جمع بندی تفاوت بین دو مومن برای حاجت گرفتن از خدا و عدالت خداوند

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفاوت بین دو مومن برای حاجت گرفتن از خدا و عدالت خداوند

بنام خدا...با سلام...من یک مسلمان هستم بیش از ده بار قران را ختم کردم...و نمازهایم قضا نشده است و 25 سال سن دارم...دوستی دارم که 23 سال سن دارد یکبار هم قران را ختم نکرده است اما نماز قضا ندارد و ازارش به مورچه هم نرسیده است و خیلی پسر خوبی است و اصلا گناه کبیره انجام نمیدهد....
اما من در زندگی 6 سالی میشد که گناه کبیره زیادی داشتم...اما منم ازارم به مورچه نرسیده.... از طرفی کمک های مادی و معنوی که من به نیازمندان و مظلومین کردم اون نکرده نماز شبایی که من خوندم اون نخونده ....پس با این وضعیت ایا من بهتر نیستم نزذ خدا.... خدایی درست قضاوت کنید درسته گنه کبیره داشتم ولی بخلق خدا زیاد کمک کردم و قران خوندم دوستم حتی یکبار هم ارزش قائل نشده کتاب خدا رو ختم کنه...حالا برم اصل مطلب...
.من 6 سال پیش در دانشگاه عاشق دختری شدم که بهر دری زدم بهش نرسیدم...و از درس و زندگی افتادم...این دوست من نیز دقیقا 4 سال پیش در دانشگاه عاشق دختری شد...ما هر دو بچه شهرستانیم من و دوستم از یک شهریم و هر دو در دانشگاه عاشق شدیم و کیس مورد نظرامون نیز هر دو از تهران هستند.
..یعنی مشابه هم هست خواسته هامون...حالا من فک می کنم با توجه به چیزی که از هم می دونیم از ایمان هم می دونیم وضع من نزد خدا بهتره...درسته بازم خدا می دونه ولی چیزی که ظاهر و باطن قضییه نشون داده من بهتر بودم از دوستم....حالا من هنوزم نرسیدم به فرد مورد علاقم ولی دوستم رسیده ازدواج هم کرده تموم شده رفته پی کارش.... ایا این انصافه...من کاری ندارم که خدا به اون چرا داده ها...ان شا الله به هر کی پایین تر از منه و بالا تر از منه عطا کنه....من که بخیل نیستم اما می گم ایا این عدالته چرا بمن نداده...حالا قبلنا با کافر خودمو مقایسه می کردم که هم سایمون کافره خدا بهش زن داده بمن نداده...می گم کافر هیچی..حتما خدا نمی خواد صداشو بشنوه بهش میده و چیزی هم که صلاحش بوده نداده بهش حتما و یا فردی در شان خودش داده بهش..و اون دنیا کافر عذاب میبینه بسبب اعمال زشتش...دیگه با مسلمون خودمو مقایسه کردم واقعا چرا حاجت با ایمان پایین تر رو داده بمن نداده...واقعا مومن واقعی کیست و چگونه حاجت روا شویم

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صالح

با سلام به شما دوست عزیز
در سوال نسبت طولانی خود دو سوال اساسی مطرح شده است یکی عدالت خداست و یکی موانع استجابت دعا، اما در ضمن آنها مقایسه ای میان خود و دوستتان کرده اید که لازم است ابتدا دو نکته عرض شود:

نکته اول
هرچقدر تشابهات شما و دوستتان زیاد باشد نمی توانید به تفاوتهائی که خدای حکیم در شما قرار داده است آگاهی یابید! به عبارتی دیگر، داده های الهی به شما خلاصه در یک خواسته (ازدواج با فرد مورد نظر) نمی شود.
آیا دوست شما تمام آنچه شما دارید دارد؟ از والدین و بستگان و خلق و خوی و دین و تقوایشان گرفته تا محیط خانواده و فرهنگ حاکم بر آن، از طرز تفکر شما و استعداد ذاتی و قوای بدنی و روحیه اجتماعی و صبر بر مشکلات و ... تمامی آنچه بعنوان هدیه الهی مطرح است، آیا می توانید نعمات همه جانبه الهی را بشمارید، اگر توانستید آنگاه می توانید مقایسه صحیحی میان خود و دوستتان داشته باشید.

نکته دوم
آیا خواسته شما (ازدواج با فرد مورد نظر) به صلاح هست یا به عبارتی بهتر آیا دقیقا هماهنگ با همه داده های الهی به شما هست؟
چه موقع می توانید جواب منطقی به این سوال بدهید؟
قطعا وقتی که تمام آن نعمات را بشناسید و بشمارید، جواب قطعا منفی است! پس قضاوت بیجائی است اگر ادعا کنید ازدواج با آن فرد حتما به نفع شماست، و وقتی نمی توان به قطعیت رسید نمی توان زبان به گلایه گشود که چرا به من کمتر دادند؟؟!!

اما دو سوال شما:

ابتدا عدالت خدا:

nothing;710958 نوشت:
ایا این عدالته چرا بمن نداده... واقعا چرا حاجت با ایمان پایین تر رو داده بمن نداده

عدالت در برابر ظلم است، ریشه ظلم عجز و فقر و جهل است، حال کدامیک از این سه در خدا وجود دارد؟
همه ظلم و تجاوزها ریشه در عجز و جهل و فقر دارد در حالیکه خدا غنی بالذات بوده و ذاتا عالم و قادر است که انه علی کلشئ قدیر.

در مواقعی که این سوالات به ذهن شما خطور می کند با خودتان اوصاف خدا را بخوانید تا او را از هرچه نقص است مبرا کنید، یا قادر و یا عالم و غنی و یا معطی و ....

دیگری استجابت دعا

nothing;710958 نوشت:
و چگونه حاجت روا شویم

در اینجا به خلاصه ای از موانع استجابت دعا اشاره می شود:

۱- نشناختن جهت و راه دعا
۲- وقت نشناسى
۳- وفا نکردن به عهد نسبت به خداوند
۴- ایمان و یقین ناکافى
۵- شرک در دعا
۶- همراه نبودن صلوات در دعا
۷- نیت آلوده
۸- سنگ دلى
۹- ناممکن و نامشروع بودن
۱۰- سرگرم محرمات و لهو و لعب بودن
11- اصرار نکردن در دعا

حال اگر کسی شرائط استجابت دعا را انجام دهد، بدون شک جواب می گیرد. این جواب گاهی عین خواسته دعا کننده است و گاهی چون به صلاح نیست خداوند بهتر از آن را در دنیا و آخرت نصیبش می کند خداوند هیچ گاه بندگانش را فراموش نمی کند.

موفق باشید.

صالح;713368 نوشت:
پس قضاوت بیجائی است اگر ادعا کنید ازدواج با آن فرد حتما به نفع شماست، و وقتی نمی توان به قطعیت رسید نمی توان زبان به گلایه گشود که چرا به من کمتر دادند
سلام مجدد...خیلی ممنون از پاسخ هایتان...اول اینکه به فرض ازدواج با او بصلاح من نیست و خیر من درش نیست...خب الان چی دارم....نرسیدن به او صلاح منه...خب اینکه بدتره...اگه واقعا صلاح من نیست بهش برسم این چه صلاحیه که نرسیدنش عذابش بیشتر از رسیدنشه...هر روز عذاب بکشم مگه میشه یه چیز انقدر دوریش عذاب اور باشه و صلاحت درش نباشه اصلا ممکن نیست....اگر می گفتید شاید عذاب خدا باشه بسبب گناهانم می شد بپذیرم ولی اینکه صلاح در اون نباشه بعید می دونم درست باشه...مثلا من تشنه اب هستم چون به اب نرسیدم بگم صلاحم نیست درسته شما هم حکم قطعی ندادید و شاید و احتمال را در نظر گرفتید ولی بهر حال چیزی که واضحه اینه که من به این دختر نرسم گویا تا اخر عمر تنها هستم من که نمی تونم خودمو گول بزنم الان 6 سال می گذره اگه فرد دیگه ای صلاح بود میشد...یه بچه وقتی از مادرش دور میشه فقط مادر خودشو می خواد نه زن بابا...منم همین وعضم دلبستگی که پیدا کردم فقط نفسم اون دختر رو می خواد نه هر فرد دیگری...قطعا 6 سال خون دل خوردن من گواه خوبی بر این ماجراست که شهوت نیست و عشق است...پس همه چیز نشان می دهد صلاح من در این است یا قاطع قضاوت نکنم 90 درصد بر این است صلاح من بر این ازدواج است وگرنه تا اخر عمر تنهام چون من خودمو می شناسم که با کسی دیگه نمی تونم باشم چی بگم....

صالح;713376 نوشت:
- نشناختن جهت و راه دعا

خدایی از هر راهیی دعا کردم زجه زدم به درگاه خدا نشد که نشد

صالح;713376 نوشت:
- وقت نشناسى

وقت نشناسی یعنی چی...اگه منظور اینه که زوده والا جوونیمون داره تموم میشه عمرم که مثل باد می گذره نامرد ایست نمی کنه

صالح;713376 نوشت:
- وفا نکردن به عهد نسبت به خداوند

اره خب من به عهدیای وفا نکردم بین خودمو و خدا ولی خب عوضش به بسیاریش وفا کردم ...هرقدرم بد باشم خدایی انقدر بد نیستم که حق زندگی معمولی رو با فردی که می خوام نداشته باشم اونم بعد 6 سال گریه و زاری بدرگاه خدا

صالح;713376 نوشت:
ایمان و یقین ناکافى

والا ایمان و یقینم خوب بود همه رو دارم کم کم از دست می دم الان دیگه نماز شب نمی خونم در صورتی که ده سال می شد می خوندم....ده سال کی باورش میشه

صالح;713376 نوشت:
شرک در دعا

خدا رو شکر شرک در کارم نبوده تا حالا

صالح;713376 نوشت:
همراه نبودن صلوات در دعا

دروغ نگم رکورد دار صلوات شاید من باشم...یه سری یادمه این صلوات شمارا هست دیجیتالیه کوچیه مثل انگشتر وصل میشه رو انگشت...انقدر صلوات فرستادم تا عددش رسید به 99999 و دیگه جا نداشت عدد بندازه:Cheshmak:

صالح;713376 نوشت:
نیت آلوده

والا من نیتم خالصه خدا رو شکر بخاطر زندگی می خواستم این دختر رو و پا رو نفسم گذاشتم و تا این سن با یک نامحرم هم در ارتباط نبودم

صالح;713376 نوشت:
سنگ دلى

سنگ هم از غم من اب و نرم میشه

صالح;713376 نوشت:
ناممکن و نامشروع بودن

یه ازدواج مشروع و کاملا ممکن فقط با یک اشاره خداوند همین

صالح;713376 نوشت:
سرگرم محرمات و لهو و لعب بودن

این یکی رو خدایی دارم...خب من که معصوم نیستم قرار نیست کامل پاک باشیم تا دعا مستجاب بشه...9 مورد قبلی رو ببینید همش خوب بودم خب اینو بد باشم یعنی همش پرید نیمه پر لیوان چی میشه پس...قبول من 6 سال یا بیشتر گناه کبیره داشتم خب خوبی هام هم خیلیه این به اون در اصلا نمی گم خوبی بیشتر دارم فقط می گم در

صالح;713376 نوشت:
اصرار نکردن در دعا

خدا شاهده انقدر اصرار کردم دیگه هم بخدا هم به اون دختر هر دو محلم نمی دن:khaneh: چه کار کنم دیگه....یادمه حدیثی خوندم اگه فردی اصرار کنه در طلب حاجت خدا حتما حتما بهش میده...ولله دهنم مو در اورد انقدر با گریه و التماس بخدا زانو زدم و در خواست دادم و حاجت خواستمو بی نتیجه بود...جالبه مدام بدتر میشه بجای بهتر شدن ...حداقل بهتر نمیشه یه امیدی بگیرم
واقعا بریدم....جالب تر اینه با اینکه خیلی از این وضع ناراضیم ولی همیشه در جواب بخدا گفتم خدایا من بازم دوستت دارم و بهترین فرد در زندگیم خودتی و بس و همیشه مدیونتم...و من و اون دختر و همه عالم متعلق به توست و ندی بمن هم چیزی از خودتو ندادی برای خودت بوده دوست نداشتی بدی ولو بی دلیل..خلاصه قانع هم هستم ولی بازم خدا نمی ده قربونش برم

nothing;710958 نوشت:
.من 6 سال پیش در دانشگاه عاشق دختری شدم که بهر دری زدم بهش نرسیدم..

به نام خدا

با سلام

در اصلی در دل آن دختر خانم بوده که شاید به روی شما بسته باشد،اگر اینطور است سراغ درهای دیگر رفتن بی فایده است.

در غیر این صورت(اگر این رابطه محبت دو طرفه هست) نا امید نشوید و به تلاش در کنار دعا ادامه دهید.

nothing;710958 نوشت:
بنام خدا...با سلام...من یک مسلمان هستم بیش از ده بار قران را ختم کردم...و نمازهایم قضا نشده است و 25 سال سن دارم...دوستی دارم که 23 سال سن دارد یکبار هم قران را ختم نکرده است اما نماز قضا ندارد و ازارش به مورچه هم نرسیده است و خیلی پسر خوبی است و اصلا گناه کبیره انجام نمیدهد....
اما من در زندگی 6 سالی میشد که گناه کبیره زیادی داشتم...اما منم ازارم به مورچه نرسیده.... از طرفی کمک های مادی و معنوی که من به نیازمندان و مظلومین کردم اون نکرده نماز شبایی که من خوندم اون نخونده ....پس با این وضعیت ایا من بهتر نیستم نزذ خدا.... خدایی درست قضاوت کنید درسته گنه کبیره داشتم ولی بخلق خدا زیاد کمک کردم و قران خوندم دوستم حتی یکبار هم ارزش قائل نشده کتاب خدا رو ختم کنه...حالا برم اصل مطلب...
.من 6 سال پیش در دانشگاه عاشق دختری شدم که بهر دری زدم بهش نرسیدم...و از درس و زندگی افتادم...این دوست من نیز دقیقا 4 سال پیش در دانشگاه عاشق دختری شد...ما هر دو بچه شهرستانیم من و دوستم از یک شهریم و هر دو در دانشگاه عاشق شدیم و کیس مورد نظرامون نیز هر دو از تهران هستند.
..یعنی مشابه هم هست خواسته هامون...حالا من فک می کنم با توجه به چیزی که از هم می دونیم از ایمان هم می دونیم وضع من نزد خدا بهتره...درسته بازم خدا می دونه ولی چیزی که ظاهر و باطن قضییه نشون داده من بهتر بودم از دوستم....حالا من هنوزم نرسیدم به فرد مورد علاقم ولی دوستم رسیده ازدواج هم کرده تموم شده رفته پی کارش.... ایا این انصافه...من کاری ندارم که خدا به اون چرا داده ها...ان شا الله به هر کی پایین تر از منه و بالا تر از منه عطا کنه....من که بخیل نیستم اما می گم ایا این عدالته چرا بمن نداده...حالا قبلنا با کافر خودمو مقایسه می کردم که هم سایمون کافره خدا بهش زن داده بمن نداده...می گم کافر هیچی..حتما خدا نمی خواد صداشو بشنوه بهش میده و چیزی هم که صلاحش بوده نداده بهش حتما و یا فردی در شان خودش داده بهش..و اون دنیا کافر عذاب میبینه بسبب اعمال زشتش...دیگه با مسلمون خودمو مقایسه کردم واقعا چرا حاجت با ایمان پایین تر رو داده بمن نداده...واقعا مومن واقعی کیست و چگونه حاجت روا شویم

باسلام
خب نمیدن که
باید بگیری
دوستتون رفته گرفته
شما نشستی بدن
تو نوشته هاتون نداده رو چندبار تکرار کردید.

[="Navy"]

nothing;710958 نوشت:
واقعا مومن واقعی کیست و چگونه حاجت روا شویم

سلام

در جواب سوالت من یه نظر عامیانه بدم اینکه خدا به دل اون طرف از دید خودش نگاه میکنه نه از دید و تفکر خود بنده

یعنی نگاه میکنه ببینه چه خصایصی که اون خوشش نمیاد در اون بنده نیست بعد به همون اندازه کمکش میکنه

مثلا یکی خوش اخلاق هست اما زیاد مذهبی نیست رو نسبت به کسی که بد اخلاق هست و مذهبی ترجیح میده

گمون کنم یعنی[/]

nothing;713471 نوشت:
سلام مجدد...خیلی ممنون از پاسخ هایتان...اول اینکه به فرض ازدواج با او بصلاح من نیست و خیر من درش نیست...خب الان چی دارم....نرسیدن به او صلاح منه...خب اینکه بدتره...اگه واقعا صلاح من نیست بهش برسم این چه صلاحیه که نرسیدنش عذابش بیشتر از رسیدنشه...هر روز عذاب بکشم مگه میشه یه چیز انقدر دوریش عذاب اور باشه و صلاحت درش نباشه اصلا ممکن نیست....اگر می گفتید شاید عذاب خدا باشه بسبب گناهانم می شد بپذیرم ولی اینکه صلاح در اون نباشه بعید می دونم درست باشه...مثلا من تشنه اب هستم چون به اب نرسیدم بگم صلاحم نیست درسته شما هم حکم قطعی ندادید و شاید و احتمال را در نظر گرفتید ولی بهر حال چیزی که واضحه اینه که من به این دختر نرسم گویا تا اخر عمر تنها هستم من که نمی تونم خودمو گول بزنم الان 6 سال می گذره اگه فرد دیگه ای صلاح بود میشد...یه بچه وقتی از مادرش دور میشه فقط مادر خودشو می خواد نه زن بابا...منم همین وعضم دلبستگی که پیدا کردم فقط نفسم اون دختر رو می خواد نه هر فرد دیگری...قطعا 6 سال خون دل خوردن من گواه خوبی بر این ماجراست که شهوت نیست و عشق است...پس همه چیز نشان می دهد صلاح من در این است یا قاطع قضاوت نکنم 90 درصد بر این است صلاح من بر این ازدواج است وگرنه تا اخر عمر تنهام چون من خودمو می شناسم که با کسی دیگه نمی تونم باشم چی بگم....

سلام علیکم
خلاصه کلام این که شما عاشق شدی و به عشقت نرسیدی و خیلی هم دعا کردی و ذکر گفتی ولی فایده ای نداشته الان شاکی هستی!
خب این قصه تکراری خیلی از نرسیدنها تو عشق هست دیگه! لازم به اون همه مقدمه چینی نداشت!
در واقع سؤال اینجاست: خدا چرا بعضی از عاشقها رو به معشوقش نمی رسونه؟
خب واسه این که عشق چیز مسخره ای هست!
بخاطر این که عشق پدیده ای کوری هست! محبتی شعله گرفته که هیچ منطقی پشتش نیست! اصلا میزان محبت تو عشق هماهنگ با میزان معرفت نسبت به معشوق نیست! بلکه فقط و فقط تابغ ذهنیتی است که عاظق از معشوق تو ذهنش ساخته!
لذا عشق تا وقتی دوام میاره که وصالی صورت نگیره! که اگر وصال صورت بگیره آنچه در ذهن پرورانده شده با آنچه در خارج از ذهن فرد متوجه اش می شود ممکن است زمین تا آسمان فرق کند!
حالا خداوندی که انسان را خلق کرده برای این که رشد کنه از وهم بیرون بیاد به حقیقت برسه چرا باید خواسته بنده اش رو واسه این که در وهم بمانه مستجاب کنه؟ فقط واسه این که مثلا به فقیرا کمک کرده!! این چه استدلالی هست؟
بعدشم اون دختر مگه خدا نداره؟ خب اون شاید از خدا می خواد یکی دیگر رو نصیبش کنه! شایدم از خدا بخواد شمارو از سر راهش دور کنه! اون وقت خدا این وسط چکار کنه به نظر شما؟ مثلا ببینه کدوم یکی از این دو تا به فقرا بیشتر کمک کردن هوای اونو داشته باشه؟!!
مسئله بعدی فرق بین مؤمن و کافر از نظر قرآن هست! مؤمن کسی است که به تصمیمات خداوند ایمان داره! ایمان داره این تصمیمات بهترین هست! بخاطر همین وقتی خدا بهش می که نماز بخون این بهترین راه آرامش هست مگه چشم! و این چشم گفتن رو واسه همه دتسورات خداوند میگه!
و الا اگر کسی بخوئاد نماز و دیگر کارهای خوب رو وجه المصالحه قرار بده تا خدا کارشو راه بندازه آیا این راضی به رضای خداوند هست؟ آیا این مؤمن است؟ مگه شیطان نمی خواست عبادت زیادشو وجه المصالحه قرار بده که خداوند اونو از سجده بر حضرت آدم معاف کنه و بجای حضرت آدم اونو خلیفه اش تو زمین بکنه؟!
برادر عزیز!
خیلی ها مثل شما عاشق شدند و به عشق خود نرسیدند و عقل بخرج دادند و دست از عشق خود آرام آرام کشیدند و رفتن پی زندگیشون و الان هم خیلی از خدای خود و از زندگی خود راضی هستند.
نکند شما بخاطر عشق به یک دختر نسبت به خداوند بزرگ سوء ظن پیدا کنید!

[=Microsoft Sans Serif]سلام استاد

صالح;713376 نوشت:
۱- نشناختن جهت و راه دعا
۲- وقت نشناسى
۳- وفا نکردن به عهد نسبت به خداوند
۸- سنگ دلى

می خواستم اگه ممکن باشه این موارد رو بیشتر توضیح بدین!

جهت و راه دعا چی هست؟

وقت نشناسی؟!!... منظورتون اوقات خاص استجابت دعا هست؟ یا منظورتون اینه که وقتی استطاعت مالی پیدا کرده بود برا ازدواج دعا کنه؟ ( این سوال رو بر اساس دغدغه های خودم پرسیدم)

وفا نکردن به عهد؟... منظورتون این عهد هست که بندگی خدا رو بکنیم یا منظور چیز دیگریست؟

سنگ دلی؟... نسبت به چه چیز؟

صالح;713376 نوشت:
موانع استجابت دعا

و در آخر با توجه به اینکه موانع رو برشمردید.... ازتون تقاضا دارم راه استجابت دعا رو هم معرفی کنید!(راهنمایی کنید!)

ممنون

یا علی

[="Microsoft Sans Serif"][="Indigo"]

روح بخش;713679 نوشت:
خیلی ها مثل شما عاشق شدند و به عشق خود نرسیدند و عقل بخرج دادند و دست از عشق خود آرام آرام کشیدند و رفتن پی زندگیشون و الان هم خیلی از خدای خود و از زندگی خود راضی هستند.

سلام استاد

یه سوال؟؟

بعضی وقتا آدم ها عاشق چشم و ابروی یکدیگر می شوند!... خب مشخصا این احساس و هیجان غیر معقولی است...

حالا فرض کنیم آدم بر اساس ایمان و تقوای یک شخصی به او علاقه مند شود... (البته اینجا هم محتمل است که ضمیر ناخودآگاه یک موجود رویایی بسازد).... اما با در نظر گرفتن این جوانب... آیا این علاقه را هم مقدس نمی دانید؟؟

مثلا فرض کنید:

یک بنده خدایی یک دختر معلول را در قطعه شهدای گمنام دیده بود... فقط به صرف اینکه با آن وضعیت جسمی و با سختی به گلزار شهدا آمده بود... کلی خوشش آمده بود... با توجه به زیبایی های افکار و عقاید احساس علاقه می کند....

اینکه آدم در جوانی احساساتی هست به کنار... آیا واقعا این علاقه ها هم جایگاهی ندارد؟؟

آیا نمی توان گفت حضرت علی و حضرت زهرا عاشق هم دیگر بوده اند؟؟ اگر می شود گفت عاشق همدیگر بوده اند... جهت و سوی این عشق چه بوده است؟؟

به نظر من:... با توجه به اینکه همدیگر را نعم العون علی طاعت الله توصیف کرده اند... پس می توان گفت به همین دلیل هم عاشق یکدیگرند....

حالا شاید با لفظ عشق مخالف باشید.... اما می خواهم بدانم مخلص کلام حرفم قابل قبول است یا نه؟؟

متشکرم[/]

اللیل والنهار;713645 نوشت:
باسلام
خب نمیدن که
باید بگیری
دوستتون رفته گرفته
شما نشستی بدن
تو نوشته هاتون نداده رو چندبار تکرار کردید.
چی بگم والا من اصلا ادرس خونشونم بلد نیستم...فقط شماره خونه شونو دارم که یکبار پدرم زنگ زد گفتن نه...اجازه خواستگاریم ندادن....خودمم 500 بار زنگ زدم..بگوشیش...کلا گوشیش خاموشه منم در بلک لیستشم...وقتی همش از من فرار می کنه چه رفتنی...دوستم یکبار رفت یکبار هم شد بله شد تموم شد رفت...من رفتار مناسبی نداشتم در اولین اشناییمون اما دیگه کار گذشته و الان 4 ساله خبری ازش ندارم جز شماره تلفن خونشون و شماره خاموش خودش...چه فایده موقعی یاد گرفتم چجوری صحبت کنم و چه جوری رفتار کنم و چجوری پیش برم که دیگه خبری ازش ندارم...ای کاش یه حریف تمرینی قبلش داشتم...ادم بسیار بی تجربه ای بودم نسبت به جنس مخالف

پرسش
من دوستی دارم که گناه کبیره مرتکب نشده، و نمازش قضا نشده است، اما خودم به ظاهر از او مومن تر بوده و جایگاه بهتری در نزد خدا دارم؛ ما در شرایط تقریبا مشابه، هر دو عاشق دو دختر از همکلاسی هایمان شدیم، با این که من از جایگاه بهتری برخوردار هستم، اما او به راحتی به خواسته اش رسید و الان با دختر مورد علاقه اش ازدواج کرده اما من به هر دری زدم موفق به ازدواج با دختری که در نظر داشتم نشدم و از درس و زندگی افتادم؛ واقعا چرا خدا حاجت دوستم با ایمان پایین تر رو داد، اما حاجت من را نداد؟

پاسخ

برای پاسخ باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول: آگاهی اندک ما از درجات خودمان و دیگران

انسان ها هرگز نمی‌توانند در خصوص نزدیک تر بودن به خدا یا مومن تر بودنشان و یا عزیز تر بودنشان پیش خداوند قضاوت کنند، من می دانم که شما چنین قصدی ندارید اما در خصوص این نوع نگاه باید خیلی مراقب بود، حتی اگر دو انسان رفتاری 100درصد مشابه داشته باشند، باز هم نمی توان قضاوت کرد که هر دو وضعیت مشابهی دارند، چون عوامل دیگری هم نقش دارند؛ مانند سخت تر بودن حفظ ایمان در محیط خانواده و جامعه و...، یا حتی روحیات خود آن فرد، مثلا هر کدام از این دو که متواضع تر بوده و اعمال خودش را در پیشگاه الهی ناچیزتر بشمارد عزیزتر است، این نوع نگاه بیش از خود عمل، انسان را در پیشگاه خداوند عزیز می کند، همان‌طور که امام صادق(ع) فرمودند خداوند به داوود وحی کرد:
«يَا دَاوُدُ كَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَوَاضِعُونَ كَذَلِكَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَكَبِّرُون»؛ ای داود همان‌طور که نزدیک‌ترین افراد به خداوند متواضعین هستند، همچنین دورترین افراد از خداوند متکبرین هستند.(1)
پس باید مراقب باشیم هرگز اعمالمان ما را در مقایسه با دیگران در نگاهمان بزرگ تر جلوه ندهد که این اغاز سقوط و دور شدن از خداوند است، این نگاه اینقدر در نگاه دینی مذموم است که امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند:
«سَيِّئَةٌ تَسُوؤُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُك‏»؛ گناهی که تو را ناراحت کند، بهتر است از کار نیکی که تو را مغرور سازد.(2)

نکته دوم: آگاهی اندک و محدود ما از مصلحتمان

بدون شک انسان ها از آینده و مصلحت خودشان بی خبر هستند، زمانی می‌توانند بگویند خداوند به مصلحت ما عمل نکرد که بدانند آنچه که از دستشان می رود به مصلحتشان بوده در حالی که چنین نیست، قرآن کریم می‌فرماید:
«عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏»؛ و بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است، و بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است وخدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‏داند و شما نمى‏دانيد.(3)
پس ممکن است ازدواج با آن دختری که برگزیده اید واقعا به مصلحت شما نبوده باشد و در صورت ازدواج به خاطر روحیات خودتان، یا ایشان، یا خانواده ها، یا عوامل دیگر، با گذشت زمان به مشکل برخورده، و از انتخابتان پشیمان می‌شدید، به اطرافتان نگاه کنید کم نیستند کسانی که قبل از ازدواج خود را عاشق تر از سایرین می پنداشتند و برای اثبات عشقشان مهریه های عجیب و دشوار تعیین می نمودند اما با گذشت زمان به مشکلات جدی که قبل از ازدواج به آن نمی اندیشیدند دچار شده اند، که عشق کر و کورشان کرده بود، و بعد از مدتی زندگی مشترک به اشتباهشان پی بردند و فهمیدند این عشقشان از عدم آگاهی نشأت گرفته بوده است.

نکته سوم: آگاهی اندک ما از شرائط

گاهی ممکن است حتی خواسته هر دوی شما به مصلحتتان باشد اما این که یکی به خواسته اش می‌رسد و دیگری نمی رسد را نباید مستقیم به پای خدا نوشت و گفت شرایط هر دو یکسان بوده است! ببینید شهرستانی بودن شما، و تهرانی بودن آن دخترها ملاک درستی برای شباهت نیست، خب خانواده هایی در تهران با هم همشهری هستند که اخلاقیات و روحیات آنها از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند، صرف همشهری بودن که شباهتی نمی‌آورد! ممکن است پدر و مادر دختری که دوستتان انتخاب کرده آسان گیرتر باشند، و پدر و مادر دختری که شما انتخاب کرده اید سخت گیرتر باشند.
از این که بگذریم عشق امری دو طرفه است، دو طرف باید راضی باشند، این طور نیست که اگر یکی عاشق شد، حاجتش فقط حاجت او باشد! خب پای سرنوشت دیگری هم در میان است،او هم حق نظر دارد، نمیشود گفت من فلان دختر را که می خواهم خدا باید حتما او را همسر من کند! خب نظر آن دختر چه پس؟!! توقع دارید خدا به خاطر دعای شما آن دیگری را هم مجبور به ازدواج کند!!! آیا ما می پذیریم که به خاطر دعای دیگری که مثلا عاشق ما شده است شرایط را به گونه ای مهیا کند که ما حتما با او ازدواج کنیم؟ پس باز هم امکان دارد خود آن دو دختر سلیقه متفاوتی داشته باشند.
پس این که دو انتخاب یکی با مشکل بر می خورد و یکی به نتیجه می رسد به شرائطی هم بستگی دارد که ما از آنها بی خبریم. لذا باز هم نمی توانیم بگوییم خدا بین ما تبعیض قائل شده است. یقینا خود شما هم تصدیق خواهید کرد خانواده های بسیاری هستند که با شرائط شما سازگار هستند و اگر شما برای ازدواج پیش قدم شوید قطعا با درخواست شما موافقت خواهند کرد. پس شرائط حاکم بر جامعه هم در به نتیجه رسیدن حاجت ها نقش دارند و نمی توان حوائج را یکسان دانست.

نکته چهارم: بی ربط بودن دارایی با ایمان و قرب

بر فرض که همه آنچه شما گفته اید را بپذیریم، براستی مگر قرار است که هر کسی مومن تر است در دنیا به حوائجش برسد؟!! اگر قرار بود هر کسی مومن تر است حاجت روا تر باشد و دنیایش به کام تر از غیر مومنان باشد که دیگر فضای امتحان ممکن نبود، همه کفار در ایمان بر سایرین پیش قدم می شدند، چون علت کفر آنها دنیاپرستیست! در این صورت دیگر معلوم نمی شد چه کسی واقعا به خود خدا ایمان آورده، و چه کسی برای رفع حوائجش ایمان آورده! اصلا یک جاهایی برای امتحان نعمت های دنیوی از انسان سلب می‌شود، همان طور که قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»؛ قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و به استقامت کنندگان بشارت بده .(4)
پس با توجه به این که ما و شما خیر و مصلحتمان را به صورت جامع و کامل نمی‌دانیم، بنابراین شما باید به دور از احساسات و با منطق موردی که برای سعادت و خوشبختی مناسب می دانید را برای ازدواج انتخاب کرده و برای خواستگاری قدم جلو بگذارید، اما نتیجه را به خدا واگذار کنید.

__________________________________
1. کلینی، محمد، الکافی، ج2، ص124.
2. شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه(صبحی صالح)، جملات قصار، ش46، ص477.
3. بقره:2/216.
4. بقره:2/155.

موضوع قفل شده است