جمع بندی علت العلل، با شعور یا بدون شعور، مسئله این است؟
تبهای اولیه
سلام.ما با اتکا به اصل علیت و یا با بیان برهان هایی همچون امکان و وجود، یک علت العلل و یا واجب الوجودی را ثابت کرده و وجودش را به قولی ثابت می کنیم.حالا چطور و با چه برهان و ادله ای ادعا می کنیم که این علت العلل باید که موجودی با شعور باشد و ما آن علت العلل را حکیم می خوانیمش و صفاتی انسانی همچون بخشندگی و مهربانی و رزاق بودن را به او نسبت می دهیم....
من احساس می کنم که شعور مختص کسانی و یا موجوداتی می تواند باشد که دارای مغز هستند،آن مغز مادی که حالا به شکل های مختلف و اندازه های مخالف در انسان و خزنده و پرنده موجود است.ولی آن علت العلل که مغز ندارد(آن مغز مادی را ندارد)چرا ما او را با شعور می خوانیمش و در نتیجه حکیمش می خوانیم و ده ها قضیه و گذاره را از همین حکیم بودنش نتیجه می گیریم؟؟
سلام.ما با اتکا به اصل علیت و یا با بیان برهان هایی همچون امکان و وجود، یک علت العلل و یا واجب الوجودی را ثابت کرده و وجودش را به قولی ثابت می کنیم.حالا چطور و با چه برهان و ادله ای ادعا می کنیم که این علت العلل باید که موجودی با شعور باشد و ما آن علت العلل را حکیم می خوانیمش و صفاتی انسانی همچون بخشندگی و مهربانی و رزاق بودن را به او نسبت می دهیم....
من احساس می کنم که شعور مختص کسانی و یا موجوداتی می تواند باشد که دارای مغز هستند،آن مغز مادی که حالا به شکل های مختلف و اندازه های مخالف در انسان و خزنده و پرنده موجود است.ولی آن علت العلل که مغز ندارد(آن مغز مادی را ندارد)چرا ما او را با شعور می خوانیمش و در نتیجه حکیمش می خوانیم و ده ها قضیه و گذاره را از همین حکیم بودنش نتیجه می گیریم؟؟
باسلام .
اجازه دهید بحث را از این جا شروع نمایم :
در هر گوشهاى از جهان پهناور، دستگاههاى منظم و سازمانهاى مرتب به چشم مىخورد، برنامه و حساب و قانون حتى بر کوچکترین اجزاء عالم حکومت مىکند و هر یک از این موجودات گوناگون چون لشکرى انبوه که به دستههاى مختلفى تقسیم شده باشند، با صفوف منظم و با هماهنگى شگرفى تحت فرماندهى واحدى به سوى مقاصد خاصى حرکت مىکنند. به عبارت دیگر: جهان هستى درهم و برهم نیست و همه موجودات و حوادث در یک خط سیر معینى سیر مىکنند. به عبارت سوم: یک نوع ارتباط و هماهنگى خاصى در میان تمام اجزاء و موجودات عالم هستى مشاهده مىشود که در اولین نظر محسوس است.
براى روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نکات زیر جلب مىکنیم.
1- بررسى اجمالى برخى از عظمت و نظم کرات و سیارات:
نیوتون منجم معروف، در نظریه معروف خود مبنى بر جاذبه عمومى مىگوید: قانون جاذبه عمومى به ضمیمه قوه «گریز از مرکز» بر تمامى سیارات حکمفرما است و در هر یک از اجرام بالا، این دو قوه به طور متعادل وجود دارد و از طرفى چون قوه جاذبه نسبت مستقیم با حجم دو جسم و نسبت معکوس با مجذور دو جسم دارد به همین دلیل وزن هر یک از سیارات متناسب با فاصله و سرعت سیر آنها است، بنابراین اگر تساوى بین این دو ناموس برقرار نبود یعنى مثلًا قوه جاذبه بیشتر از قوه دافعه مىشد، جسم بزرگتر، کوچکتر را به سوى خود جذب مىکرد و اگر قوه دافعه زیادتر مىشد سیارات تدریجا از مرکز خود دور شده نابود مىگردیدند. یعنى در اجرام سماوى این دو نیرو به طور متساوى حکمفرما است که اگر کوچکترین تخلفى روى دهد یعنى قوه جاذبه و یا نیروى گریز از مرکز کم و زیاد گردد و به طور کلى اگر سیارات فاصله یا حجم یا سرعت سیرى را که دست قدرت براى آنها تعیین کرده از دست بدهند وضع آنها به کلى به هم مىخورد و این خود یکى از مصادیق نظم در جهان بالا است.
حرکت سیارات یکى از شواهد بارز نظم است که روى یک حساب منظم و دقیقى به طور یکنواخت در حرکتند. به طورى که طى هزاران سال کمترین تغییرى در وضع آنها دیده نمىشود.
مسأله خسوف و کسوف هم از موضوعات قابل ملاحظه است، زیرا مىتوان وقوع آنها را از سالها قبل دقیقا پیشبینى کرد و این خود به خوبى حکایت مىکند که گردش کواکب چقدر منظم و دقیق است، به طور کلى در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه کسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مىگیرد. پس از گذشتن این مدت باز کسوف و خسوف در اوقات معین تکرار مىشود. یعنى در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبى، مشابه جریان قبل قرار مىگیرند.
2- نگاهى گذرا به نظم در کوچکترین ذرات عالم:
کوچکترین موجودى که تاکنون در دسترس علم بشر قرار گرفته «اتم» و اجزاء آن مىباشد. اتم که از شگفتانگیزترین موجودات جهان آفرینش است به قدرى ریز و کوچک مىباشد که حتى با نیرومندترین میکروسکوپهاى الکترونى که موجودات را چندین دههزار برابر بزرگتر نشان مىدهد قابل رؤیت نیست. ولى تنها، محاسبات علمى و ریاضى و آثار گوناگونى که ضمن آزمایشها روى شیشههاى عکاسى و مانند آن ظاهر مىشود،
بشر را به وجود این موجود حیرتآور پر از قدرت هدایت نموده است.
اتمها همان واحدها و مصالح ساختمان عظیم جهان ماده است که از به هم پیوستن آنها به طرزهاى گوناگون، اجسام و موجودات متنوع این جهان به وجود آمده است و به عبارت دیگر تمام اجسام و موجودات عالم طبیعت مجموعهاى است از اتمها و یک جسم بسیار کوچک که به زحمت به چشم دیده مىشود، در حقیقت از تراکم میلیونها اتم روى هم انباشته، به وجود آمده است.
ساختمان درونى اتم: اتم با آن همه کوچکى داراى اجزاء متعددى است که عمده آنها سه قسمت زیر است که آنها را به منزله ارکان اتم مىشود معرفى کرد:
«پروتون» که داراى بار الکتریکى مثبت است. «نوترون» که از نظر خاصیت الکتریکى خنثى است. «الکترون» داراى بار منفى بوده و گاهى به آن «نگاتون» هم گفته مىشود.
این اجزاء بىنهایت ریز به طور شگفتانگیزى ساختمان اتم را تشکیل دادهاند، به این ترتیب که پروتون و نوترون به طور اجتماع در مرکز قرار گرفته هسته اتم را تشکیل مىدهند و ذرات الکترونها هم در فاصلههاى معینى در اطراف هسته به سرعت سرسامآورى در گردشند.
دانشمندان، ساختمان اتم را به ساختمان منظومه شمسى و حرکت الکترونها را به حرکت دورانى سیارات تشبیه کردهاند، با این تفاوت که اگر تعجب نکنید سرعت سیر سارات اتمى به مراتب از سرعت سیر سیارات منظومه شمسى بیشتر است و چنانچه خواهیم دید، تعداد ذرات هسته و الکترونها و فاصله آنها و بالاخره مداراتشان در اتمها فرق مىکند.
ابعاد اتمها: پروتون که یکى از اجزاء هستهاى اتم است به اندازهاى کوچک است که هرگاه هزار میلیارد تا دههزار میلیارد از آنها کنار هم چیده شوند تازه طول این صف عجیب فقط یک سانتیمتر خواهد بود.
حجم یک اتم بیش از هزار برابر حجم یک پروتون مىباشد ولى تمام این حجم هم پر نیست و فاصله میان الکترونها و هسته که نسبت به حجم هسته بسیار وسیع مىباشد کاملًا خالى است و براى تصویر این فضاى عجیب کافى است بدانیم که اگر قطر یک اتم را یک کیلومتر فرض کنیم تنها یک متر آن به وسیله هسته و پروتون اشغال شده و الکترونها در فاصله یک کیلومترى به دور هسته گردش مىکنند و بقیه را یک فضاى خالى تشکیل مىدهد.
قسمت پر و اشغال شده اتمها نسبت به فضاى خالى آنها به قدرى ناچیز است که درست مانند جرم کره خورشید است در مقابل فضاى وسیع میان آن و دورترین سیارات و روى این حساب پیداست که قسمت مهم حجم اتم خلاء بوده و ماده اصلى بسیار کوچک است و به گفته «ژولیو» دانشمند معروف اگر فضاى خالى میان اتمهاى بدن یک انسان را از بین ببریم و تمام اجزاء اتمهاى آن را به وسیله مثلًا فشار فوقالعاده به هم بچسبانیم، همین بدن انسان به قدرى کوچک مىشود که به زحمت مىتوان آن را مشاهده کرد و عجیبتر آن که این جسم بسیار کوچک وزن اولیه خود را از دست نخواهد داد، یعنى وزن آن برابر با وزن بدن اصلى مثلًا همان 70 کیلوگرم خواهد بود.
از سریع هم سریعتر الکترونها که ذراتى سبکوزن و داراى بار منفى هستند و گرد هسته مرکزى اتم با سرعت سرسامآورى حرکت مىکنند در اتم هیدروژن که سادهترین اتمها است و داراى یک الکترون مىباشد سرعت سیر الکترون سه هزار کیلومتر در ثانیه است و در اتم اورانیوم که الکترونهاى متعددى دارد سرعت حرکت آنها به 164 و 201 کیلومتر در ثانیه مىرسد.
اکنون فکر کنید در این میدان بىنهایت کوچک موجودى با این سرعت عجیب، گردش کند چه وضعى به خود گرفته و در یک ثانیه چند مرتبه گرد مرکز خود باید طواف کند و چه مسافتى را بپیماید؟
با توجه به این بیان تصدیق خواهد کرد که سیارات شمسى هم با آن عظمت و سرعتى که دارد هرگز به گرد این الکترونهاى کوچک و ناچیز نمىرسد
تفاوت اتمها: سابق بر این گمان مىکردند که ساختمان تمام اجسام از عناصر اربعه: آب، باد، خاک، آتش ساخته شده و این چهار عنصر سازنده جهان مادى خود بسیط بوده قابل تجزیه نیستند. ولى در اثر تحقیقات و آزمایشات علمى معلوم شد که نه تنها «عناصر» منحصر به چهار نیست بلکه این چهار عنصر اساسا قابل تجزیه بوده و خود از عناصر بسیط دیگرى پدید آمدهاند.
از این عناصر تاکنون حدود 104 عنصر کشف شده که از حیث تعداد ذرات هستهاى و الکترونها با هم تفاوت دارند
و همین اختلاف است که تنوع اتمها را ایجاب کرده است.
به این معنى که این اجسام گوناگون با آن همه اختلافاتى که در خواص فیزیکى و شیمیایى دارند تفاوت و اختلافى جز در کم و زیاد تعداد الکترونها و پروتونها ندارند.
سادهترین اتمها، اتم هیدروژن است که فقط داراى یک الکترون و یک پروتون است تا مىرسد به اتم اورانیوم که در آن 92 الکترون «دیوانهوار» در مدارات متعدد دور هسته مرکزى (که داراى 136 تا 147 نوترون و پروتون مىباشد) در گردشند و بعد از عنصر اورانیوم عناصر دیگرى کشف شده که داراى الکترونهاى بیشترى هستند.
مطالعه در عالم «بىنهایت کوچک» اتمها درسهایى به ما مىآموزد که ما را به خداوند «بىنهایت بزرگ» راهنمایى کرده و به عظمت و قدرت و علم بىپایان او آشنا مىسازد.
در اینجا کافى است که ما چهار قسمت را که بیش از همه جلب توجه مىکند و هر کدام نمونه بارزى از علم و قدرت آفریننده اتم مىباشد مورد مطالعه قرار دهیم:
1- نظم اتمها: 104 عنصرى که تاکنون کشف شده همه داراى یک قاعده منظم و ترتیب مخصوصى مىباشد که تعداد الکترونهاى آنها به ترتیب از یک شروع شده تدریجا روز نقشه منظم و واحدى بالا مىرود. به طورى که توانستهاند تمام آنها را دستهبندى کرده و تحت یک جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم کنند.
2- تعادل نیروى جاذبه و دافعه: دو «بار» مخالف الکتریسیته همواره یکدیگر را جذب مىکنند، یعنى اگر یک جسم که حامل الکتریسیته مثبت است با دیگرى که داراى الکتریسیته منفى است نزدیک شود آن دو جسم به سوى یکدیگر حرکت کرده و همدیگر را در آغوش مىفرشاند و جرقهاى که باید نام آن را برق عشق گذارد جستن مىکند.
روى این حساب، الکترونها که داراى بار منفى و پروتونها که حامل بار مثبت هستند باید به فوریت یکدیگر را جذب کنند واین گردشهاى پرهیجان جاى خود را در دل اتمها به سکون مرگبارى بدهند. بدیهى است اگر چنین مىشد، جهان وضع دیگرى به خود مىگرفت. ولى هرگز چنین حادثهاى در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد و این، روى یک حساب کلى دقیق و پایدارى مىباشد که این تعادل عجیب و نظم شگفتانگیز را در درون اتم به وجود آورده است.
رمز این مطلب در این است که یک نظم و حساب معینى در اندرون اتم حکومت مىکند که نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعنى یک قوه دیگرى که در اثر گردش دورانى الکترونها به دور هسته تولید مىشود و آن را قوه گریز از مرکز مىنامند قوه جاذبه هسته مرکزى را تعدیل مىبخشد.
«قوه گریز از مرکز» که در اثر حرکت دورانى به وجود مىآید و قدرت آن متناسب با سرعت حرکت مىباشد، همواره جسم متحرک را از هسته مزبور به عقب مىراند و از طرفى هم هسته مرکزى با قوه جاذبه که در اثر نزدیکى دو «بار» الکتریکى تولید شده، الکترونها را به شدت به طرف خود مىکشاند.
اکنون فکر کنید که براى حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الکترونها به اندازهاى باشد که قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوى آن بوده باشد و اگر کوچکترین تجاوزى از این حد و قانون معین رخ دهد دستگاه اتم از کار خواهد افتاد، یعنى اگر کمى قوه گریز از مرکز زیادتر شود الکترونها به زودى فرار کرده و اتم تجزیه مىشود و اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزاء اتم به زودى به هم نزدیک شده و از کار خواهد افتاد و به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فکر کنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوقالعاده کوچک چه کار مشکلى است
3- نیروى فوقالعاده اتم: هسته اتم که از ذرات پروتون و نوترون تشکیل یافته است، داراى یک نیروى فوقالعاده عظیمى مىباشد که در دل هسته اتم نهفته است و به عبارت صحیحتر این ذرات چیزى جز «نیرو و انرژى متراکم» نیستند لذا وقتى این نیرو از هسته اتم آزاد مىشود تولید یک انرژى عظیم مىکند که آثار خارقالعادهاى به وجود مىآورد. ولى با این همه، این نیروى بزرگ به طور اسرارآمیزى در درون ذرات بىنهایت کوچک هسته اتم مهار شده و آزاد کردن آن به این سادگى و آسانى هم امکانپذیر نیست، بلکه براى این منظور احتیاج به ماشینهاى عظیم الکتریکى دارد.
حال فکر کنید اگر این دیو دیوانه به زودى مىتوانست زنجیر خود را پاره کرده و اتم را منفجر سازد چقدر زندگى در این جهان خطرناک و مشکل بود .
مطالعات این نکات توحیدى درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزى که در هر قسمت از آن به کار رفته و نیروى فوقالعادهاى که در دل آن نهفته است بدون شک ما را به یک منبع عظیم قدرت و علم که به وجود آورنده آن است راهنمایى مىکند.
راستى آیا ممکن است این همه دقایق و اسرار نظامى را که در وجود یک موجود بىنهایت کوچکى به کار رفته است معلول علل و عواملى دانست که کاملًا از آنها بىاطلاع و بىخبر مىباشد حتى به اندازه یک کودک دو ساله هم ازعقل و شعور بهره ندارد؟
پایه دوم: سازمانى با این نظم و دقت نمىتواند معلول تصادف و اتفاق باشد. یعنى یک سلسله علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد کرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حکیم ممکن نیست) چنین نتیجه مىگیریم که جهان داراى مبدئى دانا و توانا است که این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصى ایجاد کرده و رهبرى مىکند.
اکنون که اساس این استدلال اجمالًا روشن شد به توضیح کامل هر یک از دو مقدمه آن مىپردازیم و چون مطالب مقدمه دوم سادهتر و از طرفى هنگام مطالعه از مقدمه اول جلوتر است. ما هم ابتدا مقدمه دوم را اثبات مىکنیم و سپس به بحث در پیرامون مقدمه اول مىپردازیم.
چرا نظم حاکى از عقل و فکر است؟ براى رسیدن به این حقیقت که نظم همواره حکایت از یک مبدأ عاقل و متفکر مىکند دو راه در پیش داریم، از هر کدام میل داشته باشید مىتوانیم به مقصد برسیم ولى چه بهتر که هر دو راه را با هم جمع کنیم:
راه اول: همه مىدانیم که براى ساختن یک آپارتمان آبرومند، یک خانه معمولى از هرگونه مصالحى نمىتوان استفاده کرد. مثلًا مقوا و کاغذ و لاستیک براى این کار به درد نمىخورد، بلکه سنگ و چوب و آهن و سیمان ومانند آن لازم است و باز مىدانیم که این مصالح «با کمیت خاصى» به درد مىخورد و هر مقدارى از هر کدام باشد کافى نیست. حتما باید هر کدام به نسبت معینى باشند. این هم نیز مسلم است که مصالح مزبور هر کدام باید با «کیفیت خاصى» باشد تا مفید واقع شود. مثلًا اگر آهن به صورت «براده» و چوب به صورت قطعات خیلى کوچک در آید به هر مقدار هم که باشد کوچکترین فایدهاى براى این ساختمان نخواهد داشت.
از این بیان چنین نتیجه مىگیریم که براى هر ساختمانى «مواد مخصوص» با «کمیت مخصوص» با «کیفیت مخصوص» لازم است. بنابراین براى رسیدن به مقصود باید از میان تمام مصالح و مواد گوناگون فراوانى که در این جهان هست مواد مورد نظر را انتخاب نموده و جدا سازیم. همچنین باید توجه به مقدار و اندازه آن نیز داشته باشیم که کم و زیادى پیش نیاید و نیز کیفیت و چگونگى هر یک از مصالح را از میان تمام کیفیات موجود انتخاب کنیم و الا هرگز به منظور خود نائل نخواهیم شد. تازه از این سه مرحله که گذشتیم صحبت از «طرز ترکیب» این مصالح مختلف پیش مىآید که آنها را به صورت خاصى به هم پیوسته و ترکیب کنیم تا ساختمان مورد نظر به دست آید.
بدیهى است هر یک از این مراحل چهارگانه یعنى: انتخاب نوع مصالح، کمیت لازم، کیفیت مورد نظر، طرز ترکیب آنها به یکدیگر محتاج به یک مبدأ عقل و شعور است که آن را انجام دهد و بدون آن هیچ یک از این مراحل عملى نیست، تصادف کور و کر نمىتواند مصالح لازم و کیفیت و کمیت آن را انتخاب کرده و به طرز خاصى به هم ترکیب کند، از اینجاست که ما از مشاهده یک ساختمان فورا متوجه مبدأ عقل و شعورى که در ساختن آن به کار رفته مىشویم.
راه دوم حساب احتمالات: کتابى است علمى، مطالب آن طبق شماره صفحه مرتبه شده و داراى 100 برگ است. اوراق آن را در هم ریخته و مخلوط سازید به طورى که شمارهها و مطالب به طور مشوش و نامنظمى قرار گیرند، اکنون کتاب را به دست شخص بیسواد یا نابینایى بدهید و خواهش کنید که آن را به صورت اول بازگرداند او نابینا است یا سواد ندارد و در هر حال نمىتواند شماره ورق اول را بخواند. به منظور برداشتن همان ورق اول، ورقى را از میان آن اوراق پراکنده
برمىدارد، به امید این که همان ورق اول باشد، ناگفته پیداست که احتمال رسیدن او به این مقصد یک احتمال از صد احتمال است. این ورق را هر چه هست کنار مىگذارد، ورقى را به احتمال برگ دوم برمىدارد، احتمال درست از آب در آمدن آن یک احتمال در 99 احتمال است. بنابراین موفقیت او در قرار گرفتن شمارههاى 1 و 2 پشت سر هم تقریبا یک احتمال در مقابل ده هزار احتمال است یعنى: میان این ده هزار احتمال یک احتمال آن مطابق با واقع است و آن در صورتى است که در دفعه اول ورق اول و در دفعه دوم ورق دوم را برداشته باشد و همچنین اگر ورقى دیگر را به منظور برگ سوم بردارد احتمال موفقیت آن یک احتمال در 98 احتمال است، یعنى احتمال منظم شدن برگ اول و دوم و سوم تقریبا یک احتمال در مقابل یک میلیون احتمال است. پس احتمال موفقیت این شخص نابینا یا بیسواد در جمعآورى این کتاب و مرتب کردن آن یک احتمال از عددیست نامتناهى، یعنى تقریبا یک احتمالى است در برابر «عدد 1 که دویست صفر در سمت راست آن قرار داشته باشد»
مثال دیگر: فرض کنید شعرى در کمال فصاحت روى کاغذى نوشته شده این شعر یک مطلب اخلاقى را بیان مىکند و بسیار موزون و خوشقافیه و بالاخره مشمول کلیه مزایاى شعرى است و از طرفى داراى مضمون بسیار عالى است و چنین به نظر مىآید که مربوط به هزار سال قبل است. آیا هیچ کس احتمال مىدهد که این شعر نتیجه حرکات مدادى است که به وسیله دست یک بچه خردسال به قصد بازى انجام گرفته و بالاخره از روى اتفاق به وجود آمده است؟
یا این که فرض کنید لوحه بسیار زیبا و نقاشى شدهاى در یکى از حفارىها به دست آمده و کارشناسان و متخصصین فن آن را مربوط به دو هزار سال قبل تشخیص دادهاند آیا مىتوان احتمال داد که این لوحه در اثر چرخیدن ناموزون دست کسى که هیچگونه اطلاعى از اصول نقاشى نداشته به وجود آمده؟ بدیهى است که انسان از مشاهده این آثار پى مىبرد که شاعرى زبردست و با اطلاع از شعر و اخلاق و همچنین هنرمندى که کاملًا از فن نقاشى اطلاع داشته در سرودن آن شعر و ترسیم این لوحه دست در کار بودهاند.
بدن انسانى را در نظر بگیرید: فرض کنید این بدن داراى صد جزء است که با صد کیفیت تشکیل یافته که هر کدام از این اجزاء با یک حساب دقیق تنظیم و هر کدام به طور منظمى کار خود را انجام مىدهند، اکنون آیا احتمال به وجود آمدن این بدن با این کیفیت از روى تصادف و اتفاق، روى حساب احتمالات مساوى با صفر نیست؟ و آیا مىتوان این موجود منظم و صدها بلکه هزارها موجود دیگر را که در سازمان خلقت به چشم مىخورد به علل فاقد شعور و اراده نسبت داد؟
از دو پایه فوق نتیجه مىگیریم: این دستگاه شگفتانگیز با آن همه ریزهکارىهاى دقیق از روى «تصادف» به وجود نیامده است و احتمال پیدایش تصادفى آن مساوى با صفر است، بلکه وجودى عاقل و مقتدر که خود در هستىاش محتاج به غیر نیست جهان هستى را خلق کرده و اداره مىکند.
سلام مجدد...
مگر ما موجود بی شعور داریم ؟!
نمی دونم شما منظورتون از موجود چیه...چون بدیهی هست که سنگ و چوب و درخت، فاقد شعور هستند.حتی حیوانات.مورچه ای که لانه می سازد، آیا دارای شعور است؟تفکر و تدبر می کند؟
یا سنگی سخت و با لبه تیز رو فرض کنید که داخل یک رودخونه می افته بر اثر وزش باد و بعد در جریان رودخانه در پی کیلومتر ها مسیر رفته رفته گرد و مسطح می شه.آیا این سنگ توسط موجودی دارای شعور و با عقل و اندیشه و تفکر، به این شکل گرد و منظم در آمده؟کدام موجود با شعوری این سنگ را گرد کرده، رودخانه؟؟یا باد؟؟
راه دوم حساب احتمالات
راه دوم فرمودید، حساب احتمالات است و مثال زدید.
********
کتابى است علمى، مطالب آن طبق شماره صفحه مرتبه شده و داراى 100 برگ است. اوراق آن را در هم ریخته و مخلوط سازید به طورى که شمارهها و مطالب به طور مشوش و نامنظمى قرار گیرند، اکنون کتاب را به دست شخص بیسواد یا نابینایى بدهید و خواهش کنید که آن را به صورت اول بازگرداند او نابینا است یا سواد ندارد و در هر حال نمىتواند شماره ورق اول را بخواند.....
******
خوب اگر در این مثال شما، فرد نا بینا به جای یک بار امتحان کردن.1000000000000000000000 بار امتحان کند، آنوقت چه؟؟آیا احتمال موفقیت هست؟؟
چه کس می داند؟؟چه کس می داند که شاید میلیارد ها میلیارد میلیارد و نزدیک به عددی بی نهایت، مشابه این دنیا آغاز نگرفتند و بر حسب احتمال یکی اینگونه بر نیامده؟؟ما به عینه عدد های بی نهایت را مشاهده می کنیم مثلا تنها در دانه شن 10 میلیارد میلیارد اتم موجود است.(حالا شما تصور کنید که پیراهنی که به تن داریم از چند از اتم تشکیل شده است)!
از ثانی، باید یک معیار دقیق داشته باشیم که حکم دهیم درصد اینکه این دنیا احتمالی به این شکل در آمده است چه مقدار است.قطعا نمی شود دنیا را به ساعت و یک بیت شعر و امثال اینها مقایسه کرد...باید احاطه نسبت کاملی به علوم و دنیا داشته باشیم تا حدس بزنیم احتمال اتفاقی به این شکل در آمدن دنیا، چه مقدار است.در حالی که ما احاطه ای بر دنیا نداریم.و احاطه ای بر دنیای های دیگر و فراسوی این دنیا نداریم(البته باید این نکته را در نظر داشت)یک نکته مهم اینکه لزوما همه اشیا و موجودات این دنیا را نباید لزوما بر سر احتمال دانست.همین که شرایط برای وجود و رشد انسان فراهم شد، دیگر معنی ندارد که بگوییم که این خود انسان بر سر احتمال و اتفاق است که انقدر منظم است.مثلا من مثال زدم، سنگی نا منظم و نا مسطح و تیز، به رودخانه می افتد و بر اثر برخورد با سنگ های بزرگتر و هر آنچه در مسیر راهش است، به سطحی صاف و جسمی گرد و تمیز تبدیل می شود، آیا می توانیم بگوییم که این سطح منظم بر سر احتمالات بوده و اتفاقی سنگ گرد و صاف و صیقلی شده؟؟خیر!در عین حال موجودی با شعور هم در کار نبوده!پس لازم نیست که ما همه این دنیا و تک تک اشیائش را از سر اتفاقی بخوانیم...و مثلا بگوییم که خوب به فرض انسان اتفاقی بود، پس گربه هم اتفاقی به این شکل منظم بوده؟؟خیر این سوالات صحیح نیست.بد نیست که اشاره به نظریه تکامل بکنم مثلا)
به عبارتی، دنیا مانند ردیف دمینویی می تواند باشد که کافیست که خانه اول به موقع و دقیق بیافتد تا خانه های بعدی یکی پس از دیگری پی هم بیافتند.
و راه اولی شما که فرمودید:
************
راه اول: همه مىدانیم که براى ساختن یک آپارتمان آبرومند، یک خانه معمولى از هرگونه مصالحى نمىتوان استفاده کرد. مثلًا مقوا و کاغذ و لاستیک براى این کار...
.
.
.
از اینجاست که ما از مشاهده یک ساختمان فورا متوجه مبدأ عقل و شعورى که در ساختن آن به کار رفته مىشویم.
*******
یک سوال.انسان به مانند یک ساختمان است.شما می فرمایید که ما فورا با مشاهده ساختمان متوجه مبداء عقل و شعوری که در ساختن آن به کار رفته می شویم.شما برای اینکه این ادله و یا گذاره را مطرح کنید.متوصل شدید به تمثیل و یا استقرا (اگر اشتباه می کنم تصحیح کنید)ولی من احساس می کنم این روش به جا و صحیح نیست.ما می توانیم بگوییم که این دنیا علتش با بی شعور بوده، ولی در این دنیا ساختمان ها برای ساخته شدن نیاز به موجودی با شعور دارند.اگر می شود در این مورد یک صحبتی داشته باشید و نکته بعدی اینکه، من احساس می کنم که شما از مشاهده در واقع بهره بردید(مثل دانشمندان تجربی)و مثلا به دست ساخت های انسان اشاره کردید که فرمودید که دست ساخت های انسان می بینیم که مثلا با چه دقتی ساخته شده و با عقل و شعور ساخته شده و پس علت این دنیا هم باید با شعور باشد.در حالی که می شد که پدیده های دیگر طبیعت نگاه کرد و گفت که دنیا لزوما نیاز به علتی با شعور ندارد.مثلا شما یک انسان را نگاه کنید که چگونه ساختمانی به قول شما منظم دارد.حال ما می بینیم که این انسان در ابتدا یک قطره بیشتر نبوده که در رحم مادر رشد کرده.ایا در رشد و به سرانجام رسیدن این انسان از یک قطره اب، موجودی با شعور دخیل بوده؟؟کدام موجودی با شعور و با عقل و خرد و اندیشه آن یک قطره آب را گرفته و آب و غذا به آن رسانده و آن را به نوزاد شکل داده؟؟ما می توانیم به نوزاد و انسان نگاه کنیم و بگوییم که پس علت این دنیا هم لزوما نیاز به شعور ندارد.در این مورد هم لطفا یک کوتاه سخنی بگویید.البته اگر شما دقیق بفرمایید که اصلا اون اصل ادله از کجا آمده و آیا از مشاده حاصل شده، فکر می کنم اصلا نیازی به توضیح این مورد نباشد.
سلام مجدد...نمی دونم شما منظورتون از موجود چیه...چون بدیهی هست که سنگ و چوب و درخت، فاقد شعور هستند.حتی حیوانات.مورچه ای که لانه می سازد، آیا دارای شعور است؟تفکر و تدبر می کند؟
یا سنگی سخت و با لبه تیز رو فرض کنید که داخل یک رودخونه می افته بر اثر وزش باد و بعد در جریان رودخانه در پی کیلومتر ها مسیر رفته رفته گرد و مسطح می شه.آیا این سنگ توسط موجودی دارای شعور و با عقل و اندیشه و تفکر، به این شکل گرد و منظم در آمده؟کدام موجود با شعوری این سنگ را گرد کرده، رودخانه؟؟یا باد؟؟
سلام
چرا ذرات یک ماده از هم پراکنده نمیشوند ؟
چرا هر چیزی ترکیب خاصی پیدا می کند و آن ترکیب را حفظ کرده است ؟
چرا هر ماده ای درجه ی جوش و تبخیر خاصی دارد ؟
چرا پروتون های هسته به جای اینکه یکدیگر را دفع کنند در کنار هم جا خوش کرده اند ؟
علتش چیست ؟
آیا نیرو علت این رفتارها است ؟ مگر نیرو وجود خارجی دارد ؟
آیا نیرو متوجه میشود فلان جا باید فلان ترکیب را درست کند و فلان جا باید فلان ترکیب را نگاه دارد ؟
و .....
فعلا همین سوالات اما
با توجه به این سوالات
شما ضربه به دیوار می زنید و پاسخ میدهد.
شما دست ها را به هم میسایید و گرما می دهد
شما آب را می جوشانید و بخار میشود اما آیا ظرف آب نیز بخار میشود ؟
این ها هوشمندی نیست ؟
و....
شعور چیست ؟
اینکه در مقابل عملی خاص، عکس العملی متناسب با توان موجود، انجام بگیرد ؟
یا تنها شعور آن عکس العملی است که در مغز انجام گیرد ؟
آیا شعور را باید محدود به جسمی به نام مغز کرد ؟
آیا کامپیوتری که 2+2 را انجام می دهد شعور ندارد ؟
آیا آبی که در صد درجه جوش می آید شعور ندارد ؟
و ....
راه دوم فرمودید، حساب احتمالات است و مثال زدید.
********
کتابى است علمى، مطالب آن طبق شماره صفحه مرتبه شده و داراى 100 برگ است. اوراق آن را در هم ریخته و مخلوط سازید به طورى که شمارهها و مطالب به طور مشوش و نامنظمى قرار گیرند، اکنون کتاب را به دست شخص بیسواد یا نابینایى بدهید و خواهش کنید که آن را به صورت اول بازگرداند او نابینا است یا سواد ندارد و در هر حال نمىتواند شماره ورق اول را بخواند.....
******
خوب اگر در این مثال شما، فرد نا بینا به جای یک بار امتحان کردن.1000000000000000000000 بار امتحان کند، آنوقت چه؟؟آیا احتمال موفقیت هست؟؟
چه کس می داند؟؟چه کس می داند که شاید میلیارد ها میلیارد میلیارد و نزدیک به عددی بی نهایت، مشابه این دنیا آغاز نگرفتند و بر حسب احتمال یکی اینگونه بر نیامده؟؟ما به عینه عدد های بی نهایت را مشاهده می کنیم مثلا تنها در دانه شن 10 میلیارد میلیارد اتم موجود است.(حالا شما تصور کنید که پیراهنی که به تن داریم از چند از اتم تشکیل شده است)!
از ثانی، باید یک معیار دقیق داشته باشیم که حکم دهیم درصد اینکه این دنیا احتمالی به این شکل در آمده است چه مقدار است.قطعا نمی شود دنیا را به ساعت و یک بیت شعر و امثال اینها مقایسه کرد...باید احاطه نسبت کاملی به علوم و دنیا داشته باشیم تا حدس بزنیم احتمال اتفاقی به این شکل در آمدن دنیا، چه مقدار است.در حالی که ما احاطه ای بر دنیا نداریم.و احاطه ای بر دنیای های دیگر و فراسوی این دنیا نداریم(البته باید این نکته را در نظر داشت)یک نکته مهم اینکه لزوما همه اشیا و موجودات این دنیا را نباید لزوما بر سر احتمال دانست.همین که شرایط برای وجود و رشد انسان فراهم شد، دیگر معنی ندارد که بگوییم که این خود انسان بر سر احتمال و اتفاق است که انقدر منظم است.مثلا من مثال زدم، سنگی نا منظم و نا مسطح و تیز، به رودخانه می افتد و بر اثر برخورد با سنگ های بزرگتر و هر آنچه در مسیر راهش است، به سطحی صاف و جسمی گرد و تمیز تبدیل می شود، آیا می توانیم بگوییم که این سطح منظم بر سر احتمالات بوده و اتفاقی سنگ گرد و صاف و صیقلی شده؟؟خیر!در عین حال موجودی با شعور هم در کار نبوده!پس لازم نیست که ما همه این دنیا و تک تک اشیائش را از سر اتفاقی بخوانیم...و مثلا بگوییم که خوب به فرض انسان اتفاقی بود، پس گربه هم اتفاقی به این شکل منظم بوده؟؟خیر این سوالات صحیح نیست.بد نیست که اشاره به نظریه تکامل بکنم مثلا)
در این مورد نکته ای را بگویم
اگر ذرات اولیه ی جهان نسبت به هم لا اقتضاء باشند هرگز جهانی به وجود نمی آید. مگر اینکه کسی به آنها اقتضاء و حالت خاصی بدهد.
اگر شما داخل یک کیسه بیست عدد تیله بریزید که ده عدد تیله ی آبی و ده عدد تیله ی قرمز باشد.
و تیله های آبی و قرمز مثل آهن ربا یکدیگر را جذب کنند.
حال دست می برید و دو تیله ی چسبیده به هم را انتخاب می کنید آن دو تیله هم رنگ هستند یا دو رنگ ؟ ....
لذاست که تصادف کشک اندر کشک میشود ....
چرا ذرات یک ماده از هم پراکنده نمیشوند ؟چرا هر چیزی ترکیب خاصی پیدا می کند و آن ترکیب را حفظ کرده است ؟
چرا هر ماده ای درجه ی جوش و تبخیر خاصی دارد ؟
چرا پروتون های هسته به جای اینکه یکدیگر را دفع کنند در کنار هم جا خوش کرده اند ؟
علتش چیست ؟
آیا نیرو علت این رفتارها است ؟ مگر نیرو وجود خارجی دارد ؟
آیا نیرو متوجه میشود فلان جا باید فلان ترکیب را درست کند و فلان جا باید فلان ترکیب را نگاه دارد ؟
و .....
سلام مجدد.خوب همه اینها را ما فرض گرفتیم که علتی دارند!(علت العلل، یعنی همه منتهی می شوند به علت العلل)ولی بحث این است که آیا علت العلل شعور دارند و یا نه.شما می فرمایید که پروتون ها هم شعور دارند و می خواهید نتیجه بگیرید که پس همه موجودات شعور دارند.ولی فکر نکنم، آن شعوری که پروتون داراست مد نظر ما باشد.پروتون نه تدبر می کند و نه تعقل می کند و نه اندیشه می کند.تنها یک خاصیت دارد که که در مقابل الکترون، کشش دارد.آیا علت العلل هم همچین شعوری داشته.فرض کنید که یک موجودی است علت العلل، همچون پروتون، تنها کارش خلقت ماده است.نه تدبیر می کند و نه اندیشه و نه تعقل(یعنی شخصیت انسانی ندارد)مثلا بعضی می گویند، چرا قانون جاذبه و امثال قانون جاذبه را علت العلل نگیریم.فرق بین پروتون با خدایی که ادعا می شود، شخصیتی انسان وار دارد از زمین تا آسمان است.و من منظورم این است که چرا خدا شعوری به مانند شعور انسان باید داشته باشد و بعد بخشنده و مهربان و رزاق و از قبیل صقات را کسب کند.چرا شخصیتی انسان وار باید داشته باشد(یعنی اگر به فرض شما پروتون را هم دارای شعور بدانید، سوالی دیگر مطرح می شود)
چرا آن علت العلل را به مانند عنکبون که بدون تدبر و اندیشه و تعقل تاری را می زند و خانه ای می سازد، فرض نگیریم.چرا به مانند به قولی پروتون فرض نگیریم، چرا به مانند قانون جاذبه در نظر نگیریم.
و شرمنده.من منظورتون رو از پست بعدی متوجه نشدم
در این باب جای سخن بسیار است اما مهم ترین نکته این که از راه نظم موجود در طبیعت و موجودات طبیعی میتوان به وجود خداوند حکیم و مدبردانا هستی رسید. تمام رشتههای علوم ثابت میکند که در دنیا نظام معجزه آسایی وجود دارد که اساس آن، قوانین وسنن ثابت و غیر قابل انکار جهان هستی است.
تلاش و کوشش دانشمندان و احاطه به این قوانین، امکان میدهد که بشر از راز هستی پردهبرداری کند که در این مختصر فقط یک استدلال ساده از پرفسور ادموند کارل کورنفلد (استاد و محقق شیمی لاستیک و داروهای ترکیبی آلی و تکامل شیمی آلی) را میآوریم:
«پرفسور ادوین کانلین زیستشناس دانشگاه پرینستون غالبا میگفت: «احتمال پیدایش زندگی از تصادفات به همان اندازه است که در نتیجه حدوث انفجاری در یک چاپخانه، یک کتاب قطور لغت به وجود آید» من این بیان را بدون قید و شرط تأیید میکنم. من عقیده راسخ دارم که خدایی وجود دارد که جهان را خلق کرده و از آن نگهداری میکند... من خدا را خدایی (میدانم) که تمام کتب آسمانی از سوی وی نازل شده ودر آن کتاب خود را به عنوان خالق و صانع جهان به بشر شناسانده و راه مستقیم حقیقت را به او نشان داده است... من اجازه میخواهم تا از چگونگی تأثیر شیمی آلی که در تقویت ایمان من بسیار مؤثر افتاده شمهای بیان کنم. ما وجود یک حکمت عالیه را برای خلقت طبیعت قبول میکنیم، و الاّ باید بگوییم که این جهان و طبیعت که ما آن را ادراک میکنیم، فقط و فقط در نتیجه تصادف به وجود آمده است. برای کسی که شگفتیها و رموز و نظم و ترتیب شیمی آلی را مخصوصاً در اجسام زنده دیده است، تصور به وجود آمدن جهان در نتیجه تصادف بسیار دشوار و محال است. هر قدر ما ساختمان ذره را بیشتر مطالعه میکنیم و واکنشهای این ذرات را بیشتر زیر نظر قرار میدهیم به همان اندازه روشنتر درمییابیم که یک عقل کل، نقشه عالم طبیعت را طرح و با اراده و مشیت خود آن را خلق کرده است. این فکر نتیجه تجربه شخصی من است و غالب اوقات که در آزمایشگاه، میان اجسام بینهایت کوچک و فعل و انفعالات پیچیده و عجیب آنها کار میکنم، فکر عظمت و حکمت عالیه آفریدگار مرا مبهوت و متحیر میسازد.
فعل و انفعالات سلول حیوانی به قدری عجیب و پیچیده است که اگر کوچکترین انحرافی در آنها روی دهد باعث بیماری حیوان میشود. واقعاً عجیب است که سازمانی به پیچیدگی یک سلول حیوانی بتواند خود به خود به حیات و فعالیت خویش ادامه دهد. برای این کار حتماً وجود پروردگار فوقالعاده حکیمی ضرورت دارد. من هر قدر بیشتر در آزمایشگاهها به کار تجربی میپردازم، ایمانم راسختر و محکمتر میشود و نسبت به فکر و حال بعضی از همکاران بیدین خودم، در هر نقطه جهان که باشند، بیشتر میاندیشم. وضع آنها در نظر من معمایی شده است که چگونه با مشاهده این همه دلیل بارز، باز نمیخواهند به وجود صانع اقرار کنند. در حالی که یک ماشین ساده ساخت بشری طراح و سازندهای لازم دارد، چگونه ممکن است موجوداتی که هزاران مرتبه پیچیدهتر و عجیبتر از آنند، صانعی نداشته باشند.» (1)
سخنان این دانشمند، مربوط به برهان نظم است که به طورخلاصه نمیتواند یک مجموعه منظم حتی یک موجود بسیار کوچک به صورت تصادف و اتفاق به وجود آید، بلکه به سازنده و خالق حکیم و دانا تعلق دارد و پذیرش تصادف در خلقت آن قدر بی دلیل است که مانند پذیرش به وجود آمدن یک کتاب فلسفی و عملی دقیق با انفجار یک کارخانه چاپ کتاب.
برای توضیح بیشنر، به کتاب «اثبات وجود خدا به قلم چهل تن از دانشمندان» تالیف جان کلوور، ترجمه احمد آرام مراجعه کنید.
پینوشتها:
1. اثبات وجود خدا، ص 230 ـ 227.
http://www.askdin.com/thread50916.html
جمع بندی - 1
سوال :
علت العلل، با شعور یا بدون شعور، مسئله این است؟
پاسخ :
اجازه دهید بحث را از این جا شروع نمایم :
در هر گوشهاى از جهان پهناور، دستگاههاى منظم و سازمانهاى مرتب به چشم مىخورد، برنامه و حساب و قانون حتى بر کوچکترین اجزاء عالم حکومت مىکند و هر یک از این موجودات گوناگون چون لشکرى انبوه که به دستههاى مختلفى تقسیم شده باشند، با صفوف منظم و با هماهنگى شگرفى تحت فرماندهى واحدى به سوى مقاصد خاصى حرکت مىکنند. به عبارت دیگر: جهان هستى درهم و برهم نیست و همه موجودات و حوادث در یک خط سیر معینى سیر مىکنند. به عبارت سوم: یک نوع ارتباط و هماهنگى خاصى در میان تمام اجزاء و موجودات عالم هستى مشاهده مىشود که در اولین نظر محسوس است.
براى روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نکات زیر جلب مىکنیم.
1- بررسى اجمالى برخى از عظمت و نظم کرات و سیارات:
نیوتون منجم معروف، در نظریه معروف خود مبنى بر جاذبه عمومى مىگوید: قانون جاذبه عمومى به ضمیمه قوه «گریز از مرکز» بر تمامى سیارات حکمفرما است و در هر یک از اجرام بالا، این دو قوه به طور متعادل وجود دارد و از طرفى چون قوه جاذبه نسبت مستقیم با حجم دو جسم و نسبت معکوس با مجذور دو جسم دارد به همین دلیل وزن هر یک از سیارات متناسب با فاصله و سرعت سیر آنها است، بنابراین اگر تساوى بین این دو ناموس برقرار نبود یعنى مثلًا قوه جاذبه بیشتر از قوه دافعه مىشد، جسم بزرگتر، کوچکتر را به سوى خود جذب مىکرد و اگر قوه دافعه زیادتر مىشد سیارات تدریجا از مرکز خود دور شده نابود مىگردیدند. یعنى در اجرام سماوى این دو نیرو به طور متساوى حکمفرما است که اگر کوچکترین تخلفى روى دهد یعنى قوه جاذبه و یا نیروى گریز از مرکز کم و زیاد گردد و به طور کلى اگر سیارات فاصله یا حجم یا سرعت سیرى را که دست قدرت براى آنها تعیین کرده از دست بدهند وضع آنها به کلى به هم مىخورد و این خود یکى از مصادیق نظم در جهان بالا است.
حرکت سیارات یکى از شواهد بارز نظم است که روى یک حساب منظم و دقیقى به طور یکنواخت در حرکتند. به طورى که طى هزاران سال کمترین تغییرى در وضع آنها دیده نمىشود.
مسأله خسوف و کسوف هم از موضوعات قابل ملاحظه است، زیرا مىتوان وقوع آنها را از سالها قبل دقیقا پیشبینى کرد و این خود به خوبى حکایت مىکند که گردش کواکب چقدر منظم و دقیق است، به طور کلى در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه کسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مىگیرد. پس از گذشتن این مدت باز کسوف و خسوف در اوقات معین تکرار مىشود. یعنى در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبى، مشابه جریان قبل قرار مىگیرند.
2- نگاهى گذرا به نظم در کوچکترین ذرات عالم:
کوچکترین موجودى که تاکنون در دسترس علم بشر قرار گرفته «اتم» و اجزاء آن مىباشد. اتم که از شگفتانگیزترین موجودات جهان آفرینش است به قدرى ریز و کوچک مىباشد که حتى با نیرومندترین میکروسکوپهاى الکترونى که موجودات را چندین دههزار برابر بزرگتر نشان مىدهد قابل رؤیت نیست. ولى تنها، محاسبات علمى و ریاضى و آثار گوناگونى که ضمن آزمایشها روى شیشههاى عکاسى و مانند آن ظاهر مىشود،
بشر را به وجود این موجود حیرتآور پر از قدرت هدایت نموده است.
اتمها همان واحدها و مصالح ساختمان عظیم جهان ماده است که از به هم پیوستن آنها به طرزهاى گوناگون، اجسام و موجودات متنوع این جهان به وجود آمده است و به عبارت دیگر تمام اجسام و موجودات عالم طبیعت مجموعهاى است از اتمها و یک جسم بسیار کوچک که به زحمت به چشم دیده مىشود، در حقیقت از تراکم میلیونها اتم روى هم انباشته، به وجود آمده است.
ساختمان درونى اتم: اتم با آن همه کوچکى داراى اجزاء متعددى است که عمده آنها سه قسمت زیر است که آنها را به منزله ارکان اتم مىشود معرفى کرد:
«پروتون» که داراى بار الکتریکى مثبت است. «نوترون» که از نظر خاصیت الکتریکى خنثى است. «الکترون» داراى بار منفى بوده و گاهى به آن «نگاتون» هم گفته مىشود.
این اجزاء بىنهایت ریز به طور شگفتانگیزى ساختمان اتم را تشکیل دادهاند، به این ترتیب که پروتون و نوترون به طور اجتماع در مرکز قرار گرفته هسته اتم را تشکیل مىدهند و ذرات الکترونها هم در فاصلههاى معینى در اطراف هسته به سرعت سرسامآورى در گردشند.
دانشمندان، ساختمان اتم را به ساختمان منظومه شمسى و حرکت الکترونها را به حرکت دورانى سیارات تشبیه کردهاند، با این تفاوت که اگر تعجب نکنید سرعت سیر سارات اتمى به مراتب از سرعت سیر سیارات منظومه شمسى بیشتر است و چنانچه خواهیم دید، تعداد ذرات هسته و الکترونها و فاصله آنها و بالاخره مداراتشان در اتمها فرق مىکند.
ابعاد اتمها: پروتون که یکى از اجزاء هستهاى اتم است به اندازهاى کوچک است که هرگاه هزار میلیارد تا دههزار میلیارد از آنها کنار هم چیده شوند تازه طول این صف عجیب فقط یک سانتیمتر خواهد بود.
حجم یک اتم بیش از هزار برابر حجم یک پروتون مىباشد ولى تمام این حجم هم پر نیست و فاصله میان الکترونها و هسته که نسبت به حجم هسته بسیار وسیع مىباشد کاملًا خالى است و براى تصویر این فضاى عجیب کافى است بدانیم که اگر قطر یک اتم را یک کیلومتر فرض کنیم تنها یک متر آن به وسیله هسته و پروتون اشغال شده و الکترونها در فاصله یک کیلومترى به دور هسته گردش مىکنند و بقیه را یک فضاى خالى تشکیل مىدهد.
قسمت پر و اشغال شده اتمها نسبت به فضاى خالى آنها به قدرى ناچیز است که درست مانند جرم کره خورشید است در مقابل فضاى وسیع میان آن و دورترین سیارات و روى این حساب پیداست که قسمت مهم حجم اتم خلاء بوده و ماده اصلى بسیار کوچک است و به گفته «ژولیو» دانشمند معروف اگر فضاى خالى میان اتمهاى بدن یک انسان را از بین ببریم و تمام اجزاء اتمهاى آن را به وسیله مثلًا فشار فوقالعاده به هم بچسبانیم، همین بدن انسان به قدرى کوچک مىشود که به زحمت مىتوان آن را مشاهده کرد و عجیبتر آن که این جسم بسیار کوچک وزن اولیه خود را از دست نخواهد داد، یعنى وزن آن برابر با وزن بدن اصلى مثلًا همان 70 کیلوگرم خواهد بود.
از سریع هم سریعتر الکترونها که ذراتى سبکوزن و داراى بار منفى هستند و گرد هسته مرکزى اتم با سرعت سرسامآورى حرکت مىکنند در اتم هیدروژن که سادهترین اتمها است و داراى یک الکترون مىباشد سرعت سیر الکترون سه هزار کیلومتر در ثانیه است و در اتم اورانیوم که الکترونهاى متعددى دارد سرعت حرکت آنها به 164 و 201 کیلومتر در ثانیه مىرسد.
اکنون فکر کنید در این میدان بىنهایت کوچک موجودى با این سرعت عجیب، گردش کند چه وضعى به خود گرفته و در یک ثانیه چند مرتبه گرد مرکز خود باید طواف کند و چه مسافتى را بپیماید؟
با توجه به این بیان تصدیق خواهد کرد که سیارات شمسى هم با آن عظمت و سرعتى که دارد هرگز به گرد این الکترونهاى کوچک و ناچیز نمىرسد
تفاوت اتمها: سابق بر این گمان مىکردند که ساختمان تمام اجسام از عناصر اربعه: آب، باد، خاک، آتش ساخته شده و این چهار عنصر سازنده جهان مادى خود بسیط بوده قابل تجزیه نیستند. ولى در اثر تحقیقات و آزمایشات علمى معلوم شد که نه تنها «عناصر» منحصر به چهار نیست بلکه این چهار عنصر اساسا قابل تجزیه بوده و خود از عناصر بسیط دیگرى پدید آمدهاند.
از این عناصر تاکنون حدود 104 عنصر کشف شده که از حیث تعداد ذرات هستهاى و الکترونها با هم تفاوت دارند
و همین اختلاف است که تنوع اتمها را ایجاب کرده است.
به این معنى که این اجسام گوناگون با آن همه اختلافاتى که در خواص فیزیکى و شیمیایى دارند تفاوت و اختلافى جز در کم و زیاد تعداد الکترونها و پروتونها ندارند.
سادهترین اتمها، اتم هیدروژن است که فقط داراى یک الکترون و یک پروتون است تا مىرسد به اتم اورانیوم که در آن 92 الکترون «دیوانهوار» در مدارات متعدد دور هسته مرکزى (که داراى 136 تا 147 نوترون و پروتون مىباشد) در گردشند و بعد از عنصر اورانیوم عناصر دیگرى کشف شده که داراى الکترونهاى بیشترى هستند.
مطالعه در عالم «بىنهایت کوچک» اتمها درسهایى به ما مىآموزد که ما را به خداوند «بىنهایت بزرگ» راهنمایى کرده و به عظمت و قدرت و علم بىپایان او آشنا مىسازد.
در اینجا کافى است که ما چهار قسمت را که بیش از همه جلب توجه مىکند و هر کدام نمونه بارزى از علم و قدرت آفریننده اتم مىباشد مورد مطالعه قرار دهیم:
1- نظم اتمها: 104 عنصرى که تاکنون کشف شده همه داراى یک قاعده منظم و ترتیب مخصوصى مىباشد که تعداد الکترونهاى آنها به ترتیب از یک شروع شده تدریجا روز نقشه منظم و واحدى بالا مىرود. به طورى که توانستهاند تمام آنها را دستهبندى کرده و تحت یک جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم کنند.
2- تعادل نیروى جاذبه و دافعه: دو «بار» مخالف الکتریسیته همواره یکدیگر را جذب مىکنند، یعنى اگر یک جسم که حامل الکتریسیته مثبت است با دیگرى که داراى الکتریسیته منفى است نزدیک شود آن دو جسم به سوى یکدیگر حرکت کرده و همدیگر را در آغوش مىفرشاند و جرقهاى که باید نام آن را برق عشق گذارد جستن مىکند.
روى این حساب، الکترونها که داراى بار منفى و پروتونها که حامل بار مثبت هستند باید به فوریت یکدیگر را جذب کنند واین گردشهاى پرهیجان جاى خود را در دل اتمها به سکون مرگبارى بدهند. بدیهى است اگر چنین مىشد، جهان وضع دیگرى به خود مىگرفت. ولى هرگز چنین حادثهاى در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد و این، روى یک حساب کلى دقیق و پایدارى مىباشد که این تعادل عجیب و نظم شگفتانگیز را در درون اتم به وجود آورده است.
رمز این مطلب در این است که یک نظم و حساب معینى در اندرون اتم حکومت مىکند که نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعنى یک قوه دیگرى که در اثر گردش دورانى الکترونها به دور هسته تولید مىشود و آن را قوه گریز از مرکز مىنامند قوه جاذبه هسته مرکزى را تعدیل مىبخشد.
«قوه گریز از مرکز» که در اثر حرکت دورانى به وجود مىآید و قدرت آن متناسب با سرعت حرکت مىباشد، همواره جسم متحرک را از هسته مزبور به عقب مىراند و از طرفى هم هسته مرکزى با قوه جاذبه که در اثر نزدیکى دو «بار» الکتریکى تولید شده، الکترونها را به شدت به طرف خود مىکشاند.
اکنون فکر کنید که براى حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الکترونها به اندازهاى باشد که قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوى آن بوده باشد و اگر کوچکترین تجاوزى از این حد و قانون معین رخ دهد دستگاه اتم از کار خواهد افتاد، یعنى اگر کمى قوه گریز از مرکز زیادتر شود الکترونها به زودى فرار کرده و اتم تجزیه مىشود و اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزاء اتم به زودى به هم نزدیک شده و از کار خواهد افتاد و به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فکر کنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوقالعاده کوچک چه کار مشکلى است
3- نیروى فوقالعاده اتم: هسته اتم که از ذرات پروتون و نوترون تشکیل یافته است، داراى یک نیروى فوقالعاده عظیمى مىباشد که در دل هسته اتم نهفته است و به عبارت صحیحتر این ذرات چیزى جز «نیرو و انرژى متراکم» نیستند لذا وقتى این نیرو از هسته اتم آزاد مىشود تولید یک انرژى عظیم مىکند که آثار خارقالعادهاى به وجود مىآورد. ولى با این همه، این نیروى بزرگ به طور اسرارآمیزى در درون ذرات بىنهایت کوچک هسته اتم مهار شده و آزاد کردن آن به این سادگى و آسانى هم امکانپذیر نیست، بلکه براى این منظور احتیاج به ماشینهاى عظیم الکتریکى دارد.
حال فکر کنید اگر این دیو دیوانه به زودى مىتوانست زنجیر خود را پاره کرده و اتم را منفجر سازد چقدر زندگى در این جهان خطرناک و مشکل بود .
مطالعات این نکات توحیدى درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزى که در هر قسمت از آن به کار رفته و نیروى فوقالعادهاى که در دل آن نهفته است بدون شک ما را به یک منبع عظیم قدرت و علم که به وجود آورنده آن است راهنمایى مىکند.
راستى آیا ممکن است این همه دقایق و اسرار نظامى را که در وجود یک موجود بىنهایت کوچکى به کار رفته است معلول علل و عواملى دانست که کاملًا از آنها بىاطلاع و بىخبر مىباشد حتى به اندازه یک کودک دو ساله هم ازعقل و شعور بهره ندارد؟
پایه دوم: سازمانى با این نظم و دقت نمىتواند معلول تصادف و اتفاق باشد. یعنى یک سلسله علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد کرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حکیم ممکن نیست) چنین نتیجه مىگیریم که جهان داراى مبدئى دانا و توانا است که این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصى ایجاد کرده و رهبرى مىکند.
اکنون که اساس این استدلال اجمالًا روشن شد به توضیح کامل هر یک از دو مقدمه آن مىپردازیم و چون مطالب مقدمه دوم سادهتر و از طرفى هنگام مطالعه از مقدمه اول جلوتر است. ما هم ابتدا مقدمه دوم را اثبات مىکنیم و سپس به بحث در پیرامون مقدمه اول مىپردازیم.
چرا نظم حاکى از عقل و فکر است؟ براى رسیدن به این حقیقت که نظم همواره حکایت از یک مبدأ عاقل و متفکر مىکند دو راه در پیش داریم، از هر کدام میل داشته باشید مىتوانیم به مقصد برسیم ولى چه بهتر که هر دو راه را با هم جمع کنیم:
راه اول: همه مىدانیم که براى ساختن یک آپارتمان آبرومند، یک خانه معمولى از هرگونه مصالحى نمىتوان استفاده کرد. مثلًا مقوا و کاغذ و لاستیک براى این کار به درد نمىخورد، بلکه سنگ و چوب و آهن و سیمان ومانند آن لازم است و باز مىدانیم که این مصالح «با کمیت خاصى» به درد مىخورد و هر مقدارى از هر کدام باشد کافى نیست. حتما باید هر کدام به نسبت معینى باشند. این هم نیز مسلم است که مصالح مزبور هر کدام باید با «کیفیت خاصى» باشد تا مفید واقع شود. مثلًا اگر آهن به صورت «براده» و چوب به صورت قطعات خیلى کوچک در آید به هر مقدار هم که باشد کوچکترین فایدهاى براى این ساختمان نخواهد داشت.
از این بیان چنین نتیجه مىگیریم که براى هر ساختمانى «مواد مخصوص» با «کمیت مخصوص» با «کیفیت مخصوص» لازم است. بنابراین براى رسیدن به مقصود باید از میان تمام مصالح و مواد گوناگون فراوانى که در این جهان هست مواد مورد نظر را انتخاب نموده و جدا سازیم. همچنین باید توجه به مقدار و اندازه آن نیز داشته باشیم که کم و زیادى پیش نیاید و نیز کیفیت و چگونگى هر یک از مصالح را از میان تمام کیفیات موجود انتخاب کنیم و الا هرگز به منظور خود نائل نخواهیم شد. تازه از این سه مرحله که گذشتیم صحبت از «طرز ترکیب» این مصالح مختلف پیش مىآید که آنها را به صورت خاصى به هم پیوسته و ترکیب کنیم تا ساختمان مورد نظر به دست آید.
بدیهى است هر یک از این مراحل چهارگانه یعنى: انتخاب نوع مصالح، کمیت لازم، کیفیت مورد نظر، طرز ترکیب آنها به یکدیگر محتاج به یک مبدأ عقل و شعور است که آن را انجام دهد و بدون آن هیچ یک از این مراحل عملى نیست، تصادف کور و کر نمىتواند مصالح لازم و کیفیت و کمیت آن را انتخاب کرده و به طرز خاصى به هم ترکیب کند، از اینجاست که ما از مشاهده یک ساختمان فورا متوجه مبدأ عقل و شعورى که در ساختن آن به کار رفته مىشویم.
راه دوم حساب احتمالات: کتابى است علمى، مطالب آن طبق شماره صفحه مرتبه شده و داراى 100 برگ است. اوراق آن را در هم ریخته و مخلوط سازید به طورى که شمارهها و مطالب به طور مشوش و نامنظمى قرار گیرند، اکنون کتاب را به دست شخص بیسواد یا نابینایى بدهید و خواهش کنید که آن را به صورت اول بازگرداند او نابینا است یا سواد ندارد و در هر حال نمىتواند شماره ورق اول را بخواند. به منظور برداشتن همان ورق اول، ورقى را از میان آن اوراق پراکنده
برمىدارد، به امید این که همان ورق اول باشد، ناگفته پیداست که احتمال رسیدن او به این مقصد یک احتمال از صد احتمال است. این ورق را هر چه هست کنار مىگذارد، ورقى را به احتمال برگ دوم برمىدارد، احتمال درست از آب در آمدن آن یک احتمال در 99 احتمال است. بنابراین موفقیت او در قرار گرفتن شمارههاى 1 و 2 پشت سر هم تقریبا یک احتمال در مقابل ده هزار احتمال است یعنى: میان این ده هزار احتمال یک احتمال آن مطابق با واقع است و آن در صورتى است که در دفعه اول ورق اول و در دفعه دوم ورق دوم را برداشته باشد و همچنین اگر ورقى دیگر را به منظور برگ سوم بردارد احتمال موفقیت آن یک احتمال در 98 احتمال است، یعنى احتمال منظم شدن برگ اول و دوم و سوم تقریبا یک احتمال در مقابل یک میلیون احتمال است. پس احتمال موفقیت این شخص نابینا یا بیسواد در جمعآورى این کتاب و مرتب کردن آن یک احتمال از عددیست نامتناهى، یعنى تقریبا یک احتمالى است در برابر «عدد 1 که دویست صفر در سمت راست آن قرار داشته باشد»
مثال دیگر: فرض کنید شعرى در کمال فصاحت روى کاغذى نوشته شده این شعر یک مطلب اخلاقى را بیان مىکند و بسیار موزون و خوشقافیه و بالاخره مشمول کلیه مزایاى شعرى است و از طرفى داراى مضمون بسیار عالى است و چنین به نظر مىآید که مربوط به هزار سال قبل است. آیا هیچ کس احتمال مىدهد که این شعر نتیجه حرکات مدادى است که به وسیله دست یک بچه خردسال به قصد بازى انجام گرفته و بالاخره از روى اتفاق به وجود آمده است؟
یا این که فرض کنید لوحه بسیار زیبا و نقاشى شدهاى در یکى از حفارىها به دست آمده و کارشناسان و متخصصین فن آن را مربوط به دو هزار سال قبل تشخیص دادهاند آیا مىتوان احتمال داد که این لوحه در اثر چرخیدن ناموزون دست کسى که هیچگونه اطلاعى از اصول نقاشى نداشته به وجود آمده؟ بدیهى است که انسان از مشاهده این آثار پى مىبرد که شاعرى زبردست و با اطلاع از شعر و اخلاق و همچنین هنرمندى که کاملًا از فن نقاشى اطلاع داشته در سرودن آن شعر و ترسیم این لوحه دست در کار بودهاند.
بدن انسانى را در نظر بگیرید: فرض کنید این بدن داراى صد جزء است که با صد کیفیت تشکیل یافته که هر کدام از این اجزاء با یک حساب دقیق تنظیم و هر کدام به طور منظمى کار خود را انجام مىدهند، اکنون آیا احتمال به وجود آمدن این بدن با این کیفیت از روى تصادف و اتفاق، روى حساب احتمالات مساوى با صفر نیست؟ و آیا مىتوان این موجود منظم و صدها بلکه هزارها موجود دیگر را که در سازمان خلقت به چشم مىخورد به علل فاقد شعور و اراده نسبت داد؟
از دو پایه فوق نتیجه مىگیریم: این دستگاه شگفتانگیز با آن همه ریزهکارىهاى دقیق از روى «تصادف» به وجود نیامده است و احتمال پیدایش تصادفى آن مساوى با صفر است، بلکه وجودى عاقل و مقتدر که خود در هستىاش محتاج به غیر نیست جهان هستى را خلق کرده و اداره مىکند.
http://www.askdin.com/thread50916.html
جمع بندی - 2
سوال :
علت العلل، با شعور یا بدون شعور، مسئله این است؟
پاسخ :
در این باب جای سخن بسیار است اما مهم ترین نکته این که از راه نظم موجود در طبیعت و موجودات طبیعی میتوان به وجود خداوند حکیم و مدبردانا هستی رسید. تمام رشتههای علوم ثابت میکند که در دنیا نظام معجزه آسایی وجود دارد که اساس آن، قوانین وسنن ثابت و غیر قابل انکار جهان هستی است.
تلاش و کوشش دانشمندان و احاطه به این قوانین، امکان میدهد که بشر از راز هستی پردهبرداری کند که در این مختصر فقط یک استدلال ساده از پرفسور ادموند کارل کورنفلد (استاد و محقق شیمی لاستیک و داروهای ترکیبی آلی و تکامل شیمی آلی) را میآوریم:
«پرفسور ادوین کانلین زیستشناس دانشگاه پرینستون غالبا میگفت: «احتمال پیدایش زندگی از تصادفات به همان اندازه است که در نتیجه حدوث انفجاری در یک چاپخانه، یک کتاب قطور لغت به وجود آید» من این بیان را بدون قید و شرط تأیید میکنم. من عقیده راسخ دارم که خدایی وجود دارد که جهان را خلق کرده و از آن نگهداری میکند... من خدا را خدایی (میدانم) که تمام کتب آسمانی از سوی وی نازل شده ودر آن کتاب خود را به عنوان خالق و صانع جهان به بشر شناسانده و راه مستقیم حقیقت را به او نشان داده است... من اجازه میخواهم تا از چگونگی تأثیر شیمی آلی که در تقویت ایمان من بسیار مؤثر افتاده شمهای بیان کنم. ما وجود یک حکمت عالیه را برای خلقت طبیعت قبول میکنیم، و الاّ باید بگوییم که این جهان و طبیعت که ما آن را ادراک میکنیم، فقط و فقط در نتیجه تصادف به وجود آمده است. برای کسی که شگفتیها و رموز و نظم و ترتیب شیمی آلی را مخصوصاً در اجسام زنده دیده است، تصور به وجود آمدن جهان در نتیجه تصادف بسیار دشوار و محال است. هر قدر ما ساختمان ذره را بیشتر مطالعه میکنیم و واکنشهای این ذرات را بیشتر زیر نظر قرار میدهیم به همان اندازه روشنتر درمییابیم که یک عقل کل، نقشه عالم طبیعت را طرح و با اراده و مشیت خود آن را خلق کرده است. این فکر نتیجه تجربه شخصی من است و غالب اوقات که در آزمایشگاه، میان اجسام بینهایت کوچک و فعل و انفعالات پیچیده و عجیب آنها کار میکنم، فکر عظمت و حکمت عالیه آفریدگار مرا مبهوت و متحیر میسازد.
فعل و انفعالات سلول حیوانی به قدری عجیب و پیچیده است که اگر کوچکترین انحرافی در آنها روی دهد باعث بیماری حیوان میشود. واقعاً عجیب است که سازمانی به پیچیدگی یک سلول حیوانی بتواند خود به خود به حیات و فعالیت خویش ادامه دهد. برای این کار حتماً وجود پروردگار فوقالعاده حکیمی ضرورت دارد. من هر قدر بیشتر در آزمایشگاهها به کار تجربی میپردازم، ایمانم راسختر و محکمتر میشود و نسبت به فکر و حال بعضی از همکاران بیدین خودم، در هر نقطه جهان که باشند، بیشتر میاندیشم. وضع آنها در نظر من معمایی شده است که چگونه با مشاهده این همه دلیل بارز، باز نمیخواهند به وجود صانع اقرار کنند. در حالی که یک ماشین ساده ساخت بشری طراح و سازندهای لازم دارد، چگونه ممکن است موجوداتی که هزاران مرتبه پیچیدهتر و عجیبتر از آنند، صانعی نداشته باشند.» (1)
سخنان این دانشمند، مربوط به برهان نظم است که به طورخلاصه نمیتواند یک مجموعه منظم حتی یک موجود بسیار کوچک به صورت تصادف و اتفاق به وجود آید، بلکه به سازنده و خالق حکیم و دانا تعلق دارد و پذیرش تصادف در خلقت آن قدر بی دلیل است که مانند پذیرش به وجود آمدن یک کتاب فلسفی و عملی دقیق با انفجار یک کارخانه چاپ کتاب.
برای توضیح بیشنر، به کتاب «اثبات وجود خدا به قلم چهل تن از دانشمندان» تالیف جان کلوور، ترجمه احمد آرام مراجعه کنید.
پینوشتها:
1. اثبات وجود خدا، ص 230 ـ 227.