سردار شهید کریم جعفری

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سردار شهید کریم جعفری


شهید کریم جعفری در سال ۱۳۴۲ در روستای "عمارت" ار توابع شهرستان "صحنه" و در خانواده ای مذهبی و مستضعف متولد شد و از کودکی غم از دست ددادن پدر را تجربه کرد و پس از آن کمر همت بست تا بتواند جای خالی پدرش را با ادامه شغل کشاورزی پر کند و به همین دلیل نتوانست بعد از دوران ابتدایی به تحصیل بپردازد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود سن کم به سپاه پیوست و خود را وقف حفظ و حراست از انقلاب اسلامی نمود و بعد از گذراندن آموزشهای مربوطه راهی جبهه های مختلف شد و از آن هنگام حضوری مستمر در جبهه ها و عملیات ها علیه ضد انقلاب و دشمن بعثی عراق داشت وتلاش بسیاری را برای مقابله با دشمنان خدا و میهن اسلامی به انجام رساند و با وجود سن کم به دلیل رشادت و توان فرماندهی خدادادی که در وجودش نهفته بود مسئولیت های مختلفی به او واگذار شد که در تمامی انها با افتخار و تسلط توانست خدمات ارزنده ای را به سپاه اسلامی عرضه کند.
شهید جعفری در طول ۱۴ سال مبارزه با ضد انقلاب و دشمنان بعثی هیچ وقت احساس خستگی نکرد و به دلیل شجاعت بی نظیرفرماندهی گردان به وی محول شد.
به طوری که شهید و خانواده او بارها توسط ضد انقلاب مورد تهدید قرار گرفتند اما آنها خم به ابرو نمی آورد و تا آخرین قطره خون خود با کوردلان وطن فروش جنگید و در این راه جان خود را نثار انقلاب اسلامی کرد.
آخرین مسئولیت این سردار سرافراز اسلام مسئولیت اطلاعات و عملیات تیپ رزمی مستقر در کامیاران بود و او در این سمت توانست آنچنان ضد انقلاب وابسته را در تنگنا بگذارد که رادیو های حزب بعث مکررا به شجاعت این فرمانده دلاور اسلام اعتراف کردند.
شهید کریم جعفری چهل روز قبل از شهادت از مقام معظم رهبری فرماندهی کل قوا نشان افتخار مرزداران انقلاب را دریافت نمود و پس از مراجعت در تاریخ ۵/۳۰/ ۱۳۷۰در حالی که عازم منطقه اسلام دشت مریوان بود در جریان درگیری با ضد انقلاب مورد هدف واقع شد و به درجه شرف شهادت نائل امد.

برادر شهید جعفری :

هنگامی که این شهید نزد مقام معظم رهبری می رود امام خامنه ای به او میگوید تنت بوی شهدا را می دهد که این دیدار برات شهادتی بود که از ولی خویش گرفت که پس از مدت کوتاهی به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید.

همسر شهید جعفری:
روزی که شهید بعد از ۴۸ ساعت ماموریت به خانه آمد، بند پوتین هایش را باز کرد و از جای بند پوتینش خون جاری شد. من پرسیدم "آقا کریم چی شده ؟" ایشان پاسخ داد از زمانی که رفته ام بند پوتین هایم باز نشده و ۴۸ ساعت است که در حال موریت بر روی زمین ناهموار بوده ایم و شب آن روز همه فامیل ها را شام دعوت کرد و به همه گفت من میدانم که شهید خواهم شد فقط یک خواسته از شما دارم و آن این است که اجازه ندهید یک وجب از خاکمان به دست دشمنان بیافتد.

برادر زاده شهید جعفری :

شهید جعفری قبل از شهادتش به منزل ما آمد و خواست که یک لیوان آب به ایشان بدهم ما هم چون یخچال نداشتیم یک لیوان آب گرم به او دادم که شهید علت گرمی آب را پرسید و من درجواب گفتم که یخچال نداریم ایشان از شنیدن این حرف خیلی نارحت شد و گفت: "شما بچه کوچک دارید و نبود یخچال برای شما ایجاد مشکل میکند."

شهید جعفری یک روز قبل از شهادتش با وجود اینکه خودش هم بچه کوچک داشت و خانواده خود نیازمند به یخچال بود آن را با پیک برای ما فرستاده بود.

سرهنگ بهرام قیسوندی " یکی از هم رزمان شهید کریم جعفری است که هم اکنون مسئولیت خدمات رفاهی کارکنان لشکر۲۲ بیت المقدس سنندج را بر عهده دارد :

بنده در سال۶۶ در سپاه روانسر مشغول به خدمت بودم، حسن شهرت ایشان زبانزد همه بود تا اینکه در سال ۶۸ به سپاه کامیاران منتقل شدم و توفیق خدمت در گردان حضرت رسول (ص) سپاه کامیاران را پیدا کردم آن زمان ایشان فرمانده گردان محمد رسول الله (ص) کامیاران بودند که در سال ۶۹ فرمانده گردان حضرت رسول (ص) شدند.

رفتاربازیردستان
ایشان در موقع استراحت وغیر ضروری بعنوان یک نیروی بسیجی با زیر دستان رفتار می کردند در مواقع ضروری و حساس بعنوان یک فرمانده نظامی به تمام معنا انجام وظیفه می نمودند.

مردم داری و مردم یاوری

معمولا در روستاهای محور تابعه (گشکی) قبل از خطبه های جمعه برای مردم در مساجد صحبت می کردند و از اوضاع مملکت و منطقه صحبت می نمودند. بنده شاهد بودم که درحین جاده کشی به مناطق کوهستانی روستایی دستور به مهندسی وجاده کشی برای باغات اهالی روستا میدادند.

کمک مالی به مردم

بعد از شهادت ایشان گردان ما به محور اسلامدشت مآمورشد، حدود یک سال ازشهادت ایشان میگذشت که یک روز ازدژبانی گردان با اتاق فرماندهی تماس گرفتند و خبر مراجعه سه نفر شخصی را دادند چون فرمانده گردان (علی بامنشین) حضور نداشتند بنده به دژبانی رفتم و دیدم دو پیرزن و یک پیرمرد از اهالی روستاهای تابعه جویای فرمانده گردان قبلی هستند، می گفتند یک سالی است برادر جعفری به خانه ما سر نمی زند و کمک های مالی و نقدی ما قطع شده است، بعداً متوجه شدیم که ایشان هر چندوقت یکبار به خانواده های کم بضاعت سرکشی کرده و برای کمک به آنها برنامه هایی داشتند.
به همت کریم و همفکرانش در محورعملیاتی (گشکی) کامیاران پاسگاه عملیاتی و پایگاههای بسیج مردمی ایجاد شد ومردم با گرفتن اسلحه از بسیج، داوطلبانه از روستاهای محافظت می کردند.
مانند شیری می غریدو با فریاد روحیه می داد. فرمانده فرهنگی و تبلیغی با علما و روحانیون منطقه مرتبط بود، برای ترویج ارزشهای دینی و انقلابی و تبلیغ دین و تشویق مردم و نیروهای تحت الامر به دفاع از انقلاب اسلامی دریغ نداشتند ومردم را از خطر ضد انقلابیون آگاه میکردند. دشمن که از فعالیتهای او مطلع شده بودند کینه او را به دل گرفتند، دفاع از اسلام و انقلاب توجه گروهک های منحرف رانسبت به او بیشتر کرد و در صدد مقابله با او بودند ، رادیوهای گروهکها بارها تبلیغات سوء بر علیه ایشان میکردند و می خواستند که دست از سپاه و مواضع انقلابیش بردارد اما کریم با ایمان راسخ به اسلام و آرمانهای امام (ره) دست رد به سینه آنها زد و هزینه این ایمان و مقاومتش را هم که خونش بود هدیه کرد.

حسن معاشرت

شهید جعفری به مسایل دینی و آداب اجتماعی خیلی اهمیت می داد مخصوصاً نسبت به مردم اهالی روستاهای توابع خدمتی و نیروهای تحت الامرش در سلام کردن همیشه پیشی میگرفت و خدمت به مردم منطقه را وظیفه می دانست. وقتی که مرخصی می رفتند همه برایش دل تنگ می شدند.

ارزوی بزرگ

یک شب در جمع رزمنده ها در آسایشگاه نشسته بودیم و از هر دری صحبت می کردیم یکی از دوستان همرزم ما از برادر جعفری سوال کرد آرزویت بعد از اتمام جنگ عراق چیست؟ گفتند: دیدن امام؛ برای همین نامه ای به مسئولین سپاه می نویسم و از آنها میخواهم که همه ما را خانوادگی به دیدار امام ببرند. دست نیاز
بعد از فصل عملیات (پاییز) سفر زیارتی مشهد رفتند که چند روزی طول کشید. وقتی برگشتند، پرسیدم: از امام رضا (ع) چی خواستید؟ چیزی نگفتند؛ اصرار کردم؛ گفتند: چیزی را که خواستم فکر نکنم لازم باشد به کسی بگویم. دوباره اصرار کردم. گفتند: راستش از آقا امام رضا(ع) خواستم برنامه سفرم را درست کند، ناراحت شدم انگار ته دلم تکان خورد؛ گفتم: این حرفها را نزنید، حالا حالاها کردستان به شما احتیاج دارد. گفتند: نه من این را جدی از آقا خواستم. ایشان عاشق شهادت بودند. یک عاشق واقعی!

غرق در عشق

یکی دوماه قبل از آنکه شهید شود به کامیاران آمده بودند، یک شب توی مسجد به نماز جماعت ایستاده بودیم رکعت دوم قنوت جماعت تمام شد ولی برادر جعفری هنوز در حال قنوت بودند انگار یادشان رفته بود که در مجمع نماز ایستاده اند؛ نماز تمام شد ولی ایشان هنوز در حال خودشان بودند، کاملاً غرق در نماز بودند گویی که با کسی دارند حرف میزنند!! نمیدانم چطور بگویم انگار شهادتشان را طلب می کردند.

تجربه هوشیاری و استعداد

ایشان فردی با استعداد ، هوشیار و بسیار با تجربه بودند؛ به منطقه عملیاتی میره ده سقز مامور شده بودیم که غروب برای شناسایی منطقه رفتیم، قرار بود که شب هنگام برای کمین به روستای مورد شناسایی (کیله شین) مامور ببریم محل کمین و مناطق حساس را به من نشان دادند، اتفاقا همان شب در انجا با ضد انقلابیون درگیری داشتیم، بعد از درگیری دریافتم که چقدر با تجربه و با درایت اند، انگار علم غیب داشتند آنچه را برایم گفتند اتفاق افتاد بخدا قسم همانطور شد که ازقبل یرایم تشریح کرده بودند. در تمامی درگیری همانند شیر حمله می بردند و به همه نیرو میدادند.