**** برخی اسرار صلح حسنی ؟ *****

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
**** برخی اسرار صلح حسنی ؟ *****

در این باره ممکن است نکته های بسیاری قبل طرح باشد عجالتا به چند نکته اشاره می شود :
1ـ هر یک از پیشوایان و امامان معصوم(ع) به یک فضیلت و برجستگی ویژه‏ای مشهور و معروف شده‏اند، در حالی که همه آنان، از عصمت و طهارت بهره‏مند و دارای اخلاق و صفات کامل انسانی بودند و در هیچ کدامشان کاستی و ضعفی عارض نشده و همگی در قلّه شایستگی و برتری قرار داشتند.
در میان آنان، امام حسن مجتبی (ع) به ویژگی بردباری و صلح خواهی معروف شده است. وی نه تنها پس ازپذیرش صلح، بلکه پیش از آغاز امامت و بر عهده گرفتن امر خلافت، در دوران کودکی، به این صفت کامل انسانی آراسته بود. رسول خدا(ص) در حالی که امام حسن مجتبی(ع) کودکی خردسال بود، درباره‏اش فرمود:
« انّ إبنی هذا سیّدٌ یصلح اللّه به بین فئتین عظیمتین» یعنی: این پسرم (حسن بن علی) شخصیت و سیّد بزرگواری است که خدا به وسیله او، میان دو گروه بزرگ، صلح و آرامش برقرار می‏کند.
این حدیث شریف، با عبارت‏های مختلف، از سوی راویان شیعه و اهل سنّت نقل شده است.(1)
امامان معصوم (ع) متناسب با اوضاع حاکم بر عصر خویش و بنابر وظیفه‏ای که خداوند بر عهده آنان گذاشته بود، اقدام می کردند و به آن پای‏بند بودند. اوضاع عصر امام حسن مجتبی(ع) و شرایط آن زمان، اقتضا می‏کرد که حضرت، به رغم میل باطنی‏اش، صلح با معاویه را به پذیرد و حکومت را به وی واگذارد و این، وظیفه‏ای بود که از سوی پروردگار بر عهده وی گذاشته شده بود. بی تردید راز بسیاری از کردار و رفتار امامان(ع)، به مرور زمان برای شیعیان و پژوهندگان حقیقت خواه روشن گردیده است، ولی راز و سرّ پاره‏ای از آن‏ها شاید تاکنون شفّاف و روشن نشده و شاید آنچه گفته می‏شود، تنها گمانه‏ای بیش نباشد و در آینده، ادله روشن‏تر و گویاتری پیدا گردد.
درباره صلح امام حسن مجتبی(ع) نیز علل و فلسفه‏هایی بیان شده است که برخی از آن‏ها منطقی و قانع کننده، ولی ممکن است راز بزرگتری وجود داشته که غیر از خود حضرت و امامان معصوم(ع) کسی از آن اطلاعی نداشته باشد.
به بیان دیگر، دانش و اطلاعات امامان معصوم(ع) به مراتب بالاتر و عالی‏تر از اطلاعات و دانش دیگران است و آنچه که آن بزرگواران از طریق الهام آسمانی به آن دست یافته و عمل کرده‏اند، عقل سایر دانشمندان و پژوهندگان عالم در دست یابی به آن‏ها ناتوان است.
2ـ در دین مبین اسلام، جهاد و جنگ با دشمنان و بدخواهان، دارای ارج و مقام ویژه‏ای است و از عبادت‏های بزرگ خدا شمرده می‏شود، امّا باید دانست که جهاد، ذاتاً مطلوب اسلام نیست، بلکه به دلیل ضرورت هایی که اجتناب از آن‏ها غیر ممکن است، واجب و مهم شمرده می‏شود.
خواسته اصلی اسلام برای بشر، عبارت است از: آزادگی، حقیقت جویی، رفع محرومیت فکری و اجتماعی، ستم ستیزی و ظلم ناپذیری، رفع تبعیض نژادی و قومی، برقراری قسط و عدالت اجتماعی، تقوا پیشه‏گی و خدامحوری در تمام مراحل زندگی.
چنین ارزش‏های والا و آرمان‏های بلند و مقدّس، در محیطی أمن و آسایش به دست می‏آید و پیامبران الهی (ع) همگی پس از رفع ستم کاری‏های مستکبران و مستبدان در صدد تشکیل چنین محیطی بودند. دعوت اصلی اسلام، همزیستی مسالمت‏آمیز و صلح و آرامش بین مردم، به ویژه میان مسلمانان است.
قرآن کریم، همه انسان‏های موحد و مؤمن را به همزیستی و آرامش کامل فرا می‏خواند و می‏فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا ادخلوا فی السّلم کافّةً؛(2) ای ایمان آورندگان، همگی به صلح و آرامش در آیید.»
در جای دیگر فرمود: «انّماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم؛(3)ایمان آورندگان برادران یکدیگرند، پس میان برادران خود آشتی برقرار نمایید.»
امام حسن مجتبی(ع) که راز دار و سنگربان مقام نبوّت و امامت است، بیش از همه انسان‏ها به پاسداری از تلاش‏های جدّش محمد مصطفی(ص) و عدالت پروری پدرش علی مرتضی(ع) می‏اندیشید. او خود را در برابر آن‏ها مسؤول می‏بیند و احساس می‏کند که با ادامه نبرد و خون ریزی به چنین مقصودی دست نخواهد یافت و راه آسان‏تر و کم خطرتری نیز وجود دارد که آن، صلح است. بنابراین، پذیرش صلح و آرامش، نه تنها منافاتی با مبانی فکری و عقیدتی مکتب اهل بیت(ع) ندارد، بلکه خواسته اصلی آن می‏باشد.
3ـ صلح امام حسن مجتبی(ع) از نابودی شیعه و نابودی محبان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) به دست سپاهیان معاویه پیش‏گیری کرده است.
معاویة بن ابی سفیان به دلیل کینه‏های عصر جاهلیت و نبردهای خونین قریش بر ضد رسول خدا(ص) که بسیاری از آن‏ها با آتش افروزی و فرماندهی پدرش ابوسفیان شعله ور می‏شود و از این سو با رهبری پیامبر اکرم(ص) و مجاهدت‏های امیرمؤمنان(ع) به پیروزی سپاه اسلام می‏انجامید، قلبی آکنده از عداوت و دشمنی نسبت به خاندان پیامبر(ص)و فرزندان امیرمؤمنان(ع) و یاران و شیعیانش در خود احساس می‏کرد. خلافت امام علی بن ابی طالب(ع) و جنگ صفین، آتش کینه نهفته وی را شعله‏ور و او را به تلاش آشکار و پنهان در نابودی مکتب اهل بیت(ع) واداشت.
ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاویه و احتمال پیروزی سپاهیان شام بر سپاهیان عراق، آرزوی دیرینه معاویه را برآورده می‏کرد و او با این بهانه شیطانی، ریشه اسلام ناب محمّدی را می‏خشکانید و به جای آن، اسلام تحریف و تفسیر شده امویان را ترویج می‏نمود.
امام حسن(ع) به این مسئله، آگاهی داشت و بدین جهت در برابر گلایه‏ها و انتقادهای برخی از یاران و شیعیان می‏فرمود:
«ویحکم، ما علمت، واللّه الُّذی عملت خیر لشیعتی ممّا طلعت علیه الشمس او غربت. ألا تعلمون انّنی امامکم مفترض الطّاعة علیکم واحد سیّدی شباب اهل الجنة بنصّ من رسول اللّه(ص) علیّ؟ قالوا: بلی. قال (ع): أما علمتم انّ الخضر(ع) لمّا خرق السّفینة و أقام الجدار و قتل الغلام، کان ذلک سخطالموسی بن عمران، اذ خفی علیه وجه الحکمة فی ذلک،(4) و کان ذلک عند اللّه تعالی ذکره حکمة و صواباً...(5)؛
وای بر شما، چه می‏دانید در باره آنچه که انجام دادم، به خدا سوگند آنچه که انجام دادم(یعنی صلح با معاویه) برای شیعیان ، بهتر است از هرچه که بر آن خورشید می‏تابد و بر آن غروب می‏کند. آیا نمی‏دانید امام شما هستم که پیرویم بر شما واجب است.(آیا نمی‏دانید) یکی از دو سید و سالار جوانان بهشت، به نصّ رسول خدا(ص) هستم؟
گفتند: بلی، می‏دانیم. امام (ع) فرمود:
آیا دانسته‏اید حضرت خضر(ع) هنگامی که کشتی را سوراخ کرد، دیوار را بازسازی نمود و پسر بچه‏ای را کشت، موجب ناراحتی و خشم حضرت موسی(ع) گردید؟ زیرا حکمت و فلسفه چنین اموری بر موسی(ع) پنهان و ناآشکار بود، در حالی که آن‏ها نزد پروردگار ، حکیمانه و طبق صواب بود».
امام حسن مجتبی(ع) در سخنی دیگر، در پاسخ کسی که وی را پس از پذیرش صلح، با جمله «یا مذلّ المؤمنین» خطاب کرد، فرمود:
«ما أنا بمذلّ المؤمنین ولکنّی معزّالمؤمنین. انّی لمّا رأیتکم لیس بکم علیهم قوّة، سلمت الأمر لأبقی أنا و أنتم بین أظهر هم، کما عاب العالم السّفینة لتبقی لأصحابها، و کذلک نفسی و أنتم لنبقی بینهم؛(6)
خوار کننده مؤمنان نیستم، بلکه عزّت دهنده آنان می‏باشم. زیرا هنگامی که دیدم شما(شیعیان) را توان برابری و ایستادگی با آنان (سپاهیان شام) نیست، أمر حکومت را واگذاردم تا من و شما(به رغم میل آنان) باقی بمانیم. همان طوری که شخص دانایی، کشتی را سوراخ می‏کند تا برای مالکان و سرنشینانش باقی بماند (و از دستبرد غارت‏گران و ظالمان محفوظ بماند). داستان من و شما چنین است، تا بتوانیم میان دشمنان و مخالفان باقی بمانیم».

هم چنین امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش ابوسعید، درباره علت پذیرش صلح با معاویه فرمود:
«ولولا ما أتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الأرض احد الّا قتل؛(7) اگر این کار را انجام نمی‏دادم(و با معاویه صلح نمی‏کردم) هیچ شیعه‏ای روی زمین باقی نمی‏ماند و همگی(به دست سپاهیان معاویه) کشته می‏شدند».
4ـ صلح امام حسن(ع) عمل به تقیه بود.
تقیه، یکی از مختصّات و معارف بلند اسلامی، به ویژه مکتب اهل بیت(ع) است. مفهوم تقیه این است که انسان در مواردی از روی ناچاری و ضرورت، خود را مخالف عامه مردم (ناآگاه) و یا حکومت غاصب و ستم کار نشان ندهد و به منظور حفظ اسلام، یا جان و ناموس خود و یا مسلمانی از ابراز و اظهار برخی از معتقدات و یا کردار و رفتار خود چشم پوشی و وضعیت موجود را تحمل کند.
صلح امام حسن(ع) چنین بود. حضرت برای حفظ اسلام و مصون ماندن آن از هرگونه انحراف و جلوگیری از کشتار بی‏رحمانه مسلمانان، به ویژه کشتار هدفمند پیروان مکتب اهل بیت(ع)، به ظاهر با قدرت و سلطه زمان خود کنار آمد و حکومت را به وی سپرد. پیداست که تصمیمات تقیه‏ای، تصمیمات اجباری است و تمامی امامان معصوم(ع) در عصر امامت خویش با این مسئله روبه رو بودند، غیر از حضرت حجت بن الحسن(ع) که در عصر قیام و حضور وی، هیچ تقیه‏ای جایز نمی‏باشد.
امام حسن مجتبی(ع) در حدیثی به آن اشاره کرد و فرمود:
«أما علمتم انّه ما منّا أحد الّا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، الّا القائم الّذی یصلّی روح اللّه عیسی بن مریم(ع) خلفه، فانّ اللّه عزّ و جلّ ـ یخفی ولادته یغیب شخصه لئلّا یکون لأحد فی عنقه بیعة اذا خرج؛(8)
آیا دانستید از ما (امامان معصوم) کسی نیست، مگر این که بیعت طاغی زمانش برگردن اوست، مگر قائم (آل محمد) همان امامی که روح خدا، حضرت عیسی بن مریم(ع) پشت سرش نماز می‏خواند. چه این که خداوند ، ولادتش را پنهان و وجودش را غایب نمود، تا در آن هنگامی که قیام می‏کند، بیعت هیچ کس بر عهده او نباشد».
امام حسن مجتبی(ع) در جای دیگر، در پاسخ معترضان به صلح فرمود:
«...و انّ أبی کان یقول: و أیّ شی‏ء أقرّ للعین من التّقیّة، انّ التّقیة جنّة المؤمن، ولولا التّقیّة ما عبداللّه...(9)
پدرم (امام علی بن ابی‏طالب) می‏فرمود: چه چیزی چون تقیّه، مایه روشنایی چشم است؟ تقیه سپر مؤمن است و اگر تقیه نبود، خداوند سبحان، پرستش نمی‏شد».
پیش از همه امامان معصوم(ع)، امیرمؤمنان(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به مدت بیست و پنج سال با این وضعیت روبه رو بود و به اجبار و اکراه، از حق خود چشم پوشی کرد.
امام حسن مجتبی(ع) ناچار بود برای حفظ اسلام و وحدت مسلمانان، چنین امر ناخوشایندی را بپذیرد. حضرت در این باره فرمود:
«و انّ هذا الأمر الّذی اختلفت فیه أنا و معاویة حقّ کان لی، فترکته له، و انّما فعلت ذلک لحقن دمائکم و تحصین اموالکم،(10) و ان ادری لعلّه فتنة لکم و متاع الی حینٍ؛(11)
در این امری که من و معاویه درباره آن اختلاف داشتیم(یعنی حکومت و خلافت اسلامی) حقّ من بود، ولی ان را ترک کردم و به وی واگذاردم و این کار را به خاطر حفظ جان و خونتان و هم چنین حفظ مال و دارائی هایتان انجام دادم، و نمی‏دانم شاید این آزمایشی برای شماست و مایه بهره‏گیری تا مدتی (معیّن) می‏باشد.»
5 ـ کوتاهی سپاهیان
شاید مهم‏ترین و اصلی‏ترین علت صلح امام حسن مجتبی(ع) یاری نکردن فرماندهان و همراهی نکردن سپاهیان با حضرت بود.
از آن سو، معاویة بن ابی سفیان دارای سپاهی یک دست بود، که از آغاز ورود اسلام به منطقه شام و پذیرش اسلام توسط اهالی این منطقه، سایه شوم وی را بر بالای سرشان احساس کرده و او را امیر فاتح مسلمانان و میزان اسلام و کفر می‏خواندند و مخالفان و دشمنانش را مخالف اسلام و قرآن می‏دانستند.
امّا سپاهیان امام حسن مجتبی(ع) دارای چنین نظم و تشکلی نبودند. آنان از میان اقوام و ملیت‏های مختلفی برخاسته که پس از رحلت رسول خدا(ص)، چهار خلیفه را دیده و در حکومت خلیفه پنجم به سر می‏بردند. مردمی که جرئت و جسارت کرده و سه خلیفه از چهارخلیفه پیشین را (به حق و یا به ستم) کشتند. اینان دارای مرام واحد و دارای اتحاد کلمه نبودند. گرچه به ظاهر در سپاه امام حسن(ع) حضور داشتند و از امکانات و تجهیزات آن برخوردار بودند، ولی در مواقع خطیر و حسّاس، به فکر و سلیقه خود عمل می‏کردند و از فرماندهی کل قوا، پیروی نمی‏کردند. همان طوری که در عصر امام علی(ع) چنین می‏کردند و حضرت را در لحظات حساس و سرنوشت ساز تنها می‏گذاشتند و به شیوه های مختلف، وسیله آزار و رنجش وی را فراهم می‏نمودند.
چنین مردم و چنین سپاهی، تحمّل و ظرفیت خواسته‏ها و آرمان والای امام حسن(ع) را نداشته ؛ او را در برابر سپاه عظیم و یک دست معاویه تنها گذاشته ؛ بسیاری از رزمجویان و سربازان و حتی فرماندهان به سپاه شام پیوسته ؛ بسیاری دیگر سپاه طرفین را رها کرده و به شهرهای خویش برگشتند . عدّه‏ای نیز با جدا شدن از سپاه، به یاغی‏گری و غارتگری روی آوردند. تنها عده کمی از سپاه حضرت، ثابت قدم مانده و بر بیعت خود باقی ماندند.
امام حسن مجتبی(ع) در ضمن خطبه‏ای به این مطلب اشاره کرد و فرمود:
«ولو وجدت أعواناً ما سلمت له الأمر، لأنّه محرّم علی بنی امیّة؛(12)
اگر یار و یاوری می‏یافتم، حکومت را به معاویه واگذار نمی‏کردم. زیرا حکومت بر بنی امیّه حرام است».
حضرت درباره علت عدم لیاقت بنی امیه برای تصدی حکومت و خلافت، فرمود:
«لو لم یبق لبنی امیّة الّا عجوز درداء، لنهضت دین اللّه عوجاً، و هکذا قال رسول اللّه(ص)(13)؛
اگر از بنی امیّه، جز پیر زنی فرتوت نمانده باشد، همان عجوزه برای کج کردن دین خدا و دور ساختن از مسیر الهی، اقدام و تلاش خواهد کرد و این چیزی است که پیامبر به آن خبر داده است».
امام حسن مجتبی(ع) نه تنها از سستی، ناهماهنگی و ناهمراهی یاران و سپاهیانش رنج می‏برد، بلکه از جانب طیفی از آنان، احساس ناامنی و خطر می‏کرد و آن‏ها عبارت بودند از طایفه گمراه و منافق پیشه خوارج، که میان سپاهیان امام حسن(ع) پراکنده بودند و اگر دستشان به امام(ع) می‏رسید، از آسیب‏رسانی به وی هیچ إبا و امتناعی نداشتند .
ابن عربی، نویسنده کتاب «احکام القرآن» به این مطلب تصریح کرده:
« و منها انّه رای الخوارج احاطوا بأطرافه، و علم انّه ان اشتغل بحرب معاویة استولی الخوارج علی البلاد، و ان اشتغل بالخوارج استولی علیه معاویة؛(14)
یکی از علل صلح امام حسن این بود که وی می‏دید خوارج، اطرافش را احاطه کرده (و در همه جا حضور پیدا کردند) و دانست اگر جنگ با معاویه را ادامه دهد و در آن معرکه مشغول گردد، خوارج بر بلاد اسلامی دست می‏یازند و بر آن‏ها چیره می‏شوند و اگر وی به جنگ با خوارج بپردازد و مشغول دفع آنان گردد، معاویه بر بلاد اسلامی و مناطق تحت حکومت وی مستولی می‏گردد.»
گروه فتنه جوی خوارج، گرچه در ظاهر برای نبرد با سپاهیان شام به سپاه امام پیوسته و از امکانات وی بهره‏مند می‏شدند، ولی با حماقت‏ها و افراط کاری‏های خود، همیشه آب در آسیاب دشمن می‏ریختند و موجب تضعیف سپاه کوفه و تقویت سپاه شام می‏شدند. این گروه، چالش‏های بزرگی برای امام علی بن ابی طالب(ع) به وجود آورده بودند و جنگ نهروان را بر وی تحمیل کرده و سرانجام در مسجد کوفه، وی را به شهادت رساندند.
هم اینک در سپاه امام حسن مجتبی(ع) به فتنه‏انگیزی و پخش شایعات دروغین و بی اساس بر ضد امام و یاران وفادارش، مشغول بودند و مترصد فرصتی بودند تا امام را از سر راه خویش بردارند و به آمال و آرزوهای شیطانی خود برسند. امام حسن(ع) اگر از دردسرهای سپاه شام خلاصی می‏یافت، از دسیسه‏های این گروه ستم پیشه رهایی نداشت و با کید و کین ناجوانمردانه آنان، در مسند خلافت به شهادت می‏رسید.
6ـ احساس خستگی مردم از جنگ
گرچه برخی از بیعت کنندگان با امام حسن مجتبی(ع) در کوفه انتظار داشتند که حضرت، جنگ با معاویه را ادامه دهد تا او را از حکومت خودخوانده سرنگون سازد و شام را از سیطره‏اش بیرون آورد، امّا توده مردم به دلیل پشت سرگذاشتن چند جنگ داخلی و دادن کشته‏های زیاد و خسارت‏های قابل توجه، رغبت چندانی در ادامه نبرد با شامیان نشان نمی‏دادند.
مسلمانان، طی چهل سال که از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه منوره و تشکیل حکومت اسلامی می‏گذشت، علاوه بر غزوات و سریه‏های زمان پیامبر ، در عصر خلفای سه گانه نیز جنگ‏های بزرگ و طولانی مدت با رومیان، ایرانیان و برخی از اقوام و ملل همجوار جزیرة العرب را پشت سر گذاشته ، در عصر خلافت امام علی بن ابی طالب(ع) نیز سه جنگ بزرگ داخلی را تحمّل کرده بودند.
بدین جهت، روحیه رزمی و جنگی چندانی از آنان دیده نمی‏شد و جز عده‏ای از شیعیان مخلص و جوانان رزمجو، بقیه در لاک عافیت‏طلبی فرو رفته و به وضع موجود رضایت داده بودند.
به همین لحاظ هنگامی که امام حسن(ع) و یاران نزدیکش چون حجربن عدی و قیس بن سعد انصاری، مردم را به بسیج عمومی و حضور در اردوگاه سپاه دعوت کردند، عده کمی پاسخ مثبت دادند و بقیه رغبتی به آن نشان ندادند.
گردآوری چهل هزار رزمجوی و داوطلب جبهه‏های جنگ برای سپاه امام حسن(ع) به آسانی فراهم نگردید، بلکه با تبلیغات و تلاش‏های فراوان و همه جانبه امام و یاران و اصحاب فداکارش مهیا گردید.
با توجه به جمعیت بالای شهر کوفه و اطراف آن، اگر جنبش عمومی و بسیج سراسری صورت می‏گرفت، می‏بایست یکصد هزار نفر از این منطقه آماده نبرد می‏شدند. این غیر از نیروهایی بود که از سایر مناطق عراق، ایران، حجاز، یمن، عمان و ساحل نشینان خلیج فارس می‏توانستند خود را به سپاه امام برسانند.
قطب راوندی از حارث همدانی نقل کرد که امام حسن(ع) به مردمی که با وی بیعت کرده و قول مساعدت و همکاری داده بودند، فرمود:
« ان کنتم صادقین، فموعدما بینی و بینکم معسکر المدائن، فوافونی هناک فرکب، و رکب معه من اراد الخروج، و تخلف عنه خلق کثیر لم یفوا بما قالوه، و بما وعدوه، و غروه کما غروا امیرالمؤمنین (ع) من قبله؛(15)
اگر(در گفتارتان) صادقید، وعده گاه من و شما پادگان مدائن است. پس در آن جا به من بپیوندید.
پس حضرت، سوار شد و به سوی مدائن حرکت کرد. کسانی که قصد جنگ کرده بودند با وی حرکت نمودند ولی جمعیت زیادی سرپیچی کرده و به آنچه گفته بودند، وفا نکردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعده‏شان نیامدند و او را فریب دادند، همان طور که پیش از وی پدرش امیرمؤمنان(ع) را فریب داده بودند».
مردم عراق چنان خسته و بی‏رمق بوده و احساس کسالت و بی‏حالی می‏نمودند، که نشاط و خوشی را از نوه پیامبر و خلیفه وقت مسلمانان، یعنی امام حسن(ع) سلب نمودند و وی را وادار نمودند آنان را با این سخن نکوهش و سرزنش کند:
«یا عجبا من قوم لاحیاء لهم و لادین مرة بعد مرة، ولو سلمت الی معاویة الأمر، فایم اللّه لاترون فرجا ابداً مع بنی امیة، واللّه لیسومنّکم سوء العذاب، حتی تتمنّون ان یلی علیکم حبشیا؛(16)
شگفت از ملتی که نه حیا دارد و نه هیچ مرتبه‏ای از دین را. اگر حکومت را به معاویه تسلیم نمایم، به خدا قسم هیچ گاه در دولت بنی امیه، گشایشی نخواهید یافت(و یا فرح و شادی نخواهید دید). سوگند به خداوند ، با بدترین عذاب و آزار با شما بدی خواهند کرد، به طوری که آرزو کنید که (سیاهان) حبشی بر شما حکومت کنند».
ابن اثیر در این باره گفت: هنگامی که معاویة بن ابی سفیان به امام حسن بن علی(ع) پیشنهاد صلح داد، مردم به گرمی آن را پذیرفتند. امام در خطبه‏ای پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و خاطرنشان کرد:
« ألا و انّ معاویة دعانا الی أمر لیس فیه عزّ و لانصفة. فان اردتم الموت رددناه علیه و حاکمناه الی اللّه ـ عزّ و جلّ ـ لظبی السّیوف، و ان اردتم الحیاة قبلناه و أخذنا لکم الرضی؛(17)
آگاه باشید، معاویه ما را به امری فرا می‏خواند که نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر دارای روحیه شهادت‏طلبی هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولی اگر زندگی دنیا را می‏طلبید، خواسته‏اش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم».

هنگامی که کلام امام به این جا رسید، مردم از هر سو فریاد برآوردند :زندگی و بقای دنیایی را می‏خواهیم.با این سخن، صلح را بر امام تحمیل کردند و امام پس از آن که از آن‏ها جدا شد، صلح با معاویه را امضا نمود.
7ـ از هم پاشیدگی کشورهای اسلامی، خطر دیگری بود که جامعه مسلمانان را تهدید می‏کرد.
مسلمانان آن عصر، چه آنانی که در پرتو حکومت عدالت جویانه امام حسن مجتبی(ع) زندگی می‏کردند و چه در سیطره حکومت غاصبانه معاویة بن ابی سفیان به سر می‏بردند با دشمنان مشترکی رو به رو بودند که از هر سو آماده هجوم به مناطق اسلامی و باز پس‏گیری سرزمین‏های آزاد شده بودند.
آنان گرچه دارای ملیت، قومیت و دین‏های متعدد و مختلف بودند، ولی در یک چیز اتفاق و اتحاد داشتند و آن نابودی اسلام و کشتار بی رحمانه مسلمانان و غارت سرزمین‏های اسلامی بود.
از این رو، ادامه اختلاف و کشمش‏های داخلی، دشمنان بیرونی، به ویژه رومیان را خوش حال و امیدوار می‏کرد و زمینه هجوم و تجاوزشان را فراهم می‏نمود.
امام حسن به عنوان نوه بزرگ رسول خدا(ص) و سکان دار اصلی دین و دلسوزترین شخص برای مسلمانان و مؤمنان، به این مسئله توجه خاص داشت . اگر معاویه و سپاهیان گمراه وی با بی‏خردی و دنیاطلبی خود زمینه آمال و آرزوی دشمنان خارجی را فراهم می‏کردند، امام و یاران و شیعیان مخلص او نمی‏توانستند آنان را در این راه مساعدت و همراهی کنند . عقل و شرع حکم می‏کرد که باید به هر طریق ممکن نبرد میان مسلمانان پایان یابد، تا اصل دین و حیات مسلمانان ادامه یابد.
زیرا اگر امام نبرد با معاویه را ادامه می‏داد، یکی از سه اتفاق ذیل روی می‏داد:
1ـ پیروزی سپاه کوفه و سرکوب سپاه شام.
2ـ پیروزی سپاه شام و نابودی سپاه کوفه.
3ـ عدم پیروزی طرفین و عقب نشینی اجباری دو سپاه.
در هر صورت، مسلمانان به ضعف و کم توانی می‏رسیدند و دشمنانشان که سال‏ها خود را تقویت و آماده چنین فرصتی کرده بودند، با هجوم سراسری و مرگ بار، تومار مسلمانان را پیچیده و جامعه اسلامی را با چالش بزرگ مواجه می‏نمودند. در نتیجه، زحمات و تلاش‏های پیامبر و یاران فداکارش به هدر می‏رفت.
امام حسن(ع) به این أمر آگاهی داشت و در سخنی به آن اشاره نمود:
« انّی لمّا رأیت النّاس ترکوا ذلک الّا اهله، خشیت أن تجتثوا عن وجه الارض، فاردت ان یکون للدین فی الارض ناعی؛(19)
هنگامی که دیدم مردم جز عده‏ای این کار (جنگ با معاویه) را ترک کردند، ترسیدم که ریشه شما از زمین کنده شود. پس مصمم شدم تا برای دین، روی زمین فریادگری باقی بگذارم».
8 ـ به وقوع پیوستن خیانتی بزرگ از سوی دنیاپرستان چیزی نبود که بتوان آن را نادیده گرفت.
معاویة بن ابی سفیان برای درهم شکستن اتحاد و مقاومت سپاهیان کوفه، رشوه‏ها و جایزه‏های زیادی بذل و بخشش کرد و بسیاری از سران و بزرگان قبایل و طوایف و فرماندهان و امیران سپاه را از درهم و دینار و وعده‏های کاذب بهره‏مند کرده ، آنان را به خود و روی گردانی از امام حسن(ع) جلب نموده بود. برخی از آنان، نامه‏هایی برای معاویه نوشته و اظهار پیروی و فرمانبرداری از او نمودند !برخی دیگر، پا را از این فراتر گذاشته به وی نوشتند که اگر وی بخواهد، حسن بن علی(ع) را دستگیر و به سپاه شام تحویل دهند و یا بر او شورش نموده و وی را به طوری پنهانی به قتل رسانند.(20)
اگر امام حسن(ع) صلح را نمی‏پذیرفت این خطر بزرگ وجود داشت که جاه طلبان و منافقان، وی را دستگیر و تسلیم سپاه شام کنند و یا برای تقرّب به دستگاه معاویه و خوش آیند بنی امیه، امام(ع) را ناجوانمردانه ترور و به شهادت برسانند.
در هر صورت، این پیروزی سپاه شام و فضیلتی برای معاویه بود و برای خاندان نبوّت و امامت، شکست به شمار می‏آمد.
امام حسن(ع) در این باره فرمود: «به خدا سوگند، اگر با معاویه نبرد می‏کردم، مرا می‏گرفتند و به وی تسلیم می‏نمودند. به خدا سوگند، اگر با او مسالمت کنم و عزیز باشم، برایم دوست داشتنی‏تر است از این که در حالی که اسیرش باشم مرا بکشد و یا بر من منّت گذارد و تا پایان روزگار این عار بر بنی‏هاشم بماند و معاویه همیشه خود و نسلش بر زنده و مرده ما منّت بنهند».(21)
9ـ امام حسن(ع) از روش‏های غیر اسلامی و شیوه‏های سالوسانه پرهیز داشت، بر خلاف معاویة بن ابی سفیان که برای تحکیم و تثبیت حکومت خود دست به هر کاری می‏زد و هیچ گونه محدودیتی از جهت شرعی و عرفی برای خویش قائل نبود.
به همین انگیزه در دستگاه حکومتی خود از افراد شرور و خدعه گری چون عمروبن عاص، مغیرة بن شعبه، بسربن ارطاة، مروان بن حکم و مسلم بن عقبه، بهره می‏جست و از شیطنت و جنایت آنان استفاده می‏نمود.
امّا امام حسن مجتبی(ع) که مانند جدّش محمد مصطفی(ص) و پدرش امام علی بن أبی طالب(ع) مظهر تقوا و عدالت بود و هدفش از زمامداری، جز احقاق حق و اجرای عدالت اسلامی نبود، نمی‏توانست مانند معاویه رفتار نماید.
سیاست اهل بیت(ع) با سیاست معاویه در تضاد و میان آن دو، تفاوت از زمین تا آسمان بود.
معاویة بن ابی سفیان با انتخاب سیاست «رسیدن به هدف از هر راه ممکن» سیطره سیاسی و اجتماعی فزاینده‏ای بر ملت پیدا کرده بود و همین امر باعث شد که صلح را با نیرنگ‏ها و سالوس کاری‏هایش بر سپاهیان عراق و بر امام حسن مجتبی(ع) تحمیل نماید.
او توانست با دادن رشوه و تطمیع متنفذان، وعده به دنیاطلبان، تهدید مخالفان، رواج بی‏بند و باری، پخش شایعات بی اساس و انجام امور غیر انسانی و غیر شرعی دیگر، زودتر به هدفش برسد.
به هر روی، علل و اسباب متعددی دست به دست هم داد تا در جدال میان نیکی‏ها و زشتی‏ها، خوبی‏ها و بدی‏ها و در حقیقت میان حق و باطل، این بار امام حسن مجتبی(ع) مقهور قهر ناجوانمردانه شیطان صفتان قرار گرفته و از حق طبیعی و الهی خویش محروم بماند و حکومت و زمام داری مسلمانان با حیله و نیرنگ از او ستانده شود.
بی‏تردید، آنچه درباره اسرار و علل صلح امام حسن(ع) در این جا بیان نمودیم، کافی و کامل نبوده ، جای بحث و بررسی‏های بیشتر و عمیق‏تری دارد .مشتاقان را به کتاب‏هایی که در خصوص «صلح» امام حسن‏بن علی (ع) نگاشته شده‏اند، ارجاع می‏دهیم.

پی‏نوشت‏ها:ـــــــــــــــــــــــ
1.فضائل الخمسة، ج 3، ص 388 ؛ احکام القرآن، (ابن عربی)، ج 4، ص 1720.
2. بقره(2) آیه 208.
3. حجرات(49) آیه 10.
4.اشاره به داستان همراهی حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) که در سوره کهف، از آیه 65 تا 82 به آن اشاره شده است.
5.کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 316.
6.تحف العقول، ص 227.
7.بحارالانوار، ج 44، ص 1.
8.کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 316.
9.تحف العقول، ص 227.
10.شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، ص 105، حدیث 1039.
11.اشاره به آیه 111 سوره انبیا.
12.الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
13.همان، ص 574.
14.احکام القرآن، ج 4، ص 1719.
15.الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 574.
16.همان، ص 576.
17.اسدالغابة، ج 2، ص 14.
18.همان.
19.ترجمة الامام الحسن(ع)، ص 203.
20.الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
21. رمضان در تاریخ، ص 150.

سلام

انسان با مطالعه تاریخ اسلام واقعا تاسف میخورد که جریان چی بوده که اینقدر با محمدص وعترتش ع دشمنی داشتند در حالیکه رسولی مهربان و حریص برای هدایت وسعادت ایشان بود :

Download

برخی نتایج صلح امام مجتبی(ع) ؟

در ابتدا باید اشاره شود :
آیا منافعی که امام از ترک جنگ به دست می‌آورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود؟
آیا دستاورد امام حسن(علیه السلام)از این اقدام بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟
در صورت مرجوح بودن دستاوردهای امام، حضرت نباید صلح را بپذیرد. آثار آینده نشان می‌دهد که در هر دو صورت دستاوردهای امام ارجح بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور کنیم:
ـ بقای نظام امامت:
اصلی‌ترین اثر صلح بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «اردت ان یکون للدین ناعی»؛ خواستم حافظی برای دین باقی بماند. (1)
ـ بقای شیعیان:
امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمی‌کردم، روی زمین از شیعیان ما کسی نمی‌ماند.» (2)
ـ حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر :
در آن موقعیت روم شرقی آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلی موجب وصول آنان به هدف نابودی اساس اسلام می‌شد..(3)
امام مجتبی(ع) می‌فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود، خواستم دین خدا حفظ شود.»(4)
هر چند این سخن عام و کلی است و ممکن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره می‌کرد که مصلحت و حکمت این کار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. از جمله نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در این کار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.»(5)
ـ ترجیح امنیت بر اختلاف:
امام هنگام کوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، کینه‌ورزی و دشمنی که شما خواهانید، بهتر است.»(6)

پی نوشت ها:
1. حیاة الامام الحسن بن علی، باقر شریف قرشی، ج 2، ص 269؛ حقایق پنهان، ص 215.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 1 و ج 85، ص 212؛ حلیة الاولیأ، ج 2، ص 36؛ حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 178.
3. سیره پیشوایان، ص 97.
4. حقایق پنهان، ص 197؛ به نقل از حیاة الامام الحسن، باقر شریف قرشی، ج 2، ص 280 ص 276.
5. بحارالانوار، ج 44، ص 54 و احتجاج، ج 2، ص 67.
6. الفتوح، ج 3، ص 289 و 295.

امام حسن (ع) بعد از صلح با معاویه شیوة مبارزه علیه او را تغییر داد. تغییر شیوه مبارزه مناسب ترین راهکاری بود که توسط امام اعمال گردید؛ زیرا قیام مسلحانه امام با مواد صلحنامه همسویی نداشت. اگر امام بعد از صلح بار دیگر قیام مسلحانه می کرد، عملاً زمینه اجرای سیاست های ضد اسلامی معاویه را به صورت گسترده فراهم می کرد و، معاویه به بهانه نادیده گرفتن مواد صلحنامه، امام را به نقض پیمان صلح نامه متهم می کرد و، سیاست های خصمانة خود بر ضد اسلام و خاندان پیامبر (ص) و شیعیان را آشکار می کرد. بر این اساس موفق ترین استراتژی ها جهت مبارزه بر ضد معاویه، سیاست های راهبردی بود که امام حسن (ع) اتخاذ نمود، که به بعضی اشاره می شود:
ـ تربیت و آموزش نیروهای کارآمد
یکی از شیوه های بسیار موفق امام، تربیت و آموزش نیروهای کارآمد بود. پس از حضور امام در مدینه، محدثان و راویان و دانشمندان بزرگ سوی آن شهر شتافتند و جهت کسب فیض بیشتر بر گرد حضرت جمع شدند. پس از چند صباحی مدینه با فروغ ستارگان درخشان درخشش یافت و مکتب سازندة رسول خدا، بار دیگر قوّت گرفت. مکارم اخلاق و رفتار پسندیده در روح افراد لایق جلوه کرد و هر روز برمشعل­داران نهضت فرهنگی و سیاسی اسلام افزوده می شد.
یاران باقی ماندة علی بن ابی طالب (ع) و موالیان اهل بیت (ع) سازماندهی جدیدی را سامان دادند و نیروهای کارآمد را شناسایی کرده و جنگ سردی را بر ضد نظام حاکم آغاز نمودند. در این مدت برخی از افراد که در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری حضرت بیدار شدند و مبانی اسلام را از امام آموختند.
تربیت شاگردان متعدد در تزلزل حکومت معاویه و گسترش معارف اسلامی و جلوگیری از حکومت بنی امیه بسیار مؤثر بود. شاگردان امام از شهرهای مختلف مانند کوفه و یمن آمده بودند و در برابر هجوم فرهنگی معاویه و بدعت گذاری او ایستادند. برخی از آنان بعد از شهادت حسن بن علی (ع) به دست معاویه به شهادت رسیدند، زیرا معاویه شدیداً از آنان احساس خطر می کرد برخی دیگر در سال 61 هجری قمری در قیام امام حسین (ع) حضور داشته و در برابر یزید بن معاویه با خون خود اسلام و قرآن را آبیاری کردند.
در این جا به بعضی از شاگردان امام مجتبی (ع) اشاره می گردد:
1. رشید هجری که از اصحاب خاص علی (ع) و از شاگردان امام حسن (ع) بود که در مسیر اثبات دوستی علی بن ابی طالب به شهادت رسید.
2. حبیب بن مظاهر نیز از یاران امام علی (ع) و از شاگردان امام مجتبی (ع) بود که در کربلا به شهادت رسید.
3. حجر بن عدی که از یاران امام علی (ع) و شاگردان امام حسن (ع) بود که بعد از شهادت امام حسن (ع) به دفاع از امامان پرداخته و مبارزات گسترده ای را علیه معاویه انجام داد و سرانجام توسط وی به شهادت رسید.
4. کمیل بن زیاد نخعی نیز از افراد مورد اطمینان علی (ع) و حسن (ع) به شمار می رفت.(1)
ـ نشر و فرهنگ اسلام
یکی از امور اساسی که امام حسن (ع) انجام داد، نشر فرهنگ اسلام بود. این سیاست به منظور دو هدف عمده صورت گرفت: حفظ اسلام و تضعیف حکومت معاویه.گسترش اسلام موجب می شد سیاست های ضد دینی معاویه به گونه ای شفاف آشکار شود. معاویه در طول حکومت خود مرتکب بدعت ها شد و مبانی دینی را تضعیف کرد و عملاً علیه اسلام مبارزه نمود. در ایام خلافت وی در نمازهای جمعه بر پیامبر خدا درود فرستاده نمی شد؛ وقتی از معاویه پرسیدند: چرا چنین می کنی، گفت: نام پیامبر را بر زبان جاری نمی کنم تا اهل بیت او بزرگ
نشوند!(2)
معاویه حدود الهی را تعطیل کرد. (3) وی نسبت به احکام الهی بی اعتنا بود و احکام الهی را تغییر می داد به عنوان نمونه: خطبه های نماز عید فطر را پیش از نماز خوانده و اذان و اقامه را در نماز عید فطر و عید قربان اضافه کرد.(4)
سیاست امام حسن (ع) درخصوص فرهنگ سازی و معرفی اسلام اصیل و واقعی و گسترش معارف اسلامی، مبارز جدی علیه حکومت معاویه بود.
سیاست امام مبنی بر گسترش و شفاف سازی اسلام به گونه ای بود که بعضی از مردم سیاست های معاویه را ضد دینی می دانستند، از این رو نسبت به او بدبین شده بودند.
بنابراین وجود امام معصوم (ع) و تلاش های او، خط اصیل اسلام را در دوره بدعت ها و تحریفات و حملات همه جانبه فرهنگی بر ضد اسلام، حفظ می کرد و به آگاهی و راهنمایی مردم می پرداخت.
ـ حمایت سیاسی و اقتصادی از موالیان
یکی از سیاست های امام حسن (ع) حمایت سیاسی و اقتصادی از شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) بود. با تسلط یافتن معاویه بر عراق، آمار جنایت وی بر مسلمانان به ویژه موالیان اهل بیت (ع) بیش تر می گردید و هر روز بر فراریان مردم شام ( که از ظلم معاویه رنج می بردند و راهی مدینه می شدند) افزوده می شد. امام حسن (ع) پشتوانه ای محکم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود که در دوران اقامت در مدینه از هیچ گونه کوشش و حمایتی از آنان کوتاهی نکرد، از جمله سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان اهل بیت (ع) بود. وی مورد خشم استاندار کوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و سپس مورد تعقیب سیاسی واقع شد. زیاد او را احضار نمود، لیکن او از کوفه فرار کرد و راهی مدینه شد و به امام مجتبی (ع) پناه برد. امام از او حمایت کرد جهت جلوگیری از مظالم «زیاد بن ابیه» و گرفتن امان برای «سعید» به «زیاد» نامه نوشت و وی را تهدید نمود که به سعید آسیب نرساند. حمایت سیاسی و مالی امام از پناهندگان سیاسی یکی از شیوه های مبارزه علیه معاویه به حساب می آمد، زیرا این رویکرد موجب محبوبیت امام و بدبینی نسبت به معاویه می شد.
ـ اظهار انزجار و افشاگری بر ضد معاویه
از دیگر برنامه های امام مجتبی (ع) اظهار انزجار و افشاگری همه جانبه علیه معاویه بود. وی در هر زمان و مکان مناسبی که فرصت می یافت، مشروعیت حکومت معاویه را زیر سؤال می برد و تبلیغات مسموم معاویه را خنثی می کرد. نیز مردم را نسبت به زیرپاگذاشتن و عمل نکردن به مواد صلح نامه توسط معاویه آگاه می کرد.
سیاست امام در قالب های مختلف مانند نامه نگاری و خطبه خواندن صورت گرفت. استراتژی امام در معرفی ماهیت حکومت معاویه و اهداف شوم او بسیار مؤثر بود؛ زیرا مردم ماهیت حکومت معاویه را از زبان نوه رسول خدا می شنیدند.
عملکرد معاویه نشان از آن داشت که وی تنها به حکومت کردن بر مردم می اندیشد.
ـ جلوگیری از ولایت عهدی یزید
یکی از سیاست های معاویه، موروثی کردن حکومت بود، بدین معنا که درصدد بود بعد از خود، حکومت در خاندان معاویه تثبیت گردد این رویکرد بر خلاف سیره مسلمانان بود. معاویه با بیعت گرفتن از مردم برای فرزندش یزید عملاً به موروثی نمودن حکومت اقدام نمود و از مردم مکه، مدینه، شام و... خواست بیعت بگیرد. آن گاه که از طرح گرفتن بیعت عمومی گذشت، از راه برخوردها و جلسات مشورتی خود متوجه شد که از دو جهت بالاترین مانع برای گرفتن بیعت، امام حسن (ع) است، زیرا اوّلاً : بسیاری از مخالفان منتظر بودند ببینند سلاله رسول خدا (ص) چه می کند؟ امام در صلح نامه شرط کرده بود که معاویه برای خود جانشین تعیین نکند و او نیز متعهد شد.
ثانیاً امام (ع) میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوی برخوردار بود و مواضع امام در طرح بیعت مردم با یزید بسیار مؤثر بود.
امام (ع) بارها بر این ماده صلح نامه (عدم تعیین جانشین بعد از معاویه) پافشاری کرده و بارها اعلام نمود که معاویه حق تعیین جانشین بعد از خود را ندارد. پافشاری امام در رشد افکار عمومی مبنی بر عدم بیعت گرفتن برای یزید بسیار تأثیرگذار بود.
به همین خاطر معاویه برای آنکه، جانشینی یزید قطعی شود، راهی جز به شهادت رساندن امام نداشت یکی از
علت ها که او را به این کار و تحریک همسر امام برای مسموم نمودن حضرت واداشت همین مسئله بود.
با توجه به مطالب یاد شده می توان نتیجه گرفت: علی رغم آنکه امام با معاویه صلح نمود، ولی در مدتی که امام بعد از صلح در مدینه زندگی می کرد، لحظه ای از مبارزه علیه معاویه غفلت نکرد. وی روش مبارزه علیه معاویه را تغییر داد. تغییر روش مبارزه « سکوت در برابر ظلم» نبوده و بدان معنا نیست که امام حکومت معاویه را مشروع می دانسته است.
سیاست معقول و منطقی امام در زمینه سازی رشد فکری جهان اسلام و تزلزل حکومت امویان بسیار مؤثر بود. افزون بر آن تغییر روش مبارزه امام در زمینه سازی قیام امام حسین (ع) علیه یزید بسیار نقش داشت.
از سوی دیگر تغییر روش امام حسن (ع) در حفظ اسلام و حفظ جان شیعیان نیز نقش بنیادی داشت.
کوتاه سخن این که امام در دورة امامت خود چه در دورة زمامداری و چه بعد از آن می کوشید تا آن چه را که به صلاح اسلام و مسلمانان است، انجام دهد. حضرت در این راه آن گاه که شرایط اقتضا می کرد سکوت کند، سکوت می کرد، و آن گاه که اقتضا می کرد حرف بزند، حرف می زد. سکوت به معنای بی اعتنایی در سیرة حضرت وجود نداشت.

پی نوشت ها :
1. احمد زمانی، حقایق پنهان از زندگانی امام حسن (ع) ص 251 - 259.
2. همان، ص 258.
3. شرح نهج البلاغه، ج1، ص 464.
4. شرح ابن ابی الحدید، ج3، ص 470؛ به نقل از حقایق پنهان، ص 259.
5. کشف الغمه، ج1، ص 123.
6. حقایق پنهان، ص 271 - 272.


امام مجتبی علیه‏السلام در فرجام مقابله سیاسی و نظامی خود، با معاویه صلح کرد. این، بدان جهت بود که مردم و یاران او از درک دقیق و فهم عمیق اوضاع و شرایط سیاسی روز عاجز بودند. به همین جهت یا با تهدید و تطمیع معاویه خاموش می‏شدند یا با خدعه و فریب شامیان صحنه را خالی می‏گذاشتند. این حقیقت، دل امام را به درد آورده بود؛ آن برگزیده خدا همواره در آرزوی یاران فداکار به سر می‏برد و در حسرت اصحاب مبارز می‏سوخت: اگر یارانی می‏داشتم، شب و روز با معاویه می‏جنگیدم.»(1)
نیز می‏دانست که اگر با روند کنونی، به جنگ ادامه دهد، جز خونریزی در بین امت اسلام و نابودی شیعیان نتیجه دیگر، در پی‏نخواهد داشت. خود به این مهم واقف بود و به آن اشاره کرده است:
« اگر به صلح اقدام نمی‏کردم، یک نفرهم از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمی‏ماند.»(2)
در جای دیگر خطاب به معاویه فرمود:
« لَو اَثَرْتُ اَنْ اُقاتِلَ اَحَداً مِنْ اَهْلِ القِبلَة بَدَأْتُ بِقِتالِک فَاِنّی تَرَکتُک لِصَلاحِ الاُمَّة وَ حِقْنِ دِمائِها؛(3) ای معاویه! اگر می‏خواستم با کسی از اهل قبله (مسلمانان ظاهری) جنگ کنم، اوّل با تو نبرد می‏کردم. ولی از تو دست برداشتم و برای صلاح امت اسلام و حفظ خون مسلمانان با تو کنار آمدم.»

اندیشمندان و تاریخ نگاران مسلمان ـ اعم از شیعه، سنّی، میانه رو و متعصّب ـ بعد از تحقیق و تفحّص، به ثمر بخش بودن صلح و حقّانیت امام اعتراف کرده‏ و سیاست حضرت مجتبی علیه‏السلام را در شرایط بحرانی آن روز، تحسین نموده‏اند. نیز خواسته یا ناخواسته، پرده از سیاست فریب کارانه معاویه برداشته‏اند. اینک برای اثبات این مدّعا، گفتار چند تن از اندیشمندان مسلمان را به صورت فشرده از نظر می‏گذرانیم:
ابن قتیبه، طبری و ابن ابی‏الحدید: معاویه در کوفه بر منبر رفته، گفت: ای مردم! با حسن بن علی پیمانی که دارای شروطی بود، منعقد ساختم و اینک پیمان را شکسته و شروط مزبور را، زیر این دو پای خود می‏گذارم.»(4)
مسعودی: « معاویه از مرگ حسن بن علی علیهماالسلام سجده شکر به جا آورد.»(5)
سبط ابن جوزی: « معاویه در نهان مرتّباً به امام حسن نامه می‏نوشت، تقاضای صلح می‏کرد و او نمی‏پذیرفت، تا بالاَخره قبول کرد.»(6)
سبط ابن جوزی، به نقل از سدی: « حسن بن علی علیهماالسلام با معاویه به خاطر علاقه دنیوی صلح نکرد، و تنها سبب، آن بود که چون دید اهل عراق می‏خواهند به او حیله ورزند و آنچه ناروا بود، در باره‏اش انجام دهند، و بیم آن می‏رفت که وی را به ناگاه گرفته، تسلیم معاویه نمایند، ناچار به مصالحه پرداخت.»(7)
سبط ابن جوزی، به نقل از ابن عبدالبرّ مالکی: « وقتی به حسن بن علی علیهماالسلام در این باره سرزنش و توهین کردند، فرمود: (شما دیگر) مرا ملامت نکنید؛ زیرا مسلّماً آن چه مرا وادار به صلح کرد، آن بود که دیدم شما (آری، شما) پدرم را کشتید، و مرا خنجر زدید، و اموالم را به غارت بردید (دیگر چه اعتمادی بر یاری شما باقی بود؟)»(8)
بهجت افندی زنگنه شهر زوری حنفی؛ (قاضی بزرگ اهل سنّت): « معاویه با حیله عمروعاص، امام را بعد از صلح دعوت کرد که به منبر رود و خلافت معاویه را به زبان اقرار نماید. امام بالا رفت و فرمود: «خلافت بِالإرث و الوصایة به خانواده رسالت اختصاص دارد؛... من در صلح با معاویه مجبور بوده‏ام؛ زیرا اگر به محاربه ادامه می‏دادم، ارکان اهل‏بیت نبوّت محو می‏شد و طرفدارانم نابود می‏گشتند؛... معاویه لایق خلافت نیست و غاصب است.
امام را (طرفداران معاویه) از منبر کشیده، به زیر انداختند و سر آن حضرت به ستون خورد و مجروح شد. از این روز، معاویه به قتل امام حسن مصمّم گردید.»(9)
دکتر طه حسین: « به این ترتیب، حسن علیه‏السلام آنان (یاران ظاهری‏اش) را چشم به راه جنگ در وقت مناسب نگاه داشت، و آنان را به صلح و سلم موقتی فرمان داد که بیاسایند و نیک آماده باشند.(10)
... باز نشستن حسن علیه‏السلام از جنگ، از آن نبود که وی از آن بیم داشت، بلکه از آن بود که خونریزی را خوش نداشت، و به یاران خود امیدوار نبود. چون به راه افتاد، کار وی با مردم مدائن چنان شد که دیدیم. آشکار گردید که نظر وی بر خطا نبوده است. ... حسن و پدرش... در آن محیط غریب و بی‏کس می‏زیستند؛ دل و جان مردم در آن وقت بیش از دین به دنیا توجه داشت.»(11)
احمد امین مصری:« مخفیانه علیه حسن بن علی علیهماالسلام نقشه کشیدند، تا آن که با خنجر به پهلویش زدند، ولی به قتل نرسید. در لشکر او تفرقه ایجاد کردند، چندان که ناچار به متارکه جنگ شد و صلح نمود.»(12)
محمد عبداللّه خان عنان محامی (مورّخ شهیر مصری):« حسن بن علی با اهل عراق، برای مقابله با معاویه (که با لشکری به جنگ آمده بود) عزیمت کرد؛ ولی هنوز به مدائن نرسیده، سربازانش بر او شوریدند و بیشتر آن ها از اطرافش پراکنده شدند. پس ناچار شد با معاویه به مذاکره پردازد و از درِ صلح درآید.»(13)
علاّمه سید شرف الدّین عاملی: « امام حسن علیه‏السلام مقدّمات روشنی افکار و اذهان را برای درک مظالم بنی امیه حاضر نمود، و امام حسین علیه‏السلام آن را تجلّی داد...»(14)
علاّمه کاشف الغطاء:« از افراد بشر در دولت اموی و سفیانی هیچ کس جرأت جسارت و مقاومت با دولت مستبد و ظالم را نداشت، جز دو فرزند فاطمه زهرا علیهاالسلام که در برابر آن قدرت مطلقه، برپاخاستند. اگر سدّ فولادین دو امام همام و دو سبط رسول خدا نبود، کدام اراده و نیروئی می‏توانست دین و شریعت را حفظ کند؟! ولی قیام و قعود این دو پیشوای عالی‏قدر، توطئه افراد حزب شیطان را چنان به دست خودشان درهم پیچید که پیروان بنی‏امیه به دشمنی آنها قیام کردند، و حق را از باطل تشخیص دادند.
امام حسن علیه‏السلام در صلح خود، رذایل اخلاقی آل سفیان را که پنهان بود، برملا ساخت و امام حسین علیه‏السلام طبیعت پست و هدف شوم آنها را ـ که قصد داشتند اسلام را ریشه کن سازند و پیروان آن را نابود کنند ـ برهمه جهانیان ثابت کرد و با رنگِ خون، این حقیقت را نگاشت.»(15)
عباس اقبال آشتیانی: « اهل کوفه، امام حسن را به جنگ با معاویه و گرفتن شام تحریص نمودند.
امام حسن، با لشکریانی که پدرش برای دفع معاویه تهیه دیده بود، از کوفه عازم مدائن شد؛ لیکن در این نقطه، در میان سپاه او فتنه و نفاق رخ داد و امام چنین صلاح دید که برای جلوگیری از خونریزی، با معاویه از درِ آشتی در آید... به شرط آن که معاویه به شیعیان علی علیه‏السلام آزار نرساند، و بیت المال کوفه را به او واگذارد و از دشنام به پدرش در حضور او، خودداری نماید...»(16)
دکتر علی‏اکبر فیاض: « در کوفه، شیعیان با حسن بن علی علیهماالسلام بیعت کردند و او با لشکری که پدرش در روزهای آخر عمر خود فراهم کرده بود، به قصد جنگ بیرون آمد. قیس بن سعد بن عبّاده را با دوازده هزار نفر به عنوان مقدّمه لشکر پیش فرستاد و خود روانه مدائن شد. از آن طرف هم معاویه با لشکر خود به «مسکن» (در نزدیکی موصل) فرود آمد. روزی در لشکر حسن بن علی علیه‏السلام کسی ندا درداد که: «قیس بن سعد کشته شد، فرار کنید.» با شنیدن این ندا، مردم به هم ریختند و جمعی سراپرده حسن علیه‏السلام را غارت کردند، و حتی فرش زیر پای او را کشیدند، و یکی از شورشیان خنجری بر رانِ امام زد. با این وضع، مسلّم شد که با چنین مردمی به جنگ معاویه و لشکر منظّم و مطیع او رفتن، به هیچ روی (ثمره‏ای) ندارد. بدین جهت، حسن علیه‏السلام با معاویه وارد مکاتبه و مذاکره صلح شد.»(17)
پی‏نوشت‏ها:
1 صلح امام حسن(ع)، دکتر رجبعلی مظلومی، ص 16، به نقل از فلسفه صلح امام حسن(ع)، ص 82 و ترجمه علی و بنوه، دکتر طه حسین، ص 200 و 201.
2 همان، ص 12.
3.همان، ص 17، پاورقی.
4. -همان، ص 27، به نقل از الامامة و السیاسة، ص 136؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 93 و شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 6.
5. همان، به نقل از مروج الذهب، ج 2، ص 36.
6 و 7. همان، ص 24، به نقل از تذکره، ص 112 ـ 114.
8 .همان، ص 25، به نقل از استیعاب.
9 .همان، ص 26، به نقل از تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد، ص 117.
10. همان، به نقل از علی و بنوه، ص 200 ـ 209.
11 .همان، ص 13، به نقل از علی و بنوه، ص 198ـ200.
12. همان، به نقل از فجرالاسلام، ص 336.
13. همان، ص 26، به نقل از تاریخ الجمعیات السریه، ص 28 و ترجمه آن، ص 19.
14. همان، ص 43، به نقل از زندگی امام مجتبی(ع)، عمادزاده، ص 12.
15 .همان، ص 43 و 44، به نقل از جنة‏المأوی، ص 189 و 190.
16 .همان، ص 23، به نقل از تاریخ ایران از ظهور اسلام تا حمله مغول، ص 41.
17. همان، ص 23 و 24، به نقل از تاریخ اسلام.