عملیات های رمضان

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عملیات های رمضان

[h=1][/h]

[h=1][/h]


[/HR]
8 سال دفاع مقدس گستره زمانی بود که نمی‌شد از انجام عملیات در آن صرف‌نظر کرد؛ این بازه زمانی سبب شده بود که چهار عملیات در روزهای مبارک رمضان برگزار شود.


[/HR]
گستره‌ای برای دفاع
اولین آن عملیات محدود رمضان در مردادماه سال 60 که در 5 مردادماه برگزار شد .دومین مهم‌ترین آن «عملیات رمضان» در تیرماه سال 61 و همزمان با شهادت مولای متقیان امیرالمومنین (علیه‌السلام) بود. پس‌ازاین عملیات سال 64 عملیات ایذایی بانام ظفر 1 در جزیره مینو ساعت 20 و 15 دقیقه روز 7 خردادماه رزمندگان نیروی زمین ارتش جمهوری اسلامی مستقر در جبهه جنوبی با گذشتن از عرض رودخانه ‹‹اروندرود›› و یورش به مواضع اشغالی دشمن در جزیره ‹‹مینو›› ضمن انهدام بخشی از نیروهای دشمن شماری از سنگرهای انفرادی و اجتماعی نیروهای عراق را از میان برده و به مواضع پیشین خود بازگشتند. همچنین عملیات قدس یک برای نزدیکی شدن به اهداف عملیات مهم بدر طراحی و در ماه مبارک رمضان اجرا شدند.
با توجه به اینکه ماه رمضان مصادف شده با تیرماه و قرابت و نزدیکی 21 ماه رمضان و 22 تیرماه گذری می‌کنیم بر عملیات برون‌مرزی «رمضان» : رمضان بود و هوا شرجی می‌زد. رزمنده‌ها دل در دلشان نبود؛ زمان، زمان انتقام، بالاخره شامگاه بیست و یکم ماه رمضان از راه رسید و عملیات رمضان کلید خورد و «یا صاحب‌الزمان (عج) ادرکنی» ذکر لب‌هایی شد که دیدار محبوب را تمنا کردند.
رمضان بود. عطش بود. بوی پیکرهای سوخته از میدان مین می‌آمد و آنان که از دیدار حق محروم ماندند با آب کانال پرورش ماهی و نهر کیتبان و ... وضو گرفتند.
عملیاتی با رمز «یا صاحب‌الزمان ادرکنی» در محور شرق بصره به‌صورت گسترده در تاریخ 24 تیرماه 1361به فرماندهی مشترک انجام‌شده بود که نام رمضان را بر خود گرفت و نخستین عملیات نظامی پس از آزادسازی خرمشهر در وسعتی حدود ۱۵۰۰ کیلومترمربع برای تصرف نهایی بصره انجام شد و به‌ظاهر با شکست مواجه شد.
گفته می‌شود که عملیات رمضان بزرگ‌ترین نبرد زمینی جهان پس از جنگ جهانی دوم بوده است. در این نبرد سه موج جداگانه از سپاهیان داوطلب در زمینی مسطح به‌سوی بصره حرکت کردند. عراق به‌سادگی از توپخانه برای قتل‌عام ۳۰۰۰۰ سرباز ایرانی استفاده کرد.
هرچند عملیات رمضان برابر طرح‌های تهیه‌شده به اهداف نهایی خود دست نیافت اما رزمندگان اسلام به یاری خداوند هدف اصلی آن‌که تنبیه متجاوز و انهدام هر چه بیشتر نیروهای بعثی و مقابله با تمامی فشارهای سیاسی- تبلیغاتی دنیای استکبار بود را محقق کردند

متجاوز باید ادب شود
ارتش عراق پس از فتح خرمشهر به‌طور کامل از سرزمین ما عقب‌نشینی نکرد و خسارات وارد آمده به ما را هم جبران نساخت و حتی به تمکین معاهده 1975 هم توجهی نکرد. شورای امنیت سازمان ملل یک روز قبل از شروع عملیات رمضان تصمیم گرفت قطعنامه‌ای با شناسه 514 را در تاریخ 21 تیر 1361 مطابق با 12 ژوئیه 1982 صادر کند.ما انتظار داشتیم که شورای امنیت سازمان ملل با تجاوز مقابله و عراق را به‌عنوان کشور متجاوز محکوم سازد و از کشور قربانی تجاوز حمایت کند، اما شورای امنیت، حتی در این جنگ بی‌طرفی را هم رعایت کرد.
به‌هرحال ما این قطعنامه را ناعادلانه تشخیص دادیم و محتوای آن را مناسب ارزیابی نمی‌کردیم، پذیرش آن ننگی برای آزادمردان ایرانی دانستیم و از امضا آن خودداری کردیم، اما عراق که منافع خود را در پیداکرده بود بی‌درنگی نکرد و آن را پذیرفت.
به‌هرحال عملیات رمضان پس از بازگشت فرماندهان سپاه و ارتش از سوریه که به‌منظور حمایت از مردم لبنان در برابر اشغال کشورشان توسط اسرائیل انجام‌شده بود، در اواخر خردادماه طرح‌ریزی شد.
هرچند عملیات رمضان برابر طرح‌های تهیه‌شده به اهداف نهایی خود دست نیافت اما رزمندگان اسلام به یاری خداوند هدف اصلی آن‌که تنبیه متجاوز و انهدام هر چه بیشتر نیروهای بعثی و مقابله با تمامی فشارهای سیاسی- تبلیغاتی دنیای استکبار بود را محقق کردند.

ابتکار عمل
امیر سرتیپ غلامعلی جان‌گداز روایت می‌کند: ما در عملیات رمضان یک ابتکار هم به خرج دادیم و صدای لودر و بولدوزر را ضبط کردیم. در منطقه‌ای که مهندسی ما کار نمی‌کرد این صدا را پخش کردیم تا دشمن گمراه شود؛ به این خاطر که به‌شدت روی بچه‌های مهندسی ما شلیک می‌کردند.
با شروع عملیات، نیروهای تأمین‌کننده دستگاه‌های مهندسی همراه نخستین گروه تکاور شروع به‌پیش روی کردند و بانفوذ تا عمق مواضع دشمن، لودر و بولدوزرها را هم‌پشت سرخودشان به دل دشمن بردند. با یک تأخیر یک و نیم‌ساعته، مقاومت دشمن از هر دو جناح درهم‌شکسته شد و نیروها به محل موردنظر رسیدند.
آن‌ها احداث خاک‌ریزها را از محل مثلثی‌ها در عمق ۱۰ کیلومتری منطقه دشمن به سمت مواضع خودی شروع کردند.خاک‌ریز احداث‌شده در شمال منطقه یعنی خاک‌ریز سمت راست با دقت و سرعت پایان یافت. حاج رضا حبیب الهی خودش مستقیماً از جلوترین نقطه‌ای که نیروهای خودی حضور داشتند بر عملیات مهندسی نظارت می‌کرد.
اما در جناح چپ منطقه عملیاتی کار گره خورد. در این جناح به دلیل مقاومت شدید دشمن و وجود تیربارهای فراوان، گروه‌های عملیاتی به‌سختی توانستند نفوذ کنند و تانک‌های متعدد دشمن که در این منطقه بودند، کار را به نحو دیگری رقم زد و درمجموع مقاومت نیروهای عراقی، آتش تیربارها و تیر مستقیم تانک اجازه نداد تا کارها طبق طراحی قبلی پیش برود.
قرار بود خاک‌ریز احداثی در منطقه دشمن و خاک‌ریز ایجادشده از منطقه خودی درنهایت و در وسط به هم وصل شوند که عملیات به‌طور کامل صورت نگرفت و حدود یک‌صد متر در وسط بین دو خاک‌ریز بازمانده بود که عملیات احداث به سبب روشنایی صبح و فشار مضاعف دشمن و متوقف شد. نیروها و تجهیزات خود را چندین برابر کرد.
دشمن اگر موفق می‌شد که مانع اتصال این خاک‌ریز شود، می‌توانست با زرهی به مواضع نیروهای خودی نفوذ کند و کار را پایان دهد و یا چون نیروها از این جناح آسیب‌پذیر بودند، مانع رفت‌وآمد و تدارک آن‌ها در جلو باشد. دشمن برای این کار، بیش از ده دستگاه تانک آورده و در فاصله حدود یک کیلومتری در مقابل این شکاف قرار داده بود.
«احمد کاظمی» فرمانده تیپ ۸ نجف که شب سخت و طاقت‌فرسایی را پشت سر گذاشته بود و در این محور علاوه بر شکستن خط دشمن و پیشروی تا عمق ۱۰ کیلومتری منطقه دشمن مسئولیت تأمین چپ منطقه عملیات نیز به عهده وی بود، لذا در تلاش بود که این صد متر خاک‌ریز را به هم وصل کند.
در حقیقت خاک‌ریزی را که تقریباً ده کیلومتر بود، در طول هشت ساعت شب احداث کرده بودند. در طول روز که دشمن به مقابله بر خواسته بود، یک‌صد متر باقی‌مانده را حدوداً در طول پنج ساعت ایجاد کردند.


رمضان میعادگاه بزرگ‌مردان کوچک
شهید «ظفر خالدی» نوجوان‌ترین شهید دانش‌آموز چهارمحال و بختیاری به‌عنوان کم سن و سال‌ترین شهید کشور شناخته‌شده، این شهید با برادرش شهیدش هم پرواز شده و باهم به دیدار معبود شتافتند.لباس‌های بسیجی اندازه قامت ظفر نبود و به اصرار لباس‌های برادرش را به خواهرش می‌داد تا برای او اندازه کند.
شهید ظفر خالدی قبل از عملیات «رمضان» در مرخصی بود که مرخصی خود را رها کرد و به من گفت: دل‌تنگ برادرم «خدارحم» شده‌ام و خود را به عملیات رمضان رساند.
در عملیات رمضان و در روز 23 ماه مبارک رمضان مصادف با 23 مرداد سال 61 حین عملیات با برادرش در یک سنگر و در آغوش هم به شهادت رسیدند.
شهید حیدر شهیدی، 11 ساله‌ای که به‌جای بازی در کوچه محل دفن خود را تعیین کرد، با گروهی از همکلاسی‌ها به جبهه جنوب، لشکر 19 فجر اعزام شد و خود را در صف مجاهدانی قرارداد که به دفاع از کیان این ملت برخاسته بودند. این بسیجی عاشق با صدور فرمان حضرت امام(ره) که حضور در جبهه‌های جنگ را نوعی تکلیف دانست و به‌صف رزمندگان در جبهه پیوست. وی در زیر آتش شدید دشمن و انفجار گلوله و ترکش مشغول رساندن مهمات و آب و غذا به رزمندگان گردان بود و آن‌گونه که نقل است گلوله‌باران وسیع منطقه مانع از انجام‌ وظیفه او نشد.
سرانجام این نوجوان پاکباخته در 22 اردیبهشت 65 برای انجام یک عملیات ایذایی به منطقه شرهانی (شمال فکه) اعزام شد و پس از نبرد خونین و جنگ تن‌به‌تن در تپه‌ماهورها و سرزمین رملی منطقه با بعثیان کافر براثر اصابت ترکش و تیر مستقیم دشمن مورد هدف قرار گرفت و در سحرگاه 22 تیرماه 65 همزمان با سومین روز ماه مبارک رمضان درحالی‌که ندای یا حسین مظلوم و یا زهرای او قطع نمی‌شد دیدگان خود را فروبست و بال در بال ملائک نگاه خود را به افق بی‌کران آسمان‌ها دوخت و گوهر جان را نثار مقدم یار کرد.

پاسگاه زید سرزمین گمنام‌تر از گمنامی
در سمت راست هشتاد کیلومتری جاده اهواز به خرمشهر، تابلویی رنگ و رو رفته و زنگ‌زده‌ای توجه را به خود جلب می‌کند که بر روی آن نوشته: «یادمان شهدای گمنام عملیات رمضان، منطقه پاسگاه زید»
پاسگاه زیدی که شهدای آن غالباً تشنه بودند و خیلی از آن‌ها در موانع و خاک‌ریزهای مثلثی به‌جا ماندند.زید، با دلاوری‌های رزمندگان در عملیات رمضان آزاد شد. بچه‌ها از زید گذشته بودند، اما موانع صعب‌العبور و ترفندهای جدید دشمن سبب شد مواضع ما در خاک دشمن تثبیت نشود و آخرین خط دفاعی در همین پاسگاه زید شکل بگیرد.
محور پاسگاه زید 27 تیر 1361 نیمه‌شب یکشنبه 27 تیرماه، گردان‌های درگیر در مرحله دوم عملیات رمضان به دلیل گذشت زمان و نزدیک شدن صبح، از تعدادی از نیروهای داوطلب می‌خواهند که از میدان مین پیش رو سریع‌تر گذر کرده و معبری برای عبور دیگر رزمندگان باز کنند. از میان 150 نفر داوطلب به 20 نفر از آنان اجازه ورود به میدان مین داده می‌شود و اغلب این 20 نفر نیز به شهادت رسیدند.
زید پاسگاهی است مرزی در حدفاصل منطقه کوشک و شلمچه،‌ و یکی از مسیرهای تهاجم بعثی‌ها در ابتدای جنگ به خاک میهن عزیزمان و به‌واسطه جاده بین‌المللی که تا قبل از انقلاب در کنار این پاسگاه وجود داشت،
تهاجم از این مسیر به‌سادگی صورت گرفت و نیروهای عراقی خود را به سه‌راه حسینیه رساندند و سپس به‌طرف خرمشهر حرکت کردند.
بغض نه‌تنها گلوی تو را، بلکه تمام وجودت را فرامی‌گیرد. درحالی‌که اشک در چشمانت حلقه‌زده است با غربت شهیدان همراه می‌شوی. آه خداوندا! اینجا کجاست، سرزمین گمنام‌تر از گمنامی؟!


[/HR]
ابوحازم! امروز عراق به یک کشور ضعیف و ناتوان مبدل شده. تمام ارزش‌های نظامی، توسط شخص صدام به لجن کشیده شده. او که حتی یک روز در ارتش خدمت نکرده، چطور می‌تواند قوانین و معادلات نظامی را بفهمد و درک کند؟


[/HR]
سرهنگ ستاد رضا الصبری افسر رابط اطلاعات سپاه سوم ارتش بعث عراق بود که در عملیات رمضان حضور موثر داشت.
آنچه پیش روی شماست برشی است از کتاب «خرمشهر در آتش» که اختصاص دارد به خاطرات این افسر عراقی. الصبری پیرامون تمهیدات بازدارنده‌ای که نیروهای بعثی صدام حسین در عملیات رمضان برای جلوگیری از پیشرفت رزمندگان اسلام در شرق بصره ایجاد کرده بودند روایت می کند.
این عملیات اولین حمله برون مرزی ایران بود که در چند مرحله انجام شد اما سرانجام نتوانستیم به اهدافمان دست پیدا کنیم و این طرح عملیاتی شکست خورد.
«... در منطقه شرق بصره به نزد سرتیپ ستاد «ما هر عبدالرشید تکریتی» فرمانده لشکر پنجم مکانیزه رفتم و به او گفتم: «در حال حاضر مسئولیت‌ها بسیار سنگین است و من در مقام یک افسر اطلاعاتی، خدمتگزار کوچکی برای عراق در این شرایط دشوار هست».
ماهر عبدالرشید خندید و به من گفت: «ابوحازم! امروز عراق به یک کشور ضعیف و ناتوان مبدل شده. تمام ارزش‌های نظامی، توسط شخص صدام به لجن کشیده شده. او که حتی یک روز در ارتش خدمت نکرده، چطور می‌تواند قوانین و معادلات نظامی را بفهمد و درک کند؟ صحبت‌های من و ماهر عبدالرشید در منطقه شرق بصره جریان داشت و اوضاع جغرافیایی- نظامی این منطقه، خصوصا در محور بیابانی کوشک، واقع در شمال شرقی منطقه عمومی بصره، بسیار درهم و پاشیده بود. خواستم موضوع صحبت را عوض کنم، گفتم: «قطعا آنها به حملات خودشان ادامه می‌دهند؛ چون آزادی خرمشهر، قدرت و توان آنها را آشکار کرده و در حال حاضر نسبت به اجرای عملیات، روحیات بسیار عالی پیدا کرده‌اند.
عبدالرشید، شروع به شرح و توضیح نقشه‌ای که در مقابلش بود کرد. از توضیحاتش پی بردم که خطری جدی این منطقه (شرق بصره) را تهدید می کند. در یکی از تلگراف‌هایی که همان لحظه به ماهر عبدالرشید دادند، آمده‌ بود: ایرانیان در شرق بصره قصد حمله به مواضع ما را دارند!»
به یاد دارم سریعا ایجاد موانع باز دارنده و سنگربندی در وجب به وجب منطقه مرزی «کوشک» در شمال شرقی منطق شرق بصره آغاز شد. در مدت زمان کوتاهی، لودرها و بولدوزرهای واحد مهندسی رزمی سپاه سوم، کانال‌ها، خاکریزها و سنگرهایی احداث کردند و راه‌های مواصلاتی و دریاچه‌ای که قبلا احداث شده بود، (همان کانال پرورش ماهی) مورد استفاده و بهره‌برداری قرار گرفت. بزرگ‌ترین موانع تدافعی در اطراف شهر بصره ایجاد شد. «ماهر عبدالرشید» دست به حرکت عظیمی زد و لشکرهای زیادی را در منطقه صحرای مرزی کوشک متمرکز نمود. واحدهای حاضر در آن منطقه عبارت بودند از:
تیپ 104 به فرماندهی سرهنگ ستاد شاکر العماری.
تیپ 20
تیپ 14
تیپ‌های تحت امر لشکر 5 مکانیزه
لشکر 12 پیاده
گردان‌های توپخانه و موشک‌های دوربرد زمین به زمین
در آن شرایط به نظرم می‌آمد که ماهر عبدالرشید خودش رئیس‌جمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح باشد! چون شخصا تصمیم به جا به جایی و انتقال نیروها- اعم از واحدهای سپاه سوم و دیگر سپاه‌های ارتش عراق- می‌گرفت و بدون رعایت سلسله مراتب و ارتباط با رده‌های مافوق، اقدام به انتقال نیرو می‌کرد.
چپ و راست به افسران فحش و ناسزا می‌گفت و در حد فرماندهی کل نیروهای مسلح دستور صادر می‌کرد. برای مثال؛ به فرمانده تیپ 42 زرهی تابع لشکر دهم زرهی، دستور داد که از منطقه «العماره»- حوزه استحفاظی سپاه چهارم ما- حرکت کند و واحدش را به شرق بصره بیاورد. فرمانده تیپ 42 زرهی پاسخ داد که وی از سرلشکر ستاد «هشام صباح فخری»؛ فرمانده سپاه چهارم دستور می گیرد. عبدالرشید به او گفت: «امروز در ارتش عراق صحیح‌ترین دستورها از جانب من صادر می‌شود!» این افسر اطاعت کرد و بدون رعایت سلسله مراتب رفت و تیپ خودش را از «العمار» به مقصد شرق بصره حرکت داد! در آخرین جلسه‌ای که به اتفاق فرماندهان و افسران کلیه یگان‌های حاضر در منطقه مرزی کوشک، قبل از آغاز تهاجم ایران داشتیم، وی کلیه افسران را تهدید کرد و گفت: هر کس به اندازه ذره‌ای مرتکب قصور بشود، بلافاصله او را اعدام می‌کنم!
فرماندهان و افسران بیچاره، خاموش و بدون جرات ابراز کمترین اعتراضی، به سمت مواضع استقرار واحدهایشان حرکت کردند؛ در حالی که کوله‌باری از غصه‌ بر دل داشتند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

[/HR] منبع: فارس

در عملیات حضور فعال داشتم ودر حال نوشتن خاطره ای هستم

[h=1]رمضان در آتش[/h]


[/HR]
محور عملیاتی پاسگاه زید، تیرماه 1361، در عملیات رمضان و گرمای شدید شلمچه، رزمنده‌ای پیکر پاک یک شهید را در آغوش گرفته و برای انتقال به پشت جبهه می‌برد.


[/HR]
به‌راستی نوشتن از شهدا سخت دشوار است، چگونه می‌توان سِّر آفتاب تابان را در کلمات جستجو کرد، عقل درمی‌ماند و تنها عشق است که معنای بانگ الرّحیل را معنا می‌کند، باید رفت، عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو و عقل و عشق را خدا آفرید تا انسان با انتخاب میان این دو معنا شود.
صبح شد و قافله عشق عازم سفر به عرش ملکوت شد، خدایا، چگونه تو باب رحمت خاص را بر آنان گشودی؟ راهی که این قافله پیمود، تنها از عشق برمی‌خیزد و بانگ الرّحیل در صبح و از کربلا متجلی می‌شود، به‌راستی این راحلان کاروان نور به کدامین دعوت لبیک گفتند؟ به حرف عاقلان که می‌گفتند بمان وقعی نگذاشتند و به امام (ره) لبیک گفتند، زیرا امام عاشقان، به‌درستی واژه عشق را برای آنان معنا کرده بود و باب شیدایی را بر مشتاقان لقای حق نشان داده بود. ازاین‌رو بود که سینه‌ها سرشار از آسمان عشق شد و قلب‌ها چون چشمه خورشید جوشید.
یاران امام شتاب کنید که ما همگی مسافریم و کربلا در این زمان انتظار می‌کشد تا خود را از دام وابستگی‌های دنیای فانی جدا کنید و زنجیر اسارت خاک را از پا بگشایید و در رکاب امام عشق قرار گیرید...
در عکس، شیر مردی از قافله عشق را ببین که چگونه مسافر این دیار را در آغوش گرفته است، انگار ملائک بال‌های خود را در زیر پیکر پاک شهید گسترانده‌اند و همگی به کمک آمده‌اند تا سبک‌بالی عاشق را در لیله‌القدر عملیات رمضان به دست قافله‌سالار و امام شهدا برسانند، این جاذبه عشق است که قطرات خون امام خود را درگذر زمان همچون ستارگان در دل کهکشان پاشیده است و ره جویان عشق، چه زیبا این مسیر را دریافتند و راه قبلهٔ نور را با کلمات امام راحل فهمیدند و قدم در وادی شهادت گذاشتند. ای هم‌سفران معراج حسین، شما برگزیدگان تاریخ خدایید و ازاین‌روست که حسین شمارا در معراج عشق پذیرفته است. راز این انتخاب را کسی خواهد فهمید تا بال در بال کبوتران حرم اُنس بیفکند و چه زیبا توانستید در این معنا غوطه ور شوید. کلام برای درک این معنا عاجز است و بازکننده این راز، تنها سکوت است و نه کلام.
ساعت ده صبح بود که متوجه شدم از سمت راست به‌طرف ما تیراندازی می‌شود. همان موقع بادهای شنی شروع شد. وزش باد این‌قدر شدید شد که دید هر دو طرف محدود شد به‌طوری‌که حوالی ساعت دوازده که عراقی‌ها خیلی به ما نزدیک شده بودند

حمیدرضا زمانیان از حضورش ر ملی‌ات رمضان این‌گونه روایت می‌کند: مرحله سوم یا چهارم عملیات رمضان بود. بنده به همراه دو نفر از برادران واحد دیده‌بانی از جبهه سر پل ذهاب به قرارگاه کربلا مأمور شده بودیم. ازآنجا ما را فرستادند به لشکر عاشورا چون آن زمان هنوز دیده‌بانی لشکر عاشورا راه‌اندازی نشده بود.
بنده به‌اتفاق آقای مقدم ـ که از تهران اعزام‌شده بود ـ قرار شد به‌عنوان دیده‌بان نفوذی همراه گردان شهید مصطفی خمینی در این مرحله عملیات شرکت کنیم. عصر بود، با (سردار شهید) نجفی که مسئول ما بود به مقر گردان رفتیم و پس از آشنایی با فرمانده گردان فرصتی پیش آمد که سه‌نفری یک‌گوشه خاک‌ریز دعای توسل بخوانیم که من فکر می‌کنم این دعای توسل با همه دعاهایی که تابه‌حال خوانده‌ام فرق می‌کرد، اولاً توجهمان فقط به خدا بود، دوم این‌که از همه عواملی که در پیروزی نقش داشتند، ناامید شده بودیم و هیچ‌چیز را غیر از خدا عامل موفقیت نمی‌دانستیم.
حوالی ساعت ده شب، گردان، عملیات خودش را شروع کرد، چون انجام عملیات در مراحل قبل موفقیت‌آمیز نبود دشمن با آمادگی کامل منتظر حمله رزمندگان اسلام بود. لذا وقتی درگیری شروع شد با آتش شدید انواع سلاح‌های خود با نیروهای ما می‌جنگید، پس از درگیری شدید با یاری خدا خط عراقی‌ها شکست و ما دو نفر دیده‌بان همراه فرمانده گردان به سمت اهداف حرکت کردیم. با توجه به تلفات زیاد حدود یک گروهان از گردان باقی‌مانده بود. پس از دو ساعت راهپیمایی، گردان سمت راست را پیدا کردیم که قرار شد همان‌جا یک خط پدافندی تشکیل بدهیم. بافاصله روی زمین مستقر شدیم. بعد از اذان صبح بود که مسئول عملیات لشکر، (شهید) به‌وسیله یک دستگاه جیب پیش ما آمد و قرار شد مقداری برگردیم عقب و پشت خاک‌ریزی که همان شب احداث‌شده بود، مستقر شویم. به‌صورت نیم‌خیز و بدو رفتیم سمت خاک‌ریز، آسمان کمی روشن‌شده بود، نیروهای دشمن که متوجه حضور ما شده بودند، با تیربار ما را زیر آتش گرفتند. صدای وزوز تیرها به‌خوبی شنیده می‌شد. ولی شکر خدا گلوله به کسی اصابت نکرد، پشت خاک‌ریز مستقر شدیم و شروع کردیم به حفر سنگر انفرادی.

با روشن شدن هوا، عراقی‌ها که متوجه حضور ما شدند با تانک‌های خود به سمت خاک‌ریز حرکت کردند زمین منطقه به‌صورت بود که سمت دشمن، زمین بالاتر از ما بود که همین امر موجب می‌شد تانک‌های عراقی به جاده تدارکاتی ما مسلط باشند. نیروهایی که مقابل ما مستقرشده بودند از تیپ 10 زرهی عراق بودند، آن‌ها از یگان‌های متخصص و ورزیده عراق بودند که توان و مهارتشان درصحنه کاملاً مشهود بود، چون تعدادی از تانک‌ها و لودرهای ما را با یک گلوله زدند.
با یک شناسایی که سراسر خاک‌ریز انجام دادم، متوجه شدم الحاق بین گردان‌های چپ و راست صورت نگرفته و این خاک‌ریز که طول آن حدود دو کیلومتر بود، چپ و راست آن خالی است نیروهای عراقی حداکثر توان خود را به‌کاربرده بودند تا خاک‌ریز را محاصره کنند، ساعت ده صبح بود که متوجه شدم از سمت راست به‌طرف ما تیراندازی می‌شود. همان موقع بادهای شنی شروع شد. وزش باد این‌قدر شدید شد که دید هر دو طرف محدود شد به‌طوری‌که حوالی ساعت دوازده که عراقی‌ها خیلی به ما نزدیک شده بودند، این‌قدر بادهای شنی زیاد شده بود که تا فاصله دوم‌تری را هم نمی‌شد تشخیص داد. این از امدادهای غیبی بود که آن‌ها نتوانند به ما آسیب برسانند. به نیروهای خودی دستور عقب‌نشینی دادند که به سمت عقب حرکت کردیم. یقین دارم این از ثمرات خواندن دعای توسل بود که هم شب عملیات مشکلی پیش نیامد و هم خداوند در روز به رزمندگان اسلام لطف کرد و با وزش بادهای شنی، چشمشان را کور و آن‌ها را زمین‌گیر کرد.


[/HR] منابع: باشگاه خبرنگاران، نجف‌آباد نیوز