شهید امیر سرتیپ دوم ابوالقاسم بهرامی

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شهید امیر سرتیپ دوم ابوالقاسم بهرامی


شهید سرتیپ دوم ابوالقاسم بهرامی درسال 1331 در شهر باختران در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و پس از سپری شدن 6 سال از عمرش، دوره تحصیلی ابتدائی خود را در دبستان حسینعلی گویا گذرانده و دوره متوسطه خود را در دبیرستان ابن سینا به پایان رسانید. در زمان تحصیل متوسطه خود علاوه بر دروس دبیرستانی به تعلیم و فراگیری دروس اسلامی پرداخت و همواره مشوق و راهنمای دوستان و همکلاسان خود بود و هدف اصلی او، اشاعه دین مبین اسلام و شناساندن رسول خدا و امامان برحق بود.
شهید پس از به پایان رساندن دوره متوسطه، نسبت به علاقه وافری که به لباس مقدس سربازی داشت، وارد دانشکده افسری ارتش شد و دوره ی مقدماتی خود را در شیراز سپری نمود. پس از آن به تیپ 3 دشت آزادگان منتقل و در آنجا به انجام وظیفه مشغول گردید.
زمانی که بعثیان کافر به سرکردگی صدام حسین اجیر شده شرق و غرب، به کشور جمهوری اسلامی ایران که سمبل آزادی و آزادگی و حریت است تجاوز نمودند، در آن زمان شهید سرگرد بهرامی، فرمانده زرهی گروهان تانک بود که با عزمی استوار و راسخ و پایانی شکست ناپذیر همراه با گروهان خود به مقابله با آنها پرداخت؛ به گفته فرمانده تیپ ایشان، این عمل به موقع باعث شد که حمله بعثیان کافر در این منطقه 48 ساعت به تأخیر بیفتد؛ شهید بهرامی در باز پس گرفتن تپه الله اکبر، دست او از ناحیه بازو شکست که در این عملیات شهید دکتر چمران صورت او را بوسید و از امام و رهبر عالیقدر جمهوری اسلامی ایران، تقاضای 2 سال ارشدیت برای او نمود که مورد قبول واقع شد و در حمله دیگر یک سال ارشدیت به ایشان داده شد.
سرانجام پس از یک سال در تاریخ 1360/06/11 در منطقه شحیطیه به دیدار معبود و عشق خود شتافت. به راستی شهید سرگرد ابوالقاسم بهرامی یک الگوی تمام معنی از نسل هابیلیان و سربازی فداکار و با ایمان برای اسلام و جمهوری اسلامی بود.


حال که تصمیم به نوشتن آخرین وصیت نامه خود دارم آرزوی من این است که بتوانم سربازی سرفراز برای اسلام و ایران باشم و تصمیم دارم تا آخرین قطره خونم در بیرون راندن مزدوران بعثی سعی و کوشش نمایم (با امید پیروزی حق بر باطل).
من بارها و بارها شاهد و ناظر آثار و علائم حمایت و کمک خداوند به ما لشگریان اسلام و ایران بوده ام. آن زمان که آخرین قدرت ما تنها 6 تانک بود، در مقابل 200 تانک مزدوران. آری هیچ چیز غیر از نیروی ایمان و اتکا به کمک خداوند نمی تواند تصور شهامت و پای مردی اندک در مقابل انبوه باشد و پس از آتش گرفتن آخرین تانک ما باز هم وعده خداوندی را زمزمه کردیم که می فرماید: دشمنان شما را از آدم های نادان آفریدیم. بله نادانان و مزدوران صدام بزرگترین اشتباه نظامی را انجام دادند و خود را در گرداب نابودی از خشم سپاه اسلام انداختند و باز هم آخرین بار در فتح الله اکبر و شحیطیه باید با صراحت بگویم فتح ما فقط فتح اسلام بود، کمک خداوند بود. اگر نه نبرد ما و آنها قابل مقاسیه نبود، استحکامات آنها بسیار مستحکم تر بود. شکر خدا که از حمایتش برخورداریم و آرزو می کنم با انهدام کفر صدامی، اسلام ما و ایران ما و رهبر ما تا انقلاب مهدی موعود پایدار باشد.

و اما وصیتم برای بازماندگان:

مادر و همسر عزیزم! شماها سعی کنید که در موقعی که من به افتخار شهادت نائل آمدم خود را ناراحت نکنید، زیرا فرزند تو و همسر تو در راه بزرگداشت نام اسلام و ایران و در مصاف با متجاوزین و مستکبران از خدا بی خبر که بزرگترین علائم کفر آنها متوجه دولت و شهرهای مدافع ماست؛ جان خود را تقدیم نموده است.

اگر شهید شدم اصلاً ناراحت نباشید و نگرانی به خود راه ندهید و سعی کنید هادی عزیزم را در دامان پاک خودتان خداشناس، با ایمان و در صراط مستقیم اسلام پرورش دهید و او را همواره در مسیری که خداوند از طریق قرآن و پیامبر به ما فرموده اند هدیت کنید و به او بیاموزید که جز راه حق و حقیقت و کمک به مستضعفان و ایستادگی در مقابل کافران نرود.