حوزهي نوفيثاغوري
تبهای اولیه
اهميت حوزه نوفيثاغوري
3-1- حوزهي فيثاغوري قديم ظاهراً در قرن چهارم ق.م. از ميان رفت. اگر ادامه يافته است، ما مسلّماً دليل و مدركي از حمايت مؤثر و نيرومند آن در دست نداريم. امّا در قرن اوّل ق.م. آن حوزه به صورت آنچه به عنوان مذهب نوفيثاغوري معروف است تجديد حيات كرد. اين حوزه نه تنها از طريق احترام به بنيانگذار (فيثاغورث)، بلكه همچنين به واسطهي علاقهي خاص به تتبّعات علمي و، بالاتر از همه، به سبب صبغهي دينياش با حوزهي قديم پيوند داشت. حوزهي جديد كه طبيعتاً موافق ثنويّت نفس - بدن بود - كه چنان كه ديديم صفت بارز فلسفهي افلاطوني است- مقدار زيادي از آيين رياضت و پرهيز فيثاغوري قديم را قبول داشت و بدان عناصر عرفانياي را ميافزود كه به خواست و نياز معاصر براي يك دين خالصتر و شخصيتر پاسخ ميداد. شهود مستقيم خدا و مكاشفه و الهام مورد ادّعا بود - تا آن اندازه كه فيلسوف گاهي به عنوان پيامبر و معجزهگر توصيف ميشد، مثلاً آپولونيوس تيانايي (Apollonius of Tyana) . امّا حوزهي جديد خيلي دور بود از اينكه يك المثّناي صِرفِ نظام فيثاغوريِ پيشين باشد، زيرا اين حوزه از گرايش جاري به مذهب التقاطي پيروي ميكرد، و ما ميبينيم كه نوفيثاغوريان آشكارا متوجّه فلسفههاي افلاطوني، ارسطويي و رواقي بودند. اين عناصرِ مُقتَبس در تركيب و تأليفي كه براي همهي اعضاءِ حوزه مشترك باشد با هم آميخته نشده بود، زيرا اعضاءِ مختلف تركيب و تأليف متفاوت خود را ميساختند، در يكي ممكن بود مطالب رواقي برجسته و مستولي باشد، و در ديگري مطالبي از فلسفهي افلاطوني. امّا حوزهي نوفيثاغوري داراي اهميّتي تاريخي است، نه تنها به دليل اينكه رابطهي نزديك با حيات دينيِ آن زمان داشت (ظاهراً در اسكندريّه يعني محلّ تلاقي و اتّصال فلسفهي يوناني، علم اختصاصي و دين شرقي تكوين يافته است)، بلكه همچنين به اين دليل كه نشانهي مرحلهاي است به سوي مذهب نوافلاطوني. بدين ترتيب نومنيوس (Numenius) نظريهي سلسله مراتب الهي را تعليم ميكرد - خداي اوّل، پرُتوسِ ثئوس، مبدأ ذات ( اوسياس آرخه ) يا پدر (پاتِر) است، خداي دوّم دميورژ و خداي سوّم عالَم (تو پويما) است.
گرايشهاي گوناگون حوزه نوفيثاغوري
3-2- سكستوس امپريكوس از گرايشهاي گوناگون در داخل حوزهي نوفيثاغوري به ما گزارش ميدهد. بدينگونه در يكي از صورتهاي مذهب نوفيثاغوري هر چيزي ناشي و مشتق از موناد (monad) (واحد، وحدت) يا نقطه ( اِكْس هِنوس سِمِيو: از يك نقطه ) است. از مرور و امتداد نقطه خط به وجود ميآيد، در حالي كه از خصوط سطح و از سطوح جسم سه بُعدي پديد ميآيد. در اينجا ما يك نظام يگانه انگارانه داريم، هر چند آشكارا تحت تأثير مفاهيم قديميتر رياضي است. در يكي ديگر از صورتهاي مذهب فيثاغوري، اگر چه هر چيزي نهايتاً از نقطه يا موناس ناشي و مشتق است، بيشترين تأكيد بردوگانه انگاري واحد (موناس) و دوي نامحدود (آئوريستوس دواس) نهاده شده است. همهي «وحدتها» از موناس بهرهمندند و همهي «دو تاييها» از آئوريستوس دواس (دوي نامحدود). هيچ چيزِ مخصوصاً ابتكاري در اين صور مذهب نوفيثاغوري وجود ندارد، ليكن انديشهي «صدور»، (emanation) كه سهم عمده و مهمي در مذهب نوافلاطوني داشت، آشكارا حضور دارد.
يكي از انگيزيهايي كه مُلهِم نظريّهي نوافلاطوني صدور و قول به وجود موجودات واسطه بين دنياي جسماني و خداي متعالي بود ميل به حفظ برائت و پاكي خدا از هر تماسّي با محسوسات بود. تعاليِ مطلق خدا، وضع «وراي وجودِ» او، با روشني و برجستگي مطرح شده است. امّا اين مطلبِ تعالي خدا قبلاً در مذهب نوفيثاغوري يكي از انگيزيهايي كه مُلهِم نظريّهي نوافلاطوني صدور و قول به وجود موجودات واسطه بين دنياي جسماني و خداي متعالي بود ميل به حفظ برائت و پاكي خدا از هر تماسّي با محسوسات بود. تعاليِ مطلق خدا، وضع «وراي وجودِ» او، با روشني و برجستگي مطرح شده است. امّا اين مطلبِ تعالي خدا قبلاً در مذهب نوفيثاغوري قابل تشخيص است. اين موضوع ممكن است تحت تأثير فلسفهي يهودي - اسكندراني و سنّت شرقي بوده است، هر چند ما ميتوانيم نطفهي پنهان آن را در فكر خود افلاطون بيابيم. آپولونيوس تيانايي
قابل تشخيص است. اين موضوع ممكن است تحت تأثير فلسفهي يهودي - اسكندراني و سنّت شرقي بوده است، هر چند ما ميتوانيم نطفهي پنهان آن را در فكر خود افلاطون بيابيم. آپولونيوس تيانايي ، معجزهگر معروف (كه در حدود پايان قرن اوّل ميلادي «شكفت»)، و زندگينامهاش را فيلوستراتوس نوشته است، خداي نخست را از ديگر خدايان متمايز ساخت. به اين خداي نخست آدميان نبايد هيچ قرباني مادّي تقديم كنند، زيرا تمام اشياءِ مادّي مشوب به ناپاكي و آلودگي است. ما بايد براي ديگر خدايان قرباني كنيم، امّا نه براي خداي نخست، كه به او نبايد چيزي جز خدمت عقلمان را تقديم كنيم، بدون سخن يا پيشكش بيروني و ظاهري.
يك شخص جالب توجّه نيكوماخوس گراسايي (Nicomachus of Gerasa) (اهل جَرَس در عربستان) است، كه در حدود 140 ميلادي ميزيست و مؤلّفِ مدخلي به علم حساب (آريتمِتيكه ايساگوگِه) بود. در نظام او مُثُل پيش از تشكّل عالَم وجود داشتند (افلاطون)، و مُثُل همان اعدادند (باز هم افلاطون). امّا «مُثُل- عدد» در يك عالَم متعاليِ مخصوص خودشان موجود نبودند: بلكه مُثُل در روح الهي بودند، و همچنين نمونههايي والا بودند، و همچنين نمونههاي والا كه اشياءِ اين عالم بر طبق آنها صورت پذيرفتهاند (رجوع كنيد به فيلون يهودي، مذهب افلاطوني متوسّط و مذهب نوافلاطوني). بنابراين انتقال مُثُل به روح خدا پيش از طلوع مذهب نوافلاطوني، كه از آن به سنّت مسيحي منتقل شده است، واقع شده است.
انتقال مشابهي را در فلسفهي نومنيوس اهل آپامئا (Numenius of Apamea) (سوريه)، كه در نيمهي دوّم قرن دوّم ميلادي ميزيست و با فلسفهي يهودي اسكندريه به خوبي آشنابوده است، ميتوان مشاهده كرد. بنابر نظر كِلِمنت وي از افلاطون به عنوان ] حضرت [ موساي يوناني شده (مويزس آتيكيزون) سخن گفته است. (1) در فلسفهي نومنيوس خداي اوّل ( پرُتوس ثئوس ) اصل وجود ( اوسياس آرخه : مبدأ ذات) و پادشاه ( بازيلئوس ) است. او همچنين فعّاليّتِ «فكر محض» (نوس: عقل) است، و سهم مستقيمي در ساخت و تشكيل عالَم ندارد. به علاوه او «خير» است. نومنيوس بدين ترتيب ظاهراً صورت افلاطوني «خير» را با خداي ارسطويي يا نوئزيس نوئزئوس (عقل عقل) يكي گرفته است. خداي دوّم دميورژ (تيمائوس) است، كه به واسطهي بهرهمندي، از وجود خداي اوّل خير است و به عنوان مبدأ تكوين ( گنِزئوس آرخه ) عالَم را ميسازد. او اين كار را با عمل بر مادّه ميكند و آن را از روي الگو و نمونهي مُثُلِ والا ميسازد. خود عالَم، محصول دميورژ، خداي سوّم است. نومنيوس اين سه خدا را به ترتيب به عنوان پاتِر (پدر)، پويتِس (خالق) و پويِما (مخلوق) يا به عنوان پاپّوس (نيا، پدربزرگ)، اِنگونوس (نوه) و اَپوگونوس (نتيجه) مشخص كرده است. (2)
در روانشناسيِ نومنيوس دو گانه انگاري بسيار آشكار است، زيرا وي به عنوان اصل موضوع دو نفس در انسان فرض ميكند، يك نفس عقلاني و يك نفس غير عقلاني، و دخول نفس را به بدن عنوان چيزي شرّ و به منزلهي يك «سقوط» ميشمارد. همچنين وي ظاهراً وجود يك نفس جهاني خير و يك نفس جهاني شرّ را تعليم كرده است. (3)
[=Century Gothic]بدينگونه فلسفهي نومنيوس، نوعي تلقين و تأليف عقايد يا هماهنگسازي عناصر مأخوذ از متفكّران سابق بود، فلسفهاي كه تأكيد زياد بر تعالي الهي مينهاد و به كلّي وضع مقابلِ (آنتيتز) صريحي بين «بالاتر» و «پايينتر»، هم در واقعيّت به عنوان يك كلّ و هم در طبيعت انساني به خصوص، قائل شد.
در ارتباط با مذهب فيثاغوري جديد، آنچه ادبيّات هِرمِسي و سروشهاي كلداني ناميده شده قرار دارد. اوّلي نامي است كه به نوعي ادبيّات «عرفاني» داده شده كه در قرن اوّل ق.م. پديد آمد و ممكن است مديون نوشتههاي پيشين مصري باشد يا نباشد. يونانيان در هرمس خداي مصريِ «ثوث» (Thoth) را يافتند، و لقب «هرمس سه بار بزگ» (Hermes Trimegistos) كه به وي دادند مأخوذ از «ثوث بزرگ» مصري است. امّا حقيقت راجع به تأثير مفروضِ سنّت مصري در ادبيّات هرمسي هر چه باشد، ادبيات هرمسي محتويات عمدهي خود را مرهون فلسفهي اوّليّهي يوناني است، و به نظر ميرسد كه مخصوصاً به پوزيدونيوس مديون است. انديشهي اساسي كه در اين ادبيّات بيان شده است انديشهي رستگاري از طريق معرفت خدا- گنوزيس: معرفت و عرفان - است. انديشهاي كه در « آيين غنوسيّه » (Gnosticism) نقش مهّمي داشته است. نظريهي رستگاريِ مشابهي محتواي « سروشهاي كلداني » را تشكيل داد، شعري كه در حدد سال 200 ميلادي تصنيف شد و، مانند ادبياّت هرمسي، [=Century Gothic] [=Century Gothic] [=Century Gothic]قصد و نيّت فيلوستراتوس هر چه ممكن است بوده باشد، مسلّم است كه مدافعان غير موحّد از شخص آپولونيوس در جنگ بر ضدّ مسيحيّت استفاده ميكردند. بدين ترتيب هيروكِلس، (Hierocles) (حاكم مصر سفلي در زمان ديوكلسين) (12) و يك دشمن درنده خوي مسيحيّت، كوشيد تا اهمّيّت معجزات مسيح را با ذكر «معجزات» آپولونيوس بكاهد و سعي كرد تا علّو و برتري حكمت غيرتوحيدي را در اين نشان دهد كه آنها از ترفيع دادنِ آپولونيوس به مرتبهي خدا به دليل اين معجزات خودداري كردند. [=Century Gothic] [=Century Gothic]
[=Century Gothic] عناصر اُرفهاي -فيثاغوري، افلاطوني و رواقي را تركيب كرد.
مذهب نوفيثاغوري در رابطهي نزديكش با علاقهي ديني و نيازهاي زمان، و در كارآمادهسازيِ زمينه براي مذهب نوافلاطوني، به مذهب افلاطوني متوسّط، كه اكنون بايد به آن توجّه كنيم، شبيه است.
[=Century Gothic]شرحي دربارهي آپولونيوس تيانايي [=Century Gothic]
3-3- فيلوستراتوسِ سخنور تصنيف زندگينامهي آپولونيوس را به درخواست جوليا دُمنا، (Julia Domna) زن دوّم سپتيميوس سوِروس ، (Septimius Severus) بر عهده گرفت. اين كتاب در حدود سال 200 ميلادي تصنيف شد. داستاني كه فيلوستراتوس دربارهي «يادداشتهاي آپولونيوس» توسّط شاگرد آشوريش داميس ، (Damis) (كه گفته شده است به وسيلهي يك خويشاوند داميس به جوليا دُمنا داده شده بود)، احتمالاً يك خيالپردازي ادبي است. (4) در هر حال انگيزهي فيلوستراتوس ظاهراً اين بوده است كه آپولونيوس را به عنوان مردي عاقل، به عنوان خدمتگزار راستين خدايان و يك معجزهگر، به جاي جادوگر يا شعبدهباز كه موراكِنِس (Moeragenes) در يادبودهاي آپولونيوس خود توصيف كرده است، معرّفي كند. (5) نشانهها و قرائني هست كه فيلوستراتوس انجيلها، أعمال رسولان و زندگينامههاي قدّيسان را ميشناخت و مورد استفاده قرار ميداد، امّا اين نكته نامعلوم و مشكوك باقي ميماند كه نيّت آگاهانهي او تا كجا جانشين ساختن آرمان يك « مسيح يوناني مآب » به جاي مسيِح مسيحي بود: شباهتها بسيار اغراقآميز شده است. اگر نيّت فيلوستراتوس مبهم باقي ميماند، مبناي حقيقتي هم كه اساس روايت را تشكيل ميدهد مبهم است: عملاً غير ممكن است كه بگوييم آپولونيوس تاريخي واقعاً چگونه انساني بوده است.
اثر فيلوستراستوس موفقيّت بزرگي داشت و به آيين پرستش آپولونيوس رهنمون شد. بدين ترتيب كاراكالاّ (Caracalla) معبد و زيارتگاهي براي معجزهگر بنا كرد، (6) در حالي كه الكساندر سِوِروس در لاراريوم خود وي را در زمرهي پناتس (Penates) (خدايان حامي خانه يا مدينه)، ابراهيم، اُرفِئوس و مسيح ميشمارد. (7) اورليان (8) از شهرتيانا، كه عهد كرده بود آن را ويران كند، به احترام زادگاه آپولونيوس دست برداشت. (9) اوناپيوس (Eunapius) در زندگينامههاي سوفسطائيان (10) خود به او احترام ميگذراد، در حالي كه آميانوس ماركلينوس،
Ammianus Marcellinus) رفيق امپراتور ليانوس، وي را همراه با پلوتينوس به عنوان يكي از فانيان ممتاز كه ارواح آشنا و محرم (familiares genii) آنان را ديدهاند ذكر ميكند. (11)
قصد و نيّت فيلوستراتوس هر چه ممكن است بوده باشد، مسلّم است كه مدافعان غير موحّد از شخص آپولونيوس در جنگ بر ضدّ مسيحيّت استفاده ميكردند. بدين ترتيب هيروكِلس، (Hierocles) (حاكم مصر سفلي در زمان ديوكلسين) (12) و يك دشمن درنده خوي مسيحيّت، كوشيد تا اهمّيّت معجزات مسيح را با ذكر «معجزات» آپولونيوس بكاهد و سعي كرد تا علّو و برتري حكمت غيرتوحيدي را در اين نشان دهد كه آنها از ترفيع دادنِ آپولونيوس به مرتبهي خدا به دليل اين معجزات خودداري كردند. (13) فُرفوريوس نيز از آپولونيوس استفاده كرد، در حالي كه معجزات او را ذكر ميكند، با تحقير گستاخانهي دُميتيانوس (14) نسبت به مورد اهانت قرار گرفتن مسيح در مصيبت او مخالفت ميورزد. (15) آگوستين دربارهي اينگونه بهرهبرداريِ دفاعيِ غير موحّدان از آپولونيوس شهادت ميدهد. (16)
مقارن پايان قرن چهارم ويريوس نيكوماخوس فلاويانوس ، يك غير موحّد، كتاب فيلوستراتوس را به زبان لاتيني ترجمه كرد، و تاسكيوس ويكتورينوسِ نحوي آن را تهذيب و تنقيح كرد. ظاهراً در حلقههاي مسيحي علاقهاي برانگيخته شده بود، زيرا سيدونيوس آپوليناريس نيز آن را مورد مطالعه قرار داد و از آپولونيوس با احترام زياد ياد كرد. (17و18)
پانوشتها
1. كلمنتِ (Clement) اسكندراني، جُنگ ، 1،22،148. (آباءشناسي يوناني، 8، 895.)
2. پروكلوس، شرح برتيمائوس افلاطون ، 1، 303، 27 به بعد.
3. خالكيديوس، شرح بر تيمائوس افلاطون ، ج 293.
4. رجوع كنيد به مِير (Meyer) ، هرمس، 197، صفحات 371 به بعد.
5. اُريِگن، برضدّ سلسوس، 6،41 (آباءشناسي يوناني، 11، 1357).
6. ديون كاسيوس، 77،18.
7. لامپريديوس، زندگينامهي الكساندر سوروس ، 20.
8. Aurelian (اورليانوس): امپراتور روم از 270 تا 276 ميلادي.
9. لامپريديوس، زندگينامهي اورليان ، 24.
10. طبع بوئيسوناد ، ص 50.
11. امور انجام يافته ،21، 14،5.
12. Diocletian (284-305م.) امپراتور روم. -م.
13. لاكتانتيوس، نهادهايي الهي ، پنج، 3؛ آباءشناسي لاتيني ،6، 556 به بعد.
14. Domitian (دميتيانوس): امپراتور روم (51-96 م.) برضدّ يهوديها و مسيحيان بود.
15. سن جِرُم (St. Jerome) آباءشناسي لاتيني 26، 1130.
16. رجوع كنيد به نامهها ، 136، 1020، 32،138،18.
17. نامهها، 38؛ نشر مُهر (Mohr) ص 173.
18. كارپلستون، تاريخ فلسفهي يونان و روم ، (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1372)، صص 518-510
کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت