جمع بندی تناقض در نظام آفرینش (دنیا و آخرت)

تب‌های اولیه

156 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناقض در نظام آفرینش (دنیا و آخرت)

آیا علاقه فطری به دنیا و سختی مرگ به خاطر همین علایق ، تناقض در نظام آفرینش نیست؟
چرا آخرت ضد دنیاست؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد محراب

[=arial]

ملاali;685831 نوشت:
آیا علاقه فطری به دنیا و سختی مرگ به خاطر همین علایق ، تناقض در نظام آفرینش نیست؟
چرا آخرت ضد دنیاست؟


با سلام
عرض ادب و احترام

انسان گرایشی درونی به برخی امورات دنیوی دارد مثل حب مال و حب مقام و حب فرزند و......این امورات به خاطر جاذبه خاص خود انسان را به خودش فرا می خواند و به سبب همین موارد است که انسان ها ازمایش می شوند و انسان خوب از بد تشخیص داده می شود

علاقه انسان به این اموارت در لسان دین هم تقبح شده است و هم ممدوح شمرده شده است.

براي انسان دو دنياست: يکي ممدوح و يکي مذموم. آن چه ممدوح است حصول در اين نشئه که دارالتربية و دارالتحصيل و محلّ تجارت مقامات و اکتساب کمالات و زندگاني سعادتمند ابدي است که بدون ورود در اين جا امکان پذير نيست پس، عالم مُلک، که مظهر جمال و جلال است به این معني مذمتي ندارد؛ و آن چه مذموم است دنياي خود انسان است، به معني وجه قلب به طبيعت و دلبستگي و محبت آن است که آن منشأ تمام مفاسد و خطاهاي قلبي و قالبي است.


[=BNazanin][=arial]قال علي (ع): اَلدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَ النّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلُ باعَ فيها نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهَ فَأَعْتَقَها.(1)[=BNazanin][=arial]دنيا محل عبور است نه محل ماندن، و مردم در آن دو گروهند: کسي که خود را در دنيا بفروشد دنيا اسيرش مي کند و کسي که خود را در دنيا بخرد، دنيا آزادش مي کند.

[=BNazanin][=arial]قال الله تعالي: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.(2)[=BNazanin][=arial]بگو چه کسي زينتهايي که خدا براي بندگانش آفريده و همچنين روزيهاي پاکيزه را تحريم کرده است؟
استفاده از دنيا و بهره وري از آن در حدّ معقول، متفاوت است با غرق شدن و غوطه خوردن در آن. دنياي ممدوح دنيايي است که انسان براي کمال خويش يا رفع احتياج خود و خانواده اش تلاش کند، با مشکلات دست و پنجه نرم نمايد، خستگي را به جان بخرد، به تنبلي و سهل انگاري پشت پا زند تا به آن چه خداي متعال آفريده و روزي او قرار داده دست پيدا کند. پس دنيا و هر چه که در آن است بد نيست بلکه نحو استفاده از آن و چگونگي پرداختن به آن موجب مي شود که دنياي ممدوح تبديل به دنياي مذموم شود.

بله بزرگوار
چنین دنیایی ممدوح است و پسندیده ولی دنیایی که انسان باید از ان دوری گزیند و در لسان روایات هم نفی شده است دنیایی است که انسان در ان دنیا نافرمانی خدانماید و غرق در گناه و فساد باشد به دنیا چنان دل ببندد که هنکام ترک این دنیا به فکر مال و ثروت و مقاوم شهوت و....باشد
بله چنین دنیایی از نگاه دین و شریعت مذموم است و انسان در این دنیا غوطه ور در گناه و نافرمانی خداست و این انسان هنگام ترک چنین دنیایی عذاب می کشد و درد می کشد و ناراحت است.

[=BNazanin][=arial]پی نوشت:
1-نهج البلاغه / حکمت128
2-اعراف/32

محراب;688373 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام

انسان گرایشی درونی به برخی امورات دنیوی دارد مثل حب مال و حب مقام و حب فرزند و......این امورات به خاطر جاذبه خاص خود انسان را به خودش فرا می خواند و به سبب همین موارد است که انسان ها ازمایش می شوند و انسان خوب از بد تشخیص داده می شود

علاقه انسان به این اموارت در لسان دین هم تقبح شده است و هم ممدوح شمرده شده است.

براي انسان دو دنياست: يکي ممدوح و يکي مذموم. آن چه ممدوح است حصول در اين نشئه که دارالتربية و دارالتحصيل و محلّ تجارت مقامات و اکتساب کمالات و زندگاني سعادتمند ابدي است که بدون ورود در اين جا امکان پذير نيست پس، عالم مُلک، که مظهر جمال و جلال است به این معني مذمتي ندارد؛ و آن چه مذموم است دنياي خود انسان است، به معني وجه قلب به طبيعت و دلبستگي و محبت آن است که آن منشأ تمام مفاسد و خطاهاي قلبي و قالبي است.


[=BNazanin][=arial]قال علي (ع): اَلدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَ النّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلُ باعَ فيها نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهَ فَأَعْتَقَها.(1)[=BNazanin][=arial]دنيا محل عبور است نه محل ماندن، و مردم در آن دو گروهند: کسي که خود را در دنيا بفروشد دنيا اسيرش مي کند و کسي که خود را در دنيا بخرد، دنيا آزادش مي کند.

[=BNazanin][=arial]قال الله تعالي: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.(2)[=BNazanin][=arial]بگو چه کسي زينتهايي که خدا براي بندگانش آفريده و همچنين روزيهاي پاکيزه را تحريم کرده است؟
استفاده از دنيا و بهره وري از آن در حدّ معقول، متفاوت است با غرق شدن و غوطه خوردن در آن. دنياي ممدوح دنيايي است که انسان براي کمال خويش يا رفع احتياج خود و خانواده اش تلاش کند، با مشکلات دست و پنجه نرم نمايد، خستگي را به جان بخرد، به تنبلي و سهل انگاري پشت پا زند تا به آن چه خداي متعال آفريده و روزي او قرار داده دست پيدا کند. پس دنيا و هر چه که در آن است بد نيست بلکه نحو استفاده از آن و چگونگي پرداختن به آن موجب مي شود که دنياي ممدوح تبديل به دنياي مذموم شود.

بله بزرگوار
چنین دنیایی ممدوح است و پسندیده ولی دنیایی که انسان باید از ان دوری گزیند و در لسان روایات هم نفی شده است دنیایی است که انسان در ان دنیا نافرمانی خدانماید و غرق در گناه و فساد باشد به دنیا چنان دل ببندد که هنکام ترک این دنیا به فکر مال و ثروت و مقاوم شهوت و....باشد
بله چنین دنیایی از نگاه دین و شریعت مذموم است و انسان در این دنیا غوطه ور در گناه و نافرمانی خداست و این انسان هنگام ترک چنین دنیایی عذاب می کشد و درد می کشد و ناراحت است.

[=BNazanin][=arial]پی نوشت:
1-نهج البلاغه / حکمت128
2-اعراف/32

سلام و تشکر
شما منظور بنده رو متوجه نشدید
من با گناه کاری ندارم
روی صحبت من با همان علایق و دلبستگی های طبیعی و فطری است
که چرا باعث زجر و سختی در مرگ و برزخند؟

در کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی صفحه 222 و 259
آمده است که حتی انسانی که هیچ گناهی ندارد به خاطر همین علاقه طبیعی و تعلق جبلی در برزخ گرفتار است.

والا من از وقتی که با این تعبیر ها آشنا شدم افسرده شدم و احساس میکنم بنای عالم بر عدل و رحمت نیست بر اذیت است

دلیل این اذیت و ظلم هم این است که محاله انسان به غیر خدا وابسته نشه

این فقط یه شعاره که آدم نباید وابسته باشه
شما از الف نمیتونی دل بکنی مگر اینکه دلبسته ب بشی و همینطور الی آخر...
و این الف و ب ها هیچکدام معادل خدا نیستند بلکه غیر خدا اند

انسان موجودی است که تعلق و وابستگی از ارکان وجود اوست یعنی نهایتا تعلق به چیزی دارد و آن چیز خدا نیست چرا که آنچه که در اندیشه ناید آن خداست

لذا عذاب در مرگ و برزخ برای انسان حتمی است حتی اگه گناه نداشته باشند
چون نهایتا غیر خدا در ذهن او بوده
و این از نظر من ظلم است

[=arial]

ملاali;688476 نوشت:
روی صحبت من با همان علایق و دلبستگی های طبیعی و فطری است
که چرا باعث زجر و سختی در مرگ و برزخند؟


با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار همان طور که گذشت

اولاعلایق فی نفسه نمی توانند بعث زجر و سختی و عذاب شوند
از عدل و حکمت الهی به دور است که به صرف محبت و علایقی که خود حضرت بارتعالی در ذات انسان قرار داده است انسان را عذاب نماید یا موجبات سختی ناملایمتی انسان را فراهم نماید.

ثانیا مگر ائمه و پیامبران و در راس ایشان پیامبر اسلام به خانواده خود محبت نداشت
پیامبر حضرت خدیجه(س) را چنان اکرام می کردند و دوست می داشتند که در فراق اش اشک ریختند
به دختر خویش و نوه هایش به شدت عشق می ورزید و هر روز بر درخانه شان اسلام علیکم یا اهل البیت النبوه می فرمودند اولین و اخرین فری که در مسافرت زیارت می نمود حضرت زهرا(س) بود.
امام حسین(ع) به شدت عاشق علی اکبرش بود
و......
تک تک امامان به فرزندان و اهل عیال خویش عشق می ورزیدند چگونه این محبت ها موجب اذیت و سختی انسان می شود ؟؟؟

[=arial]

ملاali;688476 نوشت:
آمده است که حتی انسانی که هیچ گناهی ندارد به خاطر همین علاقه طبیعی و تعلق جبلی در برزخ گرفتار است.

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار بنده دسترسی به این کتاب ندارم و در نت هم نتوانستم پیدا کنم
ولی قطعا مساله این گونه نباید باشد
علایق اگر در مسیر الهی باشد و در طول خواست الهی ممدوح است و چگونه می تواند باعث درد و رنج شود

ملاali;688476 نوشت:
والا من از وقتی که با این تعبیر ها آشنا شدم افسرده شدم و احساس میکنم بنای عالم بر عدل و رحمت نیست بر اذیت است


ان مطلبی که فرمودین قطعا ابتدا و انتها دارد و این مساله با دیکر مبانی اسلامی سازگار نیست
عدل الهی برتر از این مطالب است

ملاali;688476 نوشت:
دلیل این اذیت و ظلم هم این است که محاله انسان به غیر خدا وابسته نشه

یعنی چه دلیل این همه ازار و اذیت این است که محاله انسان به غیر خدا وابسته نشه؟؟؟
متوجه نشدم می شه توضیح بدین؟؟؟

ملاali;688476 نوشت:
این فقط یه شعاره که آدم نباید وابسته باشه
شما از الف نمیتونی دل بکنی مگر اینکه دلبسته ب بشی و همینطور الی آخر...
و این الف و ب ها هیچکدام معادل خدا نیستند بلکه غیر خدا اند

ببنید بزرگوار
علاقه و محبت به مخلوقات الهی از انسان گرفته تا همه مخلوقات اکر در طول خواست الهی باشد و مخالفتی با اوامر الهی نداشته باشد نه تنها مذموم نیست که مورد تایید حضرت بارتعالی و دستور ایشان است
هر انچه در عالم است مخلوق خداست و و ابسته به ذات حق است
حب یه این مخلوقات به فرمان الهی صحیح است البته اگر صحیح باشد به عبارتی از افراط و تفریط دور باشد.

ملاali;688476 نوشت:
انسان موجودی است که تعلق و وابستگی از ارکان وجود اوست یعنی نهایتا تعلق به چیزی دارد و آن چیز خدا نیست چرا که آنچه که در اندیشه ناید آن خداست

قطعا ان چیز خدا نیست و نخواهد بود ولی حب به ان چیز فرموده الهی و دستور خداست
حب به فرزند و همسر و حب وطن و......که فرمان الهی است
و از عدل الهی به دور است که عاملین به فرمان خویش را مجازات نماید

ملاali;688476 نوشت:
لذا عذاب در مرگ و برزخ برای انسان حتمی است حتی اگه گناه نداشته باشند
چون نهایتا غیر خدا در ذهن او بوده
و این از نظر من ظلم است


عذاب در هنگام مرک و در برزخ و در قیامت برای انسانهایی است که مخالف اوامر الهی نموده اند نه برای کسانی که مطیع اوامر الهی بوده اند

محراب;689713 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار بنده دسترسی به این کتاب ندارم و در نت هم نتوانستم پیدا کنم
ولی قطعا مساله این گونه نباید باشد
علایق اگر در مسیر الهی باشد و در طول خواست الهی ممدوح است و چگونه می تواند باعث درد و رنج شود



ان مطلبی که فرمودین قطعا ابتدا و انتها دارد و این مساله با دیکر مبانی اسلامی سازگار نیست
عدل الهی برتر از این مطالب است

یعنی چه دلیل این همه ازار و اذیت این است که محاله انسان به غیر خدا وابسته نشه؟؟؟
متوجه نشدم می شه توضیح بدین؟؟؟

ببنید بزرگوار
علاقه و محبت به مخلوقات الهی از انسان گرفته تا همه مخلوقات اکر در طول خواست الهی باشد و مخالفتی با اوامر الهی نداشته باشد نه تنها مذموم نیست که مورد تایید حضرت بارتعالی و دستور ایشان است
هر انچه در عالم است مخلوق خداست و و ابسته به ذات حق است
حب یه این مخلوقات به فرمان الهی صحیح است البته اگر صحیح باشد به عبارتی از افراط و تفریط دور باشد.

قطعا ان چیز خدا نیست و نخواهد بود ولی حب به ان چیز فرموده الهی و دستور خداست
حب به فرزند و همسر و حب وطن و......که فرمان الهی است
و از عدل الهی به دور است که عاملین به فرمان خویش را مجازات نماید



عذاب در هنگام مرک و در برزخ و در قیامت برای انسانهایی است که مخالف اوامر الهی نموده اند نه برای کسانی که مطیع اوامر الهی بوده اند

سلام و تشکر
اون صحبتو در چهل حدیث هم میتونید مطالعه کنید ص123 تا129
در صحبت های استاد اصغرزاده هم چنین مطالبی وجود دارد که اساسا بخشی از عذاب قبر بخاطر همین علایق طبیعی به خانواده و غیره است

راستش من هیچوقت نمیتونم بی تعلق به دنیا و خانواده ام باشم
پس از همین الآن میدونم که مرگ برای من جهنم و عذابه...

ما که هیچی من شنیدم که حضرت زهرا هم از شب اول قبرشان میترسیدند و از شوهرشان خواسته اند که تنهایش نگذارد

این همه وحشت و اذیت برای چی؟؟؟

خب معلومه که کسی نمیتونه دلبسته خدا باشه چون خدا فراتر از تصور و تجسم است
انسانها هیچ وقت نمیتونند غیر از کانال مایحتاجشون طالب خدا باشند لذا وقتی با مرگ لذتشان قطع شد با هیچی روبرو میشوند...

و وحشتی بالاتر از این نیست که آدمی از هرانچه که با او انس داشته جدا شود

ای کاش هیچوقت آفریده نمیشدیم.

محراب;689713 نوشت:
و از عدل الهی به دور است که عاملین به فرمان خویش را مجازات نماید

ملاali;690121 نوشت:
ما که هیچی من شنیدم که حضرت زهرا هم از شب اول قبرشان میترسیدند و از شوهرشان خواسته اند که تنهایش نگذارد

این همه وحشت و اذیت برای چی؟؟؟

با عرض سلام و احترام خدمت شما

این سوال ما هم هست.برخی روایات مرگ مومن را بسیار آسان و مثل بوییدن گل معرفی میکند و برخی دیگر آنقدر سخت که حتی اولیاء الله هم از آن هراسانند. مثل روایتی که حضرت عیسی علیه السلام میخواهد مادرش حضرت مریم را زنده کند و از ایشان میپرسد دوست داری به دنیا بازگردی و آن حضرت میفرماید بله دوست دارم بدنیا برگردم تا روزهای بلند تابستان را روزه بگیرم و شبهای بلند زمستان را عبادت کنم. اما با این حال حاضر نمیشوند به دنیا برگردند وقتی دلیلش را حضرت عیسی میپرسد میفرمایند بخاطر سختی جان دادن.

این تناقض روایات را چگونه باید توجیه کرد؟

[=arial]با سلام
بزرگوار بنده عین مطالب کتاب چهل حدیث را خدمتتان می اورم
سوال شما عزیز از کدام بخش مطالب است بفرمایید
[h=4][=arial]در بیان سبب زیاد شدن حب دنیا[/h][=arial] [=arial]بدان که انسان چون ولیده همین عالم طبیعت است و مادر او همین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حب این دنیا در قلبش از اول نشو و نما مغروس است، و هر چه بزرگتر شود، این محبت در دل او نمو می‏کند. و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که خداوند به او مرحمت فرموده برای حفظ شخص و نوع، محبت او روزافزون شود و دلبستگی او رو به ازدیاد گذارد. و چون این عالم را محل التذاذات و تعیشات خود می‏پندارد و مردن را اسباب انقطاع از آنها می‏داند، و اگر به حسب برهان حکما یا اخبار انبیا، صلوات الله علیهم، عقیده‏مند به عالم آخرت شده باشد و به کیفیات و حیات و کمالات آن، قلبش باز از آن بیخبر است و قبول ننموده، چه رسد به آنکه به مقام اطمینان رسیده باشد، لهذا حبش به این عالم خیلی زیاد می‏شود.

و نیز چون فطرتاً انسان حب بقاء دارد و از فنا و زوال متنفر و گریزان است، و مردن را فنا گمان می‏کند، گرچه عقلش هم تصدیق کند که این عالم دار فنا و گذرگاه است و آن عالم باقی و سرمدی است، ولی عمده ورود در قلب است، بلکه مرتبه کمال آن اطمینان است، چنانچه حضرت ابراهیم خلیل الرحمن، علیه السلام، از حق تعالی مرتبه اطمینان را طلب کرد و به او مرحمت گردید.(209)

پس چون قلوب یا ایمان به آخرت ندارند، مثل قلوب ما گرچه تصدیق عقلی داریم، یا اطمینان ندارند، حب بقاء در این عالم را دارند و از مرگ و خروج از این نشئه گریزان‏اند.

و اگر قلوب مطلع شوند که این عالم دنیا پسترین عوالم است و دار فنا و زوال و تصرم تغیر است و عالم هلاک و نقص است، و عوالم دیگر که بعد از موت است هر یک باقی و ابدی و دار کمال و ثبات و حیات و بهجت و سرور است، فطرتاً حب آن عالم را پیدا می‏کنند و از این عالم گریزان گردند. و اگر از این مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطنیه این عالم را و علاقه به این عالم را (و صورت باطنیه آن عالم را) و علاقه به آن را ببیند، این عالم برای او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پیدا کند، و اشتیاق پیدا کند که از این محبس ظلمانی و غل و زنجیر زمان و تصرم خلاص شود.

چنانچه در کلمات اولیا اشاره به این معنی شده است: حضرت مولی الموالی می‏فرماید: والله لابن أبی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی أمه.(210) به خدا قسم که پسر ابوطالب مأنوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش. زیرا که آن سرور حقیقت این عالم را مشاهده کرده به چشم ولایت، و جوار رحمت حق تعالی را به هر دو عالم ندهد.

و اگر به واسطه مصالحی نبود، در این محبس ظلمانی طبیعت نفوس طاهره آنها لحظه‏ای توقف نمی‏کرد. و خود وقوع در کثرت و نشئه ظهور و اشتغال به تدبیرات ملکی، بلکه تأییدات ملکوتی، برای محبین و مجذوبین رنج و المی است که ما تصور آن را نمی‏توانیم کنیم. بیشتر ناله اولیا از درد فراق و جدایی از محبوب است و کرامت او، چنانچه در مناجاتهای خود اشاره بدان کرده‏اند،(211) با اینکه آنها احتجابات ملکی و ملکوتی را نداشته‏اند و از جهنم طبیعت گذشته‏اند و آن خامده بوده و فروزان(212) نبوده و تعلقات عالم در آنها نبوده و قلوب آنها خطیئه طبیعی نداشته، ولی وقوع در عالم طبیعت خود حظ طبیعی است، و التذاذ قهری که در ملک حاصل می‏شد، برای آنها ولو به مقدار خیلی کم هم باشد اسباب حجاب بوده.

چنانچه از حضرت رسول اکرم، صلی الله علیه و آله، منقول است که می‏فرمود: لیغان علی قلبی و انی لاستغفرالله فی کل یوم سبعین مرة.(213) و شاید خطیئه حضرت آدم، ابوالبشر، همین توجه قهری به تدبیر ملک و احتیاج قهری به گندم و سایر امور طبیعیه بوده، و این از برای اولیاء خدا و مجذوبین خطیئه است. و اگر به آن جذبه الهیه حضرت آدم می‏ماند و وارد در ملک نمی‏شد، این همه بساط رحمت در دنیا و آخرت بسط پیدا نمی‏کرد. از این مقام بگذرم. تا این اندازه هم از طور این اوراق خارج شدم.

[=arial][h=4]در بیان تأثیر حظوظ دنیویه در قلب و مفاسد آن‏

بدان که نفس در هر حظی که از این عالم می‏برد در قلب اثری از آن واقع می‏شود که آن تأثر از ملک و طبیعت است و سبب تعلق آن است به دنیا. و التذاذات هر چه بیشتر باشد قلب از آن بیشتر تأثر پیدا می‏کند و تعلق و حبش بیشتر می‏گردد، تا آنکه تمام وجهه قلب به دنیا و زخارف آن گردد. و این منشأ مفاسد بسیاری است. تمام خطاهای انسان و گرفتاری به معاصی و سیئات برای همین محبت و علاقه است، چنانچه در حدیث کافی گذشت.(214)[/h][=arial] و از مفاسد بسیار بزرگ آن، چنانچه حضرت شیخ عارف(215) ما، روحی فداه، می‏فرمودند، آن است که اگر محبت دنیا صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید شود، در وقت مردن که برای او کشف شود که حق تعالی او را از محبوبش جدا می‏کند و مابین او و مطلوباتش افتراق می‏اندازد با سخطناکی و بغض به او از دنیا برود. و این فرمایش کمرشکن باید انسان را خیلی بیدار کند که قلب خود را خیلی نگاه دارد. خدا نکند که انسان به ولینعمت خود و مالک الملوک حقیقی سخطناک باشد که صورت این غضب و دشمنی را جز خدای تعالی کسی نمی‏داند.
و نیز شیخ بزرگوار ما، دام ظله، از پدر بزرگوار خود نقل کردند که در اواخر عمر وحشتناک بود از برای محبتی که به یکی از پسرهای خود داشت. و پس از اشتغال چندی به ریاضت از آن علاقه راحت شد و خشنود گردید و به دار سرور انتقال پیدا کرد، رضوان الله علیه.
فی الکافی باسناده عن طلحة بن زید، عن أبی عبدالله، علیه السلام، قال: مثل الدنیا کمثل ماء البحر، کلما شرب منه العطشان ازداد عطشاً حتی یقتله.(216) یعنی حضرت صادق، علیه السلام، فرمود: مثل دنیا، مثل آب دریا است: هر چه تشنه از او بیاشامد، تشنگی را زیادتر کند تا بکشد او را. محبت دنیا انسان را منتهی به هلاکت ابدی میکند و ماده تمام ابتلائات و سیئات باطنی و ظاهری است.
و از جناب رسول اکرم، صلی الله علیه و آله، منقول است که درهم و دینار کسانی را که قبل از شما بودند کشتند، و کشنده شما هم آنهاست.(217)
فرضاً که انسان مبتلای به معاصی دیگر نگردد - گرچه بعید بلکه محال عادی است - خود تعلق به دنیا و محبت به آن، اسباب گرفتاری است، بلکه میزان در طول کشیدن عالم قبر و برزخ همین تعلقات است. هر چه آنها کمتر باشد، برزخ و قبر انسان روشنتر و گشاده‏تر و مکث انسان در آن کمتر است، و لهذا برای اولیاء خدا بیشتر از سه روز - چنانچه در بعضی روایات است - عالم قبر نیست، آن هم برای همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی است.

و از مفاسد حب دنیا و تعلق به آن این است که انسان را از مردن خائف کند. و این خوف، که از محبت دنیا و علاقه قلبی به آن پیدا شود، بسیار مذموم است، و غیر از خوف، از مرجع است که از صفات مؤمنین است. و عمده سختی مردن همین فشار رفع تعلقات و خوف از خود مرگ است. جناب محقق بارع و مدقق بزرگ اسلام، سید عظیم الشأن داماد،(218) کرم الله وجهه، در قبسات - که یکی از کتب کم نظیر است - در باب خود می‏فرماید: لا تخافنک الموت، فان مرارته فی خوفه.(219)نترساند البته تو را مرگ، زیرا که تلخی آن در ترسناکی از اوست.
و از مفاسد بزرگ حب دنیا آن است که انسان را از ریاضات شرعیه و عبادات و مناسک باز دارد، و جنبه طبیعت را قوت دهد و تعصی نماید طبیعت از اطاعت روح، و انقیاد آن را نکند و عزم انسانی را سست کند و اراده را ضعیف نماید، با اینکه یکی از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قوای طبیعیه و جنبه ملک تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آنها کارکن شود و ملکوت نفس بر ملک غالب شود، و به طوری روح دارای سلطنت و قدرت و نفوذ امر شود که به مجرد اراده بدن را به هر کار بخواهد وادار کند، و از هر کار بخواهد باز دارد، ملک بدن و قوای ظاهره ملکیه تابع و مقهور و مسخر ملکوت گردد به نحوی که بی‏مشقت و تکلف هر کاری را بخواهد انجام دهد. و یکی از فضایل و اسرار عبادات شاقه و پرزحمت آن است که این مقصد از آنها بیشتر انجام گیرد، و انسان به واسطه آنها دارای عزم می‏شود و بر طبیعت غالب می‏آید و بر ملک چیره می‏شود.

و اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوی و محکم گردد، مثل ملک بدن و قوای ظاهره و باطنه آن مثل ملائکه الله شود که عصیان نکنند، به هر چه آنها را امر فرماید اطاعت کنند، و از هر چه نهی فرماید منتهی شوند، بدون آنکه با تکلف و زحمت باشد. قوای ملک انسان هم اگر مسخر روح شد، تکلف و زحمت از میان برخیزد و به راحتی مبدل گردد، و اقالیم سبعه ملک تسلیم ملکوت شود و همه قوا عمال آن گردند.

و بدان ای عزیز که عزم و اراده قویه در آن عالم خیلی لازم است و کارکن است. میزان یکی از مراتب بهشت، که از بهترین بهشتهاست، اراده و عزم است که انسان تا دارای اراده نافذه و عزم قوی نباشد، دارای آن بهشت و مقام عالی نشوند. در حدیث است که وقتی اهل بهشت در آن مستقر گردند، یک مرقومه از ساحت قدس الهی جلت عظمته صادر گردد برای آنها به این مضمون: این کتاب از زنده پایدار جاویدان است به سوی زنده پایدار جاویدان. من چنانم که به هر چه بفرمایم بشو می‏شود، تو را نیز امروز چنان کردم که به هر چه امر کنی بشود می‏شود.(220)
ملاحظه کن این چه مقامی و سلطنتی است، و این چه قدرتی است الهی که اراده او مظهر ارادةالله شود: معدومات را لباس وجود دهد.

از تمام جنات جسمانی این قدرت و نفوذ اراده بهتر و بالاتر است. و معلوم است این مرقومه عبث و جزاف رقم نشود. کسی که اراده‏اش تابع شهوات حیوانی باشد و عزمش مرده و خمود باشد به این مقام نرسد. کارهای حق تعالی از جزاف مبراست: در این عالم از روی نظام و ترتیب اسباب و مسببات است، در آن عالم هم همینطور است. بلکه آن عالم الیق به نظام و اسباب و مسببات است. تمام نظام عالم آخرت از روی تناسبات و اسباب است: نفوذ اراده از این عالم باید تهیه شود - دنیا مزرعه آخرت و ماده همه نعم بهشتی و نقم جهنمی است.

پس، در هر یک از عبادات و مناسک شرعیه علاوه بر آنکه خودش دارای صورت اخروی ملکوتی است، که به آن تعمیر بهشت جسمانی و قصور آن تهیه غلمان و حوران شود - چنانچه مطابق برهان و احادیث است(221) - همین طور در هر یک از عبادات اثری در نفس حاصل شود و کم کم تقویت اراده نفس کند و قدرت آن کامل گردد، و لهذا عبادات هر چه مشقت داشته باشد مرغوب است و أفضل الاعمال أحمزها.(222) مثلاً در زمستان سرد، شب از خواب ناز گذشتن و به عبادت حق تعالی قیام کردن روح را بر قوای بدن چیره می‏کند و اراده را قوی می‏کند.

و این در اول امر اگر قدری مشکل و ناگوار باشد، کم کم پس از اقدام. زحمت کم می‏شود و اطاعت بدن از نفس زیاد می‏شود، چنانچه می‏بینیم اهل آن بدون تکلف و زحمت قیام می‏کنند. و این که ما تنبلی می‏کنیم و بر ما مشکل و شاق است، برای آن است که اقدام نمی‏کنیم، اگر چند مرتبه اقدام کنیم، کم کم زحمت مبدل به راحت می‏شود. بلکه اهل آن، التذاذ از آن می‏برند بیشتر از آن التذاذی که ما از مشتهیات دنیایی می‏بریم، پس به اقدام نفس عادی می‏شود و الخیر عادة.

و این عبادت چندین ثمره دارد: یکی آنکه صورت عمل در آن عالم به قدری زیبا و جمیل است که نظیر آن در این عالم نیست و از تصور آن عاجزیم. و دیگر آنکه نفس صاحب عزم و اقتدار می‏شود، و این نتایج کثیره دارد که یکی از آنها را شنیدی. و دیگر آنکه انسان را کم کم مأنوس با ذکر و فکر و عبادت می‏کند. شاید مجاز به حقیقت نزدیک کند انسان را و توجه قلبی به مالک الملوک شود و محبت به جمال محبوب حقیقی پیدا شود و محبت قلب و تعلق آن از دنیا و آخرت کم گردد.

شاید اگر جذبه ربوبی پیدا شود و حالتی دست دهد، نکته حقیقی عبادت و سر واقعی تذکر و تفکر حاصل آید، و هر دو عالم از نظر افتد و جلوه دوست غبار دو بینی را از دل بزداید. و جز خدا کسی نمی‏داند که با همچو بنده‏ای خدا چه کرامت کند. و چنانچه در ریاضت شرعیه و عبادات و مناسک و ترک مشتهیات عزم قوت گیرد و انسان صاحب عزم و اراده شود، در معاصی طبیعت غلبه کند و عزم و اراده انسان ناقص شود. چنانچه شمه‏ای از آن سابق ذکر شد.

[=arial]

Serat;691832 نوشت:
این سوال ما هم هست.برخی روایات مرگ مومن را بسیار آسان و مثل بوییدن گل معرفی میکند و برخی دیگر آنقدر سخت که حتی اولیاء الله هم از آن هراسانند. مثل روایتی که حضرت عیسی علیه السلام میخواهد مادرش حضرت مریم را زنده کند و از ایشان میپرسد دوست داری به دنیا بازگردی و آن حضرت میفرماید بله دوست دارم بدنیا برگردم تا روزهای بلند تابستان را روزه بگیرم و شبهای بلند زمستان را عبادت کنم. اما با این حال حاضر نمیشوند به دنیا برگردند وقتی دلیلش را حضرت عیسی میپرسد میفرمایند بخاطر سختی جان دادن.

این تناقض روایات را چگونه باید توجیه کرد؟

با سلام
عرض ادب و احترام
اولا
باید صحت و سقم این روایت مورد بررسی قرار گیرد

ثانیا
چه تناقضی در این روایات است؟؟

ثالثا
انسان ها به خاطر گناهان خود و شدت و ضعف علایق خود به دنیا و ان چه در دنیا است
موقع جان دادن سختی و راحتی دارند

بنده متوجه تضاد در این گفتار نمی شوم
بیشتر توضیح می فرمایید

محراب;692509 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
اولا
باید صحت و سقم این روایت مورد بررسی قرار گیرد

ثانیا
چه تناقضی در این روایات است؟؟

ثالثا
انسان ها به خاطر گناهان خود و شدت و ضعف علایق خود به دنیا و ان چه در دنیا است
موقع جان دادن سختی و راحتی دارند

بنده متوجه تضاد در این گفتار نمی شوم
بیشتر توضیح می فرمایید

عرض سلام و ادب و تشکر

تناقض در مورد اولیاءلله که بالاخره جان دادن و برزخ راحتی دارند یا سخت ؟ و اینکه اگر چنین تناقضی در روایات هست و لازم است که بررسی سندی شوند پس چرا بعضی از سخنرانان این روایات را نقل میکنند؟
مگر مطرح کردن هر روایتی برای مردم لازم است؟

ملاali;685831 نوشت:
آیا علاقه فطری به دنیا و سختی مرگ به خاطر همین علایق ، تناقض در نظام آفرینش نیست؟
چرا آخرت ضد دنیاست؟

ملاali;688476 نوشت:
سلام و تشکر
شما منظور بنده رو متوجه نشدید
من با گناه کاری ندارم
روی صحبت من با همان علایق و دلبستگی های طبیعی و فطری است
که چرا باعث زجر و سختی در مرگ و برزخند؟

در کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی صفحه 222 و 259
آمده است که حتی انسانی که هیچ گناهی ندارد به خاطر همین علاقه طبیعی و تعلق جبلی در برزخ گرفتار است.

والا من از وقتی که با این تعبیر ها آشنا شدم افسرده شدم و احساس میکنم بنای عالم بر عدل و رحمت نیست بر اذیت است

دلیل این اذیت و ظلم هم این است که محاله انسان به غیر خدا وابسته نشه

این فقط یه شعاره که آدم نباید وابسته باشه
شما از الف نمیتونی دل بکنی مگر اینکه دلبسته ب بشی و همینطور الی آخر...
و این الف و ب ها هیچکدام معادل خدا نیستند بلکه غیر خدا اند

انسان موجودی است که تعلق و وابستگی از ارکان وجود اوست یعنی نهایتا تعلق به چیزی دارد و آن چیز خدا نیست چرا که آنچه که در اندیشه ناید آن خداست

لذا عذاب در مرگ و برزخ برای انسان حتمی است حتی اگه گناه نداشته باشند
چون نهایتا غیر خدا در ذهن او بوده
و این از نظر من ظلم است

با عرض سلام

خوب شد که این بحث را مجددا مطرح کردید و جناب استاد عین سخنان حضرت امام را آوردند و مشخص شد که برداشت شما از سخن ایشان اشتباه بوده است...

محراب;692507 نوشت:
فرضاً که انسان مبتلای به معاصی دیگر نگردد - گرچه بعید بلکه محال عادی است - خود تعلق به دنیا و محبت به آن، اسباب گرفتاری است، بلکه میزان در طول کشیدن عالم قبر و برزخ همین تعلقات است. هر چه آنها کمتر باشد، برزخ و قبر انسان روشنتر و گشاده‏تر و مکث انسان در آن کمتر است، و لهذا برای اولیاء خدا بیشتر از سه روز - چنانچه در بعضی روایات است - عالم قبر نیست، آن هم برای همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی است.

و از مفاسد حب دنیا و تعلق به آن این است که انسان را از مردن خائف کند. و این خوف، که از محبت دنیا و علاقه قلبی به آن پیدا شود، بسیار مذموم است، و غیر از خوف، از مرجع است که از صفات مؤمنین است. و عمده سختی مردن همین فشار رفع تعلقات و خوف از خود مرگ است. جناب محقق بارع و مدقق بزرگ اسلام، سید عظیم الشأن داماد،(218) کرم الله وجهه، در قبسات - که یکی از کتب کم نظیر است - در باب خود می‏فرماید: لا تخافنک الموت، فان مرارته فی خوفه.(219)نترساند البته تو را مرگ، زیرا که تلخی آن در ترسناکی از اوست.

و از مفاسد بزرگ حب دنیا آن است که انسان را از ریاضات شرعیه و عبادات و مناسک باز دارد، و جنبه طبیعت را قوت دهد و تعصی نماید طبیعت از اطاعت روح، و انقیاد آن را نکند و عزم انسانی را سست کند و اراده را ضعیف نماید، با اینکه یکی از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قوای طبیعیه و جنبه ملک تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آنها کارکن شود و ملکوت نفس بر ملک غالب شود، و به طوری روح دارای سلطنت و قدرت و نفوذ امر شود که به مجرد اراده بدن را به هر کار بخواهد وادار کند، و از هر کار بخواهد باز دارد، ملک بدن و قوای ظاهره ملکیه تابع و مقهور و مسخر ملکوت گردد به نحوی که بی‏مشقت و تکلف هر کاری را بخواهد انجام دهد. و یکی از فضایل و اسرار عبادات شاقه و پرزحمت آن است که این مقصد از آنها بیشتر انجام گیرد، و انسان به واسطه آنها دارای عزم می‏شود و بر طبیعت غالب می‏آید و بر ملک چیره می‏شود.

و اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوی و محکم گردد، مثل ملک بدن و قوای ظاهره و باطنه آن مثل ملائکه الله شود که عصیان نکنند، به هر چه آنها را امر فرماید اطاعت کنند، و از هر چه نهی فرماید منتهی شوند، بدون آنکه با تکلف و زحمت باشد. قوای ملک انسان هم اگر مسخر روح شد، تکلف و زحمت از میان برخیزد و به راحتی مبدل گردد، و اقالیم سبعه ملک تسلیم ملکوت شود و همه قوا عمال آن گردند.

یک برداشت غلط دیگری هم شما از یکی دیگر از سخنان ایشان داشتید و آن اینکه حضرت امام بهشت جسمانی را قبول ندارند و البته پاسخ شما در همین گفتار آمده است:

محراب;692507 نوشت:
ملاحظه کن این چه مقامی و سلطنتی است، و این چه قدرتی است الهی که اراده او مظهر ارادةالله شود: معدومات را لباس وجود دهد. از تمام جنات جسمانی این قدرت و نفوذ اراده بهتر و بالاتر است. و معلوم است این مرقومه عبث و جزاف رقم نشود. کسی که اراده‏اش تابع شهوات حیوانی باشد و عزمش مرده و خمود باشد به این مقام نرسد. کارهای حق تعالی از جزاف مبراست: در این عالم از روی نظام و ترتیب اسباب و مسببات است، در آن عالم هم همینطور است. بلکه آن عالم الیق به نظام و اسباب و مسببات است. تمام نظام عالم آخرت از روی تناسبات و اسباب است: نفوذ اراده از این عالم باید تهیه شود - دنیا مزرعه آخرت و ماده همه نعم بهشتی و نقم جهنمی است.

پس، در هر یک از عبادات و مناسک شرعیه علاوه بر آنکه خودش دارای صورت اخروی ملکوتی است، کهبه آن تعمیر بهشت جسمانی و قصور آن تهیه غلمان و حوران شود - چنانچه مطابق برهان و احادیث است(221) - همین طور در هر یک از عبادات اثری در نفس حاصل شود و کم کم تقویت اراده نفس کند و قدرت آن کامل گردد، و لهذا عبادات هر چه مشقت داشته باشد مرغوب است و أفضل الاعمال أحمزها.(222) مثلاً در زمستان سرد، شب از خواب ناز گذشتن و به عبادت حق تعالی قیام کردن روح را بر قوای بدن چیره می‏کند و اراده را قوی می‏کند.

محراب;692507 نوشت:
[=arial][h=4]در بیان تأثیر حظوظ دنیویه در قلب و مفاسد آن‏

بدان که نفس در هر حظی که از این عالم می‏برد در قلب اثری از آن واقع می‏شود که آن تأثر از ملک و طبیعت است و سبب تعلق آن است به دنیا. و التذاذات هر چه بیشتر باشد قلب از آن بیشتر تأثر پیدا می‏کند و تعلق و حبش بیشتر می‏گردد، تا آنکه تمام وجهه قلب به دنیا و زخارف آن گردد. و این منشأ مفاسد بسیاری است. تمام خطاهای انسان و گرفتاری به معاصی و سیئات برای همین محبت و علاقه است، چنانچه در حدیث کافی گذشت.(214)[/h]

[=arial] و از مفاسد بسیار بزرگ آن، چنانچه حضرت شیخ عارف(215) ما، روحی فداه، می‏فرمودند، آن است که اگر محبت دنیا صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید شود، در وقت مردن که برای او کشف شود که حق تعالی او را از محبوبش جدا می‏کند و مابین او و مطلوباتش افتراق می‏اندازد با سخطناکی و بغض به او از دنیا برود. و این فرمایش کمرشکن باید انسان را خیلی بیدار کند که قلب خود را خیلی نگاه دارد. خدا نکند که انسان به ولینعمت خود و مالک الملوک حقیقی سخطناک باشد که صورت این غضب و دشمنی را جز خدای تعالی کسی نمی‏داند.
و نیز شیخ بزرگوار ما، دام ظله، از پدر بزرگوار خود نقل کردند که در اواخر عمر وحشتناک بود از برای محبتی که به یکی از پسرهای خود داشت. و پس از اشتغال چندی به ریاضت از آن علاقه راحت شد و خشنود گردید و به دار سرور انتقال پیدا کرد، رضوان الله علیه.
فی الکافی باسناده عن طلحة بن زید، عن أبی عبدالله، علیه السلام، قال: مثل الدنیا کمثل ماء البحر، کلما شرب منه العطشان ازداد عطشاً حتی یقتله.(216) یعنی حضرت صادق، علیه السلام، فرمود: مثل دنیا، مثل آب دریا است: هر چه تشنه از او بیاشامد، تشنگی را زیادتر کند تا بکشد او را. محبت دنیا انسان را منتهی به هلاکت ابدی میکند و ماده تمام ابتلائات و سیئات باطنی و ظاهری است.
و از جناب رسول اکرم، صلی الله علیه و آله، منقول است که درهم و دینار کسانی را که قبل از شما بودند کشتند، و کشنده شما هم آنهاست.(217)
فرضاً که انسان مبتلای به معاصی دیگر نگردد - گرچه بعید بلکه محال عادی است - خود تعلق به دنیا و محبت به آن، اسباب گرفتاری است، بلکه میزان در طول کشیدن عالم قبر و برزخ همین تعلقات است. هر چه آنها کمتر باشد، برزخ و قبر انسان روشنتر و گشاده‏تر و مکث انسان در آن کمتر است، و لهذا برای اولیاء خدا بیشتر از سه روز - چنانچه در بعضی روایات است - عالم قبر نیست، آن هم برای همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی است.

و از مفاسد حب دنیا و تعلق به آن این است که انسان را از مردن خائف کند. و این خوف، که از محبت دنیا و علاقه قلبی به آن پیدا شود، بسیار مذموم است، و غیر از خوف، از مرجع است که از صفات مؤمنین است. و عمده سختی مردن همین فشار رفع تعلقات و خوف از خود مرگ است. جناب محقق بارع و مدقق بزرگ اسلام، سید عظیم الشأن داماد،(218) کرم الله وجهه، در قبسات - که یکی از کتب کم نظیر است - در باب خود می‏فرماید: لا تخافنک الموت، فان مرارته فی خوفه.(219)نترساند البته تو را مرگ، زیرا که تلخی آن در ترسناکی از اوست.
و از مفاسد بزرگ حب دنیا آن است که انسان را از ریاضات شرعیه و عبادات و مناسک باز دارد، و جنبه طبیعت را قوت دهد و تعصی نماید طبیعت از اطاعت روح، و انقیاد آن را نکند و عزم انسانی را سست کند و اراده را ضعیف نماید، با اینکه یکی از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قوای طبیعیه و جنبه ملک تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آنها کارکن شود و ملکوت نفس بر ملک غالب شود، و به طوری روح دارای سلطنت و قدرت و نفوذ امر شود که به مجرد اراده بدن را به هر کار بخواهد وادار کند، و از هر کار بخواهد باز دارد، ملک بدن و قوای ظاهره ملکیه تابع و مقهور و مسخر ملکوت گردد به نحوی که بی‏مشقت و تکلف هر کاری را بخواهد انجام دهد. و یکی از فضایل و اسرار عبادات شاقه و پرزحمت آن است که این مقصد از آنها بیشتر انجام گیرد، و انسان به واسطه آنها دارای عزم می‏شود و بر طبیعت غالب می‏آید و بر ملک چیره می‏شود.

و اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوی و محکم گردد، مثل ملک بدن و قوای ظاهره و باطنه آن مثل ملائکه الله شود که عصیان نکنند، به هر چه آنها را امر فرماید اطاعت کنند، و از هر چه نهی فرماید منتهی شوند، بدون آنکه با تکلف و زحمت باشد. قوای ملک انسان هم اگر مسخر روح شد، تکلف و زحمت از میان برخیزد و به راحتی مبدل گردد، و اقالیم سبعه ملک تسلیم ملکوت شود و همه قوا عمال آن گردند.

و بدان ای عزیز که عزم و اراده قویه در آن عالم خیلی لازم است و کارکن است. میزان یکی از مراتب بهشت، که از بهترین بهشتهاست، اراده و عزم است که انسان تا دارای اراده نافذه و عزم قوی نباشد، دارای آن بهشت و مقام عالی نشوند. در حدیث است که وقتی اهل بهشت در آن مستقر گردند، یک مرقومه از ساحت قدس الهی جلت عظمته صادر گردد برای آنها به این مضمون: این کتاب از زنده پایدار جاویدان است به سوی زنده پایدار جاویدان. من چنانم که به هر چه بفرمایم بشو می‏شود، تو را نیز امروز چنان کردم که به هر چه امر کنی بشود می‏شود.(220)
ملاحظه کن این چه مقامی و سلطنتی است، و این چه قدرتی است الهی که اراده او مظهر ارادةالله شود: معدومات را لباس وجود دهد.

از تمام جنات جسمانی این قدرت و نفوذ اراده بهتر و بالاتر است. و معلوم است این مرقومه عبث و جزاف رقم نشود. کسی که اراده‏اش تابع شهوات حیوانی باشد و عزمش مرده و خمود باشد به این مقام نرسد. کارهای حق تعالی از جزاف مبراست: در این عالم از روی نظام و ترتیب اسباب و مسببات است، در آن عالم هم همینطور است. بلکه آن عالم الیق به نظام و اسباب و مسببات است. تمام نظام عالم آخرت از روی تناسبات و اسباب است: نفوذ اراده از این عالم باید تهیه شود - دنیا مزرعه آخرت و ماده همه نعم بهشتی و نقم جهنمی است.

پس، در هر یک از عبادات و مناسک شرعیه علاوه بر آنکه خودش دارای صورت اخروی ملکوتی است، که به آن تعمیر بهشت جسمانی و قصور آن تهیه غلمان و حوران شود - چنانچه مطابق برهان و احادیث است(221) - همین طور در هر یک از عبادات اثری در نفس حاصل شود و کم کم تقویت اراده نفس کند و قدرت آن کامل گردد، و لهذا عبادات هر چه مشقت داشته باشد مرغوب است و أفضل الاعمال أحمزها.(222) مثلاً در زمستان سرد، شب از خواب ناز گذشتن و به عبادت حق تعالی قیام کردن روح را بر قوای بدن چیره می‏کند و اراده را قوی می‏کند.

و این در اول امر اگر قدری مشکل و ناگوار باشد، کم کم پس از اقدام. زحمت کم می‏شود و اطاعت بدن از نفس زیاد می‏شود، چنانچه می‏بینیم اهل آن بدون تکلف و زحمت قیام می‏کنند. و این که ما تنبلی می‏کنیم و بر ما مشکل و شاق است، برای آن است که اقدام نمی‏کنیم، اگر چند مرتبه اقدام کنیم، کم کم زحمت مبدل به راحت می‏شود. بلکه اهل آن، التذاذ از آن می‏برند بیشتر از آن التذاذی که ما از مشتهیات دنیایی می‏بریم، پس به اقدام نفس عادی می‏شود و الخیر عادة.

و این عبادت چندین ثمره دارد: یکی آنکه صورت عمل در آن عالم به قدری زیبا و جمیل است که نظیر آن در این عالم نیست و از تصور آن عاجزیم. و دیگر آنکه نفس صاحب عزم و اقتدار می‏شود، و این نتایج کثیره دارد که یکی از آنها را شنیدی. و دیگر آنکه انسان را کم کم مأنوس با ذکر و فکر و عبادت می‏کند. شاید مجاز به حقیقت نزدیک کند انسان را و توجه قلبی به مالک الملوک شود و محبت به جمال محبوب حقیقی پیدا شود و محبت قلب و تعلق آن از دنیا و آخرت کم گردد.

شاید اگر جذبه ربوبی پیدا شود و حالتی دست دهد، نکته حقیقی عبادت و سر واقعی تذکر و تفکر حاصل آید، و هر دو عالم از نظر افتد و جلوه دوست غبار دو بینی را از دل بزداید. و جز خدا کسی نمی‏داند که با همچو بنده‏ای خدا چه کرامت کند. و چنانچه در ریاضت شرعیه و عبادات و مناسک و ترک مشتهیات عزم قوت گیرد و انسان صاحب عزم و اراده شود، در معاصی طبیعت غلبه کند و عزم و اراده انسان ناقص شود. چنانچه شمه‏ای از آن سابق ذکر شد.

سلام
سوال من از متن شماره 217 به بعد است
اونجا که میگه:
فرضا انسان مبتلا به معاصی نگردد...

Serat;692814 نوشت:
با عرض سلام

خوب شد که این بحث را مجددا مطرح کردید و جناب استاد عین سخنان حضرت امام را آوردند و مشخص شد که برداشت شما از سخن ایشان اشتباه بوده است...

یک برداشت غلط دیگری هم شما از یکی دیگر از سخنان ایشان داشتید و آن اینکه حضرت امام بهشت جسمانی را قبول ندارند و البته پاسخ شما در همین گفتار آمده است:

سلام
کدام سخن امام در رد سخن بنده است؟
امام میگوید اگر گناه هم نداشته باشی باز عذاب و گرفتاری داری
این سخنیه که صریحا فرموده...
خب غیر ازینه که چنین عذابی فقط با معاد روحانی سازگاراست؟
اگر تعلقات دنیا جایگزینی بعد از مرگ داشت چنین عذابی که مورد نظر امام است توجیه ندارد

سوال من اینه که گناه ما چیه که نمیتونیم از تصور و تجسم بالاتر بریم؟ و نهایتا به دلیل نامانوس بودن با عوالم عقلی در عذاب و سختی باشیم

آیا با این تعبیرات امام و فلاسفه عموم انسانها حق ندارند مرگ را نیستی بپندارند؟
حیات بعد از مرگ چه حیاتی است که هیچ وجه انسی نمیتوان با آن داشت؟

ایکاش هیچوقت سخنان امام و حکمای اسلامی در مورد مرگ و معاد را نمیخواندم که جز افسردگی و حس پوچی چیز دیگه ایی نصیبم نشد

شما هم سخنان محکم امام را رها نکنید و به سخن متشابه بچسبید

او صریحا میفرماید برزخ بقای انس با طبیعت است و قیامت پایان این انس
خب این یعنی چی؟
این یعنی اینکه آخرت و دنیا دو قطب مخالف همند و هیچ وجه تشابهی باهم ندارند
یاحق

ملاali;693222 نوشت:
سلام
کدام سخن امام در رد سخن بنده است؟
امام میگوید اگر گناه هم نداشته باشی باز عذاب و گرفتاری داری
این سخنیه که صریحا فرموده...

خب غیر ازینه که چنین عذابی فقط با معاد روحانی سازگاراست؟

سلام

جناب ملاعلی اینکه انسان اگر به دنیا و مادیاتی که فانی هستند دل ببندد جداشدنش از آن سخت خواهد بود مساله ای غیر طبیعی نیست که هضمش خیلی سخت باشد. انسانها در همین دنیا هم وقتی از کسی یا چیزی که بهش علاقه دارند جدا شوند ، دل کندن از آن برایشان خیلی مشکل است. همین مرگ را هم که در نظر بگیرید برای بازماندگان آنچنان سخت و دردناک است که تاب جدایی از عزیزشان را ندارند و تا مدتها اشک میریزند و بیقراری میکنند...

ایا شما از این مساله نتیجه میگیرید که بازماندگان در یک دنیای روحانی زندگی میکنند که اینطور عذاب روحی میکشند ؟؟؟

ملاali;693222 نوشت:
اگر تعلقات دنیا جایگزینی بعد از مرگ داشت چنین عذابی که مورد نظر امام است توجیه ندارد

شما مسائل را قاطی میکنید اینست که اینچنین نتیجه گیری میکنید. کسیکه میمیرد همه اوضاع و احوالش پس از مرگ برمیگردد به اینکه در این دنیا چگونه آدمی بوده و چه اعمال و چه نیات و چه دلبستگیهایی داشته. دلبستگیها پس از مرگ برای انسان آنقدر مهم است که میفرماید انسان با هر چیزی که دوستش دارد محشور میشود.

ثانیا پس از مرگ ، انسان فورا به جهان آخرت منتقل نمیشود که بفهمد در آخرت تعلقات دنیوی جایگزینی دارد یا خ
یر. به این فاصله بین دنیا و آخرت برزخ میگویند .

بعد از اینکه از این برزخ گذشت وارد عالم آخرت میشود ، در همان قبر. در حدیث هم چنین میفرماید: کسیکه میمیرد قیامتش برپا میشود. (منظور قیامت صغری است)

زمانی انسانها میبینند این تعلقات دنیوی جایگزین هم دارد که یوم الحسرت فرا رسیده باشد. در آن روز بهشت و نعمات بهشتی را میبیبینند و حسرت میخورند که چرا نپذیرفتند و چرا بیشتر عمل نکردند و چرا اعمالشان خالص و برای خدا نبوده...

ملاali;693222 نوشت:
سوال من اینه که گناه ما چیه که نمیتونیم از تصور و تجسم بالاتر بریم؟ و نهایتا به دلیل نامانوس بودن با عوالم عقلی در عذاب و سختی باشیم

این همان قاطی کردن مسائل هست که گفتم . اگر حرف شما صحیح باشد انسانها در همین دنیا هم نباید با جدا شدن از دلبستگیهایشان در عذاب و سختی باشند. شما که این نمونه بارزش را میبینید و میدانید این مساله یک امر طبیعی هست چرا توقع دارید برای جدا شدن انسان از جسمش و دنیایی که سالیان سال در آن زندگی میکرده یک امر غیر طبیعی دخالت کند و او را به طرزی معجزه وار از این سختی و ناراحتی نجات دهد؟

راحتی انسان زمانی است که به حساب اعمالش رسیده شود و از گناهانش پاک شده باشد و به بهشت موعود درآید. اگر به شما گفتند در بهشت چنین سختیها و ناراحتیهایی هست حق دارید اعتراض کنید.

ملاali;693222 نوشت:
آیا با این تعبیرات امام و فلاسفه عموم انسانها حق ندارند مرگ را نیستی بپندارند؟

مرگ درهم کوبنده لذتهاست. انسانها عموما اینقدر گناهکارند که رسیدن مرگ برایشان یا عذابیست که مستحقش هستند یا اینکه همین سختی و ناراحتی جداشدن از دنیا باعث تکامل و تعالی روحش میشود .

هر کسی هم بقدر درکش مورد حساب قرار میگیرد. اگر واقعا کسی درکش در این اندازه است که با این تعبیرات فکر کند دین این نیست که فلاسفه میگویند، به همان اندازه فهمش که باید پاسخگو باشد. و باز هم از کشیدن این سختی بی نیاز نمیشود.

اصلا انسان پا به این دنیا میگذارد تا با سختیها دست و پنجه نرم کند که روحش تکامل پیدا کند. نمونه اش همین مرتاضهای هندی که با کارهای سخت و دردناک قوای روحیشان را قوی میکنند (البته چون با خدا در ارتباط نیستند کارهایشان درخور توجه نیست.)

برزخ هم در ادامه همین دنیاست تا زمانیکه بطور کامل روح انسان پرورش یابد ... قطعا از این مساله چنین نتیجه گیری میکنید که پس همه چیز انسان روح است که باید بگویم نتیجه گیری غلطی است.

ملاali;693222 نوشت:
حیات بعد از مرگ چه حیاتی است که هیچ وجه انسی نمیتوان با آن داشت؟

ایکاش هیچوقت سخنان امام و حکمای اسلامی در مورد مرگ و معاد را نمیخواندم که جز افسردگی و حس پوچی چیز دیگه ایی نصیبم نشد

شما اعمالت را درست کن هیچ ترسی از حیات پس از مرگ نخواهی داشت.

چون خداوند به اندازه مثقال ذره ای به کسی ظلم نمیکند. اگر انسان خودش در همین دنیا روحش را ساخت هیچ سختی ندارد در غیر اینصورت این سختی مثل تیغ جراحی است برای مریض که اگر بخواهد سلامتیش را بدست آورد مجبور است به آن تن دهد.

ملاali;693222 نوشت:
شما هم سخنان محکم امام را رها نکنید و به سخن متشابه بچسبید

او صریحا میفرماید برزخ بقای انس با طبیعت است و قیامت پایان این انس
خب این یعنی چی؟
این یعنی اینکه آخرت و دنیا دو قطب مخالف همند و هیچ وجه تشابهی باهم ندارند

یاحق

امام صریحا میفرمایند بهشت جسمانی وجود دارد. بعد شما از یک سخن دیگر امام طبق سلیقه خود چنین برداشت میکنید که قیامت جسمانی نیست. پایان بقای انس با طبیعت یعنی پایان بقای انس با دنیای مادی و این نمیتواند نفی جسمانی بودن عالم آخرت را بکند

Serat;693344 نوشت:
سلام

جناب ملاعلی اینکه انسان اگر به دنیا و مادیاتی که فانی هستند دل ببندد جداشدنش از آن سخت خواهد بود مساله ای غیر طبیعی نیست که هضمش خیلی سخت باشد. انسانها در همین دنیا هم وقتی از کسی یا چیزی که بهش علاقه دارند جدا شوند ، دل کندن از آن برایشان خیلی مشکل است. همین مرگ را هم که در نظر بگیرید برای بازماندگان آنچنان سخت و دردناک است که تاب جدایی از عزیزشان را ندارند و تا مدتها اشک میریزند و بیقراری میکنند...

ایا شما از این مساله نتیجه میگیرید که بازماندگان در یک دنیای روحانی زندگی میکنند که اینطور عذاب روحی میکشند ؟؟؟

شما مسائل را قاطی میکنید اینست که اینچنین نتیجه گیری میکنید. کسیکه میمیرد همه اوضاع و احوالش پس از مرگ برمیگردد به اینکه در این دنیا چگونه آدمی بوده و چه اعمال و چه نیات و چه دلبستگیهایی داشته. دلبستگیها پس از مرگ برای انسان آنقدر مهم است که میفرماید انسان با هر چیزی که دوستش دارد محشور میشود.

ثانیا پس از مرگ ، انسان فورا به جهان آخرت منتقل نمیشود که بفهمد در آخرت تعلقات دنیوی جایگزینی دارد یا خ
یر. به این فاصله بین دنیا و آخرت برزخ میگویند .

بعد از اینکه از این برزخ گذشت وارد عالم آخرت میشود ، در همان قبر. در حدیث هم چنین میفرماید: کسیکه میمیرد قیامتش برپا میشود. (منظور قیامت صغری است)

زمانی انسانها میبینند این تعلقات دنیوی جایگزین هم دارد که یوم الحسرت فرا رسیده باشد. در آن روز بهشت و نعمات بهشتی را میبیبینند و حسرت میخورند که چرا نپذیرفتند و چرا بیشتر عمل نکردند و چرا اعمالشان خالص و برای خدا نبوده...

این همان قاطی کردن مسائل هست که گفتم . اگر حرف شما صحیح باشد انسانها در همین دنیا هم نباید با جدا شدن از دلبستگیهایشان در عذاب و سختی باشند. شما که این نمونه بارزش را میبینید و میدانید این مساله یک امر طبیعی هست چرا توقع دارید برای جدا شدن انسان از جسمش و دنیایی که سالیان سال در آن زندگی میکرده یک امر غیر طبیعی دخالت کند و او را به طرزی معجزه وار از این سختی و ناراحتی نجات دهد؟

راحتی انسان زمانی است که به حساب اعمالش رسیده شود و از گناهانش پاک شده باشد و به بهشت موعود درآید. اگر به شما گفتند در بهشت چنین سختیها و ناراحتیهایی هست حق دارید اعتراض کنید.

مرگ درهم کوبنده لذتهاست. انسانها عموما اینقدر گناهکارند که رسیدن مرگ برایشان یا عذابیست که مستحقش هستند یا اینکه همین سختی و ناراحتی جداشدن از دنیا باعث تکامل و تعالی روحش میشود .

هر کسی هم بقدر درکش مورد حساب قرار میگیرد. اگر واقعا کسی درکش در این اندازه است که با این تعبیرات فکر کند دین این نیست که فلاسفه میگویند، به همان اندازه فهمش که باید پاسخگو باشد. و باز هم از کشیدن این سختی بی نیاز نمیشود.

اصلا انسان پا به این دنیا میگذارد تا با سختیها دست و پنجه نرم کند که روحش تکامل پیدا کند. نمونه اش همین مرتاضهای هندی که با کارهای سخت و دردناک قوای روحیشان را قوی میکنند (البته چون با خدا در ارتباط نیستند کارهایشان درخور توجه نیست.)

برزخ هم در ادامه همین دنیاست تا زمانیکه بطور کامل روح انسان پرورش یابد ... قطعا از این مساله چنین نتیجه گیری میکنید که پس همه چیز انسان روح است که باید بگویم نتیجه گیری غلطی است.

شما اعمالت را درست کن هیچ ترسی از حیات پس از مرگ نخواهی داشت.

چون خداوند به اندازه مثقال ذره ای به کسی ظلم نمیکند. اگر انسان خودش در همین دنیا روحش را ساخت هیچ سختی ندارد در غیر اینصورت این سختی مثل تیغ جراحی است برای مریض که اگر بخواهد سلامتیش را بدست آورد مجبور است به آن تن دهد.

امام صریحا میفرمایند بهشت جسمانی وجود دارد. بعد شما از یک سخن دیگر امام طبق سلیقه خود چنین برداشت میکنید که قیامت جسمانی نیست. پایان بقای انس با طبیعت یعنی پایان بقای انس با دنیای مادی و این نمیتواند نفی جسمانی بودن عالم آخرت را بکند

سلام و تشکر

مگه شما نمیگید اگه اعمال خوب داشته باشیم حله؟
پس غم جدایی از دنیا چه توجیهی داره؟ اونهم برای بیگناه..!

دنیا میدونید از نظر فلاسفه یعنی چی؟؟
یعنی هرچی غیر از خدا
یعنی هرچی که در حوزه تصورات و تجسمات است
فقط اندک انسانهایی هستند که از تصور به تعقل میرسند
اما عموم انسانها از تصور و خیال بالاتر نمیروند
حتی لطف و بهشت خدا را تصور میکنند..درست همچون دنیا...
لذا وقتی میگویند مرگ درهم کوبنده لذات است یعنی در هم کوبنده هرچه غیر خداست..یعنی پایان تمام تصورات اینجاست که آدمی با هیچی روبرو میشود و به قول امام علی وارد خانه تنهایی و غربت میشوند

این حالت در همین دنیا هم برای افراد افسرده تجربه میشود
اصلا افسردگی و به پوچی رسیدن حاصل درهم پاشیده شدن تصوراتی است که با او مانوس بوده
درحالی که اگه میتوانست زندگی و هستی را تعقل کند دیگر چیزی نداشت که از دستش بدهد ...و به خاطر همین است که بعضی ها با نفخه صور نمی میرند

ملاali;693719 نوشت:
سلام و تشکر

مگه شما نمیگید اگه اعمال خوب داشته باشیم حله؟
پس غم جدایی از دنیا چه توجیهی داره؟ اونهم برای بیگناه..!

دنیا میدونید از نظر فلاسفه یعنی چی؟؟
یعنی هرچی غیر از خدا
یعنی هرچی که در حوزه تصورات و تجسمات است
فقط اندک انسانهایی هستند که از تصور به تعقل میرسند
اما عموم انسانها از تصور و خیال بالاتر نمیروند
حتی لطف و بهشت خدا را تصور میکنند..درست همچون دنیا...
لذا وقتی میگویند مرگ درهم کوبنده لذات است یعنی در هم کوبنده هرچه غیر خداست..یعنی پایان تمام تصورات اینجاست که آدمی با هیچی روبرو میشود و به قول امام علی وارد خانه تنهایی و غربت میشوند

این حالت در همین دنیا هم برای افراد افسرده تجربه میشود
اصلا افسردگی و به پوچی رسیدن حاصل درهم پاشیده شدن تصوراتی است که با او مانوس بوده
درحالی که اگه میتوانست زندگی و هستی را تعقل کند دیگر چیزی نداشت که از دستش بدهد ...و به خاطر همین است که بعضی ها با نفخه صور نمی میرند

با عرض سلام . ممنونم

در اسلام استفاده صحیح و به اندازه از لذات مشروع هیچگونه مذمتی نشده است انسان میتواند از حلالهای الهی بقدر کفایت استفاده کند اگر سفارش به زهد و قناعت شده برای هر کسی به فراخور حال خودش است آنچه که منع شده بهره جویی از چیزهای حرام و شبهه ناک است

اما از آنجا که غرق شدن در لذات انسان را از یاد خدا غافل میکند و غفلت باعث گناه میشود این سفارش حضرت علی علیه السلام تذکری است برای انسانها تا با یاد مرگ متنبه شده و از گناهان دوری کنند.

در سخنان حضرت امام بطور کامل توضیح داده شد که چرا تعلق خاطر بدنیا مذمت شدهاست. اولین مفسده اش هم این بود که موجب میشود انسان در موقع مرگ نسبت به خدا بدبین شده و با دشمنی او از دنیا رود.

[=arial]و از مفاسد بسیار بزرگ آن، چنانچه حضرت شیخ عارف(215) ما، روحی فداه، می‏فرمودند، آن است که اگر محبت دنیا صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید شود، [=arial]در وقت مردن که برای او کشف شود که حق تعالی او را از محبوبش جدا می‏کند و مابین او و مطلوباتش افتراق می‏اندازد با سخطناکی و بغض به او از دنیا برود. [=arial]و این فرمایش کمرشکن باید انسان را خیلی بیدار کند که قلب خود را خیلی نگاه دارد. خدا نکند که انسان به ولینعمت خود و مالک الملوک حقیقی سخطناک باشد که صورت این غضب و دشمنی را جز خدای تعالی کسی نمی‏داند.

یعنی انسان حتی تا دم مرگ هم آزمایش میشود. شیطان در موقع مرگ تمامی سعی خودش را میکند تا ایمان انسان را از او بگیرد و علاقه های انسان بهترین راهی هستند که بوسیله آن شیطان به مقصود خود برسد.

اما اینکه چقدر در این راه موفق شود به خود انسان بستگی دارد که در این دنیا چگونه زندگی کرده باشد و چقدر حب دنیا را در دل پرورانده باشد که شیطان بتواند بوسیله تعلقات دنیوی ایمان او را بگیرد. اگر شیطان موفق شد که هیچ در غیر اینصورت آن فرد با روح ایمان از دنیا میرود و این خود تکامل روح است.

عقیده ای را هم که در مورد دنیا به فلاسفه (از جمله حضرت امام علیه الرحمه) نسبت دادید صحیح نیست و برداشت خودتان است . از همین دنیاست که آخرت انسان ساخته میشود. مثلا انسان وقتی ازدواج میکند شاید ظاهرا قصد اطفای غرایزش را دارد اما با هر مهربانی که نسبت به همسر و فرزندانش میکند درجاتش بالا میرود. ضمن اینکه برای همان اطفای غرایز از راه حلال هم چندین برابر ماجور است و بی پاداش نخواهد بود...

نکته بعدی اینکه همینکه قبول دارید فلاسفه بر این عقیده اند ، اندک انسانهایی هستند که از تصور به تعقل میرسند یعنی اینکه فلاسفه به معاد و بهشت جسمانی اعتقاد دارند. حال اینکه این تعداد کم هستند یا زیاد الله اعلم

Serat;693733 نوشت:
با عرض سلام . ممنونم

در اسلام استفاده صحیح و به اندازه از لذات مشروع هیچگونه مذمتی نشده است انسان میتواند از حلالهای الهی بقدر کفایت استفاده کند اگر سفارش به زهد و قناعت شده برای هر کسی به فراخور حال خودش است آنچه که منع شده بهره جویی از چیزهای حرام و شبهه ناک است

اما از آنجا که غرق شدن در لذات انسان را از یاد خدا غافل میکند و غفلت باعث گناه میشود این سفارش حضرت علی علیه السلام تذکری است برای انسانها تا با یاد مرگ متنبه شده و از گناهان دوری کنند.

در سخنان حضرت امام بطور کامل توضیح داده شد که چرا تعلق خاطر بدنیا مذمت شدهاست. اولین مفسده اش هم این بود که موجب میشود انسان در موقع مرگ نسبت به خدا بدبین شده و با دشمنی او از دنیا رود.

[=arial]و از مفاسد بسیار بزرگ آن، چنانچه حضرت شیخ عارف(215) ما، روحی فداه، می‏فرمودند، آن است که اگر محبت دنیا صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید شود، [=arial]در وقت مردن که برای او کشف شود که حق تعالی او را از محبوبش جدا می‏کند و مابین او و مطلوباتش افتراق می‏اندازد با سخطناکی و بغض به او از دنیا برود. [=arial]و این فرمایش کمرشکن باید انسان را خیلی بیدار کند که قلب خود را خیلی نگاه دارد. خدا نکند که انسان به ولینعمت خود و مالک الملوک حقیقی سخطناک باشد که صورت این غضب و دشمنی را جز خدای تعالی کسی نمی‏داند.

یعنی انسان حتی تا دم مرگ هم آزمایش میشود. شیطان در موقع مرگ تمامی سعی خودش را میکند تا ایمان انسان را از او بگیرد و علاقه های انسان بهترین راهی هستند که بوسیله آن شیطان به مقصود خود برسد.

اما اینکه چقدر در این راه موفق شود به خود انسان بستگی دارد که در این دنیا چگونه زندگی کرده باشد و چقدر حب دنیا را در دل پرورانده باشد که شیطان بتواند بوسیله تعلقات دنیوی ایمان او را بگیرد. اگر شیطان موفق شد که هیچ در غیر اینصورت آن فرد با روح ایمان از دنیا میرود و این خود تکامل روح است.

عقیده ای را هم که در مورد دنیا به فلاسفه (از جمله حضرت امام علیه الرحمه) نسبت دادید صحیح نیست و برداشت خودتان است . از همین دنیاست که آخرت انسان ساخته میشود. مثلا انسان وقتی ازدواج میکند شاید ظاهرا قصد اطفای غرایزش را دارد اما با هر مهربانی که نسبت به همسر و فرزندانش میکند درجاتش بالا میرود. ضمن اینکه برای همان اطفای غرایز از راه حلال هم چندین برابر ماجور است و بی پاداش نخواهد بود...

نکته بعدی اینکه همینکه قبول دارید فلاسفه بر این عقیده اند ، اندک انسانهایی هستند که از تصور به تعقل میرسند یعنی اینکه فلاسفه به معاد و بهشت جسمانی اعتقاد دارند. حال اینکه این تعداد کم هستند یا زیاد الله اعلم

متوجه عرایض بنده نیستید
صحبت بر سر حرام و حلال لذت ها نیست
صحبت اینجاست که چطور میشود که محبت غیر از خدا را از فکر و دل زدود؟؟؟
آنچه که به اندیشه ناید آن خداست
مابقی غیر خداست

عرض کردم فقط کسانی به معنای واقعی محبت به خدا دارند که به تعقل محض رسیده اند و از صورت رسته اند
بقیه محب غیر خداند که با تکون های شدید مثل مرگ و ازدست دادن عزیز درهم کوبیده میشوند و به پوچی میرسند

از شما سوال میکنم محبت به خدارو تعریف کنید
تا من به شما ثابت کنم که محبت به غیر خدارو تعریف کرده اید

ملاali;693744 نوشت:

از شما سوال میکنم محبت به خدارو تعریف کنید
تا من به شما ثابت کنم که محبت به غیر خدارو تعریف کرده اید

سلام

اگر معنی محبت خدا رو طبق فرموده خود خداوند میخواهید میفرماید:

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ

(ای پیامبر به آنها) بگو: «اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده مهربان است.»

پس اطاعت از رسولخدا در همه امور مساوی است با محبت خدا.

فکر نمیکنم فلاسفه تعبیر دیگری از محبت خدا داشته باشند.

از دور حجره ای دیدم که بر سردرش نوشته بود : تناقض در نظام افرینش
با خود گفتم ایا ممکن است در نظام اختلافی پیدا شود..
دوان دوان نزدیک میرفتم خواستم پرده ی حجره را کنار بزنم بر خود لرزیدم گفتم شاید با مشاهده ی این اختلاف سر به بیابان گذارم و سرگردان شوم
چون از شکایت قران نیز بیم داشتم که سخنی مغایر با ان به زبان بیاورم نه می توانستم وارد شوم و نه راه برگشتی بود
دل به دریا زدم و وارد شدم و
در دلم اینو می گفتم

الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ

آن خدایی که هفت آسمان بلند را به طبقاتی منظم بیافرید و هیچ درنظم خلقت خدای رحمان بی‌نظمی و نقصان نخواهی یافت، باز بارها به دیده عقل بنگر تا هیچ نقص و خلل هرگز در آن توانی یافت؟

--------------
اخرش دیدم خبری از تناقض نیست
از پدید اورنده درخواست تغییر نام این دخمه را داریم.
چون بر در حجره شاید کسی باشد که نمی تواند وارد شود. چون بیم دارد.
خواستم نظر دهم ولی نام حجره بسی سهمگین است و نشد
/
(هر چند ظاهر است ولی روزی با باطن یکی می شود)

.

Serat;693798 نوشت:
سلام

اگر معنی محبت خدا رو طبق فرموده خود خداوند میخواهید میفرماید:

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ

(ای پیامبر به آنها) بگو: «اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده مهربان است.»

پس اطاعت از رسولخدا در همه امور مساوی است با محبت خدا.

فکر نمیکنم فلاسفه تعبیر دیگری از محبت خدا داشته باشند.

سلام
در فلسفه حکمت عملی داریم و حکمت نظری
مطلبی که شما آوردید در نگاه فلاسفه اسلامی مقدمه است برای حکمت نظری...
یعنی همان به عقل مستفاد رسیدن
لذا میگویند مثلا فلانی در عمل کامل است ولی در علم ناقص
و اندکی از انسانها در علم و عمل کاملنند

پس سخن شما از حیث نظری ارتباطی با محبت به خدا ندارد
بازم میگم آنچه که به ادیشه نیاید آن خداست
لذا اعمال ما برای خدا هم کامل و بی نقص نیست چون در حیطه تصورات ما است

چرا اصرار دارید ایرادات بنده رو بدون دلیل رد کنید؟!

و در مورد اینکه انسان باید سختی بکشد درست
اما پس صفت مهربانی ،عدل و غیره خداوند را نباید براساس عقل و فهم خودمون تعریف کنیم

عقل و فهم ما از کریم و مهربانی این است که اگر بر پادشاهی فقیری وارد شد آن پادشاه نمیگوید چه آوردی بلکه میگوید چه میخواهی؟
اما خدای اسلام...بعد از مرگ به بنده ها نمیگوید چه می خواهی و اساسا اونها رو به اعمال خودشون واگزار کرده و درعین حال مهربانترین مهربانان است

خلاصه اینکه همینکه سعادت و شقاوت ما متوقف بر فهم و خواسته مانیست
یعنی تناقض در نظام آفرینش

به نام خدا

با سلام و احترام:

جناب ملا علی،نظامات اخروی با نظام دنیا تفاوتی اساسی دارد

مفهوم رنج و عذابی که شما را بر آشفته کرده است با آنچه در

حقیقت وجود دارد نیز متفاوت است.

حقیقت وجود انسان روح اوست که متعلق به عالم امر است

عالمی که منزه از حرکت و تدریج و اندازه و مقدار است

وقتی روح انسان اسیر چیزهایی باشد که خارج از ذات و حقیقت

اوست از ان تعبیر به رنج و عذاب می شود.

حجاب چهره جان می شود غبار تنم/خوشا دمی که از چهره پرده بر فکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست/روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

اگر در این دنیا و در این مدت عمر در اثر حرکت جوهری نفس ،انسان توانست از این

قید و بندها با ریاضات شرعی و اصول طریقت محمدی صلی الله علیه و اله حجابهای

جان را خرق کند و با حقیقت وجودش متحد گردد گویی از این عذابها رهیده است

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

اما اگر در اثر غفلت از حقیقت خویش در عالم دنیا باقی ماند و دست

و پای روح قدسیش در غل و زنجیر مقتضیات عالم خلق اسیر شد

این حقیقت رنج و عذاب، برای روحی است که از جنس این

چیزها نیست.

روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم

پس انسان تا در این دنیاست باید نظر خود را به جهان

نظری الهی کند یعنی دنیا را با چشم خدا بنگرد

دنیا جایی است که در آن و از آن دایره وجود انسان کامل می شود

جایی است میانه راه برای انسان،باید از آن عبور کند،اگر به این شناخت نرسید

در آن دنیا می رسد"فبصرک الیوم حدید".

اما زمین و آسمان و مواهب طبیعی و همسر و فرزند وووو اینها دنیایی نیستند

که داشتنشان یا محبت به انها انسان را دچار عذاب کند.

اینها هریک مظاهر اسماء الهیند،آئینه هایی که می توانید در آنها به تماشای

وجود خدا بنشینید،به آنها عشق بورزید،خدمت کنید،دوستشان داشته باشید

و به همین واسطه به خدا تقرب بجوئید.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

فقط باید دیدگاه توحیدی تحصیل کنیم،همه چیز از اوست

برای اوست و به سوی اوست،با این نظر نه در دنیا رنجی است

نه بعد از آن.

ملاali;688476 نوشت:
سلام و تشکر
شما منظور بنده رو متوجه نشدید
من با گناه کاری ندارم
روی صحبت من با همان علایق و دلبستگی های طبیعی و فطری است
که چرا باعث زجر و سختی در مرگ و برزخند؟

در کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی صفحه 222 و 259
آمده است که حتی انسانی که هیچ گناهی ندارد به خاطر همین علاقه طبیعی و تعلق جبلی در برزخ گرفتار است.

والا من از وقتی که با این تعبیر ها آشنا شدم افسرده شدم و احساس میکنم بنای عالم بر عدل و رحمت نیست بر اذیت است

دلیل این اذیت و ظلم هم این است که محاله انسان به غیر خدا وابسته نشه

این فقط یه شعاره که آدم نباید وابسته باشه
شما از الف نمیتونی دل بکنی مگر اینکه دلبسته ب بشی و همینطور الی آخر...
و این الف و ب ها هیچکدام معادل خدا نیستند بلکه غیر خدا اند

انسان موجودی است که تعلق و وابستگی از ارکان وجود اوست یعنی نهایتا تعلق به چیزی دارد و آن چیز خدا نیست چرا که آنچه که در اندیشه ناید آن خداست

لذا عذاب در مرگ و برزخ برای انسان حتمی است حتی اگه گناه نداشته باشند
چون نهایتا غیر خدا در ذهن او بوده
و این از نظر من ظلم است

سلام
آیا شما با سختی های دنیا هم مشکلی داریدیا نه؟ آیا با آیه لقد خلقناالانسان فی کبد مشکلی دارید؟ اگر باوجود سختی در عالم برای انسان مشکل دارید که باید بگم شبهه شما وارد است؟ اگر مشکلی ندارید خوب درباره اش بحث می شود انجام داد. طبق چیزی که شما گفته اید و در کتاب معاد ازدیدگاه امام خمینی نوشته شده است می توانیم یک تقسیم بندی ظاهری از سختی های دم مرگ داشته باشیم. یکی سختی هایی که ناشی از گناهان است.دیگری سختی هایی که ناشی از تعلقات به دنیا اند. در نوع اول که مشکلی وجود ندارد.می بایست گناه نکند.اما نوع دوم هم می توانیم یک نوع سختی مثل سختی در دنیا تعبیرش کنیم. در این کتاب آمده که برای اولیا الهی عالم قبر درحدود سه روز است آن هم به خاطر تعلق کمی که به دنیا دارند. بعدش نیامده که خدا آن ها راعذاب می کند بلکه مقداری سختی می کشند.خوب این سختی هم شما یک چیزی تصور کن مثل سختی های دنیا. شما جوری می گید آدمی که گناه نکرده در برزخ گرفتار است که انگار شراره های آتش تند تند بر وجودش زبانه می کشند.او مقدارکمی سختی می کشد (گرفتاری یعنی همین) و بعدش می رود به بهشت برزخی. این هم یک نوع سختی مثل سختی هایی است که دردنیا می کشیده است. این آدم در دنیا کلی ریاضت نفس می کشیده و کلی بلا سرش آمده که پر از سختی بودند.شما با اون ها کارندارید بلکه با همین مقدار کمی که درقبر عذاب می کشد کار دارید.
عدل را نباید نقطه مقابل اذیت کردن دانست. بنای این عالم بر اذیت کردن نیست اما اذیت کردن یکی از اجزای اصلی این عالم است.درآیه قرآن آمده است: ((یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه))(( لقد خلقناالانسان فی کبد)). همه باید در این عالم رنج بکشند؟چه اولیاء الله چه مومن چه کافر.
شمامی گویید:((انسان به خدا نمی تواند وابسته باشد زیرا خدا در اندیشه بشر نمی آید.)) سوال من این است که مگر انسان به چیزی که در ذهن اندیشه اش است وابسته می شود؟ مثلا یک کودک به پدر خودش وابسته است.آیا این کودک می تواند وجود پدرش را تمام و کمال تحلیل کند. آیا وجود پدر او به طور کامل در اندیشه کودکش متجلی شده است. خدا هم همینطور است. تمام وجود خدا دراندیشه ما نمی آید چون ما محدودیم اما ما به خدا وابسته هستیم.به طور کامل وابسته ایم. فقط این تعلق با تعلق به دنیا کاسته می شود.
درمورد واژه عذاب که فرمودید عذاب چیزی است که در مقابل گناه داده می شود.بهتر است بگویید برای کسی که در برزخ است رنج وجود دارد حتی اگه گناه نداشته باشد که این هم رنجی است مثل رنج های دنیا.

ملاali;694534 نوشت:
سلام
در فلسفه حکمت عملی داریم و حکمت نظری
مطلبی که شما آوردید در نگاه فلاسفه اسلامی مقدمه است برای حکمت نظری...
یعنی همان به عقل مستفاد رسیدن
لذا میگویند مثلا فلانی در عمل کامل است ولی در علم ناقص
و اندکی از انسانها در علم و عمل کاملنند

پس سخن شما از حیث نظری ارتباطی با محبت به خدا ندارد

سلام

جناب ملاعلی شما فقط برداشتهای ناقص و غلط خودتان از صحبتهای فلاسفه را به بحث تحمیل میکنید اینست که به تضاد میخورید و بین آموزه های دینی که از قرآن و اهلبیت به ما رسیده است هم ایجاد تضاد میکنید.

مگه فرموده خداست که با دید فلاسفه و عرفا به اسلام نگاه کنید وگرنه اسلامتان قبول نیست؟

ملاali;694534 نوشت:

و در مورد اینکه انسان باید سختی بکشد درست
اما پس صفت مهربانی ،عدل و غیره خداوند را نباید براساس عقل و فهم خودمون تعریف کنیم

عقل و فهم ما از کریم و مهربانی این است که اگر بر پادشاهی فقیری وارد شد آن پادشاه نمیگوید چه آوردی بلکه میگوید چه میخواهی؟
اما خدای اسلام...بعد از مرگ به بنده ها نمیگوید چه می خواهی و اساسا اونها رو به اعمال خودشون واگزار کرده و درعین حال مهربانترین مهربانان است

احتمالا شما به سختیهایی که خداوند در دنیا به انسانها داده است هم اشکال وارد میکنید و نعوذبالله خدا را ستمگر میدانید که باعث و بانی اینهمه درد و رنج و بلا برای آنها است؟ و مثل بعضیها میخواهید به این نتیجه برسید که اصلا همچین خدایی وجود ندارد پس قاعدتا باید برای دنیا هیچ خالقی نباشد.

ملاali;693744 نوشت:

صحبت اینجاست که چطور میشود که محبت غیر از خدا را از فکر و دل زدود؟؟؟
آنچه که به اندیشه ناید آن خداست
مابقی غیر خداست

عرض کردم فقط کسانی به معنای واقعی محبت به خدا دارند که به تعقل محض رسیده اند و از صورت رسته اند
بقیه محب غیر خداند که با تکون های شدید مثل مرگ و ازدست دادن عزیز درهم کوبیده میشوند و به پوچی میرسند

از شما سوال میکنم محبت به خدارو تعریف کنید
تا من به شما ثابت کنم که محبت به غیر خدارو تعریف کرده اید

سلام

شما هر چیزی راغیر از خود خدا ، غیر خدا میدانید و محبت به آنها را مورد اشکال. درصورتیکه خود خداوند ما را ملزم به محبت بعضی از افراد نموده است. دوستی با دوستان خدا از فروع دین ماست. در آخرت هم طبق فرموده خدا با همانها دوست و همنشین خواهیم بود اما برداشت شما از سخنان فلاسفه اینستکه در آخرت هیچ دوستی غیر از محبت خداوند وجود ندارد.

ما برای محبت محدوده ای داریم که باید در دنیا آن را رعایت کنیم . دستور خداست که هیچ کسی را نباید بیشتر از او دوست داشت . پدر و مادر و همسر و فرزندان و اموال و تجارت و مساکنی که دوستشان داریم اگر برای ما از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست داشتنی تر باشد به نحوی که ما را از خدا دور کند این محبت مورد اشکال است چون ما به خدا محتاجیم و دوری از او چیزی نیست جر فنا و نابودی.

[=arial]قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ

بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آورده‏ايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مى‏داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست‏داشتنى‏تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد.» و خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمى‏كند.

اما محبتی که در راه خدا باشد هیچگونه اشکالی ندارد و در عوض هم فرموده با همانها در بهشت همسر و همراه و رفیق خواهید بود.. با ازواجتان وارد بهشت شوید . با انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین رفیق خواهند بود. این چه تضادی در نظام آفرینش دنیا و آخرت است؟

; نوشت:
آیا علاقه فطری به دنیا و سختی مرگ به خاطر همین علایق ، تناقض در نظام آفرینش نیست؟
چرا آخرت ضد دنیاست؟

; نوشت:
سلام و تشکر
شما منظور بنده رو متوجه نشدید
من با گناه کاری ندارم
روی صحبت من با همان علایق و دلبستگی های طبیعی و فطری است
که چرا باعث زجر و سختی در مرگ و برزخند؟

در کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی صفحه 222 و 259
آمده است که حتی انسانی که هیچ گناهی ندارد به خاطر همین علاقه طبیعی و تعلق جبلی در برزخ گرفتار است.

والا من از وقتی که با این تعبیر ها آشنا شدم افسرده شدم و احساس میکنم بنای عالم بر عدل و رحمت نیست بر اذیت است

دلیل این اذیت و ظلم هم این است که محاله انسان به غیر خدا وابسته نشه
این فقط یه شعاره که آدم نباید وابسته باشه
شما از الف نمیتونی دل بکنی مگر اینکه دلبسته ب بشی و همینطور الی آخر...
و این الف و ب ها هیچکدام معادل خدا نیستند بلکه غیر خدا اند

انسان موجودی است که تعلق و وابستگی از ارکان وجود اوست یعنی نهایتا تعلق به چیزی دارد و آن چیز خدا نیست چرا که آنچه که در اندیشه ناید آن خداست

لذا عذاب در مرگ و برزخ برای انسان حتمی است حتی اگه گناه نداشته باشند
چون نهایتا غیر خدا در ذهن او بوده
و این از نظر من ظلم است

; نوشت:
متوجه عرایض بنده نیستید
صحبت بر سر حرام و حلال لذت ها نیست
صحبت اینجاست که چطور میشود که محبت غیر از خدا را از فکر و دل زدود؟؟؟
آنچه که به اندیشه ناید آن خداست
مابقی غیر خداست

عرض کردم فقط کسانی به معنای واقعی محبت به خدا دارند که به تعقل محض رسیده اند و از صورت رسته اند
بقیه محب غیر خداند که با تکون های شدید مثل مرگ و ازدست دادن عزیز درهم کوبیده میشوند و به پوچی میرسند

از شما سوال میکنم محبت به خدارو تعریف کنید
تا من به شما ثابت کنم که محبت به غیر خدارو تعریف کرده اید

بسم الله

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّـهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
آراسته شد برای مردم دوستی شهوتها از زنان و فرزندان و پوستهای گاو آکنده از زر و سیم و اسبان داغ‌دار و دامها و کشت این است بهره زندگانی دنیا و خدا است نزد او نکو بازگشتنگاه‌.

(این حب را خدا خودش زینت داده .به نظرم حبی که خدا برای مردم زینت داده نباید موجب عذاب شود. در این صورت حتی مودت بین زوجین منسوخ است. و نباید همدیگر را دوست بگیرند. در صورتی که این حب در قران ذکر شده. به هر روی خلقت برپایه ی حب است.)

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّـهِ ۖ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ ۗ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّـهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّـهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ
بعضى از مردم خدا را همتايانى اختيار مى‌كنند و آنها را چنان دوست مى‌دارند كه خدا را. ولى آنان كه ايمان آورده‌اند خدا را بيشتر دوست مى‌دارند. و آنگاه كه اين ستم پيشگان عذاب را ببينند دريابند كه همه قدرت از آن خداست. هر آينه خدا به سختى عقوبت مى‌كند.

//(این حب عذاب به بار میاره. به نظرم منظور احادیث همین حب است)

(آرزوي‌ مرگ‌ نشان‌ عشق‌ انسان‌ به‌ خدا است. )
خداي‌ سبحان‌ در خطابي‌ به‌ قوم‌ يهود مي‌فرمايد:"بگو اي‌ يهوديان‌ اگر از ميان‌ مردم‌ تنها خود را دوستان‌ خدا مي‌دانيد، پس‌ آرزوي‌ مرگ‌ كنيد اگر راست‌ مي‌گوئيد." جمعه‌ / 6

امام‌ علي(ع) مي‌فرمايد:"و انَّ‌ احبَّ‌ ما انا لاق‌ اليَّ‌ الموت؛(40) محبوب‌ترين‌ چيزي‌ كه‌ در انتظارش‌ هستم‌ مرگ‌ است."

شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا نخواهید رسید مگر از آنچه دوست می‌دارید و محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید، و آنچه انفاق کنید خدا بر آن آگاه است.(ال عمران)

وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ(و هم او بر حب مال دنیا سخت فریفته و بخیل است.)

//من که از این ایه ها و احادیث فطرتی ندیدم نمی توان گفت که فطرت است جز این که عده ای فریفته ظاهر می شوند. مرگ برای یکی شیرین است برای دیگری تلخ.

.

حبیبه;694550 نوشت:
به نام خدا

با سلام و احترام:

جناب ملا علی،نظامات اخروی با نظام دنیا تفاوتی اساسی دارد

مفهوم رنج و عذابی که شما را بر آشفته کرده است با آنچه در

حقیقت وجود دارد نیز متفاوت است.

حقیقت وجود انسان روح اوست که متعلق به عالم امر است

عالمی که منزه از حرکت و تدریج و اندازه و مقدار است

وقتی روح انسان اسیر چیزهایی باشد که خارج از ذات و حقیقت

اوست از ان تعبیر به رنج و عذاب می شود.

حجاب چهره جان می شود غبار تنم/خوشا دمی که از چهره پرده بر فکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست/روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

اگر در این دنیا و در این مدت عمر در اثر حرکت جوهری نفس ،انسان توانست از این

قید و بندها با ریاضات شرعی و اصول طریقت محمدی صلی الله علیه و اله حجابهای

جان را خرق کند و با حقیقت وجودش متحد گردد گویی از این عذابها رهیده است

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

اما اگر در اثر غفلت از حقیقت خویش در عالم دنیا باقی ماند و دست

و پای روح قدسیش در غل و زنجیر مقتضیات عالم خلق اسیر شد

این حقیقت رنج و عذاب، برای روحی است که از جنس این

چیزها نیست.

روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم

پس انسان تا در این دنیاست باید نظر خود را به جهان

نظری الهی کند یعنی دنیا را با چشم خدا بنگرد

دنیا جایی است که در آن و از آن دایره وجود انسان کامل می شود

جایی است میانه راه برای انسان،باید از آن عبور کند،اگر به این شناخت نرسید

در آن دنیا می رسد"فبصرک الیوم حدید".

اما زمین و آسمان و مواهب طبیعی و همسر و فرزند وووو اینها دنیایی نیستند

که داشتنشان یا محبت به انها انسان را دچار عذاب کند.

اینها هریک مظاهر اسماء الهیند،آئینه هایی که می توانید در آنها به تماشای

وجود خدا بنشینید،به آنها عشق بورزید،خدمت کنید،دوستشان داشته باشید

و به همین واسطه به خدا تقرب بجوئید.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

فقط باید دیدگاه توحیدی تحصیل کنیم،همه چیز از اوست

برای اوست و به سوی اوست،با این نظر نه در دنیا رنجی است

نه بعد از آن.

سلام سرکار حبیبه
خیلی سعی کردم حرف شمارو بفهمم اما نشد

شما فقط یک سوال منو جواب بدید
تعلق نداشتن به غیر خدا چگونه ممکن است و اصلا چه تعریفی دارد؟
خواهش میکنم پاسخ بدید و بحثو عوض نکنید

ابوالبرکات;694578 نوشت:
سلام
آیا شما با سختی های دنیا هم مشکلی داریدیا نه؟ آیا با آیه لقد خلقناالانسان فی کبد مشکلی دارید؟ اگر باوجود سختی در عالم برای انسان مشکل دارید که باید بگم شبهه شما وارد است؟ اگر مشکلی ندارید خوب درباره اش بحث می شود انجام داد. طبق چیزی که شما گفته اید و در کتاب معاد ازدیدگاه امام خمینی نوشته شده است می توانیم یک تقسیم بندی ظاهری از سختی های دم مرگ داشته باشیم. یکی سختی هایی که ناشی از گناهان است.دیگری سختی هایی که ناشی از تعلقات به دنیا اند. در نوع اول که مشکلی وجود ندارد.می بایست گناه نکند.اما نوع دوم هم می توانیم یک نوع سختی مثل سختی در دنیا تعبیرش کنیم. در این کتاب آمده که برای اولیا الهی عالم قبر درحدود سه روز است آن هم به خاطر تعلق کمی که به دنیا دارند. بعدش نیامده که خدا آن ها راعذاب می کند بلکه مقداری سختی می کشند.خوب این سختی هم شما یک چیزی تصور کن مثل سختی های دنیا. شما جوری می گید آدمی که گناه نکرده در برزخ گرفتار است که انگار شراره های آتش تند تند بر وجودش زبانه می کشند.او مقدارکمی سختی می کشد (گرفتاری یعنی همین) و بعدش می رود به بهشت برزخی. این هم یک نوع سختی مثل سختی هایی است که دردنیا می کشیده است. این آدم در دنیا کلی ریاضت نفس می کشیده و کلی بلا سرش آمده که پر از سختی بودند.شما با اون ها کارندارید بلکه با همین مقدار کمی که درقبر عذاب می کشد کار دارید.
عدل را نباید نقطه مقابل اذیت کردن دانست. بنای این عالم بر اذیت کردن نیست اما اذیت کردن یکی از اجزای اصلی این عالم است.درآیه قرآن آمده است: ((یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه))(( لقد خلقناالانسان فی کبد)). همه باید در این عالم رنج بکشند؟چه اولیاء الله چه مومن چه کافر.
شمامی گویید:((انسان به خدا نمی تواند وابسته باشد زیرا خدا در اندیشه بشر نمی آید.)) سوال من این است که مگر انسان به چیزی که در ذهن اندیشه اش است وابسته می شود؟ مثلا یک کودک به پدر خودش وابسته است.آیا این کودک می تواند وجود پدرش را تمام و کمال تحلیل کند. آیا وجود پدر او به طور کامل در اندیشه کودکش متجلی شده است. خدا هم همینطور است. تمام وجود خدا دراندیشه ما نمی آید چون ما محدودیم اما ما به خدا وابسته هستیم.به طور کامل وابسته ایم. فقط این تعلق با تعلق به دنیا کاسته می شود.
درمورد واژه عذاب که فرمودید عذاب چیزی است که در مقابل گناه داده می شود.بهتر است بگویید برای کسی که در برزخ است رنج وجود دارد حتی اگه گناه نداشته باشد که این هم رنجی است مثل رنج های دنیا.

سلام

اگر برزخ بقای انس با طبیعت است و هر شخص به میزان تعلق خود آنجا گرفتار است
چه جای صحبتی برای بهشت برزخی میماند؟؟؟ که در روایات هم آمده؟؟؟

فلسفه واقعا چیزی از دین نگذاشت....

ابوالبرکات;694578 نوشت:
سلام
آیا شما با سختی های دنیا هم مشکلی داریدیا نه؟ آیا با آیه لقد خلقناالانسان فی کبد مشکلی دارید؟ اگر باوجود سختی در عالم برای انسان مشکل دارید که باید بگم شبهه شما وارد است؟ اگر مشکلی ندارید خوب درباره اش بحث می شود انجام داد. طبق چیزی که شما گفته اید و در کتاب معاد ازدیدگاه امام خمینی نوشته شده است می توانیم یک تقسیم بندی ظاهری از سختی های دم مرگ داشته باشیم. یکی سختی هایی که ناشی از گناهان است.دیگری سختی هایی که ناشی از تعلقات به دنیا اند. در نوع اول که مشکلی وجود ندارد.می بایست گناه نکند.اما نوع دوم هم می توانیم یک نوع سختی مثل سختی در دنیا تعبیرش کنیم. در این کتاب آمده که برای اولیا الهی عالم قبر درحدود سه روز است آن هم به خاطر تعلق کمی که به دنیا دارند. بعدش نیامده که خدا آن ها راعذاب می کند بلکه مقداری سختی می کشند.خوب این سختی هم شما یک چیزی تصور کن مثل سختی های دنیا. شما جوری می گید آدمی که گناه نکرده در برزخ گرفتار است که انگار شراره های آتش تند تند بر وجودش زبانه می کشند.او مقدارکمی سختی می کشد (گرفتاری یعنی همین) و بعدش می رود به بهشت برزخی. این هم یک نوع سختی مثل سختی هایی است که دردنیا می کشیده است. این آدم در دنیا کلی ریاضت نفس می کشیده و کلی بلا سرش آمده که پر از سختی بودند.شما با اون ها کارندارید بلکه با همین مقدار کمی که درقبر عذاب می کشد کار دارید.
عدل را نباید نقطه مقابل اذیت کردن دانست. بنای این عالم بر اذیت کردن نیست اما اذیت کردن یکی از اجزای اصلی این عالم است.درآیه قرآن آمده است: ((یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه))(( لقد خلقناالانسان فی کبد)). همه باید در این عالم رنج بکشند؟چه اولیاء الله چه مومن چه کافر.
شمامی گویید:((انسان به خدا نمی تواند وابسته باشد زیرا خدا در اندیشه بشر نمی آید.)) سوال من این است که مگر انسان به چیزی که در ذهن اندیشه اش است وابسته می شود؟ مثلا یک کودک به پدر خودش وابسته است.آیا این کودک می تواند وجود پدرش را تمام و کمال تحلیل کند. آیا وجود پدر او به طور کامل در اندیشه کودکش متجلی شده است. خدا هم همینطور است. تمام وجود خدا دراندیشه ما نمی آید چون ما محدودیم اما ما به خدا وابسته هستیم.به طور کامل وابسته ایم. فقط این تعلق با تعلق به دنیا کاسته می شود.
درمورد واژه عذاب که فرمودید عذاب چیزی است که در مقابل گناه داده می شود.بهتر است بگویید برای کسی که در برزخ است رنج وجود دارد حتی اگه گناه نداشته باشد که این هم رنجی است مثل رنج های دنیا.

سلام

اگر برزخ بقای انس با طبیعت است و هر شخص به میزان تعلق خود آنجا گرفتار است
چه جای صحبتی برای بهشت برزخی میماند؟؟؟ که در روایات هم آمده؟؟؟

فلسفه واقعا چیزی از دین نگذاشت....

ملاali;695315 نوشت:
سلام سرکار حبیبه
خیلی سعی کردم حرف شمارو بفهمم اما نشد

شما فقط یک سوال منو جواب بدید
تعلق نداشتن به غیر خدا چگونه ممکن است و اصلا چه تعریفی دارد؟
خواهش میکنم پاسخ بدید و بحثو عوض نکنید

با سلام و احترام

این که شما حرف بنده را نفهمیدید قطعا اشکال از من بوده عذر خواهم.

بهتر است سؤال شما را اینطور اصلاح کنم(ببخشید) نداشتن غیر خدا و

دوست نداشتن و تعلق خاطر نداشتن به غیر خدا ممکن است؟خیر

پس اگر ممکن نیست آنچه باعث عذاب انسان به خاطر تعلق خاطرش

می شود چیست؟ و چراست؟

اینها نعم الهی و اسباب ادامه حیات زمینی انسان و اسماء الله و ایات اللهند

اما مشغول شدن به اینها و غافل شدن از حق است که محل اشکال است

ما در دین حب و بغض فی الله را داریم،عملا یعنی چه؟

یعنی اینها را در جهت آخرت استفاده کن،برای خدا و تقرب به او دوست داشته باش

این عملا چطور ممکن است؟یعنی چه که همسر و فرزندم را برای خدا دوست داشته باشم؟

یعنی اگر بین حکم خدا و آنها اختلافی پیش امد خدا را انتخاب کن.

مثلا همسر شما می فرمایند یا من یا مادرت!!!!!

شما شدیدا به همسرتان علاقمند هستید اما خداوند می فرماید:

و بالوالدین احسانا

می فرماید لا تقل لهما اف

خواست همسرتان یا رضایت حق و مادرتا ن که رضایتش رضایت خداست؟(اگر به حق باشد)

اگر رضایت همسرتان را به سخط الهی و شکستن دل مادر ترجیح دادید

اینجاست که تعلق به غیر خدا باعث وبال و عذاب می گردد.

حبیبه;695466 نوشت:
با سلام و احترام

این که شما حرف بنده را نفهمیدید قطعا اشکال از من بوده عذر خواهم.

بهتر است سؤال شما را اینطور اصلاح کنم(ببخشید) نداشتن غیر خدا و

دوست نداشتن و تعلق خاطر نداشتن به غیر خدا ممکن است؟خیر

پس اگر ممکن نیست آنچه باعث عذاب انسان به خاطر تعلق خاطرش

می شود چیست؟ و چراست؟

اینها نعم الهی و اسباب ادامه حیات زمینی انسان و اسماء الله و ایات اللهند

اما مشغول شدن به اینها و غافل شدن از حق است که محل اشکال است

ما در دین حب و بغض فی الله را داریم،عملا یعنی چه؟

یعنی اینها را در جهت آخرت استفاده کن،برای خدا و تقرب به او دوست داشته باش

این عملا چطور ممکن است؟یعنی چه که همسر و فرزندم را برای خدا دوست داشته باشم؟

یعنی اگر بین حکم خدا و آنها اختلافی پیش امد خدا را انتخاب کن.

مثلا همسر شما می فرمایند یا من یا مادرت!!!!!

شما شدیدا به همسرتان علاقمند هستید اما خداوند می فرماید:

و بالوالدین احسانا

می فرماید لا تقل لهما اف

خواست همسرتان یا رضایت حق و مادرتا که رضایتش رضایت خداست؟(اگر به حق باشد)

اینجاست که تعلق به غیر خدا باعث وبال و عذاب می گردد.

سلام و تشکر
از شما خواهر گرامی انتظار بود عرض بنده رو متوجه میشدید...

اولا
انتخاب حکم خدا در مقابل تعلقات متعارض ،گویای تعلق به خدا نیست! بلکه این عمل صرفا پیروی از یک آیین است به امید رسیدن اجر..
اجری که ورای تعلقات نیستند و مصداقشان زمینی است نه اخروی و الهی
ثانیا
شما قبول کردید تعلق نداشتن به غیر خدا ممکن نیست و فرمودید عذاب مرگ و گرفتاری برزخ به خاطر غفلت از خدا است
اما سوال چیز دیگریست که مبنای آن سخن امام در چهل حدیث است
حاکی از اینکه شخص بیگناه هم به خاطر علاقه طبیعی جبلی به دنیا در مرگ و برزخ گرفتار است ..

خب این از نظر من یک تناقض است در نظام آفرینش..
تناقضی که انسان در آن محکوم به سختی است.

لذا شما هنوز نتوانسته اید بحث را فراتر از تعلقات و تصورات ببرید

حبیبه;695466 نوشت:
با سلام و احترام

این که شما حرف بنده را نفهمیدید قطعا اشکال از من بوده عذر خواهم.

بهتر است سؤال شما را اینطور اصلاح کنم(ببخشید) نداشتن غیر خدا و

دوست نداشتن و تعلق خاطر نداشتن به غیر خدا ممکن است؟خیر

پس اگر ممکن نیست آنچه باعث عذاب انسان به خاطر تعلق خاطرش

می شود چیست؟ و چراست؟

اینها نعم الهی و اسباب ادامه حیات زمینی انسان و اسماء الله و ایات اللهند

اما مشغول شدن به اینها و غافل شدن از حق است که محل اشکال است

ما در دین حب و بغض فی الله را داریم،عملا یعنی چه؟

یعنی اینها را در جهت آخرت استفاده کن،برای خدا و تقرب به او دوست داشته باش

این عملا چطور ممکن است؟یعنی چه که همسر و فرزندم را برای خدا دوست داشته باشم؟

یعنی اگر بین حکم خدا و آنها اختلافی پیش امد خدا را انتخاب کن.

مثلا همسر شما می فرمایند یا من یا مادرت!!!!!

شما شدیدا به همسرتان علاقمند هستید اما خداوند می فرماید:

و بالوالدین احسانا

می فرماید لا تقل لهما اف

خواست همسرتان یا رضایت حق و مادرتا که رضایتش رضایت خداست؟(اگر به حق باشد)

اینجاست که تعلق به غیر خدا باعث وبال و عذاب می گردد.

سلام و تشکر
از شما خواهر گرامی انتظار بود عرض بنده رو متوجه میشدید...

اولا
انتخاب حکم خدا در مقابل تعلقات متعارض ،گویای تعلق به خدا نیست! بلکه این عمل صرفا پیروی از یک آیین است به امید رسیدن اجر..
اجری که ورای تعلقات نیستند و مصداقشان زمینی است نه اخروی و الهی
ثانیا
شما قبول کردید تعلق نداشتن به غیر خدا ممکن نیست و فرمودید عذاب مرگ و گرفتاری برزخ به خاطر غفلت از خدا است
اما سوال چیز دیگریست که مبنای آن سخن امام در چهل حدیث است
حاکی از اینکه شخص بیگناه هم به خاطر علاقه طبیعی جبلی به دنیا در مرگ و برزخ گرفتار است ..

خب این از نظر من یک تناقض است در نظام آفرینش..
تناقضی که انسان به هر صورت در آن محکوم به سختی است.

ملاali;695483 نوشت:
اولا
انتخاب حکم خدا در مقابل تعلقات متعارض ،گویای تعلق به خدا نیست!

با سلام:

ابتدا شما زحمت بکشید و مفهوم تعلق به خدا و ذهنیت خویش را در این مورد بفرمایید

تا زمینه های بحث کاملا روشن نشوند درک درستی از مفهوم سخنان یکدیگر نخواهیم داشت.

با سپاس

با سلام:

جناب ملا علی:

ابتدا از حدیث شماره شش در کتاب چهل حدیث شروع می کنیم تا مقصود از حدیث و تفسیر حضرت امام روشن شود

چون به هر حال ایشان حدیث را شرح کرده اند.

حدیث از امام صادق علیه السلام است:می فرمایند هر کس روز را شب کند در حالیکه دنیا بزرگترین هم و غمّ او باشد(دقت)

خدا برای او فقر و پریشانی در کارها را قرار می دهد.

و اگر کسی صبح را شب کند در حالیکه بزرگترین هم و غمّش آخرت باشد خدا قلبش را غنی کرده و امورش را ردیف می کند(به قول معروف)

پس سخن از دنیای مذموم است یعنی همان غفلت از حق به خاطر توجه افراطی به دنیا(این حدیث است بدون تاویل و تفسیر،صریح و روشن)

اما سخن حضرت امام (ره) اصلا سخن از عذاب نیست ایشان می فرمایند گرفتاری نمی فرمایند عذاب و منطور از گرفتاری توقف در برزخ و طول

مدت برزخ است به قرینه بعد از ان که می فرمایند:"برای اولیاء خدا بیش از سه روز نیست آن هم به خاطر همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی.

عذاب منظور نیست چون اولیاء الله که در برزخ عذاب نمی شوند در بهشت برزخی هستند.گرفتاری برای آنها را در صفحه قبل کتاب توضیح

می دهند که درد فراق و جدایی از محبوب است برای محبین و مجذوبین، که اینها هم حالاتی است که باید وجدان کرد و با تصور نمی توان

درک نمود.پس جناب ملاعلی از ابتدا سؤال شما و یا بهتر بگویم برداشت شما از سخن امام مطابق با منظور ایشان نبوده است.

حبیبه;695508 نوشت:
با سلام:

ابتدا شما زحمت بکشید و مفهوم تعلق به خدا و ذهنیت خویش را در این مورد بفرمایید

تا زمینه های بحث کاملا روشن نشوند درک درستی از مفهوم سخنان یکدیگر نخواهیم داشت.

با سپاس

منظور این است که عموم انسانها درکشان بالاتر از صورت و تجسم نیست
لذا تمام تعلقاتشان حتی شوق بهشتشان در همین حوزه تصورات وتجسم است نه بالاتر از آن
در حالی که خداوند بالاتر از فکر و تصور است
پس تعلق منتفی است،چون لذت و تعلق متوقف بر ادراک ما است نه ورای آن

ملاali;695516 نوشت:
منظور این است که عموم انسانها درکشان بالاتر از صورت و تجسم نیست
لذا تمام تعلقاتشان حتی شوق بهشتشان در همین حوزه تصورات وتجسم است نه بالاتر از آن
در حالی که خداوند بالاتر از فکر و تصور است
پس تعلق منتفی است،چون لذت و تعلق متوقف بر ادراک ما است نه ورای آن

ارسال پاسخ سریع به این پیام پاسخ نقل قول نقل قول نقل قول چندگانه این پیام صلوات

بله حق با شماست اکثر مردم اصلا در این وادی وارد نمی شوند که من هم یکی از همانها هستم.

منتها این معنی تعلق به خدا نیست گرچه در پست بعد پاسخ دادم اگر ملاحظه کرده باشید.

حبیبه;695515 نوشت:
با سلام:

جناب ملا علی:

ابتدا از حدیث شماره شش در کتاب چهل حدیث شروع می کنیم تا مقصود از حدیث و تفسیر حضرت امام روشن شود

چون به هر حال ایشان حدیث را شرح کرده اند.

حدیث از امام صادق علیه السلام است:می فرمایند هر کس روز را شب کند در حالیکه دنیا بزرگترین هم و غمّ او باشد(دقت)

خدا برای او فقر و پریشانی در کارها را قرار می دهد.

و اگر کسی صبح را شب کند در حالیکه بزرگترین هم و غمّش آخرت باشد خدا قلبش را غنی کرده و امورش را ردیف می کند(به قول معروف)

پس سخن از دنیای مذموم است یعنی همان غفلت از حق به خاطر توجه افراطی به دنیا(این حدیث است بدون تاویل و تفسیر،صریح و روشن)

اما سخن حضرت امام (ره) اصلا سخن از عذاب نیست ایشان می فرمایند گرفتاری نمی فرمایند عذاب و منطور از گرفتاری توقف در برزخ و طول

مدت برزخ است به قرینه بعد از ان که می فرمایند:"برای اولیاء خدا بیش از سه روز نیست آن هم به خاطر همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی.

عذاب منظور نیست چون اولیاء الله که در برزخ عذاب نمی شوند در بهشت برزخی هستند.گرفتاری برای آنها را در صفحه قبل کتاب توضیح

می دهند که درد فراق و جدایی از محبوب است برای محبین و مجذوبین، که اینها هم حالاتی است که باید وجدان کرد و با تصور نمی توان

درک نمود.پس جناب ملاعلی از ابتدا سؤال شما و یا بهتر بگویم برداشت شما از سخن امام مطابق با منظور ایشان نبوده است.

من متوجه نشدم
شما از یه طرف میگید منظور دنیای مذمومه
و از طرف دیگر میگویید سخن امام ناظر بر توقف است نه سختی و عذاب

و مطلب بعدی اینکه امام خمینی صحبت های دیگری در ادامه همان سخنان و در جاهای دگر دارند که مطابق بابرداشت بنده است

مثال: دنیا و هرچه در آن است جهنم است
صحیفه ج 18ص448-449

حبیبه;695515 نوشت:
با سلام:

جناب ملا علی:

ابتدا از حدیث شماره شش در کتاب چهل حدیث شروع می کنیم تا مقصود از حدیث و تفسیر حضرت امام روشن شود

چون به هر حال ایشان حدیث را شرح کرده اند.

حدیث از امام صادق علیه السلام است:می فرمایند هر کس روز را شب کند در حالیکه دنیا بزرگترین هم و غمّ او باشد(دقت)

خدا برای او فقر و پریشانی در کارها را قرار می دهد.

و اگر کسی صبح را شب کند در حالیکه بزرگترین هم و غمّش آخرت باشد خدا قلبش را غنی کرده و امورش را ردیف می کند(به قول معروف)

پس سخن از دنیای مذموم است یعنی همان غفلت از حق به خاطر توجه افراطی به دنیا(این حدیث است بدون تاویل و تفسیر،صریح و روشن)

اما سخن حضرت امام (ره) اصلا سخن از عذاب نیست ایشان می فرمایند گرفتاری نمی فرمایند عذاب و منطور از گرفتاری توقف در برزخ و طول

مدت برزخ است به قرینه بعد از ان که می فرمایند:"برای اولیاء خدا بیش از سه روز نیست آن هم به خاطر همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی.

عذاب منظور نیست چون اولیاء الله که در برزخ عذاب نمی شوند در بهشت برزخی هستند.گرفتاری برای آنها را در صفحه قبل کتاب توضیح

می دهند که درد فراق و جدایی از محبوب است برای محبین و مجذوبین، که اینها هم حالاتی است که باید وجدان کرد و با تصور نمی توان

درک نمود.پس جناب ملاعلی از ابتدا سؤال شما و یا بهتر بگویم برداشت شما از سخن امام مطابق با منظور ایشان نبوده است.

من متوجه نشدم
شما از یه طرف میگید منظور دنیای مذمومه
و از طرف دیگر میگویید سخن امام ناظر بر توقف است نه سختی و عذاب

و مطلب بعدی اینکه امام خمینی صحبت های دیگری در ادامه همان سخنان و در جاهای دگر دارند که مطابق بابرداشت بنده است

مثال: دنیا و هرچه در آن است جهنم است
صحیفه ج 18ص448-449

ملاali;695519 نوشت:
من متوجه نشدم
شما از یه طرف میگید منظور دنیای مذمومه
و از طرف دیگر میگویید سخن امام ناظر بر توقف است نه سختی و عذاب

و مطلب بعدی اینکه امام خمینی صحبت های دیگری در ادامه همان سخنان و در جاهای دگر دارند که مطابق بابرداشت بنده است

مثال: دنیا و هرچه در آن است جهنم است
صحیفه ج 18ص448-449

حدیث راجع به دنیای مذموم است اما حضرت امام شرح و تفصیل بیشتری داده اند

همان حسنات الابرار سیئات المقربین،این به تفاوت درجات تقرب انسانها متفاوت می شود

برای شخصی دنیای مذموم تعلقات و دلبستگی های مادی است برای دیگری حجب نورانی

و گرفتاری برای چنین شخصی فراق خداست.

صحیفه را که در دسترس ندارم ولی مشابه جمله ای که فرمودید در شرح همان حدیث 6 هست

"و از جهنم طبیعت گذشته اند و آن خامد بوده و فروزان نبوده است"

اگر درست خاطرم مانده باشد عین همین عبارت را در کتاب آداب الصلوتشان هم دارند و از دنیا به عنوان

"متن جهنم" یاد می کنند که بر گرفته از آیه شریفه:" و إن منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا"است.

دنیای مذموم متن جهنم است چون با دلبستگی و محبت به آن در آن منغمر شده و نمی توانی از آن فراتر روی

بیشتر انسانها از حدّ حیوانیت فراتر نمی روند.

حبیبه;695517 نوشت:
بله حق با شماست اکثر مردم اصلا در این وادی وارد نمی شوند که من هم یکی از همانها هستم.

منتها این معنی تعلق به خدا نیست گرچه در پست بعد پاسخ دادم اگر ملاحظه کرده باشید.

من پاسخی در مورد چگونگی محبت به خدا دریافت نکردم
چیزی که شما گفتید اطاعت از دستور خدا بود همین

صحبت من در مورد تعلقه
چگونه به موجودی که قابل درک نیست و ورای افکار ماست میتوان وابسته بود؟
اگه این امکان بود هیچ کس دچار افسردگی و پوچی نمیشد(دقت)

ملاali;695522 نوشت:
من پاسخی در مورد چگونگی محبت به خدا دریافت نکردم
چیزی که شما گفتید اطاعت از دستور خدا بود همین

صحبت من در مورد تعلقه
چگونه به موجودی که قابل درک نیست و ورای افکار ماست میتوان وابسته بود؟
اگه این امکان بود هیچ کس دچار افسردگی و پوچی نمیشد(دقت)

این چیزها سلسله مراتب دارد،از ایمان فطری گرفته و تجربه درونی

تا استدلال عقلی و شهود باطنی،هر کس به مقدار ایمانش به خدا به او تعلق حبی می یابد

در ضمن شما راجع به شناخت صحبت می کنید منظورم همان علم به خداست،دیدگاهتان را به سوی

ایمان به خدا تغییر جهت بدهید درکش ساده تر است.مسلم است انسان نمی تواند به خدا احاطه ی علمی بیابد

تا درک مورد نظر شما را تحصیل کند.

افسردگی و پوچی مربوط به ضعف ایمان است نه عدم درک خدا که این راه به روی علت خلقت هم بسته است:

و ما عرفناک حق معرفتک"این سخن رسول خدا صلی الله علیه و اله است.

لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار هم ایه قران است.

حبیبه;695521 نوشت:
حدیث راجع به دنیای مذموم است اما حضرت امام شرح و تفصیل بیشتری داده اند

همان حسنات الابرار سیئات المقربین،این به تفاوت درجات تقرب انسانها متفاوت می شود

برای شخصی دنیای مذموم تعلقات و دلبستگی های مادی است برای دیگری حجب نورانی

و گرفتاری برای چنین شخصی فراق خداست.

صحیفه را که در دسترس ندارم ولی مشابه جمله ای که فرمودید در شرح همان حدیث 6 هست

"و از جهنم طبیعت گذشته اند و آن خامد بوده و فروزان نبوده است"

اگر درست خاطرم مانده باشد عین همین عبارت را در کتاب آداب الصلوتشان هم دارند و از دنیا به عنوان

"متن جهنم" یاد می کنند که بر گرفته از آیه شریفه:" و إن منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا"است.

دنیای مذموم متن جهنم است چون با دلبستگی و محبت به آن در آن منغمر شده و نمی توانی از آن فراتر روی

بیشتر انسانها از حدّ حیوانیت فراتر نمی روند.

بله بیشتر انسانها از حد حیوانیت که همان عالم صورت است بالانمیروند و مستحق عذابند
چرا؟
چرا خدا که میدانست اکثرا به تعقل و عقل مستفاد نمیرسند خلقشان کرد؟

ملاali;695525 نوشت:
بله بیشتر انسانها از حد حیوانیت که همان عالم صورت است بالانمیروند و مستحق عذابند
چرا؟
چرا خدا که میدانست اکثرا به تعقل و عقل مستفاد نمیرسند خلقشان کرد؟

عقل مستفاد؟

من عرض کردم از حد نفس حیوانی فراتر نمی رویم،عقل مستفاد مقام کمل و اولیائ الله است

خداوند از بندگانش به اندازه معرفت آنان انتظار دارد این حدیث را نشنیده اید؟:"اکثر اهل الجنة بله"

البته در عرفان تفسیر خودش را دارد ولی مردم با ایمان عامیانه شان هم به بهشت می روند

در قران هم داریم که اکثر گناهان شما را می بخشیم یا اکر گناهان کبیره را ترک کنید بقیه را می آمرزیم

و گناهانی محاسبه می شود که از سر عمد و علم باشد وووو.

آقای ملا علی خداوند بندگانش را نیافریده برای عذاب!!!!!

گذشته از این که انسان مؤمن خطاکار در ابتلائات دنیا و برزخ پاک می شود

خدایی که شما تصویر می کنید فاقد اسماء جمال است رحیم-غفور-تواب

رفیق-شفیق-لطیف-کریم ووو

این طرف سکه را هم ببینید،بعد از آن هم شما آثار عرفاء را ملاک قرار ندهید

آن بزرگواران نگاهشان در حد صد است و ما در آن حد نیستیم برای همین ممکن است

نا امید شویم نوشته های عرفانی اهل خودش را می طلبد همه که عارف نیستند

آنها افق را می نگرند و برای ما که در دامنه ایم سخت می آید و شاید گران هم

تمام شود،از پله اول نمی توان به آخر پرید.

ملاali;695331 نوشت:
سلام

اگر برزخ بقای انس با طبیعت است و هر شخص به میزان تعلق خود آنجا گرفتار است
چه جای صحبتی برای بهشت برزخی میماند؟؟؟ که در روایات هم آمده؟؟؟

فلسفه واقعا چیزی از دین نگذاشت....

سلام علیکم

پس از مرگ عوالمی هست.

از سخنان حضرت امام چنین فهمیده میشود که تا انسان در برزخ قرار دارد در تنگی و ناراحتی است :

محراب;692507 نوشت:
بلکه میزان در طول کشیدن عالم قبر و برزخ همین تعلقات است. هر چه آنها کمتر باشد، برزخ و قبر انسان روشنتر و گشاده‏تر و مکث انسان در آن کمتر است، و لهذا برای اولیاء خدا بیشتر از سه روز - چنانچه در بعضی روایات است - عالم قبر نیست، آن هم برای همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی است.

خطاب خداوند هم در قرآن کریم به افرادی است که ایمان نمیاورند. به ایشان میفرماید برزخشان تا روز بعث ادامه دارد و این خطاب به مومنین نیست

[=Nassim]حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ( 99 ) لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ ۚ كَلَّا ۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ( 100 ) [=Nassim]
[=Nassim]
[=Nassim]آنها همچنان به راه غلط خود ادامه ميدهند) تا زماني که مرگ يکي از آنان فرارسد، ميگويد: (پروردگار من! مرا بازگردانيد! ( 99 ) شايد در آنچه ترک کردم (و کوتاهي نمودم) عمل صالحي انجام دهم!) (ولي به او ميگويند:) چنين نيست! اين
[=arial] سخني[=Nassim]است که او به زبان ميگويد (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخي است تا روزي که برانگيخته شوند!

اگر عالم پس از مرگ فقط بقای انس با طبیعت و گرفتاریهای آن باشد پس انسانهای نیکوکار باید تا روز قیامت در تنگی و ناراحتی باشند و چنین چیزی صحیح نیست

حبیبه;695532 نوشت:
عقل مستفاد؟

من عرض کردم از حد نفس حیوانی فراتر نمی رویم،عقل مستفاد مقام کمل و اولیائ الله است

خداوند از بندگانش به اندازه معرفت آنان انتظار دارد این حدیث را نشنیده اید؟:"اکثر اهل الجنة بله"

البته در عرفان تفسیر خودش را دارد ولی مردم با ایمان عامیانه شان هم به بهشت می روند

در قران هم داریم که اکثر گناهان شما را می بخشیم یا اکر گناهان کبیره را ترک کنید بقیه را می آمرزیم

و گناهانی محاسبه می شود که از سر عمد و علم باشد وووو.

آقای ملا علی خداوند بندگانش را نیافریده برای عذاب!!!!!

گذشته از این که انسان مؤمن خطاکار در ابتلائات دنیا و برزخ پاک می شود

خدایی که شما تصویر می کنید فاقد اسماء جمال است رحیم-غفور-تواب

رفیق-شفیق-لطیف-کریم ووو

این طرف سکه را هم ببینید،بعد از آن هم شما آثار عرفاء را ملاک قرار ندهید

آن بزرگواران نگاهشان در حد صد است و ما در آن حد نیستیم برای همین ممکن است

نا امید شویم نوشته های عرفانی اهل خودش را می طلبد همه که عارف نیستند

آنها افق را می نگرند و برای ما که در دامنه ایم سخت می آید و شاید گران هم

تمام شود،از پله اول نمی توان به آخر پرید.

خداوند گفته جز شرک همه گناهان را میبخشم
شما بگو چه گناهی هست که در آن شرک نباشد؟!
خدایی که من از ملاها و عرفا و فلاسفه شناختم صفات خوبش برای خودش است نه بندگانش
نمیشه گفت خدا در حق بندگان مهربانترین مهربانان است اما آنها را به اعمال خودشون واگزار کرده و بندگان هم از سر بی عقلی و عدم نبوغ تا ابد در عذابند!

من بنده چنین دینی و خدایی نیستم
خدایی که اگه اخلاص نداشته باشی با صورت به جهنم میاندازد به درد داعش میخورد

به بایزید گفتند بعد از مرگ به خدا چه میگویی
گفت وقتی فقیری به سلطانی وارد میشود نمیگوید چه آوردی..میگوید چه میخواهی
سزاواراست خداوند هم چنین باشد

ملاali;695737 نوشت:
خداوند گفته جز شرک همه گناهان را میبخشم
شما بگو چه گناهی هست که در آن شرک نباشد؟!
خدایی که من از ملاها و عرفا و فلاسفه شناختم صفات خوبش برای خودش است نه بندگانش
نمیشه گفت خدا در حق بندگان مهربانترین مهربانان است اما آنها را به اعمال خودشون واگزار کرده و بندگان هم از سر بی عقلی و عدم نبوغ تا ابد در عذابند!

من بنده چنین دینی و خدایی نیستم
خدایی که اگه اخلاص نداشته باشی با صورت به جهنم میاندازد به درد داعش میخورد

به بایزید گفتند بعد از مرگ به خدا چه میگویی
گفت وقتی فقیری به سلطانی وارد میشود نمیگوید چه آوردی..میگوید چه میخواهی
سزاواراست خداوند هم چنین باشد

با سلام و ادب:

جناب ملا علی خیلی ها هم فلسفه خوانده اند هم عرفان،اما هرگز خداوند را آنطور که شما وصف می کنید

نشناختند و هرگز عرفاء و فلاسفه خدا را به گونه ای که شما می فرمایید وصف نکرده اند

این گونه مطالعات باید اصولی،پیگیر با استاد و با دقت صورت گیرد و گرنه چنین نتایجی خواهد داشت.

ملاali;695737 نوشت:
خداوند گفته جز شرک همه گناهان را میبخشم
شما بگو چه گناهی هست که در آن شرک نباشد؟!

با سلام مجدد

اینطور هم که شما میگویید نیست.... چرا بدون هیچ دلیل و مدرکی به دین این نسبتها را میدهید؟ چه چیزی عایدتان میشود که ، دین را به چالش بکشانید؟ منظور از شرک اعتقاد نداشتن به خدای یکتاست. منظور موحد نبودن است. کسیکه موحد نیست و اصلا خدا رو قبول نداره توقع داره خدا چه چیزی رو براش ببخشه؟ اگر چنین بخششی درکار بود اصل پاگذاشتن انسانها به این دنیا و مورد آزمایش قرار گرفتنشان زیر سوال میرفت. منظور از این آیه اینست که با ایمان هر گناهی بخشیده میشود...

ملاali;695737 نوشت:

خدایی که من از ملاها و عرفا و فلاسفه شناختم صفات خوبش برای خودش است نه بندگانش

اینهمه بندگانی که دارای صفات و اخلاق نیکند چه؟ اگر نبودند چنین افرادی که تعدادشان کم هم نیست حرف شما صحیح بود.

ملاali;695737 نوشت:
نمیشه گفت خدا در حق بندگان مهربانترین مهربانان است اما آنها را به اعمال خودشون واگزار کرده

خدا مهربانترین مهربانان است ولی این دلیل نمیشود که به کسانی که استحقاقش را ندارند (کسانیکه نسبت به بندگان خدا هیچ رحمی ندارند) هم مهربان باشد. و این دلیل نمیشود که دنیای بندگانش را از راهی غیرطبیعی اداره کند تا مبادا سختی ببینند. خدا انسانها را در سختی آفریده. سختی جزء لاینفک زندگی انسانها است. مهربانی خدا هم در این دنیا برای بندگانش هست و هم در آخرت. اگر کسی در این دنیا سختی دید و کفر نگفت، خدای مهربان در آخرت چندین برابر برایش جبران میکند

ملاali;695737 نوشت:
و بندگان هم از سر بی عقلی و عدم نبوغ تا ابد در عذابند!

اینهم نسبت غلطی است که به دین میدهید. کسی در اثر بی عقلی به جهنم نمیرود. جهنمی شدن انسانها به خاطر اینست که از عقلشان استفاده نمیکنند. خداوند هرکسی را به اندازه عقلی که داده تکلیف کرده است.

ملاali;695737 نوشت:
من بنده چنین دینی و خدایی نیستم
خدایی که اگه اخلاص نداشته باشی با صورت به جهنم میاندازد به درد داعش میخورد

این حرفتان هم صحیح نیست. اخلاص شرط نمره بیسته نه شرط قبولی. خدا فقط از کفار و منافقین قبول نمیکند...

[SPOILER]معنای تکالیف تعبدی و توصلی


[/HR]
آن دسته از تکالیف که قصد تقرّب به خداوند، شرط صحّت آن‌ها است، تعبّدی نامیده‌ می‌شود در برابر توصلی که صحّت آن به قصد تقرّب مشروط نیست. خلوص در نیّت عمل عبادی، شرط و عبادتبدون آن باطل است. رذیلت مقابل فضیلت اخلاص، ریا است که موجب بطلان عمل عبادی است. [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷]
البته وجود پاره‌ای اغراض تبعی در عبادت با اخلاص منافات ندارد و موجب بطلان عمل نمی‌شود مانند آن که در غسل یا وضو در کنار غرض اصلی یعنی انجام عمل به قصد قربت، نیّت تبعی خنک یا پاکیزه شدن را نیز داشته باشد. به این جهت فقها در مسألۀ دریافت مزد برای نماز و روزۀ میّت، بر منافات نداشتن آن با قصد قربت تصریح کرده‌اند. [۱۸] [۱۹]

قصد تبعی در عمل عبادی[ویرایش]


[/HR]
برخی قصدهای تبعی موجب از بین رفتن اخلاص نمی‌گردند که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:

← قصد دنیایی از برخی عبادات
به نظر بسیاری از فقیهان، اگر اصل عملِ عبادی، برای خدا باشد، قصد بعضی از بهره‌ های دنیایی به صورت تبعی، با حقیقت اخلاص منافات نداشته، باعث باطل شدن عمل نمی‌شود.
مانند این‌که کسی از روزه گرفتن، قصد سلامت و بهداشت نیز داشته باشد یا در وضو گرفتن، خنک شدن را نیز قصد کند یا از خواندن نماز شب، قصد به دست آوردن روزی بیش‌تر نیز داشته باشد.[۲۰] [۲۱] [۲۲]

← عبور خطورات در ذهن حین عبادت
هم‌چنین اگر عمل عبادی را خالصانه انجام دهد، ولی از این‌که در برابر دیدگان مردم باشد، خشنود شود یا هنگام انجام دادن عمل، خطوراتی از ذهنش عبور کند، باعث از بین رفتن اخلاص و باطل شدن عمل نمی‌شود. [۲۳] [۲۴] [۲۵]

← عبادت از روی ترس از عقوبت یا امید ثواب
پرستش خداوند برای خوف از عقوبت الهی یا به انگیزه امید به ثواب و نعمت پروردگار، اخلاص در عمل را از بین نمی‌برد؛ البتّه در اعمال توصّلی نیز اخلاص، شرط پاداش آخرتی است و اگر انسان، اعمال مباح را هم با اخلاص انجام دهد، به خداوند نزدیک شده، [۲۶] استحقاق دریافت ثواب و فیض الهی را خواهد یافت.
منبع[/SPOILER]

ملاali;695737 نوشت:
به بایزید گفتند بعد از مرگ به خدا چه میگویی
گفت وقتی فقیری به سلطانی وارد میشود نمیگوید چه آوردی..میگوید چه میخواهی

سزاواراست خداوند هم چنین باشد



اصصبغ بن نباته میگوید: جمله زیر را حضرت علی علیه السلام با دست مبارک خود روی سنگ قبر سلمان فارسی نوشتند

وفدت علی الکریم بغیر زاد *** من الحسنات والقلب السلیمی
وحمل زاد اقبح کل شیی *** اذا کان الوفود علی الکریمی
ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است

فقط این توقع را کسی میتواند داشته باشد که به خدا اعتقاد داشته باشد و مطیع اوامرش باشد تا خدا هم از قصور و تقصیراتش بگذرد نه کسی که خدا رو قبول ندارد

Serat;695786 نوشت:
با سلام مجدد

اینطور هم که شما میگویید نیست.... چرا بدون هیچ دلیل و مدرکی به دین این نسبتها را میدهید؟ چه چیزی عایدتان میشود که ، دین را به چالش بکشانید؟ منظور از شرک اعتقاد نداشتن به خدای یکتاست. منظور موحد نبودن است. کسیکه موحد نیست و اصلا خدا رو قبول نداره توقع داره خدا چه چیزی رو براش ببخشه؟ اگر چنین بخششی درکار بود اصل پاگذاشتن انسانها به این دنیا و مورد آزمایش قرار گرفتنشان زیر سوال میرفت. منظور از این آیه اینست که با ایمان هر گناهی بخشیده میشود...

اینهمه بندگانی که دارای صفات و اخلاق نیکند چه؟ اگر نبودند چنین افرادی که تعدادشان کم هم نیست حرف شما صحیح بود.

خدا مهربانترین مهربانان است ولی این دلیل نمیشود که به کسانی که استحقاقش را ندارند (کسانیکه نسبت به بندگان خدا هیچ رحمی ندارند) هم مهربان باشد. و این دلیل نمیشود که دنیای بندگانش را از راهی غیرطبیعی اداره کند تا مبادا سختی ببینند. خدا انسانها را در سختی آفریده. سختی جزء لاینفک زندگی انسانها است. مهربانی خدا هم در این دنیا برای بندگانش هست و هم در آخرت. اگر کسی در این دنیا سختی دید و کفر نگفت، خدای مهربان در آخرت چندین برابر برایش جبران میکند

اینهم نسبت غلطی است که به دین میدهید. کسی در اثر بی عقلی به جهنم نمیرود. جهنمی شدن انسانها به خاطر اینست که از عقلشان استفاده نمیکنند. خداوند هرکسی را به اندازه عقلی که داده تکلیف کرده است.

این حرفتان هم صحیح نیست. اخلاص شرط نمره بیسته نه شرط قبولی. خدا فقط از کفار و منافقین قبول نمیکند...

اصصبغ بن نباته میگوید: جمله زیر را حضرت علی علیه السلام با دست مبارک خود روی سنگ قبر سلمان فارسی نوشتند

وفدت علی الکریم بغیر زاد *** من الحسنات والقلب السلیمی
وحمل زاد اقبح کل شیی *** اذا کان الوفود علی الکریمی
ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است

فقط این توقع را کسی میتواند داشته باشد که به خدا اعتقاد داشته باشد و مطیع اوامرش باشد تا خدا هم از قصور و تقصیراتش بگذرد نه کسی که خدا رو قبول ندارد

به کدام دین نسبت ندهم؟
من عقلانیتو میشناسم
تمام این نسبت هارو من از همین منبری ها یاد گرفتم
من مکلفم که از عقلانیت پیروی کنم ونه چیز دیگر

مگر نه اینکه اصول دین تقلیدی نیست
خب من به این اصول نرسیده ام
از نظر دلی چرا ...چون اقتضای جغرافیای زندگیم بوده اما عقلی خیر
به هیچکدام از اصول اعتقادی نرسیدم
اعتقاد به خدا به خاطر ترس از جهنم و زلزله و غیره صحیح است؟
کتابدعدل الهی شهید مطهری را هم خواندم ولی ایراداتی جدی ایی به آن وارد است

کلا تا اینجا فقط به یه چیز اعتقاد دارم
و اون اینکه ما موجوداتی هستیم که نیاز به اخلاق و عدالت،امنیت و امید داریم
بقیه چیزها فرعند و برای همین اصل شکل گرفته اند
از جمله دین

ملاali;695868 نوشت:
کلا تا اینجا فقط به یه چیز اعتقاد دارم
و اون اینکه ما موجوداتی هستیم که نیاز به اخلاق و عدالت،امنیت و امید داریم
بقیه چیزها فرعند و برای همین اصل شکل گرفته اند
از جمله دین

با سلام:

بله چیزی که به آن رسیده اید حق است و همان چیزی است که

خداوند در ایه 30 روم به ان تصریح فرموده است:

"فأقم وجهک لدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها

لا تبدیل لکلمات الله ذالک الدین القیم..."

پس روی خویش را به سوی دین حق بگردان،سرشتی

که خداوند مردم را بر آن سرشته است این همان دین

استوار است.

دقیقا طبق این ایه شریفه انسان فطریاتی دارد که بعضی را شما اشاره

فرمودید اینها در نهاد انسان و جزء ذاتیات او هستند،یعنی بیس و اصل

در وجود انسان و مسلما دین باید ها و نبایدهایی برای رشد و تعالی

و ظهور همین فطریات انسانی است.

و فرع بودن دین به این معنا نیست که در حاشیه است

بلکه به این معناست که بر پایه فطریات و مناسب با آنهاست

"لا اکراه فی الدین"هم یکی از معانی که برایش ذکر کرده اند همین است

یعنی دین مطلوب و محبوب انسان است چرا که بر اساس خواست فطری

اوست و فطرت انسان کراهتی نسبت به پذیرش آن ندارد.

موضوع قفل شده است