جمع بندی مقایسه معاد و تناسخ

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقایسه معاد و تناسخ

سلام

معاد را با تناسخ مقایسه کنید و نقاط ضعف و قوت هر کدام را بررسی کنید.

ممنون

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صادق

برکه;698661 نوشت:
سلام

معاد را با تناسخ مقایسه کنید و نقاط ضعف و قوت هر کدام را بررسی کنید.

ممنون

بر اساس مکتب پیامبران الهى با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گردد و در آن سراى، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى­شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى­رسد، تا زمانى که قیامت شود. طبق مکتب پیامبران (ص )، قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت شکل گرفته و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه­اى به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن مى­گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را باطل می دانند.
لازم به بیان است که طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمى­گردد اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده­اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند زیرا در ایام زندگى آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته­اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمى­توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبى و محدود باشد) برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتى از دنیا مى­روند دوباره روحشان به دنیا باز مى­گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل­هاى مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می­کند. از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته­اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » مى­نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » مى­گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » مى­نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ » مى­نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است. هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار مى­گردند.
و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده­اند و از انواع نعمت­ها بهره­مند بوده­اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، یا به صورت انسان هاى ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز مى­گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى­کنند و مى­گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهاى نیکى را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده مى شود نه چنین است، این کارى است ناشدنى و سخنى است بى اساس که گوینده خود مى گوید و به آن ترتیب اثر داده نمى­شود و از پى مرگ اینان عالم برزخ است تا روزى که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. (1)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان­ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان هاى فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانى آنان یکى از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطى به بازگشت به دنیا ندارد، در حالى که به نظر تناسخى­ها براى قیام قیامت، رسیدگى به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقى نمى­ماند، زیرا مى­گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز مى­گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا مى­بینند. چنین نظریه اى منافى با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده­اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانى که قائل به تناسخ­اند چه مى فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خداى تعالى کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است». (2)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمى است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبى بیرون رود و در قالب دیگرى وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبى برتر و نیکوتر در عالى ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضى از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طى مى شود، مستقر مى گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه اى که شبها پرواز مى کنند و به گورستان ها علاقه و انس دارند جاى مى گیرد». (3 )
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى و موجب کفر به خدا و نفى معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله­اى از قوه به فعلیت مى­رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد». (4)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى در درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(5)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(6 )
چگونه به خداوند کافر مى­شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى­میراند و بار دیگر شما را زنده مى­کند؛ سپس به سوى او باز مى­گردید.
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى­کند، مى­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه مى­گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى­میراند و بار دیگر زنده مى­کند (که قیامت است) . حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است. (7)
عموم فرقه­های اسلامى در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد و دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است محکوم ساخته­اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه » بودند که از این عقیده طرفدارى مى­کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و چیزهائی است که عرب از فلسفه آن­ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(8)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانى آنها
وجودداشته و هم اکنون نیز موجود است . سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانى نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است. (9)

پی‌نوشت‌ها:
1 .سفینة البحار، ماده نسخ .
2 .احتجاج طبرسى، ج 2، ص 89.
3 .مومنون(23) آیه 100.
4. شواهد الربوبیه، ص161.
5 . مبدء و معاد، ص 238اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج 1، ص 263 تا 280 به اختصار.
6 . بقره (2) آیه 28.
7 . تفسیر نمونه، ج 1، ص 164 به اختصار.
8 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 46.
9 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 12.

صادق;699167 نوشت:
[=#000080][=114]بر اساس مکتب پیامبران الهى با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گردد و در آن سراى، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى­شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى­رسد، تا زمانى که قیامت شود. طبق مکتب پیامبران (ص )، قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت شکل گرفته و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه­اى به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن مى­گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را باطل می دانند.
لازم به بیان است که طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمى­گردد اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده­اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند زیرا در ایام زندگى آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته­اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمى­توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبى و محدود باشد) برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتى از دنیا مى­روند دوباره روحشان به دنیا باز مى­گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل­هاى مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می­کند. از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته­اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » مى­نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » مى­گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » مى­نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ » مى­نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است. هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار مى­گردند.
و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده­اند و از انواع نعمت­ها بهره­مند بوده­اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، یا به صورت انسان هاى ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز مى­گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى­کنند و .

سلام
آیات در رد تناسخ صریح نیستند و قابل تاویل...
میماند روایات که چند نمونه گذاشتید
آیا روایات معتبر و متواتر در رد این موضوع داریم؟
باتشکر

سلام و عرض ادب و کسب اجازه از جناب کارشناسبرخی از معتقدان به تناسخ که ریشه این اعتقاد را از ادیان شرقی گرفته اند تلاش میکنند که برای تایید ادعاهای خود از آیات قرآن نیز کمک بگیرند ، از این آیات که گاها مطرح میشود آیه 28 سوره بقره است که خداوند متعال در آن میفرماید:" کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ". برداشت نادرست تناسخیه از این آیه ,تصور چند مرگ و چند زندگی است, یعنی انسان میمیرد و زنده میشود و میمیرد و زنده میشود تا زندگیهای مختلف را تجربه کند و بعد به سوی خدا برود. حال آنکه به نظر مفسرین مراد از" کنتم امواتا" همان نطفه بیجان است که حیات در او دمیده میشود وعقلا دومرحله زندگی یعنی حیات در این دنیا و حیات ابدی رستاخیزمد نظر است و نه بیشتر.تناسخیون معتقد به حیات روحانی هستند وجسم را تنها ظرفی میدانند که روح در آن مدتی موقت جای گرفته و شکل ظرف را به خود میگیرد گاهی به شکل مرد و گاهی به شکل زن و بعد روح همچنان به سیر خود در اجسام ادامه میدهد و رستاخیزی برای جسم متصور نیست چون روح مفرد وجسم متعدد است. در آیات قرآن بسیار ذکر شده است که یکی از مظاهر کفر, انکار معاد جسمانی است . ....و قال الکافرون هذا شیء عجیب ."اءذامتنا و کنا ترابا ذالک رجع بعید "(سوره ق_ آیه 3)خداوند در سوره قیامت به وضوح به رستاخیز هر روحی با جسم خود اشاره دارد "ایحسب الانسان الن نجمع ععظامه . بلی قادرین علی ان نسوی بنانه" ( آیه 3و4)در این آیه به یکی ازوجوه تمایزجسمانی انسانها یعنی شکل سرانگشتان اشاره میشود که در حیات دنیوی نیز با عنوان علم انگشت نگاری وسیله شناخت غیر قابل انکارافراد است. آیات قرآن افرادی را مخاطب قرار میدهد که در هر دوره ای از تاریخ گمان و فرضیات گمراه کننده آنها به گونه ای منجر به انکار معاد و مخصوصا معاد جسمانی میشده و در این دوره نیز به نظر میرسد که تناسخیون با ادله واهی, خود و پیروانشان را بار دیگر مخاطب این آیات قرار داده اند. در بررسی این تفکر از دیدگاه حسی نیز میتوان گفت که اعتقاد به عود روح و تجربه مکرر این زندگی با خواسته فطری بشر در تضاد است. انسان حقیقت جوتمایل دارد تا پس ازمرگ و در عوالم روحانی با حقایق روبرو شود. خالق را درک نماید. عوالم برزخی و لاهوتی را طی کند , حقیقت اعمالش بر وی آشکار گردد. برگشتن به دنیای مادون در قالب نوزادی کور و کر و تکرار و تکرارهمچون حبس شدن در کلافی سردرگم است که هیچ امیدی در دل ایجاد نمیکند. وقتی به مزار عزیزی میروید وبا او حرف میزنید و برای او طلب آرامش و آمرزش میکنید ،تصوراینکه او آگاه است و درک میکند, خود مایه تسکین است. حالا به زعم تفکر تناسخ او کجاست؟ در جسم کدام کودک یا جنین است؟ تبدیل به چه شده است !!آیا این افکار و این عقیده آرامش بخش است؟یا درد آور؟!گذشته از این ,اعتقاد به تناسخ علاوه بر تمام تاریکیهایی که بدنبال دارد , به این باور میانجامد که زندگی را پایانی نیست واگر گنهکار بودیم و اگراشتیاه کردیم بازهم فرصت هست,در جایی دیگر .. در جسمی دیگر.. و زندگی بعدی..که این خود منجر به نوعی سهل انگاری و بیمسئولیتی درقبال اعمال میشود ...

ملاali;706926 نوشت:
سلام
آیات در رد تناسخ صریح نیستند و قابل تاویل...
میماند روایات که چند نمونه گذاشتید
آیا روایات معتبر و متواتر در رد این موضوع داریم؟
باتشکر

باسلام وتشکر .
تناسخ از نظر نقل وعقل مردود است در تبیین جانع تر مسله باید گفت :
دانشمندان و مورخان، معتقدند زادگاه اصلی این عقیده کشور هند و چین بوده ، ریشه آن در ادیان باستانی آنها وجود داشته ، اکنون نیز موجود است. سپس از آن جا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانی نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. (1)
اصولا تناسخ در میان اقوام باستان ،به عنوان راهکاری برای پاسخ دادن به یک حقیقت نیمه مکشوف ،مطرح شده و رشد پیدا کرد و آن حقیقت ،مساله بقای روح بود . در واقع این اقوام برای یافتن پاسخی به این دغدغه ذهنی که روح انسان پس از مرگ نابود نشده ، به نوعی ادامه حیات می دهد ، به تناسخ رسیده ودر طول تاریخ سعی شده که این عقیده شکل منطقی تر و مستدل تری به خود بگیرد ، اما باید دید این عقیده در برابر تفکر معاد تاب تحمل ویارای مقاومت دارد ؟
البته قبل از ورود کامل در بحث تناسخ نباید این حقیقت را فراموش کرد که رویکرد وتوجه به تناسخ می تواند دو رویه کاملا متفاوت را دارا باشد ؛
نخست تناسخ یعنی حلول روح موجود درگذشته به موجودی دیگر در عین قبول وپذیرش معاد وجهان آخرت مثلا یک معتقد به معاد و آخرت به تناسخ در دنیا نیز معتقد گردد .
دیگر آنکه تناسخ به عنوان اعتقادی در برابر و تقابل با معاد و بقای روح در جهان دیگر مطرح گردد که ظاهرا عمده گروه های تناسخی به همین نظر گرایش دارند .
اتفاقا در مفاهیم دینی ما نیز این گروه با همین دیدگاه معرفی شده اند ؛ امام صادق علیه السلام راجع به اهل تناسخ فرمود: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمی است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده ،بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر در عالی ترین درجه دنیا خواهد بود . اگر بدکار یا نادان بود، در پیکر بعضی از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طی می‌شود، مستقر می‌گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه ای که شب ها پرواز می‌کنند و به گورستان‌ها علاقه و انس دارند جای می‌گیرد».(2 )
در هر حال از نظر ادیان آسمانی این تفکر جایی نداشته وبه کلی مطرود است چنان که در روایتی نقل شده :
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد : درباره کسانی که قائل به تناسخ­اند، چه می‌فرمایی؟ فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدا کفر آورده ،بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». (3)
اما فارغ از این دیدگاه های نقلی باید دید اصولا اساس تناسخ در تعاریف گوناگون آن اولا قابل قبول از منظر عقل و معقول می تواند باشد ؛
ثانیا آیا اعتقاد به این امر در منظومه معرفتی ما می تواند جایگاه درستی پیدا کند یا اینکه اعتقاد به ان به نوعی تخریب و انهدام سایر مبانی اعتقادی است .
تنوع مبانی و گرایش ها در تناسخ باعث می شود که بررسی دقیق این عقیده جوابی بسیار مبسوط ومتفاوت را بطلبد اما در نگاهی مختصر به اصول تفکر تناسخی پرداخته، سعی می کنیم آن را مورد بررسی قرار دهیم .
اولا: فلاسفه بزرگی همانند ملاصدرا تناسخ را دارای تنافی وتضاد با اصول معین فلسفی و عقلی دانسته و آن را نا معقول خوانده اند ؛ مثلا صدر المتألهین تناسخ را با دیدگاه فلسفی خود در مورد نفس انسان و کیفیت ارتباط نفس با بدن در تعارض دیده می‌گوید:
«دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد ،محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند ، بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته ،به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (4)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد. در حقیقت از نظر ملاصدرا بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد ، نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند، بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است. (5)
تبیین دقیق این نظریه مبتنی بر بررسی مبادی و مقدمات فلسفی آن و دیدگاه های مختلف در مورد نفس وچگونگی ارتباط آن با بدن و امکان ایجاد یک بدن جدید بدون همراهی نفسی جدید در کنار آن است که به صرف مقبول و جالب بودن و پسندیده به نظر آمدن بازگشت روح در بدنی جدید ، نمی تواند به آسانی ما را متقاعد کند که پس دیدگاه تناسخی دیدگاه معقولی است ؛
البته فعلا امکان بحث مبسوط در خصوص این مبانی فلسفی نیست اما تنها ذککر همین مساله را در درک این اشکال به تناسخ لازم می دانیم که تناسخ یا «نسخ » غیر از «مسخ» است ؛ هرچند تفکر تناسخی می تواند شاخه های گوناگونی داشته باشد اما اجمالا در تفکر معتقدان به عود روح به دنیا ،روح دو گروه به جسم دیگر باز نمی­گردد:
اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده­اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل می‌آیند. اینان کمبودی ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعی و عمل جبران کنند.
دسته دوم آنان که در حد اعلای شقاوت قرار دارند .اینان نیز به دنیا باز نمی‌گردند زیرا در ایام زندگی چنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روی خود بسته­اند که دچارسقوط ابدی گردیده و نمی­توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبی و محدود باشد) برسند.
دسته سوم یعنی گروه های متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتی از دنیا می­روند، دوباره روحشان به دنیا باز می­گردد و به تناسب خلق و خوی متفاوتی که دارند ،با شکل­های مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می­کند. از این رو برای هر شکلی نام مخصوصی گذاشته­اند. اگر به صورت انسان برگردد ،آن را «نسخ » می­نامند . اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » می­گویند . اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » می­نامند .اگر روح آدمی به جماد تعلق گیرد، «رسخ » می­نامند.
در واقع پیروان تناسخ کسانی هستند که می گویند روح فرد پس از مرگ به جسم انسان یا موجود دیگری بر می گردد ،بدون آنکه خود، در زندگی جدید وی‍ژگی های روح قبلی را داشته باشد و گذشته خویش را به یاد آوردند. اگر مثلا در قالب حیوانی برگردد ،تنها زجر عادی حیوان بودن و زیر دست بودن وبار بردن را می کشد ؛
در این صورت، روح موجود در بدن یک گاو هم چنان روح گاو است، نه روح انسان در کالبد گاو ؛ در حالی که در "مسخ" که عذابی برای برخی از امت های گذشته بوده، روح انسان همان روح انسانی با ادراکات انسانی اش بوده اما در قالب و جسم حیوان قرار داده می شد که خود این ادراک بزرگ ترین و بالاترین درد و رنج برای آن فرد محسوب می شد .
در تناسخ مشکل اصلی این است که روح و حقیقت وجودی یک انسان پس از طی کردن مراحل نقص نباتی و حیوانی و رسیدن به درجات کمال انسانی ، مجددا عقب گرد کرده ،به مرتبه گذشته برگردد، یعنی از فعلیت به قوه برگردد و این حقیقتی است که با مسلمات علوم عقلی و مبانی فلسفی در تضاد وچالش است .

دوم : مشکل دیگر تناسخ عدم مقبولیت آن و ناتوانی از پاسخگویی درست به سوالات پیرامون این عقیده است ؛ در واقع حتی اگر از منظر عقل ومبانی فکری مان بتوانیم اصل تناسخ را ممکن و معقول بدانیم اما نمی توان آن را به عنوان عقیده ای حق پذیرفت .
تناسخ پاسخی ساده به یک مساله بسیار پیچیده است و هر چه بیشتر در این مساله و امور پیرامون آن تفکر کنید ،به نارسایی این فرضیه بیشتر پی خواهید برد .
اما برخی از این ابهامات :
نخست: اگر تناسخ نوعی پاسخ به قانون کارما و در حقیقت تجلی رفتارهای فرد در زندگی قبلی اوست ، عامل تعیین وضعیت فرد در اولین زندگی او چیست ؟ در واقع تفاوت مبنایی بین روح بکرو به اصطلاح تازه خلق شده با روحی که قبلا تجربه زندگی داشته چیست ؟ روح در اولین تجربه زندگی در هر قالبی که باشد نتیجه کدام عمل یا رفتار را پس می دهد ؟
از طرف دیگر اگر در هر زمان ارواح جدیدی خلق می شوند ،چه تناسبی بین ارواح و اجسام در عالم وجود دارد ؟ یعنی یا باید پذیرفت که در ابتدای عالم تعدادی روح موجود بوده و همین تعداد روح معین به صورت دوره ای در اجسام مختلف سیر می کنند و همین رویه دامه دارد ، و یا اینکه می گوییم در همین حین ارواح جدیدی هم به برخی اجسام وارد می شوند که تجربه زندگی گذشته ای را نداشتند ،پس با خلق هر روح جدیدی یک روح از گذشته معطل شده بدون کالبد وجسم می ماند ؛
البته ممکن است گفته شود در این میان ارواحی هم هستند که به کمال مطلق رسیده ،دیگر نیازی به ورود در جسم جدیدی ندارند ، حال این سوال مطرح می شود که وضعیت این روح مجرد که قابل نابودی هم نیست چه خواهد شد ؟ آیا به جهان دیگر منتقل می گردد ؟ شما که تناسخ را در برابر بهشت وجهنم و جهان دیگر می دانید؟
سوال دیگر آن است که این فرایند ورود روح در جسم دیگر بدون آنکه به سرانجامی ختم شود ،چه منطق و مبنایی را به دنبال دارد ؟ رسیدن تدریجی انسان به کمالات انسانی اش؟ هدایت جهان به سوی خیر وکمال بیشتر ؟ یا تنها نوعی عقوبت و نتیجه گیری از اعمال گذشته ؟ مسلما در تفکر مورد نظر شما فرض آخر مطرح است چون اگر بنا بر اصلاح انسان و درس گرفتن از اشتباهات گذشته اش باشد ،دیگر یاد نیاوردن گذشته و اشتباهاتی که باعث شد به فلاکت وضع فعلی بیفتد بی معناست ؛ به علاوه اگر این روند می توانست اوضاع انسان وعالم را به بهبودی هدایت کند ، چرا روز به روز اوضاع عالم وانسان رو به وخامت می نهد ؟
مسلما آنچه تناسخ را برای شما جذاب تر از دیدگاه معاد کرده ، منطبق بودن بر اساس قانون علیت و نوعی رستاخیز دنیایی بودن آن است ؛ حال آن که این دیدگاه بسیار ساده و بی معناست . زیرا در بهترین حالت تنها فرد می داند که هرچه بد بختی وفلاکت در زندگی نصیب او شده ،نتیجه اعمال گذشته خود اوست ، گذشته ای که نه خود به یاد می آورد و نه از چند وچون آن آگاه است.
با این بیان فرد یا دچار نوعی نفرت از خود می شود و یا نوعی دوگانگی شخصیتی بین خود امروزش با خود زندگی قبل و خود زندگی بعدش می بیند ؛ در نتیجه در بهترین حالت تلاشی برای بهتر زندگی کردن خود ناشناخته اش در زندگی آینده که در هاله ای از ابهام و وهم پیچیده شده نکرده ،بلکه خود آینده اش را نیز محکوم به تحمل سرنوشت خود فعلی اش و کشیدن جور اشتباهات خود قبلی اش می داند .
نکته بسیار منفی در این عقیده آن است که مهم ترین انگیزه در فرد برای بهتر زیستن و بهتر بودن همان درک شرایط و موقعیتی عالی تر در حیات مبهم بعدی است ؛ در واقع فرد نه تلاش فعلی اش را برای بهبود زندگی فعلی اش کارگر می داند و نه نتایج منفی و تبعات زشت رفتارهای نادرستش را معلول اختیار و عملکرد خود ، بلکه در تفکری جبرآلود همه چیز را نتیجه اعمال خود در حیات قبلی می پندارد .
فارغ از همه این مسایل اصولا فلسفه آفرینش عالم وخلقت انسان بر اساس نظریه تناسخ چیست ؟ آیا می توان فلسفه درست ومعقولی برای زندگی مکرر ومتفاوت در دنیا و پی در پی رنج کشیدن ویا خوشی دیدن و به نهایتی ختم نشدن ویا با رسیدن به نهایتی به عدم ونیستی و یا جهان آخرت رفتن می توان تصور کرد ؟
تناسخ در برخی تفکرات با معاد و جهان دیگر کاملا قابل جمع است ؛ حال با وجود قرار داده شدن جهانی دیگر در مجموعه نظام هستی که کارکردهای گوناگونی از جمله تجلی یافتن نتایج اعمال دنیایی افراد در آن دارد ،دیگر چه ضرورت و نیازی به طرح نظریه تناسخ با آن همه اشکال وابهام وجود دارد ؟
در داستان ادیان آسمانی از معاد، جایگاه دنیا و خلقت انسان و ضرورت وجود اختلافات و تمایزات و اصل مهم و اساسی آزمایش بشر و تجلی عینی این اعمال در جهان دیگر و محاسبه ای عادلانه و دقیق به آن و ده ها مساله مرتبط و ضروری دیگر کاملا نهادینه شده و در یک ساختار معین و منظومه معرفتی مشخص قرارداده شده است. پاسخ هر سوال و ابهامی از درون آن به روشنی به دست می آید ؛ در حالی که در مساله تناسخ در عین ابهام و تنوع نظر در آن ده ها سوال بی پاسخ و عدم تناسب این نظریه با دیگر تفکرات مورد تایید عقل به چشم می خورد .
عجیب آنکه معاد و بهشت و جهنم را نظریه ای منسوخ شده می پندارید و تناسخ را کاملا معقول ومنطقی ! یا تعریف ما از عقل و منطق متفاوت است و یا شما چندان تحقیق درست و لازمی در ابتدائیات این دو مساله نداشتید ؟
البته به نظر می رسد که اساس اشکال شما به معاد و میل به تناسخ ، مشکل عذاب ابدی یک انسان گنهکار در حیات محدود دنیایی اوست که البته قرن ها پیش پیشوایان دینی ما و شاگردان مکتب این بزرگواران به این سوال پاسخ های متعددی داده اند که فعلا از ورود در این بحث خودداری می کنیم و منتظر دیدگاه شما در رد یا قبول مسایل مطرح شده و اظهار تمایل شما در ورود به آن مباحث می مانیم . موفق باشید

پی نوشت ها :
1 . ناصر مکارم شیرازی ، عود ارواح ص 12.
2 .مومنون(23) آیه 100.
3 .احتجاج طبرسی، ج 2، ص 89.
4. شواهد الربوبیه، ص161.
5. مبدء و معاد، ص 238اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج 1، ص 263 تا 280 به اختصار.

صادق;707223 نوشت:
باسلام وتشکر .
تناسخ از نظر نقل وعقل مردود است در تبیین جانع تر مسله باید گفت :
دانشمندان و مورخان، معتقدند زادگاه اصلی این عقیده کشور هند و چین بوده ، ریشه آن در ادیان باستانی آنها وجود داشته ، اکنون نیز موجود است. سپس از آن جا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانی نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. (1)
اصولا تناسخ در میان اقوام باستان ،به عنوان راهکاری برای پاسخ دادن به یک حقیقت نیمه مکشوف ،مطرح شده و رشد پیدا کرد و آن حقیقت ،مساله بقای روح بود . در واقع این اقوام برای یافتن پاسخی به این دغدغه ذهنی که روح انسان پس از مرگ نابود نشده ، به نوعی ادامه حیات می دهد ، به تناسخ رسیده ودر طول تاریخ سعی شده که این عقیده شکل منطقی تر و مستدل تری به خود بگیرد ، اما باید دید این عقیده در برابر تفکر معاد تاب تحمل ویارای مقاومت دارد ؟
البته قبل از ورود کامل در بحث تناسخ نباید این حقیقت را فراموش کرد که رویکرد وتوجه به تناسخ می تواند دو رویه کاملا متفاوت را دارا باشد ؛
نخست تناسخ یعنی حلول روح موجود درگذشته به موجودی دیگر در عین قبول وپذیرش معاد وجهان آخرت مثلا یک معتقد به معاد و آخرت به تناسخ در دنیا نیز معتقد گردد .
دیگر آنکه تناسخ به عنوان اعتقادی در برابر و تقابل با معاد و بقای روح در جهان دیگر مطرح گردد که ظاهرا عمده گروه های تناسخی به همین نظر گرایش دارند .
اتفاقا در مفاهیم دینی ما نیز این گروه با همین دیدگاه معرفی شده اند ؛ امام صادق علیه السلام راجع به اهل تناسخ فرمود: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمی است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبی بیرون رود و در قالب دیگری وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده ،بازگشتن در قالبی برتر و نیکوتر در عالی ترین درجه دنیا خواهد بود . اگر بدکار یا نادان بود، در پیکر بعضی از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طی می‌شود، مستقر می‌گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه ای که شب ها پرواز می‌کنند و به گورستان‌ها علاقه و انس دارند جای می‌گیرد».(2 )
در هر حال از نظر ادیان آسمانی این تفکر جایی نداشته وبه کلی مطرود است چنان که در روایتی نقل شده :
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد : درباره کسانی که قائل به تناسخ­اند، چه می‌فرمایی؟ فرمود:« کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدا کفر آورده ،بهشت ودوزخ را غیر واقعی تلقی کرده است». (3)
اما فارغ از این دیدگاه های نقلی باید دید اصولا اساس تناسخ در تعاریف گوناگون آن اولا قابل قبول از منظر عقل و معقول می تواند باشد ؛
ثانیا آیا اعتقاد به این امر در منظومه معرفتی ما می تواند جایگاه درستی پیدا کند یا اینکه اعتقاد به ان به نوعی تخریب و انهدام سایر مبانی اعتقادی است .
تنوع مبانی و گرایش ها در تناسخ باعث می شود که بررسی دقیق این عقیده جوابی بسیار مبسوط ومتفاوت را بطلبد اما در نگاهی مختصر به اصول تفکر تناسخی پرداخته، سعی می کنیم آن را مورد بررسی قرار دهیم .
اولا: فلاسفه بزرگی همانند ملاصدرا تناسخ را دارای تنافی وتضاد با اصول معین فلسفی و عقلی دانسته و آن را نا معقول خوانده اند ؛ مثلا صدر المتألهین تناسخ را با دیدگاه فلسفی خود در مورد نفس انسان و کیفیت ارتباط نفس با بدن در تعارض دیده می‌گوید:
«دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد ،محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند ، بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته ،به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (4)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد. در حقیقت از نظر ملاصدرا بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد ، نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند، بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است. (5)
تبیین دقیق این نظریه مبتنی بر بررسی مبادی و مقدمات فلسفی آن و دیدگاه های مختلف در مورد نفس وچگونگی ارتباط آن با بدن و امکان ایجاد یک بدن جدید بدون همراهی نفسی جدید در کنار آن است که به صرف مقبول و جالب بودن و پسندیده به نظر آمدن بازگشت روح در بدنی جدید ، نمی تواند به آسانی ما را متقاعد کند که پس دیدگاه تناسخی دیدگاه معقولی است ؛
البته فعلا امکان بحث مبسوط در خصوص این مبانی فلسفی نیست اما تنها ذککر همین مساله را در درک این اشکال به تناسخ لازم می دانیم که تناسخ یا «نسخ » غیر از «مسخ» است ؛ هرچند تفکر تناسخی می تواند شاخه های گوناگونی داشته باشد اما اجمالا در تفکر معتقدان به عود روح به دنیا ،روح دو گروه به جسم دیگر باز نمی­گردد:
اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده­اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل می‌آیند. اینان کمبودی ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعی و عمل جبران کنند.
دسته دوم آنان که در حد اعلای شقاوت قرار دارند .اینان نیز به دنیا باز نمی‌گردند زیرا در ایام زندگی چنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روی خود بسته­اند که دچارسقوط ابدی گردیده و نمی­توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبی و محدود باشد) برسند.
دسته سوم یعنی گروه های متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتی از دنیا می­روند، دوباره روحشان به دنیا باز می­گردد و به تناسب خلق و خوی متفاوتی که دارند ،با شکل­های مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می­کند. از این رو برای هر شکلی نام مخصوصی گذاشته­اند. اگر به صورت انسان برگردد ،آن را «نسخ » می­نامند . اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » می­گویند . اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » می­نامند .اگر روح آدمی به جماد تعلق گیرد، «رسخ » می­نامند.
در واقع پیروان تناسخ کسانی هستند که می گویند روح فرد پس از مرگ به جسم انسان یا موجود دیگری بر می گردد ،بدون آنکه خود، در زندگی جدید وی‍ژگی های روح قبلی را داشته باشد و گذشته خویش را به یاد آوردند. اگر مثلا در قالب حیوانی برگردد ،تنها زجر عادی حیوان بودن و زیر دست بودن وبار بردن را می کشد ؛
در این صورت، روح موجود در بدن یک گاو هم چنان روح گاو است، نه روح انسان در کالبد گاو ؛ در حالی که در "مسخ" که عذابی برای برخی از امت های گذشته بوده، روح انسان همان روح انسانی با ادراکات انسانی اش بوده اما در قالب و جسم حیوان قرار داده می شد که خود این ادراک بزرگ ترین و بالاترین درد و رنج برای آن فرد محسوب می شد .
در تناسخ مشکل اصلی این است که روح و حقیقت وجودی یک انسان پس از طی کردن مراحل نقص نباتی و حیوانی و رسیدن به درجات کمال انسانی ، مجددا عقب گرد کرده ،به مرتبه گذشته برگردد، یعنی از فعلیت به قوه برگردد و این حقیقتی است که با مسلمات علوم عقلی و مبانی فلسفی در تضاد وچالش است .

دوم : مشکل دیگر تناسخ عدم مقبولیت آن و ناتوانی از پاسخگویی درست به سوالات پیرامون این عقیده است ؛ در واقع حتی اگر از منظر عقل ومبانی فکری مان بتوانیم اصل تناسخ را ممکن و معقول بدانیم اما نمی توان آن را به عنوان عقیده ای حق پذیرفت .
تناسخ پاسخی ساده به یک مساله بسیار پیچیده است و هر چه بیشتر در این مساله و امور پیرامون آن تفکر کنید ،به نارسایی این فرضیه بیشتر پی خواهید برد .
اما برخی از این ابهامات :
نخست: اگر تناسخ نوعی پاسخ به قانون کارما و در حقیقت تجلی رفتارهای فرد در زندگی قبلی اوست ، عامل تعیین وضعیت فرد در اولین زندگی او چیست ؟ در واقع تفاوت مبنایی بین روح بکرو به اصطلاح تازه خلق شده با روحی که قبلا تجربه زندگی داشته چیست ؟ روح در اولین تجربه زندگی در هر قالبی که باشد نتیجه کدام عمل یا رفتار را پس می دهد ؟
از طرف دیگر اگر در هر زمان ارواح جدیدی خلق می شوند ،چه تناسبی بین ارواح و اجسام در عالم وجود دارد ؟ یعنی یا باید پذیرفت که در ابتدای عالم تعدادی روح موجود بوده و همین تعداد روح معین به صورت دوره ای در اجسام مختلف سیر می کنند و همین رویه دامه دارد ، و یا اینکه می گوییم در همین حین ارواح جدیدی هم به برخی اجسام وارد می شوند که تجربه زندگی گذشته ای را نداشتند ،پس با خلق هر روح جدیدی یک روح از گذشته معطل شده بدون کالبد وجسم می ماند ؛
البته ممکن است گفته شود در این میان ارواحی هم هستند که به کمال مطلق رسیده ،دیگر نیازی به ورود در جسم جدیدی ندارند ، حال این سوال مطرح می شود که وضعیت این روح مجرد که قابل نابودی هم نیست چه خواهد شد ؟ آیا به جهان دیگر منتقل می گردد ؟ شما که تناسخ را در برابر بهشت وجهنم و جهان دیگر می دانید؟
سوال دیگر آن است که این فرایند ورود روح در جسم دیگر بدون آنکه به سرانجامی ختم شود ،چه منطق و مبنایی را به دنبال دارد ؟ رسیدن تدریجی انسان به کمالات انسانی اش؟ هدایت جهان به سوی خیر وکمال بیشتر ؟ یا تنها نوعی عقوبت و نتیجه گیری از اعمال گذشته ؟ مسلما در تفکر مورد نظر شما فرض آخر مطرح است چون اگر بنا بر اصلاح انسان و درس گرفتن از اشتباهات گذشته اش باشد ،دیگر یاد نیاوردن گذشته و اشتباهاتی که باعث شد به فلاکت وضع فعلی بیفتد بی معناست ؛ به علاوه اگر این روند می توانست اوضاع انسان وعالم را به بهبودی هدایت کند ، چرا روز به روز اوضاع عالم وانسان رو به وخامت می نهد ؟
مسلما آنچه تناسخ را برای شما جذاب تر از دیدگاه معاد کرده ، منطبق بودن بر اساس قانون علیت و نوعی رستاخیز دنیایی بودن آن است ؛ حال آن که این دیدگاه بسیار ساده و بی معناست . زیرا در بهترین حالت تنها فرد می داند که هرچه بد بختی وفلاکت در زندگی نصیب او شده ،نتیجه اعمال گذشته خود اوست ، گذشته ای که نه خود به یاد می آورد و نه از چند وچون آن آگاه است.
با این بیان فرد یا دچار نوعی نفرت از خود می شود و یا نوعی دوگانگی شخصیتی بین خود امروزش با خود زندگی قبل و خود زندگی بعدش می بیند ؛ در نتیجه در بهترین حالت تلاشی برای بهتر زندگی کردن خود ناشناخته اش در زندگی آینده که در هاله ای از ابهام و وهم پیچیده شده نکرده ،بلکه خود آینده اش را نیز محکوم به تحمل سرنوشت خود فعلی اش و کشیدن جور اشتباهات خود قبلی اش می داند .
نکته بسیار منفی در این عقیده آن است که مهم ترین انگیزه در فرد برای بهتر زیستن و بهتر بودن همان درک شرایط و موقعیتی عالی تر در حیات مبهم بعدی است ؛ در واقع فرد نه تلاش فعلی اش را برای بهبود زندگی فعلی اش کارگر می داند و نه نتایج منفی و تبعات زشت رفتارهای نادرستش را معلول اختیار و عملکرد خود ، بلکه در تفکری جبرآلود همه چیز را نتیجه اعمال خود در حیات قبلی می پندارد .
فارغ از همه این مسایل اصولا فلسفه آفرینش عالم وخلقت انسان بر اساس نظریه تناسخ چیست ؟ آیا می توان فلسفه درست ومعقولی برای زندگی مکرر ومتفاوت در دنیا و پی در پی رنج کشیدن ویا خوشی دیدن و به نهایتی ختم نشدن ویا با رسیدن به نهایتی به عدم ونیستی و یا جهان آخرت رفتن می توان تصور کرد ؟
تناسخ در برخی تفکرات با معاد و جهان دیگر کاملا قابل جمع است ؛ حال با وجود قرار داده شدن جهانی دیگر در مجموعه نظام هستی که کارکردهای گوناگونی از جمله تجلی یافتن نتایج اعمال دنیایی افراد در آن دارد ،دیگر چه ضرورت و نیازی به طرح نظریه تناسخ با آن همه اشکال وابهام وجود دارد ؟
در داستان ادیان آسمانی از معاد، جایگاه دنیا و خلقت انسان و ضرورت وجود اختلافات و تمایزات و اصل مهم و اساسی آزمایش بشر و تجلی عینی این اعمال در جهان دیگر و محاسبه ای عادلانه و دقیق به آن و ده ها مساله مرتبط و ضروری دیگر کاملا نهادینه شده و در یک ساختار معین و منظومه معرفتی مشخص قرارداده شده است. پاسخ هر سوال و ابهامی از درون آن به روشنی به دست می آید ؛ در حالی که در مساله تناسخ در عین ابهام و تنوع نظر در آن ده ها سوال بی پاسخ و عدم تناسب این نظریه با دیگر تفکرات مورد تایید عقل به چشم می خورد .
عجیب آنکه معاد و بهشت و جهنم را نظریه ای منسوخ شده می پندارید و تناسخ را کاملا معقول ومنطقی ! یا تعریف ما از عقل و منطق متفاوت است و یا شما چندان تحقیق درست و لازمی در ابتدائیات این دو مساله نداشتید ؟
البته به نظر می رسد که اساس اشکال شما به معاد و میل به تناسخ ، مشکل عذاب ابدی یک انسان گنهکار در حیات محدود دنیایی اوست که البته قرن ها پیش پیشوایان دینی ما و شاگردان مکتب این بزرگواران به این سوال پاسخ های متعددی داده اند که فعلا از ورود در این بحث خودداری می کنیم و منتظر دیدگاه شما در رد یا قبول مسایل مطرح شده و اظهار تمایل شما در ورود به آن مباحث می مانیم . موفق باشید

پی نوشت ها :
1 . ناصر مکارم شیرازی ، عود ارواح ص 12.
2 .مومنون(23) آیه 100.
3 .احتجاج طبرسی، ج 2، ص 89.
4. شواهد الربوبیه، ص161.
5. مبدء و معاد، ص 238اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج 1، ص 263 تا 280 به اختصار.


سلام و تشکر
سخن امثال ملاصدرا برای بنده حجت نیست
عرض کردم آیا روایت متواتر و معتبری که صریحا تناسخ را رد کرده باشد وجوددارد؟
اما شما همون دوتا روایت را مجدد آوردید

و مطلب بعدی اینکه من کی و کجا گفتم تناسخ معقول و منطقی است؟!!!

ملاali;707802 نوشت:
سلام و تشکر
سخن امثال ملاصدرا برای بنده حجت نیست
عرض کردم آیا روایت متواتر و معتبری که صریحا تناسخ را رد کرده باشد وجوددارد؟
اما شما همون دوتا روایت را مجدد آوردید

و مطلب بعدی اینکه من کی و کجا گفتم تناسخ معقول و منطقی است؟!!!

باسلام وتقبل الله .
مسله تناسخ وامثال آن بادو رویکر عقلی ونقلی باید مورد نقد قرار گیرد .
سخن از ملا صدرا وامثال آن نیست بلکه مهم نقد عقلی آن پندار است .
آن دو دوایت صریح ومعتبر است .
آیا صریح تر این بیان که امام رضا (ع) در باره عقیده تناسخ فرمود :
" مَنْ قالَ بِالتَّناسُخِ فَهُوَ کافِرٌ بِاللّهِ الْعَظیمِ;
کسی که معتقد به تناسخ باشد کافر به خدای بزرگ است " .
عرض نکردم که جناب تان چنان فرمایش داشته اید . سخن کلی و مخاطب نوعی است .

مخاطب شخص مستطاب عالی نیست .

صادق;707880 نوشت:
باسلام وتقبل الله .
مسله تناسخ وامثال آن بادو رویکر عقلی ونقلی باید مورد نقد قرار گیرد .
سخن از ملا صدرا وامثال آن نیست بلکه مهم نقد عقلی آن پندار است .
آن دو دوایت صریح ومعتبر است .
آیا صریح تر این بیان که امام رضا (ع) در باره عقیده تناسخ فرمود :
" مَنْ قالَ بِالتَّناسُخِ فَهُوَ کافِرٌ بِاللّهِ الْعَظیمِ;
کسی که معتقد به تناسخ باشد کافر به خدای بزرگ است " .
عرض نکردم که جناب تان چنان فرمایش داشته اید . سخن کلی و مخاطب نوعی است .

مخاطب شخص مستطاب عالی نیست .

سلام
اگر این روایات واقعا معتبر باشند
از جانب من دیگر حرفی نمی ماند
باتشکر

ملاali;709274 نوشت:
سلام
اگر این روایات واقعا معتبر باشند
از جانب من دیگر حرفی نمی ماند
باتشکر


با سلام .
از تعبد تان نسبت به آموزه های وحیانی تقدیر
می شود .
موفق باشید .

http://www.askdin.com/thread50083.html
جمع بندی
سوال :
مقایسه معاد و تناسخ .

پاسخ :
بر اساس مکتب پیامبران الهى با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گردد و در آن سراى، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى­شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى­رسد، تا زمانى که قیامت شود. طبق مکتب پیامبران (ص )، قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت شکل گرفته و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه­اى به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن مى­گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را باطل می دانند.
لازم به بیان است که طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمى­گردد اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده­اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند زیرا در ایام زندگى آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته­اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمى­توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبى و محدود باشد) برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتى از دنیا مى­روند دوباره روحشان به دنیا باز مى­گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل­هاى مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می­کند. از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته­اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » مى­نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » مى­گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » مى­نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ » مى­نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است. هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار مى­گردند.
و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده­اند و از انواع نعمت­ها بهره­مند بوده­اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، یا به صورت انسان هاى ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز مى­گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى­کنند و مى­گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهاى نیکى را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده مى شود نه چنین است، این کارى است ناشدنى و سخنى است بى اساس که گوینده خود مى گوید و به آن ترتیب اثر داده نمى­شود و از پى مرگ اینان عالم برزخ است تا روزى که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. (1)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان­ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان هاى فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانى آنان یکى از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطى به بازگشت به دنیا ندارد، در حالى که به نظر تناسخى­ها براى قیام قیامت، رسیدگى به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقى نمى­ماند، زیرا مى­گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز مى­گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا مى­بینند. چنین نظریه اى منافى با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده­اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانى که قائل به تناسخ­اند چه مى فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خداى تعالى کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است». (2)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمى است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبى بیرون رود و در قالب دیگرى وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبى برتر و نیکوتر در عالى ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضى از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طى مى شود، مستقر مى گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه اى که شبها پرواز مى کنند و به گورستان ها علاقه و انس دارند جاى مى گیرد». (3 )
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى و موجب کفر به خدا و نفى معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله­اى از قوه به فعلیت مى­رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد». (4)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى در درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(5)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(6 )
چگونه به خداوند کافر مى­شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى­میراند و بار دیگر شما را زنده مى­کند؛ سپس به سوى او باز مى­گردید.
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى­کند، مى­گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه مى­گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى­میراند و بار دیگر زنده مى­کند (که قیامت است) . حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است. (7)
عموم فرقه­های اسلامى در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد و دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است محکوم ساخته­اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه » بودند که از این عقیده طرفدارى مى­کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و چیزهائی است که عرب از فلسفه آن­ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(8)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانى آنها
وجودداشته و هم اکنون نیز موجود است . سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانى نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است. (9)

پی‌نوشت‌ها:
1 .سفینة البحار، ماده نسخ .
2 .احتجاج طبرسى، ج 2، ص 89.
3 .مومنون(23) آیه 100.
4. شواهد الربوبیه، ص161.
5 . مبدء و معاد، ص 238اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج 1، ص 263 تا 280 به اختصار.
6 . بقره (2) آیه 28.
7 . تفسیر نمونه، ج 1، ص 164 به اختصار.
8 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 46.
9 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 12.

موضوع قفل شده است