جمع بندی اثبات خداوند با استفاده از رابطه علت و معلول

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات خداوند با استفاده از رابطه علت و معلول

با سلام و‌ احترام
مدت زمانی هست که دانشمندا نظریه جدیدی ارایه کردند مبنی بر این که جهان از هیچ به وجود اومده و نیازی به یک خالق شخصی (خداوند واحد) ندارد. من خیلی در این موضوع فکر و تحقیق کردم به نظرم خداپرستان هم باید به همین نتیجه برسند! چون که اگر ما هم مخلوق خداوند باشیم بالاخره خدا ما رو از هیچ بوجود اورده و اگر علم به این نتیجه رسیده راه خطایی نرفته، تنها داستان باقی مونده اینکه ایا برای خلق از هیچ ایا فاعل (خداوندی) نیاز هست یا خیر دانشمندا میگن خیر ولی خداپرستان میگن باید برای خلق از هیچ هم فاعلی باشه اگر این گونه باشه و ما قبول نکنیم که ما میتونیم از هیچ بوجود اومده باشیم و خدا نیازه سوال اینه که پس خدا رو کی بوجود اورده؟ احتمالا میگید خدا قاعم به ذات هست و قبول خواهید کرد که خدا نیاز به خالق نداره خب در این صورت شما حرف دانشمندا رو خواهید زد که میگند جهان از هیچ آفریده شده(جهان قاعم بزاته) لطفا جواب من رو با حوصله بدهید سپاسگزارم

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام خدمت شما عضو جدید و گرامی انجمن
ورود شما به انجمن و به جمع علاقمندان به مسائل اعتقادی را تبریک میگویم.
انشاء الله که بتوانیم بهره کافی از مباحث را ببریم.

سوال شما، در حقیقت از دو سوال تشکیل شده است که لازم است هر دو به صورت مستقل مورد توجه قرار بگیرد.
سوال اول اینکه واجب الوجود چه موجودی است و چرا نیاز به علت ندارد؟
سوال دوم ایا این موجود قائم به ذات، همان عالمی که میبینیم نیست؟

در مورد این دو سوال، لازم است ابتدا سه مقدمه را مطرح کنیم و سپس سراغ اصل سوال برویم.

مقدمه اول: اصل علیت بیان کننده یک رابطه واقعی میان موجودات عالم است. مفاد این اصل این نیست که هر موجودی نیاز به علت دارد بلکه از یک رابطه واقعی پرده بر میدارد که برخی موجودات عالم به صورتی هستند که نمیتوانند بدون موجود دیگر بوجود آمده باشند.(1) این اصل به تنهایی دلیلی بر اثبات خداوند نیست بلکه بلکه پشتوانه بیشتر براهین اثبات خدا است.

مقدمه دوم: بر اساس یک تحلیل عقلی، وقتی موجودات را نسبت به وجود داشتن در نظر میگیریم، دو حالت بیشتر ندارند.
یا به این صورت هستند که وجود داشتن برایشان ضروری است و حتی نمیتوان فرض کرد که وجود نداشته باشند. این موجود، نه بودن برایش ضروری است(وگرنه واجب الوجود میشد و نه تنها نمیتوانست لحظه ای نباشد، بلکه حتی نمیتوانستیم فرض کنیم که یک لحظه نباشد)) نه وجود نداشتن(وگرنه وجود داشتنش محال میشد و اصلا نمیتوانست موجود شود.)
یا به این صورت هستند که وجود داشتن برایشان ضروری نیست و میتوان فرض کرد و تصور کرد که وجود نداشته باشند.
دسته اول را واجب الوجود مینامیم و دسته دوم را ممکن الوجود.(2)
واجب الوجود، از آنجا که وجود داشتن برایش ضروری است، قائم به ذات است؛ یعنی برای بودن نیازی به موجود دیگری ندارد.
اما ممکن الوجود، برای وجود داشتن، نیاز به علت دارد و تا علتش نباشد، نمیتواند به وجود بیاید.

مقدمه سوم: واجب الوجودی که در فلسفه اثبات میشود، همان خداوندی است که در ادیان از او سخن گفته میشود. پس اثبات واجب الوجود(یعنی همان موجودی که قائم به ذات است و نیازی به ایجاد کننده ندارد بلکه وجود داشتن برایش ضروری است و حتی نمیتوان فرض کرد که نباشد) به معنای اثبات خداوند است.

[=microsoft sans serif]ادامه دارد....
ـــــــــــــ
1. آموزش فلسفی، محمد تقی مصباح یزدی، تهران، نشر بین الملل، 1382، چاپ سوم، ج2، ص28
2. نهایه الحکمه، علامه طباطبایی، مرحله 4، فصل1

[=Microsoft Sans Serif] [=microsoft sans serif]حالب رمیگردیم به سوالاتی که مطرح شد[=microsoft sans serif]:
اما سوال اول:
براساس آنچه در مقدمه دوم گفته شد، عالم خارج را بررسی میکنیم.
از هر موجودی که دوست دارید در عالم خارج شروع میکنیم.
آن موجود یا از دسته اول است و وجود داشتن برایش ضروری است و یااز دسته دوم است.
اگر از دسته اول باشد که واجب الوجود اثبات شده است که بحث اثبات واجب الوجود تمام شد.
و اگر از دسته دوم است، از نحوه به وجود آمدنش سوال میکنیم.میپرسیم این موجود که ممکن الوجود است، یعنی به خودی خود نه وجود داشتنش ضروری است و نه وجود نداشتنش. یعنی اگر علتی در کار نباشد، اصلا نمیتواند به وجودبیاید.
حال از علت به وجود آمدنش میپرسیم.
علت او از سه حال خارج نیست:
یا خودش باعث به وجود آمدن خودش شده است.
یا موجود دیگری شبیه خودش(یعنی ممکن الوجود دیگری) او را به وجود آورده است.
یا موجود دیگری که از سنخ ممکنات نیست اورا به وجود آورده است.

حال اول باطل است؛ زیرا همان دور میشود و دور از نظر عقلی باطل است و عقل هر کسی در می یابد که دور باطل است زیرا بازگشت دور به تناقض است که بطلانش بدیهی است.
حالت دوم نیز باطل است؛ زیرا این فرض، همان تسلسل که آن هم باطل است، مگر در نهایت به موجودی از غیر ممکنات منتهی شود و در نهایت این سلسله علتها،واجب الوجودی قرار داشته باشد.
بنابراین برای توجیه موجود بودن موجوداتی که واجب الوجود نیستند تنها یک فرض باقی میماند. آن فرض نیز این است که واجب الوجودی مستقیما یابا واسطه آن موجود ممکن الوجود را به وجود آورده باشد.(3)

پس نمیتوان فرض کرد که در عالم ممکن الوجودها، موجودی باشد که نیاز به علت نداشته باشد و خود به خود به وجود آمده باشد.

این استدلال به نام وجوب و امکان معروف است و از قدیم الایام مورد توجه فلاسفه بوده است.
بنابراین استدلال، عالم وجود حتما از واجب الوجودی و ممکن الوجودهایی تشکیل شده است.

ــــــــــــ
3. اموزش فلسفه، ج2، ص367-369؛ اموزش عقائد، محمد تقی مصباح، تهران، نشر بین الملل، 1377،چاپ دوم، ص57-61

[=microsoft sans serif]اماسوال دوم:
سوال دوم این بود که درست است که عالم نیاز به واجب الوجوددارد، اما چرا این واجب الوجود و موجود قائم به ذات، خود عالم نباشد.
این سوال، فرض را بر قبول ضرورت وجود موجودی به نام واجب الوجودگذارده است و آنرا قبول کرده است اما مدعی است که این موجود ضروری همان عالم است.
برای پاسخ به این سوال نیز لازم است به مقدمه ای توجه کرد:

موجودی که واجب الوجود است، باید از همه جهت واجب الوجود باشد وهیچ نحوه نیازی در آن قابل تصور نباشد.
چون واجب الوجود، طبق فرض موجودی بود که قائم به ذات بود وموجود قائم به ذات نمیتواند هیچ نحوه نیازی داشته باشد وگرنه اگر حتی کوچکتریننیازی به موجود دیگری داشته باشد، خلف فرض قائم به ذات بودنش را مرتکب شده ایم.
به این دلیل که هر نحوه نیازی در یک موجود باشد، به معنای آناست که آن موجود در آن نیازی که دارد، محتاج به موجودی دیگر است. یعنی اگر آنموجود دیگر نباشد، نیاز موجود نیازمند برطرف نمیشود. و این بدان معناست که اینموجود نیازمند، قائم به ذات نیست و این خلف فرض قائم به ذات بودن این موجود است.
بعلاوه، گفتیم که در مورد واجب الوجود حتی نمیتوان فرض کرد کهیک لحظه نباشد تا چه رسد به اینکه وجود داشتنش ابتدا و انتهای زمانی داشته باشد. یعنی ببینیم که آن موجود از یک زمانی به وجود آمده و قبل از آن نبوده است.

با توجه به این مقدمه، حال می آییم سراغ عالم و بررسی آن.
هر جزیی از عالم که ملاحظه میکنیم، یا یک زمانی نبوده است و ماشاهد به وجود آمدن آن بوده ایم(مثل موجودات اطرافمان)، یا با تحقیقات علمی به اینرسیدیم که یک زمانی به وجود آمده و یک عمری ولو خیلی طولانی دارد(مثل خورشید) یاحداقل مادی بودنشان و قرار گرفت آنها در یک مکان خاص را میبینیم.
اینها همان ویژگی موجودات ممکن است وگرنه همانطور کهگفتیم، موجود واجب که نه نیازمند به زمان است و نه مکان و نه علتی که او را بهوجود بیاورد.
بنابراین، موجوداتی که در عالم طبیعت میبینیم، نمیتوانند واجبالوجود باشند و واجب الوجود، موجودی است از عالم ماوراء طبیعت.

موفق باشید.

با سلام بسیار ممنون از محبت شما. به نظر من از یک فرض نادرست نتیجه دلخواه گرفته شده " "مقدمه دوم: بر اساس یک تحلیل عقلی، وقتی موجودات را نسبت به وجود داشتن در نظر میگیریم، دو حالت بیشتر ندارندیا به این صورت هستند که وجود داشتن برایشان ضروری است و حتی نمیتوان فرض کرد که وجود نداشته باشند." " به نظرم تمامی خلقت ممکن الوجود است و حتی خیلی از چیزها میتونسته باشه و الان وجود ندارد! لطفا در مورد جمله بالا توضیح دهید. با تشکر

[=microsoft sans serif]

moin.asgharzade;716460 نوشت:
ه نظر من از یک فرض نادرست نتیجه دلخواه گرفته شده " "مقدمه دوم: بر اساس یک تحلیل عقلی، وقتی موجودات را نسبت به وجود داشتن در نظر میگیریم، دو حالت بیشتر ندارندیا به این صورت هستند که وجود داشتن برایشان ضروری است و حتی نمیتوان فرض کرد که وجود نداشته باشند." " به نظرم تمامی خلقت ممکن الوجود است و حتی خیلی از چیزها میتونسته باشه و الان وجود ندارد! لطفا در مورد جمله بالا توضیح دهید. با تشکر

باسلام
کدام فرض نادرست است؟ اینکه موجودات نسبت به بودن دو حالت عقلی بیشتر ندارند. این فرض که مشکلی ندارد و صرف یک فرض و تحلیل عقلی است نسبت به موجودات عالم خارج. البته این فرض اثبات نمیکند که به صورت مشخص مثلا کدام موجود ممکن الوجود است و کدام واجب الوجود.
ابتدا یک فرض عقلی مطرح میشود.
بعد، گفته میشود که بر این اساس، شما هر موجودی که در عالم خارج در نظر بگیرید، یا خودش باید واجب الوجود باشد یا اگر واجب الوجود نیست، حتما باید واجب الوجودی او را به وجود آورده باشد(که در متن استدلال گفته شد)
بنابراین، نه فرض نادرست است، و نه استدلال.
فرض که یک تحلیل عقلی بود.
استدلال نیز بر اساس همین تحلیل عقلی، به صورت یک قضیه مردد و مبتنی برفرض عقلی قبلی مطرح میشود: هر موجودی در عالم خارج، یا واجب است یا مستلزم واجب.

حالا کجای این استدلال ایراد دارد؟
لطفا دقیق بفرمایید.

بسیار ممنون
اینکه شما میگویید که هر موجودی یا ممکن الوجود است یا باید واجب الوجودی ان را بوجود اورده باشد. از نظر علمی جهان از هیچ بوجود امده که نیازی به خالق یکتا ندارد (کتاب طرح بزرگ استیون هاوکینز) بنابراین ممکن الوجودها نیازی برای بودن به واجبالوجود ندارند

moin.asgharzade;717475 نوشت:
ز نظر علمی جهان از هیچ بوجود امده که نیازی به خالق یکتا ندارد (کتاب طرح بزرگ استیون هاوکینز) بنابراین ممکن الوجودها نیازی برای بودن به واجبالوجود ندارند

جهان از هیچ به وجود نیامده. همیشه بوده.

توضیح
کتاب طرح بزرگ را خوانده‌ام. جهان‌شناختی است.
نویسنده‌ی آن استفان هاوکینگ شاید بزرگ‌ترین فیزیک‌دان عصر حاضر باشد. (با حفظ ارادت خدمت جناب ریچارد فاینمن).
اما
این نظر که جهان از هیچ به وجود آمده نظر شخصی نویسنده است.
تمامی مدارک خلاف این نظر را نشان می‌دهند.
این نظر از دید تمام دانشمندان دیگر مردود است.
حتی خود کتاب طرح بزرگ هم با خودش در تناقض است.یک جا می‌گوید از هیچ به وجود آمدیم.
جای دیگر می‌گوید از یک نقطه‌ی تکین با چگالی بی‌نهایت به وجود آمده.
حتی یک جا هم می‌گوید چگالی آن نقطه بی‌نهایت نیست. بلکه برابر جمع چگالی تمام جهان است.

نظر آخر را دانشمندان قبول دارند، اما قبول ندارند که زمانی این چگالی در یک نقطه فشرده شده بوده.
فرضیات جایگزین هم خیلی زیاد هستند:
1. شاید آغاز جهان از ذرات بی‌جرم اما دارای انرژی بوده باشد

2. شاید ابتدای جهان از در هم فرو ریختن و فشرده‌شدن جهان قبل و سپس انفجار آن حاصل شده باشد

3. شاید هر جهانی چندین جهان پس از خود را بزاید

حتی نظریات جایگزین هم داریم:
1. شاید جهان ما از فرو ریختن جهان قبل در یک سیاه‌چال عظیم و ورودش به محیطی جدید از یک سفیدچال عظیم رخ داده. مثل آبی که در حالت چرخیدن از سینک دستشویی پایین می‌رود. فایده‌ی این دیدگاه در نظر گرفتن چرخش موجود در جهان است

2. شاید جهان ما تصویری سه بعدی بر افق رویداد سیاهچالی چهار بعدی باشد. پشتوانه‌ی ریاضی این توصیف بسیار دقیق است.

3. شاید بهتر باشد ابتدای جهان را به جای یک ذره‌ی چگال به صورت یک موج چگال فرض کنیم. این نظریه چهار، پنج تا مدرک دارد

می بینید که در هیچ یک از این دیدگاه‌ها جهان از هیچ پدید نیامده است.

بنده یک گزاره‌ی علمی جایگزین برای شما دارم که از نظر مدرک محکم‌ترین گزاره‌ی اثبات شده تا به امروز است. اگرچه خالی از ایراد عقلی و فلسفی نیست:
ماده نه به وجود می‌آید و نه از بین می‌رود.

[=microsoft sans serif]

moin.asgharzade;717475 نوشت:
از نظر علمی جهان از هیچ بوجود امده که نیازی به خالق یکتا ندارد (کتاب طرح بزرگ استیون هاوکینز) بنابراین ممکن الوجودها نیازی برای بودن به واجبالوجود ندارند

سلام
دوست عزیز
اولا: ما باید از یک سری پیش فرض شروع کنیم، چون بحث ما که از ابتدای هستی شناسی نیست. دقیقا خیلی از مبانی را در پشت سر خود دارد.
یکی از این یپش فرضها، علیت است. توضیح اینکه:
اگر دقت کرده باشید، در ترسیم فرض عقلی گفتم که موجوات در یک تقسیم عقلی ثنایی بر دو نوع هستند. یا واجبند یا ممکن.
موجود ممکن الوجود، تعریف دارد و واجب الوجود هم تعریف دارد.

اگر موجودی نبوده و به وجود آمده(که مطابق ادعای شماست) پس بر اساس علیت، باید علتی داشته باشد.
بی علت که نمیتواند باشد. چون فرض کردید از هیچ به وجود آمده است. به وجود آمدن(یعنی نبودن و بعد بود شدن) با علت نداشتن خود متناقض است.
اما علتش چیست و کیست؟
خودش که نمیتواند باشد؛ چون مستلزم دور است و دور از نظر عقلی باطل است.(چون علت باید قبل از معلولش باشد. حال اگر موجودی بخواهد علت خودش باشد یعنی باید قبل از به وجود آمدن خودش(به عنوان معلول)، موجود باشد(به عنوان علت) و این یعنی هم هست و هم نیست)
ممکن الوجود دیگری هم نیست؛چون مستلزم تسلسل است و تسلسل در سلسله علتها محال است. ( زیرا خود آن علت نیز نیاز به علت دارد و آن علت دوم هم خودش نیاز به علت دارد و همینطور این روند ادامه دارد، و از انجا که تا علت نباشد، معلول محقق نمیشود. پس هیچ موجودی در این فرض به وجود نمیآید)
پس باید موجودی که واجب الوجود است، علت باشد که همان فرض ماست.

ثانيا: از هیچ یعنی چه؟
یعنی از علتی به نام هیچ؟
یا از هیچ ماده ای؟
یا از هیچ هدفی؟
اگر اولی منظور است، دو اشکال دارد: هیچ که چیزی نیست تا ممکنات بخواهند از طریق او به وجود آمده باشند. اگر از هیچ، یعنی هیچ علتی در کار نیست نه اینکه علت هست و آن علت، هیچ است، مستلزم عدم قبول علیت است که خلاف توافق اولیه است که قرار شما هم اثبات بر اساس علیت بود و این یعنی پیش فرض علیت را قبول دارید یا حداقل فرض میکنید که صحیح باشد.

اگر دومی منظور است، این که خلاف مدعای همین فیزیکدانان است. زیرا انفجار بزرگ و بینگ بنگ، نمیگوید هیچ ماده ای در کار نیست بلکه میگوید یک ماده بوده که با انفجار ذاتی و درونی، بزرگ و بزرگتر شده است. با این حال، دخلی به بحث ما و اثبات خدا به عنوان واجب الوجود ندارد، بلکه به شیوه خلقت ربط می یابد و اینکه (اگر این فرض و فرضیه درست باشد) موجودات را مستقیما خلق نکرده است بلکه فقط ماده اولیه جهان را خلق کرده است.

اگر سومی است، ربطی به بحث ما ندارد ولی مشکلش این است که با فرض وجوب وجود که مستلزم کمال از تمام جهات است سازگار نیست.(چون بی هدفی با کمال منافات دارد)

با سلام
همان طور که خداوند نیاز به علت ندارد به وجود امدن هم نیاز به علت ندارد چرا شما اینکه خدا بی علت وجود داشته رو قبول میکنید ولی اینکه از هیچ میتونه بی علت چیزی بوجود بیاد نه
البته در قران کریم نوشته ما شما را از هیچ افریدیم پس از انجایی که اراده خدا در راستای علم دیده و ازمایش نمیشود بنابر این دانشمندا حق دارن که بگن ما از هیچ بوجود اومدیم
دلیل دیگه ای که برای نقض رابطه علت و معلول دلرم اینه که اگه قبول دارید زمان هم خلق شده است و اینکه زمان در لحظه بیگ بنگ متولد شده و چون زمان ای قبل از بیگ بنگ نبوده علت و معلول هم وجود ندارد چون علت باید معلول را در زمان قبل از اون‌بوجود اورد
اصلاحی که استیو بکار برده گفته که جنوب تر از نقطه جنوب کره زمین چیست؟! جواب هیچ است مثل مساله زمان
من از بحث قصد ندارم که بگم خدا نیست بلکه انتقادم به رابطه علت و معلول است که حتی طبق ایات قران زیر سوال میره ولی باز شما اصرا ر دارید میشه خداوند رو از این راه اثبات کرد که اگه موفق بشید قران رو زیر سوال میبرید چون میفرماید ما شما را از هیچ افریدیم و اراده خداوند هم در هیچ ازمایشگاهی دیده نخواهد شد
با تشکر

armandaneshjoo;717590 نوشت:

جهان از هیچ به وجود نیامده. همیشه بوده.

توضیح
کتاب طرح بزرگ را خوانده‌ام. جهان‌شناختی است.
نویسنده‌ی آن استفان هاوکینگ شاید بزرگ‌ترین فیزیک‌دان عصر حاضر باشد. (با حفظ ارادت خدمت جناب ریچارد فاینمن).
اما
این نظر که جهان از هیچ به وجود آمده نظر شخصی نویسنده است.
تمامی مدارک خلاف این نظر را نشان می‌دهند.
این نظر از دید تمام دانشمندان دیگر مردود است.
حتی خود کتاب طرح بزرگ هم با خودش در تناقض است.یک جا می‌گوید از هیچ به وجود آمدیم.
جای دیگر می‌گوید از یک نقطه‌ی تکین با چگالی بی‌نهایت به وجود آمده.
حتی یک جا هم می‌گوید چگالی آن نقطه بی‌نهایت نیست. بلکه برابر جمع چگالی تمام جهان است.

نظر آخر را دانشمندان قبول دارند، اما قبول ندارند که زمانی این چگالی در یک نقطه فشرده شده بوده.
فرضیات جایگزین هم خیلی زیاد هستند:
1. شاید آغاز جهان از ذرات بی‌جرم اما دارای انرژی بوده باشد

2. شاید ابتدای جهان از در هم فرو ریختن و فشرده‌شدن جهان قبل و سپس انفجار آن حاصل شده باشد

3. شاید هر جهانی چندین جهان پس از خود را بزاید

حتی نظریات جایگزین هم داریم:
1. شاید جهان ما از فرو ریختن جهان قبل در یک سیاه‌چال عظیم و ورودش به محیطی جدید از یک سفیدچال عظیم رخ داده. مثل آبی که در حالت چرخیدن از سینک دستشویی پایین می‌رود. فایده‌ی این دیدگاه در نظر گرفتن چرخش موجود در جهان است

2. شاید جهان ما تصویری سه بعدی بر افق رویداد سیاهچالی چهار بعدی باشد. پشتوانه‌ی ریاضی این توصیف بسیار دقیق است.

3. شاید بهتر باشد ابتدای جهان را به جای یک ذره‌ی چگال به صورت یک موج چگال فرض کنیم. این نظریه چهار، پنج تا مدرک دارد

می بینید که در هیچ یک از این دیدگاه‌ها جهان از هیچ پدید نیامده است.

بنده یک گزاره‌ی علمی جایگزین برای شما دارم که از نظر مدرک محکم‌ترین گزاره‌ی اثبات شده تا به امروز است. اگرچه خالی از ایراد عقلی و فلسفی نیست:
ماده نه به وجود می‌آید و نه از بین می‌رود.


عزیزانم شما که میگید ماده ازلی هست خدا رو به راحتی زیر سوال بردید!!! احتمالا خدا نمیتونه جهان رو از هیچ بوجود بیاره درست میگم؟!

[=microsoft sans serif]

moin.asgharzade;718951 نوشت:
همان طور که خداوند نیاز به علت ندارد به وجود امدن هم نیاز به علت ندارد چرا شما اینکه خدا بی علت وجود داشته رو قبول میکنید ولی اینکه از هیچ میتونه بی علت چیزی بوجود بیاد نه

سلام
اينكه خدا نیاز به علت ندارد، زیرا اصلا علت داشتن خداوند، قضیه خود متناقض است و مستلزم خدا نبودن و واجب الوجود نبودنش است.

moin.asgharzade;718951 نوشت:
البته در قران کریم نوشته ما شما را از هیچ افریدیم پس از انجایی که اراده خدا در راستای علم دیده و ازمایش نمیشود بنابر این دانشمندا حق دارن که بگن ما از هیچ بوجود اومدیم

اولا: باید معنای آفرینش از هیچ را مشخص کنیم و در هر مورد ببینیم به چه معنایی است؟
ثانیا: اینکه اراده خدا قابل ازمایش نیست، یعنی چه؟
ثالثا: قابل ازمایش نبودن اراده خداوند(به هر معنایی که مد نظر شماست) چه ملازمه ای با ادعای دانشمندان دارد؟

moin.asgharzade;718951 نوشت:
لیل دیگه ای که برای نقض رابطه علت و معلول دلرم اینه که اگه قبول دارید زمان هم خلق شده است و اینکه زمان در لحظه بیگ بنگ متولد شده و چون زمان ای قبل از بیگ بنگ نبوده علت و معلول هم وجود ندارد چون علت باید معلول را در زمان قبل از اون‌بوجود اورد

این جمله "قبل از بینگ بنگ، زمانی نبوده است" خود متناقض است.
حادثه ای میتواند، قبل داشته باشد ولی زمان نداشته باشد.
اصلا حادثه یعنی از یک زمانی شروع شده، خب قبل از آن زمان، زمان بوده یا نه؟ اگر بگویید نبوده، این خود متناقض است و اگر بگویید بوده، نقض حرف شماست.

moin.asgharzade;718951 نوشت:
بلکه انتقادم به رابطه علت و معلول است که حتی طبق ایات قران زیر سوال میره

؟؟
شما قدری در مباحث سایت مطالعه کنید مطالبی که میفرمایید بارها در سایت مطرح و پاسخ داده شده است.
اگر سوال جدیدی باقی ماند در خدمت هستیم.

موفق باشید.

[=microsoft sans serif]

moin.asgharzade;718955 نوشت:
عزیزانم شما که میگید ماده ازلی هست خدا رو به راحتی زیر سوال بردید!!! احتمالا خدا نمیتونه جهان رو از هیچ بوجود بیاره درست میگم؟!

ازلی بودن عالم به معنای بی نیازی از علت نیست، بلکه به معنای شدت نیاز به علت و بی اندازه بودن زمان نیازمندی آن است.
بعلاوه، حادث بودن عالم به معنایی که متکلمان معتقدند، مبتلا به پارادوکس درونی است.

moin.asgharzade;718951 نوشت:
همان طور که خداوند نیاز به علت ندارد به وجود امدن هم نیاز به علت ندارد چرا شما اینکه خدا بی علت وجود داشته رو قبول میکنید ولی اینکه از هیچ میتونه بی علت چیزی بوجود بیاد نه

با سلام
استفاده از واژه دانشمندان صحیح نیست. صرفاً یک دانشمند یک فرضیه داده است و آن هم یک فرضیه شخصی که سایرین قبولش ندارند.
واژه «هیچ» بسیار سیاستمدارانه انتخاب شده است. منظور فیزیکی «هیچ» به صورت ساده سازی شده عرض کنم؛ یک میدان انرژی است. معنایش عدم نیست. منظور این است که بشود ذره تولید کرد. ازاین رو این «هیچ» اصلا ربطی به «عدم» ندارد بلکه در تعاریف علوم فلسفی،این«هیچ»ِ گفته شده توسط این فیزیکدان هم خودش ماده است.

موفق باشید

پرسش:
مدت زمانی هست که دانشمندا نظریه جدیدی ارایه کردند مبنی بر این که جهان از هیچ به وجود اومده و نیازی به یک خالق شخصی (خداوند واحد) ندارد. حال باتوجه به این نظریه،‌آیا خلق از هیچ هم نیاز به خالق دارد؟ اگر نیاز دارد،‌ پس خود خدا نیز نیاز به خالق دارد و اگر خدا را استثنا کنید، ما هم میتوانیم جهان را از شمول علیت استثنا کنیم؟

پاسخ:
[=microsoft sans serif]سوال شما، در حقیقت از دو سوال تشکیل شده است که لازم است هر دو به صورت مستقل مورد توجه قرار بگیرد.
سوال اول اینکه واجب الوجود چه موجودی است و چرا نیاز به علت ندارد؟
سوال دوم ایا این موجود قائم به ذات، همان عالمی که میبینیم نیست؟

در مورد این دو سوال، لازم است ابتدا سه مقدمه را مطرح کنیم و سپس سراغ اصل سوال برویم.

مقدمه اول: اصل علیت بیان کننده یک رابطه واقعی میان موجودات عالم است. مفاد این اصل این نیست که هر موجودی نیاز به علت دارد بلکه از یک رابطه واقعی پرده بر میدارد که برخی موجودات عالم به صورتی هستند که نمیتوانند بدون موجود دیگر بوجود آمده باشند.(۱) این اصل به تنهایی دلیلی بر اثبات خداوند نیست بلکه بلکه پشتوانه بیشتر براهین اثبات خدا است.

مقدمه دوم: بر اساس یک تحلیل عقلی، وقتی موجودات را نسبت به وجود داشتن در نظر میگیریم، دو حالت بیشتر ندارند.
یا به این صورت هستند که وجود داشتن برایشان ضروری است و حتی نمیتوان فرض کرد که وجود نداشته باشند. این موجود، نه بودن برایش ضروری است(وگرنه واجب الوجود میشد و نه تنها نمیتوانست لحظه ای نباشد، بلکه حتی نمیتوانستیم فرض کنیم که یک لحظه نباشد)) نه وجود نداشتن(وگرنه وجود داشتنش محال میشد و اصلا نمیتوانست موجود شود.)
یا به این صورت هستند که وجود داشتن برایشان ضروری نیست و میتوان فرض کرد و تصور کرد که وجود نداشته باشند.
دسته اول را واجب الوجود مینامیم و دسته دوم را ممکن الوجود.(۲)
واجب الوجود، از آنجا که وجود داشتن برایش ضروری است، قائم به ذات است؛ یعنی برای بودن نیازی به موجود دیگری ندارد.
اما ممکن الوجود، برای وجود داشتن، نیاز به علت دارد و تا علتش نباشد، نمیتواند به وجود بیاید.

مقدمه سوم: واجب الوجودی که در فلسفه اثبات میشود، همان خداوندی است که در ادیان از او سخن گفته میشود. پس اثبات واجب الوجود(یعنی همان موجودی که قائم به ذات است و نیازی به ایجاد کننده ندارد بلکه وجود داشتن برایش ضروری است و حتی نمیتوان فرض کرد که نباشد) به معنای اثبات خداوند است.

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]حال برمیگردیم به سوالاتی که مطرح شد[=microsoft sans serif]:
اما سوال اول:
براساس آنچه در مقدمه دوم گفته شد، عالم خارج را بررسی میکنیم. از هر موجودی که دوست دارید در عالم خارج شروع میکنیم. آن موجود یا از دسته اول است و وجود داشتن برایش ضروری است و یااز دسته دوم است.
اگر از دسته اول باشد که واجب الوجود اثبات شده است که بحث اثبات واجب الوجود تمام شد. و اگر از دسته دوم است، از نحوه به وجود آمدنش سوال میکنیم.میپرسیم این موجود که ممکن الوجود است، یعنی به خودی خود نه وجود داشتنش ضروری است و نه وجود نداشتنش. یعنی اگر علتی در کار نباشد، اصلا نمیتواند به وجودبیاید.
حال از علت به وجود آمدنش میپرسیم. علت او از سه حال خارج نیست:
۱- یا خودش باعث به وجود آمدن خودش شده است.
۲- یا موجود دیگری شبیه خودش(یعنی ممکن الوجود دیگری) او را به وجود آورده است.
۳- یا موجود دیگری که از سنخ ممکنات نیست اورا به وجود آورده است.

حال اول باطل است؛ زیرا همان دور میشود و دور از نظر عقلی باطل است و عقل هر کسی در می یابد که دور باطل است زیرا بازگشت دور به تناقض است که بطلانش بدیهی است.
حالت دوم نیز باطل است؛ زیرا این فرض، همان تسلسل که آن هم باطل است، مگر در نهایت به موجودی از غیر ممکنات منتهی شود و در نهایت این سلسله علتها،واجب الوجودی قرار داشته باشد.
بنابراین برای توجیه موجود بودن موجوداتی که واجب الوجود نیستند تنها یک فرض باقی میماند. آن فرض نیز این است که واجب الوجودی مستقیما یابا واسطه آن موجود ممکن الوجود را به وجود آورده باشد.(۳)
پس نمیتوان فرض کرد که در عالم ممکن الوجودها، موجودی باشد که نیاز به علت نداشته باشد و خود به خود به وجود آمده باشد.

این استدلال به نام وجوب و امکان معروف است و از قدیم الایام مورد توجه فلاسفه بوده است. بنابراین استدلال، عالم وجود حتما از واجب الوجودی و ممکن الوجودهایی تشکیل شده است.

[=microsoft sans serif]اماسوال دوم:
[=microsoft sans serif]سوال دوم این بود که درست است که عالم نیاز به واجب الوجوددارد، اما چرا این واجب الوجود و موجود قائم به ذات، خود عالم نباشد.
[=microsoft sans serif]این سوال، فرض را بر قبول ضرورت وجود موجودی به نام واجب الوجود گذارده است و آنرا قبول کرده است اما مدعی است که این موجود ضروری همان عالم است.

[=microsoft sans serif]برای پاسخ به این سوال نیز لازم است به مقدمه ای توجه کرد:
[=microsoft sans serif]موجودی که واجب الوجود است، باید از همه جهت واجب الوجود باشد وهیچ نحوه نیازی در آن قابل تصور نباشد. [=microsoft sans serif]چون واجب الوجود، طبق فرض موجودی بود که قائم به ذات بود وموجود قائم به ذات نمیتواند هیچ نحوه نیازی داشته باشد وگرنه اگر حتی کوچکتریننیازی به موجود دیگری داشته باشد، خلف فرض قائم به ذات بودنش را مرتکب شده ایم.
[=microsoft sans serif]به این دلیل که هر نحوه نیازی در یک موجود باشد، به معنای آناست که آن موجود در آن نیازی که دارد، محتاج به موجودی دیگر است. یعنی اگر آنموجود دیگر نباشد، نیاز موجود نیازمند برطرف نمیشود. و این بدان معناست که اینموجود نیازمند، قائم به ذات نیست و این خلف فرض قائم به ذات بودن این موجود است.
[=microsoft sans serif]بعلاوه، گفتیم که در مورد واجب الوجود حتی نمیتوان فرض کرد کهیک لحظه نباشد تا چه رسد به اینکه وجود داشتنش ابتدا و انتهای زمانی داشته باشد. یعنی ببینیم که آن موجود از یک زمانی به وجود آمده و قبل از آن نبوده است.

[=microsoft sans serif]با توجه به این نکته، حال می آییم سراغ عالم و بررسی آن.
[=microsoft sans serif]هر جزیی از عالم که ملاحظه میکنیم، یا یک زمانی نبوده است و ماشاهد به وجود آمدن آن بوده ایم(مثل موجودات اطرافمان)، یا با تحقیقات علمی به اینرسیدیم که یک زمانی به وجود آمده و یک عمری ولو خیلی طولانی دارد(مثل خورشید) یاحداقل مادی بودنشان و قرار گرفت آنها در یک مکان خاص را میبینیم. [=microsoft sans serif]اینها همان ویژگی موجودات ممکن است وگرنه همانطور کهگفتیم، موجود واجب که نه نیازمند به زمان است و نه مکان و نه علتی که او را بهوجود بیاورد.
[=microsoft sans serif]بنابراین، موجوداتی که در عالم طبیعت میبینیم، نمیتوانند واجب الوجود باشند و واجب الوجود، موجودی است از عالم ماوراء طبیعت.

[=microsoft sans serif]موفق باشید.
[=microsoft sans serif]ـــــــــــــ
۱. آموزش فلسفی، محمد تقی مصباح یزدی، ج2، ص28(
[=microsoft sans serif]تهران، نشر بین الملل، 1382، چاپ سوم،[=microsoft sans serif])
۲. نهایه الحکمه، علامه طباطبایی، مرحله 4، فصل1(قم،‌نشر اسلامی، ۱۴۲۲ق)
۳. آموزش عقاید، مصباح یزدی، ص۵۷-۶۱(تهران، نشر بین الملل، ۱۳۷۷ش)

موضوع قفل شده است