جمع بندی فلسفه و علت جنگ تبوک

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فلسفه و علت جنگ تبوک

سلام

به نظر شما جنگ تبوک ، نقشه منافقین و یهودیان برای قتل رسول خدا ص در مسیر عقبه تبوک نبود ؟!

چرا که بعد از رسیدن سپاه اسلام به مرز سوریه، هیچ لشکری از روم و قصد حمله ای به مسلمین وجود نداشت ....

از طرف منافقین داخل مدینه هم ساختن مسجد ضرار در غیاب رسول خدا ص که مقدمات کودتا را در صورت قتل رسول خدا ص در عقبه تبوک فراهم میکردند ....

آیه 74 سوره توبه .

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد عماد

خیر البریه;677450 نوشت:
سلام

به نظر شما جنگ تبوک ، نقشه منافقین و یهودیان برای قتل رسول خدا ص در مسیر عقبه تبوک نبود ؟!

چرا که بعد از رسیدن سپاه اسلام به مرز سوریه، هیچ لشکری از روم و قصد حمله ای به مسلمین وجود نداشت ....

از طرف منافقین داخل مدینه هم ساختن مسجد ضرار در غیاب رسول خدا ص که مقدمات کودتا را در صورت قتل رسول خدا ص در عقبه تبوک فراهم میکردند ....

آیه 74 سوره توبه .

سلام علیکم
آیا مویدات بیشتری بر این نظریه دارید؟ مخصوصا گزارشی که می گوید نبطیان خبر فراهم شدن سپاه روم را به مدینه آورده اند با احتمال شما متناقض است(1) مگر اینکه سر نخهایی وجود داشته باشد که نبطیان نیز عامل یهود و منافقین بوده اند.
البته می توان به صورت یک احتمال پذیرفت ولی برای اینکه به نظریه تبدیل شود نیاز به مستندات بیشتری دارد.

1.واقدی، ج۳، ص۹۸۹ـ۹۹۰.ابن سعد، ج۲، قسم۱، ص۱۱۸ـ ۱۱۹؛ بلاذری، ۱۹۵۹، ج۱، ص۳۶۸.


سلام

وذكر «أبو سعيد» في «شرف المصطفى» ، والبيهقي في «دلائل النبوة» من طريق «شهر بن حوشب» ، عن عبد الرحمن بن غنم: «أن اليهود قالوا: يا أبا القاسم إن كنت صادقا فالحق بالشام؛ فإنها أرض المحشر، وأرض الأنبياء فغزا «تبوك» ؛ لا يريد إلا الشام؛ فلما بلغ «تبوك» أنزل الله- تعالى- الايات من سورة «بني إسرائيل» : وَإِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها ... الاية [سورة الإسراء، الاية: 76] وإسناده حسن؛ مع كونه مرسلا» اه: فتح الباري.رواه ابن أبي حاتم، وأبو سعد، النّيسابوري، والبيهقي بإسناد حسن.

این از نقشه یهود وتوصیه به شام اما نقشه مشرکین وهماهنگی با یهود :

أخرج ابن أبي حاتم عن سعيد بن جبير رضي الله عنه قال : قال المشركون للنبي صلى الله عليه وسلم : كانت الأنبياء عليهم الصلاة والسلام يسكنون الشام ، فمالك والمدينة؟ فَهَمَّ أن يشخص فأنزل الله تعالى { وإن كادوا ليستفزونك من الأرض } الآية .

سلام

در قرآن كريم در سوره توبه، آيات متعددى درباره جنگ تبوك نازل شده كه به بيان سختيها و دشواريهاى اين جنگ و علت سستى برخى از مسلمانان و تخلف منافقان از آن مى‏پردازد و با روانشانسى خاصى حالات و ويژگيهاى منافقان را بررسى مى‏كند و پرده از چهره منافقان برمى‏دارد، ما اكنون آن بخش از آيات سوره توبه را كه مربوط به جنگ تبوك است در زير مى‏آوريم و به تدبر در مضامين اين آيات شريفه مى‏نشينيم:


بسيج همگانى:


يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فى سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الاْءَرْضِ أَرَضيتُمْ بِالْحَيوةِ الدُّنْيا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا فِى الاْخِرَةِ إِلاّ قَليلٌ إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذابًا أَليمًا وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ (توبه/39-38)


«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شما را چه شده است كه وقتى به شما گفته مى‏شود كه در راه خدا بيرون رويد، شما بر زمين سنگينى مى‏كنيد؟ آيا شما به جاى آخرت به زندگى دنيا راضى شده‏ايد؟ كالاى دنيا در آخرت جز چيز اندكى نيست اگر شما بيرون نرويد خدا شما را با عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و گروهى جز شما را جايگزين خواهد كرد و چيزى را به او زيان نخواهيد رساند و خدا بر هر چيزى تواناست.»


اين آيه در مقام توبيخ آن گروه از مسلمانان است كه در جريان جنگ تبوك سستى مى‏كردند و براى تحريك و تشويق آنها به جهاد است، با اشاره به اينكه آنها به چيدن ميوه هايشان اهميتى بيشتر از جهاد كه ثواب اخروى دارد مى‏دادند.


در آيه بعد، اين گروه از مسلمانان را به سه چيز تهديد مى‏كند: يكى اينكه اگر كوچ نكنيد خداوند شما را با عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و منظور از آن يا عذاب آخرت و يا خوارى در اين دنيا و يا عذاب آسمانى است. دوم اينكه اگر شما به جهاد نرويد، خداوند شما را از بين مى‏برد، و گروه ديگرى را جايگزين شما مى‏سازد و به وسيله آنها دين خود را حمايت مى‏كند. سوم اينكه شما نمى‏توانيد به خدا زيان برسانيد. يعنى سرباز زدن شما از جهاد، خدا و دين او را آسيبى نمى‏رساند و خدا به شما نياز ندارد، اين شما هستيد كه زيان مى‏بينيد و خدا بر همه چيز توانايى دارد.


اِنْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فى سَبيلِ اللّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (توبه/41)


«سبكباران و گرانباران بيرون رويد و با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهادكنيد. اين براى شما بهتر است اگر بدانيد.»


پس از انتقاد سختى كه در آيات پيش، از گروهى از مسلمانان به عمل آمد و آنان به خاطر سستى در جهاد مورد عتاب قرار گرفتند، اينك به آنان فرمان مى‏دهد كه سبكباران و گرانباران براى جهاد بيرون رويد و در راه خدا با مالها و جانهاى خود جهاد كنيد.


طبق اين آيه، هم آنهايى كه تعلقات و وابستگيهاى زيادى ندارند و به آسانى مى‏توانند در جهاد شركت كنند و هم آنان كه به خاطر داشتن وابستگيها و مشغوليات شركت در جهاد براى آنها دشوار است، همگى بايد در جهاد شركت كنند و كسى حق ندارد به سبب كار زياد و يا گرفتاريهاى خانوادگى و مالى از شركت در جهاد سرباز زند.


البته در آيات ديگر، كسانى كه واقعا عذر دارند و رفتن به جهاد براى آنها ميسر نيست مانند كوران و بيماران سخت، استثنا شده‏اند و به آنها اجازه داده شده كه در جهاد شركت نكنند:


لَيْسَ عَلَى الضُّعَفآءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ (توبه/91)


«نه بر ضعيفان و نه بر بيماران و نه بر كسانى كه توانايى ماى ندارند، باكى نيست (كه در جهاد شركت نكنند.)»


بنابراين، آنها كه عذر واقعى و موجّه دارند مى‏توانند در جهاد شركت نكنند و در روايتى آمده ابن‏امّ‏مكتوم كه نابينا بود، خدمت پيامبر(ص) رسيد و از او كسب تكليف كرد و پيامبر در باره او سكوت كرد و او خود را آماده شركت در جهاد مى‏كرد كه آيه فوق نازل شد و كوران از رفتن به جهاد معاف شدند.(1)


در ادامه آيه مى‏فرمايد: اين كار براى شما بهتر است اگر بدانيد. يعنى اگر درست بينديشيد، خواهيد ديد كه شركت در جهاد در اين وضع دشوار، هر چند زحمت دارد ولى استقلال و موجوديت شمار را در برابر دشمنان حفظ مى‏كند؛ در نتيجه صلاح شما در همين است.


به اضافه اينكه پاداشهاى اخروى در انتظار شماست و اگر مبارزه كنيد خواهيد ديد كه آنها در برابر سود مادى اين دنيا به مراتب بهتر هستند.

1-(175) - مجمع البيان، ج 5، ص 91.

بهانه‏ جوييهاى منافقان:


لَوْ كانَ عَرَضًا قَريبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (توبه/42)«اگر سودى نزديك و سفرى كوتاه بود آنها از تو پيروى مى‏كردند، ولى دورى سفر بر آنها گران آمد و به زودى به خدا سوگند مى‏خورند كه اگر مى‏توانستيم با شما بيرون مى‏آمديم. آنها خود را هلاك مى‏كنند و خدا مى‏داند كه آنها دروغگويانند.»
اين آيه درباره منافقان است كه در جنگ تبوك با بهانه‏هاى واهى از شركت در جهاد سرباز زدند. مى‏فرمايد: اگر سود نزديكى و سفر آسان و كوتاهى بود تورا همراهى مى‏كردند. يعنى اگر مى‏ديدند غنيمتى به دست مى‏آورند و به آسانى اين سفر را تمام مى‏كنند و زحمتى براى آنها ندارد، با تو مى‏آمدند، امّا ديدند كه سفر مشقت بارى است و دشوارى هايى در پيش است، شركت در اين سفر براى آنها گران آمد و در آن شركت نكردند.

منافقان براى اينكه عذر و بهانه‏اى بياورند، پيش پيامبر سوگند دروغ مى‏خوردند، قرآن كريم بارها از دروغگويى منافقان پرده برداشته و پيامبر را از توطئه‏هاى آنان آگاه كرده است:وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ (منافقون/1)«و خدا گواهى مى‏دهد كه منافقان دروغگويانند.»در جريان جنگ تبوك بعضى از منافقان خدمت پيامبر آمدند و بهانه هايى آوردند و از او خواستند كه اجازه دهد آنان در اين جنگ شركت نكنند و پيامبر به آنها اجازه داد.

البته پيامبر از جانب خدا مأمور بود براى كسانى كه واقعا عذر موجهى دارند و از آن حضرت اجازه مى‏خواهند، اجازه دهد كه در جهاد شركت نكند:فَاِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ (نور / 61)«پس چون از تو براى بعضى از كارهايشان اجازه خواستند به هر كسى كه بخواهى اجازه بده.»ولى اين منافقان هيچ عذر موجّهى نداشتند و فقط براى سختى جنگ از شركت در آن خوددارى مى‏كردند. بهتر اين بود كه پيامبر به آنها اجازه نمى‏داد تا راست و دروغ سخن آنها آشكار شود و پيامبر دروغگويان را بشناسد و اين كه به آنها اجازه داد هر چند گناه نبود ولى ترك اولى بود چون اگر اجازه نمى‏داد دروغگويى آنها آشكار مى‏شد و گرنه نفس عمل يعنى اجازه دادن به آنها كه در جهاد شرك نكنند به نفع مسلمانان بود؛ چون اگر شركت مى‏كردند فتنه انگيزى مى‏كردند و ميان مسلمانان تفرقه مى‏انداختند.

عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ (توبه/43)«خدا از تو درگذرد چرا پيش از آنكه كسانى كه راست مى‏گويند بر تو آشكار شود و دروغگويان را بشناسى به آنها اجازه دادى؟»
در اين آيه به پيامبر تذكر مى‏دهد كه نبايد به آنان با مجرد ادعايى‏كه كرده‏اند اجازه مى‏داد و اظهار مى‏دارد كه خدا از تو درگذرد چرا به آنها اجازه دادى؟
بايد صبر مى‏كردى تا راستگويان از دروغگويان شناخته شوند. در حقيقت اين آيه در عين حال كه به پيامبر هشدار مى‏دهد كه در كار آنها تحقيق كند، اين مطلب را هم مى‏گويد كه خدا از اين ترك اولى كه از پيامبر سر زده، در گذشت.

اجازه خواستن از پيامبر براى عدم شركت در جنگ:

لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (توبه/44-45)«كسانى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند در اينكه با مال و جانشان جهاد كنند از تو اجازه نمى‏خواهند و خدا به حال پرهيزگاران داناست. همانا كسانى از تو اجازه مى‏خواهند كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و دلهايشان به شك افتاده است و آنها در شك خود سرگشته‏اند.»كسانى كه در جريان جنگ تبوك، پيش پيامبر مى‏آمدند و از او اذن و اجازه براى ماندن مى‏خواستند همان منافقان و مسلمانان سست ايمان بودند وگرنه آنها كه ايمان درست و حسابى داشتند و خدا و روز قيامت را باور مى‏كردند آنها هرگز در موضوع جهاد از پيامبر اجازه تخلف نمى‏خواستند.از اين آيه استفاده مى‏شود كه اين مؤمنان آنچنان مطيع فرمان پيامبر بودند كه در امر جهاد هيچ سخنى به زبان نمى‏آوردند و بى چون و چرا با مالها و جانهاى خود در جهاد شركت مى‏كردند و خدا به حال اين پرهيز گاران آگاه بود.فقط كسانى در امر جهاد بگو مگو مى‏كردند كه سست ايمان و منافق بودند و به خدا و روز قيامت ايمان درستى نداشتند؛ اينها براى فرار از جهاد پيش پيامبر مى‏آمدند و با آوردن عذرها و بهانه‏هاى واهى از او اجازه مى‏خواستند كه در جهاد شركت نكنند. قرآن در باره اين افراد چنين اظهار نظر مى‏كند كه دلهاى آنان در شك و ترديد است و ايمان قطعى پيدا نكرده‏اند و در شك و ترديد خود سرگشته و حيرانند.

فتنه‏ گرى منافقان::Sham:

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لاَءَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَ لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاّ خَبالاً وَ لاَءَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالظّالِمينَ (توبه/46-47)«و اگر مى‏خواستند بيرون روند، البته براى آن ساز و برگى تهيه مى‏كردند، ولى خداوند رفتن آنها را خوش نداشت پس آنان را باز داشت و گفته شد با نشستگان بنشينيد.
اگر در ميان شما بيرون مى‏شدند شما را جز فساد نمى‏افزودند و خود را در ميان شما با هدف فتنه‏گرى جاى مى‏دادند و در ميان شما كسانى هستند كه به حرفهاى آنها گوش فرا مى‏دهند و خدا به ستمگران داناست.»
همين منافقان كه پيش پيامبر مى‏آمدند و از او اجازه مى‏خواستند كه در جهاد شركت نكنند، پيش از آن تصميم خود را گرفته بودند كه به جهاد نروند و اين اجازه خواستن يك كار صورى و ظاهرى بود و پيامبر اجازه مى‏داد يا نمى‏داد آنها به جهاد نمى‏رفتند. در اين آيه همين مطلب را از وضع آنها استنباط مى‏كند و مى‏فرمايد: اگر آنها مى‏خواستند بيرون روند خود را آماده مى‏كردند و ساز و برگ جنگى تهيّه مى‏ديدند. اين كه آنها هرگز مقدمات سفر را آماده نكرده‏اند معلوم مى‏شود كه قصد رفتن ندارند.سپس به مطلب مهمى اشاره مى‏كند كه اساسا خدا نمى‏خواست كه آنها در جهاد شركت كنند و لذا به دلهاى آنها انداخت كه بمانند و آنها را از رفتن باز داشت و به آنها گفته شد كه شما با كسانى كه در جهاد شركت نكرده‏اند مانند كودكان و زنان و بيماران در مدينه بنشينيد. اين كه مى‏فرمايد: (به آنها گفته شد) و گوينده را مشخص نمى‏كند براى آن است كه گوينده اين سخن از نظر تكوينى خدا بود و خدا به دلهاى آنها انداخت كه بمانند ولى از نظر تشريعى و تكليفى، آنها مأمور به رفتن بودند و لذا گوينده را مشخص نمى‏كند. بعضى‏ها گفته‏اند كه گوينده اين سخن شيطان بود ولى اين احتمال درست نيست زيرا پيش از آن، بازداشتنِ آنها از جهاد را به خدا نسبت مى‏دهد و بايد اين سخن از خدا باشد ولى چون مطابق با امر تشريعى نيست، از روى احترام، گوينده را مشخص نمى‏كند و اين يك امر توبيخى است و در مقام نكوهش آنها است.البته اين كه خدا آنها را از نظر تكوينى از رفتن به جهاد باز داشت دليل بر جبر نمى‏شود زيرا آنها با اراده خود و با آزادى عملى كه داشتند در خود اين حالت را به وجود آوردند و چون شركت آنها در جهاد به نفع مسلمانان نبود، خدا براى رعايت مصلحت اسلام در دل آنها انداخت كه در جهاد شركت نكنند.در آيه بعد توضيح مى‏دهد كه اگر آنها با شما بيرون مى‏آمدند و در جهاد شركت مى‏كردند، براى شما مايه زحمت مى‏شدند و جز فساد و فتنه، كارى نمى‏كردند. آنها به سرعت در ميان صفوف شما رخنه مى‏كردند و خودشان را در ميان شما جا مى‏زدند و به فتنه انگيزى مشغول مى‏شدند و در ميان شما هم كسانى هستند كه از آنها حرف شنوى دارند و به سخنان فتنه‏انگيز آنها گوش مى‏دهند. بنابراين اگر مى‏آمدند باعث ايجاد فتنه و آشوب در ميان صفوف مسلمانان مى‏شدند.آنها با تبليغات خود مسلمانان ضعيف را از راه بيرون مى‏كردند و در سپاه اسلام تفرقه مى‏انداختند و روحيه سپاه را تضعيف مى‏كردند.لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الاْءُمُورَ حَتّى جآءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (توبه/48)«همانا آنهاپيش از اين فتنه انگيزى كردند و كارها را براى تو وارونه ساختند تا اينكه حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالى كه آنها ناخوشنود بودند.»اين منافقان پيش از اين امتحان خود را داده‏اند و ميان مسلمان فتنه انگيزى كرده‏اند. آيه به جريان جنگ احد اشاره مى‏كند كه در آن جنگ منافقان به سركردگى عبداللّه ابن اُبّى ضربه سختى به مسلمانان زدند و گروه بسيارى را از شركت در جهاد باز داشتند و نه تنها خودشان به جنگ نرفتند، بلكه حتى بعضى از قبايل مسلمان رانيز به شكّ و ترديد انداختند؛ مانند دو قبيله بنو سلمه و بنو حارثه كه در اثر تبليغات منافقان در رفتن به جهاد به ترديد افتادند ولى سپس به ترديد خود غلبه كردند و در جهاد شركت نمودند.بنابراين، منافقان اين سابقه را با خود داشتند كه وقتى در جنگى شركت مى‏كردند نه تنها خود كارى از پيش نمى‏بردند بلكه ديگران را از راه بيرون مى‏كردند و باعث سستى سپاه اسلام مى‏شدند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنّىآ أَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنآ أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (توبه/49-50)«و از آنان كسى است كه مى‏گويد: به من اجازه بده و مرا به فتنه نيانداز، آگاه باشيد كه آنان در فتنه سقوط كرده‏اند و همانا جهنم احاطه كننده كافران است. اگر تو را نيكى رسد، آنان را ناراحت مى‏كند و اگر تو را مصيبتى رسد، مى‏گويند: ما از پيش، كارمان را ساختيم و روى گردان مى‏شوند در حالى كه خوشحالند.»بعضى از همين منافقان كه ذكرشان در آيات پيش گذشت، پيش پيامبر مى‏آمدند و از او اجازه مى‏خواستند كه در جهاد شركت نكنند و شركت در جهاد را يك نوع بلا و مصيبت و فتنه و عذاب مى‏دانستند.
اين آيه روشن مى‏سازد آنها كه از فتنه مى‏ترسند در وسط فتنه قرار دارند، چه بدبختى و فتنه‏اى از اين بالاتر كه آنها به خدا و پيامبر او ايمان نياورده‏اند و به دروغ ادعاى ايمان مى‏كنند. نفاق و دورويى يك بيمارى مهلكى است كه انسان را بيچاره مى‏كند و منافق خواب و راحتى ندارد و مواظب است كه كارى از او سرنزند كه باطن او آشكار شود او هميشه در اضطراب است و نگران آينده خود مى‏باشد.
همين حالت نگرانى و اضطراب و ترس از كشف حقيقت، بزرگترين فتنه و بلا براى منافقان است به اضافه اينكه آنان از ثواب الهى هم محروم هستند و در آخرت به جهنم خواهند رفت و جهنم آنها را احاطه خواهد كرد.در آيه بعد يكى ديگر از حالتهاى خاص منافقان را بيان مى‏كند و آن اينكه اگر به پيامبر و مسلمانان خوبى و نيكى برسد، آنان را ناراحت مى‏كند و آنان از اينكه پيامبر در جنگ پيروز شود و يا غنايمى بدست آورد ناراحت مى‏شوند و خوبى و خوشى مسلمانان را نمى‏خواهند ولى اگر به مسلمانان مصيبتى برسد مثلاً شكست بخورند و كشته شوند آنان خوشحال مى‏شوند و مى‏گويند ما از پيش احتياطهاى لازم را به عمل آورديم و به اين بلا دچار نشديم. و بدين سان بر مسلمانان طعنه مى‏زنند.

وعده رسيدن به يكى از دو هدف والا، پيروزى يا شهادت:

قُلْ لَنْ يُصيبَنآ إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلينا وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنآ إِلاّآ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصيبَكُمُ اللّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهآ أَوْ بِأَيْدينا فَتَرَبَّصُوآا إِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (توبه/51-52)«بگو: ما را نمى‏رسد جز آنچه خداوند بر ما نوشته است او سرور ماست و مؤمنان بر خدا توكل مى‏كنند. بگو: آيا درباره ما جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد و ما درباره شما انتظار داريم كه خداوند به شما عذابى از پيش خود يا به دست ما برساند؛ پس انتظار بكشيد كه ما نيز با شما انتظار مى‏كشيم.»در برابر اظهار خوشحالى منافقان از شكست مسلمانان، دو مطلب را عنوان مى‏كند: نخست اينكه جز آنچه خدا نوشته است چيزى بر ما نمى‏رسد او مولا و سرور ماست و مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند. چنين اعتقادى باعث پيدايش روحيه بسيار بالايى مى‏شود و با چنين روحيه‏اى بود كه مسلمانان همواره در جنگها پيروز مى‏شدند زيرا آنها جز به پيروزى نمى‏انديشيدند و به اين وعده الهى عقيده راسخ داشتند كه جبهه توحيد بالاخره پيروز خواهد بود و اين يك سنت خدا در تاريخ است و آن را مقرر داشته و نوشته است:كَتَبَ اللّهُ لاَءَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلىآ (مجادله/21)«خداوند نوشته است كه البته من و پيامبرانم پيروز خواهيم شد.»
بنابراين منظور از «آنچه خدا نوشته است» در آيه مورد بحث همان وعده پيروزى است كه خدا داده و آن را براى جبهه توحيد مقرر داشته است؛ در عين حال مى‏توان گفت كه منظور از آن، سرنوشت خوب و يا بدى است كه هر كسى دارد و خدا براى هر كسى سرنوشتى قرار داده است و مؤمن تلاش خود را مى‏كند و از هيچ چيز نمى‏هراسد، چون مى‏داند كه جز آنچه خدا براى او رقم زده است، چيزى به او نمى‏رسد و او توكل به خدا مى‏كند و تمام كارها را به او وامى گذارد و او را صاحب اختيار خود مى‏داند كه اگر بخواهد به او عافيت مى‏دهد و اگر بخواهد او را دچار بلا مى‏كند و در هر دو حال او راضى به رضاى خداست.

خوشحالى منافقان از تخلف از جهاد:

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَ كَرِهُوآا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ فَلْيَضْحَكُوا قَليلاً وَ لْيَبْكُوا كَثيرًا جَزآءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ(توبه/81-82)«واپس ماندگان (از جهاد) به خانه نشينى خود پس از رفتن پيامبرخدا شادمان گشتند و كراهت داشتند از اينكه با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند و گفتند در گرما بيرون نرويد، بگو: آتش جهنم از لحاظ گرما شديدتر است اگر بفهمند. پس بايد كمتر بخندند و بيشتر گريه كنند به سزاى آنچه كه انجام داده‏اند.»منافقان از اينكه در جهاد شركت نكرده‏اند خوشحال بودند چون آنها خوش نداشتند كه با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند. آنها نه تنها خودشان در جهاد شركت نكردند بلكه ديگران را هم از شركت در جهاد منع مى‏كردند. جنگ تبوك در زمانى بود كه هوا بسيار گرم و سوزان بود و منافقان مردم را از رفتن در اين هواى گرم نهى مى‏كردند و مى‏گفتند: در اين گرما حركت نكنيد. خداوند به آنها پاسخ مى‏دهد كه آتش جهنم گرمتر است اگر بفهمند. يعنى شما از گرماى هوا مى‏ترسيد در حالى كه آتش سوزان جهنم در انتظار شماست.

شركت ندادن منافقان در جنگها:

فَإِنْ رَجَعَكَ اللّهُ إِلى طآئِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِىَ أَبَدًا وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِىَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفينَ (توبه/83)«پس اگر خداوند تو را پيش گروهى از آنان برگردانيد و آنها از تو اجازه بيرون رفتن (براى جهاد ديگرى) خواستند، بگو هرگز با من بيرون نخواهيد شد و همراه من با دشمنى جنگ نخواهيد كرد كه شما نخستين بار خانه‏نشينى را پسنديديد پس با واماندگان بنشينيد.»

منافقانى كه از شركت در جنگ تبوك سرباز زدند و در خانه نشستند شايستگى آن را نداشتند كه در هيچ جنگى شركت كنند. و لذا در اين آيه خطاب به پيامبر اظهار مى‏دارد كه اگر خدا تو را پس از جنگ تبوك به مدينه و نزد اين منافقان برگردانيد و آنها از تو اجازه خواستند كه در جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو شما هرگز با من براى جهاد بيرون نخواهيد شد و همراه من با دشمن جنگ نخواهيد كرد. اين سخن هم به معناى اين است كه به شما اجازه شركت در جهادهاى بعدى داده نخواهد شد و هم به معناى اين است كه شما موفق نخواهيد شد كه در جهاد شركت كنيد.

پذيرفته نشدن عذر منافقان:

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ‏لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (توبه/94)«وقتى به سوى آنان برگشتيد نزد شما عذر مى‏آورند. بگو: عذر نياوريد كه شما را باور نمى‏كنيم همانا خداوند از اخبار شما ما را آگاه كرد، و بزودى خدا و پيامبرش عمل شما را خواهند ديد، آنگاه به سوى داننده پنهان و آشكار بازخواهيد گشت و آنچه را كه انجام داده‏ايد به شما خبر خواهد داد.»

خیر البریه;677450 نوشت:
سلام

از طرف منافقین داخل مدینه هم ساختن مسجد ضرار در غیاب رسول خدا ص که مقدمات کودتا را در صورت قتل رسول خدا ص در عقبه تبوک فراهم میکردند ....

آیه 74 سوره توبه .

در آستانه جنگ تبوك، دوازده نفر از منافقان با اشاره ابوعامر راهب كه دشمن سرسخت اسلام بود و در شام زندگى مى‏كرد، محلى را به نام مسجد ساختند و براى آنكه رسميت پيدا كند نزد پيامبر آمدند و از او تقاضا كردند كه به آن مسجد بيايد و در آنجا نماز بخواند و گفتند كه اين مسجد را براى آن ساخته‏اند كه مسلمانانى كه ناتوان هستند و نمى‏توانند از جاهاى دور به مسجد پيامبر يا مسجد قبا بروند، در اين مسجد نماز بخوانند.(1)


پيامبر(ص) آماده سفر براى جنگ تبوك بود و فرصت رفتن به آنجا را نداشت از اين رو به آنان فرمود: صبر كنيد من از سفر برگردم تا در آن مسجد نماز بخوانم.
وقتى پيامبر از تبوك برگشت آنها نيز آن مسجد را آماده كرده بودند و پيش پيامبر آمدند و از او خواستند كه در آن مسجد نماز بخواند. در اين موقع آيات شريفه زير نازل شد:



وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْريقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصادًا لِمَنْ‏حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنآ إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لا تَقُمْ فيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ (توبه/107-108)


«و كسانى (از منافقان هستند) كه مسجدى را براى زيان‏رسانى و كفر و تفرقه‏افكنى ميان مؤمنان و ساختن كمينگاهى براى كسى كه با خدا و پيامبر او از پيش مى‏جنگيد، ساختند و هر آينه سوگند مى‏خورند كه ما جز نيكى اراده نكرده‏ايم و خدا گواهى مى‏دهد كه آنان دروغگويانند. هرگز در آن مسجد نايست. مسجدى كه از نخستين روز براساس تقوا ساخته شده، شايسته است كه در آن بايستى، در آن مردانى هستند كه دوست دارند كه پاك شوند و خدا پاكان را دوست دارد.»


اين آيات پرده از توطئه آنها برداشت و معلوم نمود كه اين منافقان مى‏خواهند با نام مسجد به دين ضربه بزنند. اين بود كه پيامبر خدا چند نفر از اصحاب خود به نامهاى مالك بن دخشم و معن بن عدى و عامر بن سكن و وحشى را فرستاد كه آن مسجد را خراب كنند و بسوزانند(2). امر پيامبر اطاعت شد و محلّ آن مسجد جاى زباله آن محلّه گرديد.


در اين آيات اظهار مى‏دارد كه منافقان، از ساختن آن مسجد چهار هدف داشتند:


1 - زيان رساندن به مسلمانان؛


2 - كفر به خدا و رسول او، در اين مسجد مبانى كفر تقويت مى‏شد.


3 - تفرقه انداختن ميان مسلمانان، مسلمانان در يك مسجد حاضر مى‏شدند و ميانشان وحدت بود و اگر اين مسجد پا مى‏گرفت مسلمانان پراكنده مى‏شدند.


4 - ايجاد كمينگاهى براى كسى كه از پيش با خدا و پيامبر او جنگ مى‏كرد منظور ازاو ابوعامر راهب بود. او شخصى بود كه در دوران جاهليت نصرانى شد و به مقامى رسيد، وقتى پيامبر اسلام به مدينه مهاجرت نمود او از حسد خود هميشه با آن حضرت دشمنى مى‏كرد و آخر كار به مكه پيش مشركان فرار كرد و در جنگ احد همراه آنان بود و بالاخره به شام فرار كرد تا از سپاه روم كمك بگيرد و با پيامبر اسلام بجنگد.


منافقان مدينه اين مسجد را با اشاره او ساخته بودند و منتظر بودند كه ابوعامر با سپاه روم برسد و آن مسجد را پايگاه خود قرار دهد و به مسلمانان حمله كند.


منافقان براى ردّ گم كردن سوگند مى‏خوردندكه ما جز نيكى اراده نكرده‏ايم وهدف ما كار خير و خدمت به مسلمانان است ولى قرآن پس از نقل اين سخنِ آنها مى‏فرمايد: خداوند گواهى مى‏دهد كه آنان دروغگو هستند. بدينگونه خداوند با فرستادن اين آيات از اين توطئه بزرگ پرده برداشت و نقشه شوم منافقان را نقش بر آب كرد.


در آيه بعد، به پيامبر دستور مى‏دهد كه هرگز در آن مسجد نايستد يعنى قيام به نماز نكند، سپس اين مسجد را با مسجد قبا يا مسجد پيامبر كه در مدينه بود مقايسه مى‏كند و مى‏فرمايد: مسجدى كه از همان آغاز براساس تقوا بنياد شده، شايسته است كه در آن نماز بخوانى. منظور از اين مسجد يا مسجد قبا و يا مسجد پيامبر و يا هر مسجدى است كه براساس تقوا و ايمان به خدا تأسيس شده است و منظوراز «اول‏يوم» اين است كه هدف بانيان آن از نخستين روز، خدا باشد.


پس از ذكر داستان مسجد ضرار، در ادامه آيات ميان دو گروه مقايسه مى‏كند، گروهى كه مسجد قبا يا مسجد پيامبر را ساختند و گروهى كه مسجد ضرار را ساختند، مى‏فرمايد:


أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِه فى نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذى بَنَوْا ريبَةً فى قُلُوبِهِمْ إِلاّآ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (توبه/109-110)


«آيا كسى كه بنياد كار خود را ترس از خدا و خوشنودى او قرار داده است بهتر است يا كسى كه بنياد آن را بر لبه پرتگاهى كه در شرف ريختن است قرار داده كه او را به آتش جهنم مى‏افكند؟ و خدا گروه ستمگر را هدايت نمى‏كند. بنيادى كه آنان نهادند همواره در دلهايشان مايه بدگمانى است تا وقتى كه دلهايشان قطعه‏قطعه شود و خدا داناى فرزانه است.»


بنياد كار منافقان بر لبه پرتگاهى فرو ريختنى است و آنان با بنايى كه كرده‏اند به آتش جهنم سقوط مى‏كنند، يعنى بنا و ساختمانى كه كرده‏اند در لب پرتگاه آتش جهنم است و ناگهان در آن مى‏ريزد و هيچ عاقلى بر لب پرتگاهى سست و ريختنى كه زير آن را سيل خالى كرده است ساختمان نمى‏سازد. واقعاً كه تشبيه غريبى است.


در آيه بعد اظهار مى‏دارد بنايى كه اين منافقان كرده‏اند همواره مايه بدگمانى آنهاست و اين بدگمانى همچنان با آنهاست تا وقتى كه دلهايشان پاره پاره شود يعنى بميرند.
منظور اين است كه ساختن‏مسجد ضرار و دستور پيامبر به ويران شدن آن بغض دلهاى آنان را زياد كرده و اين بغض يا همان ريبه و شك و ترديد در احكام اسلام، تا وقتى كه بميرند و دلهايشان قطعه قطعه شود با آنان همراه است. اشاره به اينكه آنان هرگز ايمان نخواهند آورد و با همان حالت نفاق و كفر خواهند مرد و در پايان از دو صفت عليم و حكيم ياد مى‏كند يعنى كه خدا از حال آنان با خبر است و دستورى كه درباره مسجد ضرار داده، از روى حكمت است.

1-- الدر المنثور، ج 3، ص 260 و 276.
(2) - المغازى، ح 2، ص 1046؛ تاريخ الاسلام ذهبى، ص 648.ابن سيد الناس تخريب مسجد ضرار را پيش از جنگ تبوك مى‏داند: عيون الاثر، ج 2، ص 263.

با سلام وتشکر از دوستان

دقت شود بحث در مورد علت وعلل جنگ تبوک است نه وقایع بعدی و.....

چرا رسول خدا ص به مرز روم لشکر کشید ؟ آیا به تشویق وتوصیه منافقین ویهود بود که با هماهنگی منافقین و مشرکین نقشه خروج رسول خدا ومسلمین را از مدینه بسوی تبوک کشیدند تا در فرصتی مناسب پیامبر را ترور کنند ؟

خیر البریه;678124 نوشت:
با سلام وتشکر از دوستان

دقت شود بحث در مورد علت وعلل جنگ تبوک است نه وقایع بعدی و.....

چرا رسول خدا ص به مرز روم لشکر کشید ؟ آیا به تشویق وتوصیه منافقین ویهود بود که با هماهنگی منافقین و مشرکین نقشه خروج رسول خدا ومسلمین را از مدینه بسوی تبوک کشیدند تا در فرصتی مناسب پیامبر را ترور کنند ؟

با سلام

در اغلب آثار برجای مانده از سیره نگارانِ نخستین، روایاتی در بارة غزوة تبوک آمده است، اما این روایات در برخی موارد مهم، از جمله سبب وقوع این غزوه، اختلاف دارند.
بنابر روایتی مشهور هدف پیامبر اکرم از این غزوه، مقابله با تحرکات و تدارک نظامی رومیان در نواحی شام بوده است.

گفته شده است نبطیانی که برای فروش آرد و روغن به مدینه می رفتند، اخبار راجع به شام را به مسلمانان می رساندند و به همین سبب مردم مدینه هر روز از اخبار آنجا آگاهی می یافتند.

روزی یکی از ایشان خبری بدین مضمون آورد که هِرقل ، فرمانروای روم ، سپاهی بزرگ فراهم آورده ، اعراب قبایل لَخم و جُذام و غَسّان و عامله را با خود همراه کرده است ، طلایع سپاه در ناحیة بَلقاء * در شمال تبوک به سر می برند و فرمانروای روم به حمص آمده است
(واقدی ، ج 3، ص 989ـ990؛ نیز رجوع کنید به ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 118ـ 119؛ بلاذری ، 1959، ج 1، ص 368).

در روایتهای دیگر، بدون اشاره به این مسئله ، تنها آمده است که پیامبر اکرم به قصد نبرد با رومیان از مدینه خارج شد
(عروة بن زبیر، ص 220؛ زهری ، ص 106؛ طبری ، ج 3، ص 101).

یعقوبی (ج 2، ص 67) انگیزة پیامبر را از این غزوه ، خون خواهی جعفربن ابی طالب دانسته است .

[=nassim][=nassim]برخي علت اين لشكركشي را نامه مسيحيان عرب به هراكليوس مي‌دانند كه در آن به دروغ، از درگذشت پيامبر (ص) و قحطي سخت در شبه جزيره و ناتواني اقتصادي مسلمانان گزارش داده و از امپراتور روم خواسته بودند تا براي برچيدن اين دين و پيروانش تلاش نمايد[=nassim].(تاريخ دمشق، ج39، ص63؛ كنز العمال، ج13، ص37.)

پس از آنکه حضرت رسول قصد خویش را از نبرد با رومیان آشکار کرد، برخی از اصحاب و بویژه منافقان مدینه از حضور در سپاه تن زدند یا کوشیدند در دل مسلمانان از نتیجة نبرد با روم هراس بیفکنند
(عروة بن زبیر، همانجا؛ واقدی ، ج 3، ص 995ـ 996؛ ابن هشام ، ج 4، ص 168ـ169؛ طبری ، ج 3، ص 101ـ 102، 108).

می توان حدس زد که تأکید پیامبر برای رفتن به این سفر جنگی ، بیش از احساس خطر از جانب رومیان ، به سبب مسائلی بود که در مدینه وجود داشت و این سفر برخی از آنها را آشکار کرد.
تبلیغات وسیع منافقان مدینه برای پراکندن مسلمانان و صف آرایی نیروهای عبداللّه بن ابیّ در برابر سپاه پیامبر و سپس بازگشت منافقان به مدینه (طبری ، ج 3، ص 103)
و بنا بر روایتی ، سوءقصد به جان رسول اکرم به هنگام بازگشت از تبوک (عروة بن زبیر، ص 221؛ نیز رجوع کنید به طبرسی ، ج 1، ص 245ـ247)، مؤیدهایی بر این نظر است .

پیامبر در تجهیز سپاه امر به شتاب فرموده بود، اما دشواریهایی مانند گرمای سخت و دوری راه و فقر مالی برخی اصحاب وجود داشت (واقدی ، ج 3، ص 992؛ طبری ، ج 3، ص 101ـ102)، چندانکه این سپاه را «جَیش العُسرة » خواندند (رجوع کنید به بلاذری ، همانجا؛ نیز رجوع کنید به عروة بن زبیر، ص 220 که این غزوه را «غزوة العسرة » خوانده است )؛ ازینرو در این غزوه برخلاف غزوات دیگر، پیامبر قصد خود را بروشنی برای مردم بیان کرد تا برای نبرد آماده شوند. پیامبر نخست در ثَنیّة الوداع در نزدیکی مدینه اردو زد و سپس با سپاهی بالغ بر سی هزار تن به سوی شمال مدینه و مرزهای روم به راه افتاد (واقدی ، ج 3، ص 992، 996، 1002؛ ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 199).

پیامبر اکرم پیش از آغاز سفر، علی علیه السلام را به جانشینی خود در مدینه ، و به قولی به سرپرستی خانوادة خود، برجای نهاد (رجوع کنید به مسعودی ، ص 270ـ271). این مسئله موجب طعن منافقان بر امام علی گردید تا بدانجا که آن حضرت در جُرْفْ، جایی در نزدیکی مدینه ، به پیامبر پیوست . پیامبر اکرم ، حضرت علی را بازگرداند و جمله ای را به آن حضرت فرمود که طبق آن نسبت علی بن ابی طالب به پیامبر مانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه نبوت با حضرت محمد خاتمه یافته است (زهری ، ص 111؛ ابن هشام ، ج 4، ص 163؛ طبری ، ج 3، ص 103ـ 104).

این حدیث ، که بعدها «حدیث منزلت * » نامیده شد، به عنوان یکی از مهمترین مناقب علی علیه السلام ، در آثار روایی به طرق گوناگون روایت گردید (مثلاً رجوع کنید به کوفی ، ج 1، ص 499ـ542؛ ابن بطریق ، ص 126 به بعد) و به عنوان یکی از ادلة نص بر خلافت بلافصل آن حضرت به آن استناد شد (علم الهدی ، ج 3، ص 5 به بعد؛ نصیرالدین طوسی ، ص 230؛ نیز رجوع کنید به جاحظ ، ص 153ـ160؛ ابن تیمیه ، ج 7، ص 325 به بعد). مسئلة مذکور با توجه به توطئة منافقان مدینه در آغاز سفر، بسیار مهم و جالب توجه است .

سپاه پیامبر پس از طی منازلی (رجوع کنید به واقدی ، ج 3، ص 999؛ نقشة تبوک ) به تبوک رسید و حدود بیست شب در آنجا ماند (همان ، ج 3، ص 1015؛ ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 119، 121). بنا بر روایت واقدی ، در همانجا آشکار شد که خبر لشکرکشی رومیان درست نبوده است (ج 3، ص 1019)، ولی بنا بر برخی روایات دیگر، فرمانروای روم نمایندگانی نزد پیامبر فرستاد که مورد توجه و لطف آن حضرت قرار گرفتند (رجوع کنید به بلاذری ، همانجا؛ قس واقدی ، همانجا).

در همین فرصت پیامبر با اُکیدِربن عبدالملک کِندی ، حاکم دومة الجَندَل * ، و نیز با اهالی اَذرُح و جربا و اَیله به شرط پرداخت جزیه صلح کرد (واقدی ، ج 3، ص 1029ـ1032؛ ابن سعد، ج 1، قسم 2، ص 37؛ بلاذری ، 1413، ص 59، 68؛ طبری ، ج 3، ص 108ـ 109).
پیامبر در رمضان سال نهم به مدینه بازگشت (واقدی ، ج 3، ص 1056؛ یعقوبی ، ج 2، ص 68). آن حضرت عذر و سوگند کسانی را که از رفتن به غزوة تبوک سر باز زده بودند، پذیرفت و برایشان استغفار کرد، اما امر فرمود که مسلمانان با سه تن از آنان ، سخن نگویند و نشست و برخاست نکنند. آن سه تن توبه کردند و خداوند آیات 117 تا 119 سورة توبه را نازل فرمود و آنان را بخشید (زهری ، ص 108ـ111؛ واقدی ، ج 3، ص 1049ـ 1056؛ طبری ، ج 3، ص 111؛ نیز رجوع کنید به ابن قدامه ، ص 89 ـ93).غزوة تبوک و آیاتی که در شأن آن نازل شد، منافقان را رسوا و اهداف و نقشه های بعدی آنان را برملا کرد و تأثیری بزرگ در گسترش و نفوذ اسلام در سراسر جزیرة العرب نهاد.

منابع:
ابن بطریق ، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار ، قم 1407؛ ابن تیمیه ، منهاج السنة النبویة ، چاپ محمد رشاد سالم ، ] حجاز [ 1406/ 1986؛ ابن سعد؛ ابن قدامه ، کتاب التوّابین ، چاپ جورج مقدسی ، دمشق 1961؛ ابن هشام ، السیرة النبویة ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری ، و عبدالحفیظ شلبی ، قاهره 1355/ 1936؛ احمدبن یحیی بلاذری ، انساب الاشراف ، ج 1، چاپ محمد حمیداللّه ، مصر 1959؛ همو، کتاب فتوح البلدان ، چاپ دخویه ، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/ 1992؛ عمروبن بحر جاحظ ، العثمانیة ، چاپ عبدالسلام محمدهارون ، ] قاهره [ 1374/ 1955؛ محمدبن مسلم زهری ، المغازی النبویة ، چاپ سهیل زکار، دمشق 1401/ 1981؛ فضل بن حسن طبرسی ، اِعلام الوری ' بأعلام الهدی ' ، قم 1417؛ طبری ، تاریخ (بیروت )؛ عروة بن زبیر، مغازی رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم ، بروایة ابی الاسود، چاپ محمد مصطفی اعظمی ، ریاض 1401/ 1981؛ علی بن حسین علم الهدی ، الشافی فی الامامة ، چاپ عبدالزهراء حسینی خطیب ، تهران 1410؛ محمدبن سلیمان کوفی ، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام ، چاپ محمدباقر محمودی ، قم 1412؛ مسعودی ، تنبیه ؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی ، تجریدالاعتقاد ، چاپ محمدجواد حسینی جلالی ، ] قم [ 1407؛ محمدبن عمر واقدی ، کتاب المغازی للواقدی ، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966؛ یعقوبی ، تاریخ .

خیر البریه;677962 نوشت:
وذكر «أبو سعيد» في «شرف المصطفى» ، والبيهقي في «دلائل النبوة» من طريق «شهر بن حوشب» ، عن عبد الرحمن بن غنم: «أن اليهود قالوا: يا أبا القاسم إن كنت صادقا فالحق بالشام؛ فإنها أرض المحشر، وأرض الأنبياء فغزا «تبوك» ؛ لا يريد إلا الشام؛ فلما بلغ «تبوك» أنزل الله- تعالى- الايات من سورة «بني إسرائيل» : وَإِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها ... الاية [سورة الإسراء، الاية: 76] وإسناده حسن؛ مع كونه مرسلا» اه: فتح الباري.رواه ابن أبي حاتم، وأبو سعد، النّيسابوري، والبيهقي بإسناد حسن.
این از نقشه یهود وتوصیه به شام اما نقشه مشرکین وهماهنگی با یهود :
أخرج ابن أبي حاتم عن سعيد بن جبير رضي الله عنه قال : قال المشركون للنبي صلى الله عليه وسلم : كانت الأنبياء عليهم الصلاة والسلام يسكنون الشام ، فمالك والمدينة؟ فَهَمَّ أن يشخص فأنزل الله تعالى { وإن كادوا ليستفزونك من الأرض } الآية .

این گزارشات با مکی بودن آیات منافات دارد، چرا كه سوره مورد بحث، مكى است و آيات آن هم در يك سياق است و گرفتارى رسول خدا (ص) با يهوديان در مدينه و بعد از هجرت بوده است.(1)

1. ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 240

عماد;680082 نوشت:
این گزارشات با مکی بودن آیات منافات دارد، چرا كه سوره مورد بحث، مكى است و آيات آن هم در يك سياق است و گرفتارى رسول خدا (ص) با يهوديان در مدينه و بعد از هجرت بوده است.(1)

1. ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 240

سلام

گزارشات تاریخ نشان میدهند که یهود ، از قبل از تولد رسول خدا ص در صدد نابودی ایشان بودند ضمن اینکه این آیات مدنی هستند نه مکی :

{وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا} . أَخْرَجَ أَبُو الشَّيْخِ وَالْبَيْهَقِيُّ فِي الدَّلَائِلِ مِنْ طَرِيقِ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِي تَبُوكٍ.

خیر البریه;680493 نوشت:
أَخْرَجَ أَبُو الشَّيْخِ وَالْبَيْهَقِيُّ فِي الدَّلَائِلِ مِنْ طَرِيقِ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِي تَبُوكٍ.

البته این نظر هم هست اما همانطور که عرض کردم علامه این نظر را نمی پذیرند و نظرشان بر مکی بودن آیات است زیرا سوره مکی است و سیاق آیات نیز یکی است همچنین در مجمع البیان نیز هر دو نظر را بیان می کند یعنی هم مکی بودن و هم مدنی بودن، ولی فقط به توضیح مکی بودن می پردازد که کنایه از عدم قبول مدنی بودن آیات در نزد ایشان است
دقت بفرمائید:
شأن نزول:
مجاهد و قتاده گويند: اين آيه، هنگامى نازل شد كه اهل مكه خواستند پيامبر را اخراج كنند.
ابن عباس گويد: اين آيه، در باره يهود مدينه نازل شد. آنها گفتند: مدينه، سرزمين پيامبران نيست. سرزمين پيامبران شام است. تو هم به شام برو.
مقصود:
اكنون اين مطلب را بيان مى‏كند كه چون كافران از اينكه پيامبر، خواسته آنها را اجابت كند، مأيوس شدند، تصميمات ديگرى گرفتند. مى‏فرمايد:
وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها: مشركين تصميم گرفتند كه ترا از سرزمين مكه، خارج كنند. اين معنى از قتاده و مجاهد است. ابن- عباس گويد: يعنى يهود مى‏خواستند ترا از مدينه بيرون كنند. جبائى گويد: منظور اين است كه: عرب مى‏خواستند ترا از سرزمين خود خارج سازند. حسن گويد:
يعنى مى‏خواستند ترا بكشند.
وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا: اگر ترا اخراج مى‏كردند، پس از خروج تو، جز مدت كوتاهى باقى نمى‏ماندند. ضحاك گويد: اين مدت، فاصله ميان بيرون رفتن پيامبر از مكه و جنگ بدر است.(1)
مرحوم طبرسی در چند سطر دیگر می فرمایند:
حقيقت اين است كه منظور، از اين آيه، مشركين مكه است(2)
با این وجود مکی بودن آیات بیشتر محتمل است تا مدنی بودن آن

1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏14، ص: 188
2.همان ص: 189

خیر البریه;680493 نوشت:
گزارشات تاریخ نشان میدهند که یهود ، از قبل از تولد رسول خدا ص در صدد نابودی ایشان بودند

حضور یهودیان در مکه بر فرض اثبات مدعای شما را ثابت نمی کند
چون آیات یا مکی هستند یا مدنی
اگر در مکه باشند به مشرکین مکه ربط دارد
اگر مدنی باشند به یهودیان و منافقین
حال اگر مکی بودن آیات اثبات شد، قطعا ربطش به یهودیان از بین می رود چون هیچ کس ادعا نکرده یهودیان با مشرکان مکه نقشه خارج کردن پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را کشیدند. پس حضور یهودیان در مکه برفرض اثبات مدعای شما را ثابت نمی کند مگر اینکه مدنی بودن آیات اثبات شود!!!!

پرسش:
آیا دلیل جنگ تبوک، نقشه منافقین و یهودیان برای به قتل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسیر عقبه تبوک نبود.؟!

پاسخ:
این نظریه به چند دلیل بعید به نظر می رسد.
ـ دلیل اول: گزارشی که می گوید نبطیان خبر فراهم شدن سپاه روم را به مدینه آورده اند با احتمال شما متناقض است.(1) لذا نمی توان گفت که منافقین و مشرکین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به این جنگ تشویق کردند.

ـ دلیل دوم: در بعضی از منابع آمده که منافقین مسلمانان را از حضور در جنگ نهی می کرده و می کوشیدند در دل مسلمانان از نتیجه نبرد با روم هراس بیفکنند.(2) چگونه می شود از طرفی مسلمانان را ترغیب و از سوی دیگر آنان را نهی کنند.؟

ـ دلیل سوم: استناد کسانی که می گویند یهودیان و مشرکین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را تشویق به این جنگ نمودند آیه 7سوره اسراء (وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها) می باشد اما مکی بودن تمام آیات این سوره با نظریه فوق سازگاری ندارد چرا كه آيات این سوره در يك سياق است ولی گرفتاری رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با يهوديان در مدينه و بعد از هجرت بوده است.(3)

مجاهد و قتاده در تفسیر آیه فوق می گویند: اين آيه، هنگامى نازل شد كه اهل مکه خواستند پيامبر را اخراج كنند.
ابن عباس گويد: اين آيه، درباره یهود مدینه نازل شد. آن ها گفتند: مدينه، سرزمين پيامبران نيست. سرزمين پيامبران شام است. تو هم به شام برو.
در شان نزول آیه آمده: كافران از اين كه پيامبر، خواسته آن ها را اجابت كند، مأيوس شدند، تصميمات ديگرى گرفتند. لذا خداوند فرمود: وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها: مشركين تصميم گرفتند كه ترا از سرزمين مكه، خارج كنند. اين معنى از قتاده و مجاهد است.(5)
مرحوم طبرسی پس از بیان نظرات مختلف می فرمایند: حقيقت اين است كه منظور، از اين آيه، مشركين مكه است.(5) با این وجود مکی بودن آیات بیشتر محتمل است تا مدنی بودن آن
حال اگر مکی بودن آیات اثبات شد، قطعا ربطش به یهودیان از بین می رود چون هیچ کس ادعا نکرده یهودیان با مشرکان مکه نقشه خارج کردن پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه را کشیدند. پس حضور یهودیان در مکه بر فرض اثبات، مدعای شما را ثابت نمی کند مگر این که مدنی بودن آیات اثبات شود.

ـ سخن پایانی
اما می توان حدس زد که تاکید پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر جنگ تبوک، بیش از احساس خطر از جانب رومیان، به سبب مسائلی بود که در مدینه وجود داشت و این سفر برخی از آن ها را رسوا می نمود. تبلیغات وسیع منافقان مدینه برای پراکندن مسلمان و صف آرایی نیروهای عبدالله بن ابی در برابر سپاه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و سپس باز گشت به مدنیه(6) و سوءقصد به جان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به هنگام بازگشت از تبوک مویدی بر این نظر است.(7)

ـــــــــــــــــــــــ
(1) محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، چاپ مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶.ابن سعد، ج۲، قسم۱، ص۱۱۸ـ ۱۱۹؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمد حمیداللّه، مصر، ۱۹۵۹.، ج۱، ص۳۶۸.
(2) عروه بن زبیر، مغازی رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم، بروای ابی الاسود، چاپ محمد مصطفی اعظمی، ریاض، ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.ص۲۲۰؛ واقدی، پیشین، ج۳، ص۹۹۵ـ ۹۹۶؛ ابن هشام، السیر النبوی، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶.، ج۴، ص۱۶۸ـ۱۶۹؛ طبری، ج۳، ص۱۰۱ـ ۱۰۲، ۱۰۸.
(3) طباطبایی ، ترجمه الميزان، موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین، قم، 1374ش، چاپ پنجم. ج‏13، ص: 240
(4) طبرسی، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،انتشارات فراهانی، تهران، 1360ش، چاپ اول، ج‏14، ص: 188
(5) همان ص: 186
(6) طبری، ج3، ص103
(7) عروه بن زبیر، پیشین، ص221، فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، 1417ق، ج1، ص245-247

کلید واژه: جنگ تبوک، منافقین، مشرکین

موضوع قفل شده است