آشنایی با 14 معصوم (ع) ... هر هفته یک معصوم ..

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آشنایی با 14 معصوم (ع) ... هر هفته یک معصوم ..


:Kaf:سلام:Kaf:


ان شاءالله میخوایم اطلاعاتمونو در مورد اهل بیت (ع) زیاد کنیم.
:ok:

خیلیامون هنوز شاید چنتا حدیث از امامان بلد نباشیم ...
:Narahat az:

من میشناسم بعضیا حتی اسم بعضی امامان رو بلد نیستن .. البته نداریم اینجا ...
:Ghamgin:
تصمیم گرفتم که هر هفته یه زندگینامه مختصر و مفید همراه با معجزات و کراماتی از اهل بیت (ع) بزارم ...
:Narahat az:

:hamdel:و در آخرش چنتا حدیث هم اضافه خواهم کرد ...:hamdel:

اگر بازدید خوب بود و ان شاءالله استقبال شد سعی میکنم زندگینامه 124000 پیامبر هم بزارم:khoshgel:

لطف خدا خیلی میتونه من و کمک کنه تو این راه همچنین همراهی دوستان..:ok::Gol:

زندگی نامه حضرت محمد (ص):
نام: محمد بن عبد الله
حضرت محمد (ص) در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود.

كنيه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهيم.

القاب حضرت محمد (ص):
رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذير، بشير، مبين، كريم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، يس، طه‏ و...


منصب حضرت محمد (ص):
آخرين پيامبر الهى، بنيان‏گذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام.

تاريخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانسته ‏اند.

عام الفيل، همان سالى است كه ابرهه، با چندين هزار مرد جنگى از يمن به مكه يورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ويران سازد و همگان را به مذهب مسيحيت وادار سازد؛ اما او و سپاهيانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابيل مواجه شده، به هلاكت رسيدند و به اهداف شوم خويش نايل نيامدند. آنان چون سوار بر فيل بودند، آن سال به سال فيل (عام الفيل) معروف گشت.

محل تولد حضرت محمد (ص): مكه معظمه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شيبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

حضرت محمد (ص)
روايت شده است كه هرگاه نسب من به عدنان رسيد، همان جا نگاه داريد و از آن بالاتر نرويد. اما در كتاب‏هاى تاريخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است كه فاصله بين عدنان تا حضرت اسماعيل، فرزند ابراهيم خليل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.

مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.

اين بانوى جليل القدر، در طهارت و تقوا در ميان بانوان قريشى، كم‏ نظير و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روايتى شش سال زندگى كرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى كه به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ايمن جهت ديدار با اقوام خويش عازم يثرب (مدينه) شده بود، در مكانى به نام «ابواء» بدرود حيات گفت و در همان جا مدفون گشت.و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روايتى هفت ماه) پيش از ولادت فرزندش از دنيا رفته بود، كفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثويبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شير دهد و از او نگه‏دارى كند؛ اما پس از مدتى وى را به حليمه، دختر عبدالله بن حارث سعديه واگذار كرد. حليمه گرچه دايه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.




زندگی نامه حضرت محمد (ص)

مدت رسالت و زمامدارى حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفيل (610 ميلادى)، كه در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال يازدهم هجرى، كه رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص) علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدينه طيبه بر عهده داشت.

همسران حضرت محمد (ص):
1. خديجه بنت خويلد.2. سوده بنت زمعه.3. عايشه بنت ابى بكر.4. امّ شريك بنت دودان.5. حفصه بنت عمر.6. ام حبيبه بنت ابى سفيان.7. امّ سلمه بنت عاتكه.8. زينب بنت جحش.9. زينب بنت خزيمه.10. ميمونه بنت حارث.11. جويريه بنت حارث.12. صفيّه بنت حىّ بن اخطب.

نخستين زنى كه افتخار همسرى حضرت محمد (ص) را يافت، خديجه بنت خويلد بود. حضرت محمّد(ص) پيش از رسيدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با اين بانوى بزرگوار ازدواج نمود.

خديجه كبرى (س) با موقعيت و اموال خويش، خدمات شايانى به پيامبر اكرم(ص) در اظهار رسالتش كرد. اين بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در رديف بانوان قدسى، همانند مريم و آسيه، قرار دارد. حضرت محمد (ص) به احترام خديجه كبرى (س) تا هنگامى كه وى زنده بود، با هيچ زن ديگرى ازدواج نكرد. همو بود كه دردها و رنج‏هاى پيامبر(ص) را، كه سران شرك و كفر متوجه آن حضرت مى‏كردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش يارى می‏داد.

خديجه كبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى كه در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنايت مخصوص پروردگار جهانيان قرار گرفت. به همين جهت روزى جبرئيل امين به محضر پيامبر اكرم(ص) شرفياب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خديجه برسان. پيامبر اكرم(ص) به همسرش فرمود: اى خديجه! جبرئيل امين از جانب خداوند متعال به تو سلام مى‏رساند. خديجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئيل السّلام».

حضرت خديجه (س) در ايام همسرى با حضرت محمد (ص) از احترام ويژه رسول‏ خدا(ص) برخوردار بود و پيامبر(ص) نيز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خديجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نيكى ياد می‏كرد.

از عايشه، سومين حضرت محمد (ص)، روايت شده است:
«كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لايَكادُ يَخْرُجُ مِنَ الْبَيْتِ حَتّى يَذْكُرَ خَديجَةَ فَيَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَيْها، فَذَكَرها يَوْماً مِنَ الْاَيّامِ فَادْرَكَتْني الْغَيْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ كانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَكَ اللّهُ خَيْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ‏. (1)حضرت محمد (ص) هيچ‏گاه از خانه بيرون نمی‏رفت مگر اين كه يادى از خديجه مى‏كرد و از او به نيكى نام مى‏برد. يك روز كه حضرت محمد (ص) از خديجه (س) ياد كرده و خوبى‏هاى او را بيان میكرد، غيرت زنانگى بر من غالب شد و به پيامبر(ص) گفتم: آيا او يك پيرزن بيشتر بود و حال آن كه خداوند بهتر از آن (يعنى عايشه) را به تو داده است؟ پيامبر اكرم(ص) از اين گفتار من، خشمگين شد، به طورى كه موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حركت درآمد.

فرزندان حضرت محمد (ص):
الف) پسران ان حضرت محمد (ص):
1. قاسم. او پيش از بعثت پيامبر اكرم(ص) تولد يافت. از اين رو پيامبر(ص) را ابوالقاسم ناميدند.

2. عبدالله. اين كودك چون پس از بعثت به دنيا آمده بود، وى را «طيّب» و «طاهر» مى‏گفتند.
3. ابراهيم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات يافت.
عبدالله و قاسم از خديجه كبرى (س) و ابراهيم از ماريه قبطيه متولد شدند. وهرسه آنان در سنين كودكى از دنيا رفتند.

ب) دختران حضرت محمد (ص):1. زينب (س). 2. رقيه (س). 3. ام كلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).
دختران حضرت محمد (ص) همگى از حضرت خديجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پيش از رحلت آن حضرت، از دنيا رفته بودند. تنها فرزندى كه از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرين دختر وى بود. اين بانوى مكرّمه، افتخار بانوان عالم، بلكه همه انسان‏ها و مورد تقديس و تكريم فرشتگان عرشى است. همو است كه مادر سبطين و امّ الأئمة المعصومين(ع) است.

گرچه پيامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خويش علاقه‏مند بود، اما در ميان همسرانش بيش از همه، به خديجه كبرى (س) و در ميان فرزندانش بيش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف میفرمود.

آغاز بعثت حضرت محمد (ص):

محمد امين ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان مي پرداخت و در عالم خواب رؤياهايی مي ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذيرش وحی - کم کم - آماده مي شد .
درآن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحی مأمور شد آياتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پيامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در اين هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهايی و توجه خاص به خالق يگانه جهان جبرئيل از محمد ( ص ) خواست اين آيات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم " . يعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفريد . او انسان را از خون بسته آفريد . بخوان به نام پروردگارت که گرامي تر و بزرگتر است . خدايی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمي دانست .




حضرت محمد (ص) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايی خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد مي تواند " لوحی " را که در دست جبرئيل است بخواند . اين آيات سرآغاز مأموريت بسيار توانفرسا و مشکلش بود .جبرئيل مأموريت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نيز از کوه حرا پايين آمد و به سوی خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خديجه دانست که مأموريت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمي دارد زيرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بينوايان کمک مي کنی و ستمديدگان را ياری مي نمايی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرابپوشان " خديجه او را پوشاند .حضرت محمد (ص) اندکی به خواب رفت . خديجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانايان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنين گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پيش آمده است آغاز پيغمبری است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود مي آيد . خديجه با دلگرمی به خانه برگشت .

معراج حضرت محمد (ص):

پيش از هجرت به مدينه که در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی حضرت محمد (ص) پيش آمد که به ذکر مختصری از آن مي پردازيم : در سال دهم بعثت "معراج " پيغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امين وحی (جبرئيل ) و بر مرکب فضا پيمايی به نام "براق " انجام شد.

حضرت محمد (ص) اين سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امير المومنين علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بيت المقدس يا مسجد اقصی روانه شد، و از بيت اللحم که زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبيا (ع ) ديدن فرمود.
سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازديد به عمل آورد،
و در نتيجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پايان حق تعالی آگاه شد و به "سدرة المنتهي " رفت و آنرا سراپا پوشيده از شکوه و جلال و عظمت ديد.

سپس از همان راهی که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت و از مرکب فضا پيمای خود پيش از طلوع فجر در خانه "ام هاني " پائين آمد.

به عقيده شيعه اين سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفته اند. در قرآن کريم در سوره "اسرا" از اين سفر با شکوه بدين صورت ياد شده است :
"منزه است خدايی که شبانگاه بنده خويش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سير داد، تا آيتهای خويش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بيناست ".
در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پيامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند، که نماز معراج روحانی مومن است .

تاريخ و سبب رحلت حضرت محمد (ص):

دوشنبه 28 صفر، بنا به روايت بيشتر علماى شيعه و دوازدهم ربيع الاول بنا به قول اكثر علماى اهل سنّت، در سال يازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدينه بر اثر زهرى كه زنى يهودى به نام زينب در جريان نبرد خيبر به آن حضرت خورانيده بود. معروف است كه پيامبر اسلام(ص) در بيمارىِ وفاتش مى‏فرمود: اين بيمارى از آثار غذاى مسمومى است كه آن زن يهودى پس از فتح خيبر براى من آورده بود.

محل دفن حضرت محمد (ص):مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى) در همان خانه‏اى كه وفات يافته بود. هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.

[=arial]پایان
[=arial]ان شاءالله سعی میکنم هر[=arial] دوهفته[=arial] جمعه ها
یک معصوم (ع) رو داستانشون رو بگذارم.
[=arial]

قرار شد تاپیک باز باشه

:ok:
:Gol:


با صلوات زدن زیر پست ها و هم زمان صلوات هم فرستادن
میتونید حمایت کنید
:Mohabbat:

التماس دعا

[h=1][/h]
قرآن كریم، لقب‌ها و صفات‌ بسیاری را برای پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) بیان فرموده است: از جمله:
ـ احمد: …‌‌ مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد …؛ مژده می‌دهم كه بعد از من، رسول بزرگواری كه نامش احمد است، بیاید.(1)
ـ محمد: «محمد رسول الله».(2) و البته این لقب در قسمت‌های دیگر قرآن هم آمده است.(3)
ـ عبدالله: … و انّه لمّا قام عبدالله یدعوه …(4)؛ و چون بنده خاص خدا (محمد صلی الله علیه و آله) قیام كرد، در حالی كه خدا را می‌خواند.
ـ خاتم النبیین: … و لكن رسول الله و خاتم النبیین… .(5)
ـ دارنده خلق بزرگ: … و إنّك لعلی خلق عظیم… .(6)
ـ رحمة للعالمین: … و ما أرسلناك إلاّ رحمةً للعالمین …(7)؛ و [ای پیامبر] ما تو را نفرستادیم، مگر این كه رحمتی برای جهانیان باشی .
ـ صاحب كوثر: … انّا اعطیناك الكوثر… .(8)
ـ دارای سعه صدر: الم نشرح لك صدرك(9)؛ آیا ما به تو شرح صدر (و بلندی همت) عطا نكردیم .
ـ قرار داشتن بر راه مستقیم الهی: انّك علی صراط مستقیم.(10)

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره صف، آیه 6.
2- سوره فتح، آیه 29.
3- سوره آل عمران، آیه 144 و سوره محمد، آیه 2 و سوره احزاب، آیه 40 .
4- سوره جن، آیه 19.
5- سوره احزاب، آیه 40 .
6- سوره قلم، آیه 4 .
7- سوره انبیاء، آیه 107 .
8- سوره كوثر، آیه 1 .
9- سوره انشراح، آیه 1.
10- سوره زخرف، آیه 43 .

منبع:
مجله بشارت، ش 63، علی اكبر پناهی.

[=arial]زندگينامه حضرت علي (ع)

align: center

نام: على بن ابي طالب.:hamdel:

كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين و الريحانتين:Gol:

.
ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّد الأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسول الله، حيدر، مرتضى، وصى، و..:Mohabbat:

منصب: معصوم دوم و امام اوّل شيعيان و خليفه چهارم مسلمانان:ok:
.
تاريخ ولادت: سيزده رجب سال 30 عام الفيل، 23 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام (ص):Gol:
)
محل تولد: مكه معظّمه، داخل كعبه، در بيت الله الحرام (در سرزمين كنونى عربستان سعود):Hedye::Gol:
تولد در خانه كعبه، فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وى چنين امتيازى را كرامت نموده است. نه پيش از او و نه پس از او، براى هيچ فردى چنين فضيلتى محقق نشده است.

نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف.
حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال كفيل و پشتيبان حضرت محمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام كمك‏هاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان را از گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر از فرزندان خويش از او حمايت كرد.
مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم.

مدت امامت: از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، كه در

پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نيز بر عهده داشت.:Sham:

تاريخ و سبب شهادت:21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربت شمشير مسمومى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج

نهروان) در شب 19 رمضان بر فرقش فرود آورده بود.:Ghamgin::Sham:

محل دفن: نجف اشرف، در سرزمين عراق.:Sham:

نظر به اين كه حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى اميّه و خوارج عصر خويش آگاه بود، سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. به همين دليل، قبر شريف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امام جعفر صادق (ع) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.

همسران:1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خوله حنفيه 4. امّ البنين بنت حزام، 5. أسما بنت عميس،

6. ليلى بنت مسعود، 7. ام‏سعيد بنت عروه، 8. محياة بنت امرء القيس. و چند ام ولد.
اميرالمؤمنين على (ع) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر ديگرى برنگزيد. نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت،پس از شهادت فاطمه زهرا(س) را پيدا كرد، أمامه دختر ابى العاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرت على (ع)
نهاد. مادر أمامه، زينب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعيانىِ (پدر و مادرى) فاطمه زهرا (س) بود
.
به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِ ايشان (به نام‏هاى: امامه، اُمّ البنين، اسماء،ليلى) در قيد حيات بودند.

فرزندان: الف) پسران: 1. امام حسن‏مجتبى، 2. امام‏حسين، 3. محمد حنفيه، 4. عبدالله(اكبر)، 5. ابوبكر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7.

عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. يحيى، 11، عون، 12. عمر )أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (كه به عقيده شيعيان،پيش از تولد، در رحم مادرش، فاطمه زهرا (س) سقط شد(.

ب) دختران: 1. زينب كبرى، 2. ام‏كلثوم كبرى، 3. رقيه، 4. ام الحسن، 5. رمله كبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. ميمونه، 9.

فاطمه، 10. زينب صغرى، 11. ام‏كلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خديجه، 14. ام كرام، 15. ام سلمه، 16. ام جعفر، 17. جمانه، 18. نفيسه.
ميان تاريخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى
كمتر از اينان نقل كرده‏اند؛ اما همگى در اين باره متفقند كه نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار يافت: امام حسن (ع)، امام
حسين (ع)، محمد حنفيه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و ساير فرزندان ذكور آن حضرت، بدون نسل بودند.

اصحاب وياران: تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع) بى شمار است. اسامى برخى از آنان در تاريخ ثبت شده و نام بسيارى از آنان را كه خالصانه در تقويت و تحكيم حكومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در اين راه سر و جان باختند، جزخداى دانا كسى نمى‏داند

.

در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مى‏كنيم:

align: right

[TR]
[TD]1. اصبغ بن نباته.
2. اويس قرنى.
3. حارث بن عبدالله همدانى.
4. حجر بن عدى.
5. رشيد هجرى.
6. زيد بن صوحان عبدى.
7. سليمان بن صرد خزاعى.
8. سهل بن حنيف.
9. صعصعة بن صوحان عبدى.
10. ابوالأسود دوئلى.
11. عبدالله بن عباس.
12. عبدالله بن بديل.
13. عبدالله بن جعفر.
14. عبدالله بن خبّاب.
15. عبدالله بن أبى طلحه.
16. عثمان بن حنيف.
17. عدى بن حاتم.
18. عقيل بن ابى طالب.
19. عمروبن حمق خزاعى.
20. قنبر.
21. كميل بن زياد.
22. مالك بن حارث نخعى.
23. محمد بن ابى بكر.
24. محمد بن أبى حذيفه.
25. ميثم بن يحيى تمار.
26. هاشم مرقال.
27. ابو ايّوب انصارى.
28. عبيدالله بن ابى رافع.
29. مقدادبن عمرو.
30. قيس بن سعد.
31. شريح بن هانى.
32. احنف بن قيس.
33. سعيد بن قيس.
34. مغيرة بن نوفل.
35. جعدة بن هبيره.
36. ابراهيم بن مالك اشتر.
37. هرم بن حيان.
38. ابوطفيل كنانى.
39. ابو هيثم بن تيهان.
40. ابو ثمامه صيداوى.
41. ابوذر غفارى.
42. ابو رافع.
43. ابو سعيد سعد بن مالك.
44. ابو عمره انصارى.
45. جابربن عبدالله انصارى.
46. جارية بن قدامه تميمى.
47. جندب بن عبدالله ازدى.
48. حبيب بن مظاهر.
49. حذيفة بن يمان.
50. رفاعة بن شداد.
51. سلمان فارسى.
52. سليم بن قيس.
53. محمد بن جعفر طيار.
54. خبّاب بن اَرَت.

زمامداران معاصر:
1. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)(1 - 11ق).
2. ابوبكر بن أبى قحافه (11- 13 ق.(.
3. عمربن خطاب (13- 23ق.(.
4. عثمان بن عفّان (23- 35 ق.(.
5. معاوية بن ابى سفيان (35- 60 ق.(.
[/TD]
[/TD]
[/TR]
[TD]


[=arial]کرامات حضرت علی (ع)

:Mohabbat:[=arial]حتما بخونین .. زیباست:Mohabbat:[=arial]

[=arial]نشان دادن بهشت و دوزخ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اصحاب على (ع ) گفتند: يا اءميرالمؤ منين ! اى كاش از آنچه كه از پيغمبر به شما رسيده ، براى اطمينان خاطر به ما چيزى نشان مى دادى ؟
:Ghamgin:

فرمود: اگر يكى از عجايب مرا ببينيد كافر مى شويد، و مى گوييد ساحر و دروغگو و كاهن است ، و تازه اين بهترين سخن شما درباره من است
.

گفتند: همه ما مى دانيم كه تو وارث پيغمبرى ، و علم او به تو رسيده
.

فرمود: علم عالم سخت و محكم است ، و جز مؤ منى كه خدا قلبش را براى ايمان آزموده باشد، و به روحى از خود تاءييدش كرده باشد، تاب تحمل آن را ندارد.
سپس فرمود: شما تا بعضى از عجايب مرا و آنچه از علمى كه خدا به من داده ، نشان ندهم راضى نمى شويد، وقتى نماز عشا را خواندم همراه من بياييد

.

وقتى نماز عشا را خواند، راه پشت كوفه را در پيش گرفت ، و هفتاد نفر كه در نظر خودشان بهترين شيعيان بودند دنبال ايشان رفتند، فرمود:
من چيزى به شما نشان نمى دهم تا عهد و پيمان خدا را از شما بگيرم كه به من كافر نشويد، و امر سنگين و نادرستى به من نسبت ندهيد،
چون كه به خدا قسم به شما چيزى نشان نمى دهم جز آنچه پيغمبر(ص ) به من ياد داده و عهد و پيمانى محكم تر از آنچه خدا از پيغمبرانش گرفته ، از آنها گرفت ، و فرمود:

رو از من بگردانيد، تا دعايى كه مى خواهم ، بخوانم ، و شنيدند دعاهايى كه مانندش را نشنيده بودند خواند و فرمود:

رو بگردانيد، و چون روگرداندند، ديدند از يك طرف باغ ها و نهرهايى است و از طرفى آتش فروزانى زبانه مى كشد، به طورى كه در معاينه بهشت و دوزخ هيچ شك نكردند، و آن كه از همه خوش گفتارتر بود گفت : اين سحر بزرگى است ، و به جز دو نفر همه كافر برگشتند، و چون با آن دو نفر برگشت فرمود: گفتار اينها را شنيدند؟

تا آن جا كه فرمود: و چون به مسجد كوفه رسيدند دعاهايى خواند كه سنگريزه هاى مسجد در و ياقوت شد، و به آن دو نفر فرمود: چه مى بينيد؟

گفتند: در و ياقوت است ، فرمود: اگر درباره امرى بزرگتر از اين هم خدا را قسم بدهم ، خواسته ام را انجام مى دهد، و يكى از آن دو هم كافر شد، ولى ديگرى ثابت ماند، و حضرت به او فرمود: اگر از اين در و ياقوت ها بردارى پشيمان شوى و اگر هم برندارى پشيمان مى شوى ، و حرص او را رها نكرد تا درى برداشت و در آستين گذاشت ، و چون صبح شد ديد در سفيدى است كه كسى مثلش را نديده ، گفت : يا اميرالمؤ منين من يكى از آن درها را برداشتم .
فرمود: براى چه ؟
گفت : مى خواستم بدانم حق است يا باطل ؟
فرمود: اگر آن را به جاى خود برگردانى خدا عوض آن بهشت را به تو مى دهد، اگر برنگردانى خدا جهنم را در عوض به تو مى دهد، و آن مرد برخاست و دُر را به جايى كه برداشته بود برگرداند، و حضرت آن را به سنگريزه مبدل كرد، مانند سابق ، و بعضى گفتند: آن مرد ميثم تمار بود، و بعضى گفتند: عمرو بن حمق خزاعى .(2)



اگر کرامات بیشتری میخواین بخونین منبع پایین رو مطالعه کنین:Narahat az:
منبع:

http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/91673/1#2
[س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام)

[=arial]لینک چند سوال و شبهه

[=arial]چرا به حضرت علی (ع) می گویند قسیم النار و الجنه؟

http://tobekaran.blogfa.com/post-38.aspx

[=arial]چرا امیر مومنان (ع) از همسرش دفاع نکرد؟

http://tobekaran.blogfa.com/post-108.aspx

[=arial]چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن نیامده است؟

http://tobekaran.blogfa.com/post-6.aspx

[=arial]چرا نام حضرت را در اذان می بریم؟

http://tobekaran.blogfa.com/post-29.aspx

[=arial]خطبه ی بدون نقطه از حضرت علی (ع)

http://www.missagh.org/emam_character/without_noghteh.htm

[=arial]خطبه ی بدون الف از حضرت علی (ع)

http://www.missagh.org/emam_character/without_alef.htm

[=arial]نهج البلاغه آنلاین

http://www.aviny.com/Nahj/Index.aspx

ممنونم
خسته نباشید

علی علیه السلام دولتمرد احیاگر اصل مساوات و برابری
حضرت آیت الله وحید خراسانی با اشاره به پتانسیل موجود در دین اسلام و دیدگاه ها و عملکرد حضرت علی (ع) تشریح کرد:
روح برادری
آنچه بهت‌آور است، این است که نوشته: اول بار در عالم در دنیا برای حقوق بشر این مجموعه در پاریس تدوین شده. بی‌شرمی این است. اول بار این شده. این هم اثرش. اما هزار و چندی سال قبل از تدوین این منشور، یکنفر پیدا شد، شاهنشاهی ایران، تمام دارایی و ثروت جهان در دستش بود اما وقت افطار به نان جو و نمک افطار می‌کرد لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له بالقرص، برای این که مبادا سفره‌ی یکنفر در حجاز و در یمامه از سفره‌ی او رنگین تر باشد. این است عدم تمایز یا این؟ به باد دادید حقوق بشر را. او احیا کرد حقوق بشر را.
حقوق یکسان
دنیا در قبضه‌اش بود سبط پیغمبر را طلب کرد، سه دینار به سبط اکبر پیغمبر خاتم(امام حسن مجتبی ع) داد. یک حبشی سیاه رنگ را هم از آن طرف صدا کرد، سه دینار هم به دست او داد. این است حقوق بشر یا این که تو ملل متحد آوردی؟
رعایت شؤون همنوع
حقوق بشر این است که خودش با خدمتگزارش آمد میان بازار، آن وقتی که شاهنشاهی ایران در قبضه‌ی او بود، رفت کنار دکان بزازی، یک پیراهن کرباس خرید به چهار درهم، یک پیراهن کرباس به دو درهم. آن پیراهن چهار درهمی را داد به خدمتکارش؛ آن پیراهن دو درهمی را خودش پوشید. خدمتگزار گفت: تو امیرالمؤمنینی، آن پیراهن را تو بردار. فرمود: تو جوانی، عمری برای تو گذشته، مراعات حال تو اولی است. این است حقوق بشر یا این؟
مراعات حیثیت و شرافت انسانی
ای مظلوم عالم! مجری، محیی حقوق بشر در دنیا آن رادمردی است که قدم می‌زد، نگاه کرد: دید یک پیرمرد گدایی می‌کند، تا گدا را دید، فرمود: مگر در مملکتی که من حاکم آن هستم، گدا باید وجود داشته باشد؟ دست اندرکارها معذرت خواستند. گفتند: یا امیرالمؤمنین! این گدا نصرانی است. تا این کلمه را شنید برآشفت، فرمود: در مملکتی که من حاکم آن هستم، از این نصرانی در جوانی استفاده کردید، در پیری ولش کردید. همان جا قدم برنداشت تا اسم پیرمرد نصرانی را در دفتر بیت المال با اسم خود فرزندش نوشت. این است حقوق بشر یا آن؟
امنیت و حرمت انسانها
ختم کلام. حقوق بشر این قتل‌ها است؟ این شکنجه‌ها است؟ این ناله‌ی یتیمان است در پاکستان و غیر پاکستان؟ یا حقوق بشر آنجاست که شنید خلخال از پای یک دختر یهودیه کشیده شده، گفت: اگر کسی آرزوی مردن کند جا دارد. آروزی مرگ می‌کند که چرا در زیر بیرق حکومت او خلخالی از پای یک دختر یهودیه کشیده شده. این است حقوق بشر یا آن؟
وظیفه دولتمردان
افسوس که اول المظلومین شناخته نشد. قیامت انسانیت، وجود او است. آن روزی ... آن روزی که دنیا در قبضه‌ی قدرت او بود و ذخائر عالم، قافله‌های شتر در بیت المال او خالی می‌شد، خودش آبکشی می‌کرد. از راه آبکشی آنچه در می‌آورد قوتی برمي‌داشت، بعد مازاد را، یک قسمت را شب، یک قسمت را روز، یک قسمت را آشکار، یک قسمت را پنهان انفاق می‌کرد تا این آیه عملی بشود: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً. این است حقوق بشر یا آن؟


[=arial]زندگينامه امام حسن مجتبی (ع[=arial])

دوستان امام حسن (ع) یکی از امامان واقعا غریب ما هستن ..

چقدر برای امام حسن (ع) اشک ریختیم؟ چقدر برای دعاهامون نذرهامون پیش ایشون میریم؟ ...

نام : حسن
لقب:مجتبی
کنیه : ابو محمد
نام پدر : علی
نام مادر : فاطمه
تاریخ ولادت : نیمه ماه مبارک رمضان سال ۳ هجری
محل ولادت : مدینه طیبه
مدت امامت : ۱۰ سال
مدت عمر : ۴۷-۴۸ سال
علت شهادت : تحریک معاویه وزهر جعده
نام قاتل : جعده دختر اشعث
محل دفن : بقیع

پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.

[=arial]دوره های زندگی امام حسن علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام در شب نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه چشم به جهان گشود و
حدود هفت سال از دوران زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را درک کرد و پس از آن حضرت حدود
سی سال با پدر بزرگوارشان علی بن ابی طالب علیه السلام ملازمت داشت.

بعد از شهادت امیرالمؤمنان علیه السلام به مدت ده سال عهده دار مقام امامت بودند و در 28 صفر سال پنجاه هجری در سن 47 سالگی به دستور معاویه بن ابی سفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید.

[=arial]چگونگی شهادت امام حسن علیه السلام

حکومت اموی پس از تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجود امام حسن علیه السلام مانع از به اجرا درآوردن برخی از نیّات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود.
وی از اجرای این تصمیم که برخلاف مفاد صلح نامه او با امام حسن علیه السلام بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدید حسن بن علی علیه السلام روبه رو خواهد شد.
بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکن امام علیه السلام را به شهادت برساند.
پس از بررسی های زیاد جعده همسر امام حسن علیه السلام را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگر امام حسن علیه السلام را به شهادت برساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد و طولی نکشید بر اثر آن، امام حسن علیه السلام به شهادت رسید.

[=arial]وصیت امام حسن علیه السلام

چون امام حسن علیه السلام را مسموم کردند و حال او دگرگون شد برادرشان امام حسین علیه السلام به بالین آن حضرت حاضر شدند. وقتی جویای احوال او گشتند امام حسن علیه السلام فرمودند: «خود را در اوّلین روز از روزهای آخرت و آخرین روز از روزهای دنیا می بینم». در ادامه، این گونه وصیت فرمودند: «گواهی می دهم به وحدانیت خدا و این که برای او شریکی نیست و تنها او سزاوار پرستش است. هرکه اطاعت او را در پیش گیرد رستگار می شود و هرکه نافرمانی اش کند گم راه می گردد و کسی که از گناهان و تقصیراتش به نزد او توبه کند هدایت می شود. ای حسین،جنازه مرا در کنار جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دفن کن به شرط آن که کسی مانع این کار نباشد. اگر تو را از این کار باز داشتند مبادا بر آن پافشاری کنی؛ چون راضی نیستم به خاطر این کار قطره ای خون به زمین ریخته شود».

[=arial]اشعار امام حسین علیه السلام در سوگ برادر

وقتی از دفن جنازه امام حسن علیه السلام در کنار مرقد جد بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جلوگیری کردند،
امام حسین علیه السلام دستور دادند جنازه را به بقیع منتقل کردند و آن را در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد در خاک نهادند.
طبق روایت ابن شهر آشوب وقتی امام حسین علیه السلام از دفن جنازه برادر فارغ شد اشعاری به این مضمون در سوگ برادر بر زبان جاری فرمودند:
«حالا که بدن مطهّر تو را با دست خود کفن کرده، در قبر گذاشتم از این بعد چگونه می توانم شاد باشم و خود را آراسته سازم یا از زینت ها و امکانات دنیا بهره گیرم؟
من از این به بعد همواره در سوگ تو اشک خواهم ریخت و اندوهم در فراق تو طولانی خواهد شد.
غارت زده کسی نیست که مالش را به غارتت برده اند؛ بلکه غارت زده کسی است که مصیبت مرگ برادر را دیده باشد».

[=arial]فضیلت و آثار گریه بر مصیبت امام حسن علیه السلام

ابن عباس روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «آن گاه که فرزندم حسن مجتبی را با زهر شهید کنند تمام ساکنان آسمان وزمین بر او سوگوار می شوند. بدانید سوگواری و گریه بر مصیبت های فرزندم حسن بسیار فضیلت دارد. هرکس در مصیبت او گریه کند چشمان او در روزی که همه دیده ها نابینا خواهند بود روشن و بینا خواهد شد و دل او در روزی که تمام دل ها اندوهناک خواهند بود از غبار اندوه پاک خواهد شد و هرکس که مرقد او را در بقیع زیارت کند، قدم های او در پل صراط، در روزی که قدم ها بر آن لرزان شوند، از لغزش در امان خواهد ماند».

[=arial]وصایای آموزنده امام حسن علیه السلام به جُناده

جُنادَةِ بن اَبی اُمَیه پس از مسموم شدن امام حسن علیه السلام به حضور آن حضرت رسید. پس از احوال پرسی، به امام علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا موعظه کن. امام حسن مجتبی علیه السلام مطالب بسیار مهمّی بیان کردند و از جمله فرمودند: «ای جُناده خود را برای سفری که در پیش داری پیش از فرا رسیدن اجل مهیا کن. بدان تو همواره دنیا را طلب می کنی و مرگ هم تو را طلب می کند. اندوه روزی را که هنوز نرسیده است بر روزی که در آن هستی بار مکن... بدان در مال حلال دنیا حساب و در حرام آن کیفر و عقاب و در اموال شبهه ناک عتاب هست... برای دنیای خود به گونه ای تلاش کن که گویی همیشه در آن باقی خواهی ماند و برای آخرت به گونه ای کار کن که گویی همین فردا خواهی مُرد. اگر طالب عزّت بی عِدّه وعُدّه و هیبت بی مُلک و سلطنت هستی از خواری و ذلّت گناه و نافرمانی خدا پرهیز کن و به اطاعت از فرمان او خود را ملزم ساز».

[=arial]آخرین گریه امام حسن علیه السلام

نقل شده است چون زهر در بدن مبارک امام حسن علیه السلام اثر کرد و حالت احتضار بدو دست داد، ناگهان اشک از چشمان آن حضرت سرازیر شد. حاضران عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا، آیا شما نیز با این مقام و منزلت و قرابتی که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دارید و با این همه عبادات و اطاعات در این لحظات گریه می کنید؟ حضرت فرمودند: «من برای دو چیز گریه می کنم: اوّل برای هیبت و وحشت روز قیامت که بسیار سخت است، دوّم به سبب فراق و دوری از دوستان که این نیز کار مشکلی است».


:hamdel:[=arial]فضائل و مکارم امام حسن علیه السلام:hamdel:

:tavallod::Norani::tavallod:

امام حسن علیه السلام عقل مجسم

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به مناسبت های مختلف در توصیف امام حسن مجتبی علیه السلام سخن گفته اند؛ از جمله فرمودند: «اگر قرار بود عقل به صورت یک انسان تجسم پیدا کند به صورت امام حسن علیه السلام ظاهر می شد».

امام حسن علیه السلام ، شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: «اَشْبَهْتَ خَلْقی و خُلْقی؛ تو به لحاظ صورت و سیرت به من می مانی.

بردباری امام حسن علیه السلام

از صفات برجسته و معروف امام حسن علیه السلام حلم و بردباری بود. به گونه ای که «الحِلْمُ الحَسَنِیَّة» در فرهنگ اسلامی ضرب المثل شده است. بردباری و سعه صدر آن حضرت به اندازه ای بوده است که سرسخت ترین دشمنان او نیز به این صفت همواره اعتراف داشتند. نقل می کنند وقتی جنازه امام حسن علیه السلام را پس از ممانعت عده ای از دفن آن درکنار مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، به طرف بقیع حمل می کردند، ناگهان امام حسین علیه السلام متوجّه شدند که مروان یکی از سرسخت ترین دشمنان برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام یک طرف تابوت را به دوش گرفته است. امام حسین علیه السلام از این کار او متعجب شدند و سپس از وی پرسیدند: «شما که تا برادرم زنده بود همواره مایه اندوه او بودید. چه شده که اکنون در تشیع جنازه اش شرکت کرده اید؟» مروان گفت: «آری این کارها را در حق کسی انجام دادم که حلم و خویشتن داری او با کوه ها برابری داشت».

عبادت امام حسن علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «حسن بن علی علیه السلام عابدترین مردم زمان خود بودند. آن گاه که به نماز می ایستادند اعضای بدنش از شدّت خضوع در برابر عظمت پروردگار عالم به لرزه در می آمد و رنگ مبارکش دگرگون می شد». از امام باقر علیه السلام روایت شده است که امام حسن علیه السلام حدود بیست بار از مدینه به قصد زیارت خدا پیاده رفت و می فرمود از خدا شرم دارم که غیر پیاده به دیدارش بروم.

زهد امام حسن علیه السلام

نویسندگان تراجم به اتفاق گفته اند: حسن بن علی علیه السلام پس از جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و پدر گرامی اش علی بن ابیطالب علیه السلام از همه مردم زاهدتر بودند. شخصی به نام مُدْرِک بن زیاد می گوید: روزی در یکی از باغ های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن علیه السلام دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند. مُدرِک می گوید: خود امام حسن علیه السلام لب به آن غذا نزدند و خود مشغول خوردن نان با قدری نمک شدند. وقتی به آن حضرت گفته شد شما خود چرا از آن غذای خوب میل نمی کنید، در جواب فرمودند: «اِنّ ذاک الطَّعام احبُّ عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم».

گذشت امام حسن علیه السلام

روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از راهی عبور می کردند. مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به امام علیه السلام کرد. حضرت امام حسن علیه السلام هیچ عکس العملی نشان نداد. وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام علیه السلام به او نزدیک تر شده، با تبسم به او سلام کردند. آن گاه فرمودند: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم. اگر فقیری بی نیازت سازم. به هرحال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم». چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن علیه السلام دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اَشْهَدُ انَّکَ خَلِیفُة اللّهِ فی ارضِهِ؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».

احسان امام حسن علیه السلام

مردی خدمت امام حسن علیه السلام آمد و عرض کرد ای فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام به حقِ آن خدایی که نعمت بسیار بر شما کرامت فرموده است تو را قسم می دهم که به فریاد من برسی و مرا از دشمنی که حرمت پیران را نگه نمی دارد و به کودکان و نوجوانان رحم نمی کند، نجات دهی. امام علیه السلام پرسید دشمن تو کیست تا از او دادخواهی کنم. آن مرد گفت: فقر است. امام علیه السلام به خادم خود دستور داد: «هرچه ثروت در نزد تو هست به او بده». او پنج هزار درهم حاضر کرد و به او داد. امام علیه السلام رو به مرد فقیر کرد و گفت: «تو را به خداوند متعال قسم می دهم که هروقت این دشمن بر تو رو آورد شکایتش را نزد من بیاور تا از تو دفع شر کنم».

:Norani:[=arial]سخنانی کوتاه از امام حسن علیه السلام:Norani:

:shadi::tavallod::shadi:

اهمیّت سلام
قال الحَسَنُ علیه السلام : مَنْ بَدَءِ بِالکلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجیبُوهُ؛
کسی که پیش از سلام کردن شروع به سخن گفتن کرد جواب او را ندهید.

نتیجه کنترل زبان
قالَ الحَسَن علیه السلام : الصَّمْتُ سَتْرُ العَیِّ وَ زَیْنُ العِرْضِ وَ فاعِلُهُ فی راحَةٍ وَ جَلیِسُهُ آمِنٌ؛
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: خاموشی پوشش عیب ها و مایه حفظ آبروست. هر که از این صفت برخوردار باشد همواره در آسایش است و همدم و هم نشین او نیز در امنیّت به سر می برد.

خیر و سعادت کامل
قالَ الحَسَن علیه السلام : الخَیْرُ الّذی لا شَرَّ فِیهِ الشُکرُ مَعَ النِّعْمَةِ و الصَّبْرُ عَلی النّازِلَة؛
خیری که هیچ بدی در آن نیست عبارت است از شکر در مقابل نعمت ها و صبر در برابر حوادث و رخدادهای ناگوار.

نشانه کمال عقل
قالَ الحَسَنُ علیه السلام : رأسُ العَقْلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بالحَمیِلِ؛
معاشرت نیکوداشتن با مردم نشانه کمال عقل انسان است.

تعریف فرومایگی
شخصی از امام حسن علیه السلام سؤال کرد: پستی و فرمایگی چیست؟ آن حضرت فرمودند: «النَّظرُ فی الیَسیرِ وَ مَنْعُ الحَقیرِ. خرده بینی و اهمیّت دادن بیش از حدّ دادن به امور کوچک و مضایقه کردن از اعطای چیزهای بی ارزش».

ترک مستحب برای واجب
قال الحَسنُ علیه السلام :... اِذا ضَرّتِ النَّوافِلُ بالفَریضَةِ فَارفَضُوها؛
هنگامی که عبادت های مستحب به اعمال و عبادت های واجب آسیب رساند آنها را ترک کنید.

اهمیّت توجّه به امور معنوی
قالَ الحَسَنُ علیه السلام : عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفکَّرُ فی مأکُولِهِ کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فی مَعْقُولِهِ فَیُجنِّبُ بَطْنَهُ ما یُؤذِیْهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ ما یُرْدِیْهِ؛
تعجب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای روح خویش اندیشه نمی کنند؛ شکم خود را از طعام مضرّ حفظ می کنند ولی از افکار پلیدی که روان را می آلاید پرهیز نمی کنند.

توصیه درباره وصلت
شخصی به امام حسن علیه السلام عرض کرد: دختری دارم که به سنّ ازدواج رسیده است. با چه کسی وصلت کنیم؟ امام حسن علیه السلام فرمودند: «زَوِّجْها مِمَّنْ یَتَّقی اللّه عزّ و جلَّ فَاِنْ اَحَبَّها اَکْرَمَها و اِنْ اَبْغَضَها لَمْ یَظْلِمْها؛
او را به ازدواج کسی درآور که با تقوا و پرهیزگار باشد چرا که فرد باقتوا اگر او را دوست بدارد احترامش می کند و اگر او را دوست هم نداشته باشد به وی ستم نمی کند».

بیناترین و شنواترین مردم
قال الحسن علیه السلام : اِنَّ أَبْصَرَ الاَبْصار ما نَفَذَ فِی الخَیْرِ مَذْهَبُهُ وَ اَسْمَعَ الاَسْماَعَ ما وَعی التّذکیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ القُلُوب ما طَهُرَ مِنَ الشُّبَهاتِ؛
بیناترین دیده ها آن است که خیربین باشد و شنواترین گوش ها آن است که پذیرای پند و اندرزها باشد و از آن سود ببرد و قلب سلیم قلبی است که از شبهات پاکیزه باشد.

معنی مجد و عظمت
سُئِلَ الْحَسَنُ علیه السلام : فَما المَجْدُ؟ قالَ اَنْ تُعْطِیَ فِی الغُرْمِ وَ اَنْ تَعْفُو عَنِ الْجُرْمِ؛
از امام حسن علیه السلام سؤال شد: عظمت و بزرگی در چیست؟ آن حضرت فرمودند: عبارتست از بخشش مال به هنگام نیاز و گذشتن از خطا.

[h=1]امام حسن و افسانه طلاق‏
[/h]
یكى از موضوعات ساختگى، كه برخى از مورّخان اسلامى، آگاهانه یا نا آگاهانه به نقل آن پرداخته‏اند، موضوع ازدواجها و طلاقهاى متعدد حضرت امام حسن مجتبى‏علیه السلام است. بسیار جاى تأسف است كه اینان بدون بررسى صحّت و یا عدم صحّت این گونه قضایا، آنها را در كتابهاى خود آورده‏اند.
همین كوتاهى‏ها موجب شد دشمنان اسلام و اهل بیت‏علیهم السلام براى انتقام گرفتن از اسلام، روى همین موضوع ساختگى، سخت پافشارى نموده و توهین و جسارتها را از حد بگذرانند. وظیفه خود دیدیم در برابر هتّاكیهاى نویسندگان مغرض، مانند «اكرم البستانى»، به بررسى این موضوع از جنبه تاریخى بپردازیم.

[h=2]امام حسن‏ علیه السلام و تهمت طلاق
[/h]
برخى از مورّخان نوشته‏اند كه امام حسن مجتبى‏علیه السلام پى در پى ازدواج مى‏كرد و طلاق مى‏داد. و این كار آن قدر تكرار شد كه امیرمؤمنان‏علیه السلام به مردم كوفه فرمود: اى اهل كوفه! دخترانتان را به عقد حسن در نیاورید؛ چرا كه او فردى طلاق دهنده است. مردى از طایفه هَمْدان گفت: ما به او دختر مى‏دهیم؛ اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، طلاق دهد.1این سخن، تهمتى بیش نیست و از واقعیت به دور است؛ چرا كه اوّلاً: این روایات هرگز با شأن و منزلت و مقام امام حسن مجتبى‏علیه السلام سازگار نیست. ثانیاً: بیشتر این نقلهاى تاریخى از سه مورّخ نقل شده است كه آن سه نیز كتابهاى خود را زیر سایه دولتهاى غاصب بنى‏عباس به رشته تحریر درآورده‏اند. ثالثاً: این تهمت از سوى منصور عباسى براى خنثى سازى شورش حسنى‏ها طرح ریزى شده است.
ما نخست به نقل روایات و نقلهاى تاریخى پیرامون این مسئله مى‏پردازیم و سپس پاسخ آنها را مى‏آوریم.
روایات پیرامون ازدواجهاى مكرّر امام حسن مجتبى‏علیه السلام سه دسته هستند:

دسته اوّل‏
در این دسته از روایات فقط به نهى از ازدواج و علت آن اشاره شده است.
1. برقى در كتاب محاسن از حضرت صادق‏علیه السلام روایت كرده كه مردى خدمت امیرمؤمنان‏علیه السلام آمد و عرض كرد: آمده‏ام با تو درباره دخترم مشورت كنم؛ چرا كه فرزندانت: حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به خواستگارى او آمده‏اند. امام فرمود: «المستشار مؤتمن؛ بدان كه حسن، همسران خویش را طلاق مى‏دهد، دخترت را به ازدواج حسین درآور كه براى دخترت بهتر است.»2
2. كلینى به سند خود از عبداللّه بن سنان نقل كرده: امام صادق‏علیه السلام فرمود: روزى امیرمؤمنان‏علیه السلام بر فراز منبر، مردم كوفه را مخاطب قرار داده، فرمود: به فرزندم حسن زن ندهید كه او مردى است طلاق دهنده. پس مردى از طایفه هَمْدان گفت: آرى! به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او درمى‏آوریم؛ چرا كه او فرزند رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و امیرمؤمنان‏علیه السلام است؛ پس اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، آنها را طلاق دهد.3

دسته دوم‏
در این دسته از روایتها امیرمؤمنان‏علیه السلام از ازدواجها و طلاق‏هاى مكرّر امام حسن مجتبى‏علیه السلام سخت اظهار نگرانى كرده است.
1. بلاذرى از ابى صالح نقل كرده كه امیرمؤمنان‏علیه السلام فرمود: آن قدر حسن‏علیه السلام زن گرفت و طلاق داد كه ترسیدم دشمنى دیگران را در پى‏داشته باشد.4
2. سیوطى از على‏علیه السلام نقل كرده: حسن‏ علیه السلام ازدواج مى‏كرد و طلاق مى‏داد، به طورى كه بیم داشتم از قبایل و طوایف عداوت و دشمنى به ما برسد.5
3. ابوطالب مكّى مى‏نویسد: على‏علیه السلام از ازدواجهاى امام حسن‏علیه السلام دلتنگ مى‏شد و در سخنرانى خود مى‏فرمود: فرزندم حسن، زنان خویش را طلاق مى‏دهد؛ به او زن ندهید.6
4. مجلسى از محمد بن عطیه نقل مى‏كند: امیرمؤمنان‏علیه السلام از طلاق زنان توسط امام حسن‏علیه السلام دلتنگ مى‏شد و از خانواده‏هاى آنها شرم و حیا مى‏كرد و مى‏فرمود: حسن بسیار طلاق مى‏دهد؛ به او زن ندهید.7

دسته سوم‏
در دسته سوم به تعداد زنها اشاره شده است؛ و ابن حجر، ابوطالب مكى، ابوالحسن مدائنى، كلینى، كفعمى، بلخى و ابن شهرآشوب به نقل آن پرداخته‏اند و تعداد زنان امام حسن‏علیه السلام را چنین گفته‏اند:
1. كفعمى: شصت و چهار.8
2. ابوالحسن مدائنى: هفتاد.9
3. ابن حجر: نود.10
4. كلینى: پنجاه.11
5. بلخى: دویست.12
6. ابوطالب مكى: دویست و پنجاه.13
7. برخى نیز آورده‏اند كه وى سیصد زن داشته است.14
8. همچنین نقل شده كه تعداد زنهاى امام به چهار صد زن رسیده است.15
پیامبر درباره امام حسن‏علیه السلام مى‏فرماید: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.» همچنین رسول اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در مورد امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام فرمود: «هركس این دو را دوست داشته باشد، من دوستش دارم و كسى را كه من دوست دارم، خدا نیز او را دوست خواهد داشت و كسى كه خدا او را دوست داشته باشد، در بهشت‏هاى پر نعمت وارد خواهد كرد.»

[h=2]پاسخ ما
[/h]
الف - تنافى این روایات با شخصیت امام‏چنانچه گفته شد، این كار با شأن و مقام امام حسن مجتبى‏علیه السلام هرگز سازگار نیست؛ زیرا چهره‏اى كه قرآن و سنت و سایر معصومین‏علیهم السلام از امام حسن‏علیه السلام ترسیم كرده‏اند، با روایاتى كه نقل شده، قابل جمع نیست. قرآن در شأن و منزلت امام حسن‏علیه السلام و سایر اهل‏بیت‏علیهم السلام آیه «تطهیر»16 و آیه «مودّت»17 را نازل فرموده است.

پیامبر درباره امام حسن‏علیه السلام مى‏فرماید: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.»18 همچنین رسول اكرم‏صلى الله علیه وآله و سلم در مورد امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام فرمود: «هر كس این دو را دوست داشته باشد، من دوستش دارم و كسى را كه من دوست دارم، خدا نیز او را دوست خواهد داشت و كسى كه خدا او را دوست داشته باشد، در بهشت‏هاى پر نعمت وارد خواهد كرد.»19
ابن كثیر دمشقى مى‏نویسد: امیرمؤمنان‏علیه السلام فرزند خود امام حسن ‏علیه السلام را بسیار احترام و تعظیم مى‏كرد.20
امام حسین‏علیه السلام به خاطر احترام و عظمتى كه براى برادرش، امام حسن‏علیه السلام قائل بود، هرگز در حضورش سخن نمى‏گفت.21 در حین طواف، مردم براى اظهار ارادت به امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام آن چنان به یكدیگر فشار مى‏آوردند كه گاه ممكن بود به زیر دست و پا بروند.22
گاهى امام حسن‏علیه السلام بر در خانه مى‏نشست، در چنین لحظاتى رفت و آمد مردم به جهت هیبتى كه او داشت، قطع مى‏شد.23
در حالات معنوى امام حسن‏ علیه السلام آورده‏اند: به هنگام وضو، رخسارش دگرگون مى‏شد و در پاسخ پرسش كنندگان مى‏فرمود: «حقّ على كلّ من وقف بین یدى ربّ العرش ان یصفر لونه و یرتعد فرائصه‏24؛ شایسته است كسى كه در برابر پروردگار مى‏ایستد، رنگش زرد گردد و لرزه بر اندامش بیفتد.»

[h=2]حال سؤال ما این است:
[/h]
1. آن امام معصومى كه براى حضور در برابر خالق یكتا، آن چنان لرزه بر اندامش مى‏افتد، چگونه حاضر مى‏شود خدا را به وسیله چهار صد مرتبه طلاق دادن - كه مبغوض‏ترین عمل حلال در نزد خداوند شمرده مى‏شود - از خود برنجاند؟2. روایات بر فرض صحّت، در زمانى صادر شده است كه امیرمؤمنان‏علیه السلام در كوفه بوده‏اند، كه اگر تعداد روزهاى حضور آن حضرت را در كوفه با حذف روزهاى جنگ جمل، صفین و نهروان و پیامدهاى آن حساب كنیم، به یقین دروغ بودن این اتهام آشكار خواهد شد؛ چرا كه آن فرصت بسیار كم و پردردسر گنجایش چنین مدعایى را نداشته است. اگر زمان هر یك از ازدواج‏ها تا طلاق را در نظر بگیرید و اینكه بیشتر از چهار زن دائم، جایز نبوده و نیز لحاظ شرایط فقهى طلاق دادن، خود به دروغ بودن این روایات گواهى خواهید داد.
3. آیا نهى امام على‏علیه السلام، نهى از منكر بود یا نهى از حلال؟ در هر دو صورت، هیچ كدام درست نیست؛ زیرا به شهادت آیه «تطهیر»، هرگز فعل قبیح و منكر از امام معصوم مشاهده نمى‏شود تا مورد نهى قرار گیرد. نهى از حلال هم نمى‏تواند باشد؛ زیرا در كدام شریعت از حلال نهى شده كه در اسلام چنین باشد؟!
4. آیا نهى امیرمؤمنان‏علیه السلام با مقدمه بوده یا بدون مقدمه؟ اگر بدون مقدمه و یادآورى بوده، كه چنین سخنى با مقام والاى امیرمؤمنان‏علیه السلام سازگار نیست كه آن حضرت بدون یادآورى قبلى، آبروى فرزند خود را بریزد! و اگر پس از یادآورى بوده، ولى امام حسن‏علیه السلام زیربار نرفته، مى‏گوییم این هم با شخصیت والاى امام حسن مجتبى‏علیه السلام سازگار نبوده است كه این گونه پدر و امام خویش را در تنگنا و مشكل قرار دهد.
5. آیا باور مى‏كنید امام حسن مجتبى‏علیه السلام با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگى پدر خویش را فراهم آورد تا جایى كه حضرت دلتنگ شده و از خانواده‏ها شرم و حیا كند، و یا از بیم دشمنى طوایف و قبایل كوفه نسبت به آنها رنج برد؟!
طبق نقل ابن عساكر، از سوید بن غفله نقل شده: یكى از همسران امام حسن‏علیه السلام كه از طایفه خشعم بود؛ پس از شهادت امیرمؤمنان ‏علیه السلام و بیعت با امام حسن‏علیه السلام به ایشان تبریك گفت. امام به وى فرمود: تو خوشحالى و شماتت خود را به كشته شدن امیرمؤمنان‏علیه السلام اظهار كردى. من تو را سه طلاقه كردم. آن زن گفت: به خدا سوگند! قصد من این نبود. و پس از پایان عده‏اش از خانه امام خارج شد.
امام مبلغ باقى مانده از مهرش را به اضافه بیست هزار درهم برایش فرستاد. آن زن گفت: متاع كمى است كه از دوستى جدا شده به من مى‏رسد. وقتى كه سخن آن زن را به امام گفتند، حضرت گریه كرد و فرمود: اگر نبود كه از پدرم، از جدّم شنیده‏ام كه مى‏فرمود: «كسى كه همسر خود را سه طلاقه دهد، تا آن زن شوهر دیگرى انتخاب نكند، بر شوهر اوّل حلال نمى‏گردد؛ مراجعت مى‏كردم.»25
دلیل نخست بر مجهول و ساختگى بودن این روایت، این است كه امام حسن‏علیه السلام بدون هیچ مقدمه‏اى و بدون آن كه كوچك‏ترین توجهى به قصد و هدف زن داشته باشد، برآشفته و همسر خویش را به خاطر تهنیتى، طلاق مى‏دهد؛ كه این حركت، از یك انسان غیر معصوم بعید است، چه رسد به امام معصوم.
ثانیاً: از نظر فقه اهل بیت، طلاق باید در حضور دو شاهد عادل صورت گیرد؛ در حالى كه هیچ یك از این مسائل رعایت نشده؛ حال چگونه امام كارى بر خلاف نظر خویش انجام داده است.
ثالثاً: اگر طلاق به خاطر اظهار دشمنى و شماتت بوده، به چه علت براى او بیست هزار درهم اضافه بر مهر خویش مى‏فرستد؟
و رابعاً اینكه طبق این نقل، امام در یك مجلس همسر خویش را سه طلاقه كرده است؛ در حالى كه این طلاق نه فقط در مذهب اهل‏بیت ‏علیهم السلام، بلكه در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و ابوبكر و دو سال پس از خلافت عمر نیز، یك طلاق به حساب مى‏آمد.26
با این بیان، امام مى‏توانسته پس از طلاق برگردد، چون طلاق اوّل بود و پس از طلاق اول، زن مطلقه رجعیه است و مرد در حال عدّه مى‏تواند به زن خود رجوع كند. همچنین حضرت پس از پایان عدّه نیز مى‏توانست بدون آن كه زن شوهر دیگرى كند، او را به عقد خویش در آورد.
آرى! فرمایش رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مربوط به زمانى است كه سه مرتبه طلاق صورت گرفته و مرد پس از آن رجوع كرده باشد. اینجا است كه زن مى‏باید شوهر دیگرى انتخاب كند. از آنجا كه متن روایت ابن عساكر از اضطراب كامل برخوردار است، دیگر نیازى به بررسى سندى ندارد.
امام حسین‏علیه السلام به خاطر احترام و عظمتى كه براى برادرش، امام حسن‏علیه السلام قائل بود، هرگز در حضورش سخن نمى‏گفت. در حین طواف، مردم براى اظهار ارادت به امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام آن چنان به یكدیگر فشار مى‏آوردند كه گاه ممكن بود به زیر دست و پا بروند

ب - بررسى اسناد
1. بیشتر مورّخان این نقل تاریخى را یا بدون سند آورده‏اند و یا آن را به ابوالحسن مدائنى و محمد بن عمر واقدى و ابوطالب مكّى رسانده‏اند كه در هر دو صورت، داراى اشكال است. مثلاً ابن عساكر مى‏نویسد: و روى‏ محمد بن سیرین...27؛ میرخواند شافعى آورده است: نقل است كه... 28؛ سیوطى مى‏گوید: كان الحسن یتزوج...29 ابوطالب مكّى مى‏نویسد: انّه تزوّج...30؛ سبط بن الجوزى آورده است: و فى روایة انّه تزوّج...31؛ ابوالحسن مدائنى آورده است: كان الحسن كثیرالتزویج.32
تمامى این نقلها، مرسل است و به آنانى كه به این سه مورّخ اعتماد كرده‏اند، باید گفت: این سه مورّخ نیز این جریان را بدون سند نقل كرده‏اند. چنانچه از مدائنى و مكّى نقل كردیم. بدین جهت مى‏گوییم داستان تعداد زنان امام حسن‏علیه السلام و ماجراى طلاق آنها، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است.
2. بسیارى، این سه مورّخ را ضعیف شمرده و ردّ كرده‏اند. از میان آنها مى‏توان به ذهبى،33، عسقلانى‏34، ابن الجوزى‏35، عماد حنبلى‏36، رازى‏37، ابن الاثیر جزرى‏38، زركلى‏39، علامه امینى‏40، سیدمحسن امین‏41، هاشم معروف الحسنى‏42 و... اشاره كرد.
3. هر یك از این سه مورّخ از مشایخى روایت نقل كرده‏اند كه یا جزو هواداران بنى‏امیه بوده‏اند و یا ضعیف و مجهول هستند. مثلاً مدائنى از عوانه نقل مى‏كند، در حالى كه عوانه به نفع بنى‏امیه جعل حدیث مى‏كرده‏43 و برخى از مشایخ او همانند جعفر بن هلال‏44، عاصم بن سلیمان احول‏45 و ابن عثمان‏46، ضعیف یا مجهول هستند. طبق گفته یحیى بن معین: حدیث واقدى از مدنیها، از شیوخ مجهول برخوردار است.47
هاشم معروف الحسنى مى‏نویسد: مدائنى، معاصر عباسى‏ها و از جمله كسانى است كه متهم به دروغگویى و جعل حدیث است.
در «میزان الاعتدال» ذهبى آمده است: مسلم در صحیح خود از نقل روایت از وى خود دارى كرده و ابن عدى او را ضعیف دانسته و اصمعى به او گفته: به خدا سوگند كه چیزى از اسلام در تو نمانده است... صاحب «لسان المیزان» گفته است: او از غلامان عبدالرحمن بن سمرة بن حبیب اموى بوده است. به علاوه بیشتر روایات او از نوع مراسیل است.
اینها همه گواه بر آن است كه روایت هفتاد همسر را - كه جز مدائنى كسى آن را نقل نكرده - از جعلیات قدرتمندان و دشمنان علویها است...48
اما روایت كلینى كه در دسته اوّل آمده، در سندش حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعة دیده مى‏شوند، كه واقفى هستند.49
علامه حلّى درباره حمید بن زیاد مى‏گوید: در نزد من، زمانى روایت او مورد قبول است كه معارضى نداشته باشد.50
علامه مجلسى ضمن مؤثق شمردن حدیث، چنین توجیه كرده است كه: شاید غرض امام از این سخن، استعلام حال آنها یعنى مراتب ایمانشان بوده است؛ نه اینكه فرزند خویش را كه معصوم و تأیید شده از سوى پروردگار بود، مورد نكوهش قرار داده باشد.51
اما با توجه به واقفى بودن برخى از راویان و فرمایش علامه حلى - كه روایت او در صورتى كه معارضى نداشته باشد، مورد قبول است - به نظر مى‏رسد كه این روایت حجّیتى ندارد؛ اگرچه علامه مجلسى به توجیه آن برخاسته است.
و اما روایت كافى از ابن ابى‏العلاء كه در دسته سوم قرار گرفته است؛ علامه مجلسى این حدیث را مجهول مى‏داند.52
پاسخ ما به روایت برقى در محاسن نیز، این است كه: اگرچه خود احمد بن ابى‏عبداللّه برقى توثیق شده، اما وى بیشترِ روایات را از ضُعفا نقل كرده است.53

[h=2]پایه‏ گذار شبهه‏

[/h]دلائل و شواهد موجود به خوبى نشان مى‏دهد كه تا پیش از منصور عباسى چنین افترایى در كتابها نبوده است و این منصور بود كه براى خنثى سازى شورشهاى علوى و حركتهاى ضدّ حكومتى نوادگان امام حسن مجتبى‏علیه السلام این تهمت و شبهه را علیه امام پایه‏گذارى كرد.
وى كه از این شورشها سخت به وحشت افتاده بود، براى رفع نگرانى خود، هیچ حربه‏اى را بهتر از لكه‏دار كردن چهره پاك و معصوم امام حسن‏علیه السلام ندید. وى پس از دستگیرى عبداللّه بن حسن كه علیه ظلم و جور قیام كرده بود، در برابر بسیارى از مردم به سخنرانى پرداخت و على‏بن ابى‏طالب و امام حسن‏علیهما السلام و همه فرزندان ابى‏طالب را مورد دشنام و افترا و ناسزاگویى قرار داد و از جمله گفت: به خدایى كه جز او نیست، فرزندان ابى‏طالب را در خلافت تنها گذاردیم و هیچ كارى به كارشان نداشتیم؛ در آغاز على بن ابى‏طالب بدان پرداخت... و پس از وى، حسن بن على برخاست... معاویه با نیرنگ به او وعده داد تا ولیعهدش كند، بدین ترتیب او را بركنار ساخت و همه چیزِ وى را گرفت. حسن بن على نیز همه كارها را به معاویه واگذارد و به زنان روى آورد؛ او امروز با یكى ازدواج مى‏كرد و فردا دیگرى را طلاق مى‏داد و همچنان بدین كار مشغول بود تا اینكه در بسترش مرد...54
استاد، هاشم معروف در ردّ این تهمت ناجوانمردانه مى‏نویسد: و اما روایت هفتاد و نود و از این قبیل روایاتى كه او را زن باره توصیف مى‏كنند و این كه پدرش مى‏گفت: به فرزندم حسن زن ندهید كه او زن باره است؛ این روایات آن چنان كه از اسنادشان بر مى‏آید، منبعى جز مدائنى و امثال دروغگوى او ندارد. مدائنى و واقدى و دیگر مورّخان پیشین، تاریخ را در سایه حكومتهایى نوشته‏اند كه با اهل‏بیت‏ علیهم السلام سر دشمنى داشتند، و از هر وسیله‏اى براى خدشه‏دار كردن واقعیت‏هاى آنها و ضربه زدن به ایشان فروگذار نمى‏كردند. حكام دولت عباسى نیز در تعصّب و پلیدى نیّت، دست كمى از اسلاف اموى خود نداشتند. عباسى‏ها در جعل احادیث علیه «علویها» با امویها هم دست بودند، به ویژه نسبت به حسنیها كینه خاصّى مى‏ورزیدند، چون بیشتر آنهایى كه علیه ستم سر به شورش برمى‏داشتند؛ از فرزندان و نوادگان امام حسن‏علیه السلام بودند.55

[h=2]واقعیت چیست؟
[/h]
آنچه كه تاكنون گفته شد، پاسخ به اتهاماتى بود كه درباره ازدواجها و طلاقهاى متعدد امام حسن‏علیه السلام طرح ریزى شده بود.واقعیت این است كه امام در طول عمر، بیشتر از هشت یا ده‏56 همسر نداشته كه تعدادى از این همسران كنیز بوده‏اند. داشتن این تعداد همسر در آن زمان براى قاطبه مردم، امرى طبیعى بوده است؛ بلكه برخى تعداد همسرانشان بیش از این بوده، در حالى كه كسى متعرض آنان نشده است. حال چه شد كه در بین این مردم، فقط امام حسن‏علیه السلام مورد حملات بیشرمانه دشمنان قرار گرفت؟ آیا نمى‏شود حدس زد این رقم بسیار بزرگ، نشانه ساختگى بودن این احادیث است؟
چرا ابوطالب مكّى كه تعداد زنهاى امام حسن‏علیه السلام را به 250 مى‏رساند، جز چند نفر از آنها نام نمى‏برد؟ چرا مورخّان كه به تبعیت از ابوالحسن مدائنى و واقدى و مكّى تعداد زنان امام را بیش از هشت تن ذكر كرده‏اند، بیشترین آمارى كه براى فرزندان امام داده‏اند، بیش از سى و یك فرزند نیست؟57
اینك از ابوطالب مكّى باید پرسید: اگر امام چهارصد همسر داشته پس چرا بیش از سى و یك فرزند نداشت؟ آیا همه آن زنان عقیم و نازا بودند؟ آیا امام رغبتى به فرزند نداشت و یا از پرداخت نفقه و هزینه زندگى و تأمین معاش آنها عاجز بوده است؟


[/HR]1. كافى، ج 6، ص 56.
2. محاسن برقى، ج 2، ص 601؛ منتخب التواریخ، ص 190.
3. كافى، ج 6، ص 56؛ بحارالانوار، ج 44، ص 172.
4. انساب الاشراف، ج 3، ص 25.
5. تاریخ الخلفاء، ص 191.
6. وكان على(ع) یضجر من ذلك فكان یقول فى خطبته ان الحسن مطلاق فلاتنكحوه (بحارالانوار، ج 44، ص 169.)
7. همان، ص ؟
8. چهارده معصوم (زندگانى امام حسن(ع))، ص 553.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
10. الصواعق المحرقه، ص 139.
11. كافى، ج 6، ص 56.
12. البدء و التاریخ، ج 5، ص 74.
13. مناقب آل ابى‏طالب، ج 4، ص 30.
14. همان.
15. چهارده معصوم، ص 553، به نقل از قوت القلوب.
16. الصواعق المحرقه، ص 143؛ سنن بیهقى، ج 2، ص 149.
17. الدرالمنثور، ج 7،ص 7.
18. الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة، (مستدرك حاكم، ج 3، ص 167؛ مسند احمد، ج 3، ص 2.)
19. من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه أدخله جنات النعیم...(اخبار اصبهان، ج 1، ص 56.)
20. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
21. مناقب آل ابى‏طالب، ج 3، ص 401.
22. البدایة و النهایة، ج 7، ص 37.
23. الامام المجتبى(ع)، ص 10.
24. همان، ص 86.
25. تاریخ دمشق، (حیاة الامام الحسن(ع))، ص 154.
26. نیل الاوطار، ج 6، ص 230؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 320.
27. تاریخ دمشق، (ترجمه امام حسن(ع))، ص 155.
28. روضةالصفا، ج 3، ص 20.
29. تاریخ الخلفاء، ص 191.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 169.
31. تذكرةالخواص، ص 121.
32. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
33. میزان الاعتدال، ج 3، ص 107.
34. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
35. المنتظم، ج 7، ص 189.
36. شذرات الذهب، ج 3، ص 120.
37. الجرح والتعدیل، ج 4، ص 21.
38. الكامل فى‏التاریخ، ج 9، ص 44.
39. الأعلام، ج 7، ص 160.
40. الغدیر، ج 5، ص 290.
41. اعیان الشیعه، ج 46، ص 172.
42. سیرةالائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 620.
43. لسان المیزان، ج 4، ص 386.
44. میزان الاعتدال، ج 1، ص 430.
45. همان، ج 4، ص 350.
46. همان، ج 6، ص 198.
47. تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 348.
48. زندگى دوازده امام، ج 1، ص 604.
49. جامع الرواة، ج 1، ص 225 و 284.
50. الخلاصة، ص ؟
51. مرآةالعقول، ج 21، ص 96.
52. همان.
53. الخلاصة، ص ؟
54. سیرةالائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 618.
55. زندگى دوازده امام، ج 1، ص 602.
56. صلح الحسن(ع)، ص 25.
57. بین مورّخین اختلاف است، از هفت فرزند گفته شده تا سى و یك فرزند. رجوع شود به البدء و التاریخ، ج 5، ص 74؛ الفصول المهمه، ص 166؛ بحارالانوار، ج 44، ص 168؛ كشف الغمه، ج 2، ص 152؛ اعلام الورى، ص 213؛ ناسخ التواریخ، جلد امام حسن(ع)، ص 270؛ تذكرة الخواص، ص 212؛ نورالابصار، ص 136؛ ذخائرالعقبى، ص 143؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 228.

[h=1]کتاب شناسی امام حسن مجتبی علیه السلام[/h]
برای کسب معرفت بیشتر نسبت به هر چیز و هر کس باید شناخت نسبت به آن بیشتر شود . برای درک بیشتر وجود مقدس امام مجتبی علیه السلام نیز باید اطلاعات خود را بالا برده و در آنها تدبر نماییم . بر این اساس تعدادی کتاب در باب شخصیت امام حسن علیه السلام معرفی نموده تا مشتاقان و عاشقان ولایت از آنها استفاده نموده تا بر عشقشان، معرفت نیز اضافه شود.
1. آفتابى در هزاران آینه ( پرتوى از زندگانى تابناك امام مجتبى علیه السلام)
مؤلف: جواد نعیمى
ناشر: سازمان تبلیغات اسلامى،1371
2. از گوشه و كنار تاریخ ( بررسى صفحه اى از زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام)
مؤلف: سید على شفیعى دزفولى
ناشر: انتشارات صدر
(در این كتاب، پیرامون اتهام ازدواج هاى مكرّر امام مجتبى بحث مى نماید و كذب آن را ثابت مى كند.)
3. اسرار صلح امام حسن علیه السلام
مؤلف: محمد على انصارى اراكى
4. امام حسن علیه السلام
مؤلف: عبدالكریم بى آزار شیرازى
ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375
ج1: علم و حلم امام حسن علیه السلام
ج2: دولتى پایدار در مدینه، سواحل دریاى خزر، مراكش و مصر
ج3: دولت حسن علیه السلام در مكه، عراق، كوفه، یمن، ایران و برونئى .
5. امام حسن مجتبى علیه السلام
گروه كودكان و نوجوانان بنیاد بعثت،
بازنویسى: مهدى رحیمى .
6. امام حسن علیه السلام پرچمدار صلح و آزادى .
مؤلف: مهدى پیشوایى
ناشر: توحید
7. امام حسن علیه السلام در موضع واقع بینى و هدفگرایى .
مؤلف: على قائمى
ناشر: شفق، قم
8 . امام حسن بن على علیهماالسلام را بهتر بشناسیم .
مؤلف: حسین انصاریان
9. امام حسن علیه السلام مظلوم تاریخ
مؤلف: رضا محمدى
ناشر: صفحى، قم
10. امام مجتبى علیه السلام
مؤلف: سید حسن ابطحى
ناشر: بطحا
11. بامداد روشن در اسرار واگذارى خلافت حضرت امام حسن علیه السلام به معاویه
مؤلف: سید على اكبر برقعى قمى
ناشر: نوین
12. بحثى درباره صلح امام حسن علیه السلام
مؤلف: غلامرضا اشرف سمنانى
ناشر: بعثت
13. بحثى كوتاه پیرامون زندگى امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: گروه نویسندگان
گردآورى: محمود حكیمى
14. بررسى كوتاهى از زندگانى امام حسن علیه السلام
مؤلف: سید محمد حسینى شیرازى
مترجم: سید محمد باقر فالى
ناشر: قم، كانون نشر اندیشه هاى اسلامى
15. پرتوى از چهره تابناك سبط المصطفى الحسن بن على المجتبى
ناشر: جمعیت اتحاد حسینى
16. پرچمدار صلح حسن بن على علیهماالسلام ( برگزیده اشعار در مدح مرثیه امام مجتبى)
ناشر: كتابفروشى اسلامیه
17. پیشواى دوم امام حسن مجتبى علیه السلام (مجموعه مقالات)
گرد آورنده: حبیب چایچیان
ناشر: مكتب الحسن علیه السلام
18. پیشواى دوم حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام
گروه نویسندگان
ناشر: قم، مؤسسه در راه حق (این كتاب به عربى، تركى و اردو ترجمه شده است.)
19. تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن علیه السلام
مؤلف: سید جعفر مرتضى عاملى
مترجم: محمد سپهرى
ناشر: سازمان تبلیغات اسلامى
20. ترجمه بحارالانوار( زندگى امام حسن علیه السلام )
مؤلف: علامه مجلسى، مولا محمد باقر بن محمد تقى اصفهانى (1037ـ 1110ق)
مترجم: محمد جواد نجفى
ناشر: كتابفروشى اسلامیه
21. ترجمه كلمة الامام الحسن علیه السلام
مؤلف: شهید حاج سید حسن حسینى شیرازى (1354ـ 1400ق)
مترجم: علیرضا میرزا محمد
ناشر: تهران، انتشارات نور ( ترجمه همراه با متن).
22. چرا امام حسن علیه السلام صلح را پذیرفت؟
مؤلف: رجبعلى مظلومى
23. چشمه كوثر( مدایح امام حسن مجتبى علیه السلام)
مؤلف: حیدر تهرانى ـ معجزه
ناشر: تهران، كتابفروشى اسلامیه
24. حسن علیه السلام كیست؟
مؤلف: فضل الله كمپانى (م 1414ق)
ناشر: تهران، انتشارات فراهانى
25. حضرت امام حسن علیه السلام
مؤلف: عبدالامیر فولاد زاده
ناشر: تهران، انتشارات اعلمى (مصوّر، ویژه نوجوانان).
26. حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: سید كاظم ارفع
ناشر: تهران، مؤسسه انتشاراتى فیض كاشانى
27. حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: میر ابوالفتح دعوتى
ناشر: قم، انتشارات شفق (مصوّر، ویژه نوجوانان) (این كتاب به عربى ترجمه شده است).
28. حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام، معصوم چهارم
مؤلف: سید مهدى آیة اللهى (دادور)
نقاشى: على مظاهرى
ناشر: تهران، انتشارات جهان آرا ( مصوّر، ویژه نوجوانان) ( این كتاب به عربى، تركى، اردو، انگلیسى، فرانسه و تاجیكى ترجمه شده است).
29. حقایق پنهان ( پژوهشى در زندگى سیاسى امام حسن مجتبى علیه السلام )
مؤلف: احمد زمانى
مقدمه جعفر سبحانى
ناشر: مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم
30. حیات حسن بن على
مؤلف: محمد جعفر شاملى شیرازى
31. داستان زندگى امام حسن علیه السلام
مؤلف: امیر مهدى مراد حاصل
ناشر: تهران، انتشارات پیام نور(ویژه نوجوانان).
32. در مكتب كریم اهل بیت، امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: على قائمى امیرى
ناشر: تهران، انتشارات امیرى
33. الرسول و الذرارى (معصوم چهارم)
مؤلف: احمد سیّاح
ناشر: تهران، انتشارات اسلام
34. زمامدارى امام مجتبى علیه السلام
مؤلف: احمد مطهرى
ناشر: قم، انتشارات دارالكتاب
35. زندگانى امام دوم، حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: نوشته هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق
ساده نویسى: دفتر تحقیق و تألیف كتب درسى
ناشر: تهران، سازمان نهضت سواد آموزى
36. زندگانى امام حسن بن على و اسرار صلح او با معاویه
مؤلف: حسین وجدانى
ناشر: قم، چاپخانه پیروى
37. زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: سید هاشم رسولى محلاتى
ناشر: تهران، انتشارات علمیه اسلامیه
38. زندگانى حسن بن على علیهماالسلام
مؤلف : باقر شریف قرشى
مترجم: فخرالدین حجازى
ناشر: تهران، انتشارات بعثت
39. زندگانى حسن بن على علیهماالسلام
مؤلف: محمد على خلیلى
ناشر: تهران، چاپخانه ملى
40. زندگانى حضرت امام حسن علیه السلام
مؤلف: سید جعفر غضبان
ناشر: تهران، انتشارات اردیبهشت
41. زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: حسین حماسیان ( صابر كرمانى)
ناشر: تهران، انتشارات اقبال ( ویژه نوجوانان).
42. زندگانى حضرت مجتبى
مؤلف: حسین عماد زاده اصفهانى (1325ـ 1410ق)
ناشر: تهران، انتشارات اسوه
43. زندگى و سیماى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: سید محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شریعت
ناشر: تهران، مؤسسه انصارالحسین
44. سبط المصطفى الحسن المجتبى علیه السلام
مؤلف: سروده لطف الله صافى گلپایگانى
ناشر: مشهد، مؤسسه نشر و تبلیغ
45. ستارگان درخشان ( ج4، زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام)
مؤلف: محمد جواد نجفى
ناشر: تهران، كتابفروشى اسلامیه
46. سرچشمه هاى نور(حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام )
مؤلفین: گروه نویسندگان مؤسسة البلاغ
مترجم: واحد تدوین و ترجمه
ناشر: تهران، سازمان تبلیغات اسلامى
47. سخنان كوتاه امام حسن علیه السلام
مؤلف: محمدهادى فقهى
48. سیره امام مجتبى علیه السلام
مؤلف: هیئت تحریریه
ناشر: اهواز، حوزه علمیه (از سرى سرچشمه زندگى).
49. شخصیت امام مجتبى علیه السلام
مؤلف: محمد على شاه محمدى
ناشر: تهران، هیئت تعاونى مكتب اسلام
50. شخصیت حضرت مجتبى علیه السلام
مؤلف: سید على اكبر قرشى
تقریظ: علامه سید محمد حسین طباطبایى (م1402ق)
ناشر: ارومیه، چاپخانه میهن
51. صحیفة الحسن علیه السلام
تألیف و ترجمه: جواد قیومى اصفهانى
ناشر: قم، دفتر انتشارات اسلامى
52. صلح امام حسن علیه السلام
ناشر: تهران، بنیاد بعثت
53. صلح امام حسن علیه السلام پر شكوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ
مؤلف: شیخ راضى آل یاسین (م1372ق)
مترجم: آیة الله سید على خامنه اى ( رهبر معظم انقلاب اسلامى)
54. صلح امام حسن علیه السلام فرازى ناشناخته
مؤلف: محمد انتظام پور
ناشر: تهران، كانون نشر معارف اسلامى صادقیه
55. صلح سبز، نگاهى اجمالى و فشرده به صلح امام حسن علیه السلام
مؤلف: سید مجید پورطباطبایى
ناشر: قم، انتشارات شهریار
56. فریاد یك سكوت
مؤلف: محمد یوسف حریرى
ناشر:قم، دارالتبلیغ اسلامى.
57. فضائل الامام الحسن علیه السلام
مؤلف: على اكبر تلافى داریانى
ناشر: تهران، شركت نشر و تبلیغ نیك معارف
58. فلسفه صلح امام حسن علیه السلام
مؤلف: محمد محقق مرندى
ناشر: قم، چاپخانه حكمت
59. فلسفه صلح دومین پیشواى شیعه
مؤلف: محمد مقیمى
ناشر: تهران، انتشارات سعدى .
60. قهرمان دو میدان ( داستان زندگى امام حسن مجتبى علیه السلام)
مؤلف: رضا شیرازى
ناشر: تهران، انتشارات پیام آزادى (مصوّر، ویژه نوجوانان).
61. كنوزالحكم و فنون الكلم
مؤلف: سید حسن طباطبایى میرجهانى (1319ـ 1413ق)
ناشر: اصفهان، حسینیه عماد زاده (این كتاب در برگیرنده خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار امام مجتبى ، همراه با ترجمه فارسى است).
62. گلواژه هاى نور ( چهل شهاب از منظومه نور افشان امام حسن مجتبى علیه السلام)
مؤلف: عبدالحسین طالعى
ناشر: تهران، انتشارات كتابچى .
63. مبارزه اى در قالب صلح
مؤلف: رضا گلسرخى كاشانى (1354 ـ 1411ق)
ناشر: قم، انتشارات شفق .
64. معصوم چهارم، امام حسن مجتبى علیه السلام
مؤلف: جواد فاضل (1335 ـ 1381ق)
ناشر: تهران، انتشارات علمى .
65. مكتب امام حسن علیه السلام
مؤلف: حسن سعید (1337ـ 1416ق)
ناشر: تهران، مسجد جامع چهلستون .
66. مكتوبات امام حسن علیه السلام
چاپ سنگى، هند.
فهرست كتاب هاى چاپى فارسى، ج4، ص4924.
67. میلاد سبط اكبر
مؤلفین: گروه نویسندگان
ناشر: تهران، كتابخانه دوشیزگان اسلامى .
68. ناسخ التواریخ ( زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام)
مؤلف: لسان الملك ، میرزا محمد تقى خان سپهر كاشانى ( قبل 1217 ـ 1297ق)
ناشر: تهران، انتشارات علمیه اسلامیه .
69. نگاهى بر زندگى امام حسن علیه السلام
مؤلف: محمد محمدى اشتهاردى
ناشر: تهران، نشر مطهر.

[h=1]صخره تسخیر ناپذیر
[/h]
مولف کتاب "صلح امام حسن"، راضی آل یاسین، در بخشی از این کتاب گرانسنگ پیرامون حلم و صبر امام حسن علیه السلام می نویسد:
صبر او، عكس العمل جهاد او و حصارى بود كه در همه ى میدانها و جبهه ها بدان پناه میبرد .
او از زمانه و مردم زمانه بقدرى محرومیت و خیانت و غدارى و توطئه و ترور و پیمان شكنى و تهمت و دشنام دشمنان و روگردانى و عتاب دوستان تحمل كرد كه در میان زعماى تاریخ - تا آنجا كه ما بیاد داریم - از كسى جز او همانند آن را سراغ نداریم .
او همه ى این ناملایمات را با صبرى كه كوهها با آن برابرى نمى توانند كرد، متحمل شد و شرائط نامساعدى را كه از همه سو احاطه اش كرده بود با حكمت سرشار و پختگى و كار آزمودگى تمام، طى كرد، هرگز تسلیم غضب و زبون احساسات نشد، در برابر حوادث خود را نباخت و از شدائد در اضطراب نیفتاد و هیچ عاملى جز یارى دین و بر افراشتن پرچم قرآن و بلند آوازه ساختن دعوت اسلام، نتوانست او را بر انگیزد.
دارنده ى این مزایا و این خصال، همان حسن سبط پیغمبر است با همان حقیقتى كه خدایش آفریده است هیچ كس بجز جاهلى لجوج یا دشمنى بى انصاف را یاراى آن نیست كه در این صفات و خصال بر حسن خرده گیرى كند صفات او در زمان خودش برترین صفات بود از بخشش و كرمش همچون ضرب المثلى نام برده مى شد، شیرینى گفتار و حاضر جوابیش و قدرت منطقش و هیبتش و حلمش و عقل و درایتش را دشمنان تصدیق مى كردند، چه رسد به دوستان .
به ستایش هاى معاویه از او بنگرید، هرگاه در محضر او بحث و مشاجره یى درباره ى حسن در میگرفت وى در آخر كار سخنى در تمجید آن حضرت مى گفت و گاه بدون آنكه بحثى از اینگونه پیش آید، نظر ستایش آمیز خود را ابراز میداشت .
یكبار شیرینى گفتار آن حضرت را چنین ستود : “ درباره ى هیچكس بقدر حسن این احساس را نداشته ام كه وقتى مى گوید، ادامه ى گفتار او را دوست بدارم.
نوبت دیگرى كه در حضور او از امام حسن یاد شد،گفت : "اینها مردمى هستند كه سخن گفتن به آنان الهام شده است" درباره ى هیبت و خوش محضرى آنحضرت گفت: "بخدا،هرگز او را ندیدم مگر آنكه از غیابش ناشاد و از عتابش بیمناك بودم" و همچنین گفت: "بخدا هرگاه در كنار خود نشسته اش دیدم از وضع او و از عیبجوئى او بیمناك گشتم ."
در ستایش او شعرى بدین مضمون سرود : " حسن فرزند همان كسى است كه هر جا میرفت، مرگ نیز پا بپاى او قدم بر می داشت بچه ى شیر همانند اوست و حسن نیز پدر خود را مثل و مانند است اگر حلم و درایتش را بتوان وزن كرد باید گفت همچون یدبل و ثبیر است.
آرى ،این همان معاویه، دشمن شماره یك حسن علیه السلام است مروان بن حكم نیز همان كسى است كه درباره آنحضرت مى گفت : " حلمش با كوهها برابر است."
امام حسن علیه السلام كه بگفته ى عبدالله بن جعفر : “ صخره ى تسخیر ناپذیر دور از تیر رس برتر از ستیغ” بود “ چندان پاكدلى و پیراسته خوئى داشت كه او را از تنزل به حضیض این مشاجرات و ستیزه جوئیها باز دارد،با اینحال از پاسخ آنان خوددارى نمیكرد و میفرمود : “ بخدا سوگند اگر این نبود كه بنى امیه مرا به ناتوانى در گفتار منسوب مى سازند،بى تردید از پاسخ دادن به آنان خوددارى مى ورزیدم”

ثناگویى آشكار این دو دشمن، دلیل مقام ارجمند امام حسن در اعتقاد مردم و یا دلیل تسلیم و خضوع این دو در برابر واقعیت است و اگر نه، باید آن را پوششى دانست كه آن دو نقشه هاى خطرناكى كه براى امام حسن در نظر داشتند، میكشیده اند .

این مشاجره هایى كه ما به اشاره از آن در گذشتیم و در برخى از كتابهاى بزرگ، پاره یى از آنها را با اهمیت یاد كرده اند،عبارت از “ مفاخره” هایى است كه معاویه در بر خوردهایش با امام حسن - چه در هنگامى كه آن حضرت پس از صلح در شام بود و چه هر آنگاه كه معاویه به مدینه مى آمد - با علاقه و شورى مخصوص، پیش مى آورد .
مجالس فراهم مى ساخت و دوستان نزدیك خود را كه همگى چون خود او، اهل بیت و پیامبر را مانع نفوذ و محبوبیت خود در میان مردم میدانستند، جمع مى كرد آن كسانى كه بیشتر در این مجالس حضور داشتند عمروعاص، عتبه پسر ابوسفیان، عمرو پسر عثمان، مغیره بن شعبه، ولید بن عقبه، مروان حكم، عبدالله بن زبیر، زیاد بن ابیه بودند گاه فقط چند نفر از این جمع را حاضر مى ساخت و گاه كسان دیگرى را هم بدانها می فزود، آنگاه حسن علیه السلام را به این مجلس دعوت مى كرد و سران و سردمداران این باند، یكى پس از دیگرى، با خشم بر افروخته و سینه ى پر كینه، هر چیزى را كه به وسیله ى آن ممكن بود با امام حسن مفاخره كرد، بر زبان مى آوردند و سخنى نگفته نمى گذاشتند و بدین ترتیب تشفى خاطر خود را فراهم مى آوردند و این مجالس در حقیقت به صحنه ى پیكار دسته جمعى آن جبهه با امام حسن تبدیل مى یافت.
امام حسن علیه السلام كه بگفته ى عبدالله بن جعفر : "صخره ى تسخیر ناپذیر دور از تیر رس برتر از ستیغ" بود چندان پاكدلى و پیراسته خویى داشت كه او را از تنزل به حضیض این مشاجرات و ستیزه جویی ها باز دارد، با این حال از پاسخ آنان خوددارى نمیكرد و میفرمود: " بخدا سوگند اگر این نبود كه بنى امیه مرا به ناتوانى در گفتار منسوب مى سازند، بى تردید از پاسخ دادن به آنان خوددارى مى ورزیدم."
آنان را با منطق قوى و رساى خود كه در هم كوبنده ى عناد روز افزون ایشان بود، پاسخ می داد و آن را به تسلیم و خضوع و سر افكندگى مبدل مى ساخت .
در برخى از پاسخهاى خود، میراث نبوت و حكومت را به رخ ایشان مى كشید و با حاضر جوابى و فراست خود كه از دریاى مواج و بیكران دانشش سرچشمه مى گرفت، نرم نرم، ایشان را به اعتراف كردن به حق او و پدرش وادار مى ساخت .

[h=1]لقب کریم اهل بیت از کجا آمد؟
[/h]
امام حسن ـ علیه السلام ـ دارای قلبی پاك و رئوف نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه داشتند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حركت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند نیز هیچ‌گاه هر ضعیف، ناتوان و درمانده، ناامید از درب خانه آن حضرت برنمی‌گشت، حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌كردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.1
امام حسن ـ علیه السّلام ـ تمام توان خویش را در راه انجام امور نیك و خداپسندانه به كار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید، مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت كرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم كردند و نصف آن را برای خود و نصف دیگر را در راه خدا به فقرا بخشیدند.2
از ابن شهر آشوب روایت شده كه روزی امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر جمعی از گدایان گذشت كه پاره‌ای چند از نان خشك‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت كردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: خدا متكبّران را دوست نمی‌دارد و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول كردند و سپس از همه گدایان خواستند كه برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت بر ایشان طعام‌هایی نیكو حاضر ساختند و به لباس‌های فاخر همه آن‌ها را مزیّن ساختند.3
تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان‌های فراوان به یاد دارد مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست كمك كرد و امام دستور دادند كه آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.4
نسبت به كرامت‌های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان‌های زیادی در تاریخ آورده شده است كه جای ذكر همه آن‌ها نیست. امّا وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید برنمی‌گردانید؟ فرمودند: من هم به درگاه خدا سائلی هستم و می‌خواهم كه خدا محروم نسازد و شرم دارم كه با چنین امیدی سائلان را ناامید كنم. خداوندی كه عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد كه من هم به مردم كمك كنم،5 لذا به خاطر این بخشندگی‌ها و كارهای نیكویی كه از امام حسن ـ علیه السّلام ـ در مسیر خیر، احسان و كمك به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت و آنچه را كه داشت به آن‌ها می‌بخشید باعث شده كه به ایشان كریم اهل بیت گفته شود.
پس با توجه به كرامت‌ها و بخشش‌های كم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر آن امام بزرگوار لقب «كریم» برازنده آن حضرت است. البته باید توجه داشت كه همه ائمه نور واحد هستند و همه دارای تمام فضایل و كرامات هستند. هر چند كه شرایط زمان و مكان در بروز و برجسته‌تر شدن برخی از اوصاف آن‌ها دخیل بوده است.


[/HR]منابع:
[1] . زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268.
[2] . قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، نشر مؤسسه تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90.
[3] . مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص 241.
[4] . شیخ عباس، قمی، منتهی الآمال، پیشین، ص 418.
[5] . قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135.

[h=1]سیره عبادی امام حسن مجتبی (ع)
[/h]
حسن بن علی (ع) عابدترین و زاهدترین مردم بود. سیره عملی آن حضرت در تمام شئون زندگی می تواند الگوی عملی قرار گیرد که در این جا به خلاصه ای از زوایای مختلف آن اشاره می کنیم:
1. پیاده به حج می رفت و گاهی نیز پا برهنه راه می رفت.1 اما در توضیح دلیل این کار می فرمود: من شرم دارم خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم.2 بنابر نقلی بیست بار و در نقل دیگری بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت.3

[h=2]2. خوف از خدا
[/h]
امام حسن (ع) وقتی یاد مرگ می کرد می گریست، و چون یاد قبر می کرد می گریست، و چون ازقیامت و بعث و نشور یاد می کرد می گریست، و چون متذکر عبور از صراط می شد می گریست و هرگاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی در محشر می افتاد، فریادی می زد و روی زمین می افتاد ... و چون به نماز می ایستاد بند های بدنش می لرزید... و پیوسته در هر حالی که کسی آن حضرت را می دید به ذکر خدا مشغول بود.4
[h=2]3. یاد خدا در هر حال
[/h]
شیوه امام حسن (ع) این بود که وقتی به بستر خواب می رفت، سوره کهف را می خواند و می خوابید.5 حسن بن علی چنان بود که چون از وضو فارغ می شد رنگش تغییر می کرد و می فرمود: حق است بر کسی که می خواهد به محضر خداوند وارد شود، این که رنگ چهره اش تغییر کند.6[h=2]
4. رعایت حال و حقوق مردم:
[/h]
امام حسن(ع) از لحاظ اجتماعی به گونه ای رفتار می کرد که همسایگان و شهروندان و هیچ کس به خاطر شأن والای ایشان از دست یابی به ایشان و دست یابی به حقوق خویش محروم نشوند؛ یعنی آثار جلالت امام بر مردم تحمیل نمی شد و از جبروت آنی امام ضرری به نظم جامعه و حقوق مردم نمی رسید.
[h=2]تواضع و ادب اجتماعی امام
[/h]
سیوطی در کتاب تاریخ الخلفا روایت کرده که روزی امام حسن (ع) در مکانی نشسته بود و چون خواست از آن جا رود فقیری وارد شد، امام به آن مرد فقیر خوش آمد گفت و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود: ای مرد تو وقتی نشستی که ما برای رفتن برخاستیم، آیا اجازه رفتن به من می دهی؟ مرد فقیر عرض کرد: آری ای پسر رسول خدا.7روزی گذر امام به جمعی از گدایان افتاد که چند پاره نان خشک در پیش داشتند و مشغول خوردن بودند. چون نظر آنان به حضرت افتاد، تعارفش کردند. امام حسن از اسب فرود آمده و فرمود: خدا متکبران را دوست نمی دارد. آن گاه با آنان نشست و از غذایشان تناول کرد. به برکت وجود آن بزرگوار چیزی از غذا کم نیامد. آن وقت، حضرت آنان را به مهمانی دعوت کرده و ضمن دادن غذای خوب، لباسهای فاخری نیز به آنها هدیه داد.8
شیوه امام حسن (ع) این بود که وقتی به بستر خواب می رفت، سوره کهف را می خواند و می خوابید. حسن بن علی چنان بود که چون از وضو فارغ می شد رنگش تغییر می کرد و می فرمود: حق است بر کسی که می خواهد به محضر خداوند وارد شود، این که رنگ چهره اش تغییر کند

[h=2]مهربانی با تمام موجودات
[/h]
مردی به نام نجیح می گوید: دیدم امام حسن (ع) دارد غذا می خورد. در این حال سگی آمد و پیش روی آن حضرت ایستاد. امام مجتبی (ع) یک لقمه غذا که می خورد یک لقمه هم به سگ می داد. گفتم یابن رسول الله! اجازه می دهی این سگ را دور کنم؟ فرمود نه! زیرا دوست ندارم که جانداری به من بنگرد که غذا می خورم و من چیزی به او ندهم. بگذار باشد وقتی سیر شد خودش می رود.9
[h=2]حلم و بردباری امام حسن (ع)

[/h]
حلم و بردباری امام چنان بود که گاه دشمن کینه توز را که به قصد کشتن آمده بود، به دوستی مخلص و هواداری مؤمن تبدیل می کرد.10 امام حسن از نمونه های مشهور، به بردباری و نیکی در برابر بدکاران است. و الگوی حقیقی در مکارم اخلاق است. موفق بن احمد خوارزمی روایت کرده که امام حسن(ع) گوسفندی داشت که به آن علاقه داشت، روزی مشاهده کرد که پای آن گوسفند شکسته به غلامش فرمود چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟ پاسخ داد: من! فرمود چرا؟ گفت: می خواستم شما را غمگین کنم! امام فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد و تو در راه خدا آزادی!11
مردی از شامیان گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهره ای آرام و بسیار نیکو و لباسی در بر کرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب. درباره او پرسیدم. گفتند حسن بن علی بن ابیطالب است. خشمی سوزان سرتاپای وجودم را فرا گرفت و بر علی بن ابیطالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تأیید کرد، سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوی او سرازیر شد. پس از آن که به ناسزاگویی پایان دادم از من پرسید آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود با من بیا اگر مسکن نداری به تو مسکن می دهم و اگر پول نداری به تو کمک می کنم و اگر نیازمندی، بی نیازت می سازم. من از او جدا شدم درحالی که در روی زمین محبوب تر از او نزد من کسی نبود.12

[h=2]کرامت های آن حضرت
[/h]
امام حسن مجتبی(ع) نیز همچون دیگر ائمه ـ علیهم السلام ـ دارای کرامت عدیده ای است که به جهت رعایت اختصار به یک مورد اشاره می گردد: مردی نامه ای را به دست امام حسن(ع) داد که در آن حاجت خود را نوشته بود. امام بدون این که نامه را بخواند به او فرمود: حاجتت رواست! شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا خوب بود نامه اش را می خواندی و می دیدی حاجتش چیست و آن گاه بر طبق حجتش پاسخ می دادی؟ امام فرمود: بیم آن دارم که خدای تعالی تا به این مقدار که من نامه اش را می خوانم از خواری مقامش مرا مورد مؤاخذه قرار دهد.13


[/HR]منابع:
[1]. رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امام حسن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1376ش، ص325 به نقل از بحارالانوار، ج43، ص 331.
[2]. ابو نعیم اصفهانی، اخبار اصبهان، تهران، النصر، افست، چاپ لیدن، 1934م، ج1، ص 44.
[3]. همان و سیوطی، تاریخ الخلفا، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر، السعاده، 1371ق، ص 73.
[4]. سولی محلاتی، همان، ص225 ـ 226 به نقل از بحارالانوار، ج43، ص 331.
[5]. رسول محلاتی، همان، ص330. به نقل از ملحقات، احقاق الحق، ج11، ص114. که این روایت از سیر اعلام النبلاء ذهبی روایت شده است.
[6]. رسولی محلاتی، همان، ص331، به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج11، ص 112.
[7]. رسول محلاتی، همان، ص 330؛ به نقل از تاریخ الخلفاء سیوطی، ص 73.
[8]. جواد نعیمی، همان، ص 59؛ به نقل از جلاء العیون علامه مجلسی، ص 241.
[9]. جواد نعیمی، همان، ص 60؛ به نقل ازجلاء العیون مجلسی و چهارده معصوم عماد زاده اصفهانی.
[10]. غیاثی کرمانی، رضا، سیره اخلاقی امام حسن (ره توشه راهیان نور ـ ویژه رمضان 1427ق،) قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1385ش، ص314.
[11]. رسولی محلاتی، همان، ص350؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج11، ص117؛ باقر شریف قرشی، حیاة الامام حسن(ع)، ج1، ص314.
[12]. محمد بن یزید مبرد نحوی، الامل فی اللغه و الادب، تحقیق تغارید بیضون، نعیم زرزور، بیروت، بی نام، 1407ق، ج1، ص 235.
[13]. رسولی محلاتی، همان، ص 339؛ به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج11، ص 141.

[h=5]سی وچهار حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام[/h]

width: 100%

[TD="width: 100%"]
[TR]
1- نصیحت از سر اخلاص
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلَّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هُدِيَ لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏ وَ وَفَّقَهُ اللَّهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَخْذُولٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللَّهِ بِكَثْرَةِ ِ الذِّكْر
هان اى مردم! كسى كه براى خدا نصیحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گیرد، به راهى پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیكویى استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بىیاور است و با ذكر بسیار خود را از [معصیت خداى] بپایید.
تحف العقول ص 227

[/HR] 2- شناخت هدایت
«وَ اعْلَمُوا عِلْمًا یقینًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِمیثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَیتُمْ الْفِرْیةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْریفَ وَ رَأَیتُمْ كَیفَ یهْوى مَنْ یهْوى.»
به یقین بدانید كه شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن كه صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّك پیدا نمىكنید تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان كه شایسته تلاوت است تلاوت نمىكنید تا آنها را كه تحریفش كردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد.
تحف العقول ص 227

[/HR] 3- فاصله میان حقّ و باطل
«بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیكَ باطِلاً كَثیرًا.»
بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.
تحف العقول ص 229

[/HR] 4- آزادى و اختیار انسان
«مَنْ أَحالَ الْمَعاصِىَ عَلَى اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ یطَعْ مَكْرُوهًا وَ لَمْ یعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ، بَلْ هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَ القادِرُ عَلى ما عَلَیهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْییرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذیرًا.»
هر كه گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقیق، فاجر و نابكار است. خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرمانى مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملكت وجود رها نكرده، بلكه او مالك هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا كرده است مىباشد، آنان را فرمان داده تا به اختیار خودشان آن را بپذیرند و نهیشان نموده تا به اختیار خود بر حذر باشند.
تحف العقول ص 231

[/HR] 5- زهد و حلم و درستى
« قیلَ لَهُ(علیه السلام) مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِى التَّقْوى وَ الزَّهادَةُ فِى الدُّنْیا. قیل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ كَظْمُ الْغَیظِ وَ مَلْكُ النَّفْسِ. قیلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ.»
از حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) پرسیده شد كه زهد چیست؟فرمود: رغبت به تقوا و بىرغبتى در دنیا. سؤال شد حلم چیست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد سداد و درستى چیست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتى به وسیله خوبى.
تحف العقول ص 225

[/HR] 6- تقوا
«أَلتَّقْوى بابُ كُلِّ تَوْبَة وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَة وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَل بِالتَّقْوى فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقینَ.»
تقوا و پرهیزكارى سرآغاز هر توبه اى، و سرّ هر حكمتى، و شرف و بزرگى هر عملى است، و هر كه از با تقوایان كامیاب گشته به وسیله تقوا كامیاب شده است.
تحف العقول ص 232

[/HR] 7- خلیفه به حقّ
«إِنَّمَا الْخَلیفَةُ مَنْ سارَ بِسیرَةِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَ لَعَمْرى إِنّا لاَعْلامُ الْهُدى وَ مَنارُ التُّقى.»
خلافت فقط از آنِ كسى است كه به روش رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)برود، و به طاعتِ خدا عمل كند، و به جان خودم سوگند كه ما اهل بیت نشانه هاى هدایت و جلوه هاى پرفروغ پرهیزگارى هستیم.
تحف العقول ص 233

[/HR] 8- حقیقت كرم و دنائت
قِيلَ فَمَا الْكَرَمُ قَالَ الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ فِي الْمَحْلِ قِيلَ فَمَا الدَّنِيئَةُ قَالَ النَّظَرُ فِي الْيَسِيرِ وَ مَنْعُ الْحَقِير
از امام مجتبى سؤال شد: كرم چیست؟فرمود: آغاز به بخشش نمودن پیش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چیست؟ فرمود: كوچك بینى و دریغ از اندك.
تحف العقول ص 225

[/HR] 9- مشورت مایه رشد و هدایت
«ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلى رُشْدِهِمْ.»
هیچ قومى با همدیگر مشورت نكنند، مگر آن كه به رشد و كمالشان هدایت شوند.
تحف العقول ص 233

[/HR] 10- لئامت و پستى
«أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.»
پستى آن است كه شكر نعمت را نكنى.
تحف العقول ص 233

[/HR] 11- بدتر از ننگ و زبونى
«أَلْعارُ أَهْوَنُ مِنَ النّارِ.»
ننگ آسانتر از دوزخ است‏
تحف العقول ص 234

[/HR] 12- رفیق شناسى
«قالَ الْحَسَن(علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَىَّ لا تُواخِ أَحَدًا حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضیتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلى إِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِى الْعُسْرَةِ.»
امام حسن(علیه السلام) به یكى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با احدى برادرى مكن تا بدانى كجاها مى رود و كجاها مى آید، و چون از حالش خوب آگاه شدى و معاشرتش را پسندیدى با او برادرى كن به شرط این كه معاشرت، بر اساس چشم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد.
تحف العقول ص 233

[/HR] 13- كار با توكّل
«لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ إِتَّكالَ المُسْتَسْلَمِ.»
چون شخص پیروز در طلب مكوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مكن [بلكه با تلاش پیگیر و اعتماد و توكّل به خداوند، كار كن].
تحف العقول ص 233

[/HR] 14- خویشاوند و بیگانه واقعى
«أَلْقَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّةُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ.»
خـویشاونـد كسـى است كـه دوستـى و محبّت، او را نـزدیك كرده باشد و اگـر چـه نـژادش دور بـاشد.و بیـگانـه كسـى است كـه از دوستـى و محبّت به دور است و گرچه نژادش نزدیك باشد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 643 ، ح 7 - تحف العقول ص 234

[/HR] 15- اعتماد به مقدَّرات الهى
«مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسْنِ الاْخْتِیارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ یتَمَنَّ أَنـَّهُ فى غَیرِ الْحالِ الَّتى إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.»
هر كه به نیك گزینى خداوند دلگرم باشد، آرزو نمىكند در وضعى جز آنچه خدا برایش برگزیده، باشد.
تحف العقول ص 234

[/HR] 16- آثار رفت و آمد در مسجد
«مَنْ أَدامَ الاْخْتِلافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدى ثَمان:آیةً مُحْكَمَةً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الهُدى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَیاءً أَوْ خَشْیةً.»
هر كه پیوسته به مسجد رود به یكى از این هشت فایده مى رسد:1ـ نشانه اى استوار (فهم آیات الهى)،2ـ دوستى قابل استفاده،3ـ دانشى تازه،4ـ رحمتى مورد انتظار،5ـ سخنى كه به راه راستش كشد،6ـ یا سخنى كه او را از پستى برهاند،7ـ و ترك گناهان به خاطر شرم از خدا،8ـ یا ترك گناهان به خاطر خوف از خدا.
تحف العقول ص 235

[/HR] 17- بهترین چشم و گوش و دل
«إِنَّ أَبْصَرَ الأَبـْصارِ ما نَفَذَ فِى الخَیرِ مَذْهَبُهُ، وَ أَسْمَعُ الاْسـْماعِ ما وَعَى التَّذْكیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ.»
همانا بیناترین دیده ها آن است كه در طریق خیر نفوذ كند، و شنواترین گوشها آن است كه پند و اندرز را در خود فرا گیرد و از آن سود برد، سالمترین دلها آن است كه از شبهه ها پاك باشد.
تحف العقول ص 235

[/HR] 18- تزكیه در پرتو عبادت
«إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَةَ تَزَكىّ لَها، إِذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالْفَریضَةِ فَارْفَضُوها.»
به راستى هر كه عبادت را به خاطر عبادت طلب كند خود را تزكیه نموده است. هر گاه مستحبّات به واجبات زیان رساند آن را ترك كنید.
تحف العقول ص 236

[/HR] 19- عاقل خیرخواه
«لا یغُشُّ الْعاقِلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.»
عاقل و خردمند به كسى كه از او نصیحت و اندرز خواهد، خیانت نكند.
تحف العقول ص 236

[/HR] 20- ارزش دادن به آثار عبادت
«إِذا لَقِىَ أَحَدُكُمْ أَخاهُ فَلْیقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»
هر گاه یكى از شما برادر خود را ملاقات كند، باید كه محلّ نور پیشانى (یعنى محلّ سجده) او را ببوسد.
تحف العقول ص 236

[/HR] 21- امید و پشتكار
«وَ اعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَأَنـَّكَ تَعیشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنـَّكَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشیرَة، وَ هَیبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»
براى دنیایت چنان كار كن كه گویا همیشه زندگى مىكنى، و براى آخرتت به گونه اى كاركن كه گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شكوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 44 ، ص 139

[/HR] 22- پرهیز از تملّق و بدگویى
«قالَ(علیه السلام) لِرّجُل : إِیاكَ أَنْ تَمْدَحَنِى فَأَنـَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْكَ أَوْتُكَذِّبَنِى فَإِنَّهُ لا رَأْىَ لِمَكْذُوب أَوْ تَغْتابَ عِنْدِى أَحَدًا.»
امام به شخصى فرمود : مبادا مرا ستایش كنى، زیرا من خود را بهتر مى شناسم، یا مرا دروغگو شمارى، زیرا دروغگو اندیشه و عقیده [ثابتى] ندارد، یا كسى را نزد من بدگویى نمایى.
تحف العقول ص 236

[/HR] 23- عوامل هلاكت آدمى
هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ.
فَالْكِبْرُ هَلَاكُ الدِّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِيسُ
وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ
وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ.
هلاكت و نابودى مردم در سه چیز است:كبر، حرص، حسد.
تكبّر كه به سبب آن دین از بین مى رود و به واسطه آن، ابلیس، مورد لعنت قرار گرفت.
حرص كه دشمن جان آدمى است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد.
حسد كه سررشته بدى است و به واسطه آن قابیل، هابیل را كشت.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111

[/HR] 24- تقوا و تفكّر
«أُوصیكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ إِدامَةُ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَیر وَ أُمُّهُ.»
شما را به پرهیزگارى و ترس از خدا و ادامه تفكّر و اندیشه سفارش مى كنم، زیرا كه تفكّر و اندیشه، پدر و مادر تمام خیرات است.
مجموعه ورام ج 1 ، ص 52

[/HR] 25- همراهى با مردم
«صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ یصاحِبُوكَ.»
چنان با مردم مصاحبت داشته باش كه خود دوست دارى به همان گونه با تو مصاحبت كنند.
نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 79

[/HR] 26- نقش عقل، همّت و دین
«لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ.»
كسى كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسى كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و كسى كه دین ندارد، حیا ندارد.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

[/HR] 27- تعلیم و تعلّم
«عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَكَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَیرِكَ.»
مردم را با دانشت، دانش بیاموز و خود نیز دانش دیگران را فراگیر.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

[/HR] 28- روى آوردن به چه كسى؟
لَا تَأْتِ رَجُلًا إِلَّا أَنْ تَرْجُوَ نَوَالَهُ وَ تَخَافَ يَدَهُ أَوْ يَسْتَفِيدَ مِنْ عِلْمِهِ أَوْ تَرْجُوَ بَرَكَةَ دُعَائِهِ أَوْ تَصِلَ رَحِماً بَيْنَكَ وَ بَيْنَه‏
نزد كسى مرو، مگر آن كه به بخشش او امیدوار، یا از قدرتش بیمناك، یا از دانشش بهره مند، یا به بركت و دعایش امیدوار باشى، یا آن كه بین تو و او پیوند خویشاوندى اى باشد.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

[/HR] 29- عقل و جهل
«لا غِنى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَیشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.»
هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ، ح 6

[/HR] 30- على(علیه السلام)، دروازه ایمان
«إِنَّ عَلِیا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.»
على(علیه السلام) دروازه ایمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است.
ریاض الابرار ج 1 ، ص 115

[/HR] 31- حقّ اهل بیت
وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَا يَنْقُصُ أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا إِلَّا نَقَصَهُ اللَّهُ مِنْ عَمَلِه‏
قسم به خدایى كه محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) را به حقّ برانگیخت، هیچ كس از حقّ ما اهل بیت چیزى را كم نكند، مگر آن كه خداوند از عملش چیزى را كم گرداند.
نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 73

[/HR] 32- نیكى و پرسش؟
التَّبَرُّعُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ الْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ، مِنْ أَكْبَرِ السُّؤْدَد
آغاز نمودن به نیكى و بذل و بخشش، پیش از درخواست نمودن، از بزرگترین شرافتها و بزرگى هاست.
نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص 71

[/HR] 33- دعاى مستجاب
«أَنـَا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ یهْجِسْ فى قَلْبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَنْ یدْعُوَ اللّهَ فَیسْتَجابُ لَهُ.»
كسى كه در قلبش جز رضا و خشنودى خدا خطور نكند، چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعاى او هستم.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 62 ، ح 11

[/HR] 34- عبادت و پرستش
«مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.»
كسى كه خدا را اطاعت و عبادت كند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.
مجموعه ورام ج 2 ، ص 108



[/TD]
[/TR]
[TD="width: 100%"] [/TD]

[=arial]

زندگينامه امام حسین (ع

)

[=arial]ولادت

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومين فرزند برومند حضرت على وفاطمه , كه درود خدا بر ايشان باد, در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا كودك را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش , امين وحى الهى , جبرئيل فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون (شبير) (4) كه به عربى (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن كه تو خاتم پيغمبران هستى .و به اين ترتيب نام پرعظمت حسين از جانب پروردگار, براى دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقيقه (6) كشت , و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

[=arial]حسين (ع ) و پيامبر (ص )
[=arial]

از ولادت حسين بن على (ع ) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز ميداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مي گويد: ديدم كه رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوى خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان ,قائم ايشان (امام زمان عج ) مي باشد. (8)
انس بن مالك روايت مي كند: وقتى از پيامبر پرسيدند كدام يك از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي دارى , فرمود: حسن و حسين را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد وآنان را مي بوييد و مي بوسيد. (10)
ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است , در عين حال اعتراف مي كند كه : رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى مامي آمد, وقتى به ما رسيد فرمود هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عاليترين, صميميترين و گوياترين رابطه معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را ميتوان در اين جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند كه فرمود:حسين از من و من ازحسينم (12)

[=arial]حسین (ع) با پدر

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه كه رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زيست . پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد , جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدرى كه در زمان حكومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام اين مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي كرد, و در چند سالى كه حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامى , مانند يك سرباز فداكار، همچون برادر بزرگوارش مي كوشيد, و در جنگهاى جمل , صفين و نهروان شركت داشت.(13)
به اين ترتيب , از پدرش اميرالمؤمنين(ع ) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي كرد. در زمان حكومت عمر, امام حسين (ع ) وارد مسجد شد, خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده كرد كه سخن ميگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)

[=arial]امام حسین (ع) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) كه دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود, همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد, امام حسين (ع ) شريك رنج هاى برادر بود و چون ميدانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى يك روز كه معاويه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و سزاى ناهنجاريش را به كنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سكوت و خاموشى فراخواند, امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه برآمد, و با بيانى رسا و كوبنده خاموشش ساخت . (15)

[=arial]امام حسين (ع ) در زمان معاويه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) به شهادت رسیدند, به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد كه معاويه با اتكا به قدرت اسلام , بر اريكه حكومت اسلام به ناحق تكيه زده , سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است و از اين حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج مي برد, ولى نمي توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامى پايين بكشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعى مشابه او داشت.
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مي رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پيشه ساخت كه اگر بر مي خاست , پيش از اقدام به دسيسه به شهادت رساندن, از اين كشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمي شد. بنابراين تا معاويه زنده بود, چون برادر زيست و علم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت , جز آن كه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم رابه آينده نزديك اميدوار مي ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايتعهدى يزيد, بيعت مي گرفت , حسين به شدت با اومخالفت كرد, و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت .(16) معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد, به او اصرارى نكرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...
[=arial]


قيام حسينى

يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامى تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند و براى اين كه سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت كند, مصمم شد براى نامداران و شخصيتهاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور, نامه اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين (ع )بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاكم اين خبر را به امام حسين (ع )رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد.(17) آن گاه كه افرادى چون يزيد, (شرابخوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمي كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند, بايد فاتحه اسلام را خواند.(زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بين ميبرند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينك كه حكومت يزيد را به رسميت نشناخته است , اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدينه به سوى مكه حركت كرد. آمدن آن حضرت به مكه , همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد, در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت , و اين خبر تا به كوفه هم رسيد. كوفيان ازامام حسين (ع ) كه در مكه به سر مي برد دعوت كردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل , پسر عموى خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفى را از نزديك ببيند و برايش بنويسد. مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت كردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسين (ع ) نگاشت و حركت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.


هر چند امام حسين (ع ) كوفيان را به خوبى مي شناخت , و بي وفايى و بي دينيشان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد كرد, و ليكن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميم گرفت كه به سوى كوفه حركت كند.با اين حال تا هشتم ذيحجه , يعنى روزى كه همه مردم مكه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مكه برساند, آن حضرت در مكه ماند و در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود, از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت , يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده ,بلكه عليه او قيام كرده است .
يزيد كه حركت مسلم را به سوى كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود, ابن زياد را (كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيفترين طرفداران حكومت بنى اميه بود) به كوفه فرستاد.ابن زياد از ضعف ايمان و دورويى و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت , و مسلم به تنهايى با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهيد شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زياد جامعه دورو و خيانتكار و بي ايمان كوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت , و كار به جايى رسيد كه عده اى از همان كسانى كه براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبى كه از مدينه بيرون آمد, و در تمام مدتى كه در مكه اقامت گزيد, و در طول راه مكه به كربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان ميداشت كه
:مقصود من از حركت , رسوا ساختن حكومت ضد اسلامى يزيد وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منكر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدى هدفى ندارم
.
و اين مأموريتى بود كه خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به كشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيرى خانواده اش اتمام پذيرد.
رسول گرامى (ص ) و اميرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پيشوايان پيشين اسلام , شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسين (ع ),رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذكر داده بود. (19) و خود امام حسين (ع ) به علم امامت ميدانست كه آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد, ولى او كسى نبود كه در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, يا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن كس بود كه بلا را و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسين (ع ) در كربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته , از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدين سان حركت امام حسين (ع ) با آن درگيري ها و ناراحتي ها احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد. به ويژه كه خود در طول راه مي فرمود:

من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا. (20) هر كس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بيايد.

و لذا در بعضى از دوستان اين توهم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند، غافل از اين كه فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر, و از ديگران به وظيفه خويش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد كشيد.
بارى امام حسين (ع ) با همه اين افكار و نظريه ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد, و كوچكترين خللى در تصميمش راه نيافت .سرانجام رفت , و شهادت را دريافت . نه خود تنها, بلكه با اصحاب و فرزندان كه هر يك ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و كشته شدند, و خون هايشان شن هاى گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقيمانده بسترهاى گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست , و اساسا اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست .
راستى هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند, و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوت راني هاى او و عمالش را مي شنيدند, چقدر از اسلام متنفر مي شدند, زيرا اسلامى كه خليفه پيغمبرش يزيد باشد, به راستى نيز تنفرآور است ... و خاندان پاك حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنيديم و خوانديم كه در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نكبت بار يزيد, هماره و همه جا دهان گشودند وفرياد زدند, و پرده زيباى فريب را از چهره زشت و جنايتكار جيره خواران بنى اميه برداشتند و ثابت كردند كه يزيد سگباز وشرابخوار است , هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريكه اى كه او بر آن تكيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسينى را تكميل كرد, طوفانى در جانها برانگيختند, چنان كه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گرديد و همه آرزوهاى طلايى و شيطانيش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف ميخواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت . از همان اوان شهادتش تا كنون , دوستان و شيعيانش , و همه آنان كه به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را, سالروز قيام و شهادتش را با سياهپوشى و عزادارى محترم مي شمارند, و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز ميدارند. پيشوايان معصوم ما, هماره به واقعه كربلا و به زنده داشتن آن عنايتى خاص داشتند. غير از اين كه خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند, در فضيلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ايراد فرموده اند.
ابوعماره گويد: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسين براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست , من مي خواندم و آن عزيز مي گريست , چندان كه صداى گريه از خانه برخاست . بعد از آن كه اشعار را تمام كردم , امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين (ع ) مطالبى بيان فرمود. (21)
نيز از آن جناب است كه فرمود: گريستن و بي تابى كردن در هيچ مصيبتى شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن على , كه ثواب و جزايى گرانمايه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين بروند, زيرا بر هر شخص باايمانى كه به امامت ما معترف است , زيارت قبر اباعبدالله لازم ميباشد. (23)
امام صادق (ع ) مي فرمايد:

ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يكون من الاعمال

. همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است . (24) زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويى روح را به سوى ملكوت خوبي ها و پاكدامني ها و فداكاري ها پرواز مي دهد. هر چند عزادارى و گريه بر مصايب حسين بن على (ع ), و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معيارى والا دارد, لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريدن اكتفا كرد, بلكه همه اين تظاهرات , فلسفه ديندارى , فداكارى و حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزدمينمايد, و هدف هم جز اين نيست , و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست ميباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم , هدف مقدس حسينى به فراموشى مي گرايد.



-----------------------------------------------------------
پي نوشتها:
(1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بين شيعه را نقل كرديم . ر. به . ك . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر يزيد بن سكن انصارى باشد. ر. به . ك . اعيان الشيعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شيخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبير بر وزن حسين , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام ناميده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, اين سه كلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد كه حسن و حسين و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسيارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ك . وسائل الشيعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) كافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - كمال الدين صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذكرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور كه بعضى ازمورخين گفتهاند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگى امام حسين (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفيد, ص 173.
(16) رجال كشى , ص 94 - كشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجيها به منى بروند, و در آن زمان به اين حكم استحبابى عمل ميكردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم يكسره به عرفات ميروند.
(19) كامل الزيارات , ص 68 به بعد - مشير الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) كامل الزيارات , ص 105.
(22) كامل الزيارات , ص 101.
(23) كامل الزيارات , ص 121.
(24) كامل الزيارات , ص 147.

30حدیث از امام حسین علیه السلام
احادیث این بخش با توجه به منابع ذکر شده در نرم افزار "جامع الاحادیث نور" بازبینی و به روز شده اند.


width: 95%

[h=5]حدیث (1) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h] [CENTER]لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب

جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
(تحف العقول ، ص 247)
[h=5]حدیث (2) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة

هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود.
(کشف الغمة فی معرفة الائمه ج 2،ص 33)
[h=5]حدیث (3) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]
لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.(بحارالانوار،ج 44،ص383)[h=5]حدیث (4) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]
إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ


بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است
(التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه السلام ص309)
[h=5]حدیث (5) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]
لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا


کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت
(مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69) (بحار الانوار، ج 44، ص 192 )
[h=5]حدیث (6) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء


عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند

(بحارالانوارج81 ص257) (بحارالانوارج90 ص291)
[h=5]حدیث (7) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]

اَلبُکاءُ مِن خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ

گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است
(جامع الاخبار ص97)


[h=5]حدیث (8) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]
مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ

آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.
(الکافی،ج2،ص373)(الکافی،ج4،ص117)
[h=5]حدیث (9) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ

بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.
(الدره الباهره، ج 71،ص400)
[h=5]حدیث (10) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک.

کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند
(نزهه الناظر،ص88)
[h=5]حدیث (11) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]
من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.

از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .
(بحارالانوار،ج75،ص119)
[h=5] حدیث (12) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]
لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم

چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد
(جلاءالعیون،ج۲ص۲۰۵)
[h=5]حدیث(13) امام حسین علیه السلام فرمودند: [/h]یاک و ما تعتذر منه ، فإن المؤمن لا یسیء و لا یعتذر، و المنافق کل یوم یسیء و یعتذر

حذر کن از مواردی که باید عذرخواهی کنی ، زیرا مؤمن نه کار زشتی انجام می دهد و نه به عذرخواهی می پردازد، اما منافق همه روزه بدی می کند، و به عذرخواهی می پردازد.
( بحار الانوار، ج 75، ص120 )
[h=5]حدیث(14) امام حسین علیه السلام فرمودند: [/h]
مُجالَسَةِ أهلِ الدِنَاءَة شَر، وَ مُجَالَسَةِ أَهلِ الفُسُوقِ ریبَة
همنشینی با سفلگان و افراد پست ناپسند است و همدمی گناهکاران موجب بدبینی مردم و از دست دادن اعتماد و اعتبار است
(بحارالانوار، ج75، ص 122)
[h=5]حدیث(15) امام حسین علیه السلام فرمودند: [/h]
فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرماًی

به درستی که من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمکاران را جز محنت نمی دانم.
(تحف العقول ، ص 245)
[h=5]حدیث (16) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]إنَّ أجوَدَ النَّاسِ مَن أعطیَ مَن لا یرجُو.

بخشنده‌ترین مردم کسی است که به آنکه چشم امید به او نبسته، بخشش ‌کند.
(کشف ‌الغمّة، ج2، ص30 )
[h=5]حدیث(17) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]مَن صَامَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ مِن شَعبَانَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) شَفِیعَهُ یومَ القِیامَةِ
هر کسی که سه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد؛ بهشت بر او واجب می شود و در قیامت نیز پیامبر(ص) شفیع او خواهد بود
(الامالی ، ص 23)
[h=5]حدیث(18) امام حسین علیه السلام فرمودند:[/h]
إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ

نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید
(نزهه الناظر،ص 81)
[h=5]حدیث(19) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
يَظهَرُ اللَّهُ قائِمَنا فَيَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ
خداوند قائم ما را از پس پرده غیبت بیرون مى‏ آورد و آن‏گاه او از ستم‏گران انتقام مى‏ گیرد (إثباة الهداة ، ج 5 ، ص 196)[h=5]حدیث(20) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لايَذكُرُنی مُؤمِنٌ إلّا استَعبَرَ

من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شود
(کامل الزیارات ، ص 108)
[h=5]حدیث (21) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِحسانِ وَ لا تُؤَدِّبْنى بِالْبَلاء

خدایا! با غرق کردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خویش مَکشان و با بلایا (گرفتارى‏ها) ادبم مکن
(الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصدَاف الطّاهِرة،ص 23)
[h=5]حدیث (22) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
مِن دَلائِلِ عَلاماتِ القَبولِ : الجُلوسُ إلى‏ أهلِ العُقولِ

از نشانه‏ هاى خوش‏نامى و نیك‏بختى ، همنشینى با خردمندان است.
(بحارالأنوار، ج 75، ص 119)
[h=5] حدیث (23) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
اَ يُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَکارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا
اى مردم در خوبى‏ها با یکدیگر رقابت کنید و در بهره گرفتن از فرصت‏ها شتاب نمایید و کار نیکى را که در انجامش شتاب نکرده‏اید، به حساب نیاورید.
(بحارالأنوار، ج 75، ص 121)
[h=5]حدیث (24) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
أَلاِستِدراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبدِهِ أَن يُسبِغَ عَلَیهِ النِّعَمَ وَ يَسلُبَهُ الشُّکر

غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.
(تحف العقول،ص 246)
[h=5]حدیث (25)امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
لا یُکمَلُ العَقلُ اِلّا بِاتِّباعِ الحَق اَلاتَرَونَ اَنَّ الحَق لا یُعمَلُ بِه وَ الباطِل لا یُتَناهی عَنه
عقل جز به پیروی از «حق» کمال نمی یابد آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟
(اعلام الدین، ص 298)
(بحار الانوار، ج 75، ص 127)
[h=5]حدیث (26) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فإذا محصّوآ بالبلاء قلّ الدیّانون
همانا مردمان بنده دنيايند و دين لقلقه زبان آنهاست و هر جا منافعشان [به وسيله دين ]بيشتر تأمين شود زبان مى چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آنگاه دين داران اندكند.
(تحف العقول/ 245)
[h=5]حدیث (27) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
اَلبَخیلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ ؛

بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد (سلام نکند).
(تحف العقول/ 248)
[h=5]حدیث (28) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
لِلسَّلامِ سَبعُونَ حَسَنَةً، تِسعٌ وَ سِتُّونَ لِلمُبتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرادِ ؛

سلام کردن هفتاد حسنه و ثواب دارد شصت و نه ثواب از برای سلام کننده و یک ثواب برای جوابگو است (با وجود آنکه سلام کردن مستحب ولی جواب دادن آن واجب است).
(تحف العقول ص 248)
[h=5]حدیث (29) امام حسین علیه السلام می فرمایند:[/h]
مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ ؛

هر که خدا را ، آن‌گونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند.
(بحار الأنوار، ج 68، ص 184)


[/CENTER]
امام حسين عليه السلام : مَن سَرَّهُ أن يُنسَأَ في أَجَلِهِ و يُزادَ في رِزقِهِ فَليَصِلْ رَحِمَهُ ؛

امام حسين عليه السلام :هر كه خوش دارد مرگش به تأخير افتد و روزى اش افزون شود . با خويشانش پيوند برقرار كند .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200802

http://www.aviny.com/news/hadis/emam-hossein.aspx

به نام خدا

با سلام و تشکر از زحمات بزرگواران

مطالب هر پست بسیار طولانی است و فونت مناسبی هم ندارد

فکر می کنم اگر مطالب هر پست کوتاه و فونت هم اصلاح شود استقبال

بیشتر خواهد شد انشاالله.

حبیبه;732140 نوشت:
به نام خدا

با سلام و تشکر از زحمات بزرگواران

مطالب هر پست بسیار طولانی است و فونت مناسبی هم ندارد

فکر می کنم اگر مطالب هر پست کوتاه و فونت هم اصلاح شود استقبال

بیشتر خواهد شد انشاالله.

سلام
پیشنهاد میکنم یک مورد شما اقدام بفرمایید تا نظر شما را خوب متوجه بشویم

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم به چند روایت زیبا به نقل از کتاب ارزشمند و شریف مفاتیح الحیاه آیت الله جوادی آملی(مد ظله العالی) که حقا توصیه میکنم هر انسانی برای شناخت اسلام 1 جلد از این کتاب را حتما در خانه داشته باشد توجه بفرمایید:

1-رسول خدا صلوات الله علیه و آله وسلم فرمودند:در بهشت خانه ای است که به آن خانه شادی میگویند به آن در نمی آید مگر آن که کودکان را شاد کند(الجامع الصغیر ج 1 ص 354)

2-رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس نزد او کودکی هست با وی کودکانه رفتار کند(الفقیه ج 3 ص 483-484)

3-امام صادق سلام الله علیه فرمود:موسی بن عمران گفت:ای پروردگار من!کدام یک از اعمال نزد تو بهتر است؟فرمود:محبت به کودکان زیرا آنان را بر فطرت یگانه پرستی آفریدم و اگر آنان را بمیرانم به رحمت خود آنان را به بهشت در می آورم(المحاسن ص 293)

4-امام سجاد سلام الله علیه فرمود:حق خردسال این است در آموزش اومهربان باشی واز او در گذری و عیبش رابپوشانی و با وی مداراو یاریش کنی(الفقیه ج2ص625)

5-امام کاظم سلام الله علیه فرمود:به راستی خدای بزرگ آن گونه که برای زنان و کودکان به خشم می آید برای هیچ چیزی به خشم نمی آید(الکافی ج6 ص 50)

[INDENT] [INDENT] [INDENT] [INDENT] 7-رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم فرمود:تا زنده هستم 5 سنت را رها نخواهم کرد تا پس از من سنت شود که یکی از آنها سلام به کودکان است(کتاب الخصال شیخ صدوق ص 271)

8-امام باقر سلام الله علیه فرمود:4 چیز در هر کس باشد خدا برای او خانه ای در بهشت بنا میکند:کسی که به یتیمی پناه دهد-به ضعیفی رحم کند-با پدر و مادرش مهربان باشد و با برده خود مدارا کند(ثواب الاعمال شیخ صدوق ص 133)

9-رسول خدا صلوات الله علیه و آله وسلم فرمود:هر کس 3 یتیم را سرپرستی کند همانند کسی است که شب ها را عبادت کند و روزها را روزه بگیرد و مانند کسی است که هر روز شمشیرش را در راه خدا از نیام بکشد و من و او همانند دو برادر در بهشت هستیم (کنز العمال ج15 ص 177)

10-رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم فرمود:ای علی! هر کس از روی رحمت دستش را بر سر یتیمی بکشد خدای عزیز در برابر هر تار مویش در قیامت نوری به وی عطا کند(الفقیه ج 4 ص 372)

11-رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم فرمود: برای هر چیزی راهکاری است و راهکار دستیابی به شادمانی در آخرت 4 خصلت است:دست کشیدن به سر یتیمان و توجه به حال بیوه زنان و کوشش برای تامین نیاز های مومنان و رسیدگی به تهیدستان و مسکینان(الفضائل ص 152)

12-رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس برتری پیر را به دلیل سنش بشناسد و او را احترام کند خدا وی را از هراس روز قیامت در امان میدارد(الکافی ج2 ص658) ان شا الله همگی و از جمله بنده حقیر از عاملان به این روایات و همه دستورات ثقلین باشیم التماس دعا با تشکر از شما


[/INDENT]
[/INDENT]
[/INDENT]
[/INDENT]