چرا صفات خدای ادیان با خدای فلسفه متفاوت است؟

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا صفات خدای ادیان با خدای فلسفه متفاوت است؟

سلام

چرا صفات خدای ادیان با صفات خدا در فلسفه متفاوت است ؟

متشکرم

برچسب: 

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

لطفا به مورد یا مواردی از این اختلاف اشاره نمایید؛

زیرا تا آنجا که بنده میدانم دستاورد فلاسفه اسلامی در باب صفات الهی موید صفاتی است که در دین حقه اسلام به خدا نسبت داده شده است؛

البته ممکن است الفاظ بکار رفته در ادبیات فلسفه متفاوت از الفاظ بکار رفته در دین اسلام باشد اما این به معنای اختلاف فلسفه و اسلام در بیان حقیقت صفات الهی نیست.

از بیان بالا این نکته نیز روشن میشود که ادعایمان این است که دینی که فلسفه کاملا با آن همسو است تنها دین اسلام است نه ادیان موجود دیگر.

در پناه حق

طاها;700532 نوشت:
با عرض سلام به شما دوست گرامی

لطفا به مورد یا مواردی از این اختلاف اشاره نمایید؛

زیرا تا آنجا که بنده میدانم دستاورد فلاسفه اسلامی در باب صفات الهی موید صفاتی است که در دین حقه اسلام به خدا نسبت داده شده است؛

البته ممکن است الفاظ بکار رفته در ادبیات فلسفه متفاوت از الفاظ بکار رفته در دین اسلام باشد اما این به معنای اختلاف فلسفه و اسلام در بیان حقیقت صفات الهی نیست.

از بیان بالا این نکته نیز روشن میشود که ادعایمان این است که دینی که فلسفه کاملا با آن همسو است تنها دین اسلام است نه ادیان موجود دیگر.

در پناه حق

سلام بر شما

ببینید خدای فلسفه که به ان واجب الوجود هم می گویند موجودی خشک و بی روح است
که حتی جز صادر اول چیز دیگری را نمی تواند مستقیما خلق کند
این خدا با خدایی که در قران با صفاتی بی شمار معرفی می شود ظاهرا متفاوت است
خدای قران احساس دارد
محبت دارد و رحم می کند و خشمگین می شود و مجازات می کند
این صفات با خدای فلسفه که حتی مستقیم نمی تواند چیزی بیافریند
و ذاتش تغییر ناپذیر است فرق دارد
چگونه می توان خدای تغییر ناپذیر فلسفه را با خدای به ظاهر احساساتی قران یکی دانست ؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

نه فلسفه و فلاسفه قایلند که واجب الوجود:

موجودی خشک و بی روح است
ناتوان از خلق مستقیم مخلوقات دیگر غیر از صادر اول است
فاقد صفات بیشماری است که در قران شمرده شده است

و نه قرآن میگوید که خدا:

ذات خدا تغییر پذیر و احساساتی است.

به نظرم در هر دو مورد (فلسفه و قرآن) دچار جزئی نگری شده اید؛ یعنی برخی از شواهد را دیده اید و برخی دیگر را ملاحظه نکرده اید.

به عنوان مثال:

این مطلب را که فلاسفه به خداوند «واجب الوجود بالذات» میگویند را دیده اید

اما این کلام فلاسفه را که:

«إن واجب الوجود بذاته واجب الوجود في جميع صفاته‏‏» (الاشارات و التنبیهات/ابن سینا/ص109)

و

«فالواجب الوجود بالذات يجب أن يكون من فرط الفعلية و كمال التحصيل جامعا لجميع النشئات الوجودية فلا مكافئ له في الوجود و لا ند و لا شبه بل ذاته من تمام الفضيلة يجب أن يكون مستند جميع الكمالات و منبع كل الخيرات فيكون بهذا المعنى تاما فوق التمام» (شواهد الربوبیه/ملاصدرا/شاهد ثالث/ اشراق ثانی)

را ملاحظه نکرده اید.

همچنین، این مطلب را که مخلوق مستقیم واجب الوجود، صادر اول است را دیده اید

اما توضیح و استدلال فلاسفه در این باره را ملاحظه نکرده اید و از اینرو کلام ایشان را بر ناتوانی خدا حمل نموده اید:

«فقد عرفت انه واجب الوجود و انه واحد و انه ليس له صفة زائدة على ذاته تقتضى الافعال المختلفة بل الفعل آثار كمال ذاته و اذا كان كذلك ففعله الأول واحد لانه لو صدر عنه اثنان لكان ذلك الصدور على جهتين مختلفتين لان الاثنينية فى الفعل تقتضى الاثنينية فى الفاعل و الذي يفعل لذاته ان كانت ذاته واحدة فلا يصدر منها الا واحد و ان كانت فيه اثنينية فيكون مركبا و قد بينا استحالة ذلك فيلزم ان لا يكون الصادر الأول عنه جسما لان كل جسم مركب من الهيولى و الصورة و هما محتاجان الى علتين او الى علة ذات اعتبارين و اذا كان كذلك استحال صدورهما من اللّه تعالى لما ثبت انه ليس فيه تركيب اصلا فاذا الصادر الأول منه غير جسم فهو اذا جوهر مجرد و هو العقل الاولى و الشرع الحق قد ورد بتقرير ذلك فانه عليه السلام قال (اول ما خلق اللّه العقل).» (رسائل ابن سینا/ص255)

همین جزئی نگری در آیات قرآن، باعث شده است آیاتی را که بر رحمت و غضب الهی دلالت دارد را به معنای احساسات و عواطف منفعلانه نظیر آنچه در انسان وجود دارد قلمداد کنید این در حالی است که هیچ ملازمه ای میان «رحمت و غضب الهی» و «احساسات منفعلانه» وجود ندارد همانطور که در کلام معصومین نیز آمده است:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ، لَهُ رِضًا وَ سَخَطٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ لَكِنْ لَيْسَ عَلَى مَا يُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ لَكِنْ غَضَبُ اللَّهِ، عِقَابُهُ وَ رِضَاهُ، ثَوَابُهُ. ( شیخ حر عاملی/ الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج‏1، ص: 196)

در پناه حق

[="Navy"]

**گلشن**;698846 نوشت:
سلام

چرا صفات خدای ادیان با صفات خدا در فلسفه متفاوت است ؟

متشکرم

سلام
من گمونم همینجا خونده بودم که در فلسفه نظریه ها حدسی هست مثل نطریه ای هایی که در مورد فیزیک و ذرات داده میشه ولی به مرور زمان معلوم میشه غلط هست

اما در مکتب دین انسان کامل داریم که روحش تمام عوالم بعد از عالم ماده رو دید و قوانین منطبق عالم های بعد را بر عالم ماده کامل می دونه!

گمون کنم[/]

**گلشن**;700550 نوشت:
سلام بر شما

ببینید خدای فلسفه که به ان واجب الوجود هم می گویند موجودی خشک و بی روح است
که حتی جز صادر اول چیز دیگری را نمی تواند مستقیما خلق کند
این خدا با خدایی که در قران با صفاتی بی شمار معرفی می شود ظاهرا متفاوت است
خدای قران احساس دارد
محبت دارد و رحم می کند و خشمگین می شود و مجازات می کند
این صفات با خدای فلسفه که حتی مستقیم نمی تواند چیزی بیافریند
و ذاتش تغییر ناپذیر است فرق دارد
چگونه می توان خدای تغییر ناپذیر فلسفه را با خدای به ظاهر احساساتی قران یکی دانست ؟

سلام و عرض ادب

در قران هم آیاتی داریم که نشان دهنده وصف ناپذیر بودن خداوند

و عدم مشابهت ذات مقدسش در ذات و صفات با خلق است

"لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار"

"سبحان ربّک ربّ العزة عما یصفون"

"لیس کمثله شیء"

"تعالی الله عما یصفون"

طاها;701980 نوشت:
با عرض سلام به شما دوست گرامی

نه فلسفه و فلاسفه قایلند که واجب الوجود:

موجودی خشک و بی روح است
ناتوان از خلق مستقیم مخلوقات دیگر غیر از صادر اول است
فاقد صفات بیشماری است که در قران شمرده شده است

و نه قرآن میگوید که خدا:

ذات خدا تغییر پذیر و احساساتی است.

به نظرم در هر دو مورد (فلسفه و قرآن) دچار جزئی نگری شده اید؛ یعنی برخی از شواهد را دیده اید و برخی دیگر را ملاحظه نکرده اید.

به عنوان مثال:

این مطلب را که فلاسفه به خداوند «واجب الوجود بالذات» میگویند را دیده اید

اما این کلام فلاسفه را که:

«إن واجب الوجود بذاته واجب الوجود في جميع صفاته‏‏» (الاشارات و التنبیهات/ابن سینا/ص109)

و

«فالواجب الوجود بالذات يجب أن يكون من فرط الفعلية و كمال التحصيل جامعا لجميع النشئات الوجودية فلا مكافئ له في الوجود و لا ند و لا شبه بل ذاته من تمام الفضيلة يجب أن يكون مستند جميع الكمالات و منبع كل الخيرات فيكون بهذا المعنى تاما فوق التمام» (شواهد الربوبیه/ملاصدرا/شاهد ثالث/ اشراق ثانی)

را ملاحظه نکرده اید.

همچنین، این مطلب را که مخلوق مستقیم واجب الوجود، صادر اول است را دیده اید

اما توضیح و استدلال فلاسفه در این باره را ملاحظه نکرده اید و از اینرو کلام ایشان را بر ناتوانی خدا حمل نموده اید:

«فقد عرفت انه واجب الوجود و انه واحد و انه ليس له صفة زائدة على ذاته تقتضى الافعال المختلفة بل الفعل آثار كمال ذاته و اذا كان كذلك ففعله الأول واحد لانه لو صدر عنه اثنان لكان ذلك الصدور على جهتين مختلفتين لان الاثنينية فى الفعل تقتضى الاثنينية فى الفاعل و الذي يفعل لذاته ان كانت ذاته واحدة فلا يصدر منها الا واحد و ان كانت فيه اثنينية فيكون مركبا و قد بينا استحالة ذلك فيلزم ان لا يكون الصادر الأول عنه جسما لان كل جسم مركب من الهيولى و الصورة و هما محتاجان الى علتين او الى علة ذات اعتبارين و اذا كان كذلك استحال صدورهما من اللّه تعالى لما ثبت انه ليس فيه تركيب اصلا فاذا الصادر الأول منه غير جسم فهو اذا جوهر مجرد و هو العقل الاولى و الشرع الحق قد ورد بتقرير ذلك فانه عليه السلام قال (اول ما خلق اللّه العقل).» (رسائل ابن سینا/ص255)

همین جزئی نگری در آیات قرآن، باعث شده است آیاتی را که بر رحمت و غضب الهی دلالت دارد را به معنای احساسات و عواطف منفعلانه نظیر آنچه در انسان وجود دارد قلمداد کنید این در حالی است که هیچ ملازمه ای میان «رحمت و غضب الهی» و «احساسات منفعلانه» وجود ندارد همانطور که در کلام معصومین نیز آمده است:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ، لَهُ رِضًا وَ سَخَطٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ لَكِنْ لَيْسَ عَلَى مَا يُوجَدُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ لَكِنْ غَضَبُ اللَّهِ، عِقَابُهُ وَ رِضَاهُ، ثَوَابُهُ. ( شیخ حر عاملی/ الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج‏1، ص: 196)

در پناه حق

سلام بر شما بزرگوار

مثل اینکه باید سوالم و ریز تر کنم تا شما هم در پاسخ گویی انشالله بیشتر توضیح بدهید
مورد اول
در فلسفه فیسوف می گوید از خدای مجرد تام فقط به طور مستقیم یک مجرد به نام صادر اول
صادر می شود
این یعنی خداوند علت مستقیم پدید های دیگر نیست بلکه علت العلل است
در حالی که در قران داریم خداوند هرگاه بخواهد چیزی خلق کند می گوید باش
یعنی خداوند بطور مستقیم خالق است
حالا این دو نظر مختلف چگونه بر هم قابل انطباق هستند ؟

با تشکر

حبیبه;702004 نوشت:
سلام و عرض ادب

در قران هم آیاتی داریم که نشان دهنده وصف ناپذیر بودن خداوند

و عدم مشابهت ذات مقدسش در ذات و صفات با خلق است

"لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار"

"سبحان ربّک ربّ العزة عما یصفون"

"لیس کمثله شیء"

"تعالی الله عما یصفون"

سلام و همچنین عرض ادب

منظور شما این است که هیچ مشابهتی بین صفات خدا و دیگر موجودات نیست

به این ایه دقت کنید

در ایه 160 سوره نسا می فرماید :

بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد و بخاطر جلوگیری بسیار انها از راه خدا
بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر انها حلال بود حرام کردیم

در اینجا به نظر می رسد خدا بخاطر گناهان یهود انها را مجازات می کند

خود مجازات کردن کسی از احساس نشات می گیرد

ایا خدا دارای احساسات است ؟
اگر نیست پس مجازات چرا ؟

**گلشن**;702048 نوشت:
سلام و همچنین عرض ادب

منظور شما این است که هیچ مشابهتی بین صفات خدا و دیگر موجودات نیست

به این ایه دقت کنید

در ایه 160 سوره نسا می فرماید :

بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد و بخاطر جلوگیری بسیار انها از راه خدا
بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر انها حلال بود حرام کردیم

در اینجا به نظر می رسد خدا بخاطر گناهان یهود انها را مجازات می کند

خود مجازات کردن کسی از احساس نشات می گیرد

ایا خدا دارای احساسات است ؟
اگر نیست پس مجازات چرا ؟

سلام خواهر عزیزم:

ببینید ما از طریق حواسمان با جهان خارج ارتباط داریم و ادراکات هر حسی

حالات نفسانی مقتضی آن حس را در ما ایجاد می کند،مثل همان مثالی

که خودتان در تاپیک روزه....زدید حس بویایی انسان در او ایجاد اشتها و

تمایل نسبت به غذا را ایجاد می کند و از آنجایی که ما با این حواس

مأنوس هستیم تصور اینکه به عنوان مثال خشم معنای دیگری جز حس

انتقام و اعمال نیروی غضب باشد را نداریم،در حالیکه این معنا اگر عینا

در مورد خشم و انتقام خدا لحاظ شود آنوقت او شبیه به مخلوقاتش

و در نتیجه دچار انفعال و تاثیر پذیری از آنها خواهد شد و به اصطلاح

فلسفیون محل حوادث واقع می شود در حالیکه نه ذات خدا و نه صفاتش

حادث نیستند و دچار دگرگونی و تغییر نمی شوند که دگرگونی و تغییر

از خواص ماده و جسم است و خداوند منزه از جسمانیت است.

بلکه مجازات رسیدن شخص عاصی و مجرم به غایت و نتیجه عمل خویش است

در سنت لا یتغیر الهی هر عملی بازتاب و آثاری دارد که در صورت فراهم شدن

همه معدات آن به انجام خواهد رسید.

طاها;700532 نوشت:
با عرض سلام به شما دوست گرامی

لطفا به مورد یا مواردی از این اختلاف اشاره نمایید؛

زیرا تا آنجا که بنده میدانم دستاورد فلاسفه اسلامی در باب صفات الهی موید صفاتی است که در دین حقه اسلام به خدا نسبت داده شده است؛

البته ممکن است الفاظ بکار رفته در ادبیات فلسفه متفاوت از الفاظ بکار رفته در دین اسلام باشد اما این به معنای اختلاف فلسفه و اسلام در بیان حقیقت صفات الهی نیست.

از بیان بالا این نکته نیز روشن میشود که ادعایمان این است که دینی که فلسفه کاملا با آن همسو است تنها دین اسلام است نه ادیان موجود دیگر.

در پناه حق

سلام
من به وحدت وجود اعتقاد دارم میخواستم بدونم نظر کلی علمای شیعه در رابطه با این فلسفه چیه
سنی مخالف با این فلسفست اما شیعه نه

**گلشن**;698846 نوشت:
سلام

چرا صفات خدای ادیان با صفات خدا در فلسفه متفاوت است ؟

متشکرم


با سلام و ادب
به نظر من این تفاوت ناشی از تنوع برهانهای اثبات وجود خدا در فلسفه است .برای مثال خدایی که با برهان نظم اثبات میشود بیشتر بر روی ناظم بودن و قادر بودن او بحث میشود در حالیکه خدای ادیان و به طور اخص اسلام در مورد تمام صفات او ناچارا بحث میشود. فقط اگر اشتباه نکنم در برهان صدیقین ملا صدراست کهات صفات خدا ب صورت کامل همراه با اثبات وجود خدا بحث میشود صورت کامل

حبیبه;702170 نوشت:
سلام خواهر عزیزم:

ببینید ما از طریق حواسمان با جهان خارج ارتباط داریم و ادراکات هر حسی

حالات نفسانی مقتضی آن حس را در ما ایجاد می کند،مثل همان مثالی

که خودتان در تاپیک روزه....زدید حس بویایی انسان در او ایجاد اشتها و

تمایل نسبت به غذا را ایجاد می کند و از آنجایی که ما با این حواس

مأنوس هستیم تصور اینکه به عنوان مثال خشم معنای دیگری جز حس

انتقام و اعمال نیروی غضب باشد را نداریم،در حالیکه این معنا اگر عینا

در مورد خشم و انتقام خدا لحاظ شود آنوقت او شبیه به مخلوقاتش

و در نتیجه دچار انفعال و تاثیر پذیری از آنها خواهد شد و به اصطلاح

فلسفیون محل حوادث واقع می شود در حالیکه نه ذات خدا و نه صفاتش

حادث نیستند و دچار دگرگونی و تغییر نمی شوند که دگرگونی و تغییر

از خواص ماده و جسم است و خداوند منزه از جسمانیت است.

بلکه مجازات رسیدن شخص عاصی و مجرم به غایت و نتیجه عمل خویش است

در سنت لا یتغیر الهی هر عملی بازتاب و آثاری دارد که در صورت فراهم شدن

همه معدات آن به انجام خواهد رسید.

سلام بر شما:Gol:

من هم به همین سخنان شما باور دارم
ولی مشکل انطباق این عقاید با صریح ایات قران است
همچنان که شما فرمودید مجازات رسیدن شخص مجرم نتیجه عمل خویش است
ولی در این ایه بخصوص گویا مجازات نوعی دیگر انجام شده است
و ان هم اینکه با دستور خداوند بخشی از چیزهایی که بر انها حلال بود حرام می شود
اینجا گویا مجازات دیگر نتیجه اعمال نیست بلکه نوعی خاص است که با دستور خدا
اعمال می شود
البته از این سری ایات در قران فکر کنم زیاد داریم
مثلا همان مجازاتی که خداوند برای یهودیان تایین می کند که همدیگر را بکشند
و نمونه های دیگر

میرشکاک;702223 نوشت:
با سلام و ادب
به نظر من این تفاوت ناشی از تنوع برهانهای اثبات وجود خدا در فلسفه است .برای مثال خدایی که با برهان نظم اثبات میشود بیشتر بر روی ناظم بودن و قادر بودن او بحث میشود در حالیکه خدای ادیان و به طور اخص اسلام در مورد تمام صفات او ناچارا بحث میشود. فقط اگر اشتباه نکنم در برهان صدیقین ملا صدراست کهات صفات خدا ب صورت کامل همراه با اثبات وجود خدا بحث میشود صورت کامل

سلام و عرض ادب

کلا به نظر من ادبیات قران و نوع رفتاری که ما در قران از خداوند می بینیم
با صفاتی که در فلسفه برای او تعریف می شود فرق دارد
مگر اینکه ایات قران رو طوری تفسیر و تاویل کنیم تا بتوان
ان دو را یکی دانست
ایا این به این معنا نیست که ظاهر ایات قران
با حقیقت اصلی بسیار فرق دارد ؟

**گلشن**;702287 نوشت:
ولی در این ایه بخصوص گویا مجازات نوعی دیگر انجام شده است
و ان هم اینکه با دستور خداوند بخشی از چیزهایی که بر انها حلال بود حرام می شود

خب بله چون این قوانین و هر قانون دیگری در هستی قانون خداست.

این خداست که هر عمل را به نتیجه می رساند.

حبیبه;702290 نوشت:
خب بله چون این قوانین و هر قانون دیگری در هستی قانون خداست.

این خداست که هر عمل را به نتیجه می رساند.

خوب دوست من
پس شما باید معتقد باشید
مجازات عمل بر دونوع است یکی همان عکس العمل خود گناه انسان
و دیگری دستور مستقیم خداوند
که در قران بیشتر از دستور مستقیم خدا استفاده شده است
این یعنی اینکه خدا هر وقت صلاح بداند قوانین را نقض کرده
و دخالت می کند
ایا این نوع رفتار از خداوند در فلسفه پذیرفته شده است ؟

**گلشن**;702304 نوشت:
خوب دوست من
پس شما باید معتقد باشید
مجازات عمل بر دونوع است یکی همان عکس العمل خود گناه انسان
و دیگری دستور مستقیم خداوند
که در قران بیشتر از دستور مستقیم خدا استفاده شده است
این یعنی اینکه خدا هر وقت صلاح بداند قوانین را نقض کرده
و دخالت می کند
ایا این نوع رفتار از خداوند در فلسفه پذیرفته شده است ؟

نه عزیزم هیچ دوئیتی وجود ندارد.

یک مثال می زنم:

عالی ترین مرجع قضایی، قانونی را وضع می کند،یک قانون جزایی.

شما آن قانون را نقض می کنید و مجازات می شوید.

مجازات شما به اعتبار عمل خود شما می شود باز تاب و نتیجه عمل خودتان

و به اعتبار اینکه آن مرجع قضایی این قانون را وضع کرده بوده،می شود دستور او!

پس این وسط دو ئیتی نیست.ما این امر را به دو اعتبار لحاظ کرده ایم.

حبیبه;702310 نوشت:
نه عزیزم هیچ دوئیتی وجود ندارد.

یک مثال می زنم:

عالی ترین مرجع قضایی، قانونی را وضع می کند،یک قانون جزایی.

شما آن قانون را نقض می کنید و مجازات می شوید.

مجازات شما به اعتبار عمل خود شما می شود باز تاب و نتیجه عمل خودتان

و به اعتبار اینکه آن مرجع قضایی این قانون را وضع کرده بوده،می شود دستور او!

پس این وسط دو ئیتی نیست.ما این امر را به دو اعتبار لحاظ کرده ایم.

ببین دوست من ما دونوع مجازات داریم یک نوع قرار دادی و یک نوع نتیجه عمل انسان
مثلا فرض کنید فردی روزه خواری می کند
اینجا دو نوع مجازات برای او می توان در نظر گرفت
یکی همان نتیجه عمل خودش
که دوری از رحمت و الطاف الهی و احتمالا ضرر رساندن به بدن و غیره
و یک نوع مجازات قراردادی که مثلا شخص باید به جای هر روز شصت روزه بگیرد
مجازات نوع اول را نتیجه عمل خود فرد می توانیم بگیریم
و مجازات نوع دوم را قرار دادی
من با نوع اول هیچ مشکلی ندارم
ولی مجازات از نوع دوم به نظر من مغایر صفات خدا در فلسفه است

**گلشن**;702315 نوشت:
ببین دوست من ما دونوع مجازات داریم یک نوع قرار دادی و یک نوع نتیجه عمل انسان
مثلا فرض کنید فردی روزه خواری می کند
اینجا دو نوع مجازات برای او می توان در نظر گرفت
یکی همان نتیجه عمل خودش
که دوری از رحمت و الطاف الهی و احتمالا ضرر رساندن به بدن و غیره
و یک نوع مجازات قراردادی که مثلا شخص باید به جای هر روز شصت روزه بگیرد
مجازات نوع اول را نتیجه عمل خود فرد می توانیم بگیریم
و مجازات نوع دوم را قرار دادی
من با نوع اول هیچ مشکلی ندارم
ولی مجازات از نوع دوم به نظر من مغایر صفات خدا در فلسفه است

بله درست می فرمایید این در چهارچوب قوانین بشری درست است

اما قوانین الهی از نوع قراردادی نیست از نوع حقیقی است و تفاوتش دقیقا همینجاست.

یعنی آثار وضعی اعمال (تحت عنوان جزا یا پاداش) به شکل حقیقی هستند نه قرار دادی.

به این معنا که شما عمل صالحی انجام می دهید(جهت مثبتش را نگاه کنیم) پاداش شما

همان حقیقت عمل شما و عین آن است ظهور همان عمل در قیامت است یا به تعبیری

همان باطن عمل شماست،همان عمل شما می شود پاداش شما در قیامت.

پرنس کوچولو;701990 نوشت:
من گمونم همینجا خونده بودم که در فلسفه نظریه ها حدسی هست مثل نطریه ای هایی که در مورد فیزیک و ذرات داده میشه

با عرض سلام به شما دوست گرامی

روش فلسفه در اثبات مقاصد خود، عقلی است و استدلالی که در فلسفه مورد استفاده قرار میگیرد «قیاس برهانی» است که از صورت و مقدمات یقینی تشکیل شده است؛ این در حالی است که روش فیزیک، تجربی است (نه عقلی) و از استقرا بهره میجوید (نه قیاس برهانی) که بخودی خود غیریقینی است.

پیشنهاد میکنیم کتاب «چیستی علم» اثر آقای چالمرز (پیرامون روش علومی نظیر فیزیک) و نیز مقدمه علامه طباطبایی بر کتاب نهایه الحکمه (پیرامون روش فلسفه) را مطالعه کنید.

متن کلام علامه همراه با شرح استاد مصباح در این آدرس قابل دسترسی است:

http://www.mesbahyazdi.ir/node/4471#p63

در پناه حق

**گلشن**;702315 نوشت:
و مجازات نوع دوم را قرار دادی
من با نوع اول هیچ مشکلی ندارم
ولی مجازات از نوع دوم به نظر من مغایر صفات خدا در فلسفه است

ضدیتی بین تشریع حکم شرعی با صفات خدا در فلسفه وجود ندارد چرا که اصلا موضوعشان

یکی نیست.

باید به این نکته توجه کنید که موضوع فلسفه در بخش الهیات

با موضوع احکام تشریعی متفاوت است.

در واقع در فلسفه راجع به کلیات وجود بحث می شود،لذا باید این موضوع را لحاظ

کنید تا دچار خلط مبحث نشویم.

نکته دیگر اینکه مکاتب فلسفی متفاوتی داریم و الزاما همه آنها مورد پذیرش نیست.

**گلشن**;702037 نوشت:
مثل اینکه باید سوالم و ریز تر کنم تا شما هم در پاسخ گویی انشالله بیشتر توضیح بدهید مورد اول

با عرض سلام به شما دوست گرامی

اگر به متنی که در پست سابق از رسائل ابن سینا درباره خلقت صادر اول نقل کردیم دقت نمایید حداقل دو نکته از آن به دست می آید:

1. عقلاً محال است که مخلوق اول و مستقیم خداوند چیزی غیر از صادر نخستین باشد زیرا خدا واحد و احد است و خلقت مستقیم مخلوقات دیگر، مستوجب راهیابی ترکیب در ذات خداست که امری محال است:

«فقد عرفت انه واجب الوجود و انه واحد و انه ليس له صفة زائدة على ذاته تقتضى الافعال المختلفة بل الفعل آثار كمال ذاته و اذا كان كذلك ففعله الأول واحد لانه لو صدر عنه اثنان لكان ذلك الصدور على جهتين مختلفتين لان الاثنينية فى الفعل تقتضى الاثنينية فى الفاعل و الذي يفعل لذاته ان كانت ذاته واحدة فلا يصدر منها الا واحد و ان كانت فيه اثنينية فيكون مركبا و قد بينا استحالة ذلك فيلزم ان لا يكون الصادر الأول عنه جسما لان كل جسم مركب من الهيولى و الصورة و هما محتاجان الى علتين او الى علة ذات اعتبارين و اذا كان كذلك استحال صدورهما من اللّه تعالى لما ثبت انه ليس فيه تركيب اصلا فاذا الصادر الأول منه غير جسم فهو اذا جوهر مجرد و هو العقل الاولى»

2. دین نیز بر این یافته عقلی مهر تایید زده است که اولین مخلوق خداوند موجودی با خصوصیات صادر نخستین است:

«و الشرع الحق قد ورد بتقرير ذلك فانه (رسول الله)عليه السلام قال: اول ما خلق اللّه العقل»

با توجه به این دو نکته، به دو مطلب دست می یابیم که پاسخ سوال شماست:

اولا
: هم دین و هم فلسفه در این مطلب همسو هستند که: از خدای مجرد تام فقط به طور مستقیم یک مجرد به نام صادر اول صادر می شود و این یعنی خداوند علت مستقیم پدیده های دیگر نیست بلکه علت العلل است.

ثانیا: اگر عقل (همسو با تایید دین) برهان می آورد که: محال است مخلوق مستقیم خدا غیر از صادر نخستین باشد؛ اینجا دیگر نمیتوان مساله ناتوانی خدا در خلق مستقیم دیگر مخلوقات را پیش کشید زیرا « خلق مستقیم دیگر مخلوقات » محال است و چیزی که محال است اصلا متعلق قدرت قرار نمیگیرد.

به عبارت دیگر، توانایی و ناتوانی فقط در جایی است که «مقدوری» در کار باشد اما وقتی چیزی «محال» است این بدان معناست که «مقدور» نیست و در نتیجه ناتوانی از آن نیز بی معناست. این مطلب هم پذیرفته شده نزد عقل است و هم دین:

عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: جَاءَ إِبْلِيسُ إِلَى عِيسَى ... وَ قَالَ إِبْلِيسُ يَا عِيسَى هَلْ يَقْدِرُ رَبُّكَ عَلَى أَنْ يُدْخِلَ الْأَرْضَ فِي بَيْضَةٍ وَ الْبَيْضَةُ كَهَيْئَتِهَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَزَّ وَ عَلَا لَا يُوصَفُ بِالْعَجْزِ وَ الَّذِي قُلْتَ لَا يَكُونُ. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏60، ص: 252)

از اینجا نکته دیگری نیز روشن میشود و آن اینکه عبارت قرآن: «إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مى‏گويد: موجود باش! و آن، فورى موجود مى‏شود» (بقره/117) منافاتی با مساله خلقت غیر مستقیم مخلوقات دیگر ندارد زیرا آیه دلالت دارد که مخلوق خدا طبق اراده خدا انجام میشود و گفتیم اراده خدا به محال تعلق نمیگیرد. در این باره خوب است به تفسیر نمونه، ج1، ص419 مراجعه ای داشته باشید.

در پناه حق

حبیبه;702329 نوشت:
ضدیتی بین تشریع حکم شرعی با صفات خدا در فلسفه وجود ندارد چرا که اصلا موضوعشان

یکی نیست.

سلام دوست من

ببینید به نظر من احکام تشریعی ان هم از نوع مجازاتی که خداوند برای بعضی اقوام در قران بیان می کند
برخاسته از احساس خشم و غضب است
و این مورد با فلسفه که مدعیست هرگونه تغییر و تحولی در ذات خدا محال است مغایرت دارد
شما ببینید وقتی خدا تصمیم می گیرد قومی را مجازات خاصی کند
مثلا همدیگر را بکشند یا چیزهای حلال را برای انها حرام کند
یک نوع دخالت در امور و قوانین حاکم بر طبیعت چه از نظر مادی و چه از نظر معنویست
شما این دخالت را چگونه توجیه می کنید

**گلشن**;702368 نوشت:
یک نوع دخالت در امور و قوانین حاکم بر طبیعت چه از نظر مادی و چه از نظر معنویست
شما این دخالت را چگونه توجیه می کنید

سلام و ادب

چه دخالتی؟ چگونه؟ و چرا؟

قوانین طبیعت از کجا آمده اند؟

ابتدا لطفا اینها را مشخص کنیم بعد بحث را ادامه بدهیم.قبول؟

**گلشن**;702048 نوشت:
منظور شما این است که هیچ مشابهتی بین صفات خدا و دیگر موجودات نیست

با عرض سلام به شما دوست گرامی

آیاتی که دوستمان بدانها اشاره کرده اند ابدا نتیجه نمیدهد که « هیچ مشابهتی بین صفات خدا و دیگر موجودات نیست » زیرا لازمه این مطلب آن است که ما هیچ درکی از آیات قران نداشته باشیم و بطلان این مطلب روشن است.

از طرف دیگر، منابع دینی یکصدا میگویند که صفات خدا در حد و اندازه صفات انسانی نیست و پی بردن به عمق وجودی آنها ناممکن است.

از مجموع این دو دسته عبارات دینی میتوان چنین نتیجه گرفت که گرچه صفات الهی از قبیل علم و قدرت و ... از سنخ صفات انسانی است یعنی معنا و مفهومی که از علم و قدرت و... درباره انسان بکار میرود درباره خداوند نیز بکار میرود اما رتبه وجودی و گستره وجودی صفات الهی نامتناهی و منحصر به خداوند است.

این همان مطلبی است که فلاسفه تحت عنوان عینیت ذات و صفات بدان معتقدند.

نکته دیگر اینکه قبلا عرض شد احساسات به معنای انفعال نفسانی از اختصاصات موجوداتی است که قابلیت انفعال و تغییر و تبدل را دارا هستند این در حالی است که طبق براهین عقلی، خداوند وجودی تام و تمام است و هیچ تغییری (و از جمله، انفعال) در او راه ندارد. این مطلب اختصاصی به یافته های عقلانی فیلسوفانه ندارد بلکه همانطور که قبلا هم عرض شد در دین هم مورد تاکید است (به پستهای قبلی مراجعه نمایید).

باز هم تاکید میکنیم:

آیات و روایات را باید در کنار هم دید و از جزئی نگری اجتناب نمود؛ این دستور صریح قرآن است:

هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم» است كه اساس اين كتاب مى‏باشد و قسمتى از آن، «متشابه» است. اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگيزى كنند و تفسير نادرستى براى آن مى‏طلبند در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند.(آل عمران/7)

أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذاب؛ آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏آوريد، و به بعضى كافر مى‏شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذابها گرفتار مى‏شوند.(بقره/85)

در پناه حق

حبیبه;702396 نوشت:
سلام و ادب

چه دخالتی؟ چگونه؟ و چرا؟

قوانین طبیعت از کجا آمده اند؟

ابتدا لطفا اینها را مشخص کنیم بعد بحث را ادامه بدهیم.قبول؟

سلام و همچنین ادب

درسته که قوانین طبیعت را خدا وضع کرده ولی قوانینی ثابت است که انسان می تواند ان قوانین را در علم کشف کند
حالا هر دخالتی و بهم زدن این قوانین دخالت در قوانین محسوب می شود
مثلا در مثالی که بالا زدم
بعضی چیزها برای قوم یهود حرام نبوده
این یعنی هیچ ضرری برای انها نداشته چون که اگر مضر بود قطعا خدا حرام می کرد
تا اینجا قانون حاکم بر طبیعت است
اما خدا بعد از ارتکاب جرم قوم یهود تصمیمی جدید می گیرد که انها را بر انها حرام کند
یا مثالی دیگر وقتی خدا تصمیم می گیرد مردمان یک شهر را با یک صیحه اسمانی نابود کند
این دخالت در طبیعت است
منظور من این تصمیمات ناگهانی خداست

طاها;702347 نوشت:
از اینجا نکته دیگری نیز روشن میشود و آن اینکه عبارت قرآن: «إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مى‏گويد: موجود باش! و آن، فورى موجود مى‏شود» (بقره/117) منافاتی با مساله خلقت غیر مستقیم مخلوقات دیگر ندارد زیرا آیه دلالت دارد که مخلوق خدا طبق اراده خدا انجام میشود و گفتیم اراده خدا به محال تعلق نمیگیرد. در این باره خوب است به تفسیر نمونه، ج1، ص419 مراجعه ای داشته باشید.

سلام بر شما

یعنی می فرمایید خدا فقط دستور خلق صادر اول را صادر کرده است ؟
استمرار این کن فیکون چگونه است ؟

طاها;702408 نوشت:
یاتی که دوستمان بدانها اشاره کرده اند ابدا نتیجه نمیدهد که « هیچ مشابهتی بین صفات خدا و دیگر موجودات نیست » زیرا لازمه این مطلب آن است که ما هیچ درکی از آیات قران نداشته باشیم و بطلان این مطلب روشن است.

با سلام و ادب و احترام

استاد گرامی،به شکلی که دوست خوبم خانم گلشن مطرح فرمودند شباهتی وجود ندارد و آن آیات استشهاد برای آن موضوع بود

"انفعال در ذات مقدس خداوند"

و منظور نفی شباهت در صفاتی مثل قدرت-دین-شنیدن وووو نیست،که با نفی محدودیت و نواقص در باره خدا می توان به او نسبت داد.

طاها;702408 نوشت:
نکته دیگر اینکه قبلا عرض شد احساسات به معنای انفعال نفسانی از اختصاصات موجوداتی است که قابلیت انفعال و تغییر و تبدل را دارا هستند این در حالی است که طبق براهین عقلی، خداوند وجودی تام و تمام است و هیچ تغییری (و از جمله، انفعال) در او راه ندارد. این مطلب اختصاصی به یافته های عقلانی فیلسوفانه ندارد بلکه همانطور که قبلا هم عرض شد در دین هم مورد تاکید است (به پستهای قبلی مراجعه نمایید).

سلام بر شما

تا اینجا که مورد قبول گفته های فلسفه هست قبول
اما حالا می اییم اینها را با رفتار خدا در قران مقایسه می کنیم
می بینیم خدا در قران ناگهان تصمیم می گیرد فلان بلاد را نابود کند
فلان قوم را مجازات کند
این تصمیمات خدا را چگونه توجیه می کنید ؟
ایا این تصمیمات دخالت در قوانین از پیش تایین شده توسط خدا نیست ؟

**گلشن**;702413 نوشت:
سلام و همچنین ادب

درسته که قوانین طبیعت را خدا وضع کرده ولی قوانینی ثابت است که انسان می تواند ان قوانین را در علم کشف کند
حالا هر دخالتی و بهم زدن این قوانین دخالت در قوانین محسوب می شود
مثلا در مثالی که بالا زدم
بعضی چیزها برای قوم یهود حرام نبوده
این یعنی هیچ ضرری برای انها نداشته چون که اگر مضر بود قطعا خدا حرام می کرد
تا اینجا قانون حاکم بر طبیعت است
اما خدا بعد از ارتکاب جرم قوم یهود تصمیمی جدید می گیرد که انها را بر انها حرام کند
یا مثالی دیگر وقتی خدا تصمیم می گیرد مردمان یک شهر را با یک صیحه اسمانی نابود کند
این دخالت در طبیعت است
منظور من این تصمیمات ناگهانی خداست

بله سؤال بسیار خوبی است متوجه شدم اشکالی که می فرمایید از کجا ناشی می شود.

این تصمیمات -به تعبیر شما -ناگهانی نیست که اگر باشد همان انفعال را به ذهن می آورد!

این هم جزء قوانین خداست.

قانون:اگر همه معدات یک امر به حدّ تمامیت برسند آن امر انجام خواهد شد این قضای الهی

و مشیت اوست.قوم یهود همه کارهایی را که موجب دوری آنها از رحمت خدا می شد را انجام دادند

به همین دلیل حلال خدا بر انها حرام شد.

مثال:شما قانون گذاشتید در منزل،استفاده از تلوزیون برای فرزندتان روزی یکساعت وقتی همه وظایفش را

انجام داده باشد در یک ساعت خاص و برنامه ای که مناسب او باشد.(حلال) و از قبل تعیین می کنید

که اگر خلاف این عمل کنی،فلان تنبیه را در پی خواهد داشت.

اما فرزند شما نه تنها وظایفش را انجام نداده بلکه در غیر آن ساعت و برنامه نامناسب با سنش را بی اجازه شما نشسته

تماشا کرده،(همه شرایط تنبیه فراهم شد) تلوزیون به مدت یک هفته تعطیل(مثلا)

قانون خدا این است راه درست رفتید نتیجه صحیح می گیرید اما اگر راه را غلط رفتید نتیجه دیگری می گیرید

دوری از رحمت که همان عذاب است.

حبیبه;702446 نوشت:
بله سؤال بسیار خوبی است متوجه شدم اشکالی که می فرمایید از کجا ناشی می شود.

این تصمیمات -به تعبیر شما -ناگهانی نیست که اگر باشد همان انفعال را به ذهن می آورد!

این هم جزء قوانین خداست.

قانون:اگر همه معدات یک امر به حدّ تمامیت برسند آن امر انجام خواهد شد این قضای الهی

و مشیت اوست.قوم یهود همه کارهایی را که موجب دوری آنها از رحمت خدا می شد را انجام دادند

به همین دلیل حلال خدا بر انها حرام شد.

مثال:شما قانون گذاشتید در منزل،استفاده از تلوزیون برای فرزندتان روزی یکساعت وقتی همه وظایفش را

انجام داده باشد در یک ساعت خاص و برنامه ای که مناسب او باشد.(حلال) و از قبل تعیین می کنید

که اگر خلاف این عمل کنی،فلان تنبیه را در پی خواهد داشت.

اما فرزند شما نه تنها وظایفش را انجام نداده بلکه در غیر آن ساعت و برنامه نامناسب با سنش را بی اجازه شما نشسته

تماشا کرده،(همه شرایط تنبیه فراهم شد) تلوزیون به مدت یک هفته تعطیل(مثلا)

قانون خدا این است راه درست رفتید نتیجه صحیح می گیرید اما اگر راه را غلط رفتید نتیجه دیگری می گیرید

دوری از رحمت که همان عذاب است.

سلام و ادب

پس طبق سخنان شما باید معتقد باشیم بعضی رخدادها و یا قوانین تکوینی خدا در کل خلقت فقط یکبار اتفاق می افتد
مثلا همان یک باری که بر قوم یهود حلال خدا حرام شد

**گلشن**;703294 نوشت:
سلام و ادب

پس طبق سخنان شما باید معتقد باشیم بعضی رخدادها و یا قوانین تکوینی خدا در کل خلقت فقط یکبار اتفاق می افتد
مثلا همان یک باری که بر قوم یهود حلال خدا حرام شد

سلام خواهر عزیز

خیر،از سخنان من چنین نتیجه ای گرفته نمی شود.

حتی در طبیعت و قوانین طبیعی هم همینطور است

اگر قرار بود یک قانون کلی فقط یک مصداق داشته و یک بار اتفاق بیفتد که کل

دانش بشری باطل بود.

اصلا علم یعنی کشف قوانین ثابت در طبیعت.

شما هر گاه یک واکنش شیمیایی داشته باشد در هر جا و در هر ماده

خواص ماده تغییر می کند یک چیز دیگری میشود پیوندها ی بین اتمها و مولکولها شکسته می شود

این یک قانون کلی است،و در اطراف ما دائما تکرار می شود.

عذاب در صورت گناه، بدون توبه، و با عمد، و در صورت تکرار، به حد طغیان باعث نزول بلا و تغییر نعمت

می شود(قانون کلی) بعد متناسب با گناه قالبهای متفاوتی می یابد.

piano;702187 نوشت:
من به وحدت وجود اعتقاد دارم میخواستم بدونم نظر کلی علمای شیعه در رابطه با این فلسفه چیه
سنی مخالف با این فلسفست اما شیعه نه

با عرض سلام به شما دوست گرامی

البته این سوال خارج از موضوع جاری است. فقط همین را عرض کنیم که در اهل سنت علمایی نظیر ابن عربی و در شیعه علمایی نظیر ملاصدرا به معنایی از وحدت وجود قایلند که هم صحیح است و هم دقیق.

در پناه حق

میرشکاک;702223 نوشت:
به نظر من این تفاوت ناشی از تنوع برهانهای اثبات وجود خدا در فلسفه است

با عرض سلام به شما دوست گرامی

وقتی اصل این ادعا که «تفاوت وجود دارد» مورد تردید است نوبت به آوردن دلیل نمیرسد. ضمنا برهان نظم در اثبات وجود خدا برهان فلسفی نیست بلکه کلامی است.

در پناه حق

با عرض سلام به شما دوست گرامی

**گلشن**;702287 نوشت:
من هم به همین سخنان شما باور دارم ولی مشکل انطباق این عقاید با صریح ایات قران است

قرآن صراحتا به هر دو نوع مجازات اشاره کرده است:

مجازاتی که بصورت تکوینی، اثر و نتیجه عمل مجرم است (مجازاتهای تکوینی):

إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً؛ كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم میخورند، در حقيقت، تنها آتش میخورند و بزودى در شعله‏ هاى آتش دوزخ میسوزند.(نساء/10)

و مجازاتی که با دستور تشریعی خداوند است (یا بگویید: مجازاتهای تشریعی):

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ كَثيراً؛ بخاطر ظلمى كه از يهود صادر شد، و نيز بخاطر جلوگيرى بسيار آنها از راه خدا، بخشى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود، حرام كرديم. (نساء/160)

اما سوال ما اینست که این مطلب چه ربطی به مسئله اصلی تاپیک یعنی ناهمسازی فلسفه و دین دارد؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

**گلشن**;702288 نوشت:
کلا به نظر من ادبیات قران و نوع رفتاری که ما در قران از خداوند می بینیم با صفاتی که در فلسفه برای او تعریف می شود فرق دارد

ادبیات قرآن طبق اسلوب ادبیات عرب است و وقتی به ادبیات عرب مراجعه میکنیم آنرا سرشار از کنایه و مجازگویی و دیگر لطائف ادبی میبینیم. ضمن اینکه خود قرآن تصریح میکند که حاوی آیات محکم و متشابه است و نیازمند به تعلیم است و هر کسی نمیتواند به عمق مطالب آن پی ببرد. (آل عمران/7 و 164)

با این توصیف، طبیعی است که با مشاهده ظاهر آیات قرآن نمیتوان درباره محتوای حقیقی آن آیات اظهار نظر کرد بلکه برای فهم معنای حقیقی آیات قرآن لازم است ضمن آشنایی با اسلوب ادبیات عرب فصیح، یک نگاه جمعی به آیات داشته باشیم و تعالیم معصومین را نیز در کنار آیات ببینیم.

اینجاست که میگوییم میان تعالیم قرآن (با آن نگاهی که عرض شد) و معارف فلسفی دوئیتی وجود ندارد.

با این توضیح، به نظر میرسد که اگر شما احساس میکنید « نوع رفتاری که ما در قران از خداوند می بینیم با صفاتی که در فلسفه برای او تعریف می شود فرق دارد» و «ظاهر ایات قران با حقیقت اصلی بسیار فرق دارد » این از آن روست که نگاه جزئی نگر به قرآن و فلسفه دارید و در پستهای گذشته تلاش شد تا حدودی این مطلب روشن شود.

در پناه حق

با عرض سلام به شما دوست گرامی

**گلشن**;702304 نوشت:
در قران بیشتر از دستور مستقیم خدا استفاده شده است این یعنی اینکه خدا هر وقت صلاح بداند قوانین را نقض کرده و دخالت می کند ایا این نوع رفتار از خداوند در فلسفه پذیرفته شده است ؟

میان مجازات تکوینی و تشریعی تضادی وجود ندارد؛ بلکه در مواردی با هم جمع میشوند مثلا در مواردی که حد اسلامی جاری میشود هم مجازات تشریعی و هم تکوینی قابل جمعند؛ قاتلی را فرض کنید که گرفتار حکومت اسلامی شده است و از این کار خود توبه هم نکرده است. چنین شخصی هم مشمول مجازات تشریعی است و هم مشمول مجازات تکوینی است.

فلسفه نیز هیچ مخالفتی با این مطلب ندارد.

در پناه حق

با عرض سلام به شما دوست گرامی

**گلشن**;702368 نوشت:
ببینید به نظر من احکام تشریعی ان هم از نوع مجازاتی که خداوند برای بعضی اقوام در قران بیان می کند برخاسته از احساس خشم و غضب است

اولا قبلا عرض شد باید از مسیر درست در صدد فهم قرآن برآییم یعنی نگاه جمعی (همه آیات در کنار هم) به قرآن داشته باشیم و سخنان معلمان قرآن را نیز ضمیمه کنیم. وقتی به این شیوه عمل میکنیم معنا و مفهوم خشم و غضب خدا را متفاوت از معنا و مفهوم خشم و غضب انسان میبینیم یعنی از نظر دین، خشم و غضب خدا از نوعی که با تغییر و تحول در ذات خدا همراه باشد نیست. (در پست شماره 5 در این باره صحبت کردیم) فلسفه هم همین را میگوید.

ثانیا این مطلب شما که « وقتی خدا تصمیم می گیرد قومی را مجازات خاصی کند یک نوع دخالت در امور و قوانین حاکم بر طبیعت چه از نظر مادی و چه از نظر معنویست » هم مبهم است و هم بی دلیل.

در پناه حق

با عرض سلام به شما دوست گرامی

**گلشن**;702413 نوشت:
درسته که قوانین طبیعت را خدا وضع کرده ولی قوانینی ثابت است که انسان می تواند ان قوانین را در علم کشف کند

اولا این ادعا که «قوانین طبیعت ثابت است» کلیت ندارد و شاهد بر این مطلب آیاتی از قرآن است که درباره معجزاتی از انبیا سخن گفته اند.

ثانیا با توجه به این عبارت که « بعضی چیزها برای قوم یهود حرام نبوده این یعنی هیچ ضرری برای آنها نداشته تا اینجا قانون حاکم بر طبیعت است » گویا شما ضرر را به معنای ضرر دنیوی که جزو طبیعت دنیاست گرفته اید در حالیکه هنوز دلیلی ارائه نکرده اید که چرا حلال و حرام خدا را دائر مدار نفع و ضرر دنیا دانسته اید؟ مگر نه این است که خداوند در بسیاری از آیات مجازات خوردن حرام را آتش دوزخ میداند(مثلا: بقره/275)؟

ثالثا اینکه میگویید «خداوند تصمیم ناگهانی میگیرد» برداشت یا تفسیر شخصی شما از امثال این آیات است. هیچ آیه ای بر تصمیم ناگهانی بودن این امور برای خدا دلالتی ندارد.

در پناه حق

با عرض سلام به شما دوست گرامی

**گلشن**;702423 نوشت:
یعنی می فرمایید خدا فقط دستور خلق صادر اول را صادر کرده است ؟ استمرار این کن فیکون چگونه است ؟

اینطور نیست که اراده خدا فقط به خلق صادر اول تعلق گرفته بلکه میگوییم اراده مستقیم خدا فقط به صادر اول تعلق میگیرد و اراده الهی بصورت غیرمستقیم به همه آنچه از صادر اول به وجود می آید تعلق میگیرد. این مطلب در روایات هم آمده است (همانطور که قبلا هم اشاره شد).

ضمنا درباره این آیه که « إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ » سخن این بود که میان خلقت مستقیم و محتوای این آیه تنافی نیست (و توصیه شد به تفسیر نمونه، ج1، ص419 مراجعه نمایید) اما اینکه استمرار این کن فیکون چگونه است لااقل این آیه در مقام بیان آن نیست.

در پناه حق

با عرض سلام به شما دوست گرامی

**گلشن**;702434 نوشت:
می بینیم خدا در قران ناگهان تصمیم می گیرد فلان بلاد را نابود کند فلان قوم را مجازات کند این تصمیمات خدا را چگونه توجیه می کنید ؟

خدا «ناگهان تصمیم نمیگیرد» بلکه «تصمیم خدا ناگهان ظاهر میشود». میان این دو تفاوت است. پیشنهاد میکنم روایاتی که در باب بداء آمده است را مطالعه کنید؛ به عنوان مثال: الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146

در پناه حق

موضوع قفل شده است