جمع بندی چرا گفته می‌شود تسلسل باطل است؟

تب‌های اولیه

69 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا گفته می‌شود تسلسل باطل است؟

سلام

چرا می‌گویید تسلسل در علل باطل است در حالی که از نظر منطقی ایرادی به آن وارد نیست. ممکن است دنباله‌ای بی نهایت چیز(ممکن الوجود) باشند که هر عنصر از دنباله عنصر بعدی را به وجود آورده باشد و نابود شده باشد و آن بعدی، عنصر بعد را به وجود آورده و نابود شده باشد و الی آخر.

مثلا مثل مرغ و تخم مرغ چه دلیلی هست بر رد این موضوع که مرغ و تخم مرک از زمان‌های بینهایت دور بوده‌اند و هیچ تخم مرغ اول یا مرغ اولی وجود نداشته است؟

برای روشنتر شدن موضوع دنبالۀ اعداد صحیح را در نظر بگیرید:

IMAGE(<a href="http://latex.codecogs.com/gif.latex?\dots,-7,-6,-5,-4,-3,-2,-1,0,1,2,3,\dots" rel="nofollow">http://latex.codecogs.com/gif.latex?\dots,-7,-6,-5,-4,-3,-2,-1,0,1,2,3,\dots</a>)

و فرض کنید اعداد فرد نشانۀ تخم مرغ و اعداد زوج نشانۀ مرغ باشند. (نشانۀ) هر عددی (ناشنۀ) عدد بعدی را به وجود آورده باشد. (در این جا برای ساده بودن مسأله فرض کنید هر تخم مرغ بدون خروس هم جوجه می‌شود یا تخم مرغ‌ها به طریقی دیگر بارور می‌شوند).

چه دلیل هست که همچین دنباله‌ای از علت و معلول‌ها نمی‌تواند باشد؟ چرا می‌گویید «روشن است که همچین دنباله‌ای نیست»؟

در ریاضیات دنباله‌هایی مشابه از گزاره‌ها قابل تصور است که درستی هر گزاره درستی گزاری بعدی را نتیجه می‌دهد و ریاضیدانان هیچ مشکل منطقی‌ای با این موضوع ندارند. البته بحث ریاضیات در مورد نتیجۀ منطقی دادن است در حالی که بحث بالا دربارۀ به وجود آوردن است و هر عنصر عنصر بعدی را به وجود می‌آورد. با این حال دلیل قابل قبولی برای رد وجود چنین دنباله‌ای ندیده‌ام و لذا تسلسل باطل نیست.

حتی در یکی از مناظرات امام معصوم وجود چنین دنباله‌ای از بی‌نهایت ممکن الوجود را از احتمالات موجود حذف نمی‌کنند. به پایان این صفحه نگاه کنید:
http://lib.eshia.ir/27394/1/28

نقل قول:

يا بايد بگويى اوّلين درخت را خدا ساخته و يا بايد بگويى بى نهايت درخت و هليله وجود داشته است


یعنی ممکن است اولین درخت وجود نداشته باشد و دنباله‌ای بی‌نهایت از درخت‌ها موجود باشد که هر یک دیگری را به وجود آورده است.

=======================
همین سوال را در این صفحه پیدا کردم: http://www.pasokhgoo.ir/node/29768

پاسخی داده شده است که پس از توضیحاتی که زیاد از آن‌ها (به سبب زیادی اصطلاحات عربی) سر در نیاوردم به این برهانی رسیده است که به این شکل آغاز می‌شود:

نقل قول:
اگر برای ممکنات سلسله ای از علت ها و معلول ها را در نظر بگیریم و آن سلسله به یک مبدا که واجب بالذات ‏است، منتهی نگردد، سلسله ای از علت ها و معلول ها تا بی نهایت به طور بالفعل تشکیل خواهد شد. در این هنگام ‏اگر تعدادی معین از آحاد را که به طور مثال ده عدد است، از سلسله بکاهیم و پس از کاهش ده واحد از سلسله، آن ‏را با حالت پیش از کاهش مورد مقایسه و سنجش قرار دهیم، یکی از سه حالت پیش می آید که به ترتیب عبارتند ‏از‎:‎
‏1‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، با عدد سلسله پیش از کاهش آن، مساوی و برابر است‏‎.‎
‏2‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
‏3‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، بیش تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
فرض اول و سوم را عقل نمی پذیرد. زیرا در فرض اول لازم می آید کم تر و بیش تر، یا زائد و ناقص، برابر ‏باشند . در فرض سوم لازم می آید که ناقص بیش تر از کامل باشد . بطلان این دو فرض از نظر عقل بدیهی ‏است. فقط فرض دوم، که عدد سلسله پس از کاهش کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش باشد، باقی می ماند. در این ‏صورت ناچار یکی از دو سلسله که فرض نموده ایم، بیش تر از دیگری است و زیادتی نیز به مقدار متناهی ‏است . هر چیزی که به مقدار متناهی بر امر متناهی زائد باشد،َ متناهی خواهد بود‏‎.‎

که بی شک این استدلال اشکال اساسی دارد. اشکالش این است که اثبات کننده اصلا «عدد» را تعریف نکرده است. «عدد» برای یک دنبالۀ نامتناهی چیست؟ در ریاضیات برای تعداد نامتناهی با اصولی دو نوع عدد تعریف می‌شود که یک نوع به کاردینالیتی (cardinality) و دیگری به اردینال (ordinal number) معروف است. در هر دو تعریف بین گزینه‌هایی که در اثبات آورده شده است گزینهۀ 1 صحیح است نه 2.

پس ین برهان نادرست است. برهان دیگری وجود دارد؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صادق

irancplusplus;685841 نوشت:
سلام

چرا می‌گویید تسلسل در علل باطل است در حالی که از نظر منطقی ایرادی به آن وارد نیست. ممکن است دنباله‌ای بی نهایت چیز(ممکن الوجود) باشند که هر عنصر از دنباله عنصر بعدی را به وجود آورده باشد و نابود شده باشد و آن بعدی، عنصر بعد را به وجود آورده و نابود شده باشد و الی آخر.

مثلا مثل مرغ و تخم مرغ چه دلیلی هست بر رد این موضوع که مرغ و تخم مرک از زمان‌های بینهایت دور بوده‌اند و هیچ تخم مرغ اول یا مرغ اولی وجود نداشته است؟

برای روشنتر شدن موضوع دنبالۀ اعداد صحیح را در نظر بگیرید:

IMAGE(<a href="http://latex.codecogs.com/gif.latex?\dots,-7,-6,-5,-4,-3,-2,-1,0,1,2,3,\dots" rel="nofollow">http://latex.codecogs.com/gif.latex?\dots,-7,-6,-5,-4,-3,-2,-1,0,1,2,3,\dots</a>)

و فرض کنید اعداد فرد نشانۀ تخم مرغ و اعداد زوج نشانۀ مرغ باشند. (نشانۀ) هر عددی (ناشنۀ) عدد بعدی را به وجود آورده باشد. (در این جا برای ساده بودن مسأله فرض کنید هر تخم مرغ بدون خروس هم جوجه می‌شود یا تخم مرغ‌ها به طریقی دیگر بارور می‌شوند).

چه دلیل هست که همچین دنباله‌ای از علت و معلول‌ها نمی‌تواند باشد؟ چرا می‌گویید «روشن است که همچین دنباله‌ای نیست»؟

در ریاضیات دنباله‌هایی مشابه از گزاره‌ها قابل تصور است که درستی هر گزاره درستی گزاری بعدی را نتیجه می‌دهد و ریاضیدانان هیچ مشکل منطقی‌ای با این موضوع ندارند. البته بحث ریاضیات در مورد نتیجۀ منطقی دادن است در حالی که بحث بالا دربارۀ به وجود آوردن است و هر عنصر عنصر بعدی را به وجود می‌آورد. با این حال دلیل قابل قبولی برای رد وجود چنین دنباله‌ای ندیده‌ام و لذا تسلسل باطل نیست.

حتی در یکی از مناظرات امام معصوم وجود چنین دنباله‌ای از بی‌نهایت ممکن الوجود را از احتمالات موجود حذف نمی‌کنند. به پایان این صفحه نگاه کنید:
http://lib.eshia.ir/27394/1/28


یعنی ممکن است اولین درخت وجود نداشته باشد و دنباله‌ای بی‌نهایت از درخت‌ها موجود باشد که هر یک دیگری را به وجود آورده است.

=======================
همین سوال را در این صفحه پیدا کردم: http://www.pasokhgoo.ir/node/29768

پاسخی داده شده است که پس از توضیحاتی که زیاد از آن‌ها (به سبب زیادی اصطلاحات عربی) سر در نیاوردم به این برهانی رسیده است که به این شکل آغاز می‌شود:

که بی شک این استدلال اشکال اساسی دارد. اشکالش این است که اثبات کننده اصلا «عدد» را تعریف نکرده است. «عدد» برای یک دنبالۀ نامتناهی چیست؟ در ریاضیات برای تعداد نامتناهی با اصولی دو نوع عدد تعریف می‌شود که یک نوع به کاردینالیتی (cardinality) و دیگری به اردینال (ordinal number) معروف است. در هر دو تعریف بین گزینه‌هایی که در اثبات آورده شده است گزینهۀ 1 صحیح است نه 2.

پس ین برهان نادرست است. برهان دیگری وجود دارد؟

باسلام وتشکر .
در تبین مسله باید به طور جامع مطالبی بیان گردد ولی قبل از همه
باید اشاره شود که هیچ برهانی با صرف این ادعا که « نتیجه اش قابل درک نیست »، مردود نمی شود.آنچه برای یک برهان اهمیت دارد، این است که مقدماتش صحیح باشند. اگر این اتفاق افتاد ، پذیرش نتیجه امری قهریست، خواه تصورش به عقل نزدیک، خواه دور باشد.
مثلا اگر یقین به رطوبت و میعان چیزی داشتید و یقین هم داشتید که هر مرطوب مایعی آب است، شک در آب بودن آن چیز، منطقی نخواهد بود، هر چند از نظر تصور عقلی ـ نه یک قاعده مشخص ـ بعید به نظر برسد.
وقتی در مقدمات تسلسل علل، پذیرفتید که فلان علت، ممکن الوجود است، یعنی وجودش را الزاما باید از موجود دیگری گرفته باشد، از نظر عقلی باید بپذیرید که علت فوقش، وجودش را از علت دیگری نگرفته یا یکی از وجودهای فوق او چنین است، یعنی وجود مال خودش است و از دیگری نگرفته است.
بنا بر این اولا ادعا می کنیم که ادامه یک وجود سرگردان دست به دست شده، تصورش سخت تر از تصور موجودی است که وجود سرگردان را از بلاتکلیفی و بی صاحبی نجات دهد.
ثانیا بر فرض که تصور و درک آن سخت باشد، می گوییم آنچه برای صحت و سقم قضایا به عنوان یک امر دقیق و علمی مطرح است، منطقی بودن آن است .علم منطق به این جهت ضرورت پیدا کرد که معیاری برای صحت و سقم قضایا به نام « نزدیکی و دوری از ذهن » معتبر نبود، زیرا این معیار کاملا سلیقه ای و شخصی است. یک قضیه در اذهان گوناگون از نظر نزدیکی و دوری از ذهن، حالات گوناگون دارد.
در بطلان تسلسل آن چه مهم است، صحت مقدمات آن است. اگر این امر محقق شد، مانند هر برهان دیگری، تن دادن به نتیجه امری لازم و قهری است.
فلاسفه هر یک به سهم خود برای ادله ابطال تسلسل اقدام کرده اند، به گونه ای که برخی مانند فخر رازی، برای ‏بحث از ابطال تسلسل، فصل مخصوصی منعقد کرده است . در آن فصل جهت اثبات استحاله تسلسل سه برهان ‏اقامه نموده است. سپس کلیه اشکال هایی که ممکن است بر آن براهین وارد شود، مطرح کرده ؛ با نقض و ابرام ‏فراوان، چنان که شیوه مخصوص وی است، به آن ها پاسخ داده است.‏
کلیه براهین ذکر شده در مورد بطلان تسلسل در علل، هنگامی می تواند بر ‏عدم تناهی تسلسل دلالت داشته باشد که سلسله را در جهت تصاعد و علیت در نظر بگیریم، به این ترتیب هیچ ‏یک از براهین مزبور بر عدم تناهی در جهت تنزل و معلولیت دلالت ندارند. یعنی مفاد براهین بطلان تسلسل این ‏است که سلسله علت ها و معلول ها از ناحیه علت هرگز نمی تواند تا بی نهایت ادامه یابد . ناچار به علتی که خود ‏معلول نیست، منتهی می گردد . در آن جا سلسله قطع می شود. ولی این سلسله از ناحیه معلول حد ايستا ندارد . لازم ‏نیست که سلسله به معلولی معین منتهی گردد و در آن جا رشته تسلسل گسسته شود.‏
دلیل تفاوت این است که در کلیه براهین بطلان تسلسل دو شرط اساسی را که عبارتند از: 1- ترتب 2- اجتماع ‏علل معتبر می دانند؛ زیرا بدون اعتبار این دو شرط برهان ناقص خواهد بود. بنابراین در سلسله تصاعدی علت ها ‏و معلول ها کلیه علل مترتبه بر حسب فرض و مرتبه ذات معلول، موجود می باشند . تقدم آن ها فقط به اعتبار تحلیل ‏عقل است، ولی در سلسله تنازلی معلول ها، کلیه معلول های مترتب در مرتبه ذات علت موجود نیستند. این از ‏آن جهت است که معلول همواره از حیث نقص در وجود و محاط بودن نسبت به علت هرگز نمی تواند در مرتبه ‏ذات علت قرار گیرد؛ ولی علت از جهت کمال وجودی و محیط بودن به مادون خود در مرتبه ذات معلول موجود ‏است و آن را فراگرفته است. به این ترتیب دو شرط اساسی ترتب و اجتماع علل در سلسله تصاعدی از ناحیه علل ‏می تواند معتبر باشد؛ ولی در سلسله تنازلی از ناحیه معالیل نمی تواند تحقق پیدا کند.‏
یکی از ادله ابطال تسلسل قاعده « الزائد علی المتناهی بقدر المتناهی متناهی » است که در این جا به بیان آن بسنده ‏می کنیم:‏
اگر برای ممکنات سلسله ای از علت ها و معلول ها را در نظر بگیریم و آن سلسله به یک مبدا که واجب بالذات ‏است، منتهی نگردد، سلسله ای از علت ها و معلول ها تا بی نهایت به طور بالفعل تشکیل خواهد شد. در این هنگام ‏اگر تعدادی معین از آحاد را که به طور مثال ده عدد است، از سلسله بکاهیم و پس از کاهش ده واحد از سلسله، آن ‏را با حالت پیش از کاهش مورد مقایسه و سنجش قرار دهیم، یکی از سه حالت پیش می آید که به ترتیب عبارتند ‏از‎:‎
‏1‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، با عدد سلسله پیش از کاهش آن، مساوی و برابر است‏‎.‎
‏2‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
‏3‏‎- ‎عدد سلسله پس از کاهش ده واحد، بیش تر از عدد سلسله پیش از کاهش آن است‏‎.‎
فرض اول و سوم را عقل نمی پذیرد. زیرا در فرض اول لازم می آید کم تر و بیش تر، یا زائد و ناقص، برابر ‏باشند . در فرض سوم لازم می آید که ناقص بیش تر از کامل باشد . بطلان این دو فرض از نظر عقل بدیهی ‏است. فقط فرض دوم، که عدد سلسله پس از کاهش کم تر از عدد سلسله پیش از کاهش باشد، باقی می ماند. در این ‏صورت ناچار یکی از دو سلسله که فرض نموده ایم، بیش تر از دیگری است و زیادتی نیز به مقدار متناهی ‏است . هر چیزی که به مقدار متناهی بر امر متناهی زائد باشد،َ متناهی خواهد بود‏‎.‎
‎ ‎دلیل قاعده این است که زیادتی به مقدار متناهی با امر متناهی ناچار دارای نسبتی است . این نسبت به همان ‏گونه است که یک امر متناهی نسبت به امر متناهی دیگر دارا می باشدَ، در حالی که بین دو امر غیرمتناهی هرگز ‏نمی تواند همان گونه نسبتی که میان دو امر متناهی است، وجود داشته باشد‏‎.‎
این قاعده در کتاب الالف الصغری ارسطو مورد بحث قرار گرفته است. نخستین فیلسوف عرب یعقوب بن اسحاق ‏کندی در باب ابطال غیرمتناهی بودن زمان از این قاعده استفاده کرده و به آن استدلال نموده است. بیش تر ‏متکلمان اسلامی نیز در مقام ابطال تسلسل و اثبات واجب الوجود بالذات هنگام تقریر برهان تطبیق به این قاعده ‏تمسک نموده اند.‏(1)
اما در باره ارتباط مفهوم ازل و ابد ـ که از آن دو با کلمه سرمدیت تعبیر می شود ـ با مفهوم وجوب وجود که از بحث بطلان تسلسل نتیجه گرفته می شود، باید گفت:
ختم شدن سلسله وجودات به واجب تعالی و علیت تامه او برای موجودات دیگر، فی نفسه به معنای ازلیت نیست، هر چند لازمه آن هست، یعنی برخی از راه های اثبات ازلیت ـ و همچنین ابدیت ـ برای خداوند، اثبات وجوب برای خداست.
اکنون به دو تعریف مهم از سرمدیت، که ارتباط آن را با زمان، در بردارند، هم چنین ادله اثبات این دو صفت برای خداوند متعال، اشاره می کنیم، تا مشخص شود که اثبات وجوب برای خدا ـ چنان که نتیجه گرفته اید ـ به معنای این نیست که خدا از نظر زمان اول دارد، تا نتیجه گرفته شود که خدا تنها ابدی است ، نه ازلی.
ازلیت و ابدیت از صفات ذاتی خداوند هستند ،نه از صفات فعل. بر این اساس همانند دیگر صفات ذاتی خداوند در ذات خود ازلی، ابدی و به عبارت دیگر سرمدی است. ازلی و ابدی دو اسم از اسماي حسنای خداوند سبحان هستند ،در صورتی که حالت مصدری این دو اسم یعنی «ازلیت» و «ابدیت» دو وصف از اوصاف او به شمار می­روند.
در عرف متکلمان ازلیت و ابدیت خداوند به دو گونه تبیین و تفسیر شده­ است:
1. برخی ازلیت و ابدیت خداوند را چنین بیان نموده­اند که: خداوند در همه زمان­ها وجود دارد؛ او در گذشته وجود داشته است، اکنون هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت(2).
2. بر اساس تفسیر گروهی دیگر از متکلمان، خداوند فراتر از چارچوب زمان است . در عین حال بر زمان و موجودات زمان­مند احاطه دارد(3).
چند نکته در باره تفسیر اول :
الف ) این تفسیر تلقی و برداشت عموم مردم و غالب متکلمان است اما روشن است که تنها تفسیر دوم از سرمدیت خداوند، برداشتی صحیح است ،زیرا مطلق بودن وجود خداوند بدین معناست که ذات او مقید به هیچ حد و قیدی حتی قید زمان نمی­گردد.
ب) زمان از ویژگی­های موجودات مادی و متحرک است ، در حالی که ذات خداوند سبحان از مادیت و حرکت منزه است.
ج) لازمه چنین تفسیری آن است که خداوند موجودی زمان­مند و مقید در چارچوب زمان باشد که بطلان و نادرستی آن آشکار است. چنان که علامه طباطبایی می نویسد: «اگر خداى سبحان ازلى و ابدى زمانى بود، بايد ذات مقدس او هم مانند همه زمانيات، هم در ذاتش و هم در احوالش متغير باشد، چون زمان متغير است، و نسبت به او نيز متجدد مى‏شود،»(4).
اما بنا بر تفسیر دوم، بودن خداوند در زمان گذشته و آینده امری مسامحه­آمیز است. به خاطر محدودیت­های زبان، ناگزیر مسبوق نبودن خداوند به عدم به این صورت بیان می­شود : هیچ زمانی نبوده است که خداوند وجود نداشته باشد. همچنین جاویدان بودن خداوند و لاحق نشدن عدم بر ذات او در زبان و گفتار به این صورت بیان می­شود : خداوند در آینده و در همه زمان­ها وجود خواهد داشت.
دلایل ازلیت و ابدیت خداوند
ازلیت و ابدیت خداوند هم از طریق براهین عقلی قابل اثبات است و هم از طریق ادله نقلی.
دلیل عقلی
1) برهان از طریق وجوب وجود:
این برهان مبتنی بر پذیرش واجب­الوجود و ضروری­الوجود بودن خداوند است. واجب­الوجود بودن خداوند بدین معناست که ثبوت وجود برای او ضروری و سلب وجود از ذات مقدس او ممتنع و محال است. بنابراین وجوب وجود خداوند مستلزم آن است که سلب وجود از ذات او در هیچ فرضی ممکن نباشد . این بدین معناست که ذات الهی نه مسبوق به عدم است و نه عدم به آن لاحق خواهد شد . این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست.
خداوند واجب الوجود بالذات است. هر واجب الوجود بالذاتی باید قدیم و ازلی باشد، چون مفهوم واجب الوجود این است که: حقیقت آن قابلیت برای عدم را ندارد .بنا بر این واجب الوجود بودن با حادث بودن ناسازگار است(5).
خواجه نصیر­الدین طوسی برهان مذکور را با این عبارت کوتاه بیان نموده است: « و وجوب­الوجود یدل علی سرمدیته» یعنی وجوب وجود خداوند دلالت بر سرمدی بودن او می­کند(6).
2) برهان از طریق نفی عدم از ذات خداوند:
اگر قابلیت عدم در ذات خداوند راه داشته باشد، قابلیتش برای وجود و عدم یا مساوی است و یا جانب وجود اولویت دارد.
صورت اوّل برای موجود شدن نیازمند مرجح است که واجب بالغیر می‏شود . با واجب الوجود بودن او نمی‏سازد.
در صورت دوم لازم می‏آید یک شی‏ء در عین حالی که ممکن است(قابلیت عدم و وجود را دارد) بالذات اولویت به سوی وجود را داشته باشد و این هم محال است(7).
اگر فرض کنیم که خداوند ازلی و ابدی نیست، به این معناست که ذات او قابلیت عدم را دارد . این قابلیت به دو صورت قابل تصور است:
الف) وجود و عدم برای ذات خداوند مساوی باشد. یعنی خداوند در مقام ذات نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم.
اگر وجود و عدم برای خداوند ضروری نباشد، حکم به ممکن الوجود بودن او نموده ایم . در این صورت خداوند نیز مانند هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیازمند به غیر خود است . واجب الوجود بالغیر و محتاج به علت است ،در حالی که خداوند واجب الوجود بالذات و بی­نیاز مطلق است.
ب) وجود برای ذاتش اولویت و ترجیح داشته باشد.
در این صورت با حکم به جایز بودن راه یافتن عدم در ذات خداوند حکم به ممکن­الوجود بودن او نموده ایم. لازم می آید که یک موجود ممکن الوجود در حالی که وجود و عدم برایش ضرورتی ندارد و نسبتش با این دو مساوی است، وجود برایش اولویت داشته باشد .
بنابراین ذات خداوند سبحان ازلی و ابدی است و به هیچ وجهی عدم در ذات او راه نمی یابد.
3. برهان از طریق قاعده علیت: معدوم بودن موجودی در برهه­ای از زمان، نشانه نیازمندی و ممکن­الوجود بودن آن است . از آن جا که واجب­الوجود خود به خود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست، همیشه موجود خواهد بود.
در این برهان بر خلاف برهان اول از قاعده علیت استفاده شده است، درحالی که برهان اول با تکیه بر وجوب وجود خداوند به اثبات ازلیت و ابدیت او می پردازد.

پی نوشت ها:
1. غلامحسین ابراهیمی دینانی ، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی ، نشر انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۵۷ ش ، ج 1 ،ص 137 تا 144 و 220 تا 221 و 198 تا 201.
2. سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، قم، طه، 1383 شمسی، ج 1، ص 253-252؛ ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1381 ش، ج 1، ص 152.
3. سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، به قلم محمد مکی عاملی، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1417 قمری، ج 1، ص 183.
4. طباطبایی، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، ج‏19، ص 149
5. علامه حلی، باب حادی عشر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1341 ش، ص 45-44؛ الالهیات، ج 1، ص 184؛ علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق، یعقوب جعفری مراغی، قم، دارالاسوة، 1415 ق، ص 286؛ سیوری، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق صفاء الدین بصری، مشهد، مجمع البحوث الدینیة، 1412 ق، ص 55.
6. نصیر الدین طوسی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1407 ق، ص 315.
7. فخر رازی، المطالب العالیه، ج1، ص327، نشر.

من این پاسخ رو بالا لینک کرده م و توضیج دادم که استدلال آورده شده از کتاب آقای دینانی درست نیست.

irancplusplus;687233 نوشت:
من این پاسخ رو بالا لینک کرده م و توضیج دادم که استدلال آورده شده از کتاب آقای دینانی درست نیست.


باسلام وتشکر .
اگر لطف نموده دلیل عدم درستی آن را بیان فرماید بهتر می توان بحث را مدیریت نمود .

صادق;722141 نوشت:

باسلام وتشکر .
اگر لطف نموده دلیل عدم درستی آن را بیان فرماید بهتر می توان بحث را مدیریت نمود .

با عرض سلام. در بخش دوم اولین پست، لینک http://www.pasokhgoo.ir/node/29768 را آوردم که شامل همان پاسخ شما است و دلیل نادرستی دلیل بیان شده و آن را در همان پست توضیح دادم.

irancplusplus;685841 نوشت:
چرا می‌گویید تسلسل در علل باطل است

با سلام. اگه دوست دارید به این دو سؤال جواب بدهید: شما چه کتاب هایی درباره تسلسل خوانده اید؟ رشته شما چیه؟ با توجه به پاسخ تان به این دو سؤال شاید جوابی به ذهن قاصرم برسد و بتوانم کمکی کنم. البته باز هم تأکید دارم در صورتی که دوست داشتید گفتگو کنیم جواب بدهید.
اما تذکر یک نکته هم بد نیست: گر چه اکثر براهین اثبات وجود خداوند مبتنی بر ابطال دور و تسلسل است ولی برهان هایی هم داریم که وجود خدا را اثبات می کنند ولی متوقف بر باطل شدن دور یا تسلسل نیستند. مانند برهان ابن سینا در نمط چهارم اشارات.

irancplusplus;721066 نوشت:
اما اگر برهانی بر رد تسلسل دارید به طور کامل و با جزئیات بفرمایید تا بررسی کنیم.
با سلام
ابتدا بهتر است چند نکته درباره تسلسل را بدانیم: آ) بطلان تسلسل تنها مورد تأکید فلاسفه اسلامی نبوده است. بلکه دانشمندان غربی هم فراوان بر این نکته تاکید داشته اند. این را با توجه به یکی از پست های شما عرض کردم. اما مدرک: یکی از آثار مطرح در فلسفه دین کتابی است که توسط چهار فیلسوف دین : مایکل پترسون، ویلیام هاسکر، بروس رایشنباخ و دیوید بازینجر برای تدریس در دانشگاه ها نوشته است. این کتاب در دانشگاه های ایران و بعضی کشورهای جهان و بعضی از مراکز حوزه علمیه متنی برای آشنایی با دیدگاه های غربی است. در آن کتاب، درباره براهین جهان شناختی می نویسد: این براهین ابتدا یک داده تجربی را از جهان می گیرند مانند: «موجودات ممکن وجود دارند» یا «شیء متحرک وجود دارد» یا «عالم حادث است» آن گاه در مقام تبیین علت یا علل آن می گویند: تسلسل در علل نادرست پس باید به موجودی ضروری و واجب برسیم که خود معلول نیست(عقل و اعتقاد دینی، ص142)

ب) تسلسلی که مورد قبول نیست و مورد مناقشه می گیرد تسلسل در علل است(نهایه الحکمه، ص167). یعنی ممکن نیست علت های یک شیء به سمت بی نهایت بالا بروند و هر یک معلول موجود بالاتر و علت برای موجود مادون باشند. و الا یک سلسله از موجودات که با هم هیچ رابطه عللی ندارند را بحث نکرده اند. پس اگر در عالم سلسله ای از بی نهایت موجود باشد که در کنار هم قرار دارند ایرادی ندارد کما این که به ادعای برخی الان بی نهایت موجود کنار هم هستند.

3) باطل بودن تسلسل براهنی بسیاری دارد. که برخی از آنان مورد قبول همه نیست. و برخی هم چون مثل اکثر مباحث فلسفی دقت و تامل زیاد می خواهد ظاهر برهان را دارند و در واقع یک اقناع و یک بیان مسامحه ای هستند.
4) سلسله ای از بی نهایت علت اول ندارد. واضح است که اگر سلسله ای علت نخست داشته باشد، نهایت دارد پس دیگر بی نهایت و نامتناهی است بلکه متناهی است. پس «بی نهایت هیچ وقت پایان ندارد!»
5) حوادث مادی محدود به عالم ماده و زمان هستند. به عنوان مثال: این که مرغی یا دانه ای سبب به وجود آمدن تخم مرغ یا درختی شوند مستلزم گذشت زمان و طی شدن مراحلی از تغذیه و رشد است که در بعضی از پدیده ها سال ها به طول می انجامد.

اگر برای من و شما یا هر پدیده دیگری بی نهایت علت باشد، و هر کدام از این علت ها ـ مثلا هر کدام از پدران ما یا اسباب هر پدیده مفروض دیگر ـ برای ایجاد معلول خودشان (که طبق بحث معلول آنان، علت بعدی ماست) تنها یک آن زمان بخواهد این یعنی سپری شدن بی نهایت زمان!
توضیح: هر یک از پدران ما زمانی به دنیا می آیند و بعد از این که سال ها گذشت سبب به وجود آمدن فرزندشان می شوند ـ فرزندی که معلول آن پدر است و علت برای پدر دیگری است ـ فرض کنید این فاصله به وجود آمدن پدر (و یا هر علت دیگری) تا به وجود آمدن فرزندش (یا هر معلول دیگری) را با تخفیف یک آن و یک لحظه در نظر بگیریم. توجه داشته باشید که منظورمان از آن و لحظه کوچک ترین واحد زمان است. در این صورت برای موجود فعلی که بی نهایت علت دارد باید بی نهایت زمان گذشته شده باشد و این قابل قبول نیست بلکه تناقض است! چرا؟! ... [در ادامه]

[=arial black]زیرا معنا ندارد که بی نهایت بگذرد و سپری شود! اگر بی نهایت، بی نهایت است که پایانی ندارد این در حالی است که لازمه حرف بالا طی شدن و به پایان رسیدن بی نهایت است و این امری متناقض و محال است پس لازمه فرض بی نهایت علت، امری متناقض و محال است.
[=arial black]ان شاء الله در آینده دلیل دوم را عرض خواهم کرد.
:Gol:

با عرض خسته نباشید. قبل از هر چیز بگویم شاید بهتر بود دلیل اول خود را در یک پست بیاورید تا موضوع جمع و جورتر باشد.

به این برهان دو اشکال وارد است که اشکال اول را شاید بشود توجیه کرد اما اشکال دوم قابل توجیه نیست:

اول)

ع 110;721601 نوشت:
لحظه کوچک ترین واحد زمان

چیزی به اسم کوچک‌ترین واحد زمان وجود ندارد همان طور که کوچک‌ترین عدد مثبت وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد نیاز به اثبات دارد که مربوط به علم فیزیک است.

نقل قول:
در این صورت برای موجود فعلی که بی نهایت علت دارد باید بی نهایت زمان گذشته شده باشد


خیر. وقوع دنباله‌ای بی نهایت از اتفاق‌ها در زمانی محدود ممکن است. مثلا یک توپ که زمین می‌خورد بی نهایت بار فاصله‌اش تا زمین نصف می‌شود ولی زمین خوردنش در مدتی کوتاه رخ می‌دهد.

دوم)

ع 110;721603 نوشت:
زیرا معنا ندارد که بی نهایت بگذرد و سپری شود

دلیلی در دست نیست که گذشت زمان بی نهایت را رد کند.

ع 110;721603 نوشت:
اگر بی نهایت، بی نهایت است که پایانی ندارد این در حالی است که لازمه حرف بالا طی شدن و به پایان رسیدن بی نهایت است و این امری متناقض و محال است

خیر. ممکن است بی نهایت زمان طی شود اما پایان داشته باشد. بی نهایت است چون ابتدایی ندارد. اما پایان دارد. خطی را تصور کنید که از بی نهایت دور می‌آید و به ما می‌رسد و قطع می‌شود (متوقف می‌شود). طولش بی نهایت است و نقطۀ پایان دارد اما نقطۀ ابتدا ندارد.

=====================

نقل قول:
بطلان تسلسل تنها مورد تأکید فلاسفه اسلامی نبوده است. بلکه دانشمندان غربی هم فراوان بر این نکته تاکید داشته اند.


بله ارسطو از بطلان تسلسل گفته است و شاید فلاسفۀ اسلامی از او گرفته باشند. حرف من در مورد فلاسفۀ امروزی غربی بود که قدرت استدلال و منطق قوی‌تری دارند. امروزه با توجه به اهمیت پیدا کردن زبان دقیق منطقی، فلاسفۀ غربی که این قدرت را یافته‌اند (تا جایی که من برخورد کرده‌ام) می‌گویند دلیلی بر رد تسلسل نداریم (فکر می‌کنم برترند راسل و جان هیک چنین نظری داشته باشند).

نقل قول:
[=arial black]ان شاء الله در آینده دلیل دوم را عرض خواهم کرد.


منتظر می‌مانم.

irancplusplus;721614 نوشت:
چیزی به اسم کوچک‌ترین واحد زمان وجود ندارد همان طور که کوچک‌ترین عدد مثبت وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد نیاز به اثبات دارد که مربوط به علم فیزیک است.

با سلام. مهم این نیست که بحث زمان در اصل برای فلسفه است یا فیزیک. مهم اثبات شدن آن است. همین که بحث زمان در فلسفه اثبات شده باشد برای ما کافی است. یا اصلاً در بحث زیست اثبات شود. از نظر فیلسوفان زمان یک واقعیت است. یک واقعیت می تواند دارای جزء کوچکی باشد. این چه ایراد دارد؟ اما مقایسه زمان با عدد که امری انتزاعی است و در عالم واقع وجود ندارد قابل قبول نیست؛ هنگامی که ما با سه انسان روبرو می شویم. در واقعیت صرفا چند انسان وجود دارد. هرگز عدد سه در واقعیت نیست این عدد انتزاع و تحلیل ذهن ماست برای حکایت از آنان. به فرض که عدد امری واقعی باشد. مقایسه و این که این چیز مثل آن است. قابل قبول نیست.

irancplusplus;721614 نوشت:
خیر. ممکن است بی نهایت زمان طی شود اما پایان داشته باشد. بی نهایت است چون ابتدایی ندارد. اما پایان دارد. خطی را تصور کنید که از بی نهایت دور می‌آید و به ما می‌رسد و قطع می‌شود (متوقف می‌شود). طولش بی نهایت است و نقطۀ پایان دارد اما نقطۀ ابتدا ندارد.
[=arial black]پاسخ این مطلب را در ضمن دلیل دوم متوجه خواهید شد. درباره فلاسفه غربی آدرسی را ذکر کردم که بطلان تسلسل را قبول دارند. البته منکر این هم نیستم که برخی از آنان تسلسل را قبول می کنند. منظورم این بود که پذیرش بطلان تسلسل مختص به فیلسوفان مسلمان نیست و در عصر حاضر غرب هم طرفداران بسیار دارد. به کلمه بسیار دقت شود. البته این اصلا مهم نیست که یک رای چقدر طرفدار دارد بلکه مهم آن است که چه استدلالی پشت سر آن باشد. پس پیشنهاد می کنم صرف نظر از طرفداران یا مخالفان تنها استدلال هایش را بررسی کنیم.

ع 110;721581 نوشت:
تسلسلی که مورد قبول نیست و مورد مناقشه می گیرد تسلسل در علل است(نهایه الحکمه، ص167).

سلام علیکم

با تشکر از مطالب خوب حضرتعالی

آدرسی که فرمودید:در کتابی که من دارم مربوط به "احکام و خواص کم" است،لطفا سال چاپ و انتشارات آن را هم بفرمائید.

یا عنوان و سر فصل مطلب را بفرمائید.

با سپاس

ع 110;721679 نوشت:
از نظر فیلسوفان زمان یک واقعیت است.

ببخشید بین بحثتان وارد می شوم،اینگونه نیست،در مورد زمان فلاسفه متفق القول نیستند.

در بین فلاسفه مسلمان،فارابی،شیخ اشراق و ابن سینا به تبعیت از ارسطو، زمان را تابع حرکت می دانند.یعنی منکر وجود زمانند.

در میان فلاسفه غرب هم،برگسون زمان را توالی خاصی از حالات وجدان می داند که مستقل از انسان و خودآگاه او نیست

هایدگر،لاینیتس و کانت هم تحلیل دیگری از زمان دارند.

اما ملا صدرا وجود زمان را با دلایلی اثبات می کند.

یکی از آنها یک دلیل وجودی است و آن مفهوم قبلیت و بعدیت در وجود شیئ است که مسبوق به وجود اوست و آن را همان مفهوم زمان می داند.

که به گمانم با استدلال تناهی زمان شما و عدم تناهی علل تناقض دارد.

بهتر است پست‌های پشت سر هم را حذف کنید و در یک پست جای دهید. با شکل فعلی هر کس وارد شود و ببیند تعداد صفحات بحث زیاد است از پاسخ دادن به سوال اصلی منصرف خواهد شد.

لطفا لینک‌های این پست را خوب مطالعه کنید:
http://www.askdin.com/post720762.html#post720762
و سپس جواب بدهید. یا اگر استدلالی مجزا و دقیق برای رد تسلسل دارید در یک پست با تمام جزئیات بنویسید به طوری که بعدا نیازی به توضیح و تبصره نداشته باشد.

====================================

ع 110;721679 نوشت:
یک واقعیت می تواند دارای جزء کوچکی باشد.

جزء کوچک چه ربطی دارد به کوچک‌ترین عضو؟ اشاره کردم که چیزی به اسم کوچک‌ترین عضو زمان وجود ندارد. اما جزئی کوچک از آن وجود دارد.

ع 110;721679 نوشت:
مقایسه زمان با عدد که امری انتزاعی است و در عالم واقع وجود ندارد قابل قبول نیست

شما از زمان بی نهایت سخن می‌گویید و بعد می‌گویید زمان به عدد ربطی ندارد؟! بی نهایت بودن زمان جز با ارتباط دادنش به عدد چه مفهومی دارد؟ زمان بی نهایت زمانی است که هر مدت متناهی از آن کوتاه‌تر باشد. متناهی، نامتناهی بودن و مقایسۀ دو مدت همه مربوط به عددند.
قبلا خواسته بودم استدلال را با جزئیات بنویسید. استدلالی که توضیحی جانبی مثل تعریف معنای بی نهایت بودن زمان می‌خواهد در حالی که به آن تعریف اشاره‌ای نکرده‌اید، استدلال دقیقی نیست و بررسیش تنها به مجادله می‌انجامد.

ع 110;721679 نوشت:
هرگز عدد سه در واقعیت نیست این عدد انتزاع و تحلیل ذهن ماست برای حکایت از آنان.

واقعیت؟ رد تسلسل تنها با استدلال منطقی و در ذهن رخ می‌دهد و عدد 3 و هر عدد دیگری کاملا دارای مفهوم ذهنی دقیق هستند. شما می‌خواهید چیزی را برای ذهن ثابت کنید و یکی از طبیعی‌ترین و روشن‌ترین مفاهیم ذهنی یعنی عدد را نادیده می‌گیرید؟!!

ببخشید اما به نظر می‌رسد به جای اثبات احتمالا نقل قول‌هایی را بیان می‌کنید و به همین سبب است که استدلالتان نیاز به تبصره دارد.:offlow:

لطفا استدلال قبلی را (ترجیحا در همان پست‌ها) کامل کنید به طوری که جای ایراد نماند و یا استدلال بعدی خود را مطرح کنید.:offlow:

ع 110;721679 نوشت:
به فرض که

عدد امری واقعی باشد. مقایسه و این که این چیز مثل آن است. قابل قبول نیست.

صحبت از بی نهایت بودن زمان، واقعی است! اما عدد و ارتباط آن با زمان غیر واقعی!؟

ع 110;721681 نوشت:
پاسخ این مطلب را در ضمن دلیل دوم متوجه خواهید شد.

لطف کنید یک استدلال کامل و دقیق بنویسید که نیازی به توضیح بعدی نداشته باشد تا بتوان آن را بررسی کرد. اگر قرار باشد هر بخش از استدلال توضیحی جداگانه بخواهد بحث پایانی نخواهد داشت.
حبیبه;721736 نوشت:
در بین فلاسفه مسلمان،فارابی،شیخ اشراق و ابن سینا به تبعیت از ارسطو، زمان را تابع حرکت می دانند.یعنی منکر وجود زمانند.

یعنی همۀ نظریات انیشتن در مورد زمان که دارای ریاضیات دقیق هستند وبعدها با آزمایش تأیید شدند، معنا ندارند! آیا این گونه فلاسفه به جای جهانی واقعی در جهان ذهنی ساختگی و تخیلی خود زندگی می‌کنند‎‎!
روشن است که در دنیایی که ما زندگی می‌کنیم زمان معنا دارد و طبق تأیید آزمایش‌های بیشمار فیزیک کاملا به عدد وابسته است. اگر چنین نبود ساخت کامپیوتر، اتومبیل و سفر به فضا امکان پذیر نمی‌شد چون این‌ها همه به محاسبات زمانی دقیق وابسته‌اند و محاسبه هم بدون عدد ممکن نیست. اگر بین زمان و عدد ارتباطی برقرار نمی‌شد اکثر این دستگاه‌ها متلاشی می‌شدند. در ضمن زمان در فیزیک تعریف دقیق خودش را دارد که ساعت‌های اتمی بر اساس آن کار می‌کنند.

اما فیلسوفی که دربارۀ زمان برای خارج از این دنیا و محدودیت‌های آن نظری دارد مثلا این که ارتباط خداوند و زمان چیست؛ آن بحث جدایی است و ربطی به این جا ندارد. چون بحث بر سر رد یا پذیرش تسلسل علل و عواقبش در این دنیاست نه بحثی که تنها در خارج از این دنیا معنا دارد و در این دنیا بی معنا می‌شود.

با عرض پوزش اگر صراحت باعث کدورت کسی شد.

irancplusplus;721792 نوشت:
یعنی همۀ نظریات انیشتن در مورد زمان که دارای ریاضیات دقیق هستند وبعدها با آزمایش تأیید شدند، معنا ندارند! آیا این گونه فلاسفه به جای جهانی واقعی در جهان ذهنی ساختگی و تخیلی خود زندگی می‌کنند‎‎!

این بدان معنا نیست که زمان را انکار کنند بلکه به معنای عدم استقلال وجودی زمان است،آنها زمان را مفهومی انتزاع شده از حرکت می دانند

البته ملا صدرا وجود زمان را اثبات می کند.

در بین فلاسفه غرب هم هستند کسانی که زمان را تحلیل ذهنی انسان از حرکت می دانند.

و حتی زمان را قابل اندازه گیری نمی دانند مثل:کانت و لاینیتس که زمان را حاصل تحلیل سیستم ذهن می دانند.

ضمنا آدرس منبعی را از شما سؤال کرده بودم که اگر عنایت بفرمائید لطف کرده اید.

irancplusplus;721792 نوشت:
در ضمن زمان در فیزیک تعریف دقیق خودش را دارد که ساعت‌های اتمی بر اساس آن کار می‌کنند.

این سخن شما خیلی دقیق نیست،خیلی از فیزیکدانهای معاصر موافق جهان بدون زمانند،و بعضی احتمال داده اند اصلا زمان وجود نداشته باشد

و این موضوع تحت عنوان"مسأله زمان" در بین فیزیکدانها بحث می شود.

روولی مدافع جهان بی زمان است او می گوید:"ما چیزی جز عقربه های ساعت را نمی بینیم و عقربه های ساعت تنها متغیرهای فیزیکی هستند

اما ما تقلب می کنیم و طوری نمایش می دهیم که انگار همه چیز در زمان تغییر می کند."

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]روولی به همراه یكی از مهمترین ریاضیدانان دنیا یعنی آلن كونس از كالج فرانسه در پاریس روی این موضوع كار كرده است.

آنها همراه هم چارچوبی را ارائه داده‌اند كه نشان می‌دهد، چگونه آنچه ما به عنوان زمان تجربه می‌كنیم ممكن است از یك واقعیت بی‌زمان و بنیادی‌تر ظهور یافته باشد.

منبع:http://atomicphysics9000.blogfa.com/post-165.aspx

البته این مطالب را در منابع مختلفی می توانید بیابید.

با سلام
ابتداء تشکر می کنم از لطف شما که مطالب ما را خواندید. دوم: ادامه بحث به تاپیک جدید تحت عنوان «رابطه تسلسل با اثبات وجود خدا» منتقل شد که اگر مایلی به آنجا مراجعه کنید! سوم: آدرس مطلب طبق فصل بندی: نهایة الحکمة، مرحله هشتم، فصل پنجم.

ع 110;721991 نوشت:
با سلام
ابتداء تشکر می کنم از لطف شما که مطالب ما را خواندید. دوم: ادامه بحث به تاپیک جدید تحت عنوان «رابطه تسلسل با اثبات وجود خدا» منتقل شد که اگر مایلی به آنجا مراجعه کنید! سوم: آدرس مطلب طبق فصل بندی: نهایة الحکمة، مرحله هشتم، فصل پنجم.

سلام علیکم

متشکرم

irancplusplus;721792 نوشت:
بهتر است پست‌های پشت سر هم را حذف کنید و در یک پست جای دهید

با سلام چشم! در تاپیک جدید(رابطه تسلسل با...) سعی می کنم پشت سر هم بنویسم.

irancplusplus;721792 نوشت:
چند بار اشاره کردم که این جا برای بحث و دعوا مناسب نیست ... اگر قصد بحث دارید با تلگرام من تماس بگیرید.

اگه قابل بدانید ما با هم دوستیم. با هم بحث داریم ولی دعوا نداریم ـ مجادله هم که در یک پست تان اشاره کردید ـ نداریم من در پیام خصوصی عرض کردم اهل تلگرام نیستم. بحثی را در تاپیک جدید شروع کردم اگه تمایل بود و تکراری نبود مراجعه کنید. مجادله یعنی در صدد غلبه و پیروزی بر طرف مقابل بودن که این در بحث علمی حماقت است و من چنین قصد و نیتی ندارم. در بحث برای من پی بردن به حقیقت مهم است. یا من شما را قانع می کنم و یا شما ما را متقاعد می کنید که تسلسل صحیح است یا هیچ کسی دیگری را قانع نمی کند ولی دوست خواهیم ماند و به فهم یکدیگر احترام می گذاریم.
irancplusplus;721792 نوشت:
جزء کوچک چه ربطی دارد به کوچک‌ترین عضو؟ اشاره کردم که چیزی به اسم کوچک‌ترین عضو زمان وجود ندارد. اما جزئی کوچک از آن وجود دارد.

من هرگز «کوچک ترین عضو» نگفته بودم عبارتم را در صفحه دوم، نگاه کنید! آنجا گفته ام : «منظورمان از آن و لحظه کوچک ترین واحد زمان است. » و این با عرض بعدی ام تعارضی ندارد.

اگر که این مطلب را قبول دارید و برایش واقعیت قائل هستید ایراد اول شما منتفی است. و هیچ نیازی به بحث های بعدی مثل عدد و زمان نیست. در ضمن عرض کردم مباحث فلسفی دقیق هستند. در خیلی از آن بحث های عدد و زمان عرض من را متوجه نشده اید. خیلی از چیزهایی که به عنوان ایراد فرموده اید عبارت دیگر عرض من است و اصلا هم نظر ما هستید که بگذریم تا بحث بیهوده به درازا نکشد. مهم این بود که دو ایراد داشتید که یکی مربوط بود به : جزء کوچک داشتن زمان که ظاهراً به عبارتم دقت نفرموده بودید. دوم: بی نهایت می تواند نهایت داشته باشد. الآن ایراد دوم باقی می ماند که ضمن دلیل دوم جوابش معلوم می شود. پس اگر که دوست داشتید به تاپیک بعدی مراجعه کنید و الا شما را به خدا می سپارم تا موضوع جدید! باز هم تاکید می کنم تلگرام ندارم و اهلش هم نیستم.

ع 110;721601 نوشت:
توجه داشته باشید که منظورمان از آن و لحظه کوچک ترین واحد زمان است.

همان طور که می‌خواستم به شما انتقال دهم، «کوچک‌ترین» جزء از زمان معنا ندارد. مگر آنکه فیزیکدادنان وجود کوانتوم زمانی (یعنی کوچکترین جزء زمان) را ثابت کنند که من به چنین ادعایی برخورد نداشته‌ام. هر جزئی از زمای را می‌شود به دو جزء مساوی تقسیم کرد. اگر کوچک‌ترین جزء زمان وجود داشته باشد، نصف آن کوچک‌تر خواهد بود و اذا کوچک‌ترین بودن زیر سوال می‌رود.

هر چند اگر ارتباط بدیهی زمان و عدد را بپذیرید این ایراد اهمیتی ندارد و از طریقی دیگر استدلال توجیه پذیر است.

ع 110;722014 نوشت:
جزء کوچک داشتن زمان که ظاهراً به عبارتم دقت نفرموده بودید.

باز هم می‌گویم جزء کوچک دارد اما کوچک‌ترین جزء نه.

ع 110;722014 نوشت:
بی نهایت می تواند نهایت داشته باشد. الآن ایراد دوم باقی می ماند که ضمن دلیل دوم جوابش معلوم می شود.

پس فعلا استدلالی ناقص را بررسی می‌کنیم که کاری بیهوده است.

نقل قول:
اصلا هم نظر ما هستید


پس من توضحات کاملی دادم که شما حس کردید هم نظریم. اما توضیحات ناکامل شما باعث شده که من هنوز اختلاف آشکار ببینم. اگر با جزئیات توضیح می‌دادید این طور نبود. به همین خاطر من تأکید داشتم در جای مناسبی بحث کنیم و نتیجه را اینجا اعلام کنیم تا بحث این طور پراکنده نشود. که شد.:Labkhand:
به هر حال بار اولی نیست که با این موضوع با کسی بحث می‌کنم و نتیجه مجموعه‌های استدلال‌های ناقص و پر از ایراد در مباحثی نسبتا بی ربط می‌شود.:Labkhand:

نقل قول:
تاکید می کنم تلگرام ندارم و اهلش هم نیستم.


مثل این که بگویم کلاس جای این بحث نیست بیایید برویم در یک جای مناسب مثل اتاق مذاکره که بتوان بحث را سریع و مناسب پیش‌برد و شما بگویید من اهل اتاق مذاکره نیستم در همین کلاس پیش ببر!

نمی‌دانم. خودتان می‌دانید. هر کسی اهل یک چیز نیست و تا کنار نیاییم بحثی شروع نخواهد شد.

نقل قول:
در تاپیک جدید(رابطه تسلسل با...) سعی می کنم پشت سر هم بنویسم.


من علاقه نداشتم هنوز به هیچ جا نرسیده صفحۀ سوم باشیم. در هر حال آن تاپیک را شما زده‌اید و من دربارۀ نحوۀ پست دادن در آنجا نظری ندارم.
====================================

حبیبه;721803 نوشت:
این بدان معنا نیست که زمان را انکار کنند بلکه به معنای عدم استقلال وجودی زمان است،آنها زمان را مفهومی انتزاع شده از حرکت می دانند

حبیبه;721881 نوشت:
این سخن شما خیلی دقیق نیست،خیلی از فیزیکدانهای معاصر موافق جهان بدون زمانند،و بعضی احتمال داده اند اصلا زمان وجود نداشته باشد

با توجه به استدلال ناکامل آورده شده، سخن گفتن از زمان فعلا به این بحث مربوط نیست. اما شاید با ویرایش همین پست توضیحاتی در مورد آن اضافه کنم.
---
اولا وجود داشتن را چه طور معنا می‌کنید؟ وجود داشتن در ریاضیات و مباحث کاملا ذهنی هیچ چیز نیست جز یک قرارداد و یک برچسب که فلان چیز ذهنی وجود دارد. مثلا وجود رادیکال 2 تنها (ناشی از) یک قرارداد است.
در مورد عالم فیزیکی، موجود، یا یک شی‌ء مادی است که بحثی ندارد؛ یا تنها اصطلاحی است که جمع کنندۀ صفات و علائم است. مثلا می‌گویند جاذبۀ زمین وجود دارد و صفاتی را به آن نسبت می‌دهند. نه کسی جاذبه را دیده نه اثری جز خود جاذبه از آن صادر شده و نه هیچ چیز دیگر. جاذبه وجود دارد به صرف این که خاصیت جذب بین مواد مشاهده شده است. این وجود (تا چیز بیش‌تری درباره‌اش پیدا نشده) تنها یک اصطلاح است و نه چیز دیگر. می‌گوییم جاذبه وجود دارد نه این که واقعا چیزی هست. تنها به این خاصیت کشش می‌گوییم جاذبه و اصطلاحاً می‌گوییم این جاذبه وجود دارد. در حد حرف. همین. زمان هم همین طور است. اگر می‌گوییم زمان وجود دارد، منظور چیز مستقلی نیست. کسی زمان را ندیده؛ تنها به واسطۀ مشاهدۀ اثری، به معنایی کاملاً اصطلاحی و نه واقعی، می‌گوید زمان وجود دارد. (البته این معنایش این نیست که وجود چیز مستقلی را که از آن اثر گذشت زمان ناشی می‌شود منکر شویم. اما وجود چنین چیز مستقلی را بدون دلیل تأیید هم نمی‌کنیم.)
شاید بپرسید فرق بین وجود ماده و وجود جاذبه چیست؟ مگر ما تنها از روی آثارشان هر دو را موجود نمی‌نامیم؟ پس چه فرقی دارند که وجود یکی را اصطلاحی و دیگری را واقعی می‌دانیم؟ پاسخ این است که ماده آثار فراوان و متعدد دارد و همچون توثیق یک حدیث متواتر ناچار به پذیرش وجود واقعی برای آن هستیم. اما جاذبه تنها یک اثر دارد که شاید این اثر از جایی غیر از یک وجود مستقل به نام جاذبه باشد. پس این دو فرق دارند. حتی اگر هم فرق نگذاریم می‌توانیم وجود هر دو را اصطلاحی و لغوی بدانیم و اشکالی پیش نمی‌آید چرا که فیزیک با بررسی آثار معنا دارد و همین آثار کافی است برای دوام و نیازی حقیقی به واقعی بودن معنای مبهم «وجود» نداریم.

اما آن اثر که از آن به زمان تعبیر می‌شود چیست و ارتباطش با اعداد چیست؟ شاید برای پاسخ گفتن به این سوال دوباره این پست را ویرایش کنم. در هر حال هنوز خارج از موضوع است و بحثش طولانی.

irancplusplus;722027 نوشت:
همان طور که می‌خواستم به شما انتقال دهم، «کوچک‌ترین» جزء از زمان معنا ندارد.

برادر عرضم را رک می گویم و لطفاً ناراحت نشوید: مطلب شما را متوجه می شوم چون نسبت به آن دقت به خرج می دهم و زمینه قبلی هم دارم. شما متوجه نمی شوید چون هم بحثم سنگین است و هم سر سری می خوانید. اولاً: بسیاری قائل هستند انیشتن در نظریه اش از مباحث حرکت جوهری و زمان صدرا استفاده کرده است که ادعای بی راهی هم نیست چون هم به ترجمه آثار صدرا دسترسی داشته و هم خیلی شبیه اش حرف زده است. بحث کوچک ترین جزء زمان هم دقیقا استدلال جزء لایتجزی است. من هم نگفتم کوچک ترین جزء زمان. بارها گفتم: کوچک ترین واحد زمان. و بین این دو فرق است. خواهشا دقت کن! جان من دقت شود و سرسری نخوانید! استدلال من هم کامل است منتهی شبهه ای وارد شده که با دلیل دیگر حل می شود به شرط دقت!

نقل قول:
برادر عرضم را رک می گویم و لطفاً ناراحت نشوید


ناراحت نمی‌شوم چون سانسور برای مراقبت بیش از حد از احساسات به بحث علمی ضربه می‌زند.

نقل قول:
سر سری می خوانید.


فکر نمی‌کنم.

ع 110;722059 نوشت:
اولاً: بسیاری قائل هستند انیشتن در نظریه اش از مباحث حرکت جوهری و زمان صدرا استفاده کرده است که ادعای بی راهی هم نیست چون هم به ترجمه آثار صدرا دسترسی داشته و هم خیلی شبی اش حرف زده است.

چه ربطی به بحث اصلی دارد؟ این حرف را قبول ندارم. اما ربطی به بحث ندارد. لطف کنید استدلال را کامل کنید تا جای ایراد وارد کردن نماند. چرا بحث حاشیه‌ای؟
نقل قول:
کوچک ترین واحد زمان


کوچک‌ترین واحد زمان چیست؟ ثانیه. ثانیه که اولا به عدد وابسته است و ثانیا قراردادی است. این که می‌گویید «
کوچک ترین واحد زمان

» و بعد توضیح نمی‌دهید منظورتان چیست یعنی استدلالتان ناقص است و توضیحاتتان ناکافی. چون توضیح ندادید؛ آن را کوچک‌ترین جزء در نظر گرفتم. حالا می‌گویید منظور چیزی دیگری است که نمی‌دانم چیست.
نقل قول:
استدلال من هم کامل است


چه استدلال کاملی است که هنوز در آن «کوچک‌ترین واحد زمان» و «زمان بی‌نهایت» تعریف نشده باقی مانده و هیچ یکی از دو ایراد وارد شده حل نشده؟

با عرض پوزش اگر صراحت باعت کدورت کسی شده است. لازم است.

irancplusplus;685841 نوشت:
سلام

چرا می‌گویید تسلسل در علل باطل است در حالی که از نظر منطقی ایرادی به آن وارد نیست. ممکن است دنباله‌ای بی نهایت چیز(ممکن الوجود) باشند که هر عنصر از دنباله عنصر بعدی را به وجود آورده باشد و نابود شده باشد و آن بعدی، عنصر بعد را به وجود آورده و نابود شده باشد و الی آخر.

مثلا مثل مرغ و تخم مرغ چه دلیلی هست بر رد این موضوع که مرغ و تخم مرک از زمان‌های بینهایت دور بوده‌اند و هیچ تخم مرغ اول یا مرغ اولی وجود نداشته است؟

برای روشنتر شدن موضوع دنبالۀ اعداد صحیح را در نظر بگیرید:

IMAGE(<a href="http://latex.codecogs.com/gif.latex?\dots,-7,-6,-5,-4,-3,-2,-1,0,1,2,3,\dots" rel="nofollow">http://latex.codecogs.com/gif.latex?\dots,-7,-6,-5,-4,-3,-2,-1,0,1,2,3,\dots</a>)

با سلام.

ای کاش دوستان صبر می کردند که کارشناس وارد بحث بشود.

درک بحث امتناع تسلسل البته با نگاه برهان علیت قدری دشوار است، ولی درک آن از منظر برهان امکان و وجوب، بسیار ساده است، حتی شاید نیازی نباشد به آن بپردازیم! متأسفانه من زیاد فرصتی برای بحث کردن در این مورد ندارم ولی قبلاً یک سری بحثها در این زمینه داشته ام.

irancplusplus;722065 نوشت:
کوچک‌ترین واحد زمان چیست؟ ثانیه
حالا دارید دقت می کنید. به پست های قبلی اتان نگاه کنید! اول حرفم:«کوچک ترین واحد زمان» را «کوچک ترین عضو زمان» خواندید بعد «کوچک ترین جزء زمان» خواندید و کلی بحث کردید که چنین چیزی نداریم. الآن ذهنتان متوجه واحدهای زمان مثل ساعت و ثانیه شد. به این دلایل در پست قبلی نوشتم سرسری می خوانید. ولی خدا را شکر که نزدیک شدید.

irancplusplus;722065 نوشت:
چرا بحث حاشیه‌ای؟
حاشیه نرفتم. مقصودم این بود این که زمان هر جزءش قابل تقسیم است از بحث جزء لایتجزای فلسفه گرفته شده و من متوجه این مطلب بوده ام و از قبل گفتم: کوچک ترین واحد زمان نه کوچک ترین جزء زمان.

irancplusplus;722065 نوشت:
این که می‌گویید «کوچک ترین واحد زمان» و بعد توضیح نمی‌دهید
دادش! فکر نمی کنید بحث هایی که درباره کوچک ترین واحد زمان شده به خاطر این بوده که شما آن را چیز دیگری خوانده اید نه ابهام در عبارت! این عبارت هم کاملا واضح است: هم معنای کوچک ترین معلوم است و هم معنای واحد زمان. مشکل سر ابهام نبود تا الآن مشکل سر اشتباه خواندن بود. حالا که توجه کردید اگه ابهام دارد با توضیح دیگری می گویم: اگر برای هر پدیده مادی بی نهایت علت باشد با توجه به این که تاثیر هر علت در معلولش زمان می برد (مثلا این که پدری رشد کند و به سن جوانی برسد و بتواند فرزندی داشته باشد، زمانی را می خواهد) فرض کنیم آن زمان خیلی کم باشد برای به وجود آمدن یک سلسله بی نهایت از علت و معلول، باید بی نهایت زمان کم طی شود. پس برای هر پدیده مادی باید باید بی نهایت زمان گذشته باشد. و طی شدن بی نهایت زمان محال است.

irancplusplus;722065 نوشت:
«زمان بی‌نهایت»
شما کجای زمان بی نهایت برای تان مبهم است تا توضیح دهم؟! البته امیدوارم در توضیح جدید حل شده باشد اگه باز ابهامی است بفرمائید در خدمتم. در ضمن من در بحث از رک بودن و حتی توهین خیلی دیر ناراحت می شوم.

ع 110;722070 نوشت:
حالا دارید دقت می کنید. به پست های قبلی اتان نگاه کنید! اول حرفم:«کوچک ترین واحد زمان» را «کوچک ترین عضو زمان» خواندید بعد «کوچک ترین جزء زمان» خواندید و کلی بحث کردید که چنین چیزی نداریم. الآن ذهنتان متوجه واحدهای زمان مثل ساعت و ثانیه شد. به این دلایل در پست قبلی نوشتم سرسری می خوانید. ولی خدا را شکر که نزدیک شدید.

نه خیر. سرسری نخواندم. چون کوچک‌ترین واحد زمان قراردادی است و کتاب‌هایی که شما می‌خوانید ظاهرا نوشته شده در تاریخ پیش از تولد ساعت است. بعید می‌دانستم بخواهید به واحدی امروزی مثل ثانیه اشاره کنید. پس گفتم حتما منظورتان «جزء» است و «عضو» را هم گفتم چون زمان را چون مجموعه‌ای از اعداد می‌دانم و عضو در مجموعه‌ها بی معنا نیست.
با این حال باز هم منظور شما از «کوچک‌ترین واحد زمان» نامعلوم است. ثانیه؟ صدم ثانیه؟ یک ده هزارم ثانیه؟ و اصلا چه کار دارید به واحد زمان که طولش کاملا قرار دادی است و قرارداد قابل تغییر. خب بگویید جزء کوچک زمان.

ع 110;722070 نوشت:
حاشیه نرفتم.

اتهام دزدی علمی به انیشتن وسط بحث رد تسلسل حاشیه نیست؟

ع 110;722070 نوشت:
شما کجای زمان بی نهایت برای تان مبهم است تا توضیح دهم؟! البته امیدوارم در توضیح جدید حل شده باشد.

من با زمان بی نهایت مشکلی نداشتم تا این که گفتید «مقایسه زمان با عدد که امری انتزاعی است و در عالم واقع وجود ندارد قابل قبول نیست» و این سوال برای من پیش آمد که اگر زمان را با عدد نمی‌سنجید پس زمان بی نهایت را چگونه تعریف می‌کنید؟
وگرنه با زمان بی نهایت مشکلی ندارم به شرط این که منکر ارتباط اعداد حقیقی و زمان نشوید. در این صورت با اعداد می‌شود زمان بی نهایت را تعریف کرد. اما یک برهۀ زمان بی نهایت ممکن است بی انتها یا بی ابتدا و یا هر دو باشد.

ع 110;722070 نوشت:
فرض کنیم آن زمان خیلی کم باشد برای به وجود آمدن یک سلسله بی نهایت از علت و معلول، باید بی نهایت زمان کم طی شود. پس برای هر پدیده مادی باید باید بی نهایت زمان گذشته باشد.

با اغماض می‌پذیرم و فعلا لازم نیست در این مورد بیش‌تر بحث کنیم. اما واقعیت این است که منع منطقی‌ای وجود ندارد که یک سلسله بی نهایت از علل در زمانی محدود حاصل شود. اما نه هر سلسله‌ای مثلا سلسلۀ مرغ و تخم مرغ به بی نهایت زمان نیاز دارد. فعلا فرض می‌کنیم منظور از تسلسل همین نوع تسلسل‌ها باشد که به بی نهایت زمان نیاز دارند.

=============

tazkie;722066 نوشت:
ای کاش دوستان صبر می کردند که کارشناس وارد بحث بشود.

کارشناس اگر قصد داشت وارد بحث شود تا به حال بعد از گذشت هفته‌ها وارد بحث شده بود و همان لینکی را که در سوال اول گذاشتم به عنوان پاسخ نمی‌گذاشت.

از نقطه نظر علمی، زمان آغاز دارد و نمی توان برای زمان چیزی مثل منفی بینهایت را در نظر گرفت.

استفان هاوکینگ در «مقالۀ ابتدای زمان» در وبسایت خود می نویسد:

جهان و خود زمان، یک ابتدا در بیگ بنگ در حدود 15 بیلیون سال پیش دارد.

http://www.hawking.org.uk/the-beginning-of-time.html

از طرف دیگر من درست متوجه نمی شوم که چرا بحث به زمان کشیده شده است. آیا دوستان قائل به تقدم زمانی علت بر معلول یا منکر امکان ازلیت زمانی برای موجودات حادث هستند؟

با سلام و درود،

من یک سؤال از جناب ایران پلاس پلاس، دارم: شما چه تعریفی از معلول دارید؟

rejection;722082 نوشت:
جهان و خود زمان، یک ابتدا در بیگ بنگ در حدود 15 بیلیون سال پیش دارد.

ممنون لینکتون رو خوندم تا به این جمله رسیدم:

since events before the big bang have no observational consequences, one may as well cut them out of the theory, and say that time began at the big bang.

یعنی زمان از اون موقع شروع نشده و تنها از اون موقع حساب می‌شه. در ضمن گفته:


maybe the whole universe, had a beginning in the fairly recent past.

که یعنی هنوز یقین وجود نداره. اما برای رد تسلسل به دنبال اثبات یقین آور هستیم. (البته توی اون سایت اجازۀ کپی نداده و من نباید نقل قول می‌کردم. اما تا جایی که از قوانین ایالات متحده با خبرم این منع قانونی نداره. منع شرعیو نمی‌دونم).

rejection;722082 نوشت:
از طرف دیگر من درست متوجه نمی شوم که چرا بحث به زمان کشیده شده است.

به هر حال استدلالی بر پایۀ زمان ارائه شده و می‌شه قبول کرد که تسلسل در این دنیا به زمان وابسته س. حتی با این شرط هم بعید می‌دونم کسی بتونه با قطعیت تسلسل رو رد کنه. به استدلال مطرح شده هم ایراداتی وارده که هنوز پاسخ نگرفته ن.
rejection;722102 نوشت:
شما چه تعریفی از معلول دارید؟

سوال سختیه. اگه بخوام با کلمات بازی کنم می‌گم «معلول چیزی است که وجودش متوقف بر علت است». اما با این تعریف خودم قانع نمی‌شم. اما بذارید این طور تعریف کنم: فرض کنید a و b دو رویداد باشن. من به a علت b یا به b معلول a می‌گم اگه ازاتفاق افتادن b بتونم نتیجه بگیرم که به طور قطع a قبل از b اتفاق افتاده. مثلا از وجود تخم مرغ می‌تونم صد در صد به این نتیجه برسم که مرغی در کار بوده از وجود مرغ به این نتیجه می‌رسم که قبلش تخم مرغی بوده.

[="Tahoma"][="Navy"]

ع 110;720762 نوشت:
آیا برای اثبات وجود خدا ضرورتاً باید تسلسل را ابطال کنیم؟
ب) به فرض این که اثبات وجود خدا متوقف بر باطل کردن تسلسل است. دلائل باطل بودن تسلسل چیست؟

سلام
اگر شما در خط اول مسابقه دو ده نفر شرکت کننده داشته باشی که هرکدام حرکت خود را منوط به دیگری کرده باشد آیا آغاز مسابقه قابل تصور است؟
خیر
چرا چون هر یک دو را آغاز کند خلاف فرض عمل کرده است چون حرکت او باید بعد از حرکت دیگری می بود در حالیکه قبل او کسی حرکت نکرده بود
منوط بودن علل در تسلسل شبیه این مثال است
پس برای آغاز آفرینش باید وجودی باشد که منوط به دیگری نباشد و او همان اصل وجود یا عله العلل است
یا علیم[/]

irancplusplus;722078 نوشت:
با اغماض می‌پذیرم و فعلا لازم نیست در این مورد بیش‌تر بحث کنیم. اما واقعیت این است که منع منطقی‌ای وجود ندارد که یک سلسله بی نهایت از علل در زمانی محدود حاصل شود. اما نه هر سلسله‌ای مثلا سلسلۀ مرغ و تخم مرغ به بی نهایت زمان نیاز دارد. فعلا فرض می‌کنیم منظور از تسلسل همین نوع تسلسل‌ها باشد که به بی نهایت زمان نیاز دارند.
خود شما با برداشت های خاصتان بحث را دامن زدید. این را هم بدانید من به انیشتن اتهام دزدی علمی نزدم. گفتم: عده ای می گویند نه این که من می گویم. آن عده هم نمی گویند: دزدی علمی کرده است. در هیچ جای پست های قبلی ام چنین ننوشته ام. حال اگر بگویم. به نوشته های توجه نمی کنید و تند تند می خوانید ناراحت می شوید! بلکه می گویند: متاثر بوده است. بعد گفتم: چندان ادعای بی راهی نیست. یعنی با توجه به آن شواهد حرف عجیبی هم نمی زنند. در ضمن حرفم را در رابطه ی زمان و اعداد صحیح متوجه نشده اید ولی بنده مثل شما موافقم که از این بحث ها بگذریم. با توجه به این پست تان،یعنی الآن مشکل ایراد اول تان حل شد و می شود سراغ ایراد دوم برویم؟

irancplusplus;722124 نوشت:

به هر حال استدلالی بر پایۀ زمان ارائه شده و می‌شه قبول کرد که تسلسل در این دنیا به زمان وابسته س. حتی با این شرط هم بعید می‌دونم کسی بتونه با قطعیت تسلسل رو رد کنه. به استدلال مطرح شده هم ایراداتی وارده که هنوز پاسخ نگرفته ن.

اینطور نیست. برای مخلوقی که خدا در ازل خلق می کند، هیچ علتی که به صورت زمانی قبل از آن باشد، متصور نیست.

irancplusplus;722124 نوشت:

سوال سختیه. اگه بخوام با کلمات بازی کنم می‌گم «معلول چیزی است که وجودش متوقف بر علت است». اما با این تعریف خودم قانع نمی‌شم. اما بذارید این طور تعریف کنم: فرض کنید a و b دو رویداد باشن. من به a علت b یا به b معلول a می‌گم اگه ازاتفاق افتادن b بتونم نتیجه بگیرم که به طور قطع a قبل از b اتفاق افتاده. مثلا از وجود تخم مرغ می‌تونم صد در صد به این نتیجه برسم که مرغی در کار بوده از وجود مرغ به این نتیجه می‌رسم که قبلش تخم مرغی بوده.

دوست عزیز، این توضیح شما، تعریف زمانمند از علیت است، و همان مشکل را را دارد. شما در واقع تقدم و تأخر زمانی را مطرح می کنید و در تمثیل مرغ و تخم مرغ، به دور می رسید. اگر تعریف شما از معلول و علیت صحیح باشد، نه اسیر دور مرغ و تخم مرغ می شوید و نه اسیر بحث تسلسل.

منظور ما از معلول، معمولاً به صورتهای مقابل مطرح می گردد: «چیزی که برای بودن محتاج به غیر است» یا «چیزی که می تواند نباشد» یا به صورت ضعیفتر و مشکلزاتر: «چیزی که شروع به بودن می کند.»

اینجا تعریف دقیق ما از معلول مشخص می گردد. حال من از شما یک سؤال اساسی می پرسم: آیا معلول می تواند به معلول هستی ببخشد؟

ع 110;722127 نوشت:
مشکل ایراد اول تان حل شد

اشاره شده که موقتا با اغماض و حذف تسلسل‌هایی که در زمان محدود امکان پذیرند، پذیرفتم.

ع 110;722127 نوشت:
می شود سراغ ایراد دوم برویم؟

به قول اعراب تفضَّل (یا با احتمال خیلی کم تفضَّلی). خیلی وقته منتظر این تکمیل هستم.

=============================

rejection;722133 نوشت:
اینطور نیست. برای مخلوقی که خدا در ازل خلق می کند، هیچ علتی که به صورت زمانی قبل از آن باشد، متصور نیست.

بنده گفتم برای استدلالی که ع 110 مطرح نمودند، مسألۀ زمان اورده شده و من پذیرفتم. در ضمن سلسله رو از ممکن الوجودها در نظر می‌گیریم؛ خدا که واجب الوجوده اول سلسلۀ بی ابتدا چیکار می‌کنه؟

rejection;722133 نوشت:
چیزی که برای بودن محتاج به غیر است

البته من این رو قبول ندارم مگه این که بگید «چیزی که برای موجود شدن در گذشته محتاج به غیر بوده است» که شاید بگید به زمان وابسته س اما چاره چیه وقتی وجود مرغ به تخم مرغ وابسته بوده و دیگه نیست. پس آره عنصر زمان رو باید بیاریم تا سلسلۀ مرغ و تخم مرغ رو در بر بگیره. (البته قبلا گفتم که منظور از «وجود» و «بودن» همون «منشأ اثر بودن»ه.)

نقل قول:
آیا معلول می تواند به معلول هستی ببخشد؟


بله چون معلول قبلا معلول بوده و دیگه لزوما معلول نیست. پس الان وجود داره و وجود داشتن یعنی منشأ اثر بودن و از اثرات این معلول می‌تونه ایجاد معلول دیگه‌ای باشه.

دوست عزیز، نظر به اینکه من فعلاً باید بروم، توضیحاتی را خدمت شما عرض می کنم، تا فردا اگر لازم بود بیشتر بحث کنیم:

آنچه معلول را به وجود می آورد، علّت تامه است، یعنی حضور کلیۀ عوامل لازم برای وجود داشتن معلول. ارادۀ علت، ابزار لازم، مواد لازم و هدف

منطقاً نه مرغ علت تخم مرغ است و نه تخم مرغ علت مرغ، زیرا این عوامل همه جزئی از پروسۀ ایجادی دیگری هستند:

مرغ علت تامه برای تخم مرغ نیست، زیرا مرغ فقط واسطه و آلت ایجاد تخم مرغ و گردآورندۀ بخشی از موارد لازم برای ایجاد آن است. مرغ نه اراده به گذاشتن تخم می کند و هدفی از اینکار به جز تبعیت ناآگاهانه از غرایزش را دارد، پس نه علت فاعلی را در بر دارد و نه علت غایی را، مرغ فقط واسطه ای برای ایجاد تخم مرغ است، و بدن او در واقع ابزار است و نه فاعل. برای تخم مرغ مورد نظر شما، که قرار است ایجاد دور کند، گذشته از مرغ حضور خروس نیز لازم است، هر چند خود خروس نیز مثل یک ابزار عمل می کند و فاعل نیست، زیرا هدف و غایت و فعلیت و اراده در مسئله ندارد. این مسئله تا سر حد موجود هوشمندی مثل انسان نیز پیش می آید، انسان نیز مثل ابزاری است که تنها به کمک ابزار می تواند مانع از تولید مثل خودش شود، نه به صرف اراده اش مبنی بر باردار نشدن، از این مسئله جلوگیری می شود، و نه خودش تصمیم می گیرد که به چه طریقی تولید مثل کند!

تخم مرغ نیز علت مرغ نیست، زیرا تخم مرغ هم فقط بخشی از پروسۀ ایجاد مرغ است. یک عامل خارجی باعث حضور نطفه و مواد غذایی در تخم مرغ می گردد، و عامل گرما بخشی نیز از خارج باید باشد تا نطفه در دل آن نمیرد. در واقع تخم مرغ، یک آلت کامل است، نه فاعلیتی دارد، نه هدفی و نه حتی ابزاری.

پس مرغ و تخم مرغ، علت ناقصه هستند برای یکدیگر، لذا اصلاً دوری پیش نمی آید که زیرا بحث سلسلۀ علل برای علل تامه مطرح است و نه علت ناقصه ای چون مرغ یا تخم مرغ.

rejection;722147 نوشت:
دوست عزیز، نظر به اینکه من فعلاً باید بروم، توضیحاتی را خدمت شما عرض می کنم، تا فردا اگر لازم بود بیشتر بحث کنیم:

آنچه معلول را به وجود می آورد، علّت تامه است، یعنی حضور کلیۀ عوامل لازم برای وجود داشتن معلول. ارادۀ علت، ابزار لازم، مواد لازم و هدف

منطقاً نه مرغ علت تخم مرغ است و نه تخم مرغ علت مرغ، زیرا این عوامل همه جزئی از پروسۀ ایجادی دیگری هستند:

مرغ علت تامه برای تخم مرغ نیست، زیرا مرغ فقط واسطه و آلت ایجاد تخم مرغ و گردآورندۀ بخشی از موارد لازم برای ایجاد آن است. مرغ نه اراده به گذاشتن تخم می کند و هدفی از اینکار به جز تبعیت ناآگاهانه از غرایزش را دارد، پس نه علت فاعلی را در بر دارد و نه علت غایی را، مرغ فقط واسطه ای برای ایجاد تخم مرغ است، و بدن او در واقع ابزار است و نه فاعل. برای تخم مرغ مورد نظر شما، که قرار است ایجاد دور کند، گذشته از مرغ حضور خروس نیز لازم است، هر چند خود خروس نیز مثل یک ابزار عمل می کند و فاعل نیست، زیرا هدف و غایت و فعلیت و اراده در مسئله ندارد. این مسئله تا سر حد موجود هوشمندی مثل انسان نیز پیش می آید، انسان نیز مثل ابزاری است که تنها به کمک ابزار می تواند مانع از تولید مثل خودش شود، نه به صرف اراده اش مبنی بر باردار نشدن، از این مسئله جلوگیری می شود، و نه خودش تصمیم می گیرد که به چه طریقی تولید مثل کند!

تخم مرغ نیز علت مرغ نیست، زیرا تخم مرغ هم فقط بخشی از پروسۀ ایجاد مرغ است. یک عامل خارجی باعث حضور نطفه و مواد غذایی در تخم مرغ می گردد، و عامل گرما بخشی نیز از خارج باید باشد تا نطفه در دل آن نمیرد. در واقع تخم مرغ، یک آلت کامل است، نه فاعلیتی دارد، نه هدفی و نه حتی ابزاری.

پس مرغ و تخم مرغ، علت ناقصه هستند برای یکدیگر، لذا اصلاً دوری پیش نمی آید که زیرا بحث سلسلۀ علل برای علل تامه مطرح است و نه علت ناقصه ای چون مرغ یا تخم مرغ.


دارید بحث رو پیچیده می‌کنید. تسلسل رو برای این رد می‌کنن که بگن مثلا هیچ نسلی از موجودات زنده از بی نهایت دور زندگی نمی‌کرده ن و یه نقطۀ آغاز دارن. یا مثلا یه ردیف از قطعات دومینو از بی نهایت دور نمی‌تونه شروع به ریختن کنه و به ما برسه.
حال شما مرغ رو یه معلول بگیر و اسم همۀ علل دخیل در ایجادش رو a1 بذار، اسم همۀ عددل دخیل در a1 رو َa2 بذار و همۀ علل دخیل در ایجاد a2 رو a3 بذار و الی بی نهایت. یه سلسله از علل درست می‌شه که طبق خواستۀ شما علل تامه هم هستن. حالا قراره وجود این سلسلۀ بی نهایت رو رد کنیم.

===============
ببینید یک تسلسل دنباله‌ای بی نهایت از معلول‌هاست مثل ...,p1,p2,p3,p4 که
* وجود یا وقوع p1 متوقف بر وجود یا وقوع p2 است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p1 وابستگی p1 به p2 از بین می‌رود.
* وجود یا وقوع p2 متوقف بر وجود یا وقوع p3 بوده است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p2 وابستگی p2 به p3 از بین می‌رود.* وجود یا وقوع p3 متوقف بر وجود یا وقوع p4 بوده است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p3 وابستگی p3 به p4 از بین می‌رود.
* ...

من دلیلی نمی‌بینم که علل تامه باشند.

ادعا می‌شه که همچین دنباله‌ای وجود نداره. دنبل اثبات برای این ادعا هستیم.

=========================

نقل قول:
منوط بودن علل در تسلسل شبیه این مثال است

این تشبیه قابل قبول نیست چون سلسلۀ بینهایت حسابش جداست.

irancplusplus;722173 نوشت:

دارید بحث رو پیچیده می‌کنید. تسلسل رو برای این رد می‌کنن که بگن مثلا هیچ نسلی از موجودات زنده از بی نهایت دور زندگی نمی‌کرده ن و یه نقطۀ آغاز دارن. یا مثلا یه ردیف از قطعات دومینو از بی نهایت دور نمی‌تونه شروع به ریختن کنه و به ما برسه.
حال شما مرغ رو یه معلول بگیر و اسم همۀ علل دخیل در ایجادش رو a1 بذار، اسم همۀ عددل دخیل در a1 رو َa2 بذار و همۀ علل دخیل در ایجاد a2 رو a3 بذار و الی بی نهایت. یه سلسله از علل درست می‌شه که طبق خواستۀ شما علل تامه هم هستن. حالا قراره وجود این سلسلۀ بی نهایت رو رد کنیم.

با سلام. دوست عزیز، بنده دو نکتۀ طلایی را به شما می گویم که راه حل مسئلۀ شماست. اوّلی به نقل از کتاب شرح تجرید است که «یک صفت عَرَضی باید به ذاتی منتهی گردد» یعنی وقتی صفتی در شما هست که شما به خودی خود، آنرا ندارید، باید ذاتی وجود داشته باشد، که این صفت را در خود دارد. دومی را به نقل کتاب تبیین براهین اثبات وجود خدا، تألیف آیت الله جوادی آملی، عرض می کنم که «ممکن الوجود نمی تواند علّت ممکن الوجود باشد» زیرا ممکن الوجود یا معلول، در خودش وجودی ندارد که به غیر بدهد.

اولاً خود شما هستید که بحث را برای خودتان پیچیده می کنید. الان اصلاً روشن نیست شما دارید از تسلسل صحبت می کنید یا از دور. اگر شما معتقد به تسلسلی زمان مند در موجودات زنده هستید که اصلاً نیازی به نقد منطقی و فلسفی آن نیست، و دست یافته های علمی روشن می سازند که از ازل موجود زنده ای وجود نداشته است و حیات از زمانی به بعد آغاز شده است.

و اگر اعتقاد به دور مرغ و تخم مرغ دارید، باز هم ادعایتان غیرمنطقی است، زیرا دور وقتی است که a علت b و b علت a باشد.حال به فرض که از تخم مرغ شروع کنیم، ابتدا تخم مرغ شمارۀ 1، مرغ شمارۀ 1 را بیرون می دهد. سپس مرغ شمارۀ 1، تخم مرغ شمارۀ 2 را می گذارد و تخم مرغ شمارۀ شمارۀ 2، مرغ شمارۀ 2 را... بدین ترتیب هیچ دوری پیش نمی آید و ما به تخم مرغ شمارۀ 1 بر نمی گردیم.
اما اگر از مرغ شروع کنیم هم بحث به همین منوال است: مرغ شمارۀ 1 ----> تخم مرغ شمارۀ 1 ------>مرغ شمارۀ 2 -----> تخم مرغ شمارۀ 2 .... و به مرغ شمارۀ 1 بر نخواهیم گشت.

ثانیاً شما مسئلۀ علّت تامه را بد متوجه شده اید. حقیقت این است که علّت تامه ای که به یکی از مرغ یا تخم مرغ داده می شود و دیگری از آن بیرون می آید، ممکن الوجود نیست، و منظور ما از علّت تامه واسطه ها و انتقال دهنده ها و ابزارها نیست. علّت تامه در خود وجود دارد که به مرغ یا تخم مرغ می دهد، و از آنجا که وجود را دارد، دیگر محتاج غیر برای بودن نیست که در زنجیره ای قرار بگیرد. اگر شما علّت تامه را ممکن الوجود بگیرید، به تناقض می رسید زیرا ممکن الوجود در خودش وجودی ندارد که بخواهد به دیگری بدهد، لذا نمی توان ممکن الوجود نامیدش. همین است که علامه جوادی آملی می فرمایند که ممکن الوجود، نمی تواند علّت ممکن الوجود باشد. پس علّت تامۀ مرغ و تخم مرغ، فقط خداست.

مرغی که از خودش وجود ندارد، زیرا برای بودن محتاج تخم مرغ است و تخم مرغی که از خودش وجود ندارد، زیرا برای بودن محتاج مرغ است، هیچیک نمی توانند علّت تامه برای دیگری یا شیء دیگری باشند.

irancplusplus;722173 نوشت:

ببینید یک تسلسل دنباله‌ای بی نهایت از معلول‌هاست مثل ...,p1,p2,p3,p4 که
* وجود یا وقوع p1 متوقف بر وجود یا وقوع p2 است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p1 وابستگی p1 به p2 از بین می‌رود.
* وجود یا وقوع p2 متوقف بر وجود یا وقوع p3 بوده است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p2 وابستگی p2 به p3 از بین می‌رود.* وجود یا وقوع p3 متوقف بر وجود یا وقوع p4 بوده است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p3 وابستگی p3 به p4 از بین می‌رود.
* ...

من دلیلی نمی‌بینم که علل تامه باشند.

ادعا می‌شه که همچین دنباله‌ای وجود نداره. دنبل اثبات برای این ادعا هستیم.

=========================


این تشبیه قابل قبول نیست چون سلسلۀ بینهایت حسابش جداست.

اینجا نیز با پاسخ بالا روشن می شود، شیء p2 که برای وجودش به p3 نیاز دارد، اصلاً در ذات خودش وجودی ندارد که به غیر بدهد، زیرا اگر در ذاتش وجود داشت دیگر محتاج p3 نبود، پس این p2 نیست که علّت تامۀ p1 است.

حال برای اینکه به موضع شما نزدیک شویم، کمی اغماض می کنیم، و فرض می کنیم زنجیرۀ فوق واقعاً زنجیره ای از علل تامه(!) باشد[علامت تعجب برای این است که علّت تامه داخل زنجیره نخواهد بود، مگر اینکه اوّلین عضو آن باشد!] نظر به اینکه این زنجیره تا بینهایت ادامه پیدا می کند، کلّ زنجیره از معلولها یا ممکن الوجودها، تشکیل شده اند، پس یک کلّیت ممکن الوجود داریم که در خود هیچ وجودی ندارند و محتاج غیر هستند، پس باز باید موجودی خارج از این زنجیره، که وجودش عین ذاتش است، به اعضای این زنجیره وجود بدهد، وگرنه این زنجیره هست نخواهد شد.[در واقع برای خدا ایرادی ندارد که بینهایت مخلوق خلق کند، چنانکه خالق مجموعه هایی با بینهایت عضو همچون اعداد طبیعی و حقیقی نیز منطقاً خداست، زیرا خدا خودش خالق امور انتزاعی است]

و امّا اگر شما وجود یک علّت تامۀ خارجی که در خارج از زنجیرۀ فوق وجود دارد را نپذیرید، وجود زنجیرۀ شما محال نیست، ولی به دلیل عدم حضور علّتی که وجودش در ذاتش باشد نمی تواند هست گردد، نه فقط به دلیل اینکه منطقاً هیچیک از اعضای زنجیره در خود وجود را ندارد، بلکه حتی اگر این فرض غلط را بپذیریم که ممکن الوجود می تواند وجود را از غیر بگیرد و به دیگری بدهد، که البته فرضی باطل است، باز هم تک تک اعضای زنجیرۀ مورد نظر شما، وجودش مشروط به وجود عضو قبلی زنجیره است، و نظر به اینکه هیچ اوّلین عضوی وجود ندارد، هیچوقت علّت هیچیک از اعضای زنجیره نمی تواند هست شود تا به عضو بعدی، هستی بدهد، زیرا هستی خودش مشروط به علّت دیگری است که باید علّتش باشد تا هستی پیدا کند. این مجموعه مثل بینهایت دونده هستند که بر روی خطی ایستاده اند و تا نفر سمت راستشان حرکت نکند، حق دویدن ندارند، ولی نفرات از سمت راست تا بینهایت ادامه پیدا می کنند، پس این مجموعه هیچوقت به راه نخواهد افتاد زیرا، هر دونده منتظر نفر سمت راستی است که خودش منتظر نفر سمت راست خودش است.

irancplusplus;722173 نوشت:
این تشبیه قابل قبول نیست چون سلسلۀ بینهایت حسابش جداست.

دوست عزیز، تشبیهی که ایشان فرمودند، فقط یک ایراد دارد و آن هم اینکه زنجیره ای حقیقی از علل ایجاد نمی شود و خدا علّت تامۀ تک تک مخلوقات است، ولی با فرض غلط علت دادن معلولی به معلول دیگر، هیچ ایرادی در تمثیل ایشان نیست. شما بفرمایید چه فرقی هست بین این تمثیل و نگرش شما.

irancplusplus;722027 نوشت:
همان طور که می‌خواستم به شما انتقال دهم، «کوچک‌ترین» جزء از زمان معنا ندارد. مگر آنکه فیزیکدادنان وجود کوانتوم زمانی (یعنی کوچکترین جزء زمان) را ثابت کنند که من به چنین ادعایی برخورد نداشته‌ام.

irancplusplus;722027 نوشت:
باز هم می‌گویم جزء کوچک دارد اما کوچک‌ترین جزء نه.

در مورد زمان در فیزیک از کلمه "واحد" استفاده می شود نه جزء و نه عضو.

و چنین واحدی وجود دارد یک محدوده زمانی به نام "ابعاد پلانک"

کوچکترین واحد زمانی که معنای فیزیکی دارد 10 به توان 43_ ثانیه است.

این مقدار كوچك‌تر از یك ‌تریلیونیم تریلیونیم آتو ثانیه است.

irancplusplus;722027 نوشت:
نه کسی جاذبه را دیده نه اثری جز خود جاذبه از آن صادر شده و نه هیچ چیز دیگر. جاذبه وجود دارد به صرف این که خاصیت جذب بین مواد مشاهده شده است. این وجود (تا چیز بیش‌تری درباره‌اش پیدا نشده) تنها یک اصطلاح است و نه چیز دیگر. می‌گوییم جاذبه وجود دارد نه این که واقعا چیزی هست

عرض کردم این فقط سخن بعضی فلاسفه نبود و برخی از فیزیکدانها هم چنین نظری داشتند،در پست قبل اشاره شد.

آنها وجود زمان را تحلیل ذهن از حرکت و متغیرهای فیزیکی می دانند.

در فلسفه هم وجود ذهنی مبحث مستقلی است،می توانید مراجعه بفرمائید.

irancplusplus;722135 نوشت:
بنده گفتم برای استدلالی که ع 110 مطرح نمودند، مسألۀ زمان اورده شده و من پذیرفتم. در ضمن سلسله رو از ممکن الوجودها در نظر می‌گیریم؛ خدا که واجب الوجوده اول سلسلۀ بی ابتدا چیکار می‌کنه؟

البته من این رو قبول ندارم مگه این که بگید «چیزی که برای موجود شدن در گذشته محتاج به غیر بوده است» که شاید بگید به زمان وابسته س اما چاره چیه وقتی وجود مرغ به تخم مرغ وابسته بوده و دیگه نیست. پس آره عنصر زمان رو باید بیاریم تا سلسلۀ مرغ و تخم مرغ رو در بر بگیره. (البته قبلا گفتم که منظور از «وجود» و «بودن» همون «منشأ اثر بودن»ه.)

بله چون معلول قبلا معلول بوده و دیگه لزوما معلول نیست. پس الان وجود داره و وجود داشتن یعنی منشأ اثر بودن و از اثرات این معلول می‌تونه ایجاد معلول دیگه‌ای باشه.

با سلام، بهتر است شما پاسخ هر کسی را در پستی جداگانه بدهید و نام فرد هم در نقل قولتان ذکر شود. من این بخش از مطالبتان الان تازیه دیدم:

در مورد سطر اوّلتان که توضیح کامل داده شد.

در مورد سطر دومتان، خب اینجا مشکل شما روشن می شود! شما فکر می کنید که معلول فقط برای هست شدن محتاج علت است! شما علت را مانند پایی می بینید که به توپی ضربه می زند و حرکت توپ بعد از ضربۀ پا را فاقد علت می دانید، ولی حقیقت این است که توپی که هم می تواند حرکت بکند و هم می تواند حرکت نکند، برای حرکت کردن در هر لحظه محتاج علت است، چنانکه بعد از ضربۀ پا نیز، «سرعت توپ» است که آنرا به پیش می برد، و نه اینکه خودش حرکت را در ذات خودش گرفته باشد. بر این نگرش شما در مورد معلول نقدهای بسیار زیادی وارد است، این به نگاه شما به علیت برمی گردد. هر چیزی که شما بگویید، از سه حال خارج نیست: یا محال است باشد، یا ممکن نیست نباشد، یا هم ممکن است که باشد و هم ممکن است که نباشد. حال معلول در بیان شما، هر چند حادث گردیده ولی بلای بقا، همچنان محتاج علت است، چرا؟ زیرا در هر لحظه، هم می تواند باشد و هم می تواند نباشد، و این با عدم احتیاج به غیر برای بودن در تناقض است، زیرا اگر بدون احتیاج هست، پس دیگر نمی شود بگوییم که هم می تواند باشد و هم می تواند نباشد، زیرا واقعاً هست و از حالت تساوی بین بودن و نبودن خارج شده است. این فقط در صورتی ممکن است که تغییر ذات از ممکن به واجب ممکن باشد، که این هم محال است.

در مورد سطر سومتان هم پاسخ مقتضی ارسال شده است.

rejection;722375 نوشت:
اگر شما معتقد به تسلسلی زمان مند در موجودات زنده هستید که اصلاً نیازی به نقد منطقی و فلسفی آن نیست، و دست یافته های علمی روشن می سازند که از ازل موجود زنده ای وجود نداشته است و حیات از زمانی به بعد آغاز شده است.

حتی در زمان محدود هم تسلسل امکان پذیر است. ثانیا در زمان بیگ بنگ و جهان نقطه‌ای، رشتۀ تسلسل ممکن است از آن نقطه گذشته باشد یا در آن جمع شود. ثالثا فکر کنبد کل دنیا با بیگ بنگش را a1 آفریده، a1 را a2 آفریده و... این هم تسلسل را چه طور باطل می‌کنید.

rejection;722375 نوشت:
اگر اعتقاد به دور مرغ و تخم مرغ داری

نقل قول:
اصلاً روشن نیست شما دارید از تسلسل صحبت می کنید یا از دور


کسی از دور حرفی نزد. نمی‌دانم چرا از دور می‌گویید. بحث سر رد تسلسل بود که پست‌ها را به این تاپیک منتقل کردند و بحث من هم ربطی به اثبات خدا نداشت و ندارد تنها سخن از تسلسل بود و بس.

rejection;722375 نوشت:
زیرا ممکن الوجود در خودش وجودی ندارد

وجود را قبلا تعریف کردم و مشخص است که وجود ممکن الوجود و وجود بخشیدنش چیست. وجود تنها یک اصطلاح است چیز خاصی نیست که بخشیده شود. و در ضمن بحث منحصر در وجود نبود....

شما اگر می‌توانید استدلالی بدون ایراد برای رد تسلسل علل تامه بیاورید. اگر می‌خواهید بگویید اصلا وجود بخشیدن یا علت بودن ممکن الوجودها بی معناست، بحث شما هیچ ربطی به این جا ندارد. چون بحث بر سر رد تسلسل است با این فرض که علت و معلول بودن ممکن است. با این فرض تسلسل را رد کنید.

rejection;722375 نوشت:
س یک کلّیت ممکن الوجود داریم

این کلیتی که از آن می‌گویید واجب الوجود است نه ممکن الوجود. تک تک عناصر زنجیر ممکن الوجودند اما کلیتش واجب الوجود. اگر کسی این را متوجه نمی‌شود ضعف منطقی دارد.

rejection;722375 نوشت:
نظر به اینکه هیچ اوّلین عضوی وجود ندارد، هیچوقت علّت هیچیک از اعضای زنجیره نمی تواند هست شود تا به عضو بعدی

rejection;722375 نوشت:
به اینکه هیچ اوّلین عضوی وجود ندارد، هیچوقت علّت هیچیک از اعضای زنجیره نمی تواند هست شود تا به عضو بعدی، هستی بدهد، زیرا هستی خودش مشروط به علّت دیگری است که باید علّتش باشد تا هستی پیدا کند.

توضیح دادم که خود زنجیر واجب الوجود است، پس زنجیر وجود دارد و برخی از اجزایش در حال وجود گرفتن از اعضای قبلی هستند.

rejection;722375 نوشت:
این مجموعه مثل بینهایت دونده هستند که بر روی خطی ایستاده اند و تا نفر سمت راستشان حرکت نکند، حق دویدن ندارند، ولی نفرات از سمت راست تا بینهایت ادامه پیدا می کنند، پس این مجموعه هیچوقت به راه نخواهد افتاد زیرا، هر دونده منتظر نفر سمت راستی است که خودش منتظر نفر سمت راست خودش است.

این تصور هم به خاطر عدم مهارت منطقی است. در این مورد اصلا نمی‌توان ادعایی در مورد دویدن یا عدم دویدن دونده‌ها کرد. اگر همه تا نفر آخر همواره باایستند و شروع نکنند تناقض منطقی ندارد و اگر همه تا نفر آخر شروع به دویدن کنند باز هم تناقضی منطقی پیش نمی‌آید. این را تنها کسی می‌فهمد که تمرین‌های منطقی زیادی داشته باشد. که خیلی از فلاسفۀ امروزی غرب دارند. پس ممکن است این دونده‌ها شروع به دویدن کنند در حالی که شما می‌خواهید ثابت کنید شروع نخواهند کرد و به مقصود نرسیده‌اید.
==========================

حبیبه;722383 نوشت:
کوچکترین واحد زمانی که معنای فیزیکی دارد 10 به توان 43_ ثانیه است.

فعلا این‌ها در حد نظریه هستند و نمی‌دانم آیا شاهد آزمایشی به اندازۀ کافی دارند یا نه. که بعید است شاهد قوی داشته باشند. این هم یک نظریۀ دیگر با مقدار کوانتوم متفاوت:
https://en.wikipedia.org/wiki/Chronon

============================
من به این بحث در این جا اعتراض دارم:
1) بحث باید دو به دو باشه. چه معنایی دارد هر کسی یک دفعه وارد بحث می‌شود و رشتۀ جدیدی از بحث‌ها را آغاز می‌کند.
2) چرا بی جهت پست ابتدایی من به این جا منتقل شد در حالی که ربطی به این اینجا ندارد و هیچ کس هم نیست جوابش را بدهد.
3) من باید مدام پش کامپیوتر باشم و رفرش کنم ببیم کسی حرفی زده یا نه؟ این سایت خیلی بدتر از آن است که جای بحث باشد و بسیار عقب افتاده‌تر از جایی مثلا stackexchange.com است که فورا جواب جدید را هشدار می‌دهد و ویرایشگرحرفه‌ای و سریع دارد. در ضمن نرم افزاری مثل تلگرام بهتر از این ایجاست هر چند تخصصی این کار نیست. اگر تلگرام کار سرویس‌های جاسوسی و نظام استکبار با اهداف شوم است همۀ اینترنت همین است و بگذارید از این توطئۀ آن‌ها به عنوان غنیمت جنگی استفادۀ علمی کنیم. لااقل رفرش کردن ندارد و با هر کس می‌شود بحث جدایی را ادامه داد.
4) کسانی وارد بحث می‌شوند که نمی‌دانند بحث چه بوده است و یا ممکن است صلاحیت بحث نداشته باشند. پس بهتر است رد این جا هر کس تنها استدلال رد تسلسل را به به طور کامل و با جزئیات بنویسد تا بشود بررسی کرد بدون هیچ بحث حاشیه‌ای.
5) اگر متخصصی که می‌تواند پاسخ صحیح بدهد همین الان بخواهد وارد بحث شود باید 4 یا 5 صفحه پست‌های پراکنده و استدلال‌های ناقص را بخواند و بعد پست بدهد؟ مسلما منصرف خواهد شد.
6) لطفا استدلال ناقصنیاورید که بعدا نیاز به توضیح تکمیلی داشته باشد. اولین استدلال این جا همچنان نیمه کاره باقی ماند و تکمیل نمی‌شود.
7) اگر به استدلال مطرح شده در اینجا که تسلسل را اثبات نشده توصیف می‌کند، پاسخ دهید، به نتیجه نزدیک‌تر خواهیم بود.

به قول بعی مجری‌ها در بی نظمی همه چیمان به هم می‌آید. هر چند خدا را شکر هنوز بهتر از نظم نیروهای نظامی است.

irancplusplus;722435 نوشت:

حتی در زمان محدود هم تسلسل امکان پذیر است. ثانیا در زمان بیگ بنگ و جهان نقطه‌ای، رشتۀ تسلسل ممکن است از آن نقطه گذشته باشد یا در آن جمع شود. ثالثا فکر کنبد کل دنیا با بیگ بنگش را a1 آفریده، a1 را a2 آفریده و... این هم تسلسل را چه طور باطل می‌کنید.

بحمدالله حرف خودتان را فراموش کردید. شما در مورد موجودات زنده سخن گفتید و ما هم در مورد موجدات زنده جوابتان را ارائه کردیم. وگرنه عدم تقدم زمانی علت بر معلول که یک امر قطعی بین عقلاست. لذا این اعتراضات شما وارد نیستند.

irancplusplus;722435 نوشت:

کسی از دور حرفی نزد. نمی‌دانم چرا از دور می‌گویید. بحث سر رد تسلسل بود که پست‌ها را به این تاپیک منتقل کردند و بحث من هم ربطی به اثبات خدا نداشت و ندارد تنها سخن از تسلسل بود و بس.

خب باز هم کلام خودتان را فراموش کرده اید.

irancplusplus;722435 نوشت:

وجود را قبلا تعریف کردم و مشخص است که وجود ممکن الوجود و وجود بخشیدنش چیست. وجود تنها یک اصطلاح است چیز خاصی نیست که بخشیده شود. و در ضمن بحث منحصر در وجود نبود....

ما تابع تحریف شما نیستیم. اگر قرار است که طبق تعریف و قواعد ذهنی شما مسئله موشکافی بشود که دیگر نیازی به بحث نیست! بهتر است شما دیوارهایتان را بکوبید و از نو به مسئله بنگرید. بطلان ادعای وجود بخشی ممکن الوجود، خدمتتان ارائه شد.

irancplusplus;722435 نوشت:

شما اگر می‌توانید استدلالی بدون ایراد برای رد تسلسل علل تامه بیاورید. اگر می‌خواهید بگویید اصلا وجود بخشیدن یا علت بودن ممکن الوجودها بی معناست، بحث شما هیچ ربطی به این جا ندارد. چون بحث بر سر رد تسلسل است با این فرض که علت و معلول بودن ممکن است. با این فرض تسلسل را رد کنید.

تجاهل نفرمایید. استدلالش را ارائه کردیم و هنوز هیچ ایرادی از سوی شما گرفته نشده است.

در ثانی، شناخت صحیح مسئله، از لوازم پیشرفت منطقی بحث است. عرض می کنم که قرار نیست طبق پیشفرضها و تعاریف و قواعد ذهنی شما به مسئله بنگریم.

irancplusplus;722435 نوشت:

این کلیتی که از آن می‌گویید واجب الوجود است نه ممکن الوجود. تک تک عناصر زنجیر ممکن الوجودند اما کلیتش واجب الوجود. اگر کسی این را متوجه نمی‌شود ضعف منطقی دارد.

توضیح دادم که خود زنجیر واجب الوجود است، پس زنجیر وجود دارد و برخی از اجزایش در حال وجود گرفتن از اعضای قبلی هستند.

به راستی بطلان این سخن نیاز به بحث دارد؟ زنجیرۀ علل شما، خودش متشکل از اعضایی ممکن الوجود است، و بدون آنها اصلاً زنجیره نیست، پس برای بودنش محتاج همین ممکن الوجودهاست، و اگر اینها نباشند، زنجیره ای هم نیست، پس این زنجیره می تواند نباشد، لذا واجب الوجود نیست.

و جالب است که شما بدون بیان هیچ دلیلی برای ادعای باطلتان، از ضعف منطقی نیز سخن می گویید!!

irancplusplus;722435 نوشت:

این تصور هم به خاطر عدم مهارت منطقی است. در این مورد اصلا نمی‌توان ادعایی در مورد دویدن یا عدم دویدن دونده‌ها کرد. اگر همه تا نفر آخر همواره باایستند و شروع نکنند تناقض منطقی ندارد و اگر همه تا نفر آخر شروع به دویدن کنند باز هم تناقضی منطقی پیش نمی‌آید. این را تنها کسی می‌فهمد که تمرین‌های منطقی زیادی داشته باشد. که خیلی از فلاسفۀ امروزی غرب دارند. پس ممکن است این دونده‌ها شروع به دویدن کنند در حالی که شما می‌خواهید ثابت کنید شروع نخواهند کرد و به مقصود نرسیده‌اید.

عدم مهارت منطقی!!! دوست عزیز، بی هیچ استدلالی فقط انگ می زنید! این است مهارت منطقی شما.

اما تجاهل کامل شما نسبت به تمثیل دیگر نیازی به توضیح ندارد، در این تمثیل هر نفری عضوی از زنجیره، نفر سمت راست علت و حرکت هر فرد، حدوث است. حرکت کردن این زنجیره با قانون لزوم حرکت نفر سمت راست، با توجه به بینهایت بودن نفرات سمت راست، یک تناقض آشکار منطقی است، مگر اینکه خود قانون شکسته شود.

بسیار آشکار است که شما با حداقل دانش منطقی، چپ و راست از مهارت منطقی، تمرینهای منطقی و ضعف منطقی دم می زنید ولی هرکس بهرۀ ناچیزی از منطق برده باشد، می داند شما حتی مقدمات علم منطق را نیز درک نکرده اید.

rejection;722441 نوشت:
عرض می کنم که قرار نیست طبق پیشفرضها و تعاریف و قواعد ذهنی شما به مسئله بنگریم.

شما بدیهی‌ترین اصل اقناع را که باید یک فرد را با فرض‌های خود به نتیجۀ مطلوب برسانید نمی‌دانید. مثلا برای غیر مسلمان که نمی‌شود از قرآن دلیل آورد مگر ابتدا درستی قرآن را برایش ثابت کنید.

rejection;722441 نوشت:
زنجیرۀ علل شما، خودش متشکل از اعضایی ممکن الوجود است، و بدون آنها اصلاً زنجیره نیست، پس برای بودنش محتاج همین ممکن الوجودهاست، و اگر اینها نباشند، زنجیره ای هم نیست، پس این زنجیره می تواند نباشد، لذا واجب الوجود نیست.

باز هم می‌گویم که که این نشان دهندۀ ضعف منطقی است. پدیداری یک زنجیر بینهایت از ممکن الوجود‌ها نیازی به علت ندارد. پس می‌توان آن را واجب الوجود نامید. اگر این طور نیست دقیقا ثابت کنید چون بدون اثبات این را نمی‌پذیرم.

نقل قول:
از ضعف منطقی نیز سخن می گویید


برای نشان دادن قدرت آن لطفا استدلال مطرح شده در این جا را که من ایرادی بر آن نمی‌بینم نقد کنید. یا لاقل اصل تمامیت گودل را توضیح دهید تا مطمئن شوم کتاب‌های منطقی که شما مطالعه فرموده‌اید، چیز قابل تأملی هم دارد.

آنچه گفتم، آن چیزی است که از نظر علمی به آن اعتقاد دارم و قصد مخالفت غیر علمی با کسی یا چیزی را ندارم. در جاهای مختلف مثال دونده را می‌آورند که از آشکارترین مصادیق ضعف منطقی است و فرد مستعدی که در حد کارشناسی با ریاضیات یا منطق دقیق آشناست نیاز شدید به اثبات ادعای مطرح شده در این مثال را می‌بیند.

===============

rejection;722441 نوشت:
بحمدالله حرف خودتان را فراموش کردید. شما در مورد موجودات زنده سخن گفتید و ما هم در مورد موجدات زنده جوابتان را ارائه کردیم. وگرنه عدم تقدم زمانی علت بر معلول که یک امر قطعی بین عقلاست.

بله گفتم، هدف اصلی این بحث من (که از تاپیک قبلی شروع شد) تسلسل علل است، که در دو پست قبل تعریف آن را که در ویکیپیدا هم هست آوردم؛ اما استدلالی که در ابتدا مطرح شد و از زمان سخن گفت که بحث را ادامه دادم به خصوص که کارشناس بحث بیش از یک ماه وارد نشده بود و کسی پاسخ گو نبود.
در ضمن شما اگر تسلسل اصلی تعریف شده را رد کنید تسلسل موجودات زنده هم از نگاه من رد شده است. پس گفتم بگذارید ببنم کسی لاقل تسلسل موجودات زنده را می‌تواند رد کند! تسلسل علل در حالت کلی پیشکش!

rejection;722441 نوشت:
خب باز هم کلام خودتان را فراموش کرده اید.

در بحث من هیچ سخنی از دور نبوده است. بحث تسلسل است. لطفا دوباره نگاه کنید.

rejection;722441 نوشت:
استدلالش را ارائه کردیم و هنوز هیچ ایرادی از سوی شما گرفته نشده است.

* اگر این را که گفتید ممکن الوجود نمی‌تواند علت باشد، می‌فرمایید؛ که اصلا من این فرض را نمی‌پذیرم. ممکن الوجود از نظر من علت هم هست. بحث سر این است با این فرض کسی می‌تواند دلیلی بر رد تسلسل بیاورد یا خیر.
* اگر هم استدلال دیگری مثل مثال دونده آورید که بر اساس فرض «زنجیر ممکن الوجودها، ممکن الوجود است» بیان شد می‌فرمایید که ایراد خود را گفتم. ایراد من این بود که گزارۀ «زنجیر ممکن الوجودها، ممکن الوجود است» را تا دقیقا ثابت نکنید، نمی‌پذیرم؛ و به هیچ وجه آن را بدیهی نمی‌دانم.

تا آنجا که در ذهن دارم فکر نمی‌کنم غیر از این دو استدلال دیگری آورده باشید.

irancplusplus;722448 نوشت:

شما بدیهی‌ترین اصل اقناع را که باید یک فرد را با فرض‌های خود به نتیجۀ مطلوب برسانید نمی‌دانید. مثلا برای غیر مسلمان که نمی‌شود از قرآن دلیل آورد مگر ابتدا درستی قرآن را برایش ثابت کنید.

اولاً خیلی از بحث اقناعی فاصله پیدا کرده ایم دوست عزیز. شما در حال حاضر فقط دارید جدل می کنید. خالی از هر گونه نقدی فقط «نمی پذیرید»

ثانیاً شما از منطق فلسفه سخن می گویید، ولی مثال نامربوطی می زنید به استدلال به قرآن برای نامسلمان! ما نمی گوییم تعریف ما صحیح است، ولی خداباور باید بگوید منظورش از وجود و علت و معلول و ممکن و واجب چیست، تا بیخدا نقد کند! ما نگفتیم چون ما به این می گوییم وجود، وجود یعنی همین! بلکه می گوییم وجودی که در خدا واجب می دانیم چیست.

ثالثاً اگر هم قصد اقناع باشد، ابتدا باید تعاریف و برداشتهای غلط اصلاح شوند. با تعاریف غلط ره به جایی نمی بریم. حال که قرار بر مثال است، کسی که قدیر بودن خدا را به معنای قدرت خدا به انجام هر کاری می داند، نمی تواند در مورد شبهات قدرت خدا قانعش کرد، مگر اینکه تعریفش از قدیر بودن خدا و قدرت الهی، اصلاح کنیم.

irancplusplus;722448 نوشت:

باز هم می‌گویم که که این نشان دهندۀ ضعف منطقی است. پدیداری یک زنجیر بینهایت از ممکن الوجود‌ها نیازی به علت ندارد. پس می‌توان آن را واجب الوجود نامید. اگر این طور نیست دقیقا ثابت کنید چون بدون اثبات این را نمی‌پذیرم.

ضعف منطقی را شمایی دارید، که بدون هیچ دلیلی، فقط ادعاهایتان را تکرار می کنید. دلیل بطلان ادعایتان روشن شد. زنجیر شما، بدون عضوهای ممکن الوجودش، اصلاً وجود ندارد، بعد شما می گویید واجب الوجود است! تازه جالبه که شمایی که فقط ادعا می کنید، می گویید ثابت کنید چون بدون اثبات نمی پذیرم! برهانش را چند بار باید گفت؟

irancplusplus;722448 نوشت:

برای نشان دادن قدرت آن لطفا استدلال مطرح شده در این جا را که من ایرادی بر آن نمی‌بینم نقد کنید. یا لاقل اصل تمامیت گودل را توضیح دهید تا مطمئن شوم کتاب‌های منطقی که شما مطالعه فرموده‌اید، چیز قابل تأملی هم دارد.

آنچه گفتم، آن چیزی است که از نظر علمی به آن اعتقاد دارم و قصد مخالفت غیر علمی با کسی یا چیزی را ندارم. در جاهای مختلف مثال دونده را می‌آورند که از آشکارترین مصادیق ضعف منطقی است و فرد مستعدی که در حد کارشناسی با ریاضیات یا منطق دقیق آشناست نیاز شدید به اثبات ادعای مطرح شده در این مثال را می‌بیند.

دوست عزیز، همینکه شما بدون هیچ برهانی، منطق منطق می کنید، خالی بودنتان از کوچکترین دانش منطقی را ثابت می کنید. بنده همن نیازی نمی بینم که قدرت منطقی ام را با آزمون شما ثابت کنم. شمایی که حتی نمی دانی زنجیره ای که متشکل از اشیاء ممکن است، بدون شک نمی تواند واجب الوجود باشد، برای ما از منطق دم می زنید، تازه امتحان هم می خواهید بگیرید! خیلی جالب است.

این لینکی هم که گفتید ایرادی در آن نمی بینید، صرفاً یک سری ادعا را پشت سر هم ردیف کرده است، و برهانی اقامه نمی کند، نقد ما بر آن همان استدلالمان بر امتناع تسلسل است.

irancplusplus;722448 نوشت:

بله گفتم، هدف اصلی این بحث من (که از تاپیک قبلی شروع شد) تسلسل علل است، که در دو پست قبل تعریف آن را که در ویکیپیدا هم هست آوردم؛ اما استدلالی که در ابتدا مطرح شد و از زمان سخن گفت که بحث را ادامه دادم به خصوص که کارشناس بحث بیش از یک ماه وارد نشده بود و کسی پاسخ گو نبود.
در ضمن شما اگر تسلسل اصلی تعریف شده را رد کنید تسلسل موجودات زنده هم از نگاه من رد شده است. پس گفتم بگذارید ببنم کسی لاقل تسلسل موجودات زنده را می‌تواند رد کند! تسلسل علل در حالت کلی پیشکش!

امتناع تسلسل کلّی هم برایتان ثابت شده است، ولی خب قصد دیدن ندارید و فقط می گویید نمی پذیرم نمی پذیرم!، به همین شکل برای موجودات زنده خیلی ساده تر اثبات می شود، فقط شما دلتان را به زنجیره های بینهایت در کسرهای زمانی گرم کرده اید، و قصد اصلاح فکرتان را ندارید. قدر مسلم اینکه حیات از زمانی به بعد آغاز شده است، و اگر از همان لحظه هم در هر کسر زمان بینهایت زنجیره از علل حیاتی وجود می داشت، که البته علم چنین سخن باطلی را نگفته، باز هم تسلسل زمانمند شما، از زمانی به بعد شروع شده است.

irancplusplus;722448 نوشت:
در بحث من هیچ سخنی از دور نبوده است. بحث تسلسل است. لطفا دوباره نگاه کنید.

نگاه کردیم. آشکارا از تعبیر «بینهایت دور زندگی» استفاده کرده اید. پس بهتر است از کلمات با دقت بیشتری استفاده کنید.

irancplusplus;722448 نوشت:

* اگر این را که گفتید ممکن الوجود نمی‌تواند علت باشد، می‌فرمایید؛ که اصلا من این فرض را نمی‌پذیرم. ممکن الوجود از نظر من علت هم هست. بحث سر این است با این فرض کسی می‌تواند دلیلی بر رد تسلسل بیاورد یا خیر.

نمی پذیرید؟ از نظر شما ممکن الوجود علت هم هست؟! احیاناً شما مرجع اعلام اصول علمی هستید که بدون اقامۀ نیم سطر دلیل، فقط ادعا می کنید و هیچ نیازی به بیان دلیل نمی بینید؟ مشکلی نیست، نپذیرید! شما که دلیلی برای حرفتان ندارید. فقط ادعا می کنید. ما دلیل اینکه ممکن نمی تواند علت چیزی باشد را گفتیم، و شما نمی خواهید ببینید. فقط سماجت شماست بر سر مواضعتان. بعد هم بحث از اقناع می کنید.

irancplusplus;722448 نوشت:

* اگر هم استدلال دیگری مثل مثال دونده آورید که بر اساس فرض «زنجیر ممکن الوجودها، ممکن الوجود است» بیان شد می‌فرمایید که ایراد خود را گفتم. ایراد من این بود که گزارۀ «زنجیر ممکن الوجودها، ممکن الوجود است» را تا دقیقا ثابت نکنید، نمی‌پذیرم؛ و به هیچ وجه آن را بدیهی نمی‌دانم.

عرض می کنم که اساس شما، بر سماجت بر مواضع غلط خودتان است:

اولاً بحث ممکن الوجود بودن زنجیره ربطی به تمثیل دونده ها ندارد.

ثانیاً ممکن الوجود بودن زنجیره، دقیقا ثابت شده است، بدبختانه چشمانتان نمی خواهند دلیلهای ارائه شده را ببینند.

irancplusplus;722448 نوشت:
تا آنجا که در ذهن دارم فکر نمی‌کنم غیر از این دو استدلال دیگری آورده باشید.

بله خب، وقتی بحث تمثیل دونده و بحث ممکن بودن زنجیره را با هم یکی می گیرید و قدرت تفکیک ایندو از هم را ندارید، سرجمع دو استدلال بیشتر ندیده اید!!

سلام. از دوستان خودشان به بحث نگاهی بیندازند:

فرموده بودند:

دارید بحث رو پیچیده می‌کنید. تسلسل رو برای این رد می‌کنن که بگن مثلا هیچ نسلی از موجودات زنده از بی نهایت دور زندگی نمی‌کرده ن و یه نقطۀ آغاز دارن. یا مثلا یه ردیف از قطعات دومینو از بی نهایت دور نمی‌تونه شروع به ریختن کنه و به ما برسه.
حال شما مرغ رو یه معلول بگیر و اسم همۀ علل دخیل در ایجادش رو a1 بذار، اسم همۀ عددل دخیل در a1 رو َa2 بذار و همۀ علل دخیل در ایجاد a2 رو a3 بذار و الی بی نهایت. یه سلسله از علل درست می‌شه که طبق خواستۀ شما علل تامه هم هستن. حالا قراره وجود این سلسلۀ بی نهایت رو رد کنیم.

عرض کردیم:

اگر شما معتقد به تسلسلی زمان مند در موجودات زنده هستید که اصلاً نیازی به نقد منطقی و فلسفی آن نیست، و دست یافته های علمی روشن می سازند که از ازل موجود زنده ای وجود نداشته است و حیات از زمانی به بعد آغاز شده است.

اگر اعتقاد به دور مرغ و تخم مرغ دارید، باز هم ادعایتان غیرمنطقی است، زیرا دور وقتی است که a علت b و b علت a باشد.حال به فرض که از تخم مرغ شروع کنیم، ابتدا تخم مرغ شمارۀ 1، مرغ شمارۀ 1 را بیرون می دهد. سپس مرغ شمارۀ 1، تخم مرغ شمارۀ 2 را می گذارد و تخم مرغ شمارۀ شمارۀ 2، مرغ شمارۀ 2 را... بدین ترتیب هیچ دوری پیش نمی آید و ما به تخم مرغ شمارۀ 1 بر نمی گردیم.
اما اگر از مرغ شروع کنیم هم بحث به همین منوال است: مرغ شمارۀ 1 ----> تخم مرغ شمارۀ 1 ------>مرغ شمارۀ 2 -----> تخم مرغ شمارۀ 2 .... و به مرغ شمارۀ 1 بر نخواهیم گشت.

در پاسخ فرمودند:

حتی در زمان محدود هم تسلسل امکان پذیر است. ثانیا در زمان بیگ بنگ و جهان نقطه‌ای، رشتۀ تسلسل ممکن است از آن نقطه گذشته باشد یا در آن جمع شود. ثالثا فکر کنبد کل دنیا با بیگ بنگش را a1 آفریده، a1 را a2 آفریده و... این هم تسلسل را چه طور باطل می‌کنید.


کسی از دور حرفی نزد. نمی‌دانم چرا از دور می‌گویید. بحث سر رد تسلسل بود که پست‌ها را به این تاپیک منتقل کردند و بحث من هم ربطی به اثبات خدا نداشت و ندارد تنها سخن از تسلسل بود و بس.


عرض کردیم:

بحمدالله حرف خودتان را فراموش کردید. شما در مورد موجودات زنده سخن گفتید و ما هم در مورد موجدات زنده جوابتان را ارائه کردیم. وگرنه عدم تقدم زمانی علت بر معلول که یک امر قطعی بین عقلاست. لذا این اعتراضات شما وارد نیستند.

در واقع دو بخش قرمزرنگ از نقل قول اوّل از ایشان، نشان می دهد که ایشان حرف خود را ازبینهایت دور زندگی، و تسلسل در موجودات زنده فراموش کرده اند!

فرموده بودند:

ببینید یک تسلسل دنباله‌ای بی نهایت از معلول‌هاست مثل ...,p1,p2,p3,p4 که
* وجود یا وقوع p1 متوقف بر وجود یا وقوع p2 است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p1 وابستگی p1 به p2 از بین می‌رود.
* وجود یا وقوع p2 متوقف بر وجود یا وقوع p3 بوده است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p2 وابستگی p2 به p3 از بین می‌رود.* وجود یا وقوع p3 متوقف بر وجود یا وقوع p4 بوده است و احتمالا بعد از ایجاد یا وقوع p3 وابستگی p3 به p4 از بین می‌رود.
* ...



من دلیلی نمی‌بینم که علل تامه باشند.


ادعا می‌شه که همچین دنباله‌ای وجود نداره. دنبل اثبات برای این ادعا هستیم.

عرض کردیم:



اینجا نیز با پاسخ بالا روشن می شود، شیء p2 که برای وجودش به p3 نیاز دارد، اصلاً در ذات خودش وجودی ندارد که به غیر بدهد، زیرا اگر در ذاتش وجود داشت دیگر محتاج p3 نبود، پس این p2 نیست که علّت تامۀ p1 است.


حال برای اینکه به موضع شما نزدیک شویم، کمی اغماض می کنیم، و فرض می کنیم زنجیرۀ فوق واقعاً زنجیره ای از علل تامه(!) باشد[علامت تعجب برای این است که علّت تامه داخل زنجیره نخواهد بود، مگر اینکه اوّلین عضو آن باشد!] نظر به اینکه این زنجیره تا بینهایت ادامه پیدا می کند، کلّ زنجیره از معلولها یا ممکن الوجودها، تشکیل شده اند، پس یک کلّیت ممکن الوجود داریم که در خود هیچ وجودی ندارند و محتاج غیر هستند، پس باز باید موجودی خارج از این زنجیره، که وجودش عین ذاتش است، به اعضای این زنجیره وجود بدهد، وگرنه این زنجیره هست نخواهد شد.[در واقع برای خدا ایرادی ندارد که بینهایت مخلوق خلق کند، چنانکه خالق مجموعه هایی با بینهایت عضو همچون اعداد طبیعی و حقیقی نیز منطقاً خداست، زیرا خدا خودش خالق امور انتزاعی است]


و امّا اگر شما وجود یک علّت تامۀ خارجی که در خارج از زنجیرۀ فوق وجود دارد را نپذیرید، وجود زنجیرۀ شما محال نیست، ولی به دلیل عدم حضور علّتی که وجودش در ذاتش باشد نمی تواند هست گردد، نه فقط به دلیل اینکه منطقاً هیچیک از اعضای زنجیره در خود وجود را ندارد، بلکه حتی اگر این فرض غلط را بپذیریم که ممکن الوجود می تواند وجود را از غیر بگیرد و به دیگری بدهد، که البته فرضی باطل است، باز هم تک تک اعضای زنجیرۀ مورد نظر شما، وجودش مشروط به وجود عضو قبلی زنجیره است، و نظر به اینکه هیچ اوّلین عضوی وجود ندارد، هیچوقت علّت هیچیک از اعضای زنجیره نمی تواند هست شود تا به عضو بعدی، هستی بدهد، زیرا هستی خودش مشروط به علّت دیگری است که باید علّتش باشد تا هستی پیدا کند. این مجموعه مثل بینهایت دونده هستند که بر روی خطی ایستاده اند و تا نفر سمت راستشان حرکت نکند، حق دویدن ندارند، ولی نفرات از سمت راست تا بینهایت ادامه پیدا می کنند، پس این مجموعه هیچوقت به راه نخواهد افتاد زیرا، هر دونده منتظر نفر سمت راستی است که خودش منتظر نفر سمت راست خودش است.

در پاسخ فرمودند:


شما اگر می‌توانید استدلالی بدون ایراد برای رد تسلسل علل تامه بیاورید. اگر می‌خواهید بگویید اصلا وجود بخشیدن یا علت بودن ممکن الوجودها بی معناست، بحث شما هیچ ربطی به این جا ندارد. چون بحث بر سر رد تسلسل است با این فرض که علت و معلول بودن ممکن است. با این فرض تسلسل را رد کنید.


اینجا می بینید که در حالی که استدلال در رد تسلسل ارائه شده است، ایشان خودش را به ان را می زند بدون نقد استدلال ما، می گوید استدلال بدون ایراد ارائه کن!

در مورد زنجیره علل، عرض کردیم که این زنجیره که متشکل از ممکن الوجود است، خودش هم ممکن الوجود است

فرموده اند:

این کلیتی که از آن می‌گویید واجب الوجود است نه ممکن الوجود. تک تک عناصر زنجیر ممکن الوجودند اما کلیتش واجب الوجود. اگر کسی این را متوجه نمی‌شود ضعف منطقی دارد.

توضیح دادم که خود زنجیر واجب الوجود است، پس زنجیر وجود دارد و برخی از اجزایش در حال وجود گرفتن از اعضای قبلی هستند.

عرض کردیم:

زنجیرۀ علل شما، خودش متشکل از اعضایی ممکن الوجود است، و بدون آنها اصلاً زنجیره نیست، پس برای بودنش محتاج همین ممکن الوجودهاست، و اگر اینها نباشند، زنجیره ای هم نیست، پس این زنجیره می تواند نباشد، لذا واجب الوجود نیست.


و جالب است که شما بدون بیان هیچ دلیلی برای ادعای باطلتان، از ضعف منطقی نیز سخن می گویید!!

فرموده اند:

باز هم می‌گویم که که این نشان دهندۀ ضعف منطقی است. پدیداری یک زنجیر بینهایت از ممکن الوجود‌ها نیازی به علت ندارد. پس می‌توان آن را واجب الوجود نامید. اگر این طور نیست دقیقا ثابت کنید چون بدون اثبات این را نمی‌پذیرم.

پس روشن است که بدون هیچ نقد منطقی بر برهان ما، فقط بر حرف اشتباه خود پافشاری می کنند.



سایر مباحثشان هم جنبۀ جدل و مراء و من می دانم و تو می دانی دارد.

سپاسگذارم

rejection;722451 نوشت:
شمایی که حتی نمی دانی زنجیره ای که متشکل از اشیاء ممکن است، بدون شک نمی تواند واجب الوجود باشد

اگر می‌دانید و می‌توانید ثابت کنید، ثابت کنید. اگر اثباتان صحیح باشد، خواهم پذیرفت. بدیهی دانستن بی دلیل آن را هم از ضعت منطقی می‌دانم.
rejection;722451 نوشت:
فقط ادعاهایتان را تکرار می کنید.

من ادعایی نکرده‌ام. شما اگر ادعا دارید تسلسل باطل است ثابت کنید. سوالی هم در پست اول تاپیک «چرا می‌گویید تسلسل باطل است؟» پرسیدم همین بود.
نقل قول:
زنجیر شما، بدون عضوهای ممکن الوجودش، اصلاً وجود ندارد، بعد شما می گویید واجب الوجود است!


من می‌گویم می‌تواند واجب الوجود باشد. می‌گویید نه! دلیل بیاورید.
نقل قول:
برهانش را چند بار باید گفت؟


یک بار هم برای رد واجب الوجود بودن یک زنجیر از ممکن الوجودها برهانی نگفتید.

rejection;722451 نوشت:
بنده همن نیازی نمی بینم که قدرت منطقی ام را با آزمون شما ثابت کنم

به این ترتیب، مرا در برآوردم از قدرت منطق شما، به نشانه‌های قبلی محدود کرده‌اید. و نتیجۀاین برآورد را اطلاع دادم.

rejection;722451 نوشت:
دوست عزیز، همینکه شما بدون هیچ برهانی، منطق منطق می کنید، خالی بودنتان از کوچکترین دانش منطقی را ثابت می کنید.

اولا «دوست عزیر» شما نیستم چون اصلا شما را نمی‌شناسم و شما نیز مرا. دشمنی‌ای هم نداریم لاقل از طرف من (شما را نمی‌دانم. بعضی شما با کل دنیا مشکل دارید که به خودتان مربوط است و من نظری ندارم). در ضمن من فکر می‌کنم از منطق ریاضی قدرت نسبتا خوبی دارم. شما را نیز فاقد این منطق می‌بینم. اگر شما هم مرا بی منطق می‌بنید به اولین تفاهم سازنده دست یافته‌ایم که شاید باعث دوستی در آینده شود.
ثانیا قرار نیست من برهانی بیاورم من سوالی پرسیدم: «چرا تسلسل را باطل می‌دانید؟» و قرار است برهان را شما بیاورید و من برهانتان را بررسی کنم. تا به حال برهانی ندیدم مگر آن که ایرادی بر آن وارد بود. تا به حال در این تاپیک دو برهان مطرح شده است. یکی هنوز ناقص است و به همان برهان ناقص دو ایراد بود که اولی را با اغماض برطرف شده به حساب آوردم و اما دومی هنوز بی پاسخ است.
برهان شما هم که به گزارۀ بدون اثبات «زنجیر ممکن الوجودها، ممکن الوجود است» بر می‌گشت که با برآوردی که از منطق شما دارم بعید می‌دانم برهانی برایش بیاورید جز آنکه مدام از روی احساس فریاد بزنید: «بدیهی است بدیهی است ای نادان بدیهی است». و این فریادها برای من برهان نخواهد شد.

راستی خیلی فلاسفۀ غرب اغلب اصل عدم تمامست گودل و قضایای تمامیت او را می‌شناسند آیا نویسندگان کتاب‌هایی که به من معرفی کردید یا خود مطالعه کرده‌اید، اسم این اصل را شنیده‌اند؟ اگر بدانند ارزش خواندن کتابشان برایم روشن خواهد بود چون خواهم دانست با اصول اولیۀ منطق و استدلال آشنا هستند.

پاسخ پست قبلی rejection را شاید در پست جداگانه‌ای بگذارم.

از کاربرانی که طرف سخنم نبودند عذر می‌خواهم. جای این بحث و جدل این جا نبود اما علی رغم تلاش، راهی جز ادامه در اینجا پیدا نکردم.

irancplusplus;722460 نوشت:

اگر می‌دانید و می‌توانید ثابت کنید، ثابت کنید. اگر اثباتان صحیح باشد خواهم پذیرفت. بدیهی دانستن بی دلیل آن را هم از ضعت منطقی می‌دانم.

من ادعایی نکرده‌ام. شما اگر ادعا دارید تسلسل باطل است ثابت کنید. سوالی هم در پست اول تاپیک «چرا می‌گویید تسلسل باطل است؟» پرسیدم همین بود.

من می‌گویم می‌تواند واجب الوجود باشد. می‌گویید نه! دلیل بیاورید.

یک بار برای رد واجب الوجود بودن یک زنجیر از ممکن الوجودها برهانی نگفتید.

دلیل آوردیم. مگر چشمانتان نمی بینند؟!

گفتیم که این زنجیره بدون اعضای ممکن الوجود خودش وجود ندارد، پس برای بودن محتاج آنهاست، پس نمی تواند وجود داشته باشد!!

دلیل امتناع تسلسل هم با سه برهان خدمتتان اعلام شد که یکی را فقط می گویید نمی پذیرم، نمی پذریم، و دومی و سومی را که با هم خلط می کنید!

irancplusplus;722460 نوشت:

به این ترتیب، مرا در برآوردم از قدرت منطق شما، به نشانه‌های قبلی محدود کرده‌اید. و نتیجۀاین برآورد را اطلاع دادم.

منطق برای شما فقط لقلقۀ زبان است. بیشتر از این خودتان را ضایع نکنید. هیچ کس به خواندن جملات شما بسنده نمی کند، پستهایتان عاری از هرگونه استدلالند!

irancplusplus;722460 نوشت:

اولا «دوست عزیر» شما نیستم چون اصلا شما را نمی‌شناسم و شما نیز مرا. دشمنی‌ای هم نداریم لاقل از طرف من (شما را نمی‌دانم. بعضی شما با کل دنیا مشکل دارید که به خودتان مربوط است و من نظری ندارم). در ضمن من فکر می‌کنم از منطق ریاضی قدرت نسبتا خوبی دارم. شما را نیز فاقد این منطق می‌بینم. اگر شما هم مرا بی منطق می‌بنید به اولین تفاهم سازنده دست یافته‌ایم که شاید باعث دوستی در آینده شود.

حالا هر چی، من اینطوری راحتترم. زیرا با شما اگر اینگونه سخن نگوییم، طور دیگر معامله می کنید. همینطور هم بگوئید منطق منطق تا خسته شوید!

irancplusplus;722460 نوشت:

ثانبا قرار نیست من برهانی بیاورم من سوالی پرسیدم که «چرا تسلسل را باطل می‌دانید؟» و قرار است برهان را شما بیاورید و من برهانتان را بررسی کنم. تا به حال برهانی ندیدم مگر آن که ایرادی بر آن وارد بود. تا به حا دو برهان مطرح شده است. یکی هنوز ناقص است و به همان برهان ناقص دو ایراد بود که اولی را با اغماض برطرف شده با حساب آوردم و اما دومی هنوز بی پاسخ است.
برهان شما هم که به گزارۀ بدون اثبات «زنجیر ممکن الوجودها، ممکن الوجود است» بر می‌گشت که با برآوردی که از منطق شما دارم بعید می‌دانم برهانی برایش بیاورید جز آنکه مدام از روی احساس فریاد بزنید: «بدیهی است بدیهی است ای نادان بدیهی است». و این فریادها برای من برهان نخواهد شد.

شما بروید تناقضات خودتان را درست کنید! از یک طرف برهان ندیده اید و بعد به برهان ما می ایراد می گیرد. طی سه پست اخیری که از شما نقل قول گرفته ام در هر سه توضیح داده ام که چرا زنجیره ممکن الوجود است، خیر بنده نمی گویم «بدیهی است بدهی است، ای نادان بدیهی است» اگر بخواهم فریاد بزنم باید بگویم: «استدلال را سه بار است که دارم مطرح می کنم، ای ...، سه بار استدلال را مطرح کردم، مگر نمی بینی؟» ولی خب از آنجا مثل شما اهل شانتاژ نیستم، فقط به استدلال آوردن اکتفا می کنم.

irancplusplus;722460 نوشت:

راستی خیلی فلاسفۀ غرب اغلب اصل عدم تمامست گودل و قضایای تمامیت او را می‌شناسند آیا نویسندگان کتاب‌هایی که به من معرفی کردید یا خود مطالعه کرده‌اید، اسم این اصل را شنیده‌اند؟ اگر بدانند ارزش خواند کتابشان برایم روشن خواهد بود چون خواهم دانست با اصول اولیۀ منطق و استدلال آشنا هستند.

ببین عزیزم، ما اینجا با استدلال کار داریم، نه با معماهایی که با یک سرچ گوگلی حل میشن. فهمیدی؟! شما فکر کن ما را سورپرایز کرده ای!

شما متأسفانه دلتان به چهار تا کتابی که خوانده اید خوش است و گمان می کنید آیت الله جوادی آملی، از قضایای ناتمامیت گودل سر در نمی آورد! یک دیوار به دور خودتان کشیده اید و در خیالاتتان غوطه می خورید. ایشان که سهل است، کسانی که آرزوی شاگردی ایشان را دارند، با این قضایایی که شما نام اصول بر آنها می گذارید، آشنایی دارند و مقالاتی هم در مورد آن دارند:

http://www.irip.ir/Home/Single/2931

علم کم، خیلی بد است، خیلی بد.

irancplusplus;722460 نوشت:

از کاربرانی که طرف سخنم نبودند عذر می‌خواهم. جای این بحث و جدل این جا نبود اما علی رغم تلاش، راهی جز ادامه در اینجا پیدا نکردم.

شما داری به شعور کاربران توهین می کنی و عذر نمی خواهی بعد بابت طرح بحث و جدل اینجا عذرخواهی می کنی؟! جالب است! برای دو مسئله در سه پست، پشت سر هم دارم استدلالم را تکرار می کنم هنوز می گویی که من استدلال نیاورده ام!

rejection;722468 نوشت:
گفتیم که این زنجیره بدون اعضای ممکن الوجود خودش وجود ندارد، پس برای بودن محتاج آنهاست،

وقتی می‌گویم ایشان ضعف منطقی دارند به همین خاطر است. ایشان توجه ندارند که وجود یک دنباله یک وجود قراردادی و ذهنی است، درست مثل دنبالۀ اعداد اول یا به عنوان مثالی روشن‌تر، دنبالۀ مکان‌های یک گوی در حال سقوط وقتی در فاصله‌های 1 متری، 0.5 متری، 0.25 متری، 0.125 متری و... زمین قرار می‌گیرد. وقتی می‌گوییم یک دنباله وجود دارد، به یک معنای ذهنی اشاره داریم، این نوع وجود با وجود یا وقوع تک اعضا متفاوت است. در واقع منعی ندارد که یک دنبالۀ بی‌نهایت بی هیچ دلیلی آغاز شده باشد. مثلا اگر دنبالۀ دومینو را که از بی نهایت دور چیده شده، در نظر بگیریم، نیازی ندارد که کسی به آن حرکت بخشیده باشد. این کاملا قابل قبول است که این دنباله که وجودش را پذیرفته‌ایم، با حرکت و جریان وجود داشته باشد، یا بدون حرکت و ساکن. در واقع وقتی وجود آن را پذیرفتیم، مختاریم وجودِ در جریانش را بپذیریم یا وجودِ ساکنش را. دلیلی منطقی نداریم که فقط ناچار به پذیرش وجودِ بدون جریانش باشیم. اگر وجود چنین دومینوی در جریانی را پذیرفتیم، این جریان را هم پذیرفته‌ایم؛ بدون این که دلیلی مجزا برای جریانش، متصور باشیم. در مورد دنبالۀ علل هم دقیقا همین طور است. می‌توانیم این دنبالۀ انتزاعی را در جریان (بدون علت جریان دهنده) بپذیریم و دلیلی نیست که مانع این پذیرش شود. اگر هست بگویید این دلیل کدام است؟

rejection;722468 نوشت:
بیشتر از این خودتان را ضایع نکنید

ایشان بحث علمی را با بحث حیثیتی اشتباه گرفتنه‌اند. این جا حرف از ضایع شدن و احساسات نیست. اگر ایشان می‌خواهد مرا سر جایم بنشاند که ساکت شوم، شاید بتواند اما ساکت شدن به معنای قانع شدن نخواهد بود.

rejection;722468 نوشت:
همینطور هم بگوئید منطق منطق تا خسته شوید!

فکر می‌کنم که ایشان بر احساساتشان کنترل ندارند و مرز بحث منطقی و دعوا را خوب تشخیص نمی‌دهند.

rejection;722468 نوشت:
آیت الله جوادی آملی، از قضایای ناتمامیت گودل سر نمی آورد!

آیت الله جوادی آملی در تفسیر قرآن خیلی خوب سخن می‌گویند و من نیز استفاده کرده‌ام از سخنانشان. اما در مورد بحث‌های استدلالی، کتابی از ایشان ندیده‌ام یا بحثی نشنیده‌ام و با توجه به کتاب‌های قدیمی فلسفی (مثل شفا) که در حوزه درس داده می‌شوند، گمان ندارم که به این گونه مباحث جدید ورود کرده باشند. به هر حال مسائل استدلالی تقلیدی نیست که چون فلان شخص این را گفته است پس صحیح است. باید عقل و منطق خود شخص آن را تأیید کند. شاید بدانید که در ریاضیات که استدلال‌ها کاملا دقیق هستند و هیچگاه دو ریاضیدان بر سر درستی یک استدلال دچار اختلاف نمی‌شوند. اگر در بحثی منطقی اختلافی به وجود بیاید، یا بر سر اصول اولیه است و یا ضعف منطقی یکی از طرفین یا هر دو.

rejection;722468 نوشت:
یک دیوار به دور خودتان کشیده اید و در خیالاتتان غوطه می خورید.

اگر چنین بود چرا باید می‌آمدم در این جا سوالی بپرسم و بحث کنم؟

rejection;722468 نوشت:
علم کم، خیلی بد است، خیلی بد.

منطق و استدلال علم نیست یک مهارت است که با تمرین حاصل می‌شود. درست مثل فوتبال.

rejection;722468 نوشت:
شما داری به شعور کاربران توهین می کنی و عذر نمی خواهی

اگر کسی به یک روانشناس مراجعه کند و روانشناس بگوید «شما دچار توهم هستید» آیا توهین کرده است؟ من این طور فکر نمی‌کنم. پس اگر من که اعتقاد دارم در منطق به حد کافی مهارت دارم (لااقل در حد یک ریاضیدان محض عادی) (حتی اگر اعتقاد من در این مورد اشتباه باشد یا کسی منکر آن باشد)، به کسی که آشکارا می‌بینم ضعف دارد، بگویم «در منطق ضعیف هستی»، توهین نکرده‌ام. اگر قرار به توهین بود گزینه‌های بهتری هم روی میز بود!:Esteghfar:
عذر خواهی برای صراحت بود که گاه باعث ناراحتی است.

در هر حال فکر می‌کنم با این سخنان احساسی که از سوی rejection گفته شد (و انگار مرا هم وسوسه کرد)، بحث از ریل خارج شده است و شاید برگرداندش آسان نباشد. به همین خاطر من به شدت ترجیح می‌دادم بحث با افراد دو طرفه و خصوصی باشد چون بار اولی نیست که در این موارد بحث می‌کنم و می‌دانم آخرش یک فرد احساس گرا می‌آید و همه چیز را به هم می‌ریزد.
به هر حال بحث و مذاکره و مناظره حسن نیت می‌خواهد که فعلا مشاهده نمی‌شود. اگر کسی، انسانی احساسی است که خونش به جوش آمده و می‌خواهد مرا سر جایم بنشاند تا دیگر با دم شیر بازی نکنم، یا انسانی منطقی است که می‌خواهد با منطق مرا قانع کند، آی دی تلگرام من با آی دی این جا یکسان است وقد هدانا سبلنا.

سلام خدمت دوست خوبم
فلاسفه نا متنهای را چهار نوع تقسیمم کردند.
1)موجوداتی نامتناهی داراری دو صفت:1: اجماع در وجود داشتن و 2:میان آنها ترتیب باشد( هر نوع ترتیبی)
2) موجودات نامتناهی با یک صفت و آن هم اجماع در وجود داشتن.
3) موجودات نامتناهی که اجماع در وجود نداشته باشند بلکه در وجود متعاقب و پشت سر هم هستند
4)نامتناهی ذهنی مثل اعداد
مورد اول محال است چون لازمه ی آن وجود معلول های بدون علت است. و ادله ی بطلان تسلسل به این مورد ربط پیدا میکنند
مورد چهارم هم فلاسفه قبول دارند همچنین نامتنهایی داریم ولی فقط در تصور ذهن ما نه در دنیای خارج , چون در دنیایی خارج رابطه ی بین وجودات رابطه ی علت و معلول است
مورد دوم و سوم که بحث خاص خودش را دارد و مربوط به سوال شما نمیشود و در این دو نوع بین متکلمان و فلاسفه اختلاف نظر هست
ممنون از شما

دوست گلم اگر خواستید این کتاب مفصل در مورد همین جواب من توضیح داده
علیت از دیدگاه فیلسوفان مسلمان و فیلسوفان تجربه گرا
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
دکتر عین الله خادمی
کتاب خوبیه ولی کمی متنش سخته و دوفصل آخرش ناقصه که با یه استاد اون هم حل میشه

موضوع قفل شده است