جمع بندی آیا واقعاً شریح قاضی به قتل امام حسین(ع) فتوا داده بود؟

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا واقعاً شریح قاضی به قتل امام حسین(ع) فتوا داده بود؟

سلام خدمت اساتید و کاربران اسک دین

موضوع فتوای قاضی شریح مبنی بر قتل امام حسین(ع) رو کم و بیش همگی شنیدیم. متن فتوا به این شکل بیان میشه:

«إنّ حسین بن علىّ بن ابى طالب لقد شقّ عصا المسلمین، و خالف امیر المؤمنین و خرج عن الدّین ثبت و حقّق عندى قضیت و حکمت بدفعه و قتله حفظا لشریعة سیّد المرسلین»
حسین ستون مورد اعتماد مسلمانان را به دو نیم کرده و با امیر المؤمنین یزید بن معاویه به مخالفت پرداخته است. برای من خروج او از اسلام محرز شده و حکم من جنگ با اوست و قتل او برای حفظ شریعت اسلام واجب است

و منبع این مطلب هم معمولاً کتاب "ألفین" علامه حلی بیان میشه. اما به تازگی دیدم که در برخی سایت های مذهبی کلاً این موضوع رد شده و گفته شده که هیچ دلیل تاریخی مبنی بر صحت این موضوع وجود نداره و منبعی هم که به عنوان سند ارائه میشه سخن خود علامه حلی نیست ، بلکه صرفاً از طرف مترجم به کتاب اضافه شده

لطفاً در این خصوص راهنمایی بفرمایید

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم

از تاخیر در پاسخ به پرسش شما پوزش می طلبم چرا که در ایام قدر دسترسی به اینترنت داشتم انشاءالله معذرت ما را پذیرا باشید
در مورد شریخ قاضی بله همینطور است، این فتوا با تمام معرفیت و مشهوریتش منبع موثقی ندارد و در الفین علامه حلی نیز نیامده (1)وفرمایش شما نسبت به آن صحیح است

1.علامه حلی، حسن بن یوسف، الالفین، مترجم: وجدانی، جعفر، ص 1003، تهران، سعدی و محمودی، بی‌تا.

عماد;705524 نوشت:
در مورد شریخ قاضی بله همینطور است، این فتوا با تمام معرفیت و مشهوریتش منبع موثقی ندارد

سلام و تشکر از پاسختون

دو نکته:

1 - ابتدا بفرمایید جدای از موضوع مورد بحث ، در کل سریح قاضی شخصیتی مثبت داشتن یا منفی؟ و چرا چنین حرفی درمورد این شخص باب شده؟

2 - آیا نیاز به این نیست که حقیقت گفته بشه و از چنین اشتباهات تاریخی جلوگیری بشه؟ بحث صرفاً روی قاضی شریح نیست ، بلکه منظورم تمام اشتباهات و گاهاً خرافاتی هست که دامن دینداری ما رو گرفته و باعث شده بدون علم و تنها از روی احساسات دینداری کنیم


سلام

البته که بنص اخبار وفتاوای عامه ، علت قتل امام ع همین خروج ایشان بر امام زمانش یعنی یزید بود وبر مسلمین قتل وی بجهت اتحاد مسلمین واجب !!!

خیر البریه;705960 نوشت:
سلام
البته که بنص اخبار وفتاوای عامه ، علت قتل امام ع همین خروج ایشان بر امام زمانش یعنی یزید بود وبر مسلمین قتل وی بجهت اتحاد مسلمین واجب !!!

سلام
ولی بحث من مشخصاً درمورد قاضی شریح هست
وگرنه عوامل یزیدی برای عوام فریبی و مشروع جلوه دادن گناهشون ، دست آویز دیگه ای بجز همین دلیل نداشتن
بدعتی که آثارش همچنان در کتب و تفکرات اهل سنت (و در نوع وخیم تر در نگاه تکفیری ها) دیده میشه

Reza-D;705947 نوشت:
ابتدا بفرمایید جدای از موضوع مورد بحث ، در کل سریح قاضی شخصیتی مثبت داشتن یا منفی؟ و چرا چنین حرفی درمورد این شخص باب شده؟

شریخ شخصیتی صددر صد منفی است وی انسانی دنیا طلب بود به همین دلیل با با تمام حکام ارتباط بر قرار می کرد و به هر رنگ در می آمد تا موقعیت خود را حفظ کند
حضرت علی علیه السلام چند بار وی را توبیخ می نمایند مهم‌ترین قضایایی که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمومنین (ع) نکوهش شده تا جایی که امام با نوشتن نامه‌ای به او از کار اشتباهش انتقاد نموده است، موضوع خرید خانه‌ای مجلل به قیمت ۸۰ دینار در دوران تصدی مقام قضاوت بوده است که شرح آن، همراه با نامه امام علیه السلام در نهم البلاغه آمده است.(1)
وی یکی از مشاوران مخصوص زیاد بود که در امور خاص مورد مشورت او قرار می‌گرفت و اکثرا نظر وی را مورد پذیرش قرار می‌داد. از جمله این مشورت‌ها، نظر خواهی از شریح در مورد قطع کردن یا نکردن دست راستش به دلیل طاعون بود(2)
در جریان شهادت حجر، عده ای به دروغ علیه حجر شهادت دادند نام شریخ قاضی(شریح بن حارث) نیز در میان آنان است، اگر چه بعضی می گویند زیاد بن ابیه خود این امضاها را جعل کرده (3)ولی در هر صورت اشکال به شریح وارد زیرا باید جعل امضا را اعلام کرده و خود را تبرئه می نمود همان طور که شخصی به نام شریح بن هانی نیز که امضایش جعل شده بود اعلام نموده و خود را تبرئه نمود.(4)

1. سید شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه دکتر جعفر شهیدی (چاپ سیزدهم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش) نامه چهارم، ص۲۷۲-۲۷۳.
2.مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۳۰ و ابن خلکان، همان، ص۴۶۲.
3.محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری (بیروت، داراحیإ التراث العربی، بی‌تا، ج۵) ص۲۶۸-۲۷۰ و عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه روحانی (چاپ اول: تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۳) ج۲، ص۲۱۱۳-۲۱۱۵.
4. همان

Reza-D;705947 نوشت:
بحث صرفاً روی قاضی شریح نیست ، بلکه منظورم تمام اشتباهات و گاهاً خرافاتی هست که دامن دینداری ما رو گرفته و باعث شده بدون علم و تنها از روی احساسات دینداری کنیم

Reza-D;706239 نوشت:
ولی بحث من مشخصاً درمورد قاضی شریح هست
وگرنه عوامل یزیدی برای عوام فریبی و مشروع جلوه دادن گناهشون ، دست آویز دیگه ای بجز همین دلیل نداشتن

این دو فرمایش تناقض دارد ؟؟؟!!!!
بنده اشتباه متوجه شدم؟؟؟!!!

اما در جریان کربلا نیز شریح بارها امتحان خود را بد پس داد و مردود شد
به جزو هفتاد نفری بود که به امام حسین علیه السلام نامه نوشت(1) ولی به محض ورود عبیدالله بن زیاد به دارالاماره رفته و به عبیدالله اظهار وفاداری کرد، و یکی از مشاورین وی شد(2) و عبیدالله نیز از وی استقبال کرد(3)
همچنین وی پس از مجروح شدن هانی و قیام قبیله هانی علیه ابن زیاد به پیشنهاد ابن زیاد به نزد آنان رفته و به دروغ گفت هانی در سلامت کامل است و باعث پراکنده شدن قبیله هانی (مذحجیان) شد. (4)
بعضی نیز گفته اند که حضرت مسلم علیه السلام فرزندان خود را به وی سپرد ولی شریح از ترس ابن زیاد پس از شهادت حضرت مسلم آنان را بدون سرپرست رها ساخت تا به شهادت رسیدند(5) البته داستان اخیر قطعی نیست بعضی گفته اند که از تحریفات قیام امام حسین علیه السلام است.

1.محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳) ج۷، ص۲۹۲۲-۲۹۲۳ و ابن عساکر، همان، ص۲۶.
2. محمدبن جریر طبری، همان، ص۲۹۱۸.
3.مرتضی مطهری، حماسه حسینی (چاپ سی‌ام: تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۷ش) ج۱، ص۴۲۴.
4.محمدبن جریر طبری، همان، ص;۲۹۲۰ عزالدین ابن اثیر، همان، ج۶، ص۲۱۹۸ و شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی (چاپ چهارم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸) ج۲، ص۶۹- ۷۰.
5.کاشفی، روضه الشهدا، ص۲۸۳-۲۸۴.وص۲۹۲-۲۹۴.

عماد;706453 نوشت:
این دو فرمایش تناقض دارد ؟؟؟!!!!
بنده اشتباه متوجه شدم؟؟؟!!!

با احترام ، شما اشتباه متوجه شدید برادر :ok:

1 - باید ببینید دو پاسخ من ناظر به چه سؤالاتی بوده. درمورد اول دوستمون فرمودند:


خیر البریه;705960 نوشت:
البته که بنص اخبار و فتاوای عامه ، علت قتل امام ع همین خروج ایشان بر امام زمانش یعنی یزید بود وبر مسلمین قتل وی بجهت اتحاد مسلمین واجب !!!

بنده هم گفتم منظور من از این تاپیک فتاوای عامه نبوده ، بلکه فتوای شریح قاضی مد نظرم هست

در ادامه شما فرمودید که چنین فتوایی بی سند است (یعنی مورد اول حل شد)
لذا من سؤال دومی مطرح کردم که این سؤال در راستای پاسخ شما بود پس این دو پاسخ بنده به دو نکتهء متفاوت بود. لذا پاسخ ها هم متفاوت بود

2 - اگر به بیان بنده دقت بفرمایید ، گفتم:

Reza-D;705947 نوشت:
دو نکته:

1 - ابتدا بفرمایید جدای از موضوع مورد بحث ، در کل شریح قاضی شخصیتی مثبت داشتن یا منفی؟ و چرا چنین حرفی درمورد این شخص باب شده؟

2 - آیا نیاز به این نیست که حقیقت گفته بشه و از چنین اشتباهات تاریخی جلوگیری بشه؟ بحث صرفاً روی قاضی شریح نیست ، بلکه منظورم تمام اشتباهات و گاهاً خرافاتی هست که دامن دینداری ما رو گرفته و باعث شده بدون علم و تنها از روی احساسات دینداری کنیم


اول اینکه گفتم دو نکته و نکتهء اولم کاملاً درموردذ قاضی شریح بود و مورد دوم هم سؤال دیگری (همان سؤالی که عرض کردم در راستای پاسخ شما پیش اومد)
ثانیاً ، حتی درمورد دوم هم عرض شد: بحث
((صرفاً)) روی قاضی شریح نیست ، یعنی گر چه مورد بحث قاضی شریح است ، اما مطلب مورد نظر من رو میشه به تمام مسائل مشابه تعمیم داد

[SPOILER]حاجی چطور شما این دو نکته رو تناقض برداشت کردید؟ انتظارم از شما بیشتر بود[/SPOILER]

Reza-D;704452 نوشت:
سلام خدمت اساتید و کاربران اسک دین

موضوع فتوای قاضی شریح مبنی بر قتل امام حسین(ع) رو کم و بیش همگی شنیدیم. متن فتوا به این شکل بیان میشه:

«إنّ حسین بن علىّ بن ابى طالب لقد شقّ عصا المسلمین، و خالف امیر المؤمنین و خرج عن الدّین ثبت و حقّق عندى قضیت و حکمت بدفعه و قتله حفظا لشریعة سیّد المرسلین»
حسین ستون مورد اعتماد مسلمانان را به دو نیم کرده و با امیر المؤمنین یزید بن معاویه به مخالفت پرداخته است. برای من خروج او از اسلام محرز شده و حکم من جنگ با اوست و قتل او برای حفظ شریعت اسلام واجب است

و منبع این مطلب هم معمولاً کتاب "ألفین" علامه حلی بیان میشه. اما به تازگی دیدم که در برخی سایت های مذهبی کلاً این موضوع رد شده و گفته شده که هیچ دلیل تاریخی مبنی بر صحت این موضوع وجود نداره و منبعی هم که به عنوان سند ارائه میشه سخن خود علامه حلی نیست ، بلکه صرفاً از طرف مترجم به کتاب اضافه شده

لطفاً در این خصوص راهنمایی بفرمایید

با سلام


دوستان دقت داشته باشند که مدرك و متن فتواي شريح و فقها و قضات كوفه كه تنها در حدود نيم قرن از تاريخ توليد آن گذشته است؛ در حالي كه اكنون از شهادت امام حسين عليه السلام بيش از هزار و سيصد و پنجاه سال مي گذرد و در طول قرون گذشته هيچ خبري از اين فتوا نبود، تا بالاخره امثال اشرف الواعظين دست به كار شدند و اين فتوا را به نام فقهاي كوفه و شريح ساختند.

كتابي را شخصي به نام ميرزا حسين اشرف الواعظين حدود پنجاه سال پيش نوشته است و در سال 1362 ق منتشر شده است. كتاب، كه گويا فقط يك جلد آن چاپ شده است، جواهر الكلام في سوانح الايام ناميده شده است.

يكي از بخش هاي اين كتاب، كه به تصور نويسنده اش جواهر نشان و گوهر سخنهاست، اين است كه مي نويسد:



در كتاب مزامير الاوليا نقل شده كه اين قدر از اطراف عالم، از شام و بصره و كركوت [1] و موصل و فارس و آذربايجان و خراسان و اعراب بيابانهاي عربستان، در كربلا جمع شدند كه عدد آنها را به غير از خدا كسي نمي دانست. حتي آنكه نوشته اند كه از ديزه خليل تبريز، بر گاو سوار شدند و رفتند. در كتاب لوامع از كتاب مقتل ابن عربي نقل كرده كه لشكر ابن زياد در روز عاشورا چهار صد هزار بودند با چهار علم كه هر علمي نشانه ي صدهزار نفر بود [2] .


بيشترين رقمي كه در اين باره نوشته اند، سي هزار بوده است و معلوم نيست كه سيصد و هفتاد هزار نفر ديگر از كجا پيدا شدند؛ لابد از همان شام و فارس و خراسان و آذربايجان و...! اما تا آنجا كه از منابع معتبر استفاده مي شود جز اهل عراق و بيشتر اهل كوفه، كسي از جاي ديگر حتي از شام به كربلا نيامده بود؛ [3]
چه رسد به فارس و آذربايجان و خراسان كه هيچ خردمندي نمي پذيرد. خنده دارتر از همه متهم كردن اهالي روستاي ديزه خليل تبريز و بر گاو سوار شدن آنهاست كه مي خواستند از روستاي مجهول خود تا كربلا را سوار بر گاو بپيمايند و از فيض عمل به فتواي فقهاي كوفه و شريح قاضي محروم نمانند!
براي انسان عاقل كه مختصر مطالعه اي در تاريخ
عاشورا داشته باشد، همين چند سطر نقل شده كافي است تا جايگاه جواهر الكلام! را بداند؛ اما جناب اشرف الواعظين بلافاصله در ادامه مي نويسد:


و در آن كتاب است كه امراي جيوش يزيد در مجلس ابن زياد در باب قتل سيدالشهدا صلوات الله عليه و محاربه با آن حضرت، مشغول به تدبير بودند و از قضات و فقهاي ضاله و مضله استفتا نمودند.
چهار صد نفر از قضات و فقهاي حكم نوشتند كه حسين بن علي بر اميرالمؤمنين، يزيد، خروج كرده، مهدور الدم و واجب القتل است.
پس عمر بن سعد ملعون به امر ابن زياد حكم قضات را در مجلس شريح قاضي مطرح نمود و به او ارائه داد.
شريح از امضاي حكم قضات ابا كرد، و به روايتي ابن زياد، شريح را نزد خود طلبيد و آن امر را به او اظهار نمود.
آن ملعون ابا كرد و از روي غيظ و غضب، با قلمدان سر خود را شكست؛ كه من كجا و فتواي قتل فرزند پيغمبر كجا و برخاست، به منزل خود رفت؛ چون شب شد ابن زياد، چند بدره ي زر [كيسه ي طلا] براي او فرستاد.
چون صبح روي نمود، شريح آمد نزد ابن زياد. پس آن كافر برخاست و احترام بسياري به شريح نمود و چون شريح نشست، باز عبيدالله در باب فتواي او گفت و گو كرد.
شريح گفت: ديشب خيلي تأمل نمودم و قتل حسين بن علي را واجب ديدم؛ چون او بر امام زمان خروج كرده و بناي فساد دارد و دفع مفسد و خارجي لازم است. [4] .



نويسنده ي داستان، پس از اين صحنه سازي ها و مقدمه چيني ها بالاخره مي نويسد:


پس آن كافر قلم برداشت و فتواي قتل فرزند پيغمبر را نوشت به اين مضمون: بسم الله الرحمن الرحيم و لقد ثبت عندي ان حسين بن علي خرج عن دين رسول الله صلي الله عليه و آله فهو واجب القتل. و به روايتي مضمون فتواي آن ملعون چنين بود كه: لقد ثبت و حقق عندي ان الحسين بن علي خرج علي امام المسلمين و اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه فيجب علي كافة الناس دفعه و قتله. چون اين فتوا را نوشت، شمر بن ذي الجوشن آن نوشته را در مجلس ابن زياد عليه اللعنة و العذاب مطرح [مطمح] انظار امراي جيوش نمود و براي ايشان قرائت كرد و اين حكم سبب جرئت عساكر و اهل كوفه شد و گروهي از جهال و رجاله اعتقاد كردند كه قتل فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله در مذهب اسلام واجب است كه از آن جمله چندين هزار پيرمرد قرآنها حمايل نموده، قائم الليل و صائم النهار، عساكر ابن زياد را دعا مي كردند. [5] .

جناب اشرف الواعظين به اين همه سخنان بي اساس قناعت نمي كند و در ادامه اضافهمي كند:


و عجب از شقاوت و قساوت شريح ملعون است كه اهل كوفه تماما حتي شمر و عمر بن سعد و يزيد بن معاويه بعد از قتل آن حضرت از عمل خود نادم و پشيمان شدند، اما شريح از فتواي ناحق خود پشيمان نشد و كرارا در ملأ عام مي گفت: خرج الحسين من حده قتل بسيف جده؛ يعني حسين از حد خود تجاوز كرد و به شمشير جد خود كشته شد.
منقول است كه چون شريح را نزد مختار حاضر نمودند.
به او فرمود: اي حرامزاده، چرا فتواي ناحق دادي بر قتل فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله؟! آن ملعو
ن عذر آورد كه به جبر آن فتوا را از من گرفتند.
مختار فرمود: اي كافر! چرا دروغ مي گويي؟ اگر چنين بود بعد از واقعه ي كربلا چه مجبوريتي داشتي كه در مجالس و محافل مي گفتي: «خرج الحسين من حده قتل بسيف جده؟». پس مختار فرمود دستهاي نحس آن معلون را با ساطور قصابي قطعه قطعه كردند تا به جهنم واصل شد. [6] .


به هر حال در سخناني كه نقل شد، دهها اشتباه رخ داده است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1- با توجه به سخناني كه از كتاب العواصم من القواصم نوشته ي قاضي ابوبكر بن عربي پيش از اين گذشت [7] ، معلوم مي شود كه اشرف الواعظين، شنيده بود كه ابن عربي در جايي گفته است كه «قتل الحسين بسيف جده».
آنگاه آن سخن را به اين صورت در مجالس روضه خواني تفصيل داده و سپس همان سخنان خود را در كتاب خود، جواهر الكلام، به اين صورت مفصل نوشته است.
و عجيب اينكه اين سخنان خود را از كتاب مقتل ابن عربي نقل كرده است.
غافل از اينكه نه ابن عربي معروف در عرفان و تصوف و نه ابن عربي قاضي، نويسنده ي العواصم، هيچ يك كتابي در مقتل ندارند.
و كتاب العواصم هم كه به احتمال قوي سخنان مورد بحث به آن نسبت داده شده است در موضوع مقتل نيست؛ بلكه كتابي است كه آن را قاضي ابن عربي ناصبي در تحريك جنگ صفين نوشته است و آكنده از تحريف حقايق و توجيه هاي غرض آلود است.

2- آن سخني هم كه در العواصم نوشته شده است، فتوا نيست؛ بلكه تنها توجيهي ناصواب و ناموجه است كه حتي ابن خلدون هم با آن همه هواداري از معاويه و يزيد، اين را برنمي تابد و مي گويد: «قاضي ابوبكر بن عرب مالكي در اين مورد به خطا رفته است كه در كتابش، العواصم و القواصم، [8] گفته است: قتل الحسين بشرع جده. [9] .

3- اگر اين سخن فتوا هم باشد، فتواي ابن عربي ناصبي است نه فتواي فقهاي كوفه و نه فتواي شريح قاضي كه روحشان هم از اين فتوا خبر ندارد.

4- اصولا در آن روزگار كه پنجاه سال از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله گذشته بود، فتوا دادن مرسوم و متداول نبود؛ بلكه به جاي فتوا دادن، حديث نقل مي كردند و سخن يا سخناني از پيامبر صلي الله عليه و آله را مي گفتند و مي نوشتند.

5- متن فتواي منسوب به شريح، هيچ شباهتي به متون و نامه هاي آن روزگار ندارد. بلكه از كلمات و تركيب و اسلوب آن پيداست كه در اين سده ي اخير ساخته شده است.

6- مي نويسد: پس از عاشورا عمر بن سعد و شمر بن ذي الجوشن و حتي يزيد از كشتن امام حسين عليه السلام نادم و پشيمان شدند؛ هيچ گاه چنين نبود و اگر هم اظهار پشيماني مي كردند، از ترس انتقام مردم بود و به دروغ مي گفتند كه پشيمان شده اند.

7- در ادامه ي همين سخن مي گويد: اما شريح هيچ وقت پشيمان نشد؛ كه بايد گفت شريح ملعون در اين مورد كاري نكرده بود، و فتوايي نداده بود كه پشيمان شود.

8- مي گويد كه مختار، شريح را به سبب همان فتوا با ساطور قصابي قطعه قطعه كرد و كشت! در جواب بايد گفت: چنين كاري را هيچ گاه مختار نكرده است و اين سخن هم مثل قسمتهاي ديگر سخنان مورد بحث، دروغي بيش نيست. اين سخن را شايد بتوان در مختار نامه ها و مسيب نامه هايي كه براي خواباندن بيماران و كودكان نوشته اند، يافت، نه در كتابهاي جدي و معتبر. يكي از پژوهشگران سخت كوش كه در اين باره تحقيقات دامنه داري داشته است مي نويسد:

يكي از مسائل مشهور كه در اكثر منابر و مجالس به گوش مي خورد، اين است كه شريح قاضي فتواي قتل امام حسين عليه السلام را صادر كرد؛ اگر چنين بود، اين سؤال مطرح است كه مختار، چگونه مي خواست چنين فردي را قاضي خود قرار دهد، آيا معقول است؟ با آن حساسيتي كه مختار نسبت به قاتلان امام حسين عليه السلام

داشت و كلا هر كس را كه در فاجعه ي كربلا به نحوي دست داشت، به اشد مجازات رساند. تا جايي كه چون يكي از دانشمندان اهل بيت در كوفه به عنوان شادي در قتل امام عليه السلام بين مردم كوفه گوشت تقسيم كرده بود، مختار دستور داد كه به هر خانه اي كه اين گوشت رفته، آن خانه را ويران كنند. با اين وضع چگونه ممكن است شريح، با آن موقعيت مهم كه ساليان دراز، قاضي عراق بوده، فتواي خون امام حسين را داده باشد و مختار از آن بي خبر باشد و يا آن را ناديده بگيرد و نه تنها او را مجازات نكند، بلكه ابتدا به او پيشنهاد قضاوت كوفه را بنمايد.

جواب: اولا در اين كه شريح قاضي، مردي بدسيرت و دنيا پرست و طرفدار حكومت هاي غاصب بوده، شكي نيست و در اين كه نسبت به شيعيان اميرمؤمنان عليه السلام عناد داشت، ترديدي نيست (به دليل شهادت ناحقي كه نسبت به حجر بن عدي، امضا كرد و نسبت به هاني به عروه، خيانت كرد) و از اين كه او از فقهاي درباري بود، كمترين شكي وجود ندارد. اما اينكه او در جريان قتل امام حسين دخالت يا فتوايي داشته باشد، كمترين سندي در دست نيست. [10] .

نويسنده سپس نظريه ي شهيد سيد محمد علي قاضي طباطبايي را نقل مي كند كه آن را پس از اين خواهيم آورد. در اينجا بد نيست توجه داشته باشيم كه بنا به تصريح تاريخ، شريح قاضي تا زمان عبدالملك بن مروان زنده بود [11] و در سال 78 ق [12] ، يعني پس از گذشت يازده سال از وفات مختار ثقفي، درگذشت؛ زيرا مختار در سال 67 ق كشته شده بود. [13]
بسيار جاي شگفتي است كه با اين حال چگونه اشراف الواعظين نوشته است كه مختار، شريح قاضي را كشت؟
آيا دهها خبر و حادثه اي كه در تاريخ پس از مختار رخ داده و همگي زنده بودن شريح قاضي پس از مختار و حضور وي را در مقام قضاوت نشان مي دهد، از چشم اشرف الواعظين دور بوده است؟!
البته سخنان دور از عقل و منطق در كتاب اشرف الواعظين، منحصر به موضوع مورد بحث نيست؛ بلكه وضع آشفته ي كتاب چنان است كه بايد گفت: كشته از بس كه زياد است، كفن نتوان كرد.
با اين حال بسيار جاي تأسف و تعجب است كه مي بينيم در دايرة المعارف تشيع، براي كتاب جواهر الكلام في سوانح الايام مدخلي مستقل باز مي كنند و درتوصيف آن مي نويسند:

كتابي است بزرگ و مستند... نويسنده رنج فراوان برده تا توانسته است رويدادهاي روز به روز را از مراجع گوناگوني گرد آورد و تب و تاب آن روزهاي

شكوهمند و پرخروش را نشان دهد. [14] .


با مراجعه به دو منبعي كه در زير اين مدخل در دايرة المعارف تشيع به آنها ارجاع داده شده بود، معلوم شد كه نويسندگان دايرة المعارف اين سخنان را در معرفي كتاب از جاي ديگر گرفته اند و بدون اينكه خود كتاب را ببينند آن را چنين معرفي كرده اند!

پاورقي


[1] گويا منظور همان کرکوک عراق بوده است!


[2] جواهر الکلام في سوانح الايام، حسين اشرف الواعظين، ج 1، ص 88.


[3] مروج الذهب، ج 3، ص 61.


[4] جواهر الکلام في سوانح الايام، ج 1، صص 89 - 88.


[5] همان.


[6] جواهر الکلام في سوانح الايام، ج 1، ص 89.



[7] ر ک: به بخش اول، فصل چهارم اين دفتر، در آنجا گذشت که ابن‏عربي در کتابش العواصم من القواصم گفته است: قتل الحسين بسيف جده!

[8] البته اسم کتاب العواصم من القواصم است. اما در مقدمه‏ي ابن‏خلدون چنان است که آورده شد.

[9] مقدمه‏ي ابن‏خلدون، ص 216.

[10] ماهيت قيام مختار، سيد ابوفاضل رضوي اردکاني، ص 314، چاپ دوم، قم، 1373 ش.

[11] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 235.

[12] الملهوف [لهوف]، ص 115، پاورقي.


[13] ماهيت قيام مختار، ص 645.

[14] دايرة المعارف تشيع، ج 5، ص 512، چاپ اول، تهران 1357 ش.

رضا;707463 نوشت:
اولا در اين كه شريح قاضي، مردي بدسيرت و دنيا پرست و طرفدار حكومت هاي غاصب بوده، شكي نيست و در اين كه نسبت به شيعيان اميرمؤمنان عليه السلام عناد داشت، ترديدي نيست (به دليل شهادت ناحقي كه نسبت به حجر بن عدي، امضا كرد و نسبت به هاني به عروه، خيانت كرد) و از اين كه او از فقهاي درباري بود، كمترين شكي وجود ندارد. اما اينكه او در جريان قتل امام حسين دخالت يا فتوايي داشته باشد، كمترين سندي در دست نيست

سلام
جناب "عماد" که دیگه پاسخ سؤال بنده رو ندادن!

لااقل شما این پرسش من رو پاسخ بدید:
یادمه فیلمی از تلویزیون دیدم که در اون قاضی شریح ، طفلان مسلم رو مورد لطف قرار میده و اونها رو چند بار از دست سربازان حکومتی نجات میده

نه اینکه فیلم برای من سند باشه ، اما برام سؤاله که اگر قاضی شریح دشمن اهل بیت(ع) و شیعیان بوده ، چطور چنین رفتار فداکارانه ای با فرزندان مسلم داشته؟
و اگر هم این موضوع کلاً دروغ هست و هم چین لطفی از جانب شریح سر نزده ، چطور اجازهء ساخت و پخش چنین فیلمی داده شده؟

جمع بندی

پرسش:
آیا شریح قاضی به قتل امام حسین (علیه السلام) فتوا داده بود؟و آیا وی از نظر شیعه شخصیت مثبتی است.؟

پاسخ:
این فتوا با تمام معرفیت و مشهوریتش منبع موثقی ندارد و در الفین علامه حلی نیز نیامده(1) بلکه آن چه در الفین آمده سخن مترجم است نه مولف یعنی علامه حلی.
اما شیعه به دلایل مختلف وی را شخصیتی منفی می داند چرا که وی انسانی دنیا طلب بود به همین دلیل با تمام حکام ارتباط برقرار می کرد و به هر رنگی در می آمد تا موقعیت خود را حفظ کند.
حضرت علی (علیه السلام) چند بار وی را توبیخ می نمایند مهم‌ترین قضایایی که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمومنین (علیه السلام) نکوهش شده تا جایی که امام با نوشتن نامه‌ای به او از کار اشتباهش انتقاد نموده است، موضوع خرید خانه‌ای مجلل به قیمت ۸۰ دینار در دوران تصدی مقام قضاوت بوده است که شرح آن، همراه با نامه امام (علیه السلام) در نهج البلاغه آمده است.(2)
وی یکی از مشاوران مخصوص زیاد بود که در امور خاص مورد مشورت او قرار می‌گرفت و اکثرا نظر وی را مورد پذیرش قرار می‌داد. از جمله این مشورت‌ها، نظر خواهی از شریح در مورد قطع کردن یا نکردن دست راستش به دلیل طاعون بود.(3)

در جریان شهادت حجر، عده ای به دروغ علیه حجر شهادت دادند نام شریخ قاضی(شریح بن حارث) نیز در میان آنان است، اگر چه بعضی می گویند زیاد بن ابیه خود این امضاها را جعل کرده(4) ولی در هر صورت اشکال به شریح وارد است زیرا باید جعل امضا را اعلام کرده و خود را تبرئه می نمود همان طور که شخصی به نام شریح بن هانی نیز که امضایش جعل شده بود اعلام نموده و خود را تبرئه نمود.(5)
در جریان کربلا نیز شریح بارها امتحان خود را بد پس داد و مردود شد.
وی جزء هفتاد نفری بود که به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشت.(6) ولی به محض ورود عبیدالله بن زیاد، به دارالاماره رفته و به عبیدالله اظهار وفاداری کرد، و یکی از مشاورین وی شد(7) و عبیدالله نیز از وی استقبال کرد.(8)
همچنین وی پس از مجروح شدن هانی و قیام قبیله هانی علیه ابن زیاد به پیشنهاد ابن زیاد به نزد آنان رفته و به دروغ گفت هانی در سلامت کامل هانی و باعث پراکنده شدن قبیله هانی (مذحجیان) شد.(9)
بعضی نیز گفته اند که حضرت مسلم (علیه السلام) فرزندان خود را به وی سپرد ولی شریح از ترس ابن زیاد پس از شهادت حضرت مسلم آنان را بدون سرپرست رها ساخت تا به شهادت رسیدند.(10)
البته داستان اخیر قطعی نیست بعضی گفته اند که از تحریفات قیام امام حسین (علیه السلام) است. آن چه در برخی از رسانه ها نقل شده مبنی بر اینکه شریح، طفلان مسلم را مورد لطف قرار می دهد و آن ها را چند بار از دست سربازان حکومتی نجات داده نیز بدون مدرک است و در منابع تاریخی اثری از آن نیست.

پی نوشتها:
(1) علامه حلی، حسن بن یوسف، الالفین، مترجم: وجدانی، جعفر، ص 1003، تهران، سعدی و محمودی، بی‌تا.
(2) سید شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه دکتر جعفر شهیدی (چاپ سیزدهم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش) نامه چهارم، ص۲۷۲-۲۷۳.
(3) مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۳۰ و ابن خلکان، همان، ص۴۶۲.
(4) محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری (بیروت، داراحیإ التراث العربی، بی‌تا، ج۵) ص۲۶۸-۲۷۰ و عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه روحانی (چاپ اول: تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۳) ج۲، ص۲۱۱۳-۲۱۱۵.
(5) همان.
(6) محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳) ج۷، ص۲۹۲۲-۲۹۲۳ و ابن عساکر، همان، ص۲۶.
(7) محمدبن جریر طبری، همان، ص۲۹۱۸.
(8) مرتضی مطهری، حماسه حسینی (چاپ سی‌ام: تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۷ش) ج۱، ص۴۲۴.
(9) محمدبن جریر طبری، همان، ص;۲۹۲۰ عزالدین ابن اثیر، همان، ج۶، ص۲۱۹۸ و شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی (چاپ چهارم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸) ج۲، ص۶۹- ۷۰.
(10) کاشفی، روضه الشهدا، ص۲۸۳-۲۸۴.وص۲۹۲-۲۹۴.

 

موضوع قفل شده است