جمع بندی رابطه ی روح و نفس اماره چیست؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه ی روح و نفس اماره چیست؟

با سلام
رابطه روح و نفس اماره چیه؟
آیا نفس اماره ی تکه از روح ماست؟
اگر هست پس جهاد با نفس یعنی با خودمون درگیر بشیم؟:Gig: بعد این نفس اماره با روح وارد بهشت میشه؟!!!
اگر نیست پس چرا بهش نفس میگن؟ آیای ی موجود خارجیه که مثل شیطان مارو وسوسه میکنه؟!

اصلا آیا روح اجزا داره؟
کلا میشه کمی در مورد چیستی نفس اماره بفرمایید
چندتا سوال دیگه هم هست که اگر کارشناس محترم همراهی کنن در همین موضوع و در همین تاپیک بعدا میپرسم!
با تشکر

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد اویس

[=Georgia]
با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
در پاسخ به سوال حضرتعالی باید عرض کنم حقيقت انسان عبارت از روح و قلب و نفس اوست و اين تعبيرات مختلف مثل روح و قلب و نفس همگي به حقيقت و معناي واحدي اشاره دارند و آن همان بُعد مجرد انسان و حقيقت خود است, با اين تفاوت که وقتي اين واژگان با هم و در کنار هم استعمال مي شوند هر يک به شان خاصي از بُعد مجرد انسان اشاره مي کنند و هنگامي که تک تک استعمال مي شوند به همان حقيقت واحد اشاره مي نمايند.
به حقیقت مجرد انسان روح گفته مي شود چون منبع زندگي و حيات انسان است، به آن عقل مي گويند چون نيروي ادراک و محاسبه و مقايسه و نتيجه گيري و عاقبت انديشي در آن نهفته است. به آن نفس اطلاق مي شود چون به مديريت بدن و بعد طبيعي انسان مي پردازد. به آن نفس اماره می گویند چون هوا و هوس بر او غالب گشته و انسان را بدیها فرا می خواهد. بدان نفس لوامه می گویند زیرا پس از ارتکاب بدی ، آدمی را سرزنش و نکوهش می کند. به آن نفس مطمئنه می گویند زیراپس از تصفيه و تهذيب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحله اى از اطمینان و آرامش قلبی می رسد و به آن قلب گفته مي شود چون مرکز تحول و دگرگوني وعواطف و حالات مختلف آدمي است.
به همین منوال همين حقيقت واحد و مجرد كه آن را روح، نفس، روان و يا جان مى‏ناميم ، مراتب و شؤون مختلفى دارد. در اين زمينه حضرت اميرالمؤمنين على علیه السلام مى‏فرمايد: «اى كميل! در آدمى چهار نفس است: نفس نامى نباتى، نفس حسى حيوانى، نفس ناطقه قدسى و نفس كلى الهى.»
لذا بر اساس آنچه گفته شد منظور از نفوس چهارگانه، چهار امر منفّك و مستقل و جداى از هم نيست؛ بلكه يك حقيقت است كه اگر در تحت تعليم و تربيت واقع نشود، در همان حدّ نفس نباتى و حيوانى باقى مى‏ماند. اما اگر در مسير هدايت و رشد واقع شود وسعت وجودى پيدا مى‏كند، مثل حقيقت نور - كه در عين وحدت مراتب مختلف دارد - هم شعله يك شمع نور است و هم تابش پر فروغ خورشيد نور است، اين توان و قابليت راخواهد داشت كه با تزكيه و ترك «گناهان و آلودگى‏ها» و كسب «معرفت و حكمت» نور وجود خويشتن را قوت بخشيده و به مراحل عالى نفس یعنی نفس كلى الهى دست پيدا كنيم.
مراد از جهاد با نفس مبارزه با امیال و هواهای جسمانی است که انسان را از ارتقا به مقامات عالی معنوی بازداشته و پای وی را در عالم ماده و مقتضیاتش به زنجیر کشیده و محبوس می کند.
برای شرح بیشتر مطالب گفته شده و نیز تفکری پر عمق تر در خصوص حقایق نفس بهتر است به تاپیک http://www.askdin.com/thread21314.html مراجعه بفرمایید.

اویس;693291 نوشت:
اين تعبيرات مختلف مثل روح و قلب و نفس همگي به حقيقت و معناي واحدي اشاره دارند

با سلام
پس روح و نفس و قلب یکی هستند
البته یکی بودن نفس و روح رو میدونستم ولی قلب چطوری همان روحه؟
آخه در حدیثی هست که فردی از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید خوبی و بدی رو به من یاد بده
حضرت دست گذاشتن رو سینش و گفتن از قلب بپرس(نقل به مضمون) آیا منظورشون قلب مادی بود یا روح با قلب مادی ارتباط خاصی داره؟
اویس;693291 نوشت:
به آن عقل مي گويند چون نيروي ادراک و محاسبه و مقايسه و نتيجه گيري و عاقبت انديشي در آن نهفته است.

پس روح انسان اجزا نداره و همه ی کارها رو خودش انجام میده
البته ممنون که عقل رو هم مطرح کردید سوال بعدیم همین ارتباط عقل و روح بود که فرمودید

اویس;693291 نوشت:
به آن نفس اماره می گویند چون هوا و هوس بر او غالب گشته و انسان را بدیها فرا می خواهد. بدان نفس لوامه می گویند زیرا پس از ارتکاب بدی ، آدمی را سرزنش و نکوهش می کند. به آن نفس مطمئنه می گویند زیراپس از تصفيه و تهذيب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحله اى از اطمینان و آرامش قلبی می رسد و به آن قلب گفته مي شود چون مرکز تحول و دگرگوني وعواطف و حالات مختلف آدمي است.

متوجه نشدم چطوری میشه ؟ نفس اماره و لوامه یکی هستن و در واقع خود روح!!! اینا که با هم درگیری دارن
من واقعا درک میکنم اینا دوتا باشن(علم حضوری) هر دو هم غیر من هستند!یعنی وجدان من داره من رو نصیحت میکنه پس من و وجدانم دوتا غیر هم هستیم اینطور نیست؟
اویس;693291 نوشت:
برای شرح بیشتر مطالب گفته شده و نیز تفکری پر عمق تر در خصوص حقایق نفس بهتر است به تاپیک درس هائی در باب معرفت نفس(مهم) مراجعه بفرمایید.

قبلا بخش ها یی روخونده بودمو استفاده کردم ممنون

اما چند تا موضوع دیگه
دیدگاه شیعه در مورد دو مفهوم ذهن و ضمیر ناخوداگاه چیه؟ منظورم ارتباط یا نسبت اینا با روح چیه؟
اصلا ضمیر ناخودآگاه در احادیث اومده؟
با تشکر

[="Georgia"][="Blue"]

جوجه اردک زشت;693620 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
اين تعبيرات مختلف مثل روح و قلب و نفس همگي به حقيقت و معناي واحدي اشاره دارند
با سلام
پس روح و نفس و قلب یکی هستند
البته یکی بودن نفس و روح رو میدونستم ولی قلب چطوری همان روحه؟
آخه در حدیثی هست که فردی از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید خوبی و بدی رو به من یاد بده
حضرت دست گذاشتن رو سینش و گفتن از قلب بپرس(نقل به مضمون) آیا منظورشون قلب مادی بود یا روح با قلب مادی ارتباط خاصی داره؟
نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
به آن عقل مي گويند چون نيروي ادراک و محاسبه و مقايسه و نتيجه گيري و عاقبت انديشي در آن نهفته است.
پس روح انسان اجزا نداره و همه ی کارها رو خودش انجام میده
البته ممنون که عقل رو هم مطرح کردید سوال بعدیم همین ارتباط عقل و روح بود که فرمودید

نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
به آن نفس اماره می گویند چون هوا و هوس بر او غالب گشته و انسان را بدیها فرا می خواهد. بدان نفس لوامه می گویند زیرا پس از ارتکاب بدی ، آدمی را سرزنش و نکوهش می کند. به آن نفس مطمئنه می گویند زیراپس از تصفيه و تهذيب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحله اى از اطمینان و آرامش قلبی می رسد و به آن قلب گفته مي شود چون مرکز تحول و دگرگوني وعواطف و حالات مختلف آدمي است.
متوجه نشدم چطوری میشه ؟ نفس اماره و لوامه یکی هستن و در واقع خود روح!!! اینا که با هم درگیری دارن
من واقعا درک میکنم اینا دوتا باشن(علم حضوری) هر دو هم غیر من هستند!یعنی وجدان من داره من رو نصیحت میکنه پس من و وجدانم دوتا غیر هم هستیم اینطور نیست؟
نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
برای شرح بیشتر مطالب گفته شده و نیز تفکری پر عمق تر در خصوص حقایق نفس بهتر است به تاپیک درس هائی در باب معرفت نفس(مهم) مراجعه بفرمایید.
قبلا بخش ها یی روخونده بودمو استفاده کردم ممنون

اما چند تا موضوع دیگه
دیدگاه شیعه در مورد دو مفهوم ذهن و ضمیر ناخوداگاه چیه؟ منظورم ارتباط یا نسبت اینا با روح چیه؟
اصلا ضمیر ناخودآگاه در احادیث اومده؟
با تشکر


با سلام
همچنان که در پست پیشین عرض کردم برای شرح و تفصیل تمامی سوالات مطرح شده باید اهتمام ورزیده و از ابتدای تاپیک http://www.askdin.com/thread21314.html شروع به مطالعه فرمایید.
با تشکر
[/]

[="Georgia"][="Blue"]جمع بندی
سوال

پیرامون رابطه روح با نفس اماره توضیحاتی بفرمایید.

پاسخ
حقيقت انسان عبارت از روح و قلب و نفس اوست و اين تعبيرات مختلف مثل روح و قلب و نفس همگي به حقيقت و معناي واحدي اشاره دارند و آن همان بُعد مجرد انسان و حقيقت خود است, با اين تفاوت که وقتي اين واژگان با هم و در کنار هم استعمال مي شوند هر يک به شان خاصي از بُعد مجرد انسان اشاره مي کنند و هنگامي که تک تک استعمال مي شوند به همان حقيقت واحد اشاره مي نمايند.
به حقیقت مجرد انسان، «روح» گفته مي شود چون منبع زندگي و حيات انسان است، به آن «عقل» مي گويند چون نيروي ادراک و محاسبه و مقايسه و نتيجه گيري و عاقبت انديشي در آن نهفته است. به آن «نفس» اطلاق مي شود چون به مديريت بدن و بعد طبيعي انسان مي پردازد. به آن «نفس اماره» می گویند چون هوا و هوس بر او غالب گشته و انسان را بدیها فرا می خواهد. بدان «نفس لوامه» می گویند زیرا پس از ارتکاب بدی ، آدمی را سرزنش و نکوهش می کند. به آن «نفس مطمئنه» می گویند زیراپس از تصفيه و تهذيب از صفات ناپسند اخلاقى و هواهاى نفسانى به مرحله اى از اطمینان و آرامش قلبی می رسد و به آن «قلب» گفته مي شود چون مرکز تحول و دگرگوني وعواطف و حالات مختلف آدمي است.
به همین منوال همين حقيقت واحد و مجرد كه آن را روح، نفس، روان و يا جان مى‏ناميم ، مراتب و شؤون مختلفى دارد.
لذا بر اساس آنچه گفته شد منظور از نفوس چهارگانه، چهار امر منفّك و مستقل و جداى از هم نيست؛ بلكه يك حقيقت است كه اگر در تحت تعليم و تربيت واقع نشود، در همان حدّ نفس نباتى و حيوانى باقى مى‏ماند. اما اگر در مسير هدايت و رشد واقع شود وسعت وجودى پيدا مى‏كند، مثل حقيقت نور - كه در عين وحدت مراتب مختلف دارد - هم شعله يك شمع نور است و هم تابش پر فروغ خورشيد نور است، اين توان و قابليت راخواهد داشت كه با تزكيه و ترك «گناهان و آلودگى‏ها» و كسب «معرفت و حكمت» نور وجود خويشتن را قوت بخشيده و به مراحل عالى نفس یعنی نفس كلى الهى دست پيدا كنيم.
مراد از جهاد با نفس مبارزه با امیال و هواهای جسمانی است که انسان را از ارتقا به مقامات عالی معنوی بازداشته و پای وی را در عالم ماده و مقتضیاتش به زنجیر کشیده و محبوس می کند.

موضوع قفل شده است