جمع بندی ماجرای بهشت شداد ... !

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماجرای بهشت شداد ... !

بهشت شداد و هلاکت او قبل از دیدار بهشت خود
بعضی در ذیل آیه 6 تا 8 سوره فجر ماجرای بهشت شداد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کرده‎اند. در این آیات چنین می‎خوانیم: «ا لم تر کیف فعل ربک بعاد إرم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد» ترجمه: آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر ارم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده است».
روایت شده که در عصر حضرت هود (ع) مردی بود به نام عاد، که دو فرزند آورد یکی شدید و دیگری شداد. عاد از دنیا رفت، شداد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، شدید از دنیا رفت، و شداد تنها شاه بی‎رقیب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت. این خاندان هفتصد سال سلطنت کرده و اهل علم و دانش مخصوصآ علاقه مند به تاریخ و کتاب و اخبار گذشته گان بودند و مغرب و مشرق زمین را مسخر خود کرده و امپراطوری بزرگی تشکیل دادند و در حقیقت شداد کرسی لمن الملکی (پادشاهی) میراند.
حضرت هود (ع) مأمور شد او را دعوت به توحید نماید. هود (ع) نزد شداد رفت و آمده است که هفتصد هزار امیر در دستگاه فرمانروایی او مشغول به انجام وظیفه بودند. هود گفت: ای شداد، خدایت به تو هزار سال عمر داد که هزار گنج نهادی، هزار زن بگرفتی، هزار لشکر شکست دادی، اگر هم اکنون به خدای من ایمان بیاوری فرموده است که روز قیامت از تو بازخواستی نکنم و تو را به بهشت خواهم برد. هود به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود ـ علیه السلام ـ بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شداد گفت اینکه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروی هود ـ علیه السلام ـ باز داشت. شداد گفت: ای هود! آن بهشتی که تو مرا دعوت به آن میکنی، در همین دنیا میسازم تا بدانی که مرا به بهشت خدای تو حاجت نیست. منطقه حکومت شداد ترکیه، هندوستان و سند، روم، حبشه، سقلاب بود که مرکزش در دمشق قرار داشت. همانجا دستور داد باغ ارم و بهشت شداد را ساختند و قرآن از آن چنین یاد کرده: « آوینا الی ربوة ذات قرار و معین» ترجمه: و آن دو را در سرزمین مرتفعى که جاى زیستن و داراى آب جارى بود، جاى دادیم (مومنون، 50). شداد به دمشق آمد قهرمانان را خواست هزار پادشاه زیر فرمان او بودند هر امیری سه هزار مرد قدرتمند داشت به آنها فرمان داد زمینی را انتخاب کنند که خاکش خوش بو باشد و زمینی هموار تا بهشتی در آنجا بر پا نماید. آنان مهندسی را با سیصد نفر انتخاب کردند و ده سال میگشتند تا جایی را در ارضی مغرب هموار و مناسب پیدا کردند 40 در 40 فرسخ. هزار امیر خود را مأمور ساخت آن بنا کرد، هر امیری صد مرد استاد و معمار جمع کرد و با هر استادی هزار شاگرد و کارگر بود. سیصد هزار کارگر جمع شدند و زمین را کندند تا به آب رسیدند 40 گز به عمق فرو رفتند و از آنجا با سنگ مرمر بنا کردند و برای بنای آن دستور داد خزینه های روی زمین را بر چهارپایان بار کردند و از زر و سیم و جواهر از مشرق تا مغرب هر چه طلا و نقره و جواهر بود آوردند و خشتهای طلا ساختند و ستونهای نقره مکلل به جواهر و روزی چهل خروار طلا و نقره برای ساختن بهشت شداد مصرف میکردند. سیصد سال طول کشید که سیصد هزار نفر در روزی چهل خروار طلا و نقره صرف بنای بهشت شداد میکردند تا بوستانی حاضر شد و هزار قصر در آنجا آراست که از طلا و نقره و زمرد سبز بود و در میان هر قصری سرایی بنا کردند از زبرجد و زمرد و چهار صفحه و چهار ستون بر پا کردند تا ارم ذات العماد که در دنیا نظیر نداشت به وجود آمد. ستونهای بهشت شداد به شهادت قرآن در دنیا بی نظیر بود، درختانی در کنار نهرهای جاری بنا کردند که از طلا و نقره ساق و شاخ و برگ و میوۀ آن ساخته شده بود. یاقوت سرخ در سر شاخه ها، زیبندگی و فریبندگی مخصوصی داشت. آنگاه گفت: مشک و زعفران و عنبر به جای خاک کف باغ ریختند و در نهرها جواهر پاشیدند، به جای سنگ، گوهر و مرجان در حوض ها و جوی ها ریختند. و شیر و انگبین در میان هر جویی در مجاری جاری ساختند. چنانکه به هم مخلوط نشوند و بالای دیوارهای آن بهشت، سیصد گز ارتفاع بود که یک خشت از طلا و یک خشت از نقره کنگره های آن را تشکیل میداد. مروارید فراوان به کنگره های آن آویختند. آنگاه دستور داد چهار میدان در چهار طرف آن ساختند که در هر میدانی سه هزار کرسی زرین( مبل طلا ) نهادند و خانه ها آراستند تا برای بهره برداری حاضر گردید. پس از سیصد سال در دنیای آن عصر، نه طلا و نه نقره و نه جواهر نزد کسی نماند مگر آنکه همه را در بهشت شداد مصرف کردند. تا آنجا که دو گرم طلا در گردن دختری بود آن را به زور گرفتند و آن طفل سر بلند کرد و گفت: خدایا داد من را از این ستمگران بگیر. برای افتتاح بهشت شداد، دختران خوب روی و خوشگل و مانند پیش آهنگان امروز آراستند و غلامان و فرزندان خوش هیکل را جمع نمودند و به میدان آن بهشت فرستادند تا در افتتاح آن سان ببینند و از برابر آنها بگذرد و داخل بهشت شود. شداد با یک غلام که منتخب خودش بود، به بهشت نهاد، چون نزدیک درب بهشت رسید، شخص با هیبتی را دید؛ بر خود لرزید و گفت: تو کیستی؟ جواب داد: ملک الموت هستم! گفت: برای چه کار آمده ای؟ فرمود: آمده ام جان تو را بگیرم. شداد گفت: یک لحظه امان بده تا یک لقمه از آن غذا میل نمایم. جواب شنید: رخصت ندارم. شداد، درحالیکه یک پا در رکاب داشت و پای دیگرش در زمین بود قبض روح شد و بانگی بر تمام آن دختران و پسران که در بهشت بودند زد و همه بر خود لرزیدند و جان دادند؟!! « هل تحس منهم من احدآ و تسمع لهم رکزا» ترجمه: آیا کسى از آنها را مى یابى یا [کمترین ] صدایى از آنها مى شنوى؟( مریم، 98). این بهشت بی صاحب بدان حال باقی ماند بود و نه مالک و نه مملوکی از آن بهره گرفت.

دلسوزی عزرائیل برای شداد
روزی رسول خدا ـ علیه السلام ـ نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از او پرسید: «ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟» عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1. روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‎ای افکند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2. هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی‎نظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد. وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رسید و گفت: «ای محمد! خدایت سلام می‎رساند و می‎فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، بی‎مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینی و تکبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت می‎دهیم ولی آنها را رها نمی‎کنیم، چنان که در قرآن می‎فرماید: «إنما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذاب مهین» ترجمه: ما به آنها مهلت می‎دهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار کننده‎ای آماده شده است»( آل عمران، آیه 178).

این پست داره خاک میخوره... بخونید قشنگه:khejalati:

سلام
خیلی جالب بود
یکی دوتا سوال

الان این باغ اثری از آن هست؟ (آثار باستانی چیزی)

این همه طلا و جواهر رو از کجا اوردن هزاران هزار تن طلا می خواد برای ساخت آن هزاران قصر با ان هزاران ستون و هزاران خانه!

ایا این جواهرات رو جنیان از اعماق زمین میکندند یا از اعماق دریا؟

چون دانشمندان میگن در کل کره زمین حدودا 170 هزار تن طلا بیشتر نیست!
[SPOILER]
البته نمی دونم طلای زن ها رو هم حساب کردن یا نه ! :Cheshmak:
[/SPOILER]

پرنس کوچولو;703133 نوشت:
سلام
خیلی جالب بود
یکی دوتا سوال

الان این باغ اثری از آن هست؟ (آثار باستانی چیزی)

این همه طلا و جواهر رو از کجا اوردن هزاران هزار تن طلا می خواد برای ساخت آن هزاران قصر با ان هزاران ستون و هزاران خانه!

ایا این جواهرات رو جنیان از اعماق زمین میکندند یا از اعماق دریا؟

چون دانشمندان میگن در کل کره زمین حدودا 170 هزار تن طلا بیشتر نیست!
[SPOILER]
البته نمی دونم طلای زن ها رو هم حساب کردن یا نه ! :Cheshmak:
[/SPOILER]

سلام
تو روایت دیدم نوشته بود فقط یکنفر زمان پیامبر (ص) اون بهشت رو دیده . و برای پیامبر(ص) و اصحابشون تعریف کرده .
:Narahat az:
و بعد از اون پیامبر (ص) فرمودن که دیگه کسی تا قیامت اونجا رو نمیبینه ..
:ok:. خیلی جاها هست که ما نمیتونیم ببینیم .
مثلا سد یأجوج و مأجوج رو کسی نمیدونه دقیق کجاس. یا غار اصحاب کهف
:Gig:

نمیدونم تو داستان آوردم یا نه این که تقریبا 300 سال طول کشید تا این بهشت رو بسازه ... شما حساب کن با این همه کارگر که تو داستان نوشته بود و ... تازه 300 سال هم طول کشیده ...
جواهرات رو ننوشته بود که توسط جنیان بوده .. نوشته که از کل کره ی زمین جمع آوری کردن ... والله اعلم:Cheshmak:

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد عماد

قرآن در سوره فجر اشاره ای به داستان بهشت شداد کرده است آنجا که می فرماید:

هَلْ فِي ذَلِك قَسَمٌ لِّذِي حِجْرٍ (5) أَلَمْ تَرَ كيْفَ فَعَلَ رَبُّك بِعَادٍ (6) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (7) الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ (8)

ترجمه: «سوگند به همه اين ها خداوند كفّار را عذاب خواهد كرد. آيا در اين امور سوگندي براي صاحب خرد است؟ آيا نديدي كه خداوند با قوم عاد «قوم هود» چگونه رفتار كرد؟ با «اهالي شهر ارم» كه داراي ستون هاي بر افراشته بود. شهري كه مانند آن در ميان شهرها (به دست بشر) آفريده (و بناء) نشده بود.

به تصریح آیات فوق قطعا این بنا بنایی منحصر به فرد بوده است و در این شکی نیست اما قرآن فقط این اشاره را دارد در مورد جزئیات و چگونگی آن بحثی نکرده است اما بعضی روایات به جزئیات آن پرداخته که است از جمله روایات بالا

علامه طباطبایی می فرمایند:
داستان بهشت ارم يكى از افسانه‏هاى معروف قديمى است، كه از وهب بن منبه و كعب الاحبار روايت شده.(1)

1.طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1394ق، ج20، ص381.

پرنس کوچولو;703133 نوشت:
الان این باغ اثری از آن هست؟ (آثار باستانی چیزی)

علامه طباطبایی در این مورد می فرمایند:

ظاهر دو آيه مورد بحث اين است كه:" ارم" نام شهرى براى قوم عاد بوده شهرى آباد و بى‏نظير و داراى قصرهاى بلند و ستونهاى كشيده و در زمان نزول اين آيات اثرى از آنان باقى نمانده، آثارشان به كلى از بين رفته بود، و هيچ دسترسى بر جزئيات تاريخ آنها نمانده بود.
البته ممكن است چيزى از تاريخ آنان در افسانه‏ها آمده باشد، ولى مدرك قابل اعتمادى ندارد، تنها خاطره قابل اعتمادى كه از آنها بر جاى مانده همين مقدارى است كه قرآن كريم نقل كرده و به طور اجمال مى‏فهماند كه قوم عاد بعد از قوم نوح بودند و در احقاف زندگى مى‏كردند، و مردمى درشت هيكل و نيرومند، و در عهد خود از ساير اقوام متمدن‏تر بودند، شهرهايى آباد و خرم و زمين‏هايى حاصلخيز و باغهايى از خرما و انواع زراعت‏ها داشتند، و در بين اقوام ديگر مقامى ارجمند داشتند، كه شرح داستانشان در تفسير سوره هود گذشت.

منبع: ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 470

پرسش:
در برخی از گزاراش‌ها توصیفی از قصر شدّاد شده که با عقل سازگار نیست، از حیث مقدار طلا و امثال آن، آیا این روایت صحت دارد؟ آیا امروزه اثری از این قصر وجود دارد.؟

پاسخ :
قرآن در سوره فجر اشاره ای به داستان بهشت شدّاد کرده است آن جا که می فرماید: «هَلْ فِي ذَلِك قَسَمٌ لِّذِي حِجْرٍ * أَلَمْ تَرَ كيْفَ فَعَلَ رَبُّك بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ»؛ آيا در اين امور سوگندي براي صاحب خرد است؟ آيا نديدي كه خداوند با قوم عاد «قوم هود» چگونه رفتار كرد؟ با «اهالي شهر ارم» كه داراي ستون هاي بر افراشته بود. شهري كه مانند آن در ميان شهرها (به دست بشر) آفريده (و بناء) نشده بود.(1)

به تصریح آیات فوق قطعا این بنا بنایی منحصر به فرد بوده است و در این شکی نیست اما قرآن فقط این اشاره را دارد در مورد جزئیات و چگونگی آن بحثی نکرده است اما بعضی روایات به جزئیات آن پرداخته که است از جمله:
حضرت هود (علیه السلام) مأمور شد شدّاد را دعوت به توحید نماید. هود (علیه السلام) نزد او رفت، و آمده است که هفتصد هزار امیر در دستگاه فرمانروایی او مشغول به انجام وظیفه بودند. هود گفت: ای شداد، خدایت به تو هزار سال عمر داد که هزار گنج نهادی، هزار زن بگرفتی، هزار لشکر شکست دادی، اگر هم اکنون به خدای من ایمان بیاوری فرموده است که روز قیامت از تو بازخواستی نکنم و تو را به بهشت خواهم برد. هود به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود (علیه السلام) بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شداد گفت اینکه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروی هود (علیه السلام) باز داشت. شداد گفت: ای هود! آن بهشتی که تو مرا دعوت به آن می کنی، در همین دنیا می سازم تا بدانی که مرا به بهشت خدای تو حاجت نیست. در برخی گزارش ها آمده قصر مجللی ساخت، روایات مختلفی در این زمنیه وجود دارد که در منابع مختلف آمده است.(2)

در برخی منابع از آن عنوان افسانه ارم یاد شده و می گویند: افسانه‏ به كتب اسلامى راه يافته كه ريشه آن به وهب بن منبّه مي رسد و كعب الاحبار يهودى بر آن صحّه گذاشته است که لازم است بآن اشاره شود.
وهب بن منبّه گويد: عبد اللَّه بن ابى قلابه، براى پيدا كردن شتر خود در صحراهاى عدن مي گشت ناگاه به شهرى رسيد، اطراف آن قلعه بود، عبد اللَّه گمان كرد كه در آنجا كسى هست، وارد قلعه شد، دو درب بسيار بزرگ ديد، كه با ياقوت هاى سفيد و سرخ مرصّع بودند كاخ هائى ديد كه بالاى آن ها غرفه‏ ها و غرفه‏ هاى ديگر كه از طلا و نقره و لوءلوء و ياقوت بنا شده بودند ...
و كاخ ها با لئالى و مشك و زعفران مفروش (شن ريزى) شده بود، چشمه‏ هائى از نقره ديد كه آب آن ها از آفتاب روشن تر بود ... از لوءلوء و زعفران و مشك آن جا مقدارى برداشت و بيرون آمد.
قضيّه اين شخص به معاويه رسيد، او را احضار كرد و او آن چه ديده بود باز گفت، معاويه گفت:
تا كعب الاحبار را حاضر كردند و از وى در اين باره توضيح خواست، كعب گفت: آرى آن بهشت شدّاد است و چنين و چنان بود و در زمان تو مردى كه داراى فلان صفات است در طلب شتر خود به آن جا وارد خواهد شد.
سپس، به عبد اللَّه بن ابى قلابه كه در آن جا بود نگاه كرد و گفت: بخدا قسم اين همان مرد است.(3)
نیز گفته اند: این که ارم شهرى بود از طلا و نقره، نه نصّى دارد و نه مبتنى به دليلى است، جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلام آورده: اين جزافه گوئي ها مبتنى بر اساس نبوده و حدّ اقل آن است كه پاره‏ اى از عمارات قوم عاد و ثمود با جواهرات گرانبها تزيين مي شده.(4)

علامه طباطبایی نیز می فرمایند:
داستان بهشت ارم يكى از افسانه‏ هاى معروف قديمى است، كه از وهب بن منبه و كعب الاحبار روايت شده.(5)؛ با توجه به افسانه خواندن آن ها مشخص می شود که علامه نیز این داستان ها را جعلی می دانسته اند.

ـــــــــــــــــــــ
(1) فجر/ 5-8.
(2)کتاب هزار و یک شب، جلد اول شب 276، 277، 278حکایت ارم ذات العماد ترجمه: عبداللطیف تسوجی تبریزی.
(3) طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1394ق، ج20، ص381.
(4) قاموس قرآن‏، قرشى بنايى، على اكبر، دار الكتب الاسلامية، تهران‏ 1412 ق‏،چاپ ششم، ج‏1، ص: 69.
(5) قاموس قرآن، ج‏1، ص: 71.

کلید واژه: بهشت شداد، واقعیت ، افسانه

موضوع قفل شده است