جمع بندی رابطه عین ثابت و لسان استعداد

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه عین ثابت و لسان استعداد

به نام خدا

با عرض سلام و ادب و احترام

لطفا بفرمایید رابطه عین ثابت انسان با دعا به لسان استعداد چیست؟

و سؤال دیگر اینکه آیا لسان استعداد برای نوع واحد،واحد است یا به تعداد افراد متفاوت می شود؟

سؤالات فوق بعد از مطالعه متن ذیل برایم پیش آمد:

"عین ثابت هر کس به زبان استعداد می گوید که چه می طلبد و خداوند از این راه علم حاصل می کند که خواهش بنده چیست و از این رو علم خدا درباره هر کس تابع چیزی است که پیش از آمدن به این عالم در عین ثابت بوده ، و چون چنین است خداوند به هر کسی همان را می دهد که عین ثابت او خواستارِ آن است.
راز سرنوشت یا سرِّ قدَر همین است و عارفی که به سرِّ قدَر آشناست و زبان استعداد خود را درک می کند، علم او درباره احوال خود با علم خدا برابری می نماید، زیرا که منشأ هر دو علم چیزی است که بر لوح عین ثابت او نگاشته است. "
منبع : فصوص الحکم

با سپاس

برچسب: 

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد اویس

[=Georgia]با عرض سلام و ادب خدمت همه عزیزان خصوصا سرکار خانم حبیبه و با تشکر از ایشان بخاطر سوال عالمانه شان.
خوشحالم که در آستانه لیله القدر افتخار پاسخگویی بدین سوال متعالی را دارم.

در بدو کلام لازم است این توضیح را در مورد عین ثابت به محضر طالبان علم تقدیم نمایم که عین ثابت عبارت از حد وجودی شی و صورت علمیه آن است که در ذات اقدس الهی در مرتبه واحدیت حق موجود است.
به عبارت دیگر عین ثابت همان حقیقت اولیه هر موجودی است که خداوند متعال بر اساس آن فیوضات وجودیه را به اشیا عطا می نماید در حقیقت اصل فیض وجود حق حقیقی صمدی و نامنتهای و خالی از شوائب کثرات است که بواسطه قَدَر و اندازه مقرر اشیا که همان عین ثابت ایشان است تقدیر و تکثیر می شود.
از این روی محققان از باب تشبیه معقول به محسوس، اصل حقیق فیض وجود را به نور محسوس و اعیان ثابته را به شیشه های گوناگون تشبیه کرده که وقتی نور به آنها میتابد بر حسب قابلیت و استعدادات خود از صاف بودن، کدر بودن و ... نور را بازتابش میکنند.

بر این ساس می توان گفت اعیان ثابته همان لسان استعداد و قابلیت اشیا است که از عالم واحدیت حق سبحانه و تعالی اقتضای کمال وجود به حسب ماهیت خود می کند. و آنکه حق سبحانه و تعالی در قرآن کریم فرمود: «إنما قولنا لشیء إذا أردناه أن نقول له کن فیکون»(نحل/40) اشاره به همین حقیقت اعیان ثابته است زیرا موجود معدوم هرگز نمیتواند مورد خطاب واقع شود زیرا معدوم لا شیء است و چون در این آیه خطاب «کن» صورت گرفته است، باید قبل از خلق، شیئی باشد تا به او خطاب شود و بعد از آن تحقق یابد. و آن همان عین ثابت شیء در مرتبه ی علم الهی است که به واسطه ی خطاب ارادی خداوند و به همان اراده تحقق خارجی پیدا میکند.

همچنین آن که فرمود: «ما یبدل القول لدی و ما أنا بظلام للعبید»(ق/29) -در نزد من آن حکم دگرگون نشود، و (در عین حال) من در حق بندگان ستمگر نیستم.- اشاره به همین حقیقت اعیان ثابته است زیراقول خداوند بر طبق علم اوست و خداوند کسی را شقی نکرده تا به او ظلم کرده باشد؛ بلکه عمل خداوند بر حسب علم به اشیاء و اشخاص است و علم به اشیاء نیز به حسب استعداد و قابلیت وجودی اشیا در حضرت علمیه ی حق سبحانه و تعالی است. از این رو در جای دیگر فرمود: «و ما ظلمناهم و لکن کانو أنفسهم یظلمون»(نحل/118)

بر این اساس مقدرات شب قدر نیز به حسب لسان استعداد موجود در عین ثابت اشیا است و اگر به ما گفته اند شب قدر را به انجام اعمالی چون دعا و مناجات و صلوه و تفکر اشتغال یابید به جهت ازدیاد لسان استعداد و قابلیت خودمان برای بهره مندی از فیوضات بیکران حق سبحانه و تعالی است.

با توضیحاتی که محضر انورتان تقدیم شد روشن می شود که عین ثابت امری نوعی نیست بلکه قائم به شخص بود و هرکسی به وفق لسان نیازمندی خود، عین ثابتی مغایر با اعیان ثابت دیگران دارد.


در ذیل نگاه متفکرانه شما سروران گرامی ام را به تامل و اندیشه در برخی آیاتی که مشیر به حقیت اعیان ثابته اند دعوت میکنم خصوصا که امشب(شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان) یکی از با فضیلت ترین اعمال، تفکر است:

{إن الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون}(انبیا/101)کسانی که از پیش از جانب ما در حق آنان نیکی مقرر شده است، آنان از آن (آتش جهنم) دور داشته شوند.

{إن ربک هو أعلم من یظل عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین} (انعام/117) بی گمان پروردگارت داناتر است که چه کسانی از راه او به در افتاده اند و هم او به ره یافتگان داناتر است.

{و ءاتاکم من کل ما سألتموه و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها}(ابراهیم/34) و از هر آنچه از او خواسته اید به شما بخشیده است و اگر نعمت الهی را بشمارید، نمیتوانید آن را چنان که هست شمارش کنید.

{قل کل یعمل علی شاکلته }(اسراء/84) بگو هرکس فراخور خویش عمل می¬کند؛

{هل أتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا}(دهر/1) آری مدتی از روزگار بر انسان گذشت که هنوز چیزی قابل ذکر نبود.

اویس;704392 نوشت:
عین ثابت عبارت از حد وجودی شی و صورت علمیه آن است که در ذات اقدس الهی در مرتبه واحدیت حق موجود است.

اویس;704392 نوشت:
بر این اساس مقدرات شب قدر نیز به حسب لسان استعداد موجود در عین ثابت اشیا است و اگر به ما گفته اند شب قدر را به انجام اعمالی چون دعا و مناجات و صلوه و تفکر اشتغال یابید به جهت ازدیاد لسان استعداد و قابلیت خودمان برای بهره مندی از فیوضات بیکران حق سبحانه و تعالی است.

به نام خدا

با سلام و عرض ادب و احترام

استاد گرامی با توجه به اینکه عین ثابت صورت علمیه شیء در مقام واحدیت است و با توجه به کلام فوق،آیا در شب قدر حد وجودی داعی

قابلیت ازدیاد می یابد؟ در این صورت ثابت بودن عین به چه معناست؟

یا اینکه منظورتان از ازدیاد قابلیت این است که با اشتغال به فکر و ذکر و عبادات شخص داعی از منقصت حدود مادی رهیده و به اصل خویش

و عین ثابت خویش در حضرت علمی ارتقاء می یابد؟

با سپاس

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;704404 نوشت:
به نام خدا

با سلام و عرض ادب و احترام

استاد گرامی با توجه به اینکه عین ثابت صورت علمیه شیء در مقام واحدیت است و با توجه به کلام فوق،آیا در شب قدر حد وجودی داعی

قابلیت ازدیاد می یابد؟ در این صورت ثابت بودن عین به چه معناست؟

یا اینکه منظورتان از ازدیاد قابلیت این است که با اشتغال به فکر و ذکر و عبادات شخص داعی از منقصت حدود مادی رهیده و به اصل خویش

و عین ثابت خویش در حضرت علمی ارتقاء می یابد؟

با سپاس


مراد از ثابت در اصطلاح عین ثابت، عین بدون تغییر و تحول نیست بلکه مراد، موطن ثبوت است یعنی مراد از عین ثابت، ثبوت این اعیان در موطن حضرت علمیه حق سبحانه و تعالی است بر خلاف اعیان خارجی اشیا که موطن ظهورشان در خارج از موطن حضرت علمیه است.
از منظر اعلای عارف انقلاب در ذات محال نیست چگونه محال باشد در حالی که در ابتدای خلقت انسان، نطقه ای برخواسته از مرتبه جمادیت به یمن و برکت حرکت جوهری چنان اشتداد وجودی می باید که به منقبت « وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» نائل می شود آیا این انقلاب در ذات نیست که از متن خاک، وجودی سر به آستان افلاک می نهد که فخر همه ملائک می گردد؟! اگر انقلاب در ذات و تحول وجودی شئی در مرتبه جمادات به عالیترین مرتبه ممکنات مقبول حضرتتان است پس چه باک از این که صورت علمیه شئی در مرتبه ذات به برکت دعا و مناجات، قابلیت افزون تری یافته و لسان استعداد شی ازدیاد گردد.

[/]

اویس;704451 نوشت:
[=Georgia]
مراد از ثابت در اصطلاح عین ثابت، عین بدون تغییر و تحول نیست بلکه مراد، موطن ثبوت است یعنی مراد از عین ثابت، ثبوت این اعیان در موطن حضرت علمیه حق سبحانه و تعالی است بر خلاف اعیان خارجی اشیا که موطن ظهورشان در خارج از موطن حضرت علمیه است.
از منظر اعلای عارف انقلاب در ذات محال نیست چگونه محال باشد در حالی که در ابتدای خلقت انسان، نطقه ای برخواسته از مرتبه جمادیت به یمن و برکت حرکت جوهری چنان اشتداد وجودی می باید که به منقبت « وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» نائل می شود آیا این انقلاب در ذات نیست که از متن خاک، وجودی سر به آستان افلاک می نهد که فخر همه ملائک می گردد؟! اگر انقلاب در ذات و تحول وجودی شئی در مرتبه جمادات به عالیترین مرتبه ممکنات مقبول حضرتتان است پس چه باک از این که صورت علمیه شئی در مرتبه ذات به برکت دعا و مناجات، قابلیت افزون تری یافته و لسان استعداد شی ازدیاد گردد.

سلام و عرض ادب

استاد گرامی اما این موطن مقام واحدیت و حضرت علمی حق است و لازمه تغییر و تحول در عین ثابت در آن موطن تغییر در حضرت علمی است

و این با موطن ثبوت بودن آن مقام منافات دارد.

[=Georgia]

حبیبه;704462 نوشت:
سلام و عرض ادب

استاد گرامی اما این موطن مقام واحدیت و حضرت علمی حق است و لازمه تغییر و تحول در عین ثابت در آن موطن تغییر در حضرت علمی است

و این با موطن ثبوت بودن آن مقام منافات دارد.

نکته ای را که در مورد اعیان ثابته باید توجه داشت این است که اعیان ثابته مظاهر اسماء و صفاتند به عبارت دیگر اسماء و صفات الهی همچون ارواحند و اعیان ثابته همچون ابدان آنها چنان که اعیان ثابته ارواح اعیان خارجیه به شمار می آیند. لذا اعیان ثابته که لسان حال و زبان استعدادی اعیان خارجی هستند مرتبه ای موخر از اسماء و صفات الهیه هستند و اسماء و صفات الهی نیز مرتبه ای موخر از مقام احدیت و مقام احدیت مرتبه ای مادون مقام ذات اقدس تعالی می باشند. علم حق سبحانه به تعالی به جمیع ممکنات در مرتبه احدیت است که اقرب مراتب به ذات الهی می باشد و این مرتبه به دو رتبه مقدم بر مرتبه اعیان ثابته می باشد. اعیان ثابته اگرچه در حضرت علمیه حق سبحانه و تعالی متقررند ولی این مرتبه که مجعول بالتبع اعیان خارجیه است متاثر از نحوه وجود اعیان خارجیه است. از این روی اگر اعیان خارجیه به مقارنت اعمالی چون تحصیل علم یا تهذیب نفس مزین شود موجب ازدیاد لسان حال و زبان استعدادی خود در مرتبه اعیان ثابته گشته و همین موجبات حرکت استکمالی وی را فراهم خواهد ساخت.
بنابراین ازدیاد لسان حال و زبان استعدادی اعیان خارجیه در مرتبه اعیان ثابته نیز متفرع بر علم ذاتیه حق در مرتبه احدیت است . فافهم!

به نام خدا

با سلام و عرض ادب

در واقع دعا و مناجات مرقات سیر عبد در قوس صعود به سوی حقایق اسماء الهی است

و برای هر کس بسته به آن است که مظهریت کدام اسم از اسماء الهی را داشته باشد؟

و ازدیاد لسان استعداد به معنای گسترش سعه ی وجودی انسان برای رسیدن به جامعیت در اسماء الهی است؟

با توجه به اینکه انسان کامل مظهریت اسم الله را دارد؟اسمی که جامع جمیع اسماء و صفات الهی است؟

و در واقع هر چه لسان استعداد زیادتر شود عبد به جامعیت بیشتری برای احراز مظهریت اسماء و صفات دست می یابد؟

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;704948 نوشت:
به نام خدا

با سلام و عرض ادب

در واقع دعا و مناجات مرقات سیر عبد در قوس صعود به سوی حقایق اسماء الهی است

و برای هر کس بسته به آن است که مظهریت کدام اسم از اسماء الهی را داشته باشد؟

و ازدیاد لسان استعداد به معنای گسترش سعه ی وجودی انسان برای رسیدن به جامعیت در اسماء الهی است؟

با توجه به اینکه انسان کامل مظهریت اسم الله را دارد؟اسمی که جامع جمیع اسماء و صفات الهی است؟

و در واقع هر چه لسان استعداد زیادتر شود عبد به جامعیت بیشتری برای احراز مظهریت اسماء و صفات دست می یابد؟

اگر به جای همه علامات سوال در عبارات فوق، نقطه می آمد بهتر بود زیرا آنچه گفته شده بیان اسراری پیرامون حقیقت انسان است.

[/]

استاد گرامی منظور حضرتعالی این است که این برداشت صحیح است؟

اگر اینگونه باشد شب قدر شب رقم خوردن حیات ابدی انسان است

و نه تنها یک سال از عمر محدود دنیائیش! درست است؟

[=Georgia]

حبیبه;704958 نوشت:
استاد گرامی منظور حضرتعالی این است که این برداشت صحیح است؟

اگر اینگونه باشد شب قدر شب رقم خوردن حیات ابدی انسان است

و نه تنها یک سال از عمر محدود دنیائیش! درست است؟


شب قدر شب رقم خوردن حیات ابدی انسان در ظرف زمان یک ساله است بدین معنا که هر عملی از انسان در نشئه طبیعت آیینه حیاتی ابدی وی در نشئات مافوق است بر این اساس اگر چه شب قدر انسانی در ظرف زمان، سرنوشت یک ساله ی او را رقم میزند ولی همین یک سال حیاتی ابدی آدمی را در نشئات مافوق به دنبال خواهد داشت. پس نیک بیندیش!

حبیبه;704958 نوشت:
استاد گرامی منظور حضرتعالی این است که این برداشت صحیح است؟

اگر اینگونه باشد شب قدر شب رقم خوردن حیات ابدی انسان است

و نه تنها یک سال از عمر محدود دنیائیش! درست است؟


اینکه وحشتناک تر از اونچیزی شد که تاالان شنیده بودیم
آیا مذهب تشیع چیزی امیدوار کننده هم دارد استاد اویس؟؟

اویس;704967 نوشت:
سرنوشت یک ساله ی او را رقم میزند ولی همین یک سال حیاتی ابدی آدمی را در نشئات مافوق به دنبال خواهد داشت. پس نیک بیندیش!

آیا ظرفیت، قابلیت وجودی و صفای گوهری که در اثر توجه به حق در شب قدر فراهم می شود،باعث جذب فیوضات الهی در طول سال تا شب قدر بعدی است؟

و اگر این ظرفیت تدارک نشد راه جبرانی دارد؟

[="Georgia"][="Blue"]

تسنیـم;704969 نوشت:
اینکه وحشتناک تر از اونچیزی شد که تاالان شنیده بودیم
آیا مذهب تشیع چیزی امیدوار کننده هم دارد استاد اویس؟؟

سوال به اشتباه طرح شده است باید چنین می نوشتید: آیا در مذهب تشیع چیزی که باعث یاس و ناامیدی انسان شود وجود دارد؟ به راستی چگونه می توان برای مذهبی که سراسر نور است و نور قرآن و اهل بیتش سراسر عالم را فراگرفته است، جزئی ناامید کننده ای یافت. اگر اسباب ناامیدی فراهم است از ناحیه قصور اعمال ماست نه مذهت باهر النور تشیع.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;704982 نوشت:
آیا ظرفیت، قابلیت وجودی و صفای گوهری که در اثر توجه به حق در شب قدر فراهم می شود،باعث جذب فیوضات الهی در طول سال تا شب قدر بعدی است؟

و اگر این ظرفیت تدارک نشد راه جبرانی دارد؟


شب قدری که در ظرف زمان بیست و سوم ماه مبارک رمضان قرار دارد بر اساس احکام عالم طبیعیت برای انسانی که محکوم به عالم طبیعت است رقم زننده سرنوشت او تا شب قدر سال بعد می باشد اما شب قدر برای انسان قرآنی محدود به قدر زمانی شب بیست و سوم ماه مبارک نیست بلکه آدمی این قابلیت را دارد که هر شب را برای خویش شب قدر سازد شب قدری که رقم زننده سرنوشت حیات ابدی او در نشئات مافوق است.
[/]

اویس;705077 نوشت:
[=Georgia]
شب قدری که در ظرف زمان بیست و سوم ماه مبارک رمضان قرار دارد بر اساس احکام عالم طبیعیت برای انسانی که محکوم به عالم طبیعت است رقم زننده سرنوشت او تا شب قدر سال بعد می باشد اما شب قدر برای انسان قرآنی محدود به قدر زمانی شب بیست و سوم ماه مبارک نیست بلکه آدمی این قابلیت را دارد که هر شب را برای خویش شب قدر سازد شب قدری که رقم زننده سرنوشت حیات ابدی او در نشئات مافوق است.

استاد گرامی:

چند سؤال برایم پیش آمد:

شب قدر شبی است که قران دفعتا بر قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نازل شده است،

و این قوت روح جناب رسول الله(ص)بوده است که حقیقت قران را به صورت جمعی

نزول داده است،تا اینجا درست است؟

منظور حضرتعالی این است که انسان می تواند به مقامی برسد که با ارتباط به منبع فیض حقیقت محمدیه (ص) و قلب مبارک عالم امکان

در افق قدر قرار گرفته و حقایق قران را درک کند؟

و به انشراح صدری دست یابد که قلبش محل تجلی حقایق قرانی قرار گیرد؟قلبی که متصل به قلب ولی الله اعظم شده است؟

اگر در هرزمان بشود به چنین مجالی دست یافت ،شب قدر بیست و سوم ماه مبارک رمضان را چه خصوصیتی در این امر است؟

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;705089 نوشت:
استاد گرامی:

چند سؤال برایم پیش آمد:

شب قدر شبی است که قران دفعتا بر قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نازل شده است،

و این قوت روح جناب رسول الله(ص)بوده است که حقیقت قران را به صورت جمعی

نزول داده است،تا اینجا درست است؟


بله کاملا درست است.

حبیبه;705089 نوشت:
منظور حضرتعالی این است که انسان می تواند به مقامی برسد که با ارتباط به منبع فیض حقیقت محمدیه (ص) و قلب مبارک عالم امکان

در افق قدر قرار گرفته و حقایق قران را درک کند؟

و به انشراح صدری دست یابد که قلبش محل تجلی حقایق قرانی قرار گیرد؟قلبی که متصل به قلب ولی الله اعظم شده است؟


بله کاملا درست است.

حبیبه;705089 نوشت:
اگر در هرزمان بشود به چنین مجالی دست یافت ،شب قدر بیست و سوم ماه مبارک رمضان را چه خصوصیتی در این امر است؟

شب قدر بیست و سوم ماه مبارک رمضان شبی است که قرآن کریم به صورت دفعی بر قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است و به یمن نزول دفعی مجموعه آیات قرآن کریم بر قلب نبی در نشئه طبیعت، چنین شبی شب قدر نامیده شده است ولی این بدان معنا نیست که انشراح صدری همه قوابل و اتصال نفوس مستعده به منبع فیض حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم لزوما در چنین شبی باشد بلکه هر کسی به فراخور جدول وجودی خود ممکن است در شب و یا حتی روزی دیگر بدین منتقبت مفتخر شود. در حقیقت آنکه ابن الزمان است برای ارتباط روحانی خود با نشئات مافوق نیازمند به مناسبات عالم جسمانی همچون شب قدر و یا روز عرفه است اما آنکه اب الزمان است از این تقیِد رهایی جسته و هر زمان که بخواهد و اراده کند می تواند به منبع فیض اتصال یافته و از بیکرانه حقایق آن مستفیض گردد.
[/]

اویس;705501 نوشت:
اما آنکه اب الزمان است از این تقیِد رهایی جسته و هر زمان که بخواهد و اراده کند می تواند به منبع فیض اتصال یافته و از بیکرانه حقایق آن مستفیض گردد.

استاد گرامی

لطفا در باره اب الزمان بیشتر توضیح بفرمایید.

حبیبه;705529 نوشت:
استاد گرامی

لطفا در باره اب الزمان بیشتر توضیح بفرمایید.

[=Georgia]اب الزمان وصف حال کسانی است که به حقیقت نفس نفیس حضرت صاحب الزمان تقرب وجودی یافته و به بحر بیکران حقیقت جامع مهدوی متصل شده اند. ایشان از چنان وسعت وجودی و سعه نفسانی برخوردارند که بر خلاف عامه مردم که محکوم زمان و مکان و مقتضیات عالم جسمانی اند حاکم بر زمان و مکان و مقتضیات عالم جسمانی بوده و احکام نفسشان در تمامی نشئات غالب بر احکام بدن مادیشان می باشد. جسم ایشان آنچنان در تحت انقیاد نفس روحانی است که نه تنها در طی الارض، به اراده ای نفسانی، غرب تا شرق زمین را در نوردیده و ملازم با روح است بلکه در طی السماء و معارج عالیه روح نیز وی را همراهی کرده و ملازم او می باشد.
آنکه اب الزمان و اب المکان است نه تنها زمان و مکان را در سیطره نفس غالب خود دارد بلکه بر تمامی احکام عالم جسمانی فائق است. و این اختصاص به نفوس مطهره معصومین و یا حتی امت محمدیه صلوات الله علیهم اجمعین ندارد. به عنوان مثال اصحاب کهف که بنابر روایات وارده ، ملازم رکاب حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود از جمله مصادیق صاحبان ولایتند که اب الزمان و اب المکان می باشند.

اویس;705552 نوشت:
مقتضیات عالم جسمانی بوده و احکام نفسشان در تمامی نشئات غالب بر احکام بدن مادیشان می باشد.

با تشکر از توضیحات حضرتعالی.

آیا این مقام همان مقام" کُن" است؟

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;705575 نوشت:
این مقام همان مقام" کُن" است؟

بله عارف در این مقام حائز منقبت «کن» است
[/]

بدون قصد هر گونه جسارت
دوستانی که این پرسش و پاسخ را تا به اینجا مطالعه کرده اند در نزد وجدان و فطرت خالص خود به این سوالات پاسخ بدهند:

1- آیا کوچکترین مشابهتی بین این حرفها و سخنان هدایتگر ائمه شیعه در مورد شب قدر و راه سعادت و کمال انسان می بینید؟! جواب بنده: خیر
2- آیا همانگونه که احادیث معصومین به شیرینی در جان ما می نشیند و هدایت آنها را با تمام وجود می یابیم کوچکترین اثر روشنگری در این حرفها می بینید؟ جواب بنده: خیر
3- این جوابها مساله را روشن تر می کند یا بیشتر خواننده را گیج می کند؟ جواب بنده: دومی (البته اگر طبق عادت مالوف دوستان عارف و فیلسوف، همه را متهم به نادانی نکنند که می کنند)
4- آیا در مورد آیات یاد شده در تفاسیر معصومین تا به حال مشاهده نموده اید یا این حرفها را مصداق تفسیر به رای می دانید؟ جواب بنده: دومی (البته دوستان عارف اینها را مراتب بالای حقایق آیات می دانند که امثال ما آنها را درک نمی کنند)
5- آیا با وجود راهنما بودن و شان هدایت 14 معصوم در تمامی جزییات عقاید، اخلاق و احکام و حقایق عالم و ... آیا نقصی در راه آنان می بینید که امثال صدرای فیلسوف و این عربی عارف سنی آن را تکمیل کرده باشند یا حتی مراتب بسیار بالاتر آن را آشکار کرده باشند؟ جواب بنده: نقصی نیست
6- آیا طبق بیانی که در جواب یکی از سوالات فرمودند که "انسان به حقیقت آیات می رسد و آنها را درک می کند و در این مرتبه علمش با امام مساوی می شود (مفهوم جمله)" دیگر نیازی به وجود ائمه باقی می ماند و آیا همین موجب بطلان حدیث ثقلین نیست؟ جواب بنده: نیازی به امام باقی نمی ماند
7- همه این حرفها را بیشتر قابل اثبات ارزیابی می کنید یا بافته ها و پرداخته های صرفا ذهنی؟ جواب بنده : دومی

طبق بیان مرحوم علامه طباطبایی در جلد 10 تفسیر المیزان ورود فلسفه و عرفان به حوزه اسلامی جز برای بستن در اهل بیت نبوده است.
سوال : خود علامه چرا در راه فلسفه قدم نهاد؟ جواب: ایشان حدود را می شناخت و رعایت می کرد. از فلسفه برای مقابله با فیلسوفان غربی منکر خدا و برای اثبات اسلام برای آنان استفاده می کرد. نه برای فهم آموزه های شیعی. ایشان صریحا می فرمودند که اینها ربطی به هم ندارند. به شاگردانشان می فرمودند که وقتی به کلاس فلسفه می آیید دین خود را هم مثل کفش تان دم در بگذارید و موقع رفتن بردارید تا اینها را به هم مخلوط نکنید.
اما آقایانی که منافع شان در تبلیغ فلسفه و عرفان است بر خلاف دیدگاه اقای بروجردی، امام و مرحوم علامه، فلسفه و عرفان را در همه جای جامعه بسط داده و متاسفانه آموزه های دینی را هم به آن آلوده اند.

اویس;705576 نوشت:
[=Georgia]

بله عارف در این مقام حائز منقبت «کن» است

"کن" مقام نیست بلکه منقبت یا کرامتی است برای عارف؟

پس این مقام در اصطلاحات عرفاء چه نام دارد؟ که اثر آن تحصیل چنان منقبتی است؟

mim;705581 نوشت:
بدون قصد هر گونه جسارت
دوستانی که این پرسش و پاسخ را تا به اینجا مطالعه کرده اند در نزد وجدان و فطرت خالص خود به این سوالات پاسخ بدهند:

1- آیا کوچکترین مشابهتی بین این حرفها و سخنان هدایتگر ائمه شیعه در مورد شب قدر و راه سعادت و کمال انسان می بینید؟! جواب بنده: خیر
2- آیا همانگونه که احادیث معصومین به شیرینی در جان ما می نشیند و هدایت آنها را با تمام وجود می یابیم کوچکترین اثر روشنگری در این حرفها می بینید؟ جواب بنده: خیر
3- این جوابها مساله را روشن تر می کند یا بیشتر خواننده را گیج می کند؟ جواب بنده: دومی (البته اگر طبق عادت مالوف دوستان عارف و فیلسوف، همه را متهم به نادانی نکنند که می کنند)
4- آیا در مورد آیات یاد شده در تفاسیر معصومین تا به حال مشاهده نموده اید یا این حرفها را مصداق تفسیر به رای می دانید؟ جواب بنده: دومی (البته دوستان عارف اینها را مراتب بالای حقایق آیات می دانند که امثال ما آنها را درک نمی کنند)
5- آیا با وجود راهنما بودن و شان هدایت 14 معصوم در تمامی جزییات عقاید، اخلاق و احکام و حقایق عالم و ... آیا نقصی در راه آنان می بینید که امثال صدرای فیلسوف و این عربی عارف سنی آن را تکمیل کرده باشند یا حتی مراتب بسیار بالاتر آن را آشکار کرده باشند؟ جواب بنده: نقصی نیست
6- آیا طبق بیانی که در جواب یکی از سوالات فرمودند که "انسان به حقیقت آیات می رسد و آنها را درک می کند و در این مرتبه علمش با امام مساوی می شود (مفهوم جمله)" دیگر نیازی به وجود ائمه باقی می ماند و آیا همین موجب بطلان حدیث ثقلین نیست؟ جواب بنده: نیازی به امام باقی نمی ماند
7- همه این حرفها را بیشتر قابل اثبات ارزیابی می کنید یا بافته ها و پرداخته های صرفا ذهنی؟ جواب بنده : دومی

طبق بیان مرحوم علامه طباطبایی در جلد 10 تفسیر المیزان ورود فلسفه و عرفان به حوزه اسلامی جز برای بستن در اهل بیت نبوده است.
سوال : خود علامه چرا در راه فلسفه قدم نهاد؟ جواب: ایشان حدود را می شناخت و رعایت می کرد. از فلسفه برای مقابله با فیلسوفان غربی منکر خدا و برای اثبات اسلام برای آنان استفاده می کرد. نه برای فهم آموزه های شیعی. ایشان صریحا می فرمودند که اینها ربطی به هم ندارند. به شاگردانشان می فرمودند که وقتی به کلاس فلسفه می آیید دین خود را هم مثل کفش تان دم در بگذارید و موقع رفتن بردارید تا اینها را به هم مخلوط نکنید.
اما آقایانی که منافع شان در تبلیغ فلسفه و عرفان است بر خلاف دیدگاه اقای بروجردی، امام و مرحوم علامه، فلسفه و عرفان را در همه جای جامعه بسط داده و متاسفانه آموزه های دینی را هم به آن آلوده اند.

با سلام

جناب میم:

خیلی عجیب است که برای رد حکمت متعالیه ملا صدرا به دو شخصیتی استناد فرمودید که خود پیرو این مکتبند.

قبل از چنین داوری آثار قلمی حضرت علامه طباطبایی و امام خمینی (قدس سرهما الشریف) را که در اختیار همه هست مطالعه

می فرمودید:آداب الصلاة-مصباح الهدایة-چهل حدیث ووو از حضرت امام

رسائل توحیدی حضرت علامه حتی تفسیر المیزان کتابی با صبغه فلسفی محسوب می گردد.

حضرت امام خمینی (ره)بارها و بارها،منتقدین به کلمات عرفاء را نصیحت کردند که چیزی را که درک نمی کنند ردّ نکنند می توانید در آثارشان ببینید.

و از بعض علمای مخالف عرفان تحت عنوان علماء ظاهر یاد می کردند.(در آثارشان ببینید)

دیوان اشعارشان همه صبغه عرفانی دارد!!!!

علامه بزرگوار جناب ایت الله حسن زاده آملی

علامه،مفسر و عارف بزرگ علامه جوادی آملی

و بسیاری از بزرگان تحت عنوان فیلسوف و عارف شناخته می شوند.البته مسلم است که این بزرگواران همه شاگردان

مخلص مکتب اهل بیت سلام الله علیهم اجمعینند.

و صد البته این بدان معنا نیست که همه فلاسفه هر چه گفته اند صحیح است یا متصوفه همان عرفاء هستند

بزرگانی که عرض کردم با اینکه مشرب فلسفی عرفانی دارند در اثارشان نقدهایی هم بر آثار فلسفی

و عرفانی دارند و این خاصیت علوم است که هیچ یک از علماء تابع و مقید به تقلید صرف از پیشینیان نیستند

که اگر بودند در حیطه علم صاحب نظر نبودند.

و صد البته فلسفه به هیچ وجه نمی تواند بدل از تعالیم اهل بیت قرار گیرد بلکه هم عرفان و هم فلسفه وسایلی برای درک

بهتر تعالیم انوار مقدس اهل بیت علیهم السلام هستند.

در پایان از جناب استاد اویس بابت پیش دستی در پاسخ عذر می خواهم.

[="Georgia"][="Blue"]با عرض سلام خدمت نو رسیده عزیزمان جناب mim
در ابتدا از شما تشکر می کنم که وقت گرانبهای خود را صرف اباطیل نوشته های بنده نمودید. دعا بفرمایید خداوند ما را از خواب غفلت بیدار کند.

mim;705581 نوشت:
بدون قصد هر گونه جسارت
دوستانی که این پرسش و پاسخ را تا به اینجا مطالعه کرده اند در نزد وجدان و فطرت خالص خود به این سوالات پاسخ بدهند:

چشم بنده نیز سعی میکنم با بهره گیری از وجدان و فطرت خالص و البته آموزه های قرانی و روایی سوالاتتان را پاسخ دهم.

mim;705581 نوشت:
1- آیا کوچکترین مشابهتی بین این حرفها و سخنان هدایتگر ائمه شیعه در مورد شب قدر و راه سعادت و کمال انسان می بینید؟! جواب بنده: خیر

جواب بنده : بله، آنچه گفته شد نه تنها مشابه سخنان هدایتگر ائمه اطهار است بلکه لب الباب افاضات نوریه قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام است منتهی میزان بهره مندی از آیات و روایات به فراخور قابلیت و استعداد افراد است.

mim;705581 نوشت:
آیا همانگونه که احادیث معصومین به شیرینی در جان ما می نشیند و هدایت آنها را با تمام وجود می یابیم کوچکترین اثر روشنگری در این حرفها می بینید؟ جواب بنده: خیر

جواب بنده : بله. کجای این سخنان حاوی اغوا و گمراهی است به راستی آنجا که سخن از ارتقای نفسانی و نیل به معارج عالیه و ادراک لیله القدر است مخالف هدایتگری احادیث معصومین علیهم السلام است.

mim;705581 نوشت:
3- این جوابها مساله را روشن تر می کند یا بیشتر خواننده را گیج می کند؟ جواب بنده: دومی (البته اگر طبق عادت مالوف دوستان عارف و فیلسوف، همه را متهم به نادانی نکنند که می کنند)

بنده جواب این سوال را به صورت نفی و اثبات نمی دهم فقط این نکته را در پاسخ این سوال معروض میدارم که عدم ادراک خواننده گرامی و اصطلاحا گیج شدن وی ناشی از عدم تامل و اندیشه در حقایق ارائه شده است که البته ما خادمان معارف در این جا گرد هم آمده ایم تا زحمت اندیشیدن را نیز از شما کاسته و سوالاتتان را نیز پاسخگو باشیم.

mim;705581 نوشت:
4- آیا در مورد آیات یاد شده در تفاسیر معصومین تا به حال مشاهده نموده اید یا این حرفها را مصداق تفسیر به رای می دانید؟ جواب بنده: دومی

جواب بنده: اولا عدم مشاهده موییدات این سخنان در کلام معصومین علیهم السلام ناشی از عدم مطالعه انیق در آثار این بزرگواران است
ثانیا: آنکه اب الزمان است به چشمه جوشان بیکران ائمه معصومین راه یافته و خواب و بیداریش سرشار از الهامات ایشان می شود. علم وی مانند محجوبان و منکران حقیقت محدود به کتاب و دفتر و کتابخانه نیست.

mim;705581 نوشت:
- آیا با وجود راهنما بودن و شان هدایت 14 معصوم در تمامی جزییات عقاید، اخلاق و احکام و حقایق عالم و ... آیا نقصی در راه آنان می بینید که امثال صدرای فیلسوف و این عربی عارف سنی آن را تکمیل کرده باشند یا حتی مراتب بسیار بالاتر آن را آشکار کرده باشند؟ جواب بنده: نقصی نیست

جواب بنده: سخن از نقص در میان نیست سخن از القائاتی سبوحی است که طفلکان شیرخوار و در خاک افتاده از درک والای آنها عاجزند و بالغان و عاقلانی چون ملاصدار باید به کنه اسرار آن واقف شوند.

mim;705581 نوشت:
6- آیا طبق بیانی که در جواب یکی از سوالات فرمودند که "انسان به حقیقت آیات می رسد و آنها را درک می کند و در این مرتبه علمش با امام مساوی می شود (مفهوم جمله)" دیگر نیازی به وجود ائمه باقی می ماند و آیا همین موجب بطلان حدیث ثقلین نیست؟ جواب بنده: نیازی به امام باقی نمی ماند

جواب بنده: اولا احدی سخن از مساوی بودن علم آحاد رعیت با علم امام نگفته است.
ثانیا: اگر سخن از اتصال به بحر بیکران امام است باید توجه داشت که علم امام بالذات و علم رعیت بالعرض است و تفاوت ایندو از فرش تا عرش است.

mim;705581 نوشت:
7- همه این حرفها را بیشتر قابل اثبات ارزیابی می کنید یا بافته ها و پرداخته های صرفا ذهنی؟ جواب بنده : دومی

جواب بنده: اولا این سخنان برای کسانی بافتنی است که یافتنی نباشد.
دوما: اگر اینها بافتنی هم باشد قابل تامل و اندیشه که هست. نیست؟ به تعبیر جناب قمشه ای رضوان الله تعالی علیه اگر یافتند چه خوب یافتند و اگر بافتند نیز چه خوب بافتند.

mim;705581 نوشت:
طبق بیان مرحوم علامه طباطبایی در جلد 10 تفسیر المیزان ورود فلسفه و عرفان به حوزه اسلامی جز برای بستن در اهل بیت نبوده است.
سوال : خود علامه چرا در راه فلسفه قدم نهاد؟ جواب: ایشان حدود را می شناخت و رعایت می کرد. از فلسفه برای مقابله با فیلسوفان غربی منکر خدا و برای اثبات اسلام برای آنان استفاده می کرد. نه برای فهم آموزه های شیعی. ایشان صریحا می فرمودند که اینها ربطی به هم ندارند. به شاگردانشان می فرمودند که وقتی به کلاس فلسفه می آیید دین خود را هم مثل کفش تان دم در بگذارید و موقع رفتن بردارید تا اینها را به هم مخلوط نکنید..

جواب بنده: اگر به صدر و ذیل کلام مرحوم علامه و نیز سیر علمی و عملی ایشان واقف بودید هرگز چنین اسنادی به ایشان نداشتید.

mim;705581 نوشت:
اما آقایانی که منافع شان در تبلیغ فلسفه و عرفان است بر خلاف دیدگاه اقای بروجردی، امام و مرحوم علامه، فلسفه و عرفان را در همه جای جامعه بسط داده و متاسفانه آموزه های دینی را هم به آن آلوده اند.

اولا الحمدلله منفعت بنده نه تنها در تبلیغ فلسفه و عرفان نیست بلکه عکس آن برای بنده صادق است.
ثانیا خود مرحوم امام و علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی و دیگر بزرگان فلسفه و عرفان تمامی اندیشه های فلسفی و عرفانی خود را در جامعه بسط داده و تمامی آموزه های دینی را با همین نگاه عمیق عرفانی خود بیالوده اند.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;705582 نوشت:
بله عارف در این مقام حائز منقبت «کن» است
"کن" مقام نیست بلکه منقبت یا کرامتی است برای عارف؟

پس این مقام در اصطلاحات عرفاء چه نام دارد؟ که اثر آن تحصیل چنان منقبتی است؟


در کلام حقیر فرق اصطلاحی بین مقام و منقبت مدنظر نبوده است «کن» یکی از مقامات انسان کامل است.
[/]

به نام خدا

با سلام و عرض ادب

جناب استاد اویس گرامی: از حضرتعالی به خاطر اینکه وقت گذاشتید و به سؤالات عالمانه،دقیق و با حوصله پاسخ فرمودید سپاسگزارم.

اگر اجازه بفرمایید،هر گاه سؤالی پیرامون "مسائل قدر" یا مسائل مربوط به آن، پیش آمد در همین تاپیک معروض دارم.

با سپاس

عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی

اویس;704933 نوشت:
بنابراین ازدیاد لسان حال و زبان استعدادی اعیان خارجیه در مرتبه اعیان ثابته نیز متفرع بر علم ذاتیه حق در مرتبه احدیت است . فافهم!

برداشت بنده از عبارت شریف حضرتعالی این است که اینکه هر کدام از اعیان خارجیه،تا چه حد در مرتبه اعیان ثابته خود،متعالی می شوند و لسان حال و زبان استعدادی شان افزایش می یابد،برای خداوند معلوم است و جزو علم ذاتیه حق است. این برداشت درست است؟

سوال دومم اینه که میشه لطفا در مورد مرتبه احدیت و واحدیت توضیح بیشتری بفرمایید؟

سپاس و امتنان قلبی بنده را پذیرا باشید. از اینکه سایه پر برکتتان بر سر ما مستدام است و ما را شایسته ی نیوشیدن معارفی چنین والا میدانید و از افاضات وجود متعالیتان بهره مند میسازید،با تمام وجود متشکرم.باشد که با دعای خیر حضرتعالی سهم بیشتری درفهم و درک شایسته ی چنین انواری داشته باشیم.

[=Georgia]

حبیبه;705608 نوشت:
به نام خدا

با سلام و عرض ادب

جناب استاد اویس گرامی: از حضرتعالی به خاطر اینکه وقت گذاشتید و به سؤالات عالمانه،دقیق و با حوصله پاسخ فرمودید سپاسگزارم.

اگر اجازه بفرمایید،هر گاه سؤالی پیرامون "مسائل قدر" یا مسائل مربوط به آن، پیش آمد در همین تاپیک معروض دارم.

با سپاس


آنچه انجام دادم وظیفه بنده بود و بسیار خوشحال خواهم بود اگر خدمتی از من برمی آید افتخار انجام داشته باشم ولی به نظر می رسد مسئله قدر و مسائل متفرع آن بیشتر به انجمن کلام و اعتقادات مرتبط باشد و قانون انجمن مقتضی است که هر سوالی در انجمن مربوطه طرح گردد.
با تشکر از حسن عنایت شما.

عرض سلام مجدد

راجع به آیه "قد کل یعمل علی شاکلته". چند سال پیش مرتبه اولی که این آیه رو خوندم،یه برداشت شخصی ازش داشتم. اینکه پس اگر انسان مرتکب خطایی می شود(البته منظورم گناه نیست،منظورم تصمیم های لحظه ای است که در مواردی مجبور میشه سریعا تصمیم بگیره که کاری رو انجام بده یا نه،مثلا در فلان مورد خاص چه برخوردی داشته باشه و از این دست موارد)در واقع بر اساس شاکله خودش عمل کرده و از این حیث ممکنه در حسابرسی در پیشگاه خداوند با اغماض بیشتری مواجه بشه و امید بیشتری برای بخشش داشته باشه.یعنی من اون موقع احساس کردم که خداوند در این آیه میخواسته یه کم تخفیف بده و بگه درکتون میکنم.
ببخشید که برداشت شخصیم خیلی خنده داره.خب از این جنبه هم میشه بهش نگاه کرد که شاد کردن دل مومن ثواب داره.

  • :ok:

اما حالا فکر میکنم برداشت شخصیم اشتباه بوده و هر کسی میتونه و باید لسان استعداد و قابلیت خودش رو بالا ببره و این نمی تونه یک توجیه باشه که این شاکله و اعیان ثابته ی من بود و بر اساس اون عمل کردم.
استاد ممنون میشم اگه راهنمایی بفرمایید

  • :Gol:

[="Georgia"][="Blue"]

یکی دیگه.;705617 نوشت:
برداشت بنده از عبارت شریف حضرتعالی این است که اینکه هر کدام از اعیان خارجیه،تا چه حد در مرتبه اعیان ثابته خود،متعالی می شوند و لسان حال و زبان استعدادی شان افزایش می یابد،برای خداوند معلوم است و جزو علم ذاتیه حق است. این برداشت درست است؟

برداشت شما از کلام حقیر، کاملا درست است.

یکی دیگه.;705617 نوشت:
سوال دومم اینه که میشه لطفا در مورد مرتبه احدیت و واحدیت توضیح بیشتری بفرمایید؟

اگر ذات حق سبحانه و تعالی را به گونه ای مشاهده کنیم که اسماء و صفات در او مستهلک باشند این را مقام احدیت گویند و اگر ذات را با اسماء و صفات به طور تفصیل مشاهده نماییم بدان مقام واحدیت گویند.
ضمن اینکه برادر بزرگوارم جناب سمیع در تاپیک http://www.askdin.com/thread27392.html به خوبی و روشنی عهده دار پاسخ به این سوال شده اند.

یکی دیگه.;705617 نوشت:
سپاس و امتنان قلبی بنده را پذیرا باشید. از اینکه سایه پر برکتتان بر سر ما مستدام است و ما را شایسته ی نیوشیدن معارفی چنین والا میدانید و از افاضات وجود متعالیتان بهره مند میسازید،با تمام وجود متشکرم.باشد که با دعای خیر حضرتعالی سهم بیشتری درفهم و درک شایسته ی چنین انواری داشته باشیم.

تمامی بهره ها و استفاده های عقلی و معنوی شما از این کلمات برخواسته از قابلیت و استعداد خود شما گرامیان است و بنده صرفا ناقل این کلمات می باشم و از خود هیچ ندارم.
[/]

[=Georgia]

یکی دیگه.;705662 نوشت:
عرض سلام مجدد

راجع به آیه "قد کل یعمل علی شاکلته". چند سال پیش مرتبه اولی که این آیه رو خوندم،یه برداشت شخصی ازش داشتم. اینکه پس اگر انسان مرتکب خطایی می شود(البته منظورم گناه نیست،منظورم تصمیم های لحظه ای است که در مواردی مجبور میشه سریعا تصمیم بگیره که کاری رو انجام بده یا نه،مثلا در فلان مورد خاص چه برخوردی داشته باشه و از این دست موارد)در واقع بر اساس شاکله خودش عمل کرده و از این حیث ممکنه در حسابرسی در پیشگاه خداوند با اغماض بیشتری مواجه بشه و امید بیشتری برای بخشش داشته باشه.یعنی من اون موقع احساس کردم که خداوند در این آیه میخواسته یه کم تخفیف بده و بگه درکتون میکنم.
ببخشید که برداشت شخصیم خیلی خنده داره.خب از این جنبه هم میشه بهش نگاه کرد که شاد کردن دل مومن ثواب داره.


بله از این که در عصر روزهای بلند تابستان از ایام ماه مبارک رمضان با برداشت شخصیتان از این آیه کریمه دل ما را شاد کردید و گل خنده به لبانمان آوردید از شما سپاسگزارم.

یکی دیگه.;705662 نوشت:
اما حالا فکر میکنم برداشت شخصیم اشتباه بوده و هر کسی میتونه و باید لسان استعداد و قابلیت خودش رو بالا ببره و این نمی تونه یک توجیه باشه که این شاکله و اعیان ثابته ی من بود و بر اساس اون عمل کردم.
استاد ممنون میشم اگه راهنمایی بفرمایید

این برداشت کنونی شما نشانه رشد عقلانی و بلوغ فکری حضرتعالی است. درست است که هر انسانی بر اساس شاکله و سرشت وجودی خود عمل میکند ولی باید توجه داشت که درصد عظیمی از شکل گیری این شاکله و سرشت به اعمال و رفتار و مجموعه اندیشه های خود فرد بر می گردد.

یکی دیگه.;705662 نوشت:
عرض سلام مجدد

راجع به آیه "قد کل یعمل علی شاکلته". چند سال پیش مرتبه اولی که این آیه رو خوندم،یه برداشت شخصی ازش داشتم. اینکه پس اگر انسان مرتکب خطایی می شود(البته منظورم گناه نیست،منظورم تصمیم های لحظه ای است که در مواردی مجبور میشه سریعا تصمیم بگیره که کاری رو انجام بده یا نه،مثلا در فلان مورد خاص چه برخوردی داشته باشه و از این دست موارد)در واقع بر اساس شاکله خودش عمل کرده و از این حیث ممکنه در حسابرسی در پیشگاه خداوند با اغماض بیشتری مواجه بشه و امید بیشتری برای بخشش داشته باشه.یعنی من اون موقع احساس کردم که خداوند در این آیه میخواسته یه کم تخفیف بده و بگه درکتون میکنم.
ببخشید که برداشت شخصیم خیلی خنده داره.خب از این جنبه هم میشه بهش نگاه کرد که شاد کردن دل مومن ثواب داره.

  • :ok:

اما حالا فکر میکنم برداشت شخصیم اشتباه بوده و هر کسی میتونه و باید لسان استعداد و قابلیت خودش رو بالا ببره و این نمی تونه یک توجیه باشه که این شاکله و اعیان ثابته ی من بود و بر اساس اون عمل کردم.
استاد ممنون میشم اگه راهنمایی بفرمایید

  • :Gol:

سلام سرکار خانم یکی دیگه:اتفاقا امروز با مطلب ذیل برخورد کردم که امیدوارم جناب استاد اویس زحمت کشیده و بررسی بفرمایند:

"عارفان بر این باورند که در تنکاح اسمای الهی که حدودی خاص برای هر یک را موجب می شود، اعیان ثابت اقتضائاتی یافته اند که نمی توانند

از آن بیرون باشند. این همان مقام معلوم است که بر اساس قدر الهی قضای الهی شکل گرفته است. بنابراین، عین ثابت هر کسی اقتضائاتی دارد."

البته این هم نظر حضرت علامه طباطبایی(ره):

علامه طباطبایی در ادامه به مساله "بنیه بدنى، صفات اخلاقى و محیط اجتماعى در حد اقتضاء، و نه علیت تامه- در اعمال آدمى اثر دارد

(کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ)" می پردازد و ادامه می دهد:

و با همه اینها، دعوت و خواهش و تقاضاى هیچیک از این مزاجها که باعث ملکات‏ و یا اعمالى مناسب خویش است از حد اقتضاء تجاوز نمى‏کند

به این معنا که خلق و خوى هر کسى هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهاى مناسب با خود نمى‏کند، و اثرش به آن حد نیست که ترک آن کارها را

محال سازد، و در نتیجه، عمل از اختیارى بودن بیرون شده و جبرى بشود.

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;705689 نوشت:
سلام سرکار خانم یکی دیگه:اتفاقا امروز با مطلب ذیل برخورد کردم که امیدوارم جناب استاد اویس زحمت کشیده و بررسی بفرمایند:

"عارفان بر این باورند که در تنکاح اسمای الهی که حدودی خاص برای هر یک را موجب می شود، اعیان ثابت اقتضائاتی یافته اند که نمی توانند

از آن بیرون باشند. این همان مقام معلوم است که بر اساس قدر الهی قضای الهی شکل گرفته است. بنابراین، عین ثابت هر کسی اقتضائاتی دارد."

البته این هم نظر حضرت علامه طباطبایی(ره):

علامه طباطبایی در ادامه به مساله "بنیه بدنى، صفات اخلاقى و محیط اجتماعى در حد اقتضاء، و نه علیت تامه- در اعمال آدمى اثر دارد

(کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ)" می پردازد و ادامه می دهد:

و با همه اینها، دعوت و خواهش و تقاضاى هیچیک از این مزاجها که باعث ملکات‏ و یا اعمالى مناسب خویش است از حد اقتضاء تجاوز نمى‏کند

به این معنا که خلق و خوى هر کسى هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهاى مناسب با خود نمى‏کند، و اثرش به آن حد نیست که ترک آن کارها را

محال سازد، و در نتیجه، عمل از اختیارى بودن بیرون شده و جبرى بشود.


آنچه از جناب علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه نقل نمودید موید کلام حقیر است.
آری اعیان ثابته اگر چه مقامی معلوم در حضرت علمیه حق سبحانه و تعالی و اقتضایی مشخص در عالم اعیان خارجیه دارند اما این مقام معلوم و اقتضای مشخص، اختیاری را که منشا تحولات و انقلابات عبد است نفی نمی کند. البته ادراک این معنای لطیف به غایت دشوار است که چگونه می توان بین معنای نوشته شدن تقادیر با اختیاری بودن اعمال و ازدیاد لسان حال جمع نمود ولی اگر از این مرتبه فراتر رویم و از مقام احدیت ذات که محیط بر مجموعه احوالات و اختیارات انسان است بنگریم تمامی متناقضات مرتفع گشته و جمع بین این حقایق حاصل میشود.
[/]

حبیبه;705689 نوشت:
علامه طباطبایی در ادامه به مساله "بنیه بدنى، صفات اخلاقى و محیط اجتماعى در حد اقتضاء، و نه علیت تامه- در اعمال آدمى اثر دارد

(کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ)" می پردازد و ادامه می دهد:

و با همه اینها، دعوت و خواهش و تقاضاى هیچیک از این مزاجها که باعث ملکات‏ و یا اعمالى مناسب خویش است از حد اقتضاء تجاوز نمى‏کند

به این معنا که خلق و خوى هر کسى هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهاى مناسب با خود نمى‏کند، و اثرش به آن حد نیست که ترک آن کارها را

محال سازد، و در نتیجه، عمل از اختیارى بودن بیرون شده و جبرى بشود.

سلام خدمت خواهرم،حبیبه گرامی.
بله .منظور بنده هم در حد همین اقتضائات بود و امیدواری به اغماض خاصی از جانب خداوند فقط متناسب با همین اقتضائات.حالا اقتضائاتی مثل مزاج،خلق و خو،شرایط محیط و اجتماع و ....

[=Georgia]جمع بندی
سوال

لطفا بفرمایید رابطه عین ثابت انسان با دعا به لسان استعداد چیست؟

و سؤال دیگر اینکه آیا لسان استعداد برای نوع واحد،واحد است یا به تعداد افراد متفاوت می شود؟

پاسخ:
[=Georgia]در ابتدا لازم است مقدمتا عرض نمایم عین ثابت عبارت از حد وجودی شی و صورت علمیه آن است که در ذات اقدس الهی در مرتبه واحدیت حق موجود است.
به عبارت دیگر عین ثابت همان حقیقت اولیه هر موجودی است که خداوند متعال بر اساس آن فیوضات وجودیه را به اشیا عطا می نماید در حقیقت اصل فیض وجود حق حقیقی صمدی و نامنتهای و خالی از شوائب کثرات است که بواسطه قَدَر و اندازه مقرر اشیا که همان عین ثابت ایشان است تقدیر و تکثیر می شود.
بر این ساس می توان گفت اعیان ثابته همان لسان استعداد و قابلیت اشیا است که از عالم واحدیت حق سبحانه و تعالی اقتضای کمال وجود به حسب ماهیت خود می کند. و آنکه حق سبحانه و تعالی در قرآن کریم فرمود: «إنما قولنا لشیء إذا أردناه أن نقول له کن فیکون»(1) اشاره به همین حقیقت اعیان ثابته است زیرا معدوم هرگز نمی تواند مورد خطاب واقع شود چراکه معدوم لا شیء است و چون در این آیه، خطاب «کن» صورت گرفته است، باید قبل از خلق، شیئی باشد تا به او خطاب شود و بعد از آن تحقق یابد. و آن همان عین ثابت شیء در مرتبه ی علم الهی است که به واسطه ی خطاب ارادی خداوند و به همان اراده تحقق خارجی پیدا میکند.

همچنین آن که فرمود: «ما یبدل القول لدی و ما أنا بظلام للعبید»(2) -در نزد من آن حکم دگرگون نشود، و (در عین حال) من در حق بندگان ستمگر نیستم.- اشاره به همین حقیقت اعیان ثابته است زیراقول خداوند بر طبق علم اوست و خداوند کسی را شقی نکرده تا به او ظلم کرده باشد؛ بلکه عمل خداوند بر حسب علم به اشیاء و اشخاص است و علم به اشیاء نیز به حسب استعداد و قابلیت وجودی اشیا در حضرت علمیه ی حق سبحانه و تعالی است. از این رو در جای دیگر فرمود: «و ما ظلمناهم و لکن کانو أنفسهم یظلمون»(3)

بر این اساس مقدرات شب قدر نیز به حسب لسان استعداد موجود در عین ثابت اشیا است و اگر به ما گفته اند شب قدر را به انجام اعمالی چون دعا و مناجات و صلوه و تفکر اشتغال یابید به جهت ازدیاد لسان استعداد و قابلیت خودمان برای بهره مندی از فیوضات بیکران حق سبحانه و تعالی است.
با توضیحاتی که بیان شد روشن می شود که عین ثابت امری نوعی نیست بلکه قائم به شخص بود و هرکسی به وفق لسان نیازمندی خود، عین ثابتی مغایر با اعیان ثابت دیگران دارد.


پینوشت ها:
1-[=Georgia]نحل/40
2-[=Georgia]ق/29
3-[=Georgia]نحل/118


موضوع قفل شده است