تا کی برای رسیدن به خواسته هایمان تلاش کنیم؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تا کی برای رسیدن به خواسته هایمان تلاش کنیم؟

سلام

میخواستم بپرسم ما تا چه زمانی برای رسیدن به خواسته هایمان باید تلاش کنیم ، چون ما در فرهنگ خودمون داریم ، بعضی اوقات که برای رسیدن به خواسته ای تلاش میکنیم و نتیجه نمیگیریم ، میگند لابد قسمت نیست که در این مسیر پیشرفت کنی و مثلا مثال هم میزنن که فلانی چقدر تلاش کرد به فلان خواسته اش برسه و بعد هم که رسید ، براش خیلی بد شد...

مثالی میزنم ، مثلا ما قصد ازدواج با دختر خانمی رو داریم ، که مثلا سه جلسه میریم خواستگاریش ، و پدر دختر خانم با بهانه های واهی جواب رد میده و یا اینکه سرموضوعات الکی کار بهم میخوره.. بعد مثلا اگر ما به جای سه جلسه، بیست جلسه بریم و بیایم ، احتمال جواب مثبت گرفتن هست ... حالا ایا باید بعد سه جلسه بی خیال بشیم و بگیم لاید قسمت نبود و مصلحت نیست این ازدواج ، یا که نه ؟ بیست جلسه و حتی شده سی جلسه بریم تا وصلت شکل بگیره؟

یا بفرض در کسب وکاری چندین بار شکست حاصل میشه ، ایا باید دست از تلاش برداشت و بگیم لابد خواست خدا نیست یا اینکه حتی شده دهها بار دیگه هم اون مسیر رو ادامه بدیم تا به نتیجه برسیم و بقول ناپلئون اینقدر شکست خورد تا راه و رسم شکست دادن رو اموخت؟

بطور کلی زمان دست برداشتن از تلاش چه زمانی هست ، و چطور در مسیر کاری میشه فهمید که این ناکامی ها خواست خدا و بخاطر مصلحت ما هست و بیخیال اون موضوع بشیم و یا اینکه این شکست ها پروسه طبیعی این روند هست/؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

پیرامون پرسش شما وقتی به منابع دینی مینگریم با سه واژه کلیدی پیوسته و فراوان برخورد میکنیم: تلاش، توکل و تحمل.

هم تجربه و هم بیانات دینی نشان میدهد که هر یک از این سه دارای سلسله مراتبی است؛

مثلا درباره توکل در روایتی آمده است:

التَّوَكُّلُ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ دَرَجَاتٌ‏ مِنْهَا أَنْ تَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ رَاضِياً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يَأْلُوكَ خَيْراً وَ فَضْلًا وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُكْمَ فِي ذَلِكَ لَهُ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِيضِ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ ثِقْ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا.
توكل كردن بر خدا درجاتى دارد: يكى از آنها اين است كه در تمام كارهايت به خدا توكل كنى و هر چه با تو كرد از او خشنود باشى و بدانى كه او نسبت به تو از هيچ خير و تفضّلى كوتاهى نمى كند و بدانى كه در اين باره حكم، حكم اوست، پس با واگذارى كارهايت به خدا بر او توكل كن و در آن كارها و ديگر كارها به او اعتماد داشته باش.
(الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 65)

یا درباره صبر و تحمل در روایتی آمده است:

الصَّبْرُ مَا أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْمٍ وَ لِقَوْمٍ مُرٌّ أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ لَا يَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع وَ خَضِرٍ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَ لَمْ يَشْكُ إِلَى الْخَلْقِ وَ لَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ‏ أَيْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَ صَبَرَ عَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَ مِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ تَعَالَى‏ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين‏.
صبر آنست که براى جمعى، آغازش تلخ است و پايانش شيرين مى‏شود، و براى جمعى ديگر، اول و آخر آن تلخ است. پس كسى كه وارد خط صبر مى‏شود و پايان و نتيجه آن را در نظر گرفته است، به طور مسلم از افراد صابرين بشمار رفته، و توفيق به دست آوردن نتيجه مطلوب صبر را پيدا خواهد كرد. و كسى كه توجه و نظر او به تلخى آغاز و ابتداى آنست، هرگز در مورد مصداق صبر قرار نگرفته و از راه صبر خارج شده است. و چون كسى مقام و منزلت را شناخت: هرگز راضى نخواهد بود كه در مقدمات و موجبات صبر توقف و تسامح ورزيده، و خود را آماده نسازد، خداوند متعال در قصه حضرت موسى و حضرت خضر (على نبينا و عليهما السلام) مى‏فرمايد: و چگونه مى‏توانى صبر كنى بر آنچه احاطه ندارى بر آن از جهت علم و آگاهى. (كهف/68) پس آن كسى كه روى كراهت و ناچارى صبر ورزيده، و در عين حال مراقبت كامل دارد كه شكايت و اظهار گله‏اى نكرده، و با اضطراب و جزع، باطن و اسرار خود را آشكار نسازد، او از صبركنندگان عمومى به شمار رفته، و از جهت نصيب و حظ مشمول فرمايش خداوند متعال خواهد بود كه مى‏فرمايد: و بشارت بده صابرين را (بقره/155) يعنى به بهشت و مغفرت و رحمت. و اما اگر از جان و دل از ابتلا استقبال كرده، و بدون كوچكترين اضطراب و زحمت و در مضيقه واقع شدن صبر نمايد، و با كمال اطمينان خاطر و آرامش دل و سنگينى و وقار ثبات و استقامت داشته باشد: از خواص صابرين محسوب گشته، و مشمول قول پروردگار متعال قرار خواهد گرفت:خدا با صابرين است.(بقره/153)
(مصباح الشريعة، ص: 186)

همچنین درباره تلاش و کوشش در روایتی میخوانیم:

قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ‏ وَ عَمَلُهُ [عِلْمُهُ‏] عَلَى قَدْرِ نِيَّتِه‏.
قدر و منزلت هر کس به اندازه همّت اوست و عمل (یا علم) او به اندازه نیت اوست.
(تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 93)

با توجه به این قبیل فرمایشات روشن میشود که هر کس بسته به درجه متناسب با ظرفیت وجودی خود باید تصمیم بگیرد که چه زمانی از تلاش دست بکشد؛ به عنوان مثال شخصیتی مثل امام خمینی که از روحیه صبر و توکل بالایی برخوردار بوده اند مثلا در ماجرای خواستگاری خویش همت مضاعفی هم دارد و به نتیجه آن هم راضی است اما فردی را در نظر بگیرید که از روحیه توکل و صبر پایینی برخوردار است. طبعا چنین کسی اگر هم در ازدواج با دختر خاصی پافشاری و تلاش کند ممکن است با شنیدن جواب رد با خدا و خلق خدا دشمن شود و با شنیدن جواب مثبت، مسئله سختی ازدواج در روابطش با آن دختر تاثیر گذارد و اینگونه دین و دنیای خویش را به مخاطره اندازد.

در مثال کسب و کار هم چنین است.

بنابراین در پاسخ سوال شما اجمالا عرض میکنیم:

زمان پایان دادن به تلاش و کوشش بسته به افراد و شرایط مختلف، گوناگون میشود. هر کس باید ظرفیت خود را در هر سه عنصر مهم: تلاش و توکل و تحمل بررسی کند و آنها را با مرز توحیدباوری و روحیه عبودیت خود بسنجد و تا جایی به تلاش و کوشش خویش ادامه دهد که توحیدباوری و روحیه عبودیت خویش را به مخاطره نیندازد.

در پناه حق

مولکول 68;715597 نوشت:
تا کی برای رسیدن به خواسته هایمان تلاش کنیم؟
سلام...سوال قشنگی بود... جوابت رو طبق مثالت بدم.. اینطوری میشه که تا وقتی که ازدواج نکرده...هر قوت ازدواج کرد متوجه میشی که با کوهی از زرشک برخورد کردی:khandeh!: اونوقت دیگه نمی خواد تلاش کنی.. اما یک تبصره هم داره...اگه دختره واقعا ازت بدش میاد ...تلاش هم کنی بهش برسی هم ارزشی نداره...عمری تنهایی بهتر از عشقی زورکیه......من خودم دقیقا بعد از 6 سال تلاش بدختری که علاقه داشتم و اون از من متنفر بود در نهایت گفتم....اگه انقدر از من بی زاری به خواستت احترام می ذارم و از زندگیت می رم بیرون...گفتم که عمری تنهایی به از عشقی زوری و خوار و ذلیل شدن.....امیدوارم تونسته باشم کمکت کرده باشم...و توصیه اخر این که بمشورت دیگران و بزرگان گوش کن اما اخر همون کاری رو کن که دلت می گه چون در این راه هیچ فردی عاقل تر از خود نیست چون کسی از دل تو خبر نداره...موفق باشی

طاها;723453 نوشت:
تا جایی به تلاش و کوشش خویش ادامه دهد که توحیدباوری و روحیه عبودیت خویش را به مخاطره نیندازد.

با سلام و تشکر بابت پاسخگویی جنابعالی
پاسخ جنابعالی رو چندبار مطالعه کردم ، اما در نهایت در همین خط پایانی شما تونستم جواب سوالم رو بیابم... اما مطلب برای بنده کمی ثقیل بود ... میشه در مورد اون جمله قرمز رنگ بیشتر توضیح بدید یعنی چه و اگر ممکنه چند مثال عینی هم ذکر کنید....

میخوام سوالم رو از یک منظر دیگه مطرح کنم
ببنید ما انسانها در مسیر رسیدن به اهدافمون ، قطعا با مشکلاتی و سختیهایی مواجه خواهیم شد... حالا عکس العمل افراد به دو شکل هست...

دسته اول که افراد بسیار مقاومی هستند اینقدر بر روی خواسته خود پافشاری میکنند که تا در نهایت به هدف خود برسند...

گروه دوم با برخورد با مانع ، با خودشون میگند لابد اون هدف قسمت ما نیست و از ادامه مسیر دست میکشند.... مثلا اقا پسری ، به دختر خانمی علاقه شدیدی داره ، اما به دلیل مخالتهای خانواده دختر خانم ، اقا پسر از اصرار بر ازدواج با اون دختر خانم دست نگه میداره و بی خیال دختر خانم میشه و میگه لابد اون دختر خانم قسمت من نیست... از قضا یکسال بعد ، اقا پسر خبر دار میشه که همون دختر خانم دچار بیمار بدی شده و فوت کرده... و در اونجا با خودش میگه ، اها ، گفتم که قسمت نبوده اون دختر ، چون اگر همسر من میشد الان از دست داده بودمش ... و بعد هم این پشتکار نداشتنش رو میچسبونه به خواست خدا ..... در صورتیکه اگر این اقا پسر از افراد گروه اول بود ، تا زمانیکه به اون دختر خانم نمیرسید از تلاش خودش دست برنمیداشت....

حالا تکلیف چیه؟ واقعا چه زمانی باید تسلیم قضا و قدر شد؟ چه زمانی باید دست از تلاش برای رسیدن به خواسته هامون برداریم؟ چطور بفهمیم اینکه به خواسته هامون هنوز نرسیدیم ایا خواست خدا اینطور هست و هیج وقت قرار نیست برسیم و بیخیال تلاش بشیم و زور الکی نزنیم یا اینکه هنوز ادامه بدیم .. و سوالاتی از این دست...

با تشکر.

مولکول 68;723891 نوشت:
حالا تکلیف چیه؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی و پوزش از تاخیر در پاسخگویی

قبل از هر چیز باید توجه داشته باشیم که اموری از قبیل تلاش، نیت و اراده خارج از چارچوب قضا و قدر الهی و در مقابل آن نیست بلکه بخشی از ساختمان قضا و قدر الهی درباره بندگان را تشکیل میدهد. اجازه دهید روی مثالی که خود زده اید تمرکز کنیم: خواستگاری و ازدواج.

فردی که به خواستگاری دختری میرود تا هر جا که اراده و تلاش و نیتش را به پیش برد و هر نتیجه ای که دست یابد همان قضا و قدر اوست.

آن آقا پسری که بر خواستگاری دختر مورد علاقه اش اصرار دارد و تا آنجا پیش میرود که به آن دختر میرسد و نیز آن آقا پسری که برغم علاقه به آن دختر پس از شنیدن جواب رد از اصرار دست میکشد، هر دو، در مدار قضا و قدر خود گام برداشته اند. حال اگر پسر اول در نیمه های راه از اصرار دست برمیداشت و اگر پسر دوم بر خواستگاری اصرار میورزید به هر نتیجه ای که میرسیدند همان قضا و قدر ایشان بود.

در یک جمله: تلاش و نیت و اراده انسان در شکل دادن قضا و قدر او تاثیر دارند پس نمیتوان بدون دلیل ، دست از تلاش کشید و نامش را تن دادن به قضا و قدر الهی گذاشت.

در حقیقت سوال شما را باید به این شکل مطرح نمود که:

نیتمان، اراده مان و تلاشمان باید چگونه باشد تا قضا و قدری خوب و سعادتمندانه برای خود رقم زنیم؟

پاسخ هم اینست:

حداقل
دو ملاک را باید در نظر گرفت:

اول: ظرفیت و توانایی خود را

دوم: توجه به شاخص توحیدباوری و عبودیت.

به مثال بالا باز میگردیم و در قالب آن توضیح میدهیم.

جوانی که به دختری علاقه مند است تا کجا برای رسیدن به آن دختر تلاش کند؟ با توجه به دو ملاک بالا عرض میکنیم:

اگر این جوان در خود میبیند که:

اولا: اصرار برای رسیدن به آن دختر در توان اوست یعنی مثلا خود این اصرار و یا شنیدن جواب منفی یا مثبت، شرایط روحی و خانوادگی و اجتماعی و تحصیلی و شغلی و... او به مخاطره نمی افتد،

و ثانیا: در این راه به شاخص خداباوری و بندگی خدا هم توجه دارد یعنی مثلا این اصرار از سر هوسبازی نیست بلکه سعادتمندی خود و او را در نظر دارد و نیز در این راه صبوری میکند نه اینکه مثلا با شنیدن جواب منفی به خدا و خلق خدا بدبین شود و یا ازدواج با این دختر را به قیمت از دست دادن دین خود بپذیرد،

در این صورت میتوان گفت این جوان مادام که معتقد است صلاح دنیا و آخرتش در ازدواج با این دختر است لازم است به تلاش خود ادامه دهد و هر جا که دید از مرز آن دو ملاک تجاوز میکند باید از تلاش دست کشد.

لازم به ذکر است برای تشخیص اینکه بر مدار ملاکهای یاد شده در حرکتیم یا خیر، گاه نیازمند مشورت با کارشناسان دینی و مشاوران متخصص در حوزه مورد نظر (مثلا ازدواج یا شغل یا...) هستیم.

در پناه حق

طاها;725897 نوشت:
اول: ظرفیت و توانایی خود را

با تشکر از شما جناب طاها که به این زیبایی موضوع رو واکاوی میفرمایید.

در مورد ملاک دوم که همان توجه به شاخص عبودیت هست زیاد جای سوال نیست گرچه رعایت همین موضوع و اینکه در برخی مراحل زندگی ، بقدری تشخیص سره از ناسره سخت هست و اینقدر تشخیص سخت هست که ایا الان این انتخابی که من میخوام بکنم ، منطبق بر رضایت خداوند هست یا خیر ... که خود همین مسله میتونه کلی انسان رو به چالش بکشه...

اما در مورد ملاک اول که شناخت توانایی و ظرفیتهای انسانی هست....
به نظر من بسیاری از ما، ظرفتیهای بسیار بالایی چه در زمینه مسائل مادی و چه معنوی داریم.... اما چون بالاترین ظرفیت هر فردی ، برای خودش نامشخص هست ... همیشه به یک ظرفیتهای پایین رضایت میدهیم و به اشتباه هم فکر میکنیم الان این نهایت ظرفیت و توان من است....

برای تفهیم این موضوع ، به سخنی از یک روانشناس غربی اشاره میکنم که در توصیف توانایی ها انسان ، جمله ای با این محتوی داره که " اگر یک فرد معلول قهرمان دوی صد متر جهان نشود جای تعجب دارد"..یعنی اینکه بقدری انسان ظرفیتهای بالایی داره که با تلاش و کوشش میتونه به هر درجه ای برسه و حتی با اغراق یک فرد معلول هم میتونه در رقابت دوی افراد سالم ، نفر اول بشه....

اما اگر برگردیم به سوال اصلی، مثلا میخوام از خودم یک مثالی بزنم...
مثلا من گاهی برام پیش میاد که مثلا ساعت هشت صبح باید به یک اداره برای انجام کاری رجوع کنم .. مثلا به دلیل تنبلی ، انجام این کار رو به ساعت 12 ظهر موکول میکنم و ساعت 12 به اون اداره رجوع میکنم... اتفاقا وقتی به اون اداره رجوع میکنم ، متوجه میشم مثلا رییس اون اداره که من باهش کار دارم ، از صبح اصلا به اداره نیومده و الان نزدیک ده دقیقه هست که به اداره اومده ،و بعد هم با خودم میگم چه خوب شد که سر صبحی تنبلی کردم و به اینجا نیومدم....

حالا فرض کنید ما در عالم ملائک هستیم و نگاهی از بالا به ادمها داریم... و مثلا اگر یک نفر برای رسیدن به یک هدفی ، نیاز باشه که صدبار شکست بخوره تا در نهایت به خواسته اش برسه... حال اگر همین انسان ، در هر مرحله شکست توقف کنه و طبق توضیح شما از خودش سوال کنه ، ایا من الان دلیلی دارم که در این مرحله دست از تلاش بکشم ، جوابش "بله " هست و میتونه برای خودش دلایلی جور کنه که اینقدر بزرگ هست که بیخیال ادامه مسیر بشه و از اونطرف هم ، به نظر من تحت هر شرایطی شاید در بیشتر از 90% شکستها ، باز هم بشه علیرغم تمام سختی ها و علیرغم تمام دلایل و توجیهات برای ادامه ندادن ،میشه باز هم مسیر رو ادامه داد.... اما نکته ای که هست اینه که گاهی اون بیخیال شدنهای الکی برای ادامه مسیر ، در نهایت به نفع فرد تموم میشه (مثل اون مثال ساده ای که در بالا از خودم زدم )و گاهی اون سرسختیهای زیاد برای رسیدن فرد به هدف ، به ضرر فرد تموم میشه ...حال شما این شرایط رو با این فرض در نظر بگیرید که برامون مثل روز روشن هست که هدفی که میخوایم بهش برسیم مورد رضای خداوند هست .. و از اون بدتر اینکه اگر حتی فقط شک داشته باشیم که ایا این هدف در مسیر عبودیت هست یا خیر که مشکلات تصمیم گیری دو چندان میشه....

راستش من دنبال یک فرمول هستم (با توجه به تمام توضیحات خودم و جنابعالی ) برای جواب این سوال که چطور در مراحل حساس زندگی ادامه بدیم یا ادامه ندیم ، انتخاب بکنیم یا انتخاب نکنیم .... و حتی به اعتقاد من ، بخاطر نوع فرهنگ و اعتقادات دینی که ما داریم ، بارها داستان شکست و ناکامی اطرافیانمون در مسیری که بودند رو شنیدیم و علیرغم اینکه جا برای تلاش و ادامه مسیر داشتن ولی اون مسیر رو رها کردن و بخاطر شکست مسیر رو تغییر دادند و بعد چیز بهتری عایدشون شده... و این ذهنیت در خیلی از ما شکل گرفته که اگر در زندگی شکست خوردیم این معنیش این هست که اون هدف "قسمت " ما نیست و یا "خواست خدا نیست" پس بیخیال بشیم.... و این نوع ذهنیت شاید باعث میشه که ما خیلی جاها تلاش نکنیم ... و حتی اگر ادامه هم بدیم ، همین ذهنیت که "لابد قسمت نیست که من اینقدر شکست میخورم" ، باعث میشه یک تلقین منفی همیشه در وجود ما باشه و همیشه فکر کنیم در مسیری خلاف خواست خداوند گام برمیداریم که قطعا همین موضوع ، باعث عملکرد منفی ما و در نتیجه نرسیدن ما به هدف علیرغم تلاشهای جسمی میشه.

نقل قول:
استش من دنبال یک فرمول هستم

با سلام

سوال قشنگی پرسیدید..

در کنار فرمایشات استاد گرامی ، نظر تجربی و شخصی خودم رو میخوام بگم.

فرمولی نداره..چون هر موضوعی حد و مرز خودشو داره .. در هر موضوعی بنا به ارزش و قدر اون موضوع باید تلاش کرد . مثلا برای ازدواج ، اگر مطمین هستید که شخص مورد نظر متناسب با ایده آل های شماست ، مبارزه کنید به شرطی که شخص مقابل هم بخواد اما بالفرض مادرپدر کمی سخت گیرانه عمل میکنن.

شما باید بسنجی موقعیت رو . من در میان اطرافیانم معروفم به با اراده و راسخ بودن . یعنی وقتی کاری رو شروع میکنم تا به سرانجام نرسونم نمیشینم . سمج و کنه :ok:

این روحیه من به این دلیله که تمرکزم رو میزارم روی موضوع نه روی جوانب اون.

دنبال فرمول ثابت نباش. اول تمام فکراتو بکن جوانب اونو در نظر بگیر و بعد تا انجامش ندادی دست برندار. خودتو درگیر افکاری مثل : "قسمت نشد ، خدا نخواست " نکن .. گاهی اینها وسوسه ای بیش نیست و ما قدرت تفکیک بین وسوسه ی شیطانی و ندای حقیقی رو نداریم . اگر هم زمانی کاری رو که انجام دادی باب میلت نبود ، هرگز به این فکر نکن که ای کاش این کارو نمیکردم و پشیمون نشو ، عبرت بگیر ولی پشیمون نشو. ممکن بود اگر تلاشتو نمیکردی برای همیشه غصه میخوردی که شاید اگر تلاشمو میکردم نتیجه میداد !!

نقل قول:
بعد هم با خودم میگم چه خوب شد که سر صبحی تنبلی کردم و به اینجا نیومدم....

این موارد گاهی اتفاق میفته ، دلیل بر تعمیم دادنش بر تمام موضوعات نیست.

ولی اینو مطمین باشید که نابرده رنج ، گنج میسر نمیشود ..

با عرض سلام به شما دوست گرامی

در پایان پست سابق عرض شد:

برای تشخیص اینکه بر مدار ملاکهای یاد شده در حرکتیم یا خیر، گاه نیازمند مشورت با کارشناسان دینی و مشاوران متخصص در حوزه مورد نظر (مثلا ازدواج یا شغل یا...) هستیم.

طبق این نکته کلیدی اگر درباره تشخیص ملاک دوم، خودمان از پس تشخیص برنیاییم طبعا باید از متخصصان و مشاوران بهره بگیریم یعنی همانطور که اهالی سیر و سلوک عرفانی برای اینکه در مسیر سیر و سلوک عارفانه دچار آفات نشوند از پیر و مراد بهره میبرند شخصی که میخواهد رفتاری در مسیر عبودیت و توحید داشته باشد لازم است از استاد اخلاق بهره ببرد و اینجاست که دامنه بحث از یک گفتگوی اعتقادی به یک بحث اخلاقی میکشد و لازم است از کارشناسان اخلاق بهره جست و با یاری او از چالشها گریخت.

همین نکته درباره تشخیص ظرفیتهای شخصی نیز صادق است یعنی ممکن است من گمان کنم توانایی بالایی دارم اما در مشورت با یک کارشناس به این نتیجه برسم که گرچه مثلا قدرت نه شنیدن در جریان خواستگاری را دارم و دعوا به پا نمیکنم اما قدرت تن دادن به لوازم آن را ندارم و دیر یا زود آثار آن در زندگی شخصی من بروز میکند یا مثلا ظرفیت خود را در این میبینم که قدرت انجام فلان شغل را دارم اما در سیر مشاوره روشن میشود اطلاعات من از آن شغل و بالا و پایینهایش اندک بوده است.

این مطلب اخیر ما را به نکته مهم دیگری رهنمون میشود و آن این که وقتی میگوییم «توانایی» باید آنرا با در نظر گرفتن روحیه تعبد همراه کنیم یعنی ممکن است از نگاه روانشناسانه ما قدرت فراوانی داشته باشیم اما از نگاه دینی نباید از این توانایی روانشناختی بهره برد زیرا آسیبهایی را برای روح دینی و عبودیت انسان ایجاد میکند.

بنابراین مصاحبت با کارشناس و مشاور در زمینه مورد نظر، خود بخشی از فرمول مورد نظر شماست.

نکته دیگر اینکه در مثال شما (رجوع به اداره) و توضیحات شما در ذیل آن اینطور برداشت میشود که گویا نگاه تک بعدی به نفع و ضرر دارید نه نگاه همه جانبه آنگونه که در پستهای سابق عرض شد یعنی نگاهی که تلاش و توکل و تحمل را در سایه روحیه عبودیت و توحید در نظر دارد.

شخصی که به نظر خود و کارشناسان و مشاوران لازم است به تلاش خود ادامه دهد و ضمنا نمیداند اگر دست از تلاش بردارد به چه نتیجه ای میرسد: خوب (همانطور که در مثال شما فرض شده است) یا بد؟ چنین شخصی اگر دست از تلاش بردارد (مثلا در رفتن به اداره سستی کند) حتی اگر به نتیجه خوشایندی هم برسد (اینکه رئیس اداره هم دیر آمده) در مسیر غیر عقلایی گام برداشته است و اصطلاحا ریسک کرده است. ضمن اینکه این دیر آمدن گرچه او را به مطلوب خود رسانده اما این امکان هم وجود دارد از بسیاری امور خیر دور کرده باشد مثلا اگر زودتر حرکت میکرد در اداره موقعیتی پیش می آمد که به یک یا چند نفر کمک هم بکند اما با این دیر آمدن از این خیر دور ماند و آنرا از دست داد؛ یا مثلا انتظار رئیس را کشیدن باعث میشد روحیه تحمل و بردباری او محک بخورد اما با این دیر آمدن، روحیه سستی و تنبلی را در خود محکمتر کرد و بسیاری نکات دیگر که در یک نگاه بالینی اخلاقی میتوان از آنها پرده برداشت.

در یک کلام، دست بر داشتن از تلاش معقول و منطقی حتی اگر به یک نتیجه خوشایند فرد هم برسد معلوم نیست این نتیجه به مصلحت کلی شخص (یعنی مصلحتی در کل هندسه زندگی دنیوی و اخروی او) باشد.

این نکته مهم در کلام بزرگانی از قبیل امام خمینی چنین بیان شده است: ما مکلفیم به انجام وظیفه نه نتیجه. معنای این کلام اینست که گرچه نتیجه تاثیر مهمی در انگیزه سازی برای تلاش انسان دارد اما آنچه مهمتر است خود تلاش برای رسیدن به آن نتیجه است خواه نتیجه حاصل شود یا خیر زیرا تاثیری که نفس همین تلاش در هندسه سعادت دنیوی و اخروی انسان دارد بیش از دستیابی به نتایج محدودی است که گاه مورد نظر ماست. این مطلب در مساله رضا به قضا و قدر به خوبی در آیات و روایات توضیح داده میشود.

در پایان، عرض سابق خود را تکرار میکنیم: مادام که دلیلی موجه برای دست کشیدن از تلاش نداریم (منظورمان از دلیل موجه آن چیزی است که در دایره فهم عقلائی و دینی، هر دو، موجه نامیده میشود) نباید شکستهای مکرر را بهانه «قسمت نبودن» دانست و از تلاش دست کشید؛ یعنی صرف شکست هرچند مکرر باشد دلیل موجهی برای دست کشیدن از تلاش نیست همانگونه که مشاهده سستی هایی که سرانجام به نتیجه دلخواه رسیده است نمیتواند به عنوان یک دلیل موجه بر سستی کردن و دست از تلاش کشیدن مطرح شود.

پس اگر به دنبال فرمولی هستید که پیشاپیش نشان دهد کجا سستی کن تا به نتیجه دلخواه برسی و کجا تلاشت را مضاعف کن، باید عرض کنیم چنین فرمولی تنها با وجود عنصر علم غیب ساخته میشود در حالی که توده ما انسانها از چنین علمی بی بهره ایم؛ چیزی که ما در اختیار داریم تخمین عقلائی نتایج است و دین نیز بر تن دادن به این نتایج تاکید دارد (رضا).

در پناه حق

موضوع قفل شده است