحَدُكُمْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ شُكْراً لِلَّهِ فَإِنْ كَانَ رَاكِباً فَلْیَنْزِلْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ وَ إِنْ لَمْ یَكُنْ یَقْدِرُ عَلَى النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى قَرَبُوسِهِ وَ إِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى كَفِّهِ ثُمَّ لْیَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى مَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ (کافی، جلد دوم، باب شکر)
11- یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ (نهج البلاغه، حکمت 25)
12- سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ قَالَ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَیْكَ بِمَا فَضَّلَكَ وَ أَعْطَاكَ وَ أَحْسَنَ إِلَیْكَ ثُمَّ قَالَ فَحَدَّثَ بِدِینِهِ وَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ وَ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِ (کافی، جلد دوم، باب شکر)

[h=1]صلوات خاصه «امام صادق علیه السلام»[/h] بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی جعفر بن محمدالصادق
خازن العلم الداعی الیک بالحق النور المبین
اللهم و کما جعلته معدن کلامک و وحیک
و خازن علمک و لسان توحیدک
و ولی امرک و مستحفظ دینک
و صل علیه افضل ما صلیت علی احد من اصفیائک و حججک
انک حمید مجید

[h=1]پند صادقانه به دولتمردان[/h]

بهترین مواعظ ، مواعظی است كه دلهای سخت را نرم كند در این میان پندها واندرزهای صادقانه امام جعفر بن محمد علیهماالسلام به شیعیان از برجستگی خاصی برخوردار است. از جمله مواعظ نسبتا معروف آن حضرت، مواعظ ایشان به عبدالله بن جندب و حدیث عنوان بصری و نامه آن حضرت به عبدالله نجاشی می باشد كه مراجعه خواننده محترم به منابع (1) خالی از لطف نیست . ما نیز پاره ای از نامه حضرت به عبدالله نجاشی را با مختصری توضیح ذكر می نماییم بلكه چراغ راهمان شود.

هم خوشحال و هم ناراحت
عبدالله نجاشی از موالیان امام صادق علیه السلام بوده است كه در زمان حضرت از طرف دستگاه خلافت عباسی ، ولایت اهواز به او سپرده می شود و او در نامه ای از حضرت كسب تكلیف می نماید و بعد از دعا در حق حضرت ، می نویسد كه: «من به ولایت اهواز مبتلا شدم و از آقا و مولای خود می خواهم حد و حدود من را مشخص نماید تا بفهمم با چه عملی به خدا نزدیك شوم و چگونه بیت المال را خرج كنم و به چه كسی اعتماد نمایم و چه كسی را اهل سرّ خود قرار دهم...».
آن حضرت نیز بعد از دعا در حق عبدالله می فرمایند:
« خبر والی شدن تو بر اهواز مرا هم خوشحال كرد و هم ناراحت ، علت خوشحالی این است كه شاید خداوند به وسیله تو به شیعیان عزت دهد و ضعف آنان را بر طرف نماید ...
و اما ناراحتی ام به این دلیل است كه مبادا نسبت به دوستان ما لغزشی مرتكب شوی كه باعث شود بوی بهشت را هم نشنوی !!!
بدان كه خلاص و رهایی تو در حفظ خون مۆمنین و دست برداشتن از آزار آنان و رفق و مدارا با مردم است و همچنین در تأنی و معاشرت نیكو و نرمی بدون ضعف و صلابت بدون خشونت .
مواظب باش سخن چینان و افراد نمام و دو بهم زن ، خود را به تو نچسبانند كه در این صورت خدا بر تو غضب خواهد نمود و آبرویت را خواهد برد .

انسان اگر ایمان به خدا و آخرت داشته باشد ، نگاهش به مقام و موقعیت خصوصا در حكومت اسلامی صرفا نگاه به یك موقعیت خطیری است كه مایه آزمایش بسیار سختی برای او خواهد بود و با وجود چنین ایمان و عقلی، ‌انسان باید از پست و مقام فراری باشد نه این كه برای بدست آوردن آن رقابت كند یا خدای نكرده برای رسیدن به آن مرتكب حرام شود

انسان اگر ایمان به خدا و آخرت داشته باشد ، نگاهش به مقام و موقعیت خصوصا در حكومت اسلامی صرفا نگاه به یك موقعیت خطیری است كه مایه آزمایش بسیار سختی برای او خواهد بود و با وجود چنین ایمان و عقلی، ‌انسان باید از پست و مقام فراری باشد نه این كه برای بدست آوردن آن رقابت كند یا خدای نكرده برای رسیدن به آن مرتكب حرام شود
در امور و كارها تنها به كسی اعتماد كن كه امتحان پس داده باشد و او را آزموده باشی و اهل بصیرت باشد، یاران خود را خوب تشخیص بده و همه را بیازمای!
مبادا درهمی را در راه غیر خدا خرج كنی و مثلا به شاعران متملق یا دلقكان دهی ، جوایز و هدایای تو باید به كارمندان و زحمتكشان داده شود .
مبادا چیزی از طلا و نقره برای خود بیاندوزی!
هیچ گاه سیر كردن شكم های گرسنه كه آتش غضب خدا را خاموش می كند كوچك مشمار !
چرا كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود : ایمان ندارد كسی كه شب سیر بخوابد در حالی كه همسایه او گرسنه باشد !
بگذار از پستی دنیا به تو خبر دهم:
وقتی حسین بن علی علیهماالسلام به سمت كوفه روان شد ابن عباس او را به خدا قسم داد كه مرو كشته می شوی !
حسین بن علی علیهماالسلام فرمود: من خود، جایگاه كشته شدنم را بهتر از تو می دانم و جز فراق دنیا از آن برایم چیزی نمانده! ای ابن عباس آیا می خواهی داستان امیرالمومنین علیه السلام و دنیا را برای تو بازگو كنم؟
گفت: بله، به جانم قسم كه دوست دارم بشنوم .
فرمود: امیرالمومنین علیه السلام به من فرمود:

روزی در هنگامی كه فدك تحت اختیار فاطمه علیهاالسلام بود به همراه بیلی در قسمتی از آن مشغول كار بودم كه ناگهان زنی بسیار زیبا در مقابلم آشكار شد كه جمالش دلربا بود... آن زن به من گفت : آیا می خواهی با من ازدواج نمایی تا از این بیل راحت شوی و تمام گنجهای زمین را به رویت بگشایم ؟!
به او گفتم: تو كیستی ؟
گفت: من دنیا هستم !
به او گفتم كه برو و شوی دیگری طلب كن، تو در شأن من نیستی و با بیل خود مشغول به كار شدم و اشعاری را زیر لب زمزمه نمودم ...
امیرالمومنین علیه السلام از دنیا خارج شد در حالی كه حق هیچ بنده ای بر گردن او نبود و سائر ائمه علیهم السلام نیز این چنین بودند .
[ ای نجاشی ] مواظب باش مومنی را نترسانی به فریاد مومنین برس !
چرا كه پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
كسی كه به فریاد مومنی برسد خداوند در قیامت به فریاد او خواهد رسید . كسی كه یك حاجت برادر مومن خود را برآورده كند خداوند حاجات كثیره او را برآورده خواهد كرد. كسی كه مومنی را لباس بپوشاند یا سیر كند یا او را بر مركب خود سوار نماید یا وسائل ازدواج او را فراهم نماید، خداوند او را از لباس ها و غذاها و مركبها و همسران بهشتی عنایت كند ... كسی كه برادر مومنش را به خاطر خدا زیارت كند زائر خدا خواهد بود .
مبادا لغزش مومنین را پیگیری كنی كه خدا نیز با تو چنین خواهد كرد ! كمترین مرحله كفر این است كه انسان كلامی را از برادر مومنش بشنود و آن را به خاطر نگه دارد تا روزی او را رسوا كند ! »

مبادا لغزش مومنین را پیگیری كنی كه خدا نیز با تو چنین خواهد كرد ! كمترین مرحله كفر این است كه انسان كلامی را از برادر مومنش بشنود و آن را به خاطر نگه دارد تا روزی او را رسوا كند !

توفیق یا آزمون
آن چه در این نامه بسیار از نكات دیگر قابل توجه است این است كه این شخص یعنی نجاشی ولایت اهواز را برای خود توفیق و طعمه نمی دانست بلكه آن را مایه ابتلا و آزمایش می دانست. چنانچه در نامه خود به امام صادق علیه السلام گفت: من به ولایت اهواز مبتلا شدم !
و امام علیه السلام نیز فرمود: من از این خبر هم خوشحالم و هم ناراحت !!!
امیرالمومنین علیه السلام نیز به یكی از كارگزاران خود فرمودند : شغل تو طعمه و شكار برای تو نیست بلكه امانت است.(2) .
آری انسان اگر ایمان به خدا و آخرت داشته باشد ، نگاهش به مقام و موقعیت خصوصا در حكومت اسلامی صرفا نگاه به یك موقعیت خطیری است كه مایه آزمایش بسیار سختی برای او خواهد بود و با وجود چنین ایمان و عقلی، ‌انسان باید از پست و مقام فراری باشد نه این كه برای بدست آوردن آن رقابت كند یا خدای نكرده برای رسیدن به آن مرتكب حرام شود، چرا كه این وسیله هدف را توجیه نمی نماید !

پی نوشت:
1-تحف العقول ص301 ؛ مستدرك الوسائل ج11 ص 290 ؛ مكاسب محرمه شیخ انصاری ج1 ص103 .
2- « إن عملك لیس لك بطعمة و لكنه أمانة » بحار الأنوار ج32ص362 .

[h=1]امام صادق(ع) ناجی شیعه از اضمحلال‌ و نابودى‌ [/h]
عصر برخورد مكتبها و ايده‌ئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفى‌ و كلامى‌ مختلف‌ بود عصرى‌ كه‌ كوچكترين‌ كم‌ كارى‌ يا عدم‌ بيدارى‌ و تحرك‌ پاسدار راستين‌ اسلام‌ ، يعنى‌ امام‌ ( ع‌ ) ، موجب‌ نابودى‌ دين‌ و پوسيدگى‌ تعليمات‌ حيات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بيرون‌ مى‌شد.

یزدرسا؛حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السلام‌ رئيس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شيعه‌ ) در روز 17ربيع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود . پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بكر مى‌باشد. كنيه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گراميش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربيت اوليه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چينى‌ كرده‌ است‌ . پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نيز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ كرد و با اين‌ ترتيب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود كه‌ هر يك‌ از آنان‌ در زمان‌ خويش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فيض‌ كسب‌ نور مى‌نمودند گذرانيد . بنابراين‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ كه‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد كه‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذكاوت‌ بسيار ، به‌ حد كمال‌ علم‌ و ادب‌ رسيد و در عصر خود بزرگترين‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گرديد . پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نيز دوره‌ امامت‌ او بود كه‌ در اين‌ مدت‌ "مكتب‌ جعفرى‌" را پايه‌ريزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شريعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گرديد . زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ اميه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ - وليد بن‌ يزيد - يزيد بن‌ وليد - ابراهيم‌ بن‌ وليد - مروان‌ حمار ) كه‌ هر يك‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و كدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ مى‌كرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نيز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ كردند و نشان‌ دادند كه‌ در بيداد و ستم‌ بر امويان‌ پيشى‌ گرفته‌اند ، چنانكه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در 10 سال‌ آخر عمر شريفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بيشترى‌ بسر مى‌برد . عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) يكى‌ از طوفانى‌ترين‌ ادوار تاريخ‌ اسلام‌ است‌ كه‌ از يك‌ سواغتشاشها و انقلابهاى‌ پياپى‌ گروههاى‌ مختلف‌ ، بويژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسين‌ ( ع‌ ) رخ‌ مى‌داد ، كه‌ انقلاب‌ "ابو سلمه‌" در كوفه‌ و "ابو مسلم‌" در خراسان‌ و ايران‌ از مهمترين‌ آنها بوده‌ است‌ . و همين‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حكومت‌ شوم‌ بنى‌ اميه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از يوغ‌ ستم‌ و بيدادشان‌ رها ساخت‌ . ليكن‌ سرانجام‌ بنى‌ عباس‌ با تردستى‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حكومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ كردند . دوره‌ انتقال‌ حكومت‌ هزار ماهه‌ بنى‌ اميه‌ به‌ بنى‌ عباس‌ طوفانى‌ترين‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترين‌ دورانى‌ بود كه‌ زندگى‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) را فراگرفته‌ بود . و از ديگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مكتبها و ايده‌ئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفى‌ و كلامى‌ مختلف‌ بود ، كه‌ از برخورد ملتهاى‌ اسلام‌ با مردم‌ كشورهاى‌ فتح‌ شده‌ و نيز روابط مراكز اسلامى‌ با دنياى‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نيز شور و هيجانى‌ براى‌ فهميدن‌ و پژوهش‌ پديد آورده‌ بود . عصرى‌ كه‌ كوچكترين‌ كم‌ كارى‌ يا عدم‌ بيدارى‌ و تحرك‌ پاسدار راستين‌ اسلام‌ ، يعنى‌ امام‌ ( ع‌ ) ، موجب‌ نابودى‌ دين‌ و پوسيدگى‌ تعليمات‌ حيات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بيرون‌ مى‌شد . اينجا بود كه‌ امام‌ ( ع‌ ) دشوارى‌ فراوان‌ در پيش‌ و مسؤوليت‌ عظيم‌ بر دوش‌ داشت‌ . پيشواى‌ ششم‌ در گير و دار چنين‌ بحرانى‌ مى‌بايست‌ از يك‌ سو به‌ فكر نجات‌ افكار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بى‌دينى‌ و كفر و نيز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامى‌ از مسير راستين‌ باشد ، و از توجيهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دين‌ به‌ وسيله‌ خلفاى‌ وقت‌ جلوگيرى‌ كند . علاوه‌ بر اين‌ ، با نقشه‌اى‌ دقيق‌ و ماهرانه‌ ، شيعه‌ را از اضمحلال‌ و نابودى‌ برهاند ، شيعه‌اى‌ كه‌ در خفقان‌ و شكنجه‌ حكومت‌ پيشين‌ ، آخرين‌ رمقها را مى‌گذراند ، و آخرين‌ نفرات‌ خويش‌ را قربانى‌ مى‌داد ، و رجال‌ و مردان‌ با ارزش‌ شيعه‌ يا مخفى‌ بودند ، و يا در كر و فر و زرق‌ و برق‌ حكومت‌ غاصب‌ ستمگر ذوب‌ شده‌ بودند ، و جرأت‌ ابراز شخصيت‌ نداشتند ، حكومت‌ جديد هم‌ در كشتار و بى‌عدالتى‌ دست‌ كمى‌ از آنها نداشت‌ و وضع‌ به‌ حدى‌ خفقان‌آور و ناگوار و خطرناك‌ بود كه‌ همگى‌ ياران‌ امام‌ ( ع‌ ) را در معرض‌ خطر مرگ‌ قرار مى‌داد ، چنانكه‌ زبده‌هايشان‌ جزو ليست‌ سياه‌ مرگ‌ بودند . "جابر جعفى‌" يكى‌ از ياران‌ ويژه‌ امام‌ است‌ كه‌ از طرف‌ آن‌ حضرت‌ براى‌ انجام‌ دادن‌ امرى‌ به‌ سوى‌ كوفه‌ مى‌رفت‌ . در بين‌ راه‌ قاصد تيز پاى‌ امام‌ به‌ او رسيد و گفت‌ : امام‌ ( ع‌ ) مى‌گويد : خودت‌ را به‌ ديوانگى‌ بزن‌ ، همين‌ دستور او را از مرگ‌ نجات‌ داد و حاكم‌ كوفه‌ كه‌ فرمان‌ محرمانه‌ ترور را از طرف‌ خليفه‌ داشت‌ از قتلش‌ به‌ خاطر ديوانگى‌ منصرف‌ شد . جابر جعفى‌ كه‌ از اصحاب‌ سر امام‌ باقر ( ع‌ ) نيز مى‌باشد مى‌گويد : امام‌ باقر ( ع‌ ) هفتاد هزار بيت‌ حديث‌ به‌ من‌ آموخت‌ كه‌ به‌ كسى‌ نگفتم‌ و نخواهم‌ گفت‌ ...
او روزى‌ به‌ حضرت‌ عرض‌ كرد مطالبى‌ از اسرار به‌ من‌ گفته‌اى‌ كه‌ سينه‌ام‌ تاب‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد و محرمى‌ ندارم‌ تا به‌ او بگويم‌ و نزديك‌ است‌ ديوانه‌ شوم‌ .
امام‌ فرمود : به‌ كوه‌ و صحرا برو و چاهى‌ بكن‌ و سر در دهانه‌ چاه‌ بگذار و در خلوت‌ چاه‌ بگو : حدثنى‌ محمد بن‌ على‌ بكذا وكذا ... ، ( يعنى‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) به‌ من‌ فلان‌ مطلب‌ را گفت‌ ، يا روايت‌ كرد ) . آرى‌ ، شيعه‌ مى‌رفت‌ كه‌ نابود شود ، يعنى‌ اسلام‌ راستين‌ به‌ رنگ‌ خلفا درآيد ، و به‌ صورت‌ اسلام‌ بنى‌ اميه‌اى‌ يا بنى‌ عباسى‌ خودنمايى‌ كند .
در چنين‌ شرايط دشوارى‌ ، امام‌ دامن‌ همت‌ به‌ كمر زد و به‌ احيا و بازسازى‌ معارف‌ اسلامى‌ پرداخت‌ و مكتب‌ علمى‌ عظيمى‌ به‌ وجود آورد كه‌ محصول‌ و بازده‌ آن‌ ، چهار هزار شاگرد متخصص‌ ( همانند هشام‌ ، محمد بن‌ مسلم‌ و ... ) در رشته‌هاى‌ گوناگون‌ علوم‌ بودند ، و اينان‌ در سراسر كشور پهناور اسلامى‌ آن‌ روز پخش‌ شدند .
هر يك‌ از اينان‌ از طرفى‌ خود ، بازگوكننده‌ منطق‌ امام‌ كه‌ همان‌ منطق‌ اسلام‌ است‌ و پاسدار ميراث‌ دينى‌ و علمى‌ و نگهدارنده‌ تشيع‌ راستين‌ بودند ، و از طرف‌ ديگر مدافع‌ و مانع‌ نفوذ افكار ضد اسلامى‌ و ويرانگر در ميان‌ مسلمانان‌ نيز بودند . تأسيس‌ چنين‌ مكتب‌ فكرى‌ و اين‌ سان‌ نوسازى‌ و احياگرى‌ تعليمات‌ اسلامى‌ ، سبب‌ شد كه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) به‌ عنوان‌ رئيس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( تشيع‌ ) مشهور گردد .
ليكن‌ طولى‌ نكشيد كه‌ بنى‌ عباس‌ پس‌ از تحكيم‌ پايه‌هاى‌ حكومت‌ و نفوذ خود ، همان‌ شيوه‌ ستم‌ و فشار بنى‌ اميه‌ را پيش‌ گرفتند و حتى‌ از آنان‌ هم‌ گوى‌ سبقت‌ را ربودند. . امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) كه‌ همواره‌ مبارزى‌ نستوه‌ و خستگى‌ناپذير و انقلابيى‌ بنيادى‌ در ميدان‌ فكر و عمل‌ بوده‌ ، كارى‌ كه‌ امام‌ حسين‌ ( ع‌ ) به‌ صورت‌ قيام‌ خونين‌ انجام‌ داد ، وى‌ قيام‌ خود را در لباس‌ تدريس‌ و تأسيس‌ مكتب‌ و انسان‌ سازى‌ انجام‌ داد و جهادى‌ راستين‌ كرد . جنبش‌ علمى‌ اختلافات‌ سياسى‌ بين‌ امويان‌ و عباسيان‌ و تقسيم‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ فرقه‌هاى‌ مختلف‌و ظ‌هور عقايد مادى‌ و نفوذ فلسفه‌ يونان‌ در كشورهاى‌ اسلامى‌ ، موجب‌ پيدايش‌ يك‌ نهضت‌ علمى‌ گرديد . نهضتى‌ كه‌ پايه‌هاى‌ آن‌ بر حقايق‌ مسلم‌ استوار بود . چنين‌ نهضتى‌ لازم‌ بود ، تا هم‌ حقايق‌ دينى‌ را از ميان‌ خرافات‌ و موهومات‌ و احاديث‌ جعلى‌ بيرون‌ كشد و هم‌ در برابر زنديقها و ماديها با نيروى‌ منطق‌ و قدرت‌ استدلال‌ مقاومت‌ كند و آراى‌ سست‌ آنها را محكوم‌ سازد . گفتگوهاى‌ علمى‌ و مناظ‌رات‌ آن‌ حضرت‌ با افراد دهرى‌ و مادى‌ مانند "ابن‌ ابى‌ العوجاء" و "ابو شاكر ديصانى‌" و حتى‌ "ابن‌ مقفع‌" معروف‌ است‌ .

به‌ وجود آمدن‌ چنين‌ نهضت‌ علمى‌ در محيط آشفته‌ و تاريك‌ آن‌ عصر ، كار هر كسى‌ نبود ، فقط كسى‌ شايسته‌ اين‌ مقام‌ بزرگ‌ بود كه‌ مأموريت‌ الهى‌ داشته‌ باشد و از جانب‌ خداوند پشتيبانى‌ شود ، تا بتواند به‌ نيروى‌ الهام‌ و پاكى‌ نفس‌ و تقوا وجود خود را به‌ مبدأ غيب‌ ارتباط دهد ، حقايق‌ علمى‌ را از درياى‌ بيكران‌ علم‌ الهى‌ به‌ دست‌ آورد ، و در دسترس‌ استفاده‌ گوهرشناسان‌ حقيقت‌ قرار دهد . تنها وجود گرامى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مى‌توانست‌ چنين‌ مقامى‌ داشته‌ باشد ، تنها امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) بود كه‌ با كناره‌گيرى‌ از سياست‌ و جنجالهاى‌ سياسى‌ از آغاز امامت‌ در نشر معارف‌ اسلام‌ و گسترش‌ قوانين‌ و احاديث‌ راستين‌ دين‌ مبين‌ و تبليغ‌ احكام‌ و تعليم‌ و تربيت‌ مسلمانان‌ كمر همت‌ بر ميان‌ بست‌ .
زمان‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در حقيقت‌ عصر طلايى‌ دانش‌ و ترويج‌ احكام‌ و تربيت‌ شاگردانى‌ بود كه‌ هر يك‌ مشعل‌ نورانى‌ علم‌ را به‌ گوشه‌ و كنار بردند و در "خودشناسى‌" و "خداشناسى‌" مانند استاد بزرگ‌ و امام‌ بزرگوار خود در هدايت‌ مردم‌ كوشيدند . در همين‌ دوران‌ درخشان‌ - در برابر فلسفه‌ يونان‌ - كلام‌ و حكمت‌ اسلامى‌ رشد كرد و فلاسفه‌ و حكماى‌ بزرگى‌ در اسلام‌ پرورش‌ يافتند . همزمان‌ با نهضت‌ علمى‌ و پيشرفت‌ دانش‌ بوسيله‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) در مدينه‌ ، منصور خليفه‌ عباسى‌ كه‌ از راه‌ كينه‌ و حسد ، به‌ فكر ايجاد مكتب‌ ديگرى‌ افتاد كه‌ هم‌ بتواند در برابر مكتب‌ جعفرى‌ استقلال‌ علمى‌ داشته‌ باشد و هم‌ مردم‌ را سرگرم‌ نمايد و از خوشه‌چينى‌ از محضر امام‌ ( ع‌ ) بازدارد . بدين‌ جهت‌ منصور مدرسه‌اى‌ در محله‌ "كرخ‌" بغداد تأسيس‌ نمود . منصور در اين‌ مدرسه‌ از وجود ابو حنيفه‌ در مسائل‌ فقهى‌ استفاده‌ نمود و كتب‌ علمى‌ و فلسفى‌ را هم‌ دستور داد از هند و يونان‌ آوردند و ترجمه‌ نمودند ، و نيز مالك‌ را - كه‌ رئيس‌ فرقه‌ مالكى‌ است‌ - بر مسند فقه‌ نشاند ، ولى‌ اين‌ مكتبها نتوانستند وظ‌يفه‌ ارشاد خود را چنانكه‌ بايد انجام‌ دهند . امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) مسائل‌ فقهى‌ و علمى‌ و كلامى‌ را كه‌ پراكنده‌ بود ، به‌ صورت‌ منظم‌ درآورد ، و در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ شاگردان‌ زيادى‌ تربيت‌ فرمود كه‌ باعث‌ گسترش‌ معارف‌ اسلامى‌ در جهان‌ گرديد . دانش‌گسترى‌ امام‌ ( ع‌ ) در رشته‌هاى‌ مختلف‌ فقه‌ ، فلسفه‌ و كلام‌ ، علوم‌ طبيعى‌ و ... آغاز شد . فقه‌ جعفرى‌ همان‌ فقه‌ محمدى‌ يا دستورهاى‌ دينى‌ است‌ كه‌ از سوى‌ خدا به‌ پيغمبر بزرگوارش‌ از طريق‌ قرآن‌ و وحى‌ رسيده‌ است‌ . بر خلاف‌ ساير فرقه‌ها كه‌ بر مبناى‌ عقيده‌ و رأى‌ و نظر خود مطالبى‌ را كم‌ يا
زياد مى‌كردند ، فقه‌ جعفرى‌ توضيح‌ و بيان‌ همان‌ اصول‌ و فروعى‌ بود كه‌ در مكتب‌ اسلام‌ از آغاز مطرح‌ بوده‌ است‌ . ابو حنيفه‌ رئيس‌ فرقه‌ حنفى‌ درباره‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گفت‌ : من‌ فقيه‌تر از جعفرالصادق‌ كسى‌ را نديده‌ام‌ و نمى‌شناسم‌ . فتواى‌ بزرگترين‌ فقيه‌ جهان‌ تسنن‌ شيخ‌ محمد شلتوت‌ رئيس‌ دانشگاه‌ الازهر مصر كه‌ با كمال‌ صراحت‌ عمل‌ به‌ فقه‌ جعفرى‌ را مانند مذاهب‌ ديگر اهل‌ سنت‌ جايز دانست‌ - در روزگار ما - خود اعترافى‌ است‌ بر استوارى‌ فقه‌ جعفرى‌ و حتى‌ برترى‌ آن‌ بر مذاهب‌ ديگر . و اينها نتيجه‌ كار و عمل‌ آن‌ روز امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . در رشته‌ فلسفه‌ و حكمت‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) هميشه‌ با اصحاب‌ و حتى‌ كسانى‌ كه‌ از دين‌ و اعتقاد به‌ خدا دور بودند مناظ‌راتى‌ داشته‌ است‌ . نمونه‌اى‌ از بيانات‌ امام‌ ( ع‌ ) كه‌ در اثبات‌ وجود خداوند حكيم‌ است‌ ، به‌ يكى‌ از شاگردان‌ واصحاب‌ خود به‌ نام‌ "مفضل‌ بن‌ عمر" فرمود كه‌ در كتابى‌ به‌ نام‌ "توحيد مفضل‌" هم‌ اكنون‌ در دست‌ است‌ . مناظ‌رات‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) با طبيب‌ هندى‌ كه‌ موضوع‌ كتاب‌ "اهليلجه‌" است‌ نيز نكات‌ حكمت‌آموز بسيارى‌ دارد كه‌ گوشه‌اى‌ از درياى‌ بيكران‌ علم‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . براى‌ شناسايى‌ استاد معمولا دو راه‌ داريم‌ ، يكى‌ شناختن‌ آثار و كلمات‌ او ، دوم‌ شناختن‌ شاگردان‌ و تربيت‌شدگان‌ مكتبش‌ . كلمات‌ و آثار و احاديث‌ زيادى‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ما حتى‌ قطره‌اى‌ از دريا را نمى‌توانيم‌ به‌ دست‌ دهيم‌ مگر "نمى‌ از يمى‌" . اما شاگردان‌ آن‌ حضرت‌ هم‌ بيش‌ از چهار هزار بوده‌اند ، يكى‌ از آنها "جابر بن‌ حيان‌" است‌ . جابر از مردم‌ خراسان‌ بود . پدرش‌ در طوس‌ به‌ داروفروشى‌ مشغول‌ بود كه‌ به‌ وسيله‌ طرفداران‌ بنى‌ اميه‌ به‌ قتل‌ رسيد . جابر بن‌ حيان‌ پس‌ از قتل‌ پدرش‌ به‌ مدينه‌ آمد . ابتدا در نزد امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و سپس‌ در نزد امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) شاگردى‌ كرد . جابر يكى‌ از افراد عجيب‌ روزگار و از نوابغ‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ . در تمام‌ علوم‌ و فنون‌ مخصوصا در علم‌ شيمى‌ تأليفات‌ زيادى‌ دارد ، و در رساله‌هاى‌ خود همه‌ جا نقل‌ مى‌كند كه‌ ( جعفر بن‌ محمد ) به‌ من‌ چنين‌ گفت‌ يا تعليم‌ داد يا حديث‌ كرد . از اكتشافات‌ او اسيد ازتيك‌ ( تيزآب‌ ) و تيزاب‌ سلطانى‌ و الكل‌ است‌ . وى‌ چند فلز و شبه‌ فلز را در زمان‌ خود كشف‌ كرد . در دوران‌ "رنسانس‌ اروپا" در حدود 30. رساله‌ از جابر به‌ زبان‌ آلمانى‌ چاپ‌ و ترجمه‌ شده‌ كه‌ در كتابخانه‌هاى‌ برلين‌ و پاريس‌ ضبط است‌ . حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) بر اثر توطئه‌هاى‌ منصور عباسى‌ در سال‌ 148 هجرى‌ مسموم‌ و در قبرستان‌ بقيع‌ در مدينه‌ مدفون‌ شد . عمر شريفش‌ در اين‌ هنگام‌ 65 سال‌ بود . از جهت‌ اينكه‌ عمر بيشترى‌ نصيب‌ ايشان‌ شده‌ است‌ به‌ "شيخ‌ الائمه‌" موسوم‌ است‌ .
حضرت‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) هفت‌ پسر و سه‌ دختر داشت‌ . پس‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مقام‌ امامت‌ بنا به‌ امر خدا به‌ امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) منتقل‌ گرديد .
ديگر از فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ اسمعيل‌ است‌ كه‌ بزرگترين‌ فرزند امام‌ بوده‌ و پيش‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) از دنيا رفته‌ است‌ . طايفه‌ اسماعيليه‌ به‌ امامت‌ وى‌ قائلند .
خلق‌ و خوى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مانند پدران‌ بزرگوار خود در كليه‌ صفات‌ نيكو و سجاياى‌ اخلاقى‌ سرآمد روزگار بود . حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) داراى‌ قلبى‌ روشن‌ به‌ نور الهى‌ و در احسان‌ و انفاق‌ به‌ نيازمندان‌ مانند اجداد خود بود . داراى‌ حكمت‌ و علم‌ وسيع‌ و نفوذ كلام‌ و قدرت‌ بيان‌ بود . با كمال‌ تواضع‌ و در عين‌ حال‌ با نهايت‌ مناعت‌ طبع‌ كارهاى‌ خود را شخصا انجام‌ مى‌داد ، و در برابر آفتاب‌ سوزان‌ حجاز بيل‌ به‌ دست‌ گرفته‌ ، در مزرعه‌ خود كشاورزى‌ مى‌كرد و مى‌فرمود : اگر در اين‌ حال‌ پروردگار خود را ملاقات‌ كنم‌ خوشوقت‌ خواهم‌ بود ، زيرا به‌ كد يمين‌ و عرق‌ جبين‌ آذوقه‌ و معيشت‌ خود و خانواده‌ام‌ را تأمين‌ مى‌نمايم‌ . ابن‌ خلكان‌ مى‌نويسد : امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) يكى‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ اماميه‌ و از سادات‌ اهل‌ بيت‌ رسالت‌ است‌ . از اين‌ جهت‌ به‌ وى‌ صادق‌ مى‌گفتند كه‌ هر چه‌ مى‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضيلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ كه‌ گفته‌ شود . مالك‌ مى‌گويد : با حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) سفرى‌ به‌ حج‌ رفتم‌ ، چون‌ شترش‌ به‌ محل‌ احرام‌ رسيد ، امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حالش‌ تغيير كرد ، نزديك‌ بود از مركب‌ بيفتد و هر چه‌ مى‌خواست‌ لبيك‌ بگويد ، صدا در گلويش‌ گير مى‌كرد . به‌ او گفتم‌ : اى‌ پسر پيغمبر ، ناچار بايد بگويى‌ لبيك‌ ، در جوابم‌ فرمود : چگونه‌ جسارت‌ كنم‌ و بگويم‌ لبيك‌ ، مى‌ترسم‌ خداوند در جوابم‌ بگويد : لا لبيك‌ ولا سعديك‌ .

[h=1]داروی حکیمانه امام ششم در عصر پیچیدگی‌ها[/h]


[/HR] در میان امامان معصوم علیهم ‌السلام، عصر امام ششم حضرت صادق علیه ‌السلام منحصر بفرد بوده و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یك از امامان وجود نداشته است، زیرا آن دوره از نظر سیاسی، دوره ضعف و تزلزل حكومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بود و این دو گروه مدتی در حال كشمكش و مبارزه با یكدیگر بودند.
[/HR]
[h=2]یک امپراطوری نابسامان[/h] بنی امیه در سالیان آخر زندگی امام باقر علیه‌ السلام و نیز سالهای آغاز امامت فرزندش امام صادق علیه السلام یكی از پرماجراترین فصول خود را می ‌گذرانید، قدرت نمائی های نظامی در مرزهای شمال شرقی "تركستان و خراسان" و شمال "آسیای صغیر و آذربایجان" و مغرب "افریقا و اندلس و اروپا" و از سوئی شورشهای پی در پی در نواحی عراق عرب و خراسان و شمال افریقا و هم چنین وضع نابسامان و پریشان ملی، حالت عجیبی به كشور گسترده مسلمان نشین داده بود.
در داخل امت كشمكش ‌های سیاسی و مذهبی شدید سبب شد که امت فرصت نیابد تا واقعیت اسلام را دریابد یا آن را زنده نگاه دارد. از دیدگاه نظری و عملی در افكار و روش مردم، عقیده ‌ای واضح و دارای خطوط كلی وجود نداشت و آن نتیجه گسترش حکومت عباسیان بود كه مردم را در فساد و تباهی غرق كرده بودند و این كار با تزویر و از طریق جعل حدیث و فتوی به رای، و دلیر نمودن غالیان و صوفیان بود، و نتیجه این شد كه مبادی فاسد پدید می‌ آمد.
بر این همه، باید مهم‌ترین ضایعه فكری و معنوی عالم اسلام یعنی "شهادت امام باقر علیه ‌السلام" را افزود، كه شیعیان را داغدار نمود.
در واقع امام صادق علیه ‌السلام با دو گونه انحراف مواجه بود: انحراف در سطح سیاسی كه در دولت وقت مجسم شده بود و انحراف فکری خطرناكی كه در امت بود.
در این فضای مسموم و تاریك و در این روزگار پربلا و دشوار بود كه امام صادق علیه السلام، بار امانت الهی را بردوش كشید و به راستی چه ضروری و حیاتی است بار امانت، با آن مفهوم مترقی كه در فرهنگ شیعی شناخته شده است.
امام از در دست گرفتن حكومت خودداری فرمود و این كار را به وقتی موكول كرد كه نقش دگرگون‌ سازی امت را ایفا كند و در مجرای افكار تاثیر گذارد و در رویدادهای مهمِ نفوذ كند و انحراف‌های گوناگونی را كه واقعیت سیاسی و اجتماعی به وجود آورده بود تصحیح نماید

امام صادق علیه ‌السلام ناچار بود با همه‌ آن تناقضات و امواج منحرف و مخالف كه امت در شرایط و اوضاع آن می ‌زیست و هستی اسلام را تهدید می ‌كرد روبرو گردد. اینك پرسش ما این است كه امام ما چگونه همه‌ آن اوضاع و شرایط را كه به كمال پیچیدگی رسیده بود درمان فرمود؟

[h=2]سازماندهی سپاه عقیدتی[/h] امام صادق علیه ‌السلام که واقعیت امت را از لحاظ فكری و عملی می شناخت، قیام مسلحانه و فوری را برای برپا داشتن حكومت اسلامی كافی ندید. چراکه، برپاداشتن حكومت و نفوذ آن در امت، به مجرد آماده كردن قوا برای حمله‌ نظامی وابسته نبود. بلكه پیش از آن بایستی سپاهی عقیدتی تهیه می ‌شد كه به امام و عصمت او ایمان مطلق داشته باشد و هدف‌های بزرگ او را ادراك كند و در زمینه‌ حكومت، از برنامه او پشتیبانی كرده و در مقابل گردبادهای حوادث، ایستادگی به خرج دهند و دست آوردهایی را كه برای امت حاصل می ‌گردید پاسبانی نماید.
گفتگوی امام صادق علیه ‌السلام با یكی از اصحاب خود مضمون گفته‌ ما را آشكار می ‌سازد. از سدیر صیرفی روایت است كه گفت: «بر امام وارد شدم و گفتم خدای را چه نشسته ‌ای. فرمود: ای سدیر چه اتفاق افتاده است؟ گفتم: از فراوانی دوستان و شیعیان و یارانت سخن می ‌گویم. فرمود: فكر می ‌كنی چند تن باشند؟ گفتم: یكصدهزار. فرمود: یكصدهزار؟ گفتم: آری و شاید دویست هزار. فرمود: دویست هزار؟ گفتم: آری و شاید نیمی از جهان. صیرفی سخن را چنین ادامه داد كه: آن گاه خاموش گردید. و چون همراه با صیرفی به سوی «ینبع» رفتند و امام به گله بزها نگریست او را فرمود: ای سریر، اگر شیعیان ما به تعداد این بزها رسیده بودند بر جای نمی‌ نشستم» (كافی: 2/242)
از این احادیث چنین نتیجه می‌گیریم كه رای امام صادق علیه ‌السلام این بود كه از نظر شخصی و در صورت كلی از عهده ‌دار شدن مبارزه‌ جویی سیاسی منصرف گردد تا در داخل امت دست به سازماندهی زند و پایگاه‌ های مردمی آگاه را در آنجا بنیان گذارده و پیشتازان با ایمان فراهم آورد تا برای اقامه حكم الهی در روی زمین، یا دست كم به منظور ابقای اساس‌های نظری كه نمودارهای آن نزد امت محفوظ بود با ایمان حركت كند و راه را ادامه دهد.



[h=2]استراتژی منحصربفرد[/h] بر اساس این حقیقت، امام صادق علیه ‌السلام به فعالیت‌های جنبشی و تشکیل پایگاه ‌های مردمی آگاه، از طریق توجیه عواطف و نیز ایجاد قدرت معنوی به ملت، مبادرت فرمود تا امت اسلامی از نظر آگاهی به سطحی برسد كه هدف اسلام ایجاب می‌ كند.
روش امام ششم با كوشش علمی خستگی ناپذیر در زمینه های فكری اسلامی و تعمیق مبادی آن شكل گرفت. اقدام مستقیم امام از این جنبه به این شكل خلاصه می ‌گردد که آن حضرت در عصر خود بزرگترین آموزشگاه اسلامی را گشود و یثرب را كه سرای هجرت بود و مهبط وحی، مركز آموزشگاه خود قرار داد و مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله را محل تدریس خویش كرد، بطوری كه همه فنون در آن تدریس می ‌شد، كه بزرگان فقها و متفكران عظیم از آن بیرون آمدند، و پس از او، از شاگردان مكتب ایشان، ثروتی فرهنگی برای امت بر جای ماند. امام مفاهیم عقیدتی و احكام شریعت را منتشر ساخت و آگاهی علمی را پراكند و توده‌ های عظیم دانشمندان را به منظور بر پای داشتن آموزش مسلمانان مجهز كرد.
حركت علمی او آن سان گسترش یافت كه سراسر مناطق اسلامی را در برگرفت و شهرت او در همه شهرها پیچید. جاحظ در مورد امام گوید: «امام صادق علیه ‌السلام چشمه‌ های دانش و حكمت را در روی زمین شكافت و برای مردم درهایی از دانش گشود كه پیش از او معهود نبود و جهان از دانش وی سرشار گردید».(رسائل جاحظ : 106)
البته فعالیت وی آن حضرت آشكارا بود، چراکه از یک سوی، انتقال قدرت كه پس از زوال حكومت بنی ‌امیه مستقیما روی داده بود، امام را از خشم و حمله‌ فرمانروایان و مراقبت شدید آنان در امنگاه نگاه داشت، و از سوی دیگر، روی آوردن مسلمانان به فقیهان و دانشمندان برای شناختن قانون اسلامی در حل مشكلات فردی و اجتماعی آنان، امام را از فشارهای دولت مصون می ‌داشت. این عوامل، امام را یاری می ‌كرد تا كار خود را با روش علنی ادامه دهد بی ‌آنكه فعالیت آشكار خود را با عمل سیاسی بی‌ پرده همراه كند.

برپاداشتن حكومت و نفوذ آن در امت، به مجرد آماده كردن قوا برای حمله‌ نظامی وابسته نبود. بلكه پیش از آن بایستی سپاهی عقیدتی تهیه می ‌شد كه به امام و عصمت او ایمان مطلق داشته باشد و هدف‌های بزرگ او را ادراك كند و در زمینه‌ حكومت، از برنامه او پشتیبانی كرده و در مقابل گردبادهای حوادث، ایستادگی به خرج دهند و دست آوردهایی را كه برای امت حاصل می ‌گردید پاسبانی نماید

[h=2]دگرگون‌ سازی امت[/h] هدف امام در پشت روش علنی و ظهور فعالیت علمی، و ایستادگی در برابر امواج كفرآمیز و شبهه ‌های گمراه كننده‌ آن، از جمله گروه‌ های «غلات» و «زندیقان» و «جاعلان حدیث»، «متصوفه» و...، سه امر مهم بود:
1. برای تشریع اسلامی قاعده ‌ای استوار و برای عقیده‌ اسلامی تمركزی نیرومند بنا كند و استمرار و بقای اسلام را در میان امواج گوناگون تضمین فرماید.
2. مفاهیم خطا و احادیث جعلی را اصلاح كند.
3. مرجعیت خود را از جنبه‌ علمی تمركز دهد و امامت خود را از این جنبه فریضه سازد. آن سان كه بزرگان علمای سایر مذاهب اسلامی جز اعتراف به برتری و مرجعیت او كاری نتوانند كرد.
امام از در دست گرفتن حكومت خودداری فرمود و این كار را به وقتی موكول كرد كه نقش دگرگون‌ سازی امت را ایفا كند و در مجرای افكار تاثیر گذارد و در رویدادهای مهمِ نفوذ كند و انحراف‌های گوناگونی را كه واقعیت سیاسی و اجتماعی به وجود آورده بود تصحیح نماید. آن گاه در داخل امت عهده‌ دار تجدید بنا شود و امت را آماده سازد تا در سطحی درآید كه بتواند حكومتی را كه خود می‌ خواهد، به وجود آورد.
از این جا بود كه امام صادق علیه ‌السلام و پیش از او پدران بزرگوارش در معرض پی‌ جویی و مراقبت و شكنجه بودند و اگر امام با خِرد و حكمت و حُسن رفتار خود از دست حکومت رها نشده بود، بارها پیش آمده بود كه منصور خلیفه نزدیك بود، آن حضرت را از سخت ‌ترین راه صدمه رساند.

[h=1]آورده اند که ...[/h]
بر صاحبان خرد، پوشیده نیست كه طبع انسانى را به داستان و سرگذشت دیگران رغبتى بسزاست. از این غریزه مى توان براى عبرت گرفتن و بیدار شدن دلها از خواب غفلت نهایت استفاده را نمود و بدون اینكه به تحریف و جعل داستانهاى دروغى احتیاجى باشد از سرگذشت پیشینیان و دیگران اندرز گرفت، چنانکه خالق یکتا در کتاب آسمانی خود به آن توصیه می فرماید: « لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولىِ اْلاَلْبابِ »(1).

[h=2]ارواح پنجگانه[/h] مفضل بن عمر، یكى از شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام مى گوید: از آن حضرت پرسیدم : با اینكه امام (معصوم) در میان اطاقى است كه پرده اش آویخته است، چگونه به آنچه در اطراف سراسر زمین است، آگاهى دارد؟
امام صادق علیه السلام : خداوند «پنج روح» را در پیامبر صلی الله علیه وآله قرار داد كه عبارتند از:
روح زندگى ؛ كه بوسیله آن بجنبد و حركت كند.
روح قوه ؛ كه به وسیله آن قیام و كوشش كند.
روح تمایلات نفسانى ؛ كه به وسیله آن بخورد و بیاشامد و با همسران خود آمیزش نماید.
روح ایمان ؛ كه به وسیله آن، ایمان بیاورد و به عدالت رفتار كند.
روح القدس ؛ كه به وسیله آن مسئولیت مقام نبوت را به عهده بگیرد و اجرا نماید.
سپس فرمود: هنگامى كه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله رحلت فرمود، روح القدس، از وجود او، به امام (جانشین او) انتقال یابد... « و روح القدس كان یرى به »: و با روح القدس، همه چیز دیده و دریافت مى شود. (2)

هنگامى كه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله رحلت فرمود، روح القدس، از وجود او، به امام (جانشین او) انتقال یابد... « و روح القدس كان یرى به »: و با روح القدس، همه چیز دیده و دریافت مى شود

[h=2]افشای اسراری که سر به باد می دهد[/h] حفص تمّار حكایت می كند که در بحبوحه آن روزهائى كه مُعلّى بن خُنیس كه یكى از راویان حدیث و از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام بود را به دار آویخته و كشته بودند، به محضر مبارك امام صادق علیه السلام شرف حضور یافتم .
حضرت فرمود: ما مُعلّى را به چیزى دستور دادیم و او مخالفت كرد، سرپیچى از دستور، سبب قتل او گردید. عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! آن سرّى كه او آشكار كرد، چه بود؟
حضرت فرمود: روزى او را غمگین و ناراحت دیدم ، پرسیدم : تو را چه شده است ، كه این چنین غمگین مى باشى ؟
مثل این كه آرزوى دیدار خانواده و فرزندانت را دارى ؟
مُعلّى پاسخ داد: بلى .
به او گفتم : جلو بیا؛ و همین كه او نزدیك من آمد، دستى بر صورتش كشیدم و گفتم : هم اكنون كجائى و چه مى بینى ؟
جواب داد: در خانه خود، كنار همسر و فرزندانم مى باشم . آن گاه من او را به حال خود رها كردم تا لحظاتى در كنار خانواده اش باشد، جائى كه حتّى از همسر خود نیز كامى برگرفت.
پس از آن، به او گفتم : جلو بیا؛ و چون جلو آمد، دستى بر صورتش كشیدم و گفتم : الآن كجا و در چه حالى هستى؟
گفت: در مدینه، در منزل شما و كنار شما مى باشم .
سپس به او گفتم: اى معلّى ! ما داراى این اسرار هستیم، هر كه اسرار ما را نگهدارى كند و مخفى دارد، خداوند دین و دنیاى او را در أمان دارد. اى معلّى ! موضوعى را كه امروز مشاهده كردى، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خویش ، خواهى شد. اى معلّى ! متوجّه باش كتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنیا و آخرت مى باشد؛ و هر كه اسرار ما را افشاء نماید، به وسیله آهن (یعنى شمشیر و تیر) و یا در زندان نابود خواهد شد.
بعد از آن حضرت فرمود: و چون معلّى بن خُنیس نسبت به سخنان من بى اهمّیت بود و اسرار ما را براى مخالفین بازگو كرد، همین بى توجّهیش ‍ موجب هلاكتش گردید.(3)
[h=2]
یارِ راستین[/h] شخصى به نام سهل به امام صادق علیه السلام عرض كرد: چرا نشسته اى با این كه صد هزار شمشیر زن یار و یاور دارى؟ امام صادق علیه السلام دستور داد در تنور خانه آتش افروختند. آن گاه به سهل فرمود: به درون آتش ‍ تنور برو و در آتش بنشین .
سهل عرض كرد: اى آقاى من! مرا در آتش نسوزان، مرا رها كن تا من نیز حرفم را پس بگیرم. امام علیه السلام فرمود: تو را رها ساختم.
در همین هنگام هارون مكى كه یكى از یاران راستین امام صادق علیه السلام بود، وارد شد. امام علیه السلام به او فرمود: برو در درون آتش تنور بنشین. او بى درنگ رفت و در درون آتش نشست. امام صادق علیه السلام درباره اوضاع خراسان با سهل به گفت و گو پرداخت، به گونه اى كه گویا در خراسان بوده و همه اوضاع آن جا را از نزدیك دیده است. سپس به سهل خراسانى فرمود: برخیز و ببین چه كسى در میان تنور آتش است.
او برخاست و كنار تنور آمد دید هارون مكى چهار زانو در میان آتش نشسته است. امام علیه السلام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند این شخص هست؟ سهل گفت سوگند به خدا حتى یك نفر مثل این شخص نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: من خروج و قیام نمى كنم در زمانى كه (حتى) پنج نفر یار راستین براى ما پیدا نشود ما به وقت قیام آگاه تر هستیم. (4)

[h=2]مسخ شدن بی ایمان به سگ[/h] علی بن حمزه می گوید: با جمعی در حضور جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) عازم بیت الله الحرام بودیم. پس از مدتی راهپیمایی خسته و ناتوان در زیر درخت خشك و بی ‏برگی برای استراحت نشستیم. ناگاه لب‏های مبارك جعفر بن محمد علیهماالسلام به حركت درآمد و مشغول دعاهایی شد كه ما مضمون آن را درك نمی كردیم، سپس اشاره به درخت نمود و فرمود: «ای درخت! ما را از روزی‏ ای كه خدا در تو قرار داده است بهره‏ مند ساز.»

اى معلّى ! ما داراى این اسرار هستیم، هر كه اسرار ما را نگهدارى كند و مخفى دارد، خداوند دین و دنیاى او را در أمان دارد. اى معلّى ! موضوعى را كه امروز مشاهده كردى، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خویش ، خواهى شد. اى معلّى ! متوجّه باش كتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنیا و آخرت مى باشد؛ و هر كه اسرار ما را افشاء نماید، به وسیله آهن (یعنى شمشیر و تیر) و یا در زندان نابود خواهد شد

ناگاه درخت به سوی حضرتش متمایل شد و برگ‏هایش سبز شد و رطب تازه به بار آورد!
جعفر بن محمد علیهماالسلام خطاب به همسفرانش فرمود: «با نام خدا از میوه‏های این درخت میل كنید.»
پس همگی از آن تناول نموده و آن رطب ‏ها را بهترین آنها یافتیم. در این میان جملگی از حضرت تشكر كردیم و دانستیم كه خداوند به بركت آن امام معصوم درخت خشك را سرسبز و بارور نموده است، ولی یك نفر عرب، این كار را سحر و جادوگری خواند و گفت: تاكنون چنین سحر بزرگی را ندیده بودم!
جعفر بن محمد علیهماالسلام با زبان نرم و لحنی مهربان به او گفت:
« ای عرب! این كار ما سحر نیست، بلكه خداوند، دعای ما را مستجاب می كند» ، ولی آن مرد لجوج هم‏چنان در امامت و كرامت روشن امام تشكیك و اظهار بی ‏ادبی می كرد.
حضرت فرمودند: «ای عرب! ما اگر از خداوند بخواهیم كه تو را مسخ نموده و به صورت دیگری درآورد، اجابت می شود!»
مرد عرب گفت: اگر راست می گویی این كار را بكن.
پس جعفر بن محمد علیهماالسلام اراده‏ای فرمود و خداوند آن عرب را بی‏درنگ به صورت سگ ممثل نمود!
راوی گوید: من به دستور امام آن عرب مسخ شده را تعقیب كردم و دیدم او را كه به سوی خانه ‏اش برگشت و بچه‏هایش را دیدم كه چگونه او را با چوب و سنگ می زدند و از خانه ‏اش بیرون می كردند!! او كه همچون سگ شده بود، زوزه می كشید و پارس می كرد و عاقبت به كنار حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام آمد و به عنوان استرحام و عذرخواهی اشك می ریخت و خودش را در خاك‏ها می غلتاند، تا آنكه آن امام مهربان دست به دعا بلند كرد و خداوند توانا، وی را به صورت اول باز گردانید!
آنگاه امام جعفر بن محمد علیهماالسلام فرمود: «آیا ایمان آوردی؟»
او گفت: بلی، بلی یابن رسول الله! هزار بار ایمان آوردم. (5)

پی نوشت:
1) یوسف: 11
2) اصول كافى، ج 1، باب فیه ذكر ارواح التى فى الائمة، ح 3
3) اختصاص شیخ مفید: 321، رجال كشّى: 240، بحارالانوار: 47/87، مستدرك الوسائل: 12/297
4) سفینه البحار: 2/714
5) الخرایج و الجرایح: 296

[h=1]ارث مادر[/h]

خونین دلی که با تو ستمگر به سر بَرَد
سر می برد، ولیک به خونِ جگر برد
آن جا که هیچ لب به حمایت نگشت باز
مظلوم، داوری به برِ دادگر برد
بر خانه ام اگر زدی آتش مرا چه باک
این گونه ارث مادر خود را پسر برد
مزدور خویش را ز چه گفتی که نیمه شب
از نزد چند کودک لرزان پدر برد
کردند دست خویش به سوی خدا بلند
تا بابشان ز دست عدو جان به در برد
دیگر امید آمدن من کسی نداشت
یک تن نبود در بر آنان خبر برد
ای دادگر! خدای غیور، این روا مدار

[h=1]شاخه‌ی طوبا[/h]

مرغ دلم که شاخه ی طوباست جای او
ویرانه ی بقیع بوَد مدّعای او
خواهد در آن دیار مقدّس کند مقام
اندر جوار صادق و نالد برای او
خواهد به تربتش که خراب است و بی چراغ
سوزد چو شمع و گریه کند در هوای او
خواهد به گرد مرقد بی زائرش مدام
پروانه وار گردد و جوید رضای او
خواهد ز داغ خون شده با قطره های اشک
آید برون ز چشمِ ترم در عزای او
آن کس که بود لطف و وفا پای تا به سر
زهر جفا بسوخت ز سر تا به پای او
یا رب چه کرده بود که منصور کینه جوی
خون کرد از ستم دلِ غم مبتلای او
در نیمه شب که دیده ی مردم به خواب بود
دشمن ز بام خانه شد اندر سرای او
بیرون کشید با سر و پای برهنه اش
رحمی نکرد بر تن درد آشنای او
شرح مصائبش نتوانم که هیچ کس
آگاه نیست از غم او جز خدای او
یا رب به حقّ فاطمه دست امید ما
کوته مکن ز دامن مهر و ولای او
هر کو گریست همچو «مۆید» از این عزا
بخشد خدا به حضرت صادق خطای او

[h=1]بی‌حرم‌ترین[/h]

اگر چه اصل و نسب از تبار اُلفت داشت
به بی وفائی این روزگار عادت داشت
دوباره سینه ی دریائی اش پر از غوغاست
که بین آن همه شاگرد باز هم تنهاست
شب و سکوت و مناجات دل نوازش بود
فضای شهر پر از عطر جانمازش بود
ز سوز اشک، تن پیرمرد می لرزید
وَ پا به پای تنش خاک سرد می لرزید
نشانه ها همه آیات شام آخر بود
که این همه به لبش ذکر وای مادر بود
سر نماز و دعا بود دوره اش کردند
چقدر مردم این قوم پست و نامردند
چقدر ساده شکستند خلوت او را
وَ زیر پای نهادند حرمت او را
طناب و این همه آدم دگر برای چیست؟
برای بردن یک پیرمرد لازم نیست
دوباره داغ مدینه خدا به خیر کند
امام و دشمن و کینه خدا به خیر کند
برو فرشته بیاور عبای آقا را
دوباره جفت نما کفش های آقا را
کسی نمی دهد این جا بها به موی سپید
که باز کار امامی به قتلگاه کشید
امام پیر پیاده نفس نفس می زد
زمین که خورد اجازه نداشت برخیزد
به روی خاک کشیدند جسم مولا را
دوباره تازه نمودند داغ زهرا را
شبانه رفت و غریبانه تا خدا پر زد
از این قفس وَ از این شهر بی صفا پر زد
دوباره باز عزا بین عرش بر پا شد
امام پیر هم از بی حرم ترین ها شد

[h=1]كلام ‌الله بی ‌جلد[/h]

حضرت موسی ‌بن‌ جعفر، گفت با اطرافیان:
در همان منزل كه صادق، داد مظلومانه جان
تا سحر، هر شب چراغ حجره ‌اش، روشن كنید
راضی از این كار، قلب داغدار من كنید
جای دارد گویم اكنون، ای امام هفتمین
این زمان، آرامگاه حضرت صادق ببین
آن حریم بی ‌چراغ و خلوت و بی ‌زائرش
چون كلام ‌الله بی ‌جلد است، قبر طاهرش
بارگاه آن جناب از كینه‌ ی دشمن خراب
روز و شب در معرض باران و باد و آفتاب
در شگفتم، دشمن آیا شرم از زهرا نكرد
كاین بنای علم و تقوی را چنین ویرانه كرد
می‌ كشد غیرت مرا، ای حجت ثانی ‌عشر
تا به كی مظلوم و بی‌ كس، عترت خیر البشر؟
دشمن از هر سو، به قصد محو قرآن در كمین
العجل، ای مجری عدل خدائی در زمین
تا به كی در انتظارت چشم یاران اشكبار
بی ‌تو ای دلبند زهرا، شد خزان صدها بهار
العجل، ای چشمه‌ ی فیاض و لطف دائمه
این توئی، تنها، تسلی‌ بخش قلب فاطمه
من «حسانم» ریزه ‌خوار خوان احسان توام
هر كجا در سایه‌ ی لطف تو، مهمان توام

[h=1]راه حلّ های امام ششم برای وحدت[/h]


[/HR] مسلمانانی که به جانشینی بی فاصله امام علی بن ابی طالب علیه السلام و یازده فرزند ایشان بعد از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله اعتقاد دارند، شیعه امامیه یا شیعه جعفری نامیده می شوند.
[/HR]
«جعفر» نام ششمین امام شیعیان است که تاثیر گذاری فراوانش در پرورش تشیع موجب شد تا شیعیان دوازده امامی به نام آن جناب شناخته شوند.(1) یکی از آموزه های امام جعفر صادق علیه السلام که علاوه بر ساحت گفتار، در ساحت تربیت شاگردان و همچنین سیره عملی ایشان نمایان است، حفظ وحدت در جامعه اسلامی است. جامعه ای که در آن، عمده جریان مطرح در برابر تفکر اصیل شیعی، جریان اهل سنت است.

[h=2]سلوک صحیح اجتماعی[/h] اولین ساحتی که تاکید بر مشارکت در امور جامعه و حفظ یکپارچگی، در آن پررنگ است، ساحت دستورهای صریح حضرت صادق علیه السلام است. با اینکه در آن روزگار، عموم جامعه به هدایت حاکمیت ظالم، متفاوت با شیعیان می اندیشید، حضرت صادق علیه السلام بارها به شیعیان دستور می داد در اجتماعات اهل سنت از قبیل نماز جماعت، تشییع جنازه، حضور در دادگاه برای شهادت دادن و عیادت مریض ها شرکت کنند.(2) حضرت علاوه بر بحث تقیه که در بعضی فرمایش ها از آن یاد کرده است، راه ترویج تفکر شیعی و ایجاد یکپارچگی بیشتر در جامعه را نیز این نوع سلوک می شمارد.
ایشان در حدیثی بعد از سفارش به رعایت موارد فوق، می فرماید:
«قطعا اگر یکی از شما شیعیان پرهیزکار و راستگو بوده، امانت را به اهلش بازگرداند و با مردم (اهل سنت) (3) خوش اخلاق باشد، می گویند این شخص ]خوش رفتار و مۆدب[ از پیروان جعفر است. این امر مرا خوشحال می کند و مردم خواهند گفت تربیت جعفر اینگونه است.»(4)
رفتار خوش شیعیان باعث علاقه مند شدن دیگران به امام شیعیان و سلوک شیعی شده و دلهایشان را به حق متمایل می کند؛ تمایلی که خود گامی در جهت حفظ وحدت و ایجاد یکپارچگی بیشتر در جامعه خواهد بود.

امام صادق علیه السلام شبانه کیسه ای نان برای فقرای اهل سنت می برَد و حتی حاضر نیست کسی از یارانش او را در حمل کیسه کمک نماید

[h=2]تربیت وحدت گرایان[/h] ساحت دیگری از تلاش امام صادق علیه السلام برای حفظ وحدت، ساحت تربیت شاگردانی با این روحیه است. از جمله این شاگردان فقیه مشهور ابان بن تغلب است. در حدیث آمده است:
«آنگاه که خبر وفات ابان را به امام صادق علیه السلام دادند فرمود: «به خدا قسم، مرگ ابان قلب مرا به درد آورد.»(5) دستور حضرت باقر علیه السلام به ابان برای برگزاری کرسی فتوا در مسجد مدینه با توجه به اکثریت سنی مذهب جامعه، سوال ابان از امام صادق علیه السلام و پاسخ امام به او و نهایتا ثقه دانستن او توسط عالمان اهل سنت، همگی مۆید آن است که ابان شخصیتی تنش زا نبوده و سعی کرده است از همان روش امام برای یکپارچه سازی و حفظ وحدت استفاده کند.
در حدیثی امام باقر علیه السلام به ابان فرمود: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده. بی تردید دوست دارم در بین شیعیانم مانند تو دیده شود.»(6)

ابان برای حل سۆالی که پس از اجرای این دستور با آن مواجه شد به امام صادق علیه السلام (7) عرض کرد:
من در مسجد می نشینم و مردم (اهل سنت) سۆال های شرعی خود را از من می پرسند و اگر جوابشان را ندهم رهایم نمی کنند، اما دوست ندارم مطابق نظر و فرمایش شما جوابشان را بدهم. چه باید بکنم؟
حضرت صادق علیه السلام در جوابش فرمود: «جواب آنها را طبق آنچه که از علمایشان می دانی بده.»(8)
با مقایسه دستور امام باقر علیه السلام و سۆال و جوابی که مدتها بعد بین ابان و امام صادق علیه السلام رد و بدل شد، نکاتی روشن می شود:
اول اینکه ابان شخصیتی است که سنی مذهبان نیز به او رجوع می کنند تا سۆال های خود را بپرسند.(9)
به علاوه ابان در کنار آگاهی از فقه شیعی، فقه اهل سنت را نیز می دانسته است.(10)
نکته دیگر اینکه امام باقر و امام صادق علیهماالسلام چنین فقیهانی را قبول داشته، دوست دارند امثال این فقها برای سایرین الگو باشند.(11)

مباحثات و مناظره های امام صادق علیه السلام و شاگردان ایشان با عالمان اهل سنت و حضور شاگردان فراوان سنی مذهب در کلاس درس حضرت که دو نمونه از سلوک عملی امام در جهت گسترش یکپارچگی جامعه است

آخرین نکته نیز اینکه حضرت صادق علیه السلام خود با جوابی که ابان می دهند روش او در تنش زُدایی را تایید نموده، عملا حرکت در راستای حفظ وحدت را توصیه میکنند.(12)
ثقه دانستن ابان توسط عالمان اهل سنت و نقل روایات او آخرین شاهدی است که نشان می دهد ابان – که امام باقر علیه السلام برای الگو ساختن او تلاش می کند- فردی وحدت گرا بوده است.
نجاشی می گوید: «ابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم شافعی روایات ابان را آورده و گفته است ابان از أعمش و محمد بن منکدر و سماک بن حرب و ابراهیم نخعی روایت کرده است.»(13)
ابوبکر محمد شافعی عالمی سنی است که هم روایات ابان را قبول کرده و نقل می کند و هم استادان او را نام می برد.(14)

همچنین مقریزی شافعی می گوید: «ابان بن تغلب... اهل کوفه و شیعه است... افراد زیادی از ابان نقل حدیث کرده اند. او فردی راستگو و عالمی بزرگ است که بدعتش اندک است.(15) ابان متعرض بزرگان نمی شود.»(16) از عبارت این عالم سنی علاوه بر مقبول بودن ابان در نظر اهل سنت، سلوک او نیز روشن می شود. عدم تعرض به بزرگان در عبارت مقریزی کنایه از عدم سبّ (و دشنام دادن) بزرگان این گروه مانند ابوبکر و عمر است.
ذهبی مورخ مشهور اهل سنت نیز پس از ذکر نسب کامل ابان و اساتید و شاگردان سنی مذهبش می گوید: ابان فردی راستگو و مورد اعتماد، اما شیعه است.(17)
مقبولیت ابان در بین عالمان سنی با توجه به سخت گیری آنها در مورد شیعیان، نشان از روش خاص ابان در مواجهه با سایر گروه ها در جامعه اسلامی دارد؛ فردی که به دستور امام باقر علیه السلام در مسجد مدینه برای مردم فتوا می دهد، امام باقر علیه السلام او را به عنوان الگو مطرح میک ند و فوتش قلب امام صادق علیه السلام را به درد می آورد.

رفتار خوش شیعیان باعث علاقه مند شدن دیگران به امام شیعیان و سلوک شیعی شده و دلهایشان را به حق متمایل می کند؛ تمایلی که خود گامی در جهت حفظ وحدت و ایجاد یکپارچگی بیشتر در جامعه خواهد بود

[h=2]سیره عملی وحدت آفرین[/h] آخرین ساحتی که در آن از نقش امام صادق علیه السلام در حفظ وحدت جامعه سخن گفته خواهد شد، سیره عملی خود حضرت است. علاوه بر مباحثات و مناظره های امام صادق علیه السلام و شاگردان ایشان با عالمان اهل سنت و حضور شاگردان فراوان سنی مذهب در کلاس درس حضرت که دو نمونه از سلوک عملی امام در جهت گسترش یکپارچگی جامعه است، رفتار امام با مردم عادیِ سنی مذهب نیز درس آموز است.
معلی بن خُنَیس می گوید: یک شب که امام از خانه خارج شد دنبال ایشان به راه افتادم. بر دوش امام کیسه نانی بود. به ایشان عرض کردم اجازه دهید کیسه را حمل کنم اما امام فرمود: «من به حمل کیسه شایسته تر هستم». پس به راه افتادیم تا به محله ای رسیدیم. عده ای خواب بودند. حضرت زیر لباس هرکدام مقداری نان گذاشت. معلی تصریح می کند آن مردم شیعه نبودند.(18)
در این قضیه، امام صادق علیه السلام شبانه کیسه ای نان برای فقرای اهل سنت می برَد و حتی حاضر نیست کسی از یارانش او را در حمل کیسه کمک نماید.(19)
نمونه دیگر از رفتار امام در جواب ایشان به معاویه بن وهب در مورد چگونگی برخورد با غیر شیعیان، روشن می شود. امام می فرماید:
«به امامانتان که از آنها پیروی می کنید نگاه کرده، همان کاری را کنید که آنها انجام می دهند. به خدا سوگند امامانتان به عیادت مریضهایشان می روند، در تشییع جنازه هاشان شرکت می کنند، برایشان در دادگاه شهادت می دهند و امانتشان را به آنها بر می گردانند.» (20)
دستورات مکرر امام صادق علیه السلام به مشارکت در اجتماعات اهل سنت، تربیت شاگردانی وحدت گرا و سلوک شخصی حضرت در تعامل با عالمان، شاگردان و مردم عادی سنی مذهب، به خوبی نشان می دهد گسترش یکپارچگی جامعه اسلامی و تلاش برای وحدت آن، یکی از آموزه های مهم در نظر آن بزرگوار است. تلاشی که راهی برای هدایت دیگران و یکسان سازی مثبت در جامعه است.(21)

پی نوشت:
1) حدود 75 درصدِ احادیث چهار کتاب اصلی حدیث شیعه، (الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار) احادیثی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده است. این آمار برای اثبات تاثیر وسیع و عمیق آن حضرت بر هدایت شیعیان کافی است.
2) برای مثال میتوانید به این آدرس ها مراجعه نمایید: الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص219، حدیث11 و ص636، حدیث4و حدیث5 و ج8، ص146، حدیث121. من لایحضره الفقیه، ج1، ص383، حدیث1128. تهذیب الاحکام، ج3، ص258، حدیث43.
3) در احادیث ائمه معصومین کلمه ی «الناس» معمولا به معنای اهل سنت و غیر شیعیان به کار می رود.
4) الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص636.
5) «قال أبو عبد الله علیه السلام لما أتاه نعیه: أما و الله لقد أوجع قلبی موت أبان» فهرست طوسی، ص44
6) « اجلس فی مسجد المدینة و أفت الناس فإنی أحب أن یرى فی شیعتی مثلك» رجال نجاشی، ص11.
7) دستور حضور در مسجد را امام باقر علیه السلام داده اند اما ابان مشکل خود را با امام صادق علیه السلام مطرح می کند. چه بسا این تفاوت بیانگر آن باشد که در ابتدای کار اهل سنت کمتر نزد ابان می آمدند، چون او عالمی شیعی بوده است اما با گذشت زمان و رفتار وحدت گرایانه ی ابان اقبال اهل تسنن به ابان به قدری شد که او برای پاسخ گویی به آنها با مشکل برخورده، مشکل خود را با امام زمان خود مطرح نمود.
Dirol رجال کشی، ص330.
9) امام باقر علیه السلام در ادامه دستور به ابان برای فتوا دادن در مسجد می فرمایند: «من دوست داردم در بین شیعیان من مانند تو دیده شود» این امر نشان می دهد شیعه بودن ابان آشکار بوده است.
10) چه اینکه امام فرمود جواب آنها را طبق نظر عالمانشان بده.
11) عبارت «من دوست دارم در بین شیعیانم مانند تو دیده شود» نشان دهنده ی تلاش امام برای الگو ساختن ابان است.
12) اینکه عالمی شیعی مرجع پاسخگویی اهل سنت بوده و به توصیه ی مستقیم امامش جواب آنها را طبق فقه خودشان بدهد، قطعا تنش زدا بوده و همبستگی افراد جامعه در پیشبرد امور عمومی را بیشتر می کند.
13) رجال نجاشی، ص11.
14) در بین این چهار استاد تنها نام ابراهیم نخعی در کتب رجالی شیعه آمده است که او هم مجهول است. این چهار استاد از اهل سنت اند.
15) این عبارت اشاره به دیدگاه های شیعی ابان دارد.
16) إمتاع الاسماع، ج4، ص308.
17) تاریخ‏الإسلام،ج‏9،ص:55.
18) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص144.
19) این مورد از مواردی است که نمیتوان عمل امام را ناشی از تقیه دانست؛ چه اینکه کار، مخفیانه انجام شده است.
20) الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص636.
21) بر خلاف تصوری که گمان میکند علت منحصر این رفتار شرایط ضعف شیعه و مساله تقیه است.

[h=1]سرچشمه فضایل[/h]


[/HR] در مورد امام صادق علیه السلام سخن گفتن بیش از این است که در یک مقاله یا چند مقاله جمع گردد. ولی به اختصار بعضی از ابعاد حیات مبارک آن حضرت را بازنگری می نماییم، باشد که راهنمای زندگی شیعیانش گردد.
[/HR]

[h=2]عصر طلوع خِرَد[/h] امام صادق علیه السلام ، فاتح قلّه های دانش بود که به سازندگی شاگردانی نیکْ بخت در مکتب فکور و پر جاذبه خویش می پرداخت. عصر آن پیشوای ممتاز و نمونه برجسته تعقل را می توان عصر تزریق اندیشه های ناب در حوزه اسلام و طلوع جنبش های فرهنگی شعورمند در بافت مذهب دانست. دوران دستاورد گران سنگ مناظره ها و رویارویی ایده ها. دوره همْ تراز کردن دیدگاه های بشری و قوام پایه های تفکّر. برهه راهیابی جلوه های بدیع به حیطه اذهان و مقطع ستیز برهان صادق با هرچه انحطاط و ناپاکی و آموزه های ناروا.

[h=2]دانش سرایی پهناورتر از قرون[/h] شیوه عملی امام صادق علیه السلام ، احیای اندیشه های شیعی و منسجم کردن خطوط مکتب و تنظیم خط فکری تشیع بود. به همین دلیل، پیش از آنکه این مکتب عنوان دیگر یابد، «مذهب جعفری» نامیده شد. او حقایقی را در جهان آشکار ساخت که بالاتر از مرز زمان آن روز بود. پیشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی، مرهون اقدام های امام صادق علیه السلام است. (علی قائمی، در مکتب احیاگر تشیع، انتشارات امیری، چ1، بهار 77، ص 9)

بیشتر اوقات احسانها و نیكوكاریهاى خود را مخفى از نظر مردم انجام مى داد مگر آنكه در افشاى آن خیر و مصلحت والاترى وجود داشته باشد . سخاوت و بذل او بهترین دلیل شعور اجتماعى او بوده و پنهان داشتن آن دلیل قوت وجدان دینى و احساسات عمیق مذهبى اوست

[h=2]دریای دانایی[/h] با کاوش و آمارگیری از کتاب های غنی همچون بحارالانوار، درمی یابیم به اندازه ای که از امام صادق علیه السلام روایت وارد شده است، از دیگر معصومان علیهم السلام نقل نشده است. این حجم بالا، تنها سخنان آن امام در محدوده فقه، حکمت و تفسیر است. دیگر روایات امام در علوم دیگر، قربانی اختلاف های سیاسی شد. چه بسیار کتاب هایی که به واسطه سیاست های نادرست، در آب ها و آتش ها افکنده شدند. چه بسیار محدّثان فرهیخته که به سبب هراس از خون ریزی، جرئت مطرح کردن این اندیشه های روشن را نداشتند. محمدبن مسلم، یکی از شاگردان حضرت با سی هزار حدیث در سینه، زمینه را برای نقل حتی یکی از آنها آماده نمی دید. (سید محمد تقی مدرسی، زندگی و سیمای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ، ترجمه: محمد صادق شریعت، مۆسسه فرهنگی انصارالحسین علیه السلام ، چ 2، زمستان 72، صص 18 ـ 19)
اینها، گواه بر پهناوری فراتر از تصوّر این دانشگاه است که حتی اکنون با منابع از دست رفته، پاسخگوی نیازهای فراوان امروز به شمار می آید.
[h=2]
سخاوتی از سر وجدان[/h] در سخاوت و ایثار، خلف و یادگار راستین و صادق امام على بن ابیطالب (علیه السلام) بود . او بخشى از درآمد خود را براى رفع اختلاف و حل مشاجره ى دو برادر مسلمان تعیین كرده بود كه غالبا بر اساس امور مالى منازعه مى كنند و سفارش كرده بود این امر از دیگران پوشیده و مخفى نگه داشته شود . او معتقد بود كه كمال احسان در سه چیز نهفته است:
1. در سرعت و تعجیل در خیرات
2 . در كوچك شمردن و تصغیر خیرات خویش
3 . در پنهان داشتن و سرّى نمودن آن .
به همین دلیل بیشتر اوقات احسانها و نیكوكاریهاى خود را مخفى از نظر مردم انجام مى داد مگر آنكه در افشاى آن خیر و مصلحت والاترى وجود داشته باشد . سخاوت و بذل او بهترین دلیل شعور اجتماعى او بوده و پنهان داشتن آن دلیل قوت وجدان دینى و احساسات عمیق مذهبى اوست.

[h=2]خلق و خوى محمدی[/h] حضرت صادق (علیه السلام) مانند پدران بزرگوار خود در كلیه صفات نیكو و سجایاى اخلاقى سرآمد روزگار بود. حضرت داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود. داراى حكمت و علم وسیع و نفوذ كلام و قدرت بیان بود. با كمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع كارهاى خود را شخصا انجام مى داد، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل بدست گرفته در مزرعه خود كشاورزى مى كرد و مى فرمود: اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات كنم خوشوقت خواهم بود، زیرا به كدّ یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تامین مى نمایم .

شیوه عملی امام صادق علیه السلام ، احیای اندیشه های شیعی و منسجم کردن خطوط مکتب و تنظیم خط فکری تشیع بود. به همین دلیل، پیش از آنکه این مکتب عنوان دیگر یابد، «مذهب جعفری» نامیده شد. او حقایقی را در جهان آشکار ساخت که بالاتر از مرز زمان آن روز بود

ابن خلكان مى نویسد: امام صادق (علیه السلام) یكى از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وى صادق مى گفتند كه هر چه مى گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آنست كه گفته شود. مالك مى گوید: با ایشان سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید، امام حالش تغییر كرد نزدیك بود از مركب بیفتد و هر چه مى خواست لبیك بگوید صدا در گلویش گیر مى كرد. به او گفتم : اى پسر پیغمبر ناچار باید بگویى لبیك، در جوابم فرمود: چگونه جسارت كنم و بگویم لبیك ، مى ترسم خداوند در جواب بگوید: ((لا لبیك و لا سعدیك.))

[h=2]دعایی کوتاه با فضیلتی بی شمار[/h] در مورد ذکر شریف صلوات، مطالب فراوان است؛ از جمله آنچه شیخ صدوق در علل الشرایع می نگارد که خداوند ابراهیم را خلیل خود گردانید، برای آنکه بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله، صلوات بسیار می فرستاد. یا آنچه در امالی خود نگاشته است که مهریه حوّا ده صلوات بوده است و... .
شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: من داخل خانه کعبه شدم و هیچ دعائی به یادم نیامد، مگر صلوات بر پیامبر، اکنون حال من چگونه است؟ امام علیه السلام فرمودند: «هیچ کس از کعبه بیرون نیامده که عملش از عمل تو بهتر باشد؛ لَمْ یُخْرِجْ اَحَدٌ بِاَفْضَلِ مِمّا خَرَجْتَ». (گنجینه نور، ص 495، به نقل از ثواب الأعمال، ص 140؛ بحار الانوار، ج 91، ص 57، حدیث 34)

[h=1]مذهب جعفری و أدب جعفری[/h]


[/HR] همه ما با كلمه « مذهب جعفری » آشنا هستیم و می دانیم كه علت نام گیری مذهب تشیع به این نام مبارك این است كه از بین ائمه هدی علیهم السلام امام صادق علیه السلام بیشترین مجال را برای تبیین حقایق دین جد بزرگوارشان پیدا نمودند تا جایی كه به عنوان مثال شیخ مفید رحمه الله می نویسد : « اصحاب حدیث اسمهای راویان ثقه – علی رغم اختلاف آن راویان در گفتار و اندیشه ها - كه از امام صادق علیه السلام روایت نموده اند را جمع كرده اند كه عدد آن به چهار هزار مَرد می رسد »(1) .
[/HR] توجه شود كه این تعداد فقط راویان ثقه را شامل می شود و اگر راویان مجهول یا ممدوح یا ضعیف یا غیر آنها را هم به حساب آوریم عدد شاگردان حضرت چندین برابر عدد فعلی خواهد شد .
البته این نامگذاری صرفا از طرف مردم نبوده بلكه در لسان احادیث ذكر شده است كه بدان اشاره خواهد شد .
اما علت انتخاب عنوان مذكور برای این نوشتار تأكید بر قسمت دوم عنوان است یعنی « أدب جعفری ». نكته ای كه كمتر بر آن تأكید می شود و می توان گفت كه عنوان اول راجع به عقائد و احكام است و عنوان دوم راجع به آداب و رسوم شیعه بودن یا همان آداب معاشرت تشیع می باشد .
هدف اصلى از این نوشته بیشتر تأكید بر حركت در صراط مستقیم و دچار نشدن به افراط در زمینه « تبرّی » است به گونه ای كه این « تبری » با « ادب جعفری » منافات پیدا نكند چنانچه باید مواظب بود كه به بهانه همین نكته و برای خوش آمد بعضی فرق اسلامی نباید حرفى زد یا رفتاری نمود كه موجب وهن شیعه یا اعتقادات حقه گردد!

به خاطر اهمیت موضوع متن حدیثی را كه مرحوم كلینی با سند صحیح (2) روایت كرده اند را ، می آوریم :
زید شحّام می گوید :
امام صادق علیه السلام به من فرمودند :
« سلام مرا به كسانی از شیعیان كه فكر می كنی از من اطاعت می كنند و كلام مرا نگه می دارند ، برسان !
و سفارش می كنم شما را به :
تقوای الهی و ورع در دین و كوشش برای خدا و راستی در سخن و أدا نمودن أمانت و طول دادن سجده و حُسن هم جواری . چرا كه محمد صلی الله علیه وآله برای همین مطالب مبعوث شده است !
امانت را به صاحب آن كه شما را امین پنداشته باز گردانید چه نیكو كار باشد و چه فاجر و بدكاره !
چرا كه رسول خدا صلی الله علیه وآله امر می فرمود كه نخ و سوزن را نیز به صاحبش پس دهید !

در میان مردم (اهل تسنن) نماز بگذارید (3) و بر جنازه های آنان حاضر شوید وبه عیادت بیمارانشان بروید و حقوقشان را ادا نمایید چرا كه وقتی یكی از شما در دین خود ورع بورزد و سخن راست بگوید و امانت را ادا نماید و خلق خود را با مردم نیكو نماید ، [ آن وقت ] گفته خواهد شد : این شخص « جعفری » است ! و این مطلب مرا خوشحال می نماید و از آن بر من سروری عارض می شود و [ از جهت تحسین ] گفته می شود : این است « أدب جعفر » !!!
اما اگر شیعه بر غیر این حالت باشد بلا و مصیبت و ننگ و عار آن بر من وارد می شود و [ از جهت سرزنش ] گفته می شود : این « أدب جعفر » است ؟؟!!
به خدا قسم (4) كه پدرم [امام باقر ] علیه السلام برای من حدیثی بیان كرد كه : مردی از میان شیعیان علی علیه السلام در بین قبیله این گونه زندگی می نمود كه مایه زینت قبیله بود ، ادا كننده ترین آنان نسبت به امانت بود و ادا كننده ترین آنان نسبت به حقوق و راستگو ترین آنها! مردم آن را طرف وصایای خود قرار می دادند و امانت های خود را به او می سپردند و [ اگر ] از عشیره در مورد او سۆال می كردی جواب می شنیدی كه : او امانتدار ترین ما و راستگو ترین ماست !! » (5) .
ممكن است اشكال شود و گفته شود كه این حدیث به خاطر تقیه صادر شده است و برای زمانی است كه شیعیان در اقلیت باشند !

وقتی‌یكی از شما در دین خود ورع بورزد و سخن‌راست بگوید و امانت را ادا نماید و خُلق خود را‌ با مردم نیكو نماید، گفته می‌شود: این شخص «جعفری» است! این مرا خوشحال می‌نماید و گفته می‌شود: این‌است «أدب جعفر».

جواب این است كه هیچ شاهدی در حدیث برای حمل آن بر تقیه وجود ندارد علاوه بر این كه حمل بر تقیه در جایی خواهد بود كه احادیث با هم تعارض نمایند و در مقابل این حدیث و احادیث شبیه به آن ، حدیثی كه قابلیت معارضه را داشته باشد وجود ندارد و بر فرض كه حمل بر تقیه شود قطعا از نوع تقیه ای نخواهد بود كه از روی خوف و اظطرار است بلكه تقیه از نوع مدارا با هم نوع یا هم كیش است (6و7) كه در این صورت مخصوص به حالت خوف و اظطرار یا در اقلیت بودن نخواهد بود !
البته تذكر این نكته كاملا شایسته است كه این احادیث فقط و فقط مربوط به ادب معاشرت می باشد و به هیچ رو اثری از دعوت به كوتاه آمدن در زمینه اعتقادی و امثال آن در مقابل مخالفین و اهل تسنن در آن نمى باشد !
و هدف اصلى از این نوشته بیشتر تأكید بر حركت در صراط مستقیم و دچار نشدن به افراط در زمینه « تبرّی » است به گونه ای كه این « تبری » با « ادب جعفری » منافات پیدا نكند چنانچه باید مواظب بود كه به بهانه همین نكته و برای خوش آمد بعضی فرق اسلامی نباید حرفى زد یا رفتاری نمود كه موجب وهن شیعه یا اعتقادات حقه گردد!
پس یكی از اموری كه باید وارد ادبیات ما شیعیان شود « أدب جعفری » است كه می توان آن را طبق حدیث شریف و صحیح فوق ، در 12 مورد زیر خلاصه نمود :
1- تقوی الهی 2- ورع در دین 3- اجتهاد و كوشش برای خدا 4- راستی در گفتار 5- ادای امانت 6- طول دادن سجده 7- حُسن هم جواری 8- نماز خواندن در بین مردم (اهل تسنن) 9- حضور در تشییع جنازه آنان 10- عیادت از بیماران آنان 11- ادای حقوق آنان 12- حُسن خلق با آنان .

پی نوشت:
1-ارشاد مفید ج2 ص173 .
2- در اصطلاح به چنین روایتی صحیحه گفته می شود به دلیل اینكه تك تك راویانی كه در سلسله سند این روایت وجود دارند عدل و امامی می باشند و جالب توجه این است كه در سلسله سند این روایت راویان بسیار ویژه ای وجود دارند مثل : فضل بن شاذان و صفوان بن یحیی و صدر سند نیز دارای دو طریق است .
3- البته عبارت عربی حدیث این چنین است : « صلوا عشائركم » كه معنای آن این خواهد بود كه به عشیره های خود صله و مهربانی كنید لكن به احتمال قوی در این عبارت از طرف نساخ یا روات اشتباه رخ داده و عبارت این چنین بوده است : « صلوا فی عشائرهم » كه ترجمه آن همانی است كه در متن آمده ، دلیل این مطلب آن است كه اولا عبارت اصلی با سائر عبارات حدیث و ادامه آن تناسبی ندارد و ثانیا شبیه به مضمون این حدیث احادیث دیگری وجود دارد كه در آن همان مطلبی كه در متن آورده ایم بیان شده به عنوان مثال : كافی ج2 ص635ح1و3 و ص219ح11 و وسائل الشیعة چاپ اسلامیه ج 5 ص 443 باب 46 ح2 .
4- توجه شود كه به رغم این كه در فقه شیعه قسم راست خوردن مكروه است با این حال حضرت علیه السلام به خاطر اهمیت مسأله به لفظ جلاله قسم می خورند .
5- اصول كافی ، ج2 ، ص636 ، ح 5 .
6- برای تحقیق نسبت به وجود قسمی از تقیه به نام مداراتی رجوع شود به كتاب الطهارة ، آیة الله خوئی ج4ص315 و الرسائل العشرة ، امام خمینی صص 7و8و56و57 و القواعد الفقهیه ، آیة الله مكارم.
7- برای تحقیق بیشتر نسبت به مسأله رفق و مدارا مراجعه شود به وسائل الشیعه چاپ اسلامیه ج 11 ص213 باب استحباب الرفق .

[h=1]صدای خدا[/h]

ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی هر نکتـه از کتـاب کمـال تـو آیتـی
بـا آن که بی‌حد است عنایات کبـریا مثـل ولایــت تــو نبــاشد عنـایتی
علمت به علـم ذات الهی ‌ست متصل دریــای دانـش تــو نــدارد نهـایتی
در آفتـاب فضـل تـو عالم تمام غرق در سایـه ولایـت تــو هــر ولایتـی
هر جمله از کلام تو شمعی ست دل فروز هر نکتـه از لـب تـو چـراغ هـدایتی
جبریل، فرش گسترد از بال خویشتن گوینـد در ثنـای تـو هـر جـا روایتی
صدها فرشته بر دهنش بوسه می ‌زند شیرین ‌لبـی کـه از تو بگوید حکایتی
تو کیستی؟ وصـی نبـی، آیـت ششم
هشتم فروغ حسن خدا، حجت ششم
قـرآن نیازمنــد بیــان رسـای توست وحی خدای عزّ و جلّ در صدای توست
تفسیر سوره‌هاش به مـا می ‌دهد نشان داری بــه آیـه‌ آیـه قـرآن تــو داوری
شیـخ‌ الائمــه ‌ای و امامــان مـا همـه دارنـد در ثنــات، دم مــدح‌ گستــری
گر ذوالفقـار، جـای قلـم در کفت نهند دستت کنـد بـه بازوی حیـدر برابـری
بر حضرتت ز سـوی خدا دم‌ به ‌دم درود بر خلق و خُلق و خوت سـلام پیمبری
در سایـه تـو ای ششمیـن حجّت خدا شکر خدا که مذهب من هست جعفری
از جن و انس و حور و ملک، روز ابتدا ما را بـه دوستـی تــو دادنـد برتـری
نه مالکی، نه شافعی استم نه حنبلـی
من با هدایت تو شدم شیعه علی
قرآن جدا ز خـط تـو قـرآن نمـی‌ شود ایمـان بـدون مهـر تو ایمان نمی ‌شود
طاعات جن و انس و ملک بی‌ ولای تو هرگــز قبـول قـادر منـان نمـی ‌شود
تا دیده ‌اش به سوی بهشت جمال توست مۆمـن اسیـر روضـه رضوان نمی‌ شود
گیـرم که خلـق طاعت سلمان بیاورند کس بی ‌هـدایت تـو مسلمان نمی ‌شود
اکمال دین تلاقی قرآن و عترت است ایمان بدون عتـرت و قـرآن نمی‌ شود
بی ‌تـو چـراغ علـم شود دود حاصلش دود سیـاه، شمـع فـروزان نمـی ‌شود
دل بی ‌تو همچو مرده صد ساله ‌ای بوَد جان هم بدون مهر شما جان نمی ‌شود
اسلام بـی ‌ولای تـو کفر مسلم است
سر تا قدم وجود تو دین مجسم است
من غربت حریـم تو را دیده ‌ام ز دور یک عمر دور قبر تو گردیده ‌ام ز دور
نگذاشتنـد دستـه‌ گـل آرم بـرای تو از اشک بر مزار تو گل چیده ‌ام ز دور
بوسیـدن مـزار تـو ممنـوع بود و من قبر تـو را ستـادم و بوسیـده ‌ام ز دور
می‌ خواستم مزار تو را شست‌ و شو کنم کردم نثار، خـون دل از دیده ‌ام ز دور
سـازد خموش روز قیـامت جحیم را اشکی که بر مزار تو پاشیـده ‌ام ز دور
تـا کسب آبـرو کنـم از روضـة البقیع صورت ز خاک قبر تو پوشیده ‌ام ز دور
هر روز بهر غربت تـو گریـه کرده ‌ام هر شب به ماه روی تو خندیده‌ ام ز دور
بـر پـاره ‌پـاره جگـرم مـانـده داغ تو
باشـد بهشت مـن حـرم بی‌چراغ تو
افتاده بـود بـر دل و بر جان شراره ‌ات از مـا سـلام بــر جگـر پـاره ‌پـاره ‌ات
ای مـاه آسمـان ولایـت چـرا مـدام می ‌ریخت از دو دیده به دامن ستاره‌ ات؟
هر کس نگاه خویش به روی تو می‌ گشود می ‌دیـد درد و داغ تـو را در نظاره ‌ات
پای جنازه‌ ات به سـر و سینه می ‌زدند حمـران، ابوبصیـر، مفضـل، زراره ‌ات
بیش از هزار سال ز داغت گذشت و باز هـر روز بـوده روز بـزرگ هـزاره‌ ات
بر شانـه مقدس تو کوه درد مـاست در سینــه شکستـه مــا یـادواره ‌ات
بر قبر بی‌ چـراغ تو هر کس نظر کند یـاد آورد ز درد و غـم بی ‌شمـاره ‌ات
با آن که دور از تو و صحن رفیع توست
"میثم" همیشه زائر باب‌البقیع توست

[h=1]منجی معارف ناب اسلام[/h]


[/HR] امام صادق (علیه السلام) به عنوان نشانه فقهی و علمی شیعه شناخته شده است، امامی که سراسر عمر با برکتشان را، به تعلیم و پرورش شاگردان بزرگ و ترویج علوم مختلف اسلامی پرداختند.
[/HR]

[h=2]ترویج و گسترش عقاید ناب اسلام[/h] اوج این حركت در زمان امام‏ صادق‏ (علیه السلام) بود. نمى‏شود گفت در زمان‏هاى دیگر، این حركت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (علیه‏السّلام) و در زمان‏هاى دیگر هم همین‏طور بود؛ منتها زمانه در دوران امام‏ صادق‏ (علیه‏السّلام) یك فرصت و فسحتى را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند كارى بكنند كه پایه‏هاى معرفت اسلامىِ صحیح در جامعه، آن‏چنان مستحكم بشود كه تحریف‏ها دیگر نتواند این پایه‏ها را از بین ببرد. ایشان این كار را كرد، تا این زمینه بماند و در هر دوره‏ اى از دوره‏هاى تاریخ، كسانى كه لایق هستند، بتوانند از این زمینه استفاده كنند و نظام اسلامى و مبناى مبتنى بر ارزش ‏هاى اسلامى را به وجود بیاورند و این بناى رفیع را بسازند. این، كارِ امام‏ صادق‏ (علیه الصّلاة و السّلام) است. آنچه كه ما امروز در عرصه‏ى نظام جمهورى اسلامى با آن مواجه هستیم، شباهتى به این حركت عظیمِ عمیقِ نیازمند به صبر و حوصله‏ى ائمه (علیهم‏السّلام) دارد؛ به همان اندازه هم تأثیرات عمیقى را دارد.
معارف اسلامى، مرهون زحمات آن‏ امام بزرگوار است. نه فقط معارف شیعى كه ائمّه‏ى معروفِ اهل سنّت، بى‏واسطه، یا باواسطه، بهره‏مندان از فیض دانش امام‏ صادق‏ (علیه‏السّلام) هستند. این كوثر فزاینده‏ى روز به روز درخشنده‏تر، نسل عظیم پیامبر (صل الله علیه و اله وسلم) را در تمام اقطار اسلامى پراكند و امروز هزاران، بلكه هزاران هزار خاندانهاى مشخّصِ شناخته ‏شده در همه‏ى دنیاى اسلام، نمودار بقاى نسل جسمانى آن بزرگوارند؛ همچنان كه هزاران مشعل هدایت در دنیا نمودار بقاى معنوى آن مكتب و آن وجود مقدّسند.
زمانه در دوران امام‏ صادق‏ (علیه‏السّلام) یك فرصت و فسحتى را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند كارى بكنند كه پایه‏هاى معرفت اسلامىِ صحیح در جامعه، آن‏چنان مستحكم بشود كه تحریف‏ها دیگر نتواند این پایه‏ها را از بین ببرد

[h=2]یک نکته تاریخی جالب[/h] در قرنهاى اول اسلام، قدرتهاى بنى امیه و بنى عباس به هیچ عنوان نتوانستند با لشكركشى بر منطقه‏ى شمالى كشور ایران- منطقه‏ى طبرستان- فائق بیایند. همه‏ى سپاه‏هاى بنى امیه و بنى عباس كه به این سمت مى‏آمدند؛ همانهائى كه بقیه‏ى استانهاى این كشور و كشور روم را فتح كرده بودند، مازندران را نتوانستند فتح كنند. سلسله‏ى جبال البرز مثل یك حصن حصینى به این مردم امكان مى‏داد در مقابل نیروهاى مسلمان در دوران بنى امیه و بنى عباس مقاومت كنند و آن‏ها نتوانستند بر مازندران فائق بیایند. مازندران به دست فرزندان مظلوم آل محمد فتح شد. فرزندان ستم ‏دیده و آواره ‏شده‏ى امام سجّاد و امام باقر و امام‏ صادق‏ (علیهم‏السّلام) كه از دست آن خلیفه‏هاى فتاك و خونریز گریخته بودند، توانستند با سختى خودشان را به این منطقه برسانند. وقتى آمدند، مردم مازندران و گیلان آغوشها را باز كردند و فرزندان پیامبر را در آغوش گرفتند و به دست آن‏ها مسلمان شدند. لذا منطقه‏ى شمال كشور از آن لحظه‏اى كه مسلمان شد، پیرو امیر المۆمنین (علیه السلام) و مكتب تشیع شدند.

[h=2]داستان جالب سیّد حمیرى‏[/h] اسماعیل بن محمد حمیرى معروف به سیّد حمیرى (متوفاى 173 ه. ق)، شارب الخمر و بد سابقه، كه به تسویف و خود فریبى دچار بوده، الطاف الهى در یكى از طرق مدینه منوره بهره وى گردید و امام صادق (علیه السّلام) را ملاقات نمود. در حالى كه ابریقى از خمر همراهش بوده، امام به وى فرمودند: حمیرى در ابریقت چیست؟ عرض كرد: شیر است.
فرمودند: از این شیر كمى در كفم بریز، او هم ریخت، ولى ملاحظه كرد كه خمر در كف امام شیر گردیده، امام (علیه السّلام) به او فرمودند:
امام زمانت كیست؟ عرض كرد: آن كس كه خمر را به شیر تبدیل فرمودند. و از امام (علیه السّلام) راجع به امام غایب پرسید، امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: امر غیبت حق است ولى امام غایب امام دوازدهم خواهد بود.
[h=2]
وصیت رئیس مکتب تشیع[/h] امام‏ صادق‏ (علیه‏السّلام) در بیمارىِ رحلت به وصیّشان مى‏فرمایند كه: «لیس منّى من استخفّ بالصّلاة»؛
از ما نیست كسى كه نماز را سبك بشمارد.
استخفاف یعنى سبك شمردن، كم‏ اهمیت شمردن. حالا این نمازِ با همه‏ى این خصوصیات، با همه‏ى این فضائل، چقدر از انسان وقت مى‏گیرد؟ نماز واجب ما- این هفده ركعت- اگر انسان بخواهد با دقت و با قدرى ملاحظه بخواند، فرض كنید سى و چهار دقیقه وقت مى‏گیرد، و الّا كمتر وقت خواهد گرفت.
ما گاهى اوقات مى‏شود كه پاى تلویزیون در انتظار برنامه‏اى كه مورد علاقه‏ى ماست نشسته‏ایم و قبل از آن، دائم تبلیغات، تبلیغات، تبلیغات- بیست دقیقه، پانزده دقیقه- كه هیچ ‏كدام هم به درد ما نمى‏خورد، مى‏نشینیم گوش مى‏كنیم و بیست دقیقه وقتمان را از دست مى‏دهیم، براى خاطر آن برنامه‏اى كه مى‏خواهیم. بیست دقیقه‏اى زندگى ما این ‏طور است. منتظر تاكسى مى‏شویم، منتظر اتوبوس مى‏شویم، منتظر رفیقمان مى‏شویم كه بیاید جائى برویم، منتظر استاد مى‏شویم كه سر كلاس دیر كرده، منتظر منبرى مى‏شویم كه دیر به مجلس رسیده؛ همه‏ى این‏ها- ده دقیقه، پانزده دقیقه، بیست دقیقه- به هدر مى‏رود. خوب، این بیست دقیقه و بیست و پنج دقیقه و سى دقیقه را براى نماز- این عمل راقى، این عمل بزرگ- مصرف كردن مگر چقدر اهمیت دارد.

معارف اسلامى، مرهون زحمات آن‏ امام بزرگوار است. نه فقط معارف شیعى كه ائمّه‏ى معروفِ اهل سنّت، بى‏واسطه، یا باواسطه، بهره‏مندان از فیض دانش امام‏ صادق‏ (علیه‏السّلام) هستند

در جامعه‏ى جوان كشور بیش از دیگران باید به نماز اهمیت داد. جوان با نماز دلش روشن مى‏شود، امید پیدا مى‏كند، شادابى روحى پیدا مى‏كند، بهجت پیدا مى‏كند. این حالات بیشتر مال جوانهاست، بیشتر مال موسم جوانى است؛ مى‏تواند لذت ببرد. و اگر خدا به من و شما توفیق بدهد، نمازى بخوانیم كه با توجه باشد، خواهیم دید كه انسان در هنگام توجه به نماز، از نماز سیر نمى‏شود. انسان وقتى به نماز توجه پیدا كند، آن‏چنان لذتى پیدا مى‏كند كه در هیچ‏ یك از لذائذ مادى این لذت وجود ندارد. این در اثر توجه است. بى‏ توجهى به نماز، كسالت در حال نماز، از خصوصیات منافقین است- نه اینكه حالا هركسى در حال نماز كسالت داشت، منافق است؛ نه- خدا منافقین را در قرآن معرفى مى‏كند و مى‏گوید این‏ها را از نماز بشناس.
در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله منافقینى بودند كه براى خاطر این و آن نماز مى‏خواندند و در دل به نماز اعتقادى نداشتند. «و اذا قاموا الى الصّلاة قاموا كسالى یراءون النّاس».
بله، وقتى كسى طرف خطاب ندارد و با خدا حرف نمى‏زند، خسته مى‏شود و برایش یك كار طولانى به نظر مى‏آید. چهار ركعت نماز كه چهار دقیقه، پنج دقیقه طول مى‏كشد، براى او یك زمان طولانى به نظر مى‏آید؛ در حالى كه مگر چهار دقیقه چقدر است؟ انسان اگر در این حالت با خدا طرف خطاب بشود، آن وقت خواهد دید كه مثل برق گذشت؛ دریغ مى‏خورد، افسوس مى‏خورد و دلش مى‏خواهد طولانى‏تر بشود.

[h=1]به شیعیان ما بگو ...[/h]



[/HR] اسلام به عنوان دین کامل دارای ویژگیها و صفات برجسته ای است که دیدگان هر ناظر با انصافی را با دنیایی از حقائق زیبا روبرو می سازد. یکی از این حقائق چشم نواز در کنار هم بودن تعالیمی است که با نگاه سطحی و ناآگاهانه، مقولاتی جدای از یکدیگر و بعضاً متضاد با یکدیگرند. به عنوان نمونه آموزه های اسلامی هم به فرد توجه دارد و هم به اجتماع. هم به جسد آدمی می پردازد و هم به روح وی. چنانکه هم دنیا را مد نظر قرار می دهد و هم آخرت را و خلاصه آنکه اسلام با همه ی آسمانی بودنش، زمین را کاملاً منظور نظر قرار می دهد. هر چند یکی را مقدمه عروج در دیگری معرفی می کند.


[/HR] نکته ضروری و در خور توجه آنکه دین اسلام این آموزه های همراه با یکدیگر را اموری واقعی و حقیقی می داند، نه تابعی از ذوق و سلیقه و امیال همه یا گروهی از آدمیان. مکتوب کوتاه پیشرو به نقل و توضیح چند آموزه از آموزه های اجتماعی اسلام که از حضرت امام صادق- علیه السلام- گزارش شده است می پردازد.
قبل از ذکر این مطلب آوردن ترجمه ی عباراتی از فقیه عظیم الشأن مرحوم آیت الله العظمی بروجردی- قدس سره- خالی از لطف نیست. این عبارات، دلیلی گویا و رسا بر مطالب فوق می باشد. ایشان در مقدمه اثبات ولایت فقیه می فرماید:
«اگر کسی در میان قوانین و ضوابط اسلامی جستجو نماید بدون هیچ شکی درمی یابد که اسلام، دینی سیاسی و اجتماعی است و احکام آن، منحصر در عبادیات و فردیات نمی باشد. بلکه بیشتر احکام آن یا مرتبط با اداره ی جامعه و تنظیم اجتماع و تأمین سعادت دنیوی است و یا آنکه مرتبط با سعادت دنیا و آخرت است. نمونه هایی از این احکام و ضوابط، قوانین مربوط به معاملات، احکام قضاوت و قصاص و حدود و دیات و یا قوانین مربوط به امور مالی مثل خمس و زکات می باشد». (1)

[h=2]شیعه جعفری کیست؟[/h] اما موضوع اصلی این مکتوب. حضرت امام صادق- علیه السلام- در روایتی نسبتاً طولانی که در کتاب شریف «تحف العقول» نقل شده است، توصیه های حیات بخشی به عبدالله بن جندب فرموده اند. از جمله در فرازی فرموده اند:
«یابن جندب بلّغ معاشر شیعتنا و قل لهم لاتذهبن بکم المذاهب فوالله لاتنال ولایتنا الا بالورع و الاجتهاد فی الدنیا و مواساة الاخوان فی الله و لیس من شیعتنا من یظلم الناس».

گاهی اوقات آدمی خیال می کند افراد گنهکار کاملاً منحرف هستند و دیگر از جرگه ایمان خارجند چنانکه گاهی اوقات زشتی و آلودگی گناه بسیار ناچیز تصور می شود. هر دوی این طرز فکرها باطلند. اولی افراطی است و دومی تفریطی

ترجمه گونه ای از این جملات نورانی چنین است:
ای پسر جندب! به شیعیان این پیغام را برسان که مبادا گرفتار روشها و راههایی دیگر بشوید و از راه راست منحرف شوید. قسم به خداوند جز به وسیله ی ورع و تلاش فراوان و مواسات و یاری رساندن به برادران دینی خود در راه خدا، نمی توان به ولایت ما رسید و کسی که به مردم ستم روا می دارد از شیعیان ما نیست.
می بینیم مانند موارد متعدد دیگر در میان احادیث اهل بیت - علیهم السلام – سفارش به پرهیزگاری و تلاش در بندگی خدا از اهمیت زیادی برخوردار است. پس از آن حضرت می فرمایند: پیروان ما باید نسبت به یکدیگر و در راه خدا همکاری داشته باشند. نکته ای که در اینجا وجود دارد اینست که هرگونه همکاری و مواساتی درست نیست. بلکه باید در امور خدایی باشد. لذا اینگونه کلمات جاهلانه که مثلاً شرکت در مهیا کردن فلان جشن خاص که ای بسا مسائل اسلامی و احکام شرعی در آن رعایت نمی شود و انسان هم آگاهی از آن دارد و یا برخی به اصطلاح عامیانه کارچاق کردن ها که از مسیرهای خلاف شرع و قانون مثل پرداخت رشوه یا دروغ یا جعل اسناد و یا بعضی فرصت دادن ها به افراد بدون صلاحیت می گذرد، هیچ یک از مصادیق «مواساه الاخوان فی الله» نخواهد بود و بسیار جای شگفتی است که بعضی افراد امید به ثواب نیز دارند!!
در فراز بعدی حضرت به صورت صریح، می فرمایند: کسی که ظلم می کند از شیعیان ما نیست.


متأسفانه ما گاهی اوقات فکر می کنیم ظلم بر مردم فقط از جانب سلسله‌ی پادشاهان و عمّال حکومتهای طاغوتی می تواند سر بزند و حال آنکه اصلاً چنین نیست. خوبست قدری مصداقی تر بگوییم. بعضی وقتها در میان دو همسایه ظلم واقع می شود. بسیار ساده! اگر در پارکینگ یک آپارتمان، همسایه ای اتومبیل خود را در مکان تعیین شده برای اتومبیل آن ساکن دیگری، پارک کند این ظلم است. اگر معلمی در سر کلاس درس، حرمت شاگرد خود را هتک کند و مثلاً به او ناسزا بگوید، این هم ظلم است و همینطور این مصادیق به ظاهر ساده ولی اثرگذار در سعادت ما، بسیار وجود دارد. در روابط والدین با فرزندان در روابط همسران با یکدیگر، در محیط کار و ... .

ضروری است در اینجا این نکته را اضافه کنیم که همانطوری که بعضی از بزرگان علما و اساتید اخلاق فرموده اند: «حتی داشتن مرتبه ای ضعیف از محبت اهل بیت - علیهم السلام- که عده زیادی از آن محرومند گوهر گرانبهایی است و خواه ناخواه اثراتی هم خواهد داشت، اما شیعه واقعی بودن صرفاً در محبت اهل بیت- علیهم السلام- خلاصه نمی شود»(2)
امام صادق- علیه السلام- در فرازی دیگر از همین روایت طولانی می فرمایند:
« یابن جندب! لاتقل فی المذنبین من اهل دعوتکم الاّ خیراً و استکینوا الی الله فی توفیقهم و سَلوا التوبة لهم».
یعنی: ای پسر جندب! درباره گنهکاران از خط ولایت جُز به خیر و خوبی سخن مگو و از درگاه خدا، ملتمسانه توفیقشان را بخواهید و برای ایشان بازگشت و توبه درخواست کنید.

اگر کسی در میان قوانین و ضوابط اسلامی جستجو نماید بدون هیچ شکی درمی یابد که اسلام، دینی سیاسی و اجتماعی است و احکام آن، منحصر در عبادیات و فردیات نمی باشد. بلکه بیشتر احکام آن یا مرتبط با اداره ی جامعه و تنظیم اجتماع و تأمین سعادت دنیوی است و یا آنکه مرتبط با سعادت دنیا و آخرت است

گاهی اوقات آدمی خیال می کند افراد گنهکار کاملاً منحرف هستند و دیگر از جرگه ایمان خارجند چنانکه گاهی اوقات زشتی و آلودگی گناه بسیار ناچیز تصور می شود. هر دوی این طرز فکرها باطلند. اولی افراطی است و دومی تفریطی. در تعالیم اسلامی داریم که هیچ گناهی را کوچک مشمارید ولی در سوی دیگر این را هم داریم که باب توبه باز است البته اگر عمل عبادی است باید قضایش بجا آورده شود و یا حق الناسی پرداخته شود، شکی نیست که باید انجام داد.
آری در این قسمت از حدیث شریف، حضرت می فرمایند: اگر کسی از اهل خط ولایت اهل بیت- علیهم السلام- گناهی مرتکب شد قضاوت تندی درباره اش مکنید. بلکه با استکانت و التماس توفیق وی را از خداوند سبحان درخواست کنید، برایش دعا کنید تا توبه کند. به نظر می رسد این فرمایش، بسیار متین و والاست و اصولاً اسلام می خواهد تا بین شیعیان و بلکه میان همه مسلمین نوعی خیرخواهی و عطوفت جریان داشته باشد.
در اینجا ذکر سه تبصره مناسب است.
اول آنکه بیانات این چنینی به هیچ وجه تکلیف بسیار مهم و حیاتی امر به معروف و نهی از منکر را رفع نمی کند. از واضحات اسلام همین تکلیف بر زمین مانده است البته یا رعایت شرایط و حدود آن.
دوم آنکه این بیانات نورانی مانع اجرای حدود الهی و جریمه های قانونی اسلامی نیست که البته اثبات و اجرای آنها هم شرایط ویژه ی خود را می طلبد.
و سوم آنکه ظاهراً بعضی گناهان هر چند بسیار بسیار معدود، توبه ای ندارند. مثلاً گناه «بدعت» چنین است. مگر آنکه مرتکب این گناه بزرگ، تک تک آنها را که منحرف کرده است به راه راست برگرداند. «بدعت» یعنی خارج کردن جزیی از دین از آن و یا داخل کردن مطلبی غیردینی در آن، که گناه بسیار بزرگی است.
در پایان یادآور می شود آنچه ارائه شد تنها گوشه ایی از تعالیم اجتماعی اسلام بود که این مسأله، مسأله بسیار مفصّل و البته چشم نوازی می باشد.

پی نوشت:
1- البدر الزاهر، ص 74 .
2- پندهای امام صادق- علیه السلام- به ره جویان صادق، ص 134، حضرت آیت الله مصباح یزدی- مدظله- .

[h=1]امام جعفر صادق علیه السلام که بود؟[/h]


[/HR] نام شریفش جعفر، کنیه اش ابوعبدالله و ابواسماعیل و لقبهایش فاضل، قائم، طاهر، کافل، منجی و مشهورترین آنها صادق بود. در روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری هنگام طلوع فجر درمدینه چشم به جهان گشود و در بیست و پنجم شوال سال 148 هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی در مدینه چشم از جهان فرو بست و در کنار پدر و جد خود، امام باقر و امام سجاد (علیهما السلام) و عموی جدش امام حسن مجتبی (علیه السلام) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. پدرش 26ساله بود که او زاده شد. دوازده سال از عمر شریفش را در کنار جدش امام سجاد (علیه السلام) و نوزده سال را در کنار پدرش امام باقر (علیه السلام) گذراند. مدت امامت آن امام همام 34 سال بود که حدود هجده سال آن (132-114ه ) همزمان با حکومت امویان بود و شانزده سال آن (148-132 ه ) همزمان با حکومت عباسیان.

[/HR]
[h=2]بندگی شایسته[/h] امام صادق (علیه السلام) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. چون روزه می گرفت بوی خوش به کار می برد و بعد از ماه رمضان بی درنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را می پرداخت.
شبهای قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش و عبادت می گذراند. چون نیمه شب برای خواندن نماز شب بر می خاست با صدای بلند ذکر می گفت و دعا می خواند تا اهل خانه بشنوند و هرکس بخواهد برای عبادت برخیزد. هنگامی که ماموران حکومت برای دستگیری وی شبانه از دیوار منزلش وارد می شدند، او را درحال راز و نیاز یافتند. آن حضرت ذکر رکوع وسجود را بسیار تکرار می کرد.
امام صادق (علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر می دانست. از این رو به هنگام نیایش مجذوب خداوند می شد. مالک بن انس می گوید: «با امام صادق (که بر او درود خدا باد) حج گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه می کوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو می ماند و چنان حالتی به او دست می داد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چاره ای نیست باید لبیک گفت. فرمود:
امام صادق (علیه السلام) از نسل علی (علیه السلام) بود و در شجاعت بی نظیر. او شجاعت و پایداری را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و امیران از گفتن حق پروا نداشت. روزی منصور، خلیفه عباسی، از مگسی درمانده شد و از وی پرسید: چرا خداوند مگس را آفرید؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: تا جباران را خوار کند

چگونه جرات کنم لبیک بگویم، می ترسم خداوند بگوید: «نه لبیک » چون زبان به لبیک می گشود، آن قدر آن را تکرار می کرد که نفسش بند می آمد. قرآن را بسیار بزرگ می داشت و آن را در چهارده بخش قرائت می فرمود.

[h=2]شجاعت بی نظیر[/h] امام صادق (علیه السلام) از نسل علی (علیه السلام) بود و در شجاعت بی نظیر. او شجاعت و پایداری را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و امیران از گفتن حق پروا نداشت. روزی منصور، خلیفه عباسی، از مگسی درمانده شد و از وی پرسید: چرا خداوند مگس را آفرید؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «تا جباران را خوار کند.»
وقتی «داوود بن علی، فرماندار مدینه، معلی بن خنیس را کشت، شمشیر برگرفته به کاخ امارت رفت; حقش را مطالبه کرد; و قاتل «معلی » را به قصاص کشت.
وقتی که فرماندار اموی مدینه در حضور بنی هاشم و در خطبه های نماز علی (علیه السلام) را دشنام داد و همه بنی هاشم سکوت کردند، امام (علیه السلام) چنان پاسخ کوبنده ای به او داد که فرماندار بی آنکه خطبه را تمام کند راه خانه پیش گرفت.
ماموران حکومت خانه اش را به آتش کشیدند،در میان شعله های آتش قدم می زد و می فرمود: «من فرزند ابراهیم خلیلم »
[h=2]
مهابت در عین گذشت[/h] امام (علیه السلام) مهابتی خدادادی داشت، چهره اش نورانی بود و نگاهش نافذ. عبادت بسیار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب کند. عظمت و مهابت وی چنان بود که ابو حنیفه بر منصور وارد شد و امام (علیه السلام) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثیر هیبت امام (علیه السلام) قرار گرفت که مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هیچ بود.
یکی از دانشمندان علم کلام، که بسیار بر خود می بالید و خود را برای مناظره با آن حضرت آماده کرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثیر قرار گرفت که حیران ماند و زبانش بند آمد.
امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبی که داشت، در برخورد با مردم و خدمتکارانش بسیار بردبار و با گذشت بود و بدی را با نیکی پاسخ می داد. روزی شخصی که، امام را نمی شناخت، او را به دزدی متهم کرد. امام (علیه السلام) وی را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه بازگشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذیرفت.
گاه حتی بیش از این گذشت نشان می داد، به نماز می ایستاد و برای بدکننده از خدا آمرزش می طلبید.

[h=2]مولایی همجون بردگان[/h] امام (علیه السلام)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برتری دانشی که داشت، بسیار متواضع بود و در میان مردم چون یکی از آنان بود. به دست خویش خرما وزن می کرد. باغ خود را بیل می زد; آبیاری می کرد. چهارپا سوار می شد. و اجازه نمی داد حمام را برایش قرق کنند. چون بندگان بر زمین می نشست و غذا می خورد. و خود از میهمانانش پذیرایی می کرد. روزی برای دلجویی و دیدار به منزل یکی از بنی هاشم می رفت که کفشش پاره شد. کفش پاره را به دست گرفت و با یک پای برهنه تا مقصد رفت. یتیمان را نوازش و سرپرستی می کرد.

امام صادق (علیه السلام) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. چون روزه می گرفت بوی خوش به کار می برد و بعد از ماه رمضان بی درنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را می پرداخت

رفتارش با دیگران، حتی خدمتکاران بسیار ملایم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش رفتار بود و ملایمت و نرمی معیار رفتارش شمرده می شد. روزی غلامش، که در پی کاری رفته بود، دیر کرد. امام (علیه السلام) در پی اش گشت و وقتی پیدایش کرد خوابیده بود. نه تنها با او درشتی نکرد، بلکه کنارش نشست و او را باد زد تا بیدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشاید هم شب بخوابی هم روز، شب بخواب و روز کار کن.»

[h=2]صبر ایّوب وار[/h] امام صادق (علیه السلام) در برابر سختیها و مصیبتها بسیار پایدار بود. در برابر سختیهایی که حکومت برایش ایجاد می کرد و گاه حتی شبانه به منزلش می ریختند و به مرگ تهدیدش می کردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسیار صبور بود. روزی با میهمانانش بر سر سفره بود که خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعیل را آوردند. با آنکه اسماعیل را بسیار دوست داشت نه تنها بی تابی نکرد، بلکه با میهمانان نشست، لبخند زد، پیش میهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشویق کرد و از روزهای دیگر بهتر غذا خورد. میهمانان از این که او را غمگین ندیدند تعجب کردند و سبب را پرسیدند. حضرت فرمود: «چرا چنین نباشم، راستگوترین راستگویان به من خبر داده است که من و شما خواهیم مرد.»
وقتی کودکش مریض شده بود، غمگین بود و چون کودک درگذشت، اندوه را به کناری نهاد و به جمع یاران پیوست. پرسیدند: «تا کودک بیمار بود، غمگین بودی و چون درگذشت، غم از چهره زدودی »؟ فرمود: «ماخاندانی هستیم که پیش از وقوع مصیبت اندوهگین می شویم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا می دهیم و تسلیم فرمان حق هستیم.
در فراق از دست دادن یاران و خویشاوندان اشک می ریخت، ولی پیوسته راست قامت بود. در شهادت عمویش «زید بن علی بن الحسین (علیهما السلام)» گریست. در گرفتاری، شکنجه ها و شهادت عموزادگانش گریست، ولی همچنان پایدار ایستاد.

[h=1]آن ها که اعتراف کردند![/h]


[/HR] ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی را خیلی ها قبول داشتند. او یکی از ائمه چهارگانه ی اهل سنت و پیشوای حنفی ها بود. استادهای زیادی دیده بود و با عالمان بسیاری برخورد داشت. اما در مورد هیچ کدام آن ها این گونه نگفته بود: «هرگز در عمرم عالم تر و فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم!»
[/HR]
ابن تیمیه حرانی بنیانگذار مکتب وهابیت است و از کسانی ست که با اهل علم سر و کار داشته. اما تنها در مورد امام صادق علیه السلام چنین می نویسد: «جعفر صادق علیه السلام از برگزیدگان اهل علم و دین است».
مالک بن انس، از فقهای مدینه و امام مذهب مالکی است. او می گوید: «مردی افضل از امام جعفر صادق علیه السلام از نظر علم و عبادت و تقوا، هرگز چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به قلب هیچ کس هم خطور نکرده است.»
شیخ احمد کفتارو هم عالم بود و هم رئیس مجلس افتاء الاعلی در سوریه.
او می گوید: «سعادت و شرف به من روی آورد که در مورد ریحانه و دردانه قریش، رکن خاندان نبوی و استاد علماء و فقها و محدثان و سلاله ی نبوی و نور چشم علی بن ابیطالب... سخن گویم. وجودی که خدا به واسطه ی او ارکان شریعت را استواری بخشید و معالم دین را روشن ساخت و پس از یک قرن از ظهور اسلام، خدا بار دیگر عظمت اسلام را به وسیله او استوار ساخت.
هدف امام صادق علیه السلام با احداث مدرسه فکری در اول قرن دوم ه.ق احیای مدرسه و مکتب جدش رسول الله بود. خدای تعالی به واسطه ی امام صادق علیه السلام به امت اسلامی کرامت بخشید و اسلام را دوباره احیا کرد...»
محمد سعید رمضان بوطی از نویسندگان بزرگ است. او سنی است و در مصر زندگی می کند. نظرش درباره ی صادق آل محمد علیه السلام چنین است:
پیشوایان چهارگانه اهل سنت، مستقیم و یا غیرمستقیم از شاگردان امام صادق علیه السلام به شمار می آیند. ابوحنیفه و مالک، هر دو در خدمت امام شاگردی کرده و در فقه و سیر و سلوک از آن حضرت بهره فراوان برده اند

«امام جعفر صادق علیه السلام معلم محبت و عرفان و علم بود و آموزگار محبتی بود که از قلب تمام مسلمانان نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و آل بیت او می جوشد و این امر ویژه ی زمان خاص و فرقه خاصی نبود. او در طول قرن ها، اسوه و استاد و معلم فقه و عرفان است. سفره ی علم امام صادق علیه السلام سفره ای است که از روزی الهی آن، تمام فرقه های امت اسلامی بهره جستند. او معلم عرفان و مرکز ثقل تمام علمای ربانی در امت اسلام بود.
شبلنجی می گوید: «جعفر صادق علیه السلام مستجاب الدعوه بود و دعایش همیشه مورد قبول حق تعالی واقع می شد و چون از خداوند چیزی می خواست، هنوز قولش پایان نیافته بود، آن چه طلب کرده بود، برایش مهیا بود.»
استاد «عبدالحلیم جندی» از علمای معاصر مصر است. با این که سنی است، اما درباره امام صادق علیه السلام سخنان بسیاری دارد:

پیشوایان چهارگانه اهل سنت، مستقیم و یا غیرمستقیم از شاگردان امام صادق علیه السلام به شمار می آیند. ابوحنیفه و مالک، هر دو در خدمت امام شاگردی کرده و در فقه و سیر و سلوک از آن حضرت بهره فراوان برده اند. قانون گذاران مصری در این قرن برای اجرای اصلاحات بنیادی در سیستم اجرایی کشور و سر و سامان دادن به مسائل خانوادگی مردم مصر، به فقه شیعه روی آورده اند و امام جعفر صادق علیه السلام همچنان پرافتخار بر بلندای قله فقه اهل بیت علیهم السلام پیامبر قرار دارد. در فقه، پیشوا و زندگی اش برای مسلمانان، سرمشق و الگوست. وی تنها پیشوای اهل بیت علیهم السلام است که پیشوایی اش بیش از ثلث قرن ادامه یافت و در این مدت، محافل و مجالس آن حضرت به ویژه در جهت نشر معارف اسلامی برگزار می شد».
محمد بن طلحه شافعی می گوید:
«جعفر بن محمد از علمای اهل بیت و بزرگان آن ها و دارای علوم بسیاری بود. عبادتش فراوان و اوراد و اذکار او پیوسته بود و زهد فوق العاده ایی داشت. قرآن زیاد می خواند و در معانی آن تتبع می فرمود و از دریای عمیق کتاب الهی مطالب گرانبهایی استخراج می کرد و عجایب آن را بیان می ساخت... چهره اش، انسان را از دنیا روی گردان می کرد و چهره نورانی اش نشان می داد که او از ذریه ی رسول خداست...»

او بود که نخستین بار نظریه «بطلمیوس» در موضع مرکزیت کره زمین و گردش خورشید به دور آن را مورد انتقاد قرار داد و مرکزیت خورشید را مطرح کرد. او نخستین کسی بود که عقیده عناصر چهارگانه آب، آتش، خاک، هوا را مطرح ساخت

ابن ابی لیلی می گوید:
«هرگز در برابر گفتار کسی از سخنی که گفته یا قضاوتی که کرده ام، دست بر نداشته ام مگر در برابر یک نفر و آن جعفر بن محمد است».
ابن خلدون مورخ می گوید:
«...جعفر بن محمد علیه السلام در صنعت کیمیا (شیمی) از مهارت خاصی بهره مند بود. ابوموسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرد او بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات جعفر صادق علیه السلام را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود».
دانشمندی مسیحی (نویسنده کتاب مغز متفکر شیعه) می گوید: «امام صادق سر منشأ مجموعه ابتکارات و افکار و روش های جدید است. او پدید آورنده ی فرهنگ جامع شیعه بود.
او نخستین پایه گذار عرفان در اسلام بود و پایه گذار تئوری حرکت تمام موجودات و ده ها نظریه جدید علمی بود که تفصیل آن را در همان کتاب باید مطالعه نمود.
او بود که نخستین بار نظریه «بطلمیوس» در موضع مرکزیت کره زمین و گردش خورشید به دور آن را مورد انتقاد قرار داد و مرکزیت خورشید را مطرح کرد. او نخستین کسی بود که عقیده عناصر چهارگانه آب، آتش، خاک، هوا را مطرح ساخت... او شخصی است که مذهب شیعه را از خطر نابودی نجات داد.»

[h=1]آموزگار بزرگ فقه اسلامی[/h]


[/HR] امام صادق علیه السلام فرمودند: هركس از شیعیان ما چهل حدیث را حفظ كند و به آن ها عمل نماید ، خداوند او را دانشمندى فقیه در قیامت محشور مى گرداند و عذاب نمى شود.(امالى الصدوق/253)
[/HR]

[h=2]امام و فقه اسلامی[/h] فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به امام جعفر صادق (علیه السلام) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از ایشان روایت نقل شده است از هیچ یک از اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است.
اصحاب حدیث، اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند را بالغ بر 4000 شخص دانسته اند.
در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و رو به رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.
حضرت صادق (علیه السلام) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین و محدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان طریق پدرش امام محمد باقر (علیه السلام) و او از پدرش علی بن الحسین (علیهما السلام) و او از پدرش حسین بن علی (علیهما السلام) و او از پدرش علی بن ابیطالب (علیهما السلام) و او هم از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.
این وصیت امام، دلیل آن است که در آئین اسلام، نماز جایگاهی مهم دارد، طوری که امام در آخرین لحظه‌های زندگی از میان هزاران مسئله فقط نماز را سفارش می‌کند و این نیست جز برای این که امام صادق علیه السلام هادی امت و پاسدار دین است و نماز از این دیدگاه از اهمیت فراوانی برخوردار می‌باشد

[h=2]شمه ای از کرامات امام ششم[/h] از ابوبصیر نقل شده است: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم که صحبت از «معلی بن خنیس » به میان آمد، ایشان فرمودند: «ابا محمد! مطلب مهمی را در مورد او به تو می گویم، آن را از دیگران مخفی نگه دار; او به مقام واقعی خود نمی رسد مگر زمانی که از طرف «داود بن علی » مورد تعرض قرار خواهد گرفت.»
پرسیدم: داود از او چه خواهد کرد؟
فرمودند: «او را دعوت کرده، گردنش را می زند و بدن او را به دار می آویزد.»
عرض کردم: این حادثه در چه زمانی واقع خواهد شد؟
امام فرمودند: «در سال آینده » .
ابوبصیر می گوید: سال بعد داود والی مدینه شد و معلی را به پیش خود فراخواند و از او خواست که اسامی یاران امام صادق علیه السلام را برایش بنویسد، معلی از این کار امتناع ورزید، داود عصبانی شد و گفت: اگر اسامی آن ها را کتمان کنی تو را خواهم کشت، معلی بن خنیس گفت: آیا مرا به کشته شدن تهدید می کنی!؟ به خدا قسم هرگز چنین کاری نخواهم کرد. داود خشمگین شد و او را به شهادت رساند و جسد مطهرش را به دار آویخت. (بحار الانوار، همان، ص 109; الخرائج و الجرائح، همان، ص 647; مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 226; مناقب ابن شهر آشوب، انتشارات علامه، ج 4، ص 225)

در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و رو به رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است

[h=2]وصیت لحظه آخر[/h] امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دیدند، دستور دادند که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آنها نظر افکند و فرمود: «انّ شِفاعتنا لاتنال مستخفاٌ بالصلوة.»
این وصیت امام، دلیل آن است که در آئین اسلام، نماز جایگاهی مهم دارد، طوری که امام در آخرین لحظه‌های زندگی از میان هزاران مسئله فقط نماز را سفارش می‌کند و این نیست جز برای این که امام صادق علیه السلام هادی امت و پاسدار دین است و نماز از این دیدگاه از اهمیت فراوانی برخوردار می‌باشد.
اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّه ـ یا وَجیها عِنْدَ اللّه ، اشفع لنا عند اللّه

[h=1]چرا مذهب شیعه، مذهب جعفری است؟
[/h]
هیچ تاكنون به این نكته اندیشیده اید كه چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفری می خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این كه امام جعفر صادق - علیه السلام - ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان وضعیت شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یا حسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه در پی می آید توضیحی است بر راز این نام گذاری.
عرصه تئوری ها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشه ها بوده است. هر نظریه ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود كه محتوایی بهتر از آن را به بشریت هدیه كرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مكتب های فكری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز كنند. نگاهی به دستاورد مكتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بدان دلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمی تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه های جاهلانه نشان دهد. پیامبر - صلی الله علیه و آله - در دعوت خود ضمن پذیرش سنت های پسندیده انسانی در میان اعراب آنگاه كه به نفی ضد ارزشها می پرداخت طرح های جایگزین نیز ارائه می كرد تا مخاطبان او احساس خلاء نكنند.
شاید راز بسیاری از شكست های فردی و اجتماعی مصلحان در طول تاریخ همین بوده كه طرح جایگزین نداشته اند به همین نمونه تاریخ معاصر ایران توجه كنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامی و این كه چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یك نظام شد؟
شاید مهمترین نكته در همین طرح جایگزین بوده است. امام خمینی (ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت به ابعاد این موضوع آن چنان كه بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هر حركت سیاسی و فكری است كه فقط طرح براندازی داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفر صادق - علیه السلام - در مسیرتكاملی حركت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنی پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدت های امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه های منبعث از آن و نیزحركت های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مكتب اهل بیت را دریافت كنند و امام صادق - علیه السلام - همان بزرگواری است كه با توجه به یك موقعیت استثنایی تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه كرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت حضرت كه از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری ادامه یافت.1 یكی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراكه بنیان حكومتی یكصد ساله فرو ریخته بود و بنیان حكومت پانصدساله ای پی ریزی می شد و همت اصلی سران حكومت تازه، كوبیدن مخالفان بود. مثلا توجه كنید كه از سال 132 كه رسما حكومت عباسیان آغاز شد تا سال 137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمت یكی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نكشتند 2 احساس آرامش نكردند وامام صادق - علیه السلام - با توجه به این فضا، پایه های فكری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنا نهاد.
سالها پیش از امامت حضرت صادق - علیه السلام - تقریبا یكصد و سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرین حج خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به امام علی - علیه السلام - واگذار كرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت.3 اما صلاحدید پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقیفه بنی ساعده مسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار كه خود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر - صلی الله علیه و آله - خلافت را حق خود دانستند4 نه حق انصار. و با آن كه امام علی - علیه السلام - خویشاوندی روشنتری با پیامبر - صلی الله علیه و آله - داشت به این بهانه كه عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازه ای را برای بنی هاشم بپذیرد و قبلا نبوت به بنی هاشم رسیده بود و اینك خلافت باید به دیگر تیره های قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. 5
امام جعفر صادق - علیه السلام - در مسیرتكاملی حركت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنی پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدت های امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه های منبعث از آن و نیزحركت های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مكتب اهل بیت را دریافت كنند

از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و به تدریج هرچه بر سالها افزوده می شد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان می داد به گونه ای كه در سال 35 قمری كه اندكی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضی از آن را می دید شورشی رخ داد كه خلیفه سوم در طی آن كشته شد. 6
به گواهی جنگهای سه گانه ای كه امام علی - علیه السلام - با ناكثین، قاسطین و مارقین انجام داد 7 می توان پذیرفت كه جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود؛ بحرانی كه در تبدیل خلافت به ملوكیت خودرانشان داد و خاندان بنی امیه كه بیش از این در میان مسلمانان جایگاهی نداشتند و طلقای (آزادشدگان) پیامبر - صلی الله علیه و آله - در فتح مكه بودند،8 با موقعیت سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حكومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب گرایی امویان موجب شد تامخالفت هایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یكی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست می دانند. 9

امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامی جدی ترین رقیب خویش را بنی هاشم و علویان می دانستند و برای بی مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه ای متوسل می شدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتی دست یازیدند تا حسن سابقه بنی هاشم وعلویان را كه بویژه در سایه فداكاری های حضرت علی - علیه السلام - به اعتباری فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخست به جعل روایاتی در مذمت حضرت علی - علیه السلام - پرداختند. 10 و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام علی - علیه السلام - هر آنچه نیكی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضیلتی كه برای امام وجود داشت احادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل كردند11 تا آنچه امام علی - علیه السلام - بدان ها ممتاز بود عادی جلوه كند و درنهایت همانند یكی از اصحاب پیامبر - علیه السلام - تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه ای چونان دیگران معرفی شود كه حتی به سیاست های زیركانه روزگار نیز كه عبارت از حیله و مكر و فریب باشد آگاه نیست. 12
امویان به این نیز اكتفا نكردند و فرمان سب امام علی - علیه السلام - را برمنابر و در خطبه ها و پس از هر نماز اعلام كردند 13 كه تا پایان حكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز 14 تا101 هجری) باقی بود. 14
شایان توجه است كه پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی - علیه السلام - در هنگام مرگ كه همواره یكی از نقاط اختلاف میان شیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره كتابهایی نوشته اند. 15 باتوجه به كفر ابوسفیان كه تا حمله مسلمانان به مكه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یكی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی - علیه السلام - نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمی گرفت.16 علاوه براین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلح اجباری امام حسن - علیه السلام - 17 علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعه حذف كرد. هرچند امام بازیركی موادی را در صلحنامه گنجانده بودكه فقط از آن طریق می شد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیین جانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند كه با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.
هنگامی كه حجربن عدی یكی از شیعیان امام علی - علیه السلام - توسط ماموران معاویه به شهادت رسید موجی از مخالفت با سیاست های معاویه به وجود آمد كه از آن میان می توان پاسخ تند امام حسین - علیه السلام - به نامه معاویه اشاره كرد. 18
همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست بیعت برای یزیدبگیرد. 19 باوجود شخصیت های مطرحی چون امام حسین - علیه السلام - در میان امت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب كرد. 20
تا این زمان كه سال 60 هجری بود به نظر می رسید اندیشه امامت شیعی در محاق قرار گرفته بود اینك امام حسین - علیه السلام - در شرایطی متفاوت قرار داشت كه از یك سو همراه پیروزی های مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود 21 و از سوی دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولی نداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمی پذیرفتند. كسی چون ابوایوب انصاری كه خود را موظف به شركت درهمه نبردهای مسلمانان با كفار می دانست یكبار با شنیدن امارت و فرماندهی یزید از شركت در نبرد سرباز زده بود. 22
امام حسین - علیه السلام - با درك صحیح این موقعیت در شرایطی كه به نظرمی رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله ای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیت خود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام می توانست رویاروی مشروعیت خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان كه هدف امام - علیه السلام - بود. 23
ایشان می توانست نسب خویش به پیامبر - صلی الله علیه و آله - را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان كه در هنگام رخواست بیعت یزید فرمود:
«مثلی لایبایع مثله » همچو منی (با این شرافت نسبی) با چون اویی بیعت نخواهد كرد. 24
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین - علیه السلام - ازبین بردن باقی مانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد كه امویان چگونه پسر دختر پیامبر - صلی الله علیه و آله - را كه آن همه حدیث از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند.25
امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامی جدی ترین رقیب خویش را بنی هاشم و علویان می دانستند و برای بی مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه ای متوسل می شدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتی دست یازیدند تا حسن سابقه بنی هاشم وعلویان را كه بویژه در سایه فداكاری های حضرت علی - علیه السلام - به اعتباری فوق تصور دست یافته بودند بیالایند

امام نه ی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا كردكه چگونه به تنها چیزی كه نمی اندیشند دین الهی است. و حاضرند احكام مسلّم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح رفتاری كه سپاهیان اموی با خاندان امام حسین - علیه السلام - كردند این مهم را به نمایش گذاشت. 26 و این چهره پنهان شده در سركوب خونین وهتك حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تكمیل گردید. 27 تاثیر قیام امام حسین - علیه السلام - بدون تردید آن قدر سریع بود كه با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حكومت كرد ودرخطبه ای اعلام نمود كه پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خوداستعفا كرد. 28 اما این تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنی امیه می شد و شورش ها دوباره به راه افتادند. شورش های توابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین - علیه السلام - 29 مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین - علیه السلام - و یارانش 30 و نیز شورش های دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله 31 را به نفع بنی هاشم تغییر داد.

در واپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربن عبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی - علیه السلام - بر منابر و در خطبه ها حذف شود و فدك دوباره به بنی هاشم و علویان بازگردانده شود. 32
اما به نظر می رسید نهالی كه امام حسین - علیه السلام - با خون خود آبیاری كرده بود اینك به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامی رسید.
اینك به اختصار وضعیت بنی هاشم را پس از شهادت امام حسین - علیه السلام - پی می گیریم:
نخستین جرقه های اختلاف در میان بنی هاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین - علیه السلام - رخ داد. آن هنگام كه گروهی مشهور به كیسانیه معتقد به امامت محمدحنفیه شدند كه از نظر سنی از امام سجاد - علیه السلام - بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم 33 مختار در شورش خود معتقد بود كه به اجازه او قیام كرده است. محمد34 حنفیه در سال 81 هجری درگذشت. 35 و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند كه تا سال 99 هجری زنده بود و در این سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنی عباس ابوهاشم كه فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علی بن عبدالله بن عباس واگذار كرد.36 و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان كه شعار خود را «الرضاء من آل محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعی امام و رهبر پرهیز می كردند.37 واژه آل محمد كه عنوان ویژه تیره علوی بود به كار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیت شهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل بیت علیهم السلام 38 یك حركت موازی از سوی بنی عباس مردم را فریفته بود چنان كه بعضی از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به این فریب پی برده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. 39
شاید یكی از علل واقعی مخالفت امام صادق - علیه السلام - با قیام زید بن علی بن الحسین - علیه السلام - براساس روایاتی كه مخالفت حضرت را نشان می دهد، 40 پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود كه اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه ای كه مزار پسرش یحیی در خراسان كه قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است كه نمی توان به سادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال 126 هجری درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شده است. 41
روی كار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حكومتی 90 ساله را فرو ریخت و حكومتی پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود كه درشرایط ویژه تاریخی بایك سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعی بود كه منتظر یك حركت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان كه در ماجرای قیام محمد نفس زكیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. 42
امام صادق - علیه السلام - كه به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشت فضای سیاست را هرگز آماده یك قیام علنی سیاسی ندید. آنچه كه جامعه اسلامی از آن رنج می برد زیر ساخت فكری بود و الا ایشان به هیچ وجه كمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامه تاریخی ابومسلم به امام كه ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند. می توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدكرد؟
جد او امام حسین - علیه السلام - با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه و آله - كرده بود و در زمان امام صادق - علیه السلام - حكومتی روی كار آمده بود كه از شعار «الرضا من آل محمد - صلی الله علیه و آله - استفاده و سپس آل محمد واقعی را كنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی می توانست باشد؟
در این فضای تیره كه مذاهب اهل سنت در حال شكل گیری بودند چه چیزی می توانست شیعه را پایدار سازد؟ آنچه كه به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامی دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یك مكتب را حضرت صادق - علیه السلام - برداشت. گویا مردمی كه از پس قیام امام حسین - علیه السلام - دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می پرسیدند كه اگر نه امویان و نه عباسیان شما چه می گویید؟ و چه تفسیری از اسلام دارید؟ و به عبارت روشن تر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یك تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه های حضرت امام جفعر صادق - علیه السلام - بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل های فردی و اجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود كه امام صادق - علیه السلام - در آن هابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


[/HR][1]. بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.
[2]. تاریخ طبری، ج‏6، ص‏123؛ منشورات مكتبه اورمیه.
[3]. الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالكتب العربی‏لبنان.
[4]. تاریخ طبری، ج 2، ص 455.
[5]. تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
[6]. تاریخ طبری، ج‏3، ص‏399.
[7]. همان، ج‏3، ص.
[8]. همان، ج 2، ص 520؛ ج‏3، ص 1 تا 10.
[9]. تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص‏200.
[10]. تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
[11]. همان، ص 92 و 91.
[12]. نهج البلاغه، خطبه 118.
[13]. بحارالانوار، ج 44، ص 125.
[14]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 4، ص‏56.
[15]. مانند كتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید كه علامه امینی درمقدمه‏الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانی دارد.
[16]. همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرس‏مفصل همه موارد آمده است.
[17]. تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری؛ ارشاد شیخ‏مفید، ص 170.
[18]. انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث‏303.
[19]. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175؛ ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
[20]. تاریخ سیاسی اسلام، ص‏127.
[21]. تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.
[22]. طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
[23]. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.
[24]. تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص‏
[25]. تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.
[26]. همان، ص 36870.
[27]. همان، ص‏426.
[28]. همان، ص‏487.
[29]. همان، ص‏579.
[30]. كامل ابن اثیر، ج 2، ص 225؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
[31]. تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.
[32]. الفتوح، ج‏6، ص 95؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
[33]. تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.
[34]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248؛ انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.
[35]. تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حكومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.
[36]. همان، ص‏46.
[37]. همان، ص 115 و 114.
[38]. شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردكانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.
[39]. تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حكومت عباسیان، ص‏38.
[40]. تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.
[41]. بحارالانوار، ج‏47، ص 200.
[42]. تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.
محمد باغستانی - ماهنامه كوثر، ش

[h=1]نگاهی به سیره زندگانی شیخ الائمه
[/h]
امام صادق علیه‏السلام شیخ الائمه است عمر بلندترى نسبت به سایر ائمه نصیب ایشان شد(65 سال). این عمر بلند و مسأله انتقال خلافت از امویان به عباسیان، فرصتى ایجاد كرد كه امام علیه‏السلام به تاسیس حوزه علمى عظیمى بپردازد.
از نظر شیعیان كه معتقد به امامت ائمه علیهم السلام بوده‏اند ایشان اوصیاى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و مفسر حقایق قرآن و اسلام مى‏باشند؛ گویى كه تا 260 سال بعد از هجرت (سال شهادت امام حسن عسكرى علیه‏السلام)، خود شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم زنده بوده‏اند، البته نه در لباس نبوت، بلكه در لباس یك فرد مسلمان عادى و عامل به وظایف كه در تمام این مدت على رغم همه تحولات و تغییرات و اختلاف شرایط و اوضاع و مقتضیات، وظیفه خود را متناسب با هر دوره‏اى بدون خطا و اشتباه انجام داده‏اند.
اما از آن جایى كه در سیره ائمه اطهار علیهم السلام امورى هست كه ظاهرا با یكدیگر تناقض و تعارض دارند، باید در پى علت این تعارض و اختلاف بر آمد، زیرا در غیر این صورت، نوعى هرج و مرج اخلاقى و اجتماعى ایجاد مى‏شود و هر كس خبر و حدیث دلخواه خود را متمسك قرار خواهد داد و عمل یكى از پیشوایان دین را كه در مورد معین و زمان معینى انجام شده، دلیل راه و روش خود قلمداد مى‏كند؛ مثلا كسى كه به زهد و قناعت افراطى میل دارد، سیره پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و شیوه زندگانى حضرت على علیه‏السلام را دلیل خود قرار مى‏دهد و كسى كه بیشتر اهل رفاه و تجمل است، نمونه‏هایى از زندگانى امام حسن مجتبى علیه‏السلام و امام صادق علیه‏السلام را به عنوان موید خود بر مى‏شمرد و....
اگر عصمت ائمه اطهار علیهم السلام را قبول كردیم و پذیرفتیم كه حقیقت آنها نور واحدى است كه در زمان‏هاى مختلف تجلى پیدا كرده، باید نتیجه بگیریم كه این تعارضات و اختلاف‏هاى ظاهرى، در واقع درس و تعلیمى است از سوى آن‏ها، بر ماست كه سر هر یك از تعلیمات آن‏ها را دریابیم. اكنون به چند مورد از این تعارضات ظاهرى و راه حل آن‏ها اشاره مى‏كنیم:
در زمان امام صادق علیه‏السلام یك نهضت علمى و فكرى و فرهنگى عظیمى نیز در میان مسلمین آغاز و مذاهب گوناگون در اصول و فروع دین پیدا شد و در این زمان، زد و خورد امویها و عباسیها هم فرصتى ایجاد كرد، تا امام صادق علیه‏السلام این جبهه علمى را رهبرى كند و به حل معضلات علمى و تربیت شاگرد بپردازد

[h=2]زهد

[/h]
نباید چنین تصور كرد كه زهد از دنیا و پرهیز از توسعه رزق، به طور مطلق از انسان‏ها خواسته شده و در تمام زمان‏ها و شرایط، باید از نعمت‏هاى دنیا احتراز نمود. باید دانست استفاده از نعمت‏هاى دنیا ذاتا زشت و ناپسند نیست و اگر در سیره پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و امام على علیه‏السلام در این موارد، سختگیرى فراوانى مشاهده مى‏شود، علل دیگرى داشته است، مانند فقر عمومى كه مردم گرفتار آن بودند و آن دو بزرگوار به عنوان پیشوا و زعیم بر خود واجب مى‏دانستند در حد فقیرترین مردم زندگى كنند. بنابراین باید اصول ثابت و متغیر را از هم جدا كرد.
در مورد زهد مى‏توان به دو اصل ثابت اشاره كرد: اول این كه یك نفر مسلمان باید زندگى و معیشت خود را با زندگى عموم افراد جامعه تطبیق دهد. لذا امام صادق علیه‏السلام در عین این كه زندگى نسبتا راحتى داشتند و استفاده از نعمت‏هاى الهى را بر خود و خاندان خود توسعه داده بودند، هنگام قحطى، ذخیره گندم خانه را فروخته، مانند مردم به طور روزانه از نان جو و گندم استفاده مى‏نمودند.
اصل ثابت دیگر این است كه باید معنى زهد را عزت و مناعت طبع و بلندى نظر و بى اعتنایى به دنیا و فدا نكردن اخلاق و فضیلت در برابر امور عادى بدانیم، نه گوشه‏گیرى و فرار از مسؤولیت‏هاى اجتماعى.
با در نظر گرفتن این دو اصل ثابت و با توجه به شرایط خاص در زمان هر یك از معصومین علیهم السلام در مى‏یابیم كه هیچ تعارضى میان سیره و روش زندگانى ایشان وجود ندارد و اتفاقا خود همین اختلاف و تعارض ظاهرى سیره، به كمك بیاناتى كه از پیشوایان دین رسیده، براى ما روشن مى‏كند كه از نظر اسلام در باب معیشت و لوازم زندگى چیزهایى هست كه اصول ثابت و تغییرناپذیر به شمار مى‏رود و چیزهایى هست كه این طور نیست.

[h=2]قیام و انقلاب یا سكوت و تقیه:
[/h]
ممكن است تعارض دیگرى به ذهن بیاید كه چرا امام حسین علیه‏السلام على رغم حكایت قراین از شهید شدن ایشان، دست به قیام زد، اما امام صادق علیه‏السلام با آن كه به سراغشان هم رفتند، اعتنا ننمود و قیام نكرد. آگاهى از اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر امام صادق علیه‏السلام این تعارض را مرتفع مى‏كند. از نظر اوضاع سیاسى باید توجه كرد كه علویین دو دسته بودند:
بنى الحسین و در رأسشان امام صادق علیه‏السلام، و بنى الحسن كه در رأسشان محمد بن عبدالله (نفس زكیه) بود. عباسیین هم كه دنیا طلب بودند و به دنبال مقام، دو مبلغ بزرگ داشتند: یكى عرب به نام ابوسلمه خلال و دیگرى ایرانى به نام ابومسلم خراسانى. ابوسلمه دو نامه نوشت: یكى به امام صادق علیه‏السلام و دیگرى به نفس زكیه. امام صادق علیه‏السلام دعوت او را نپذیرفت، اما نفس زكیه على رغم مخالفت امام علیه‏السلام، دعوت او را قبول كرد كه این امر در نهایت به كشته شدن ابوسلمه و نفس زكیه و فرزندانش به دست سفاح انجامید.
نكته دیگر، اوضاع خاص اجتماعى زمان امام صادق علیه‏السلام بود كه به علت پیچیدگى‏ها و ابهامات فكرى و روحى در جامعه اسلامى، چندین جبهه مبارزه به وجود آمده بود و یا زمان سیدالشهدا علیه‏السلام كه تنها جبهه، جبهه مبارزه با دستگاه فاسد خلافت بود، فرق داشت.
در زمان امام صادق علیه‏السلام یك نهضت علمى و فكرى و فرهنگى عظیمى نیز در میان مسلمین آغاز و مذاهب گوناگون در اصول و فروع دین پیدا شد و در این زمان، زد و خورد امویها و عباسیها هم فرصتى ایجاد كرد، تا امام صادق علیه‏السلام این جبهه علمى را رهبرى كند و به حل معضلات علمى و تربیت شاگرد بپردازد و شاهد هستیم بزرگان زنادقه و دهریین و سایر فرقه‏هاى كلامى و حتى امامان دیگر فرق فقهى، چون ابوحنیفه و مالك، به محضر امام علیه‏السلام آمده، پاسخ مى‏گرفتند.
بنابراین، این جریان‏هاى علمى در زمان آن حضرت ایجاب مى‏كرد كه امام علیه‏السلام بیشترین اهتمام خود را در این صحنه قرار دهد. پس در مورد هر یك از ائمه اطهار علیهم السلام باید توجه كرد كه در هر زمانى، ایشان مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر مى‏گرفتند و كارى را انجام مى‏دادند كه مفیدترین اثر را داشته باشد.(148)

[h=1]دیبای شهادت بر قامت امام دانش (علیه السلام)
[/h]
در اصول كافی، ارشاد شیخ مفید، كشف الغمه و برخی كتابهای دیگر، از رحلت امام صادق - علیه السلام - به لفظ «مضی‏» ، «مات‏» و «قبض‏» تعبیر شده است.
ظاهر این لفظها نشان می‏دهد امام به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح كفعمی (به نقل مجلسی در بحار) نیز در كتابهای دیگری آمده است: امام را زهر خوراندند.1
ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابو جعفر منصور او را زهر خورانید 2 و بایست چنین باشد، زیرا با كینه‏ای كه منصور از او داشت و بیمی كه از روی آوردن مردم بدو در دل وی راه یافته بود، آسوده نمی‏نشست. آنان كه با تاریخ زندگی این مرد آشنایند، می‏دانند او به كسانی كه برای رساندنش به مسند خلافت هر كوشش را به كار بردند، رحم نكرد و از جمله آنان ابو مسلم بود كه برپایی دولت عباسیان مرهون رنجهایی است كه او در این باره بر خود نهاد. گناه ابو مسلم - چنان كه از اسناد تاریخی بر می‏آید، این است كه هنگام خلافت‏ سفاح، به منصور چنان كه باید حرمت نمی‏نهاد، پس طبیعی است كسی را كه از او می‏ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نكند. ولی چنان كه خواهیم دید، به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دریغ می‏خورد.
كلینی به اسناد خود از ابو ایوب روایت كند: نیم شبی منصور مرا خواست. چون بر او در آمدم، بر كرسی نشسته بود و شمعی پیش روی داشت و نامه‏ای می‏خواند و می‏گریست. بر او سلام كردم. نامه را به سوی من انداخت و گفت: از محمد بن سلیمان است. از مرگ جعفر بن محمد خبر می‏دهد و سه بار «انا لله و انا الیه راجعون‏» را بر زبان آورد و گفت: كجا مانند جعفر یافت می‏شود؟ سپس گفت: بنویس! در بالای نامه نوشتم اگر شخص معینی را وصی قرار داده گردن او را بزن. چون پاسخ نامه رسید، معلوم شد پنج تن را وصی خود كرده است: منصور، محمد بن سلیمان، عبد الله، موسی و حمیده. و در روایت دیگری به جای محمد بن سلیمان، محمد بن جعفر است و به جای حمیده، مولایی از موالی ابو عبد الله و اضافه دارد: منصور گفت اینان را نمی‏توان كشت.3
یعقوبی از اسماعیل بن علی بن عبد الله بن عباس روایت كند: بر منصور در آمدم، دیدم ریش او از اشك چشمش نمناك است. سبب پرسیدم، گفت: نمی‏دانی به خاندان تو چه رسیده است.
- امیر مؤمنان چه شده؟ - سید و عالم و باقی مانده گزیدگان آنان درگذشت.
- امیر مؤمنان چه كسی؟
- جعفر بن محمد!
- خدا امیر مؤمنان را مزد دهد و او را برای ما باقی گذارد.
- جعفر از آنان بود كه خدا در باره‏شان گفته است: ثم اورثنا الكتاب الذین اصطفینا من عبادنا 4 و از كسانی بود كه خدایش گزید و از سابقان در خیرات بود.5
ابن فضال روایت كند: نزد ام حمیده رفتم تا او را به رحلت امام تعزیت دهم. گریست و من از گریه او به گریه در آمدم. پس گفت: اگر ابو عبد الله را هنگام مرگ می‏دیدی چیزی شگفت مشاهدت می‏كردی. چشم خود را گشود و گفت: هر كس را با من خویشاوندی دارد گرد آورید. همه را گرد آوردیم. بدانها نگریست و گفت: شفاعت ما به كسی نمی‏رسد كه نماز را سبك بدارد.6
كلینی به روایت‏خود از امام موسی بن جعفر روایت كند: من پدرم را در دو جامه شطوی7كفن كردم كه آن دو، جامه احرام او بود و در جامه‏ای از جامه‏هایش و عمامه‏ای كه از علی بن الحسین بود برای آنكه آن را به چهل دینار خریده بود.8
یكی از اصحاب آن حضرت گفته است: بر او در آمدم موسی بن جعفر پیش روی او نشسته بود و او وی را وصیت می‏كرد. آنچه از آن وصیت‏به یاد دارم این است:
پسركم وصیت مرا بپذیر و گفتارم را به خاطر سپار. اگر آن را به خاطر سپاری خوشبخت زندگی خواهی كرد و ستوده خواهی مرد.
پسركم! آنكه بدانچه خدا بدو داده قناعت كند بی‏نیاز بود، و آنكه دیده به مال دیگری دوزد مستمند می‏میرد. آنكه بدانچه خدای عز و جل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضای او متهم كرده است. آنكه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد. و آنكه گناه دیگری را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد. آنكه پرده از عیب دیگری برگیرد، عیبهای درون خانه‏اش آشكار شود. آنكه شمشیر ستم كشد، بدان كشته شود. آنكه برای برادر خود چاهی كند، خود در آن بیفتد.
آنكه با سفیهان بیامیزد حقیر شود و آنكه با علما نشیند وقار یابد. آنكه در جای‏های بد در آید متهم شود. پسركم حق را بگو! به سودت باشد یا به زیانت. از سخن چینی بپرهیز كه آن كینه را در دلهای مردم می‏كارد. پسركم! اگر جستجوی بخشش می‏كنی به معدنهای آن روی آور. 9

تنظیم: جهرمی زاده - گروه دین و اندیشه تبیان


[/HR]
[1] . ج 47، ص 2 - 1.
[2] . مناقب، ج 4، ص 280.
[3] . اصول كافی، ج 1، ص 310.
[4] سپس میراث دادیم كتاب را به كسانی كه برگزیدیم از بندگانمان (فاطر: 32).
[5] . تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 117.
[6] . ثواب الاعمال، ص 205، بحار، ج 47، ص 2.
[7] . دهی در مصر كه در آن چنان پارچه را می‏بافتند.
[8] . اصول كافی، ج 1، ص 476.
[9] . حلیه الاولیاء، ج 3، ص 195، صفه الصفوه، ج 2، ص 170.
سید جعفر شهیدی، زندگانی امام صادق (ع)، ص 8

[h=1]امام صادق - علیه السلام - و زیارت عتبات
[/h]
سفرهای معصومین - علیهم السلام- از مهم ترین فرازهای درخشان زندگی وتاریخ اهل بیت علیهم السلام است.این سفرها در بردارنده حوادث تاریخی و معارف الهی مهمی هستند.هجرت پیامبر - صلی الله علیه و آله - و اهل بیت ازمكه به مدینه، حجه الوداع رسول خدا - صلی الله علیه و آله - ، غدیر خم و سفر تاریخی سیدالشهداء به كربلا از سفرهای پر بار تاریخ اسلام هستند.
اینك به بررسی سفرهای آن حضرت می پردازیم.
امام صادق - علیه السلام - در سال 83 ه.ق تولد یافت و در سال 114 ه.ق به امامت رسید و در سال 148 شهید شد. دوران امامت آن حضرت با دوران ضعف امویان (114-132 ه.ق) و با سالیان آغازین حكومت عباسیان (132 148 ه.ق) همراه بود.
در عصر امویان، سراسر عمر آن حضرت در مدینه سپری شد.آن حضرت در عهد امامت پدرش همراه وی از طرف هشام بن عبدالملك اموی به شام احضار و از مدینه خارج شد.
سفرهای امام صادق - علیه السلام - در دوره عباسیان آغاز می گردد كه بیانگراوج تحولات سیاسی در این دوره است.
خلفای عباسی گر چه با شعار اهل بیت علیهم السلام به قدرت رسیدندو در مقایسه با بنی امیه، به اهل بیت علیهم السلام و علویان نزدیك تر بودند اما در ظلم بر معصومین علیهم السلام و علویان ازامویان جلوتر و یا همانند آن ها بودند.1
یكی از مهم ترین ظلم ها و آزارهای خلفای عباسی كه نسبت به ائمه علیهم السلام روا داشتند اجبار ائمه علیهم السلام به سفر ازمدینه به مراكز حكومت، به منظور اذیت آن ها بود.
سفرهای اجباری ائمه - علیهم السلام- از عصر امام صادق - علیه السلام - شروع شد وتا شهادت امام عسگری - علیه السلام - تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امام زمان - علیه السلام - گردید.

[h=2]اهداف سفرها
[/h]
محمد بن عبدالله اسكندری، از ندیمان خاص منصور دوانقی می گوید: روزی از منصور كه غرق غم و تفكر بود، پرسیدم چرا ناراحتی؟ اوگفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و یا بیشتر را كشتم اما هنوزسید و پیشوای آنان، جعفر بن محمد - علیه السلام - زنده است.گفتم: عبادت جعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملك باز داشته است.
منصور گفت: اما ملك عقیم است و تا از او خلاص نشوم، احساس راحتی نمی كنم.2 همین احساس خطر از موقعیت دینی، علمی و اجتماعی امام صادق - علیه السلام - باعث شد كه وی بارها به سفرهای اجباری به مراكزحكومتی برود.گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولی ازجزئیات آن ها اطلاعات دقیق در دسترس نیست.به ناچار ضمن دو عنوان كلی، به بررسی این سفرها می پردازیم.

الف - سفرهای امام صادق - علیه السلام - در دوران خلافت سفاح
سفاح اولین خلیفه عباسی است كه شهر حیره واقع در نزدیكی كوفه را پایتخت قرار داد.او چهار سال بیشتر حكومت نكرد.سفاح بیشتر دوران حكومتش را به پاكسازی مخالفان و جنگ های پراكنده باامویان پرداخت.او به شدت از امام صادق - علیه السلام - بیم داشت.لذا دراواخر حكومت خود، آن حضرت را به حیره احضار كرد.
كوفه پایگاه تاریخی تشیع بود.حدود 900 راوی حدیث در مسجد كوفه سرود حدثنی جعفر بن محمد 3 می سرودند.كوفه پایگاه اصحاب خاص امام صادق - علیه السلام - و پدرش بود، پایگاه زراره، جابر جعفی، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب و....امام صادق - علیه السلام - هنگام ورود به كوفه بااستقبال عظیم مردم مواجه شد.یكی از اصحاب آن حضرت در این باره می گوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیاب شوم تا این كه در روز چهارم ورود آن حضرت به كوفه، ایشان مرادر میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند.4
سفر امام صادق - علیه السلام - به درازا كشید.آن حضرت در آغاز سفر در فضای آزادتری بودند؛ به گونه ای كه ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاع را كاملا به ضرر حكومت نوپای عباسیان پایان بخشید.متاسفانه اطلاعاتی از این سفر به دست ما نرسیده است.منصور در مجلس سفاح از امام صادق - علیه السلام - پرسید:
ای ابو عبدالله، چرا شیعیان به راحتی در بین مردم شناخته می شوند؟ امام فرمود: به خاطر حلاوت و شیرینی ایمانی كه درسینه های آن ها ست، آنرا آشكار ساخته، زود شناخته می شوند.5 از ویژگی های این سفر این است كه: امام صادق - علیه السلام - در دوره سفاح كه خفقان كم تر بود، نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند.حضرت فرمود: مرا نزد سفاح در حیره بردند او از من پرسید: در باره روزه امروز چه می گویی؟ گفتم: شما پیشوای جامعه هستید، اگر روزه بگیری ما هم روزه می گیریم و اگر افطار كنی ما هم افطار می كنیم.
پس او افطار كرد و من هم مجبور به افطار شدم، با این كه به خداقسم! می دانستم آن روز، رمضان بود آن افطار و قضای آن برایم سهل تر بود از این كه گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد.6
سفاح در اواخر حكومتش امام صادق - علیه السلام - را تحت نظر شدید قرار داد.
یكی از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سوالی شرعی را از آن حضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شدید بود.و او در مانده بود كه از چه راهی نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینه پوش افتاد.با مبلغی قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش راامانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام صادق - علیه السلام - رفت.7 سرانجام سفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند، تا ایشان را ازمركز شیعه دور كند.
امام صادق - علیه السلام - فرمود: «چون زیارت كنی جانب نجف را، زیارت كنی عظام آدم و بدن نوح علیمها السلام و پیكر علی بن ابی طالب - علیه السلام - را.زیرابا این كار زیارت كرده ای پدران گذشته و محمد - صلی الله علیه و آله - خاتم پیغمبران و علی - علیه السلام - و بهترین اوصیا را»

[h=2]امام صادق - علیه السلام - و زیارت عتبات
[/h]
بیشتر زیارت های ائمه علیهم السلام به ویژه زیارت امیرالمؤمنین وسیدالشهداء علیمهاالسلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آن ها ازامام صادق - علیه السلام - نقل شده است. امام صادق - علیه السلام - بارها همراه برخی ازاصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین مشرف شد.8 محدث بزرگوار شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان می نویسد: امام صادق - علیه السلام - فرمود: «چون زیارت كنی جانب نجف را، زیارت كنی عظام آدم و بدن نوح علیمها السلام و پیكر علی بن ابی طالب - علیه السلام - را.زیرابا این كار زیارت كرده ای پدران گذشته و محمد - صلی الله علیه و آله - خاتم پیغمبران و علی - علیه السلام - و بهترین اوصیا را» 9
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس می گوید: صفوان جمال روایت كرده است! «چون با حضرت صادق - علیه السلام - وارد كوفه شدیم آنگاه كه آن حضرت نزد منصور دوانیقی می رفتند، فرمود كه ای صفوان شتررا بخوابان كه این نزدیك قبر جدم امیرالمؤمنین - علیه السلام - است.پس فرود آمدند و غسل كردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنه كردند و فرمودند: تو نیز چنین كن.پس به جانب نجف روانه شدند وفرمودند كه گامها را كوتاه بردار و سر را به زیر انداز كه حق تعالی برای تو به عدد هر گامی كه بر می داری صدهزار حسنه می نویسد و صدهزار گناه محو می كند و...پس آن حضرت می رفتند و من می رفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه وتهلیل خدا، تا رسیدیم به تلها (تپه های مورد نظر) پس ایشان به جانب راست و چپ نظر كردند و با چوبی كه در دست داشتند خطی كشیدند.پس فرمودند: جستجو نما.پس طلب كردم اثر قبری یافتم.
پس آب دیده بر روی مباركش جاری شد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون و گفت: السلام علیك ایها الوصی...سپس خود را به قبرچسبانیده و گفتند: بابی انت و امی یا امیرالمؤمنین و...پس برخاست و بالای سر آن حضرت چند ركعت نماز خواند و فرمود:....
صفوان می گوید: به آن حضرت گفتم: اجازه می دهید اصحاب خود را خبردهم از اهل كوفه و نشان دهم به آنها این قبر را.فرمودند: بلی و درهمی چند هم دادند كه من قبر را مرمت و اصلاح كردم.
همچنین سیف بن عمیره می گوید: پس از خروج امام صادق - علیه السلام - از حیره به جانب مدینه، همراه صفوان بن مهران و جمعی دیگر از شیعیان به سوی نجف رفتیم.پس از اینكه از زیارت امیرالمؤمنین - علیه السلام - فارغ شدیم، صفوان صورت خود را به كربلا برگرداند و گفت: از كنار سرمقدس امیرالمؤمنین زیارت كنید حسین - علیه السلام - را كه اینگونه با ایما واشاره امام صادق زیارت كرد او را.پس صفوان همان زیارت عاشوراءرا كه علقمه از امام باقر - علیه السلام - روایت كرده بود، با نمازش خواند وسپس با امیرالمؤمنین - علیه السلام - وداع كرد و سپس به جانب قبر حسین - علیه السلام - اشاره كرد و ایشان را هم وداع كرد به دعاء بعد از زیارت عاشورا.
پس از ختم دعا به صفوان گفتیم: اما علقمه دیگر این را روایت نكرده بود.صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چیزی است كه امام صادق - علیه السلام - انجام داده بود و مرا به آن سفارش كرده بود.10

[h=2]امام صادق - علیه السلام - در خلافت منصور
[/h]
تعداد ملاقات های امام صادق - علیه السلام - با منصور را از هفت تا حدود بیست مرتبه شمرده اند.كه برخی از آنها در سفر حج منصور بود.منصورچند بار امام صادق - علیه السلام - را به كوفه و بغداد احضار كرد.اینك چندمورد از آن ها را ذكر می كنیم: پس از شهادت محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبدالله محض) مردی قریشی به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمدغلامش، معلی بن خنیس را برای جمع آوری اموال نزد شیعیانش فرستاده است، تا با آن ها به یاری محمد بن عبدالله بشتابد.منصور از شدت غضب، به حاكم مدینه دستور داد كه به سرعت امام رابه مركز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نكند.حاكم مدینه با تهدید امام را مجبور به سفر كرد.صفوان جمال می گوید:«امام مرا طلبیده، فرمود: وسایل سفر را آماده كن كه فردا عازم می شویم و همان ساعت برخاست در حالی كه همراهش بودم به مسجدالنبی - صلی الله علیه و آله - رفت، چند ركعت نمازخواند و دست به دعا بلند كردكه: یا من لیس له ابتداء و انقضاء...، و فردایش عازم عراق شدیم و...» 11
امام صادق - علیه السلام - درباره این سفر فرمود: پس از شهادت ابراهیم بن عبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهلبیت را مجبور به سفر به كوفه كردند.آن ها را یك ماه آن جا به گونه ای نگه داشتند كه هرروز منتظر قتل خود بودند، تا این كه روزی به آنها گفتند: دونفر از شما به نمایندگی از بقیه به دیدن خلیفه بیاید، پس من (امام صادق (ع » و حسن بن زید رفتیم و...12
سید بن طاووس می گوید: صفوان جمال روایت كرده است! «چون با حضرت صادق - علیه السلام - وارد كوفه شدیم آنگاه كه آن حضرت نزد منصور دوانیقی می رفتند، فرمود كه ای صفوان شتررا بخوابان كه این نزدیك قبر جدم امیرالمؤمنین - علیه السلام - است.پس فرود آمدند و غسل كردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنه كردند و فرمودند: تو نیز چنین كن.پس به جانب نجف روانه شدند وفرمودند كه گامها را كوتاه بردار و سر را به زیر انداز كه حق تعالی برای تو به عدد هر گامی كه بر می داری صدهزار حسنه می نویسد و صدهزار گناه محو می كند

[h=2]دربار منصور
[/h]
در تمام موارد احضارهای امام، ماموری در كنار منصور یا درراهروی قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل ازرسیدن امام به مجلس او، آن حضرت را بكشد.13 این نقشه هیچگاه پیاده نشد.علت آن را چنین نوشته اند: ربیع خادم و مامور منصور می گوید: روزی منصور مرا مامور آوردن جعفر بن محمد كرد.من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصیتی یاعهدی داری انجام بده.منصور تو را برای قتل طلبیده است.ایشان را به مجلس منصور بردم.جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصورمشغول ذكر گفتن بود.تا منصور ایشان را دید، بلند شد و احترام عجیبی كرد.آن حضرت را كنار خودنشاند و پس از اندكی صحبت، با احترام ایشان را مرخص نمود.دربازگشت از جعفر بن محمد سر این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایی خواندم.از ایشان خواستم كه آن دعا را به من هم بیاموزد.آن حضرت هم یاد داد.14

آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل می شدو آن گاه نزد منصور می رفت.این توسل یا در خانه، قبل از حركت به سوی دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهرو قصر.در همین زمینه دعاهای كوتاه و بلند و متنوعی از آن حضرت در دفع بلایا وشرور رسیده است كه یك نمونه از آن ها را كه به فرموده جدش، امام حسین - علیه السلام - در شدائد خوانده می شود، نقل می كنیم:
یا عدتی عند شدتی و یا غوثی عند كربتی؛ احرسنی بعینك التی لاتنام و اكفنی بركنك الذی لایرام.15 سید بن طاووس در مهج الدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق - علیه السلام - را به قصرش احضار كرد و اتهاماتی به آن حضرت وارد آورد، همانند این كه غائله و فتنه به پامی كند، 16 از مردم برای خود بیعت می گیرد تا خروج كند، 17 علیه منصور توطئه چینی می كند، 18 مدعی است علم غیب می داندو...19
منصور در موارد متعددی افراد گوناگونی كه مامور سعایت یاخبرچینی بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفی می كرد.
بعضی از آن ها مامور رسمی خلیفه بودند و برخی نیز برای تقرب به منصور خبرچینی می كردند.امام صادق - علیه السلام - همیشه منكر اتهام هامی شدند.امام برای این كه حق را اظهار كرده وباطل را معرفی كرده باشد، در این موارد شیوه ای بدیع داشتند.امام به مدعی كه قسم خورده بود می فرمود: این قسم كافی نیست.در قسم خود ابتداقسم بخور كه بیرون هستی از حول و قوه الهی و متكی هستی به حول و قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع می كردند اما با تهدید منصور،مجبور به قسم خوردن می شدند.پایان قسم پایان عمر طبیعی آن هابود (خود به خود می مردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهی از امام كه او را ببخشد.20
در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف می شد.
تحول طبیعی شخص منصور، 21 ترس ماموران از كشتن امام و دچارشدن به فرجام شوم و ندیدن امام 22 كه بر اثر ادعیه كارگشای امام صادق - علیه السلام - بود.
منصور پس از شكست شیوه های فوق به راه دیگر متوسل شد.او یك بار70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانی راتصویر و تصور كنند.سپس امام صادق - علیه السلام - را دعوت كرد تا او رامسخره و رسوا كند اما امام صادق - علیه السلام - تمام سحرها را باطل ساخت.23 منصور یك بار ابوحنیفه، فقیه معروف اهل سنت را دعوت كرد و از او خواست تا سؤال های مشكلی را از امام صادق - علیه السلام - بپرسد.
ابوحنیفه 40 مسئله مشكل طرح كرده بود، اما در لحظه نخست رویارویی با امام صادق - علیه السلام - از هیبت امام برخود لرزید.منصور به امام گفت: ای ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است.امام گفت: اوگهگاه نزد ما می آید.(بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.) منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد.امام به یكایك آن سؤال ها این گونه جواب می داد:
شما (اهل سنت عراق) چنین می گویید: اهل مدینه (اهل سنت حجاز) چنین می گویند: و ما چنین می گوییم.آن حضرت در پایان به ابوحنیفه می فرمود: آیا از ما نشنیده ای كه داناترین مردم كسی است كه داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد.24
منصور بارها امام صادق - علیه السلام - را مجبور به سفر طولانی به عراق كرد،به او اتهام زد و اذیت ها و اهانت ها روا داشت اما هیچ گاه نتوانست نور الهی را خاموش كند.
او بارها قصد قتل امام را در سر می پرورد.اما هیبت امام مانع می شد.او سرانجام سعی كرد كه مردم را از محضر آن بزرگوار دوركند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و به ناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد؛ به شرط این كه تدریس وی درپایتخت حكومت نباشد و فقط برای شیعه باشد (نه جمیع فرقه ها).25
این سفرهای امام صادق - علیه السلام - را با داستانی از آنچه كه در مسیربازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه، در كوفه روی داد به پایان می بریم:
سید حمیری، از شعرا و مدیحه سرایان اهل بیت - علیهم السلام- اماپیرو فرقه كیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود.او در بستربیماری افتاده زبانش بند آمده، چهره اش سیاه، چشمانش بی فروغ و...شده بود.امام صادق - علیه السلام - تازه وارد كوفه شده بود و خود رابرای عزیمت به مدینه آماده می كرد.یكی از اصحاب امام صادق - علیه السلام - شرح حال سید حمیری را به آن حضرت گفت؛ امام به بالین سید آمد،در حالی كه جماعتی هم آنجا گرد آمده بودند.امام سید حمیری راصدا زد.سید چشمانش را باز كرد، اما نتوانست، حرفی بزند، درحالی كه به شدت سیمایش سیاه شده بود.حمیری گریه اش گرفت.التماس گرایانه به امام صادق - علیه السلام - نگاه می كرد.امام زیر لب دعائی می خواند.سید حمیری گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا بادوستداران این گونه رفتار می نمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حق باش تا خداوند بلا را رفع كند و داخل بهشتی كه به اولیائش وعده داده است، شوی. او اقرار به ولایت امام صادق - علیه السلام - نمود و همان لحظه از بیماری شفا یافت.26

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


[/HR][1] . اگر جنایت عباسیان را با جنایات امویان بدون در نظرگرفتن فاجعه كربلا مقایسه كنیم در بسیاری از موارد عباسیان درمرتبه اول قرار دارند، مثلا شش امام توسط آن‏ها به شهادت رسید،در حالی كه امویان تنها 4 امام را شهید كردند.
[2] . بحارالانوار، ج‏47، ص 201.
[3] . رجال نجاشی، ص 28.
[4] . موسوعه الامام الصادق - علیه السلام - ، قزوینی، ج‏3، ص 231.به نقل ازفرحه‏الغری، ص‏59.
[5] . بحارالانوار، ج‏47، ص‏166.
[6] . كافی، ج 4، ص 82، حدیث‏7.
[7] . بحارالانوار، ج‏47 ص 171.
[8] . كافی، ج‏6، ص‏347.
[9] . مفاتیح الجنان، باب زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین.
[10] . همان، زیارت سوم مطلقه امیرالمؤمنین و ذیل زیارت عاشورا.
[11] . كافی، ج‏6، ص 445.
[12] . مقاتل الطالبین، ص 232.
[13] . بحارالانوار، ج‏47، ص 170.
[14] . الخرائج، ج 2، ص‏763.
[15] . ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
[16] . ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
[17] . الخرائج، ج 2، ص‏763.
[18] . كافی، ج 2، ص‏446.
[19] . امالی طوسی، ص 461.
[20] . الخرائج، ج 2، ص‏763 و بحارالانوار، ج‏47، ص 201 و 164.
[21] . بحارالانوار، ج‏47، ص 162.
[22] . همان، ص‏169.
[23] . دلائل الامامه، ص‏299 و اختصاص، ص‏246.
[24] . تهذیب الكمال، المزی، ج 5، ص‏79 و الكامل فی ضعفاء الرجال،ج 2، ص‏556.
[25] . بحارالانوار، ج‏47، ص 180.
[26] . همان، ص‏327.
محمد رضائی - ماهنامه كوثر، ش40

[h=1]آخرین سفارش امام صادق (علیه السلام)
[/h]
مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالى علیه و دیگر بزرگان آورده اند:
یكى از راویان حدیث و از اصحاب و دوستان امام جعفر صادق علیه السلام به نام ابوبصیر لیث مرادى حكایت كند:
پس از آن كه امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، روزى جهت اظهار هم دردى و عرض تسلیت به اهل منزل حضرت ، رهسپار منزل آن امام مظلوم علیه السلام گردیدم .
همین كه وارد منزل حضرت شدم ، همسرش حمیده را گریان دیدم ؛ و من نیز در غم و مصیبت از دست دادن آن امام همام علیه السلام بسیار گریستم .
و چون لحظاتى به این منوال گذشت ، افراد آرامش خود را باز یافتند. آن گاه همسر آن حضرت به من خطاب كرد و اظهار داشت :
اى ابوبصیر! چنانچه در آخرین لحظات عمر امام جعفر صادق علیه السلام در جمع ما و دیگر اعضاء خانواده مى بودى ، از كلامى بسیار مهمّ استفاده مى بردى .
ابوبصیر گوید: از آن بانوى كریمه توضیح خواستم ؟
پاسخ داد: در آن هنگام ، كه ضعف شدیدى بر امام علیه السلام وارد شده بود فرمود: تمام اعضاء خانواده و آشنایان و نزدیكان را بگوئید كه در كنار من حاضر و جمع شوند.
وقتى تمامى افراد حضور یافتند، حضرت به یكایك آنان نگاهى عمیق انداخت و سپس خطاب به جمع حاضر فرمود:
كسانى كه نسبت به نماز بى اعتنا باشند، شفاعت ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شامل حالشان نمى گردد.
قابل دقّت است كه حضرت نفرمود: شفاعت ما شامل افراد بى نماز نمى شود؛ بلكه فرمود: شفاعت ما شامل حال افراد بى اعتناء به نماز، نمى شود.