جمع بندی جایگاه خداوند و عقل

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جایگاه خداوند و عقل

آیا خداوند کاری را که از نظر عقلی محال است نمی‌تواند انجام دهد؟

1) اگر می‌تواند، پس عقلاً و منطقاً باید بپذیریم که آنچه عقل و منطق می‌گوید ممکن نیست، در واقع ممکن است. پس عقل خودش را بی اعتبار می‌داند. اگر عقل بی اعتبار باشد پس هیچ حرفی باقی نمی‌ماند یا می‌ماند یا هر چیز یا هیچ چیز (عقل بی اعتبار است و نتیجه‌ای نمی‌شود گرفت و هر چه بگوییم بیهوده است)...

2) اگر نمی‌تواند، بگویید چرا نمی‌تواند؟ آیا به خاطر این که عقل و منطق اجازه نمی‌دهد؟ اگر چنین است آیا خداوند محکوم به پذیرش محدودیت‌های عقلی است؟ اگر محکوم به پذیرش آن است، شاید بتوان گفت عقل و منطق را او بنا نگذاشته و عقل و منطق مقدم و مسلط بر اوست. پس آنگاه چه کسی این عقل و منطق را که نظام مند و هماهنگ است به وجود آورده؟

شاید بگویید خداوند خود عقل و منطق را ایجاد کرده. پس چه طور محکوم به پذیرش چیزی است که خود درست کرده؟

شاید بگوید عقل و منطق همراه با خدا همیشه بوده‌اند و هر دو واجب الوجودند. پس اگر این دو را جدا بینگاریم که باید بگویم عقل بر دیگری مسلط است اما ظاهرا خداوند در عقل اثری ندارد.:Gig:اگر بگوییم یکی هستند پس خدا و عقل یک وجود واحدند. پس آنچه عقل می‌گوید در واقع خدا می‌گوید...

============================

آیا پاسخی برای روشن شدن آنچه گفته شود وجود دارد؟ حدیثی، حرفی از یک فیلسوف اسلامی یا استدلالی هست که مسأله را روشن کند؟ اگر نیست بهتر است مدیران این سوال را حذف کنند.:ok:

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام

سوالی که مطرح شد، مشتمل بر دو نکته است.
نکته اول: رابطه قدرت خداوند با کارهای محال چیست؟
نکته دوم: آیا خداوند مجبور است قواعد عقلی را تبیعیت کند؟

اما نکته اول: این مسئله، همان سوال قدیمی در مورد قدرت مطلق خداوند است. برای پاسخ به این سوال ابتدا لازم است انواع محال اشاره شود.

محال در اصطلاح عرفی به سه صورت به کار میرود: محال ذاتی، محال وقوعی و محال عرفی.
محال ذاتی: محال ذاتي، امري است كه مستقیما مستلزم تناقض و به عبارتی خود‌متناقض است؛ مثلاً كوهي در همان حالي كه كوه است، به اندازه ذره‎اي باشد و يا شيء سپيدي در همان حال سپيدي، سياه باشد و يا خدا در همان حالي كه خداست، مخلوق باشد. اين امور و مانند آن، خود‌متناقض و محال‌اند.
[h=4][=microsoft sans serif]محال وقوعي: محال وقوعي امري است كه خود‌متناقض نيست؛ اما تحقق آن، مستلزم تناقض و محال است؛ اين محال، به‌جهت خاصي محال است؛ مثلاً انسان، ذاتاً امري ممكن‌الوجود است؛‌[/h][h=4][=microsoft sans serif]محال عادی: محال عادی امری است که چون از طریق علت عادی و مرسوم خود به وجود نیامده بلکه از راه علل غیر عادی محقق شده است، عرف آنرا محال میداند حال انکه نه تنها محال نیست بلکه واقع نیز شده است؛ مانند اینکه بدون هیچ ازدواجی، فرزندی به وجود بیاید یا کسی که مرده است و روح از بدنش خارج شده، دوباره زنده شود.
[/h][=microsoft sans serif]
حال با توجه به این مقدمه، در مورد انجام کارهای محال از جانب خداوند به تک تک این موارد پرداخته میشود.

در مورد محال ذاتی، بديهي است قدرت الهي شامل این دسته از محالات نمي‎شود و البته اين به‌معناي محدوديت قدرت الهي نيست؛ زيرا خروج محال ذاتي از قلمرو قدرت الهي، حاصل كاستي و نقصان در قدرت خداوند و فاعليت او نيست؛ بلكه نقص و اشكال در متعلق پرسش است كه به‌دليل متناقض بودن، قابليت تحقق ندارد و امري ناشدني است.
در مورد محال وقوعی نیز وضع به همین منوال است؛ زیرا هر‌چند این دسته از محالات، ذاتاً متناقض و بدين‌لحاظ، از قلمرو قدرت خارج نيست؛ ولي به‌دليل نبود علت، قابليت تحقق ندارد و از قلمرو قدرت بيرون است؛ زيرا بدين‌لحاظ، مستلزم تناقض است. بنابراين، در اين قسم از محال نيز نقص در قابليت قابل است، نه در فاعليت و قدرت الهي.
در مورد محال عادی، که اصلا از دایره بحث خارج است و در واقع امری محال و ناشدنی نیست بنابراین، در قلمرو قدرت خداوند قرار میگیرد.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=microsoft sans serif]در روایتی از امیر المومنین به نقل از امام صادق(علیهما السلام) به این مسئله اشاره شده است:
اما محال عادي، چنان‌كه اشاره شد، در‌واقع امري محال و ناشدني نيست؛ بلكه عرف ازروي مسامحه، آن را محال مي‎داند. بنابراين، قابل تحقق است و در قلمرو قدرت خداوند قرار مي‎گيرد.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=microsoft sans serif]بنابراین، خداوند بر هر امری که امکان تحقق دارد تواناست و قلمرو قدرت او همه امور تحقق‌پذير را در‌بر‌مي‌گيرد؛ نمونه‌هايی که از دایره قدرت او خارجند، يا ذاتاً و يا به‌لحاظ شرايط وقوع، قابل تحقق نيستند تا پرسيده شود آيا خداوند بر آنها قدرت دارد يا خير.(1)
در روایتی از وجود نورانی امیرالمومنین به نقل از امام صادق (علیهما السلام) به این مسئله اشاره شده است. حضرت در پاسخ این سوال که آیا خداوند تو میتواند دنیا را در درون تخم مرغی قرار دهد، بدون اینکه دنیا کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود، میفرماید: خداوند عاجز نیست و عجز به او نسبت داده نمیشود، اما آنچه تو از آن پرسیدی، واقع نمیشود(و محال است)

[=microsoft sans serif]عَنْ أبِي ‌عَبْدِ الله(عليه السلام) قَالَ: قِيلَ لأمِير ِالْمُؤْمِنِين(عليه السلام) هَلْ يَقْدِرُ رَبُّك أنْ يُدْخِلَ الدُّنْيَا فِي بَيْضَةٍ مِنْ غَيْرِ أنْ تَصْغُرَ الدُّنْيَا أوْ تَكبُرَ الْبَيْضَةُ؛ قَالَ: «إِنَّ الله تَبَارَك وَ‌تَعَالَي لَا يُنْسَبُ إِلَي الْعَجْزِ وَ‌الَّذِي سَألْتَنِي لَا يَكون»(2)

[=microsoft sans serif]
اما در مورد نکته دوم:
قواعدی که عقل انسان درک میکند، از واقعیت عالم نشأت میگیرید و اعتباری نیست تا بخواهد به دست کسی باشد از آنها تبعیت بکند یا نکند. برخلاف قواعد اعتباری که در نتیجه خواست و میل یک موجود یا موجوداتی قرارداد شده است. مانند قوانین راهنمایی و رانندگی یا قوانین مجلس و یا دستورات شارع. بنابراین، قواعد عقلی، خصوصا قواعدی که تخلف از آنها مستلزم تناقض است، اصلا قابل تخلف نیست، به همان دلیلی که در محال ذاتی و وقوعی بیان شد.
این هم بدان معنا نیست که خداوند مجبور است از عقل و منطق تبعیت کند بلکه بدین معناست که تخلف از این امور، ذاتا یا وقوعا ممکن نیست تا خداوند بخواهد برخلاف آن انجام دهد.

موفق باشید.

[=microsoft sans serif]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[=microsoft sans serif]1.معارف قران 1، خداشناسی، مصباح یزدی، درس سیزدهم، ص351.
2. التوحید، صدوق، ص130(قم، نشر اسلامی، 1398ق)

صدیق;718817 نوشت:
[=microsoft sans serif]باسلام

سوالی که مطرح شد، مشتمل بر دو نکته است.
نکته اول: رابطه قدرت خداوند با کارهای محال چیست؟
نکته دوم: آیا خداوند مجبور است قواعد عقلی را تبیعیت کند؟

اما نکته اول: این مسئله، همان سوال قدیمی در مورد قدرت مطلق خداوند است. برای پاسخ به این سوال ابتدا لازم است انواع محال اشاره شود.

محال در اصطلاح عرفی به سه صورت به کار میرود: محال ذاتی، محال وقوعی و محال عرفی.
محال ذاتی: محال ذاتي، امري است كه مستقیما مستلزم تناقض و به عبارتی خود‌متناقض است؛ مثلاً كوهي در همان حالي كه كوه است، به اندازه ذره‎اي باشد و يا شيء سپيدي در همان حال سپيدي، سياه باشد و يا خدا در همان حالي كه خداست، مخلوق باشد. اين امور و مانند آن، خود‌متناقض و محال‌اند.

[=microsoft sans serif]محال وقوعي: محال وقوعي امري است كه خود‌متناقض نيست؛ اما تحقق آن، مستلزم تناقض و محال است؛ اين محال، به‌جهت خاصي محال است؛ مثلاً انسان، ذاتاً امري ممكن‌الوجود است؛‌

[=microsoft sans serif]محال عادی: محال عادی امری است که چون از طریق علت عادی و مرسوم خود به وجود نیامده بلکه از راه علل غیر عادی محقق شده است، عرف آنرا محال میداند حال انکه نه تنها محال نیست بلکه واقع نیز شده است؛ مانند اینکه بدون هیچ ازدواجی، فرزندی به وجود بیاید یا کسی که مرده است و روح از بدنش خارج شده، دوباره زنده شود.

[=microsoft sans serif]
حال با توجه به این مقدمه، در مورد انجام کارهای محال از جانب خداوند به تک تک این موارد پرداخته میشود.

در مورد محال ذاتی، بديهي است قدرت الهي شامل این دسته از محالات نمي‎شود و البته اين به‌معناي محدوديت قدرت الهي نيست؛ زيرا خروج محال ذاتي از قلمرو قدرت الهي، حاصل كاستي و نقصان در قدرت خداوند و فاعليت او نيست؛ بلكه نقص و اشكال در متعلق پرسش است كه به‌دليل متناقض بودن، قابليت تحقق ندارد و امري ناشدني است.
در مورد محال وقوعی نیز وضع به همین منوال است؛ زیرا هر‌چند این دسته از محالات، ذاتاً متناقض و بدين‌لحاظ، از قلمرو قدرت خارج نيست؛ ولي به‌دليل نبود علت، قابليت تحقق ندارد و از قلمرو قدرت بيرون است؛ زيرا بدين‌لحاظ، مستلزم تناقض است. بنابراين، در اين قسم از محال نيز نقص در قابليت قابل است، نه در فاعليت و قدرت الهي.
در مورد محال عادی، که اصلا از دایره بحث خارج است و در واقع امری محال و ناشدنی نیست بنابراین، در قلمرو قدرت خداوند قرار میگیرد.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=microsoft sans serif]در روایتی از امیر المومنین به نقل از امام صادق(علیهما السلام) به این مسئله اشاره شده است:
اما محال عادي، چنان‌كه اشاره شد، در‌واقع امري محال و ناشدني نيست؛ بلكه عرف ازروي مسامحه، آن را محال مي‎داند. بنابراين، قابل تحقق است و در قلمرو قدرت خداوند قرار مي‎گيرد.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=microsoft sans serif]بنابراین، خداوند بر هر امری که امکان تحقق دارد تواناست و قلمرو قدرت او همه امور تحقق‌پذير را در‌بر‌مي‌گيرد؛ نمونه‌هايی که از دایره قدرت او خارجند، يا ذاتاً و يا به‌لحاظ شرايط وقوع، قابل تحقق نيستند تا پرسيده شود آيا خداوند بر آنها قدرت دارد يا خير.(1)
در روایتی از وجود نورانی امیرالمومنین به نقل از امام صادق (علیهما السلام) به این مسئله اشاره شده است. حضرت در پاسخ این سوال که آیا خداوند تو میتواند دنیا را در درون تخم مرغی قرار دهد، بدون اینکه دنیا کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود، میفرماید: خداوند عاجز نیست و عجز به او نسبت داده نمیشود، اما آنچه تو از آن پرسیدی، واقع نمیشود(و محال است)

[=microsoft sans serif]عَنْ أبِي ‌عَبْدِ الله(عليه السلام) قَالَ: قِيلَ لأمِير ِالْمُؤْمِنِين(عليه السلام) هَلْ يَقْدِرُ رَبُّك أنْ يُدْخِلَ الدُّنْيَا فِي بَيْضَةٍ مِنْ غَيْرِ أنْ تَصْغُرَ الدُّنْيَا أوْ تَكبُرَ الْبَيْضَةُ؛ قَالَ: «إِنَّ الله تَبَارَك وَ‌تَعَالَي لَا يُنْسَبُ إِلَي الْعَجْزِ وَ‌الَّذِي سَألْتَنِي لَا يَكون»(2)

[=microsoft sans serif]
اما در مورد نکته دوم:
قواعدی که عقل انسان درک میکند، از واقعیت عالم نشأت میگیرید و اعتباری نیست تا بخواهد به دست کسی باشد از آنها تبعیت بکند یا نکند. برخلاف قواعد اعتباری که در نتیجه خواست و میل یک موجود یا موجوداتی قرارداد شده است. مانند قوانین راهنمایی و رانندگی یا قوانین مجلس و یا دستورات شارع. بنابراین، قواعد عقلی، خصوصا قواعدی که تخلف از آنها مستلزم تناقض است، اصلا قابل تخلف نیست، به همان دلیلی که در محال ذاتی و وقوعی بیان شد.
این هم بدان معنا نیست که خداوند مجبور است از عقل و منطق تبعیت کند بلکه بدین معناست که تخلف از این امور، ذاتا یا وقوعا ممکن نیست تا خداوند بخواهد برخلاف آن انجام دهد.

موفق باشید.

[=microsoft sans serif]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[=microsoft sans serif]1.معارف قران 1، خداشناسی، مصباح یزدی، درس سیزدهم، ص351.
2. التوحید، صدوق، ص130(قم، نشر اسلامی، 1398ق)



با تشکر. اما به یک سوال من پاسخ ندادید:

آیا عقل و منطق را خداوند به وجود آورده یا همراه با او بوده؟

اگر توجه کنید در علوم عقلی و منطقی مثل ریاضیات نظم و هماهنگی عجیبی وجود دارد در حالی که این علوم کاملا ذهنی هستند و به عالم بیرون هیچ وابستگی‌ای ندارند. پس این عقل منظم اگر ممکن الوجود است خالقی دارد چون نظم دارد. اما اگر واجب الوجود است ارتباط آن با خداوند چیست؟

آیا اگر انسان و ذهن انسانیش نبود عقل وجود داشت یا این که عقل با ذهن انسانی معنا پیدا می‌کند(یعنی آیا خداوند چون بازیچه‌ای که به کودکی می‌دهند عقل را بازیچه‌ای برای ذهن انسان‌ قرار داده تا درگیر آن باشد و خود عقل معنایی فراتر از ذهن انسان ندارد و در نتیجه محدویت عقل برای خداوند بی معناست)؟

[=microsoft sans serif]

irancplusplus;718858 نوشت:
آیا عقل و منطق را خداوند به وجود آورده یا همراه با او بوده؟
اگر توجه کنید در علوم عقلی و منطقی مثل ریاضیات نظم و هماهنگی عجیبی وجود دارد در حالی که این علوم کاملا ذهنی هستند و به عالم بیرون هیچ وابستگی‌ای ندارند. پس این عقل منظم اگر ممکن الوجود است خالقی دارد چون نظم دارد. اما اگر واجب الوجود است ارتباط آن با خداوند چیست؟

باسلام
این دو را باید از هم تفکیک کرد.
منطق یک مقوله است و عقل مقوله ای دیگر.

اما در مورد منطق:
خود این واژه میتواند ناظر به چند چیز باشد.
1. منطق به عنوان یک علم آلی مدون: در این اصطلاح، علم منطق را خداوند به وجود نیاورده بلکه این انسان است که آنرا قرنها پیش مدون کرد و پیوسته سعی در پیراستن و تکاملش داشت.

2. منطق به عنوان قواعدی که علم منطق کاشف از آنها و ناظر به آنهاست: به صورت کلی میتوان گفت که در این اصطلاح، منطق غالبا چیزی جدای از قواعد موجود در عالم نیست که همراه با خلقت عالم به صورت تابع ایجاد شده است.

اما در مورد عقل:
عقل نیز به چند معنا میتواند باشد:
1. عقل به عنوان نیروی درک کلیات: در این اصطلاح، عقل مخلوق خداوند است ولی نه به صورت مستقل و مستقیم بلکه به همراه با انسان و به عنوان نیرویی برای نفس که بتواند کلیات را درک کند و به کمک آن استدلال کند.

2. عقل به معنای ابزاری که برای فهم و تدبر: این عقل که به عقل جزیی نیز معروف است و شامل وهم و خیال نیز میشود همانند اطلاق قبلی از عقل، همراه با انسان خلق میشود و وجود مستقلی از او ندارد.

3. عقل به عنوان واسطه خلقت در سیستم آفرینش مشائی: در این اصطلاح نیز، عقل مخلوق خداوند است ولی به این صورت که عقل اول مخلوق مستقیم خداوند و سایر عقول، مخلوق باواسطه او و بی واسطه عقول طولی بالاتر هستند.

البته معانی و کاربردهای دیگری نیز از عقل وجود دارد که نیازی به طرح آنها نیست و با اندکی تامل میتوان به آنها در محاورات و کاربردهای مختلف پی برد.

irancplusplus;718858 نوشت:
آیا اگر انسان و ذهن انسانیش نبود عقل وجود داشت یا این که عقل با ذهن انسانی معنا پیدا می‌کند(یعنی آیا خداوند چون بازیچه‌ای که به کودکی می‌دهند عقل را بازیچه‌ای برای ذهن انسان‌ قرار داده تا درگیر آن باشد و خود عقل معنایی فراتر از ذهن انسان ندارد و در نتیجه محدویت عقل برای خداوند بی معناست)؟

باتوجه به نکاتی که گفته شد، به نظر میرسد منظور شما از عقل و منطق، همان قواعدی است که عقل انسان(به معنای اول) آنها را درک میکند. این قواعد، مربوط به عالم تکوین است و همراه با عالم وجود دارد.[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
برخی از این قواعد،
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]ناظر به واقع است و واقعیت عالم وجود را نشان میدهد که چنین اموری در آن جاری است نه صرفا عالم طبیعت یا عالمی خاص. در تمام عوالم وجود دارد حتی در عالم ذهن انسان. این قواعد [=microsoft sans serif]وابسته به خلقت نیست و حتی اگر هیچ خلقتی وجود نداشت نیز این قواعد وجود داشتند. مانند اصل علیت، اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین، امتناع اجتماع ضدین و بطلان دور و تسلسل. برخی نیز ناظر به مقام استدلال است و برای اینکه فرایند استدلال و اندیشه درست صورت بگیرد در میان مردم بوده است و منطق دانان بزرگ آنرا مدون کرده اند. مانند اقسام استدلال: قیاس، استقراء، تمثیل و ...
این دسته از قواعد به این خاطر بین مردم مورد استفاده قرار گرفت که بتوانند بهتر از زندگی خود بهره ببرند وگرنه اگر انسانی وجود نداشت، نه نیازی به تفاهم بود و نه نیازی به استدلال که بخواهیم از هر یک استفاده کنیم.

بنابراین، به راحتی میتوان فهمید قواعدی که از نوع اول است قواعدی واقعی است نه صرفا قراردادی و ناظر به مقام نیاز انسان. اصل تناقض ربطی به این عالم و آن عالم ندارد در همه جا محال است. همینطور تسلسل و اجتماع ضدین و علیت و....

اختیاری هم نیست که بگوییم خداوند اگر قدرتش مطلق است، باید بتواند برخلاف آنها عمل کند.

موفق باشید.

صدیق;719261 نوشت:
به نظر میرسد منظور شما از عقل و منطق، همان قواعدی است که عقل انسان(به معنای اول) آنها را درک میکند. این قواعد، مربوط به عالم تکوین است و همراه با عالم وجود دارد.

منظور از عقل و منطق آن چیزی بود که در استدلال‌های ریاضی به کار می‌رود یعنی قوانین دقیق استدلالی و منطقی و مهارت به کارگیری آن‌ها مثل ارتفاع نقیضین که مثال زدید یا قواعد مربوط به سورهای عمومی یا وجودی. با همین قواعد ثابت می‌شود بی نهایت عدد اول وجود دارد. یا مثلا قضیۀ آخر فرما با استدلالی بسیار پچیده و طولانی ثابت می‌شود. این استدلال عجیب و منظم از کجا آمده؟ منظور من از «عقل و منطق» این نظام استدلالی و منطقی دقیق بود. سوالی که در پست اول مطرح شد این بود که این نظام استدلالی و منطقی دقیق و منظم که نه به روابط انسانی مربوط است نه علی الظاهر به چیزی از خلایق خداوند و به هیچ کس اجازۀ تخلف از خود را نمی‌دهد از کجا آمده و این قدرت که همه چیز را (و علی الظاهر خداوند را هم) مجبور به اطاعت از نظام و قوانین خود می‌کند، از کجا آورده؟ چند حالت داریم:
1) آیا خداوند این نظام را خلق کرده؟ (که اگر چنین است نباید خدا را محدود به آن دانست و در نتیجه خداوند قادر به خلق چیزی خلاف منطق و عقل است (مثلا خلق دو نقیض) و اگر خدا قادر به تخلف از این نظام منطقی است پس این نظام عقلی بی اعتبار است)
2) آیا همراه با خدواند این نظام واجب الوجود است؟ که اگر جواب مثبت است دو حالت وجود دارد:
الف) این نظام چیزی جدا از خدواند است؟ (که در این صورت خدواندی به چه معناست اگر چیزی جدا از او هست)
ب) این نظام جزئی از خداوند است که در این صورت دو حالت داریم:
a) جزئی قابل تمییز از خداوند است (که بر حسب ظاهر با این سخن در نهج البلاغه در تناقض است: وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ)
b) خود خداست (که این هم قابل قبول به نظر نمی‌رسد که عقل و خدا یکی باشند).

برای این که منظور خود را از عقل و منطق روشن‌تر و ساده‌تر بگویم به توضحیات در توصیف معنایش ادامه می‌دهم:

5 یک عدد اول است و به هیچ وجه از نظر عقل و منطق (با همان معنایی که گفتم)، 5 چیز را نمی‌توان بین 2، 3 یا 4 نفر به طور مساوی تقسیم کرد. ظاهرا می‌گویید خداوند هم نمی‌تواند! چون خلاف عقل و منطق است یعنی خداوند نمی‌تواند 5 سیب را بین دو نفر تقسیم کند به طوری که به هر کس سهم مساوی برسد (بدون این که سیب‌ها نصف شوند یا آسیب ببینند یا افراد در یک سیب شریک شوند). همین عقل و منطق می‌گویند بی نهایت عدد از همین سنخ وجود دارد که بخش پذیری در آن‌ها محال است. این حکمی است که عقل و خام و ناپختۀ یک انسان در نگاه اول از درک چرایی آن عاجز است. یا حتی عقل و منطق به چیزهایی حکم می‌کنم که خلاف عقل خام اولیه است. مثلا قضیه‌ای در ریاضیات می‌گوید درون هر گوی توپر دو گوی توپر هم اندازۀ همان گوی اولیه جا شده‌اند بدون این که هیچ کدام از این گوی‌ها از گوی اولیه چیزی کم داشته باشند و می‌توان آن دو گوی را با شکستن گوی اولیه به چند قسمت و کنار هم گذاشتن قسمت‌های جدا شده از گوی اولیه خارج کرد (این جا را ببینید). چیزی که هر عقل خامی رد می‌کند اما هیچ منافاتی با عقل دقیق و منطقی ندارد. پس آیا ممکن است چنین نظامی محدود به ذهن انسان باشد و برای امور انسان خلق شده باشد در حالی که چنین حکم‌‌ها غریبی دارد! برای من روشن نیست.

صدیق;719261 نوشت:
قواعدی که از نوع اول است قواعدی واقعی است نه صرفا قراردادی و ناظر به مقام نیاز انسان

متوجه نشدم یعنی فارغ از انسان است یا وابسته به او.

صدیق;719261 نوشت:
اختیاری هم نیست که بگوییم خداوند اگر قدرتش مطلق است، باید بتواند برخلاف آنها عمل کند.

اگر بحث را به اختیاری بودن برگردانیم همین سوالات می‌شود مطرح کرد که مثلا چه کسی تصمیم گرفته اختیاری باشد یا اجباری. یا این که اول خدا نظام استدلالی را آفریده و بعد خودش اجباریش کرده و خود محصور در آن شده. در هر حال همان سوالات پا برجا می‌ماند که با جزئیات واردش نمی‌شوم.

============================

البته پاسخی که به دنبالش هستم این است که آیا دانشمندان بررسی کرده‌اند این سوالات را یا خیر وگرنه اگر قبلا بررسی نشده باشند شاید پاسخگویی در این سایت مقدور نشود یا جای مناسبی برای آن‌ها نباشد.

============================

صدیق;719261 نوشت:
بطلان دور و تسلسل

ربطی به این بحث ندارد و قبلا آن را در تاپیک جدایی مطرح کردم که بی پاسخ ماند. اما تا جایی که بررسی کرده‌ام فلاسفۀ امروزی غرب می‌گویند دلیلی بر بطلان تسلسل وجود ندارد. مثلا این جا و این جا را ببینید. (امکان تسلسل درست مثل مسألۀ وجود دو گوی در یک گوی است که عقل خام و کارنکرده، آن را رد می‌کند و عقل واقعی، ماهر و کارکرده می‌گوید دلیلی بر رد آن نیست و یا حتی آن را اثبات می‌کند).

[=microsoft sans serif]

irancplusplus;719972 نوشت:
1) آیا خداوند این نظام را خلق کرده؟ (که اگر چنین است نباید خدا را محدود به آن دانست و در نتیجه خداوند قادر به خلق چیزی خلاف منطق و عقل است (مثلا خلق دو نقیض) و اگر خدا قادر به تخلف از این نظام منطقی است پس این نظام عقلی بی اعتبار است)
2) آیا همراه با خدواند این نظام واجب الوجود است؟ که اگر جواب مثبت است دو حالت وجود دارد:
الف) این نظام چیزی جدا از خدواند است؟ (که در این صورت خدواندی به چه معناست اگر چیزی جدا از او هست)
ب) این نظام جزئی از خداوند است که در این صورت دو حالت داریم:
a) جزئی قابل تمییز از خداوند است (که بر حسب ظاهر با این سخن در نهج البلاغه در تناقض است: وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ)
b) خود خداست (که این هم قابل قبول به نظر نمی‌رسد که عقل و خدا یکی باشند).

برای این که منظور خود را از عقل و منطق روشن‌تر و ساده‌تر بگویم به توضحیات در توصیف معنایش ادامه می‌دهم:


باسلام
دوست عزیز.
فکر میکنم پاسخ ارائه شد.
قواعدی که شما به عنوان عقل ومنطق آنها را مینامید، ساخته و پرداخته کسی نیست.
اجتماع نقیضین محال است و ربطی هم به خلقت خداوند ندارد.
اجتماع ضدین محال است حتی اگر هیچ خلقتی صورت نگرفته بود.
اجتماع مثلین محال است و ربطی هم به دین و خواست خداوند ندارد.
اشکال کار در اینجاست که شما گمان میکنید این قواعد از قبیل قواعد اعتباری و یا وابسته به خلقت در فضایی خاص است که با برطرف شدن آن شرایط عوض میشود.
لطفا دقت کنید و به پاسخ قبلی دومرتبه با دقت بازگردید.
عرض شد که این قواعد در تمام شرایط و زمانها و مکانها معتبر است و چون اعتباری نیست دلبخواهی نیست که کسی بخواهد بر خلاف آن عمل کند.
نتوانستن نیز به خاطر خود اینهاست نه ضعف فاعل.

irancplusplus;719972 نوشت:
متوجه نشدم یعنی فارغ از انسان است یا وابسته به او.

خیالتان را راحت کنم فارغ از هر کسی حتی خداوند متعال.

irancplusplus;719972 نوشت:
اگر بحث را به اختیاری بودن برگردانیم همین سوالات می‌شود مطرح کرد که مثلا چه کسی تصمیم گرفته اختیاری باشد یا اجباری. یا این که اول خدا نظام استدلالی را آفریده و بعد خودش اجباریش کرده و خود محصور در آن شده. در هر حال همان سوالات پا برجا می‌ماند که با جزئیات واردش نمی‌شوم.

============================

البته پاسخی که به دنبالش هستم این است که آیا دانشمندان بررسی کرده‌اند این سوالات را یا خیر وگرنه اگر قبلا بررسی نشده باشند شاید پاسخگویی در این سایت مقدور نشود یا جای مناسبی برای آن‌ها نباشد.


من نمیدانم بحث به این واضحی را چرا مبهم قلمداد میکنید.
اختیاری نیست دو کاربرد دارد، اختیار در برابر اجبار و اختیار در برابر اضطراری است.
گاهی گفته میشود که اختیاری نیست یعنی کسی آنرا اجباری قرار داده است. در اینجا خود آن شخص در آن امر اختیار دارد و دیگران مجبورند.
گاهی نیز گفته میشود اختیاری نیست یعنی آنها مضطر هستند که آن امر را تبیعیت کنند.
این قوانین از نوع دوم است، یعنی این قوانین دست کسی نیست که بخواهد آنرا اجبار کند و برای خودش اختیاری باشد.

irancplusplus;719972 نوشت:
ربطی به این بحث ندارد و قبلا آن را در تاپیک جدایی مطرح کردم که بی پاسخ ماند. اما تا جایی که بررسی کرده‌ام فلاسفۀ امروزی غرب می‌گویند دلیلی بر بطلان تسلسل وجود ندارد. مثلا این جا و این جا را ببینید. (امکان تسلسل درست مثل مسألۀ وجود دو گوی در یک گوی است که عقل خام و کارنکرده، آن را رد می‌کند و عقل واقعی، ماهر و کارکرده می‌گوید دلیلی بر رد آن نیست و یا حتی آن را اثبات می‌کند).

بازگشت دور و تسلسل به اجتماع نقیضین است و بطلان اجتماع نقیضین بدیهی اولی عقل است.
اگر کسی این ها را رد میکند یا در تبیین اشکال دارد یا در خود مبنا.
یعنی یا بازگشت اینها به اجتماع نقیضین را نمیفهمد یا اینکه میفهمد ولی اجتماع نقیضین را باطل نمیداند.
اگر در تبیین مشکل دارد که میتوان برایش تبیین کرد.
ولی اگر مبنا و مرجع مشکل دارد، نمیتوان به حرفش اعتنا کرد.
چون وقتی این حرف را میزند یا در همان موقع احتمال عقلایی میدهد که حرفش باطل باشد یا نمیدهد.
اگر احتمال بطلان حرفش را نیز میدهد، پس ادعایش، فایده ای ندارد. چون ادعایی فایده دارد که خود مدعی آنرا قبول داشته باشد و به بطلان نقیضش یقین داشته باشد.
اگر احتمال بطلان حرفش را نمیدهد، پس یعنی به اجتماع نقیضین باور ندارد و صرفا در زبان و برای جدل این حرف را میزند.

در ضمن تمام لینکهایی که در متن خود گذاشته بودید خراب شده است و من نمیتوانم در مورد آنها حرفی بزنم.

سلام
خیلی خوبه این بحث

irancplusplus;719972 نوشت:
نظور از عقل و منطق آن چیزی بود که در استدلال‌های ریاضی به کار می‌رود یعنی قوانین دقیق استدلالی و منطقی و مهارت به کارگیری آن‌ها مثل ارتفاع نقیضین که مثال زدید یا قواعد مربوط به سورهای عمومی یا وجودی. با همین قواعد ثابت می‌شود بی نهایت عدد اول وجود دارد. یا مثلا قضیۀ آخر فرما با استدلالی بسیار پچیده و طولانی ثابت می‌شود. این استدلال عجیب و منظم از کجا آمده؟ منظور من از «عقل و منطق» این نظام استدلالی و منطقی دقیق بود. سوالی که در پست اول مطرح شد این بود که این نظام استدلالی و منطقی دقیق و منظم که نه به روابط انسانی مربوط است نه علی الظاهر به چیزی از خلایق خداوند و به هیچ کس اجازۀ تخلف از خود را نمی‌دهد از کجا آمده و این قدرت که همه چیز را (و علی الظاهر خداوند را هم) مجبور به اطاعت از نظام و قوانین خود می‌کند، از کجا آورده؟

اشتباه شما این است که این نظام عقلی و منطقی و یا ریاضی انتزاعی را مستقل فرض کرده اید،درست است که مسائل ریاضی انتزاعی است ولی از قوانین طبیعت انتزاع شده است

در مورد علم منطق که مشخص است وضع انسان است،اما در مورد ریاضی:به تعبیر فیثاغورث نسبتهای عددی صحیح است که به اشیاء هویت و موجودیت می بخشد.

نظام فکری و عقلی انسان از مشاهده ی این نظام عددی منظم ،قوانین کلی خویش را انتزاع می کند و قدرت کلیت بخشی به آن را دارد به این معنا که می تواند بعد از انتزاع قوانین

عددی کلی طبیعی آن را به امور جزئی سرایت دهد.

در یک دیدکلی تر باید گفت که جهان با تمام نظامات پیچیده ی منظم خویش آفریده ی خداست با تمام قوانینش و قانون گذار هستی نیز خداست همینطور مدبرش و انسان و عقلش نیز.

انسان با عقل خدادادیش تنها قادر به کشف قوانین موجود در طبیعت است و قوانین خویش را از آن می گیرد،و علم به همین معناست.

عقل انسان فی الجمله می تواند همه ی معقولات را درک کند یعنی هر چیز که در حیطه ی درک او قرار گرفته اما بعضی چیزها از دسترس او دور است و آن کنه ذات حق است

اینجاست که عقل از درک آن معزول است.

در مورد سوال پست اول فعلا صحبت زیادی ندارم و فرصت بیش‌تری نیاز است. هر چند آخرش هم نگفتید عقل و منطق واجب الوجود است یا ممکن الوجود.

صدیق;719982 نوشت:
خیالتان را راحت کنم فارغ از هر کسی حتی خداوند متعال.

بسیار مأیوس کننده به نظر می‌آید. یعنی شما می‌گویید قضیۀ آخر فرما با آن استدلال دقیق و زیبا یا بسیاری از قضایای عجیب و حیرت انگیز ریاضیات که تنها زاییدۀ عقل و منطق هستند ربطی به خدا ندارند و نشانه‌ای از عظمت او نیستند! پس ریاضیات و منطق و فلسفه علومی الهی نیستند و بی ارتباط به او! چه قدر مأیوس کننده است!
شاید فیزیک و قوانین فیزیکی و نظم حاکم بر آن‌ها را اگر از منطق ریاضی ناشی شده باشند بی ارتباط به خدا می‌دانید! (هر چند بعید است چون بدن انسان بدون دانستن علوم فیزیک و ریاضی ساختنی نیست). و اصلا این سوال پیش می‌آید که اگر خداوند در ایجاد منطق دخیل نیست پس آیا خداوند ریاضی می‌داند مثلا می‌داند آیا حدس گلدباخ درست است یا درست نیست (یعنی می‌داند استدلالی برای اثباتش هست یا نیست)؟ من فکر می‌کنم می‌داند و چون می‌داند بی ارتباط با او نیست و شاید در ایجاد عقل و منطق دخیل بوده است و اعوذ بالله مما مر فی ذهنی.

صدیق;719982 نوشت:
در ضمن تمام لینکهایی که در متن خود گذاشته بودید خراب شده است و من نمیتوانم در مورد آنها حرفی بزنم.

لینک‌ها برای من مشکلی ندارند. یکی از لینک‌ها در تاپیک قبلی من: http://www.askdin.com/thread49399.html وجود داشت اما در پاسخی دیگر لینک‌های بالا را در آنجا اضافه کردم همراه با توضیحاتی:

http://www.askdin.com/post720762.html#post720762

لطفا در این تاپیک بحث تسلسل را ادامه ندهید چون این تاپیک مخصوص جایگاه عقل و خداوند است.

صدیق;719261 نوشت:
این قواعد وابسته به خلقت نیست و حتی اگر هیچ خلقتی وجود نداشت نیز این قواعد وجود داشتند.

ظاهرا منظور شما این است که نظام عقل و منطق، با همان معنی که گفتم، واجب الوجود است و هیچ کسی آن را وضع کرده و نیافریده.

صدیق;719261 نوشت:
اختیاری هم نیست که بگوییم خداوند اگر قدرتش مطلق است، باید بتواند برخلاف آنها عمل کند.

صدیق;719982 نوشت:
گاهی نیز گفته میشود اختیاری نیست یعنی آنها مضطر هستند که آن امر را تبیعیت کنند.
این قوانین از نوع دوم است، یعنی این قوانین دست کسی نیست که بخواهد آنرا اجبار کند و برای خودش اختیاری باشد.

و می‌گویید خداوند هم مضطر یعنی ناچار به رعایت قوانین عقل و منطق است چون این قوانین تخلف ناپذیرند. این یعنی خدا نمی‌تواند در این قوانین دخل و تصرفی بکند. پس می‌گویید خدا نه عقل و منطق را آفریده و نه می‌تواند تغییرش دهد و در ضمن ناچار به پذیرشش نیز هست.

مثلا عدد 7 اول است و خدا نمی‌تواند آن را به عددی غیر اول تبدیل کند. این که اعداد اول
2و3و5و7و11و13 و....
هستند، ترتیبی نیست که خدا در آن دخالتی داشته باشد و هیچ ربطی به خدا ندارد چون عقل و منطق آن‌ها را اول می‌داند و چون خدا در عقل و منطق تصرفی ندارد در تغییر این اعداد و بلکه در تمام ریاضیات محض هم تصرفی ندارد و یک نه یک درست را می‌تواند نادرست کند و نه یک نادرست را درست. این یعنی کل ریاضیات ربطی یه خدا ندارد و هر چند عجیب و پیچیده و بسیار منظم است اما هیچ ربطی به خدا ندارد. عجیب است.

پس از آنچه گفتید نتیجه می‌گیریم که آنچه حکم ریاضیات است، حکم عقل و منطق است و خدا ناچار به پذیرش آن. از طرفی فیریک هم به شدت پیچیده در ریاضیات است به طوری که انیشتن تنها با قلم و کاغذ تمام نظریۀ خود را نوشت و بعدها افراد دیگر نظریۀ او را آزمایش کردند. پس خدا هر چیزی را بخواهد تغییر دهد باید مواظب ریاضیاتش باشد. یعنی باید برای تغییر چیزی، تمام قوانین ریاضی و عقلیش را در نظر بگیرد که نتیجه‌ای ناخواسته در جایی به وجود نیاید. پس باید ریاضیدان بزرگی باشد. با این حال این با «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» یا با «قُلْنا يا نارُ كُونِى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» کمی ناسازگار به نظر می‌رسد چون باید برای هر تغییری حجم زیادی کار علمی ریاضی انجام شود! تا نتیجۀ مطلوب در سایۀ حکمرانی ریاضیات به دست آید.
در هر حال قابل تصور است اما بعید به نظر می‌رسد و با دید قدرت و حکمرانی مطلق خدا خیلی قابل جمع به نظر نمی‌آید.
:Labkhand:

عدد پی نسبت محیط به قطر دایره حدود 3.1415926535 است و یک عدد رند مثل 3 نیست. اگر می‌گفتند چرا نسبت مذکور این عدد است، می‌شد گفت خدا این طور درست کرده و این عدد را انتخاب کرده است. اما با آنچه شما می‌گویید خدا دخالتی در این انتخاب ندارد چون این عدد با استدلال منطقی (نه هندسی) حاصل می‌شود. به شکل عجیبی این غیر قابل قبول به نظر می‌رسد که این عدد به خاطر واجب الوجود بودن عقل و منطق (طبق آنچه شما می‌گویید)، همواره به همین اندازه بوده است: هیچ کس آن را تنظیم نکرده و هیچ کس این عدد را انتخاب نکرده و بلکه همواره این نسبت محیط به قطر همین عدد بوده بدون تدبیر خاصی... مگر می‌شود؟!!! :Labkhand:

صدیق;719982 نوشت:
اجتماع مثلین محال است

این مورد هم کمی جای بحث دارد که به این تاپیک مربوط نیست.

حبیبه;719991 نوشت:
اشتباه شما این است که این نظام عقلی و منطقی و یا ریاضی انتزاعی را مستقل فرض کرده اید،درست است که مسائل ریاضی انتزاعی است ولی از قوانین طبیعت انتزاع شده است

چه زاییدۀ تخیل و ذهن انسان باشند و معنای مستقلی از انسان نداشته باشند و چه این طور نباشد، به طبیعت هیچ وابستگی‌ای ندارند چرا که یک انسان که تمام حواس خود را از دست داده باشد و یا از اول این حواس را نداشته می‌تواند ریاضی بداند.

irancplusplus;720729 نوشت:
یا از اول این حواس را نداشته می‌تواند ریاضی بداند.

برایم جالب شد!لطفا کاملا توضیح بفرمائید.

البته نظیر این مطلب را ابن سینا دارد که خیلی هم معروف است در علم معرفة النفس، فلاسفه از آن زیاد استفاده کرده اند

و به "انسان معلق در هوا" معروف است.

او می گوید:

"آدمی اگر لحظاتی متوجه خود شده و به خودش اندیشه کند متوجه می‌گردد که در تندرستی و بیماری و حالات دیگر باز از وجود خودش آگاه است

و نشده که آدمی از خودش غفلت کرده و اصطلاحا خود را در نیابد و حتی اگر خود را چنان تصور کند که هیچ یک از اعضایش را هم نمی‌بیند و لمس

نمی‌کند و حتی گویی که در هوای آزاد معلق شده است باز با این حال از همه چیز غافل خواهد بود مگر از خویشتن خود و لذا خودش را بدون طول

و عرض و قامت و... موجود خواهد دانست و به وجودش اذعان خواهد داشت."

البته فرقش با فرمایش شما این است که از نظر ابن سینا چنین انسانی قادر به درک طول و عرض و مقادیر نخواهد بود.

شبیه آن،جمله ی معروف دکارت است:"من فکر می کنم،پس هستم" و نظیر"انسان پرنده ای است" ژیلسون

به هر حال اگر بنابر مدعای شما انسانی فاقد حواس بدنیا بیاید و بدون هیچ ابزاری و فی نفسه مفاهیم ریاضی را درک کند،بحث بسیار جالبی خواهد بود.

براستی آنچه آدمی از آن با عنوان عقل و منطق یاد میکند، چقدر با "واقعیات" بیرون، در تناسب است؟
تا سالیان بسیار تصور میشد از یک نقطه خارج یک خط تنها و تنها یک خط موازی با آن میتوان رسم نمود و میپنداشتند این یک اصل "منطقی"ست (درواقع نیز خلاف این را عقل آدمی درک نمیکند!) بعدها در این باب شک آمد و ریاضیدانان بسیاری سعی کردند این اصل را به اثبات برسانند ولی تلاش آنها به نتیجه ای نرسید. حال هندسه های نااقلیدسی نیز منطقی بنظر میرسند و هرکدام قادر به توصیف خصوصیاتی از جهانند.
هیچ بعید نیست موارد دیگری که از لحاظ عقلی "ممکن" یا "محال" پنداشته میشوند نیز قطعی نباشند.

نقل قول:
لطفا کاملا توضیح بفرمائید.


ان شاء الله در جای مناسبش.

نقل قول:
تا سالیان بسیار تصور میشد از یک نقطه خارج یک خط تنها و تنها یک خط موازی با آن میتوان رسم نمود


هنوز هم در صفحۀ اقلیدوسی (صفحۀ دکارتی) همین طور است و از یک نقطه خارج از یک خط فقط یک خط موازی با آن هست. هیچ چیزی در ریاضیات پس آن که ثابت شده نه تغییر کرده و نه خواهد کرد. آنچه شما می‌گوید مربوط به دعوای فلاسفه است که بدون اصول واحد و منطقی خام ادعاهای دارند و ربطی به ریاضیات و عقل و منطق مورد نظر ما ندارد.
نقل قول:
حال هندسه های نااقلیدسی نیز منطقی بنظر میرسند و هرکدام قادر به توصیف خصوصیاتی از جهانند. هیچ بعید نیست موارد دیگری که از لحاظ عقلی "ممکن" یا "محال" پنداشته میشوند نیز قطعی نباشند.


آن چیزی که شما به آن عقل و منطق می‌گویید با آنچه در این تاپیک مورد نظر است بسیار تفاوت دارد.

لطفا به بحث‌های حاشیه‌ای نپردازید و بگذارید موضوع اصلی تاپیک به نتیجه برسد.

irancplusplus;721057 نوشت:
ان شاء الله در جای مناسبش.

پس لطف کنید آدرس منبع را بفرمائید خودم مراجعه و مطالعه خواهم کرد.

irancplusplus;721057 نوشت:

ان شاء الله در جای مناسبش.

هنوزم هم در صفحۀ اقلیدوسی (صفحۀ دکارتی) همین طور است و از یک نقطه خارج از یک خط فقط یک خط موازی با آن هست. هیچ چیزی در ریاضیات پس آن که ثابت شده نه تغییر کرده و نه خواهد کرد. آنچه شما می‌گوید مربوط به دعوای فلاسفه است که بدون اصول واحد و منطقی خام ادعاهای دارند و ربطی به ریاضیات و عقل و منطق مورد نظر ما ندارد.

آن چیزی که شما به آن عقل و منطق می‌گویید با آنچه در این تاپیک مورد نظر است بسیار تفاوت دارد.

لطفا به بحث‌های حاشیه‌ای نپردازید و بگذارید موضوع اصلی تاپیک به نتیجه برسد.

اثبات های ریاضی بر اصول اولیه سوار هستند و درصورت شک به آن اصول، طبیعتا باید به اثبات آن نیز شک کرد. اصل توازی نیز یکی از همین اصول است بدیهی است که قوانین اقلیدسی صرفا در فضای اقلیدسی صادق است. و این همان چیزیست که عقل ما درک میکند. در ریاضیات آنچه که اثبات میشود را میتوان تنها به حالتی از حقیقت تعمیم داد. حال آنکه در حالات دیگر شاید این قوانین صادق نباشند. نتیجه آنکه خدا ممکن است کارهایی کند که در حیطه ی عقل و درک ما محال به نظر میآید.
موفق باشید

نقل قول:
اثبات های ریاضی بر اصول اولیه سوار هستند و درصورت شک به آن اصول، طبیعتا باید به اثبات آن نیز شک کرد.


اصول اولیه اصلا محل شک یا یقین نیستند. اصول اولیه اصول اولیه‌اند و هر کس هر کدامشان را می‌تواند بپذیرد یا نپذیرد. قضایای ریاضی با فرض پذیرش اصول بیان می‌شوند. ریاضی اصلا کاری ندارد که آن اصول باید پذیرفته بشوند یا پذیرفته نشوند. تنها می‌گوید با فرض پذیرش اصول؛ مجبورید نتایج را هم بپذیرید. این که باید این اصل را بپذیریم یا نه مربوط به فلسفه یا چیزهای دیگر است و ربطی به ریاضیات ندارد.
سوال این تاپیک نظام استدلالی دقیقی است که از اصول پذیرفته شده به نتایج می‌رسد.
mejzam;721078 نوشت:
نتیجه آنکه خدا ممکن است کارهایی کند که در حیطه ی عقل و درک ما محال به نظر میآید.

مثلا خدا می‌تواند 13 خودکار را بین 3 نفر طوری تقسیم کند که به هر یک تعداد مساوی برسد؟ یا می‌تواند یک سری همگرا را واگرا کند؟ شما می‌گویید کلک می‌زند و اصول اولیه رو طوری تغییر می‌دهد که این‌ها درست شوند‎!‎‎!:Moteajeb!:
در هر حال بحث اصلا این نیست. بحث سر نظام استدلالی هماهنگ و دقیقی است که کارشناس می‌فرمایند ربطی به خدا ندارد و من می‌پرسم پس به چه کسی ربط دارد؟ (با فرض قبول اصول اولیۀ رایج) چه طور این نظام استدلالی دنبالۀ اعداد اول را تعیین کرده و تعدادشان را بی نهایت قرار داده یا عدد پی را چه طور انتخاب کرده. آیا نظامی با این قدرت و برد و چنین نظمی ربطی به خدا ندارد و بالاتر از آن خدا ناچار به پذیرشش است؟!
اگر در این مورد و اصول اولیه یا ریاضیات می‌خواهید بحث کنید لطفا با پیغام خصوصی یا تلگرام ادامه دهید.
نقل قول:
پس لطف کنید آدرس منبع را بفرمائید خودم مراجعه و مطالعه خواهم کرد.


توضیحات هست اما فعلا منبعی در اینترنت نمی‌شناسم. در هر حال می‌شود در جای دیگر بحث در این خصوص را ادامه داد.

irancplusplus;721088 نوشت:

اصول اولیه اصلا محل شک یا یقین نیستند. اصول اولیه اصول اولیه‌اند و هر کس هر کدامشان را می‌تواند بپذیرد یا نپذیرد. قضایای ریاضی با فرض پذیرش اصول بیان می‌شوند. ریاضی اصلا کاری ندارد که آن اصول باید پذیرفته بشوند یا پذیرفته نشوند. تنها می‌گوید با فرض پذیرش اصول؛ مجبورید نتایج را هم بپذیرید. این که باید این اصل را بپذیریم یا نه مربوط به فلسفه یا چیزهای دیگر است و ربطی به ریاضیات ندارد.
سوالاین تاپیک نظام استدلالی دقیقی است که از اصول پذیرفته شده به نتایج می‌رسد.

مثلا خدا می‌تواند 13 خودکار را بین 3 نفر طوری تقسیم کند که به هر یک تعداد مساوی برسد؟ یا می‌تواند یک سری همگرا را واگرا کند؟ شما می‌گویید کلک می‌زند و اصول اولیه رو طوری تغییر می‌دهد که این‌ها درست شوند‎!‎‎!:Moteajeb!:
در هر حال بحث اصلا این نیست. بحث سر نظام استدلالی هماهنگ و دقیقی است که کارشناس می‌فرمایند ربطی به خدا ندارد و من می‌پرسم پس به چه کسی ربط دارد؟ (با فرض قبول اصول اولیۀ رایج) چه طور این نظام استدلالی دنبالۀ اعداد اول را تعیین کرده و تعدادشان را بی نهایت قرار داده یا عدد پی را چه طور انتخاب کرده. آیا نظامی با این قدرت و برد و چنین نظمی ربطی به خدا ندارد و بالاتر از آن خدا ناچار به پذیرشش است؟!
اگر در این مورد و اصول اولیه یا ریاضیات می‌خواهید بحث کنید لطفا با پیغام خصوصی یا تلگرام ادامه دهید.

توضیحات هست اما فعلا منبعی در اینترنت نمی‌شناسم. در هر حال می‌شود در جای دیگر بحث در این خصوص را ادامه داد.

طبیعتا با فرض پذیرش اصول، باید نتایج را بپذیرید. و حتی خدا هم نمیتواند کاری کند. چرا که نتیجه نهایی چیزی جز اصول اولیه نیست. ما فقط آنرا به بیانی دیگر دراورده ایم مثلا مشتق چیزی جز حد نیست و حد چیزی جز تابع نیست. اینها همه یک چیزند و صرفا با بیان های مختلف. در این میان واژگان و عبارات هستند که اینها را متفاوت میکنند. عدد اول یک تعریف است و تعریفش اینست که بر عددی بخش پذیر نیست، اینکه عددی بر ایکس بخش پذیر نیست را بتوان بر ان تقسیم کرد لااقل در این بعد از حقیقت امکان ندارد. عرایض بنده این بود که اینها تنها یک بعد از حقیقت هستند.

[=microsoft sans serif]باسلام

irancplusplus;720729 نوشت:
ظاهرا منظور شما این است که نظام عقل و منطق، با همان معنی که گفتم، واجب الوجود است و هیچ کسی آن را وضع کرده و نیافریده

دوست عزیز
واجب الوجود، اصطلاحی است که معنای خودش را دارد و قابل انطباق بر قوانین و مقررات ندارد که یا جعلی و قراردادی است و یا وجود مستقل ندارد و به تبع وضع کنونی عالم تکوین است.

irancplusplus;720729 نوشت:
در هر حال قابل تصور است اما بعید به نظر می‌رسد و با دید قدرت و حکمرانی مطلق خدا خیلی قابل جمع به نظر نمی‌آید

حکمرانی مطلق و قدرت مطلق، مربوط به اموری است که ممکن باشد نه اموری که محال است.
به عبارت دیگر، مشکل از خود این موضوعات است که قابل اعمال قدرت نیست نه اینکه قدرت خدا کم یا محدود باشد.

موفق باشید.

صدیق;724043 نوشت:
واجب الوجود، اصطلاحی است که معنای خودش را دارد و قابل انطباق بر قوانین و مقررات ندارد که یا جعلی و قراردادی است و یا وجود مستقل ندارد و به تبع وضع کنونی عالم تکوین است.

به هر حال، قوانین عقل و منطق در معنای مذکور، نظمی شگفت انگیز دارند و تخلف از خود را اجازه نمی‌دهند. پس طبق برهان نظم یا باید پذیرفت که کسی آن‌ها وضع کرده که چنین نظمی پدید آمده (که در این صورت من به آن محدث یا ممکن الوجود وجود یافته می‌گویم) یا این که از ابتدا بوده‌اند (که در این صورت من آن را قدیم یا واجب الوجود می‌گویم هر چند واجب الوجود معنای دیگری دارد).
بحث در مورد اصطلاحات مهم نیست و اصل مفاهیم اهمیت دارند. به هر حال شما ادعا می‌کنید که این قوانین واضع و خالقی ندارد و خدا نیز ناچار به پذیرش آن‌هاست. اگر برداشت من از سخنان شما اشتباه است بگویید.
اما با ادعای شما کل ریاضیات محض که تنها ناشی عقل و منطق است، همچنین مقدار اعدادی مثل عدد پی یا تعیین اول بودن یک عدد، چیزهایی هستند که خداوند دخالتی در آن‌ها نداشته و اصلا ریاضیات یک علم الهی نیست چون خدا آن را وضع نکرده. در تأیید یا رد این هم چیزی نگفتید. همچنین اشاره شد که حال که خدا ریاضیات را نیافریده، آیا با تمام ریاضیات (دانسته یا) نادانستۀ بشر آشناست یا خیر؟ مثلا آیا خداوند اثباتی برای رد یا تأیید حدس گلدباخ که معمایی است که سال‌هاست برای ریاضیدانان لاینحل مانده؛ دارد یا ندارد؟ که پاسخی به این سوال هم ندادید.

امیدوارم موضوع برایم روشن شود و پاسخ سوالات داده شود. به خصوص اگر در احادیث یا قرآن پاسخ این‌ها باشد، بسیار قابل قبول‌تر از نظرات متشتت فلاسفه است والسلام علی من هدی.

[=microsoft sans serif]

irancplusplus;724308 نوشت:
به هر حال، قوانین عقل و منطق در معنای مذکور، نظمی شگفت انگیز دارند و تخلف از خود را اجازه نمی‌دهند. پس طبق برهان نظم یا باید پذیرفت که کسی آن‌ها وضع کرده که چنین نظمی پدید آمده (که در این صورت من به آن محدث یا ممکن الوجود وجود یافته می‌گویم) یا این که از ابتدا بوده‌اند (که در این صورت من آن را قدیم یا واجب الوجود می‌گویم هر چند واجب الوجود معنای دیگری دارد).

دوست عزیز
اگر شما دوست دارید اصطلاحات را هر کجا و برای هر چیزی استفاده کنید حرف دیگری است.
ولی در مباحث علمی لازم است که درست از اصطلاحات استفاده کنید وگرنه بحث به سرانجام نخواهد رسید.

قوانین منطقی و عقلی مانند اجتماع نقیضین و ضدین و ... اموری هستند که وجود مستقلی در خارج ندارند. یعنی اینطور نیست که شما مثلا دست بر روی یک موجود بگذارید و به صورت عقلی یا حسی به آن اشاره کنید و بگویید این موجود، اجتماع نقیضین است و این موجود، اجتماع ضدین.
درحالیکه واجب الوجود و ممکن الوجود، اصطلاحی است که بر روی موجودات واقعی گذارده میشود نه بر روی قوانین.

قوانین ریاضی نیز دو ساحت دارد.
یک ساحت، الفاظ و فرمولهایی است که ریاضیدانان آنها را به کار میبرند. در این ساحت، قوانین ریاضی جعلی و اعتباری هستند و اصلا نمیتوان در مورد نوع وجود آنها بحث کرد که واجب است یا ممکن.
یک ساحت نیز واقعیتی است که در ورای این الفاظ و فرمولها قرار دارد که در این حالت، همانند قوانین منطقی، اموری اند که وجود مستقل در خارج ندارند و مثلا نمیتوان بر روی موجودی خاص دست گذارد و گفت که این موجود مثلا واقعیت عمل دو ضربدر دو است.

قوانین فیزیکی نیز تابع خلقت عالم طبیعت است و به تبع آن به وجود آمده است. یعنی تا زمانی این قوانین وجود دارد که عالم طبیعت وجود دارد. به همین جهت در عالم آخرت و عالم برزخ چنین قوانینی کارایی ندارد و نقض میشود. همینطور برای موجودات مجرد نیز تا زمانی که در ارتباط با عالم طبیعت وموجودات آن نیستند هیچ محدودیتی از جانب این عالم و قوانین آن ایجاد نمیشود.
در همین عالم و برای موجودات فیزیکی نیز، این قوانین وجود تبعی دارند و به تبع امکان عالم طبیعت آنها نیز متصف به امکان میشوند.

[=microsoft sans serif]

irancplusplus;724308 نوشت:
اما با ادعای شما کل ریاضیات محض که تنها ناشی عقل و منطق است، همچنین مقدار اعدادی مثل عدد پی یا تعیین اول بودن یک عدد، چیزهایی هستند که خداوند دخالتی در آن‌ها نداشته و اصلا ریاضیات یک علم الهی نیست چون خدا آن را وضع نکرده. در تأیید یا رد این هم چیزی نگفتید. .

[=microsoft sans serif]پاسخ این بخش در پست قبلی آمد.

[=microsoft sans serif]

irancplusplus;724308 نوشت:
اهمچنین اشاره شد که حال که خدا ریاضیات را نیافریده، آیا با تمام ریاضیات (دانسته یا) نادانستۀ بشر آشناست یا خیر؟ مثلا آیا خداوند اثباتی برای رد یا تأیید حدس گلدباخ که معمایی است که سال‌هاست برای ریاضیدانان لاینحل مانده؛ دارد یا ندارد؟ که پاسخی به این سوال هم ندادید.

[=microsoft sans serif]همانطور که گفته شد، فرمولهای ریاضی نشان از واقعیتهایی دارد که در جهان وجود دارد. خداوند متعال عالم کل است وعلمش مطلق است و نسبت به هیچ چیزی عاجز نیست. ولی قرار نیست که خداوند پاسخ سوالات ریاضی مردم را بدهد. همانطور که قرار نیست پاسخ ابهامات فیزیک، نجوم، کوانتوم، شیمی و .. ما را بدهد. فقط بر خداوند لازم است آنچه در مسیر هدایت بندگان مورد نیاز است را برای هدایتشان بفرستد نه بیشتر.

[=microsoft sans serif]اما اینکه گفتید:

irancplusplus;720729 نوشت:
پس باید ریاضیدان بزرگی باشد. با این حال این با «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» یا با «قُلْنا يا نارُ كُونِى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» کمی ناسازگار به نظر می‌رسد چون باید...کار علمی ریاضی انجام شود! تا نتیجۀ مطلوب در سایۀ حکمرانی ریاضیات به دست آید.

این مطلب نیز صرفا استبعادی صرف است.
برای رفع این استبعاد، مثالی برای شما میزنم. فرض کنید که شما یک فیلسوف بزرگ هستید و قصد دارید برای مدعای خود یک دلیل اقامه کنید. برای اینکه دلیل شما فلسفی باشد، لازم است که شرایط انتخاج را کاملا رعایت کرده باشید و نیز هیچ کدام از مغالطات را مرتکب نشده باشید. در ضمن قبل از آن لازم است که در معرفت شناسی مبنای خود را انتخاب کرده و برای مبنای خود دلیل داشته باشید. همچنین در هنگام استدلال باید به امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین و اجتماع ضدین و مثلین اعتقاد داشته باشید.
حال به نظر شما، کسی که میخواهد استدلال کند، اصلا به صورت تفصیلی حواسش به این همه قاعده و قانون هست؟

در مورد خداوند، با علم لایزالش، نیز مسئله با ابعاد غیر قابل تصوری فراتر از این حرفهاست.
این قوانین و قواعد یا اموری از قبیل اجتماع نقیضین و ضدین و مثلین است که اصلا اتفاق نمی افتد که کسی بخواهد حواسش به آنها باشد.
یا از اموری از قبیل واقعیت های ریاضی و فیزیکی است که خداوند که علم کل دارد کاملا اشراف به آنها دارد ولی این بدان معنا نیست که در هر آفرینشی، به تک تک این قوانین و واقعیتها توجه میکند و پس از محاسبه کردن و فکر کردن کارش را انجام میدهد، بلکه تمام این فرایند در کمتر از لحظه ای روی میدهد. البته اینگونه تعابیر از کمبودهای زبانی ماست وگرنه افرینش الهی و اراده تکوینی او به این صورت است که همان اراده و خواست او مساوی است با ایجاد آن موجود"اذا اراد ....کن فیکون"

وقتی همراه حضرت سلیمان در کمتر از چشم به هم زدنی موجودات تخت بلقیس را از مکانی دور دست در محضر سلیمان آماده میکند و تمام قوانین فیزیکی را زیر پا میگذارد، خداوند نمیتواند در کمتر از آن کارهایش را انجام دهد.

امیدوارم واضح شده باشد.
موفق باشید.

صدیق;724847 نوشت:
[=microsoft sans serif]
دوست عزیز
اگر شما دوست دارید اصطلاحات را هر کجا و برای هر چیزی استفاده کنید حرف دیگری است.
ولی در مباحث علمی لازم است که درست از اصطلاحات استفاده کنید وگرنه بحث به سرانجام نخواهد رسید.

قوانین منطقی و عقلی مانند اجتماع نقیضین و ضدین و ... اموری هستند که وجود مستقلی در خارج ندارند. یعنی اینطور نیست که شما مثلا دست بر روی یک موجود بگذارید و به صورت عقلی یا حسی به آن اشاره کنید و بگویید این موجود، اجتماع نقیضین است و این موجود، اجتماع ضدین.
درحالیکه واجب الوجود و ممکن الوجود، اصطلاحی است که بر روی موجودات واقعی گذارده میشود نه بر روی قوانین.

قوانین ریاضی نیز دو ساحت دارد.
یک ساحت، الفاظ و فرمولهایی است که ریاضیدانان آنها را به کار میبرند. در این ساحت، قوانین ریاضی جعلی و اعتباری هستند و اصلا نمیتوان در مورد نوع وجود آنها بحث کرد که واجب است یا ممکن.
یک ساحت نیز واقعیتی است که در ورای این الفاظ و فرمولها قرار دارد که در این حالت، همانند قوانین منطقی، اموری اند که وجود مستقل در خارج ندارند و مثلا نمیتوان بر روی موجودی خاص دست گذارد و گفت که این موجود مثلا واقعیت عمل دو ضربدر دو است.

قوانین فیزیکی نیز تابع خلقت عالم طبیعت است و به تبع آن به وجود آمده است. یعنی تا زمانی این قوانین وجود دارد که عالم طبیعت وجود دارد. به همین جهت در عالم آخرت و عالم برزخ چنین قوانینی کارایی ندارد و نقض میشود. همینطور برای موجودات مجرد نیز تا زمانی که در ارتباط با عالم طبیعت وموجودات آن نیستند هیچ محدودیتی از جانب این عالم و قوانین آن ایجاد نمیشود.
در همین عالم و برای موجودات فیزیکی نیز، این قوانین وجود تبعی دارند و به تبع امکان عالم طبیعت آنها نیز متصف به امکان میشوند.


اگر از کلمات محدث و واجب الوجود استفاده شد برای این است که کلمه‌ای دیگر برای اشاره به مفهوم نیست. در هر حال ریاضی محض هیچ ارتباطی به جهان بیرون ما ندارد و علمی کاملا ذهنی است همان گونه که وجود ریاضیدانان ناببنایی که باعث پیشرفت‌های بزرگی در ریاضی محض بوده‌اند، ثابت می‌کند. پس ریاضی محض یک علم کاملا ذهنی و وابسته به نظام عقل و منطق استدلالی است. با این حال نظمی انکار نشدنی در این علم ذهنی هست که ناشی از منطق است. پس این نظم را می‌شود به عقل و منطق نسبت داد. (بالاخره نوعی از وجود باید باشد که نظمش را احساس شود.)
حال سخن این است که نظم، ناظم می‌خواهد. شما می‌گویید عقل و منطق را کسی بنا ننهاده پس قدیم است. واژه‌ای بهتر از «قدیم» یا «واجب» دارید بگویید. من که برای توصیف این وضعیت عقل واژۀ بهتری ندارم. به هر حال می‌گویید خدا عقل و منطق را درست نکرده. با این حال نظم عقل و منطق ثابت شده است. پس نتیجۀ سخن شما این است که نظمی هست که ناظمش خدا نیست. اگر این را تأیید می‌کنید که بحث تمام است. اما نتیجه نتیجۀ غریبی است.

[=microsoft sans serif]

irancplusplus;724879 نوشت:
هیچ ارتباطی به جهان بیرون ما ندارد و علمی کاملا ذهنی است همان گونه که وجود ریاضیدانان ناببنایی که باعث پیشرفت‌های بزرگی در ریاضی محض بوده‌اند، ثابت می‌کند. پس ریاضی محض یک علم کاملا ذهنی و وابسته به نظام عقل و منطق استدلالی است. با این حال نظمی انکار نشدنی در این علم ذهنی هست که ناشی از منطق است. پس این نظم را می‌شود به عقل و منطق نسبت داد. (بالاخره نوعی از وجود باید باشد که نظمش را احساس شود.)

باسلام
اينكه ميفرمایید ریاضیات محض یک علم کاملا ذهنی است، یعنی ساختگی است، همانند قوانینی رانندگی.
یا اینکه منظورتان این است که از تجربه گرفته نشده است.

اگر اولی باشد که اصلا بحثی نداریم و مسئله اعتباری، که اصلا نه واجب الوجود است نه ممکن الوجود. چون مقسم این دو اصطلاح، موجودات است نه امور اعتباری.

اگر دومی منظور باشد که احتمالا همین است، بحث آن دو سه مرتبه تکرار شد و نیازی به تکرار دوباره آن نمیبینم.

irancplusplus;724879 نوشت:
حال سخن این است که نظم، ناظم می‌خواهد. شما می‌گویید عقل و منطق را کسی بنا ننهاده پس قدیم است. واژه‌ای بهتر از «قدیم» یا «واجب» دارید بگویید. من که برای توصیف این وضعیت عقل واژۀ بهتری ندارم.

اصلا هیچ یک از این دو واژه را نمیتوان به کار گرفت چون قدیم و واجب الوجود وصف، موجودات است نه اموری که وجود مستقل و منحازی در خارج ندارند و همانطور که گفته شد نمیتوان به آنها اشاره عقلی یا حسی کرد.

irancplusplus;724879 نوشت:
به هر حال می‌گویید خدا عقل و منطق را درست نکرده. با این حال نظم عقل و منطق ثابت شده است. پس نتیجۀ سخن شما این است که نظمی هست که ناظمش خدا نیست. اگر این را تأیید می‌کنید که بحث تمام است. اما نتیجه نتیجۀ غریبی است.

!!!!
با عرض معذرت، من دیگه حرفی ندارم.!

صدیق;725282 نوشت:
منظورتان این است که از تجربه گرفته نشده است.

بله تجربی نیست، ذهنی است.
صدیق;725282 نوشت:
اصلا هیچ یک از این دو واژه را نمیتوان به کار گرفت چون قدیم و واجب الوجود وصف، موجودات است نه اموری که وجود مستقل و منحازی در خارج ندارند و همانطور که گفته شد نمیتوان به آنها اشاره عقلی یا حسی کرد.

نمی‌دانم. هر واژه‌ای که برای مفهوم مذکور مناسب است.
صدیق;725282 نوشت:
با عرض معذرت، من دیگه حرفی ندارم!

ممنون از پاسخگوییتان در این تاپیک.

با این حال خوب است اگر کسی پاسخ جامع‌تری دارد بیان کند.

پرسش: آیا خداوند کاری را که از نظر عقلی محال است نمی‌تواند انجام دهد؟ اگر میتواند، پس غیر ممکن عقلی، در واقع ممکن است و اگر نمیتواند، آیا مستلزم محدودیت خداوند و مسلط شدن عقل و منطق بر خداوند نیست.

پاسخ:
[=microsoft sans serif]باسلام
سوالی که مطرح شد، مشتمل بر دو نکته است.
نکته اول: رابطه قدرت خداوند با کارهای محال چیست؟
نکته دوم: آیا خداوند مجبور است قواعد عقلی را تبیعیت کند؟

اما نکته اول: این مسئله، همان سوال قدیمی در مورد قدرت مطلق خداوند است. برای پاسخ به این سوال ابتدا لازم است انواع محال اشاره شود.

محال در اصطلاح عرفی به سه صورت به کار میرود: محال ذاتی، محال وقوعی و محال عرفی.
محال ذاتی: محال ذاتي، امري است كه مستقیما مستلزم تناقض و به عبارتی خود‌متناقض است؛ مثلاً كوهي در همان حالي كه كوه است، به اندازه ذره‎اي باشد و يا شيء سپيدي در همان حال سپيدي، سياه باشد و يا خدا در همان حالي كه خداست، مخلوق باشد. اين امور و مانند آن، خود‌متناقض و محال‌اند.

[=microsoft sans serif]محال وقوعي: [=microsoft sans serif]محال وقوعي امري است كه خود‌متناقض نيست؛ اما تحقق آن، مستلزم تناقض و محال است؛ اين محال، به‌جهت خاصي محال است؛ مثلاً انسان، ذاتاً امري ممكن‌الوجود است.

[=microsoft sans serif]محال عادی: [=microsoft sans serif]محال عادی امری است که چون از طریق علت عادی و مرسوم خود به وجود نیامده بلکه از راه علل غیر عادی محقق شده است، عرف آنرا محال میداند حال انکه نه تنها محال نیست بلکه واقع نیز شده است؛ مانند اینکه بدون هیچ ازدواجی، فرزندی به وجود بیاید یا کسی که مرده است و روح از بدنش خارج شده، دوباره زنده شود.
[=microsoft sans serif]
حال با توجه به این مقدمه، در مورد انجام کارهای محال از جانب خداوند به تک تک این موارد پرداخته میشود.

در مورد محال ذاتی، بديهي است قدرت الهي شامل این دسته از محالات نمي‎شود و البته اين به‌معناي محدوديت قدرت الهي نيست؛ زيرا خروج محال ذاتي از قلمرو قدرت الهي، حاصل كاستي و نقصان در قدرت خداوند و فاعليت او نيست؛ بلكه نقص و اشكال در متعلق پرسش است كه به‌دليل متناقض بودن، قابليت تحقق ندارد و امري ناشدني است.
در مورد محال وقوعی نیز وضع به همین منوال است؛ زیرا هر‌چند این دسته از محالات، ذاتاً متناقض و بدين‌لحاظ، از قلمرو قدرت خارج نيست؛ ولي به‌دليل نبود علت، قابليت تحقق ندارد و از قلمرو قدرت بيرون است؛ زيرا بدين‌لحاظ، مستلزم تناقض است. بنابراين، در اين قسم از محال نيز نقص در قابليت قابل است، نه در فاعليت و قدرت الهي.
در مورد محال عادی، که اصلا از دایره بحث خارج است و در واقع امری محال و ناشدنی نیست بنابراین، در قلمرو قدرت خداوند قرار میگیرد.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=microsoft sans serif]در روایتی از امیر المومنین به نقل از امام صادق(علیهما السلام) به این مسئله اشاره شده است:
اما محال عادي، چنان‌كه اشاره شد، در‌واقع امري محال و ناشدني نيست؛ بلكه عرف ازروي مسامحه، آن را محال مي‎داند. بنابراين، قابل تحقق است و در قلمرو قدرت خداوند قرار مي‎گيرد.
[=KFGQPC Uthman Taha Nashk][=microsoft sans serif]بنابراین، خداوند بر هر امری که امکان تحقق دارد تواناست و قلمرو قدرت او همه امور تحقق‌پذير را در‌بر‌مي‌گيرد؛ نمونه‌هايی که از دایره قدرت او خارجند، يا ذاتاً و يا به‌لحاظ شرايط وقوع، قابل تحقق نيستند تا پرسيده شود آيا خداوند بر آنها قدرت دارد يا خير.(1)
در روایتی از وجود نورانی امیرالمومنین به نقل از امام صادق (علیهما السلام) به این مسئله اشاره شده است. حضرت در پاسخ این سوال که آیا خداوند تو میتواند دنیا را در درون تخم مرغی قرار دهد، بدون اینکه دنیا کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود، میفرماید: خداوند عاجز نیست و عجز به او نسبت داده نمیشود، اما آنچه تو از آن پرسیدی، واقع نمیشود(و محال است)

[=microsoft sans serif]عَنْ أبِي ‌عَبْدِ الله(عليه السلام) قَالَ: قِيلَ لأمِير ِالْمُؤْمِنِين(عليه السلام) هَلْ يَقْدِرُ رَبُّك أنْ يُدْخِلَ الدُّنْيَا فِي بَيْضَةٍ مِنْ غَيْرِ أنْ تَصْغُرَ الدُّنْيَا أوْ تَكبُرَ الْبَيْضَةُ؛ قَالَ: «إِنَّ الله تَبَارَك وَ‌تَعَالَي لَا يُنْسَبُ إِلَي الْعَجْزِ وَ‌الَّذِي سَألْتَنِي لَا يَكون»(2)


[=microsoft sans serif]اما در مورد نکته دوم:
قواعدی که عقل انسان درک میکند، از واقعیت عالم نشأت میگیرید و اعتباری نیست تا بخواهد به دست کسی باشد از آنها تبعیت بکند یا نکند. برخلاف قواعد اعتباری که در نتیجه خواست و میل یک موجود یا موجوداتی قرارداد شده است. مانند قوانین راهنمایی و رانندگی یا قوانین مجلس و یا دستورات شارع. بنابراین، قواعد عقلی، خصوصا قواعدی که تخلف از آنها مستلزم تناقض است، اصلا قابل تخلف نیست، به همان دلیلی که در محال ذاتی و وقوعی بیان شد.
این هم بدان معنا نیست که خداوند مجبور است از عقل و منطق تبعیت کند بلکه بدین معناست که تخلف از این امور، ذاتا یا وقوعا ممکن نیست تا خداوند بخواهد برخلاف آن انجام دهد.

موفق باشید.

[=microsoft sans serif]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[=microsoft sans serif]1.معارف قران 1، خداشناسی، مصباح یزدی، درس سیزدهم، ص351.
2. التوحید، صدوق، ص130(قم، نشر اسلامی، 1398ق)

موضوع قفل شده است