◆₪۩ از کعبه تا محراب ۩₪◆ویژه نامه شهادت امام علی علیه السلام و شب های قدر

تب‌های اولیه

90 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
◆₪۩ از کعبه تا محراب ۩₪◆ویژه نامه شهادت امام علی علیه السلام و شب های قدر

class: grid width: 510 align: center

اَلسَلامُ عَلیکَ یاآبَاالحَسَنِ یااَمیرَالمُؤمِنینَ یاعَلیَّ بنَ اَبی طالِبٍ عَلَیه السَلام
[TD="align: right"] پرسمان و موضوعات :[/TD]
[TD="align: right"] آيا امام علي (عليه السلام) با چاه درد و دل مي كردند؟؟ [/TD]
[TD="align: right"] آیا بر ایمان حضرت علی (ع) افزوده می شد یا خیر؟ [/TD]
[TD="align: right"] قرآن به صراحت به ولایت امیرالمومنین(ع) اشاره کرده است [/TD]
[TD="align: right"] داستانهايي از زندگاني امام علي علی السلام[/TD]
[TD="align: right"] سیره‌ عملی امام علی ـ علیه السّلام[/TD]
[TD="align: right"] حکومت حضرت علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] فضائل امام على علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] آیات نازله درباره امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] فضیلت یاد امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سفارشات مولای متقیان به مومنان[/TD]
[TD="align: right"] ضربت خوردن امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] خبر دادن پيامبر از شهادت على علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سکوت و خانه نشینی امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] كرامت انساني درسيره امام علي علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] بخشش گناهان در شب قدر[/TD]
[TD="align: right"] شب قدر از دیدگاه علامه طباطبایی[/TD]
[TD="align: right"] تفسیر ادبی و عرفانی سوره قدر [/TD]
[TD="align: right"] چگونگی نزول قرآن از دیدگاه قرآن[/TD]
[TD="align: right"] برای درک بهتر شبهای قدر چه کنیم؟[/TD]
[TD="align: right"] شبهای قدر چه چیزی درک می شود؟ چه اتفاقی می افتد؟[/TD]
[TD="align: right"] اعمال مشترك شب قدر مفاتيح الجنان[/TD]
[TD="align: right"] فرهنگی و رسانه های مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] احادیث تصویری زیبا از امام علی (علیه السلام) [/TD]
[TD="align: right"] هزار و یک نکته از قرآن کریم[/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث علوي عليه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مناجات حضرت علی علیه السلام - دانلود[/TD]
[TD="align: right"] کتابشناسی امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] یلداترین شب ( اشعار شب قدر )[/TD]
[TD="align: right"] پرواز در محراب ( شهادت امام علی علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] اشعار و متون ادبی درسوگ امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] پيامك هاي شبهاي قدر و تسليت شهادت حضرت علي علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] آلبوم تصاوير با موضوع شهادت مولاي متقيان و شبهای قدر[/TD]
[TD="align: right"] دعا و مناجات با خدا در قالب تصویر [/TD]
[TD="align: right"] دانلود دعای "جوشن کبیر" با نواهای مختلف[/TD]
[TD="align: right"] مجموعه مداحی و مناجات ماه مبارک رمضان[/TD]
[TD="align: right"] مرثیه و مداحی در شهادت امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نوای قدر - فایل های صوتی ویژه ی شب قدر[/TD]
[TD="align: right"] سخنرانی ویژه شب قدر[/TD]
[TD="align: right"] دانلود زیارت تصویری امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مناجات امير المومنين در مسجد كوفه - فلش[/TD]
[TD="align: right"] یتیما با ظرف شیر ๑ ساکتند و سر به زیر - فلش[/TD]
[TD="align: right"] زینب ز آه وناله پرکرده دامانش را - فلش[/TD]
[TD="align: right"] کلیپ تصویری/یک درد دل با امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار :[/TD]
[TD="align: right"] کتاب مالتی مدیا 1001 داستان امام علی (ع)- تولید اسک دین[/TD]
[TD="align: right"] دعای جوشن کبیر - تولید اسک دین[/TD]
[TD="align: right"] کتاب مالتی مدیا سوگنامه علی (ع) - تولید اسک دین [/TD]
[TD="align: right"] قضاوتهاي شگفت انگيز حضرت علي علیه السلام - کتاب مالتي مدياي اسک دين[/TD]
[TD="align: right"] ویژه آندروید>>>نرم افزار سوگنامه امام علی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]ویژه آندروید>>>قضاوت های امیرالمومنین (ع)[/TD]
[TD="align: right"]يک مرد و هفت ميدان - تولید اسک دین[/TD]
[TD="align: right"] ارسال کارت پستال - به مناسبت شب های قدر و شهادت امام علی (ع)[/TD]
[TD="align: right"] هدیه صلوات به امام علی علیه السلام[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت

خنجـری بـوسیـد با تعجیـل فــرق عــشق را
رازهـا لـو رفـت عـالـــم دیـد غـرق عـشق را
بـاده ی سـرخ ولایت شـد ســـرازیـر از بهار
قـامـت ِ شبنـم زده بگـرفـت بـرق ِ عــشق را
آمــد از بـالا خبـــر: از چه خجالت می کشی؟!
بـر ســـر ِ گنجیـنه هــا باریده زرق ِ عشق را
یاعلی (ع) ! پیش خـدا چــون مستقیم هجرت کنی
پـرده ای احمـر بپـوشان غـرب و شرق عشق را
یـعنی ازشــــوق ِ وصـالش ســـردوان باید پـرید
عـاشقـــــی دارد همیــشه جـرح و خرق عشق را
در زمیـن، عمرت بـه سر شد رو بسوی ماورا
بس تـحمّـل بایـدت ســودای درق ِ عــشق را

[="Arial"][="Indigo"]

خــدایا !
امشـب امـضا بزن بـه پـرونده هـامون
تـایید کـن خواسـته هـامون
به حـق امام زمـانمــون

.
.
.

قــرآن بــه ســر بگیـــر تــا کـه حــس کـنی نیـــزه چقـــدر گریـــه بـــرای " حـسـیـن" کــرد ...


التماس دعا



[/]

[="Times New Roman"][="Black"]

شبها که نان و خرما بر دوش خود کشیدم :geryeh::geryeh:

جای دعا به گوشم زخم زبان شنیدم:geryeh::geryeh:

از آه سینه ی من گرفته ماه کوفه :geryeh::geryeh:

شب ها غم دلم را گویم به چاه کوفه :geryan:

حدیث رنج و غم را گویاتر از علی نیست

کسی به ملک هستی تنهاتر از علی نیست

ای چاه کوفه بشنو! حدیث درد و داغم

من باغبانم اما ، آتش گرفته باغم:geryan:

رشته ی جان من را ز یکدگر گسستند

روزی که دست من را با ریسمان ببستند :geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::ashk:

از خانه تا به مسجد، جسم مرا کشیدند

غنچه و لاله ام را با تازیانه چیدند :ashk::geryan:

حدیث رنج و غم را گویا تر از علی نیست

کسی به ملک هستی تنها تر از علی نیست :geryan::ashk::ashk:

[/]

السلام علیک یا امیرالمومنین علیه السلام

این حقیر را از دعاهای خود محروم نفرمایید

[h=1]4ویژگی پر فضیلت شب های قدر[/h]


[/HR] با گذران شب و روز؛ ماهها و سالهای متوالی شکل می گیرند. خواه ناخواه ایام و اوقات سپری می شوند. اما آنچه در این میان حائز اهمیت است نحوه سپری شدن آنهاست. کوله باری مملو از دستاوردهای مادی و معنوی حاصل بهره مندی از زمان و فرصت هاست.
[/HR] بهره مندی هرچه بیشتر از اوقات؛ زندگی پربارتری برای افراد رقم خواهد زد. عمری که حاصلش زندگی سعادتمندانه ی دنیوی و توشه ی پربار اخروی است؛ گذرانش به دور از تلخی و افسوس است. اما گاه در این بین افراد چنان بهره ای از حیات مادیشان می برند که گویی هزاران هزار سال در دنیا زیسته اند در حالی که از عمری عادی برخوردار بوده اند. چرایی این امر را می توان در خصوصیات و ویژگی های برخی ایام یافت. اوقاتی که عظمت و شرافت ویژه یشان آنها را از سایر زمان ها متمایز نموده است.
گرامیداشت این لحظات نقش بسزایی در پیشبرد معنوی افراد داراست. شبهای قدر نمونه ای از این اوقات طلایی است که ویژگی های منحصر به فردش آن را از سایر اوقات متمایز گردانیده است. شبهایی تا بدین اندازه عظیم و گرانسنگ که سوره ای مستقل در کلام الله مجید را به خود اختصاص داده اند. در این نوشتار به بیان پاره ای از خصوصیات این شبهای گرانقدر و عزیز در بیان معصومین(علیهم السلام) خواهیم پرداخت. بهره گیری از کلام نورانی خداوند متعال و هادیان امتش، تنها راه کسب معرفت نسبت به این شبهای گرانقدر است. ویژگی های لیالی قدر در کلام الله مجید و احادیث ارزشمند معصومین (علیهم السلام) شامل:

[h=2]1- شبی برتر از هزار ماه[/h] خداوند متعال در آیه ی سوم سوره ی مبارکه ی قدر، شب قدر را برتر از هزار ماه می خواند و می فرماید: «لَیْلَةُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ » (سوره قدر آیه 3) ؛ شبِ قدر از هزار ماه ارجمندتر است.
اما به منظور درک چگونگی برتری این ماه از برتری هزار ماه، نیازمند توضیح و تبیین از سوی معصومین(علیهم السلام) هستیم. آنچه در کلام معصومین(علیهم السلام) در این باره آمده؛ آنست که شب قدر برتر از هزار ماه است چراکه عمل نیک و خیر در آن شب برتر از عمل نیک در هزار شب است. در واقع پاداش و برکات عمل نیک در شب قدر از پاداش عمل نیک در هزار شب برتر و والاتر است.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) : شیطان در این شب بیرون نمی آید تا آنکه سپیده اش تابان شود و در آن شب، او نمی تواند کسی را فلج یا دردمند سازد، یا فسادی برکسی وارد آورد. و در آن جادوی هیچ جادوگری کارگر نمی شود

[h=2]2 - نزول ملائکه و روح در این شبها[/h] شب قدر شبی متفاوت از میان تمام شب های سال است.شبی که در آن شب درهای آسمان به سوی زمینیان گشوده خواهد شد و آسمانیان در آن شب بسوی زمین فرود می آیند. همانگونه که خداوند در آیه چهارم سوره مبارکه ی قدر می فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ» (سوره قدر آیه 4) ؛ در آن [شب‏] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است‏] فرود آیند.
اما آنچه در توضیح و بیان روح در روایت وارد از امام صادق(علیه السلام) آمده است آنست که روح از جبرئیل بزرگتر است و او از ملائکه نیست در حالیکه جبرئیل از ملائکه ی الهی است و برای این مدعا به عبارت قرآن توجه داده اند که در آن ملائکه و روح جداگانه ذکر شده اند در حالیکه اگر این دو از یک سنخ بودند نیاز به ذکر جدا نبود.(1) پس در آن شب عزیز ملائکه برای انجام رسالتی که بدوش دارند که در واقع همان تدبیر امور است بسوی زمین فرود می آیند.

[h=2]3- شبی که تا سپیده دم ایمن است[/h] سید الساجدین امام زین العابدین(علیه السلام) این شب را شبی ایمن و خجسته تا سپیده دم خوانده اند: « دَائِمُ الْبَرَكَةِ إِلَى طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَاد(2) ؛ آن شب ایمن و پیوسته خجسته است تا دمیندن سپیده»
و لازمه ی این ایمنی آنست که درهای نقمت و عذاب الهی در این شب بسته گردد و حیله ی شیاطین موثر نیفتد. چنانکه رسول خدا (صل الله علیه و آله وسلم) در این باره فرموده اند: «ان الشیطان لا یخرج فی هذه اللیلة حتى یضی‏ء فجرها، و لا یستطیع فیها ان ینال أحدا بخبل‏ أو داء أو ضرب من ضروب الفساد، و لا ینفذ فیه سحر ساحر(3) ؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) : شیطان در این شب بیرون نمی آید تا آنکه سپیده اش تابان شود و در آن شب، او نمی تواند کسی را فلج یا دردمند سازد، یا فسادی برکسی وارد آورد. و در آن جادوی هیچ جادوگری کارگر نمی شود .

کسی که شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی می گرداند»

[h=2]4- رقم خوردن مقدرات سالانه در این شب[/h] همانگونه که اکثر مفسرین بیان داشته اند مقصود از قدر اندازه گیری است و این شب، قدر نام نهاده شده چرا که مقدرات هر سال در این شبها رقم میخورد. در واقع حوادثی که از این شب قدر تا شب قدر سال بعد رخ خواهد داد در این شب مشخص خواهد شد از اینرو شب قدر هر سال، به اعتبار رقم خوردن حوادث سال آینده و اتمام حوادث سال گذشته آغاز سالی جدید خواهد بود. به همین دلیل در اعمال این شب، شب زنده داری و دعا و مناجات با خداوند یکتاست و از اینرو احیای این شبها بسیار سفارش شده است. بدین سبب نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: « عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ‏ مَنْ أَحْیَا لَیْلَةَ الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذَابُ إِلَى السَّنَةِ الْقَابِلَة .(4)؛ کسی که شب قدر را زنده بدارد، عذاب تا سال آینده از او روی می گرداند».
در این نوشتار تنها به پاره ای از ویژگی ها و خصوصیات شب های قدر پرداخته شد. به واقع تنها با استمداد از پیشوایان دینی و کلام الله مجید؛ میتوان به شناختی نسبی در خصوص لیالی قدر دست یافت زیرا درک عظمت و بزرگی این شبها از توان بشری خارج است و بدون استمداد از بزرگان دینی دست یابی به معرفت این شب ها برای ما میسر نیست.
در سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در خصوص گرامیداشت این شبها آمده است:« أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله كَانَ یَطْوِی فِرَاشَهُ وَ یَشُدُّ مِئْزَرَهُ فِی الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ كَانَ یُوقِظُ أَهْلَهُ لَیْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ كَانَ یَرُشُّ وُجُوهَ النِّیَامِ بِالْمَاءِ فِی تِلْكَ اللَّیْلَةِ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ ع لَا تَدَعُ أَحَداً مِنْ أَهْلِهَا یَنَامُ‏ تِلْكَ اللَّیْلَةَ وَ تُدَاوِیهِمْ بِقِلَّةِ الطَّعَامِ وَ تَتَأَهَّبُ لَهَا مِنَ النَّهَارِ وَ تَقُولُ مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیْرَهَا (5) ؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این چنین بود که رختخواب خویش را جمع می کرد و کمربند (همت برای عبادت) را در دهه ی آخر از ماه رمضان محکم میبست و همیشه اینگونه بود که اهل و عیالش را در شب بیست و سوم بیدار نگه می داشت و بر روی خواب رفتگان در آن شب آب می پاشید.
روش حضرت فاطمه (علیهاالسلام) این بود که هیچ فردی از خانواده خویش را نمی گذاشت در آن شب(بیست و سوم) بخوابد و (مشکل خواب) آنها را با کمی غذا و آمادگی درمان می نمود و می فرمود: محروم است کسی که از خیر آن شب محروم شود». همین میزان شناخت و توسل به سیره ی پیشوایان دینی، سبب گرامیداشت این شبها از سوی مسلمانان گشته است.

پی نوشت ها :
1. دلائل الامامه، طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم‏، ص302، ح258
2.صحیفه سجادیه، امام زین العابدین ع، ص186.
3. تفسیر نور الثقلین، العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، ج5، ص615، ح15
4. اقبال الاعمال، ابن طاووس، علی بن موسی، ج1، ص186
5. دعائم الاسلام، ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، ج1، ص

در این شب ها نه تنها ایران اسلامی حال و هوایی معنوی و الهی داردبلکه در کشورهای اروپایی هم این حال و هوا بر قرار است و به مناسبت لیالی قدر و شهادت مولی المتقیان حضرت علی (ع) مراسم سوگواری و عزاداری شیعیان در کشورهای مختلف برگزار می شود
فراوری : طاهره رشیدی - بخش اجتماعی تبیان

شب های قدر فرصتی ارزنده از سوی خداوند متعال برای بهره برداری معنوی انسان است و ما باید از این نعمت‌های ویژه الهی به بهترین نحو ممکن و در راستای تهذیب نفس و تکامل معنوی خویش بهره بگیریم.
انسان باید از دستاوردهای این شب های گرانقدر به نحو احسن استفاده و این الطاف و نورانیت خود را برای همیشه در وجودش حفظ کند.
درک حقیقت شب های قدر از اهمیت والایی برخوردار است که ان شاءالله مردم عزیز به این بعد مساله هم توجه خاصی کنند و بتوانند از لحظه های نورانی این شب ها استفاده شایسته ای را ببرند.
در این شب ها نه تنها ایران اسلامی حال و هوایی معنوی و الهی داردبلکه در کشورهای اروپایی هم این حال و هوا بر قرار است لذا به مناسبت لیالی قدر و شهادت مولی المتقیان حضرت علی (ع) مراسم سوگواری و عزاداری شیعیان در کشورهای مختلف جنوب شرق آسیا و منطقه اقیانوس آرام در آیین هایی که به این مناسبت در اندونزی، مالزی، تایلند، فیلیپین، برونئی، ویتنام، استرالیا و نیوزیلند برگزار شد علاوه بر قرائت دعای افتتاح و دعای جوشن کبیر، به شب زنده داری و راز و نیاز با خدای خود پرداختند.
[h=5]مالزی[/h] گزارش های دریافتی از اندونزی، ویتنام، نیوزیلند و استرالیا و سایر کشور ها حاکی است که شیعیان و ایرانیان مقیم این کشورها نیز در نخستین شب از لیالی قدر با حضور در مساجد وهیات های مذهبی مراسم این شب را برپا کرده و با خدای خویش راز و نیاز کردند.

مراسم احیا شب نوزدهم رمضان در هیات آل یاسین شهر جوهور، خانه فرهنگ ایرانیان شهر پینانگ و هیات محبان الرسول (ص) سردانگ در مالزی برگزار شد. آیین شب قدر همچنین در سفارت جمهوری اسلامی ایران در مالزی با همکاری هیات مردمی نورالزهرا(س) و رایزنی فرهنگی کشورمان در کوالالامپور با مداحی 'حمیدرضا گالیشی' مداح اعزامی از ایران و با حضور ایرانیان مقیم برگزار شد.

[h=5]تایلند[/h] در اولین شب از لیالی پر برکت و نورانی قدر و در سایه سار غم آلود ضربت ناکثین بر فرق مولای خوبیها، مولی الوحدین امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع)، طنین نغمه ها و زمزمه های یارب یارب شیعیان تایلند و ایرانیان مقیم و محبین اهل بیت(ع) فضای معنوی مساجد و حسینیه ها را در این کشور سرشار از سوز و نیاز و اشک و ماتم کرد و با قرآن های به سر گذاشته اشان، مراسم پرفیض احیاء را تا پاسی از سحر برگزار و در کشاکش پیوند دل های حزین و اشک های جاری، آرزوها و حاجات خود را از آن مطلق بی نیاز طلب کردند.
گزارش دریافتی از تایلند نیز حاکیست آیین نخستین شب قدر در برخی شهرهای این کشور از جمله بانکوک و شهرهای جنوبی برگزار شد.
ایرانیان و شیعیان مقیم تایلند نیز با حضور در مراسم ویژه نخستین شب قدر روح و دل خود را در فضای سرشار از معنویت و زلال انوار و برکات این شب با دعا طراوات بخشیدند.
مراسم نخستین شب احیاء و قرآن به سر گرفتن در حسینیه ولایت رایزنی فرهنگی ایران در بانکوک با اجرای برنامه های قرائت قرآن، تواشیح خوانی و قرائت دعای جوشن کبیر برگزار شد.
گروه قرآنی و تواشیح 'فلق' نیز برنامه هایی اجرا کردند. این گروه نیز برنامه های محفل انس با قرآن را با همکاری رایزنی فرهنگی ایران و با حضور استاد امام 'شافعی ناپاکورن' امام مسجد مرکز اسلامی تایلند و 'نارونگ' مدیر اجرایی مرکز اسلامی بانکوک و جمعی از علماء و شیوخ و طلاب مدرسه المهدیه برگزار کرد.
[h=5]شانگهای[/h] شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان مصادف با شهادت امیر مومنان حضرت علی (ع) و شب قدر برنامه ویژه ای در محل سرکنسولگری كشورمان با حضور پرشور علاقمندان به اهل البیت (ع) و عزاداران مخلص آن حضرت برگزار شد. قرائت قرآن کریم، زیارت جوشن کبیر، سخنرانی ، مداحی و قرآن بر سرگرفتن از جمله برنامه های شب قدر بود.
[h=5]مسکو[/h] شیعیان و ایرانیان مقیم مسکو ، مراسم احیاء شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را با شکوهی خاص در مسجد خاتم الانبیاء شهر مسکو با قرائت دعای جوشن کبیر، اجرای گروه تواشیح نور مازندران، سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین آزاد در رابطه با آداب و شرایط استجابت دعا ، مراسم قرآن به سرگرفتن و عزاداری شب ضربت خوردن حضرت امیرالمومنین علی (ع) برگزار کردند.
[h=5]شب قدر در میان سنی مذهبان[/h] مردم مسلمان کردستان با غنای فرهنگی و تمدنی خویش همواره حافظان آداب، فرهنگ و آیین‌های سنتی ایران اسلامی بوده‌اند و در این راستا نیز در ایام مبارک ماه رمضان با آداب و رسوم منحصربه فرد خویش اخلاص و تدینشان را به منصه ظهور می‌رسانند.
در کردستان و مناطق اهل سنت لیالی قدر را نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم و بیست و هفتم می‌دانند و تمام این شب‌ها را تا صبح بیدارند و به تلاوت قرآن و شب زنده‌داری و برگزاری مراسم مذهبی می‌پردازند

در مجموع می‌توان گفت آداب و سنن مردم اهل سنت کردستان که سنی شافعی مذهب هستند در بسیاری موارد با شیعیان جعفری مذهب که غالب مردم ایران اسلامی را تشکیل می‌دهند، از نظر فکری و عقیدتی نزدیک است.
برپایی مراسم اعتکاف در دهه آخر ماه رمضان و مصادف با لیالی قدر در مساجد، حفظ چهل حدیث از احادیث نبوی و جشن نزول قرآن کریم و مولودی خوانی و قصیده بردیه خوانی از آدابی است که کردهای اهل سنت در ایام ماه مبارک رمضان به جای می‌آورند.
در کردستان و مناطق اهل سنت لیالی قدر را نوزدهم، بیست و یکم، بیست و سوم و بیست و هفتم می‌دانند و تمام این شب‌ها را تا صبح بیدارند و به تلاوت قرآن و شب زنده‌داری و برگزاری مراسم مذهبی می‌پردازند و به طور کلی می‌توان گفت مراسم شب قدر در مناطق اهل سنت در 10 شب آخر ماه رمضان آغاز شده و مردم متدین این خطه از میهن اسلامی تمام سعی خود را برای با شکوه برگزارشدن آن به کار می‌گیرند.
به طور کلی می‌توان گفت که مراسم شب‌های قدر در ماه رمضان در مناطق اهل سنت شامل مراسم اعتکاف، جشن نزول قرآن، برگزاری مراسم مذهبی، نذر و نذورات و پرداخت فطریه است و یکی از باورهای عمیق مردم اهل سنت شافعی مذهب کردستان ارادت ویژه آنان به اهل بیت‌ رسول‌الله (ص) و بزرگان دینی است که در این ماه مبارک نیز همزمان با ایام ضربت و شهادت امیرالمومنین علی (ع) به اوج خود می‌رسد.
گزارش های دریافتی از اندونزی، ویتنام، نیوزیلند و استرالیا و سایر کشور ها حاکی است که شیعیان و ایرانیان مقیم این کشورها نیز در نخستین شب از لیالی قدر با حضور در مساجد وهیات های مذهبی مراسم این شب را برپا کرده و با خدای خویش راز و نیاز کردند.

[h=1]مرا به محراب ببرید...[/h]
«فزتُ و ربّ الکعبة...»
با ناله‌ ی امیر مومنان علی علیه السلام، نماز صبح مسجد کوفه به هم ریخت. زهرِ شمشیر به سرعت، در سرِ حضرت جا باز کرد. امام علیه ‌السلام همان طور که روی زمین افتاده بود؛ کمربند خود را باز فرمود و به سر بست. اما باز هم خون از لا به ‌لای کمربند بیرون ‌زد و صورت آن حضرت را کربلاگونه کرد! لب‌های مبارکش دائماً حرکت می ‌کرد: «هذا ما وعدنی الله و رسوله: این همان وعده‌ایست که خدا و پیامبرش به من داده بودند.»
مردم نماز را نیمه کاره رها کردند و به سمت امام دویدند. عبای حضرت را به فرق شکافته بستند و حضرت را به وسط مسجد آوردند. حال حضرت بسیار سنگین بود: «آیا نگفته بودم که این محاسن به زودی به خون سرم رنگین خواهد شد؟!»
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام سراسیمه وارد مسجد شدند و خود را به پدر رساندند و خدا می ‌داند که در این مسیر کوتاه تا مسجد، به این دو نور الهی چه گذشت:
- کاش زودتر از این، عمرمان تمام شده بود و این صحنه را نمی ‌دیدیم.
حضرت هر چه سعی فرمود، نتوانست روی پا بایستد. با اشاره آن حضرت، امام مجتبی علیه ‌السلام با همان حال، امر پدر را اطاعت فرمود و در جای‌گاهِ خونین علی علیه ‌السلام، به نماز ایستاد. اهل مسجد اقتدا کردند. خود امیرالمومنین علیه ‌السلام، خون‌ها را پاک می‌ فرمود؛ در حالی‌که از فرط ناتوانی به چپ و راست متمایل می شد.
رنگ حضرت به سفیدی کشید. و همان طور مشغول تسبیح: «خدایا! بالاترین درجات بهشت را از تو می‌ خواهم.»
امامِ صبر علیه‌ السلام، نماز را تمام فرمود و به سمت پدر آمد: «پدر جان! چه کسی این کار را کرد؟»
صدای آرام علی علیه ‌السلام به گوش رسید: «عبدالرحمن ابن ملجم، پسر زن یهودیه. و از آن در بیرون دوید ولی کسی دنبال او نرود. به ‌زودی او را می ‌آورند.» و بی ‌هوش شد. همه بی اختیار، به گریه افتادند. دیری نگذشت که ابن ملجم را دست بسته وارد مسجد کردند. در حالی ‌که مردم مشغول لعنت کردن و زدن او بودند.

رو به امام مجتبی علیه ‌السلام فرمودند: «اگر زنده ماندم که ماندم. و حقّ عفو دارم. ما اهل بیت با گناه‌کارِ خود، با عفو برخورد می ‌کنیم. اما اگر به شهادت رسیدم و خواستید او را قصاص کنید؛ فقط یک ضربت بر او بزنید. چون او فقط یک ضربت به من زده است!»

حُذَیفه نَخعی سعی می ‌کرد تا جایی که ممکن است مردم را با شمشیر از او دور نگاه دارد. از دور معلوم بود که ضربه‌ ای هم به بینی ابن ملجم خورده و بینی اش شکسته است. همان طور که او را می‌ کشیدند؛ اشعاری از بدبختی خود و عذاب ابدی اش زمزمه می ‌کرد.
امام حسن علیه ‌السلام فرمود: «ملعون! همه را عزادار کردی. تو قاتل «امیرالمومنین» هستی! کسی که تو را پناه داد. کسی که تو را به خود نزدیک کرد و به بقیه برتری داد.» ابن ملجم آرام جواب داد: «آیا می ‌خواهی کسی را که در آتش است نجات دهی؟!»
امام مجتبی علیه ‌السلام، پیشانی پدر را بوسید و به ایشان فرمود: «این، قاتل شماست.» اما حضرت امیر علیه السلام هنوز بی ‌هوش بود!
امام حسن علیه السلام رو به حذیفه نخعی پرسید: «چه‌ طور او را پیدا کردید؟!»
حذیفه گفت: «در خانه خوابیده بودم. صدایی از آسمان آمد که هاتفی ندا داد: «تَهَدّمت و ال‍لّه أرکان الهُدی. قُتل ابن عمّ المصطفی. قُتل علیٌّ المرتضی، علی مرتضی کشته شد.» همسرم این صدا را شنید و مرا سراسیمه از خواب بیدار کرد. شمشیر را برداشتم و از خانه بیرون دویدم. در حال دویدن در کوچه‌ها بودم که او (ابن ملجم) را دیدم که هراسان می‌دوید. پرسیدم: «نامت چیست؟» نام دیگری غیر از نام خودش را گفت. پرسیدم: «از کجا می‌آیی؟» گفت: «از حیره» گفتم: «چرا با امیرالمومنین نماز نخواندی؟ اصلاً مگر آن صدای مهیب را از سمت مسجد نشنیدی که داری به سمت دیگری می ‌روی؟!» گفت: «باید بروم! کارم مهم‌تر است!» با عصبانیت گفتم: «کارَت مهم‌تر است؟!» شمشیر را از نیام بیرون کشیدم. همان لحظه باد زد و شمشیرش معلوم شد. پرسیدم: «نکند تو قاتل «علی» هستی؟» آمد بگوید: «نه!» ولی زبانش برگشت و گفت: «بله!»


بعد حذیفه از امام مجتبی علیه ‌السلام پرسید: «فدای شما بشوم. دستور بفرمایید چه کنیم؟!» امام علیه ‌السلام نگاهی به پدر فرمود. حضرت علیّ مرتضی علیه ‌السلام، همان لحظه به هوش آمد و چشم به نقطه ای دوخت و بی اختیار فرمود: «ای ملائک پروردگارم! با من مهربان باشید!»
بعد رو به امام مجتبی علیه ‌السلام فرمودند: «اگر زنده ماندم که ماندم. و حقّ عفو دارم. ما اهل بیت با گناه‌کارِ خود، با عفو برخورد می ‌کنیم. اما اگر به شهادت رسیدم و خواستید او را قصاص کنید؛ فقط یک ضربت بر او بزنید. چون او فقط یک ضربت به من زده است!»
بعد، نگاهی به جای‌گاهِ همیشه‌ ی سحرهایش ـ محراب ـ کرد و فرمود: «مرا به محراب ببرید.»
مردم گلیمی آوردند و آن حضرت را روی گلیم گذاشتند و در میان انبوهی از اشک و آه، حضرت را به محراب بردند. ابن‌ ملجم هم، در بند، نزدیک محراب ایستاد در حالی ‌که از ترس می لرزید.
صدای داد و بی ‌داد فضّه خادمه، روی همه را به سمت درِ مسجد برگرداند. در حالی که خنجری در دست داشت؛ به سمت ابن ملجم حمله برد و به امام حسن علیه ‌السلام گفت: «اجازه بدهید او را بزنم! آتش درونم کمی خاموش شود! خدا لعنتش کند که ریشه و افتخار مرا نابود کرده است.»
امام مجتبی علیه السلام او را آرام فرمود که: «ای بنده خدا صبر کن!»
فضّه همان طور که می رفت و دور می ‌شد، با خود ناله می ‌کرد و اشک می ‌ریخت.

حضرت هر چه سعی فرمود، نتوانست روی پا بایستد. با اشاره آن حضرت، امام مجتبی علیه ‌السلام با همان حال، امر پدر را اطاعت فرمود و در جای‌گاهِ خونین علی علیه ‌السلام، به نماز ایستاد. اهل مسجد اقتدا کردند. خود امیرالمومنین علیه ‌السلام، خون‌ها را پاک می‌ فرمود؛ در حالی‌که از فرط ناتوانی به چپ و راست متمایل می شد.

ابن ملجم نگاهی کرد و زیر لب چیزی گفت که برخی شنیدند: «گریه کن! آن‌قدر آن شمشیر را زهر داده بودم که اگر به همه می‌ خورد همه را می‌ کشت!»
آرام حضرت را بلند کردند و به خانه بردند. نزدیک خانه، ام کلثوم علیها‌السلام از خانه بیرون دوید و بر ابن ملجم فریاد زد: «ای دشمن خدا! امیرالمومنین را به قتل رساندی!»
آن ملعون، جمله‌ ای گفت که جگر همه را آتش زد:
- من فقط پدرِ تو را به قتل رساندم! به خدا، آن شمشیر را با هزار دینار آلوده به زهر کرده بودم؛ که اگر ضربتم با علی کاری نکند، خدا مرا لعنت کند.
امیرالمومنین علیه السلام را وارد منزل کردند و ابن ملجم را به دار الإماره بردند و حبس کردند.
کم‌ کم آفتاب می ‌زد. شیعیان سر به دیوار خانه گذاشته بودند و اشک می‌ ریختند. از داخل خانه هم شیون به گوش می- ‌رسید. سیدالشهدا علیه السلام آن ‌قدر گریه کرده بود که چشمهای زیبایش زخم شده بود.
- پدر! بعد از تو چه کسی را داریم؟ بعد از شهادت پیغمبر، برای ما هیچ مصیبتی مثل امروز نیست.
حضرت آرام چشم‍های بی رمقش را باز فرمود: «پسرم نزد من بیا.» اشک چشمان حسینش را پاک فرمود و دستی بر قلب او گذاشت: «فرزندم! خدا قلب تو را صبور کند. اجری عظیم دهد. و به اضطراب و اشکت پایان دهد.»
حضرت زینب و ام کلثوم علیهماالسلام کنار رخت‌خواب پدر آمدند: «پدر بعد از شما چه کسی این بچه ‌ها را حمایت خواهد کرد تا بزرگ شوند. بعد از شما اشک ما قطع نخواهد شد! و غم‌تان برای ما طولانی است.»
زینب علیهاالسلام که سخن گفت؛ چشمان علی علیه ‌السلام دیگر پر از اشک شد.
گویا می‌ خواست بفرماید: «زینبم آرام باش، که روزی برسد و آرام نشده باشی؛ و حسینی هست که دستی به سینه ات بگذارد و به معجزه الهی قلب مطهرت کمی آرام شود...»

[h=1][/h]

شب قدر، بال گشودن فرشتگان و عرشیان، روی زمین دیدنی است. ستارگان با نورافشانی زیبای‌شان اشک‌های سوز و توبة بندگان گنه‌کار را در اوج نگاه‌های‌شان و در آسمان عشق منعکس می‌کنند. آری، دست‌های نیاز سوی خداوند بلند شده است تا از عطر رحمت او سرشار شوند.
اطرافم را می‌نگرم. همه جا پر شده است از بوی رحمت و مهربانی و عشق خداوندی. همه جا لبریز نالة سوزناک عاشقان الهی است. نواهای عاشقانه با آوایی عطشناک، تشنگی روح‌های سرگردان در کویر دنیا را سر می‌دهند و با ناله‌های بک یا الله»، عاشقی و نیاز را به اوج می‌رسانند. امشب، مهتاب مثل همیشه نیست، او نیز نورانی‌تر شده تا با تابش رحمت الهی بر دل‌های تاریک و سیاه چندین ساله، آن‌ها را روشن و الهی کند.
پروردگارا! در این شب، چشم به آسمان دوخته‌ام و سر بر آستان کبریایی تو. بارالها! تسبیح‌گوی توام و چشم در چشم افق دوخته‌ام و در مدار نگاهم نظاره‌گر کهکشان مهربانی توام. یا نور! هیچ یاریگری نیست جز مهربانی تو. پس دستم بگیر. هیچ تکیه‌گاهی نیست جز پناهگاه مودّت و رحمت تو. مرا نزد خویش بپذیر. قطرات اشک و ناله‌های سوزناک، آرام آرام دلم را به سویت می‌کشاند.
شب قدر، بال گشودن فرشتگان و عرشیان، روی زمین دیدنی است. ستارگان با نورافشانی زیبای‌شان اشک‌های سوز و توبة بندگان گنه‌کار را در اوج نگاه‌های‌شان و در آسمان عشق منعکس می‌کنند.

مهربانا! می‌دانم که شب قدر را فرصتی برای دل‌سوختگان و عاشقان راهت قرار داده‌ای و من باید این پلکان صعود را در این شب زیبا و نورانی بپیمایم. باید راهی به سوی آسمان بیابم. باید خود را به ابدیت نزدیک کنم. باید هم‌چون فرشتگان، گرداگرد امام هستی بگردم. باید بروم به سوی نورانیت. باید وجودم را در اینة خوبی‌ها منعکس کنم. باید در این شب، خود را پیدا کنم که سال‌هاست گم‌کردة راهم و اسیر پندارهای خویش. باید در این جادة تنهایی گام بردارم، عاشقانه نالة بک یا الله» سر دهم و بند بند یا غیاث المستغیثین» را بر لوح دلم حک کنم.
باید رنگ خدا گیرم که شب قدر، شب زیبایی‌هاست، شب آسمانی شدن است. شب هم‌نشینی با فرشتگان است. شب توبه و استغفار، شب وعده با خداست. و من آمده‌ام با چشمانی اشکبار و دستانی تهی و کوله‌باری از گناه که بر دوشم سنگینی می‌کند.
آمده‌ام تا همیشه نیازم را با بی‌نیازی وجودش یک‌رنگ کنم. آمده‌ام تا تسبیح توبه و استغفار را دانه‌دانه بشمارم. آمده‌ام تا وجودم را در اقیانوس بی‌کران رحمت الهی غرق کنم.
آمده‌ام ای خوب‌ترین! ای بهترین! ای مهربان‌ترین! تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقة راهم کنی. آمده‌ام تا به چهارده نور پاک، قسَمت دهم و والاترین کتاب را بر سر بگیرم و بالاتر روم. مرا به خویش وامگذار و در این شب، با بهترین دوستانت هم‌نشین کن و از خویش مران که بی‌تو حیرانم و سرگردان.

[h=1][/h]
عدم منافات شب قدر با اختیار
در پاسخ اینكه چرا شب قدر، شب قدر نامیده شد سخن بسیار است از جمله اینكه:
1 ـ شب قدر به این جهت «قدر» نامیده شده، كه جمیع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین مى شود، شاهد این معنى در آیات 3 و 4 سوره «دخان» است كه مى فرماید: إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَة مُبارَكَة إِنّا كُنّا مُنْذِرینَ * فیها یُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكیم: «ما این كتاب مبین را در شبى پر بركت نازل كردیم، و ما همواره انذار كننده بوده ایم * در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظیم و تعیین مى گردد».
این بیان، هماهنگ با روایات متعددى است كه مى گوید: در آن شب، مقدرات یك سال انسان ها تعیین مى گردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور دیگر، در آن لیله مباركه، تفریق و تبیین مى شود. البته، این امر هیچگونه تضادى با آزادى اراده انسان و مسأله اختیار ندارد، چرا كه تقدیر الهى به وسیله فرشتگان بر طبق شایستگى ها و لیاقت هاى افراد، و میزان ایمان، تقوا، پاكى نیت و اعمال آنها است.
یعنى: براى هر كس آن مقدر مى كنند كه لایق آن است، یا به تعبیر دیگر: زمینه هایش از ناحیه خود او فراهم شده، و این نه تنها منافاتى با اختیار ندارد، كه تأكیدى بر آن است.
2 ـ بعضى نیز گفته اند: آن شب را از این جهت شب قدر نامیده اند كه: داراى قدر و شرافت عظیمى است (نظیر آنچه در آیه 74 سوره «حج» آمده است: ما قَدَرُوا اللّه حَقَّ قَدْرِهِ: «آنها قدر خداوند را نشناختند»).
3 ـ گاه نیز گفته اند: به خاطر آن است كه، قرآن با تمام قدر و منزلتش بر رسول والا قدر، و به وسیله فرشته صاحب قدر نازل گردید.
4 ـ یا این كه: شبى است كه مقدر شده قرآن در آن نازل گردد.
5 ـ یا این كه: كسى كه آن شب را احیا بدارد، صاحب قدر و مقام و منزلت مى شود.
6 ـ یا این كه: در آن شب، آن قدر فرشتگان نازل مى شوند، كه عرصه زمین بر آنها تنگ مى شود ـ چون تقدیر به معنى تنگ گرفتن نیز آمده است ـ مانند: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُه».1 جمع میان تمام این تفسیرها در مفهوم گسترده «لیلة القدر» كاملاً ممكن است، هر چند تفسیر اول از همه مناسب تر و معروف تر است.2

[h=1][/h]


[/HR] کشورداری بدون سیاست‌ورزی امری ناممکن است. و در نگاه رایج دنیا سیاست‌ورزی به ناچار شامل اموری چون موضع‌گیری مبهم، امتیاز دادن برای امتیاز گرفتن و اموری از این دست است. بلکه کسی که حرف‌ها، موضع‌گیری‌ها و تصمیم‌های خود را بی‌پرده و از ابتدای کار اعلام می‌کند از سیاست سررشته‌ای ندارد.


[/HR]

کسی که اهل سازش و کوتاه آمدن برای تصاحب یا تثبیت حکومت خود نیست فهم سیاسی پایینی دارد. حتی چنین فردی صلاحیت لازم برای تصدی امر حکومت را دارا نیست. حاکم باید اهل معامله باشد، باید بتواند در صحنه تهدیدات، نمایشی خوب را کارگردانی کند و یادش باشد اینها نمایش‌اند و قرار نیست مواضع واقعی آشکارا بیان شود.
هرچند این نگاه، نگاه رایج سیاست‌مداران دنیا است،[1] اما امام علی علیه السلام در رفتار خود نشان داد که از این روش استفاده نمی‌کند. سیره‌ی ایشان بیانگر این واقعیت است که امیرالمۆمنین علیه السلام مواضع خود را صریح بیان کرده، برای تحکیم قدرت خود از اصولش کوتاه نیامده است. ماجرای شورای شش نفره خلافت، اتمام حجت امام با مردم قبل از بیعتشان با ایشان و رد نصیحت برخی سیاسیون در سازش ابتدایی با معاویه، سه نمونه آشکار است که میزان اهمیت این اصل را نشان می‌دهد.

[h=2]صراحت یا ابهام[/h] امام علی علیه السلام حاضر نشد حتی برای رسیدن به خلافت و بازگرداندن جریان جامعه به مسیر اصلی خود، اندک تسامحی در تعبیر داشته، یا یک دروغ مصلحتی بگوید. خلیفه دوم شورایی شش نفره تشکیل داد تا بعد از مرگش خلیفه مسلمین را تعیین کنند.[2] این شورا شامل عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه، زبیر، عثمان و امام علی علیه السلام بود. قرار بر این بود که این شش نفر یکی را از بین خود برای خلافت تعیین نمایند، زبیر به امام علی علیه السلام رای داد، طلحه به عثمان و سعد به عبدالرحمن. عبدالرحمن رای خود را بین امام علی علیه السلام و عثمان معلق بر شرطی گذاشت. او ابتدا به امام علی علیه السلام گفت: «من حاضرم با تو بیعت کنم به شرطی که طبق قرآن، سیره رسول خدا و سیره ابوبکر و عمر رفتار کنی». امام صریح و بی پرده اعلام کرد کتاب خدا و سیره رسولش را قبول داشته، اما به سیره ابوبکر و عمر عمل نخواهد کرد. عبدالرحمن همین شرحها را به عثمان گفت و او بدون درنگ پاسخ داد چنین خواهد کرد. در این هنگام عبدالرحمن با عثمان بیعت کرده، او خلیفه سوم مسلمین شناخته شد.[3]

بدانید هر زمینی از بیت المال که عثمان آن را بخشیده یا مالی از اموال الهی که بذل کرده باید به بیت المال بازگردد ... به خدا سوگند اگر این مال را در جایی بیابم با اینکه مهر زنان شده باشد یا کنیزان با آن خریداری شده باشند آن را به بیت المال باز خواهم گرداند!

امیرالمۆمنین علیه السلام می‌توانست به ظاهر شرط عبدالرحمن را قبول کرده، پس از بیعت و تثبیت حکومت خود، دلایل عمل نکردن به سیره دو خلیفه قبل را برای مردم بیان کند؛ همان کاری که بعد از مرگ عثمان و به خلافت رسیدن خود انجام داد.[4] اما امام با تصریح به روش خود و عدم مبهم‌گویی نشان داد، حاکم اسلامی ابهام و دو‌پهلویی را نپذیرفته، مواضع خود را صریح بیان می‌کند؛ حتی در جایی که یک ابهام‌گویی یا دروغ ساده، به ظاهر باعث شود مسیر انحراف جهان اسلام، به سمت اصلاح تغییر یابد.
[h=2]عدالت یا تسامح[/h] نمونه دوم که امام مواضع خود را صریح بیان کرده است، زمانی است که مردم برای بیعت با ایشان به منزلش هجوم آورده، همگی اصرار بر این امر داشتند. بعد از قتل عثمان، شرایط چنان شد که مردم خود برای بیعت سراغ امیرالمۆمین علیه‌السلام آمدند. این در حالی بود که 25 سال از رحلت رسول خدا می‌گذشت و در این مدت آنچه حق امام علی علیه‌السلام بود، توسط دیگران غصب شده بود. در این مدت جامعه از سیره رسول اسلام و تعالیم اسلامی دور گشته، به انحراف کشیده شده بود و این فرصت، برای اصلاح جامعه بسیار مناسب بود. اما مردم 25 سال به اموری عادت کرده بودند. خواص، ویژه‌خوار شده بودند و برخی امور خلاف سنت رسول خدا در بین مردم عادت شده بود. کسی که می‌خواست در این شرایط حکومت را به دست گیرد، می‌بایست «به خاطر حفظ مصالح و ملاحظه‌ی جوانب قضیه، کوتاه بیاید و دل‌ها را به دست بیاورد.»[5] اما امام قبل از اینکه مردم با او بیعت کنند، با آنها اتمام حجت کرده، روز بعد از بیعت نیز صحبت بسیار تندی کرد.
ایشان قبل از اینکه مردم با او بیعت کنند خطاب به آنها فرمود:
«بدانید اگر من خواسته شما را اجابت کنم [و حکومت بر شما را بپذیرم] آنطور که خود می‌دانم شما را اداره خواهم کرد و به حرف این و آن و سرزنش سرزنش‌گران توجهی نخواهم نمود (سفارش‌پذیر نبوده ملاحظه شخصیت‌ها و ... را نخواهم کرد)».[6]

ایشان روز بعد از بیعت نیز مردم را جمع کرده، فرمود:
«بدانید هر زمینی از بیت المال که عثمان آن را بخشیده یا مالی از اموال الهی که بذل کرده باید به بیت المال بازگردد... به خدا سوگند اگر این مال را در جایی بیابم با اینکه مهر زنان شده باشد یا کنیزان با آن خریداری شده باشند آن را به بیت المال باز خواهم گرداند!»[7]
کلماتی که حضرت در آن شرایط حساس بیان کرده‌اند از منظر دیپلماسی مرسوم در جهان، کاری خام است که تنها ثمره‌اش سست شدن پایه‌های حکومت نوپای امام خواهد بود. اما علی بن ابی طالب علیه السلام با رفتار خود نشان داد حکومت‌داری اسلامی، حکومت‌داری انقلابی است؛ حکومت‌داری‌ای که بر سر ارزشها هیچ سازش و تسامحی به خرج نداده، صراحتا و با صدای رسا مواضع انقلابی خود را اعلام می‌کند.

[h=2]باج‌دهی یا قاطعیت[/h] سومین موضع‌گیری امام که حکایت از نفی ساسیت‌بازی‌های رایج در اداره حکومت‌ها دارد، رد پیشنهاد امتیاز دادن به معاویه برای سکوت و عدم مخالفت او با حکومت نوپای امام است. پس از قتل عثمان، «تمام اقطار اسلامی با امیرالمۆمنین علیه السلام بیعت کردند. تا آن روز هیچ بیعتی به عمومیت بیعت با امیرالمۆمنین علیه السلام وجود نداشت جز شام که با امیرالمۆمنین علیه السلام بیعت نکردند».[8] در همان اوایل حکومت امیرالمۆمنین علیه السلام، مغیرة بن شعبه نزد حضرت رفته به ایشان گفت: «ای امیر مۆمنان برای شما خیرخواهی‌ای دارم.» امام پرسیدند خیر خواهیت چیست و او پاسخ داد: «...و معاویه را در حکومتش بر شام تثبیت کن تا اطاعت خود را بر او لازم کرده باشی.[9] سپس آنگاه که حکومتت اسقرار یافت، هرطور که خواستی با او رفتار کن ]خواستی برکنارش کن و خواستی ابقایش نما[»[10]
امام در پاسخ به او به خدا سوگند یاد کرد تا زمانی که معاویه چنین جهت‌گیری داشته باشد، هرگز او را به کار نخواهد گماشت بلکه از او می‌خواهد به اجتماع مسلمین پیوسته، با امام بیعت کند و اگر از بیعت امتناع کرد با او خواهد جنگید! این در حالی است که ابن عباس که از بزرگان آن روزگار جهان اسلام بود نیز با نظر مغیره موافق بوده، این کار را به صلاح می‌دانست.[11] گویا ابن عباس نیز هرچند بیشتر چهره‌ای علمی بود تا سیاسی، اما تفکری دیپلماتیک داشت نه انقلابی.

[h=2]یک ارزش بزرگ[/h] بیان صریح مواضع در سه مقطع بسیار حساس از زندگی سیاسی امام علی علیه السلام به خوبی نشان می‌دهد در اسلام، داشتن مواضع انقلابی و بیان انقلابی این مواضع یک ارزش بزرگ است؛ آنقدر بزرگ که باید برای حفظش امام علی علیه السلام خلافت را در شورای شش نفره از دست بدهد، در اولین ساعات حکومت نوپا، صدها دشمن و ناراضی برای خود درست کند و از ابتدای حاکم شدن، سنگ بنای جنگی 110 روزه را با سپاهیان انبوه شام بگذارد.[12]

پی نوشت:
[1] - به عنوان مثال مروری گذرا بر تعبیرهایی چون «آزادی»، «حقوق بشر»، «دموکراسی»، «اصلاح و رفرم» و... در گفتار حاکمان دیروز و امروز جهان به خوبی نشان میدهد کلی گویی و عدم بیان صریح معنای این واژه ها، یکی از شگردهای رایج حاکمان برای استفاده از این عبارات در جهت تامین خواسته های خود است.
[2] - هر چند سیر انتخاب خلیفه رسول خدا در امت اسلام از دیدگاه شیعه کاملا ثابت است و خیلفه باید توسط رسول گرامی اسلام نصب شده باشد اما در بین اهل سنت حتی در مورد چهار خلیفه اول، وحدت روش انتخاب نبوده است. در نظر ایشان ابوبکر با اجماع مردم انتخاب شد. اما خلیفه دوم را مردم انتخاب نکردند بلکه خلیفه اول او را نصب کرد. خلیفه سوم نیز خروجی شورای شش نفره ای بود که که توسط عمر بن خطاب برای تعیین جانشینش چیده شده بود.
[3] - البدء و التاریخ، (ابو نصر بن مطهر مقدسى، متوفی 355‏)، ج‏5،ص:192 و منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) ؛ ج‏3 ؛ ص84.
[4] - به عنوان مثال آنگاه که طلحه و زبیر به ایشان اعتراض کردند که خلفای قبلی سهم ما را از بیت المال بیشتر از دیگران میدادند امام فرمود: رسول خدا چگونه عمل میکرد؟ آنها پاسخ دادند همه را مساوی میداد. امام فرمود سیره رسول خدا مقدم است یا سیره آن دو؟ ر.ک: مناقب (ابن شهرآشوب)، ج‏2، ص: 111.
[5] - انسان 250 ساله (مقام معظم رهبری)، ص81
[6] - نهج البلاغة (للصبحی صالح) ؛ص136، خطبه 92.
[7] - مناقب (ابن شهرآشوب)؛ ج‏2؛ ص110 و نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص57 و دعائم الإسلام؛ ج‏1؛ ص396 و شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏1؛ ص269 با اندک اختلافی در تعابیر.
[8] - انسان 250 ساله، ص80.
[9] - با حکم انتصاب و تثبیت شما، معاویه از این پس فرماندار شما در شام خواهد بود و چون شما او را ابقا کرده ای در برابر شما نخواهد شورید.
[10] - الاستیعاب،ج‏4،ص:1447.
[11] - الأخبارالطوال،ص:142 و الإمامةوالسیاسة،ج‏1،ص:67.
[12] - جنگ صفین جنگ بسیار سختی بود. این جنگ هم از لحاظ سخت افزار و هم از لحاظ نرم افزار دشواری فراوان داشت. بسیاری از مردم و بلکه برخی بزرگان، این جنگ را فتنه ای بین دو طایفه مسلمان میدانستند که حق و باطل در آن گم شده است. در همین جنگ بود که جناب عمار یاسر نقش مهم خود در بصیرت زایی را انجام میداد. اما فتنه آنقدر عمیق بود که باز هم بسیاری حق را ندیدند. در نهایت نیز جریان خطرناک خوارج از دل همین جنگ به وجود آمد. با تمام این اوصاف امیرالمۆممنین علیه السلام حاضر نشده بود با تسامحی اندک مدتی معاویه را ساکت کرده، در فرصت مناسب به کار او رسیدگی کند.


[/HR] یکی از مهمترین عبادات، دعا کردن است و هر کس به زبان خود و به مقتضای حال خود می‌تواند دعا کند. با این حال، بسیار پسندیده‌ است که برای دعا کردن هم به بزرگان دین رجوع کنیم تا بهترین سبکهای ارتباط با خدا را از آنان بیاموزیم. در این نوشته می‌خواهیم دعاهایی را که از زبان امیرالمۆمنین علیه السلام برای ما نقل شده است، به شکل مختصر معرفی کنیم.


[/HR]
در کنار دعاهایی که به ذهن خودمان می‌ رسد و خواندن خدا با آنها اشکالی هم ندارد، می ‌توانیم به نشانه دوستی و پیروی و به نیت همراه شدن و اثر گرفتن، دعاهای اهل بیت علیهم السلام را هم بخوانیم. ضمن آنکه هر یک از این دعاها، ‌خود کلاس درسی کامل است و راه و روش درست و زیبا سخن گفتن با خدا را می‌آموزد.
دعاهایی که از طرف یکی از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است، مأثوره می‌گویند. چندین دعا و مناجات مأثور از طرف امیرالمۆمنین علیه السلام به ما رسیده است که به شکل خلاصه درباره آنها توضیح می‌دهیم. در اینجا به این دعاها و مناجاتها می‌پردازیم: دعای کمیل - دعای صباح - دعای مشلول – دعای مستشیر - دعای سریع الاجابة - مناجات موجود در دیوان منسوب به امام علی علیه السلام - مناجات شعبانیه - مناجات آن حضرت در مسجد کوفه.
[h=2]دعای کمیل[/h] از دعاهای معروف و از بهترین دعاهاست که دعای خضر علیه السلام است و حضرت امیرالمۆمنین علیه السلام آن را به کمیل که از یاران خاصش بود، تعلیم فرموده است و در باب اول مفاتیح الجنان آمده است. این دعا حاوی استغفار و جملات بسیار زیبا در خطاب به خداوند و درخواستهایی سطح بالا از خداوند است.
[h=2]دعای صباح[/h] دعایی که به هنگام صبح خوانده می‌شود و در ابتدا با عبارتهای زیبای مربوط به صبح خدا را می‌خواند (اللهم یا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه...) و سپس صفات خدا را با عباراتی نو بیان می‌دارد و پس از چند عبارت بدیع درباره صلوات بر پیامبر صلی الله علیه وآله وارد دعا و نیز گفتگو با خدا می‌شود که پر از معنا و پر از زیبایی است و در انتهای آن عبارت معروف "الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب" قرار دارد و در باب اول مفاتیح الجنان آمده است.
روایت شده که مردى خدمت حضرت امیرالمۆمنین علیه السلام شکایت کرد از دیر شدن جواب دعایش. فرمود: چرا دعای سریع الاجابه را نمی‌خوانی؟ پرسید که آن کدام دعا است. فرمود: بگو: "اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الاْعْظَمِ الاْجَلِّ الاْکْرَمِ الْمَخْزوُنِ الْمَکْنُونِ ..."

[h=2]دعای مشلول[/h] این دعا با عبارت "اللهم إنی أسألک باسمک باسم الله الرحمن الرحیم" شروع می‌شود. سرآغاز این دعا به جوانی مربوط می‌شود که پدر خود را بسیار ظلم کرده بود و در اثر نفرین پدر، دست راستش از کار افتاده و "شل" شده بود و پس از سه سال دعا و ناله، در شبی تاریک در حال طواف خانه خدا صدای دعای او به گوش امیرالمۆمنین علیه السلام رسید. ایشان امام حسین علیه السلام را فرستادند و این جوان را یافتند و به او این دعا را تعلیم فرمودند. آن جوان در خواب حضرت رسول صلی الله علیه وآله را دید که دست بر اندام او مالید و فرمود: محافظت کن بر اسم اعظم خدا که کار تو به خیر خواهد بود،‌ پس بیدار شد در حالیکه تندرست بود. در مهج الدعوات ص 153 آمده است که امام حسین علیه السلام از این دعا و آثار مثبت آن به حدی مسرور شدند که به دستور پدر قلم و دوات آوردند و آن را نوشتند. این دعا در باب اول مفاتیح الجنان آمده است.
[h=2]دعای یستشیر[/h] این دعا با عبارت " الحمد لله الذی لا اله الا هو الملک الحق المبین" شروع می‌شود که مطابق کتاب مهج الدعوات، حضرت رسول صلی الله علیه وآله این دعا را به امیرالمۆمنین علیه السلام تعلیم کرده است و فرمود که در هر سختی و آسودگی این دعا را بخواند و به خلیفه بعد از خود تعلیم نماید و تا هنگام ملاقات خدا این دعا را ترک ننماید. این دعا در باب اول مفاتیح الجنان آمده است.
[h=2]
دعای سریع الاجابة[/h] روایت شده که مردى خدمت حضرت امیرالمۆمنین علیه السلام شکایت کرد از دیر شدن جواب دعایش. فرمود: چرا دعای سریع الاجابه را نمی‌خوانی؟ پرسید که آن کدام دعا است. فرمود: بگو: "اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الاْعْظَمِ الاْجَلِّ الاْکْرَمِ الْمَخْزوُنِ الْمَکْنُونِ ..." شیخ عباس قمی این دعا را در فصل چهارم در بخش ملحقات مفاتیح الجنان با عنوان باقیات الصالحات آورده است.
[h=2][/h] [h=2]مناجات منظوم[/h] شعری است که مضمونش گفتگو با خداست و از دیوان منسوب به امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است و در آخر بخش ادعیه در مفاتیح آمده است.
[h=2]مناجات شعبانیه[/h] با عبارت "أللهم صل علی محمد و آل محمد و اسمع دعائی اذا دعوتک" شروع می‌شود و مناجات حضرت امیرالمۆمنین و امامان معصوم علیهم السلام از فرزندان او در ماه شعبان می‌باشد.

[h=2]مناجات معروف به مناجات مسجد کوفه[/h] این مناجات با عبارت "اللهم انی أسألک الامان" شروع می‌شود و مناجاتی زیبا و حاوی معانی تکان دهنده است و شیخ عباس قمی آن را در فصل پنجم از بخش زیارات آورده است.
خدایا به حرمت محمد و آل محمد علیهم السلام، همه ما را در خواندن و فهم و اجابت این ادعیه یاری فرما.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

شده امشب باغبون مهمون گل اميدش


[=microsoft sans serif] حکايت ها داره از غم ها موي سپيدش

[=microsoft sans serif] از آسمون نگاهش بارون مي ريزه
[=microsoft sans serif] نگاهاش مثل غروب سرد پاييزه

[=microsoft sans serif] فضاي خونه چقدر امشب غم انگيزه
[=microsoft sans serif] علي مولا يا علي مولا حيدر حيدر


شیخ صدوق:doa(2): در کتاب عیون الاخبارالرضا:doa(6): و امالی به سند خود از امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا:doa(6): از امیرالمومنین:doa(6): روایت کرده که فرمود : رسول خدا:doa(1): در فضیلت ماه رمضان سخنرانی کرده و خطبه ای خواند.علی:doa(6): گوید : من برخاسته و عرض کردم : ( ای رسول خدا بهترین عمل ها در این ماه چیست ؟ )
فرمود : ای ابالحسن بهترین عمل ها در این ماه پرهیز کامل و پارسایی از محرمات خدای عزوجل می باشد.) علی:doa(6): گوید : رسول خدا این سخن را بیان فرمود ، آن گاه گریست !
( من سبب گریه آن حضرت را پرسیدم ؟ و رسول خدا فرمود : ای علی گریه ی من برای آن هتک و حرمت و اهانتی است که در این ماه به تو می شود ، گویا من تو را می بینم که نماز می خوانی و شقی ترین گذشتگان و آیندگان برانگیخته شود ، آن کس که برادر پی کننده ناقه ی ثمود است و ضربتی بر فرق سرت بزند که محاسنت از آن ضربت رنگین شود! )

امیرالمومنین:doa(6): گوید : من عرض کردم : ( آیا این جریان در حالی است که دین من سالم و محفوظ است ؟)
( و رسول خدا:doa(1): فرمود : (آری) در حال سلامت دین توست.)
( سپس فرمود : ای علی کسی که تو را بکشد ، مرا کشته و کسی که تو را مبغوض دارد ، مرا مبغوض داشته و کسی که تو را دشنام دهد ، مرا دشنام داده ، زیرا تو همانند من هستی ، روح تو روح من و طینت تو طینت من است ، خدای تبارک و تعالی من و تو را با هم آفرید و برگزید و مرا برای نبوت و تو را برای امامت ، پس هرکه امامت تو را منکر شود ، نبوت مرا منکر شده.
ای علی تو وصی من و پدر دو فرزند من هستی و شوهر دخترم می باشی و جانشین من بر امت من در زندگی و پس از مرگ من هستی ، دستور تو دستور من و نهی تو نهی من است ، سوگند بدان که مرا به نبوت برانگیخته و مرا بهترین مردمان قرار داده که تو حجت خدایی بر خلق او و امین اویی بر راز و سرّ او و خلیفه ی خدایی بر بندگانش.)
عیون الاخبار الرضا (علیه السلام) صص 165 - 163 ؛ امای صص 58 - 57 ،
زندگانی امام امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) (مولف : سید هاشم رسولی محلاتی ) صفحه 730 الی 731

:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

ایام شهادت مولی الموحدین امیرالمومنین حضرت علی:doa(6): تسلیت باد

:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

التماس دعا



[h=1]روایت خضاب خون[/h]


[/HR] علامه مجلسی (ره) به نقل از امّ كلثوم دختر امام على علیه السلام می نویسد: چون شب نوزدهم ماه رمضان شد، هنگام افطار پدر، یك سینى كه دو قرص نان جو و ظرفى كه در آن شیر و نمكِ ساییده بود، پیش او نهادم. وقتی از نماز فارغ شد، رو به افطار كرد. چون در آن به دقّت نگریست، سرش را تكان داد و به شدّت گریست و فرمود: «دخترم! فكر نمى‏كردم كه دخترى به پدرش بدى كند، آن‏طور كه تو به من بدى كردى!».

[/HR] گفتم: كدام بدى؟! پدر!
فرمود: «دخترم! دو نوع غذا در یك سینى جلوى پدرت مى‏گذارى؟ آیا مى‏خواهى فرداى قیامت، توقّف من در برابر خدا طول بكشد؟ دوست دارم كه از برادرم و پسر عمویم پیامبر خدا پیروى كنم كه تا زنده بود، هرگز دو غذا در یك سینى جلویش نگذاشتند.
دخترم! هیچ ‏كس نیست كه خوراك و نوشیدنى و پوشاكش خوب و دلپذیر باشد، مگر آن كه روز قیامت، توقّفش در پیشگاه خدا بیشتر به درازا مى‏كشد. دخترم! در حلال دنیا حساب است و در حرامش عِقاب .... دخترم! به خدا چیزى نمى‏خورم تا یكى از دو غذا را بردارى».
همینکه [شیر را] برداشتم، رو به غذا آورد و یك گِرده نان با نمكِ سوده خورد. سپس خداوند را حمد و ثنا گفت. آنگاه مشغول نماز شد و همچنان در ركوع و سجود و نیایش و نالیدن به درگاه خداى سبحان بود.
آن شب همواره در حال قیام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بیرون مى‏رفت، نگاهش را به آسمان مى‏انداخت، به ستارگان مى‏نگریست و مى‏گفت: «به خدا كه نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته‏اند. این همان شبِ موعود است!». دوباره به عبادتگاه خویش برمى‏گشت و مى‏گفت: «خدایا! مرگ را بر من مبارك گردان» و بسیار «إنا للّه وإنا إلیه راجعون» و «لا حول ولا قوة إلّا باللّه العلى العظیم» مى‏گفت و بر پیامبر صلى الله علیه و آله و دودمانش درود مى‏فرستاد و زیاد استغفار مى‏كرد.
چون دیدم كه ایشان بى‏تاب و نالان است و بسیار ذكر و استغفار مى‏گوید، آن شب همراه او خوابم نبرد. گفتم: پدر! شما را چه شده كه مى‏بینم امشب طعم خواب را نمى‏چشى؟
فرمود: «دخترم! پدرت دلاوران را كشته و به صحنه‏هاى خطر وارد شده و هرگز نهراسیده است و هیچ شبى مثل امشب، رعب و هراس در دلم نیفتاده است». سپس گفت: «إنا للّه وإنا إلیه راجعون!»
در حالى كه سرش را با پارچه مى ‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگین شده بود مى ‏فرمود: «این، همان است كه خدا و پیامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند...

گفتم: پدر! چرا از اوّل امشب، خبر از مرگ مى‏دهى؟
فرمود: «دخترم! اجل، نزدیك شده و آرزو بریده است.»
امّ كلثوم می گوید: [با شنیدن این سخنان] گریستم.
فرمود: «دخترم! گریه مكن. این سخن را جز به دلیل عهد و سخنى كه پیامبر صلى الله علیه و آله با من فرموده است، نگفتم.»
سپس کمی سر بر زانو نهاد و چُرتی زد. چون چشم گشود، گفت: «دخترم! وقتى هنگام اذان، نزدیك شد، خبرم كن!» و دوباره به نماز و دعا و نیایش به درگاه خداى متعال پرداخت كه از اوّل شب، همین حالت را داشت.
مراقب وقت اذان بودم. چون وقتش شد، همراه ظرفى كه آب داشت، نزد او آمدم. بیدارش كردم. وضو گرفت، برخاست، جامه‏اش را پوشید، در را گشود و به حیاط خانه رفت. در خانه مرغابى‏ هایى بود كه به برادرم حسین علیه السلام هدیه شده بود. چون به حیاط رفت، مرغابى ‏هایی که تا پیش از آن شب، صیحه نزده بودند در پى او بال ‏زنان و صیحه کشان به راه افتادند. فرمود: «لا إله إلا اللّه! ناله‏زنانى كه در پى آنها نوحه ‏كنانى خواهند بود و در صبح فردا قضاى الهى آشكار خواهد شد.»
و بعد راهی مسجد شد.[1]

از اینجا به بعد اختلاف کوچکی بین گزارشهای رسیده وجود دارد. دسته ای حمله ابن ملجم به حضرت را قبل از شروع به نماز گزارش کرده اند دسته دیگر، حادثه ضربت را وقتی گفته اند که حضرت مشغول نماز بود. در این دسته دوم هم بحث است که آیا بعد از ضربت نماز جماعت به هم خورد یا حضرت کسی را به خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند؟
نمونه اخباری که حمله را پیش از نماز گزارش کرده اند
برخی از تاریخ نگاران مانند مسعودی و ابن سعد نوشته اند:
وقتی امیرالمومنین علیه السلام وارد مسجد شد؛ ابن ملجم و همراهانش[2] بر او حمله كردند، در حالى كه مى‏گفتند: حكومت از آن خداست؛ نه براى تو، اى على!
ابن ملجم با شمشیر بر فرق سر حضرت زد و ضربتِ شبیب به چارچوب در خورد، امّا وردان گریخت.
على علیه السلام [با اشاره به ابن ملجم] فرمود: «این مرد نگریزد!» مردم به طرف ابن ملجم دویدند و با سنگ‏ ریزه بر او مى‏زدند و دشنامش مى‏دادند و فریاد مى‏كشیدند. مردى از هَمْدان، پایش را جلوى ساق او گرفت و مغیرة بن نوفل بن حارث هم بر صورت او زد و او را بر زمین انداخت و او را نزد حسن علیه السلام آورد.[3]

[h=2]به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم[/h] صاحب کتاب الإمامة والسیاسة به نقل از مدائنی می نویسد:
روزى كه با هم قرار گذاشته بودند رسید. آن دشمن خدا بیرون شد و در كمین على علیه السلام نشست. آنگاه كه براى نماز صبح بیرون مى‏آمد، صبحدم روز جمعه، ده شب مانده به آخر رمضان سال چهلم بود. وقتی حضرت براى نماز بیرون آمد، به سوى او جَست و گفت: حكومت، از آنِ خداست، نه براى تو، اى على! و با شمشیر بر فرق او ضربت زد.
على علیه السلام فرمود: « فُزتُ ورَبِّ الكَعبَةِ» ؛ به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم.[7]

[h=2]
نمونه اخباری که حمله را در بین نماز گزارش کرده اند[/h] از امام سجاد علیه السلام نقل است که فرمود:
آنگاه كه ابن ملجم ملعون امیر مۆمنان على بن ابى‏طالب علیه السلام را ضربت زد و همراه او كس دیگرى هم بود كه ضربت او (آن همراه) به دیوار فرود آمد، ابن ملجم ضربت زد و ضربت او در حالى كه حضرت در سجده بود، بر سر وى فرود آمد، به جاى ضربتى كه از پیش بود. وأمَّا ابنُ مُلجَمٍ فَضَرَبَهُ فَوَقَعَتِ الضَّربَةُ وهُوَ ساجِدٌ عَلى رَأسِهِ عَلَى الضَّربَةِ الَّتی كانَت.[4]
کسانی که معتقدند حضرت در نماز مورد اصابت شمشیر آن ملعون قرار گرفت در این بحث دارند که آیا امام علیه السلام كسى را به جاى خود تعیین كرد كه نماز را به پایان ببرد یا نه؟ بیشتر بر این باورند كه حضرت، جعدة بن هبیره را به جاى خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند.
در کتاب «مقتل أمیر المۆمنین» به نقل از عمر بن عبد الرحمان آمده است: چون ابن ملجم بر على علیه السلام در نماز ضربت زد، آن حضرت عقب آمد و جعدة بن هبیره را با اشاره به پشتش به جلو هُل داد و او با مردم نماز خواند.[5]

آن شب همواره در حال قیام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بیرون مى‏رفت، نگاهش را به آسمان مى‏انداخت، به ستارگان مى‏نگریست و مى‏گفت: به خدا كه نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته‏اند. این همان شبِ موعود است!

[h=2]بعد از آن ضربت[/h] علامه مجلسی ره به نقل از لوط بن یحیى و او از اساتید روایتش نقل می کند:
چون امام علیه السلام ضربت را حس كرد، ننالید، صبر كرد و به ‏حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد و در حالى كه كسى نزد او نبود، مى‏گفت: «بِسم اللّه وباللّهِ وَعلى ملّةِ رسولِ اللّه!».
با شنیدن صدای ضجّه، هر كه در مسجد بود به سمت او دوید. همه دور خود مى ‏چرخیدند و از شدّت و وحشت فاجعه نمى‏دانستند كجا مى‏روند. دور امام على علیه السلام را گرفتند، در حالى كه سرش را با پارچه مى ‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگین شده بود مى ‏فرمود: «این، همان است كه خدا و پیامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند ...».
مردم وارد مسجد جامع كوفه شدند. امام حسن علیه السلام را دیدند كه سر پدرش بر دامن اوست، خون‏ها را شسته و جاى ضربت را بسته؛ ولى همچنان از آن خون بیرون مى‏زند و رنگ چهره‏اش هرچه بیشتر سفید متمایل به زرد مى‏شود. با گوشه چشم به آسمان مى‏نگرد و زبانش به تسبیح خدا و توحید او گویاست و مى‏گوید: «از تو مى‏خواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر!».
امام حسن علیه السلام سر او را بر دامن گرفت. دید كه از هوش رفته است. در آن لحظه به شدّت گریست و شروع كرد به بوسیدن چهره و بین دو چشم و جایگاه سجده پدرش. قطراتى از اشك دیدگانش بر صورت امیر مۆمنان چكید. دیدگان را گشود و او را گریان دید. فرمود: «پسرم! این گریه چیست؟ پسرم! از این روز به بعد، بر پدرت نگران نباش. اینك این جدّت محمّد مصطفى است و اینها خدیجه و فاطمه و حوریان بهشتى‏اند كه همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند. راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد! دست از گریه بدار كه صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است. فرزندم! بر پدرت بى‏تابى مى‏كنى، در حالى كه فردا پس از من مسموم و مظلوم، كشته خواهى شد و برادرت همین‏گونه با شمشیر كشته خواهد شد و به جدّ و پدر و مادرتان مى‏پیوندید؟»[6]

پی نوشت:
1. بحار الأنوار 42/276. علّامه مجلسى (ره) در آغاز این نقل می نویسد: «در برخى كتابهاى كهن روایتى درباره چگونگى شهادتش دیدیم و بخشى از آن را به اختصار به اندازه‏اى كه با كتاب ما تناسب داشته باشد، آوردیم» و این نوشته بخشهایی از نقل علامه مجلسی ره است.
2. شبیب بن بجره و وردان بن مجاله دو همدست ابن ملجم بودند که تصمیم گرفتند در مسجد کوفه کمین کنند همینکه امیرالمومنین علیه السلام برای نماز وارد مسجد می شود ناجوانمردانه به او یورش برده و حضرت را با ضربات شمشیر به شهادت برسانند. ر.ک به الارشاد 1/17 و تاریخ طبری 5/143
3. مروج الذهب 2/424، الطبقات الكبرى 3/36-37، أنساب الأشراف 3/253، الكامل فی التاریخ 2/435، اسد الغابة 4/113
4. امالی شیخ طوسی ره، ص 365
5. مقتل أمیرالمۆمنین، ص30
6. بحار الأنوار 42/281
7. الإمامة والسیاسة 1/180

[h=1]امیر مومنان، در انتظار عروج[/h]


[/HR] درباره شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام و رویدادهای قبل و بعد آن، گزارشهایی در منابع روایی و تاریخی وجود دارد که مظلومیت این امام و بزرگ مرد تاریخ را به تصویر می کشد. هر چند برخی از این اخبار با هم متفاوتند؛ اما این تفاوتها آنقدر نیست که بتواند ما را در اصل وقوع این حادثه مصیبت بار به تردید اندازد و یا از شدت آن بکاهد؛ حادثه ای که خبر آن قبل از وقوع، اشک بر دیدگان رسول خدا جاری کرد و آن حضرت را به شدت متاثر ساخت.


[/HR] [h=2]رسول خدا از شهادت وصی خود خبر می دهد[/h] رسول خدا در آستانه ماه مبارک رمضان برای مردم خطبه ای خواندند و در آن به فضایل این ماه و وظایف مردم در آن پرداختند. از بین جمع، امیرالمومنین علیه السلام برخاسته و سوالی درباره برترین عمل در این ماه می پرسد. رسول خدا پاسخ می دهد:
یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏ ؛ برترین عمل در این ماه اجتناب از گناهان است.
امیرالمومنین علیه السلام که خود راوی این روایت است اینگونه ادامه می دهد:
فَبَکَی ؛ بعد از آنکه پاسخ مرا داد شروع به گریستن کرد. عرض کردم: اى پیامبر خدا! چه چیزى شما را به گریه انداخت؟
فرمود: اى على! براى آن مى‏گریم كه در این ماه، حرمت تو را مى‏شكنند. گویا مى‏بینم كه تو در حال نماز خواندن براى پروردگار خویشى كه شقى‏ترینِ اوّلین و آخرین، همتای کُشنده ناقه قوم ثمود، بر مى‏خیزد و بر فرق سرت ضربتى مى‏زند كه مَحاسن تو با آن رنگین مى‏گردد.
عرض کردم: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی فَقَالَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِك‏
اى رسول خدا، آیا دینم سالم خواهد ماند؟ فرمود: دینت سالم خواهد ماند.
برخورد با ابن ملجم پیش از ترور، قصاص قبل از جنایت بود که در قوانین شریعت، چنین مجوزی در حق هیچ کسی وجود ندارد؛ یعنی نمی توان کسی را پیش از آنکه مرتکب جرمی شود مجازات کرد

بعد اینجا بود که رسول خدا در حضور مردم باز هم بر وصایت و خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام تاکید کرد و با شدت تمام بر دشمنان و بدخواهان او حمله کرد و فرمود:
اى على! هر كس تو را بكشد، مرا كشته است و هر كس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كس تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته است؛ چرا كه تو از من هستى، همچون جان من. روح تو، از روح من است و سرشت تو، از سرشت من. خداى متعال، من و تو را آفرید و من و تو را برگزید و مرا براى پیامبرى و تو را براى امامت، انتخاب كرد. هر كس امامت تو را انكار كند، نبوّت مرا انكار كرده است.
اى على! تو وصىّ من، پدر فرزندان من (فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام)، همسر دختر من و جانشین من بر امّتم هستى، در حال حیاتم و پس از مرگم. فرمان تو، فرمان من است و نهى تو، نهى من است. سوگند به خدایى كه مرا به نبوّت برانگیخت و مرا بهترینِ‏ آفریدگان قرار داد، تو حجّت پروردگار بر خلق اویى و امین او بر رازش و جانشین او بر بندگانش.[1]

[h=2]امیرالمومنین علیه السلام از شهادت خود خبر می دهد[/h] امّ جعفر، كنیز على علیه السلام نقل می کند:
من به دستان حضرتش آب مى‏ریختم كه سرش را بالا گرفت، محاسن خود را در دست گرفت؛ به آن نگاهی کرد و فرمود: واهاً لَكَ، لَتُخضَبَنَّ بِدَمٍ ؛آه بر تو كه با خون، رنگین خواهى شد. ام جعفر می گوید: روز جمعه بود که آن اتفاق افتاد.[2]
الفتوح می نویسد:

على علیه السلام از نبرد با خوارج بازگشت. مردم به استقبالش شتافتند و او را بر پیروزى ‏اش بر خوارج تبریك مى‏گفتند. وارد مسجد بزرگ (در كوفه) شد. دو ركعت نماز در آن خواند. سپس بر منبر رفت و خطبه نیكویى ایراد كرد. آنگاه رو به پسرش حسین علیه السلام نمود و فرمود: «اى ابا عبد اللّه! از این ماه (یعنى ماه رمضانى كه در آن بودند) چه ‏قدر مانده است؟»
حسین علیه السلام عرض کرد: هفده روز، اى امیر مۆمنان!
امیرالمومنین علیه السلام دست به محاسن مبارکش كه آن روز سفید بود کشید و فرمود: «آن گاه كه شقى‏ترین فردِ امتْ انگیخته شود، این را به خون رنگین خواهد كرد.[3]

[h=2]خبر از تروری ناجوانمردانه[/h] امیرالمومنین علیه السلام در گزارشی خبر از ترور ناجوانمردانه خود می دهد و می فرماید:
إنَّما یَقتُلُنی رَجُلٌ خامِلُ الذِّكرِ، ضَئیلُ النَّسَبِ، غیلَةً فی غَیرِ مَأقِطِ حَربٍ ولا مَعرَكَةِ رِجالٍ ؛ مرا مردى خواهد كشت که گمنام است. او که از تبارى پست است مرا نه در میدان كارزار و نه در معركه مردان بلکه به ‏صورت ترور خواهد کشت.[4]

[h=2]برخورد با ابن ملجم در روز بیعت[/h] شیخ مفید ره به نقل از ابو طفیل عامر بن واثله می نویسد:
امیر مۆمنان مردم را براى بیعت جمع كرد. عبد الرحمان بن ملجم مرادى كه خدا لعنش كند آمد.
فَرَدَّهُ مَرَّتَینِ أو ثَلاثا ثُمَّ بایَعَهُ ؛ امیرالمومنین علیه السلام دو یا سه بار او را رد كرد. بعد [از آنکه ابن ملجم بر بیعت اصرار کرد حضرت پذیرفت و او] بیعت كرد.[5]
خواست که برود امیرالمومنین علیه السلام صدایش کرد و از او پیمان مۆكّد گرفت كه نیرنگ نزند و پیمان نشكند. او هم قول داد. بار دوم که خواست برود دوباره امیر مۆمنان علیه السلام او را صدا كرد و از او عهد و پیمان محكم گرفت كه نیرنگ نزند و پیمان نشكند. او هم قول داد. برای بار سوم نیز این تاکید در پیمان صورت گرفت.
ابن ملجم گفت: اى امیر مۆمنان! به خدا سوگند، ندیدم كه با كسى جز من این گونه رفتار كنى.
امیر مۆمنان بعد از تمثل به شعری فرمود: برو، اى ابن ملجم! به خدا سوگند، فكر نمى‏كنم كه به آنچه گفتى وفا كنى.[6]

[h=2]
حضور در کوفه برای یک جنایت بزرگ[/h] یعقوبی در تاریخ خود می نویسد:
عبد الرحمان بن ملجم مرادى ده روز مانده به آخر شعبان سال چهلم هجرى به كوفه آمد. وقتی خبر آمدنش به على علیه السلام رسید، فرمود: « آمد؟ آگاه باشید كه جز او كسى بر ضدّ من نمانده‏ است. اینك وقت آن رسیده است».
[ابن مُلجَم‏] به منزل اشعث بن قیس كِنْدى وارد شد و یك ماه آن جا ماند و مشغول تیز كردن شمشیر خود بود. (آماده قتل امیرالمومنین علیه السلام می شد)[7]

[h=2]پرسش و پاسخ[/h] بعد از ملاحظه این اخبار سوالی به ذهن می آید که چرا امیرالمومنین علیه السلام با اینکه خبر داشت ابن ملجم او را ناجوانمردانه مورد حمله قرار داده و به شهادت خواهد رساند؛ چرا علاج واقعه قبل از وقوع نکرد؟ و چرا با پای خود به مسجد رفت؟
در جواب سوال اول گفته می شود که برخورد با ابن ملجم پیش از ترور، قصاص قبل از جنایت بود که در قوانین شریعت، چنین مجوزی در حق هیچ کسی وجود ندارد؛ یعنی نمی توان کسی را پیش از آنکه مرتکب جرمی شود مجازات کرد.
اما اینکه چرا امیرالمومنین علیه السلام با علم به حادثه راهی مسجد شد و در معرض ترور قرار گرفت پاسخ دیگری دارد.
پاسخهای داده شده به این سوال متعدد و فراوان است که برخی از آنها به همراه نظر علامه طباطبایی ره را می توان در ترجمه المیزان، ج‏18، ص 296 ملاحظه کرد.
برخی گفته اند که این چون از جنس غیب است اصولا تکلیف آور نیست و شخص نباید بر اساس آن رفتار کند. عده ای مانند مرحوم علامه معتقدند که در وقایع حتمی الوقوع (ضروری الوجود)، علم به آن واقعه و اختیار عالم نمی تواند جلوی تحقق آن را بگیرد.

آن حضرت با اختیار تام راهی مسجد شد معنای این سخن تنها این است که امام علی علیه السلام از جزئیات حادثه ای خبر داشت که وقوع آن حتمی بود؛ نه احتمالی تا آرزو شود ای کاش امام علی علیه السلام به مسجد نمی رفت و ...

آیت الله جوادی آملی در نظری مشابه می گوید: علم غیب گاهی به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلّق می گیرد. بنابراین، بعضی از چیزهایی که پیامبران و امامان از طریق غیب می دانند، همان چیزی است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد کرد و سرنوشت چیزی را تغییر داد.[8]

[h=2]توضیح این بیانات:[/h] آگاهی امیرالمومنین علیه السلام به نحوه شهادتش درست مانند آگاهی شخصی است که از راه غیب، صحنه واقعی شهادت خود را پیشاپیش می ببیند و از زمان، مکان و جزئیات آن مطلع می شود؛ آنچه در پیش روی امیرالمومنین علیه السلام بود یک واقعه قطعی بود نه یک واقعه احتمالی تا کسی آرزو کند که ای کاش حضرت نمی رفت و ...
معنای این سخن مجبور بودن حضرت در رفتن به مسجد نیست؛ آن حضرت با اختیار تام راهی مسجد شد معنای این سخن تنها این است که امام علی علیه السلام از جزئیات حادثه ای خبر داشت که وقوع آن حتمی بود؛ نه احتمالی تا آرزو شود ای کاش امام علی علیه السلام به مسجد نمی رفت و ...
خلاصه اینکه حضرت از راه غیب می دانست که در سحر 19 رمضان سال 40 با اختیار خود قطعا به مسجد خواهد رفت و قطعا ضربتی خواهد خورد که محاسن شریفش به خون سرش رنگین می شود.

پی نوشت:
1. امالی صدوق ره ص95 و عیون أخبار الرضا علیه‏السلام: 1/ 295
2. الطبقات الكبرى 3/35
3. الفتوح 4/276
4. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1/234
5. الإرشاد 1/11
6. همان، ص12
7. تاریخ یعقوبی 2/212
8. بیانات ایشان در جلسه درسی




[/HR] ایام ماه مبارک رمضان، با نام مبارک امام علی بن ابی طالب علیه السلام گره خورده است. این امر به دو جهت اتفاق افتاده، یکی به دلیل اینکه این ماه، ماه عبادت و نیز سرور عبادت کنندگان امیر المومنین علیه السلام است و دیگر به سبب شهادت جان سوز مولا در این ماه.
[/HR]
مقام و منزلت امام علی بن ابی طالب علیه السلام بر کسی پوشیده نیست، سینه ای که در آن محب مولا باشد به آتش نخواهد سوخت، به شرط عدم معصیت الهی.
امیر المومنین علیه السلام برای همه ما سخنرانی نموده و گاها نامه ای نگاشته و یا جمله ای کوتاه اما با مضمونی بلند، فرموده است، چقدر با این مطالب، که با زحمت زیاد در مجموعه ای به نام، نهج البلاغه، جمع شده است، آشنا هستیم و مطالعه نمودیم.
سفارشات مولا، می تواند، چراغ راه زندگی دنیایی، و سعادت آخرت انسان، باشد. فقط گوش شنوا می خواهد و همت عمل به آن.
«حبه عرنى» و «نوف بكال»، شب را در صحن حیاط مسجد كوفه خوابیده بودند. بعد از نیمه شب دیدند، امیرالمۆمنین على علیه السلام آهسته به طرف صحن حیاط مى ‏آید، اما با حالتى غیرعادى، وحشتى فوق العاده، بر او مستولى است، قادر نیست تعادل خود را حفظ كند، دست خود را به دیوار تكیه داده و خم شده و با كمك دیوار قدم به قدم پیش مى‏آید و با خود این آیات را زمزمه مى‏كند:
«ان فى خلق السموات والارض و اختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب. الذین یذكرون اللَّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار. ربنا انك من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار. ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادى للایمان ان آمنوا بربكم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفّر عنّا سیئاتنا و توفّنا مع الابرار. ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك ولا تخزنا یوم القیامة انك لا تخلف المیعاد»
اى نوف! آن كس كه خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست مى‏دارد به خاطر خدا دوست بدارد، چیزى را بر دوستى خدا ترجیح نمى‏دهد، و آن كس كه هرچه را دشمن مى‏دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنى جز نیكى به او نخواهد رسید. هر گاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به كمال دریافته‏اید

مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏هاى (روشنى) براى خردمندان است. همانها كه خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابیده‏اند، یاد مى‏كنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند (و مى‏گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‏اى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! پروردگارا! هر كه را تو (بخاطر اعمالش،) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته‏اى! و براى افراد ستمگر، هیچ یاورى نیست! پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنیدیم كه به ایمان دعوت مى‏كرد كه: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهاى ما را بپوشان! و ما را با نیكان (و در مسیر آنها) بمیران! پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا كن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچ گاه از وعده خود، تخلف نمى‏كنى. (آل عمران- 190-194)

همین كه این آیات را به آخر رساند، از سر گرفت. مكرر این آیات را تلاوت می فرمودند،
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر مى‏گذراندند. حبه مانند بهت زدگان خیره خیره مى‏نگریست. اما نوف نتوانست جلو اشك چشم خود را بگیرد و مرتب گریه مى‏كرد.
تا اینكه امام على علیه السلام به نزدیك خوابگاه حبه رسید و گفت: «خوابى یا بیدار؟». حبه پاسخ داد: بیدارم یا امیرالمۆمنین! تو كه از هیبت و خشیت خدا این چنین هستى، پس واى به حال ما بیچارگان!
امیرالمۆمنین چشمها را پایین انداخت و گریست، آنگاه فرمود: «اى حبه! همگى ما روزى در مقابل خداوند نگه داشته خواهیم شد، و هیچ عملى از اعمال ما بر او پوشیده نیست. او به من و تو از رگ گردن نزدیكتر است، هیچ چیز نمى‏تواند بین ما و خدا حائل شود.».

مى‏گفت:خدایا، اى كاش مى‏دانستم هنگامى كه از تو غفلت مى‏كنم، تو از من رو مى‏گردانى یا باز به من توجه دارى. اى كاش مى‏دانستم، در این خوابهاى طولانیم و در این كوتاهى كردنم در شكرگزارى، حالم نزد تو چگونه است

آنگاه به نوف خطاب كرد: «خوابى؟». نوف پاسخ داد: نه یا امیرالمۆمنین! بیدارم، مدتى است كه اشك مى‏ریزم. حضرت فرمودند: اى نوف! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریى فردا چشمت روشن خواهد شد.
اى نوف! هر قطره اشكى كه از خوف خدا از دیده‏اى بیرون آید، دریاهایى از آتش را فرو مى‏نشاند.
اى نوف! هیچ كس مقام و منزلتش بالاتر از كسى نیست كه از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد.
اى نوف! آن كس كه خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست مى‏دارد به خاطر خدا دوست بدارد، چیزى را بر دوستى خدا ترجیح نمى‏دهد، و آن كس كه هرچه را دشمن مى‏دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنى جز نیكى به او نخواهد رسید. هر گاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به كمال دریافته‏اید.
سپس لحظاتى حبه و نوف را موعظه كرد و اندرز داد؛ آخرین جمله‏اى كه گفت این بود: «از خدا بترسید، من به شما ابلاغ كردم».
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت،
مى‏گفت: «خدایا، اى كاش مى‏دانستم هنگامى كه از تو غفلت مى‏كنم، تو از من رو مى‏گردانى یا باز به من توجه دارى. اى كاش مى‏دانستم، در این خوابهاى طولانیم و در این كوتاهى كردنم در شكرگزارى، حالم نزد تو چگونه است.».
حبه و نوف گفتند: «به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همین بود تا صبح طلوع كرد.» (مستدرک الوسائل، 5/209)

[h=1][/h]


[/HR] ماه مبارك رمضان اگر چه كه طبق فرمایش پیامبر اكرم صلی الله علیه واله « شهر الله » (1) است و ماه خداست و از طرفی بهار قرآن است (2)، ماهی است كه نزول قرآن در آن رخ داده (3)، شب قدر در آن مخفی گشته و ماه روزه است و با شنیدن اسم رمضان به یاد خدا و قرآن و روزه و لیالی قدر می افتیم.
[/HR]
اما باید توجه داشت كه لیلة القدر ارتباط ملائكة الله با امام است و نگارنده در مقاله ای كه به همین مناسبت در سال گذشته نوشته ام عرض كرده بودم كه از آیات و روایات بدست می آید كه اهمیت ماه رمضان به خاطر نزول قرآن و اهمیت قرآن به خاطر نزول در شب قدر و اهمیت شب قدر به خاطر آن ولی ای است كه ملائكة الله به همراه روح اعظم به خدمتش شرفیاب می شوند علاوه بر این كه در فرهنگ شیعه ماه رمضان با نام امام متقین امیرالمۆمنین علیه السلام گره خورده و نه تنها ماه آشنایی با خدا و قرآن و روزه و عبادت است بلكه می توان گفت ماه امامت نیز می باشد .
ماه رمضان ماهی است كه اهمیت مسأله امامت را به آن شكلی كه شیعه به آن می نگرد به امت اسلامی نشان می دهد و بیان می دارد كه اگر جامعه ای به وصیت پیامبر خود در رابطه با جانشینی وی اهمیت نداد به چه سرنوشتی دچار خواهد شد و چه گروه هایی در جامعه اسلامی جولان خواهند داد، ناكثین و قاسطین و مارقین .
آن چنان جامعه اسلامی بعد از پیامبر صلی الله علیه واله در اثر دوری از اهل بیت علیهم السلام عقب گرد نمود و دچار انحطاط شد كه در درون این جامعه گروه هایی پرورش یافتند كه دنبال سلطنت و میراث خواری از بیت المال بودند ( قاسطین و ناكثین ، معاویه و طلحه و زبیر ) یا این كه در عین تمسك به بعض از ظواهر اسلام آن چنان از حماقت برخوردار شدند كه شكم زن باردار مسلمان را می شكافتند و جنین او را هم به قتل می‌رساندند اما در عین حال اگر خرمایی بر زمین افتاده بود و آن را می خوردند برای كسب حلالیت به دنبال صاحبش می‌گشتند. امروز نیز سرنوشت جامعه اسلامی را مشاهده می كنیم. وهابیت مسلط بر عربستان و حرمین شریفین اگر كسی مصحف را بر زمین بگذارد او را توبیخ می نماید اما قتل عام كودكان و زنان مسلمان و حتی مثله نمودن جنازه ها و به دهان كشیدن قلب آنان را كه كار همسر ابوسفیان است به راحتیِ خوردن آب، مرتكب می شود و آن را مباح می شمرد. آیا واقعا مسیحیت و یهودیت تحریف شده یا بودیسم یا هر مكتب دیگری از چنین امر هولناكی كه اسم اسلام را هم به یدك می كشد ، بهتر نیست !!
یكی از ویژگی های بارز شهید این ماه كه از شئون امامت اوست مبارزه با فتنه هایی است كه امت اسلام به آن دچار بود تا جایی كه طبق نهج البلاغة فرمود : « أنا فقأت عین الفتنة » من چشم فتنه را كور كردم، جهان اسلام باید بداند كه از هیچ فتنه ای در أمان نخواهد ماند مگر این كه به مكتب بزرگترین مبارزه كننده با فتنه رجوع نماید

آری نتیجه اسلام بدون امامت و كنار زدن امثال علی و حسن و حسین علیهم السلام و فرزندانشان چیزی جز تسلط حَجاج و واقعه حره و امثال آن در گذشته و وضعیت رقت بار كنونی امت اسلامی در امروزه نخواهد بود !
امروز علمای وهابی باید با افتخار فراوان شعر سلف خود یزید بن معاویه علیهمااللعنة را با فریاد بلند بخوانند كه:
لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحی نزل
لیت أشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل(4)
در این ماه مبارك رمضان كه در آن به سر می بریم امت اسلامی در آتش مهار نشدنی اختلافات فرقه ای و قومیت گرایی و سیاسیت بازی به شدت در حال سوختن است اما دریغ از كمی توجه به منشأ آتش و افسوس از غفلت از آن !!
اما متأسفانه باید گفت كه این درد غفلت و مرض اختلاف جز با شعله ورتر شدن و گداخته شدن آن آتش درمان نخواهد شد چرا كه « آخر الدواء الكی » (5) !

بسوزند چوب درختان بی بر جزا خود همین است مر بی بری را
بسیار اشتباه است كه كسی فكر كند امروز فقط گروه خاصی از مسلمانان تحت فشار دیگر گروه ها هستند. آیا دود آتشی كه امروز در مصر و سوریه و عراق و بحرین و پاكستان و افغانستان و میانمار بلند است به چشم همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی نمی رود

هنوز زمان نیاز است تا این امت در یابد كه آن حبل الله و عروة الوثقی ای كه قرآن دستور به تمسك به آن را داده و پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله نیز وعده عدم گمراهی را در صورت تمسك به آن داده است ، همان عترت و اهل بیت علیهم السلام هستند كه در رأس آن امیرالمۆمنین علی علیه السلام شهید رمضان می باشد !
بسیار اشتباه است كه كسی فكر كند امروز فقط گروه خاصی از مسلمانان تحت فشار دیگر گروه ها هستند. آیا دود آتشی كه امروز در مصر و سوریه و عراق و بحرین و پاكستان و افغانستان و میانمار بلند است به چشم همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی نمی رود:
« واتقوا فتنة لا تصیبنّ الذین ظلموا منكم خاصة » (6)
بپرهیزید از فتنه ای كه فقط به ظالمان از شما نمی رسد ( بلكه دامن خوبان را هم می گیرد )
یكی از ویژگی های بارز شهید این ماه كه از شئون امامت اوست مبارزه با فتنه هایی است كه امت اسلام به آن دچار بود تا جایی كه طبق نهج البلاغة فرمود: «أنا فقأت عین الفتنة » (7) من چشم فتنه را كور كردم ، جهان اسلام باید بداند كه از هیچ فتنه ای در أمان نخواهد ماند مگر این كه به مكتب بزرگترین مبارزه كننده با فتنه رجوع نماید .

پی نوشت ها:
1-صحیفه سجادیه ص228 .
2- ثواب الأعمال ص103 .
3- سوره بقره /185 .
4- اشعار معروف یزید در هنگام ضربه زدن به سر مقدس امام حسین علیه السلام ،احتجاج ج2ص34 .
5- ضرب المثل : آخرین دارو داغ و آتش است .
6- سوره انفال / 25 .
7- نهج البلاغة محمد عبده ج1ص182 .

[h=1]پدرِ مهربانِ یتیمان[/h]
آنچه براى مردان خدا حائز اهمیت است، خشنودى ذات پاك اوست، و امیرمومنان امام على علیه السلام مردى كه براى رضاى خدا چنان در جبهه جنگ شمشیر مى ‏زند و پایمردى نشان مى ‏دهد كه هیچ پهلوانى را یاراى مقاومتش نیست، در نیمه ‏هاى شب چنان اشك مى ‏ریزد و بدرگاه خداوند زارى و سرانجام به حالت اغماء مى ‏افتد، گوئى كه ترسوتر از او یافت نمى ‏شود و به گفته شاعر عرب: «جمعت فى صفاتك الاضداد»؛ یعنى: صفات متضاد در شخص تو ـ امیرالمۆمنین على علیه السلام ـ جمع شده.
آرى او به هنگام خشم بر دشمنان خدا قاطع ولى در مقابل كودك یتیم آنقدر متواضع و مهربان بود كه در برابر طفل یتیم روى خاك مى ‏نشست، دست مرحمت بر سر او گذاشته و آه مى‏ كشید و مى‏ فرمود: بر هیچ چیزى مثل كودكان یتیم آه نكشیده ‏ام. چنانکه در وصیتنامه باشکوه خود فرمود:
«اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغَیِّرُوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا تضیعوا [یَضِیعُوا] بِحَضْرَتِكُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ مَنْ عَالَ یَتِیماً حَتَّى یَسْتَغْنِیَ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِكَ الْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ اللَّهُ لِآكِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّار؛ (بحارالأنوار، ج ‏42، ص 199)
درباره یتیمان از خدا بترسید. مبادا كه گرسنه بمانند و در جمع و جامعه شما تباه شوند من از پیامبر خدا شنیدم كه مى فرمود: اگر كسى یتیمى را، تا آنجا كه بى نیاز شود، سرپرستى كند خداوند به پاداش این كار، بهشت را بر او واجب مى كند. چنانچه اگر كسى مال یتیم را بخورد، خداوند- سوختن در- آتش را بر او واجب مى فرماید.
و در جای دیگری فرمود:
«مـا مِنْ مُۆْمِنِ وَ لا مُۆْمِنَةٍ یَضَعُ یَدَهُ عَلى رَاءْسِ یَتیمٍ تَرَحُّماً لَهُ اِلاّ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ مَرَّتْ یَدُهُ عَلَیْها حَسَنَةً؛ (بحارالانوار، ج 72، ص 4)
هـر مـرد و زن با ایمانى كه از دلسوزى و مهر دست نوازش بر سر یتیمى بكشد، خداوند رحمان به هر تار مویى كه از زیر دست او بگذرد برایش ثواب مى نویسد.

[h=2]علی را حلال کنید[/h] روزى در كوچه‏هاى كوفه به تنهائى راه مى ‏رفت، همانند همه مسلمین در كمال سادگى با نرمى و آرامش و همه‏ جا را زیر نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبریت جامعه را ایفا مى ‏كرد، در راه زنى را ملاحظه فرمود كه مشك آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامى نزدیك آمد و آن زن را خسته و رنجیده خاطر یافت، مشك آب را بدوش گرفت تا زن مقدارى استراحت كند، در راه جویاى احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در یكى از جنگها در سپاه على بن ابى طالب شهید شد، حال من و چند كودك یتیم، بدون سرپرست مانده و آهى در بساط نداریم.

او پدری مهربان بود که چنان محبتی بر آنان روا می داشت که دیگران بر آن غبطه می خوردند. چنانکه ابوالطفیل مى گوید: روزى دیدم على علیه السلام یتیمان را به حضور خود خواست، سپس چنان به یتیمان تفقد و مهربانى مى كرد و به آنها عسل مى خوراند كه بعضى از اصحابش تمنا مى كردند كه اى كاش ما نیز یتیم مى بودیم، تا مورد توجه و لطف حضرت واقع مى شدیم

امام على علیه السلام برگشت و آن شب را تا سپیده صبح به ناراحتى گذراند. صبح زنبیل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، كسانى از حضرت درخواست مى كردند زنبیل را بدهید ما حمل كنیم .
حضرت مى فرمود:
- روز قیامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گیرد؟
به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید: كیست ؟
حضرت جواب دادند:
كسى كه دیروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن!
زن گفت: خداوند از تو راضى شود و بین من و على بن ابیطالب خودش حكم كند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان مى پزى یا از كودكانت نگهدارى مى كنى؟
زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار!
زن آرد را خمیر نمود. امام على علیه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت. با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:
از خدا بخواهید كه على را ببخشد.

خمیر كه حاضر شد امیرمۆمنان علیه السلام تنور را هیزم كرد و شعله ور ساخت و چهره مبارك خود را نزدیك مى ‏آورد و به خود خطاب مى ‏كرد: یا على آتش دنیا را مى بینی چه سوزان است! بدان كه آتش آخرت بسیار سوزان ‏تر است.
در این میان یكى از زنان همسایه که امام را می شناخت، وارد شد و به مادر كودكان نهیب زد: واى بر تو! می دانى این آقا كیست؟! این پیشواى مسلمین و زمامدار كشور، على بن ابى طالب علیه السلام است .
زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت: یا امیرالمۆمنین! از شما خجالت مى كشم، مرا ببخش !
اما حضرت با تواضع و فروتنى زیادى فرمودند: شما ببخشید كه تا كنون مشكلات شما را حل نكرده بودم، از درگاه خدا بخواهید كه على را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد. (بحارالانوار، ج 41، ص 52)

[h=2]فرزندانم بیایند[/h] عصر خلافت امام على علیه السلام بود. مردى ایرانى از همدان و حلوان (شهرى نزدیك بغداد) مقدارى عسل و انجیر براى امیرالمۆمنین علیه السلام در كوفه آورد.
امام هماندم دستور داد كودكان یتیم را حاضر نمایند. كودكان یتیم را حاضر نمودند، آن حضرت سر مشكهاى عسل را در اختیار آنها قرار داد تا از آن عسل ها بخورند، سپس آن عسل را در میان ظرفها ریخت و بین مردم تقسیم نمود. به حضرت اعتراض كردند كه چرا اجازه مى دهید یتیمان خود از سرظرف ها بخورند؟ حضرت فرمود:
« ان الامام ابوالیتامى و انما العقتهم هذا برعایة الاباء ؛ امام پدر یتیمان است و باید به عنوان پدر به فرزندان خود اجازه چنین كارى را بدهد تا آنان احساس یتیمى نكنند. (بحارالانوار، ج 41، ص 123)

درباره یتیمان از خدا بترسید. مبادا كه گرسنه بمانند و در جمع و جامعه شما تباه شوند من از پیامبر خدا شنیدم كه مى فرمود: اگر كسى یتیمى را، تا آنجا كه بى نیاز شود، سرپرستى كند خداوند به پاداش این كار، بهشت را بر او واجب مى كند. چنانچه اگر كسى مال یتیم را بخورد، خداوند آتش را بر او واجب مى فرماید

[h=2]هم سیر و هم خندان[/h] قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانید تا سیر شدند.
سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند،
بچّه ها نیز چنان مى كردند و فراوان خندیدند.
سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشكل بود.
اوّل : آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كردید.
دوم : آنكه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید.
امام على علیه السّلام فرمود:
اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى كردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند و هم خندان. (شجره طوبى ص 407 ؛ دُرَرُ المطالب)

[h=2]مایه غبطه یاران[/h] آری این رفتار ولیّ خدا و امیر مسلمین است با یتیمان جامعه اش. او پدری مهربان بود که چنان محبتی بر آنان روا می داشت که دیگران بر آن غبطه می خوردند. چنانکه ابوالطفیل مى گوید: روزى دیدم على علیه السلام یتیمان را به حضور خود خواست، سپس چنان به یتیمان تفقد و مهربانى مى كرد و به آنها عسل مى خوراند كه بعضى از اصحابش تمنا مى كردند كه اى كاش ما نیز یتیم مى بودیم ] تا مورد توجه و لطف حضرت واقع مى شدیم[.(بحارالانوار، ج 41، ص 29)

[h=1]تاریخ، مبهوتِ فضائلی ناتمام[/h]


[/HR] چه می‌توان گفت در مدح شخصیتی كه مدح و منقبت بلندش در قرآن كریم آمده است. (1) سكوت معنی ‌دار فصحا و بلغا و علما و حكما و عرفا و اولیاء از ذكر مناقب امام امیرالمۆمنین علیه السلام، - برادر رسول خدا صلی الله علیه و له، همسر فاطمه زهرا علیهاالسلام ، داناترین مردم، كسی كه در خداشناسی و عبادت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله برترین شخصیت است - ، گویاتر از مدیحت ‌سرایی و ذكر فضائل و مناقب و مراتب رفیع و مقامات والا و حضور شكوهمند او در صحنه‌ های مختلف و معجزات شكار و عجائب زندگی اوست.


[/HR]
از این رو اعتراف به عجز در پیشگاه مقدس و با عظمت آن حضرت برای همگان بهتر است. سَروری كه رسول خدا صلی ‌الله علیه و آله در خطابی درباره ‌اش فرمود: «در وجود على فضایلى است كه اگر یكى از آنها در سایر مردم باشد كفایتشان كند.(2)
همو كه بعضی اصحاب همچون عمر بن خطاب در فراوانی فضائلش گفته ‌اند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ كس به اندازه امام علی(علیه السلام) به كسب فضایل نایل نیامده است، فضایل آن حضرت به اندازه‌ ای است كه هر كس به حقیقت آن برسد، او را به راه راست هدایت می‌كند و از گمراهی رهایی می ‌بخشد.(3)
و در جای دیگری خطاب به آن حضرت فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اگر نه این بود كه گروهى از یاران من درباره تو همان را مى گفتند كه نصاری درباره مسیح گفتند، همانا سخنى درباره تو مى گفتم كه بر هیچ گروهى عبور نكنى جز آنكه خاك پا و آب وضویت را براى تبرك و شفا برگیرند، ولى همین تو را بس كه تو از منى و من از تو. (4)
فضایل و مناقب امیرالمۆمنین على علیه السلام به اندازه ‌اى است كه یكى از بزرگان در پاسخ به سۆالى در مورد آن حضرت، گفت:
«چه بگویم درباره كسى كه دشمنانش از روى حسد و كینه، و دوستانش از ترس جان خود، مناقب او را مخفى كردند و در عین حال فضایل او عالم را پر كرده است».
گرچه بحث پیرامون شخصیت بزرگ مردى هم چون امیرمۆمنان علیه السلام كارى بس دشوار است، لكن در حد توان، نگاهى گذرا به زوایایى از وجود این نمونه كامل «خلیفة الله» خواهیم داشت تا از این رهگذر، بر معرفت خود نسبت به آن حضرت بیفزاییم. چرا که ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت كرده است كه فرمود:
«خداوند این مردم را عذاب نمی ‌كند مگر به خاطر گناه دانشمندان ایشان، آنها كه حق را كتمان كردند و فضایل علی و عترت طاهرین او را بیان نكردند. بدانید راه نمی ‌رود بر روی زمین بعد از پیغمبران و رسولان كسی كه مقامش برتر از شیعیان و دوستان علی باشد، آنهایی كه امر ولایت آن حضرت را ظاهر می ‌كنند و فضایل او را منتشر می ‌كنند، رحمت الهی سر تا پای وجود آنها را فرا می‌ گیرد و فرشتگان برای آنها استغفار می‌ كنند، و بدبختی به تمام معنا نصیب كسانی می ‌شود كه فضایل او را كتمان می ‌كنند و امر او را پنهان می ‌دارند چگونه می ‌خواهند در آتش پایداری كنند.(5)
آن سَرور اسوه‌ جانفشانی و در نصرت حق و اقامه عدل، یگانه و در اعلاء كلمة الله فوق العاده بود. با ضعفا ترّحم و با فقرا مواساتی عظیم داشت. از خدای متعال خوفی فراوان بر دل داشت. و افصح و ابلغ همگان بود و در خوراك و پوشاك و در تمامی احوال و افعال با عظمت بود

صفوانی در كتاب «محن» و كلینی در كتاب «كافی» روایت كرده‌ اند كه چون امیرالمومنین علیه السلام به شهادت رسیدند، پیرمردی گریه‌ كنان آمد در حالی كه می ‌گفت:
«امروز زنجیرهای نبوت پاره شد،»
تا ایستاد در اتاقی كه حضرت در آنجا مرغ روحش پرواز نموده بود و با دو دست خود دو بازوی دو طرف در را گرفت و گفت:
« خدا تو را رحمت كند، حقا كه اولین كسی بودی كه اسلام آوردی و پاك‌ترین آنها بودی از جهت ایمان، و یقینت از همه شدیدتر بود و خوفت از خدا نسبت به همه بیشتر، و طاعتت به پیغمبر خدا از همه فزون‌تر، و مناقبت و فضایلت از همه عالیتر، و سوابقت از همه زیادتر، و شباهتت به رسول خدا از جهت قوای طبیعی و اخلاق معنوی و از جهت علایم روحانی در چهره ‌ات و از جهت فضل و شرافت از همه بیشتر بود، و از جهت صدا از همه آرامتر بودی و از جهت استقامت از همه رفیع مرتبه‌تر بودی. سخنت از همه مقبول ‌تر و منطقت از همه صحیح ‌تر و قلبت از همه شجاع تر و كردارت از همه نیكوتر و یقینت از همه قوی تر بود. حفظ كردی آنچه را كه ضایع كردند و رعایت كردی آنچه را كه مهْمل گذاشتند و دامن همت به كمر زدی در وقتی كه آنها اجتماع كردند و نفس خود را بلند داشتی هنگامی كه آنها حرص زدند و توقف كردی در وقتی كه آنها بدعت نهادند و دادخواهی كردی نسبت به ظلم‌ هایی كه نمودند.
ای علی تو نسبت به كافران، عذاب سخت و مداوم بودی و نسبت به مومنان پناهگاه و ملجا و حصن. تو مانند كوهی عظیم و ثابت بودی كه تندبادهای اهواء و راء باطل و طوفان های سخت امیال و انكار مخالفین ابدا تكانی در تو به وجود نیاورد. نسبت به كودكان مانند پدر مهربان و نسبت به بیوه زنان چون شوهر رئوف بودی. بیت المال را به طور تساوی تقسیم كردی و در رعیت و توده‌ مردم به عدالت رفتار نمودی و آتش‌ های كفر و شرك و بیداد و تجاوز بر حقوق را خاموش كردی و بت ‌های ظاهر و باطن را در هم شكستی و ذلیل نمودی، و در مقام بندگی خداوند عزّ و جلّ قیام كردی ... »
و بسیار از این قبیل سخنان گفت و صفات عالیه‌ آن حضرت را بیان كرد و ناگهان ناپدید شد! مردم كه التفات كردند كسی را ندیدند و از حضرت امام حسن علیه السلام سوال كردند؟ فرمود: آن مرد پیر، حضرت خضر علیه السلام بود.(6)

صاحب این مفاخر عظیم را می ‌بینیم كه از خوف خدا چون مارگزیده به خود می ‌پیچد! بزرگ است خدایی كه چنین انسانی در مقابل عظمتش كُرنش می‌ كند و در مقابل جلال و جبروت و سلطنتش خود را كوچك می ‌داند و از كبریایی ‌اش خائف و ترسان است و در مقابل ذات پاكش به عجز و فقر اعتراف دارد.

آری، آن سَرور اسوه‌ جانفشانی و در نصرت حق و اقامه عدل، یگانه و در اعلاء كلمة الله فوق العاده بود. با ضعفا ترّحم و با فقرا مواساتی عظیم داشت. از خدای متعال خوفی فراوان بر دل داشت. و افصح و ابلغ همگان بود و در خوراك و پوشاك و در تمامی احوال و افعال با عظمت بود. فضایل آن حضرت به گونه‌ اى است كه نه تنها شیعیان، بلكه پیروان مذاهب و ادیان مختلف درباره آن به بحث و بررسى پرداخته و در این زمینه كتاب‌هاى فراوانى به رشته تحریر در آورده و قصاید و غزلیاتى زیبا سروده اند. شاید در طول تاریخ، فردى دیگر را نتوان یافت كه مانند امیرالمۆمنین علیه السلام از چنین محبوبیتى در میان ادیان، فِرَق و ملل گوناگون برخوردار باشد.

آن حضرت، بزرگترین نشانه خدای متعال و علم و قدرت و سائر صفات برجسته اوست و در عالم امكان مانندی جز پسر عمش رسول خدا صلی الله علیه و آله ندارد. اوست ممسوس در ذات حق، و بسیار گریان از خشیت الهی و مجاهد در راه خدا. اوست صراط مستقیم و عروة الوثقی و حبل الله متین، و میزان اعمال، و تقسیم‌گر بهشت و دوزخ، و دست باز خداوندی و دیده‌ی بینای حق و حجت بالغه ‌اش.
و از سوی دیگر صاحب این مفاخر عظیم را می ‌بینیم كه از خوف خدا چون مارگزیده به خود می ‌پیچد! بزرگ است خدایی كه چنین انسانی در مقابل عظمتش كُرنش می‌ كند و در مقابل جلال و جبروت و سلطنتش خود را كوچك می ‌داند و از كبریایی ‌اش خائف و ترسان است و در مقابل ذات پاكش به عجز و فقر اعتراف دارد. و بلند مرتبه است خدای عظیم، فریننده چنین انسانی و ودیعت گذارنده این عظمت‌ها و كمالات در این فریننده.
از این رو آنچه ما درباره امیرالمۆمنین و مولی الموحدین آوردیم چون قطره ‌ای است در مقابل دریا و ذره ‌ای است در مقابل خورشید. پس عقول جهانیان و زبان ستایش‌گران، كوچك‌تر و نارساتر از آن است كه حق این امام همام را ادا كند. چرا که
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ای ابا الحسن! اگر دریاها مركب، درختان جنگلها قلم، انسانها نویسنده و جنیان حسابگر شوند نمی‌توانند فضایل تو را بشمارند.(7)

كتاب فضل تو را بحر كافی نیست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
پی نوشت:
1) علماى اهل تسنن از ابن عباس نقل كرده‌اند كه 300 یه در شأن امیرالمۆمنین على علیه السلام نازل شده است. همچنین از «مجاهد» كه یكى از بزرگان، علما و مفسران اهل سنّت در قرن اول است، نقل شده است كه 70 یه در شأن امیرالمۆمنین علیه السلام نازل شده است كه هیچ كس در ن یات با ن حضرت شریك نیست: « لَمْ یُشَارِكْهُ فِیهِ أَحَدٌ ».
2) نصایح، ص 340.
3) فضایل الخمسه من الصحاح السته، ج 1، ص 167.
4) مناقب خوارزمى، ص 96. بحارالانوار، ج 40، ص 105.
5) مشارق الانوار، ص 17.
6) امام شناسی، علامه طهرانی، ج 4، ص 73، به نقل از مناقب ابن شهر شوب ج 1 ص 481.
7) كشف الغمة، اربلی ج 1، ص 111، استربادی در تاویل الیات، ج 2، ص 888.

[h=1]دلواپسیِ کودکان[/h]

دور شمع پیکرت، گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت
از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت
تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی بر سرت
حیف شد، از آن همه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر مانده روی دست دخترت
کاش می مردم نمیدیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دُلدل سوار خیبرت
خلوت شب های سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت
شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت
با شمایی که امیر کوفه اید این گونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت
می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت

[h=1]اشک خدا[/h]

آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابرها بپرسید از گفته و شنیده
مى‏رفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب
چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده
تکبیر گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر رکوع خم شد با قامتى خمیده
برخاست از رکوع و آرام رفت سجده
اشک خداست این که روى زمین چکیده
تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبیح
محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده
او سجده کرد امّا سر بر نداشت دیگر
سجده به این طویلى مسجد به خود ندیده
کعبه شکست برداشت امّا نه بهر میلاد
نزدیک شد زمان دیدار یک شهیده

[h=1]شمـع راه[/h]

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بی‌ صدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید هم‌ چو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بی ‌نگهان اشتباه بود
هم ‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او می‌چکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

[h=1]آورده‌اند که ...[/h]


[/HR] بر صاحبان خرد، پوشیده نیست كه طبع انسانى را به داستان و سرگذشت دیگران رغبتى بسزاست. از این غریزه مى توان براى عبرت گرفتن و بیدار شدن دلها از خواب غفلت نهایت استفاده را نمود و بدون اینكه به تحریف و جعل داستانهاى دروغى احتیاجى باشد از سرگذشت پیشینیان و دیگران اندرز گرفت، چنانکه خالق یکتا در کتاب آسمانی خود به آن توصیه می فرماید: « لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولىِ اْلاَلْبابِ »(یوسف: 11).


[/HR] [h=2]دربی که گشوده شد[/h]
آیة الله سیّد عبدالحسین دستغیب می گوید: در اوقات مجاورت حقیر در نجف اشرف در ماه محرم ، سال 1358 از طرف حكومت عراق اكیدا از سینه زدن و بیرون آمدن دستجات منع شده بود، شب عاشورا براى اینكه در حرم مطهر و صحن شریف سینه زنى نشود از طرف حكومت اول شب درهاى حرم و رواق را قفل كردند و همچنین درهاى صحن را و آخرین درى كه مشغول بستن آن شدند در قبله بود و یك لنگه آن را بسته بودند كه ناگاه جمعیت دسته سینه زن هجوم آورده وارد صحن شده و رو به حرم مطهر آوردند درها را بسته دیدند در همان ایوان مشغول عزادارى و سینه زنى شدند.
ناگاه عده اى شورطى با رئیس آنها آمده و آن رئیس با چكمه اى كه بپا داشت در ایوان آمده و بعضى را مى زد و امر كرد آنها را بگیرند، سینه زنها بر او هجوم آوردند و او را بلند كرده و در صحن انداختند و سخت او را مجروح و ناتوان ساختند و چون دیدند ممكن است قواى دولتى تلافى كنند و بالاخره مزاحمشان شود، با كمال التجا و شكستگى خاطر، همه متوجه در بسته حرم شده و به سینه مى زدند و مى گفتند « یا عَلى فُكّ الْبابَ » (ای علی! در را باز کن) ما عزادار فرزندت هستیم .
پس در یك لحظه، تمام درهاى حرم و رواق و صحن گشوده گردید و بعضى موثقین كه مشاهده كرده بودند براى حقیر نقل كردند كه میلهاى آهنین كه بین درها و دیوار بود وسط آنها بریده شده بود. سینه زنان وارد حرم مطهر مى شوند سایر نجفى ها كه با خبر مى شوند همه در صحن و حرم جمع مى شوند و شورطى ها پنهان مى گردند. موضوع را به بغداد گزارش مى دهند. دستور داده مى شود كه مزاحم آنها نشوید.
در آن سال در نجف و كربلا بیش از سالهاى گذشته اقامه عزا شد و این معجزه باهره را شعرا در اشعار خود نقل نموده و منتشر ساختند. از آن جمله یكى از فضلاى عرب اشعار یكى از ایشان را بر لوحى نوشته و به دیوار حرم مطهر چسبانده بود . و چنانچه در یکی از این اشعار اشاره شده، براستى اگر این عنایت از طرف آن حضرت نشده بود، فتنه عظیمى برپا مى شد و خونها ریخته مى گردید.
[h=2]به عهدت وفا کن[/h] از على بن مظفر نقل است كه گفت : از براى من در مزرعه اى سهمى بود، پس غاصبى آن سهم را غصب كرد.
پس به حرم حضرت على علیه السلام رفتم و به آن حضرت از غاصب شكایت كردم و گفتم : یا امیرالمۆ منین! اگر سهم من برگردد به من، این مجلس را تعمیر مى كنم.(مراد از مجلس حرم مطهر امام على علیه السلام است كه محل جلوس اهل ایمان و قرائت و سلام و ذكر است). پس سهم من از آن مزرعه به من برگردانیده شد و غافل شدم از آن عهدى كه با آن حضرت كرده بودم. پس شبى در خواب دیدم كه حضرت در گوشه اى از حرم شریف ایستاده بود، پیش من آمد و دست مرا گرفت و آورد نزدیك باب الوداع و فرمود: یوفون بالنذر (به عهد خود وفا می كنند). عرض كردم : حباً و كرامتاً یا امیرالمۆ منین . چون صبح شد به تعمیر آن حرم شریف مشغول شدم.
وقتى نادرشاه گنبد حرم مطهر حرم حضرت امیر علیه السلام را تذهیب نمود از وى پرسیدند كه بالاى قبه مقدسه چه نقش كنیم؟ نادرشاه فورا گفت : «یدالله فوق ایدیهم»

[h=2]تابش نور ایمان[/h] از شیخ حسن بن حسین بن طحال المقدادى نقل است از پدرش از جدش ‍ (گویا جدّ او كلیددار حرم علوى بوده است) كه گفت : شخصى خوش قیافه و خوش لباس نزد من آمد و دو دینار به من داد و از من تقاضا كرد كه شب مرا در حرم بگذار و درب را ببند.
آن پول را گرفتم و او را در حرم گذارده درب را بستم، چون به خواب رفتم امیرالمۆ منین علیه السلام را در خواب دیدم كه به من فرمود: این نصرانى را از حرم من بیرون كن .
پس وقتى از خواب بلند شدم طنابى با خود برداشته و انداختم برگردن آن مرد نصرانى و به او گفتم : از حرم حضرت امیر علیه السلام بیرون بیا، تو به دو دینار با من خدعه كردى و حال اینكه تو نصرانى هستى . آن مرد گفت : من نصرانى نیستم . گفتم : بله تو نصرانى هستى، امیرالمۆ منین علیه السلام را در خواب دیدم كه دستور فرمود تو را از حرم بیرون كنم كه نصرانى هستى .
در این هنگام (از بركات انوار ضریح مطهر شاه ولایت على بن ابیطالب علیه السلام نور اسلام در قلب آن نصرانى تابش كرد) آن مرد نصرانى به كلیددار گفت : دست خود را بگشا تا بر دست تو مسلمان شوم .
اشهد ان لااله الاالله و ان محمدا رسول الله و ان علیا ولى الله .
آن گاه گفت : به خدا قسم احدى در خروج من از شام آگاه نبود و احدى از اهل عراق و اسلام مرا نمى شناخت و اسلام او نیكو شد.
[h=2]
خرجی معاش از مولای بینوایان[/h] عالم متقى مرحوم حاج میرزا محمد صدر بوشهرى نقل فرمود: هنگامى كه پدرم مرحوم حاج شیخ محمدعلى از نجف اشرف به هندوستان مسافرتى نمود، من و برادرم شیخ احمد در سن شش هفت سالگى بودیم، اتفاقا سفر پدرم طولانى شد به طورى كه آن مبلغى كه براى مخارج به مادر ما سپرده بود تمام شد و ما بیچاره شدیم. طرف عصر از گرسنگى گریه مى كردیم و به مادر خود مى چسبیدیم، پس ‍ مادرم به من و برادرم گفت : وضو بگیرید و لباس ما را طاهر نمود و ما را از خانه بیرون آورد تا وارد صحن مقدس شدیم، مادرم گفت : من در ایوان مى نشینم شما هم به حرم بروید و به حضرت امیر علیه السلام بگویید: پدر ما نیست و ما امشب گرسنه ایم و از حضرت خرجى بگیرید و بیاورید تا براى شما شام را مهیا كنم .
ما وارد حرم شدیم و سر به ضریح گذاشته عرض كردیم : پدر ما نیست و ما گرسنه هستیم دست خود را داخل ضریح نموده گفتیم : خرجى بدهید تا مادرمان شام تدارك كند.
مقدارى گذشت اذان مغرب را گفتند و صداى قد قامت الصلوة شنیدم، من به برادرم گفتم حضرت امیر علیه السلام مى خواهند نماز بخوانند (به خیال بچگى گفتم حضرت نماز جماعت مى خوانند) پس ‍ گوشه اى از حرم نشستیم و منتظر تمام شدن نماز شدیم.
كمتر از ساعتى كه گذشت شخصى مقابل ما ایستاد و كیسه پولى به من داد و فرمود: به مادرت بده و بگو تا پدر شما از مسافرت بیاید هر چه لازم داشتید به فلان محل (بنده فراموش كرده ام نام محلى را كه حواله فرمودند) مراجعه كن .
مسافرت پدرم چند ماه طول كشید و در این مدت به بهترین وجهى مانند اعیان و اشراف زادگان نجف معیشت ما اداره مى شد تا پدرم از مسافرت برگشت .
[h=2]دست خدا بالای دستها[/h] وقتى نادرشاه گنبد حرم مطهر حرم حضرت امیر علیه السلام را تذهیب نمود از وى پرسیدند كه بالاى قبه مقدسه چه نقش كنیم ؟ نادرشاه فورا گفت : « یدالله فوق ایدیهم » . فرداى آن روز وزیر نادر، میرزا مهدى خان گفت : نادر سواد ندارد و این كلام به دلش الهام شده است. اگر قبول ندارید بروید مجددا سۆال كنید. لذا آمدند و پرسیدند: در بالاى قبه مقدسه چه فرمودید نقش كنیم؟ گفت : همان سخن كه دیروز گفتم .

[h=1]قضاوت مولا درباره مرد طمعکار[/h]


[/HR] سرور روسفیدان عالم و برادر رسول خدا، علی مرتضی، صلوات الله علیه داناترین شخص در میان مسلمانان بود. بعضی از قضاوتهایی که خود آن حضرت انجام داده اند در کتابها ثبت شده است. در اینجا درباره یکی از این قضاوتها دقت می کنیم اما از نحوه رفتار آن امیر کلام، درسهای فراوان دیگری هم می گیریم. حادثه ای که در اینجا آمده است در زمان خلافت خود ایشان رخ داده است.
[/HR]
این ماجرا و نحوه قضاوت امیرالمومنین علیه السلام را از کتاب «نگاهی به زندگی دوازده امام، تألیف علامه حلی، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی» نقل می کنیم.

دو مرد در مسافرت با هم رفیق شدند. هنگام ظهر در محلی نشستند تا غذا بخورند. یکی از آنان 5 گرده نان و دیگری 3 گرده از سفره خود بیرون آوردند. در آن هنگام مردی از آنجا عبور میکرد و او را نیز دعوت به خوردن غذا کردند. او نیز کنار سفره آنان نشست و سه نفری نانها را خوردند.
مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظی 8 درهم به آنها داد و گفت: « این هشت درهم را در عوض آنچه خوردم به شما دادم» و از آنجا رفت. آن دو نفر در تقسیم آن پول نزاع کردند. صاحب 3 گرده نان می گفت: نصف آن مال من است و نصف آن مال تو، ولی صاحب 5 نان می گفت: 5 درهم آن مال من است و 3 درهم آن مال توست.
داوری را به علی علیه السلام واگذار نمودند. آن حضرت به آنها فرمود: نزاع در اینگونه امور از فرو مایگی است. مصالحه بهتر است. بروید و مصالحه کنید. صاحب 3 نان گفت: من راضی نمی شوم جز به آنچه حقیقت است و این که در این باره قضاوت به حق کنی.
امیر مۆمنان فرمود: اکنون که تو حاضر به سازش نیستی و حقیقت را می خواهی بدان که حق تو از آن 8 درهم، یک درهم است.

عزت و ارزشی که هر کس برای خود حفظ می کند بسیار گرانبار تر است از یکی دو گرده نان که بر سر آن لازم باشد به خصومت و مجادله مشغول شود. مۆمنان کرامت دارند و درباره مسائلی چنین پیش پاافتاده خود را کوچک نمی کنند

او گفت: سبحان الله ! چطور حقیقت اینگونه است؟!
حضرت علی علیه السلام فرمود: اکنون بشنو تا توضیح دهم. آیا تو صاحب 3 نان نبودی؟
- چرا. من صاحب 3 نان بودم.
- رفیق تو صاحب 5 نان نبود؟
- آری.
- بنابراین این 8 نان، 24 قسمت می شود. تو 8 قسمت نانها را خورده ای و رفیق تو نیز 8 قسمت را خورده و میهمان نیز 8 قسمت را خورده است و چون آن میهمان 8 درهم به شما دونفر داده است، 7 درهم آن مال رفیق تو (صاحب 5 نان) است و یک درهم آن مال تو (صاحب 3 نان)است.(1)
از این قضاوت امیرالمۆمنین علیه السلام درسهای زیادی به ما می دهد:

نکته اول - آن است کهجانشین حقیقی پیامبر، امام علی علیه السلام درباره حکم این مسأله مانند همه مسائل دیگر آگاه بودند، همانطور که پیامبر سالها پیش او را در بین اطرافیان خود اینگونه ستوده اند: خوش قضاوت ترین شما، علی (علیه السلام) است.
نکته دوم- آنکه امیرالمۆمنین علیه السلام قبل از اعلام حکم قضاوتی خود، هر دو طرف را به مصالحه و سازش با یکدیگر فراخواندند. البته این سازش اجباری نبود اما مولای ما می پسندد که کارها قبل از آنکه به طریقه قانونی و توسط قاضی حل و فصل شود، با سازش بین طرفین حل شود، همانطور که در قرآن صلح را بهتر می داند: الصلح خیر
نکته سوم- همانطور که اینجا خواندیم، علی مرتضی علیه السلام فرموده اند که نزاع در اینگونه امور از فرو مایگی است. به عبارت دیگر عزت و ارزشی که هر کس برای خود حفظ می کند بسیار گرانبار تر است از یکی دو گرده نان که بر سر آن لازم باشد به خصومت و مجادله مشغول شود. مۆمنان کرامت دارند و درباره مسائلی چنین پیش پاافتاده خود را کوچک نمی کنند.

امیرالمۆمنین علیه السلام قبل از اعلام حکم قضاوتی خود، هر دو طرف را به مصالحه و سازش با یکدیگر فراخواندند. البته این سازش اجباری نبود اما مولای ما می پسندد که کارها قبل از آنکه به طریقه قانونی و توسط قاضی حل و فصل شود، با سازش بین طرفین حل شود

نکته چهارم – آن شخص که در واقع حقش یک درهم بیشتر نبود به سه درهمی که نصیبش شده بود راضی نبود، چون خیال می کرد حقش پایمال شده است. شخص دیگر از او بزرگوارانه تر برخورد کرد اما شخص دوم هم اگر به چهار درهم راضی می شد برایش بهتر بود تا آنکه بر سر مسأله ای به این پیش پا افتادگی بخواهد اصرار کند. علت آن است که همانطور که رسول خدا فرمودند علی با حق است و حق با علی است؛ پس اگر توصیه مولای خود را قبول کرده بود برایش از آن چند درهمی که به دست آورد سودمندتر بود.
نکته پنجم – توصیه امیرالمۆمنین علیه السلام به مصالحه هرگز اجباری نبود، همانطور که آنان قبول نکردند و تقاضا کردند که آن حضرت درباره شان حکم قضاوتی دهد. می آموزیم که قبل از اینکه درباره مسأله ای آگاهی کامل نداریم دست به قضاوت نزنیم اما قبل از بیان نظر خود همیشه هر دو طرف را به مصالحه دعوت کنیم.
نکته ششم- حل کردن این مسأله از لحاظ ریاضی هم جالب است. سه نفر با هم هشت نان را خورده اند. اگر هر نان را در ذهن خود به سه تکه تقسیم کنیم، 24 تکه به دست می آید و به هر نفر هشت تکه نان می رسد یعنی دو نان کامل و دو سوم یک نان. در اینصورت واضح می شود که دارنده سه نان تنها یک تکه از مال خود را به شخص دیگر داده و آنکه از ابتدا پنج نان داشته، دو نان و یک تکه داده. بنابراین اگر بخواهیم هشت درهم را میان آن دو نفر تقسیم کنیم، عادلانه آن است که به صاحب پنج نان، هفت درهم بدهیم اما به صاحب سه نان که تنها یک تکه اش به شخص سوم رسیده است تنها یک درهم بدهیم.

[h=1]دو نوع شیعه در پایتخت کشور امیرمومنان[/h]


[/HR] بیست و یکم ماه رمضان روزی است که مسلمانها را در فراغ شخصی به ماتم نشاند که بهترین مردمان و به تعبیر پیامبر صلی الله علیه و آله پدر امت بود. در اینجا قصد داریم تنها پیرامون دوستداران آن حضرت – و نه دشمنان – قدری بیشتر بیندیشیم تا نشان دهیم که دوستداران سید اوصیاء همگی مثل هم نبودند. آنها را به دو گروه تقسیم نموده ایم و در انتها سوالی اساسی و مهم از خود می پرسیم.
[/HR]
شهادت امیر المومنین مردم کوفه را بسیار غمگین کرد. این دوستداران حضرت را می توانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
[h=2]دسته اول[/h] کسانی که وصف عدالت و علم او را شنیده اند. اینان کسانی بودند که یا از زبان پیامبر و صحابه ایشان درباره خصوصیات والای ایشان شنیده بودند و در دوران پنج ساله حکومت، از نزدیک علم و تقوا و شجاعت و عدالت آن حضرت را دیدند:
فرمانروایی که با وجود در اختیار داشتن اموال حکومتی و نیز دارایی های فراوان شخصی، در لباس و خوراکش در سطحی معادل فقیرترین مردم کشور زندگی می کند تا فقیران کشورش آشفته نشوند (1) و اموال شخصی خود را در راه خدا انفاق می کند. (2)
دانایی که خود به مردم سفارش می کند که اگر پاسخ سوال کسی را نمی دانستند، از گفتن «نمی دانم» خجالت نکشند(3) اما خود هیچگاه در مسأله ای درمانده نشده است؛ بلکه برعکس فرموده است: «قبل از آنکه از دستم بدهید از من سوال کنید»(4)
خلیفه ای که بر خلاف دو خلیفه قبل، هنگام تقسیم بیت المال، ارزشهای معنوی را در حساب و کتابهای مادی داخل نمی کند به پیشتازان اسلام سهم بیشتری نمی دهد و بین عرب و عجم هیچ فرقی نمی گذارد. و در راه خدا سیاه و سفید و فارس و عرب و ترک و ... برای او مساوی است.(5)
در تعیین استانداران دقت می کند و همه اعمال آنها را از طریق نمایندگان مخفی خود در شهرها کنترل می کند و در صورت ظلم، بدون ملاحظه با آنها برخورد قاطع می کند.(6)

برای کسانی که چنین شناختی درباره امام علی علیه السلام دارند، فرقی نمی کند که امامشان در جنگ باشد یا در صلح؛ در حکومت باشد یا در خانه نشینی مظلومانه؛ مردم به او توجه داشته باشند یا نداشته باشند

پارساترین مردم است و بسیار مردم را اندرز می دهد اما محال است مرد را به کاری توصیه کند اما خود قبلا آن را انجام نداده باشد و محال است مردم را از کاری باز دارد در حالیکه خود را از آن باز نداشته باشد.(7)
مخالفانش تا زمانی که به مردم آسیب نرسانده باشند، آزادند. در برابر تهمتها و جسارتهای آنها صبر خود را از دست نمی دهد و حقوقشان را از بیت‌المال قطع نمی کند. تنها با برهان روشن پاسخشان را می‌دهد و بسیار آنها را موعظه می‌کند.(8)
در موضوع قضاوت و حقوق مردم و نیز حدود شرعی از هیچکس ترسی ندارد و همه مردم حتی عزیزترین عزیزانش را مافوق قانون و شرع قرار نمی دهد و در این باره جدی است.(9)
هر کدام از این خصوصیتها آنقدر والاست که بعید است کسی بتواند به آن برسد؛ چه آنکه کسی بتواند همه آنها را با هم داشته باشد. بسیاری از مردم کوفه به این دلایل دلبسته به حضرت ابا الحسن علیه السلام بودند. بعد از شهادت حضرت، آنان با شایسته ترین کسی که یافتند یعنی امام حسن بن علی علیهما السلام بیعت کردند.
[h=2]
دسته دوم[/h] کسانی که امیرالمۆمنین علیه السلام را نه تنها بخاطر مشاهده کارهای شگفت آور، علم حیرت آور، ایمان بی کران و شجاعت و عدالت او دوست می داشتند، بلکه آن حضرت را دارای حق ولایت می دانستند. ولایتی که در اصل مخصوص خدا و پیامبر است و در امتداد، به امام علی علیه السلام می رسد. ولایتی که هر مسلمان او را برای رسول خدا و برای هر کس که جانشین او در نزد خدا باشد، ثابت می داند.
برای این عده مهم نیست که آن حضرت در جنگ باشد یا در صلح؛ حاکم باشد یا مشاور؛ در خانه باشد یا در وسط اجتماع. آنان شناخت دیگری از امام علی علیه السلام دارند. برای آنان:
امام علی علیه السلام دارای همه مقامهای پیامبر صلی الله علیه و آله – بجز مقام نبوت – است. آنها امام علی علیه السلام را تلاوت کننده و مفسر کننده حقیقی کتاب خدا، وزیر پیامبر، جانشین پیامبر و حتی جان پیامبرمی دانستند. (10)
در نظر آنها ایشان شنونده صدای وحیی که بر پیامبر نازل می شده است بوده است. قرآن، همه علم کتاب را نزد او می داند و به صداقتش و معصوم بودنش از گناهان شهادت داده است؛ او کسی است که هیچگاه قرآن از او جدا نمی شود بنابراین اعمال و افکار و احساسات او عینا مطابق قرآن است. کسی که دوستدارانش را خدا دوست می دارد و دشمنانش را خدا دشمن می دارد. کسی که همیشه بر حق است و حق بر مدار او می گردد. کسی که پیوستن به او در کنار قرآن، تضمین نجات دارد. کسی که شاهد اعمال مردم است. کسی که پیروی عاشقانه از او تفسیر لا اله الا الله است. (11)

خلیفه ای که بر خلاف دو خلیفه قبل، هنگام تقسیم بیت المال، ارزشهای معنوی را در حساب و کتابهای مادی داخل نمی کند به پیشتازان اسلام سهم بیشتری نمی دهد و بین عرب و عجم هیچ فرقی نمی گذارد. و در راه خدا سیاه و سفید و فارس و عرب و ترک و ... برای او مساوی است

برای کسانی که چنین شناختی درباره امام علی علیه السلام دارند، فرقی نمی کند که امامشان در جنگ باشد یا در صلح؛ در حکومت باشد یا در خانه نشینی مظلومانه؛ مردم به او توجه داشته باشند یا نداشته باشند.
این افراد هم بعد از شهادت امیرالمۆمنین علیه السلام به سراغ آقای جوانان اهل بهشت، امام حسن مجتبی علیه السلام رفتند و با او بیعت کردند؛ اما نه به عنوان حاکم سیاسی بلکه به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و دارای خصوصیتهای پدر عالی مقامش، علی مرتضی علیه السلام که حاکمیت سیاسی جزء کوچکی از آن است.
مدتی بعد که آن حضرت مجبور به صلح با معاویه و واگذار کردن حکومت به او شدند، این عده تأسف خوردند، اما تأسف آنها بخاطر مظلومیت امام زمانشان و محرومیت جامعه از چنان حاکمی بود و در نگاه آنها بعد از این حوادث، مقام خلافت الهی و جانشینی پیامبر و علم و عقل کل امام مجتبی علیه السلام کوچکترین خدشه ای پیدا نکرد.
* * *
هر دو دسته از دوستداران امیرالمۆمنین علیه السلام بودند و در تاریخ به نام شیعیان آن حضرت نامیده می شوند و هر دو گروه با حسن بن علی علیهماالسلام بیعت کردند. افراد دسته دوم بسیار کم تعدادند و افراد دسته اول چند هزار برابر بیشتر از دسته دوم بودند.
ما جزو دوستان امام علی علیه السلام هستیم. سوال مهمی که جا دارد از خود بپرسیم این است که اگر در آن دوران در کوفه بودیم جزو کدام دسته قرار داشتیم؟ اکثریت یا اقلیت؟
الان چگونه اعتقادی به امام زمان علیه السلام داریم؟ به سبک دسته اول می اندیشیم یا دسته دوم؟
آماده هستیم خدا پایداری ما را در راه پیامبر و آل پیامبر علیهم السلام امتحان کند؟

پی نوشت:
1. نهج البلاغه، کلام 209
2. کافی، ج6، باب التجمل و اظهار النعمة، حدیث 8
3. نهج البلاغه، کلمه قصار 82
4. نهج البلاغه، کلام 189
5. نهج البلاغه، کلام 126
6. نهج البلاغه، نامه های 43و45و63
7. نهج البلاغه، خطبه 175
8. جاذبه و دافعه علی علیه السلام، شهید مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص311
9. بحارالانوار، ج21، ص373
10. منابع مربوط به این پاراگراف به طور یکجا تحت شماره 11 آمده است
11. حدیث منزلت، کافی، ج8، ص107 و منابع فراوان دیگر؛ بحارالانوار، ج53، ص 171؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص371؛ آیه مباهله: آل عمران، آیه 61؛ نهج البلاغه، خطبه قاصعه(192)، ص300؛ سوره رعد، آیه 43؛ آیه تطهیر: سوره احزاب، آیه 33؛ حدیث ثقلین: انی تارک ... لن یفترقا؛ اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛ فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون: سوره توبه، آیه 94؛ کلمة لا اله الا الله حصنی ... . در کنار «ولایة علی بن ابی طالب حصنی»

[h=1]شب قدر در ادیان گذشته و دوران فترت[/h]
در اینکه شب قدر در امت های پیشین نیز بوده است ، در میان مفسران اختلاف است: برخی معتقدند که شب قدر اختصاص به امت اسلام دارد و در امت های گذشته نبوده است و عده ای این نظریه را قبول ندارند و نظرشان این است که شب قدر در بین ملل گذشته نیز بوده است.
گروهی که معتقدند شب قدر در امت های پیشین نبوده است، به روایاتی استناد کرده اند که شب قدر از مواهب الهی بر امت اسلامی می باشد مانند شأن نزول آیه شریفه (خیر من الف شهر) (سوره قدر ، آیه 3) ، که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: ان اللَّه وهب لامتی لیلة القدر لم یعطها من کان قبلهم؛ خداوند به امت من شب قدر را بخشیده و احدی از امت های پیشین از این موهبت برخوردار نبودند"

خداوند شب قدر را در ابتدای خلقت دنیا آفرید و در آن شب نخستین پیغمبر و نخستین وصیی که باید باشد (آدم و شیث را) آفرید و حکم فرمود که در هر سالی، شبی باشد که در آن شب تفسیر و بیان امور تا چنان شبی در سال آینده فرود آید

اما دلایل کسانی که معتقدند شب قدر اختصاص به امت اسلامی ندارد ، آنکه این عده از مفسران از ظاهر برخی از آیات مانند "تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْر" (سوره قدر ، آیه 4) و "فیها یفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیم" ( سوره دخان ، آیه 4) استفاده کرده اند که شب قدر اختصاص به امت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ندارد؛ زیرا "تنزل" و "یفرق" هر دو با صیغه مضارع آمده اند و دلالت بر استمرار می کنند. و همچنین تعبیر به جمله اسمیه "سَلامٌ هِی حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ" (سوره قدر ، آیه 5) که نشانه دوام است نیز گواه بر این معنی است. شب قدر خصائص دیگری دارد که منحصر به امت آخر الزمان نیست. بلکه برای هر دوره ای لازم است. مثل مقدر شدن سرنوشت بندگان، یا نزول فرشتگان بر حجت الهی، از این رو در احادیث به این نکته اشاره شده است که شب قدر از ابتدای خلقت وجود داشته است:
امام جواد علیه السلام می فرماید: خداى- جل ذكره- شب قدر را در ابتداى خلقت دنیا آفرید و در آن شب نخستین پیغمبر و نخستین وصیى كه باید باشد (آدم و شیث را) آفرید [وجود آنها را مقدر ساخت‏] و حكم فرمود كه در هر سالى شبى باشد كه در آن شب تفسیر و بیان امور تا چنان شبى در سال آینده فرود آید، هر كه آن شب را انكار كند، علم خداى عز و جل را رد كرده، زیرا پیغمبران و رسولان و محدثان جز به وسیله حجتى كه درآن شب به آنها می رسد با حجتى كه جبرئیل علیه السلام (در غیر آن شب) براى آنها مى ‏آورد ، قائم نشوند و به پا نایستند (زیرا برنامه رهبرى خلق و علم بدون اختلاف را در آن شب بدست مى ‏آورند)
ممکن است روایاتی که دلالت دارد شب قدر اختصاص به امت اسلام دارد، مقصود این باشد که در امت های پیشین، اگر چه شب قدر وجود داشته است ولی اعلان رسمی که مردم از آن آگاهی پیدا کنند نمی شده است.

از جمله دلایلی که این گروه در مورد وجود شب قدر در امت‌ های گذشته می آورند آنکه منزلگاه فرشتگان در زمان فترت (فاصله زمانی پس از حضرت عیسی (علیه السلام) تا زمان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)) نیز حجت خدا است؛ زیرا به ادله عقلی و نقلی، زمین در هیچ زمانی حتی در دوران فترت خالی از حجت خدا (پیامبر یا وصی او) نبوده است. و دوران فترت به معنای خالی بودن زمین از حجت خدا در این مدت زمان نیست بلکه به معنای نبودن رسول و پیامبر در این فاصله شش صد سال است. بی تردید اوصیاء و جانشین های حضرت عیسی (علیه السلام) حجت خدا بر روی زمین بودند.
خدای متعال در سوره «مائده» می فرماید: «اى اهل کتاب! پیامبر ما به سوى شما آمد تا در عصرى که میان پیامبران الهى فترت و فاصله اى واقع شده، حقایق را براى شما بیان کند، مبادا بگوئید از طرف خدا بشارت دهنده و بیم دهنده به سوى ما نیامد». از فاصله حدود ششصد سال بین حضرت مسیح (علیه السلام) تا حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) به دوران فترت یاد می شود.
همان گونه که از آیه یاد شده فهمیده می شود در این فاصله رسول و پیامبری نبوده است. اما باید توجه داشت که نیامدن پیامبر دلیل بر نبودن حجت خدا در روی زمین و قطع ارتباط انسان با خدا نیست. بلکه زمین هیچ وقت از حجت خدا خالی نمی شود.

حجت خدا ممکن است نبی باشد و یا وصی او ؛ زیرا هر پیامبری وصی داشته است. اهل تشیع و تسنن روایت کرده اند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «هر پیامبری وصیٌ دارد». از این رو شیعه بر این باور است که در هر زمانی خداوند حجتی در عالم دارد که او واسطه فیض خدا و حافظ دین او و مرجع علمی مردم است. بر این اساس می ‌توان گفت: نزول فرشتگان در شب قدر در دوران فترت بر حجت خدا یعنی وصی حضرت عیسی (علیه السلام)، بوده است

امام علی (علیه السلام) در سخنی به کمیل می فرماید: آری، روی زمین هرگز از کسی که قیام به حجت الهی کند، خالی نخواهد ماند، خواه آشکار و مشهور باشد، یا پنهان و ناشناخته، برای اینکه احکام، دستورات، دلائل و نشانه های خداوند از میان نرود... خداوند به وسیله آن ‌ها دلائل و نشانه های خود را حفظ می کند تا به افرادی همانند خود بسپارند و بذر آن را در دل‌ های کسانی شبیه خود بیفشانند...». از این رو معتقدیم که نخستین انسان حجت خدا بود و آخرین انسان نیز حجت خدا خواهد بود. بی تردید دردوران فترت ؛ یعنی فاصله زمانی پس از حضرت عیسی (علیه السلام) تا زمان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) حجت خدا وجود داشته است.
در روایتی امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «همانا در هیچ عصر و زمانی زمین از حجت خدا بر خلق خالی نمی شود». هر چند که ممکن است ما از نام و مشخصات آنها بی خبر باشیم همان گونه که از 124 هزار پیامبر تنها نام عده محدودی از آنان را می دانیم.
از سوی دیگر حجت خدا ممکن است نبی باشد و یا وصی او؛ زیرا هر پیامبری وصی داشته است. اهل تشیع و تسنن روایت کرده اند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «هر پیامبری وصیٌ دارد».
از این رو شیعه بر این باور است که در هر زمانی خداوند حجتی در عالم دارد که او واسطه فیض خدا و حافظ دین او و مرجع علمی مردم است. بر این اساس می ‌توان گفت: نزول فرشتگان در شب قدر در دوران فترت بر حجت خدا یعنی وصی حضرت عیسی (علیه السلام) بوده است.

[h=1]ادله اى كه نقش انسان را در مقدرات شب قدر ثابت مى كند[/h]


ادله اى كه نقش انسان را در مقدرات شب قدر ثابت مى كند به شرح زیر تقدیم مى گردد:
1- حالات و دریافت هاى شخصى
كسانى كه اهل دعا و راز و نیاز و اهل شب قدر هستند، نقش خویش را در شب قدر به خوبى دریافته اند. گاهى این حالات آن چنان ژرف و تاثیرگذار است كه تا شب قدر آینده و بلكه تا آخر عمر، در همه افكار، اخلاق، كردار و رفتار شخص رخنه كرده و آن را در یك خط و سیر معنوى قرار مى دهد. دیگرانى هم كه به این حد از معنویت راه پیدا نمى كنند، به فراخور حال خود از مجالس و محافل و شب زنده داریهاى شب قدر بهره بردارى كرده و فیض معنوى مى برند. ریشه اصلى این دگرگونى ها و حالات، به خود افراد برمى گردد و اینكه تا چه حد خود را آماده بهره بردارى از بركات شب قدر و فضیلت هاى آن كرده باشند. اگر معنویاتى كه در شب قدر نصیب انسان شده و در زندگى آن ها تحولى آفریده، هیچ ارتباطى با آنان نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نویسندگان مربوط باشد كه هر چه بخواهند، براى هر كس بدون ملاحظه حالاتش تقدیر كنند در این صورت مقتضاى حكمت و مصلحت این است كه یا به هیچ كس هیچ ندهند و یا آنچه مى دهند، به همه یكسان و على السویه بدهند؛ در حالى كه ما مى دانیم همه بركات خداوندى در شب قدر براى بندگان سرازیر مى گردد و با اختلاف و تفاوت به آنان داده مى شود؛ پس نتیجه مى گیریم تنها دلیل این تفاوت، كارها و اعمال و میزان تلاش خود بندگان است و بس. نتیجه اینكه یكى از راه هاى رسیدن به اینكه آیا افراد در مقدرات منتخب قدر، صاحب نقش هستند یا نه، این است كه ببینیم چه اندازه دگرگونى در همین شب با بركت در آنان ایجاد گشته است.

2- شناساندن شب قدر
خداوند تبارك و تعالى با نزول سوره اى خاص، شب قدر را به مردم معرفى فرموده است. در دو آیه این سوره مباركه فرموده است: قرآن در شب قدر نازل شده و فرشتگان در آن شب فرود می آیند. سپس افزوده است: شب سلامت است. و فرموده است: عمل صالح در او، برابر با عمل صالح در طول هزار ماه است.
فردى به امام باقر(ع) عرض كرد: مراد و مقصود از اینكه شب قدر بهتر از هزار ماه است چیست؟ حضرت فرمودند: «والعمل الصالح فیها من الصلاه والزكاه و انواع الخیر خیر من الف شهرلیس فیها لیله القدر» (1)؛ كار شایسته از قبیل نماز و زكات، صدقات و انفاقات و، انواع خوبى ها در آن شب برتر از هر كار شایسته اى است كه در مدت هزار ماه كه شب قدر در آن نیست، انجام شود. اگر كارهاى نیك بندگان و چند برابر پاداش آن تاثیرى در مقدرات و سرنوشت افراد در شب قدر ندارد، از گفتن و دانستن آن چه سودى عاید بندگان مى شود؟ اگر نزول قرآن در شب قدر و بیان كردن این مطلب، سود و زیانى را متوجه هیچ كس نمى كند، چه انگیزه اى در اعلام این شب نهفته است؟ اگر دانستن نزول فرشتگان، در نتیجه تلاش افراد سودمند نباشد، چرا باید مردم در جریان آن باشند و دانستن آن چه گرهى از كار بندگان مى گشاید؟ مى دانیم كه كار بیهوده حتى از افراد عادى و معمولى پسندیده نیست، چه رسد به پروردگار آسمان و زمین كه هیچ كارى را بدون حكمت و مصلحت انجام نمى دهد. حكمت معرفى شب قدر به عنوان شبى كه قرآن در آن نازل شده و شبى كه مقدرات در آن سامان داده مى شود، این است كه بنده سرنوشت و مقدرات خویش را به قرآن پیوند بزند و آن را سرمشق و سرچشمه فكر و عمل خویش قرار بدهد،اگر كردارش موافق با قرآن و در جهت آن باشد، عمل كننده به آن سعادتمنداست و اگر خداى نكرده مخالف با قرآن باشد، فاعل آن شقى خواهدبود.
3- اجماع و سیره مسلمانان
مى دانیم كه همه دانشمندان اسلام و مسلمانان از هر فرقه و گروهى، بر اهمیت شب قدر و احیاى آن تاكید فراوان دارند و به شب زنده دارى آن شب، اهتمام مى ورزند. نقل شده كه یكى از دانشمندان بزرگ اسلام، براى اینكه شب قدر را درك كند، یك سال تمام یعنى حدود 357 شب، از سر شب تا به صبح شب زنده دارى كرد.(2) این همه اقبال و توجه به تشكیل اجتماعات با شكوه براى خواندن دعا و مناجات و راز و نیاز و تضرع و ابتهال، همراه گریه وزارى و استغفار، برخاسته از یك واقعیت انكارناپذیر است و آن دخالت انسان ها در سرنوشت خودشان است.

4- سفارش امامان دین بر احیاى شب قدر حتى در حال بیمارى
امام صادق(ع) به ابوبصیر مى فرماید: «وصل فى كل واحده منهما مئه ركعه»؛ در هر یك از دو شب بیست و یكم و بیست و سوم صد ركعت نماز بخوان «واحیهما ان استطعت الى النور)»؛ تا مى توانى آن دو شب را تا سپیده صبح شب زنده دارى كن «واغتسل فیهما»؛ در آن دو شب غسل كن. ابوبصیر عرض كرد اگر نتوانستم ایستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: نشسته بخوان.
-اگر باز هم نتوانستم؟ خوابیده بخوان.
- اگر باز هم نتوانستم؟ ایرادى ندارد كه سر شب كمى بخوابى و باقى مانده شب را، به هر نحوى كه مى توانى به عبادت بپردازى، چون در ماه رمضان، درهاى آسمان گشوده است، شیطان ها در زنجیرند و اعمال مومنان پذیرفته مى شود.
از حدیث فوق، مى توان تاثیر فراوان كارهاى انسان را بر سرنوشت او ارزیابى كرد. مى بینیم ابوبصیر كه یك راوى زبردست و كار كشته در فن روایت است، با پیش بردن مرحله به مرحله سوال ها در صدد آن است كه ژرفاى شب قدر و اهمیت عمل در آن شب را به دست آورد؛ امام(ع) هم، چنان بر اهمیت عبادت در شب قدر پافشارى مى فرمایند كه رضایت نمى دهند بنده حتى اگر بیمار باشد، از نتیجه اعمال صالح خویش محروم گردد. نكته در خور توجهى كه تاثیر انسان را مشخص مى كند، جمله پایانى امام(ع) است كه آن را به عنوان ریشه و علت تاكید و تشویق بر عمل صالح بیان فرموده اند؛ آنجا كه فرمودند: «و تقبل اعمال المومنین»؛ اعمال مومنان در شب قدر پذیرفته مى شود. (3)
5- تشویق زیاد به دعاهاى ماثور و راز و نیاز
مى دانیم كه دعاهاى شب قدر، از طولانى ترین و پر محتواترین دعاهاست؛ دعاهایى مانند ((جوشن كبیر))، ((ابوحمزه ثمالى)) و امثال آن ها، كه اگر با حال و توجه خوانده شود، مایه انقلاب و دگرگونى روحى است، ادعیه اى كه انسان را با دریایى از معارف آشنا مى كند. انسان با خواندن دعا از یك طرف، با یاد آورى لطف، گذشت، كرم، رحمت و بخشش بى پایان خداى مهربان او را در كنار و دستگیر خویش مى بیند و نور امید در دلش مى درخشد و از دیگر سو، با یاد آوردن سختى هاى جان كندن، تنگى و فشار قبر، گرفتارىهاى عالم برزخ، حساب و كتاب فرداى قیامت، شعله هاى دردناك و سوزان دوزخ و حسابرسى دقیق در صحراى محشر، تمام وجودش، سرشار از ترس و نگرانى گردیده و آنچه عیش و نوش است فراموش كرده و گذشته خود و آنچه بوده و كرده است را با آنچه باید باشد مى سنجد و زیانى كه در گذشته متوجه وى شده است را در مى یابد و علاوه بر شك و تردیدى كه نسبت به راه و روش نا مطلوب خویش پیدا مى كند، ندامت سراسر وجودش را پر كرده و تصمیمى سرنوشت ساز مى گیرد و مسیر زندگى اش را دگرگون مى كند. اگر هم به این مرحله نرسد، لااقل بر كردار خود بیشتر مواظبت خواهد داشت؛ زیرا بیم و امیدى كه دستاورد شب قدر است در مراحل زندگى به یارىاش مى شتابد. در مقابل، اگر كسى از دعا رو برگرداند و شب قدر را هم به غفلت سپرى كند، در همان جمود و غفلت، زندگى را به پایان خواهد برد و سرنوشتى شقاوت بار در انتظارش مى باشد. از گفتار فوق، این نتیجه به دست می آید كه در واقع خود انسان وارد مسیر سرنوشت خویش گشته و آن را تغییر مى دهد. گاهى براى پیمودن مسیر مقدرات، بر بال دعا و گاه بر بال عمل مى نشیند؛ گر چه دعا هم نوعى عمل محسوب مى شود. بنابراین، دعا در شب هاى قدر كه یك كار اختیارى است منشااثر است و در سرنوشت افراد دخالت دارد؛ به همین دلیل به آن سفارش اكید شده است. علاوه بر سفارش شفاهى بزرگان دین و علماى اسلام به خواندن دعاها در طول سال، در شب هاى قدر تاكید بیشترى بر این امر شده است؛ پس حتما منشا اثر است وگرنه كار لغو و بیهوده از بزرگان سر نمى زند.
6- نكوهش بهره نبردن از شب قدر
پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمودند: ((من ادرك لیلة القدر، فلم یغفر له فابعده الله )) (4)؛ از خداوند به دور باد و نفرین بر كسى كه به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود. با این حدیث نقش انسان در تعیین سرنوشت خود واضح تر مى گردد و معلوم مى شود كه بدبختى و شقاوت مقدر در شب قدر، نتیجه كار خود بندگان است وگرنه از نظر منطقى با توجه به شان و مقام پیامبر گرامى(ص) قابل قبول نیست كه آن بزرگوار به خاطر انجام ندادن كارى بى اثر و بى خاصیت، سهل انگاران را نكوهش و مذمت فرمایند. ((انس بن مالك)) از پیامبر(ص) نقل كرده كه فرمودند:((ان هذا الشهر قد حضركم))؛ ماه مبارك به شما رو آورده است. ((و فیه لیله خیر من الف شهر))؛ در این ماه شبى است كه برتر از هزار ماه است. ((من حرمها فقد حرم الخیر كله))؛ هر كس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بى نصیب مانده است. ((ولا یحرم خیرها الا محروم)) (5)؛ و محروم نمى ماند از بركات شب قدر، مگر كسى كه خویشتن را محروم كرده است. روایات، بعضى از گناهان را مانع بهره بردارى گناهكار از شب قدر دانسته اند، از جمله آن كارها میخوارگى یا ((دایم الخمر)) بودن و نیز آزار پدر و مادر است.
7- شب قدر مكمل اعمال صالح
یكى از دلایل تفضل شب قدر به امت اسلام، كامل و پر كردن پیمانه اعمال صالح مسلمانان و جبران كمبودهاى آنان است، تا با دستى پر این جهان را ترك كنند. پیش از این گفتیم كه امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه ((لیله القدر خیر من الف شهر)) فرمودند: مراد این است كه انجام كار خوب در آن شب برابر عمل صالح در طول هزار ماه است. روایتى نیز از امام باقر(ع) وارد شده، در پاسخ به این پرسش كه چرا شب قدر به وجود آمده و به عبارت دیگر فلسفه شب قدر چیست؟ ایشان مى فرمایند: ((و لولا ما یضاعف الله للمومنین، لما بلغوا ولكن الله عز و جل یضاعف لهم الحسنات))؛ اگر خداوند كارهاى مومنان را چند برابر نكند به سر حد كمال نمى رسند، اما از راه لطف كارهاى نیكوى آن ها را چند برابر مى فرماید تا كاستى هایشان جبران شود. از این روایت و روایت قبلى به خوبى مى توان فهمید كه مبنا و اساس، عمل صالح خود بنده است؛ هنگامى كه یك عمل صالح معمولى با زمانى پر بركت و مقدس همراه گردد، از ارزشى چند برابر برخوردار مى شود و گاه همراه شدن یك عمل صالح با ولایت و اعتقاد و امامت مى تواند انسان را به اوج شرافت برساند؛ پس، راز سعادتمند شدن انسان ها در شب قدر، عمل اختیارى صالحى است كه با عنایت خداوند، بركت یافته و چند برابر مى شود. در روایات به پاره اى از اعمال سفارش شده كه نتیجه ویژه آن در شب قدر نهفته است
8- نتیجه بخش بودن بعضى از اعمال در شب قدر
1- نماز : ((انس بن مالك)) از پیامبر گرامى(ص) روایت كرده كه فرمودند: ((من صلى من اول شهر رمضان الى آخره فى جماعه فقد اخذ بحظا من لیله القدر)) (6)؛ كسى كه از اول تا آخر ماه مبارك، در نماز جماعت حاضر شود، بهره اى از شب قدر نصیبش شده است.
2- افطارى دادن با مال حلال: ((ابو شی ابن حیان)) از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده كه فرمودند: ((من فطر صائما فى شهر رمضان من كسب حلال صلت علیه الملائكه و لیالى رمضان كلها و صافحه جبرائیل(ع) لیله القدر و من صافحه جبرائیل(ع) یرق قلبه و تكثر دموعه...)) (7)؛ كسى كه با مالى كه از راه حلال به دست آورده، روزه دارى را افطار دهد، در تمام شب هاى رمضان فرشتگان بر او درود فرستند و جبرئیل در شب قدر با وى مصافحه كند، نشانه مصافحه جبرئیل آن است كه دل مصافحه شونده نرم و اشكش جارى مى شود.
3- صدقه :در باره امام زین العابدین(ع) آمده است: ((كان اذا دخل شهر رمضان تصدق فى كل یوم بدرهم فیقول: لعلى اصیب لیله القدر)) (8)؛ در هر روز ماه مبارك یك درهم صدقه مى دادند، آن گاه مى فرمودند: شاید با این كار، شب قدر را دریابم و از آن بهره گیرم.
((عبدالله بن مسعود)) روایت مى كند كه شبى رسول خدا(ص) از نماز عشا فارغ شد، مردى از میان صفوف برخاست و گفت: اى مهاجران و انصار، مردى غریبم و بر هیچ چیز قدرت ندارم. مرا طعامى دهید. رسول خدا گفت: اى فقیر، ذكر غریب مكن كه دل مرا اندوهگین ساختى. بعد از آن فرمودند: غریبان چهار قسمند:
1- مسجدى كه در میان قومى باشد كه در آنجا نروند و نماز نخوانند.
2- مصحفى و قرآنى كه در خانه اى باشد و مردم آن خانه از آن تلاوت نكنند.
3- عالمى كه در میان جماعتى باشد و ایشان تفقد وى نكنند و از او مسایل دینى سوال نكنند.
4- اسیران اهل اسلام كه در میان كفار باشند،
پس فرمود: كیست كه موونه و غذاى این مرد را كفایت كند تا در فردوس اعلا خدا او را جاى دهد؟ حضرت على(ع) برخاست و دست سائل را گرفت و به حجره فاطمه زهرا(س) رفت و گفت: اى دختر رسول خدا، در كار این میهمان نظرى كن. حضرت زهرا فرمود: در خانه طعام اندكى موجود است و حسن و حسین گرسنه اند و شما روزه دارید و آن طعام یك نفر را بیشتر كفایت نمى كند. على(ع) فرمود: آن را حاضر كن.
فاطمه(س) طعام را پیش آورد. حضرت امیر آن طعام را پیش میهمان نهاد و با خود گفت كه اگر من از این طعام بخورم میهمان را كافى نباشد و اگر نخورم سبب خجالت میهمان شود، پس دست دراز كرد به سوى چراغ و چنان نشان داد كه چراغ را اصلاح مى كنم و آن را خاموش كرد و فاطمه(س) را گفت در روشن كردن چراغ دیگر تعلل كن تا میهمان از خوردن غذا فارغ شود و خود حضرت دهان را مى جنباند تا مهمان تصور كند كه على غذا مى خورد. و چون میهمان از غذا خوردن فارغ شد فاطمه(س) چراغ را آورد و طعام همچنان برجاى بود. امیرالمومنین فرمود: اى فقیر، چرا طعام خود را نخوردى؟ گفت: سیر شدم؛ پس على(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و فضه و همسایگان از آن طعام خوردند و هنوز باقى بود. (9)
4- شب زنده دارى: حضرت رسول(ص) فرمودند: ((من احیا لیله القدر حول عنه العذاب الى السنه القابله)) (10)؛ كسى كه شب قدر را شب زنده دارى كند، تا شب قدر آینده، عذاب دوزخ از او دور گردد.
5- غسل و شب زنده دارى: امام موسى بن جعفر(ع) فرمودند: ((من اغتسل لیله القدر و احیاها الى طلوع الفجر خرج من ذنوبه)) (11)؛ كسى كه در شب قدر غسل كرده و تا سپیده صبح شب زنده دارى كند، گناهانش آمرزیده مى شود.
روایاتى كه ذكر شد به خوبى دلالت دارند كه برخى مقدرات و پاداش ها، مانند دور شدن عذاب دوزخ كه در حدیث پیامبر اكرم(ص) ذكر شده بود، نتیجه كار خود بندگان است. موارد فوق مى تواند براى نشان دادن اینكه سرنوشت هر انسانى در شب قدر به دست خودش رقم مى خورد، كافى باشد، ولى براى تكمیل بحث، نكاتى چند كه خارج از چارچوب شب قدر و نشان دهنده موثر بودن انسان در تعیین سرنوشت خویش است را مطرح مى كنیم. این بحث تكمیلى را در دو بخش انجام مى دهیم:
1-عمل و پاداش آن در ماه مبارك رمضان.
2-عمل و پاداش آن، صرف نظر از زمان خاص.
1- پاداش ها در ماه مبارك رمضان: امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) فرمودند: در ماه مبارك كارهاى خوب پذیرفته و كارهاى زشت بخشیده شده است. خواندن یك آیه قرآن در این ماه، برابر با یك ختم قرآن در ماه هاى دیگر است. كسى كه برادر خود را با یك لبخند شاد كند، در روز واپسین خداوند دلش را شاد كرده و مژده بهشت به او دهد. كسى كه مومنى را در این ماه یارى كند، خداوند در روزى كه قدم ها بر پل صراط مى لغزند او را دستگیرى كرده و از پل صراط عبورش خواهد داد. هركس خشم خود را نگه دارد، خداوند در روز قیامت بر وى خشم نكند. هركس درمانده اى را فریادرسى كند، خداوند در روز قیامت وى را از رسوایى بزرگ ایمن گرداند و رسوایش نكند. كسى كه ستمدیده اى را یارى كند، خداوند او را در دنیا، در مقابل دشمنانش یارى كرده و در روز قیامت نیز، در موقف حساب و میزان یاریش فرماید. (12) و در روایت دیگر امام صادق(ع) از پیامبر اكرم(ص) روایت كرده كه فرمودند: كسى كه ماه مبارك رمضان را روزه دارد و از حرام و تهمت زدن به دیگران اجتناب ورزد، خدا از او خشنود شده و بهشت را بر او واجب و حتمى مى كند. (13) دو روایت بالا ارتباط محكم پاداش ها و اعمال بنده در ماه مبارك و نقش انسان در ترسیم سیماى درونى او را كاملا آشكار نموده است.
2- پاداش عمل با صرف نظر از زمان خاص: آیات و روایات فراوانى هست كه بعضى دگرگونى ها و پاداش هاى خاص را نتیجه كار بنده دانسته، یا عمل او را تنها عامل معرفى كرده اند.
نمونه اى از این آیات و روایات:
((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم))(14)؛ در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند.
((ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون)) (15)؛ به سبب اعمال مردم، فساد در خشكى و دریا آشكار شد تا به آنان جزاى بعضى از كارهایشان را بچشانند، باشد كه باز گردند.
دعا دگرگون كننده سرنوشت
((ابن حبان)) و ((حاكم)) از پیامبر اكرم(ص) روایت كرده اند كه فرمود: فقط دعاست كه تقدیر و سرنوشت ها را دگرگون مى كند و تنها نیكى است كه مایه افزایش عمر مى گردد. گاهى شخص گناهى را مرتكب مى شود و به واسطه آن از روزى و نعمتى محروم می ماند.
اختیار انسان و شب قدر
آنچه از مجموع مباحث به دست می آید این است كه با ملاحظه آیات و روایات و دریافت ها و مشاهدات، اطمینان كامل پیدا مى كنیم كه شب قدر هیچ گونه منافاتى با اختیار انسان ندارد و یقینا، او در مقدرات و سرنوشتى كه در شب قدر برایش رقم مى خورد موثر است؛ حتى مى شود گفت كه نقش اصلى را به خود انسان سپرده اند تا آنچه بخواهد براى فردا رقم بزند.
1- اصول كافى ، ج 4، ص 158.مى گردد (16).
2-فوائد الرضویه ، ص 10 - قصص العلمإ، ص 18- سیماى فرزانگان ، ج 3.
3- وسائل الشیعه، ج 10، باب 32، ص 354.
4- بحار الانوار ، ج 94، ص 80، ح 47.
5- كنزالعمال ، ج 8 ، ص 534، ح 24028.
6- همان ، ص 545، ح 24090.
7- الترغیب و الترهیب ، ج 2 ، ص 95، ح 14.
_8 بحار الانوار ، ج 95، ص 82.
9- تفسیر منهج الصادقین ، ج 9 ، ص 237.
10- بحار الانوار ، ج 95، ص 145.
11- همان ، ج 80، ص 128.
12- همان ، ج 93، ص 341.
13- همان ، ص 346.
14- رعد ، آیه 11.
15- روم ، آیه 41.
16- تحفه الاحوذى ، ج 6 ، ص 348 ، ح 2225.

[h=1]علت مخفی بودن شب قدر
[/h]
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ
ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم «1» و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد «2» شب قدر از هزار ماه بهتر و والاتر است «3» در این شب فرشتگان و روح به اذن خدا از هر فرمان نازل گردند «4» این شب تا صبحگاه، رحمت و تهنیت است «5››
از آیات و روایات چنین استفاده می شود که شب قدر از نخستین هنگام آفرینش جهان بوده و در امّت های پیشین از زمان حضرت آدم(علیه السلام) و هر یک از پیامبران بعد از او، شبی به نام شب قدر وجود داشته است.1
چنان که ماه رمضان در هر یک از امّت های پیشین بوده است و این شب با عظمت تا آخر دنیا خواهد بود.
اگرچه برخی از برادران اهل تسنن گمان کرده اند که شب قدر در زمان حیات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بوده و پس از آن نیست اما این قول ضعیف است. زیرا در بعضی تفاسیر روایت شده که ابوذر غفاری فرموده است: به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گفتم آیا شب قدر در زمان انبیاء است که امر بر آنان نازل می شود و هنگامی که چشم از جهان بربستند، دیگر مرتفع می گردد؟ حضرت فرمودند: خیر، شب قدر تا روز قیامت وجود دارد.2

[h=2]فضیلت شب قدر
[/h]بدون تردید شب قدر از شب های با عظمت و با اهمیت سال است و دلیل فضیلت این شب بر سایر شب ها به اعتبار اموری است که در این شب محقق می گردد وگرنه اجزای زمان یا مکان، درجه و رتبه وجودی شان یکی است و بین آنها تفاوتی وجود ندارد. در روایتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمودند: هرکس شب قدر را احیاء دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد تمامی گناهانش آمرزیده می شود.[3] و در روایتی دیگر امام صادق(علیه السلام) فرمودند: شماره ماههای سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سرآمد ماهها، ماه رمضان است و قلب ماه رمضان، شب قدر است.4

[h=2]نامگذاری شب قدر
[/h]در این که چرا این شب را شب قدر نامیده اند مفسران قرآن کریم با کمک از خود قرآن و استمداد از احادیث معصومین مطالب و دلایل زیادی آورده اند که مهمترین آنها بدین شرح است:
1- شب قدر یعنی شب بزرگ و با عظمت و چون این شب، شب شریفی است به آن شب قدر می گویند؛ یعنی شبی که صاحب قدر و منزلت و شرافت است. از لحاظ لغوی نیز، در قرآن کریم « قدر» به معنای منزلت و بزرگی خداوند عالم آمده است و می خوانیم: «ما قدروا لله حقّ قدره»5. یعنی آنان عظمت خداوند را نشناختند. همچنین، رمز بزرگی و عظمت شب قدر در خود سوره قدر، نیز بیان گردیده و می فرماید: «شب قدر، از هزار ماه بهتر است.»
2- چون در این شب، فرشتگان بسیاری به زمین می آیند زمین تنگ می گردد، لذا آن را شب قدر نامیدند، زیرا «قدر» به معنای «ضیق و تنگی» نیز می باشد.
3- یکی دیگر از معانی «قدر»، «تقدیر و سرنوشت» است و در این شب، امور بندگان تا سال آینده مقدّر می گردد. تفسیر برهان از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که: «در شب قدر، هر امری از امور بندگان تا شب قدر سال آینده معین می گردد، از خیر و شر، طاعت و معصیت، ولادت و مرگ و روزی موجودات و هرآنچه در آن سال مقدّر گشته حتمی است و خداوند را در آن مشیت است».
4- علت دیگر این نامگذاری این است که قرآن با قدر و منزلت بر پیامبر والا قدر و برای امت با قدر و ارزش، به واسطه ملکی صاحب قدر نازل گردیده است.
5- گاه نیز گفته اند: شبی است که مقدر گردیده تا قرآن در آن نازل شود.
6- یا از آن رو که هرکس این شب را زنده بدارد و احیاء نگه دارد صاحب قدر و منزلت می گردد، به لیلة القدر معروف شده است.
در اینکه شب قدر در ماه مبارک رمضان قرار دارد، هیچ گونه تردیدی نمی توان به خود راه داد، چون از یک سو خداوند فرموده:«قرآن در ماه رمضان نازل شده» و از سوی دیگر در سوره قدر آمده «آن (قرآن) را در«شب قدر» نازل کردیم» و اینکه «شب قدر» در ماه مبارک رمضان قرار دارد مورد اتفاق روایات و مفسرین قرآن قرار دارد

[h=2]علت مخفی بودن شب قدر
[/h]برخی معتقدند علت مخفی بودن شب قدر در میان شبهای ماه مبارک رمضان این است که مردم به همه این شبها اهمیت دهند همانگونه که خداوند رضای خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده تا مردم بر همه طاعات روی آورند، خشمش را در میان معاصی پنهان کرده تا از همه گناهان بپرهیزند، اسم اعظم را در میان اسمائش پنهان نموده تا همه را بزرگ دارند،

ساعت استجابت دعا را در ساعات روز جمعه، پنهان ساخته تا روز جمعه به دعا بیشتر همت گمارند ولی خدا در بین بندگان را مخفی نموده، تا به همه بندگان احترام نمایند و وقت مرگ را مخفی ساخته تا در همه حال آماده باشند. و شاید یکی دیگر از فلسفه های مخفی بودن شب قدر این است که مردم در تمام شبهای ماه مبارک رمضان و یا لااقل در سه شب مشهور 19 و 21 و 23 به عبادت بیشتری رو آورند و به اصلاح احوال خود و تصفیه روح و جان خود از آلودگیهای دنیا بپردازند تا بلکه از آن شبها بیشتر مستفیض شده و به واسطه تمرین زیادتر، ملکات فاضله در آنها راسخ تر شود. لذا علت مخفی بودن شب قدر به نفع بندگان است؛ زیرا اگر این شب خجسته معین بود، برخی بر اثر توفیق احیاء آن، مبتلا به عجب و غرور می گشتند.
ای خواجه، چه جویی ز شب قدر نشانی هر شب، شب قدر است، اگر قدر بدانی شب قدر کدام شب است؟
از مجموع مطالبی که از قرآن کریم و احادیث فریقین در مورد تعیین شب قدر بدست می آید، در موارد زیر می توان خلاصه نمود:
1- در اینکه شب قدر در ماه مبارک رمضان قرار دارد، هیچ گونه تردیدی نمی توان به خود راه داد، چون از یک سو خداوند فرموده:«قرآن در ماه رمضان نازل شده» و از سوی دیگر در سوره قدر آمده «آن (قرآن) را در«شب قدر» نازل کردیم» و اینکه «شب قدر» در ماه مبارک رمضان قرار دارد مورد اتفاق روایات و مفسرین قرآن قرار دارد.
2- شب قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان قرار دارد، روایات فراوان و نظریه های مفسران شیعه و اهل سنت آن را حتمی و اجتناب ناپذیر می شمارد و در این مورد هم شک و تردیدی نمی تواند وجود داشته باشد. عایشه روایت می کند: «تلاش و کوششی را که می دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دهه آخر ماه مبارک رمضان انجام می داد در اوقات دیگر انجام نمی داد.»6
3- طبق روایات فراوانی که در منابع شیعی آمده، شبهای نوزدهم، بیست و یکم و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان شب های قدر معرفی شده اما امام باقر (علیه السلام) دایره آن را محدودتر نموده و در پاسخ عبدالواحدبن مختار انصاری که خواستار تعیین یکی از آن شب ها از سوی امام (علیه السلام) بود می فرماید: «ایرادی ندارد هر دو شب را عمل عبادت و شب زنده داری انجام دهی، بالاخره شب قدر یکی از این دو شب (بیست و یکم یا بیست و سوم) می باشد».7
4- در میان شب بیست و یکم و شب بیست و سوم - در عین حال که خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) برای اهمیت به اطاعت و عبادت بندگان و تقرب آنان، سعی در مخفی نگهداشتن شب قدر داشته اند - آن طور که از تعدادی از احادیث استفاده می شود احتمال شب قدر بودن شب بیست و سوم را می توان تقویت نمود و معتبر دانست. زیرا چنانکه در روایت می خوانیم: «رسول خدا شب بیست و سوم به صورت افراد آب می پاشید تا آنها را خواب نگیرد. چنانکه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همه اعضای خانواده را وادار می کرد روز بخوابند و شب کم غذا بخورند تا شب بیست و سوم را بیدار بمانند و می فرمود: انسان محروم کسی است که از خیر و فضیلت این شب محروم بماند».
درخواست های شب قدر
عظمت شب قدر اقتضا می کند که از خدا بهترین چیز را طلب کنیم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جواب کسی که سوال کرد: «ان انا ادرکت لیلة القدر فما اسال ربی؟» آن حضرت فرمود: «العافیه»8
و از حضرت موسی (علیه السلام) نقل شده که به خدا عرضه داشت:
خدایا! نزدیکی به تو را می خواهم.
خدا فرمود: نزدیکی به من، برای کسی است که شب قدر را بیدار بماند.
حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! رحمت تو را می خواهم.
خدا فرمود: رحمت من، برای کسی است که شب قدر را بر بینوایان ترحم کند.
حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! عبور از صراط را می خواهم.
خدا فرمود: آن، برای کسی است که در شب قدر، صدقه ای بدهد.
حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! درختان و میوه های بهشتی می خواهم.
خدا فرمود: آن، برای کسی است که در شب قدر، تسبیح گوید.
حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! رهایی از آتش را می خواهم.
خدا فرمود: آن، برای کسی است که در شب قدر، آمرزش بخواهد و استغفار کند.
حضرت موسی (علیه السلام) گفت: خدایا! خرسندی تو را می خواهم.
خدا فرمود: خرسندی من، برای کسی است که در شب قدر، دو رکعت نماز بگذارد.9

[h=2]افضل اعمال شب قدر
[/h]از شیخ صدوق نقل شده که فرمود: افضل اعمال در احیای شب قدر «مذاکره علمی» است و از مرحوم سید جواد حسینی عاملی، صاحب «مفتاح الکرامه» نقل شده که فرمودند: افضل و بهترین اعمال شب قدر« تحصیل علوم مذهبی» است.
علامه مجلسی در بحار آورده است که: «بهترین اعمال در شب قدر؛ طلب آمرزش و دعا برای مقاصد دنیا و آخرت خود و پدر و مادر، خویشان و برادران ایمانی اعم از زندگان و مردگان و اذکار و صلوات بر محمد و اهل بیت اوست.»

هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان


[/HR]1- تفسیر قرآن، شهید مطهری، ص254.
2 - مجمع البیان ،ج10، ص518.
3- منهج الصادقین، تفسیر سوره قدر.
4- بحار الانوار، ج40، ص54، ح89.
5- حج/22.
6- الدر المنثور، ج6، ص376.
7- تفسیر نور الثقلین، ج5، ص628.
8- مستدرک الوسائل، ج7، ص458.
9- بحار الانوار، ج 98، ص145، ح3.
منابع
1- قرآن مجید
2- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی.
3- شهد بندگی 2، احمد رضا حسین زاده، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1384.
4- وقایع رمضان و شهادت علی (علیه السلام)، احمد صادقی اردستانی، هستی نما، 1382.
5- شب قدر قلب ماه رمضان، ناصر باقری بیدهندی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376.
6- شب پر حادثه و سرنوشت ساز، گودرز نجفی، نشر عابد، 1379.
7- ره توشه راهیان نور، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،آیه حیات، 1386.
8- ره توشه راهیان نور، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قلم مکنون، 1387.

[h=1]شب الهی[/h]

بگذار تا بمیرم در این شب الهی ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهیچون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه چندان که باز گردم گیرم ره تباهیچون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما دل مرده می‏شوم باز با غمزه گناهیگرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهیای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم شرمنده ‏ام ز مهدی وز درگهت الهیتا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهیمن بندگی نکردم با خویش خدعه کردم ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهیبا اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم دانم که در به رویم وا می‏کنی به آهیای نازنین نگارا تغییر ده قضا را گر تو نمی ‏پسندی تقدیر کن نگاهیدل را تو می ‏کشانی بر عرش می ‏کشانی بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهیدل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهیامشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر جان حسین و زینب بر ما بده پناهیآخر به بیت زینب بیمار دارم امشب از ما مگیر او را جان حسن الهیدر این شب جدایی در کوی آشنایی هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی

[h=1]توصیه هایی برای شب های قدر[/h]
یکی از برکات ماه رمضان وجود لیلة القدر در شب ‌های آن است.
شب قدر در فرهنگ قرآن و روایات از جایگاه بس عظیمى برخوردار است، تا آنجا که شب قدر در قرآن برابر با هزار ماه دانسته شده و شب نزول قرآن، و شب تعیین تقدیرات یک سال و شب مبارک معرفى شده است.

[h=2]افضل اعمال در شب قدر[/h] در روایت وارد شده است که هر کس این دو شب (نوزدهم و بیست‌ و یکم) احیاء را به مذاکره علم بگذراند؛ هر یک ساعت ثواب یک احیای تام و تمام را در بر دارد. مذاکره علم همین است، همین «قال‌ الصادق» و «قال ‌الباقر»است. اگر بخواهید از امیرمومنان (علیه السلام) تبعیت بکنید؛ باید به این نکات توجه بفرمایید.
امیرمومنان (علیه السلام) عرضه داشت: یا رسول ‌الله! افضل اعمال در این ماه کدام است؟ حضرت فرمودند: «الورع عن محارم‌ الله» (آیت ‌الله حق ‌شناس)

[h=2]شب قدر ، شب علم آموزی[/h] در شب هاى قدر چیزى بهتر از فراگیرى علوم الهى، گفتن و شنیدن معارف دین نیست. تشکیل یا شرکت در برنامه ‌هایى مانند جلسه تفسیر یا حدیث یا احکام، که خود سعادت و توفیقى است؛ و اگر چنین برنامه ‌اى نداشت، امر به معروف و نهى از منکر داشته باشد و اگر نتوانست لااقل ذکر بگوید.
یکى از بهترین و مهمترین کتاب هاى فقه امامیه، کتاب «جواهر» است که مولف بزرگوارش در طى سى سال آن را نوشت. در پایان این کتاب مرقوم فرموده که خداى متعال چنین مقرر کرد تا امشب که شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان است، این کتاب به پایان برسد.
شب بیست و سوم که از تمام شب هاى ماه مبارک رمضان و از شب بیست و یکم و نوزدهم نیز افضل است، این فقیه نامور مشغول نوشتن کتاب فقه بوده است. چیزى بالاتر از عالِم شدن و آگاه شدن نیست. علم است که زمینه‌اى براى رسیدن انسان به «عقل» مى ‌شود؛ انسان عاقل هم آسوده است و هرگز در عذاب نخواهد بود. (آیت الله جوادی آملی)

شب قدر شب عبادت و راز و نیاز با خداوند است، خواندن هزار مرتبه سوره قدر، و نیز یک بار سوره دخان، عنکبوت، روم بسیار ارزشمند بوده و نیز 235 مرتبه خواندن" یا طُهر یا طاهر یا طهور یا طیهور یا طیهار"

[h=2]شب قدر ، تنها شب ذکر و دعا نیست[/h] شرط اول اعمال شب قدر تسبیح چرخاندن، ذکر گفتن و فلان دعا را خواندن نیست؛ دل را باید پاک کرد. خدا می خواهد به دل من و شما باب رحمتش را باز کند، اما اگر ببیند این دل پر از حسادت است، پر از کینه است، اگر دید حاضر نیستیم کسی را ببخشیم، پر از عجب و غرور و تکبر هستیم، خودبینی و خود رایی داریم، اینها همه آلودگی هایی است که تا آنها را صیقل ندهیم، پاک نکنیم و نشوییم، فایده ای ندارد. پس اول این است که باید بیاییم قفل دل را باز کنیم. (حجت الاسلام و المسلمین نقویان)

[h=2]دل خود را فرودگاه ملائک کنیم[/h] اندازه ‌گیری برنامه ‌های ما اعم از سلامتی ، عمر طولانی ، رفاه ، بلا، گرفتاری و هر پیشامدی در شب قدر اتفاق می ‌افتد .
شب قدر بهترین ایام سال است. ملائکه به اذن خدا به روی زمین می ‌آیند تا مقدرات ما را معلوم می‌کنند. ملائکه می ‌آیند و دور دل ما می ‌گردند؛ اما جای خالی نمی ‌بینند که وارد شوند. فرودگاه دل ما برای فرود ملائکه خالی نیست.
بسیاری از بزرگان شب‌ های ماه رمضان را بیدار می ‌ماندند و نمی ‌خوابیدند. هر چند از نظر ما تقریبا واضح است که شب بیست و سوم ماه رمضان شب قدر است، و اول ماه باید قدری دقت شود که اول ماه دقیقا تشخیص داده شود. (آیت‌الله بهجت)
[h=2]
بیدار ماندن در شب قدر فضیلت دارد ...[/h] حضرت زهرا (سلام الله علیها) تاکید بر بیداری این شب داشتند و به بچه هایشان می گفتند که در روز بخوابند که در شب بیدار باشند و یا به آنها غذا و خوراکی می دادند که بیدار بمانند. همین بیدار ماندن در شب قدر چقدر فضیلت دارد چه برسد به انجام اعمال و عبادات.
پیرمردی نزد امام صادق (علیه السلام) اظهار عجز و ناتوانی در بیدار ماندن در شب قدر کرد و ایشان فرمود که اگر خیلی ناچاری که بخوابی خب سر شب کمی بخواب تا بتوانی نیمه شب بیدار بمانی.
پس افراد خود را مقید کنند که شب قدر بیدار بمانند چون در این شب به اندازه 83 سال و 4 ماه و یا بیشتر عمل می خواهد به پرونده برود و این فرصت را از دست ندهند تا قیامت که می خواهند پرونده را باز کنند مزد بدهند و حیف است که این فرصت از دست برود. (توصیه های استاد خاتمی خوانساری درباره شب قدر)

[h=2]عبادات شب قدر[/h] در کنار شب زنده داری شب قدر عبادات دیگری نیز توصیه شده است و حوائج دنیوی و اخرویشان برآورده می شود چون سلام هست یعنی باب رحمت باز است و می فرماید بخواهید و ما می دهیم.

در شب هاى قدر چیزى بهتر از فراگیرى علوم الهى، گفتن و شنیدن معارف دین نیست. تشکیل یا شرکت در برنامه ‌هایى مانند جلسه تفسیر یا حدیث یا احکام، که خود سعادت و توفیقى است؛ و اگر چنین برنامه ‌اى نداشت، امر به معروف و نهى از منکر داشته باشد و اگر نتوانست لااقل ذکر بگوید

در روایاتی که به ما رسیده است بر قرائت سوره قدر و توحید بسیار تاکید شده و بهتر است که در همه نمازهای مستحب و واجب رکعت اول قدر و رکعت دوم توحید خوانده شود که بسیار ثواب دارد و قرائت سوره قدر یک چهارم کل قرآن ثواب دارد یعنی ثواب خواندن 4 بار سوره قدر به اندازه کل قرآن است همانطور که سوره توحید یک سوم کل قرآن است و در اعمال ماه مبارک رمضان بیشترین سوره ای که در نمازها توصیه شده است سوره قدر و توحید است و قدر خواندن این سوره ها را بدانیم. (توصیه های استاد خاتمی خوانساری درباره شب قدر)

[h=2]چرا شب قدر عبادت می کنیم و احیا می گیریم؟[/h] علت عبادت و احیاء گرفتن شب قدر این است که اولاً ما عمری طولانی نداریم و ثانیاً طاقت و توان عبادت زیاد را نداریم، یک شب- و نه یک روز- را به عنوان سمبل و نشانه عُمر دنیا قرار داده در آن شب خدا را عبادت می کنیم گویا که تمام عمر خداوند را عبادت کرده ایم.
پس عُمر دنیا یک شب است و سمبل آن نیز یک شب می باشد تا بین مثال و ممثل شباهتی برقرار شده و آنگونه که دنیای مادی تاریک و ظلمت است در نماد و سمبل آن نیز این تاریکی وجود داشته باشد و عبادت شب قدر به جای عبادت در همه عالَم باشد.
شب قدر شب عبادت و راز و نیاز با خداوند است، خواندن هزار مرتبه سوره قدر، و نیز یک بار سوره دخان، عنکبوت، روم بسیار ارزشمند بوده و نیز 235 مرتبه خواندن " یا طُهر یا طاهر یا طهور یا طیهور یا طیهار". (حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی درباره شب قدر)

امشب سر مهربان نخلی خم شد/در کیسه نان به جای خرما غم شد/در کنج خرابه ها زنی شیون کرد/همبازی کودکان کوفه کم شد...

میگن شبهای قدر اگر حق الناسی گردنت باشه،صدای ناله هات به عرش نمیرسه،تو رو به حق این شبهای عزیز اگر حقی ازت ضایع کردم،حتی یک حرف حلالم کن...

این شبها بیدار می مانم که بیدار شوم،شب نوزدهم شب مقدرات/شب بیست و یکم شب تعیین/شب بیست و سوم شب امضاست.خدایا بحق امیر المومنین،بهترین ها برای همه ی آدما مقدر،تعیین و امضا شه،آمین...بچه ها التماس دعــــــــــــا...

در جوشن كبير يك عبارتی هست كه میگوييم" يا كٓريمٓ الصَّفْح "
معناش خيلى جالبه:
یك وقتی یك کسی تورو میبخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك جوری نگات میکنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یك وقتی،یه کسی تورو میبخشه و یه طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی،اصلا هم به روت نمیاره.
به این نوع بخشش میگن صَفح.
و خدای ما اینگونست...
از صمیم قلب می گوییم يا كٓريمٓ الصَّفْح


علی سر نهان آشکار است
خدایی ناز شصت کردگار است
علی خود معنی صوم و صلاة است
و ذکرش باقیات و صالحات است
علی تطهیر و تکبیر و قیام است
علی هم رکعتین و هم سلام است
علی دست خدا در آستین است
علی تنها صراط راستین است
علی؛عیسی وموسی و شعیب است
علی گنجینه ی اصرار غیب است
علی انجیل و تورات و زبور است
علی سر منشاء تکثیر نور است
علی نهر شراب سر سبیل است
علی بر خلقت عالم دلیل است
علی استاد جبریئل امین است
که مولایم امیرالمومنین است
علی مجموعه ی پیغمبران است
علی عشق دل صاحب زمان است

[="Tahoma"][="Black"]فردی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم پرسید:

اگر شب قدر را دریابم از پروردگارم چه چیزى را بخواهم؟

فرمود: «عافیت را»

(متن: ان انا ادرکت لیلة القدر فما اسأل ربى؟ قال (ص): «العافیة‏» نک:المعجم الأوسط : ج 3 ص 66 ح 2500 ؛ مستدرک الوسائل : ج 7 ص 458 ح 8654) .

نکته ای در این مورد را از استاد فاطمی نیا با پیوستی تقدیم می کنم.
خدایا به حقیقت شب قدر قسمت می دهیم: عافیت جسم و جان و روح و اخلاق و دین و دنیا و آخرت را نصیب همه ما بگردان.

آیت الله فاطمی نیا در توضیح این حدیث فرمودند: بیماری ضد عافیته ، داشتن فرزند نا صالح ضد عافیته ، داشتن قرض و گرفتاری ضد عافیته ، بی آبرویی ضد عافیته ، همسایه بد ضد عافیته ، هر چیز بدی ضد عافیته ،پس در عافیت خواستن همه چیز هست." (نقل به مضمون)

پس بهترین دعا برای خود و دیگران در شب های قدر خواستن عافیت است.


همچنین ایشون درباره عافیت خواستن می فرمودند"همه چیز و همه دعا ها را به همراه عافیت بخواهید." همچنین می فرمودند "این دعا را اول صبح به فارسی یا عربی بگویید:

اللهم عافنا فی جمیع الامور / خدایا در همه کارها به ما عافیت بده."[/]

[="Tahoma"][="Black"]عافیت چیست ؟

عافیت به عنوان نقطه ی مقابل ابتلا و گرفتاری است و به معنای سلامت از هر نوع آفت و ناگواری جسمی و روحی ، ظاهری و باطنی ، دنیوی و احروی است .

نعمت عافیت بعد از نعمت یقین ، از نعمت های بزرگ خداوند است ، چنان که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند :

سلوا الله العافیة ، فما اعطی افضل من العافیة الا الیقین
.1
از خداوند عافیت مسئلت کنید چرا که برتر از عافیت به بنده چیزی اعطا نشده مگر یقین .

منظور از نعمت یقین هم عافیت قلب از آفت جهل و شک است که از عافیت بدن به مراتب بالاتر است .

اقسام عافیت :

عافیت بدن :
عبارتست از تندرستی و سلامتی از بیماری ها و حوادث و نقص عضو و .... . که غالباَ مردم از شکر این نعمت عافیت بدن غافلند .
لذا گفته اند : النعمة مجهولة ما دامت محصولة فاذا فقد عرفت .
نعمت مادام که حاصل است مجهول است زمانی که مفقود شد شناخته می شود .

عافیت دین :
عافیت در دین که اهمیتش از عافیت بدن بیشتر است و فضیلت محسوب می شود ..

پی نوشت :
1 - جامع السعادات ج 3 ص 272[/]

ناله كن اى دل به عزاى على
گریه كن اى دیده براى على

كعبه ز كف داده چو مولود خویش
گشته سیه پوش عزاى على

عمر على عمره مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على

دیده زمزم كه پر از اشگ شد
یاد كند، زمزمه‏هاى على

تیغ شهادت سر او را شكافت
كوفه بود، كوه مناى على

عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على

نیست هم آغوش صبا بعد از این
پیك ظفربخش لواى على

منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى على

ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى على

آه كه محروم شد امشب دگر
چشم یتمیان ز لقاى على

مانده تهى سفره بیچارگان
منتظر نان و غذاى على

واى امیر دو سرا كشته شد
خانه غم گشته،سراى على

پیش حسین و حسن و زینبین
خون چكد از فرق هماى على

خواهم اگر ملك دو عالم حسان
از دل و جان باش گداى على

شادی92;702886 نوشت:


ای علی عالی اعلای حق !
ای خدا را جلوه و نور فلق !
ای که بودی با تمام انبیا !
غیر خاتم کرده بر تو اقتدا
چون خدا را جلوه گاه کاملی
علم جمله انبیا را حاملی
تو خدا را مظهر اعلاستی
گاهی پیدا ، گاهی نا پیدا ستی
گاهی بر شکل مسیح آیی برون
گاهی باشی انیبا را رهنمون
چون که جان مصطفای در توهست
خط ورمز استوای در تو هست

خداوند به حق امیرالمومنین علیه السلام، این کشور رو در مذاکراتش با گرگ ها یاری کنه

[="Arial"][="Navy"]

تنهاترین مرد

ولادت در خانه خدا؛ شهادت هم در خانه خدا.
یعنی علی از آنِ خدا بود و به سوی خدا شتافت

یعنی حضور بی ‏پرده پروردگار، هنگام ولادت
و شهادت علی یعنی اظهار شوق آفریدگار
نسبت به عاشق خویش، علی بن ابی‏طالب علیه ‏السلام .

چه معنی‏ دار بود نیمه ‏شب‏ های علی علیه‏ السلام
آن‏گاه که دردمندانه با آوای جانسوزش
نخل‏ های خاموش را گواه غربت و تنهایی خویش می‏گرفت.

بیست و چند سال، خار در چشم و استخوان در گلو
غم ‏نامه خویش را تنها به چاه گفته و بیست و چند سال
خون‏ رنگ ‏تر از شهادت، کتاب عمر خویش را ورق زده بود.

«روزگار، با خون علی و فرزندش رنگ گرفته است
و فجر و شفق؛ و همین‏ سان است تا روز قیامت».

آه ای تنهاترین مرد جهان!
ای علی
نمی‏دانم چه سرّی است در روزگاران که زمین
حضور طولانی تو را بر نمی‏ تابد!

«زمین به دوش خود اَلوند و بیستون دارد
غبار ماست که بر دوش او گران آمد»


اولین شهید گمنامم

هنگامى كه حضرت على (ع ) به شهادت رسيد، فرزندانش شبانه جنازه آن بزرگوار را به طور مخفى دفن كردند، و محل قبرش مخفى بود، زيرا آن حضرت دشمنان كينه توز بسيار داشت ، بخصوص خوارج و بنى اميه ، آن قدر با او دشمن بودند كه احتمال نبش قبر آن حضرت در ميان بود.
دههاسال گذشت ، همچنان قبر آن حضرت مخفى بود، تا اينكه در زمان خلافت هارون الرشيد حادثه اى موجب پيدا شدن قبر آن حضرت گرديد(1) آن حادثه اين بود:
عبدالله بن حازم مى گويد: روزى براى شكار همراه هارون از كوفه بيرون رفتيم ، در بيابان به ناحيه غريين ، رسيديم ، در آنجا آهوانى را ديديم ، بازها و سگهاى شكارى را به سوى آنها فرستاديم ، آن آهوان به تپه اى كه در آنجا بود پناه بردند، و بالاى همان تپه ايستادند، ناگهان بازها در كنار آن تپه فرود آمدند، و سگهاى شكارى بازگشتند.
هارون از اين جريان در شگفت شد كه اين چه رازى است كه آهوان به آن تپه مى برند، و بازها و سگها جرئت رفتن به آنجا را ندارند؟!
بار ديگر ديديم ؛ آهوان از آن تپه فرود آمدند، و سگها به سوى آنها رفتند، آهوان به سوى آن تپه رفتند، و بازها و سگها از رفتن به سوى تپه باز ايستادند، و اين حادثه سه بار تكرار شد.
هارون به من گفت : ((بشتاب به جستجو پرداز، احتمالا اين تپه مكان مقدسى است و اسرارى در آن نهفته است ))
ما به جستجو پرداختيم تا پيرمردى از طائفه بنى اسد را يافتيم ، او را نزد هارون آورديم .
هارون از او سؤالاتى كرد.
پيرمرد گفت : آيا در امان هستم ؟ هارون به او امان داد.
پيرمرد گفت : پدرم از پدرش حديث كرد كه آنها گفتند: ((قبر شريف حضرت على (ع ) در اين تپه است ، و خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است ، و هر كس به آنجا پناه نمى برد مگر اينكه ايمن گردد؟))
هارون از اسب پياده شد و آبى طلبيد و وضو گرفت و كنار آن تپه رفت و در آن جا نماز خواند و خود را به خاك آن ماليد و گريه كرد سپس از آن جا به سوى كوفه بازگشتيم (2).به اين ترتيب قبر مقدس امام على (ع ) پس از حدود 130 سال مخفى بودن ، آشكار گرديد.

چشم دلت روشن مادر...:crying:
https://shariyan.com/article.asp?id=36061

[h=1][/h]
شب قدر از شب هاى با عظمت و با اهمیت سال است و دلیل فضیلت این شب بر سایر شب ها به اعتبار امورى است كه در این شب محقق مى گردد وگرنه اجزاى زمان یا مكان، درجه و رتبه وجودى شان یكى است و بین آنها تفاوتى وجود ندارد.
[h=2]شب آمرزش گناهان است[/h] در منهج الصادقین در تفسیر سوره ((قدر)) از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه فرمودند: ((هر كس شب قدر را احیا دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامى گناهانش ‍ آمرزیده مى شود.))
[h=2]قلب ماه رمضان است[/h] در روایتى مى خوانیم كه امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((از كتاب خدا استفاده مى شود كه شماره ماه هاى سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سر آمد ماه ها، رمضان است و قلب ماه رمضان ، لیلة القدر است .))(1)
[h=2]سرور شب هاست[/h] پیامبر خاتم فرمود: ((لیلة القدر سیدة اللیالى ))(2) شب قدر، سرور شبهاست .
[h=2]از هزار ماه بهتر است[/h] در فرهنگ غنى اسلام ، همه امور را با معیارهاى الهى مى سنجند؛ از این رو قرآن كریم ، ابراهیم ، ((قهرمان توحید)) را یك امت مى داند و یا در مورد شب قدر در قرآن مى خوانیم : (لیلة القدر خیر من الف شهر) و در صحیفه سجادیه (دعاى 44) آمده است كه فضل لیله واحدة من لیالیه ، على لیالى الف شهر و سماها، لیلة القدر(3و4)

از امام زین العابدین (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: خدا به رسول خود محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) گفت : آیا مى دانى براى چه شب قدر از هزار ماه برتر است ؟ اظهار داشت : نه . خداوند فرمود: براى این كه در این شب ، فرشتگان و روح به اذن بارى تعالى هر امرى را فرود مى آورند

[h=2]به چه سبب شب قدر بهتر از هزار ماه است ؟[/h] در خبرى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است : هنگامى كه ماه رمضان نزدیك شد - در ایامى كه سه روز از ماه شعبان باقى بود - به بلال گفت : مسلمانان را به مسجد بخوان و چون گرد آمدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم ! پروردگار این ماه را به شما اختصاص داده است ، آن سید ماههاست و در آن شبى است كه از هزار ماه نیكوتر است .(5)
نظرهاى گوناگونى در خصوص بهتر بودن این شب مبارك از هزار ماه ، ابراز شده است .(6)
الف ) عمل نیك در این شب از هزار ماهى كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است و در این خصوص ، روایت زیر قابل دقت است :
راوى از امام صادق (علیه السلام ) سوال مى كند: چگونه ممكن است شب قدر از هزار ماه بهتر باشد؟
امام (علیه السلام ) فرمودند: العمل فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیله القدر.(7)
ب ) از امام زین العابدین (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: خدا به رسول خود محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) گفت : آیا مى دانى براى چه شب قدر از هزار ماه برتر است ؟ اظهار داشت : نه .
خداوند فرمود: براى این كه در این شب ، فرشتگان و روح به اذن بارى تعالى هر امرى را فرود مى آورند.(8)
ج ) نزول قرآن در آن شب .
حال كه كلام به این جا رسید، بد نیست تا اشاره اى گذرا به وجوه دیگرى كه دانشمندان نقل كرده اند، داشته باشیم :

الف ) عبادت یك شب پیروان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از سلطنت هزار ماه بنى امیه - كه تقریبا هشتاد و اندى سال مى شود - برتر است.(9)
ب ) نقل است كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نام چهار تن از عابدان (یحیى ، زكریا، حزقیل و یوشع ) را بر زبان جارى كرد و فرمود: ((اینان هشتاد سال خدا را پرستیدند و لحظه اى هم از یاد او غافل نشدند و مرتكب گناه نگردیدند.)) حضار تعجب كردند. جبرئیل ((سوره قدر)) را فرود آورد.(10)
پ ) ابوبكر ورّاق گوید: ملك سلیمان هزار ماه بود و ملك ذوالقرنین هزار ماه و كسى كه در شب قدر خدا را عبادت كند، از ملك و سلطنت آن دو بهتر است .
ت ) ثعلبى گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به یاران خود فرمودند: در بنى اسرائیل ، عابدى مى زیست كه ((شمسون )) نام داشت ، وى هزار ماه ، سلاح بست و در راه خدا نبرد كرد. صحابه گفتند: آیا ما نیز با این عمر كوتاه به چنین سعادتى نائل خواهیم شد؟ كه سوره قدر نازل گردید.
ه ) شب قدر از هزار ماه بهتر است ، زیرا بر امت هاى پیشین ، هزاران ماه گذشت و آنان در تاریكى ها و گمراهى ها به سر مى بردند.
[h=2]نزول قرآن در این شب[/h] طبق روایات موجود، مجموع قرآن ، كه معجزه جاوید رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، در شب قدر دفعتا به صورت یك روح از لوح محفوظ به آسمان دنیا یا بیت المعمور و یا قلب پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده است .

نامگذارى یكى از ((سور قرآن )) به نام قدر (سورة القدر)، گویاى فضیلت و اهمیت این شب است

این را اصطلاحا نزول دفعى (یكباره ) و نزول اجمالى قرآن مى گویند، اما قرآن یك نزول تدریجى و تفصیلى هم دارد، كه طى 23 سال دوران نبوت پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) به صورت الفاظ نازل شده است . به همین علت ، لغویان بین كلمه نزول از باب افعال و از باب تفعیل فرق گذارده اند؛ از این رو آیاتى كه با لفظ ((انزال )) و مشتقات آن آمده ، ظاهر در نزول ((دفعى )) مى دانند و آیاتى كه با لفظ ((تنزیل )) و مشقات آن وارد شده است ، ظاهر در نزول ((تدریجى )) مى دانند.
[h=2]سوره قدر[/h] نامگذارى یكى از ((سور قرآن )) به نام قدر (سورة القدر)، گویاى فضیلت و اهمیت این شب است .
[h=2]شب مبارك[/h] شب قدر شبى مبارك و فرخنده است ، چون قرآن كه بهترین خیرات و بركات است ، در این شب نازل شده است : (انا انزلناه فى لیله مباركة .)

پی نوشت ها:
1.تفسیر نور الثقلین ، ج 5، ص 918؛ و نیز رك : مجمع البیان .
2.بحار الانوار، ج 40، ص 54.
3.الصحیفه السجادیه ، ص 66 و مصباح المتهجد، ص 607.
4.خداوند یكى از شب هاى ماه رمضان را بر شب هاى هزار ماه برترى داد و آن شب با فضیلت را شب قدر نامید.
5. نور الثقلین ، ج 5، ص 618.
6.مثلا زمخشرى در كشاف مى گوید: ارتقاى فضیلت شب قدر تا این حد، علتش وجود مصالح دینى است ، از قبیل نزول ملائكه و روح و تفضیل هر امرى از روى حكمت .
7. یعنى عمل در شب قدر بهتر از عمل در هزار ماهى است كه شب قدر در آن نباشد.
8. الكافى ، ج 1، ص 248 و بحار الانوار، ج 25، ص 80.
9.رك : محمد ثقفى تهرانى ، تفسیر روان جاوید و على بن ابراهیم قمى ، تفسیر قمى .
10.ملا محسن فیض كاشانى ، تفسیر صافى ، ج 5.

[h=1]آخرین روزهای زندگی امام علی(ع)[/h]
یک حادثه ای مربوط به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که نقل کرده اند در روز سیزدهم ماه مبارک رمضان رخ داده است و آن این است که در روز سیزدهم ماه رمضان - و ظاهراً آن روز، روز جمعه بوده است - ایشان موعظه می کردند و خطبه می خواندند، برای مردم صحبت می کردند و مردم در مسجد نشسته بودند و از جمله کسانی که در مسجد نشسته بودند دو فرزند بزرگوارشان امام حسن و امام حسین علیهما السلام بودند. یک مرتبه وسط صحبت خطاب می کنند به امام حسن، می فرمایند فرزندم حسن! چند روز از این ماه گذشته است؟ عرض می کند پدرجان! سیزده روز (معلوم است که مطلبی را می خواهد بگوید، خودش بهتر از دیگران می داند چند روز گذشته است). باز به امام حسین می فرماید: فرزندم! چند روز از این ماه مانده است؟ پدر جان ! هفده روز. آنگاه دستی به محاسن مبارکش می برد و می فرماید چیزی نمانده است که این محاسن به خون این سر خضاب بشود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این ماه مبارک رمضان به طور اشاره و کنایه و گاهی صریح ولی بدون اینکه جزئیات و خصوصیات و وقت (حادثه شهات خود) را دقیقاً تعیین بفرماید یک حالتی را نشان می داد که نگرانی کلی برای همه و در درجه اول برای خاندان ایشان به وجود آورده بود.

متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت

زمانى که امام آماده مى شد تا به سوى صفین حرکت کرده و جنگ جدیدى را با معاویه آغاز کند، صبحگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجرى توسط شقى ترین انسانها، عبد الرحمان بن ملجم مرادى مجروح شده و سه روز بعد در 21 رمضان به شهادت رسید. بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از خوارج با نامهاى عبد الرحمان بن ملجم، برک بن عبد الله تمیمى و عمرو بن بکیر تمیمى، در مکه با یکدیگر قرار گذاشتند تا امام على (ع) ، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبد الرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجى خود دید و بازدید مى کرد. یک بار به دیدار گروهى از طایفه «تیم الرباب » رفت. در آنجا زنى را با نام «قطام بنت شجنة بن عدى » دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بود. ابن ملجم او را خواستگارى کرد. زن مهر خویش را سه هزار (دینار!) و قتل امام على (ع) قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا براى همین به کوفه آمده است. (طبقات الکبرى، ج 3، صص 38- 35) او چندى شمشیر خویش را به زهر آلوده کرده و با همان، ضربتى بر سر امام زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمى بودن شمشیر، امام را به شهادت رساند. گفته شده که ابن ملجم آن شب را در خانه اشعث بن قیس بوده است. (مقتل الامام امیر المؤمنین، ص 36، ش 13)
روایات متعددى حکایت از آن دارد که امام در مدخل ورودى مسجد (در درون مسجد) مورد حمله ابن ملجم واقع شده است. (همان، ص 29، ش 4، ص 35، ش 12) در نقلهاى دیگرى آمده است که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز بود که مورد حمله قرار گرفت. (همان، ص 28، 33، ش 11)

منابع موجود تاریخى بیشتر اشاره به نقل نخست کرده اند. در برابر روایات دیگرى وجود دارد که زمان حمله ابن ملجم را وقتى مى داند که امام مشغول نماز بوده است. در نقلى از میثم تمار آمده است که امام نماز صبح را آغاز کرده و در حالى که یازده آیه از سوره انبیاء خوانده بود ابن ملجم با شمشیر ضربتى بر سر امام زد. (همان، ص 30، ش 5) در نقل دیگرى از یکى از نوادگان جعدة بن هبیره- که این جعده فرزند ام هانى بوده و گاهى بجاى آن حضرت نماز مى خوانده و در برخى نقلها آمده که پس از ضربت خوردن امام، او جلو آمده و نماز را ادامه داد- گفته شده است که وقتى ابن ملجم ضربه را زد که امام در نماز بود. (همان، ص 30، ش 6)
شیخ طوسى نیز روایتى نقل کرده است که همین مطلب را تایید مى کند. (الامالى، الجزء الثالث، ش 18) متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت. نقل دیگرى از ابن حنبل (9) که همان را ابن عساکر (کنز العمال، ج 15، ص 170، (طبع دوم) ، الامالى فى آثار الصحابه، صص 104- 103) نیز روایت کرده از همین مطلب را تایید مى کند. ابن عبد البر مى گوید: در این که آیا ابن ملجم در نماز ضربت را زده یا قبل از آن و نیز این که امام در آن هنگام کسى را جانشین خود کرده یا خود تمام کرده، اختلاف است. بیشتر بر آنند که آن حضرت جعدة بن هبیره را بجاى خود گذاشت تا نماز را تمام کند. (الفضائل، ص 38، ش 63 (طبع قم) )
روایات فراوانى از طریق اهل بیت و اهل سنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحى امام در شبى است که صبحگاه آن شب امام ضربت خورد از جمله روایتى از امام باقر (ع) که ابن ابى الدنیا نقل کرده آشکارا آگاهى امام را از شهادت خویش خبر مى دهد. زمانى که امام ضربت خورد فریاد زد: «فزت و رب الکعبه » به خداى کعبه رستگار شدم. ابن ابى الدنیا وصیت امام را از طرق مختلف نقل کرده است.

پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه ، عبد الله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که خوارج یا دیگران (بنى امیه) قبر امام را نبش نکنند

قسمتهایى از آن در زمینه مسائل مالى و بخشى از آن، وصایاى دینى امام است. در این وصیت امام، توصیه به مسائل چندى کردند از جمله: صله رحم، ایتام، همسایگان، عمل به قرآن، اقامه نماز به عنوان عمود دین، حج، روزه، جهاد، زکات، اهل بیت رسول خدا (ص) ، بندگان، امر به معروف و نهى از منکر. در این نقل آمده است که امام در حالى که مشغول گفتن «لا اله الا الله » بودند، در آغاز شب بیست و یکم رمضان، در حالى که آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره » را مى خواند به دیدار معبود شتافت. بنا به نقلى دیگر، پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه ، عبد الله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که خوارج یا دیگران (بنى امیه) قبر امام را نبش نکنند. در اخبار شهادت امام آمده است که گروهى از غلات در مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خوددارى کردند. این گروه منشا تفکرات غلو آمیز در میان شیعه هستند که در قسمتهاى بعدى، اشاراتى به آنها خواهیم داشت. چند نقلى که ابن ابى الدنیا در این زمینه آورده است، نشان از حضور فردى با نام ابن السوداء از قبیله همدان که او را عبد الله بن سبا مى نامیده اند دارد. در نقلى دیگر از عبد الله بن وهب السبائى یاد شده که این ادعا را در مدائن کرده است. این دو نقل نشان مى دهد که حتى نام این شخص مشخص نبوده است.

[h=1]پیشگامى در اسلام[/h]
بخشی از زندگانى حضرت على -علیه السلام را دوران پس از بعثت وقبل از هجرت تشكیل مى‏دهد. این دوره از سیزده سال تجاوز نمى‏كند وحضرت على -علیه السلام در تمام این مدت در محضر پیامبر بود وتكالیفى را برعهده داشت.
نقاط جالب وحساس این دوره، یك رشته افتخارات است كه نصیب امام شد افتخاراتى كه در طول تاریخ نصیبب كسى جز حضرت على -علیه السلام نشده، احدى بر آنها دست نیافته است.
نخستین افتخار وى در این بخش از زندگى، پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، وبه عبارت صحیحتر، ابراز واظهار اسلام دیرینه خویش بود. (1)
پیشقدم بودن در پذیرفتن اسلام وگرویدن به آیین توحید از امورى است كه قرآن مجید بر آن تكیه كرده، صریحا اعلام مى‏دارد كسانى كه در گرایش به اسلام پیشگام بوده‏اند، در كسب رضاى حق ونیل به رحمت الهى نیز پیشقدم هستند. (2)
توجه خاص قرآن به موضوع «سبقت در اسلام‏» به حدى است كه حتى كسانى را كه پیش از فتح مكه ایمان آورده وجان ومال خود را در راه خدا ایثار كرده‏اند بر افرادى كه پس از پیروزى بر مكیان ایمان آورده وجهاد كرده‏اند برترى داده است (3) ; چه رسد به مسلمانان صدر اسلام وگرایش به اسلام پیش ازمهاجرت به مدینه.
در موقعیتى كه گرویدن به اسلام وبذل جان ومال از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا ابراز ایمان وتظاهر به اسلام در آغاز كار كه قدرتى جز قدرت قریش ونیرویى جز نیروى دشمن نبود باید ارزش بالاتر وبیشترى داشته باشد. از این نظر، سبقت‏به اسلام در مكه ومیان یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از افتخاراتى محسوب مى‏شد كه هیچ فضیلتى با آن برابرى نمى‏كرد.

امیر مؤمنان مى‏فرماید: من بنده خدا وبرادر پیامبر وصدیق بزرگم; این سخن را پس از من جز دروغگویى افترا ساز نمى‏گوید.من با رسول خدا هفت‏سال پیش از مردم نماز گزارده ام واولین كسى هستم كه با او نماز گزارد

عمر در یكى از ایام خلافت‏خود از خباب، ششمین مسلمان زجر كشیده صدر اسلام، پرسید كه رفتار مشركان مكه با او چگونه بود. وى پیراهن خود را از تن بیرون كرد وآثار زجر وسوختگى پشت‏خود را به خلیفه نشان داد وگفت:بارها زره آهنى بر او مى‏پوشاندند وساعتها در زیر آفتاب سوزان مكه نگاهش مى‏داشتند; وگاه آتشى بر مى‏افروختند و او را به روى آتش مى‏افكندند ومى‏كشیدند تا آتش خاموش شود. (4)
بارى، مسلما فضیلت‏بزرگ وبرترى معنوى از آن افرادى است كه در راه اسلام هر زجر وشكنجه‏اى را به جان مى‏خریدند واز صمیم دل مى‏پذیرفتند.
[h=2]كسى پیشگامتر از حضرت على نبود[/h] بسیارى از محدثان وتاریخ نویسان نقل مى‏كنند كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم روز دو شنبه به رسالت مبعوث شد وحضرت على علیه السلام فرداى آن روز ایمان آورد. (5) پیش از همه، رسول اكرم، خود به سبقت‏حضرت على علیه السلام در اسلام تصریح كرد ودر مجمع عمومى صحابه چنین فرمود:
نخستین كسى كه در روز رستاخیز با من در حوض (كوثر) ملاقات مى‏كند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب، است. (6)
امیر مؤمنان مى‏فرماید:
من بنده خدا وبرادر پیامبر وصدیق بزرگم; این سخن را پس از من جز دروغگویى افترا ساز نمى‏گوید.من با رسول خدا هفت‏سال پیش از مردم نماز گزارده ام واولین كسى هستم كه با او نماز گزارد. (7)
امام در یكى از سخنان دیگر خود مى‏فرماید:

در آن روز، اسلام جز به خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وخدیجه راه نیافته بود ومن سومین شخص این خانواده بودم. (8)
در جاى دیگر، امام -علیه السلام سبقت‏خود را به اسلام چنین بیان كرده است:
خدایا، من نخستین كسى هستم كه به سوى تو بازگشت وپیام تو را شنید وبه دعوت پیامبر تو پاسخ گفت، وپیش از من جز پیامبر خدا كسى نماز نگزارد. (9)
اگر حضرت على علیه السلام نخستین كسى بود كه پس از بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم به او ایمان آورد، در این صورت وضع حضرت على پیش از بعثت چگونه بوده است؟
پاسخ این سؤال، با توجه به نكته‏اى كه در آغاز بحث‏بیان شد، روشن است وآن اینكه مقصود از ایمان در اینجا همان ابراز ایمان دیرینه‏اى است كه پیش از بعثت جان حضرت على علیه السلام از آن لبریز بوده ولحظه‏اى از آن جدا نمى‏شده است.زیرا بر اثر مراقبتهاى ممتد و مستمر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم از حضرت على -علیه السلام ریشه‏هاى ایمان به خداى یگانه در اعماق روح وروان او جاى گرفته، وجود او سراپا ایمان واخلاص بود.
از آنجا كه پیامبر تا آن روز به مقام رسالت نرسیده بود، لازم بود حضرت على علیه السلام پس از ارتقاى رسول خدا به این مقام، پیوند خود را با رسول خدا استوارتر سازد وایمان دیرینه خود را به ضمیمه پذیرش رسالت وى ابراز واظهار نماید.
در قرآن مجید ایمان واسلام به معنى اظهار عقیده دیرینه بسیار بكار رفته است.مثلا آنجا كه خداوند به ابراهیم دستور مى‏دهد كه اسلام بیاورد او نیز مى‏گوید:«براى پروردگار جهانیان تسلیم هستم‏». (10)
در قرآن كریم از قول پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در باره خود چنین آمده است:
و امرت ان اسلم لرب العالمین .(مؤمن:66)«به من امر شده است كه در برابر پروردگار جهانیان تسلیم گردم‏».
مسلما مقصود از اسلام در این موارد ومشابه آنها، اظهار تسلیم وابراز ایمانى است كه در جان شخص جایگزین بوده است، وهرگز مقصود از آن تحصیل ابتدایى ایمان نیست. زیرا پیامبر اسلام پیش از نزول این آیه وحتى پیش از بعثت، یك فرد موحد وپیوسته تسلیم درگاه الهى بوده است. بنابر این باید گفت ایمان دو معنى دارد:
1) اظهار ایمان درونى كه قبلا در روح وروان شخص جایگزین بوده است.مقصود از ایمان آوردن على -علیه السلام در روز دوم بعثت همین است وبس.

اى یحیى! كتاب را با كمال قدرت(كنایه از عمل به تمام محتویات آن) بگیر; وما به او حكمت دادیم در حالى كه كودك بود. برخى مى‏گویند كه مقصود از حكمت در این آیه‏«نبوت‏» است وبرخى دیگر احتمال مى‏دهند كه مقصود از آن معارف الهى است.در هر صورت، مفاد آیه حاكى است كه انبیا واولیاى الهى با یك رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى‏شوند وحساب دوران كودكى آنان با كودكان دیگر جداست

2) تحصیل ایمان وگرایش ابتدایى به اسلام.ایمان بسیارى از صحابه ویاران پیامبر از این دست‏بوده است. هرگز نباید به اولیاى الهى از دید یك فرد عادى نگریست ودوران صباوت آنان را همانند دوران كودكى دیگران دانست واز نظر درك وفهم یكسان انگاشت.در میان پیامبران نیز كسانى بودند كه در كودكى به عالیترین درجه از فهم وكمال ودرك حقایق رسیده بودند ودر همان ایام صباوت شایستگى داشتند كه خداوند سبحان سخنان حكیمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بیاموزد. درباره حضرت یحیى -علیه السلام، قرآن كریم چنین آورده است:
یا یحیى خذ الكتاب بقوة و آتیناه الحكم صبیا .(مریم:12)
اى یحیى! كتاب را با كمال قدرت(كنایه از عمل به تمام محتویات آن) بگیر; وما به او حكمت دادیم در حالى كه كودك بود.
برخى مى‏گویند كه مقصود از حكمت در این آیه‏«نبوت‏» است وبرخى دیگر احتمال مى‏دهند كه مقصود از آن معارف الهى است.در هر صورت، مفاد آیه حاكى است كه انبیا واولیاى الهى با یك رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى‏شوند وحساب دوران كودكى آنان با كودكان دیگر جداست.
حضرت مسیح علیه السلام در نخستین روزهاى تولد خود، به امر الهى، زبان به سخن گشود وگفت:
من بنده خدا هستم; به من كتاب داده شده وپیامبر الهى شده‏ام. (11)
در حالات پیشوایان معصوم نیز مى‏خوانیم كه آنان در دوران كودكى پیچیده ترین مسائل عقلى وفلسفى وفقهى را پاسخ مى‏گفتند. (12) بارى، كار نیكان را نباید با كار خود قیاس كنیم ومیزان درك وفهم كودكان خود را مقیاس ادراك دوران كودكى پیامبران وپیشوایان الهى قرار دهیم. (13)

پى‏نوشت:
1- توضیح این مطلب را در پایان بحث مى‏خوانید.
2- آنجا كه مى‏فرماید: والسابقون السابقونأ— اولئك المقربون .(واقعه:10و11).
3- لا یستوی منكم من انفق من قبل‏الفتح وقاتل اولئك اعظم درجة من الذین انفقوا من‏بعد و قاتلوا .(حدید:10)
4- اسد الغابة، ج‏2، ص‏99.
5- بعث النبی یوم الاثنین و اسلم علی یوم الثلثاء. - مستدرك حاكم، ج‏2، ص‏112; الاستیعاب، ج‏3، ص‏32.
6- اولكم واردا على الحوض‏اولكم اسلاما علی بن ابی طالب. - مستدرك حاكم، ج‏3، ص‏136.
7- تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏213; سنن ابن ماجه، ج‏1، ص‏57.
8- نهج البلاغه عبده، خطبه‏187.
9- همان، خطبه‏127.
10- بقره:131.
11- مریم:30.
12- از باب نمونه سؤالهاى پیچیده اى كه ابوحنیفه از حضرت كاظم -علیه السلام ویحیى ابن اكثم از حضرت جواد -علیه السلام مى كردند وپاسخهایى كه مى‏شنیدند در كتابهاى حدیث وتاریخ ضبط شده است.
13- امیر المؤمنین مى‏فرماید:«لا یقاس ب‏آل محمدصلى الله علیه و آله و سلم من هذه الامة احد»: هیچ فردى از افراد این امت‏با فرزندان وخاندان پیامبر اسلام برابرى نمى كند.نهج البلاغه، خطبه دوم.

[h=1]تربیت اولیه علی (ع)[/h]
و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة،و ضعنى فى حجره و انا ولید،یضمنى الى صدره و یكنفنى فى فراشه...
(نهج البلاغه خطبه قاصعه)
ابوطالب پدر على علیه السلام در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود،او در تربیت فرزندان خود دقت وافى نموده و آنها را با تقوى و با فضیلت بار میآورد و از كودكى فنون سوارى و كشتى و تیر اندازى را برسم عرب بآنها تعلیم میداد.
چون پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در كودكى از داشتن پدر محروم شده بود لذا آنجناب تحت كفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب برادر زاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود.
فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام و زوجه ابوطالب نیز براى نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى كامل داشت بطوریكه در هنگام فوت فاطمه رسول اكرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید.
چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشكر و قدردانى از فداكاریهاى عموى خود در صدد بود كه بنحوى ازانحاء و بنا بوظیفه حقشناسى كمك و مساعدتى بعموى مهربان خود نموده باشد.
اتفاقا در آن موقع كه على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مكه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یك خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشكال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را كه دوران رضاع و كودكى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تكفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب كه پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میكرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند.

على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریكه در اندك مدتى تمام حركات و سكنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت

ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند كه سالى در مكه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب كه توانگر و مالدار بود فرمود كه برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشانحال و قوم و خویش براى كمك و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یك از ما یكى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل كریم وصله رحم است پس ابوطالب را ملاقات كردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بكنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد. (1)
نكته‏اى كه تذكر آن در اینجا لازم است اینست كه على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیكه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تكفل،یك جاذبه قوى و شدیدى بین آندو برقرار بود كه گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود كه در دریا محو گردید و باین حسن انتخابى كه رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و كمال اشتیاق را داشت زیرا.

على را قدر پیغمبر شناسد بلى قدر گهر زرگر شناسد
البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم كه آیه علمه شدید القوى (2) در شأن او نازل شده و خود در مكتب ربوبى (چنانكه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد.
على علیه السلام از كودكى سر گرم عواطف محمدى بوده و یك الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت كه رشته محكم آن بهیچوجه قابل گسیختن نبود.

على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریكه در اندك مدتى تمام حركات و سكنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت.
دوره زندگانى آدمى بچند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله باقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال باعمال و حركات خاصى ملازمه دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى كودكانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلكه از همان كودكى در فكر عظمت بود و رفتار و كردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یك تكامل معنوى و نمونه یك عظمت خدائى بود.
على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت كفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشده و بلكه یك صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اكثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانیها و محبت‏هاى ابوطالب را كه در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعكس میساخت و فضائل اخلاقى و ملكات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران كودكى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آنحضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد كه على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداكارى در راه حق و حقیقت گردید.

پى‏نوشت ها:
(1) فصول المهمه ص 15ـبحار الانوار جلد 35 ص .118
(2) سوره نجم آیه .5

[h=1]رفق و مدارای علی علیه السلام[/h]
صدای كسی كه ((علی)) را لعن و نفرین می كرد،‌ از شتاب گامهایش كاست. صدای یك زن بود! ایستاد تا زن بدو رسید. زن هنوز در حال لعن و نفرین به او بود در حالی كه بار سنگینی به دست و دوشهایش داشت كه برایش سخت سنگین می نمود. علی (ع) گامی پیش نهاد و تقاضا كرد تا زن را در حمل بارش مدد رساند. او خود گفته بود:
((رأس السیاسه إستعمال الرفق))
خود وی همیشه رفق و مدارا را به عنوان كارآمدترین روش برخورد با مردم از جانب حكومت و چه از جانب تك تك افراد جامعه با یكدیگر، توصیه نموده بود. او می دانست كه این روش، مشكلات اجتماعی را كاسته و مردم را با برنامه های حكومت همراه می كند. علی (ع) به بردن بار به منزل زن بسنده نكرد و از او دلجویی كرد. دانست كه شوهر زن در یكی از جنگها به شهادت رسیده است و دانست كه تنهایی زن و انبوهی كارها و سنگینی مشكلات او را در هم شكسته . باز به پیشنهاد خودش به منزل زن وارد شد تا مددكار وی در كارهای منزلش باشد. اینهم از كلامهای او بود كه:
الرفق یقل حد المخالفه
نرمی و مدارا حتی شمشیر مخالفین را هم كند می كند.
در منزل هنوز هم علی (ع) كار می كرد و زن لعن و نفرین. اما علی (ع) چیزی نمی گفت. تا اینكه یكی از همسایگان زن، علی (ع) را به بیوه زن معرفی كرد و او بخاطر قضاوت اشتباهش از علی (ع) عذر خواست. و علی بار دیگر نشان داد كه:
با برخورد خوب، عقده آنان را كه كینه دارند بگشا و اسباب دشمنی و عداوت را قطع كن و از آنچه برایت روشن نیست، تغافل نما.

علی (ع) خود در توصیف مالك اشتر می گفت: به درستی كه او كسی است كه احتمال نمی دهم سستی به خرج دهد و لغزش پیدا كند و از این بیمناك نیستم كه كندی كند در جایی كه سرعت لازم است و یا سرعت به خرج دهد در موردی كه سستی سزاوارتر است

و همه یكبار دیگر این سخن علی (ع) را به یاد آورند كه: عنوان العقل مداراه الناس
نشانه عاقل بودن مدارای با مردم است.
ولیدبن عتبه در جایگاه محاكمه قرار گرفته بود. اما كسی را یارای پیش آمدن برای تنبیه او نبود. هر چه باشد او برادر مادری خلیفه بود و خلیفه سوم هم به مجازات برادر خوانده اش راضی نبود، حتی اگر نماز صبح را در حال مستی چهار ركعت بجای آورده باشد. او باید برای فسق و فجورهای آشكارش تنبیه می شد، اما كسی را جرأت چنین اقدامی نبود، جز علی (ع)! در جایی كه حرف از اجرای احكام اسلامی به میان می آمد، علی ذره ای مداهنه و سهل انگاری به خود راه نمی داد. در میان بهت و حیرت همگان، علی (ع) با گامهایی استوار به سیاستگاه آمد. در مقابل چشمان حیرتزده مردم، شلاق در دست گرفت و آنرا بر بدن متهم كوبید، بی آنكه بخواهد با توسل به بهانه هایی همچون مهر و رأفت اسلامی، حكم اسلام را زیر پا گذارد.
ایها الناس لا تشكوا علیا فوالله انه لخشن فی ذات الله
ای مردم ، از علی شكایت نكنید، به خدا سوگند او در راه خدا سخت و خشن است.

علی (ع) خود در توصیف مالك اشتر می گفت:
به درستی كه او كسی است كه احتمال نمی دهم سستی به خرج دهد و لغزش پیدا كند و از این بیمناك نیستم كه كندی كند در جایی كه سرعت لازم است و یا سرعت به خرج دهد در موردی كه سستی سزاوارتر است.
آری! تربیت شدگان مكتب علوی همچون مالك اشتر می دانند كه مدارای انسان عاقل با سستی و سهل انگاری در اصول و اجرای ارزشهای اسلامی تفاوت دارد. آنان می دانند كه در اجرای قوانین الهی نباید هیچگونه واهمه و ترسی به خود راه دهند و هرگز پیوندها و عواطف انسانی و منافع زودگذر مادی و تهدیدها و تطمیها در ایشان اثری ندارد.(لا یخافون لومه لائم)
آنجا كه جای شدت و سخت گیری است محكم و سازش ناپذیرند و آنجا كه جای ملایمت و مدارا است، اهل رفق و حلم اند! اما متأسفانه امروزه بیماری افراط و تفریط در روابط اجتماعی گریبانگیر جامعه ما است. در موارد بسیاری كه نیاز به داروی رفق و مدارا و ملاطفت برای درمان برخی از بیماریهای سطحی اجتماع بودیم، خشونت به خرج دادیم، به گونه ای كه امروز برخی از آن بیماریهای سطحی به زخمهایی عمیق تبدیل شده است و به عكس در بسیاری از اوقات كه نیاز به برخورد قاطع و اجرای حدود الهی بود، بخاطر مصلحت اندیشی از انجام آن اباء كردیم.


[/HR] منبع :
مدارای علی (ع) ، نوشته مهدی پیشوایی مقدم

[h=1]شهادت و وصیت امام على علیه السلام[/h]
علامه طبرسى گوید: على علیه‏السلام شصت و سه سال زندگانى كرد، ده سال پیش از بعثت، و در سن ده سالگى اسلام آورد. و پس از بعثت‏بیست و سه سال با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زندگانى كرد، سیزده سال در مكه پیش از هجرت در امتحان و گرفتارى به سر برد و سنگین‏ترین بارهاى رسالت آن حضرت را به دوش كشید، و ده سال پس از هجرت در مدینه در دفاع از حضرتش با مشركان جنگید و با جان خود او را از شر دشمنان دین نگاه داشت، تا آنكه خداى متعال پیامبر خود را به سوى بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسمانى بالا برد و على علیه‏السلام در آن روز سى و سه ساله بود، و بیست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولایت غصب كردند و او را از تصرف در امور بازداشتند، و آن حضرت در این دوران با تقیه و مدارا مى‏زیست، و پنج‏سال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در این سالها گرفتار جهاد با منافقان از ناكثین و قاسطین و مارقین (اصحاب جمل و صفین و نهروان) بود چنانكه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سیزده سال از روزگار نبوت خود را ممنوع از پیاده كردن احكام آن و ترسان و محبوس و فرارى و مطرود بود و نمى‏توانست‏با كافران به جهاد پردازد و از مؤمنان دفاع كند، سپس هجرت كرد و ده سال پس از هجرت با مشركان به جهاد پرداخت و گرفتار منافقان بود تا خداوند او را به سوى خود برد...
آن حضرت در شب بیست‏یكم ماه مبارك رمضان سال چهل هجرى با شمشیر به شهادت رسید. عبدالرحمن بن ملجم مرادى شقى‏ترین امت آخر زمان - لعنة الله علیه - در مسجد كوفه او را ضربت زد .
حسن و حسین علیهم السلام به امر آن حضرت مراسم غسل و تكفین او را عهده‏دار شدند و بدن شریفش را به سرزمین غرى در نجف انتقال دادند و شبانه پیش از سپیده صبح در همان جا به خاك سپرده شد. حسن و حسین و محمد پسران آن حضرت علیه‏السلام و عبدالله بن جعفر رضى الله عنه وارد قبر شدند و بنا به وصیت‏حضرتش اثر قبر پنهان گردید. این قبر پیوسته در دولت‏بنى‏امیه پنهان بود و كسى بدان راه نمى‏برد تا آنكه امام صادق علیه‏السلام در ولت‏بنى‏عباس آن را نشان داد. (1)

خدا را خدا را درباه یتیمان در نظر آرید، هر روز به آنان رسیدگى كنید و حتى یك روز دهان آنان را خالى نگذارید و مبادا در حضور شما تباه شوند

[h=2]وصیت امام على علیه‏السلام در بستر شهادت[/h] هنگامى كه ابن ملجم - كه خدا لعنتش كند - او را ضربت زد حضرتش به حسن و حسین علیهم‏السلام چنین فرمود: «شما را به تقواى الهى سفارش مى‏كنم و اینكه در طلب دنیا بر نیایید گرچه دنیا در طلب شما برآید، و بر آنچه از دنیا محروم ماندید اندوه و حسرت مبرید و حق بگویید و براى پاداش (اخروى) كار كنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.
شما دو نفر و همه فرزندان و خانواده‏ام و هر كس را كه این نامه‏ام به او مى‏رسد سفارش مى‏كنم به تقواى الهى و نظم كارتان و اصلاح میان خودتان، چرا كه از جدتان صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم كه فرمود: «اصلاح میان دو كس از انواع نماز و روزه برتر است.»
خدا را خدا را درباه یتیمان در نظر آرید، هر روز به آنان رسیدگى كنید و حتى یك روز دهان آنان را خالى نگذارید و مبادا در حضور شما تباه شوند.
خدا را خدا را درباه همسایگان در نظر دارید، كه آنان سخت مورد سفارش پیامبرتان هستند، پیوسته به همسایگان سفارش مى‏كرد تا آنجا كه پنداشتم آنان ارث بر خواهد نمود.
خدا را خدا را درباره قرآن یاد كنید، مبادا دیگران به عمل به آن بر شما پیشى گیرند.
خدا را خدا را درباره نماز یاد كنید كه آن ستون دین شماست.
خدا را خدا را درباره خانه پروردگارتان یاد كنید، تا زنده هستید آن را خالى و (خلوت) نگذارید; كه اگر این خانه متروك بماند دیگر مهلت نخواهید یافت.
خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا به مال و جان و زبانتان یاد آرید، و بر شما باد به همبستگى و رسیدگى به یكدیگر، و بپرهیزید از قهر و دشمنى و بریدن از هم. امر به معروف و نهى از منكر را رها نكنید كه بدانتان بر شما چیره مى‏شوند آن گاه دعا مى‏كنید ولى مستجاب نمى‏گردد.

اى فرزندان عبدالمطلب! مبادا شما را چنان بینم كه به بهانه اینكه امیرالمؤمنین كشته شد دست‏به خون مسلمانان بیالایید; هش دارید كه به قصاص خون من جز قاتلم را نباید بكشید; بنگرید هر گاه كه من از این ضربت او جان سپردم تنها به كیفر این ضربت‏یك ضربت‏بر او بزنید و این مرد را مثله نكنید. (2) چرا كه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم كه مى‏فرمود: «از مثله كردن بپرهیزید گرچه با سگ هار باشد.» (3)
از وصیت دیگر آن حضرت پیش از شهادت و پس از ضربت زدن ابن ملجم ملعون: «وصیت من به شما آن است كه چیزى را با خدا شریك مسازید، و به محمد صلى الله علیه و آله و سلم سفارش مى‏كنم كه سنت او را ضایع مگذارید. این دو ستون را به پادارید و این دو چراغ را افروخته بدارید، و تا از جاده حق منحرف نشده‏اید هیچ نكوهشى متوجه شما نیست. من دیشب یار و همدم شما بودم و امروز مایه عبرت شما گشته‏ام و فردا از شما جدا خواهم شد. خداوند من و شما را بیامرزد. اگرزنده ماندم خودم صاحب اختیار خون خود هستم و اگر فانى شدم فنا میعادگاه من است، و اگر بخشیدم بخشش مایه تقرب من به خدا و نیكویى براى شماست; پس شما هم ببخشید «آیا نمى‏خواهید كه خدا هم شما را ببخشاید؟» (4) به خدا سوگند هیچ حادثه‏اى ناگهانى از مرگ به من نرسید كه آن را ناخوش دارم، و نه هیچ وارد شونده‏اى كه ناپسندش دانم; و من تنها مانند جوینده آبى بودم كه به آب رسیده، و طالب چیزى كه بدان دست‏یافته است; «و آنچه نزد خداست‏براى نیكان بهتر است‏» (5) و (6)

امام علی (ع) مى‏فرمود: «شقى‏ترین این امت از چه انتظار مى‏برد كه این محاسن را از خون این سر سیراب سازد؟» و بارها مى‏فرمود: «به خدا سوگند كه موى صورتم را از خون بالاى آن سیراب خواهد كرد.»

از این كه فرمود: «به خدا سوگند هیچ حادثه‏اى ناگهانى از مرگ به من نرسیده كه...» معلوم مى‏شود كه امام علیه‏السلام پیوسته از روى شوق در انتظار شهادت به سر مى‏برده و مى‏دانسته است كه آنچه پیامبر راستگوى امین صلى الله علیه و آله و سلم به او خبر داده ناگزیر فراخواهد رسید چنانكه قیامت آمدنى است و شكى در آن نیست و وعده او ترك و تخلف ندارد و آن حضرت با دلى پر صبر در انتظار آن بود و - بنا به نقل گروهى از دانشمندان مانند ابن عبدالبر و دیگران - مى‏فرمود: «شقى‏ترین این امت از چه انتظار مى‏برد كه این محاسن را از خون این سر سیراب سازد؟» و بارها مى‏فرمود: «به خدا سوگند كه موى صورتم را از خون بالاى آن سیراب خواهد كرد.»
[h=2]یك معجزه[/h] زمخشرى در «ربیع الابرار» از ام‏معبد آورده است كه گفت: «روزى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وضو گرفت و در پاى درخت‏خاردار خشكیده‏اى در نزد ما آب دهان افكند و آن رخت‏سبز شد و میوه داد و در زمان حیات آن حضرت ما از میوه آن شفا مى‏جستیم... اما سپس از پایین به بالا خشك شد و خار رویید و میوه‏هایش ریخت و سبزى و تازگى آن از میان رفت. در این حال بود كه ما از شهادت امیرالمؤمنان على علیه‏السلام باخبر شدیم. و دیگر میوه نداد و ما از برگ آن بهره‏مند بودیم و پس از چندى صبح كردیم و دیدیم كه از ساقه آن خونى تازه مى‏جوشد و برگ آن هم خشك شده است. در همین حال خبر شهادت حسین علیه‏السلام به ما رسید و درخت‏به كلى خشك گردید.» (7)

پى‏نوشتها:
(1)تاج الموالید / 18.
(2)مثله كردن: بریدن انگشت و بینى و گوش و دیگر اعضاى كسى.
(3)نهج البلاغه، نامه 47.
(4)اقتباس از آیه 22 سوره نور.
(5)اقتباس از آیه 198 سوره آل عمران.
(6)نهج البلاغه، نامه 23.

(7)تاریخ الخمیس، باب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم.

[h=1]گوشه ای از ویژگیهای حضرت علی (ع) در تفسیر صافی[/h]
محسن فیض کاشانی گوید: در کتاب عیون اخبار الرضا از آن حضرت درباره این آیه وارد است که فرمود: خداوند ما را بدین ویژگی مخصوص داشت. زیرا ما را به همراه امت به نماز امر فرمود، سپس به طور خصوص نیز مورد خطاب قرار داد. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از نزول این آیه مدت نه ماه هر روز هنگام هر نماز پنج بار به در خانه علی و فاطمه - علیهما السلام - می‏رفت و می‏گفت: نماز! خدایتان رحمت کند. و خداوند هیچ یک از فرزندان پیامبران را به مانند این کرامتی که در حق ما فرموده و ما را در میان خاندان همه آنان بدین ویژگی مخصوص ساخته گرامی نداشته‏است.( تفسیر صافی 3 / 337.)
- فیض کاشانی در تفسیرش از کتاب احتجاج روایت می‏کند که: مردی از علی‏بن ابی‏طالب علیه السلام از برترین مناقبش پرسید، حضرت این آیه را خواند و فرمود: منظور از مَن عنده علم‏الکتاب من هستم.( تفسیر صافی 3 / 77.)
-مضمون این روایات در معرفی این دو شخص را علّامه فیض کاشانی - رحمه الله - از امیرمؤمنان امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا - علیهم السلام - روایت کرده‏است.( تفسیر صافی 2 / 437.)

برای دیدار ما بر سر حوض با هم رقابت کنید، که ما دشمنانمان را از آن می‏رانیم و دوستان و اولیای خود را از آن سیراب می‏کنیم؛ هر که جرعه‏ای از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد؛ دو نهر از بهشت در حوض ما سرازیر می‏شود، یکی از تسنیم و دیگری از آب زلال و گوارا، بر لبه آن زعفران روییده و سنگریزه‏اش لؤلؤ است و آن کوثر نام دارد

- فیض کاشانی - رحمه الله - گوید: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ”هر کتابی را برگزیده‏ای است، و برگزیده این کتاب حروف تهجّی است”‌. و از اسرار غریب در این مقطّعات آن است که آنها پس از ترکیب و حذف مکررات این جمله را تشکیل می‏دهد: عَلی صراطُ حَقٍّ نُمْسِکُهُ، یا: صِراطُ عَلی حَقٌّ نُمْسِکُهُ ”علی راه حق است، یا: راه علی حق است که ما آن را نگاه می‏داریم”‌.( تفسیر صافی 1 / 78.)
اهل سنّت گویند از ترکیب این حروف پس از حذف مکررات آن این جمله نیز به دست می‏آید: صَحِّ طریقَکَ مَعَ‏السُّنَّة ”راهت را با همراهی سنّت درست کن”‌. در پاسخ گفته می‏شود: گر چه این جمله درست است اگر مراد از سنّت سنّتی باشد که از طریق معصوم رسیده باشد، ولی به این ترکیب ایرادی وارد است و آن این که: حرف آخر ”السّنّة”‌ تاء است نه هاء، از این رو با حروف مقطعه تطبیق ندارد.(م))
- و نیز فرمود: من با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خاندانم بر سر حوض قرار داریم، پس هر که خواستار ماست باید گفتار ما را بگیرد و مانند ما عمل کند، زیرا هر خاندانی برگزیده‏ای دارد و ما را نیز برگزیدگانی است، و ما را شفاعتی است و دوستان ما را نیز شفاعتی است، پس برای دیدار ما بر سر حوض با هم رقابت کنید، که ما دشمنانمان را از آن می‏رانیم و دوستان و اولیای خود را از آن سیراب می‏کنیم؛ هر که جرعه‏ای از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد؛ دو نهر از بهشت در حوض ما سرازیر می‏شود، یکی از تسنیم و دیگری از آب زلال و گوارا، بر لبه آن زعفران روییده و سنگریزه‏اش لؤلؤ است و آن کوثر نام دارد.


[/HR] منبع :
تفسیر صافی

[h=1][/h]
حکومت علی علیه السلام که حکومت «عدل» بود، وی در عمل برای جهان و اندیشمندان روشن ساخت که در زعامت آن حضرت حتی یک نفر یتیم، خود را بی پناه ندانسته، و با درگذشت پدر مستقیما تحت نظارت و جانشین به حق انبیاء و اولیاء قرار گرفته، و آن چنان مورد لطف و عنایت مولایش قرار می گیرد، که دیگران در آن عصر آرزوی یتیمی می کردند! !
«ابوالطفیل» می گوید: علی علیه السلام در دوران حکومت خویش افراد مستمند و بی نوا را مورد عنایت قرار می داد، روزی او را مشاهده کردم که بچه های یتیم و بی سرپرست را به دور خود فراخوانده، ناگاه تمام یتیمان را جمع کرده، و سفره مناسبی بازکرد، و «عسل» و سایر نیازمندی ها را دور هم چید، و لقمه های لذیذ و عسلی بر دهان آنان گذاشت، و این منظره آن چنان مؤثر و جالب بود که بعض اصحابش گفتند:
«لوددت انی کنت یتیما» .
: ای کاش من هم یتیم بوده، و این چنین مورد الطاف علی قرار می گرفتم. (1)
و در این مورد علی علیه السلام می فرمایند:
«انا الهادی، انا المهدی، انا ابوالیتامی و المساکین، و زوج الارامل، و انا ملجأ کل ضعیف، و مأمن کل خائف» . (2)
: من هادی مردم و هدایت یافته خدایم، من پدر یتیمان و بی چارگانم، من سرپرست زنان بیوه و پناهگاه ضعفاء و امید و پشتوانه ستمدیدگانم.

شما را به خدا یتیمان خود را فراموش نکنید، دهن های آنان را در انتظار غذا قرار ندهید، مواظب باشید که آنان گرسنه نمانند و حقوقشان با وجود شما تباه نگردد

و در مورد یتیمان به پیروان امت اسلامی سفارش می کنند:
«بروا ایتامکم، و واسوا فقرائکم، و ازافوا بضعفائکم.» (3)
: به یتیمان اجتماع نیکی، و به فقراء خود مواسات، و به گروه ناتوان محبت نمائید.
و در آخرین وصیت هایش که پس از ضربت مسموم «ابن ملجم مرادی» لعنة الله علیه صورت می گرفت فرمودند:
«الله الله فی الایتام، فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم» (4)
: شما را به خدا یتیمان خود را فراموش نکنید، دهن های آنان را در انتظار غذا قرار ندهید، مواظب باشید که آنان گرسنه نمانند و حقوقشان با وجود شما تباه نگردد.
این احادیث حاکی است که امیرالمؤمنین در قول و عمل به فکر یتیمان بود، و جای خالی پدران را بر آنان پر می کرد، و نمی گذاشت هیچ فرزند یتیمی با فقدان والدین خود احساس نیاز و سرپرست نماید! ! بلکه وضع این گروهها بهتر از دیگران می گردید! تا جایی که مقام و موقعیت اجتماعی آنان در حکومت علوی مورد غبطه و آرزوی سایر مردم قرار می گرفت.
از سوی دیگر علی علیه السلام به سایر مردم نیز سفارش آنان را می فرمود، و یک موقعیت بی نظیر در اجتماع برایشان فراهم می ساخت، و هنگام شهادت نیز این مسئولیت الهی را فراموش ننموده، و نیکی به آنان را برای پیروان خود توصیه فرمودند.

[h=2]در کنار تنور یتیمان شهداء[/h]
در تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: روزی او زنی را مشاهده کرد که او مشک آبی را به دوش گرفته و با زحمت و مشقت آن را حمل می کند.
حضرت از آن بانو درخواست کرد که ظرف سنگین آب را در اختیار وی قرار دهد... علی علیه السلام مشک را برداشت و از احوال زن پرسش نمود، معلوم شد شوهر وی از سربازان شهید اسلام در رکاب آن حضرت بوده است، و هزینه زندگی فرزندان شهید باعث کار آن زن و آب کشی به خانه دیگران گردیده است!
مولای متقیان آدرس خانه او را گرفته و شب را در تمام ناراحتی به سر برد، و سحرگاه زنبیلی پر از خرما و روغن و آرد و گوشت... را به دوش گرفته، و به خانه مزبور حمل کرد، در طول راه برخی از مؤمنین درخواست کمک کردند، ولی حضرت می فرمود: روز رستاخیز بار مرا چه کسی حمل می کند؟!
علی علیه السلام پس از در زدن و اجازه گرفتن به طور ناشناخته وارد خانه شد، و پیشنهاد فرمود: زن اجازه دهد یا او بچه ها را به بازی گرفته و مشغول کند، و یا به خمیر کردن و نان پختن بپردازد، زن گفت: شما بچه ها را مشغول کنید، من به کار خمیر کردن و پختن نان می پردازم، خدا از تو راضی شود، و بین من و «علی بن ابی طالب» حاکم گردد! ! (5)
حضرت علی به فوری مقداری گوشت را پخت و با خرما و غیره بر دهان بچه ها گذاشت، و هر بار لقمه ای را که به آنان می خورانید می فرمود: ای فرزندانم! علی را حلال کنید!!!
چون خمیر آماده پختن گردید زن عرض کرد: ای بنده خدا تنور را روشن کن، علی علیه السلام تنور را روشن نموده، و صورت مبارک خویش را بر روی شعله های آتش می گرفت و می گفت: بچش ای علی! این جزای کسی است که از یتیمان غفلت کند! ! در این هنگام زن همسایه وارد شد، و دید «علی بن ابی طالب» با بچه های شهید بازی می کند، و آنان را می خنداند، و لقمه های لذیذ بر دهانشان می گذارد، با دیدن وی او را شناخت، و خطاب به زن شهید، داد زد: وای بر تو این «امیرالمؤمنین» است که در خانه تو کار می کند، و بچه هایت را می خنداند.. .؟

هم چنانچه فرزندان خود را تربیت می کنید، یتیمان را نیز ادب نمائید، و به طوری که در هنگام نیاز فرزندان خویش را می زنید، از یتیمان نیز غفلت نکنید (چنانچه نیاز باشد می توان متوسل تنبیه مجاز شرعی شد) تا بچه های لوس بار نیایند

زن شهید از گفتار و کردار خود احساس شرم کرد، و با عذر خواهی عرض نمود: یا امیرالمؤمنین ! من از شما شرم دارم، و نشناخته حرف هایی زده و تو را به کار گماردم. علی علیه السلام فرمودند: من از شما شرم می کنم که تا به حال از اوضاع شما بی اطلاع مانده ام!! این بگفت و خانه آنان را موقتا ترک کرد. (6)
این فراز از زندگی آن حضرت نشان می دهد که او تا چه میزان خود را مسئول یتیمان و فرزندان «شاهد» می دانست، ولی در عین حال در کنار محبت و انجام مسئولیت عاطفی، مسائل تربیتی و بازسازی اخلاقی آنان را نیز فراموش ننموده، و می فرمود:
«ادب الیتیم مما تؤدب منه ولدک و اضربه مما تضرب منه ولدک» (7)
: هم چنانچه فرزندان خود را تربیت می کنید، یتیمان را نیز ادب نمائید، و به طوری که در هنگام نیاز فرزندان خویش را می زنید، از یتیمان نیز غفلت نکنید (چنانچه نیاز باشد می توان متوسل تنبیه مجاز شرعی شد) تا بچه های لوس بار نیایند.

پی نوشت ها:
.1 بحار الانوار ج 41 ص .29
.2 محجة البیضاء ج 4 ص .204
.3 غرر الحکم ص 344 ش .28
.4 نهج البلاغه نامه 47 ص .977
.5 لازم به توضیح است که علم امام معصوم بستگی به علم خدا دارد، و هرجا خدا نخواهد علم اشیاء و اشخاص از امام پوشیده می ماند، و عدم اطلاع علی از آن خانواده تقصیر محسوب نمی گردد .
.6 بحار الانوار ج 41 ص .52
.7 وسائل الشیعه ج 15 ص 197 ح .1