سکولاریسم چه مکتبی است؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سکولاریسم چه مکتبی است؟

برای بررسی معنای این واژه، نخست باید به اصل معنای سکولاریسم(1) که مناسبت کاملی با مفاهیم اصطلاحی آن دارد، نظری بیفکنیم. این کلمه در لغات دایرة المعارف‏ها با مفاهیم زیر تفسیر شده است:
سکولاریسم یعنی مخالفت با شرعیات و مطالب دینی، روح دنیا داری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی،(2) جدایی دین از سیاست و دنیوی کردن رایج‏ترین معادل فارسی آن "جداانگاری دین و دنیا" میباشد.
سکولار به معنای وابسته به دنیا، غیر روحانی، غیر مذهبی، عامی، عرفی، بیسواد خارج از صومعه، مخالفت با شرعیات و طرفدار دنیوی شدن امور میباشد.(3)
این واژه دارای معانی فراوانی است که شاید بتوان گفت نقطه مشترک آن پشت نمودن به دین و حیات معنوی و رویکرد دنیاگرایانه میباشد.
این نظریه در قرن 14 و 15 میلادی در نتیجه تعارض طرز تفکرات و روش‏های اجتماعی و سیاسی کلیسا در غرب پا به عرصه اندیشه نهاد.
یکی از پژوهشگران غربی درباره سکولاریزم مینویسد:
"اگر بخواهیم جدا انگاری دین و دنیا را به اجمال تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت‏های دینی و نهادهای دینی، اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست میدهند. این بدان (معنا) است که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده میشود و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً به امر ماورای طبیعی عنایت دارند، عقلانی میگردد. جداانگاری دین و دنیا مفهومی غربی است".(4) این اندیشه در تمام زمینه‏های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... دارای باورهای خاص ضد دینی است که از جمله ویژگیها و شاخصه‏های اصلی این جریان فکری در مورد جامعه میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:

در جامعه سکولار دین در امور دنیایی امری مؤثر نیست و نسبت به دنیا بی ربط تلقی میگردد و محدوده دین چنان کاهش یافته که دین صرفاً اعتقادی شخصی است. اگر بخواهد از این حدّ تجاوز نموده و در جامعه رسوخ نماید، اندیشه سکولار با آن مخالف است.

در اندیشه سکولار چون راه بر هر گونه امور ماورای طبیعت و وحی و خدا بسته شده، خدا محوری که اندیشه حاکم بر جوامع اسلامی است، رخت بر بسته و انسان محور میگردد. حلال، حرام، مجاز و ممنوع جایگاهی نداشته و فقط امور قانونی و غیر قانونی مطرح است. این قوانین نیز توسط رأی اکثریت تعیین میشود و هیچ گونه ارزش ثابتی وجود ندارد.
اگر اکثریت ازدواج با همجنس را امضا نمود، این عمل قانونی میشود و هیچ گونه قبحی نخواهد داشت.

در ادیان آسمانی هویت بشری بر اساس دین تعیین میگردد اما وقتی دین از جامعه حذف شد، به ناچار مفهوم ملیّت را جایگزین مینمایند.
در این اندیشه نقاط نقد فراوانی وجود دارد که نمیتوان به همه موارد اشاره نمود، اما به چند مورد اشاره میکنیم:
نمیتوانیم بخشی از رفتارهای انسان را مربوط به دنیا و برخی دیگر را مربوط به دین و آخرت بدانیم. دنیویترین فعالیت‏های انسانی مانند چگونگی ارتباط با انسان‏ها و رعایت حق دیگران و تلاش برای زندگی مادی، رنگ دینی داشته و در حیات و سعادت اخروی نقش دارد، مثلاً در روایات دینی کسی که برای زندگی و کسب روزی حلال تلاش میکند، مانند مجاهد در راه خدا است؛ بنابراین دین و دنیا به هم تنیده شده و از هم تفکیک ناپذیرند. دین همان گونه که در بُعد فردی مؤثر است، در بُعد اجتماعی نیز مؤثر بوده و دارای برنامه و قانون است. 1- دین و دینداری امری فردی است 2- انسان محوری به جای خدا محوری 3- ملاک هویت ملیت است، نه دین 1- بی شک هیچ یک از ادیان آسمانی، تفکیک دین از سیاست را نمیپذیرد. دین نقش اساسی در تمام زمینه‏ها ایفا میکند. 2- همه ادیان الهی، به خصوص اسلام (که تنها دینی است که از هر گونه تحریف مصون مانده است) برای حیات فردی انسان، همچنین زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برنامه‏های مشخصی دارد. در قرآن کریم و روایات ائمه(ع) برای انسان برنامه‏های مشخصی، جهت دستیابی بر سعادت در زمینه‏های زیر است: ازدواج، نماز خواندن، وضو گرفتن، شرکت در اجتماعات، دخالت در مسائل سیاسی، امر به معروف و... . 3- توجه به خداوند و خدامحوری، اساس تعالیم انبیای الهی است. همه آنان مردم را به توحید و نفی شرک دعوت میکردند. انسان به عنوان اشرف مخلوقات در مسیر تکامل خویش به سوی خدایی شدن باید حرکت کند.(5) 4- تمام فعالیت‏های انسانی در دنیا در عین حال که دنیوی است، از نظر دینی نیز مثبت یا منفی تلقی میشود.
برای اطلاع بیشتر به کتب ذیل رجوع نمایید:

پی نوشت‏ها:

2. محمد تقی جعفری، سکولاریسم، ص 8.

1- شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 479 - 491. 2- علی ربانی گلپایگانی، ریشه‏ها و نشانه‏های سکولاریسم، کانون اندیشه جوان. 1. Secularism. 3. همان. 4. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، ترجمه هیأت مترجمان، مقاله "جدا انگاری دین و دنیا" نویسنده "براین ر. ویلسون" ص 129 و 142. 5- از برنامه نرم‏افزاری پرسمان استفاده شده است

[=&quot]واژه شناسی و تعریف: واژه سکولاریسم برگرفته از واژه لاتینی secularissecularis[=&quot]، مشتق از ، seculim[=&quot]، به معنای « دنیا»، یا « گیتی»، در برابر « مینو» است. و مفهوم کلاسیک مسیحی آن نقطه مقابل ابدیت والوهیت است. سکولار یعنی آن چه به این جهان تعلق دارد و به همان اندازه از خداوند و الوهیت دور است. و سکولاریسم با لحاظ تبار لغوی خود، همان مخالفت با تعلیم شرعیان و مطالب دینی، عرف گرایی و اعتقادبه اصالت دنیوی است. مثلا secular mysticism[=&quot] به معنای عرفان ناسوتی و secular laws[=&quot] به معنای قوانین عرفی است. از نظر اصطلاح این واژه در سیر تاریخی خود، معانی گوناگونی به خود گرفته است: اولین بار در معاهده وستفالی (1684 ) به مفهوم خروج سرزمین هایی از تملک کلیسا به کار رفت. پس از آن به مرور، معانی دیگری همچون، ترخیص کشیشیان، تفکیک دین از سیاست ، تفوق بر کلیسا، تقلیب دین، و در نهایت طرد دین از ساحت اجتماعی انسان را به خودگرفت. شاید بتون به عنوان یک تعریف نسبتا جامع در معنای نهایی و مصطلح آن بگوییم: سکولاریسم عبارت است از، گرایشی که طرفدار و مروج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحتهای مختلف، حیات انسانی- از قبیل سیاست، حکومت، علم، عقلانیت، اخلاق، و ...- است. سکولاریسم در این معنای مشخص عمدتا یکی از ویژگیهای تمدن و فرهنگ دوره های جدید است؛ و یکی از مولفه های مدرنیته غربی محسوب می شود. قرار دادن یک معادل در برابر واژه سکولاریسم کار آسانی نیست. با این وجود واژه هایی چون« دنیا گرایی»، « دنیا زدگی»، دنیوی گرایی»، «جدا انگاری دین و دنیا»، « لا دینی»، « دین گریزی»، « عرفی گرایی»،را برای این مفهوم گسترده به کار می برند. در زبان عربی واژه «عَلَمانیّه»، به معنای علم گرایی که در خود فحوایی مقابل دینی دارد و در بردارنده عقلانیت ابزاری است و نیز« علمانیه» مشتق از عالم ( دنیا) را در برابر این واژه به کار می برند. مفهوم سکولاریسم با « سکولاریزاسیون» تفاوت دارد؛ سکولاریسم یک گونه ایدئولوژی یا مرام و مکتب و طرز فکر است؛ که جنبه توصیه ای نیز دارد و مبتنی بر مبانی نظری و پیش فرضهای خاصی است. اما سکولاریزاسیون یک پدیده و فرایند است که در جامعه و جهان خارج اتفاق می افتد؛ و یا بنا به تعبیر برخی یک نظریه توصیفی ( درمقابل توصیه ای) و جامه شناختی است که در واقع، آن پدیده و فرایند خارجی را توصیف می کند. پس می توان پدیده سکولاریزاسیون را این گونه تعریف کرد: فرایند و یا جریانی که در طی آن شوونات سیاسی، اجتماعی، و اخلاقی جامعه دیانت زدایی یا قداست زدایی می شوند. یا به دیگر سخن، فرایندی است که بر اساس آن، اندیشه دینی، اعمال دینی، و نهادهای دینی، نقش و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند؛ و در نتیجه دین- به شرط بقا- به شکل یک امر خصوصی در می آید. در این فرایند مظاهر دینی در اجتماع حذف شده و یا کاهش یافته و بدون حضوردین به تدبیر امور پراخته می شود. برای واژه سکولاریسم در فارسی برابر نهاده هایی چون« عرفی شدن»، « دنیوی شدن»، « دیانت زدایی»، « قداست زدایی»، به کار می رود.
[=&quot]به تعبیر بسیاری از جامعه شناسان سکولاریسم، یک گرایش دین ستیزانه است که در مواردی که ممکن باشد، معتقد به حذف دین به طور کلی و استغنای آدمی از وحی و شریعت است. علاوه بر این نگرش سکولاریستی و حذف نقش دین مربوط به تمامی حوزه های اجتماعی است که نه تنها مربوط به سیاست، بلکه شامل حوزه های اخلاق و هنر و علم و تعلیم و تربیت و اقتصاد نیز می شود.

- [=&quot]نسبت اسلام و سکولاریسم[/]

[=&quot]شهید مطهری، به عنوان یک اسلام شناس، بارها در نوشته هایش بر ناسازگاری مولفه های سکولاریسم با مبانی دین اسلام تاکید می ورزد. او این موضوع را از جنبه های مختلف مورد بحث قرار می دهد که در ذیل می آید:[/]

[=&quot]1- نقش دین در همه شؤون زندگی[/]

[=&quot]به گفته شهید مطهری «اسلام آیینی است جامع و شامل همه شؤون زندگی بشر .... اسلام عملا نظامی نوین و طرز تفکری جدید و تشکیلاتی تازه به وجود آورد. اسلام در عین این که مکتبی است اخلاقی و تهذیبی، سیستمی است اجتماعی و سیاسی. اسلام معنا را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداری می کند.» وی در جای دیگر به تحلیل جاودانگی اسلام پرداخته، دین اقلی را ناتمام و اسلام را پاسخگوی همه نیازهای فطری (اعم از فردی و اجتماعی) می داند.[/]


[=&quot]2- حکومت شانی از شؤون پیامبر[/]

[=&quot]شهید مطهری ریاست دنیایی را نتیجه قهری ریاست در دین و حکومت را یکی از شؤونی می داند که پیغمبر اکرم دارا بود و این حکومت را نه از ناحیه مردم ( و از باب وکالت) بلکه از ناحیه خدا (و از باب ولایت) تلقی می کند. او در کتاب ولاء ها و ولایتها می نویسد:[/]

[=&quot]«ولاء زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی. اجتماع نیازمند به رهبر است. آ ن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است «ولی امر مسلمین» است. پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیرقابل انکار است به اهل البیت رسیده است.»[/]


[=&quot]3- ضرورت توام شدن دین و سیاست[/]

[=&quot]استاد شهید نسبت میان دین و سیاست را نسبت روح و جسم و مغز و پوست می داند: «.... بزرگ ترین آرزوی هواخواهان ترقی اسلام باید توام شدن سیاست و دیانت باشد. نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفه پوست حفظ مغز است، پوست از مغز نیرو می گیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است.» او در جای دیگر افزود: «...... کار اساسی این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است. تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پای نخواهند نشست. مردم در غفلتند که از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد.»[/]

[=&quot]4- تبیین معنای صحیح همبستگی دین و سیاست[/]

[=&quot]: «همبستگی دین و سیاست که امثال سید جمال مطرح می کردند به معنای این نبود که به قول کواکبی استبداد سیاسی به خود قداست دینی بدهد، بلکه بر عکس به معنی این است که توده مسلمان دخالت در سرنوشت سیاسی خود را یک وظیفه و مسئولیت مهم دینی بشمارد. همبستگی دین و سیاست به معنی وابستگی دین به سیاست نیست بلکه به معنی وابستگی سیاست به دین است....... چنان که می دانیم وابستگی دین به سیاست به مفهومی که در بالا طرح شد، یعنی مقام قدسی داشتن حکام، اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشته است. تفسیر شیعه از «اولوالامر» هرگز به صورت بالا نبوده است.[/]


[=&quot]ج) افشای جریانات سکولاریستی در جهان اسلام[/]


[=&quot]1- پیشینه سکولاریسم در تاریخ اسلام: او باانتقاد از حکومت خلفا و به خصوص حکومت اموی می گوید: «.... اینجا بود که سیاست از دیانت عملا جدا شد؛ یعنی کسانی که حامل و حافظ مواریث معنوی اسلام بودند از سیاست دور ماندند و در کارها دخالت نمی توانستند بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلامی در اختیار آنها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حکام اجرا می کردند. آخرالامر کار یکسره شد و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنتها به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد. از اینجا است که میتوان فهمید بزرگ ترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک شد.»[/]


[=&quot]2- ماهیت مروّجان سکولاریسم در جهان غرب: «...... اندیشه علمانیت را در جهان عرب، مسیحیان عرب تبلیغ کردند. واضح است که اگر همبستگی دین و سیاست اصل مسلم شناخته شود، ‌مسیحیان عرب نقشی در جامعه نخواهند داشت.»[/]

[=&quot]3- دلیل طرفداری برخی مسلمانان از سکولاریسم: «...... ولی تنها مسیحیان عرب نبودند که اندیشه علمانیت را تبلیغ می کردند عده ای از مسلمانان نیز سخت طرفدار آن بودند، آن هم مسلمانان روشنفکر متدین. چرا؟ این مسلمانان در حقیقت از یک جریان دیگر رنج می بردند و آن این که در جهان تسنن به حکم این که خلفا و سلاطین را «اولوالامر» می دانستند و اطاعت آنها را از جنبه دینی واجب می شمردند، وابستگی دین و سیاست به صورت در خدمت قرار گرفتن دین ازطرف سیاست بود. آنان که طرفدار جدایی دین از سیاست بودند این چنین جدایی را می خواستند، ‌یعنی می خواستند خلیفه عثمانی یا حاکم مصری صرفا یک مقام دنیایی شناخته شود نه یک مقام دینی، و وجدان مذهبی و ملی مردم در انتقاد ا زاو آزاد باشد.»[/]
[=&quot].[/]

[=&quot]4- نقد بومی سازی انندیشه سکولاریسم در ایران: «....... روشنفکران جامعه امروز ایران نباید ایران امروز را با اروپای امروز اشتباه کنند و همان نسخه را برای ایران تجویز کنند که روشنفکران اروپا از قبیل سارتر و راسل برای اروپای معاصر تجویز می کنند....... اسلام مسیحیت نیست. اسلام و بالخصوص اسلام شیعی، مذهب حرکت و انقلاب و خون و آزادی و شهادت است. روشنفکر ایرانی به توهم این که در اروپای امروز مذهب نقش ندارد و نقش خود را در گذشته ایفا کرده است، نقش مذهب را در ایران نیز تمام شده تلقی نکند، که نه ایران اروپا است و نه اسلام مسیحیت است.»[/]

[=Arial Narrow]با سلام به دوستان خوبم
در تبيين مفهوم واژه سكولاريسم «Secularism» در زبان فارسي معادلها و معاني متعدّدي براي آن از قبيل: «مخالفت با شرعيّات و مطالب ديني، روح دنياداري، طرفداري از اصول دنيوي و عرفي و غير آن بيان شده است. اما رايج ترين معادل فارسي آن همان «جدا انگاري دين، دنيا» است. چنانكه سكولار «Secular» نيز به فردي گفته مي شود كه به امور معنوي و مذهبي علاقه مندي نشان نمي دهد، آن را به امور مادي و غير مذهبي نيز ترجمه كرده اند، (محمدرضا باطني، فرهنگ انگليسي - فارسي معاصر، ص 610)يكي از پژوهشگران و انديشمندان غربي درباره مفهوم سكولاريسم مي نويسد: «اگر بخواهيم «جداانگاري دين و دنيا» را به اجمال تعريف كنيم مي توانيم بگوييم: فرايندي است كه طي آن وجدان ديني، فعاليت هاي ديني و نهادهاي ديني اعتبار و اهميّت اجتماعي خود را از دست مي دهند و اين بدان [معنا ]است كه دين در عملكرد نظام اجتماعي به حاشيه رانده مي شود، و كاركردهاي اساسي در عملكرد جامعه با خارج شدن از زير نفوذ و نظارت عوامل كه اختصاصاً به امر ماوراء طبيعي عنايت دارند عقلاني مي گردد... جداانگاري دين و دنيا مفهومي غربي است كه اساساً فرايندي را كه به خصوص بارزترين وجهي در طول قرن جاري در غرب رخ داده است توصيف مي كند»، (ميرچاالياده، فرهنگ و دين، ترجمه هيأت مترجمان، مقاله «جداانگاري دين و دنيا» نويسنده «براين ر. ويلسون»، ص 129 و 142).
سكولاريسم به جدايي قلمرو دين از سياست اشاره دارد، و به تحولاتي نظر دارد كه پس از عصر نوزايي در مغرب زمين شكل گرفت (از قبيل: رنسانس علمي و صنعتي، رواج تمدن ماشين، زرق و برق زندگي مادي و مادي گرايي، روي گرداني از حقايق ديني و...) و در نهايت منجر به حاشيه نشيني دين از عرصه اجتماعي و فردي قلمداد شدن دين، سيطره علوم تجربي و پايه ريزي دولت بر مبناي ناسيوناليسم گرديد. مروري اجمالي بر گذار تاريخي سكولاريسم، نشان مي دهد كه خاستگاه سكولاريسم، غرب است و ريشه در رخدادها و مسائل دارد كه در قرون وسطي بر غرب گذشت.
نارسايي مفاهيم انجيل و مسيحيت، حاكميت رجال كليسا و عدم جواز نشر مسائل كه با انجيل تحريف شده منافات داشت، تعارض علم و عقل با دين، انحطاط جامعه مسيحي و حاكميت استبداد و اختناق كليسا موجب كنار گذاشته شدن دين از عرصه جامعه گرديد، و در نهايت نهضت اصلاح ديني، حاكميت كليسا را متزلزل كرد و با ارائه آموزه هايي كه سكولاريسم را در پي داشت، زمينه ساز حاكميت پادشاهان و سلاطين بر امور سياسي و اجتماعي و منزوي شدن كليسا و رجال دين گرديد.

ادامه دارد...

سلام مجدد
حال كه با مفهوم سكولاريسم آشنا شديم اين سؤال مطرح مي شود كه نظر اسلام درباره سكولاريسم چيست؟

در پاسخ اين سؤال بايد گفت:
اسلام، انديشه سكولاريسم را بر نمي تابد، در انديشه سكولاريسم، حق قانونگذاري و حاكميت، به غير خدا يعني انسان واگذار گرديده است، در حالي كه در بينش توحيدي، مالكيت و حاكميت حقيقي و اصلي از آن خداست و بدون اذن او هيچ انساني حق ندارد بر ديگري حكم برداند. در انديشه سكولار، دين امري فردي قلمداد شده و به رابطه فردي انسان و خدا ارتباط دارد ولي آن گاه كه ضرورت دين به عنوان مجموعه اي مشتمل بر قوانين اجتماعي براي سعادت مادي و معنوي انسان ثابت گردد، طبعاً گرايش سكولاريسم طرد مي شود. اسلام براي همه شؤون انساني اعم از فردي و اجتماعي، قوانين و مقرراتي دارد، بي شك، هيچ دين الهي و آيين آسماني تفكيك دين از سياست را نمي پذيرد و آنچه در متون مذهبي مسيحيان آمده و ارباب كليسا آنرا ترويج مي كنند چيزي جز قلب و تحريف تعليمات راستين حضرت مسيح(ع) نيست.
از نظر ما، دين مجموعه اي است از معارف نظري و احكام عملي؛ و احكام عملي دين، هر سه قلمرو ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با خودش، و ارتباط انسان با ديگران را در بر مي گيرد بنابراين شامل اخلاق و حقوق و سياست مي شود. در قرآن كريم و در روايات معصومين(ع) مجموعه سرشاري از احكام حقوقي و سياسي موجود است. حقوق و سياست نيز بر مبناي ديني از جمله توحيد و معاد مبتني است به ديگر سخن، اخلاق، حقوق و سياست، هم بخشي هايي از كل دين را مي سازد و هم ريشه در اساسي ترين معارف نظري دين دارند. در اين جا به برخي آيات و روايات كه مبيّن اين امر است اشاره مي كنيم:
1- در برخي از آيات، به اين نكته اشاره شده كه مردم بايد اختلافات خويش را با رجوع به كتاب و احكام الهي حل كنند مانند: كانَ اَلنَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اَللَّهُ اَلنَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ اَلْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ اَلنَّاسِ فِيمَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ (بقره، 213).
2- خداوند كساني را كه احكامي - فردي يا اجتماعي - از نزد خود و بدون اذن الهي وضع مي كنند، مذمت مي كند، در آيه اي خطاب به مشركان مي فرمايد: قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اَللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اَللَّهِ تَفْتَرُونَ (يونس، 59).
3- در برخي از آيات به پيامبر(ص) مؤكداً دستور پيروي از وحي الهي و عدم تبعيت از آراي ديگران داده شده است: وَ أَنِ اُحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اَللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ (مائده، 49)
4 - خداوند كساني را كه بر خلاف آنچه از جانب وحي نازل شده حكم كند، فاسق، ظالم و كافر معرفي مي كند: وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اَللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ اَلْكافِرُونَ (مائده، 44)و...
با توجه به آن چه گفتيم دانسته شد كه اسلام در زمينه مسائل اجتماعي قانون دارد و ازاين رو با سكولاريسم كه بر تفكيك دين از مسائل سياسي، حقوقي، اجتماعي و خانوادگي استوار است، سازگار نيست.

دوستان براي آگاهي بيشتررجوع کنند به کتب زیر:

1- مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج 1، بخش علل گرايش به ماديگري، ص 479 - 491 2- مباني انديشه سياسي در اسلام، عميد زنجاني، ص 48 3- محمدجواد نوروزي، نظام سياسي اسلام، ص 33 4- علي رباني گلپايگاني، ريشه ها و نشانه هاي سكولاريسم، كانون انديشه جوان 5- محمد قطب، سكولارها چه مي گويند؟ 6- محمدحسن قدردان قراملكي، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، انتشارات دفتر تبليغات.

موضوع قفل شده است