خلافت عثمان

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خلافت عثمان

خلافت عثمان

گفتیم که عمر بعد از زخمی شدن شورایی شش نفره تشکیل داد متشکل از:‌عبدالرحمن بن عوف که رئیس جلسه بود- علی (ع)- عثمان – زبیربن العوام- طلحه و سعد بن ابی وقّاص . این شش نفر سه روز مهلت داشتند تا با رای اکثریت خلیفه را مشخص کنند.و اگر رای ها به تساوی تقسیم شد، هرکسی را که عبد الرحمن معین کند او خلیفه است . و اگر گروه دیگر قبول نکردند باید به قتل برسند . در این سه روز مذاکرات زیادی انجام شد و نتیجه بین علی(ع)‌وعثمان مردّد شد. عبدالرحمن بیشتر به خلافت عثمان تمایل داشت چراکه خود از بنی امیه بود . با این حال ابتداء‌ از علی (ع) پرسید: اگر با تو بیعت کنیم آیا حاضر می شوی به کتاب خدا و سنت رسول الله و به شیوة دو خلیفة‌ پیشین رفتار کنی؟
مسلماً‌اگر علی (ع) شرط را قبول می کرد. نه تنها دروغ گفته بود بلکه رسماً خلافت دو خلیفة پیشین را تایید می کرد. چیزی که آن را قبول نداشت و مهربان ترین همسر خود را در این راه فدا کرده بود. اگر علی (ع)‌ شرط را قبول می کرد فقط بر خودش ظلم نکرده بود بلکه حق و حقیقت را ذبح می کرد.با این اوصاف علی (ع) گفت :‌به کتاب خدا و سنت رسول الله(ص) عمل خواهم کرد.
عبدالرحمن همین سوال را از عثمان کرد و عثمان جواب مثبت داد و همة‌ شرایط را پذیرفت هرچند گذشت ایام نشان داد از همان روزهای اول، عثمان با قولی که در شورا داده بود خداحافظی کرد و طریقت خود را پیش گرفت .
اگر سیر تاریخ اسلام را از بعد از وفات پیامبر تا به اینجا دنبال کرده باشید. قطعاً به این نتیجه خواهید رسید که سنت رسول الله را تغییر دادند و به درستی به آن عمل نکردند شاید ماجرای شورای شش نفره این فاصله را از سنت نبوی بیشتر کرد در این شورا دو نکتة‌ مهم به چشم می خورد:‌

  • کاملاً آشکار بود که تعصبات قومی و قبیله ای که در زمان پیامبر(ص) خاموش شده بود، دوباره شعله ور شد. و اگر توجه کنیم می بینیم که در شورای شش نفره خبری از انصار نیست و همة‌ اعضا از قریش اند.
  • تشتت در روش تعیین خلیفه مشکلاتی را برای جامعة‌اسلامی به دنبال داشت از سقیفه تا شورای شش نفره،‌ سه خلیفه بر روی کار آمدند. اولّی با مشورت بین مسلمین و به اصطلاح اجماع اهل حلّ و عقد مشخص شد. خلیفة دوم از سوی خلیفة‌اول متعین شد. ونفرسوم با مشورت تنها یک گروه شش نفره مشخص شد. با بررسی این روند کاملاًمعلوم است که خلفای اول ودوم به روش خاصی پایبند نبودندو آن طور که صلاح می دیدند عمل می کردند. و گویا ابرازنظریه های این چنینی فقط برای ساکت و راضی نگاه داشتن اجتماع مسلمین بود. و شاید ابراز این نظریات برای به حاشیه راندن واقعیتی به نام واقعة به نام «واقعة غدیر» در طول تاریخ بود.
فتوحات مسلمین در زمان عثمان:

درزمان عثمان فتوحات اسلامی ادامه پیدا کرد و لشگریان اسلام در ایران و ارمنستان و از جنوب تا شاخ آفریقا و مقداری از اروپا پیشروی کردند در سمت روم تا مدیترانه رفتند و حتی یک بار معاویه تا نزدیکی قسطنطنیه رفت. در این بخش سعی می کنیم مهمترین فتوحات اسلامی را به صورت فهرست بیان کنیم:
25هجری: امپراتوری روم به اسکندریه حمله کرد اما با مقاومت مصریان و مسلمین روبرو شد و شکست خوردند.
27هجری: عبدالله بن سعد شمال آفریقا را مسخّر کرد و یکی از سرداران اسلام به نام عبدالله بن نافع به اندلس حمله برد.
28 هجری: معاویه از عثمان اجازه گرفت و در مدیترانه نیروی دریایی ایجاد کردو به قبرس حمله برد.
29هجری: استخر در ایران که یک با فتح شده بود دوباره بدست ایرانیها افتاد و در زمان عثمان دوباره مسلمین آنجا را فتح کردند.
30 هجری: لشگر اسلام ارمنستان را به سرزمین های خود ضمیمه کرد اما در قفقاز و در جنگ با خزرها شکست خوردند.
31هجری: یزدگرد پادشاه ساسانی در مرو بدست یک آسیابان کشته شد.

بررسی اوضاع خلافت در زمان عثمان:

عثمان در زمان جاهلیت یکی از بازرگانان بزرگ قریش بود و حتی بعد از اسلام آوردن زندگی خوب و راحتی داشت. عثمان داماد پیامبر(ص) بود و یکی از دختران او را به همسری داشت.او از قبیلة بنی امیه بود و همانطور که می دانیم بنی امیه وبنی هاشم از قبل از اسلام با هم همچشمی داشتند و دوقبیلة قدرتمند قریش بودند. بعد از وفات پیامبر(ص) سعی بر این بود که بنی هاشم را به نوعی بایکوت کنند تا توازن قدرت بین قبائل حفظ شود عمر در مورد خلافت بعد از نبی(ص) می گفت: پیامبر(ص) از بنی هاشم بود و اگر خلافت هم نزد بنی هاشم بماند،بنی هاشم بر سایر قبایل تکبر می کنند.
از سوی دیگر بنی امیه در طول تاریخ نشان دادند که هیچ چیز به اندازة قدرت و ثروت برای آنها مهم نیست و مابقی همه ابزاری است برای رسیدن قدرت و ثروت.
در جریان سقیفه بنی امیه موقعیت مناسبی برای تصاحب قدرت نداشت چون بزرگان بنی امیه از سرسخت ترین دشمنان اسلام بودند و از وجاهت لازم برای کسب کرسی خلافت برخوردار نبودند و شاید بتوان گفت در جریان سقیفه،تمرکز بر این بود که خلافت در قریش باقی بماند.اما در خلال خلافت ابوبکر و عمر، بنی امیه در متن حکومت اسلامی نفوذ کردند و برای خود پایه های قدرت را بنا کردند.
تا نوبت به خلافت عثمان رسید.اگرمجموعةخلافت عثمان را از سال 24 تا 35هجری مورد بررسی قرار دهیم . اگر بگوییم: عثمان در طول خلافت برای پیشرفت بنی امیه تلاش کرد نه برای اسلام، نا حق نگفته ایم . عثمان به محض اینکه به خلافت رسید بنی امیه را به قدرت رساند وتمام بدنة حکومت اسلامی را عوض کرد. ملاک در تعیین کاگزاران حکومتی، اصلحیت نبودبلکه ملاک این بود که از بنی امیه است یا غیر آن حتی سعد بن ابی وقّاص را از حکمرانی کوفه عزل کردو به جای آن ولید بن عُقبه بن ابی معیط را منصوب کرد. معروف است که فقط بصره در دست ابوموسی اشعری (که از طایفة قحطانی بود) مانده بود. مردی از بنی امیه به عثمان اعتراض کرد که آیا در میان شما بچه ای نیست که او را به حکومت بصره منصوب کنید؟ تا کی این پیرمرد می خواهد حاکم بصره باشد؟[1]
عثمان بعد از اینکه به خلافت رسید عموی خود حَکَم بن العاص (یکی از بزرگترین دشمنان پیامبر(ص)) و پسرعموی خود مروان بن حَکَم را به مدینه بازگرداند. این دو نفر در زمان رسول خدا از کفار سرسخت بودند و برای جاسوسی در مدینه زندگی می کردند پیامبر(ص) بر آنها لعنت فرستاد و آنها را از مدینه اخراج کرد. ابوبکر وعمر با اینکه در بسیاری مواقع اجتهاد خود را از سنت رسول الله اولی می دانستند اما به خود اجازه ندادندکه این دو نفر را به مدینه بازگردانند.
مروان بن حَکَم که پیامبر(ص) او را ملعون خوانده بود اکنون مشاور اعظم خلیفة مسلمین و همه کارة مملکت اسلامی شده است . و غنائم بی شمار اسلامی بین اشراف بنی امیه تقسیم می شود چنانکه عثمان یک بار خمس غنائم مصر را فقط به مروان بن حَکَم بخشید. در این شرایط کاملا معلوم است که بنی امیه به آرزوی خود رسیده وصاحب قدرت و ثروت بی کران شده است . بزرگان بنی امیه در جاهلیت از دین استفاده کردند تا به ثروت برسند و اینک اسلام را هم ابزاری می دیدند برای رسیدن شوکت و ثروت.
اینک نوبت به تفاخر بنی امیه بر سایر قبایل رسیده بود و بنی امیه در مجالس و محافل از برتری خود نسبت به سایر قبایل سخن می گفتند. رقابت های قبیله ای دوباره بر افروخته شد علاوه بر آن ظلم هایی که خلافت بر مردم بر مسلمین شهرهای بزرگ اسلامی گران آمد.گروه هایی در شهرهای کوفه، بصره مصر با این روش حکومت به مخالفت برخاستند. برخی از صحابة بزرگ پیامبر(ص) نیز اعتراض را وظیفة خود می دانستند. ابوذر در هر مجلس به خلافت عثمان اعتراض می کرد. عثمان او را به شام تبعید کرد. مردم شام که از ابتدای آشنایی با اسلام بنی امیه را حاکم بر خود دیده بودند. بانگرش جدیدی از اسلام آشنا شدند وگروهی دور ابوذر جمع شدند. معاویه از آیندة این روند ترسید و ابوذر را به مدینه بازگرداند اما ابوذر از اعتراضات خود دست بر نمی داشت . تا اینکه عثمان او را به رَبذه تبعید کرد و ابوذر در سخت ترین شرایط دار فانی را وداع گفت .

مخالفین در شهرهای کوفه، بصره و مصر بر شدت اعتراضات افزودند اما با مدینه کماکان آرام بود. در تاریخ اسلام مشهور است که سر دستة مخالفان شخصی به نام «عبدالله بن سبا» است که قبل از اسلام یهودی بوده، عبدالله بن سبا در تاریخ یکی از موارد طعن به مذهب تشیع است . معاندین می گویند تشیع را عبدالله بن سبا که در باطن یهودی بود پایه گذاری کرد.چیزی که در تاریخ نوشته اند این است که عبدالله بن سبا طرفدار ولایت علی بن ابیطالب(ع) بود و مردم را در مصر و دیگر شهرها، بر علیه عثمان تحریک می کرد.
امروز ما به برکت تحقیقات ارزشمند شخصی چون علامه عسگری(ره) می دانیم که عبدالله بن سبا ، افسانه ای بیش نیست و اصلا چنین شخصی با چنین خصوصیات وجود خارجی نداشته است بلکه حاصل خیال پردازی مورخی به نام «سیف بن عمرو»است که به انگیزه های مختلف دست به این کار کثیف زده و سعی کرد، تا تاریخ را به گونه ای دیگر به تصویر بکشد.بعد از او مورخین بزرگ چون طبری گرفته تا دوره معاصر به نقل از سیف بن عمرو پرداختند. و کار به جایی کشید که عبدالله بن سبا از مسلمات تاریخ اسلام شد[2].
ریشة مخالفتها عملکرد بد خلافت بود و گروه های معترض با اینکه چندین مرتبه تبعید شدند ولی دست از اعتراض برنداشتند و دامنة اعتراضات به مدینه کشیده شد.
در این میان مخالفین از چند جهت بیشتر تحریک می شدند یکی از طرف اشخاصی که در زمان عثمان منصب خود را از دست داده بودند مثل عمرو عاص که از حکومت مصر عزل شده بود و به شدت در پی برکناری عثمان بود. گروه دیگر کسانی که چشم در خلافت دوخته بودند مثل طلحه،زبیر و حتی معاویه . وگروه آخر اطرافیان خلیفه که با رفتار متکبرانه خود معترضین را بیشتر تحریک می کردند مثل مروان بن حکم که همیشه به دیگران فخر می فروخت و آنها را تهدید می کرد مروان می گفت ما حاضریم بین ما و شما شمشیر،داوری کند.
عثمان در مسجد و بر روی منبر از خود دفاع می کرد و این اعمال را حق خود می دانست. و کار بجایی رسید که معترضان از کوفه ، بصره و مصر به مدینه آمدند. در مدینه نیز معترضین زیاد شدند.همة آنها جمع شدند تا اینکه خلیفه تا توبه کند یا به قتل برسد . فضای مدینه مغشوش شد حتی روزی معترضین در مسجد به خلیفه ناسزا گفتند وعصای او را شکستند. عثمان به بزرگان شهر چون علی (ع) و محمدبن مَسلمه متوسل شد تا آنها واسطه شوند. علی(ع) مردم را به آرامش دعوت کردو قرار بر این شد که خلیفه از اعمال خود توبه کند و به جبران گذشته بپردازد و پیمان نوشتند. معترضین به سمت شهرهای خود به راه افتادند اما عثمان بعد از خروج شورشیان از مدینه به مسجد آمد و از عهدی که بسته بود نکول کرد وگفت مصریان چون فهمیدند که اشتباه کرده اند برگشتند. از آن سو مصریان در راه به قاصدی برخوردند که حامل نامه ای برای حکمران مصربود.مضمون نامه این بود که به محض رسیدن مخالفان به مصر آن ها را زندانی کنید و شلاق بزنید . شورشیان دوباره به مدینه بازگشتند و از شهرهای کوفه و بصره نیز همین کار را کردند. آنها این بار فقط استعفای عثمان از خلافت را خواستار بودند و او به هیچ وجه قبول نمی کرد. عثمان از شهرهای مختلف طلب لشگر و سپاه کرد.معترضان در مدینه سی روز را به مذاکره گذراندندو هر روز عثمان برای امامت نماز به مسجد می رفت و آنها غوغا ایجاد می کردند و حتی یک روز با سنگ و کلوخ به عثمان حمله کردند و عثمان بیهوش شد و او را به خانه بردند. شورشیان می دانستند که عثمان طلب لشگر کرده پس خانة عثمان را محاصره کردند و تصمیم گرفتند کار عثمان را یکسره کنند و آب را برخانة او بستند اما با میانجیگری علی (ع) به این کار پایان دادند.
اما بعد از 22 روز محاصره وارد خانه عثمان شدند و از او خواستند استعفا دهد اما او قبول نکردو فقط حاضر به توبه بود. سر انجام در حالی که عثمان قرآنی را به دست داشت او را در ذی الحجّه سال 35هجری کشتند.
عثمان در زمان وفات بیش از هشتاد سال سن داشت . وبعد از حادثه جنازة او را به صورت مخفیانه و شبانه به بقیع بردندو دفن کردند.

[1] تاریخ تحلیلی اسلام . جعفر شهیدی .ص 134

[2] رجوع شود به کتاب وزین عبدالله بن سبا نوشته علامه عسگری

موضوع قفل شده است