جمع بندی دل زدگي از عبادت و راه های خارج شدن از اين حالت

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دل زدگي از عبادت و راه های خارج شدن از اين حالت

سلام و خسته نباشيد به همه
با آرزوي قبولي طاعاتتون
در طي يكي دوماه قبل به خاطر مشكلاتي كه داشتم خيلييييييييي زياد دعا مي كردم و زياد نماز مي خوندم. انواع ذكرها و دعاها و نمازها. رابطم با خدا خيليييييي عالي بود. بعد اينكه مشكلم شكر خدا حل شد بازم به همون روال قبلي ادامه دادم .مدام با خودم مي گفتم كه نبايد بعد حل مشكلات از كميت و كيفيت دعاهام كاسته بشه . مدام خودمو سرزنش مي كردم كه بايد خيلي نماز بخونم بايد خيلي دعا كنم و اشك بريزم تا مثل گذشته نباشه كه تا حاجتمو مي گيرم دعاها و نمازهام كمتر مي شه حتي برا خود اين موضوع هم دعا كردم. اما باز هم اين اتفاق افتاد و الان 2 هفته اي هست كه اصلا تمايل به دعا ندارم. ياد خدا هستم شكر مي كنم و خودمم مي دونم چه موجود پستي هستم كه الان دلم عبادت نمي خواد اما چه كنم كه واقعا دلم تب و تاب نداره و دست خودم نيست اما از اين موضوع هم ناراحتم. آيا اين دلزدگيه؟ چه بلايي سر من اومده نمي دونم؟ يا شايدم به خاطر سستي و گرسنگي ماه رمضانه يا هر چي كه من نمي دونم. لطفا راهنمايي بكنيد چه كنم دوباره مثل قبل بشم. گويي يه بغض گنده دارم اما نمي تركه. اصلا هم حال و حوصله براي هيچي ندارم نه فقط برا نماز و دعا. موقع دعا و نماز تمركز ندارم. مدام دارم خودمو سرزنش مي كنم و اين حالت منو به شدت عصبي و افسرده كرده. لطفا بگيد چي كار بايد بكنم تا خلوص داشته باشم. چي كار بايد بكنم كه در هر دو حالت حاجت داشتن و حاجت روا شدن (آسايش) دلم واقعا بخواد. نه كه من به خودم عبادت رو تحميل كنم. دلم خودشششش بخواد. چون در غير اينصورت ارزش نداره. لطفا نگيد كه من بايد معرفتم رو نسبت به خدا رو ببرم بالا. :Ghamgin: چون اين چيزي نيست كه عرض چند روز و چند ماه حاصل بشه عمري لازمه براش. يه علاج اورژانسي مي خوام لطفا. پيشاپيش متشكرم.

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: جناب استاد

دختر بارون;699939 نوشت:
سلام و خسته نباشيد به همه
با آرزوي قبولي طاعاتتون
در طي يكي دوماه قبل به خاطر مشكلاتي كه داشتم خيلييييييييي زياد دعا مي كردم و زياد نماز مي خوندم. انواع ذكرها و دعاها و نمازها. رابطم با خدا خيليييييي عالي بود. بعد اينكه مشكلم شكر خدا حل شد بازم به همون روال قبلي ادامه دادم .مدام با خودم مي گفتم كه نبايد بعد حل مشكلات از كميت و كيفيت دعاهام كاسته بشه . مدام خودمو سرزنش مي كردم كه بايد خيلي نماز بخونم بايد خيلي دعا كنم و اشك بريزم تا مثل گذشته نباشه كه تا حاجتمو مي گيرم دعاها و نمازهام كمتر مي شه حتي برا خود اين موضوع هم دعا كردم. اما باز هم اين اتفاق افتاد و الان 2 هفته اي هست كه اصلا تمايل به دعا ندارم. ياد خدا هستم شكر مي كنم و خودمم مي دونم چه موجود پستي هستم كه الان دلم عبادت نمي خواد اما چه كنم كه واقعا دلم تب و تاب نداره و دست خودم نيست اما از اين موضوع هم ناراحتم. آيا اين دلزدگيه؟ چه بلايي سر من اومده نمي دونم؟ يا شايدم به خاطر سستي و گرسنگي ماه رمضانه يا هر چي كه من نمي دونم. لطفا راهنمايي بكنيد چه كنم دوباره مثل قبل بشم. گويي يه بغض گنده دارم اما نمي تركه. اصلا هم حال و حوصله براي هيچي ندارم نه فقط برا نماز و دعا. موقع دعا و نماز تمركز ندارم. مدام دارم خودمو سرزنش مي كنم و اين حالت منو به شدت عصبي و افسرده كرده. لطفا بگيد چي كار بايد بكنم تا خلوص داشته باشم. چي كار بايد بكنم كه در هر دو حالت حاجت داشتن و حاجت روا شدن (آسايش) دلم واقعا بخواد. نه كه من به خودم عبادت رو تحميل كنم. دلم خودشششش بخواد. چون در غير اينصورت ارزش نداره. لطفا نگيد كه من بايد معرفتم رو نسبت به خدا رو ببرم بالا. چون اين چيزي نيست كه عرض چند روز و چند ماه حاصل بشه عمري لازمه براش. يه علاج اورژانسي مي خوام لطفا. پيشاپيش متشكرم.

سلام علیکم
پاسخ شما کاربر گرامی در سوالتان هست،چه چیز در گذشته باعث رغبت شما به عبادت شده بود؟
نیاز و درد باعث تلاش انسان می شود؛حال اگر آن درد درمان شد و آن نیاز برطرف گردید مشخص است بر تلاش و حال انسان تاثیر خواهد گذاشت.

به قول جناب مولوی:
حق تعالی گر سماوات آفرید/از برای دفع حاجات آفرید

هر کجا دردی دوا آنجا رود/هر کجا فقری نوا آنجا رود

هر کجا مشکل جواب آنجا رود/هر کجا کشتیست آب آنجا رود

آب کم جو تشنگی آور بدست/تا بجوشد آب از بالا و پست

تا نزاید طفلک نازک گلو/کی روان گردد ز پستان شیر او


راه چاره ی حقیقی اینست که ما با معرفت و تفکر دردی در درون خود ایجاد کنیم که ما را به سوی درمان بکشاند،باید دنیا برایمان زندانی باشد تاریک که درد بودن در این زندان ما را به سوی ملکوت بکشاند.
آنوقت خواهید دید که نماز شب و دعا و ذکر و فکر برای نفس انسان نه تنها شاق و سخت نیست بلکه به منزله دارو هایی هستند که جان بیمار انسان را درمان خواهند کرد.
البته این کار یعنی کسب معرفت و تفکر هم برنامه می خواهد و هم به تدریج نتیجه می دهد،مانند تمام کارها در این دنیا که به تدریج صورت می پذیرند نه دفعی.
راه علاج همین است که خدمتتان عرض شد،اگر واقعا دنبال چاره اید،راهش عرض شد.
اما برای حال فعلی شما توصیه استغفار است که طبیب شفیق پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرمودند:

«
أَلا أُخْبِـــرُكُمْ [أُنَبِّـؤُكُمْ] بِـدآئِكُـمْ مِنْ دَوآئِكُـمْ؟ دَآؤُكُـمُ الذُّنُـوبُ، وَ دَوآؤُكُـمُ الإِْسْتِغْفارُ. »(1)
آيا درد و درمان شما را به شما خبر ندهم؟ درد شما گناهان، و دوا و درمانتان استغفار است.

پی نوشت:
1. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 333؛ ج 12، ص 123؛ نيز ر.ك: بحار الانوار، ج 90، ص 282؛ جامع الاخبار، ص57.

چند دستور درباره استغفار که در روایات شریف بیان شده است:

1-رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله فرموده ‏اند: هر كس كه سختى يا گرفتارى يا نكبتى به او برسد و سى هزار مرتبه اين استغفار را بگويد، خداوند متعال آن را از وى برطرف نمايد.

مى‏ توان اين دستور را به مدّت يك ماه و روزى هزار مرتبه انجام داد و بهترين وقت آن بين الطلوعين است.

اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّى وَ اَتُوبُ اِلَيه

2-مردم حتى متدينين و خوبان، از معصيت بودن بسيارى از كارها غافل ‏اند و به گناه بودن آن توجه ندارند. استغفار شريفى از اميرمؤمنان عليه ‏السلام نقل شده كه داراى هفتاد بند است و در آن بسيار جامع‏ به اين نوع گناهان توجه شده و از خداى متعال در باره‏ ى آنها طلب مغفرت شده است.
اگر كسى آن را با توجه بخواند، آثار عجيبى از آن ظاهر مى ‏شود.
حضرت امير عليه‏ السلام خود، آن را بعد از نماز صبح مى‏ خوانده ‏اند ولى اگر كسى موفق به خواندن آن در هنگام صبح نشود مى‏ تواند آن را بعد از نماز عصر بخواند:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم
1 - اَللّهُمَّ اِنّى اُثْنى عَلَيْكَ بِمَعُونَتِكَ عَلى ما نِلْتُ بِهِ الثَّناءَ عَلَيْكَ، وَ اُ قِرُّ لَكَ عَلى نَفْسى بِما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ الْمُسْتَوجِبُ لَهُ، فى قَدْرِ فَسادِ نِيَّتى وَ ضَعْفِ يَقينى، اَللّهُمَّ نِعْمَ الْاِلهُ اَنْتَ وَ نِعْمَ الرَّبُّ اَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَرْبُوبُ اَنَ، وَ نِعْمَ الْمَوْلى اَنْتَ وَ بِئْسَ الْعَبْدُ اَنَ، وَ نِعْمَ الْمالِكُ اَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَمْلُوكُ اَنَ، فَكَمْ قَدْ اَذْنَبْتُ فَعَفَوْتَ عَنْ ذَنْبى (وَ كَمْ قَدْ اَجْرَمْتُ فَصَفَحْتَ عَنْ جُرمى، وَ كَمْ قَدْ اَخْطَأْتُ فَلَمْ تُؤاخِذْنى)، وَ كَمْ قَدْ تَعَمَّدْتُ فَتَجاوَزْتَ عَنّى، وَ كَمْ قَدْ عَثَرْتُ فَاَقَلْتَنى عَثْرَتى وَ لَمْ تَأْخُذْنى عَلى غِرَّتى، فَاَنَا الظّالِمُ لِنَفْسى، اَلْمُقِرُّ بِذَنْبى، اَلْمُعْتَرِفُ بِخَطيئَتى، فَيا غافِرَ الذُّنُوبِ، اَسْتَغْفِرُكَ لِذَنْبى وَ اَسْتَقيلُكَ لِعَثْرَتى، فَاَحْسِنْ اِجابَتى، فَاِنَّكَ اَهْلُ الْاِجابَةِ وَ اَهْلُ التَّقْوى وَ اَهْلُ الْمَغْفِرَةِ.
2 - اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ قَوِىَ بَدَنى عَلَيهِ بِعافِيَتِكَ، اَوْ نالَتْهُ قُدْرَتى بِفَضْلِ نِعْمَتِكَ، اَوْ بَسَطْتُ اِلَيْهِ يَدى بِتَوْسِعَةِ رِزْقِكَ، اَوِ احْتَجَبْتُ فيهِ مِنَ النّاسِ بِسِتْرِكَ، اَوِ اتَّكَلْتُ فيهِ عِنْدَ خَوْفى مِنْهُ عَلى اَناتِكَ، وَ وَثِقْتُ مِنْ سَطْوَتِكَ عَلَىَّ فيهِ بِحِلْمِكَ، وَ عَوَّلْتُ فيهِ عَلى كَرَمِ عَفْوِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِه، وَاغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
3 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَدْعُو اِلى غَضَبِكَ، اَوْ يُدْنى مِنْ سَخَطِكَ، اَوْ يَميلُ بى اِلى ما نَهَيْتَنى عَنْهُ، اَوْ يَنْآنى عَمّا دَعَوْتَنى اِلَيْهِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِه، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
4 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَمَلْتُ اِلَيْهِ اَحَدًا مِنْ خَلْقِكَ بِغَوايَتى، اَوْ خَدَعْتُهُ بِحيلَتى، فَعَلَّمْتُهُ مِنْهُ ما جَهِلَ، وَ عَمَّيْتُ عَلَيْهِ مِنْهُ ما عَلِمَ، وَ لَقيتُكَ غَدًا بِاَوْزارى وَ اَوْزارٍ مَعَ اَوْزارى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِه، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
5 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَدعُو اِلَى الْغَىِّ، وَ يُضِلُّ عَنِ الرُّشْدِ، وَ يُقِلُّ الرِّزْقَ، وَ يَمْحُو الْبَرَكَةَ، (وَ يَمْحَقُ التَّلِدَ)، وَ يُخْمِلُ الذِّكْرَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
6 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اَتْعَبْتُ فيهِ جَوارِحى فى لَيْلى وَ نَهارى، وَ قَدِ اسْتَتَرْتُ مِنْ عِبادِكَ بِسَترى وَ لا سَتْرَ اِلاّ ما سَتَرتَنى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
7 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ رَصَدَنى فيهِ اَعْدائى لِهَتْكى، فَصَرَفْتَ كَيْدَهُم عَنّى، وَ لَمْ تُعِنْهُم عَلى فَضيحَتى، كَاَنّى لَكَ وَلِىٌّ فَنَصَرْتَنى، وَ اِلى مَتى يا رَبِّ اَعْصى فَتُمْهِلُنى، وَ طالَ ما عَصَيْتُكَ فَلَم تُؤاخِذْنى، وَ سَاَلْتُكَ عَلى سُوءِ فِعْلى فَاَعْطَيْـتَنى، فَاَىُّ شُكْرٍ يَـقُومُ عِنْدَكَ بِنِعْمَةٍ مِنْ نِعَمِكَ عَلَىَّ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
8 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ قَدَّمْتُ اِلَيْكَ فيهِ تَوْبَتى، ثُمَّ واجَهْتُ بِتَكَرُّمِ قَسَمى بِكَ، وَ اَشْهَدْتُ عَلى نَفْسى بِذلِكَ اَولِياءَكَ مِنْ عِبادِكَ اَنّى غَيْرُ عائِدٍ اِلى مَعْصِيَتِكَ، فَلَمّا قَصَدَنى بِكَيْدِهِ الشَّيْطانُ، وَ مالَ بى اِلَيْهِ الْخِذْلانُ، وَ دَعَتْنى نَفْسى اِلَى الْعِصْيانِ، اِسْتَتَرْتُ حَياءً مِنْ عِبادِكَ، جُرءَةً مِنّى عَلَيْكَ، وَ اَنَا اَعْلَمُ اَنَّهُ لا يُكِنُّنى مِنْكَ سِتْرٌ وَ لا بابٌ، وَ لا يَحْجُبُ نَظَرَكَ اِلَىَّ حِجابٌ، فَخالَفْتُكَ فِى الْمَعْصِيَةِ اِلى ما نَهَيْتَنى عَنْهُ، ثُمَّ كَشَفْتُ السِّتْرَ عَنّى، وَ ساوَيْتُ اَولِياءَكَ كَاَنّى لَم اَزَلْ لَكَ طائِعً، وَ اِلى اَمْرِكَ مُسارِعً، وَ مِنْ وَعيدِكَ فازِعً، فَلَبَّسْتُ عَلى عِبادِكَ وَ لا يَعْرِفُ بِسيرَ تى غَيْرُكَ، فَلَم تَسِمْنى بِغَيْرِ سِمَتِهِم، بَلْ اَسْبَغْتَ عَلَىَّ مِثْلَ نِعَمِهِم، ثُمَّ فَضَّلْتَنى فى ذلِكَ عَلَيْهِمْ حَتّى كَاَنّى عِنْدَكَ فى دَرَجَتِهِمْ، وَ ما ذلِكَ اِلاّ بِحِلْمِكَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ مَولاىَ، فَاَسْئَلُكَ يا اَللّهُ كَما سَتَرْتَهُ عَلَىَّ فِى الدُّنْيا اَنْ لا تَفْضَحَنى بِه فِى الْقِيامَةِ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
9 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ سَهَرْتُ لَهُ لَيْلى فِى التَّاَنّى لِاِتْيانِه، وَ التَّخَلُّصِ اِلى وُجُودِه، حَتّى اِذا اَصْبَحْتُ تَخَطَّيْتُ اِلَيْكَ بِحِلْيَةِ الصّالِحينَ، وَ اَنَا مُضْمِرٌ خِلافَ رِضاكَ يا رَبَّ الْعالَمينَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
10 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ ظَلَمْتُ بِسَبَبِه وَلِيًّا مِنْ اَوْلِيائِكَ، اَوْ نَصَرْتُ بِه عَدُوًّا مِنْ اَعْدائِكَ، اَوْ تَـكَلَّمْتُ فيهِ بِغَيْرِ مَحَبَّتِكَ، اَوْ نَهَضْتُ فيهِ اِلى غَيْرِ طاعَتِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
11 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ نَهَيْتَنى عَنْهُ فَخالَفْتُكَ اِلَيْهِ اَوْ حَذَّرْتَنى اِيّاهُ فَاَقَمْتُ عَلَيْهِ، اَوْ قَبَّحْتَهُ لى فَزَيَّنْتُهُ لِنَفْسى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
12 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ نَسيتُهُ فَاَحْصَيْتَهُ، وَ تَهاوَنْتُ بِه فَاَثْبَتَّهُ، وَ جاهَرْتُ بِه فَسَتَرْتَهُ عَلَىَّ، وَلَو تُبْتُ اِلَيْكَ مِنْهُ لَغَفَرْتَهُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
13 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تَوَقَّعْتُ فيهِ قَبْلَ انْقِضائِه تَعْجيلَ الْعُقُوبَةِ فَاَمْهَلْتَنى، وَ اَدْلَيْتَ عَلَىَّ سِتْرًا فَلَمْ آلُ فى هَتْكِه عَنّى جُهْدً، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
14 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَصْرِفُ عَنّى رَحْمَتَكَ، اَوْ يُحِلُّ بى نَقِمَتَكَ، اَوْ يَحْرِمُنى كَرامَتَكَ، اَوْ يُزيلُ عَنّى نِعْمَتَكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
15 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُورِثُ الْفَناءَ، اَوْ يُحِلُّ الْبَلاءَ، اَوْ يُشْمِتُ الْاَعْداءَ، اَوْ يَكْشِفُ الْغِطاءَ، اَوْ يَحْبِسُ قَطْرَ السَّماءَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
16 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ عَيَّرْتُ بِه اَحَدًا مِنْ خَلْقِكَ، اَوْ قَبَّحْتُهُ مِنْ فِعْلِ اَحَدٍ مِنْ بَرِيَّتِكَ، ثُمَّ تَقَحَّمْتُ عَلَيْهِ وَ انْتَهَكْتُهُ، جُرْءَةً مِنّى عَلى مَعْصِيَتِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
17 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تُبْتُ اِلَيْكَ مِنْهُ، وَاَقْدَمْتُ عَلى فِعْلِه، فَـاسْتَحْيَيْتُ مِنْكَ وَ اَنَا عَلَيْهِ، وَ رَهِبْتُكَ وَ اَنَا فيهِ، ثُمَّ اسْتَقَلْتُكَ مِنْهُ وَ عُدْتُ اِلَيْهِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ
18 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ ثَوَّرَكَ عَلَىَّ، وَ وَجَبَ فى فِعْلى بِسَبَبِ عَهْدٍ عاهَدْتُكَ عَلَيْهِ، اَوْ عَقْدٍ عَقَدْتُهُ لَكَ، اَوْ ذِمَّةٍ آلَيْتُ بِها مِنْ اَجْلِكَ لِاَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، ثُمَّ نَقَضْتُ ذلِكَ مِنْ غَيْرِ ضَرُورَةٍ لِرَغْبَتى فيهِ، بَلِ اسْتَزَلَّنى عَنِ الْوَفاءِ بِهِ الْبَطَرُ، وَ اسْتَحَطَّنى عَنْ رِعايَتِهِ الْاَشَرُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
19 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ لَحِقَنى بِسَبَبِ نِعْمَةٍ اَنْعَمْتَ بِها عَلَىَّ، فَقَويتُ بِها عَلى مَعْصِيَتِكَ، وَ خالَفْتُ بِها اَمْرَكَ، وَ قَدَمْتُ بِها عَلى وَعيدِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
20 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ قَدَّمْتُ فيهِ شَهْوَتى عَلى طاعَتِكَ، وَآثَرْتُ فيهِ مَحَبَّتى عَلى اَمْرِكَ، وَاَرْضَيْتُ نَفْسى فيهِ بِسَخَطِكَ، اِذْ رَهَّبْتَنى مِنْهُ بِنَهْيِكَ، وَ قَدَّمْتَ اِلَىَّ فيهِ بِاِعْذارِكَ، وَاحْتَجَجْتَ عَلَىَّ فيهِ بِوَعيدِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
21 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ عَلِمْتُهُ مِنْ نَفْسى، اَوْ نَسيتُهُ اَوْ ذَكَرْتُهُ، اَوْ تَعَمَّدْتُهُ اَوْ اَخْطَأْتُ، فيما لا اَشُكُّ اَنَّكَ سائِلى عَنْهُ، وَاَنَّ نَفْسى مُرْتَهَنَةٌ بِه لَدَيْكَ، وَ اِنْ كُنْتُ قَدْ نَسيتُهُ اَوْ غَفَلْتُ عَنْهُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
22 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ واجَهْتُكَ بِه، وَ قَدْ اَيْـقَنْتُ اَنَّكَ تَرانى عَلَيْهِ، وَ اُغْفِلْتُ اَنْ اَتُوبَ اِلَيْكَ مِنْهُ، وَ اُنْسيتُ اَنْ اَسْتَغْفِرَكَ لَهُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
23 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ دَخَلْتُ فيهِ بِحُسْنِ ظَنّى بِكَ اَلاّ تُعَذِّبَنى عَلَيْهِ، وَ رَجَوْتُكَ لِمَغْفِرَتِه، فَاَقْدَمْتُ عَلَيْهِ وَ قَدْ عَوَّلَتْ نَفْسى عَلى مَعْرِفَتى بِكَرَمِكَ اَنْ لا تَفْضَحَنى، بَعْدَ اَنْ سَتَرْتَهُ عَلَىَّ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
24 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَوْجَبْتُ مِنْكَ بِه رَدَّ الدُّعاءِ، وَحِرْمانَ الاِجابَةِ، وَخَيْبَةَ الطَّمَعِ، وَانْفِساخَ الرَّجاءِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
25 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُعَقِّبُ الْحَسْرَةَ، وَ يُورِثُ النَّدامَةَ، وَ يَحْبِسُ الرِّزقَ، وَ يَرُدُّ الدُّعاءَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
26 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُورِثُ الْاَسْقامَ وَ الْفَناءَ، وَ يُوجِبُ النِّقَمَ وَ الْبَلاءَ، وَيَكُونُ فِى الْقِيامَةِ حَسْرَةً وَنَدامَةً، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
27 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَدَحْتُهُ بِلِسانى، اَوْ اَضْمَرَهُ جَنانى، اَوْ هَشَّتْ اِلَيْهِ نَفْسى، اَوْ آتَيْـتُهُ بِفِعالى، اَوْ كَتَبْـتُهُ بِيَدى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
28 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خَلَوْتُ بِه فى لَيْلٍ اَوْ نَهارٍ، وَ اَرْخَيْتَ عَلَىَّ فيهِ الْاَسْتارَ، حَيْثُ لا يَرانى اِلاّ اَنْتَ يا جَبّارُ، فَارْتابَتْ فيهِ نَفْسى، وَ مَيَّلْتُ بَيْنَ تَرْكِه لِخَوفِكَ، وَ انْتِهاكِه لِحُسْنِ الظَّنِّ بِكَ، فَسَوَّلَتْ لى نَفْسِىَ الْاِقْدامَ عَلَيْهِ، فَواقَعْتُهُ وَاَنَا عارِفٌ بِمَعْصِيَتى فيهِ لَكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
29 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَـقْلَلْتُهُ اَوِ اسْتَـكْثَرْتُهُ، اَوِ اسْتَعْظَمْتُهُ اَوِ اسْتَصْغَرْتُهُ، اَو وَرَّطَنى جَهْلى فيهِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
30 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مالَاﹾتُ فيهِ عَلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، اَوْ اَسَأْتُ بِسَبَبِه اِلى اَحَدٍ مِنْ بَرِيَّتِكَ، اَوْ زَيَّنَتْهُ لى نَفْسى، اَوْ اَشَرْتُ بِه اِلى غَيْرى، اَوْ دَلَلْتُ عَلَيْهِ سِواىَ، اَوْ اَصْرَرْتُ عَلَيْهِ بِعَمْدى، اَوْ اَقَمْتُ عَلَيْهِ بِجَهْلى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
31 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خُنْتُ فيهِ اَمانَتى، اَوْ بَخَسْتُ بِفِعْلِه نَفْسى، اَوْ اَخْطَاْتُ بِه عَلى بَدَنى، اَوْ آثَرْتُ فيهِ شَهَواتى، اَوْ قَدَّمْتُ فيهِ لَذّاتى، اَوْ سَعَيْتُ فيهِ لِغَيْرى، اَوِ اسْتَغْوَيْتُ اِلَيْهِ مَنْ تابَعَنى، اَوْ كاثَرْتُ فيهِ مَنْ مَنَعَنى، اَوْ قَهَرْتُ عَلَيْهِ مَنْ غالَبَـنى، اَوْ غَلَبْتُ عَلَيْهِ بِحيلَتى، اَوِ اسْتَزَلَّنى اِلَيْهِ مَيْلى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
32 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَعَنْتُ عَلَيْهِ بِحيلَةٍ تُدنى مِنْ غَضَبِكَ، اَوِ اسْتَظْهَرْتُ بِنَيْلِه عَلى اَهْلِ طاعَتِكَ، اَوِ اسْتَمَلْتُ بِه اَحَدًا اِلى مَعْصِيَتِكَ، اَوْ رائَيْتُ فيهِ عِبادَكَ، اَوْ لَبَّسْتُ عَلَيْهِم بِفَعالى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
33 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ كَتَبْـتَهُ عَلَىَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ كانَ مِنّى بِنَفْسى، اَوْ رِياءٍ اَوْ سُمْعَةٍ، اَوْ خُيَلاءَ اَوْ فَرَحٍ، (اَوْ حِقْدٍ) اَوْ مَرَحٍ، اَوْ اَشَرٍ اَوْ بَطَرٍ، اَوْ حَمِيَّةٍ اَوْ عَصَبِيَّةٍ، اَوْ رِضًى اَوْ سَخَطٍ، اَوْ سَخاءٍ اَوْ شُحٍّ، اَوْ ظُلْمٍ اَوْ خِيانَةٍ، اَوْ سَرِقَةٍ اَوْ كَذِبٍ،اَوْ نَميمَةٍ (اَوْ لَهْوٍ) اَوْ لَعِبٍ، اَوْ نَوْعٍ مِمّا يُكْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ، وَيَكُونُ فِى اجْتِراحِهِ الْعَطَبُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
34 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ سَبَقَ فى عِلْمِكَ اَنّى فاعِلُهُ بِقُدرَتِكَ، اَلتى قَدَرْتَ بِها عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
35 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ رَهِبْتُ فيهِ سِواكَ، اَوْ عادَيْتُ فيهِ اَوْلِياءَكَ، اَوْ والَيْتُ فيهِ اَعْداءَكَ، اَوْ خَذَلْتُ فيهِ اَحِبّاءَكَ، اَوْ تَعَرَّضْتُ فيهِ لِشَىْ‏ءٍ مِنْ غَضَبِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
36 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تُبْتُ اِلَيْكَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فيهِ، وَ نَقَضْتُ الْعَهْدَ فيما بَيْنى وَ بَيْنَكَ جُرءَةً مِنّى عَلَيْكَ، لِمَعْرِفَتى بِكَرَمِكَ وَ عَفْوِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
37 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اَدْنانى مِنْ عَذابِكَ، اَوْ نَآنى عَنْ ثَوابِكَ، اَوْ حَجَبَ عَنّى رَحْمَتَكَ، اَوْ كَدَّرَ عَلَىَّ نِعْمَتَكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
38 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ حَلَلْتُ بِه عَقْدًا شَدَدْتَهُ، اَوْ حَرَمْتُ بِه نَفْسى خَيْرًا وَعَدْتَنى بِه، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
39 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ ارْتَـكَبْتُهُ بِشُمُولِ عافِيَـتِكَ، اَوْ تَمَكَّنْتُ مِنْهُ بِفَضْلِ نِعْمَتِكَ، اَوْ قَويتُ عَلَيْهِ بِسابِـغِ رِزْقِكَ، اَوْ خَيْرٍ اَرَدْتُ بِه وَجْهَكَ، فَخالَطَنى فيهِ وَ شارَكَ فِعْلى ما لا يَخْلُصُ لَكَ، اَوْ وَجَبَ عَلَىَّ ما اَرَدْتُ بِه سِواكَ، فَـكَثيرٌ ما يَكُونُ كَذلِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
40 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ دَعَتْنِى الرُّخْصَةُ، فَحَلَّلْتُهُ لِنَفْسى وَ هُوَ فيما عِنْدَكَ مُحَرَّمٌ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
41 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خَفِىَ عَنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنْكَ، فَاسْتَقَلْتُكَ مِنْهُ فَاَقَلْتَنى، ثُمَّ عُدتُ فيهِ فَسَتَرْتَهُ عَلَىَّ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
42 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خَطَوْتُ اِلَيْهِ بِرِجْلى، اَوْ مَدَدْتُ اِلَيْهِ يَدى، اَوْ تَاَمَّلَهُ بَصَرى، اَوْ اَصْغَيْتُ اِلَيْهِ بِسَمْعى، اَوْ نَطَقَ بِه لِسانى، اَوْ اَنْفَقْتُ فيهِ ما رَزَقْتَنى، ثُمَّ اسْتَرْزَقْتُكَ عَلى عِصيانى فَرَزَقْتَنى، ثُمَّ اسْتَعَنْتُ بِرِزْقِكَ عَلى مَعْصِيَتِكَ فَسَتَرْتَ عَلَىَّ، ثُمَّ سَاَلْتُكَ الزِّيادَةَ فَلَمْ تُخَيِّبْنى، وَ جاهَرْتُكَ فيهِ فَلَمْ تَفْضَحْنى، فَلا اَزالُ مُصِرًّا عَلى مَعْصِيَتِكَ، وَ لا تَزالُ عائِدًا عَلَىَّ بِحِلْمِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ، يا اَكْرَمَ الْاَ كْرَمينَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
43 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُوجِبُ عَلَىَّ صَغيرُهُ اَليمَ عَذابِكَ، وَ يُحِلُّ بى كَبيرُهُ شَديدَ عِقابِكَ، وَ فى اِتْيانِه تَعْجيلُ نَقِمَتِكَ، وَ فِى الْاِصْرارِ عَلَيْهِ زَوالُ نِعْمَتِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
44 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ لَم يَطَّلِعْ عَلَيْهِ اَحَدٌ سِواكَ، وَ لا عَلِمَهُ اَحَدٌ غَيْرُكَ، وَ لا يُنْجينى مِنْهُ اِلاّ حِلْمُكَ، وَ لا يَسَعُهُ اِلاّ عَفْوُكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
45 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُزيلُ النِّعَمَ، اَوْ يُحِلُّ النِّقَمَ، اَوْ يُعَجِّلُ الْعَدَمَ، اَوْ يُكَثِّرُ النَّدَمَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
46 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَمْحَقُ الْحَسَناتِ، وَ يُضاعِفُ السَّيِّئاتِ، وَ يُعَجِّلُ النَّقِماتِ، وَ يُغْضِبُكَ يا رَبَّ السَّماواتِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
47 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اَنْتَ اَحَقُّ بِمَعْرِفَتِه، اِذْ كُنْتَ اَوْلى بِسُتْرَتِه، فَاِنَّكَ اَهْلُ التَّقْوى وَ اَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
48 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تَجَهَّمْتُ فيهِ وَلِيًّا مِنْ اَوْلِيائِكَ، مُساعَدَةً فيهِ لِاَعْدائِكَ، اَوْ مَيْلاً مَعَ اَهْلِ مَعْصِيَتِكَ عَلى اَهْلِ طاعَتِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
49 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اَلبَسَنى كِبْرَةً، وَ انْهِماكى فيهِ ذِلَّةٌ، اَوْ آيَسَنى مِنْ وُجُودِ رَحْمَتِكَ، اَوْ قَصَّرَ بِىَ الْيَأْسُ عَنِ الرُّجُوعِ الِى طاعَتِكَ، لِمَعْرِفَتى بِعَظيمِ جُرمى وَ سُوءِ ظَنّى بِنَفْسى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
50 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اَوْرَدَنِى الْهَلَكَةَ لَولا رَحْمَتُكَ، وَ اَحَلَّنى دارَ الْبَوارِ لَولا تَغَمُّدُكَ، وَ سَلَكَ بى سَبيلَ الْغَىِّ لَولا رُشْدُكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
51 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اَلهانى عَمّا هَدَيْتَنى اِلَيْهِ، اَوْ اَمَرْتَنى بِه، اَوْ نَهَيْـتَنى عَنْهُ، اَوْ دَلَلْتَنى عَلَيْهِ، فيما فيهِ الْحَظُّ لِبُلُوغِ رِضاكَ، وَ ايثارِ مَحَبَّـتِكَ، وَ الْقُرْبِ مِنْكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
52 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَرُدُّ عَنْكَ دُعائى، اَوْ يَقْطَعُ مِنْكَ رَجائى، اَوْ يُطيلُ فى سَخَطِكَ عَنائى، اَوْ يُقَصِّرُ عِنْدَكَ اَمَلى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
53 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُميتُ الْقَلْبَ، وَ يُشْعِلُ الْكَرْبَ، وَ يُرضِى الشَّيْطانَ، وَ يُسْخِطُ الرَّحْمنَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
54 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُعَقِّبُ الْيَأسَ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ الْقُنُوطَ مِنْ مَغْفِرَتِكَ، وَ الْحِرمانَ مِنْ سَعَةِ ما عِنْدَكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
55 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَقَتُّ نَفْسى عَلَيْهِ اِجْلالاً لَكَ، فَاَظْهَرْتُ لَكَ التَّوبَةَ فَقَبِلْتَ، وَ سَاَلْتُكَ الْعَفْوَ فَعَفَوْتَ، ثُمَّ مالَ بِىَ الْهَوى اِلى مُعاوَدَتِه، طَمَعًا فِى سَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ كَريمِ عَفْوِكَ، ناسِيًا لِوَعيدِكَ، راجِيًا لِجَميلِ وَعْدِكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
56 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُوجِبُ سَوادَ الْوُجُوهِ، يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهُ اَوْلِيائِكَ، وَ تَسْوَدُّ وُجُوهُ اَعْدائِكَ، اِذْ اَقْبَلَ بَعْضُهُم عَلى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ، فَقيلَ لَهُم لا تَخْتَصِمُوا لَدَىَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ اِلَيْكُمْ بِـالْوَعيدِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
57 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَدعُو اِلَى الْكُفرِ، وَ يُطيلُ الْفِكْرَ، وَ يُورِثُ الْفَقْرَ، وَ يَجْلِبُ الْعُسْرَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
58 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُدنِى الاْجالَ، وَ يَقْطَعُ الاْمالَ، وَ يَبْـتُرُ الْاَعْمارَ، فُهْتُ بِه اَوْ صَمَتُّ عَنْهُ، حَياءً مِنْكَ عِنْدَ ذِكْرِه، اَوْ اَكْنَنْتُهُ فى صَدْرى، اَوْ عَلِمْتَهُ مِنّى، فَاِنَّكَ تَعْلَمُ السِّرَّ وَ اَخْفى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
59 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَكُونُ فِى اجْتِراحِه قَطْعُ الرِّزْقِ، وَ رَدُّ الدُّعاءِ، وَ تَواتُرُ الْبَلاءِ، وَ وُرُودُ الْهُمُومِ، وَ تَضاعُفُ الْغُمُومِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
60 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُبَغِّضُنى اِلى عِبادِكَ، وَ يُنَفِّرُ عَنّى اَوْلِياءَكَ، اَوْ يُوحِشُ مِنّى اَهْلَ طاعَتِكَ، لِوَحْشَةِ الْمَعاصى، وَ رُكُوبِ الْحُوبِ، وَ كـَآبَةِ الذُّنُوبِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
61 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ دَلَّسْتُ بِه مِنّى ما اَظْهَرْتَهُ، اَوْ كَشَفْتُ عَنّى بِه ما سَتَرْتَهُ، اَوْ قَبَّحْتُ بِه مِنّى ما زَيَّنْتَهُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
62 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ لا يُنالُ بِه عَهْدُكَ، وَ لا يُؤْمَنُ مَعَهُ غَضَبُكَ، وَ لا تَنْزِلُ مَعَهُ رَحْمَتُكَ، وَ لا تَدُومُ مَعَهُ نِعْمَتُكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
63 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَخْفَيْتُ لَهُ ضَوْءَ النَّهارِ مِنْ عِبادِكَ، وَ بارَزْتُ بِه فى ظُلْمَةِ اللَّيْلِ جُرءَةً مِنّى عَلَيْكَ، عَلى اَنّى اَعْلَمُ اَنَّ السِّرَّ عِنْدَكَ عَلانِيَةٌ، وَ اَنَّ الْخُفْيَةَ عِنْدَكَ بارِزَةٌ، وَ اَنَّهُ لَنْ يَمْنَعَنى مِنْكَ مانِعٌ، وَ لا يَنْفَعَنى عِنْدَكَ نافِعٌ، مِنْ مالٍ وَ بَنينَ اِلاّ اَنْ اَتَيْتُكَ بِقَلْبٍ سَليمٍ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
64 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُورِثُ النِّسيانَ لِذِكْرِكَ، وَ يُعَقِّبُ الْغَفْلَةَ عَنْ تَحْذيرِكَ، اَوْ يُمادى فِى الْاَمْنِ مِنْ مَكْرِكَ، اَوْ يُطْمِعُ فى طَلَبِ الرِّزْقِ مِنْ عِنْدِ غَيْرِكَ، اَوْ يُؤَيِّسُ مِنْ خَيْرِ ما عِنْدَكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
65 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ لَحِقَنى بِسَبَبِ عَتَبى عَلَيْكَ فِى احْتِباسِ الرِّزقِ عَنّى، وَ اِعْراضى عَنْكَ، وَ مَيْلى اِلى عِبادِكَ، بِالْاِسْتِكانَةِ لَهُم وَ التَّضَرُّعِ اِلَيْهِم، وَ قَد اَسْمَعْتَنى قَوْلَكَ فى مُحْكَمِ كِتابِكَ : فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِم وَ ما يَتَضَرَّعُونَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
66 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ لَزِمَنى بِسَبَبِ كُربَةٍ اسْتَعَنْتُ عِنْدَها بِغَيْرِكَ، اَوِ اسْتَبْدَدْتُ بِاَحَدٍ فيها دُونَكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
67 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ حَمَلَنى عَلَى الْخَوفِ مِنْ غَيْرِكَ، اَوْ دَعانى اِلَى التَّواضُعِ لِاَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، اَوِ اسْتَمالَنى اِلَيْهِ الطَّمَعُ فيما عِنْدَهُ، اَوْ زَيَّنَ لى طاعَتَهُ فى مَعْصِيَتِكَ، اِسْتِجْرارًا لِما فى يَدِه، وَ اَنَا اَعْلَمُ بِحاجَتى اِلَيْكَ، لا غِنى لى عَنْكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
68 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَدَحْتُهُ بِلِسانى، اَوْ هَشَّتْ اِلَيْهِ نَفْسى، اَوْ حَسَّنْتُهُ بِفِعالى، اَوْ حَثَثْتُ اِلَيْهِ بِمَقالى، وَ هُوَ عِنْدَكَ قَبيحٌ تُعَذِّبُنى عَلَيْهِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
69 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَثَّلْتُهُ فى نَفْسى، اِسْتِقْلالاً لَهُ، وَ صَوَّرَتْ لِىَ اسْتِصْغارَهُ، وَ هَوَّنَتْ عَلَىَّ الْاِسْتِخْفافَ بِه، حَتّى اَوْرَطَتْنى فيهِ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْهُ لى يا خَيْرَ الْغافِرينَ.
70 - اَللّهُمَّ وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ جَرى بِه عِلْمُكَ فِىَّ وَ عَلَىَّ، اِلى آخِرِ عُمْرى بِجَميعِ ذُنُوبى، لِاَوَّلِها وَ آخِرِها، وَ عَمْدِها وَ خَطاءِها، وَ قَليلِها وَ كَثيرِها، وَ دَقيقِها وَ جَليلِها، وَ قَديمِها وَ حَديثِها، وَ سِرِّها وَ عَلانِيَتِها، وَ جَميعِ ما اَنَا مُذْنِبُهُ، وَ اَتُوبُ اِلَيْكَ، وَ اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَنْ تَغْفِرَ لى جَميعَ ما اَحْصَيْتَ مِنْ مَظالِمِ الْعِبادِ قِبَلى، فَاِنَّ لِعِبادِكَ عَلَىَّ حُقُوقًا اَنَا مُرتَهَنٌ بِها، تَغْفِرُها لى، كَيْفَ شِئْتَ وَ اَنّى شِئْتَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

3-در روایتی از معصوم علیه السلام(ظاهرا امام صادق علیه السلام باشند) توصیه به هفتاد مرتبه استغفار بعد از نماز عصر شده است.

بحث شریف درد و نیاز در بیان استاد شهید مرتضی مطهری رحمة الله علیه:

درد انسان چیست؟ اگر سر انسان درد بگیرد، این درد درد او از آن جهت که انسان است نیست، چون سر یک حیوان مثل گوسفند هم درد می‌گیرد. اینکه دست و پای انسان درد می‌گیرد، از نوع دردهای حیوانی و عضوی و شخصی است. اما آنها که صحبت از «درد انسان» و «صاحبْ درد بودن انسان» می‌کنند، مقصودشان این نیست. آن دردی که ارزشِ ارزشها در انسان است، چیز دیگری است. گروهی- مانند عرفای خودمان- آن دردی که در انسان سراغ دارند و دائماً آن را تقدیس می‌کنند، درد خداجویی است. می‌گویند این درد از مختصات انسان است و حتی انسان به این دلیل بر فرشته ترجیح دارد که فرشته بی‌درد است و انسان درد دارد. طبق نظر اسلام، انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیائی که در طبیعت وجود دارد تجانس کامل ندارد.
انسان در این دنیا یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی و عدم تجانس با همه موجودهای عالم می‌کند، چون همه فانی و متغیر و غیرقابل دلبستگی هستند ولی در انسان دغدغه جاودانگی وجود دارد. این درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز و به خدا و به اصل خود نزدیک شدن می‌کشاند.

تمثیلی درباره درد:

می‌بینید چه مَثَلهایی در عرفان ما در این زمینه آمده است! گاهی مثال می‌زنند به طوطی‌ای که او را از جنگلهای هندوستان آورده و در قفسی زندانی کرده‌اند و این طوطی همیشه ناراحت و در فکر این است که این قفس شکسته شود و به جایی که مقرّ اصلی اوست بازگردد. و گاهی انسان را به مرغی که از آشیانه خود دور افتاده باشد تشبیه می‌کنند. یکی از عالیترین تشبیهات همین تشبیه مولوی در اول مثنوی است. او انسان را تشبیه به نی‌ای کرده که آن را از نیستان بریده‌اند و حال دارد دائماً ناله و فریاد می‌کند و همه ناله و فریادش برای این فراق است: بشنو از نی چون حکایت می‌کند/وز جداییها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند/از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/تا بگویم شرح درد اشتیاق

بعد می‌گوید: دو دهان داریم گویا همچو نی/یک دهان پنهانْسْت در لبهای وی

گاهی مولوی به شکل دیگری تشبیه می‌کند: پیل باید تا چو خسبد اوستان/خواب بیند خطه هندوستان

خر نبیند هیچ هندوستان به خواب/خر ز هندوستان نکرده است اغتراب

می‌گویند فیل را که از هندوستان می‌آورند، باید دائماً به سرش بکوبند؛ اگر نکوبند، به یاد هندوستان می‌افتد. مولوی در اینجا می‌گوید فقط فیل است که هندوستان را به خواب می‌بیند، چون از هندوستان آمده است. الاغ هرگز هندوستان را به خواب نمی‌بیند، چون غریب هندوستان نیست و او را از آنجا نیاورده‌اند. می‌خواهد بگوید انسان است که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد، درد عرفانی دارد، درد بازگشت به سوی حق و به سوی خدا را دارد، درد مناجات و وصال حق را دارد.

درد انسان در کلام امیر مومنان علی علیه السلام:

چقدر زیبا می‌گوید امیرالمؤمنین علی علیه السلام وقتی که با کمیل بن زیاد نخعی به صحرا می‌رود! کمیل می‌گوید: همینکه به صحرا رسیدیم و دیگر کسی در آنجا نبود، علی علیه السلام آه عمیقی کشید (فَلَمّا اصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداءَ)، بعد فرمود: یا کُمَیْلَ بْنَ زیادٍ انَّ هذِهِ الْقُلوبَ اوْعِیَةٌ فَخَیْرُها اوْعاها، فَاحْفَظْ عَنّی ما اقولُ لَکَ دل انسان به منزله ظرف است؛ بهترین ظرفها آن است که ظرفیتش بیشتر باشد یا بهتر مظروف را نگهداری کند. گوش کن آنچه را که من به تو می‌گویم. اول، مردم را به سه قسمت تقسیم می‌کند- که اینها محل بحث من نیست- تا در اواخر، شکایت می‌کند که: افسوس! افراد صاحب سرّی نیستند که من آنچه را که در دل دارم بتوانم به آنها اظهار کنم. بعد می‌گوید: ولی اینچنین هم نیست که هیچ کس نباشد، همیشه در همه زمانها چنین افرادی هستند: اللَّهُمَّ بَلی لاتَخْلُو الْارْضُ مِنْ قائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ امّا ظاهِراً مَشْهوراً اوْ خائِفاً مَغْموراً، تا آنجا که می‌فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلی حَقیقَةِ الْبَصیرَةِ علم حقیقی در نهایت بصیرت بر آنها هجوم آورده است و به مقام یقین کامل رسیده‌اند، وَ باشَروا روحَ الْیَقینِ وَ اسْتَلانوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفونَ وَ انِسوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجاهِلونَ به روح یقین اتصال پیدا کرده‌اند و فاصله‌ای با روح یقین ندارند. آن چیزهایی که برای اهل تَرَف و ماده پرست‌ها خیلی سخت است، برای آنها رام و نرم است. آنچه برای نادانها مایه وحشت است، یعنی خلوت با حق، برای آنها مایه انس است. وَ صَحِبُوا الدُّنْیا بِابْدانٍ ارْواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْاعْلی «۱» اینها در دنیا با مردم همراهند ولی با روحهایی که مجذوب عالم بالا هستند. در عین اینکه در این دنیا هستند، در این دنیا نیستند. در حالی که در این دنیا هستند، در دنیای دیگری هستند. دردهای علی و به تعبیر ما دردهای عرفانی علی و دردهای عبادتی علی و مناجاتهای علی یک مسئله بسیار واضح و روشنی است. کارش در عبادت به جایی می‌رسد که آنچنان از خود بی‌خود می‌شود و گرم محبوب و معشوقش می‌شود که از آنچه در اطراف او می‌گذرد بی‌خبر است، حتی اگر تیری را از بدنش بیرون بکشند. این درد انسان است؛ یعنی درد جدایی از حق، و آرزو و اشتیاق تقرب به ذات او و حرکت به سوی او و نزدیک شدن به او. تا انسان به ذات حق نرسد، این دلهره و اضطراب از بین نمی‌رود و دائماً این حالت برای او هست. اگر انسان خود را به هر چیز سرگرم کند، آن چیز سرگرمی است، [حقیقت] چیز دیگر است. قرآن این مطلب را به این تعبیر می‌گوید: الا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ «۱» بدانید فقط و فقط دلها با یک چیز از اضطراب و دلهره و ناراحتی، آرام می‌گیرد؛ این درد بشر به وسیله یک چیز است که آرامش پیدا می‌کند و آن یاد حق و انس با ذات پروردگار است. عرفا بیشتر روی این درد تکیه کرده‌اند و به درد دیگری توجه ندارند و یا بگوییم کمتر توجه دارند.

تمثیل جناب مولوی:

داستانی را مولوی ذکر می‌کند که البته تمثیل است. می‌گوید مردی بود که همیشه با خدای خودش راز و نیاز می‌کرد و داد «اللَّه، اللَّه» داشت. یک وقت شیطان بر او ظاهر شد و او را وسوسه کرد و کاری کرد که این مرد برای همیشه خاموش شد. به او گفت: ای مرد! این همه که تو «اللَّه، اللَّه» می‌گویی و سحرها با این سوز و درد خدا را می‌خوانی، آخر یک دفعه هم شد که تو لبیک بشنوی؟ تو اگر به در هر خانه‌ای رفته بودی و این همه فریاد کرده بودی، لااقل یک دفعه در جواب تو لبیک می‌گفتند. این مرد به نظرش آمد که این حرف، منطقی است. دهانش بسته شد و دیگر «اللَّه، اللَّه» نگفت. در عالم رؤیا هاتفی به او گفت: چرا مناجات خدا را ترک کردی؟ گفت: من می‌بینم این همه که دارم مناجات می‌کنم و با این همه درد و سوزی که دارم یک بار هم نشد در جواب، به من لبیک گفته شود.
هاتف به او گفت: ولی من مأمورم از طرف خدا جواب را به تو بگویم: آن اللَّه تو لبیک ماست نی که آن اللَّه تو لبیک ماست/آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست

تو نمی‌دانی که همین درد و سوز و همین عشق و شوقی که ما در دل تو قرار دادیم، خودش لبیک ماست. چرا علی علیه السلام در دعای کمیل می‌فرماید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاءَ خدایا آن گناهانی را که سبب می‌شود دعا کردن من حبس شود و درد دعا کردن و مناجات کردن از من گرفته شود بیامرز. این است که می‌گویند دعا برای انسان، هم مطلوب است و هم وسیله، یعنی دعا همیشه برای استجابت نیست؛ اگر استجابت هم نشود، استجابت شده است. دعا خودش مطلوب است.

نظر اسلام :

آیا از نظر معیارهای اسلامی، انسان کسی است که درد دیگران را داشته باشد؟ یا کسی است که فقط درد خدا را داشته باشد؟ از نظر معیارهای اسلامی، انسان کسی است که درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد، درد انسانهای دیگر را هم دارد. ببینید قرآن چگونه سخن می‌گوید. قرآن راجع به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید:
فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی اثارِهِمْ انْ لَمْ یُؤْمِنوا بِهذَا الْحَدیثِ اسَفاً «۱». پیغمبر آنچنان برای هدایت و سعادت مردم و نجات آنان از اسارتها و گرفتاریهای دنیا و آخرت حریص است که می‌خواهد خود را هلاک کند. خطاب می‌رسد که چه خبر است؟ مثل اینکه تو می‌خواهی خودت را به خاطر مردم تلف کنی. طه. ما انْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُر انَ لِتَشْقی. الّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی «۲». در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: لَقَدْ جائَکُمْ رَسولٌ مِنْ انْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤفٌ رَحیمٌ «۳». ببینید تعبیر قرآن چقدر عجیب و عالی است: مردم! پیامبری از میان شما و از جنس شما برای شما آمده است. اولین خصوصیتش این است که عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ «۴» رنجهای شما بر او ناگوار است و او درد شما را دارد. پس مسلمان کیست؟ مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را. حَریصٌ عَلَیْکُمْ. قرآن تعبیر «حریص» را به کار برده است. گاهی بعضی پدرها که می‌خواهند بچه هایشان ملّا بشوند، آنقدر افراط می‌ورزند که می‌گویند فلان کس حریص است به اینکه بچه‌اش باسواد بشود، مثل آدمی که حریص مال دنیاست. درست مثل آدمی که پول پرست و حریص جمع آوری پول است، پیغمبر حریص نجات مردم است، حریص بهبود بخشیدن به دردهای مردم است. این می‌شود درد خلق داشتن. مگر خود علی علیه السلام این تعبیر را نمی‌کند؟ مگر تعبیر «درد» مال خود او نیست؟
داستان معروفی است که مکرر شنیده‌اید: در بصره عثمان بن حنیف در یک مجلس میهمانی شرکت کرده است. در آن مجلس میهمانی چه خبر بوده است؟ العیاذ باللَّه مشروب بوده؟ نه. قمار بوده؟ نه. فسق و فجوری بوده؟ نه. پس چه بوده؟ گناه عثمان بن حنیف این بوده که در یک مجلس صددرصد اشرافی شرکت کرده، یعنی از فقرا کسی در آن مجلس نبوده است «۱». به علی علیه السلام خبر می‌رسد که نماینده و حاکم شما در مجلسی شرکت کرده است که در آن مجلس، اغنیا و پولدارها و اشراف وجود داشته‌اند ولی از فقرا کسی در آنجا نبوده است. علی علیه السلام می‌فرماید: وَ ما ظَنَنْتُ ا نَّکَ تُجیبُ الی طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ عثمان بن حنیف! من باور نمی‌کردم که تو دعوت بر سفره‌ای را بپذیری که اغنیا را در آنجا دعوت کرده باشند ولی فقرا را دعوت نکرده باشند و آنها پشت در مانده باشند. بعد علی علیه السلام شروع به گفتن دردهای خودش می‌کند تا می‌رسد به آنجا که راجع به خودش می‌گوید: وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّریقَ الی مُصَفّی هذَا الْعَسَلِ وَ لُبابِ هذَا الْقَمْحِ وَ نَسائِجِ هذَا الْقَزِّ. علی علیه السلام خلیفه است. می‌گوید اگر من بخواهم، امکانات برایم فراهم است؛ بهترین خوردنیها و نوشیدنیها و بهترین پوشیدنیها و هرچه که بخواهم برای من فراهم است. وَ لکِنْ هَیْهاتَ انْ یَغْلِبَنی هَوایَ وَ یَقودَنی جَشَعی الی تَخَیُّرِ الْاطْعِمَةِ هیهات که من چنین کنم، محال است که من مهار خود را به دست حرص و هوای نفسم بدهم. حال چرا؟ مگر خدا این نعمتها را حرام کرده است؟. علی علیه السلام توضیح می‌دهد تا کسی خیال نکند لباس خوب پوشیدن حرام است، عسل مصفّا خوردن حرام است. نه، مسئله دیگری است. اینها حرام نیست، حلال است. می‌فرماید: وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ اوِ الْیَمامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ اگر من اینجا شکم خود را سیر کنم، شاید در عراق و کوفه و یمامه و سواحل خلیج فارس و در حجاز کسانی باشند که امید به این یک قرص نان را هم نداشته باشند. اوْ ابیتَ مِبْطاناً وَ حَوْلی بُطونٌ غَرْثی وَ اکْبادٌ حَرّی آیا من شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهایی گرسنه و جگرهایی تشنه باشد؟ آیا من آن گونه باشم که شاعر می‌گوید: وَ حَسْبُکَ داءً انْ تَبیتَ بِبِطْنَةٍ/وَ حَوْلَکَ اکْبادٌ تَحِنُّ الَی الْقِدِّ

یعنی این درد (داء) تو را بس که شکم سیر بخوابی و در اطرافت شکمهایی گرسنه وجود داشته باشد.
به این می‌گویند درد خلق خدا. این را می‌گویند معیار انسانیت، و به تعبیر صحیح‌تر مادرِ دوم ارزشها. سپس می‌فرماید: أَ اقْنَعُ مِنْ نَفْسی بِانْ یُقالَ امیرُالْمُؤْمِنینَ وَ لا اشارِکَهُمْ فی مَکارِهِ الدَّهْرِ «۱»؟ آیا من به لقب و اسم قناعت کنم؟ آیا به لقبی که به من می‌دهند و «یا امیرَالمؤمنین» می‌گویند و مرا امیر مؤمنان و خلیفه می‌خوانند و به اینکه مرا به عنوان رئیس یک مملکت اسلامی که بیشترین معموره عالم را گرفته است خطاب می‌کنند، قناعت کنم و بر خود نام امیرالمؤمنین بگذارم و با مؤمنان در سختیهای روزگار شرکت نداشته باشم؟. ببینید سخن، همه از همدردی و درد دیگران را احساس کردن است.

درد مطلوب:

حال از شما می‌پرسم آیا بهتر است آدم لَخت باشد، اعضایش کرخ باشد و راحت باشد و یا بهتر است حساس باشد و این درد را درک کند؟ این دردی است که در عین حال لذیذ هم هست، چون دردی که برای دیگران باشد همیشه لذیذ است. این مطلب چه رازی دارد؟ خدا خودش می‌داند. همچنان که درد دیگران داشتن لذیذ است، درد هجران حق هم لذیذ است. بوعلی در اشارات درباره این مسئله که گاهی یک چیز درد هست ولی در عین اینکه درد است لذیذ است، مثالی می‌آورد.
می‌گوید: این نوع درد نظیر خارش بدن است که بدن خارش می‌کند و سوزش دارد و انسان وقتی خارش می‌دهد، محل خارش درد می‌کند و در عین اینکه درد می‌کند، انسان خوشش می‌آید. این درد، درد تلخی نیست. این درد دردی است که جان را می‌سوزاند، اشک را جاری می‌کند اما غمِ محبوب است، غم مطلوب است.
انسان از یک سلسله غمها همیشه فرار می‌کند، ولی چطور می‌شود که اگر به ما بگویند مجلس ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام برقرار است و مجلس خیلی باحالی است، می‌خواهیم به آنجا برویم؟ انسان تا دلش نسوزد و درد نگیرد، اشک نمی‌ریزد. ولی در عین حال انسان دلش می‌خواهد به این مجلس با حال برود، این درد را احساس کند و این اشک را بریزد. وقتی این قطرات اشک می‌ریزد، انسان صفایی را احساس می‌کند که آن درد، در مقابل این چیزی نیست. این است درد انسانیت. خوشا به حال آن تن‌ها و بدنهایی که روحهاشان فقط درد تن خودشان را احساس می‌کنند و خوشا به حال آن بدنی که روحش فقط درد بدنش را احساس می‌کند، چون آن روح دائماً در فکر این است که ناراحتیهای این بدن را از بین ببرد. ولی دشوار است حال آن بدنی که روحش تنها روح خودش نیست، روح همه بدنهاست؛ یک روح، درد همه را به تنهایی احساس می‌کند. این بدن است که مجبور است با وجود فراهم بودن همه امکانات، با دو لقمه نان جو بسازد برای اینکه مبادا در حجاز یا یمامه یک نان جوخور پیدا شود.
این بدن است که باید کفش وصله‌دار بپوشد برای اینکه با روحی مانند روح علی علیه السلام توأم باشد. شاعر عرب می‌گوید: وَ اذا کانَتِ النُّفوسُ کِباراً/تَعِبَتْ فی مُرادِهَا الْاجْسامُ

روحها وقتی بزرگ شد، وای به حال آن بدنها! روح وقتی بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس کرد، کارش به آنجا می‌کشد که مجازات می‌بیند، برای چه؟ برای غافل ماندن از حال یک بیوه زن و چند یتیم.
میان کوچه زنی را می‌بیند که مشک به دوش گرفته است. علی علیه السلام آدمی نیست که بی‌تفاوت از کنار این مناظر بگذرد. علت ندارد که یک زن خودش آب کشی کند، حتماً کسی را ندارد یا کسی دارد ولی به حال این زن نمی‌رسد. فوراً خودش جلو می‌رود (نمی‌گوید: آی شُرطه! آی پاسبان! آی نوکر! آی غلام! آی قنبر! تو بیا)، با کمال ادب می‌گوید: خانم! اجازه می‌دهید شما را کمک دهم و من مشک آب را به دوش بکشم؟ این زحمت را به من بدهید. آن زن می‌گوید: خدا پدر تو را بیامرزد. به خانه آن بیوه زن می‌رود. همینکه مشک را زمین می‌گذارد، استفسار می‌کند که ممکن است برای من توضیح بدهید که چرا خودتان آب کشی می‌کنید؟ شاید مردی ندارید؟ می‌گوید: بله، اتفاقاً شوهر من در رکاب علی بن ابیطالب کشته شد. من هستم و چند تا یتیم. این کلمه را که می‌شنود، سرتا پایش آتش می‌گیرد. نوشته‌اند آن شب وقتی برگشت و به خانه رفت، تا صبح خوابش نبرد. صبح، نان و گوشت و خرما و پول با خودش برمی‌دارد و با عجله می‌رود و درِ خانه همان زن را می‌زند. می‌گوید: کیستی؟ می‌فرماید: من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم. به سرعت گوشتها را کباب می‌کند و به دست خودش در دهان یتیمها می‌گذارد و یتیمها را روی زانو می‌نشاند و آرام به آنها می‌گوید: از تقصیر علی که از شما غافل مانده بگذرید. آنگاه تنور را آتش می‌کند. وقتی سر تنور می‌رود، صورتش را به آتش نزدیک می‌کند. حرارت آتش را احساس می‌کند، [با خود می‌گوید:] علی! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید، تا دیگر از حال مردم غافل نمانی. بدنی که باید جور بکشد این‌طور است، بدنی که روحش روح همه مردم است این گونه است.

خدایا تو را قسم می‌دهیم به حقیقت علی بن ابیطالب که درد اسلام را در دل ما ایجاد کن. عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما. درد محبت، و معرفت و طاعت و عبادت خودت را در دلهای ما قرار بده. احساس همدردی با خلق خودت را در ما ایجاد بفرما. ما را از پرتو نور ولایت علی علیه السلام بهره‌مند بفرما. ما را پیرو واقعی آن بزرگوار قرار بده. دلهای ما را به نور ایمان منور بگردان. ما را با حقایق اسلام آشنا بفرما.

دختر بارون;699939 نوشت:
يه علاج اورژانسي مي خوام لطفا

با سلام و عرض ادب خواهر خوبم:

و با کسب اجازه از جناب استاد گرامی

در دعای ابو حمزه ثمالی که با این لیالی و ایام هم مناسبت ویژه ای دارد،چندین عامل برای این حالتها خصوصا مناجات و نماز ذکر شده است:

از فراز:"اللهم إنی کلّما قلت قد تهیات و تعبّات و قمت للصلوة......."

مضمون:خدایا هر وقت می خواهم نماز بخوانم و با تو مناجات کنم،حالت کسالت و خواب آلودگی بهم دست می دهد

و حال مناجات را از من می گیرد.

چه شده که هر وقت می گویم دیگه حالم خوب شد و اصلاح شدم و توبه کردم ،دوباره یک بلایی سرم می اید که قدمم را می لغزاند

و بین من و خدمت تو فاصله می اندازه،خدایا نکنه :

1- از در خونت مرا روندی؟

2-نکنه از خدمتت مرا دور کردی؟

3-یا دیدی حقت را بجا نمی اورم از خودت دورم کردی؟

4-یا شاید دیدی از تو روی برگرداندم غضبم کردی؟

5-یا من را دروغگو دیدی و دورم انداختی؟

6-یا دیدی شکر نعمتهات را نمی کنم محرومم کردی؟

7-یا دیدی در مجالس علماء شرکت نمی کنم، خوارم کردی؟

8-یا دیدی همش قاطی آدمهای غافلم از رحمتت نا امیدم کردی؟

9-یا دیدی همش در جمع ادمهای وقت گذرانم پس من را به اونها واگذار کردی؟

10-یا شایدم نمی خوای صدای منو بشنوی،پس منو از خودت دور کردی؟

11-یا دارم تقاص جرم و گناهم را پس می دهم و من را به خاطر گناهم مکافات می کنی؟

12- یا از بس در محضرت بی حیا بودم مجازاتم می کنی؟

بعد از شمرد این عذرها طلب عفو ووووو هست

بسیار زیباست اگر بخوانید.......التماس دعا:Gol:

[="Navy"]

دختر بارون;699939 نوشت:
در طي يكي دوماه قبل به خاطر مشكلاتي كه داشتم خيلييييييييي زياد دعا مي كردم و زياد نماز مي خوندم. انواع ذكرها و دعاها و نمازها. رابطم با خدا خيليييييي عالي بود. بعد اينكه مشكلم شكر خدا حل شد بازم به همون روال قبلي ادامه دادم .مدام با خودم مي گفتم كه نبايد بعد حل مشكلات از كميت و كيفيت دعاهام كاسته بشه . مدام خودمو سرزنش مي كردم كه بايد خيلي نماز بخونم بايد خيلي دعا كنم و اشك بريزم تا مثل گذشته نباشه كه تا حاجتمو مي گيرم دعاها و نمازهام كمتر مي شه حتي برا خود اين موضوع هم دعا كردم. اما باز هم اين اتفاق افتاد و الان 2 هفته اي هست كه اصلا تمايل به دعا ندارم. ياد خدا هستم شكر مي كنم و خودمم مي دونم چه موجود پستي هستم كه الان دلم عبادت نمي خواد اما چه كنم كه واقعا دلم تب و تاب نداره و دست خودم نيست اما از اين موضوع هم ناراحتم. آيا اين دلزدگيه؟

با سلام
ظرف دل ما انسان ها ی معمولی کوچک است
وقتی زیر شیر ابی قرار بگیرد زود پر میشود و سر ریز میشه پس انسان دچار دلزدگی میشود

زیاد عبادت کردن خوب نیست
باید قطره قطره ظرف دل را پر کرد

بیشترین مقدار اب در یک لیوان هم زمانی جای میگرد که قطره قطره ریخته شود برای همین خدا عمر طولانی به انسان داد

الان چاره شما اینه که یه مدت فقط نماز معمولی بخونین... همین[/]

با عرض سلام... نسخه همه طبیبان الهی برای ما و شما ترک معصیت هست تمام!!
چیزی که خودم به عینه تجربه کردم و تفاوت حالم رو از پارسال تا امسال میبینم در اشتیاق به نماز و عبادت و گفتن ذکر... بیداری در شب های قدر تا پارسال برای من مثل تکلیف اجباری بود ولی امسال انگار حکم دیگه ای داره برام... البته این نسخه اورژانسی نیست و ارزشش به تحمل مرارت ها و رنج های فراوان و نفس گیر است. شما از یکی از گناهان بزرگ تر شروع کنید و بعد از چندین ماه که موفق به ترک کامل شدید کم کم شیرینی عبادت رو در دل خودتون احساس خواهید کرد و میبینید اصلا احتیاجی نیست که شما کاری کنید ناخواسته میل به ذکر و مناجات در شما به وجود خواهد اومد اینها ثمره سبک شدن روح و جسم از ناخالصیها و بارهای اضافی گناهان است...

به قول عارف روشن ضمیر شیخ جعفر شوشتری رحمة الله علیه:
شما اصلا ثواب نکن فقط گناه نکن آن وقت میبینی عابد شدی! حرف عجیبی است ولی واقعیت دارد.

این هم نسخه ای از مرحوم شیخ بهاءالدینی به نقل از جناب آیت الله قرهی:
آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی، آن عارف بالله در سؤالی که از وجود نازنینشان کرده بودند که چرا یک مدّت انسان حال خوشی دارد و وضع او، وضع خوبی است، دلش می‌خواهد نماز بخواند، دلش می‌خواهد روزه‌های مستحبّی بگیرد و حالی هم برای قیام در دل شب دارد، امّا یک مواقعی هم مع‌الأسف اصلاً بی‌حال و کسل می‌شود و وضع او، وضع بدی می‌شود و از این حال، بیرون می‌آید؟ این علّت تغییر و دگرگونی حال در انسان چیست؟ایشان نکته بسیار عالی را در باب نسخه‌ای که دادند، فرمودند. ایشان فرمودند: نسخه حقیقی این است که چون انسان به حقیقت دست از رذائل نکشیده، ولی از آن طرف هم فطرتش، فضائل را می­‌طلبد «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»، این‌گونه تغییر حال در او ایجاد می‌شود.همان‌طور که بارها بیان کردم، قرآن کریم و مجید الهی نمی­‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المؤمن‏» و یا نمی‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المسلم‏»، بلکه می‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»؛ یعنی فطرت همه انسان­ها الهی است. لذا از طرفی، خوبی­‌ها و فضائل را می‌طلبد، امّا چون در مقام تخلیه از رذائل قرار نگرفته، فضائل هم که می‌­آید، تضاد بین فضائل و رذائل، سبب می‌شود که یک موقعی فضائل غلبه یابد و یک موقعی هم رذائل غلبه پیدا ­کند. لذا علّت‌العلل این کسالت، همین است.بعد فرمودند: مگر می­‌شود کسی در خوبی­‌ها بیفتد و طعم خوبی­­‌ها را بچشد - که اولیاء خدا، این طعم را یک طعم بسیار عالی است، چشیدند و به قول آن­‌ها، «حلوه» «حلوه» است؛ شیرین و چه شیرینی! - امّا بعد از مدّتی کسل شود؟! علّت کسالت، این است که هنوز رذائل در درون انسان هست و چون این رذائل تخلیه نشده، حال انقلاب دارد؛ گاهی بر فضائل غلبه پیدا می­کند، امّا گاهی هم رذائل غالب می‌شود که در این هنگام، دیگر حال عبادت ندارد.

آمده است که وقت انسان شامل چند بخش باید باشد از جمله
عبادت
کار
لذات مشروع . که دوام بقیه موارد به لذات مشروع است

دختر بارون;699939 نوشت:
سلام و خسته نباشيد به همه
با آرزوي قبولي طاعاتتون
در طي يكي دوماه قبل به خاطر مشكلاتي كه داشتم خيلييييييييي زياد دعا مي كردم و زياد نماز مي خوندم. انواع ذكرها و دعاها و نمازها. رابطم با خدا خيليييييي عالي بود. بعد اينكه مشكلم شكر خدا حل شد بازم به همون روال قبلي ادامه دادم .مدام با خودم مي گفتم كه نبايد بعد حل مشكلات از كميت و كيفيت دعاهام كاسته بشه . مدام خودمو سرزنش مي كردم كه بايد خيلي نماز بخونم بايد خيلي دعا كنم و اشك بريزم تا مثل گذشته نباشه كه تا حاجتمو مي گيرم دعاها و نمازهام كمتر مي شه حتي برا خود اين موضوع هم دعا كردم. اما باز هم اين اتفاق افتاد و الان 2 هفته اي هست كه اصلا تمايل به دعا ندارم. ياد خدا هستم شكر مي كنم و خودمم مي دونم چه موجود پستي هستم كه الان دلم عبادت نمي خواد اما چه كنم كه واقعا دلم تب و تاب نداره و دست خودم نيست اما از اين موضوع هم ناراحتم. آيا اين دلزدگيه؟ چه بلايي سر من اومده نمي دونم؟ يا شايدم به خاطر سستي و گرسنگي ماه رمضانه يا هر چي كه من نمي دونم. لطفا راهنمايي بكنيد چه كنم دوباره مثل قبل بشم. گويي يه بغض گنده دارم اما نمي تركه. اصلا هم حال و حوصله براي هيچي ندارم نه فقط برا نماز و دعا. موقع دعا و نماز تمركز ندارم. مدام دارم خودمو سرزنش مي كنم و اين حالت منو به شدت عصبي و افسرده كرده. لطفا بگيد چي كار بايد بكنم تا خلوص داشته باشم. چي كار بايد بكنم كه در هر دو حالت حاجت داشتن و حاجت روا شدن (آسايش) دلم واقعا بخواد. نه كه من به خودم عبادت رو تحميل كنم. دلم خودشششش بخواد. چون در غير اينصورت ارزش نداره. لطفا نگيد كه من بايد معرفتم رو نسبت به خدا رو ببرم بالا. :Ghamgin: چون اين چيزي نيست كه عرض چند روز و چند ماه حاصل بشه عمري لازمه براش. يه علاج اورژانسي مي خوام لطفا. پيشاپيش متشكرم.

سلام عزیز.تنهانیستی منم همین حالت رودارم.تنهانیستی وواقعا نمیدونم چکارکنم:Gig:

alone star;703354 نوشت:
سلام عزیز.تنهانیستی منم همین حالت رودارم.تنهانیستی وواقعا نمیدونم چکارکنم

سلام
ديشب با وجود اينكه اصلا حس و حال خوبي نداشتم استغفار 70 بندي امير المومنين رو خوندم .مثل اينكه داشتم روخواني مي كردم (بدون هيچ حال و شوقي) اما بعد تموم شدن حالم خيييلي فرق كرد. شما هم امتحان كن. تصميم گرفتم فعلا هيچ دعاي ديگه اي نخونم و به توصيه جناب استاد فقط استغفار كنم .

سلام دوست عزیز.حوصله هیچی روندارم.داغونم.همش.....

سلام
طاعات قبول
یکی از فرمول های بندگی
عبادت+تلخی عبادت=لذت بندگی

هر چیز تازه ای برای ما لذت بخشه و بعد از مدتی عادی میشه و حتی برای خیلی هامون نماز خوندن یک عادت میشه
حالا مهمترین کار اینه که اون موقع که برات عادی شده و دیگه حوصله ی نماز خوندن هم نداری بلند شی برای نماز...اون وقت تازه تسلیم میشی و میشی" مسلمان "و این بلند شدن سخته...گاهی زوری...ولی تازه فقط به خاطر حرف خدا میری برای عبادت...بعد از یک مدتی که زورکی و با اوقات تلخی عبادت کردی تازه کم کم لذت بندگی رو میچشی
و این رو بدون که خیلی از ما تو همون مرحله ی عادی بودنه میمونیم و به این تلخی نمیرسیم........

من هیچوقت نمازم ترک نمیشدولی الان،هرجی به خودم اصرارمیکنم ومیگم فقط تونیستی که افرادمرجع وعالیقدرنمازمیخونن تونمیخوای بخونی؟پاشونمازبخونم ولی تهش بازنمیخونم.:Ghamgin:

alone star;703726 نوشت:
من هیچوقت نمازم ترک نمیشدولی الان،هرجی به خودم اصرارمیکنم ومیگم فقط تونیستی که افرادمرجع وعالیقدرنمازمیخونن تونمیخوای بخونی؟پاشونمازبخونم ولی تهش بازنمیخونم.

سلام عزیزم

علت این دلزدگی و بی حالی ما گناهان ماست و اینکه دچار تکبر میشیم . فراموش میکنیم کی هستیم و در نماز مقابل چه کسی می ایستیم . نماز سخن گفتن ما با قدرت لایزال الهی هست . نماد و علامت دین ماست . ما رو به خالقی عظیم پیوند میده که باعث میشه تمام مشکلات برامون اسون میشه . یه تکیه گاه مطمئن

ولی اول از همه باید خودمون رو بشناسیم . که چقدر محتاج این ارامشیم . چقدر نیازمند این سخن گفتنیم . همین عدم خودشناسی نماز رو برای ما سنگین میکنه و همین باعث میشه روز به روز کوله بار گناهانمون سنگین تر بشه . ولی اگر همین نماز رو با حضور قلب بخونیم نه تنها از بین برنده ی گناهانه بلکه روز به روز اشتاقمون رو هم بیشتر میکنه

IMAGE(<a href="http://uupload.ir/files/lc44_آیت-الله-بهجت-2.jpg" rel="nofollow">http://uupload.ir/files/lc44_آیت-الله-بهجت-2.jpg</a>)

دعا کنیم به این لذت برسیم

سلام
علت اینکه گاهی کسل میشیم تو عبادات دو چیزه بنظرم:
:pirooz:
یکی گناه و دوم قساوت قلب.
:reading:
به همون میزان که گناه کم کنیم تو عبادات لذت میبریم.اگر یه روز حال زیاد پیدا کردیم تو عبادت معلوم میشه اونروز گناهانمون کمتر بوده.
:pir:

وقتی تو جمع رفقا کلی میگیم میخندیم اما از گذشت وقت چیزی نمیفهمیم اما تو هیئت و روضه خونی حوصلمون سر میره معلوم میشه قساوت قلب گرفتیم و
روحمون مریضه.:tamasha:
چه چیزایی باعث میشه قساوت قلب بگیریم رو احتمالا دوستان میدونن برای همین دیگه نمیگم در موردش
:ok::Gol:

امام علی(ع) می فرماید: همانا دلها دارای خواهش هستند، گاه به چیزی رو می کنند و گاه روی می گردانند. پس،‌ هر گاه خواستند و اقبال کردند،‌ آنها را به کار گیرید چه آنکه دل اگر به کاری مجبور شود،‌ کور گردد.
و نیز فرموند: همانا دلها را روی آوردنی است و روی گرداندنی پس هر گاه روی آوردند، آنها را به مستحبات وا دارید، هر گاه پشت کردند به انجام فرائض از سوی آنها بسنده کنید.

(میزان الحکمه، جلد دهم،‌ ص4992، حدیث 16959-16960)

سلام صبوره جان.میشه برام تفسیرش کنید،کمی برام نامفهوم بوده.

اناالعبد;704008 نوشت:
چه چیزایی باعث میشه قساوت قلب بگیریم رو احتمالا دوستان میدونن برای همین دیگه نمیگم در موردش

سلام
اگه بشه مي تونين بگين؟

سلام جناب خان.لطفا بگید،من اطلاعی ندارم.

دختر بارون;704148 نوشت:
سلام
اگه بشه مي تونين بگين؟

alone star;704306 نوشت:
سلام جناب خان.لطفا بگید،من اطلاعی ندارم.

سلام:ok:
کارهایی که باعث قساوت قلب میشه :
:Narahat az:
1- پرحرفی (
زياد سخن گفتن به غير ذكر خدا قساوت قلب مي آورد.)
2- آرزوهاي بلند دنيايي(
خداوند به حضرت موسي فرمود: اي موسي! آرزويت را در دنيا دراز مكن كه قلبت سخت و انعطاف ناپذير مي شود.).
3- رفت و آمد با دوستانی که بی بند و بار و اهل حرام ان.
4- گناه زیاد (
از امير مؤمنان روايت شده: اشكها خشك نمي شوند مگر به سبب سختي دلها; و دلها سخت و سنگين نمي شوند مگر به سبب فزوني گناه)
5-خیلی خندیدن (
خنديدن زياد:khoshgel:)
6-خیلی ساده میخوام بگم اینو .... (حرفای چرت و پرت زیاد زدن
:Nishkhand: حرفای لهو و بیهوده که نه بدرد دنیا میخورن نه بدرد آخرت و همچنین گوش دادن به موسیقی حرام )

:hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel:

حالا چکار کنیم که قساوت قلبمون از بین بره:
1- توبه (توبه سه ركن دارد 1- پشيماني از انجام گناه 2- تصميم بر ترك گناه 3- جبران گذشته)
2-
كم كردن آرزوهاي دنيايي
3-صدقه دادن و با فقرا رفت و آمد كردن
4-معاشرت با انسان هاي مؤمن و با ايمان
5-زيادي ياد مرگ و تلاوت قرآن.
6-شنیدن موعظه و پند
7-
اجتناب از مجالس لهو و لعب.
8- پرخوری نکردن

سلام.انجام شد.
دعا

پست جمعبندی:

سوال:

در طي يكي دوماه قبل به خاطر مشكلاتي كه داشتم خيلييييييييي زياد دعا مي كردم و زياد نماز مي خوندم. انواع ذكرها و دعاها و نمازها. رابطم با خدا خيليييييي عالي بود. بعد اينكه مشكلم شكر خدا حل شد بازم به همون روال قبلي ادامه دادم و الان 2 هفته اي هست كه اصلا تمايل به دعا ندارم. آيا اين دلزدگيه؟ چه بلايي سر من اومده نمي دونم؟ حال و حوصله براي هيچي ندارم نه فقط برا نماز و دعا. موقع دعا و نماز تمركز ندارم. مدام دارم خودمو سرزنش مي كنم و اين حالت منو به شدت عصبي و افسرده كرده. لطفا بگيد چي كار بايد بكنم تا خلوص داشته باشم. چي كار بايد بكنم كه در هر دو حالت حاجت داشتن و حاجت روا شدن (آسايش) دلم واقعا بخواد. نه كه من به خودم عبادت رو تحميل كنم؟

پاسخ:
پاسخ شما کاربر گرامی در سوالتان هست،چه چیز در گذشته باعث رغبت شما به عبادت شده بود؟نیاز و درد باعث تلاش انسان می شود؛حال اگر آن درد درمان شد و آن نیاز برطرف گردید مشخص است بر تلاش و حال انسان تاثیر خواهد گذاشت.
راه چاره ی حقیقی اینست که ما با معرفت و تفکر دردی در درون خود ایجاد کنیم که ما را به سوی درمان بکشاند،باید دنیا برایمان زندانی باشد تاریک که درد بودن در این زندان ما را به سوی ملکوت بکشاند.
آنوقت خواهید دید که نماز شب و دعا و ذکر و فکر برای نفس انسان نه تنها شاق و سخت نیست بلکه به منزله دارو هایی هستند که جان بیمار انسان را درمان خواهند کرد.البته این کار یعنی کسب معرفت و تفکر هم برنامه می خواهد و هم به تدریج نتیجه می دهد،مانند تمام کارها در این دنیا که به تدریج صورت می پذیرند نه دفعی.راه علاج همین است که خدمتتان عرض شد،اگر واقعا دنبال چاره اید،راهش عرض شد.
اما برای حال فعلی شما توصیه استغفار است که طبیب شفیق پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرمودند:
« أَلا أُخْبِـــرُكُمْ [أُنَبِّـؤُكُمْ] بِـدآئِكُـمْ مِنْ دَوآئِكُـمْ؟ دَآؤُكُـمُ الذُّنُـوبُ، وَ دَوآؤُكُـمُ الإِْسْتِغْفارُ. »(1)
آيا درد و درمان شما را به شما خبر ندهم؟ درد شما گناهان، و دوا و درمانتان استغفار است.

پی نوشت:
1. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 333؛ ج 12، ص 123؛ نيز ر.ك: بحار الانوار، ج 90، ص 282؛ جامع الاخبار، ص57.

موضوع قفل شده است