جمع بندی ممکن الوجود و نیاز به غیر

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ممکن الوجود و نیاز به غیر

سلام
در برهان امکان وجود یبان می شود که(اگر اشتباه بیان می کنم.تصیحیح بفرمایید لطفا)بیان می شود که، این دنیا و این ماده به ذات خود وصف ضرورت را ندارند.این دنیا بودنش با نبودنش برابر است.و ممکن الوجود خوانده می شود.خوب بعد بیان می شود که این ممکن الوجود برای اینکه وصف ضرورت پیدا کند و هست شود نیاز به علتی و یا موجودی غیر دارد. این ممکن الوجود که این دنیا باشد که حالا می بینیم که هست شد و به قولی وصف ضرورت پیدا کرده...پس موجودی بوده و یا علتی بوده از غیر که به این دنیا وصف ضرورت داده. این علت ها نمی تواند تا بی نهایت ادامه داشته باشد.و این چرخه بی نهایت علت ها باطل است.یعنی علت این دنیا خود علتی داشته باشد و علتش باز علتی و این تا بی نهایت نمی تواند ادامه داشته باشد.پس لازم است که این علت و معلول در جایی خاتمه پیدا کند.که خاتمه بخش این علت و معلول، موجودی است که بر خلاف این دنیا که ممکن الوجود بود و بالذات وصف ضرورت را نداشته.باید بالذات وصف ضرورت را داشته باشد و بالذات موجود باشد و به قولی واجب الوجود بالذات باشد و وصف ضرورتش را از غیر نگرفته باشد که آن خداست.این از برهان امکان وجود.

حال سوال بنده. این است که همان طور که در بالا اشاره کردم.در برهان وجود و امکان بیان می شود که :
این دنیا بودنش با نبودنش برابر است.و ممکن الوجود خوانده می شود.خوب بعد بیان می شود که این ممکن الوجود برای اینکه وصف ضرورت پیدا کند و هست شود نیاز به علتی و یا موجودی غیر دارد.
حال سوال اینکه این گذاره از چه رو بیان می شود.چرا و با چه برهانی و استدلالی گفته می شود که موجودی که بالذات وصف ضرورت ندارد، مصداقش همین دنیا، برای آنکه وصف ضرورت پیدا کند و هست شود، نیاز به علتی، غیر دارد و یا نیازی به موجودی دارد.چرا گفته نمی شود که بی هیچ علتی و بی هیچ وابسته به موجودی، خود به خود وصف ضرورت را پیدا می کند.

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صادق

پیروز;714031 نوشت:
سلام
در برهان امکان وجود یبان می شود که(اگر اشتباه بیان می کنم.تصیحیح بفرمایید لطفا)بیان می شود که، این دنیا و این ماده به ذات خود وصف ضرورت را ندارند.این دنیا بودنش با نبودنش برابر است.و ممکن الوجود خوانده می شود.خوب بعد بیان می شود که این ممکن الوجود برای اینکه وصف ضرورت پیدا کند و هست شود نیاز به علتی و یا موجودی غیر دارد. این ممکن الوجود که این دنیا باشد که حالا می بینیم که هست شد و به قولی وصف ضرورت پیدا کرده...پس موجودی بوده و یا علتی بوده از غیر که به این دنیا وصف ضرورت داده. این علت ها نمی تواند تا بی نهایت ادامه داشته باشد.و این چرخه بی نهایت علت ها باطل است.یعنی علت این دنیا خود علتی داشته باشد و علتش باز علتی و این تا بی نهایت نمی تواند ادامه داشته باشد.پس لازم است که این علت و معلول در جایی خاتمه پیدا کند.که خاتمه بخش این علت و معلول، موجودی است که بر خلاف این دنیا که ممکن الوجود بود و بالذات وصف ضرورت را نداشته.باید بالذات وصف ضرورت را داشته باشد و بالذات موجود باشد و به قولی واجب الوجود بالذات باشد و وصف ضرورتش را از غیر نگرفته باشد که آن خداست.این از برهان امکان وجود.

حال سوال بنده. این است که همان طور که در بالا اشاره کردم.در برهان وجود و امکان بیان می شود که :
این دنیا بودنش با نبودنش برابر است.و ممکن الوجود خوانده می شود.خوب بعد بیان می شود که این ممکن الوجود برای اینکه وصف ضرورت پیدا کند و هست شود نیاز به علتی و یا موجودی غیر دارد.
حال سوال اینکه این گذاره از چه رو بیان می شود.چرا و با چه برهانی و استدلالی گفته می شود که موجودی که بالذات وصف ضرورت ندارد، مصداقش همین دنیا، برای آنکه وصف ضرورت پیدا کند و هست شود، نیاز به علتی، غیر دارد و یا نیازی به موجودی دارد.چرا گفته نمی شود که بی هیچ علتی و بی هیچ وابسته به موجودی، خود به خود وصف ضرورت را پیدا می کند.

باسلام وتشکر .
در این باب نکته های بسیاری قابل طرح است ولی عجالتا به چند نکته اشاره می شود :
الف)مسئله علیت و نیازمندی به خدا نه تنها هماهنگ با موازین عقلی است، بلکه خاستگاه عقلی دارد . انسان بر اثر یک محاسبه و نگرش عقلی به آسانی بدین نتیجه می‌رسد که هر معلول علتی دارد . هیچ گاه ممکن نیست که پدیده‌ای بدون علت به وجود آید، زیرا (1) تصور معلول بی‌علت یا موجب پذیرش دور می‌شود و یا باعث پذیرش تسلسل . هر دو این فرض عقلا محال و ممتنع و باطل است . در نتیجه اصل علیت حقیتقی انکارناپذیر است.
عقل به ما می‌گوید هر اثری یک موثری دارد . این حکم به قدری روشن است که اگر بسیار به صورت نوزادی بدمید، او چشم باز می‌کند .به اطراف می‌نگرد و به دنبال موثر می‌گردد . چنین می‌فهمد که این دمیدن از یک سرچشمه ای به وجود آمده است، آری مسئله از اثر پی به موثر بردن از روشن‌ترین مسایل روزمره زندگی ماست، چگونه می‌توان باور کرد که مثلا تصویر یک خروس یا طاووس به عکاس یا نقاش نیاز دارد، ولی خود خروس و طاووس به خالق و طراح نیاز نداشته باشد؟! چگونه عقل را قانع کنیم که یک دوربین عکاسی سازنده دارد، لکن چشم انسان سازنده با شعور ندارد؟ در صورتی که عکس برداری چشم به مراتب‌ مهم‌تر از عکس‌برداری دوربین است، زیرا دوربین هر چند بار که عکس گرفت، باید فیلم آن را عوض يا حافظه را تخليه کنیم، ولی چشم دائما در حال عکس برداری است. بنا بر این به حکم عقل جهان خلقت خالق حکیم و علیم دارد. و این از مسلمات عقلی است. (2)
ب) بر اساس برهان «امکان و وجوب». هر ممکن الوجود نیاز به خدا و علت هستی بخش دارد . درک مفهوم این برهان نیازمند دقت در چند نکته است :
1. هیچ ممکن الوجودی ذاتاً ضرورت وجود ندارد، یعنی هنگامی که عقل، ماهیتش را در نظر می گیرد، آن را نسبت به وجود و عدم، یکسان می بیند و صرف نظر از وجود علت، ضرورتی برای وجود آن نمی بیند.
این نکته ، بدیهی و بی نیاز از اثبات است. زیرا محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع به دست می آید و فرض ممکن الوجود بودن عیناً فرض نداشتن ضرورت وجود است.
2. هیچ موجودی بدون وصف ضرورت، تحقق نمی یابد، یعنی تا هنگامی که همه راه های عدم به روی آن مسدود نشود، به وجود نمی آید، و به قول فلاسفه «الشیء ما لم یجب لم یوجد ». به دیگر سخن: موجود یا ذاتاً واجب الوجود است و خود به خود ضرورت وجود دارد و یا ممکن الوجود است، و چنین موجودی تنها در صورتی تحقق می یابد که علتی آن را ایجاب کند و وجود آن را به سر حدّ ضرورت برساند، یعنی به گونه ای شود که امکان عدم نداشته باشد. این نکته هم یقینی و غیر قابل تشکیک است.
3. هنگامی که وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود، ناچار از ناحیة موجود دیگری به آن می رسد، یعنی علت تامه، وجود معلول را ضرورت بالغیر می سازد. این مقدمه نیز بدیهی و غیر قابل تردید است، زیرا هر وصفی از دو حال، خارج نیست: یا بالذات است و یا بالغیر. هنگامی که بالذات نبود، ناچار بالغیر خواهد بود. پس وصف ضرورت هم که لازمه هر وجودی است، اگر بالذات نباشد، ناچار در پرتو موجود دیگری حاصل می‌شود که آن را علت می نامند.
4. دور و تسلسل در علل محال است. این نکته هم یقینی است، زیرا دور و تسلسل برگشت به اجتماع نقیضین می نماید و محال بودن اجتماع نقیضین بدیهی است.
با توجه به این نکته هاي یقینی، برهان یاد شده که نیاز هر ممکن الوجود را به خدای هستی بخش اثبات می کند به این صورت تقدیر می‌شود:
موجودات جهان، همگی با وصف ضرورت بالغیر،‌موجود می شوند، زیرا از یک سو ممکن الوجود هستند و ذاتاً وصف ضرورت را ندارند (مقدمة اوّل) و از سوی دیگر، هیچ موجودی بدون وصف ضرورت تحقق نمی یابد (مقدمه دوم) پس ناچار، دارای وصف ضرورت بالغیر می‌باشند و وجود هر یک از آن‌ها به وسیلة علتی ایجاب می‌شود (مقدمه سوم).
اکنون اگر فرض کنیم که وجود آن‌ها به وسیله یکدیگر ضرورت می یابد، لازمه اش دَوْر در علل است و اگر فرض کنیم که سلسلة علل،‌تا بی نهایت پیش می رود، لازمه اش تسلسل است و هر دوی آن‌ها باطل و محال می‌باشد(مقدمه چهارم) پس ناچار باید بپذیریم که در رأس سلسلة علت ها موجودی است که خود به خود ضرورت وجود دارد، یعنی واجب الوجود است.
این برهان را به صورت دیگری نیز می توان تقریر کرد که نیازی به مقدمه چهارم (ابطال دور و تسلسل) نداشته باشد، و آن این که: مجموعه ممکنات به هر صورت که فرض شود، بدون وجود واجب الوجود بالذات، ضرورتی در آن‌ها تحقق نمی یابد، در نتیجه، هیچ یک از آن‌ها موجود نمی شود، زیرا هیچ کدام از آن‌ها خود به خود دارای ضرورتی نیستند تا دیگری در پرتو آن ضرورت یابد.
به دیگر سخن: ضرورت وجود در هر ممکن الوجودی ضرورتی عاریتی است و تا ضرورتی بالذات نباشد، جایی برای ضرورت های عاریتی نخواهد بود. از این رو هر موج ممکن الوجود در وجودش نیازمند خدا است وبدون خدا که علت وجود دهنده آن است وجود پیدا نمی تواند . (3)
ج)علت، تقدّم وجودی دارد بر معلول (نه تقدّم زمانی). معلول با این که گاهی همزمان با علت است و از این نظر تقدّم و تأخری در کار نیست، در مرحله و مرتبة بعد از علت قرار گرفته و مشروط به وجود علت است، بر خلاف علت که مشروط به وجود معلول نیست، یعنی دربارة ‌معلول صادق است: «تا علت وجود پیدا نکند، او وجود پیدا نمی‌کند» اما درباره علت صادق نیست که: «تا معلول وجود پیدا نکند، او وجود پیدا نمی کند». کلمه «تا» مفید مفهوم شرطیّت و مشروطیّت و تقدّم ذاتی است.
مثال: فرض می‌کنیم گروهی می خواهند در امری، مثلاً حمله به دشمن، اقدام کنند اما هیچ یک از آن‌ها حاضر نیست پیش قدم شود و حتی حاضر نیست همقدم باشد. به سراغ هر کدام که می رویم، می‌گوید «تا» فلان شخص حمله نکند، من حمله نخواهم کرد. شخص دوم همین را نسبت به شخص سوم می‌گوید و شخص سوم نسبت به شخص چهارم و همین طور... یک نفر پیدا نمی شود که بلا شرط حمله کند. آیا ممکن است در چنین وضعی حمله صورت گیرد؟ البته نه، زیرا حمله ها مشروط است به حملة دیگر. حملة غیر مشروط وجود ندارد و حمله های مشروط که سلسله را تشکیل می دهند، بدون شرط، وجود پیدا نمی کنند، نتیجه این است که هیچ اقدامی صورت نمی گیرد.
اگر سلسله ای غیر متناهی از علل و معلولات فرض کنیم، چون همه ممکن الوجود می باشند، وجود هر کدام مشروط بر وجود دیگری است که آن دیگری نیز به نوبة خود مشروط به دیگری است. تمام آن‌ها به زبان حال می‌گویند: تا آن یکی دیگر وجود پیدا نکند،‌ما وجود پیدا نخواهیم کرد، و چون این زبان حال، زبان همه است، بلا استثنا، پس همه یک جا مشروط هایی هستند که شرط شان وجود ندارد، پس هیچ یک وجود پیدا نخواهد کرد.
از طرف دیگر چون می بینیم موجوداتی در عالَم هستی وجود دارد، پس ناچار واجب بالذات و علت غیر معلول و شرط غیر مشروطی در نظام هستی هست که این‌ها وجود پیدا کرده اند. (4)
دلایلی که بیان شد ، دلایل فلسفی و منطقی برای اثبات نیاز به وجود خداوند است که دلایل دیگر مانند نظم موجود در نظام آفرینش و دلیل فطرت انسانی نیز بر اثبات وجود خداوند بیان شده است که تفصیل آن را در جای خود ملاحظه فرمایید. (5)

پي نوشت ها :
1. عبد الرسول عبودیت، در آمدی بر فلسفه اسلامی، ص 127- 132. نشر موسسه آموزشی و پزوهشی امام خمینی قم 1380 ش.
2. محسن قرائتی، اصول عقاید، ص 52. نشر مرکز فرهنگی درس های از قران ، 1383 ش.
3. محمد تقی مصباح، آموزشی فلسفه، ج2 ، ص392 ، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1367 ش.
4. دکتر عین الله خادمی ، علیت ،ص49 ،نشر بوستان کتاب قم، 1380 ش.
5. محمد امین صادقی، نتایج کلامی حکمت صدرایی، ص58 ، نشر بوستان کتاب، قم، 1389 ش.

تشکر.ممنون، لطفا ، این سوالات و ابهامات مهم که در ادامه عرض می کنم را پاسخ دهید.چون اصل مطلب و سوالات اصلی در این تاپیک،به عبارتی همین موارد زیر هستند.

صادق;714883 نوشت:
ر این باب نکته های بسیاری قابل طرح است ولی عجالتا به چند نکته اشاره می شود :

فرمودید که:انسان بر اثر یک محاسبه و نگرش عقلی به آسانی بدین نتیجه می‌رسد که هر معلول علتی دارد .


شما فرمودید که هر عقلی به آسانی نتیجه می گیرد که هر معلولی نیاز به علتی دارد.حالا سوال اینکه از کجا بدانیم که این ممکن الوجودی که دنیا باشد، معلول است:؟؟که بعد بخواهیم بگوییم، چون معلول است نیاز به علت دارد؟؟شما نفرمودید، هر موجودی نیاز به علت دارد.فرمودید که معلول نیاز به علت دارد.معلول چیست؟؟تعریفش چیست؟؟از کجا بفهمیم، که همه ممکن الوجود های مصداق یک معلول هستند؟هیچ گاه ممکن نیست که پدیده‌ای بدون علت به وجود آید
پدیده از نظر شما چیست.آن چیزی که در دامان زمان بوجود آمده؟؟مثلا زمانی بوده که نبوده و زمانی آمده که هست شده؟؟اگر منظورتان این بوده که این دنیا حتی به قول فلاسفه اسلامی هم ازلی است و زمانی معنا ندارد که بگویید نبوده و زمانی رسیده که هست شده و ما می توانیم بگوییم این دنیا ازلی است و زمانی نبوده که نبوده. ونیاز به علتی هم ندارد بنا به قانون علیت.منظور شما از پدیده چیست و از کجا متوجه شدید که هر پدیده ای یک معلول است و طبق قانون علیت، نیاز به علتی دارد؟و از کجا متوجه شدید این دنیا پدیده است؟
در نتیجه اصل علیت حقیتقی انکارناپذیر است.

اصل علیتی که شما فرمودید اصلی انکار ناپذیر است، چه می گوید؟؟آیا می گوید که هر موجودی نیاز به علت دارد.در این صورت که وجود خدا باطل است.چون خدا موجودی است که شما بیان می کنید که بی علت بوده.اگر بگویید که، اصل علیت می گوید، هر معلولی نیاز به علت دارد و نه هر موجودی.سوال اینکه معلول چیست، یعنی تعریف معلول چیست و ما از کجا متوجه شویم چه موجوداتی معلول هستند؟
چگونه می‌توان باور کرد که مثلا تصویر یک خروس یا طاووس به عکاس یا نقاش نیاز دارد، ولی خود خروس و طاووس به خالق و طراح نیاز نداشته باشد؟!
جناب کارشناس، چطور عقل پذیرفته که خود این دنیا نیاز به طراح و خالق دارد، ولی چطور قانع شده و پذیرفته که خود این طراح و خالق که خدا باشد نیاز به سازنده ی با شعور ندارد؟؟

در ادامه شما همان برهان امکان و وجود را بیان داشتید و به همان سوال من اشاره داشتید.یعنی فرمودید که:هنگامی که وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود، ناچار از ناحیة موجود دیگری به آن می رسد، یعنی علت تامه

و بد نیست من دوباره سوام را تکرار کنم و فکر می کنم نکات بالا را روشن کنید.تا حدی به پاسخ می رسیم.
و سوال اینکه، وقتی وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود.چرا می گویند که باید از ناحیه موجودی دیگر حاصل می شود.چرا نمی گویند که بی دلیل و بی وابسته به موجودی ضرورت وجود پیدا می کند...

پیروز;715031 نوشت:
تشکر.ممنون، لطفا ، این سوالات و ابهامات مهم که در ادامه عرض می کنم را پاسخ دهید.چون اصل مطلب و سوالات اصلی در این تاپیک،به عبارتی همین موارد زیر هستند.
سلام قبل از هر کلام .

فرمودید که:انسان بر اثر یک محاسبه و نگرش عقلی به آسانی بدین نتیجه می‌رسد که هر معلول علتی دارد .


شما فرمودید که هر عقلی به آسانی نتیجه می گیرد که هر معلولی نیاز به علتی دارد.حالا سوال اینکه از کجا بدانیم که این ممکن الوجودی که دنیا باشد، معلول است:؟؟که بعد بخواهیم بگوییم، چون معلول است نیاز به علت دارد؟؟شما نفرمودید، هر موجودی نیاز به علت دارد.
این سخن نا درست است چون خداوند متعال موجود است ووجود دارد ولی منز از علت داشتن است .
فرمودید که معلول نیاز به علت دارد.معلول چیست؟؟تعریفش چیست؟؟از کجا بفهمیم، که همه ممکن الوجود های مصداق یک معلول هستند؟
عالم حادث است وهر حادث نیاز به محدِث وبوجود آورنده دارد پس عالم نیاز به علت وآفرینده دارد .
هیچ گاه ممکن نیست که پدیده‌ای بدون علت به وجود آید
پدیده از نظر شما چیست.آن چیزی که در دامان زمان بوجود آمده؟؟مثلا زمانی بوده که نبوده و زمانی آمده که هست شده؟؟اگر منظورتان این بوده که این دنیا حتی به قول فلاسفه اسلامی هم ازلی است و زمانی معنا ندارد که بگویید نبوده و زمانی رسیده که هست شده و ما می توانیم بگوییم این دنیا ازلی است و زمانی نبوده که نبوده.
این سجن درست است چون زمان خودش جز عالم است .
ونیاز به علتی هم ندارد
این فراز نادرست است چون ازلیتی که فلاسفه در باره عالم مطرح نموده به معنای سلب معلولیت نیست بلکه به مفهوم ازلیت زمانی است ونه ازلیت ذاتی .
بنا به قانون علیت.منظور شما از پدیده چیست و از کجا متوجه شدید که هر پدیده ای یک معلول است و طبق قانون علیت، نیاز به علتی دارد؟و از کجا متوجه شدید این دنیا پدیده است؟در نتیجه اصل علیت حقیتقی انکارناپذیر است.

اصل علیتی که شما فرمودید اصلی انکار ناپذیر است، چه می گوید؟؟آیا می گوید که هر موجودی نیاز به علت دارد.در این صورت که وجود خدا باطل است.چون خدا موجودی است که شما بیان می کنید که بی علت بوده.اگر بگویید که، اصل علیت می گوید، هر معلولی نیاز به علت دارد و نه هر موجودی.سوال اینکه معلول چیست، یعنی تعریف معلول چیست و ما از کجا متوجه شویم چه موجوداتی معلول هستند؟چگونه می‌توان باور کرد که مثلا تصویر یک خروس یا طاووس به عکاس یا نقاش نیاز دارد، ولی خود خروس و طاووس به خالق و طراح نیاز نداشته باشد؟!
جناب کارشناس، چطور عقل پذیرفته که خود این دنیا نیاز به طراح و خالق دارد، ولی چطور قانع شده و پذیرفته که خود این طراح و خالق که خدا باشد نیاز به سازنده ی با شعور ندارد؟؟
قبلا اشاره شد .

در ادامه شما همان برهان امکان و وجود را بیان داشتید و به همان سوال من اشاره داشتید.یعنی فرمودید که:هنگامی که وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود، ناچار از ناحیة موجود دیگری به آن می رسد، یعنی علت تامه

و بد نیست من دوباره سوام را تکرار کنم و فکر می کنم نکات بالا را روشن کنید.تا حدی به پاسخ می رسیم.
و سوال اینکه، وقتی وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود.چرا می گویند که باید از ناحیه موجودی دیگر حاصل می شود.چرا نمی گویند که بی دلیل و بی وابسته به موجودی ضرورت وجود پیدا می کند...


روشن است آنچه درست باید گفت ونه آنچه نادرست است .

صادق;715522 نوشت:
روشن است آنچه درست باید گفت ونه آنچه نادرست است .

تشکر وسلام!.بله گویا روشن است پاسخ ها برای آنکس که خدا را فرض گرفته و هر جوره نمی خواهد بر خلاف این فرضش، سخنی بگوید ویا سخنی بشنود.

http://www.askdin.com/thread50766.html
جمع بندی .
سوال :
ممکن الوجود و نیاز به غیر .

پاسخ :
در این باب نکته های بسیاری قابل طرح است ولی عجالتا به چند نکته اشاره می شود :
الف)مسئله علیت و نیازمندی به خدا نه تنها هماهنگ با موازین عقلی است، بلکه خاستگاه عقلی دارد . انسان بر اثر یک محاسبه و نگرش عقلی به آسانی بدین نتیجه می‌رسد که هر معلول علتی دارد . هیچ گاه ممکن نیست که پدیده‌ای بدون علت به وجود آید، زیرا (1) تصور معلول بی‌علت یا موجب پذیرش دور می‌شود و یا باعث پذیرش تسلسل . هر دو این فرض عقلا محال و ممتنع و باطل است . در نتیجه اصل علیت حقیتقی انکارناپذیر است.
عقل به ما می‌گوید هر اثری یک موثری دارد . این حکم به قدری روشن است که اگر بسیار به صورت نوزادی بدمید، او چشم باز می‌کند .به اطراف می‌نگرد و به دنبال موثر می‌گردد . چنین می‌فهمد که این دمیدن از یک سرچشمه ای به وجود آمده است، آری مسئله از اثر پی به موثر بردن از روشن‌ترین مسایل روزمره زندگی ماست، چگونه می‌توان باور کرد که مثلا تصویر یک خروس یا طاووس به عکاس یا نقاش نیاز دارد، ولی خود خروس و طاووس به خالق و طراح نیاز نداشته باشد؟! چگونه عقل را قانع کنیم که یک دوربین عکاسی سازنده دارد، لکن چشم انسان سازنده با شعور ندارد؟ در صورتی که عکس برداری چشم به مراتب‌ مهم‌تر از عکس‌برداری دوربین است، زیرا دوربین هر چند بار که عکس گرفت، باید فیلم آن را عوض يا حافظه را تخليه کنیم، ولی چشم دائما در حال عکس برداری است. بنا بر این به حکم عقل جهان خلقت خالق حکیم و علیم دارد. و این از مسلمات عقلی است. (2)
ب) بر اساس برهان «امکان و وجوب». هر ممکن الوجود نیاز به خدا و علت هستی بخش دارد . درک مفهوم این برهان نیازمند دقت در چند نکته است :
1. هیچ ممکن الوجودی ذاتاً ضرورت وجود ندارد، یعنی هنگامی که عقل، ماهیتش را در نظر می گیرد، آن را نسبت به وجود و عدم، یکسان می بیند و صرف نظر از وجود علت، ضرورتی برای وجود آن نمی بیند.
این نکته ، بدیهی و بی نیاز از اثبات است. زیرا محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع به دست می آید و فرض ممکن الوجود بودن عیناً فرض نداشتن ضرورت وجود است.
2. هیچ موجودی بدون وصف ضرورت، تحقق نمی یابد، یعنی تا هنگامی که همه راه های عدم به روی آن مسدود نشود، به وجود نمی آید، و به قول فلاسفه «الشیء ما لم یجب لم یوجد ». به دیگر سخن: موجود یا ذاتاً واجب الوجود است و خود به خود ضرورت وجود دارد و یا ممکن الوجود است، و چنین موجودی تنها در صورتی تحقق می یابد که علتی آن را ایجاب کند و وجود آن را به سر حدّ ضرورت برساند، یعنی به گونه ای شود که امکان عدم نداشته باشد. این نکته هم یقینی و غیر قابل تشکیک است.
3. هنگامی که وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود، ناچار از ناحیة موجود دیگری به آن می رسد، یعنی علت تامه، وجود معلول را ضرورت بالغیر می سازد. این مقدمه نیز بدیهی و غیر قابل تردید است، زیرا هر وصفی از دو حال، خارج نیست: یا بالذات است و یا بالغیر. هنگامی که بالذات نبود، ناچار بالغیر خواهد بود. پس وصف ضرورت هم که لازمه هر وجودی است، اگر بالذات نباشد، ناچار در پرتو موجود دیگری حاصل می‌شود که آن را علت می نامند.
4. دور و تسلسل در علل محال است. این نکته هم یقینی است، زیرا دور و تسلسل برگشت به اجتماع نقیضین می نماید و محال بودن اجتماع نقیضین بدیهی است.
با توجه به این نکته هاي یقینی، برهان یاد شده که نیاز هر ممکن الوجود را به خدای هستی بخش اثبات می کند به این صورت تقدیر می‌شود:
موجودات جهان، همگی با وصف ضرورت بالغیر،‌موجود می شوند، زیرا از یک سو ممکن الوجود هستند و ذاتاً وصف ضرورت را ندارند (مقدمة اوّل) و از سوی دیگر، هیچ موجودی بدون وصف ضرورت تحقق نمی یابد (مقدمه دوم) پس ناچار، دارای وصف ضرورت بالغیر می‌باشند و وجود هر یک از آن‌ها به وسیلة علتی ایجاب می‌شود (مقدمه سوم).
اکنون اگر فرض کنیم که وجود آن‌ها به وسیله یکدیگر ضرورت می یابد، لازمه اش دَوْر در علل است و اگر فرض کنیم که سلسلة علل،‌تا بی نهایت پیش می رود، لازمه اش تسلسل است و هر دوی آن‌ها باطل و محال می‌باشد(مقدمه چهارم) پس ناچار باید بپذیریم که در رأس سلسلة علت ها موجودی است که خود به خود ضرورت وجود دارد، یعنی واجب الوجود است.
این برهان را به صورت دیگری نیز می توان تقریر کرد که نیازی به مقدمه چهارم (ابطال دور و تسلسل) نداشته باشد، و آن این که: مجموعه ممکنات به هر صورت که فرض شود، بدون وجود واجب الوجود بالذات، ضرورتی در آن‌ها تحقق نمی یابد، در نتیجه، هیچ یک از آن‌ها موجود نمی شود، زیرا هیچ کدام از آن‌ها خود به خود دارای ضرورتی نیستند تا دیگری در پرتو آن ضرورت یابد.
به دیگر سخن: ضرورت وجود در هر ممکن الوجودی ضرورتی عاریتی است و تا ضرورتی بالذات نباشد، جایی برای ضرورت های عاریتی نخواهد بود. از این رو هر موج ممکن الوجود در وجودش نیازمند خدا است وبدون خدا که علت وجود دهنده آن است وجود پیدا نمی تواند . (3)
ج)علت، تقدّم وجودی دارد بر معلول (نه تقدّم زمانی). معلول با این که گاهی همزمان با علت است و از این نظر تقدّم و تأخری در کار نیست، در مرحله و مرتبة بعد از علت قرار گرفته و مشروط به وجود علت است، بر خلاف علت که مشروط به وجود معلول نیست، یعنی دربارة ‌معلول صادق است: «تا علت وجود پیدا نکند، او وجود پیدا نمی‌کند» اما درباره علت صادق نیست که: «تا معلول وجود پیدا نکند، او وجود پیدا نمی کند». کلمه «تا» مفید مفهوم شرطیّت و مشروطیّت و تقدّم ذاتی است.
مثال: فرض می‌کنیم گروهی می خواهند در امری، مثلاً حمله به دشمن، اقدام کنند اما هیچ یک از آن‌ها حاضر نیست پیش قدم شود و حتی حاضر نیست همقدم باشد. به سراغ هر کدام که می رویم، می‌گوید «تا» فلان شخص حمله نکند، من حمله نخواهم کرد. شخص دوم همین را نسبت به شخص سوم می‌گوید و شخص سوم نسبت به شخص چهارم و همین طور... یک نفر پیدا نمی شود که بلا شرط حمله کند. آیا ممکن است در چنین وضعی حمله صورت گیرد؟ البته نه، زیرا حمله ها مشروط است به حملة دیگر. حملة غیر مشروط وجود ندارد و حمله های مشروط که سلسله را تشکیل می دهند، بدون شرط، وجود پیدا نمی کنند، نتیجه این است که هیچ اقدامی صورت نمی گیرد.
اگر سلسله ای غیر متناهی از علل و معلولات فرض کنیم، چون همه ممکن الوجود می باشند، وجود هر کدام مشروط بر وجود دیگری است که آن دیگری نیز به نوبة خود مشروط به دیگری است. تمام آن‌ها به زبان حال می‌گویند: تا آن یکی دیگر وجود پیدا نکند،‌ما وجود پیدا نخواهیم کرد، و چون این زبان حال، زبان همه است، بلا استثنا، پس همه یک جا مشروط هایی هستند که شرط شان وجود ندارد، پس هیچ یک وجود پیدا نخواهد کرد.
از طرف دیگر چون می بینیم موجوداتی در عالَم هستی وجود دارد، پس ناچار واجب بالذات و علت غیر معلول و شرط غیر مشروطی در نظام هستی هست که این‌ها وجود پیدا کرده اند. (4)
دلایلی که بیان شد ، دلایل فلسفی و منطقی برای اثبات نیاز به وجود خداوند است که دلایل دیگر مانند نظم موجود در نظام آفرینش و دلیل فطرت انسانی نیز بر اثبات وجود خداوند بیان شده است که تفصیل آن را در جای خود ملاحظه فرمایید. (5)

پي نوشت ها :
1. عبد الرسول عبودیت، در آمدی بر فلسفه اسلامی، ص 127- 132. نشر موسسه آموزشی و پزوهشی امام خمینی قم 1380 ش.
2. محسن قرائتی، اصول عقاید، ص 52. نشر مرکز فرهنگی درس های از قران ، 1383 ش.
3. محمد تقی مصباح، آموزشی فلسفه، ج2 ، ص392 ، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1367 ش.
4. دکتر عین الله خادمی ، علیت ،ص49 ،نشر بوستان کتاب قم، 1380 ش.
5. محمد امین صادقی، نتایج کلامی حکمت صدرایی، ص58 ، نشر بوستان کتاب، قم، 1389 ش.

موضوع قفل شده است