سردار شهید حسن شوکت پور

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سردار شهید حسن شوکت پور


در سال 1331 در شهر سمنان و در شب شهادت امام حسن مجتبی (ع) در خانواده‌ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود.او تحصیلات ابتدایی را در سمنان گذراند و پس از آن به همراه خانواده به روستای «درجزین» از توابع سمنان مهاجرت كرد.او با وجود كمی سن به مجالس مذهبی و تحصیل علوم دینی علاقمند بود.
پس از پیروزی انقلاب از سوی دفتر عمران حضرت امام خمینی (ره)به كردستان رفت و در آنجا به فعالیت های عمرانی و سازندگی مشغول شد.پس از آن مدتی با واحد فرهنگی حزب جمهوری اسلامی همكاری كرده و به افشای جنایات گروهك منافقین در كردستان پرداخت.در جریان آمد و شد وی به محافل و مجالس مذهبی با شخصیت آسمانی و ملکوتی امام راحل خمینی بزرگ آشنا شد .این آشنایی روح تشنه او را در مسیر مبارزه علیه حکومت ستم شاهی قرارداد.
در سال 1353 در یکی از مدارس منطقه نظام آباد تهران به همراه تعدادی دیگر از مبارزان مسلمان به فعالیتهای فرهنگی علیه رژیم شاه و با تهیه و توزیع کاریکاتور و نوشته های متناسب با فضای سیاسی اجتماعی آن زمان به امر بیداری و روشنگری مردم خصوصا قشر دانش آموزان کشور پرداخت.او بعد از مدتی در کارخانه خودرو سازی مزدا استخدام شد.در این کارخانه به علت اعلام انزجار و مخالفت با حضور نا سالم عوامل بیگانه مورد تعقیب ساواک قرار گرفت .
او با تلاش شبانه روزی تا پیروزی کامل انقلاب و محو حکومت منحوس پهلوی از متن میهن اسلامی به فعالیت خود ادامه داد. با آغاز جنگ و نیاز جبهه های نبرد به نیروهای کیفی انقلاب شهید شوکت پور «فعالیت در استانداری را رها کرده به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.با شروع جنگ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و در بیشتر عملیات ها شركت كرد.
وی به عنوان یکی از بهترین مسیولین تدارکات جنگ منشا خدمات بسیار ارزشمندی در ساماندهی و پیشبرد لجستیک مناطق جنگی شد .مسئولیت لجستیک قرارگاه حمزه و لشکر 14 امام حسین را تا عملیات پیروزمند والفجر 8 در مناطق محتلف جنگی به عهده داشت او به دلیل توانایی‌های بسیاری كه داشت به عنوان مسئول تداركات قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) منصوب شد تا اینکه سرانجام در گرماگرم عملیات والفجر 8 در فاو از ناحیه کمر بر اثر اثابت ترکش توپ قطع نخاع شد و تا پایان عمر گرانقدرش قهرا مجبور به استفاده از صندلی چرخدار گردید.
آن شهید عزیز مدتی را در بیمارستان بستری بود اما عشق حضور در کنار رزمندگان اسلام او ر با همان صندلی چرخدار به مناطق عملیاتی کشد و تا پایان جنگ در کنار سرداران و فرماندهان جنگ و فرماندهان جنگ به وظیفه خطیر دفاع از اسلام پرداخت با پایان جنگ به سمت فرماندهی لجستیک نیروی مقاومت و جانشین فرماندهی آماد نیروی زمینی سپاه منصوب شد .
آن شهید عزیز به رقم معلولیت جسمی شدید همه روزه صبح زود با صندلی چرخدار در محل خدمت خود در فرماندهی آماد حاضر می شد و تا دیروقت به رفع و فتق امور حوزه فرماندهی خویش می پرداخت.
اما سرانجام این کوه صبرو استقامت و این مجاهد نستوه را اندوه شدید ارتحال پیر و مرادش از پای انداخت. خبر جانگداز رحلت امام تاب و توانش را ربود ، پس از درگذشت امام بارها و بارها اعلام کرد که پس از رحلت آن روح بلند دیگر ادامه زندگی برایم قابل تحمل نیست . این عاشق صادق و پیرو راستین خط سرخ علوی در حالی که بیش از دو ماه از رحلت عاشقان و عارفان نگذشته بود بر اثر عفونت شدید کلی درسحرگاه 29مرداد1368دربیمارستان بقیه الله(عج)دارفانی را وداع گفته و به خیل شهیدان انقلاب پیوست .

فرازهایی از وصیتنامه شهید:

نکند که کفر نعمت کنید و قدر این آزادی- انقلاب و اسلام را ندانید که از غضب خدا در امان نخواهد بود
قدرت مطلق خداست که همه چیز از آن او و در تحت اراده و فرمان اوست



محمد شوكت پور برادر شهيد:

حسن آقا قبل از انقلاب دوران سربازي را در شهر مقدس مشهد سپري كردو به همين جهت نسبت به اهل بيت عصمت و به ويژه حضرت امام رضا توسل مي نمود و بعد از آن هم در هر سال دو الي سه بار به زيارت امام رضا (ع)مي رفت نسبت به امام حسين (ع)و خواندن زيارت عاشورا ي وي كه به صورت حفظ آن را هميشه در مسافرت ها و روزهاي جمعه زمزمه مي نمود ،خيلي علاقه داشت ...

حسن آقا هميشه در مستحبات پيش قدم بود .اكثر شب ها به نماز شب خواندن مشغول بود .نماز شب خواندن ايشان را بيشتر بعد از انقلاب چه در منزل پدرم و چه در منزل خودمان در تهران متوجه مي شدم .البته در جبهه بيشتر برادران همرزم او در جريان هستند . در نمازهاي جماعت شركت مي نمودند ...ايشان به دعا و ثنا زياد انس داشتند .مثلا زيارت عاشورا و دعاي كميل را از حفظ مي خواندند در اكثر مراسم دعاي كميل در مساجد شركت مي نمودند و با قرآن كريم هم مانوس بوده وقاري قرآن بودند.

حسن آقا در مقابل مشكلات صبور و مقاوم بودند .فردي سليم النفس و با وقار بوده و به مسائل مالي چندان توجهي نداشته و قناعت پيشه و مناعت طبع داشتند .

در حفظ اسرار و امانتداري ايشان همين بس كه حتي پدرم و برادرم و خودم نمي دانستيم كه ايشان كجا هستند ؟چه مسئوليتي دارند و چه خدماتي را انجام مي دهند ؟

متواضع و با صفا بودند و با مردم با روي گشاده بر خورد مي كردند و اكثر افرادي كه با ايشان انس و الفت داشتند او را دوست داشتند و به نيكي از ايشان ياد مي كردند .در حال حاضر هم هنوز بين دوستان و آشنايان ،

بر خورد ايشان و رفتار و كردارشان مورد بحث و ياد آوري است و همه از فقدانش متاثرند !

حسن آقا شهادت را آمال و آرزو ي خود مي دانست و هميشه از هر عمليات كه بر مي گشت به خنده مي گفت نه !مثل اينكه خداوند مي گويد زود است و تو بايد در اين دنيا مكافات شوي و حساب پس دهي و نمي دانم چرا مورد پذيرش قرار نمي گيرم . زماني هم كه در عمليات (فاو ) تير خورد و قطع نخاع شد ،مي گفت :فعلا پاهايم رفته اند مرخصي و بايد استراحت كنند تا قضا و قدر الهي بر اين قرار گيرد كه من هم به مرخصي و ماموريت دنبال پاهايم بروم ...

شهيد خود به صورت بسيجي وارد سپاه پاسداران شده بود و به لباس بسيجي و سپاهي عشق مي ورزيد و در حقيقت بعد از انقلاب فعاليت وي اندكي به صورت بسيجي در دفتر عمران امام (ره)در سنندج و كردستان و سپس در جبهه هاي جنوب با لشگر امام حسين (ع)دست بيعت داد و تا زمان مجروحيت و جانباز شدن هرگز محورهاي غرب و جنوب كشور را ترك نكرد و بعد از مجروح شدن نيز در پادگان بلال همكاري بي شائبه اي با برادران همرزمش داشت و بسيار اتفاق مي افتاد كه با وضع جسماني نا مساعدش به ماموريت هاي برون استاني مي رفت و از نزديك در امور محوله نظارت مستقيم داشت .

رضايت پدر و مادر براي ايشان خيلي مهم بود و هميشه در اين مورد به من سفارش مي كردند .حسن آقا با همسر و فرزندش رفتار مناسبي داشت لكن اكثر او قات را در ماموريت بود .
چون من از او از لحاظ سني دو سال بزرگتر بودم توصيه هاي وي نسبت به بنده بيشتر در عمل بود نه به صورت شفاهي و در اعمال و رفتارش هميشه از همه سبقت مي گرفتند .
حسن آقا شهامت ،دليري و از خود گذشته گي داشت و هميشه به فكر مردم بود .به فكر كمك به افراد ضعيف ،
ايشان فردي بسيار خونسرد و مهربان بودند و در زمان كودكي با دانش آموزان و همكلاسي هاي خود با مهرباني رفتار مي كردند .
حدود چند سال قبل از پيروزي انقلاب در رفتار وي تحولاتي به وجود آمد واين تحولات روز به روز زيادتر شد تا وقتي كه ايشان در جبهه مجروح و معلول شد و پس از مجروح شدن هم براي جبهه و انقلاب تلاش مي كرد . پس از ارتحال امام رفتار وي خيلي بيشتر تغيير كرد و يك رفتار روحاني در وي به وجود آمد و بعد از مدتي به ملكوت اعلي پيوست !با پدر و مادر بسيار مهربان بود مرتب از تهران به روستا آمده و در كارهاي كشاورزي به آنها كمك مي كرد و هر گونه مشكلات در زندگي پدر و مادر وجود داشت ،ايشان آن را بر طرف مي نمود .
خاطرات من از ايشان زياد است ولي بيشترين خاطرات اين بود كه وي با وجود معلول بودن باز هم به جبهه مي رفت و وقتي هم كه ايشان (در جزين )مي آمد دست از فعاليت خود نمي كشيد.


خورشيد همتيان ،همسر شهيد:

وضع مالي ما معمولي و بسيار ساده و بي آلايش بود .اوايل زندگي در منزل پدر ايشان بوديم كه بعد از دو سال كه ايشان مسئول تداركات در قرار گاه حمزه سيد الشهدا دراروميه شدند ،مدتي در خانه هاي سازماني سپاه آنجا بوديم و مدتي هم در ستاد مركزدر خانه هاي سازماني سپاه در تهران سكونت داشتيم و تا زمان شهادت ايشان منزل شخصي نداشتيم .
از زماني كه زندگي مشترك را آغاز كرديم در همه موارد حتي زماني كه ايشان مجروح شده بودند.هيچ گونه تغيير رفتار در شخصيت ايشان كه جنبه منفي داشته باشد و يا عصباني شوند،در ايشان مشاهده نكردم و هميشه در هر صحبتي كه با من داشتند ،حرف هاي ايشان قوت قلبي برايم بود .ايشان در خانه خيلي خوب بود .
هميشه به ما توصيه مي كرد كه در زندگي صبر داشته باشيم .با برد باري بر مشكلات فايق آييم .زندگي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها )را الگو و سر مشق قرار دهيم .به امور ديني و مذهبي بسيار اهميت دهيم و در تربيت فرزندان دقت بيشتري نماييم !

ايشان علاقه زيادي به دخترمان فاطمه داشتند و در مورد تربيت اين دختر بسيار سفارش مي كردند و با وجود اين كه در زمان شهادت ايشان فاطمه سه سال بيشتر نداشت .در مورد حجاب ايشان جدي بودند و هميشه از من مي خواستند كه از همان دوران كودكي در مورد تربيت و آموختن امور ديني و مذهبي نسبت به فاطمه كوتاهي نكنم ...

وقتي از جبهه بر مي گشت هميشه در مورد دفاع از ارزشهاي اسلامي صحبت مي كرد و خاطرات خود را از مناطق جنگي برايمان تعريف مي كرد ...

ايشان هميشه سعي داشتند كه در حد امكان نماز را به جماعت بخوانند .كارها و اوقات خود را طوري طرح ريزي و زمان بندي مي كردند كه به نماز جماعت برسند و اكثرا در نمازهاي جماعت شركت مي كردند و به ديگران نيز توصيه داشتند كه در نماز جمعه و جماعت شركت كنند . هميشه فرموده حضرت امام خميني (ره)را كه مي فرمودند: دشمنان از نماز جماعت مي ترسند !به ما ياد آوري مي كردند ...

به حق وحقوق مردم بسيار اهميت مي دادند .هميشه مي گفتند كه خداوند فرموده است اداي حقوق مردم مهمتر و سخت تر از اداي حقوق الله است .سعي ايشان در جهت رضايت خاطر مردم بود و در اين راه از انجام هيچ كاري دريغ نمي كردند !

آرزوي اساسي و ديرينه ايشان كه هميشه در نماز ها و راز و نياز ها از خداوند مي خواستند اين بود كه خدا ايشان را در زمره شهدا قرار دهد ؛چرا كه معتقد بودند كه شهادت پرواز است به سوي جاودانگي و دري است به سوي خوشبختي و رضاي خداوند نيز در اين است كه در راه او به جهاد رفته و شهيد شوند .


ايشان هيچ موقع ،چه در جبهه جنگ و چه در پشت جبهه ،آرام و قرار نداشتند .اصلا احساس خستگي نمي كردند و يكي از دوستان ايشان در خاطره اي كه از ايشان تعريف مي كرد مي فرمودند كه در يكي از شبهاي عمليات وقتي كه عمليات تمام شده بود و ما مي خواستيم استراحت كنيم ،شهيد شوكت پور بدون اينكه استراحت كند مجروحان را به پشت جبهه منتقل مي كرد . وقتي به ايشان مي گفتيم شما احتياج به استراحت داريد ،مي گفتند اصلا حرفي از استراحت نزنيد براي اينكه ما به خاطر انجام دستورات الله به ميدان جنگ آمده ايم و بايد از هر لحظه استفاده كنيم تا بتوانيم از مرز و بوم سرزمين خودمان به نحو احسن پاسداري كنيم !تا بتوانيم دين خود را به انقلاب و مردم ادا كنيم ...

يك بار خواب ديدم برادرم «شهيد حسين همتيان »آمده بود به منزلمان در اروميه .وقتي در را برايش باز كردم سراغ شهيد حسن را گرفت .من به برادرم گفتم كه حسن رفته است قرار گاه ،تشريف داشته باشيد تا بر گردد .ايشان مدتي منتظر ماندند و بعد گفتند كه وقتي آقاي شوكت پور آمدند به ايشان بگوييد كه حسين آمده بود دنبالتان و شما نبوديد .باشيد من دو باره مي آيم به دنبالتان ،براي اينكه ما بايد به عمليات بزرگي برويم و حضور ايشان در اين عمليات بزرگ ،ضروري است بعد رفتند ...
اين خواب درست مر بوط به زماني بود كه ايشان درجبهه مجروح شده بودند .


اكبر پرورش از دوستان شهيد:

ايشان را از روز اول كه ديدم تا موقع شهادت ،هيچ گونه فرقي دربرخوردهايش نكرد .و به نظر من از بارزترين خصوصيات آن شهيد اخلاق خيلي خوب ايشان بود ،طوري كه ايشان هر چه در رده هاي با لاتر انجام وظيفه مي كرد ،افتاده تر و سر به زير تر مي شد .

ايشان به دوستي ها و همنشيني ها با گردان پياده و ياري رساندن به آنها علاقه وافر داشت و هميشه هر رزمنده اي ، چه مسئول و چه غير مسئول كه به شهادت مي رسيد متاثر مي شد و هميشه دعا مي كرد تا او هم مانند آنان شهيد شود .

حسين نصر اصفهاني:

ايشان نسبت به ائمه اطهار و اهل بيت(عليهم السلام ارادت خاصي داشت و نكته عجيب اين كه در طول جنگ اگر بچه ها فراموش مي كردند كه امروز مثلا چند شنبه است يا چندم برج يا ماه است و فقط سر گرم جنگ بودند ،ولي شهيد شوكت پور تمام اعياد و تولد و شهادت چهارده معصوم (عليهم السلام) را از بر مي دانست ...
يك روز پس از عمليات طريق القدس يكي از برادران رزمنده در اثر يك انفجار شهيد شد .انفجار طوري بود كه به غير از سر و مقداري از استخوان گردن از آن شهيد چيزي نماند وحتي استخوان هاي كتف و آرنج و قوزك پا و بقيه اعضاي بدن آن شهيد هم ناپديد شد.شهيد شوكت پور با صبر و حوصله تمام آن اطراف را گشتند و مقداري گوشت و استخوان ديگر كه از آن شهيد در بيابان پخش شده بود ،جمع آوري كردند و همراه سر شهيد داخل يك پاكت پلاستيكي گذاشتند و آن را فرستادند .سپس در حالي كه خيلي متاثر شده بودند فرمودند :اين طور شهادت خوب است كه فقط سر آدم بماند براي تشييع كنندگان جنازه آدم !
ايشان در آن حالت فقط افسوس براي خودش مي خورد نه براي شهيد و نظرش اين بود كه آن شهيد به بهشت مي رود و انبياء (عليهم السلام )به استقبال او مي آيند و براي خودش بسيار افسرده مي شد و مي گفت: براي خودم نا راحت هستم و نمي دانم كه آيا من هم لياقت شهادت دارم يا نه ؟



همرزم شهيد:

ايشان هر وقت به تهران مي آمد ،معمولا در منزل ما بيتوته مي كرد .صداي زيبا و رساي ايشان در هنگام نماز صبحگاهي همه را مجذوب كرده بود .بعد از شهادت ايشان همسايه ها مي پرسيدند :آن آقايي كه در دل شب در خانه شما ، آن قدر خوب و سوزناك نماز مي خواندند چه كسي بود ؟آري بعد از شهادت او بود كه همه فهميدند او كه بود ؟ايشان به نماز اول وقت توجه عميقي داشت و در هر شرايطي بود نماز را اول وقت مي خواند ...
شهيد حسن شوكت پور نسبت به رعايت مسائل مالي آن چنان حساس بود كه هزينه رفت و آمد خود را از اهواز تا تهران از خودش تامين مي كرد و مطلقا ازبيت المال استفاده نمي كرد .


اكبر تر كان:

يك شب پس از عمليات بدر وضع بسيار خطر ناك بود .بسياري از برادران شهيد شده بودند .شهيد شوكت پور از راه رسيد .فوري بچه ها را جمع كرد و با يك دنيا ايمان و صفا با آنها صحبت كرد و بعد هم همراه آنها دعاي توسل خواندو چنان به ائمه اطهار (عليهم السلام )توسل مي نمود .چنان زاري
مي كرد كه هيچ موقع آن ر ا فراموش نمي كنم .بعداز اين دعا بود كه روحيه همه خوب شد !


عباس يزداني:

ايشان در در گيري هاي كردستان – قبل از شروع جنگ – وقتي اسير ضد انقلاب مي شوند توانسته بود با ديدگاه هاي منطقي خود آنها را متقاعد كند و سپس آزاد شود ...
ايشان متواضع و فرو تن بودند و چهره اي خندان داشتند .ايشان خيلي با حيا بودند و حتي هنگام عوض كردن پيراهن خود هم مراعات ديگران رامي كردند .
خيلي هم وقت شناس بودند .يك بار قرار گذاشته بوديم كه با هم در فلان ساعت حركت كنيم .ايشان به خاطر ترافيك حدود ده دقيقه دير تر رسيدند .خيلي ناراحت شده بودند و تا مسيري از راه همه اش از من معذرت خواهي مي كردند .

ناصر سليمان پور:

تمام خصوصيات يك فرد مومن ،يك فرد بريده از از مطامع دنيا ،يك فرد با تفكر بسيجي در ايشان جمع شده بود .در عمليات كربلاي 4 و كربلاي 5 و كربلاي 6 از فرط تشنگي لبانش همچون ذغال خشكيده بود ...
خلاصه كلام اين شهيد خصوصيات يك انسان كامل ،يك انسان متكي به الله را داشت .


محمد شاه سنايي:

در عمليات والفجر 4 ايشان هنگامي كه متوجه شد راننده پايه يكم ،كم داريم به عنوان راننده با يك تريلر جهت انتقال امكانات مهندسي و زرهي شروع به كار كرد و يا اين كه وقتي مي خواستيم حمامي را نسب كنيم ،ايشان جهت ساختن موتور خانه حمام مثل يك كارگر ساده گل درست مي كرد و مي آورد .


محمد گنجينه باف:

ايشان به انجام فرائض ديني اهميت مي دادند و حتي در ماه مبارك رمضان كه ايشان به دليل وضعيت جسماني نمي توانستند روزه بگيرند ،چون ناهارشان را در پادگان صرف مي كردند هميشه به ما ياد آوري مي كردند كه هنگام آوردن ناهار به اتاق دقت كنيم كه افراد متوجه اين امر نشوند ،نماز شان را نيز سعي مي كردندكه هميشه به موقع به جا آورند . ايشان در مورد احكام الهي اهميت ويژه اي قائل بودند و با لطبع در اين مورد هم حساس بودند و در صورت بر خورد با موردي خاص تذكر مي دادند .مثلا يك روز هنگام ناهار بنده اطراف نان هايي را كه خمير بود و به قول من قابل خوردن نبود كندم .ايشان پرسيدند :چرا آنها را نمي خوري ؟
گفتم خمير است نمي شود خورد !
گفتند :بده به من !من آنها را مي خورم ؛چون براي گندم و آرد همين نان زحمات زيادي كشيده شده و نبايد اسراف كرد .