حقيقت بهشت و جهنم چيست؟

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حقيقت بهشت و جهنم چيست؟

حقيقت بهشت تجلّى رحمت و مغفرت خداست و جهنم تجلّى غضب و لعنت خداست. توضيح مطلب اينكه؛
اولاً گاهى اين چنين گمان مى‏شود كه «بهشت» و «جهنم» دو موضوع جداگانه بوده، مستقلاً مطرح است. امّا اين پندارى بيش نيست؛ بلكه حقيقت آن است كه بهشت و جهنم، جدا از مسأله لقاى پروردگار نمى‏باشد.
به عبارت ديگر، بهشت و بهشت‏ها و جهنم و جهنم‏ها مقصد و مقصود، در سير و حركت نيستند و حركت‏ها به سوى پروردگار و منتهى به لقاى پروردگار است؛ نه اينكه حركت‏ها به سوى بهشت‏ها و جهنم‏ها باشد و به آنها منتهى گردد.
هر حركتى در نهايت به مبدأ متعال منتهى مى‏گردد و بهشت‏ها و جهنم‏ها، از آثار چگونگى لقاءها و رسيدن‏ها است؛ يعنى، بهشت و بهشت‏ها، از آثار و لوازم لقاى حضرت حق با «اسماى رحمت و مغفرت» و جهنم و جهنم‏ها هم از آثار و تبعات لقاىِ پروردگار با «اسماى غضب و سخط» است.
ثانياً براى روشن شدن حقيقت بهشت و جهنم لازم است، به صورت مقدمه، مطالبى را در حقايق اسماى ربوبى مطرح كنيم تا معناى آنكه بهشت از آثار «لقاى حضرت حق با اسماى رحمت» و جهنم از آثار «لقاى پروردگار با اسماى غضب» بوده، درست تحليل و تفهيم شود.
«اسماى حسنى» يك سلسله عناوين محض و اعتبارى نيست؛ بلكه آنها منشأ آثارند و اصولاً هر وجودى و هر موجودى در دنيا و نظام‏هاى ديگر و عوالم برتر و حتى آخرت، از آثار اسماى حسنى‏ است.
عوالم وجود، همه جلوه‏هاى اسما بوده، هر اسمى آثار خاص خود را دارد و در مراتب مختلف تجلى مى‏كند. به بيان ديگر، ذات مقدس حق در مقام ربوبيت موجودات، هر موجودى را، با اسم و صفت خاص ربوبيت مى‏كند. اسم «رب» داراى شاخه‏ها و انشعاباتى است و در واقع اسماى حسنى‏ شاخه‏هاى اسم «ربّ»اند: ربّ رزاق، ربّ مصوّر، ربّ قدير، ربّ عليم، ربّ هادى، ربّ غفور، ربّ منتقم، ربّ شديد العقاب و ... .
خداوند متعال در مقام ربوبيت، داراى اسما و صفات مختلف بوده، همه را با اين اسماى گوناگون تربيت مى‏كند؛ مثلاً در مقام ربوبيتش به شيطان با «منتقم» و «شديدالعذاب» تجلّى مى‏كند و به حضرت رسول‏اكرم(ص) با «هادى»، «رحيم» و «غفور» تجلى مى‏كند.
گياهى كه صورت و شكلى به خود مى‏گيرد، با اسم «مصوّر» پيش مى‏آيد و هنگامى كه خاك را مى‏شكافد و بيرون مى‏آيد، با ربّ «خالق» پيش مى‏آيد. به هر صورت، هر موجودى در اين نظام هستى، با عوالم گوناگون خود و با موجودات متفاوت - كه در درون خود دارد - در مقام ربوبيّت با اسمى از اسماى حسناى الهى، در ارتباط است.
آدمى اگر در مقام طاعت خداوند باشد، با ربّ «هادى» روبه‏رو است و خداوند با اين اسم او را ربوبيت مى‏كند؛ امّا اگر انسان در مقام طغيان و مخالفت با حضرت حق باشد، ربّى كه او را تربيت مى‏كند، ربّ «هادى» نخواهد بود؛ بلكه ربّ «منتقم» و «شديد العذاب» خواهد بود.
نتيجه آنكه، هر كسى از مسير خود با اسمى از اسماى ربوبى در ارتباط است و از اين رو، من و شما لحظه به لحظه با صفت و اسم خاصى از خداوند متعال، با او در ارتباط هستيم و به همين دليل است كه خداوند با لحن خاصى گفته است كه از مقام ربوبيّت بترسيد: (مَنْ خافَ مَقامَ رَبّهِ)؛نگاه كنيد به: الرحمن (55)، آيه 46 و نازعات (79)، آيه 40.
به هر روى، تمام هستى و از جمله انسان لحظه به لحظه با «ربّ» با چهره‏هاى مختلف در ارتباط است و هر يك از اسماى حسنى، انسان را بسته به نوع عمل، فكر، صفت و اخلاق، ربوبيت مى‏كند.
در حقيقت اين انسان است كه با انتخاب مسير، راه، عملكرد و مقصد، خود را در تحت يكى از اسماى ربوى مى‏اندازد، چرا كه اسماى الهى، واسطه‏هاى فيض بوده و كل وجود و هستى به آنها منتهى مى‏شود و از آنها نشأت مى‏گيرد.
اگر به دقت به اطراف و جوانب وجود نگاه كنيم، همه جا آثار و جلوه‏هاى اسماء را خواهيم يافت: «وَ بَأَسْمائِكَ الّتى‏ مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّ شَىْ»؛دعاى كميل. «[ بارالها! به درستى من مى‏خواهم از تو ]به نام‏هايت و به اسمائت كه اركان هر چيز را پر كرده است».
آيا روبه رو شدن با اسماى ربوبى، آثار دارد يا خير؟ قطعاً اثر دارد، اينكه انسان در دعاهاى خود و در خواسته‏هايش و در هر نيازى، به اسم متناسب با آن احتياج متوجه گشته، خداى متعال را با همان اسم مى‏خواند؛ دلالت بر همين حقيقت دارد كه: گويا آدمى به طور فطرى متوجه همين واقعيت است كه هر چيزى متأثر از اسمى از اسماى خدا است.
شخصى كه مريض است، به اسم «شافى» متوجه مى‏شود و شفاى خود را از خداوند متعال با اين اسم مى‏خواهد؛ چرا كه شفا را اثر اين اسم مى‏داند. كسى كه رزق و وسعت رزق مى‏طلبد، به اسم «خيرالرازقين» توجه دارد. فردى كه مغفرت مى‏خواهد، با اسم «غفور»؛ كسى كه نصرت مى‏خواهد با اسم «نصير» و «ناصر»؛ كسى كه هدايت مى‏طلبد، به اسم «هادى»؛ محفوظ ماندن از خطرات را مى‏خواهد، به اسم «حافظ» و «حفيظ» و كسى كه روشنايى باطن مى‏خواهد، به اسم «نور» متوجه مى‏گردد و خداى سبحان را با آن مى‏خواند، چرا كه هر يك از اينها را آثار اسماى ربوبى مى‏داند.
از صفت و زنام چه زايد خيال و آن خيالش هست دلال وصال‏
ديده‏اى دلال بى مدلول هيچ تا نباشد جاده نبود غول هيچ‏
هيچ نامى بى‏حقيقت ديده‏اى يا زگاف و لام گل، گل چيده‏اى‏
اسم خواندى رومسمّا را بجو مه به بالا دان نه اندر آب جو
مثنوى معنوى، دفتر اول، ابيات 3454 - 3457.
با توجه به توضيحات بالا، مشخص مى‏گردد كه بهشت‏ها، از آثار و جلوه‏هاى اسماى «رحمت» بوده و جهنم‏ها هم از آثار «غضب و سخط» است؛ چرا كه وقتى همه وجود و همه عوالم هستى، از آثار و مظاهر اسماى حسناى الهى باشد، قهراً بهشت و جهنم نيز به عنوان نظام و عالم خاصى از وجود، از اين حقيقت مستثنا نيست. حال براى روشن شدن اينكه بهشت‏ها و جهنم‏ها، از آثار اسماى «رحمت» و «غضب» حضرت حق است، به بعضى از آيات قرآنى اشاره مى‏كنيم.

«و اطاعت كنيد خدا و رسول او را شايد مشمول رحمت شويد و سرعت و شتاب كنيد، به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [ به قدر ]آسمان‏ها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده است».
اين آيات، انتهاى سير و حركت اطاعت‏كنندگان از خدا و رسول را، رحمت حق و رسيدن به رحمت او و لقاى او با اسماى «رحمت» مى‏داند (لعلكم ترحمون) و نيز دستور مى‏دهد كه به سوى مغفرت و غفران الهى، شتاب كنيد و بكوشيد كه با غفران او مواجه گشته و به مغفرت او برسيد؛ يعنى، او را با اسم «غفور» ملاقات كنيد كه از آثار اين لقا، بهشت است با آن خصوصيات كه در ادامه آيه فرموده است.

«اى مردم: حقيقت اين است كه براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده و ما به طرف شما نور روشنگرى را فروفرستاده‏ايم و امّا آنانى كه به خداى متعال ايمان آورده و به اين [ برهان و نور الهى ]تمسّك جستند، به زودى خداوند آنان را در جوار رحمت فضل خاص خويش داخل كرده، ايشان را به سوى خود، به راهى راست [ كه به سوى او نزديك‏تر مى‏كند ]هدايت كند».
اين آيات به روشنى گوياى اين حقيقت است كه خداوند متعال، مؤمنان و پيروان قرآن و رسول اكرم(ص) را به زودى در رحمت و فضل خود داخل مى‏گرداند؛ به اين معنا كه به لقاى او با اسماى رحمت و فضل رسيده، در عالمى كه جلوه‏گاه رحمت و فضل او است، وارد مى‏شوند. اين تعبير بيانگر اين است كه لقاى خداوند با اسماى رحمت، ورود به عالم رحمت و فضل - كه همان بهشت‏ها است - مى‏باشد.
از ديدگاه قرآن، جهنم و جهنم‏ها نيز از آثار لقاى پروردگار با اسماى غضب، سخط، انتقام، طرد و ردّ است. در اين باب نيز آيات زيادى وجود دارد كه به دو مورد اشاره مى‏كنيم:

اين آيات مى‏فرمايد كافران و ستمگران مشمول لعن و غضب الهى مى‏شوند و بعد از آن مى‏فرمايد. در اين طرد و ردّ الهى جاودانه مى‏مانند و سپس اشاره مى‏كند: هيچ وقت عذاب آنان تخفيف نمى‏يابد. پس اوّلاً، آنان به خداوند متعال در حالى كه او، آنان را لعن و طرد مى‏كند، مى‏رسند (لقا با اسماى غضب) و ثانياً، غضب و لعن هميشگى است و ثالثاً، اين روبه‏رو شدن با اسماى غضب همان جهنم است؛ يعنى، عذاب و جهنم از آثار لقا با اسماى غضب خداوند است.

اين آيه به روشنى گوياى اين حقيقت است كه عده‏اى از انسان‏ها، رو به غضب الهى مى‏آورند و او را با اسماى غضب ملاقات مى‏كنند كه از آثار آن جهنم است و آنان را در آنجا جاى مى‏دهند.ر.ك: قيام قيامت، صص 85-100 و معاد يا بازگشت بسوى خدا، ج اوّل، صص 87-123.
نقض ميثاق و شكست توبه‏ها موجب لعنت شود در انتها
نقض توبه و عهد آن اصحاب سَبْت موجب مسخ آمد و اهلاك و مقت‏
مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بيت 2591 و 2592. 1. (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ)؛آل‏عمران (3)، آيه 132 و 133. 2. (يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً)؛نساء (4)، آيه 174 و 175. 1. (أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ)؛آل‏عمران (3)، آيه 87 و 88. «آنان، سزايشان اين است كه لعنت [ و طرد ]خداوند و فرشتگان و مردم، همگى بر آنها است، در آن [ لعنت و طرد حق هميشه و] جاودانه بمانند [ و هيچ‏گاه‏] نه عذاب از آنان كاسته گردد و نه مهلتى يابند (يا نظرى به آنان شود)». 2. (أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ)؛همان، آيه 162. «آيا كسى كه خشنودى خدا را پيروى مى‏كند [ و طالب رضوان است ]مانند كسى است كه روى به خشمى از خدا آورده [ و دچار غضب و سخط از خداگرديده‏] و جايگاهش جهنم است؟ و چه بد بازگشتگاهى [ و نقطه برگشت بدى‏] است».

سلام:Gol:
برداشتم از نوشته های بالا اینه که بهشت و جهنم نتیجه اعمال ماست به گونه ای که نعمات بهشتی تجسم اعمال شایسته و آلام دوزخ تجسم اعمال ناشایست و گناهان ماست! (البته به طور خلاصه)
با توجه به آیات متعدد تمثیلات بهشتی و جهنمی که در قرآن آمده ، مثل ،
برای بهشتیان:
و ميوه از هر چه اختيار كنند (واقعه/20)
برای دوزخیان:
پس با آبى جوشان پذيرايى خواهد شد (واقعه/93)

با این وصف حکمت این آیات تمثیلی بهشت و دوزخ چیست؟

سلام :Gol:
یک اصل در الفاظ قرآن از نظر بزرگان :
الفاظ قرآن را باید به حسب معنای فراگیر باطنی اش مورد توجه قرار داد نه معنای ظاهری دنیایی اش
پس وقتی لفظی قرآنی در توصیف بهشت یا جهنم آمد شامل تمام حقایق خارجی آن از مقام سر گرفته تا مقام مثال را شامل می شود . و انسان آن حقیقت را مثلا عذاب سوختن را در تمام مراتب وجودی خود از مقام سر تا مقام تمثل برزخی خواهد چشید . البته چشیدن در هر مقامی متفاوت است . اما فعلا ما بیش از معنای مثالی آنرا درک نمی کنیم .
موفق در پناه حق
:Gol:

سلام
بهشت ، میزان بهره مندی از آثار لقای پروردگار است. بنابراین انسان هرچه قلبی پاک تر داشته و باتقوا تر باشد نزد خدا جایگاهی برتر دارد و از آثار لقای خداوند بهره بیشتری می برد.
جهنم ، بالعکس.
پس در این زمان اندک عمر پیوسته در حال زدودن غبار از قلب و جان خود باشیم و در راه کسب معرفت الهی پیشتاز باشیم تا از قافله مقربان درگاه حق جا نمانیم.خداوند سراسر رحمت است این قلب پراز گناه ماست که از پروردگار خویش دورمانده و ناله فراق سر میکشد.

سلام :hamdel:
بهشت یعنی چشیدن خدا در طهارت جان و جهنم یعنی چشیدن خود در کدورت جسم
موفق در پناه حق

اگه معتقد باشیم که معاد جسمانی و روحانی است ، بهشت و دوزخ هم باید تجسم مادی داشته باشد و نمی تواند صرفا روحانی باشد.

محسن56;91068 نوشت:
اگه معتقد باشیم که معاد جسمانی و روحانی است ، بهشت و دوزخ هم باید تجسم مادی داشته باشد و نمی تواند صرفا روحانی باشد.

سلام
اول اینکه معتقد نیستیم بهشت و جهنم جنبه مادی داشته باشد
ثانیا ولو اینکه بپذیریم ، ادراک جسمانی نیست و وقتی این جسم در نور جان محل تجلی محبوب ازلی می شود که جان به طهارت پاک شده باشد قال علی ع : ولکن راته القلوب بحقایق الایمان
موفق در پناه حق

میشه بگید چرا معتقد نیستید بهشت و جهنم جنبه مادی داشته باشه؟ و این که مادی بودن بهشت و جهنم چه تناقضی با گفته ها و افکار شما دارد؟ و به این سوال مهم جواب دهید که معاد جسمانی در دنیایی مجازی و روحانی چه معنایی دارد؟

محسن56;91085 نوشت:
میشه بگید چرا معتقد نیستید بهشت و جهنم جنبه مادی داشته باشه؟ و این که مادی بودن بهشت و جهنم چه تناقضی با گفته ها و افکار شما دارد؟ و به این سوال مهم جواب دهید که معاد جسمانی در دنیایی مجازی و روحانی چه معنایی دارد؟

سلام
بحث در معاد جسمانی بسیار طولانی است . اما خلاصه مطلب این است که برداشت عموم از اخبار دینی در خصوص معاد مطابق با فهم عادی دنیوی آنهاست چه اینکه در نظر عوام اهل دنیا ، ماده و جسم اصیلند و عالم معنا و روحانیات مجاز و غیر اصیل . دیگر اینکه قرار نیست هر امر ممکنی واقع شود مثلا خداوند می تواند همین الان همه انسانها را هلاک کند . اما آیا می کند ؟ خوب اگر معاد امکان مادی داشته باشد الزاما مادی خواهد بود ؟
جسمانیت در معاد صرفا یک برداشت ساده از آیات و روایات است اما اهل تعمق و تفکر و بلکه اهل کشف و شهود غیر این را یافته اند .
موفق در پناه حق

من هم نگفتم که ممکن است معاد مادی باشد. بلکه حتما باید مادی باشد. حیات بعد از مرگ و قبل از برپایی قیامت روحانی است اما معاد و قیامت جسمانی. علاوه بر این جواب سوالهای دیگر من را هم ندادید. دیگر این چند نمونه از این اهل تعمق و تفکر را به ما نیز بشناسانید. و دیگر این که بزرگانی هم هستند که معنقدند معاد جسمانی است و این تفکر منحصر به عوام نیست.

محسن56;91091 نوشت:
من هم نگفتم که ممکن است معاد مادی باشد. بلکه حتما باید مادی باشد. حیات بعد از مرگ و قبل از برپایی قیامت روحانی است اما معاد و قیامت جسمانی. علاوه بر این جواب سوالهای دیگر من را هم ندادید. دیگر این چند نمونه از این اهل تعمق و تفکر را به ما نیز بشناسانید. و دیگر این که بزرگانی هم هستند که معنقدند معاد جسمانی است و این تفکر منحصر به عوام نیست.

سلام برادر
خوب بر این اندیشه بمانید اشکالی پیش نمی آید بهشت هم بهتان می دهند ولی بدانید : والذین اوتوالعلم درجات که اهل علم و معرفت نه صاحب درجه بلکه خود درجه اند .
از معرفی بزرگان فعلا معذورم می ترسم به ایشان اسائه ادبی شود و صاحبش از سعادت محروم . واما بزرگی را مراتبی است که خدا می داند .
بحث معاد جسمانی را اگر دوستان کارشناس مصلحت می دانند می توان در یک تاپیک مستقل آورد و آنجا بحث کرد .
آیه را نیز در امضایتان اصلاح بفرمایید
موفق باشید برادر

با سلام خدمت همه دوستان. گمان بنده اين است كه بحث در مورد معاد و بهشت و دوزخ به يكديگر مرتبط است. چرا كه اگر معاد فقط روحاني باشد بهشت و دوزخ هم بايد جنبه روحاني داشته باشد و مادي بودن آنها چيزي عبث است و اگر معاد جسماني و روحاني باشد (كه من به آن معتقدم) بهشت و دوزخ هم بايد داراي هر دو جنبه مادي و معنوي باشد و عذاب و پاداش نيز داراي هر دو جنبه باشد.

حامد;91096 نوشت:
سلام برادر
بحث معاد جسمانی را اگر دوستان کارشناس مصلحت می دانند می توان در یک تاپیک مستقل آورد و آنجا بحث کرد .
موفق باشید برادر

با سلام و تشکر:Gol:

حضور حامد عزیز پیشنهاد بدی نیست که موضوع جسمانی یا روحانی بودن معاد در تایپیکی مستقل مطرح شود، و اصولاً مباحث مربوط به معادشناسی در انجمن کلام مورد بی مهری قرار گرفته است.:Ghamgin::Sham:

اما برای گرم شدن ذائقه ها از آنجائیکه در این تایپیک مورد اشارت قرار گرفته ما نیز اشارتی می کنیم باقی بحث بماند تا بعد... البته تا نظر باقی دوستان چه باشد.

براي توضيح در باره جسمانی یا روحانی بودن معاد، بيان چند نكته لازم است:

نکته اول: در مسأله معاد اساساً چند نظر وجود دارد عدّه‏اي از متكلمان معتقدند كه معاد جسماني است، عدّه‏اي ديگر معتقدند معاد روحاني است و محققين از متكلمان و فلاسفه معتقدند كه معاد جسماني و روحاني است. دهريّون و مادّي گراها اعتقاد به معاد ندارند. و از گروهي از فلاسفه قديم يونان مثل جالينوس و پيروان او نقل شده است كه در مسأله معاد توقف كرده‏اند يعني نه آن را رد نموده‏اند و نه قبول.

بسياري از بزرگان فلاسفه و عرفا و گروهي از متكلمان مانند غزالي، كعبي، حليمي، راغب اصفهاني، و بسياري از بزرگان شيعه مانند: شيخ مفيد، و ابي جعفر، شيخ طوسي و سيد مرتضي و علاّمه حلّي و محقق طوسي خواجه نصير الدين، به معاد جسماني و روحاني هر دو معتقدند، و مي‏گويند روح كه موجود مجرد است به بدن بر مي‏گردد.(1)

نكته دوم: طرفداران معاد جسماني هم به دو گروه تقسيم مي‏شوند عدّه‏اي معتقدند كه انسان با همين بدن عنصري و مادّي برانگيخته مي‏گردد، و عدّه ديگر عقيده دارند كه انسان با بدن مثالي و لطيف كه مادّه ندارد برانگيخته خواهد شد. گرچه اين بدن مادّه ندارد اما از مقدار و شكل برخوردار است، و اين بدن به گونه عين بدن دنيوي است و هر كس آن را ببيند مي‏گويد اين همان انساني است كه در دنيا زندگي مي‏كرد ولي از اين نظر كه داراي جسم و مادّه نيست و قابليت فعل و انفعال شيميائي و فيزيكي ندارد با آن تفاوت دارد.(2)

نكته سوم: فلاسفه، متكلمان و تمام الهيون معاد جسماني را پذيرفته‏اند چنانكه گفته شده مشهورترين نظريه درباره حقيقت معاد جسماني، همان نظريه متكلمان اسلامي است و حاصل آن اين است كه آفريدگار توانا، اجزاء پراكنده بدنها را گرد آورده و از آن بدني همانند بدن نخستين مي‏آفريند و نفس را به آن باز مي‏گرداند در اين صورت اين بدن هر چند غير از بدن نخست خواهد بود ولي همين مقدار در صدق معاد جسماني كافي است و هرگز لازم نيست كه عين بدن نخست بازگردد زيرا عينيت با آفرينش مجدد قابل جمع نيست، فقط چيزي كه مي‏تواند درباره بدن دوم صدق كند عنوان "همانند" بودن است و در آيات قرآني به چنين همانندي و مماثلت اشارتي رفته است چنانكه مي‏فرمايد: "آيا خدائي كه آسمانها و زمين را آفريده است توانا نيست كه مثل انسانها را بار ديگر بيافريند."(3) لذا اين تصوير از معاد جسماني كه متكلمان به آن اصرار مي‏ورزند با ظواهر كتاب و سنت كاملاً تطبيق مي‏كند.(4)

در پایان لازم بذکر است: هر چند دلائل عقلي بر لزوم اصل معاد، و وجود جهاني غير از اين جهان گواهي مي‏دهند اما هرگز كيفيت معاد و اينكه آيا معاد روحاني تنها است و يا روحاني و جسماني هر دو. و بر فرض دوم، آيا با جسم عنصري و مادّي است كه متكلمين معتقدند و يا با جسم برزخي و مئالي كه فلاسفه مانند صدرالمتاهلين و حاجي سبزواري قائلند، اينها مسأله‏اي نيست كه از طريق برهان عقلي بتوان آن را اثبات نمود، و تنها چيزي را كه با برهان عقلي مي‏توان اثبات نمود اين است كه معاد به صورت روحاني و جسماني، و يا روحاني فقط بي اشكال است، اما از ميان اين صورتهاي ممكن، كدام تحقق خواهد پذيرفت، بايد در اين مسأله به آيات قرآن و احاديث صحيح مراجعه نمود و حقيقت را بازيافت.(5)

خلاصه اينكه عقل بشر از اين كه اثبات كند كه معاد جسماني است و آن هم جسم عنصري و مادّي، عاجز است و اگر فلاسفه و متكلمان معاد جسماني را پذيرفته‏اند از طريق برهان عقلي نبوده است بلكه از طريق دليل شرعي بوده است.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی________________________________________________
1) محمد صدرالدين، حكمت متعاليه (اسفار) (منشورات مصطفوي، قم) ج 9، ص 165. عبدالرزاق فياضي لاهيجي، گوهر راد، تصحيح استاد زين العابدين قرباني لاهيجي (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي) فص 5، ص 625-621. جعفر سبحاني، الهيات (مركز جهاني علوم اسلامي، قم) طبع دوم، ج 3، ص 74-773.
2) ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دار الكتب اسلاميه، ج 2، ص 231-228.
3) يس: 81.
4) جعفر سبحاني، منشور جاويد (انتشارات سيدالشهداء، قم) ج 9، ص 141-140. محمد علم الهدي، معاد و عدل يا مراحل نهائي بشر (انتشارات جعفري، مشهد) ص 31-20. سيد مجتبي موسوي لاري، معاد و فرداي جاويدان (انتشارات جامعه مدرسين قم) ص 116. محمد بن حسن علامه حلي، شرح تجريد الاعتقاد (انتشارات جامعه مدرسين قم) ص 405.
5) جعفر سبحاني، الهيات، ص 492-491، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم، با اندکی تغییر.

صدیق;91513 نوشت:
خلاصه اينكه عقل بشر از اين كه اثبات كند كه معاد جسماني است و آن هم جسم عنصري و مادّي، عاجز است و اگر فلاسفه و متكلمان معاد جسماني را پذيرفته‏اند از طريق برهان عقلي نبوده است بلكه از طريق دليل شرعي بوده است.

سلام و با تشکر از جناب صدیق و توضیحات شایسته ایشان
قرآن کریم و صاحبان عصمت دائما در گوش ما ندای تکامل بخش تفکروا تدبروا خواندند و آنرا به موضوع معینی منحصر نفرمودند . لذا شایسته است مومن خردورز برای این دعوت حکیمانه آسمانی آنقدر ارزش قائل باشد که تا به او فرمان توقف نداده اند نایستد .
بحث معاد یکی از مشکل ترین مباحث معارفی است هرچند توحید هم چنین است اما تفاوت بحث معاد به اینستکه که کثرت بیانات شرعی این ذهنیت را ایجاد کرده که که تصور ما از مساله معاد - ولو در اصول آن - منطبق با واقع است . وچون اکثر اهل دین مقلدند نه محقق این ذهنیت روز برورز تقویت می شود و کمتر کسی است که از خود بپرسد که شاید نحوه قضیه ( نه اصل آن ) طور دیگر باشد .
سوال مهمی که اینجا قابل طرح است این است که تصور ما از صحنه معاد تا چه حد به یک برداشت صحیح از بیانات دینی مرتبط می شود ؟ آیا ذهنیت بازگشت به حیات جسمانی یک تصور واقعی از مساله معاد است یا بر مبنای اصالت جسم و جسمانیات است ؟
موفق در پناه حق

یا ستار

با سلام خدمت دوستان..

مشکلی که اکثرا به ان دچارند این است که جسمیت در اخرت را با جسمیت و ابعاد مکانی و تعلقات ان یکی می دانند؛در کتاب مقالات فلسفی استاد شهید مطهری بحثی زیبا در مورد ابعاد وجودی ،نموده اند که در خور توجه است ؛البته ابعاد وجودی در عالم مادی در چهار جهت طول وارتفاع و عمق و کشش زمانی می باشد که همه اینها چیزی جز کشش نیست و این کشش نیز همان کشش وجودی است؛البته خود ابعاد مکانی از قبیل طول وعرض و ارتفاع قراردادی هستند نه واقعی ،که اینها را بر اساس سه محور عمود بر هم تحلیل می کنند؛جناب استاد مطهری بحثی در مورد بعد پنجم و کشش وجود در جهتی دیگر کرده اند که به بعد پنجم و یا علت وجود خود مکان انجامیده است؛و از طریق همین امر به نقد انحصار بعدهای سه گانه در جسمانیت پرداخته اند ؛به عبارتی اینکه جسمیت فقط سه بعد مکانی داشته باشد ظاهرا درست نباشد؛به عبارتی ابعاد مکانی این عالم به علت ویژگی وجودی این مرتبه است ؛به عبارتی مکان و ابعاد سه گانه که بر ان منطبق است بر اساس جسم تعلیمی می باشد نه جسم طبیعی؛به عبارتی احجامی که دیده می شوند ؛همه فعلیت ان جسم طبیعی هستند و یا به عبارتی جسم طبیعی یک جوهر است که ابعاد می پذیرد و لی فعلیت دادن به این ابعاد کار خود جسم طبیعی نیست بلکه کار جوهری دیگر است که در این عالم امر مربوطه را جسم تعلیمی به عهده گرفته است؛نتیجتا جسم طبیعی به خودی خود جوهری است عقلی که در تمام جسمانیات مشترک است و لی جوهری که ابعاد انرا به فعلیت ظهور دهد چیز دیگری است که متناسب با مرتبه وجودی این عمل را انجام می دهد...

در هر حال انچه اشتراک پذیر است جسم طبیعی است وانچه به این جسم فعلیت ابعادی می دهد ؛جوهری دیگر است که در هر مرتبه منطبق با ویژگی همان مرتبه است؛نتیجتا عالم مثال دارای جسمی مثالی است و عالم قیامت دارای جسمی معادی است ؛به عبارتی انچه در این عوالم با هم اشتراک دارد همین ابعاد داشتن است ولی جوهری که به این ابعاد فعلیت دهد منطبق با عالم مورد نظر است و دارای احکامی است مغایر با مراتب دیگر.....در این عالم جسم تعلیمی محیط بر جسم طبیعی گشته و مکان و ابعاد سه گانه را ظهور داده است و در جهان برزخ جوهری دیگر به این ابعاد ظهور می دهد و همینطور در جهان بعد....

یاحق

erfan_alavi;91667 نوشت:
در هر حال انچه اشتراک پذیر است جسم طبیعی است وانچه به این جسم فعلیت ابعادی می دهد ؛جوهری دیگر است که در هر مرتبه منطبق با ویژگی همان مرتبه است؛نتیجتا عالم مثال دارای جسمی مثالی است و عالم قیامت دارای جسمی معادی است ؛به عبارتی انچه در این عوالم با هم اشتراک دارد همین ابعاد داشتن است ولی جوهری که به این ابعاد فعلیت دهد منطبق با عالم مورد نظر است و دارای احکامی است مغایر با مراتب دیگر.....در این عالم جسم تعلیمی محیط بر جسم طبیعی گشته و مکان و ابعاد سه گانه را ظهور داده است و در جهان برزخ جوهری دیگر به این ابعاد ظهور می دهد و همینطور در جهان بعد....

سلام و باتشکر از جناب عرفان عزیز
ظاهرا این بحث تفصیل قول قائلین به مثالی بودن جسم در معاد است . اما بحث در نحوه جسم هم شاید اصل موضوع نباشد چه اینکه بزرگان از فلسفه و عرفان هم قائلند انسان در هر مرتبه ای از مراتب بدنی متناسب با آن دارد . اما سوال اساسی اینستکه این عالم مادی در قیامت چه نقشی دارد . اساسا معاد و آخرت در این عالم با جهت مادیش تحقق می یابد یا خیر ؟
موفق در پناه حق

یا ستار.

با سلام.

بحث مثالی بودن بدن در همین دنیا نیز صدق دارد و کاربرد ان فقط در اخرت نیست؛به عبارتی در این دنیا نیز اصالت وحدت وتشخص از ان روح و نفس است و بدن به بقای روح باقی است و بالعرض وحدت پیدا می کند ؛وگرنه همه می دانند که در هر شش هفت سال کل سلولهای بدن عوض می گردد؛ویا به قولی دیگر بدن انسان بر حسب ویزگی ذاتی که در این دنیا دارد دارای وجودی سیال است ؛وهمین سیالیت وجودی او باعث ؛تغییر ان در هر ان و لحظه می گردد ؛نتیجتا بدن انسان از ابتدای تولد تا انتهای ان دارای سیالیت وجودی می باشد که در هر ان منطبق به انی و لحظه ای است ؛که این وحدت را همین روح به عهده دارد نتیجتا بدون احتساب روح ،بدن بیشمار مثال دارد و با احتساب روح تمام این بدنهای مثالی که در طی این سیلان قرار دارند عین هم هستند ؛به عبارتی روح متضمن بقای بدن وتشخص شخص است؛نتیجتا شخص بعد از هفتاد هشتاد سال باز همان شخص بیست ساله است وگرنه احکام قضایی و حدی برای هیچ کس صدق پیدا نمی کرد....

خوب با این حساب در هر لحظه بدن انسان غیر از بدن قبلی اوست پس حال با کدام بدن باید در قیامت برخیزد این نکته اساسی است به عبارتی انسان با هر بدن مثالی که برخیزد مهم نیست(بدنی منطبق با یکی از انات زمانی در طول سیلان وجودی بدن مادی) ،چون به محض بازگشت روح به بدن همان مثال عینیت پیدا می کند که در همین دنیا نیز همانطور که گفته شد مصداق دارد....این یک نکته بود..

یک نکته دیگر ان است که غیر از این وجود پراکنده در زمان(وجود مادیات که در طول زمان سیلان دارد) که ذاتی ان است و این ویژگی را نمی توان از این مرتبه گرفت،ایا وجودی با خصیصه ای دیگر نیز هست که یکپارچه باشد و سیلان نداشته باشد؛چون همانطور که مشخص است وجود پراکنده مختص مرتبه مادی است و از لوازم ذاتی ان؛پس وجودی که یکپارچه باشد محور وحدت را بازی می کند ،به عبارتی وجود پراکنده خود لیاقت محوریت در وحدت وتشخص را ندارد ؛بلکه وجودی دیگر می طلبد تا این پراکندگی را پوشش دهد و انرا تحت محور خود دراورد و باعث بقای ان گردد،به عبارتی جوهری که عین حرکت باشد استعداد محض است چون حرکت خود کمال اول است و حرکت بدون غایت نیز بی معنا است؛...

حال باید دید ایا جوهری که عین حرکت باشد قابل سریان به جوهری که عین ثبات وقرار باشد هست یا خیر ؛واگر نیست چه باید کرد تا وجودی که پراکنده در زمان است را از این ویژگی دراورد و به ان ثبات داد،البته برای ثبات به این وجود سیال باید حرکت را از ان گرفت و نتیجتا زمان نیز از ان گرفته می شود چون زمان انتزاع ا ز حرکت است و بدون حرکت زمان معنا ندارد،نتیجتا باید تبدلی صورت گیرد و این تبدل باید ذاتی باشد نه عرضی به عبارتی با حفظ ذات نمی توان دو وجود را به هم سریان داد؛نتیجتا تبدلی ذاتی لازم است تا این مرتبه از پراکندگی بیرون اید و ثبات بپذیرد و این تبدیل در صور اول اتفاق می افتد....

خلاصه اینکه تمام بحث بر سر ویزگیها و احکام هر مرتبه از وجود است که باید نظامی مختص خودش و ذاتی داشته باشد و بقیه موارد در ان مرتبه نیز تابع همین نظام گردند...وگرنه بهشت عرض اسمانها وزمین نمی شد وان وقت جدا بودن جهنم از بهشت نیز بی معنا می گشت چون جهنم خارج از انها نیست ،به عبارتی بحث بر سر این است که مراتب وجودی جوری هستند که اینها هیچ یک به هم سریان وتداخل ندارند ؛به عبارتی بحث بر سر ابعاد و کشش وجودی عوالم است ...

یاحق

erfan_alavi;91877 نوشت:
خلاصه اینکه تمام بحث بر سر ویزگیها و احکام هر مرتبه از وجود است که باید نظامی مختص خودش و ذاتی داشته باشد و بقیه موارد در ان مرتبه نیز تابع همین نظام گردند...وگرنه بهشت عرض اسمانها وزمین نمی شد وان وقت جدا بودن جهنم از بهشت نیز بی معنا می گشت چون جهنم خارج از انها نیست ،به عبارتی بحث بر سر این است که مراتب وجودی جوری هستند که اینها هیچ یک به هم سریان وتداخل ندارند ؛به عبارتی بحث بر سر ابعاد و کشش وجودی عوالم است ...

سلام و با تشکر از جناب عرفان عزیز
بحث در ویژگیهای ابدان نفس ناطقه انسان موکول به باب النفس فلسفه است . آنجا جای خوبی برای بحث است . اما آن بحث از ذهن عموم خیلی دور است .
ما بحث را خیلی ساده تر می خواهیم شروع کنیم و آن اینستکه تصور ما از قیامت تا چه حد بر مبنای فهمی صحیح و عمیق از تعالیم دین است ؟ آیا اساسا طرح دقیق مباحث معاد در دستور کار دین قرار داشته و دارد یا اینکه دین به کلیات و آثار اخلاقی معاد بیشتر نظر داشته و دارد ؟
یکی از مشکلاتی که در مباحث عقیدتی بلکه دینی وجود دارد اینستکه ما شرایط ، افکار و فرهنگ مردمی که در زمان معصومین ع بوده اند را مورد توجه قرار نمی دهیم و مسائل دینی را با وضعیت فعلی مقایسه می کنیم .
یک مثال بزنم .
در زمان ما تقریبا برای همگان حتی غیر متدینین این امر واضح شده است که انسان دارای دو بعد جسمی و روحی است ( حال با هرتعریفی که از روح داشته باشند ) و عموم اهل دین هم قائل به بعدی غیر مادی برای انسان هستند که آنرا روح می نامند . وقتی ما به مساله معاد و طرح مباحث آن در قرآن نظر می کنیم فکر می کنیم مردم عصر جاهلیت هم به انسان همینطور نگاه می کرده اند این در حالی است که بعضی بزرگان از جمله علامه شعرانی معتقد است حتی مسلمین تا مدتها هیچ چیزی غیر از ذات خدا را معنوی و غیر مادی نمی دانستند . این نشان دهنده فاصله هزاران کیلومتری افکار امروز ما با افکار عصر نزول قرآن است . حال شما تصور بفرمایید قرآن کریم باید مباحث معاد را که بر محور روح جاویدان و غیر مادی انسان است برای جمعی که اصلا معاد را باور نداشته و هیچ تصوری از آن نیز نداشته اند چگونه مطرح کند که حداقل اصولی از آن را بفهمند و ایمان بیاورند .
ما معتقدیم که بیانات قرآنی در بسیاری مباحث تحت تاثیر نازل بودن فکر مردم عصر جاهلیت بسیار ساده بیان شده است تا مقبول آنها قرار گیرد در عین حال در این کتاب جاویدان اصول و نشانه های برای راهیابی حقیقت جویان در نظر گرفته شده که در کشف حقایق علوم و معارف باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند . یکی از نشانه ها این است که مثلا قرآن توصیفات خود از بهشت و جهنم را تمثیل معرفی می کند . این تمثیلی بودن یک اصل است .
ادامه دارد انشاء الله ( بحث بعدی محوریت عنوان رجوع )
موفق در پناه حق

یا ستار.

با سلام.

البته در نظر داشته باشید که اکنون نیز بزرگانی هستند که معاد را مادی عنصری می دانند و بر ان دلیل اقامه می کنند این دلیل بر گفتن و یا نگفتن برخی از موارد نیست که حالا معصوم بیاید در مورد چگونگی معاد و ویژگیهای ان توضیح دهد ،هر چند برای خواص و یاران تحت سر خود که ظرفیت این امور را داشتند مواردی را بیان می کردند،که البته انها نیز مجوز بیان نداشتند ؛وگرنه حضرت امیر ان حرف معروف را به ابوذر در مورد سلمان نمی زد....

اگر تکامل عقول بر حسب گذر زمان صادق نبود که اصل همه شرایع زیر سوال می رفت ،نتیجتا اینکه عقول اشخاص بر حسب زمانه تکامل می یابد در ان شکی نیست؛ولی چیزی که هست سخن وحی برای عموم است وعامه فهم ،برای همین سخن وحی عامه را خطاب قرار می دهد که البته برخی از این عوام غور بیشتری می کنند و در جرگه خواص در می ایندنتیجتا تمثیلات را انچنان که هست درک می کنند...

مثلا یکی از موارد وحیانی در مورد بهشت این است که میوه ای که مومن از درختی طلب می کند فورا برای او حاضر می گردد؛از طرفی میوه مورد نظر از درخت خالی هم نمی گردد و از جهتی دیگر ان میوه طعم میوه های مختلف را شامل است....این موارد با دار ماده که تزاحم و تجافی را می پذیرد ناسازگار است ؛به عبارتی دار بهشت دار اشتراک است و لی دار دنیا و ماده دار تزاحم ،نتیجتا یک بدن می تواند در بدن دیگری در قیامت اشتراک داشته باشد ؛ولی در دنیا همچین چیزی غیر ممکن است..یا مثلا همین طعم میوه های مختلف در یک میوه حاصل همین اشتراک است؛ویا عذاب و عقاب اشخاصی که بدن برخی عین بدن انها شده باشد ؛و یا مثلا چیدن میوه در دنیا باعث خالی شدن جای ان می گردد و کندن ان یک عمل تجافی است ؛ولی در بهشت چیدن میوه نه باعث خالی شدن جای میوه می گردد نه چیزی به نام تجافی انجا وجود دارد ؛حتی خلق دوباره میوه هم نیست بلکه بحث بحث اشتراک است ؛که این امر در خصیصه ان عالم وجود دارد و لی نظام مادی از این خصیصه تهی است....

خلاصه اینکه قران نیز این موارد را گفته است ؛ولی دقت عقول بر حسب گذشت زمان و تکامل ان این موارد را بهتر و عمیقتر تفهم می کند؛و خوهد رسید به جایی که در زمان حضرت ولی عصر (عج) چنان قران (که همه چیز از ابتدا تا قیامت در ان است) فهمیده شود که مردم بعد از بیان حضرتش خواهند گفت،عجب این بود!! غیر از این چیزی دیگر نمی تواند باشد!!!ولی اگر امروزه همچین چیزی به مردم گفته شود اکثرا به ضلالت کشانده می شوند...

البته این موارد از نحوه تکامل عقول اشخاص حکایت می کند و گرنه عقل یک شخص در زمان حکومت حضرت مهدی با عقل یک فرد در زمانهای پیشین قابل مقایسه نیست...

نتیجتا بحث اینکه معاد چگونه است ؛لب ان در قران معلوم است منتهی چیزی که هست فهم اشخاص از ان بر حسب ان تکامل عقلانی مغایر است و چه بسادر دوره حکومت حضرت مهدی وقتی واقعیت را مردم درک نمایند ؛اصلا مطلب چیزی دیگری خیلی فراتر از ان باشد که حتی ما فهمیده ایم ؛انوقت این می شود که انها نیز ما را از ندانستن چنین موضوعی تخطئه می کنند؛در حالی که خود می دانند که تکامل عقلی انها چنین امری را می طلبد نه اینکه ما انرا متوجهنشده باشیم و همین موضوع است که فهم انها رادر مورد اعماق مطالب قران باز می کند ؛چون عقل ان دوران همچین اقتضایی را دارا می گردد....

یاحق

erfan_alavi;91974 نوشت:
نتیجتا بحث اینکه معاد چگونه است ؛لب ان در قران معلوم است منتهی چیزی که هست فهم اشخاص از ان بر حسب ان تکامل عقلانی مغایر است و چه بسادر دوره حکومت حضرت مهدی وقتی واقعیت را مردم درک نمایند ؛اصلا مطلب چیزی دیگری خیلی فراتر از ان باشد که حتی ما فهمیده ایم ؛انوقت این می شود که انها نیز ما را از ندانستن چنین موضوعی تخطئه می کنند؛در حالی که خود می دانند که تکامل عقلی انها چنین امری را می طلبد نه اینکه ما انرا متوجهنشده باشیم و همین موضوع است که فهم انها رادر مورد اعماق مطالب قران باز می کند ؛چون عقل ان دوران همچین اقتضایی را دارا می گردد....

سلام
با تشکر از توضیحات شما
همانطور که می بینید در تشریح وضعیت بهشت این معنا بر حیات مثالی معنوی قابل تطبیق است اما بر حیات مادی نه . حال به نظر شما چه دلیلی دارد که بر مادی و جسمانی بودن معاد و بهشت و جهنم اصرار کنیم آیا این اصرار اصرار بر فهم عوامی و بی خبر از حقایق عالم نیست . آیا این تعبد است یا تصور تعبد ؟
و اما جریان ظهور حضرت مهدی عج . هرچند بدان باور داریم اما معتقدیم ظهور معنوی و معرفتی امام عصر از همان آغاز امامت ایشان تحقق داشته است و افراد بلکه گروههایی در تحت تعلیم غیبی ایشان به حقایق در مرتبه ای بس بالا نائل شده اند لذا انتظار نداریم که تعجب از حقایق و معارف بعد از ظهور عمومی باشد .
امروز هم روز ظهور معرفتی امام ع است و هرکس که بخواهد و خدا توفیق دهد می تواند نه به ظن و گمان بلکه به قطع یقین نه عالم بلکه شاهد حقایق دار وجود باشد
رزقنا الله و جمیع من شاء من المومنین بحرمه ولیه علیه السلام

حامد;92043 نوشت:
سلام
با تشکر از توضیحات شما
همانطور که می بینید در تشریح وضعیت بهشت این معنا بر حیات مثالی معنوی قابل تطبیق است اما بر حیات مادی نه . حال به نظر شما چه دلیلی دارد که بر مادی و جسمانی بودن معاد و بهشت و جهنم اصرار کنیم آیا این اصرار اصرار بر فهم عوامی و بی خبر از حقایق عالم نیست . آیا این تعبد است یا تصور تعبد ؟
و اما جریان ظهور حضرت مهدی عج . هرچند بدان باور داریم اما معتقدیم ظهور معنوی و معرفتی امام عصر از همان آغاز امامت ایشان تحقق داشته است و افراد بلکه گروههایی در تحت تعلیم غیبی ایشان به حقایق در مرتبه ای بس بالا نائل شده اند لذا انتظار نداریم که تعجب از حقایق و معارف بعد از ظهور عمومی باشد .
امروز هم روز ظهور معرفتی امام ع است و هرکس که بخواهد و خدا توفیق دهد می تواند نه به ظن و گمان بلکه به قطع یقین نه عالم بلکه شاهد حقایق دار وجود باشد
رزقنا الله و جمیع من شاء من المومنین بحرمه ولیه علیه السلام

یا ستار.

با سلام.

همانطور که گفته شد برداشت اشخاص از ایات و روایات بر حسب عقل فردی مغایر است نتیجتا نمی توان اشخاص را بر حسب معارف عقلی مواخذه نمود این امر چیزی نیست تا با جبر انرا اموزاند؛چون ظرفیت عقلی و نفسانی اشخاص با یکدیگر مغایر است...

اما در مورد مطلب بعدی شما باید خاطر نشان کرد که خرد ورزی و تکامل علم و عقول ومعارف در دوران حضرت مهدی عج عمومی می گردد و این ارتباطی با اشخاص خاصی که در دوران غیبت صغرا به این امر دست یازیده اند نیست؛به عبارتی ویژگی ان حکومت طوری است که تکامل عقول اشخاص یکی از لوازم ان است..وگرنه اصالت تکامل معارف دینی بر حسب زمان بر هم می ریزد این در حالی است که شرایع توحیدی انبیا چیزی خارج از این موضوع نیست به عبارتی شرایع انبیا نیز بر حسب همین تکامل عقلی پایه گذاشته است و اینمطلب یکی از جهات غیریت در شرایع می باشد...

[="purple"]روایات نیز همین مطلب را گوشزد می کند:

((امام صادق (عليه السلام) فرمود: «علم بيست و هفت حرف است ـ بيست و هفت قسمت دارد ـ همه معارفی كه پيامبران صلوات اللّه عليهم آوردهاند، دو حرف است. پس مردم تا امروز بيش از اين دو حرف را نشناختهاند. «فاذا قام قائمنا أخرج الخمسة و العشرين حرفاً فبثَّها فی النّاس و ضممّ اليها الحرفين» پس زمانی كه قائم ما قيام كند بيست و پنج حرف ديگر را ظاهر ساخته و با آن دو حرف قبلی ضميمه ساخته و در بين مردم منتشر گرداند».))[/]

ا[="purple"]مام باقر (عليه السلام) فرمود:

«تؤتون الحكمة فی زمانه، حتّی أنّ المرأة لتقضی فی بيتها بكتاب اللّه تعالی و سنّة رسول اللّه(صلی الله عليه وآله وسلم)».
«در زمان حضرت مهدی (عليه السلام)، به دانش و حكمت دست میيابيد تا آنجا كه زن در خانهاش، بر اساس كتاب خدای تعالی و سنّت رسولخدا (صلی الله عليه وآله وسلم) قضاوت میكند».[/]

ایضا:

[="purple"]اميرالمؤمنين (عليه السلام) با اشاره به قيام حضرت مهدي (عليه السلام) فرمودند:

«كأنّي أنظر إلي شيعتنا بمسجد الكوفة. و قد ضربوا الفساطيط يعلّمون النّاس القرآن كما أنزل.»

«گويا شيعيان ما اهلبيت را ميبينم كه در مسجد كوفه گرد آمده و خيمههايي زدهاند و در آنها قرآن را آنچنانكه نازل شده است به مردم میآموزند».[/]

احادیث در این موارد زیاد است،البته عقل نیز چنین مطلبی را تصدیق می کند؛در هر حال عقول اشخاص در ان دوران مرتبه ای را داراست که اقتضای ان خرد وفهم را داراست ،در حالی که همچین اقتضایی در دورانهای قبل از ان موجود نیست؛....

خلاصه مانمی توانیم ویژگیهای ان دوران را جز از سخنان وحی استنباط کنیم ؛البته رشد عقول را عقل درک می کند و لی نمی تواند به جزئیات وخصوصیات ان برسد؛چون درک چیزی جز رسیدن نیست ،وتا انسان به چیزی نرسد انرا درک نمی کند ؛نتیجتا باید این موارد را از وحی و لوازم ان استنباط نمودوعقل بشری چیزی جز غور در اطراف این سخنان وحیانی از خود ندارد...

یاحق

erfan_alavi;92063 نوشت:
مانمی توانیم ویژگیهای ان دوران را جز از سخنان وحی استنباط کنیم ؛البته رشد عقول را عقل درک می کند و لی نمی تواند به جزئیات وخصوصیات ان برسد؛چون درک چیزی جز رسیدن نیست ،وتا انسان به چیزی نرسد انرا درک نمی کند ؛نتیجتا باید این موارد را از وحی و لوازم ان استنباط نمودوعقل بشری چیزی جز غور در اطراف این سخنان وحیانی از خود ندارد...

سلام
بنده نمی توانم به بهانه عدم ظهور ظاهری حضرت حجت بپذیرم کسی از علوم و معارف محروم بماند بلکه کسب علوم و معارف راه خاصی دارد که هر کس و در هر زمان بپیماید به اندازه استعداد خود از نور آن برخوردار خواهد شد . و شاید تنها ویژگی زمان حضرت عمومی شدن این معارف است .
توجه داشته باشیم که کاملترین انسان در تاریخ بشر 1400 سال پیش متولد شد لذا انتظار نمی رود داناترین آنها در آخر تاریخ بشری باشد یعنی به حسب امر واقع تلازمی وجود ندارد مگر به لحاظ تکامل جمعی .
بنده تصورم اینستکه باید با اعتقاد و باور به نعمت عقل و توفیق الهی قدم در راه کشف ناشناخته های علوم حتی توحید و معاد گذاشت که انسان را جز برای این میدان نیافریدند :" و علم آدم الاسماء "
موفق در پناه حق

بسم الله خیرالاسماء
ضمن تشکر از دوستانی که در ایجاد و ادامه مباحث شرکت داشتند.
و اما مطالبی در ذهن دارم که به استحضار می رسانم.
اصولا بهشت و جهنم در خارج از ما نیست.اینطور نیست که خداوند باغی در بیرون از ما تعبیه کرده باشد و بعد از مرگ ما را بدان جا ببرد. بلکه بهشت و جهنم در درون خود ماست.خداوند جهنمی را به جهنم نمی برد بلکه جهنمی خود جهنم می شود.یا بهشتی بهشت می گردد. تمام نعمتهای بهشی انشاء نفس خود ما است در آن عالم، زیرا برزخ و قیامت مادی نیست که احکام ماده و اجسام مادی را دارا باشد.البته شرح و بسط این مطالب نیاز به سال ها درس و بحث دارد در فلسفه و عرفان اما برای روشن تر شدن موضوع مثالی خدمت عزیزان تقدیم می دارم.
فرض بفرمایید شما خواب دیده اید که به باغی رفته اید خوش و خرم کنار رودخانه ای بزرگ و زیبا و میخواهید برای خود چایی درست نمایید مشغول جمع کردن هیزم می شوید و آتش فراهم میکنید و سماوری میگذارید و آب آن جوش می آید و غفلتی می کنید و آن آب جوش بر روری دستتان میریزد و داد میکشید و درد میکشید و از خواب ناگهان بیدار می شوید.
سوال: آب و باغ و سوختن و چایی و درد و فرار و لذت و ... که بود؟ آیا این ها خارج از شما بود؟ یا لذت و خوردن چشیدن و آب و آتش و هیزم و سماور و ... همه خودتان بودید و انشاء نفس خودتان بود؟ در بهشت و جهنم هم همین طور است....فافهم
برزخ و جهنم هم روحانی و جسمانی است به دین ترتیب که علم عمل جوهرند و انسان ساز.
اینجا با علم روح خود را میسازید و با عملتان در همین دنیا بدن مثالی و برزخی خود را می سازید....فافهم و تدبروا
بدن مثالی مادی نیست چون آن عوالم مادی نیست... بدن مثالی شبیه همان بدنی هست که در خواب میبینید خود و دیگران را، تصدیق بفرمایید که درخواب ماده نمیبینید ولی عینا همین بدن خودتان هست برای همان خود و دیگران را در خواب تشخیص می دهید و می گویید فلانی را دیشب در خواب دیدم...فافهم
لذت بردن هم درونی است و نه بیرونی حتی در همین عالم ماده! حتی دیدن هم در بیرون نیست در درون است حتی در همین دنیا و عالم ماده! چه برسد به عالم تجرد
فهم و اثبات حقیقت این مطالب نیاز به درس و بحث بسیار فراوانی دارد می توان برای بفهم اکمل به اسفار ملاصدرا رجوع نمود.
و من الله توفیق

ایا بهشت وجهنم اصلا وجود دارد یا یک نحو بشارت وانذار برای انسانهاست تادراین دنیا کمتر به جان هم بیفتند

خواهشا جواب بدهید براساس سوال نه اینکه طبق مرسوم ایه وروایت بیازیدیا به لینکی حواله بدید

برای مثال کسی که ابنجا اذیت به مردم می کنه برفرض هم انجا مکافات بشه جه چیزی درست شده شما بگید برای اذیت شونده پاداش است آن پاداش چه سودی برای اودارد وقتی دراینج انقدراذیت شده این بهشت وجهنم چه دردی را دوا می کنه بگید قرارنیست درد دواکنه
یکی میگه جسمانیه یکی میگه روحانی بک میگه هردو یکی میگه درخودما است یعنی اصلا وجود خارجی نداره ایا این نیست که باید سر این مردم را بند کرد به اینها
بعد هم می گویند باهم تعارضی ندارداصلا اگر نباشد ومردم بدانند که هرچه هست همان است که همین جا انجام میدهند
بعضی انتخاب می کنند به هزار دلیل منطقی که بد باشند وبعضی هم خوب وبعضی هم انتخاب شده اندواین کارگاه دائما نومی شود

ایاتقلیداباید پذیرفت یاتحقیقا

alisadra;119292 نوشت:
خواهشا جواب بدهید براساس سوال نه اینکه طبق مرسوم ایه وروایت بیازیدیا به لینکی حواله بدید

سلام
اینکه انسان با انجام خوبیها احساس شادی و خنکی دارد و با انجام بدیها احساس رنج و درد درونی یعنی بهشت و جهنم هست و بهشت و جهنم هم عین عمل اوست لذا آیات و روایات اخبار از این حقیقت هستند نه تاسیس و انشاء
موفق باشید

نقل قول:
برای مثال کسی که ابنجا اذیت به مردم می کنه برفرض هم انجا مکافات بشه جه چیزی درست شده شما بگید برای اذیت شونده پاداش است آن پاداش چه سودی برای اودارد وقتی دراینج انقدراذیت شده این بهشت وجهنم چه دردی را دوا می کنه بگید قرارنیست درد دواکنه
یکی میگه جسمانیه یکی میگه روحانی بک میگه هردو یکی میگه درخودما است یعنی اصلا وجود خارجی نداره ایا این نیست که باید سر این مردم را بند کرد به اینها
بعد هم می گویند باهم تعارضی ندارداصلا اگر نباشد ومردم بدانند که هرچه هست همان است که همین جا انجام میدهند
بعضی انتخاب می کنند به هزار دلیل منطقی که بد باشند وبعضی هم خوب وبعضی هم انتخاب شده اندواین کارگاه دائما نومی شود
این جهان کوهست و فعل ما ندا
باز گردد این نداها را صدا

درک حقیقت بهشت و جهنم:

واتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین
از اتشی بپرهیزید که هیزمش انسانها و سنگهاست برای کافران مهیا شده است

یعنی قلبهای سنگ شده و آدمای سنگ شده هیزم آتیش جهنمن


ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره 74)

نقل قول:
آیه کریمه می فرماید: «دلهای شما در قساوت مانند سختی سنگ شد یا حتی سخت تر از آن» و بعد برای اینکه توضیح دهد «سخت تر از سنگ» به چه بیانی، این چند مطلب را درباره سنگها آورد: « وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما ... » ، یعنی سنگها با همه سختی شان در برابر فرمان الهی انقیاد و فرمانبرداری دارند اما دلهای شما به هیچ روی در برابر فرمان الهی، حالت پذیرش و انقیاد ندارد. (زمخشری در کشاف)
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=23748

حامد;119332 نوشت:
اینکه انسان با انجام خوبیها احساس شادی و خنکی دارد و با انجام بدیها احساس رنج و درد درونی یعنی بهشت و جهنم هست و بهشت و جهنم هم عین عمل اوست

این هم تفسیری دیگر اضافه شود

منتقد;119345 نوشت:
یعنی قلبهای سنگ شده و آدمای سنگ شده هیزم آتیش جهنمن

پس یک جائی جهنم است که هیزم دارد ؟ایا اینها مثال نیست ،ایاین امه کافر اینجا زندگی کنندحالا بعدانجا بسوزند چی می شود چه کاری درست می شود غرض از خلقتشان بعداین دنیا سوختن باشد به نظر می رسد قران امده همین جا همه چیز روشن شود ایا اگر بگیم همه انسانها جز عده ای کاملا اینجا خاک می شوند وبعد سالها سوخت می شوند وهمان سوختن معناپیدامیکند وان عده کم به حق می روند درهمین عالم گرچه غرض این است که همه جزءهمین اندک شوند اما تحقیقا نمی شوند حرف گزافی است یاجادارد کار شود(دیدگاه عده ای)

alisadra;119381 نوشت:
این هم تفسیری دیگر اضافه شود

سلام
قرار بر این شد که بهشت و جهنم را نه با آیات و روایات بلکه با ادله عقلی ثابت کنیم
ما هم در اثبات بهشت و جهنم به وجدانیات رجوع کردیم و آنرا اثر عین عمل در درون و باطن انسانها دانستیم حال اگر اشکالی هست بفرمایید
موفق باشید

اقا حامد یعنی خنکی وغیر خنکی دلیل عقلی برای اندواست این احساس است نه برهان عقلی

اقا حامد:عقل نمی تواند اصلا قیامت را که غالب ان جهنم وبهشت است بپذیرد بنده فضای اسک را می دانم اما کمی صریح سخن گفتن شاید دریا را متلاطم کند ولی این موجها نشان از تازگی وحیات دریاست وهمه موجها هم به دریا برمی گردد
راه روشن نیست عرض کردم تفاسیر مختلفی کرده اند وهمه هم می گویند ازمن بهترینه ویا می گویند درطول همند اما اگر تدبر در قران وروایات است ازمجموع ان ،مثالهایی درک می شود که همه ازحق تا سفیرانش می خواهند مطلب روشن شود ولی کسی هنوز بیان نکرده یا گنگ بیان شده فلسفه سوختن ونسوختن وبینابین انرا

alisadra;119384 نوشت:
اقا حامد یعنی خنکی وغیر خنکی دلیل عقلی برای اندواست این احساس است نه برهان عقلی

سلام
ظاهرا شما برهان عقلی را نمی شناسید . از منابع ادله عقلی وجدانیات است . خنکی و سبکی و فرح ناشی از انجام عمل نیک یک امر وجدانی است که اغلب انسانها آن را چشیده اند لذا قابل استفاده در برهان است

alisadra;119385 نوشت:
اقا حامد:عقل نمی تواند اصلا قیامت را که غالب ان جهنم وبهشت است بپذیرد

ادله معاد عقلانی است . هرچند بهشت و جهنم بدون هدایت شرع بر عقل روشن نمی شد اما وقتی این امر بر او واضح گشت چه بسا بتواند برهان مستقلی بر آن اقامه کند که بر حقیقت بهشت و جهنم مورد نظر دلالت کند
alisadra;119385 نوشت:
راه روشن نیست عرض کردم تفاسیر مختلفی کرده اند وهمه هم می گویند ازمن بهترینه ویا می گویند درطول همند اما اگر تدبر در قران وروایات است ازمجموع ان ،مثالهایی درک می شود که همه ازحق تا سفیرانش می خواهند مطلب روشن شود ولی کسی هنوز بیان نکرده یا گنگ بیان شده فلسفه سوختن ونسوختن وبینابین انرا

شاید برای بعضی روشن باشد . نباید حال خود را به دیگران تعمیم فرمایید
موفق باشید

حامد;119399 نوشت:
ظاهرا شما برهان عقلی را نمی شناسید . از منابع ادله عقلی وجدانیات است . خنکی و سبکی و فرح ناشی از انجام عمل نیک یک امر وجدانی است که اغلب انسانها آن را چشیده اند لذا قابل استفاده در برهان است

سلام
درمواد برهان این را ندیدم واین بیان کاشف از کدام حقیقت است وبرعکس ان هم صادق است که از عمل بد لذت می برد وفرح بخش است

حامد;119399 نوشت:
شاید برای بعضی روشن باشد . نباید حال خود را به دیگران تعمیم فرمایید

اولا با این کلام درعقل را بستید زیرا عقل با نظریه ها کار دارد نه با اشخاص

ثانیا بنده سخن همین ها را نقل کردم کسانی که برایشان روشن است انها که روشن نیست حرفی نزده اند تا به ان استنادکنم
ثالثا این بیان بنده یک تشکیک است تا بشود برهانی بران اقامه کرد تاالان بربودن معاد به این نحو که نوشته اند اقامه شده انکه پرداختن ندارد این بیان را برهان اقامه کنید در رد وقبولش
باسپاس

با عرض سلام و داشتن رمضانی پربار و پر برکت .

در مورد دوزخ و عذاب یه سوال پیش میاد .

اینو همه ما می دونیم که ما معصوم نیستیم و معصوم و بدون گناه بودن ما محاله . حتی بهترین آدم ها هم گناهانی رو مرتکب شدن و در نتیجه مجازاتهایی رو در انتظار دارند .

و خود خدا هم اینو می دونسته که فقط معصومین وارد دوزخ نمیشند .

حالا سوال اینه که این ظلم در حق بشر نیست که

با اینکه ذاتا نمی تونه معصوم باشه و بدون گناه باشه .

توی این جهان خلق شده و در اثر گناهانش که حالا هر چقدر هم آدم خوبی باشه بالاخره ترازوی اعمال ناجورش خالی نمیشه
این ظلم نیست در حق بشر .

منظورم این نیست که مجازات در نظر گرفته نشه .

منظورم اینه که بدون گناه بودن یک انسان و به دوزخ نرفتن انسان با توجه به ذات و سرشتش محاله .

ولی باید بریم .

ایا این ظلم در حق بشر نیست ؟ یا اینکه به چه شکل ظلم در حق بشر نیست ؟

با تشکر


alisadra;119402 نوشت:
سلام درمواد برهان این را ندیدم واین بیان کاشف از کدام حقیقت است وبرعکس ان هم صادق است که از عمل بد لذت می برد وفرح بخش است

سلام
مواد برهان غیر از صورت آنست . دیگر اینکه حس فرح و شادی از انجام عمل شایسته یک امر وجدانی نوعی است که نوع انسانی چنین است اما لذت از عمل ناشایست چنین نیست

alisadra;119404 نوشت:
اولا با این کلام درعقل را بستید زیرا عقل با نظریه ها کار دارد نه با اشخاص

اینجا بحث از استدلال عقلی نبود شما فرمودید راه روشن نیست ما گفتیم بر برخی روشن است
alisadra;119404 نوشت:
ثانیا بنده سخن همین ها را نقل کردم کسانی که برایشان روشن است انها که روشن نیست حرفی نزده اند تا به ان استنادکنم

سخنان مختلف الزاما به معنای روشن نبودن مطلب نیست بلکه در بسیاری موارد سخنان مختلف بیانگر وجود ابعاد مختلف در یک موضوع است پس اگر مطالب متعددی از اهل دانش شنیده اید می توانید همه آنها را جمع کنید هرچند راههای دیگری هم هست
alisadra;119404 نوشت:
ثالثا این بیان بنده یک تشکیک است تا بشود برهانی بران اقامه کرد تاالان بربودن معاد به این نحو که نوشته اند اقامه شده انکه پرداختن ندارد این بیان را برهان اقامه کنید در رد وقبولش

خوب ما هم دلیل آوردیم نقد آن بر عهده شما و سایر دوستان
موفق باشید

در چنین مباحثی که واقعا جای تامل دارد غیبت بزرگان سایت کاملا مشهود است.چندین بحث دیگر هم وجود داشت که نهایتا جواب معقول و درخورعقلی میسور نشد.خواهش عاجزانه بنده از بزرگان سایت حضور بیشتر در این نوع مباحث می باشد.

روشنا;131567 نوشت:
با عرض سلام و داشتن رمضانی پربار و پر برکت .

در مورد دوزخ و عذاب یه سوال پیش میاد .

اینو همه ما می دونیم که ما معصوم نیستیم و معصوم و بدون گناه بودن ما محاله . حتی بهترین آدم ها هم گناهانی رو مرتکب شدن و در نتیجه مجازاتهایی رو در انتظار دارند .

و خود خدا هم اینو می دونسته که فقط معصومین وارد دوزخ نمیشند .

حالا سوال اینه که این ظلم در حق بشر نیست که

با اینکه ذاتا نمی تونه معصوم باشه و بدون گناه باشه .

توی این جهان خلق شده و در اثر گناهانش که حالا هر چقدر هم آدم خوبی باشه بالاخره ترازوی اعمال ناجورش خالی نمیشه
این ظلم نیست در حق بشر .

منظورم این نیست که مجازات در نظر گرفته نشه .

منظورم اینه که بدون گناه بودن یک انسان و به دوزخ نرفتن انسان با توجه به ذات و سرشتش محاله .

ولی باید بریم .

ایا این ظلم در حق بشر نیست ؟ یا اینکه به چه شکل ظلم در حق بشر نیست ؟

با تشکر



بنام خدا

سلام بر ماه خدا و بر شما میهمانان ضیافت الله:Gol:

خدمت دوستان عزیز و روشنای بزرگوار توجه به چند حائز اهمیت است:

اول آنکه؛ منشأ این اشکال آن است که گمان شده لازمۀ وجود غرایز و قوای نفسانی و شهوانی در آدمی انجام حتمی گناه و معصیت است؛ این برداشتی نادرست می باشد. وجود امیال متضاد و برخورداری انسان از قوای شهوانی، حکمتها و فلسفه های ارزشمندی دارد که در جای خود قابل بحث است. از طرف دیگر این قوا عامل حتمی گناه نیست، بلکه تنها زمینه ساز و فراهم کنندۀ شرایط درونی میل به گناهان است. در مقابل این قوا، عقل و فطرت و اسباب هدایت الهی نیز وجود دارد و انسان مختار است در میان دو گزینۀ نیک و بد یکی را برگزیند و دیگری را فروگذارد.

انبیاء الهی و معصومان (ع) نیز همچون دیگران برخوردار از قوای انسانی اند، از همین رو زمینۀ انجام گناه در آنها نیز وجود دارد، اما صرف وجود یک چیز و یک عامل، تحقق آن را حتمی و ضروری نمی سازد.

دوم آنکه؛ اصل امکان دسترسی به مقام عصمت و راه یابی به مقامات والای «علمی و معنوی» به پیامبران و امامان (ع) اختصاص ندارد و برای همگان میسر است؛ کما اینکه افرادی چون حضرت زهرا (س) با اینکه امامت و یا نبوت نداشته اند دارای مقام عصمت بوده اند، همچنین حضرت زینب (س)، حضرت ابالفضل (ع)، حضرت علی اکبر (ع)، حضرت مریم و حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیهما) تا مرز عصمت پیش رفته و به مقامات عالیۀ معنوی دست یافته اند. بعلاوه بسیاری از علما و اولیای الهی نیز «تالی تلو معصوم» یعنی همجواران مرز عصمت خوانده می شوند.

سوم انکه؛ توجه داشته باشید؛ اینکه مسأله عصمت همیشه در مورد پیامبران و امامان (ع) مطرح می شود، بلحاظ لزوم عصمت و ضرورت آن در ایشان است.

بنابر این عصمت پیامبران و امامان (ع) به جهت ضرورتش ثابت شده و قطعی است، اما نسبت به دیگران دلیل قاطه ای بر عصمت شان در دست نیست. لکن این به معنای آن نیست که هر کس امام یا نبی نبود حتماً غیر معصوم است، و در نهایت، از این تصور اشتباه چنین نتیجه غلطی بگیریم که غیر انبیاء و امامان حتماً مرتکب گناه و فساد می شوند و در برابر گناهانش مورد مؤاخذه قرار می گیرند. پس از انجائیکه خداوند به این امر علم داشته پس نوعی ظلم و بی عدالتی را العیاذ بالله برای خداوند ثابت کنیم.

آنچه در بارۀ غیر پیامبران و امامان ثابت است عبارت از اینست که چه بسا کسانی از ایشان حداقل به مرتبه ای از مراتب عصمت، مانند ترک کامل گناه رسیده باشند. که در بین علما و اولیای الهی عدد آنها کم نیست.

موفق باشید ...:Gol:

- برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: کتاب عصمت از مجموعه پرسشها و پاسخهای دانشجویی، صص 23 - 30، با کمی تغییر و تصرف.

با عرض سلام و تشکر از راهنمایی استاد صدیق عالیقدر

صدیق;132022 نوشت:
آنچه در بارۀ غیر پیامبران و امامان ثابت است عبارت از اینست که چه بسا کسانی از ایشان حداقل به مرتبه ای از مراتب عصمت، مانند ترک کامل گناه رسیده باشند. که در بین علما و اولیای الهی عدد آنها کم نیست.

این افراد عصمتشون چگونه معلومه . ما که به پرونده اعمالشون دسترسی نداریم .

شاید هم عصمتشون نشانه هایی داره . که از روی این نشانه ها عصمتشون معلوم شده.

میشه بیشتر راهنمایی بفرمایید .

و اینکه این کار بسی سخت یعنی رسیدن به حداقل مرتبه ای از عصمت ( ترک گناه کامل ) رو چه طور انجام دادن ؟

با تشکر از شما استاد بزرگوار و آرزوی قبولی طاعات و عبادات:Gol:


یه سوال دیگه هم داشتم

از راهنمایی اساتید استفاده میبرم

شاید مشخص باشه

ولی آیا رعایت نکردن مسائل اخلاقی هم مستوجب عذاب و دوزخ میشه .

مسائل اعتقادی و احکام شرعی که مشخصه اما مسائل اخلاقی چه طور ؟

با تشکر
و آرزوی موفقیت برای اساتید محترم


روشنا;132180 نوشت:
و اینکه این کار بسی سخت یعنی رسیدن به حداقل مرتبه ای از عصمت ( ترک گناه کامل ) رو چه طور انجام دادن ؟

با سلام و عرض ادب
انسان، موجودى آزاد و انتخابگر است و كارهايش را بر اساس سود و زيان يا مصلحتى كه در انجام يا ترك آن مى‏بيند، انتخاب مى‏كند. از اين رو، آگاهى و تشخيص نيك و بد نقش مهمى در انتخاب او دارد.
افراد مردم از نظر درجه ايمان و توجه به آثار گناه متفاوتند؛ هر اندازه ايمانشان قوى‏تر و توجه آنها به زيان گناهان بيشتر باشد، پرهيز و خويشتن دارى آنان نيز بيشتر مى‏شود و به همان نسبت، از ارتكاب گناهان مى‏پرهيزند.
اگر درجه ايمان به حد يقين برسد، به گونه‏اى كه آدمى حالت خود را در حين ارتكاب گناه مانند كسى ببيند كه مى‏خواهد خود را از كوه پرت كند يا زهر كُشنده‏اى بنوشد، در اين صورت، احتمال ارتكاب گناه به صفر مى‏رسد و هرگز به طرف گناه نمى‏رود، بنابراین عصمت از گناه، ناشى از كمال ايمان و شدت تقوااست و براى اينكه انسان به حد عصمت از گناه برسد، لازم نيست كه نيرويى خارجى او را باز دارد يا در نهادش انگيزه گناه نباشد.
اگر انسان توانايى انجام گناه را نداشته باشد، گناه نكردن براى او كمال شمرده نمى‏شود. او مانندانسانى است كه در زندان حبس است و قادر به دزدى نيست، آيا مى‏توان دزدى نكردن چنين انسانى را به حساب درستى و امانت او گذاشت؟
اگر شعله عشق[1] در دل آدمى برافروخته شود، نه تنها با خواسته معشوق به مخالفت برنمى‏خيزد، بلكه خواسته‏اى جز خواست محبوبش ندارد و حتى تصور آن در ذهن او راه نمى‏يابد، اين است كه همواره از درِ طاعت بر مى‏آيد و هرگز ره معصيت، نمى‏پويد.
در زندگى مردان الهى كه شراره‏اى از اين آتش محبت در جانشان افتاده است، حكايتها و داستهانهايى وجوددارد كه شگفت‏انگيز است و پرتو آن، ايشان را در برابر فرمانهاى الهى مطيع و متعبد ساخته است.
البته اینکه چه کسی معصوم بوده در حیطۀ علم ما نیست اما شاید بتوان از تدبر در زندگی آنان و روش سلوک عملی آنان و سخنان معاصرین آنها خصوصا از لسان علمای عامل به چنین اعتقادی دست یافت.

[1] .الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک.«مناجان شعبانیه».الهی من ذاالذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا ، ومن ذاالذی انس بقربک فابتغی عنک حولا.«مناجات محبین از منا جات خمسةعشر».

موضوع قفل شده است