جمع بندی جبر در خلقت، دنیا و آخرت

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جبر در خلقت، دنیا و آخرت

[="Black"]بسم رب الحیدر

سلام و عرض ادب و احترام
مدتیه سوالات زیادی به همراه چند نفر از فامیل برامون پیش اومده که بعد از بحثهای زیاد و پرسش از کارشناسان به پاسخ روشنی نرسیدیم
سوال بنده به 3 قسمت تقسیم میشه و سوالات متفاوتی مطرحه پیشاپیش ممنون از پاسخ شما
جبر در خلقت، جبر در دوران زندگی (اتفاقات زندگی، قوانین طبیعی و دین) و جبر در آخرت
- آیا خلقت انسان جبر نیست؟
اگه پاسخ بله است پس این یک ظلم و ... به حساب میاد نسبت به کسانیکه از خلقت خود راضی نیستن و نیستی رو میخواهند
- چرا خداوند حکیم در زمان خلقت به گونه ای عمل نکرد که امکان پاسخ مخلوق نسبت به تمایل به آفرینش و زندگانی وجود داشته باشه؟
مثلا آیا نمیشد ابتدا ما به گونه ای خلق میشدیم مثلا بصورت یه نور یا هر چیز دیگه که بتوان از ما این سوال رو کرد و یا حتی کامل خلق میشدیم و به وسیله درک و فهمی که خودش نسبت به حیات به ما میداد ما پاسخ میدادیم و بعد اگه ما دنیارو انتخاب کرده بودیم ادامه مراحل خلقت و زندگانی طی میشد و اگه نیستی رو دوباره انتخاب کردیم به نیستی تبدیل میشدیم البته بصورتیکه بعد از خلقت و زمانیکه زندگی دنیارو انتخاب کردیم این سوال که ابتدا از ما پرسیده میشه از ذهنمون پاک میشد تا همه ذاتا مومن و معتقد به وجود خداوند بدنیا نیان و البته این هم ممکن بود که افرادی خود به خلق شدن رای داده اند اما حالا در زندگی ناراضی از این اتفاق هستن که این دیگه مقصر خودشون هستن اما مهم اینه که انتخاب با خودشون بوده بدون هیچ جبری
اگه خلقت ما به اجبار است پس تمام اتفات زندگی و حتی قوانین طبیعی دنیا هم اجبار است چون ما هرگز تیک پذیرفتن قوانین دنیارو نزده ایم
یکی از مسائل زندگی دین هست که این هم به نوعی اجبار است درسته هر کسی مختاره در انتخاب دین اما باز هم اختیاریه که بر اساس اجبار رخ میده مثلا من مختارم که دین رو انتخاب کنم یا راه های دیگه رو اما وقتی سرنوشت راه های دیگه چیزی جز ضلالت و آتش جهنم نیست به اجبار باید دین رو انتخاب کرد
آیا بهشت و جهنم اجبار نیست؟
اگه ما به اجبار بدنیا اومده باشیم پس به اجبار هم سرنوشتی یا بصورت بهشت یا جهنم در پیش داریم
درسته که همه اینها نشان دهنده الطاف و نعمات بی شمار خداوند است اما تکلیف کسی که بگه نعمات و الطاف و تکامل و زیبایی ها رو نمیخواهد چیه؟[/]

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مسلم

غلام عشقتم یاعلی;718635 نوشت:
بسم رب الحیدر

سلام و عرض ادب و احترام
مدتیه سوالات زیادی به همراه چند نفر از فامیل برامون پیش اومده که بعد از بحثهای زیاد و پرسش از کارشناسان به پاسخ روشنی نرسیدیم
سوال بنده به 3 قسمت تقسیم میشه و سوالات متفاوتی مطرحه پیشاپیش ممنون از پاسخ شما
جبر در خلقت، جبر در دوران زندگی (اتفاقات زندگی، قوانین طبیعی و دین) و جبر در آخرت
- آیا خلقت انسان جبر نیست؟
اگه پاسخ بله است پس این یک ظلم و ... به حساب میاد نسبت به کسانیکه از خلقت خود راضی نیستن و نیستی رو میخواهند
- چرا خداوند حکیم در زمان خلقت به گونه ای عمل نکرد که امکان پاسخ مخلوق نسبت به تمایل به آفرینش و زندگانی وجود داشته باشه؟
مثلا آیا نمیشد ابتدا ما به گونه ای خلق میشدیم مثلا بصورت یه نور یا هر چیز دیگه که بتوان از ما این سوال رو کرد و یا حتی کامل خلق میشدیم و به وسیله درک و فهمی که خودش نسبت به حیات به ما میداد ما پاسخ میدادیم و بعد اگه ما دنیارو انتخاب کرده بودیم ادامه مراحل خلقت و زندگانی طی میشد و اگه نیستی رو دوباره انتخاب کردیم به نیستی تبدیل میشدیم البته بصورتیکه بعد از خلقت و زمانیکه زندگی دنیارو انتخاب کردیم این سوال که ابتدا از ما پرسیده میشه از ذهنمون پاک میشد تا همه ذاتا مومن و معتقد به وجود خداوند بدنیا نیان و البته این هم ممکن بود که افرادی خود به خلق شدن رای داده اند اما حالا در زندگی ناراضی از این اتفاق هستن که این دیگه مقصر خودشون هستن اما مهم اینه که انتخاب با خودشون بوده بدون هیچ جبری
اگه خلقت ما به اجبار است پس تمام اتفات زندگی و حتی قوانین طبیعی دنیا هم اجبار است چون ما هرگز تیک پذیرفتن قوانین دنیارو نزده ایم
یکی از مسائل زندگی دین هست که این هم به نوعی اجبار است درسته هر کسی مختاره در انتخاب دین اما باز هم اختیاریه که بر اساس اجبار رخ میده مثلا من مختارم که دین رو انتخاب کنم یا راه های دیگه رو اما وقتی سرنوشت راه های دیگه چیزی جز ضلالت و آتش جهنم نیست به اجبار باید دین رو انتخاب کرد
آیا بهشت و جهنم اجبار نیست؟
اگه ما به اجبار بدنیا اومده باشیم پس به اجبار هم سرنوشتی یا بصورت بهشت یا جهنم در پیش داریم
درسته که همه اینها نشان دهنده الطاف و نعمات بی شمار خداوند است اما تکلیف کسی که بگه نعمات و الطاف و تکامل و زیبایی ها رو نمیخواهد چیه؟

با سلام و احترام و تشکر از سوال شما

برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته ضروری است:

نکته اول:

وجود و هستی، امری است که برتری آن بر عدم روشن و بدیهی است و هیچ کسی بدون دلیل، عدم و نبودن خودش را بر وجود داشتن ترجیح نمی دهد، هر کسی که می گوید: ای کاش خلق نمی شدم یک علتی دارد، مانند مشکلات زندگی، تکلیف و...، وگرنه هیچ کسی نیست که یک زندگی بدون مشکلات و با آزادی نامحدود را رها کرده و بگوید نمی خواستم خلق شوم، اگر دقت کنید حتی همان ها که می گویند نمی خواستم خلق بشوم اتفاقا بیش از دیگران وجود را دوست دارند، چون یا به خاطر نداشتن پول، یا نداشتن سلامتی، یا نداشتن آزادی و امثال آن معترض هستند، پس خود آنها هم وجود را میخواهند اما به محدودیت ان اعتراض دارند، با این اوصاف روشن میشود که این سوال بیش از آن که منشأ علمی داشته باشد، منشأ روانشناختی دارد، لذا پاسخ این سوال برای انسان ها یکسان نیست، ابتدا باید دید شخص مقابل به چه خاطر نبود این زندگی را بر بودنش ترجیح می دهد و متناسب با دیدگاه او به او پاسخ داد.

نکته دوم:

از این که بگذریم اصلا این اجازه گرفتن پیش از خلقت به چند دلیل نشدنی است:

اولا:
اجازه گرفتن منوط و مشروط به وجود است، خدا برای این که از ما اجازه بگیرد می بایست ما را یکبار بی اجازه خلق کند و باز همین اشکال به وجود می آید که چرا ما را بدون اجازه خلق کرد! و همچنین فرقی نمی کند که این خلقت اولیه در قالب نور باشد یا در قالب روح باشد یا چیز دیگر؛ پس اولا این اجازه گرفتن برای خلقت باز هم در گرو یک خلق کردن بدون اجازه دیگر است و گرهی باز نمی کند.

ثانیا:
بر فرض که خدا انسان را یک بار برای اجازه گرفتن خلق کند و از او بپرسد که میخواهی خلق شوی یا خیر؟ روشن است که پاسخ دادن انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمی تواند تصمیم بگیرد، انسان برای تصمیم گیری یکبار باید این زندگی را تجربه کند، و تا زمانی که زندگی را تجربه نکند نمی تواند بگوید می خواهم بیایم یا نیایم؛ شما فرض کنید از هیچ چیز خبر ندارید و به شما بگویند دنیایی هست اینطوری و آن طوری و... آیا می شود فهمید و تصمیم گیری کرد؟
مهم تر آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، انسان تا آخرت را هم ندیده نمی تواند قضاوت کند، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود و هرگز قبل از خلقت نمی توانست به خداوند پاسخ دهد.
پس امروز هم ممکن است انسانی گرفتار مشکلات شود و از آمدن به دنیا پشیمان شود، چون انتهای امر را مشاهده نکرده است، اما خدا این پیشگویی را برای ما کرده است که تمام انسان ها با دیدن پایان امر آرزو می کنند ای کاش در تمام طول دنیا گرفتار رنج و عذاب می بودند.:
«أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَوَدُّ أَهْلُ الْبَلَاءِ وَ الْمَرَضِ أَنَّ لُحُومَهُمْ قَدْ قُرِضَتْ بِالْمَقَارِيضِ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ جَزِيلِ ثَوَاب‏»؛به درستی که هنگام قیامت اهل بلاء و بیماری وقتی آن ثواب عظیم را مشاهده می کنند آرزو می کنند ای کاش گوشت بدنشان با قیچی چیده شده بود.(محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج2، ص65)

همچنین باید توجه کرد هرگز علم کار تجربه را نمی کند، حتی اگر خداوند انسان ها را پیش از خلقت از جزئیات دنیا با خبر میساخت باز هم تا آن را تجربه نکرده بودند نمی توانستند درک کنند، همان طور که در خصوص آخرت چنین است و با وجود این همه روایات و آیات که مزد سختی ها را بیان کرده و می گویند همه انسان ها بلااستثناء از این مشکلات خشنودخواهند شد، باز هم انسان نمی تواند آن را درک کرده و در برابر مشکلات صبوری کند.

پس کسانی که امروز ابراز نظر می کنند در اشتباه هستند چون دارند زود قضاوت می کنند، آنها هنوز در خواب دنیایی خویش هستند:
«النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ مردم در خواب هستند، هنگامی که مُردند بیدار می شوند. (علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج4، ص43)
و با خواب آلودگی و در حالی که هیچ اطلاعی از آخرتشان نداشته و آگاهی شان کامل نشده در مورد خلقت خویش ابراز نظر می کنند، آیا به نظر شما خدایی که می داند اینها با دیدن آخرت به وجود داشتن خویش رضایت می دهند نباید آنها را خلق کند یا اینکه خلق کند و در برابر اعتراض آنها بگوید من که می دانم آنها در آخرت راضی خواهند شد.
شاید بگویید اهل جهنم چه؟ روشن است که جهنمیان هرگز حق چنین سوالی را ندارند، چون حداقل این سوال برای کسی است که در زندگی با سختی هایی روبرو است لذا می گوید اصل این زندگی را نمی خواهد، نه کسی که دو دستی به دنیا چسبیده و خون دیگران را برای رسیدن به این دنیا در شیشه کرده است، این انسان هرگز نمیتواند بگوید من این دنیا را نمی خواستم(دقت کنید)

ثالثا:
(این مکمل پاسخ قبلی است) ساختار آفرینش به گونه ای است که انسان از نطفه تبدیل به جنین و سپس به شکل یک نوزاد به دنیا می آید و کم کم رشد می کند و دائما در نظراتش تغییر و تبدل حاصل می شود، و اکثر خاطراتی که می بیند را فراموش می کند، یا از انتخاب هایش پشیمان می شود و... ؛پس خداوند چطور میتوانست از انسانی که رأی ثابتی نداشته و بارها در طول عمرش نظرش عوض می شود بپرسد می خواهی به دنیا بیایی یا خیر؟ مطابق با کدام مقطع سنی او باید از او می پرسید؟ هیچ تضمینی نبود که اولا این ابراز نظرش یادش بماند و ثانیا هیچ تضمینی نبود که بعدها پشیمان نشود چون دیده ایم بارها انسان برای راهی که می داند سختی دارد تصمیم میگیرد اما با برخورد با مشکلات و سختی کار، از تصمیمش منصرف می شود، مثل کسانی که می دانند پزشکی سخت است اما آن را دوست دارد و برای رسیدن به آن تلاش کرده و درس می خواند اما کم کم با دیدن سختی کار پشیمان می شود.

این احساس پشیمانی از زندگی هم بعدها برای انسان حاصل می شود، این علامت این است که اگر خداوند از انسان ها می پرسید که میخواهید به دنیا بیایید یا خیر؟ حتی یک نفر هم به ندای الهی پاسخ منفی نمی داد همان طور که در شرایط عادی هیچ بچه ای نیست که از به دنیا آمدن پشیمان باشد.
و اگر قرار باشه که این اجازه دادن به یاد انسان ها نماند، شما فرض کن الان خدا از شما اجازه گرفته و شما به یادت نیست! این چه گرهی باز می کند؟ باز هم جلوی طرح این سوال رو نمیگیره و انسان ها در دنیا به خدا اعتراض میکنند چرا ما رو خلق کردی؟ و چون اجازه دادن خودشون رو به یاد ندارند آن را به پای بی عدالتی خداوند می گذارند.

نکته سوم:

از نگاه های احساسی که بگذریم و یک مقدار عقلانی به مسئله بنگریم، خواهیم دید که خداوند فیاض علی الاطلاق است و آفرینش لازمه و اقتضاء اوصاف اوست، او چیزی از مردم نگرفته است تا در حق آنان ظلم کرده باشد، بلکه به آنها هستی داده است، و این هستی دادن هم اقتضاء اوصاف اوست، بلاتشبیه مانند رودخانه ای که جاریست و گیاهان و درختان در آستانه او هم سیراب می شوند، می توانند بگویند ما نمی خواهیم سیراب شویم؟!
علاوه بر این که تولد انسان تحت تاثیر علت های گوناگون است و تأثیر معلول در علت جبری است، آیا می توانیم بگوییم ما دوست نداریم دستمان را که روی آتش می گیریم بسوزد، چرا می سوزد؟ خب تاثیر علت بر معلول دست ما نیست؛ ما دوست نداریم معنا ندارد! ترکیب نطفه و تولد و... هم در راستای تاثیر علت بر معلول بوده و جبری است، و در نگاه عقلی می توان دریافت که اجازه گرفتن معلول از علت اصلا بی معنا است.

نکته چهارم:
شما می فرمایید خداوند باید انسان را یک مرتبه خلق می کرد و به یک نحوی از او اجازه میگرفت، اما خدا بیش از این مقدار به بندگان داده است، اجازه چیست، اصلا خداوند آفرینش انسان را به دست خود او داده است! خداوند انسان را در دو مرحله آفریده، مرحله اول جبری و طبق قوانین عالم طبیعت و ژنتیک و وراثت و... اما برای مدت محدود است که به انسان ها فرصت داده است که در این زندگی محدود خودشان را برای یک زندگی نامحدود به هر صورتی که دوست دارند بیافرینند، لذا انسانی که محشور میشود با جسمی محشور می شود که خودش ساخته است(صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج4، ص284) همان طور که پیامبر(ص) می فرماید:
«كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ كَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُون‏»؛ همان گونه که زندگی می کنید خواهید مُرد، و همان طور که می میرید مبعوث خواهید شد، و همان گونه که مبعوث می شوید محشور خواهید شد.(محمدبن ابی جمهور، عوالی الئالی، ج4، ص72)

پس بهشت و جهنم اگرچه جبری است اما ساخته خود انسان است، این که خداوند فرموده سزای بدکاران جهنم است بدین معنا نیست که هر انسانی که بدکار باشد برای تنبیه او آتشی خلق می کنم که ربطی به اعمال او ندارد و او را وارد آن می سازم، بلکه نفس اعمال بدی که انجام داده است جهنم او خواهد بود، کسی که مثلا به شکل سگ محشور می شود، این بدنی است که خودش برای خود ساخته است، و تکالیف الهی برای این است که انسان ها بدانند چطور می توانند به بهترین نحو خودشان را بسازند، نه اینکه خداوند آنها را مجبور کند به راهی که او می خواهد بروند و با آتش جهنم آنها را تهدید کند، دقت کنید آتش جهنم خود آن چیزی است که بدکاران ساخته اند، نه این که خداوند آن را تهدیدی برای ظالمان قرار داده باشد، اگرچه ذکر نتیجه عمل می تواند موجب بیدار شدن انسان ها شده و آنها را از راهی که به آن نتیجه ختم می شود بازدارد.

یا علی(علیه السلام)

یا رب الحیدر بحق الحیدر اشف صدر الحیدر بظهور الحجه

سلام و ادب

این چند هفته گذشته انقدر با یکی از اقوام در این باره بحث کردیم و سوالات و مباحث و مثالهایی پیش میومد که اگه یادداشت میکردیم یه کتاب میشد!!!
انقدر فامیل ما این سوال رو از بخش آنلاین پرسیده که ...
اما بالاخره جواب رو بدست آوردیم
(راستش زمانی که شما اینجا پاسخ دادید بنده روزنامه وار یه نگاهی انداختم و متوجه پاسخ زیبا و ارزشمندتون نشدم و راستش ناراحت بودم چون انتظار پاسخ به این زیبایی رو نداشتم چون بعد از صحبت با کارشناسان زیادی به نتیجه نرسیده بودیم اما امشب وقتی با دقت مطالعه کردم متوجه شدم واقعا هر چقدر تشکر از پاسخ ارزشمندتون کنم باز هم کمه)
بنده بعد از اینکه غلام امیرامومنین علیه السلام هستم غلام علم افرادی چون شما هستم
این رو هم بگم از همون اول هم روشن بود که خداوند حکیم بهترین کار ممکن رو بدون شک انجام داده اما دنبال یه جواب قانع کننده برای این سوال بودم

نکته اول شما نکته مهمیه (البته دلیل این سوال مشکلات زندگی و فرار از تکلیف نبوده و صرفا جنبه علمی سوال جالب بوده)

نکته دوم و مورد اول "منظور بنده در این سوال بیشتر در مورد اجازه برای زندگی و عمل به دین و قوانین زندگی هست نه صرفا خلقت اولیه"
مورد دوم هم آیا درکی که از طرف خدا داده بشه نمیتونه همردیف تجربه قرار بگیره؟ آیا نمیشد خداوند توانا به یک صورتی کاملا مدل زندگی دنیایی رو بهمون می فهماند به صورتی که شاید به ذهن ما هم نمیرسه

درباره مورد سوم هم عرض کردم درست شاید در دنیا نظرمان با پاسخمان در زمان خلقت متفاوت میشد اما به هر حال دیگه جبری در کار نبود
(البته دو مورد بالا حرفهای چندان درستی نیست اما اینارو گفتم تا بگم آیا نمیشد به یه طریقی این جبر برداشته میشد)

مسلم;720238 نوشت:
این علامت این است که اگر خداوند از انسان ها می پرسید که میخواهید به دنیا بیایید یا خیر؟ حتی یک نفر هم به ندای الهی پاسخ منفی نمی داد همان طور که در شرایط عادی هیچ بچه ای نیست که از به دنیا آمدن پشیمان باشد.
و اگر قرار باشه که این اجازه دادن به یاد انسان ها نماند، شما فرض کن الان خدا از شما اجازه گرفته و شما به یادت نیست! این چه گرهی باز می کند؟ باز هم جلوی طرح این سوال رو نمیگیره و انسان ها در دنیا به خدا اعتراض میکنند چرا ما رو خلق کردی؟ و چون اجازه دادن خودشون رو به یاد ندارند آن را به پای بی عدالتی خداوند می گذارند.

همه پاسخ شما به کنار این چند جمله هم یکطرف
چه دلایلی برای این موضوع وجود داره که هیچکس به سوال آیا میخواهی خلق شوی نه نمیگفت؟؟ آیا واقعا اینطوریه؟؟ یعنی حتی 1 نفر نه نمیگفت؟؟
حتی افرادی که در این دنیا با سختی و ظلم و بدبختی و گناه روزگار رو پشت سر میگذارن

و اینکه اگه پرسیده هم میشد و ما یادمون نمی ماند خب میشد مثلا در قران و یا احادیث به این موضوع اشاره میشد تا ما بدانیم که ما به جبر به دنیا نبومدیم

در مورد نکته سوم هم عرض کردم بله درسته که خلقت و هدف آن ارزش بینهایتی داره اما شاید کسی باشه که این ارزش رو نخواهد بدلیل اینکه همه انسانها مطلقا زندگی خوب و آخرتی خوب در پیش ندارن این درست که اصل خلقت و حیات و آخرت خوبی مطلق است اما برای همه انسانها این امر یکسان نیست

در نهایت به این نتیجه رسیدیم که خلقت اجباریست اما بهترین اجبار ممکن است اجباری که هیچکس این اجبار رو رد نمیکنه
و آخرت هم اجبار نیست
اما در مورد دین میشه بیشتر توضیح بدید. یه مثالی میزنم برای واضح شدن این موضوع که دین اجباریست ببینید مثال درستیه
مثلا میگن شما باید برید سر این کوچه و برگردید و اینکه برید و نرید کاملا اختیاریه اما اگه نرید یه کتک مفصل میخورید
اینجا درسته که شما اختیار دارید در رفتن به سر کوچه اما اختیاریه که اجباری به دنبالشه چون اگه سر کوچه نرید کتک میخورید
درسته که دین اختیاریه اما وقتی بی دین بودن مجازات و جهنم در پیش داره مجوریم تا دین داشته باشیم (البته این فقط مثاله و منظورم این نیست که همه از ترس جهنم دین دارن)

سپاس

یاعلی مدد

سلام
تشکر از پاسخ عالی استاد "مسلم". با اجازهء استاد تا حضور ایشون ، من هم نظرم رو عرض میکنم

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
آیا درکی که از طرف خدا داده بشه نمیتونه همردیف تجربه قرار بگیره؟ آیا نمیشد خداوند توانا به یک صورتی کاملا مدل زندگی دنیایی رو بهمون می فهماند به صورتی که شاید به ذهن ما هم نمیرسه

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
شاید در دنیا نظرمان با پاسخمان در زمان خلقت متفاوت میشد اما به هر حال دیگه جبری در کار نبود

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
چه دلایلی برای این موضوع وجود داره که هیچکس به سوال آیا میخواهی خلق شوی نه نمیگفت؟؟ آیا واقعا اینطوریه؟؟ یعنی حتی 1 نفر نه نمیگفت؟؟
حتی افرادی که در این دنیا با سختی و ظلم و بدبختی و گناه روزگار رو پشت سر میگذارن

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
و اینکه اگه پرسیده هم میشد و ما یادمون نمی ماند خب میشد مثلا در قران و یا احادیث به این موضوع اشاره میشد تا ما بدانیم که ما به جبر به دنیا نبومدیم
اعراف‌ - 172 و 173
"وإِذ أَخذ ربّك من بني‌ءَادم من ظهورهم ذريّتهم و أَشهدهم علي أَنفسهم أَلست بربّكم قالوا بلي شهدنا أَن تقولوا يوم القيمَه إنّا كنّا عن هَذا غَفلين‌، أو تقولوا إِنّما أَشرك ءَاباؤُنا من قبل و كنّا ذريه من بعدهم أفتهلكنا بما فعل المبطلون‌"
و هنگامي‌كه پروردگارت از پشت‌هاي آدمي زادگان‌، فرزندانشان را گرفت و ايشان را بر خودشان شاهد قرار داد، آيا من پروردگار شما نيستم‌؟ گفتند: چرا، شهادت داديم (و خدا اين كار را انجام داد) تا روز قيامت نگوييد ما از اين مطلب غافل بوديم‌، يا نگوييد كه پدران ما قبلاً شرك ورزيدند و ما نسلي بعد از ايشان (و دنباله رو آنان‌) بوديم پس آيا ما را به واسطه كارهاي باطل گرايان‌، تباه مي‌سازي‌؟

یس - 60
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ

اى فرزندان آدم ، آیا به شما سفارش نكردم كه با پیروى از شیطان او را پرستش نكنید ، زیرا او دشمن آشكار شماست؟

این آیات که برای شما دوست عزیز نوشتم (بخصوص آیات سورهء اعراف) ، به عالمی اشاره میکنه که علما از اون به اسم "عالم ذر" یاد میکنن که خداوند ابتدا از ما پیمان گرفته و همهء ماها پاسخ مثبت دادیم و حتی یک نفر هم نبوده که پاسخ منفی داده باشه. درمورد عالم ذر و چگونگی اون ، نظرات مختلفی وجود داره و هر کدوم از بزرگان علم ، نظری و تفسیری درمورد اون دارن که رد یا تایید اونها کار امثال من نیست. اما این بخش رو نوشتم که اطلاع داشته باشید درموردی که شما اشاره کردید هم بحث هایی وجود داره

برای نمونه این بخش رو دقت بفرمایید (نقل قول از سایت قرآن شیعه):
آن جهان‌، عالم "ملكوت‌" است ؛ نه عالم "مادي‌" محسوس ، بلكه حضور و شهود در آن راه دارد. انسان‌ها در آن‌جا به صورت نور نبوده‌اند ، بلكه انسان دنيوي با جميع احوال وجودي خود در عالم ذر حاضر شده‌اند ؛ البته با چهره ملكوتي خودشان. اين عالم از جهت رتبي قبل از عالم دنيا و وجود انسان در آن بوده است‌. البته تعبير "قبل‌" و "بعد" به مفهوم زماني آن نيست‌
تفسيرالميزان‌، ،ج 3 ، ص 54 ---- ج 8 ، ص 158 ---- ج 8 ، ص 323 تا 326

ضمناً در احادیثِ زیادی هم به این موضوع اشاره شده. برای نمونه

امام باقر(ع):
خدا از شيعيان ما پيمان ولايت گرفت ، در حالى كه مانند موران ريز بودند. همان روزى كه از ذَره ها پيمان گرفت و نيز به ربوبيت خود و نبوت محمد صلى اللّه عليه وآله اقرار گرفت
اصول كافى ، جلد 2 ، صفحه 318 ، روايت 1

امام باقر(ع):

خدا از شيعيان ما آنگاه كه در عالم ذر بودند به ولايت ما پيمان گرفت. روزى كه از همه در عالم ذر پيمان مى گرفت. و نيز به ربوبيت خود و نبوت محمد صلى اللّه عليه وآله پيمان گرفت. و خدا ارواح شيعيان ما را دو هزار سال پيش از بدنهايشان آفريد و ايشان را بر پيامبر(ص) عرضه داشت. حضرت آنها را شناخت و على(ع) هم آنها را شناخت و ما آنها را از سياق گفتار مى شناسيم
اصول كافى ، جلد 2 ، صفحه 321 ، روايت 9

امام صادق(ع):


چون خداى عز وجل اراده فرمود آدم را بيافريند ، آب را بسوى خاك ارسال داشت ، سپس ‍ مشتى بر گرفت و آنرا بماليد ، آنگاه آنرا با دست قدرت خود ، دو نيمه ساخت و بشر را بيافريد. ناگاه بجنبش در آمدند ، سپس براى آنها آتشى بر افروخت و بـه اهل شمال دستور داد داخل آتش شوند. آنها بسويش رفتند ولی ترسيدند و داخـل نشدند. آنگاه به اهل يمين دستور داد داخل آتش شوند ، آنها رفتند و داخل شدند. خداى عزوجل بـه آتـش امر فرمود تا بر آنها سرد و سلامت شود. چون اهل شمال چنان ديدند ، گفتند: پروردگارا از ما در گذر و تجديد كن ، خدا تجديد كرد و به آنها فرمود: به آتش در آئيد. آنها رفتند و كنار آتش ايستادند ولی باز داخل نگشتند. خدا ايشان را (هر دو گروه را) به طينت اول برگردانيد و از آن طينت آدم(ع) را آفريد. از اينرو اينها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اينها گردند. از اين جهت اهل بيت عليهم السلام عقيده دارند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نخستين فرد (از اهل یمین) بود كه داخل آن آتش شد
اصول كافى ، ج 3 ، ص 11 ، روايت 3

امام صادق (ع):


بعضى از مردم قريش به رسول خدا(ص) عرض كردند: به چه سبب (از نظر رتبه و مقام) از پيغمبران ديگر پيش افتادی ، در صورتيكه در آخر و پايان آنها مبعوث گشتى؟ سول خدا(ص) فرمود: من نخستين كسى بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم و نخستين كسى بودم كه پاسخ گفتم ، زمانيكه خدا از پيغمبران (و سایر مردم) پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه مگر من پروردگار شما نيستم؟ در آنجا من نخستين پيغمبرى بودم كه گفتم: بله. پس من در اقرار به خداى عزوجل بر آنها پيشى گرفتم (از اينرو در مقام و رتبه از آنها پيش افتادم)
اصول كافى ، ج 3 ، ص 16 ، روايت 1

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
اما در مورد دین میشه بیشتر توضیح بدید. یه مثالی میزنم برای واضح شدن این موضوع که دین اجباریست ببینید مثال درستیه
مثلا میگن شما باید برید سر این کوچه و برگردید و اینکه برید و نرید کاملا اختیاریه اما اگه نرید یه کتک مفصل میخورید
اینجا درسته که شما اختیار دارید در رفتن به سر کوچه اما اختیاریه که اجباری به دنبالشه چون اگه سر کوچه نرید کتک میخورید
درسته که دین اختیاریه اما وقتی بی دین بودن مجازات و جهنم در پیش داره مجوریم تا دین داشته باشیم (البته این فقط مثاله و منظورم این نیست که همه از ترس جهنم دین دارن)

خیر دوست عزیز به شکلی که شما فرمودید نیست
اینطور نیست که به شما گفته بشه اگر به آخر کوچه نرید یه کتک مفصل میخورید (منم یه زمانی فکر میکردم اینطوریه!)

با همون مثالی که زدید توضیحش میدم
به شما گفته میشه به آخر این کوچه برید و طلایی که اونجا گذاشته شده رو بردارید برای خودتون. اسم این طلا بهشته
اما مراقب باشید چون در بین راه ، چند حیوان درنده به اسم شیاطین هم در کوچه هستن که به انسان ها حمله میکنن و اونها رو زخمی میکنن و درمواردی میکشن

1 - این کوچه چند راه داره که در برخی از اونها حیوانات درنده وجود داره (راه غضب شدگان و گمراهان) ، و در بعضی دیگر حیوان درنده ای نیست (صراط مستقیم)

2 - اگر به اشتباه مسیری رو رفتید که حیوان درنده در اون بود ، میتونید با گفتن کلماتی که به شما آموزش داده میشه ، به مسیر درست برگردید (توبه)

3 - نقشهء مسیرهای درست و غلط در کتابی نوشته شده (قرآن) و چند استاد هم اون رو برای شما توضیح میدن (اهل بیت ع)

اما تمام اینهایی که برای شما توضیح داده شد به انتخاب خودتون هست

خب دوست عزیز ، این نه جبر و نه اختیار. بلکه اختیار جبریه. یعنی شما مجبور هستید که بین بد و خوب انتخاب کنید
تفاوتش با حالت قبلی در اینه که اونطوری که شما فرمودید ، ما کتک میخوردیم بدون اینکه خودمون دخالتی داشته باشیم (جبر مطلق)
اما در حالتی که براتون توضیح دادم ، تمام لوازم برای کتک نخوردن ما فراهم شده ، اما استفاده از این وسائل به عهدهء خودمون گذاشته شده. یعنی اگر کتک خوردیم ، نتیجهء بی توجهی خودمونه. ثانیاً در مثال ما ، رفتن ما توی کوچه و برگشتنمون بی دلیل بوده. اما پا گذاشتن به این کوچه ، مساویه با رشد و کمال ما ، و همچنین رسیدن به بهشت

اگر بخوام جور دیگه ای هم براتون مثال بزنم ، مثل اینکه به شما گفته بشه دستت رو نبر توی آتش وگرنه میسوزه ، بعد شما بگید: به چه دلیل خدا من رو مجبور کرده که دستم بسوزه؟!
درحالیکه سوزاننده بودن طبیعت آتشه و شما هم اختیار کامل دارید که دست در آتش نبرید

Reza-D;721693 نوشت:
اعراف‌ - 172 و 173
"وإِذ أَخذ ربّك من بني‌ءَادم من ظهورهم ذريّتهم و أَشهدهم علي أَنفسهم أَلست بربّكم قالوا بلي شهدنا أَن تقولوا يوم القيمَه إنّا كنّا عن هَذا غَفلين‌، أو تقولوا إِنّما أَشرك ءَاباؤُنا من قبل و كنّا ذريه من بعدهم أفتهلكنا بما فعل المبطلون‌"
و هنگامي‌كه پروردگارت از پشت‌هاي آدمي زادگان‌، فرزندانشان را گرفت و ايشان را بر خودشان شاهد قرار داد، آيا من پروردگار شما نيستم‌؟ گفتند: چرا، شهادت داديم (و خدا اين كار را انجام داد) تا روز قيامت نگوييد ما از اين مطلب غافل بوديم‌، يا نگوييد كه پدران ما قبلاً شرك ورزيدند و ما نسلي بعد از ايشان (و دنباله رو آنان‌) بوديم پس آيا ما را به واسطه كارهاي باطل گرايان‌، تباه مي‌سازي‌؟

یس - 60
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ
اى فرزندان آدم ، آیا به شما سفارش نكردم كه با پیروى از شیطان او را پرستش نكنید ، زیرا او دشمن آشكار شماست؟

این آیات که برای شما دوست عزیز نوشتم (بخصوص آیات سورهء اعراف) ، به عالمی اشاره میکنه که علما از اون به اسم "عالم ذر" یاد میکنن که خداوند ابتدا از ما پیمان گرفته و همهء ماها پاسخ مثبت دادیم و حتی یک نفر هم نبوده که پاسخ منفی داده باشه. درمورد عالم ذر و چگونگی اون ، نظرات مختلفی وجود داره و هر کدوم از بزرگان علم ، نظری و تفسیری درمورد اون دارن که رد یا تایید اونها کار امثال من نیست. اما این بخش رو نوشتم که اطلاع داشته باشید درموردی که شما اشاره کردید هم بحث هایی وجود داره

برای نمونه این بخش رو دقت بفرمایید (نقل قول از سایت قرآن شیعه):
آن جهان‌، عالم "ملكوت‌" است ؛ نه عالم "مادي‌" محسوس ، بلكه حضور و شهود در آن راه دارد. انسان‌ها در آن‌جا به صورت نور نبوده‌اند ، بلكه انسان دنيوي با جميع احوال وجودي خود در عالم ذر حاضر شده‌اند ؛ البته با چهره ملكوتي خودشان. اين عالم از جهت رتبي قبل از عالم دنيا و وجود انسان در آن بوده است‌. البته تعبير "قبل‌" و "بعد" به مفهوم زماني آن نيست‌
تفسيرالميزان‌، ،ج 3 ، ص 54 ---- ج 8 ، ص 158 ---- ج 8 ، ص 323 تا 326

ضمناً در احادیثِ زیادی هم به این موضوع اشاره شده. برای نمونه

امام باقر(ع):
خدا از شيعيان ما پيمان ولايت گرفت ، در حالى كه مانند موران ريز بودند. همان روزى كه از ذَره ها پيمان گرفت و نيز به ربوبيت خود و نبوت محمد صلى اللّه عليه وآله اقرار گرفت
اصول كافى ، جلد 2 ، صفحه 318 ، روايت 1

امام باقر(ع):
خدا از شيعيان ما آنگاه كه در عالم ذر بودند به ولايت ما پيمان گرفت. روزى كه از همه در عالم ذر پيمان مى گرفت. و نيز به ربوبيت خود و نبوت محمد صلى اللّه عليه وآله پيمان گرفت. و خدا ارواح شيعيان ما را دو هزار سال پيش از بدنهايشان آفريد و ايشان را بر پيامبر(ص) عرضه داشت. حضرت آنها را شناخت و على(ع) هم آنها را شناخت و ما آنها را از سياق گفتار مى شناسيم
اصول كافى ، جلد 2 ، صفحه 321 ، روايت 9

امام صادق(ع):
چون خداى عز وجل اراده فرمود آدم را بيافريند ، آب را بسوى خاك ارسال داشت ، سپس ‍ مشتى بر گرفت و آنرا بماليد ، آنگاه آنرا با دست قدرت خود ، دو نيمه ساخت و بشر را بيافريد. ناگاه بجنبش در آمدند ، سپس براى آنها آتشى بر افروخت و بـه اهل شمال دستور داد داخل آتش شوند. آنها بسويش رفتند ولی ترسيدند و داخـل نشدند. آنگاه به اهل يمين دستور داد داخل آتش شوند ، آنها رفتند و داخل شدند. خداى عزوجل بـه آتـش امر فرمود تا بر آنها سرد و سلامت شود. چون اهل شمال چنان ديدند ، گفتند: پروردگارا از ما در گذر و تجديد كن ، خدا تجديد كرد و به آنها فرمود: به آتش در آئيد. آنها رفتند و كنار آتش ايستادند ولی باز داخل نگشتند. خدا ايشان را (هر دو گروه را) به طينت اول برگردانيد و از آن طينت آدم(ع) را آفريد. از اينرو اينها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اينها گردند. از اين جهت اهل بيت عليهم السلام عقيده دارند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نخستين فرد (از اهل یمین) بود كه داخل آن آتش شد
اصول كافى ، ج 3 ، ص 11 ، روايت 3

امام صادق (ع):
بعضى از مردم قريش به رسول خدا(ص) عرض كردند: به چه سبب (از نظر رتبه و مقام) از پيغمبران ديگر پيش افتادی ، در صورتيكه در آخر و پايان آنها مبعوث گشتى؟ سول خدا(ص) فرمود: من نخستين كسى بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم و نخستين كسى بودم كه پاسخ گفتم ، زمانيكه خدا از پيغمبران (و سایر مردم) پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه مگر من پروردگار شما نيستم؟ در آنجا من نخستين پيغمبرى بودم كه گفتم: بله. پس من در اقرار به خداى عزوجل بر آنها پيشى گرفتم (از اينرو در مقام و رتبه از آنها پيش افتادم)
اصول كافى ، ج 3 ، ص 16 ، روايت 1

سلام.گرامی سخن شما این است که روزی خدا از ما اجازه گرفته و صحبت کرده و ما تصمیم گرفته و اظهار نظر کرده و مثلا آری ویا خیر گفتیم؟؟؟
فکر کنم جناب مسلم عزیز به این بیان شما پاسخی دادند اینگونه:از این که بگذریم اصلا این اجازه گرفتن پیش از خلقت به چند دلیل نشدنی است:

اولا: اجازه گرفتن منوط و مشروط به وجود است، خدا برای این که از ما اجازه بگیرد می بایست ما را یکبار بی اجازه خلق کند و باز همین اشکال به وجود می آید که چرا ما را بدون اجازه خلق کرد! و همچنین فرقی نمی کند که این خلقت اولیه در قالب نور باشد یا در قالب روح باشد یا چیز دیگر؛ پس اولا این اجازه گرفتن برای خلقت باز هم در گرو یک خلق کردن بدون اجازه دیگر است و گرهی باز نمی کند.

ثانیا: بر فرض که خدا انسان را یک بار برای اجازه گرفتن خلق کند و از او بپرسد که میخواهی خلق شوی یا خیر؟ روشن است که پاسخ دادن انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمی تواند تصمیم بگیرد، انسان برای تصمیم گیری یکبار باید این زندگی را تجربه کند، و تا زمانی که زندگی را تجربه نکند نمی تواند بگوید می خواهم بیایم یا نیایم؛ شما فرض کنید از هیچ چیز خبر ندارید و به شما بگویند دنیایی هست اینطوری و آن طوری و... آیا می شود فهمید و تصمیم گیری کرد؟
مهم تر آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، انسان تا آخرت را هم ندیده نمی تواند قضاوت کند، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود و هرگز قبل از خلقت نمی توانست به خداوند پاسخ دهد.


نقل قول:
، به عالمی اشاره میکنه که علما از اون به اسم "عالم ذر" یاد میکنن که خداوند ابتدا از ما پیمان گرفته و همهء ماها پاسخ مثبت دادیم و حتی یک نفر هم نبوده که پاسخ منفی داده باشه.

لازمه اینکه انسان، در عالم زر، پیمانی ببندد.سوالی پاسخ دهد.این نیست که، دارای عقل و شعور و قوه تشخیصی باشد؟؟مثلا، تفکر کند، قدرت تشخیصی داشته باشد، شعور داشته باشد و بعد تصیمیم بگیرد و بگوید که مثلا بله من می خوام در این دنیا باشم. درست می گویم؟؟اگر اینطور است، پس ما باید یک زمانی دارای عقل و شعور و قدرت تشخصی باشیم، حالا چطور است که وقتی از مادر زاده می شویم(در نوزادی)، نه قدرت اختیار داریم و نه قدرت تشخیص داریم و رفته رفته از نوزادی به سمت نوجوانی که می رویم، تازه تازه، شعور و دانایی و قوه تشخیص و معرفت پیدا می کنیم.یعنی شما می فرمایید که ما زمانی قدرت تشخیصی و اختیار و معرفت داشته ایم که پیمان ببندیم. و بعد خدا این قدرت تشخیص و اختیار و درایت ومنطق را از ما گرفته و ما را در قالب یک نوزاد در رحم مادر قرار داده؟یعنی پس رفت داشته ایم؟بعد آن زمانی که ما قدرت تشخیص و اختیار داریم که بتوانیم پیمان ببندیم، آن قدرت تشخیص و آن اختیار و آن قوه عقلی را از کجا آوردیم، با تحصیل علم بدان رسیدیم و یا خیر خدا، در یک آن و در یک لحظه، آن قوه عقل و قدرت تشخیص و دانایی و آن شعور را به ما داده؟؟اگر بدون تحصیل علم و بدون زحمت به ما داده، آیا به همه به یک اندازه معرفت و قوه عقل و شعور و قدرت تشخیصی داده؟؟اگر به همه یکسان داده، چرا و به چه دلیل، نظر ها متفاوت می شود.مثلا، پیامبران زودتر آری گفتند و پیامبر اسلام، به قول آن روایات، زودتر از هم بله گفته.؟؟ این معرفتی که باعث شد، پیامبران مثلا زودتر آری بگویند، از کجا آمده بوده.این تفاوت از کجا آمده بوده، آیا خدا به عمد به بعضی ها معرفت و دانش و قوه عقل و شعور بیشتری داده که آنها زودتر بله بگویند؟؟و سوالات بسیار دیگر نیز مطرح می شود که بماند....

پیروز;721752 نوشت:
سلام.گرامی سخن شما این است که روزی خدا از ما اجازه گرفته و صحبت کرده و ما تصمیم گرفته و اظهار نظر کرده و مثلا آری ویا خیر گفتیم؟؟؟
فکر کنم جناب مسلم عزیز به این بیان شما پاسخی دادند اینگونه:

از این که بگذریم اصلا این اجازه گرفتن پیش از خلقت به چند دلیل نشدنی است

اولاً:.....

دوماً:.....

سلام جناب "پیروز" عزیز
بنده نگفتم خدا اجازه گرفته ، عرض کردم عهد گرفته. بحث اجازه گرفتن که جناب کارشناس محترم پاسخ دادن ، مربوط به زمانی هست که هنوز خلقتی نشده. یعنی پاسخ به این سؤال که:
چرا خداوند بدون دانستن نظر ما ، ما را خلق کرده

اما اولاً استارتر تاپیک فرمودن که:

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
"منظور بنده در این سوال بیشتر در مورد اجازه برای زندگی و عمل به دین و قوانین زندگی هست نه صرفا خلقت اولیه"

ثانیاً صحبت من هم درمورد بعد از خلقت ، و این بود که برای ورود به این دنیا و این زندگی ، خداوند از ما تعهد گرفته

پیروز;721752 نوشت:
یعنی شما می فرمایید که ما زمانی قدرت تشخیصی و اختیار و معرفت داشته ایم که پیمان ببندیم. و بعد خدا این قدرت تشخیص و اختیار و درایت ومنطق را از ما گرفته و ما را در قالب یک نوزاد در رحم مادر قرار داده؟یعنی پس رفت داشته ایم؟بعد آن زمانی که ما قدرت تشخیص و اختیار داریم که بتوانیم پیمان ببندیم، آن قدرت تشخیص و آن اختیار و آن قوه عقلی را از کجا آوردیم، با تحصیل علم بدان رسیدیم و یا خیر خدا، در یک آن و در یک لحظه، آن قوه عقل و قدرت تشخیص و دانایی و آن شعور را به ما داده؟؟اگر بدون تحصیل علم و بدون زحمت به ما داده، آیا به همه به یک اندازه معرفت و قوه عقل و شعور و قدرت تشخیصی داده؟؟اگر به همه یکسان داده، چرا و به چه دلیل، نظر ها متفاوت می شود.مثلا، پیامبران زودتر آری گفتند و پیامبر اسلام، به قول آن روایات، زودتر از هم بله گفته.؟؟ این معرفتی که باعث شد، پیامبران مثلا زودتر آری بگویند، از کجا آمده بوده.این تفاوت از کجا آمده بوده، آیا خدا به عمد به بعضی ها معرفت و دانش و قوه عقل و شعور بیشتری داده که آنها زودتر بله بگویند؟؟و سوالات بسیار دیگر نیز مطرح می شود که بماند....
برادر عزیز اگه دقیق می خونید پاسخ این سؤال دقیقاً در ادامهء همین بخش از صحبت من قرار داشت که نقل قول کردید

نقل قول از متن صحبت خودم:

Reza-D;721693 نوشت:
این آیات که برای شما دوست عزیز نوشتم (بخصوص آیات سورهء اعراف) ، به عالمی اشاره میکنه که علما از اون به اسم "عالم ذر" یاد میکنن که خداوند ابتدا از ما پیمان گرفته و همهء ماها پاسخ مثبت دادیم و حتی یک نفر هم نبوده که پاسخ منفی داده باشه. درمورد عالم ذر و چگونگی اون ، نظرات مختلفی وجود داره و هر کدوم از بزرگان علم ، نظری و تفسیری درمورد اون دارن که رد یا تایید اونها کار امثال من نیست. اما این بخش رو نوشتم که اطلاع داشته باشید درموردی که شما اشاره کردید هم بحث هایی وجود داره
جناب "پیروز" ، من نتیجه گیری نهایی نکردم و فقط طرح موضوع کردم. این سؤال ها رو شما باید از مراجع و مفسران ، یا لااقل از اساتید سایت بپرسید. سؤال هایی که پرسیدید برای خود من هم مطرحه و منتظر هستم ببینم کارشناس محترم نظرشون چیه

[="Tahoma"]

مسلم;720238 نوشت:
با سلام و احترام و تشکر از سوال شما

با سلام خدمت استاد مسلم گرامی:Gol:
می شود نظر شما را درباره کتاب "المقاصد العلیه فی المطالب السنیه" اثر "علامه امینی رحمة الله علیه" بدانم؟
آیا می تواند راهگشا برای همچین مسائلی باشد؟
تشکر

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
آیا درکی که از طرف خدا داده بشه نمیتونه همردیف تجربه قرار بگیره؟ آیا نمیشد خداوند توانا به یک صورتی کاملا مدل زندگی دنیایی رو بهمون می فهماند به صورتی که شاید به ذهن ما هم نمیرسه

ببینید هرگز امکان این که چنین علمی به شخص داده بشود نیست، از طرفی این خود انسان است که آینده خود را می سازد، انسان ها سرنوشت ثابتی نداشته و هر لحظه توان تغییر سرنوشت خود را دارند پس خداوند چطور می توانست آنها را از سرنوشتشان آگاه سازد؟
اگر برای تحصیل وقت نگذارد در رشته خوب تحصیل نخواهد نمود، اگر در محیط آلوده و پر از دود زندگی کند، اهل تحرک و نشاط نباشد، اهل تغذیه سالم نباشد مثلا مبتلا به سرطان و... می شود، و اگر اهل تلاش باشد خب بدنی سالم و روحی با نشاط خواهد داشت و در تحصیل و کار خودش هم موفق خواهد بود، پس عمده مشکلات انسان های امروز از خود آنان است، پس سرنوشت هر کسی سرنوشت معلّق و مشروطی است که خودش بر می گزیند لذا تا محقق نشده نمی توان به او نشان داد.
پس آگاه کردن انسان به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد یعنی ورود انسان به راهی که هرگز انگیزه ای برای تغییر آن ندارد.
ثانیا سرنوشت انسان ها یکسان نیست، لذا خداوند می بایست سرنوشت هر کسی را جدا به او نشان میداد، و این با حکمت الهی ناسازگار است چون خداوند سرنوشت هر کسی را نامعلوم قرار داده است تا هرگز ناامید نشده و همچنان به تلاشش برای رسیدن به اهدافش ادامه دهد لذا برای این که شخص را کاملا آگاه کند می بایست او را به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد آگاه سازد، مثلا یک جوانی که در سن 16 سالگی به خاطر اشتباه خودش و تک چرخ زدن روی موتور تصادف می کند و می میرد، خداوند اگر او را به این امر آگاه کند، به نظر شما دیگر در این شانزده سال امیدی به زندگی خواهد داشت؟ اگر بگویید خب اگر او را قبل از خلقت از این حادثه آگاه می کرد دیگر به دنیا نمی آمد؛ این هم درست نیست چون این سرنوشت انتخاب خود اوست، نه انتخاب خدا برای او، او به راحتی می توانست سرنوشت خودش را تغییر داده و 80 سال عمر کند.(دقت بفرمایید)

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
درباره مورد سوم هم عرض کردم درست شاید در دنیا نظرمان با پاسخمان در زمان خلقت متفاوت میشد اما به هر حال دیگه جبری در کار نبود

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
چه دلایلی برای این موضوع وجود داره که هیچکس به سوال آیا میخواهی خلق شوی نه نمیگفت؟؟ آیا واقعا اینطوریه؟؟ یعنی حتی 1 نفر نه نمیگفت؟؟
حتی افرادی که در این دنیا با سختی و ظلم و بدبختی و گناه روزگار رو پشت سر میگذارن

ببینید حقیقتا کسی جواب منفی نمی داد، چون انسان ها بر فرض که پیش از آمدن در دنیا خلق می شدند، خلقتی بدون دخالت عوامل ژنتیکی و... بوده و کاملا منطقی و یکسان جواب می داده اند، چون بسیاری از اختلاف نظر انسان ها در دنیا به خاطر تغییر روحیات آنهاست که ناشی از تفاوت در ژنتیک و وراثت است؛ پس اگر از انسان ها سوال میشد، اولا از آنجا که وجود یک امر خوبی است که اگر مانعی در کار نباشد همه آن را می پذیرند، و از طرف دیگر این سوال زمانی شکل می گرفت که نه سختی در کار بود و نه تکلیفی و نه هیچ مانع دیگری؛ پس منطقا وقتی یک امر خوبی به انسان ارائه شود و هیچ مانعی از پذیرش آن در کار نباشد انسان آن را رد نمی کند.
ببینید فرض کنید اگر به شما بگویند خیر زیادی به شما می دهیم که ممکن است شر اندکی با آن باشد، و آن شر اندک هم تا حد بسیار زیادی بستگی به رفتار خود شما دارد، علاوه بر این که همین شر اندک به گونه ای جبران خواهد شد که قطعا آرزو می کنید که ای کاش با شر بیشتری روبرو می شدید، آیا کسی هست که چنین خیری را نپذیرد؟
مانند شخصی که به او بگویند خواندن رشته پزشکی خیر بزرگی است که بالاخره رنجی برای تحصیل و دیدن صحنه های دردناک و... را به دنبال دارد اما در نهایت نتیجه ای خواهد داشت که راضی خواهی بود.

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
و اینکه اگه پرسیده هم میشد و ما یادمون نمی ماند خب میشد مثلا در قران و یا احادیث به این موضوع اشاره میشد تا ما بدانیم که ما به جبر به دنیا نبومدیم

همان طور که گذشت چنین اجازه گرفتنی اولا امکان ندارد، علاوه بر اینکه باز هم انسانها با دست به گریبان شدن با مشکلات می گفتند ما نمی دانستیم مصیبت های دنیوی اینقدر سخت است و باز راه بهانه تراشی را باز میکردند، دقت کنید که کسی که روایات را بپذیرد امروز از خلقت خویش پشیمان نمی شود چون طبق روایات هیچ کس در آخرت از وجود خویش و مشکلاتی که در دنیا تحمل نموده ناراضی نیست و حتی آرزو میکند ای کاش بیشتر گرفتار می بود، و اگر کسی نخواهد آیات و روایات رابپذیرد که نقل اجازه او نیز گرهی باز نخواهد کرد.

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
در مورد نکته سوم هم عرض کردم بله درسته که خلقت و هدف آن ارزش بینهایتی داره اما شاید کسی باشه که این ارزش رو نخواهد بدلیل اینکه همه انسانها مطلقا زندگی خوب و آخرتی خوب در پیش ندارن این درست که اصل خلقت و حیات و آخرت خوبی مطلق است اما برای همه انسانها این امر یکسان نیست


هرگز کسی در عذاب دائمی و جهنم جاویدان نخواهد بود مگر کسانی که از روی علم و عمد وجود خدا را انکار کرده و برای او شریک قائل شوند، عذاب و مجازات خدا برای تمامی گنهکاران دیگر موقتی بوده و حتی قابل بخشش است و خداوند از مجازات بسیاری در روز قیامت چشم پوشی می کند لذا در نهایت تمامی انسان ها به جز دو دسته اول، از آفرینش خود راضی خواهند بود، و ملاک راضی یا ناراضی بودن پایان کار است، چون هر کسی ممکن است قبل از حصول نتیجه ناراضی بوده و بعد راضی شود، یا بالعکس.


غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
در نهایت به این نتیجه رسیدیم که خلقت اجباریست اما بهترین اجبار ممکن است اجباری که هیچکس این اجبار رو رد نمیکنه

آفرین این درسته

غلام عشقتم یاعلی;721642 نوشت:
اما در مورد دین میشه بیشتر توضیح بدید. یه مثالی میزنم برای واضح شدن این موضوع که دین اجباریست ببینید مثال درستیه
مثلا میگن شما باید برید سر این کوچه و برگردید و اینکه برید و نرید کاملا اختیاریه اما اگه نرید یه کتک مفصل میخورید
اینجا درسته که شما اختیار دارید در رفتن به سر کوچه اما اختیاریه که اجباری به دنبالشه چون اگه سر کوچه نرید کتک میخورید
درسته که دین اختیاریه اما وقتی بی دین بودن مجازات و جهنم در پیش داره مجوریم تا دین داشته باشیم (البته این فقط مثاله و منظورم این نیست که همه از ترس جهنم دین دارن)


مثال کتک خوردن و نخوردن مثال درستی نیست چون کتک خوردن ربطی به کوچه رفتن و نرفتننداره، اما عذاب های آخرت نتیجه دنیاست، و دنیا مزرعه آخرت است، پس مثال صحیح تر اینهست که بگوییم انسان ها در این که خودکار به چشمشان بزنند یا نزنند اختیار دارند اما اگر زدند نباید به خاطر کوری حاصل از آن کسی را سرزنش کنند،چون نتیجه فعل خودشان است.

یا علی(علیه السلام)

مکیال;721805 نوشت:
با سلام خدمت استاد مسلم گرامی
می شود نظر شما را درباره کتاب "المقاصد العلیه فی المطالب السنیه" اثر "علامه امینی رحمة الله علیه" بدانم؟
آیا می تواند راهگشا برای همچین مسائلی باشد؟

با سلام و احترام مکیال عزیز:Gol:
بنده این کتاب را از نزدیک مطالعه نکرده ام، لذا اجازه اظهار نظر به خود نمی دهم.

[="Black"]بسم رب الحیدر

سلام و ادب

مسلم;720238 نوشت:
یا علی(علیه السلام)

از وقتی این موضوع جبر برامون ایجاد شده خیلی از موارد هست که برامون سوال پیش میاد که آیا این هم مصداق جبر است یا نه
برای مثال
آیا یه گیاه نمیتونه به خدا شکایت کنه که چرا محدود آفریده شده
یه حیوان نمیتونه شکایت کنه چرا انسان آفریده نشده[/]

غلام عشقتم یاعلی;727454 نوشت:
از وقتی این موضوع جبر برامون ایجاد شده خیلی از موارد هست که برامون سوال پیش میاد که آیا این هم مصداق جبر است یا نه
برای مثال
آیا یه گیاه نمیتونه به خدا شکایت کنه که چرا محدود آفریده شده
یه حیوان نمیتونه شکایت کنه چرا انسان آفریده نشده

بله همان طور که عرض کردم آفرینش به طوری کلی جبری است اما جبری است شایسته که غیر از آن ممکن نبوده است.

ببینید از بُعد کلامی و از نظر عدالت الاهی اگر بخواهیم بحث کنیم تفاوت در بین موجودات اگرچه وجود دارد اما لطمه ای به عدالت خداوند نزده و جای اعتراض نمی گذارد، چرا که هر چه در عالم وجود دارد لطف خداست و کسی طلبی از خداوند نداشته است که اعتراض کند، ببینید اگر دو فقیر به در خانه شما بیایند و شما به یکی 1000 تومان و به فقیر بعدی 2000 تومان بدهید آیا بی عدالتی کرده اید؟ روشن است که خیر، چون هیچکدام از شما طلبی نداشته اند و همین 1000 تومانی هم که به فقیر اولی داده اید از روی لطف شما بوده نه طلب او لذا نمی تواند اعتراض کند که چرا به دومی 2000 تومان دادی و به من 1000 تومان بیشتر ندادی!!

اما از نگاه عقلی و فلسفی که به ماجرا بنگریم باید خدمت شما عرض کنم که خداوند کامل ترین خالق است، و مخلوقات او یک سری خلائق هستند که هر کدام متناسب با ظرفیت خویش علت برای موجود مرحله بعد هستند که از خودشان یک مرحله پایین تر است، پس سلسله خلائق او از کامل ترین مخلوق گرفته تا ضعیفترین آن از بالا به پایین ادامه دارد، اما همه این موجودات رو به بالا در حرکت و کمال هستند، یک دانه گندم یک موجود ضعیفی است که وقتی در دل خاک کاشته می شود و زمینه رشد برای آن مهیا می شود، نفس نباتی یا همان نفس گیاهی در او حادث می شود، و هنگامی که همین گیاه توسط یک حیوان خورده می شود، تبدیل به خون و سپس نطفه می شود و در رحم تبدیل به جنین می شود و با رشد آن و رسیدن به مرحله لازم که قابلیت نفس حیوانی را پیدا می کند، نفس نباتی در او پدید می آید و جان حیوانی می گیرد، پس در نگاه دقیق فلسفی همین نفس نباتی(گیاهی) و نفس حیوانی زاییده رشد جسمانی و مادی آنهاست، نه اینکه نفس آنها از قبل موجود باشد و خداوند آن را به یک گیاه یا حیوان پیوند زده باشد، تا اعتراض کنند چرا به نفس فلانی بدن انسانی دادی و به ما این جسم و بدن گیاهی یا حیوانی را؟! بلکه نفس آنها هم زمان با سبز شدن گیاه، یا تبدیل به حیوان شدن نطفه در رحم مادر است که حادث می شود و به وجود می آید، و فهم و شعور آن هم متناسب با همان درجه است، اما همه در حال تکامل بوده و به رشد خود ادامه می دهند، و اگر آنچنان رشد یافتند که تبدیل به نفس انسانی شدند حرکت تکاملی نوینی را آغاز می کنند که زمینه تکلیف است و مختص نفس انسانی است.

سوال
آیا خلقت انسان جبری است؟ اگر پاسخ آری باشد این یک ظلم به شمار می رود، چرا خداوند حکیم در زمان خلقت به گونه ای عمل نکرد که امکان پاسخ مخلوقات نسبت به تمایل به آفرینش و زندگانی وجود داشته باشه؟
مثلا ابتدا ما به گونه ای خلق میشدیم مثلا بصورت یه نور یا هر چیز دیگه که بتوان از ما این سوال رو کرد و یا حتی کامل خلق میشدیم و به وسیله درک و فهمی که خودش نسبت به حیات به ما میداد ما پاسخ میدادیم؟
اگه خلقت ما به اجبار است پس تمام اتفاقات زندگی و حتی قوانین طبیعی دنیا هم اجبار است چون ما هرگز تیک پذیرفتن قوانین دنیارو نزده ایم.
یکی از مسائل زندگی دین هست که این هم به نوعی اجبار است درسته هر کسی در انتخاب دین اختیار دارد اما این اختیاریست که بر اساس اجبار رخ میدهد، مثلا من مختارم که دین رو انتخاب کنم یا ضلالت و آتش جهنم را!! درست هست که همه اینها نشان دهنده الطاف و نعمات بی شمار خداوند است اما تکلیف کسی که بگه نعمات و الطاف و تکامل و زیبایی ها رو نمیخواهد چیست؟

پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته ضروری است:

نکته اول:
وجود و هستی، امری است که برتری آن بر عدم روشن و بدیهی است و هیچ کسی بدون دلیل، عدم و نبودن خودش را بر وجود داشتن ترجیح نمی دهد، هر کسی که می گوید: ای کاش خلق نمی شدم یک علتی دارد، مانند مشکلات زندگی، تکلیف و...، وگرنه هیچ کسی نیست که یک زندگی بدون مشکلات و با آزادی نامحدود را رها کرده و بگوید نمی خواستم خلق شوم، اگر دقت کنید حتی همان ها که می گویند نمی خواستم خلق بشوم اتفاقا بیش از دیگران وجود را دوست دارند، چون یا به خاطر نداشتن پول، یا نداشتن سلامتی، یا نداشتن آزادی و امثال آن معترض هستند، پس خود آنها هم وجود را میخواهند اما به محدودیت آن اعتراض دارند، با این اوصاف روشن میشود که این سوال بیش از آن که منشأ علمی داشته باشد، منشأ روانشناختی دارد، لذا پاسخ این سوال برای انسان ها یکسان نیست، ابتدا باید دید شخص مقابل به چه خاطر نبود این زندگی را بر بودنش ترجیح می دهد و متناسب با دیدگاه او به او پاسخ داد.

نکته دوم:
از این که بگذریم اصلا این اجازه گرفتن پیش از خلقت به چند دلیل نشدنی است:

اولا: اجازه گرفتن منوط و مشروط به وجود است، خدا برای این که از ما اجازه بگیرد می بایست ما را یکبار بی اجازه خلق کند و باز همین اشکال به وجود می آید که چرا ما را بدون اجازه خلق کرد! و همچنین فرقی نمی کند که این خلقت اولیه در قالب نور باشد یا در قالب روح باشد یا چیز دیگر؛ پس اولا این اجازه گرفتن برای خلقت باز هم در گرو یک خلق کردن بدون اجازه دیگر است و گرهی باز نمی کند.

ثانیا: بر فرض که خدا انسان را یک بار برای اجازه گرفتن خلق کند و از او بپرسد که میخواهی خلق شوی یا خیر؟ روشن است که پاسخ دادن انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمی تواند تصمیم بگیرد، انسان برای تصمیم گیری یکبار باید این زندگی را تجربه کند، و تا زمانی که زندگی را تجربه نکند نمی تواند بگوید می خواهم بیایم یا نیایم؛ شما فرض کنید از هیچ چیز خبر ندارید و به شما بگویند دنیایی هست اینطوری و آن طوری و... آیا می شود فهمید و تصمیم گیری کرد؟
مهم تر آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، انسان تا آخرت را هم ندیده نمی تواند قضاوت کند، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود و هرگز قبل از خلقت نمی توانست به خداوند پاسخ دهد.
پس امروز هم ممکن است انسانی گرفتار مشکلات شود و از آمدن به دنیا پشیمان شود، چون انتهای امر را مشاهده نکرده است، اما خدا این پیشگویی را برای ما کرده است که تمام انسان ها با دیدن پایان امر آرزو می کنند ای کاش در تمام طول دنیا گرفتار رنج و عذاب می بودند.:
«أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَوَدُّ أَهْلُ الْبَلَاءِ وَ الْمَرَضِ أَنَّ لُحُومَهُمْ قَدْ قُرِضَتْ بِالْمَقَارِيضِ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ جَزِيلِ ثَوَاب‏»؛به درستی که هنگام قیامت اهل بلاء و بیماری وقتی آن ثواب عظیم را مشاهده می کنند آرزو می کنند ای کاش گوشت بدنشان با قیچی چیده شده بود.(1)

همچنین باید توجه کرد هرگز علم کار تجربه را نمی کند، حتی اگر خداوند انسان ها را پیش از خلقت از جزئیات دنیا با خبر میساخت باز هم تا آن را تجربه نکرده بودند نمی توانستند درک کنند، همان طور که در خصوص آخرت چنین است و با وجود این همه روایات و آیات که مزد سختی ها را بیان کرده و می گویند همه انسان ها بلااستثناء از این مشکلات خشنود خواهند شد، باز هم انسان نمی تواند آن را درک کرده و در برابر مشکلات صبوری کند.

پس کسانی که امروز ابراز نظر می کنند در اشتباه هستند چون دارند زود قضاوت می کنند، آنها هنوز در خواب دنیایی خویش هستند:
«النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ مردم در خواب هستند، هنگامی که مُردند بیدار می شوند. (2)
و با خواب آلودگی و در حالی که هیچ اطلاعی از آخرتشان نداشته و آگاهی شان کامل نشده در مورد خلقت خویش ابراز نظر می کنند، آیا به نظر شما خدایی که می داند اینها با دیدن آخرت به وجود داشتن خویش رضایت می دهند نباید آنها را خلق کند یا اینکه خلق کند و در برابر اعتراض آنها بگوید من که می دانم آنها در آخرت راضی خواهند شد.
شاید بگویید اهل جهنم چه؟ روشن است که جهنمیان هرگز حق چنین سوالی را ندارند، چون حداقل این سوال برای کسی است که در زندگی با سختی هایی روبرو است لذا می گوید اصل این زندگی را نمی خواهد، نه کسی که دو دستی به دنیا چسبیده و خون دیگران را برای رسیدن به این دنیا در شیشه کرده است، این انسان هرگز نمیتواند بگوید من این دنیا را نمی خواستم(دقت کنید)

ثالثا:
هرگز امکان این که حتی چنین علمی هم به شخص داده بشود نیست، چون سرنوشت انسان مشروط است، نه مطلق؛ این خود انسان است که آینده و سرنوشت خود در دنیا را می سازد، نه اینکه از قبل سرنوشت انسان ها مشخص شده و به آنها تحمیل شده باشد، انسان ها هر لحظه توان تغییر سرنوشت خود را دارند پس خداوند چطور می توانست آنها را از سرنوشتشان آگاه سازد؟
اگر برای تحصیل وقت نگذارد در رشته خوب تحصیل نخواهد نمود، اگر در محیط آلوده و پر از دود زندگی کند، اهل تحرک و نشاط نباشد، اهل تغذیه سالم نباشد مثلا مبتلا به سرطان و... می شود، و اگر اهل تلاش باشد خب بدنی سالم و روحی با نشاط خواهد داشت و در تحصیل و کار خودش هم موفق خواهد بود، پس عمده مشکلات انسان های امروز از خود آنان است، پس سرنوشت هر کسی سرنوشت معلّق و مشروطی است که خودش بر می گزیند لذا تا محقق نشده نمی توان به او نشان داد.
پس آگاه کردن انسان به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد یعنی ورود انسان به راهی که هرگز انگیزه ای برای تغییر آن ندارد.
همچنین باید دقت کرد سرنوشت انسان ها یکسان نیست، لذا خداوند می بایست سرنوشت هر کسی را جدا به او نشان میداد، و این با حکمت الهی ناسازگار است چون خداوند سرنوشت هر کسی را نامعلوم قرار داده است تا هرگز ناامید نشده و همچنان به تلاشش برای رسیدن به اهدافش ادامه دهد لذا برای این که شخص را کاملا آگاه کند می بایست او را به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد آگاه سازد، مثلا یک جوانی که در سن 16 سالگی به خاطر اشتباه خودش و تک چرخ زدن روی موتور تصادف می کند و می میرد، خداوند اگر او را به این امر آگاه کند، به نظر شما دیگر در این شانزده سال امیدی به زندگی خواهد داشت؟ اگر بگویید خب اگر او را قبل از خلقت از این حادثه آگاه می کرد دیگر به دنیا نمی آمد؛ این هم درست نیست چون این سرنوشت انتخاب خود اوست، نه انتخاب خدا برای او، او به راحتی می توانست سرنوشت خودش را تغییر داده و 80 سال عمر کند.(دقت بفرمایید)

رابعا: (این مکمل پاسخ‌های قبلی است) ساختار آفرینش به گونه ای است که انسان از نطفه تبدیل به جنین و سپس به شکل یک نوزاد به دنیا می آید و کم کم رشد می کند و دائما در نظراتش تغییر و تبدل حاصل می شود، و اکثر خاطراتی که می بیند را فراموش می کند، یا از انتخاب هایش پشیمان می شود و... ؛پس خداوند چطور میتوانست از انسانی که رأی ثابتی نداشته و بارها در طول عمرش نظرش عوض می شود بپرسد می خواهی به دنیا بیایی یا خیر؟ مطابق با کدام مقطع سنی او باید از او می پرسید؟ هیچ تضمینی نبود که اولا این ابراز نظرش یادش بماند و ثانیا هیچ تضمینی نبود که بعدها پشیمان نشود چون دیده ایم بارها انسان برای راهی که می داند سختی دارد تصمیم میگیرد اما با برخورد با مشکلات و سختی کار، از تصمیمش منصرف می شود، مثل کسانی که می دانند پزشکی سخت است اما آن را دوست دارد و برای رسیدن به آن تلاش کرده و درس می خواند اما کم کم با دیدن سختی کار پشیمان می شود.
عمر انسان برای همیشه و میلیاردها سال به طول خواهد انجامید، این که یک جوان 20، 30 ساله با دیدن همین 20، 30 سال بگوید نمی خواستم به دنیا بیاییم روشن است که نگاه او کاملا ابتدایی است، مثل کسی است که می خواهند او را به یک مکان تفریحی زیبا ببرند اما همین که به قصد مسافرت از خانه خارج شد و در و دیوار مخروب های اطراف خانه خودشان را دید بگوید من نمی خواستم بیایم!! مرتب راهنما به او می گوید: بابا اینجا مقصد نیست، اما او همین تجربه اندک را گرفته و بر مرکب جهل مرکب خویش سوار شده است.
این احساس پشیمانی از زندگی هم بعدها برای انسان حاصل می شود، این علامت این است که اگر خداوند از انسان ها می پرسید که میخواهید به دنیا بیایید یا خیر؟ حتی یک نفر هم به ندای الهی پاسخ منفی نمی داد همان طور که در شرایط عادی هیچ بچه ای نیست که از به دنیا آمدن پشیمان باشد.
و اگر قرار باشه که این اجازه دادن به یاد انسان ها نماند، شما فرض کنید الان خدا از شما اجازه گرفته و شما به یادتان نیست! این چه گرهی باز می کند؟ باز هم جلوی طرح این سوال رو نمیگیره و انسان ها در دنیا به خدا اعتراض میکنند چرا ما رو خلق کردی؟ و چون اجازه دادن خودشون رو به یاد ندارند آن را به پای بی عدالتی خداوند می گذارند.

نکته سوم:
از نگاه های احساسی که بگذریم و یک مقدار عقلانی به مسئله بنگریم، خواهیم دید که خداوند فیاض علی الاطلاق است و آفرینش لازمه و اقتضاء اوصاف اوست، او چیزی از مردم نگرفته است تا در حق آنان ظلم کرده باشد، بلکه به آنها هستی داده است، و این هستی دادن هم اقتضاء اوصاف اوست، بلاتشبیه مانند رودخانه ای که جاریست و گیاهان و درختان در آستانه او هم سیراب می شوند، می توانند بگویند ما نمی خواهیم سیراب شویم؟!
علاوه بر این که تولد انسان تحت تاثیر علت های گوناگون است و تأثیر معلول در علت جبری است، آیا می توانیم بگوییم ما دوست نداریم دستمان را که روی آتش می گیریم بسوزد، چرا می سوزد؟ خب تاثیر علت بر معلول دست ما نیست؛ ما دوست نداریم معنا ندارد! ترکیب نطفه و تولد و... هم در راستای تاثیر علت بر معلول بوده و جبری است، و در نگاه عقلی می توان دریافت که اجازه گرفتن معلول از علت اصلا بی معنا است.

نکته چهارم:
شما می فرمایید خداوند باید انسان را یک مرتبه خلق می کرد و به یک نحوی از او اجازه میگرفت، اما خدا بیش از این مقدار به بندگان داده است، اجازه چیست، اصلا خداوند آفرینش انسان را به دست خود او داده است! خداوند انسان را در دو مرحله آفریده، مرحله اول جبری و طبق قوانین عالم طبیعت و ژنتیک و وراثت و... اما برای مدت محدود است که به انسان ها فرصت داده است که در این زندگی محدود خودشان را برای یک زندگی نامحدود به هر صورتی که دوست دارند بیافرینند، لذا انسانی که محشور میشود با جسمی محشور می شود که خودش ساخته است(3) همان طور که پیامبر(ص) می فرماید:
«كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ كَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُون‏»؛ همان گونه که زندگی می کنید خواهید مُرد، و همان طور که می میرید مبعوث خواهید شد، و همان گونه که مبعوث می شوید محشور خواهید شد.(4)

پس بهشت و جهنم اگرچه جبری است اما ساخته خود انسان است، این که خداوند فرموده سزای بدکاران جهنم است بدین معنا نیست که هر انسانی که بدکار باشد برای تنبیه او آتشی خلق می کنم که ربطی به اعمال او ندارد و او را وارد آن می سازم، بلکه نفس اعمال بدی که انجام داده است جهنم او خواهد بود، کسی که مثلا به شکل سگ محشور می شود، این بدنی است که خودش برای خود ساخته است، و تکالیف الهی برای این است که انسان ها بدانند چطور می توانند به بهترین نحو خودشان را بسازند، نه اینکه خداوند آنها را مجبور کند به راهی که او می خواهد بروند و با آتش جهنم آنها را تهدید کند، دقت کنید آتش جهنم خود آن چیزی است که بدکاران ساخته اند، نه این که خداوند آن را تهدیدی برای ظالمان قرار داده باشد، اگرچه ذکر نتیجه عمل می تواند موجب بیدار شدن انسان ها شده و آنها را از راهی که به آن نتیجه ختم می شود بازدارد.
_________________________________

1. نوری، حسین بن محمد، مستدرک الوسائل، مؤسسة آل البيت‏(ع)، چاپ اول، 1408ق، قم، ج2، ص65.
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج4، ص43.
3. صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 1366ش، قم، ج4، ص284.
4. محمدبن ابی جمهور، عوالی الئالی، دار سيد الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق،قم، ج4، ص72.

موضوع قفل شده است