ستوان دوم شهید سیدرضا باقری

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
ستوان دوم شهید سیدرضا باقری


یک ماه و نیم قبل از تولد ستوان دوم شهید سید رضا باقری، پدرش در خواب می بیند که امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) به او نوید پسری خلف و صالح را می دهد که نام او را رضا بگذارد و به همین مناسبت، قبل از تولد فرزندش، در تاریخ 8 بهمن 1327، شناسنامه ای با نام رضا می گیرد، در حالی که پسرش در 23 اسفند 1327 به دنیا می آید.
نا گفته نماند که ایشان تنها پسر خانواده خود بود. کودکیش را در شهرستان بهشهر (یکی از شهرستان های مازندران) آغاز کرد و با دستان کوچک خود، به کمک پدر و مادرش، کار بر روی زمین و شیر فروشی را شروع نمود، به پدر و مادرش احترام فراوان می گذاشت و آنها را صمیمانه دوست میداشت.
دوران دبستان و دبیرستان را در بهشهر و خدمت در نیروی هوائی را در تهران با مشکلاتی که در شهر غریب داشت گذراند و به خاطر هوش و استعدادش در امتحانات خارج از کشور شاگرد ممتاز شد و دوره تخصصی خود را در آمریکا گذراند.
از کودکی مهر امام حسین (علیه السلام) در دلش شعله ور بود. در سال 1353 با یکی از دوستانش آشنا شده و فعالیت های ضدّ رژیم را با سرپرستی روحانیون آغاز کرد. او ابتدا خانواده و سپس دوستانش را علیه مقامات رژیم شاه آماده کرد و به خاطر فعالیت هایش در این مورد در مهر ماه 1355 به زندان ساواک افتاد. پس از چهار ماه عذاب روحی و جسمی در زندان، ساواک از همکاری او با رژیم نا امید شد و بالأخره از زندان آزاد گردید.
با آغاز انقلاب شکوهمند اسلامی، برق امید در دلش روشن شد. در این ایام در سخنرانی ها و پخش اعلامیه های امام به خصوص در قسمت های نظامی شرکت می کرد. زمانی که امام دستور جنگ مسلحانه را دادند، ایشان با عده ای از دوستانش شروع به ساختن مواد منفجره کردند تا اینکه یک روز در حین ساختن مواد منفجره، زخمی شد اما به خواست خداوند زنده ماند تا به آرزویش که دیدن پیروزی انقلاب اسلامی بود رسید.
پس از دستور حضرت امام مبنی بر بازگشت ارتشیان به خدمت، به ارتش بازگشت و با استقبال شدید برادران حزب اللهی روبرو شد و در یک رأی گیری همگانی به نمایندگی درجه داران در شورای فرماندهی انتخاب شد که در این ایام با مشکلات زیادی از جمله تهدیدات ضدّ انقلاب روبرو بود، اما او همچنان در راه حق گام بر می داشت. بعد از مدتی اقدام به تشکیل گروه ضربت در پایگاه با شرکت عده ای از جوانان مخلص کرد و به یافتن افراد ضدّ انقلاب و خانه های تیمی و تحویل آنان به محکمه ی عدل الهی پرداخت و تا حدودی در این کار هم موفق بود. همچنین از طرف انجمن اسلامی، اداره ی امور مسجد پایگاه به ایشان محوّل شد و تنظیم برنامه های مذهبی و سخنرانی ها و دعوت از سخنران ها را به عهده داشت.
در کنار مسئولیت گروه ضربت، شرکت در دایره ی عقیدتی سیاسی را به او پیشنهاد دادند که ایشان مسئولیت را به برادر ارجمند دیگری محوّل کردند. به علت مسئولیت خدا پسندانه، مسئولین احترام و اعتماد زیادی نسبت به ایشان قائل بودند لذا مجدّداً ایشان را برای خدمت در دایره عقیدتی سیاسی خواندند که ایشان گروه ضربت را تحویل داده و این گروه همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد و باعث شادی روان آن شهید می شود.


در همین زمان بنا به پیشنهاد یکی از سربازان صندوق قرض الحسنه را در قرارگاه بنا می کنند. پس از مدتی تصمیم گرفتند این صندوق را گسترش داده و به سطح تمامی پایگاه بکشانند که از طریق صندوق، اقدام به تشکیل نانوائی ماشینی و فروشگاه های مختلف دیگری جهت رفع نیاز همگانی نموده و سود آن به حساب صندوق می رفت که با این سود ها زیر نظر روحانی عقیدتی سیاسی پایگاه، به خانواده های مستمند، وام بلاعوض می دادند.
از جمله فعالیت های این شهید، تأسیس هیئت متوسلین به قائم آل محمد است که همه ساله این هیئت در رابطه با عزاداری حسینی، فعالیتهای چشمگیری داشته است و خلاصه وجود ایشان متعلق به مردم بود و فقط با عشق به خدا و امام و مردم می زیست.
پس از آغاز جنگ تحمیلی، بخش عمده ی کوشش او صرف خدمت به جبهه و پشت جبهه می شد و چندین بار در عملیات، شرکت فعال داشت و پس از حضور در عملیات کربلای 4 و کربلای 5، بالأخره در روز جمعه، 3 بهمن 1365 در جزیره بوبارین، دعوت حق را لبیک گفت و با نوشیدن جام شهادت به فیض دیدار حق شتافت.
او مظهر مقاومت و اسوه ی تقوی بود. در برابر مشکلات و مشقّات بردباری را از دست نمی داد و تا آخرین لحظات حیات از صراط مستقیم حق و پیروی و حمایت از اسلام و قرآن خارج نگردید. او زاهد شب و شیر روز بود و در عین حال سخت فروتنی و تواضع داشت. او در انجام کارهای محوّله یا حل مشکلات مردم با تمام وجود می کوشید و در عین داشتن مشغله ی زیاد، همواره نظم را مراعات می کرد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد