جمع بندی آیت الله بهجت و جدایی دین از سیاست

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیت الله بهجت و جدایی دین از سیاست

سلام
بزرگترین تلاش دشمن این است که بگوید دین از سیاست جداست. اونوقت دیگه معاویه حکومت کنه مردمم تا دلشون میخواد نماز بخونن اما معاویه حاکمشون باشه! معاویه علنی بگه من برا نماز و قرآن جنگ نکردم من میخواستم رو گردنتون سوار بشم حالا نماز بخونید تا بترکید!

اما چطور امکان داره شخص برجسته ای مانند آیت الله بهجت این عقیده را داشته باشد که دین از سیاست جداست؟
تا با بعضیا حرف میزنم میگن دین از سیاست جداست سیاست کثیفه برو از بهجت یا بگیر!

واقعا مرحوم فقط در مسجد بودند و از سیاست به دور و هیچ منصبی نداشتند؟ آیا فقط پیش نماز یک مسجد کوچک بودند؟

اصلاً این موضوع صحت داره؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مسلم

mousavi928;691779 نوشت:
سلام
بزرگترین تلاش دشمن این است که بگوید دین از سیاست جداست. اونوقت دیگه معاویه حکومت کنه مردمم تا دلشون میخواد نماز بخونن اما معاویه حاکمشون باشه! معاویه علنی بگه من برا نماز و قرآن جنگ نکردم من میخواستم رو گردنتون سوار بشم حالا نماز بخونید تا بترکید!

اما چطور امکان داره شخص برجسته ای مانند آیت الله بهجت این عقیده را داشته باشد که دین از سیاست جداست؟
تا با بعضیا حرف میزنم میگن دین از سیاست جداست سیاست کثیفه برو از بهجت یا بگیر!

واقعا مرحوم فقط در مسجد بودند و از سیاست به دور و هیچ منصبی نداشتند؟ آیا فقط پیش نماز یک مسجد کوچک بودند؟

اصلاً این موضوع صحت داره؟



با سلام و احترام

همان طور که خود شما هم اشاره نموده اید هر کسی با تصور درست از دین و سیاست به اتحاد و عینیت این دو پی می برد و اذعان خواهد کرد که سیاست بخشی از دین است، و در صورت جدا کردن آن، دینی که بر جای میماند دینی مرده است که زمینه را برای افرادی چون معاویه و یزید خواهد گشود. لذا نسبت دادن نظریه جدایی دین از سیاست به آیت الله بهجت(ره) هرگز صحیح نبوده و ناشی از جهل به افکار و سیره ایشان است، ابتدا باید سیاست را معنا کرد، اگر سیاست را به معنای حضور در بخش های اجرایی و نظارتی حکومت بدانید، بله ولی روشن است که چنین تعریفی از سیاست درست نیست، این یک مغالطه است که شکل گرفته، این که «عدم ورود به سیاست های اجرایی» یعنی «قائل شدن به جدایی دین از سیاست»!، در این صورت همه مراجع به جز رهبری، و عامه مردم از جمله من و شما هم معتقد به جدایی دین از سیاست خواهیم بود! چون به مسائل سیاسی ورود به این معنا پیدا نکرده ایم!! می بینید که چقدر مغالطه روشنی در این ادعا شکل گرفته است.

علت این که مرحوم آیت الله بهجت(ره) ظهور و بروز سیاسی کمتری داشتند، نه به این خاطر است که سیاست را از دین جدا می دانشتند، بلکه به این خاطر است که به شدت از شهرت گریزان بودند و از هر چه که موجب توجه مردم به ایشان می شد به شدت پرهیز داشتند، لذا اهل بیانیه تلویزیونی و جلسات اینچنینی نبودند و در مسجد کوچکی نماز می خواندند، پس این از تواضع ایشان، و بی رغبتی به دنیا بوده است، نه اعتقاد به جدایی دین از سیاست.

برای پاسخ تفصیلی توجه به چند نکته لازم است:

اولا: ما جز چهارده معصوم(ع) کسی را معصوم ندانسته و الگوی تمام عیار خویش قرار نمی دهیم، سیره سیاسی در زندگی و افکار آنها انقدر آشکار است که تردیدی در عینیت سیاست و دیانت نمی گذارد. حرکت های سیاسی متناسب با زمان خویش و تشکیل حکومت در شرایط ممکن، و همچنین شهادت همه آن بزرگواران به جز امام غائب(عج) گواه این امر است، چرا که دشمن به ایشان به عنوان یک رقیب سیاسی نگاه می کرده است. روشن است که اگر کسی فقط اهل نماز و روزه و مسجد رفتن صرف باشد حکومت یزید هم با او مشکلی ندارد، پس اگر کسی تبعید، زندانی و یا شهید می شود یقینا فارغ از این عبادت های فردی، تحرکات اجتماعی و سیاسی داشته است.

ثانیا: حتی اگر روایات و آیات سیاسی، مانند آیات جهاد و قضاء و... و سیره اهل بیت(ع) نبود، اصلا عقل انسان اگر حاکم شود، درک میکند وقتی بین دنیا و آخرت رابطه است و دنیا پلی برای رسیدن به آخرت و یا مزرعه آخرت است، نمی توان گفت دین و دنیا بی ارتباط هستند و دین به سیاست و دنیایی که مسیر رسید به آخرت است کاری ندارد!
همچنین اگر قائل به جدایی دین از سیاست بشویم باید تمام احکام اجتماعی اسلام را در دوران غیبت تعطیل کنیم که هیچ عقل سلیمی آن را نمی پذیرد و با جامعیت و خاتمیت اسلام ناسازگار است.

پس با این دو مقدمه درمی یابیم که حتی اگر آیت الله بهجت حقیقتا هم معتقد به جدایی دین از سیاست می بود، رفتار ایشان برای ما حجیت نداشته و نمی توانست با سیره قطعی اهل بیت(ع) و دلالت قطعی عقل تعارض داشته باشد، چرا که ما در سیره هر شخص دیگری به جز اهل بیت(ع) احتمال خطا و اشتباه می دهیم.

ثالثا: هرگز آیت الله بهجت معتقد به جدایی دین از سیاست نبودند، از قرائنی که دال بر این امر هستند می توان به این چند مورد اشاره کرد:

الف) حضرت آيت الله بهجت در خصوص ولایت فقیه فرمودند: در زمان غيبت كبراى حجت حق، نمى توان براى مساله بيش از سه رويكرد فرض كرد زيرا يا بايد كتاب خدا و احكام و قوانين دين تعطيل شود و يا بايد خود بخود بماند يعنى خودش وسيله ابقاى خود باشد و يا نياز به سرپرست و حاكم و مبين دارد كه همان ولى امر و مجتهد جامع الشرايط است. فرض اول عقلا و نقلا باطل است، زيرا دين مبين اسلام، آيين خاتم است و تا ختم نسل بشر بايد راهنما و آيين امت باشد. فرض دوم نيز باطل است، زيرا قانون خود به خود اجرا نمى شود و نياز به شخص و يا اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند. ناچار بايد به فرض سوم قائل باشيم و بگوييم ولى امر بايد جامعه مسلمين را با همه شئونات و ابعاد آن نگه دارد. از سوى ديگر نيز روشن است كه جامعه به تشكيلات فراوان از قبيل ارتش، آموزش و پرورش، دادگسترى و... نياز دارد، لذا بايد دست ولى فقيه در همه شئونات مادى و معنوى باز بوده و مبين و شارح و راهنما و حلال مشكلات باشد. در نتيجه ولى فقيه بايد تمام شئونات امام معصوم عليه السلام به استثناى امامت و آنچه مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پياده كند و گرنه در صورت عدم وجود تشكيلات و تشريفات حكومتى دشمنان نخواهند گذاشت كه حكومت و آيين اسلامى پياده شود. (رضا باقى زاده، برگى از دفتر آفتاب شرح حال شيخ السالكين آيت الله العظمى بهجت ره، قم: ميراث ماندگار،، 1385 ص 101 و 102)

ب) «آنچه در تماس تلفنی و ملاقات حضوری با آیت الله محفوظی (مسؤول دفتر ایشان) حاصل گشت به شرح ذیل می باشد: «ایشان اصل ولایت فقیه را قبول دارند. نظر تفصیلی ایشان پیرامون ولایت فقیه در ضمن مباحث قضا ایراد شده است .
همچنین ایشان حفظ جمهوری اسلامی و تبعیت از احکام حکومتی و مقررات و قوانین جمهوری اسلامی ایران را لازم می دانند و ارتباط نزدیک و صمیمی با مقام معظم رهبری داشته و دارند و در ایامی که مقام معظم رهبری به شهر مقدس قم مشرف می شوند با ایشان دیدار و ملاقات می نمایند. بنابراین هرگونه مطلبی برخلاف این واقعیت، به هیچ وجه صحیح نیست و مناسب است جهت بررسی دقیق این گونه مطالب، آنها را به صورت کامل و مستند برای این مرکز ارسال نمایید»(به نقل از پایگاه خبری حوزه http://www.hawzah.net/fa/Question/View/62685/)

ج) دیدارهای ایشان با مرحوم امام(ره)، و مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی)

د) شاگردان نزدیکی چون آیت الله مصباح یزدی که 15 سال در محضر آیت الله بهجت شاگردی نموده است، و همچنین حجت الاسلام صدیقی امام جمعه موقت تهران، و... ورود پر رنگی به مسائل سیاسی داشته اند.
آیت الله مصباح یزدی در این خصوص می فرماید: شايد كسي كه از نزديك، بهجت(ره) را نشناسد خيال كند همّ و غم او عبادت، نماز و درس است و اساساً توجهي به امور سياسي و اجتماعي ندارد، اما به نظر مي‌رسد كه وي به بسياري از امور اجتماعي و سياسي، التفات دارد، ولي بيش از آن كه خود را درگير چنين اموري بنمايد، شاگردانش را سفارش مي‌دهد كه به اين گونه مسائل اهميت دهند. استدلال او بر چنين سفارشي نيز آن است كه اگر كساني كه به مسائل معنوي و علمي تقيّد دارند به امور سياسي نپردازند، روزگاري فرا مي‌رسد سياست و اجتماع به دست نااهلان مي‌افتد و جامعه از مسير خودش منحرف مي‌گردد.(بهجت عارفان، ص53، نکته های ناب، ص103 به نقل از بولتن نیوز)

در نهایت نباید از مراجع تقلید توقع داشت که منصب سیاسی را بپذیرند، این خیلی ساده لوحانه است که اگر مرجع تقلیدی منصب سیاسی نداشت او را طرفدار جدایی دین از سیاست بدانیم.

سوال:
بزرگترین تلاش دشمن این است که بگوید دین از سیاست جداست تا فضا برای حکومت امثال معاویه فراهم شود، اما برخی در استدلال میگویند: سیاست کثیف هست همانطور که آیت الله بهجت از آن دوری میکردند، آیا این درست است؟ چطور امکان دارد شخص برجسته ای مانند آیت الله بهجت چنین عقیده ای را داشته باشد؟


پاسخ:

همان طور که خود شما هم در سوال اشاره نموده اید هر کسی با تصور درست از دین و سیاست به اتحاد و عینیت این دو پی می برد و اذعان خواهد کرد که سیاست بخشی از دین است، و در صورت جدا کردن آن، دینی که بر جای میماند، جز دینی مرده که زمینه را برای افرادی چون معاویه و یزید خواهد گشود. لذا نسبت دادن نظریه جدایی دین از سیاست به آیت الله بهجت(ره) هرگز صحیح نبوده و ناشی از جهل به افکار و سیره ایشان است.
برای پاسخ ابتدا باید سیاست را معنا کرد، اگر سیاست را به معنای حضور در بخش های اجرایی و نظارتی حکومت بدانید، بله، ولی روشن است که چنین تعریفی از سیاست درست نیست، این یک مغالطه است که شکل گرفته، این که «عدم ورود به سیاست های اجرایی» یعنی «قائل شدن به جدایی دین از سیاست»!، در این صورت همه مراجع به جز رهبری، و عامه مردم از جمله من و شما هم معتقد به جدایی دین از سیاست خواهیم بود! چون به مسائل سیاسی ورود به این معنا پیدا نکرده ایم!! می بینید که چقدر مغالطه روشنی در این ادعا شکل گرفته است.

علت این که مرحوم آیت الله بهجت(ره) ظهور و بروز سیاسی کمتری داشتند، نه به این خاطر است که سیاست را از دین جدا می دانشتند، بلکه به این خاطر است که به شدت از شهرت گریزان بودند و از هر چه که موجب توجه مردم به ایشان می شد به شدت پرهیز داشتند، لذا اهل بیانیه تلویزیونی و جلسات اینچنینی نبودند و در مسجد کوچکی نماز می خواندند، پس این از تواضع ایشان، و بی رغبتی به دنیا بوده است، نه اعتقاد به جدایی دین از سیاست.

برای پاسخ تفصیلی توجه به چند نکته لازم است:

اولا: ما جز چهارده معصوم(ع) کسی را معصوم ندانسته و الگوی تمام عیار خویش قرار نمی دهیم، سیره سیاسی در زندگی و افکار آنها انقدر آشکار است که تردیدی در عینیت سیاست و دیانت نمی گذارد. حرکت های سیاسی متناسب با زمان خویش و تشکیل حکومت در شرایط ممکن، و همچنین شهادت همه آن بزرگواران به جز امام غائب(عج) گواه این امر است، چرا که دشمن به ایشان به عنوان یک رقیب سیاسی نگاه می کرده است. روشن است که اگر کسی فقط اهل نماز و روزه و مسجد رفتن صرف باشد حکومت یزید هم با او مشکلی ندارد، پس اگر کسی تبعید، زندانی و یا شهید می شود یقینا فارغ از این عبادت های فردی، تحرکات اجتماعی و سیاسی داشته است.

ثانیا: حتی اگر روایات و آیات سیاسی، مانند آیات جهاد و قضاء و... و سیره اهل بیت(ع) نبود، اصلا عقل انسان اگر حاکم شود، درک میکند وقتی بین دنیا و آخرت رابطه است و دنیا پلی برای رسیدن به آخرت و یا مزرعه آخرت است، نمی توان گفت دین و دنیا بی ارتباط هستند و دین به سیاست و دنیایی که مسیر رسید به آخرت است کاری ندارد!
همچنین اگر قائل به جدایی دین از سیاست بشویم باید تمام احکام اجتماعی اسلام را در دوران غیبت تعطیل کنیم که هیچ عقل سلیمی آن را نمی پذیرد و با جامعیت و خاتمیت اسلام ناسازگار است.

پس با این دو مقدمه درمی یابیم که حتی اگر آیت الله بهجت حقیقتا هم معتقد به جدایی دین از سیاست می بود، رفتار ایشان برای ما حجیت نداشته و نمی توانست با سیره قطعی اهل بیت(ع) و دلالت قطعی عقل تعارض داشته باشد، چرا که ما در سیره هر شخص دیگری به جز اهل بیت(ع) احتمال خطا و اشتباه می دهیم.

ثالثا: هرگز آیت الله بهجت معتقد به جدایی دین از سیاست نبودند، از قرائنی که دال بر این امر هستند می توان به این چند مورد اشاره کرد:

الف) حضرت آيت الله بهجت در خصوص ولایت فقیه فرمودند: در زمان غيبت كبراى حجت حق، نمى توان براى مساله بيش از سه رويكرد فرض كرد زيرا يا بايد كتاب خدا و احكام و قوانين دين تعطيل شود و يا بايد خود بخود بماند يعنى خودش وسيله ابقاى خود باشد و يا نياز به سرپرست و حاكم و مبين دارد كه همان ولى امر و مجتهد جامع الشرايط است. فرض اول عقلا و نقلا باطل است، زيرا دين مبين اسلام، آيين خاتم است و تا ختم نسل بشر بايد راهنما و آيين امت باشد. فرض دوم نيز باطل است، زيرا قانون خود به خود اجرا نمى شود و نياز به شخص و يا اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند. ناچار بايد به فرض سوم قائل باشيم و بگوييم ولى امر بايد جامعه مسلمين را با همه شئونات و ابعاد آن نگه دارد. از سوى ديگر نيز روشن است كه جامعه به تشكيلات فراوان از قبيل ارتش، آموزش و پرورش، دادگسترى و... نياز دارد، لذا بايد دست ولى فقيه در همه شئونات مادى و معنوى باز بوده و مبين و شارح و راهنما و حلال مشكلات باشد. در نتيجه ولى فقيه بايد تمام شئونات امام معصوم عليه السلام به استثناى امامت و آنچه مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پياده كند و گرنه در صورت عدم وجود تشكيلات و تشريفات حكومتى دشمنان نخواهند گذاشت كه حكومت و آيين اسلامى پياده شود. (1)

ب) «آنچه در تماس تلفنی و ملاقات حضوری با آیت الله محفوظی (مسؤول دفتر ایشان) حاصل گشت به شرح ذیل می باشد: «ایشان اصل ولایت فقیه را قبول دارند. نظر تفصیلی ایشان پیرامون ولایت فقیه در ضمن مباحث قضا ایراد شده است .
همچنین ایشان حفظ جمهوری اسلامی و تبعیت از احکام حکومتی و مقررات و قوانین جمهوری اسلامی ایران را لازم می دانند و ارتباط نزدیک و صمیمی با مقام معظم رهبری داشته و دارند و در ایامی که مقام معظم رهبری به شهر مقدس قم مشرف می شوند با ایشان دیدار و ملاقات می نمایند. بنابراین هرگونه مطلبی برخلاف این واقعیت، به هیچ وجه صحیح نیست و مناسب است جهت بررسی دقیق این گونه مطالب، آنها را به صورت کامل و مستند برای این مرکز ارسال نمایید»(2)

ج) دیدارهای ایشان با مرحوم امام(ره)، و مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) که به صورت متعدد از فرزند، و شاگردان و معاصرین ایشان نقل شده است.

د) شاگردان نزدیکی چون آیت الله مصباح یزدی که 15 سال در محضر آیت الله بهجت شاگردی نموده است، و همچنین حجت الاسلام صدیقی امام جمعه موقت تهران، و... ورود پر رنگی به مسائل سیاسی داشته اند.
آیت الله مصباح یزدی در این خصوص می فرماید: شايد كسي كه از نزديك، بهجت(ره) را نشناسد خيال كند همّ و غم او عبادت، نماز و درس است و اساساً توجهي به امور سياسي و اجتماعي ندارد، اما به نظر مي‌رسد كه وي به بسياري از امور اجتماعي و سياسي، التفات دارد، ولي بيش از آن كه خود را درگير چنين اموري بنمايد، شاگردانش را سفارش مي‌دهد كه به اين گونه مسائل اهميت دهند. استدلال او بر چنين سفارشي نيز آن است كه اگر كساني كه به مسائل معنوي و علمي تقيّد دارند به امور سياسي نپردازند، روزگاري فرا مي‌رسد سياست و اجتماع به دست نااهلان مي‌افتد و جامعه از مسير خودش منحرف مي‌گردد.(3)

در نهایت نباید از مراجع تقلید توقع داشت که منصب سیاسی را بپذیرند، این خیلی ساده لوحانه است که اگر مرجع تقلیدی منصب سیاسی نداشت، یا از شهرت گریزان بود، او را طرفدار جدایی دین از سیاست بدانیم.
______________________________

  1. برگى از دفتر آفتاب شرح حال شيخ السالكين آيت الله العظمى بهجت ره، رضا باقى زاده، نشر ميراث ماندگار، 1385، قم، ص 101 و 102.
  2. به نقل از پایگاه خبری حوزه http://www.hawzah.net/fa/Question/View/62685/.
  3. بهجت عارفان، ص53، نکته های ناب، ص103 به نقل از بولتن نیوز.
موضوع قفل شده است