جمع بندی مقام حسن الحدیث نزد اهل سنت

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقام حسن الحدیث نزد اهل سنت

سلام علیکم

کسی که نزد اهل سنت حسن الحدیث باشد ولی عده ای او را جرح کردند در کل این شخص حدیثش قبول می شود یا خیر ؟؟

مثلا محمد بن عمرو بن علقمة بن وقاص

مقبل وداعی می گوید :حسن الحدیث

اتحاف ص 596

تشکر

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

بزرگان علم حدیث اهل سنت(ائمه ی جرح و تعدیل)، هر کدام مراتبی را برای سنجش حال راویان از توثیق و یا تجریح بیان نموده اند که تفصیل آن در کتب جرح و تعدیل همچون کتاب:«الرفع والتکمیل فی الجرح و التعدیل»،[1] و...آمده است که ما در این میان با بیان ابن حجر در دو کتاب «نزهة‌النظر»،‌و مقدمه ی کتاب:«تقریب التهذیب»، سوال شما را بررسی می نمائیم:

«تقریب التهذیب»، که خلاصه ی کتاب «تهذیب التهذیب»، ابن حجرعسقلانی(م:852) می باشد، بیانگر نظر نهایی ابن حجر در مورد راویان اخبار می باشد. ابن حجر در مقدمه ی این کتاب به بیان مراتب جرح و تعدیل پرداخته که البته برخی اصطلاحات آن با اصطلاحات کتاب اصول حدیث وی:«نزهة النظر..»، متفاوت می باشد.

وی مراتب تعدیل و جرح را در 12درجه قرار داده که از بالاترین مرتبه ی توثیق شروع می گردد و به شدید ترین مرحله جرح ختم می گردد که 6 مرتبه مربوط به مراتب تعدیل و 6 مرتبه نیز مربوط به مراتب جرح می باشد.

بیان مراتب تعدیل بر حسب درجه:

1)‌ درجه ی صحابه. بدیهی است که عنوان صحابه در نزد اهل سنت از جایگاه بالایی برخوردار می باشد و کسی که در این جایگاه قرار دارد حائز بالاترین درجه ی عدالت و ضبط می باشد.[2]

2) درجه ی دوم کسانی هستند که از آنان با صیغه ی مدح تاکیدی یاد شده است. باید توجه داشت که صیغه ی تاکید باید به گونه ای باشد که حامل معنای عدالت و وثاقت باشد؛ همچون الفاظ:«اوثق الناس»؛ «ثقة ثقة»؛ «ثقة حافظ»و...[3]

3) درجه ی سوم کسانی که با صیغه ی بیانگر عدالت و ضبط از آنان یاد شده است: الفاظی همچون:«ثقة»؛‌ «متقن»؛‌ «ثبت»؛ «عدل».[4]

حکم این سه درجه:
عبدالفتاح ابو غدة، در حاشیه ی کتاب «الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل»، ص186، در بیان حکم این سه درجه می نویسد:«والدرجات من بعد الصحابه فما کان من الثانیة والثالثة فحدیثه صحیح من الدرجة الاولی و غالبه فی الصحیحین»، درجات بعد از صحابه از طبقه ی دوم و سوم حدیثشان صحیح در درجه ی اول می باشد که غالب این افراد از راویان صحیحین می باشند.

4) درجه ی چهارم افرادی که درجه ی تعدیل آنان از مرتبه ی قبلی مقداری پائینتر است، و با الفاظی همچون«صدوق»؛ «لاباس به»؛[5] «لیس به باس»،‌ یاد شده است.[6]

حکم این درجه:
ابوغده در حکم این درجه می نویسد:«وما کان من الدرجة الرابعة فحدیثه صحیح من الدرجة الثانیة ،‌و هو الذی یحسنه الترمذی، و یسکت علیه ابوداود»، راوی ای که در درجه چهارم قرار می گیرد حدیث او صحیح ودر درجه ی دوم قرار می گیرد، و این درجه همان است که ترمذی با تعبیر «حسن» از آن یاد نموده و ابوداود در حکم به حدیث او سکوت نموده است.

5) درجه ی پنجم: کسانی که تعدیل آنها از درجه ی چهارم ضعیف تر می باشد و با الفاظی نظیر:« صدوق سيئ الحفظ»؛ «صدوق یهم»؛ «له اوهام»؛ «یخطیء»؛ « تغير بأخرة»،‌ ‌یاد می شود. همچنین افراد صدوقی که بواسطه ی نوعی از بدعت مورد اشکال واقع شده اند در این درجه قرار می گیرند؛ همانند:‌ شیعه و قدریه و مرجئه و جهمیة.[7]

6) درجه ی ششم: کسانی که حدیث کمی از آنان نقل شده است و اشکالی هم در آنان یافتنشده که بواسطه ی آن به حدیثشان توجه نشود، که از این افراد با اصطلاح :«مقبول حیث یتابع؛ والا فلین الحدیث»، یاد می شود.[8]

حکم این درجه:
تعدیل این دو درجه به تنهایی در درجه ای نیست که حدیث این افراد را در درجه ی مقبول قرار دهد؛ مگر در زمانی که حدیث آنان از طرق دیگری نیز نقل شده باشد، که چنین تعددی حدیث آنان را از مرحله ی ضعف خارج ساخته و به مرحله ی «حسن لغیره»، ارتقاء می بخشد و حدیثشان مورد قبول واقع می گردد.
ابوغدة در این رابطه می نویسد:«و ما بعدها(درجه چهارم) فمن المردود؛ الا اذا تعددت طرقه مما کان من الدرجة‌الخامسة و السادسة، فیقوی بذلک و یصیر حسنا لغیره».

با توجه به مطلب فوق روشن می گردد: حدیث حسن،‌ روایت صحیحی است که در درجه ی دوم قرار گرفته که بدان احتجاج می گردد؛ ولو آنکه این روایت از یک طریق وارد شده باشد؛ الا اینکه با معارضی قوی تر مواجه گردد.

ادامه دارد.


[/HR] [1]. تالیف عبدالحی الکهنوی.

[2]. فأما المراتب: فأولها: الصحابة، فأصرح بذلك لشرفهم.

[3]. الثانية: من أكد مدحه ب " أفعل " ك " أوثق الناس " أو بتكرير الصفة ك " ثقة ثقة " أو معنى ك " ثقة حافظ ".

[4]. الثالثة: من أفرد بصفة ك " ثقة " أو " متقن " أو " ثبت " أو " عدل ".

[5]. لکهنوی در ایقاظ نهم کتاب الرفع والتکمیل می نویسد:« في بيان مراد بن معين من قوله في الراوي لا باس به او ليس به باس.«كثيرا ما تجد في الميزان وغيره نقلا عن ابن معين في حق الرواة لا باس به فلعلك تظن منه انه ادون من ثقة كما هو مقرر عند المتاخرين وليس كذلك فانه عنده كثقة».

[6]. الرابعة: من قصر عن درجة الثالثة قلیلا، والیه الاشارة: بصدوق ، او لا باس به او لیس به باس.

[7]. الخامسة: من قصُر عن الرابعة قليلا، وإليه الاشارة ب " صدوق سيئ الحفظ " أو " صدوق يهم " أو " له أوهام " أو " يخطئ " أو " تغير بأخرة "، ويلتحق بذلك من رُمِيَ بنوع من البدعة: كالتشيع، والقدر، والنصب، والارجاء، والتجهّم، مع بيان الداعية من غيره.

[8]. السادسة: من ليس له من الحديث إلا القليل، ولم يثبت فيه ما يترك حديثه من أجله، وإليه الاشارة بلفظ " مقبول " حيث يتابع، وإلا فلين الحديث.

ammarshia;696590 نوشت:
سلام علیکم

کسی که نزد اهل سنت حسن الحدیث باشد ولی عده ای او را جرح کردند در کل این شخص حدیثش قبول می شود یا خیر ؟؟

مثلا محمد بن عمرو بن علقمة بن وقاص

مقبل وداعی می گوید :حسن الحدیث

مراد از اصطلاح حسن الحدیث

یکی از الفاظ بکار رفته در تعدیل روات لفظ«حسن الحدث»، می باشد. لفظ«حسن الحدیث»، با اصطلاح «حسن» در مورد خبر، متفاوت می باشد؛ زیرا اصطلاح «حسن» مربوط به خبری است که راوی آن در قوه ی ضبط و حفظ در مرتبه ای پائینتر از خبر«صحیح» قرار گرفته و ویژگی آن این است که چنین خبری به تنهایی قابل احتجاج می باشد و در صورت داشتن شواهد و توابع به رتبه ی«صحیح لغیره»، ارتقاء می یابد؛ اما لفظ«حسن الحدیث» از الفاظی است که در تعدیل راوی بکار می رود.

«لکهنوی»، در کتاب«الرفع والتکمیل»، مرتبه ی چهارم از تعدیل در نزد حافظ عراقی را چنین بیان می داردالْمرتبَة الرَّابِعَة قَوْلهم مَحَله الصدْق اَوْ رووا عَنهُ اَوْ الى الصدْق مَا هُوَ اَوْ شيخ وسط اَوْ وسط اَوْ شيخ اَوْ صَالح الحَدِيث اَوْمقارب الحَدِيث بِفَتْح الرَّاء وَكسرهَا اَوْ جيد الحَدِيث اَوْ حسن الحَدِيث اَوْ صُوَيْلِح ان شَاءَ الله اَوْ ارجو انه لَيْسَ بِهِ بَأْس».[1]

با توجه به این مطلب می توان گفت: رابطه ی بین لفظ «حسن الحدیث»،‌با اصطلاح«حسن»، رابطه ی عموم و خصوص من وجه می باشد،‌ واینگونه نیست که هر راوی ای که در حکم به تعدیل وی اطلاق«حسن الحدیث»،بر وی گردید، الزاما خبر او هم در رتبه ی «حسن» اصطلاحی قرار گیرد؛ بلکه ممکن است خبر او در صورت داشتن شواهد و متابعات مورد اعتبار قرار گیرد.

بنابراین بار معنایی«حسن الحدیث»، ‌همچون الفاظ «صالح الحدیث»؛ «مقارب الحدیث»؛ «محله الصدق»؛ «رووا عنه»؛‌ «الی الصدق ماهو»؛ «صویلح»؛ «صدوق ان شاءالله»؛‌ و غیره می باشد.

به عنوان مثال در مورد: «محمد بن عمرو بن علقمة بن وقاص الليثي المدني»، می بینیم که ابن حجر در حکم به وی می نویسد:« صدوق له أوهام»،[2] وی شخصی راستگو است که در نقل برخی روایات دچار اوهام شده است؛ لذا درجه ی تعدیل وی درجه ی پنجم در نزد این حجر خواهد بود که مرتبه ای پائین تر از راوی خبر«حسن» می باشد که در صورت وجود متابع و شواهد برای روایتش ضعف روایتش برطرف گردیده و حدیثش به مرتبه ی«حسن لغیره»، ارتقاء می یابد.

ذهبی در کتاب:«المغنی فی الضعفاء»، در مورد وی می نویسد که وی «حسن الحدیث»، می باشد که صاحبان کتب سته از وی روایت نقل نموده اند و بخاری و مسلم نیز در متابعات از وی روایت نقل نموده اند. وی می نویسد که یحیی بن معین در مورد او دو گونه سخن گفته. یگ بار گفته که اهل حدیث از روایتش پرهیز می نموده اند و یک بار می نویسد که وی ثقه بوده است و جوزجانی و غیر او گفته اند که وی در نقل حدیث قوی نبوده است. «مُحَمَّد بن عَمْرو بن عَلْقَمَة بن وَقاص الْمدنِي مَشْهُور حسن الحَدِيث اخْرُج لَهُ البُخَارِيّ وَمُسلم مُتَابعَة قَالَ يحيى مَا زَالُوا يَتَّقُونَ حَدِيثه وَقَالَ مرّة ثِقَة وَقَالَ الْجوزجَاني وَغَيره لَيْسَ بِقَوي».[3]

از سخن ذهبی نیز همین نتیجه بدست می آید؛ زیرا وی با اینکه می گوید: وی حسن الحدیث است، در عین حال بیان می دارد که بخاری و مسلم از وی در متابعات روایت نموده اند.

ادامه دارد.


[/HR] [1]. الرفع والتکمیل، الکهنوی، ص150.
[2]. تقریب التهذیب، ابن حجر، ترجمه:6188.
[3]. المغنی فی الضعفاء، الذهبی، ج2، ص621، ترجمه ی: 5876.

باید توجه داشت که احکام رجالی در مورد راویان ممکن است مختلف ذکر شده باشد. به عبارت دیگر صرف نظر از مصداق خاص در علم جرح و تعدیل«حسن الحدیث»، بر کسی اطلاق می شود که حدیثش در صورت وجود توابع و شواهد مورد احتجاج واقع می گردد؛ اما ممکن است چنین امری در راوی خاصی مورد اختلاف باشد و امامی حکم به صحت حدیث وی نماید[1] و امام دیگری حدیث وی را پایینتر از رتبه ی حدیث صحیح بداند که در صورت وجود متابعات و شواهد[2] به آن احتجاج گردد.

به عنوان مثال در مورد«محمد بن عمرو بن علقمة»، با اینکه ابن حجر در مورد وی می نویسد:« صدوق له أوهام»،[3] و یا اینکه ذهبی در مورد وی می نویسد:«حسن الحدیث»؛ اما با نگاهی به روایاتی که این شخص در سلسله سند آن قرار گرفته و احکام علمای حدیث مشاهده می شود روایت وی در مرتبه ی«حسن» قرار گرفته که به تنهایی قابل احتجاج می باشد.

هیثمی در حکم به یکی از روایات وی می نویسد: «وفيه محمد بن عمرو بن علقمة وأقل مراتب حديثه الحسن وبقية إسناده ثقات»؛[4] در این سند محمد بن عمرو قرار دارد که کمترین مرتبه ی حدیث وی حسن می باشد و بقیه اسانید وی ثقات می باشند.(یعنی حکم روایات وی دائر مدار صحیح و حسن می باشد که در هر دو صورت به روایات وی مستقلا احتجاج می گردد).

همچنین ترمذی در سنن خویش در موارد متعددی حکم به «حسن»[5] بودن روایت وی نموده است. ترمذی از طریق این راوی از ابوهریره نقل می نماید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: حدثنا محمود بن غيلان حدثنا الفضل بن موسى عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم:«أكثروا ذكر هاذم اللذات يعني الموت»؛ [6] از بین برنده لذتها یعنی مرگ را زیاد یاد کنید.. ترمذی در حکم بر حدیث می نویسد:«هذا حديث حسن غريب»، این خبر روایت حسنی است که از یک طریق نقل شده است.

البانی نیز می نویسد:‌»حسن صحيح». این روایت حسن و صحیح می باشد؛ یعنی یک طریق آن حسن و طریق دیگر آن صحیح می باشد.

همچنین احمد بن حنبل در مسند خود بیش از ده روایت از شیخ وی ابو سلمه روایت نموده که شعیب ارنووط در 25 بار حکم به«حسن» بودن روایت وی نموده است.[7]

نتیجه گیری: بنابراین در علم جرح و تعدیل«حسن الحدیث»، بر کسی اطلاق می گردد که حدیث وی در صورت وجود توابع و شواهد مورد قبول می باشد؛ اما در تطبیق این امر بر مصادیق ممکن است اختلاف نظر باشد و برخی از ائمه ی جرح و تعدیل وی را از این مرتبه بالاتر دانسته باشند و به حدیث وی به تنهایی احتجاج نمایند.

موفق باشید.


[/HR] [1]. اعم از آنکه حدیث وی صحیح و یا حسن بوده باشد که در هر دو حال به روایت راوی احتجاج می گردد.

[2]. به این شکل که حدیث از طریق دیگری نیز نقل شده باشد که ضعف این طریق در آن نبوده باشد.

[3]. تقریب التهذیب، ابن حجر، ترجمه:6188.

[4]. مجمع الزوائد، الهیثمی، حدیث:8709.

[5]. مراد از این اصلاح در این موارد «حسن»، بر اساس تعریف مشهور می باشد که مرتبه ای پائینتر از حدیث صحیح خواهد بود.

[6]. سنن الترمذی، ما جاء في ذكر الموت، ح:2066.

[7]. 4644 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا يحيى عن محمد بن عمروعن أبي سلمة عن بن عمر عن النبي صلى الله عليه و سلم قال : كل مسكر حرام. تعليق شعيب الأرنؤوط : صحيح وهذا إسناد حسن.

سؤال اول: مراتب جرح و تعدیل در کتاب«تقریب التهذیب» ابن حجر چگونه است؟
جواب:
ابن حجر(متوفی:852هـ) در مقدمه ی کتاب:«تقریب التهذیب»، به بیان مراتب جرح و تعدیل[1] پرداخته که البته برخی اصطلاحات آن با اصطلاحات کتاب اصول حدیث وی:«نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر»، متفاوت می باشد. وی مراتب تعدیل و جرح را در دوازده درجه قرار داده که از بالاترین مرتبه ی توثیق شروع می گردد و به شدید ترین مرحله جرح ختم می گردد که شش مرتبه مربوط به مراتب تعدیل و شش مرتبه نیز مربوط به مراتب جرح می باشد.

بیان مراتب تعدیل بر حسب درجه در کتاب«تقریب التهذیب»،[2] اینچنین است:
1)‌ درجه ی صحابه: بدیهی است که عنوان صحابه در نزد اهل سنت از جایگاه والایی برخوردار است و هر کس که در این جایگاه قرار گرفته، دارای بالاترین درجه ی توثیق خواهد بود.

2) درجه ی دوم: کسانی هستند که از آنان با صیغه ی مدح تاکیدی یاد شده است. باید توجه داشت که صیغه ی تاکید باید به گونه ای باشد که حامل معنای عدالت و وثاقت باشد؛ همچون الفاظ:«اوثق الناس»؛ «ثقة ثقة»؛ «ثقة حافظ»و...

3) درجه ی سوم: کسانی که با صیغه ی بیانگر عدالت و ضبط از آنان یاد شده است: الفاظی همچون:«ثقة»؛‌ «متقن»؛‌ «ثبت»؛ «عدل».
«عبدالفتاح ابو غدة»،در حاشیه ی کتاب «الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل»،[3] در بیان حکم این سه درجه می نویسد:«والدرجات من بعد الصحابه فما کان من الثانیة والثالثة فحدیثه صحیح من الدرجة الاولی و غالبه فی الصحیحین»؛درجات بعد از صحابه از طبقه ی دوم و سوم حدیثشان صحیح در درجه ی اول می باشد که غالب این افراد از راویان صحیحین می باشند.

4) درجه ی چهارم: افرادی که درجه ی تعدیل آنان از مرتبه ی قبلی مقداری پائینتر است، و با الفاظی همچون:«صدوق»؛ «لاباس به»؛[4] «لیس به باس»،‌یاد شده است.[5] ابوغده در حکم این درجه می نویسد:«وما کان من الدرجة الرابعة فحدیثه صحیح من الدرجة الثانیة، ‌و هو الذی یحسنه الترمذی، و یسکت علیه ابوداود»؛[6]راوی ای که در درجه ی چهارم قرار می گیرد حدیث او صحیح و در درجه ی دوم قرار می گیرد، و این درجه همان است که «ترمذی» با تعبیر «حسن» از آن یاد نموده و «ابوداود» در حکم به حدیث او سکوت نموده است.

5) درجه ی پنجم: کسانی که تعدیل آنها از درجه ی چهارم ضعیف تر می باشد و با الفاظی نظیر:«صدوق سيئ الحفظ»؛ «صدوق یهم»؛ «له اوهام»؛ «یخطیء»؛ «تغير بأخرة»،‌ ‌یاد می شود. همچنین افراد صدوقی که بواسطه ی نوعی از بدعت مورد اشکال واقع شده اند در این درجه قرار می گیرند؛ همانند:‌ شیعی و قدری و مرجئه و جهمیة.[7]

6) درجه ی ششم: کسانی که حدیث کمی از آنان نقل شده است و اشکالی هم در آنان یافت نشده که بواسطه ی آن به حدیثشان توجه نشود، که از این افراد با اصطلاح:«مقبول حیث یتابع؛ والا فلین الحدیث»، یاد می شود.[8] تعدیل این دو درجه به تنهایی در درجه ای نیست که حدیث این افراد را در درجه ی مقبول قرار دهد؛ مگر زمانی که حدیث آنان از طرق دیگری نیز نقل شده باشد، که چنین تعددی حدیث آنان را از مرحله ی ضعف خارج ساخته و به مرحله ی«حسن لغیره»، ارتقاء می بخشد و حدیثشان مورد قبول واقع می گردد. ابوغدة در این رابطه می نویسد:«و ما بعدها(درجه چهارم) فمن المردود؛ الا اذا تعددت طرقه مما کان من الدرجة‌الخامسة و السادسة، فیقوی بذلک و یصیر حسنا لغیره».[9]

با توجه به مطلب فوق روشن می گردد: حدیث حسن،‌ روایت صحیحی است که در درجه ی دوم قرار می گیرد و به این روایت احتجاج می گردد؛ هرچند که از یک طریق نقل شده باشد؛ مگر در زمانی که با معارضی قوی تر مواجه گردد.

سؤال دوم: مراد از اصطلاح«حسن الحدیث»، در علم جرح و تعدیل چیست؟
جواب:
یکی از اصطلاحات بکار رفته در تعدیل روات، اصطلاح«حسن الحدث» می باشد. اصطلاح «حسن الحدیث»، با اصطلاح «حدیث حسن»، متفاوت می باشد؛ زیرا اصطلاح «حدیث حسن» مربوط به خبری است که راوی آن در قوه ی ضبط و حفظ در مرتبه ای پائینتر از خبر«صحیح»، قرار گرفته و ویژگی آن این است که چنین خبری قابل احتجاج می باشد و در صورت داشتن شواهد و توابع به رتبه ی«صحیح لغیره»، ارتقاء می یابد. اما لفظ«حسن الحدیث»،‌ از الفاظی است که در تعدیل راوی بکار رفته؛ همچنان که «عبدالحی الکنوی»، در کتاب:«الرفع والتکمیل»، مرتبه ی چهارم از تعدیل در نزد حافظ عراقی را چنین بیان می دارد:«الْمرتبَة الرَّابِعَة قَوْلهم مَحَله الصدْق اَوْ رووا عَنهُ اَوْ الى الصدْق مَا هُوَ اَوْ شيخ وسط اَوْ وسط اَوْ شيخ اَوْ صَالح الحَدِيث اَوْمقارب الحَدِيث بِفَتْح الرَّاء وَكسرهَا اَوْ جيد الحَدِيث اَوْ حسن الحَدِيث اَوْ صُوَيْلِح ان شَاءَ الله اَوْ ارجو انه لَيْسَ بِهِ بَأْس».[10]

با توجه به این مطلب می توان گفت: رابطه ی بین لفظ:«حسن الحدیث»،‌با اصطلاح:«حدیث حسن»، رابطه ی عموم و خصوص من وجه می باشد؛ لذا اینگونه نیست که هر راوی ای که در حکم به تعدیل وی اطلاق«حسن الحدیث» گردید، الزاما خبر او هم در رتبه ی«حسن» اصطلاحی قرار گیرد؛ بلکه ممکن است خبر او در صورت داشتن شواهد و متابعات مورد اعتبار قرار گیرد؛ بنابراین بار معنایی«حسن الحدیث»، ‌همچون الفاظ «صالح الحدیث»؛ «مقارب الحدیث»؛ «محله الصدق»؛ «رووا عنه»؛‌«الی الصدق ماهو»؛ «صویلح»؛ «صدوق ان شاءالله»؛‌و غیره می باشد.

نتیجه گیری: بنابراین در علم جرح و تعدیل«حسن الحدیث»، بر کسی اطلاق می گردد که حدیث وی در صورت وجود توابع و شواهد مورد قبول باشد؛ اما در تطبیق این امر بر مصادیق ممکن است اختلاف نظر باشد و برخی از ائمه ی جرح و تعدیل وی را از این مرتبه بالاتر دانسته باشند و به حدیث وی به تنهایی احتجاج نمایند.

پی نوشت:


[/HR] [1]. تعديل، مصدر فعل«عدَّل» از باب تفعيل است و«عَدْل» در لغت، به معناى انصاف، راستى و درستى است(ضد ظلم وجور) و تعديلِ شاهد و راوى، به معناى تزكيه كردن آنان است و تعديل، در اصطلاح محدّثان و رجاليان، توصيف راوى به صفاتى است كه موجب قبول روايت وى مى گردد. جَرْح در اصطلاح محدّثان و عالمان علم رجال، ظهور وصفى در راوى است كه موجب خدشه بر عدالت راوی و یا خدشه بر ضبط راوی می گردد كه اثر آن، سقوط روايت راوى از اعتبار است و تجريح، توصيف راوى به صفاتى است كه موجب تضعيف روايت وى و عدم قبول آن مى گردد.
[2]. أبو الفضل أحمد بن علي العسقلاني(المتوفى: 852هـ)، تقریب التهذیب، ج1،ص8، دارالکتب العلمیة.

[3]. ایو الحسنات محمد عبدالحی الکنوی الهندی(متوفی:1304)،‌الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، ص186، مکتب المطبوعات الاسلامیة.
[4]. لکنوی در ایقاظ نهم کتاب الرفع والتکمیل می نویسد:«في بيان مراد بن معين من قوله في الراوي لا باس به او ليس به باس.«كثيرا ما تجد في الميزان وغيره نقلا عن ابن معين في حق الرواة لا باس به فلعلك تظن منه انه ادون من ثقة كما هو مقرر عند المتاخرين وليس كذلك فانه عنده كثقة».
[5]. الرابعة: من قصر عن درجة الثالثة قلیلا، والیه الاشارة: بصدوق ، او لا باس به او لیس به باس.
[6]. ایو الحسنات محمد عبدالحی الکنوی الهندی(متوفی:1304)،‌الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، ص186، مکتب المطبوعات الاسلامیة.
[7]. الخامسة: من قصُر عن الرابعة قليلا، وإليه الاشارة ب "صدوق سيئ الحفظ" أو "صدوق يهم" أو "له أوهام" أو "يخطئ" أو "تغير بأخرة"، ويلتحق بذلك من رُمِيَ بنوع من البدعة: كالتشيع، والقدر، والنصب، والارجاء، والتجهّم، مع بيان الداعية من غيره.
[8]. السادسة: من ليس له من الحديث إلا القليل، ولم يثبت فيه ما يترك حديثه من أجله، وإليه الاشارة بلفظ " مقبول " حيث يتابع، وإلا فلين الحديث.
[9]. ایو الحسنات محمد عبدالحی الکنوی الهندی(متوفی:1304)،‌الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، ص186، مکتب المطبوعات الاسلامیة.

[10]. همان، ص150.
موضوع قفل شده است