جمع بندی فلسفه و علت جنگ تبوک
تبهای اولیه
سلام
به نظر شما جنگ تبوک ، نقشه منافقین و یهودیان برای قتل رسول خدا ص در مسیر عقبه تبوک نبود ؟!
چرا که بعد از رسیدن سپاه اسلام به مرز سوریه، هیچ لشکری از روم و قصد حمله ای به مسلمین وجود نداشت ....
از طرف منافقین داخل مدینه هم ساختن مسجد ضرار در غیاب رسول خدا ص که مقدمات کودتا را در صورت قتل رسول خدا ص در عقبه تبوک فراهم میکردند ....
آیه 74 سوره توبه .
به نظر شما جنگ تبوک ، نقشه منافقین و یهودیان برای قتل رسول خدا ص در مسیر عقبه تبوک نبود ؟! چرا که بعد از رسیدن سپاه اسلام به مرز سوریه، هیچ لشکری از روم و قصد حمله ای به مسلمین وجود نداشت .... از طرف منافقین داخل مدینه هم ساختن مسجد ضرار در غیاب رسول خدا ص که مقدمات کودتا را در صورت قتل رسول خدا ص در عقبه تبوک فراهم میکردند .... آیه 74 سوره توبه .سلام
سلام علیکم
آیا مویدات بیشتری بر این نظریه دارید؟ مخصوصا گزارشی که می گوید نبطیان خبر فراهم شدن سپاه روم را به مدینه آورده اند با احتمال شما متناقض است(1) مگر اینکه سر نخهایی وجود داشته باشد که نبطیان نیز عامل یهود و منافقین بوده اند.
البته می توان به صورت یک احتمال پذیرفت ولی برای اینکه به نظریه تبدیل شود نیاز به مستندات بیشتری دارد.
1.واقدی، ج۳، ص۹۸۹ـ۹۹۰.ابن سعد، ج۲، قسم۱، ص۱۱۸ـ ۱۱۹؛ بلاذری، ۱۹۵۹، ج۱، ص۳۶۸.
سلام
وذكر «أبو سعيد» في «شرف المصطفى» ، والبيهقي في «دلائل النبوة» من طريق «شهر بن حوشب» ، عن عبد الرحمن بن غنم: «أن اليهود قالوا: يا أبا القاسم إن كنت صادقا فالحق بالشام؛ فإنها أرض المحشر، وأرض الأنبياء فغزا «تبوك» ؛ لا يريد إلا الشام؛ فلما بلغ «تبوك» أنزل الله- تعالى- الايات من سورة «بني إسرائيل» : وَإِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها ... الاية [سورة الإسراء، الاية: 76] وإسناده حسن؛ مع كونه مرسلا» اه: فتح الباري.رواه ابن أبي حاتم، وأبو سعد، النّيسابوري، والبيهقي بإسناد حسن.
این از نقشه یهود وتوصیه به شام اما نقشه مشرکین وهماهنگی با یهود :
أخرج ابن أبي حاتم عن سعيد بن جبير رضي الله عنه قال : قال المشركون للنبي صلى الله عليه وسلم : كانت الأنبياء عليهم الصلاة والسلام يسكنون الشام ، فمالك والمدينة؟ فَهَمَّ أن يشخص فأنزل الله تعالى { وإن كادوا ليستفزونك من الأرض } الآية .
سلام
در قرآن كريم در سوره توبه، آيات متعددى درباره جنگ تبوك نازل شده كه به بيان سختيها و دشواريهاى اين جنگ و علت سستى برخى از مسلمانان و تخلف منافقان از آن مىپردازد و با روانشانسى خاصى حالات و ويژگيهاى منافقان را بررسى مىكند و پرده از چهره منافقان برمىدارد، ما اكنون آن بخش از آيات سوره توبه را كه مربوط به جنگ تبوك است در زير مىآوريم و به تدبر در مضامين اين آيات شريفه مىنشينيم:
بسيج همگانى:
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فى سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الاْءَرْضِ أَرَضيتُمْ بِالْحَيوةِ الدُّنْيا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا فِى الاْخِرَةِ إِلاّ قَليلٌ إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذابًا أَليمًا وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ (توبه/39-38)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شما را چه شده است كه وقتى به شما گفته مىشود كه در راه خدا بيرون رويد، شما بر زمين سنگينى مىكنيد؟ آيا شما به جاى آخرت به زندگى دنيا راضى شدهايد؟ كالاى دنيا در آخرت جز چيز اندكى نيست اگر شما بيرون نرويد خدا شما را با عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و گروهى جز شما را جايگزين خواهد كرد و چيزى را به او زيان نخواهيد رساند و خدا بر هر چيزى تواناست.»
اين آيه در مقام توبيخ آن گروه از مسلمانان است كه در جريان جنگ تبوك سستى مىكردند و براى تحريك و تشويق آنها به جهاد است، با اشاره به اينكه آنها به چيدن ميوه هايشان اهميتى بيشتر از جهاد كه ثواب اخروى دارد مىدادند.
در آيه بعد، اين گروه از مسلمانان را به سه چيز تهديد مىكند: يكى اينكه اگر كوچ نكنيد خداوند شما را با عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و منظور از آن يا عذاب آخرت و يا خوارى در اين دنيا و يا عذاب آسمانى است. دوم اينكه اگر شما به جهاد نرويد، خداوند شما را از بين مىبرد، و گروه ديگرى را جايگزين شما مىسازد و به وسيله آنها دين خود را حمايت مىكند. سوم اينكه شما نمىتوانيد به خدا زيان برسانيد. يعنى سرباز زدن شما از جهاد، خدا و دين او را آسيبى نمىرساند و خدا به شما نياز ندارد، اين شما هستيد كه زيان مىبينيد و خدا بر همه چيز توانايى دارد.
اِنْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فى سَبيلِ اللّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (توبه/41)
«سبكباران و گرانباران بيرون رويد و با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهادكنيد. اين براى شما بهتر است اگر بدانيد.»
پس از انتقاد سختى كه در آيات پيش، از گروهى از مسلمانان به عمل آمد و آنان به خاطر سستى در جهاد مورد عتاب قرار گرفتند، اينك به آنان فرمان مىدهد كه سبكباران و گرانباران براى جهاد بيرون رويد و در راه خدا با مالها و جانهاى خود جهاد كنيد.
طبق اين آيه، هم آنهايى كه تعلقات و وابستگيهاى زيادى ندارند و به آسانى مىتوانند در جهاد شركت كنند و هم آنان كه به خاطر داشتن وابستگيها و مشغوليات شركت در جهاد براى آنها دشوار است، همگى بايد در جهاد شركت كنند و كسى حق ندارد به سبب كار زياد و يا گرفتاريهاى خانوادگى و مالى از شركت در جهاد سرباز زند.
البته در آيات ديگر، كسانى كه واقعا عذر دارند و رفتن به جهاد براى آنها ميسر نيست مانند كوران و بيماران سخت، استثنا شدهاند و به آنها اجازه داده شده كه در جهاد شركت نكنند:
لَيْسَ عَلَى الضُّعَفآءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ (توبه/91)
«نه بر ضعيفان و نه بر بيماران و نه بر كسانى كه توانايى ماى ندارند، باكى نيست (كه در جهاد شركت نكنند.)»
بنابراين، آنها كه عذر واقعى و موجّه دارند مىتوانند در جهاد شركت نكنند و در روايتى آمده ابنامّمكتوم كه نابينا بود، خدمت پيامبر(ص) رسيد و از او كسب تكليف كرد و پيامبر در باره او سكوت كرد و او خود را آماده شركت در جهاد مىكرد كه آيه فوق نازل شد و كوران از رفتن به جهاد معاف شدند.(1)
در ادامه آيه مىفرمايد: اين كار براى شما بهتر است اگر بدانيد. يعنى اگر درست بينديشيد، خواهيد ديد كه شركت در جهاد در اين وضع دشوار، هر چند زحمت دارد ولى استقلال و موجوديت شمار را در برابر دشمنان حفظ مىكند؛ در نتيجه صلاح شما در همين است.
به اضافه اينكه پاداشهاى اخروى در انتظار شماست و اگر مبارزه كنيد خواهيد ديد كه آنها در برابر سود مادى اين دنيا به مراتب بهتر هستند.
1-(175) - مجمع البيان، ج 5، ص 91.
لَوْ كانَ عَرَضًا قَريبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (توبه/42)«اگر سودى نزديك و سفرى كوتاه بود آنها از تو پيروى مىكردند، ولى دورى سفر بر آنها گران آمد و به زودى به خدا سوگند مىخورند كه اگر مىتوانستيم با شما بيرون مىآمديم. آنها خود را هلاك مىكنند و خدا مىداند كه آنها دروغگويانند.»
اين آيه درباره منافقان است كه در جنگ تبوك با بهانههاى واهى از شركت در جهاد سرباز زدند. مىفرمايد: اگر سود نزديكى و سفر آسان و كوتاهى بود تورا همراهى مىكردند. يعنى اگر مىديدند غنيمتى به دست مىآورند و به آسانى اين سفر را تمام مىكنند و زحمتى براى آنها ندارد، با تو مىآمدند، امّا ديدند كه سفر مشقت بارى است و دشوارى هايى در پيش است، شركت در اين سفر براى آنها گران آمد و در آن شركت نكردند.
منافقان براى اينكه عذر و بهانهاى بياورند، پيش پيامبر سوگند دروغ مىخوردند، قرآن كريم بارها از دروغگويى منافقان پرده برداشته و پيامبر را از توطئههاى آنان آگاه كرده است:وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ (منافقون/1)«و خدا گواهى مىدهد كه منافقان دروغگويانند.»در جريان جنگ تبوك بعضى از منافقان خدمت پيامبر آمدند و بهانه هايى آوردند و از او خواستند كه اجازه دهد آنان در اين جنگ شركت نكنند و پيامبر به آنها اجازه داد.
البته پيامبر از جانب خدا مأمور بود براى كسانى كه واقعا عذر موجهى دارند و از آن حضرت اجازه مىخواهند، اجازه دهد كه در جهاد شركت نكند:فَاِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ (نور / 61)«پس چون از تو براى بعضى از كارهايشان اجازه خواستند به هر كسى كه بخواهى اجازه بده.»ولى اين منافقان هيچ عذر موجّهى نداشتند و فقط براى سختى جنگ از شركت در آن خوددارى مىكردند. بهتر اين بود كه پيامبر به آنها اجازه نمىداد تا راست و دروغ سخن آنها آشكار شود و پيامبر دروغگويان را بشناسد و اين كه به آنها اجازه داد هر چند گناه نبود ولى ترك اولى بود چون اگر اجازه نمىداد دروغگويى آنها آشكار مىشد و گرنه نفس عمل يعنى اجازه دادن به آنها كه در جهاد شرك نكنند به نفع مسلمانان بود؛ چون اگر شركت مىكردند فتنه انگيزى مىكردند و ميان مسلمانان تفرقه مىانداختند.
عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ (توبه/43)«خدا از تو درگذرد چرا پيش از آنكه كسانى كه راست مىگويند بر تو آشكار شود و دروغگويان را بشناسى به آنها اجازه دادى؟»
در اين آيه به پيامبر تذكر مىدهد كه نبايد به آنان با مجرد ادعايىكه كردهاند اجازه مىداد و اظهار مىدارد كه خدا از تو درگذرد چرا به آنها اجازه دادى؟
بايد صبر مىكردى تا راستگويان از دروغگويان شناخته شوند. در حقيقت اين آيه در عين حال كه به پيامبر هشدار مىدهد كه در كار آنها تحقيق كند، اين مطلب را هم مىگويد كه خدا از اين ترك اولى كه از پيامبر سر زده، در گذشت.
اگر در ميان شما بيرون مىشدند شما را جز فساد نمىافزودند و خود را در ميان شما با هدف فتنهگرى جاى مىدادند و در ميان شما كسانى هستند كه به حرفهاى آنها گوش فرا مىدهند و خدا به ستمگران داناست.»همين منافقان كه پيش پيامبر مىآمدند و از او اجازه مىخواستند كه در جهاد شركت نكنند، پيش از آن تصميم خود را گرفته بودند كه به جهاد نروند و اين اجازه خواستن يك كار صورى و ظاهرى بود و پيامبر اجازه مىداد يا نمىداد آنها به جهاد نمىرفتند. در اين آيه همين مطلب را از وضع آنها استنباط مىكند و مىفرمايد: اگر آنها مىخواستند بيرون روند خود را آماده مىكردند و ساز و برگ جنگى تهيّه مىديدند. اين كه آنها هرگز مقدمات سفر را آماده نكردهاند معلوم مىشود كه قصد رفتن ندارند.سپس به مطلب مهمى اشاره مىكند كه اساسا خدا نمىخواست كه آنها در جهاد شركت كنند و لذا به دلهاى آنها انداخت كه بمانند و آنها را از رفتن باز داشت و به آنها گفته شد كه شما با كسانى كه در جهاد شركت نكردهاند مانند كودكان و زنان و بيماران در مدينه بنشينيد. اين كه مىفرمايد: (به آنها گفته شد) و گوينده را مشخص نمىكند براى آن است كه گوينده اين سخن از نظر تكوينى خدا بود و خدا به دلهاى آنها انداخت كه بمانند ولى از نظر تشريعى و تكليفى، آنها مأمور به رفتن بودند و لذا گوينده را مشخص نمىكند. بعضىها گفتهاند كه گوينده اين سخن شيطان بود ولى اين احتمال درست نيست زيرا پيش از آن، بازداشتنِ آنها از جهاد را به خدا نسبت مىدهد و بايد اين سخن از خدا باشد ولى چون مطابق با امر تشريعى نيست، از روى احترام، گوينده را مشخص نمىكند و اين يك امر توبيخى است و در مقام نكوهش آنها است.البته اين كه خدا آنها را از نظر تكوينى از رفتن به جهاد باز داشت دليل بر جبر نمىشود زيرا آنها با اراده خود و با آزادى عملى كه داشتند در خود اين حالت را به وجود آوردند و چون شركت آنها در جهاد به نفع مسلمانان نبود، خدا براى رعايت مصلحت اسلام در دل آنها انداخت كه در جهاد شركت نكنند.در آيه بعد توضيح مىدهد كه اگر آنها با شما بيرون مىآمدند و در جهاد شركت مىكردند، براى شما مايه زحمت مىشدند و جز فساد و فتنه، كارى نمىكردند. آنها به سرعت در ميان صفوف شما رخنه مىكردند و خودشان را در ميان شما جا مىزدند و به فتنه انگيزى مشغول مىشدند و در ميان شما هم كسانى هستند كه از آنها حرف شنوى دارند و به سخنان فتنهانگيز آنها گوش مىدهند. بنابراين اگر مىآمدند باعث ايجاد فتنه و آشوب در ميان صفوف مسلمانان مىشدند.آنها با تبليغات خود مسلمانان ضعيف را از راه بيرون مىكردند و در سپاه اسلام تفرقه مىانداختند و روحيه سپاه را تضعيف مىكردند.لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الاْءُمُورَ حَتّى جآءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (توبه/48)«همانا آنهاپيش از اين فتنه انگيزى كردند و كارها را براى تو وارونه ساختند تا اينكه حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالى كه آنها ناخوشنود بودند.»اين منافقان پيش از اين امتحان خود را دادهاند و ميان مسلمان فتنه انگيزى كردهاند. آيه به جريان جنگ احد اشاره مىكند كه در آن جنگ منافقان به سركردگى عبداللّه ابن اُبّى ضربه سختى به مسلمانان زدند و گروه بسيارى را از شركت در جهاد باز داشتند و نه تنها خودشان به جنگ نرفتند، بلكه حتى بعضى از قبايل مسلمان رانيز به شكّ و ترديد انداختند؛ مانند دو قبيله بنو سلمه و بنو حارثه كه در اثر تبليغات منافقان در رفتن به جهاد به ترديد افتادند ولى سپس به ترديد خود غلبه كردند و در جهاد شركت نمودند.بنابراين، منافقان اين سابقه را با خود داشتند كه وقتى در جنگى شركت مىكردند نه تنها خود كارى از پيش نمىبردند بلكه ديگران را از راه بيرون مىكردند و باعث سستى سپاه اسلام مىشدند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنّىآ أَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنآ أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (توبه/49-50)«و از آنان كسى است كه مىگويد: به من اجازه بده و مرا به فتنه نيانداز، آگاه باشيد كه آنان در فتنه سقوط كردهاند و همانا جهنم احاطه كننده كافران است. اگر تو را نيكى رسد، آنان را ناراحت مىكند و اگر تو را مصيبتى رسد، مىگويند: ما از پيش، كارمان را ساختيم و روى گردان مىشوند در حالى كه خوشحالند.»بعضى از همين منافقان كه ذكرشان در آيات پيش گذشت، پيش پيامبر مىآمدند و از او اجازه مىخواستند كه در جهاد شركت نكنند و شركت در جهاد را يك نوع بلا و مصيبت و فتنه و عذاب مىدانستند.
اين آيه روشن مىسازد آنها كه از فتنه مىترسند در وسط فتنه قرار دارند، چه بدبختى و فتنهاى از اين بالاتر كه آنها به خدا و پيامبر او ايمان نياوردهاند و به دروغ ادعاى ايمان مىكنند. نفاق و دورويى يك بيمارى مهلكى است كه انسان را بيچاره مىكند و منافق خواب و راحتى ندارد و مواظب است كه كارى از او سرنزند كه باطن او آشكار شود او هميشه در اضطراب است و نگران آينده خود مىباشد.همين حالت نگرانى و اضطراب و ترس از كشف حقيقت، بزرگترين فتنه و بلا براى منافقان است به اضافه اينكه آنان از ثواب الهى هم محروم هستند و در آخرت به جهنم خواهند رفت و جهنم آنها را احاطه خواهد كرد.در آيه بعد يكى ديگر از حالتهاى خاص منافقان را بيان مىكند و آن اينكه اگر به پيامبر و مسلمانان خوبى و نيكى برسد، آنان را ناراحت مىكند و آنان از اينكه پيامبر در جنگ پيروز شود و يا غنايمى بدست آورد ناراحت مىشوند و خوبى و خوشى مسلمانان را نمىخواهند ولى اگر به مسلمانان مصيبتى برسد مثلاً شكست بخورند و كشته شوند آنان خوشحال مىشوند و مىگويند ما از پيش احتياطهاى لازم را به عمل آورديم و به اين بلا دچار نشديم. و بدين سان بر مسلمانان طعنه مىزنند.
بنابراين منظور از «آنچه خدا نوشته است» در آيه مورد بحث همان وعده پيروزى است كه خدا داده و آن را براى جبهه توحيد مقرر داشته است؛ در عين حال مىتوان گفت كه منظور از آن، سرنوشت خوب و يا بدى است كه هر كسى دارد و خدا براى هر كسى سرنوشتى قرار داده است و مؤمن تلاش خود را مىكند و از هيچ چيز نمىهراسد، چون مىداند كه جز آنچه خدا براى او رقم زده است، چيزى به او نمىرسد و او توكل به خدا مىكند و تمام كارها را به او وامى گذارد و او را صاحب اختيار خود مىداند كه اگر بخواهد به او عافيت مىدهد و اگر بخواهد او را دچار بلا مىكند و در هر دو حال او راضى به رضاى خداست.
منافقانى كه از شركت در جنگ تبوك سرباز زدند و در خانه نشستند شايستگى آن را نداشتند كه در هيچ جنگى شركت كنند. و لذا در اين آيه خطاب به پيامبر اظهار مىدارد كه اگر خدا تو را پس از جنگ تبوك به مدينه و نزد اين منافقان برگردانيد و آنها از تو اجازه خواستند كه در جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو شما هرگز با من براى جهاد بيرون نخواهيد شد و همراه من با دشمن جنگ نخواهيد كرد. اين سخن هم به معناى اين است كه به شما اجازه شركت در جهادهاى بعدى داده نخواهد شد و هم به معناى اين است كه شما موفق نخواهيد شد كه در جهاد شركت كنيد.
سلاماز طرف منافقین داخل مدینه هم ساختن مسجد ضرار در غیاب رسول خدا ص که مقدمات کودتا را در صورت قتل رسول خدا ص در عقبه تبوک فراهم میکردند ....
آیه 74 سوره توبه .
در آستانه جنگ تبوك، دوازده نفر از منافقان با اشاره ابوعامر راهب كه دشمن سرسخت اسلام بود و در شام زندگى مىكرد، محلى را به نام مسجد ساختند و براى آنكه رسميت پيدا كند نزد پيامبر آمدند و از او تقاضا كردند كه به آن مسجد بيايد و در آنجا نماز بخواند و گفتند كه اين مسجد را براى آن ساختهاند كه مسلمانانى كه ناتوان هستند و نمىتوانند از جاهاى دور به مسجد پيامبر يا مسجد قبا بروند، در اين مسجد نماز بخوانند.(1)
پيامبر(ص) آماده سفر براى جنگ تبوك بود و فرصت رفتن به آنجا را نداشت از اين رو به آنان فرمود: صبر كنيد من از سفر برگردم تا در آن مسجد نماز بخوانم.
وقتى پيامبر از تبوك برگشت آنها نيز آن مسجد را آماده كرده بودند و پيش پيامبر آمدند و از او خواستند كه در آن مسجد نماز بخواند. در اين موقع آيات شريفه زير نازل شد:
وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْريقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصادًا لِمَنْحارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنآ إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لا تَقُمْ فيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ (توبه/107-108)
«و كسانى (از منافقان هستند) كه مسجدى را براى زيانرسانى و كفر و تفرقهافكنى ميان مؤمنان و ساختن كمينگاهى براى كسى كه با خدا و پيامبر او از پيش مىجنگيد، ساختند و هر آينه سوگند مىخورند كه ما جز نيكى اراده نكردهايم و خدا گواهى مىدهد كه آنان دروغگويانند. هرگز در آن مسجد نايست. مسجدى كه از نخستين روز براساس تقوا ساخته شده، شايسته است كه در آن بايستى، در آن مردانى هستند كه دوست دارند كه پاك شوند و خدا پاكان را دوست دارد.»
اين آيات پرده از توطئه آنها برداشت و معلوم نمود كه اين منافقان مىخواهند با نام مسجد به دين ضربه بزنند. اين بود كه پيامبر خدا چند نفر از اصحاب خود به نامهاى مالك بن دخشم و معن بن عدى و عامر بن سكن و وحشى را فرستاد كه آن مسجد را خراب كنند و بسوزانند(2). امر پيامبر اطاعت شد و محلّ آن مسجد جاى زباله آن محلّه گرديد.
در اين آيات اظهار مىدارد كه منافقان، از ساختن آن مسجد چهار هدف داشتند:
1 - زيان رساندن به مسلمانان؛
2 - كفر به خدا و رسول او، در اين مسجد مبانى كفر تقويت مىشد.
3 - تفرقه انداختن ميان مسلمانان، مسلمانان در يك مسجد حاضر مىشدند و ميانشان وحدت بود و اگر اين مسجد پا مىگرفت مسلمانان پراكنده مىشدند.
4 - ايجاد كمينگاهى براى كسى كه از پيش با خدا و پيامبر او جنگ مىكرد منظور ازاو ابوعامر راهب بود. او شخصى بود كه در دوران جاهليت نصرانى شد و به مقامى رسيد، وقتى پيامبر اسلام به مدينه مهاجرت نمود او از حسد خود هميشه با آن حضرت دشمنى مىكرد و آخر كار به مكه پيش مشركان فرار كرد و در جنگ احد همراه آنان بود و بالاخره به شام فرار كرد تا از سپاه روم كمك بگيرد و با پيامبر اسلام بجنگد.
منافقان مدينه اين مسجد را با اشاره او ساخته بودند و منتظر بودند كه ابوعامر با سپاه روم برسد و آن مسجد را پايگاه خود قرار دهد و به مسلمانان حمله كند.
منافقان براى ردّ گم كردن سوگند مىخوردندكه ما جز نيكى اراده نكردهايم وهدف ما كار خير و خدمت به مسلمانان است ولى قرآن پس از نقل اين سخنِ آنها مىفرمايد: خداوند گواهى مىدهد كه آنان دروغگو هستند. بدينگونه خداوند با فرستادن اين آيات از اين توطئه بزرگ پرده برداشت و نقشه شوم منافقان را نقش بر آب كرد.
در آيه بعد، به پيامبر دستور مىدهد كه هرگز در آن مسجد نايستد يعنى قيام به نماز نكند، سپس اين مسجد را با مسجد قبا يا مسجد پيامبر كه در مدينه بود مقايسه مىكند و مىفرمايد: مسجدى كه از همان آغاز براساس تقوا بنياد شده، شايسته است كه در آن نماز بخوانى. منظور از اين مسجد يا مسجد قبا و يا مسجد پيامبر و يا هر مسجدى است كه براساس تقوا و ايمان به خدا تأسيس شده است و منظوراز «اوليوم» اين است كه هدف بانيان آن از نخستين روز، خدا باشد.
پس از ذكر داستان مسجد ضرار، در ادامه آيات ميان دو گروه مقايسه مىكند، گروهى كه مسجد قبا يا مسجد پيامبر را ساختند و گروهى كه مسجد ضرار را ساختند، مىفرمايد:
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِه فى نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذى بَنَوْا ريبَةً فى قُلُوبِهِمْ إِلاّآ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (توبه/109-110)
«آيا كسى كه بنياد كار خود را ترس از خدا و خوشنودى او قرار داده است بهتر است يا كسى كه بنياد آن را بر لبه پرتگاهى كه در شرف ريختن است قرار داده كه او را به آتش جهنم مىافكند؟ و خدا گروه ستمگر را هدايت نمىكند. بنيادى كه آنان نهادند همواره در دلهايشان مايه بدگمانى است تا وقتى كه دلهايشان قطعهقطعه شود و خدا داناى فرزانه است.»
بنياد كار منافقان بر لبه پرتگاهى فرو ريختنى است و آنان با بنايى كه كردهاند به آتش جهنم سقوط مىكنند، يعنى بنا و ساختمانى كه كردهاند در لب پرتگاه آتش جهنم است و ناگهان در آن مىريزد و هيچ عاقلى بر لب پرتگاهى سست و ريختنى كه زير آن را سيل خالى كرده است ساختمان نمىسازد. واقعاً كه تشبيه غريبى است.
در آيه بعد اظهار مىدارد بنايى كه اين منافقان كردهاند همواره مايه بدگمانى آنهاست و اين بدگمانى همچنان با آنهاست تا وقتى كه دلهايشان پاره پاره شود يعنى بميرند.
منظور اين است كه ساختنمسجد ضرار و دستور پيامبر به ويران شدن آن بغض دلهاى آنان را زياد كرده و اين بغض يا همان ريبه و شك و ترديد در احكام اسلام، تا وقتى كه بميرند و دلهايشان قطعه قطعه شود با آنان همراه است. اشاره به اينكه آنان هرگز ايمان نخواهند آورد و با همان حالت نفاق و كفر خواهند مرد و در پايان از دو صفت عليم و حكيم ياد مىكند يعنى كه خدا از حال آنان با خبر است و دستورى كه درباره مسجد ضرار داده، از روى حكمت است.
1-- الدر المنثور، ج 3، ص 260 و 276.
(2) - المغازى، ح 2، ص 1046؛ تاريخ الاسلام ذهبى، ص 648.ابن سيد الناس تخريب مسجد ضرار را پيش از جنگ تبوك مىداند: عيون الاثر، ج 2، ص 263.
با سلام وتشکر از دوستان
دقت شود بحث در مورد علت وعلل جنگ تبوک است نه وقایع بعدی و.....
چرا رسول خدا ص به مرز روم لشکر کشید ؟ آیا به تشویق وتوصیه منافقین ویهود بود که با هماهنگی منافقین و مشرکین نقشه خروج رسول خدا ومسلمین را از مدینه بسوی تبوک کشیدند تا در فرصتی مناسب پیامبر را ترور کنند ؟
با سلام وتشکر از دوستاندقت شود بحث در مورد علت وعلل جنگ تبوک است نه وقایع بعدی و.....
چرا رسول خدا ص به مرز روم لشکر کشید ؟ آیا به تشویق وتوصیه منافقین ویهود بود که با هماهنگی منافقین و مشرکین نقشه خروج رسول خدا ومسلمین را از مدینه بسوی تبوک کشیدند تا در فرصتی مناسب پیامبر را ترور کنند ؟
با سلام
در اغلب آثار برجای مانده از سیره نگارانِ نخستین، روایاتی در بارة غزوة تبوک آمده است، اما این روایات در برخی موارد مهم، از جمله سبب وقوع این غزوه، اختلاف دارند.
بنابر روایتی مشهور هدف پیامبر اکرم از این غزوه، مقابله با تحرکات و تدارک نظامی رومیان در نواحی شام بوده است.
گفته شده است نبطیانی که برای فروش آرد و روغن به مدینه می رفتند، اخبار راجع به شام را به مسلمانان می رساندند و به همین سبب مردم مدینه هر روز از اخبار آنجا آگاهی می یافتند.
روزی یکی از ایشان خبری بدین مضمون آورد که هِرقل ، فرمانروای روم ، سپاهی بزرگ فراهم آورده ، اعراب قبایل لَخم و جُذام و غَسّان و عامله را با خود همراه کرده است ، طلایع سپاه در ناحیة بَلقاء * در شمال تبوک به سر می برند و فرمانروای روم به حمص آمده است
(واقدی ، ج 3، ص 989ـ990؛ نیز رجوع کنید به ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 118ـ 119؛ بلاذری ، 1959، ج 1، ص 368).
در روایتهای دیگر، بدون اشاره به این مسئله ، تنها آمده است که پیامبر اکرم به قصد نبرد با رومیان از مدینه خارج شد
(عروة بن زبیر، ص 220؛ زهری ، ص 106؛ طبری ، ج 3، ص 101).
یعقوبی (ج 2، ص 67) انگیزة پیامبر را از این غزوه ، خون خواهی جعفربن ابی طالب دانسته است .
[=nassim][=nassim]برخي علت اين لشكركشي را نامه مسيحيان عرب به هراكليوس ميدانند كه در آن به دروغ، از درگذشت پيامبر (ص) و قحطي سخت در شبه جزيره و ناتواني اقتصادي مسلمانان گزارش داده و از امپراتور روم خواسته بودند تا براي برچيدن اين دين و پيروانش تلاش نمايد[=nassim].(تاريخ دمشق، ج39، ص63؛ كنز العمال، ج13، ص37.)
پس از آنکه حضرت رسول قصد خویش را از نبرد با رومیان آشکار کرد، برخی از اصحاب و بویژه منافقان مدینه از حضور در سپاه تن زدند یا کوشیدند در دل مسلمانان از نتیجة نبرد با روم هراس بیفکنند
(عروة بن زبیر، همانجا؛ واقدی ، ج 3، ص 995ـ 996؛ ابن هشام ، ج 4، ص 168ـ169؛ طبری ، ج 3، ص 101ـ 102، 108).
می توان حدس زد که تأکید پیامبر برای رفتن به این سفر جنگی ، بیش از احساس خطر از جانب رومیان ، به سبب مسائلی بود که در مدینه وجود داشت و این سفر برخی از آنها را آشکار کرد.
تبلیغات وسیع منافقان مدینه برای پراکندن مسلمانان و صف آرایی نیروهای عبداللّه بن ابیّ در برابر سپاه پیامبر و سپس بازگشت منافقان به مدینه (طبری ، ج 3، ص 103)
و بنا بر روایتی ، سوءقصد به جان رسول اکرم به هنگام بازگشت از تبوک (عروة بن زبیر، ص 221؛ نیز رجوع کنید به طبرسی ، ج 1، ص 245ـ247)، مؤیدهایی بر این نظر است .
پیامبر در تجهیز سپاه امر به شتاب فرموده بود، اما دشواریهایی مانند گرمای سخت و دوری راه و فقر مالی برخی اصحاب وجود داشت (واقدی ، ج 3، ص 992؛ طبری ، ج 3، ص 101ـ102)، چندانکه این سپاه را «جَیش العُسرة » خواندند (رجوع کنید به بلاذری ، همانجا؛ نیز رجوع کنید به عروة بن زبیر، ص 220 که این غزوه را «غزوة العسرة » خوانده است )؛ ازینرو در این غزوه برخلاف غزوات دیگر، پیامبر قصد خود را بروشنی برای مردم بیان کرد تا برای نبرد آماده شوند. پیامبر نخست در ثَنیّة الوداع در نزدیکی مدینه اردو زد و سپس با سپاهی بالغ بر سی هزار تن به سوی شمال مدینه و مرزهای روم به راه افتاد (واقدی ، ج 3، ص 992، 996، 1002؛ ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 199).
پیامبر اکرم پیش از آغاز سفر، علی علیه السلام را به جانشینی خود در مدینه ، و به قولی به سرپرستی خانوادة خود، برجای نهاد (رجوع کنید به مسعودی ، ص 270ـ271). این مسئله موجب طعن منافقان بر امام علی گردید تا بدانجا که آن حضرت در جُرْفْ، جایی در نزدیکی مدینه ، به پیامبر پیوست . پیامبر اکرم ، حضرت علی را بازگرداند و جمله ای را به آن حضرت فرمود که طبق آن نسبت علی بن ابی طالب به پیامبر مانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه نبوت با حضرت محمد خاتمه یافته است (زهری ، ص 111؛ ابن هشام ، ج 4، ص 163؛ طبری ، ج 3، ص 103ـ 104).
این حدیث ، که بعدها «حدیث منزلت * » نامیده شد، به عنوان یکی از مهمترین مناقب علی علیه السلام ، در آثار روایی به طرق گوناگون روایت گردید (مثلاً رجوع کنید به کوفی ، ج 1، ص 499ـ542؛ ابن بطریق ، ص 126 به بعد) و به عنوان یکی از ادلة نص بر خلافت بلافصل آن حضرت به آن استناد شد (علم الهدی ، ج 3، ص 5 به بعد؛ نصیرالدین طوسی ، ص 230؛ نیز رجوع کنید به جاحظ ، ص 153ـ160؛ ابن تیمیه ، ج 7، ص 325 به بعد). مسئلة مذکور با توجه به توطئة منافقان مدینه در آغاز سفر، بسیار مهم و جالب توجه است .
سپاه پیامبر پس از طی منازلی (رجوع کنید به واقدی ، ج 3، ص 999؛ نقشة تبوک ) به تبوک رسید و حدود بیست شب در آنجا ماند (همان ، ج 3، ص 1015؛ ابن سعد، ج 2، قسم 1، ص 119، 121). بنا بر روایت واقدی ، در همانجا آشکار شد که خبر لشکرکشی رومیان درست نبوده است (ج 3، ص 1019)، ولی بنا بر برخی روایات دیگر، فرمانروای روم نمایندگانی نزد پیامبر فرستاد که مورد توجه و لطف آن حضرت قرار گرفتند (رجوع کنید به بلاذری ، همانجا؛ قس واقدی ، همانجا).
در همین فرصت پیامبر با اُکیدِربن عبدالملک کِندی ، حاکم دومة الجَندَل * ، و نیز با اهالی اَذرُح و جربا و اَیله به شرط پرداخت جزیه صلح کرد (واقدی ، ج 3، ص 1029ـ1032؛ ابن سعد، ج 1، قسم 2، ص 37؛ بلاذری ، 1413، ص 59، 68؛ طبری ، ج 3، ص 108ـ 109).
پیامبر در رمضان سال نهم به مدینه بازگشت (واقدی ، ج 3، ص 1056؛ یعقوبی ، ج 2، ص 68). آن حضرت عذر و سوگند کسانی را که از رفتن به غزوة تبوک سر باز زده بودند، پذیرفت و برایشان استغفار کرد، اما امر فرمود که مسلمانان با سه تن از آنان ، سخن نگویند و نشست و برخاست نکنند. آن سه تن توبه کردند و خداوند آیات 117 تا 119 سورة توبه را نازل فرمود و آنان را بخشید (زهری ، ص 108ـ111؛ واقدی ، ج 3، ص 1049ـ 1056؛ طبری ، ج 3، ص 111؛ نیز رجوع کنید به ابن قدامه ، ص 89 ـ93).غزوة تبوک و آیاتی که در شأن آن نازل شد، منافقان را رسوا و اهداف و نقشه های بعدی آنان را برملا کرد و تأثیری بزرگ در گسترش و نفوذ اسلام در سراسر جزیرة العرب نهاد.
منابع:
ابن بطریق ، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار ، قم 1407؛ ابن تیمیه ، منهاج السنة النبویة ، چاپ محمد رشاد سالم ، ] حجاز [ 1406/ 1986؛ ابن سعد؛ ابن قدامه ، کتاب التوّابین ، چاپ جورج مقدسی ، دمشق 1961؛ ابن هشام ، السیرة النبویة ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری ، و عبدالحفیظ شلبی ، قاهره 1355/ 1936؛ احمدبن یحیی بلاذری ، انساب الاشراف ، ج 1، چاپ محمد حمیداللّه ، مصر 1959؛ همو، کتاب فتوح البلدان ، چاپ دخویه ، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/ 1992؛ عمروبن بحر جاحظ ، العثمانیة ، چاپ عبدالسلام محمدهارون ، ] قاهره [ 1374/ 1955؛ محمدبن مسلم زهری ، المغازی النبویة ، چاپ سهیل زکار، دمشق 1401/ 1981؛ فضل بن حسن طبرسی ، اِعلام الوری ' بأعلام الهدی ' ، قم 1417؛ طبری ، تاریخ (بیروت )؛ عروة بن زبیر، مغازی رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم ، بروایة ابی الاسود، چاپ محمد مصطفی اعظمی ، ریاض 1401/ 1981؛ علی بن حسین علم الهدی ، الشافی فی الامامة ، چاپ عبدالزهراء حسینی خطیب ، تهران 1410؛ محمدبن سلیمان کوفی ، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام ، چاپ محمدباقر محمودی ، قم 1412؛ مسعودی ، تنبیه ؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی ، تجریدالاعتقاد ، چاپ محمدجواد حسینی جلالی ، ] قم [ 1407؛ محمدبن عمر واقدی ، کتاب المغازی للواقدی ، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966؛ یعقوبی ، تاریخ .
وذكر «أبو سعيد» في «شرف المصطفى» ، والبيهقي في «دلائل النبوة» من طريق «شهر بن حوشب» ، عن عبد الرحمن بن غنم: «أن اليهود قالوا: يا أبا القاسم إن كنت صادقا فالحق بالشام؛ فإنها أرض المحشر، وأرض الأنبياء فغزا «تبوك» ؛ لا يريد إلا الشام؛ فلما بلغ «تبوك» أنزل الله- تعالى- الايات من سورة «بني إسرائيل» : وَإِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها ... الاية [سورة الإسراء، الاية: 76] وإسناده حسن؛ مع كونه مرسلا» اه: فتح الباري.رواه ابن أبي حاتم، وأبو سعد، النّيسابوري، والبيهقي بإسناد حسن.
این از نقشه یهود وتوصیه به شام اما نقشه مشرکین وهماهنگی با یهود :
أخرج ابن أبي حاتم عن سعيد بن جبير رضي الله عنه قال : قال المشركون للنبي صلى الله عليه وسلم : كانت الأنبياء عليهم الصلاة والسلام يسكنون الشام ، فمالك والمدينة؟ فَهَمَّ أن يشخص فأنزل الله تعالى { وإن كادوا ليستفزونك من الأرض } الآية .
این گزارشات با مکی بودن آیات منافات دارد، چرا كه سوره مورد بحث، مكى است و آيات آن هم در يك سياق است و گرفتارى رسول خدا (ص) با يهوديان در مدينه و بعد از هجرت بوده است.(1)
1. ترجمه الميزان، ج13، ص: 240
1. ترجمه الميزان، ج13، ص: 240این گزارشات با مکی بودن آیات منافات دارد، چرا كه سوره مورد بحث، مكى است و آيات آن هم در يك سياق است و گرفتارى رسول خدا (ص) با يهوديان در مدينه و بعد از هجرت بوده است.(1)
سلام
گزارشات تاریخ نشان میدهند که یهود ، از قبل از تولد رسول خدا ص در صدد نابودی ایشان بودند ضمن اینکه این آیات مدنی هستند نه مکی :
{وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا} . أَخْرَجَ أَبُو الشَّيْخِ وَالْبَيْهَقِيُّ فِي الدَّلَائِلِ مِنْ طَرِيقِ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِي تَبُوكٍ.
أَخْرَجَ أَبُو الشَّيْخِ وَالْبَيْهَقِيُّ فِي الدَّلَائِلِ مِنْ طَرِيقِ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِي تَبُوكٍ.
البته این نظر هم هست اما همانطور که عرض کردم علامه این نظر را نمی پذیرند و نظرشان بر مکی بودن آیات است زیرا سوره مکی است و سیاق آیات نیز یکی است همچنین در مجمع البیان نیز هر دو نظر را بیان می کند یعنی هم مکی بودن و هم مدنی بودن، ولی فقط به توضیح مکی بودن می پردازد که کنایه از عدم قبول مدنی بودن آیات در نزد ایشان است
دقت بفرمائید:
شأن نزول:
مجاهد و قتاده گويند: اين آيه، هنگامى نازل شد كه اهل مكه خواستند پيامبر را اخراج كنند.
ابن عباس گويد: اين آيه، در باره يهود مدينه نازل شد. آنها گفتند: مدينه، سرزمين پيامبران نيست. سرزمين پيامبران شام است. تو هم به شام برو.
مقصود:
اكنون اين مطلب را بيان مىكند كه چون كافران از اينكه پيامبر، خواسته آنها را اجابت كند، مأيوس شدند، تصميمات ديگرى گرفتند. مىفرمايد:
وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها: مشركين تصميم گرفتند كه ترا از سرزمين مكه، خارج كنند. اين معنى از قتاده و مجاهد است. ابن- عباس گويد: يعنى يهود مىخواستند ترا از مدينه بيرون كنند. جبائى گويد: منظور اين است كه: عرب مىخواستند ترا از سرزمين خود خارج سازند. حسن گويد:
يعنى مىخواستند ترا بكشند.
وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا: اگر ترا اخراج مىكردند، پس از خروج تو، جز مدت كوتاهى باقى نمىماندند. ضحاك گويد: اين مدت، فاصله ميان بيرون رفتن پيامبر از مكه و جنگ بدر است.(1)
مرحوم طبرسی در چند سطر دیگر می فرمایند:
حقيقت اين است كه منظور، از اين آيه، مشركين مكه است(2)
با این وجود مکی بودن آیات بیشتر محتمل است تا مدنی بودن آن
1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج14، ص: 188
2.همان ص: 189
گزارشات تاریخ نشان میدهند که یهود ، از قبل از تولد رسول خدا ص در صدد نابودی ایشان بودند
حضور یهودیان در مکه بر فرض اثبات مدعای شما را ثابت نمی کند
چون آیات یا مکی هستند یا مدنی
اگر در مکه باشند به مشرکین مکه ربط دارد
اگر مدنی باشند به یهودیان و منافقین
حال اگر مکی بودن آیات اثبات شد، قطعا ربطش به یهودیان از بین می رود چون هیچ کس ادعا نکرده یهودیان با مشرکان مکه نقشه خارج کردن پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را کشیدند. پس حضور یهودیان در مکه برفرض اثبات مدعای شما را ثابت نمی کند مگر اینکه مدنی بودن آیات اثبات شود!!!!
پرسش:
آیا دلیل جنگ تبوک، نقشه منافقین و یهودیان برای به قتل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسیر عقبه تبوک نبود.؟!
پاسخ:
این نظریه به چند دلیل بعید به نظر می رسد.
ـ دلیل اول: گزارشی که می گوید نبطیان خبر فراهم شدن سپاه روم را به مدینه آورده اند با احتمال شما متناقض است.(1) لذا نمی توان گفت که منافقین و مشرکین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به این جنگ تشویق کردند.
ـ دلیل دوم: در بعضی از منابع آمده که منافقین مسلمانان را از حضور در جنگ نهی می کرده و می کوشیدند در دل مسلمانان از نتیجه نبرد با روم هراس بیفکنند.(2) چگونه می شود از طرفی مسلمانان را ترغیب و از سوی دیگر آنان را نهی کنند.؟
ـ دلیل سوم: استناد کسانی که می گویند یهودیان و مشرکین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را تشویق به این جنگ نمودند آیه 7سوره اسراء (وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها) می باشد اما مکی بودن تمام آیات این سوره با نظریه فوق سازگاری ندارد چرا كه آيات این سوره در يك سياق است ولی گرفتاری رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با يهوديان در مدينه و بعد از هجرت بوده است.(3)
مجاهد و قتاده در تفسیر آیه فوق می گویند: اين آيه، هنگامى نازل شد كه اهل مکه خواستند پيامبر را اخراج كنند.
ابن عباس گويد: اين آيه، درباره یهود مدینه نازل شد. آن ها گفتند: مدينه، سرزمين پيامبران نيست. سرزمين پيامبران شام است. تو هم به شام برو.
در شان نزول آیه آمده: كافران از اين كه پيامبر، خواسته آن ها را اجابت كند، مأيوس شدند، تصميمات ديگرى گرفتند. لذا خداوند فرمود: وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها: مشركين تصميم گرفتند كه ترا از سرزمين مكه، خارج كنند. اين معنى از قتاده و مجاهد است.(5)
مرحوم طبرسی پس از بیان نظرات مختلف می فرمایند: حقيقت اين است كه منظور، از اين آيه، مشركين مكه است.(5) با این وجود مکی بودن آیات بیشتر محتمل است تا مدنی بودن آن
حال اگر مکی بودن آیات اثبات شد، قطعا ربطش به یهودیان از بین می رود چون هیچ کس ادعا نکرده یهودیان با مشرکان مکه نقشه خارج کردن پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه را کشیدند. پس حضور یهودیان در مکه بر فرض اثبات، مدعای شما را ثابت نمی کند مگر این که مدنی بودن آیات اثبات شود.
ـ سخن پایانی
اما می توان حدس زد که تاکید پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر جنگ تبوک، بیش از احساس خطر از جانب رومیان، به سبب مسائلی بود که در مدینه وجود داشت و این سفر برخی از آن ها را رسوا می نمود. تبلیغات وسیع منافقان مدینه برای پراکندن مسلمان و صف آرایی نیروهای عبدالله بن ابی در برابر سپاه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و سپس باز گشت به مدنیه(6) و سوءقصد به جان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به هنگام بازگشت از تبوک مویدی بر این نظر است.(7)
ـــــــــــــــــــــــ
(1) محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، چاپ مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶.ابن سعد، ج۲، قسم۱، ص۱۱۸ـ ۱۱۹؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمد حمیداللّه، مصر، ۱۹۵۹.، ج۱، ص۳۶۸.
(2) عروه بن زبیر، مغازی رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم، بروای ابی الاسود، چاپ محمد مصطفی اعظمی، ریاض، ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.ص۲۲۰؛ واقدی، پیشین، ج۳، ص۹۹۵ـ ۹۹۶؛ ابن هشام، السیر النبوی، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶.، ج۴، ص۱۶۸ـ۱۶۹؛ طبری، ج۳، ص۱۰۱ـ ۱۰۲، ۱۰۸.
(3) طباطبایی ، ترجمه الميزان، موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین، قم، 1374ش، چاپ پنجم. ج13، ص: 240
(4) طبرسی، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،انتشارات فراهانی، تهران، 1360ش، چاپ اول، ج14، ص: 188
(5) همان ص: 186
(6) طبری، ج3، ص103
(7) عروه بن زبیر، پیشین، ص221، فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، 1417ق، ج1، ص245-247
کلید واژه: جنگ تبوک، منافقین، مشرکین