جمع بندی چرا پیامبر(ص) تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند؟

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا پیامبر(ص) تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند؟

سلام علیکم
چرا پیامبر تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند و چرا این امر را تا آخرین لحظه حیات مطهرشان به تعویق انداختند؟



<hr/>

توجه:
لطفا بر روی همین سوال متمرکز باشید. بنده هم میدانم بارها حضرت تکلیف امت بعد از خود را در خصوص خلافت امام علی(ع) را مشخص فرمودند. سوال این است چرا با خلافت و ولایت برخوری مانند کتابت قرآن نداشتند تا آن را مکتوب و محفوظ نمایند؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم
ضمن عرض پوزش از تاخیر در جواب

alireza123;676969 نوشت:
چرا پیامبر تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند و چرا این امر را تا آخرین لحظه حیات مطهرشان به تعویق انداختند؟

پاسخ به این سوال نیاز به دو مقدمه دارد.
مقدمه اول: دلیل قطعی کارهای پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بر ما روشن نیست مگر اینکه به تصریح در فرمایشات ایشان یا یکی از معصومین آمده باشد ولی اگر چنین نباشد، باید به سراغ احتمالات و تحلیلات تاریخی رفت ، لذا هرچه ما بگویم نباید تلقی بر دلیل قطعی باشد. بلکه ممکن است دلیل باشد ممکن است یکی از دلایل باشد و ممکن است دلیل نباشد بلکه زائیده فکر ما باشد و اگر پیامبرصلی الله علیه واله و سلم در قید حیات بودند این دلیل را کنار گذاشته و دلایل قطعی مورد نظر خودشان را ارائه می کردند.
مقدمه دوم: دو امر قطعی است

یک: پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در شرایط مختلف حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین بعد از خود تعیین نمودند که خود شما نیز به آن اشاره کرده اید آنجا که فرموده اید:
alireza123;676969 نوشت:
بنده هم میدانم بارها حضرت تکلیف امت بعد از خود را در خصوص خلافت امام علی(ع) را مشخص فرمودند. سوال این است چرا با خلافت و ولایت برخوری مانند کتابت قرآن نداشتند تا آن را مکتوب و محفوظ نمایند؟

دو: قطعیست که حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در روزهای آخرین تقاضای قلم و دوات کردند و کسانی با جمله ان الرجل لیهجر ممانعت نمودند
با این دو مقدمه حال می رویم پاسخ سوال شما:

اما در مورد پاسخ به پرسش شما می توان این احتمال را داد
اگر به ادامه آیه یا الیها الرسول بلغ ما انزل الیک توجه بفرمائید آمده والله یعصمک من الناس
پس معلوم می شود مسائلی بوده که بیان فرمایش خداوند توسط پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در مورد وصایت حضرت علی علیه السلام با مشکلاتی همراه بوده که خداوند چنین وعده ای به پیامبر صلی الله علیه واله وسلم می دهند.
تحرکات بعد حادثه غدیر این نظریه را تقویت می کند
آنجا که قصد ترور پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و حضرت علی علیه السلام را داشتند
آنجا که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم همه صحابه بجز حضرت علی علیه السلام تحت فرماندهی جوانی به نام اسامه به بیرون از مدینه فرستاند وضمن اینکه عملا رهبری یک جوان بر همه صحابه را گشزد کردند متخلفین از جیش را لعنت نمودند
و این گونه مسائل حاکی از آن است که بر فرض کتابت جریان وصایت در طول زندگی، کسانی که جریان غدیر را زیر سوال بردند و حتی آیات قرآن را نادیده گرفتند به راحتی آن نوشته را نیز یا محو می نمودند یا توجیه می کردند و در کلمات همان طور که مولای من کنت مولاه را تحریف کردند ، تحریف می نمودند
اما اینکه چرا در روزهای آخر عمر می خواستند اقدام به کتابت کنند می تواند اهمیت موضوع را برساند چرا که گاهی یک نفر بارها در طول عمر موضوعی را به فرزندانش گوشزد می کند و در آخر عمر به دلیل اهمیت آن را مکتوب می نماید چرا که آخر عمر مخصوصا اگر با بیماری همراه باشد و مخصوصا اگر شخص وصیت کننده قداست داشته باشد احتمال تاثیر وصیتش زیاد است چرا که احساسات افراد بر انگیخته می شود
برخورد صحابه با این موضوع از دو حال خارج نیست
یک: یا اینکه به دلیل شرایط بوجود آمده تحت تاثیر قرار می گیرند و فرمایش پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را قبول می کنند که مطلوب صد در صدی حاصل می شود
دو: قبول نمی کند و در مقابل آن ایستادگی می کنند در این صورت به خاطر مقام پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و احتمال برخورد مردم با ایستادگی کنندکان، شخص مخالف باید سنگ تمام بگذارند تا جائیکه ان الرجل لیهجر بگوید، در این صورت نیز اگر چه مطلوب صددر صدی حاصل نشده ولی مطلوبی با درصد کم حاصل می شود چرا که آیندگان با خواندن تاریخ و نگاه به این بی ادبی نسبت به پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به سراغ حقیقت می روند البته آنان که دنبال حقیقتند
پس همان طور که حادثه ای مانند غدیر یا انکار یا تحریف شد هر نوشته ای نیز به این امر گرفتار می شد و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم تیر آخر یعنی کتابت را بیهود مصرف نکردند بلکه گذاشتند برای موقعیکه یا مطلوب صددر صدی حاصلش باشد یا در صورت عدم رسیدن به مطلوب صددر صدی مطلوبی با درصد کمتر برای آیندگان موجود باشد که راه حقیقت کور، تاریک و مخفی نماید.

سلام
حاكم حسكانى از «ابن‏عباس و جابر» روايت كند كه گفته‏ اند:
«خداوند محمد(ص) را فرمان داد تا على را براى ولايت بر مردم بدانها
معرفى نمايد و رسول‏خدا(ص) بيم آن داشت كه بگويند: «پسر عمويش را
برگزيد» و آن را مايه سرزنش او قرار دهند، كه خداوند متعال به او وحى فرمود:

«يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس»
و رسول‏خدا(ص) ولايت او را در غدير خم ابلاغ کرداز عبدالله بن اوفی روایت کرده :«رسول‏خدا(ص) در «غدير خم» سخنرانى فرمود و آيه: «يا ايّها الرّسولبلّغ…» را تلاوت كرد و سپس دستانش را بالا برد تا سپيدى زير بغل او هويدا شدو فرمود: «آگاه باشيد! هر كه من مولاى اويم…»
.(شواهد التنریل ،چاپ بیروت 1393ه ق، ج1 ص 190و192 )

سیوطی از ابن مسعود گوید:
در زمان رسول‏خدا(ص) اين آيه رااينچنين تلاوت (و تفسير) مى‏كرديم: «يا ايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك ـانّ عليّا مولى المؤمنين ـ و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته…» يعنى: «اى پيامبر!آنچه كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن ـ كه على مولاى مؤمنان است ـ و اگر ابلاغ نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده‏اى…»
(درالمنثور ، ج2،ص 298)

در بعضي روايات آمده است که حضرت از طرح ولايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام دلهره داشته است حتي ما وقتي آيه تبليغ را هم که نگاه مي‌کنيم مي‌بينيم که خداوند يک نوع تهديد مي‌کند رسول الله را که :

وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
سوره مائده آيه ۶۷

دلهره پيامبر اکرم از مخالفت مردم با ولايت اميرالمؤمنين سلام الله عليه:
جناب حاکم حسکاني که از اعيان قرن 5 هجري است که روايتي را از عثمان اعشي از امام باقر سلام الله عليه نقل مي‌کند که مي‌فرمايد:
جبرئيل بر پيامبر نازل شد و فرمود :
إن الله يأمرك أن تدل أمتك على صلاتهم . فدلهم عليها
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 25

خداي عالم به نبي مکرم دستور داد که نماز را به مردم معرفي کن حضرت معرفي کرد ، فرمود روزه را به مردم معرفي کن حضرت معرفي کرد ، زکات و حج را هم گفت معرفي کن حضرت معرفي کرد تا آنجايي که :
ثم هبط فقال : إن الله يأمرك أن تدل أمتك على وليهم على مثل ما دللتهم عليه من صلاتهم وزكاتهم وصيامهم وحجهم
پيامبر همان طوري که نماز و زکات و حج را براي مردم بيان کردي بحث ولايت اولي الامر و خليفه بعد از خودت را به مردم ارائه کن
ليلزمهم الحجة في جميع ذلك

حجت را تمام کرده باشي
فقال رسول الله : يا رب إن قومي قريبوا عهد بالجاهلية
اصحاب من تازه از جاهليت آمده اند
البته قريبوا عهو بالجاهليه در صحيح بخاري و مسلم چندين جا آمده است ، در اين رابطه که عايشه سوال مي‌کند که يا رسول الله چرا حجر اسماعيل را وارد مکه نمي‌کنيد ؟
حضرت فرمود :
قوم تو به قريب به جاهليت و قريب به کفر هستند و مي‌ترسم اگر اين کار را انجام دهم از اسلام فرار کنند.
در اينجا هم مي‌گويد اينها تازه از دوران جاهليت بيرون شده اند
وفيهم تنافس وفخر ، وما منهم رجل إلا وقد وتره وليهم
اينها همه دنبال رياست و مقام و جاه هستند وکمتر کسي از بستگان آنها از ضرب شست علي در امان نبوده است.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 254

اگر آماري بگيرند افرادي را که در بدر به شمشير اميرالمؤمنين به درک واصل شدند اينها چه نسبت‌هايي با قريش و خلفا داشتند يک بحث جدايي است.:Sham:

در اينجا حضرت عرض کرد که:
وإني أخاف

خدايا من مي‌ترسم از اينکه اگر بحث ولايت علي مطرح شود شورش و برخورد کنند تا اينکه خداي عالم دستور داد
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
يعني رسالت تام را اگر علي را معرفي نکني انجام نداده اي
وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ
سوره مائده آيه ۶۷

دلهره نداشته باش خداي عالم تو را از توطئه مردم ايمن مي‌دارد
فلما ضمن الله [ له ] بالعصمة وخوفه أخذ بيد علي بن أبي طالب
دست علي بن ابيطالب را گرفت و معرفي کرد

و جالب اين است که عثمان اعشي مي‌گويد:
فقال عثمان : ما انصرفت إلى بلدي بشئ أحب إلي من هذا الحديث
من بهترين سرمايه و توشه اي که توانستم به وطنم برگردانم اين روايتي بود که ديدم
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 255 و ۲۵۵

جناب حاکم حسکاني نقل مي‌کند روايت مفصلي را از ابن عباس که جبرئيل نازل شد و دستور داد به نبي مکرم براي معرفي علي
فكره أن يحدث الناس بشئ منها إذ كانوا حديثي عهد بالجاهلية

به خاطر اينکه هنوز آثار جاهليت در اذهان بود نبي مکرم معرفي نکرد
تا اينکه روز ۱۸ خداي عالم خطاب کرد:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ
تا انجايي که پيامبر در خطبه خود فرمود :
يا أيها الناس إن الله أرسلني إليكم برسالة وإني ضقت بها ذرعا مخافة أن تتهموني وتكذبوني
خداي عالم به من گفت علي را معرفي کنم ولي من اين دلهره را داشتم که شما در برابر من موضع بگيريد و من را متهم کنيد که من پسر عم خود را بعد از خود به عنوان جانشين قرار ميدهم يا اينکه مرا تکذيب کنيد. تا اينکه خداي عالم مرا مورد عتاب قرار داد و گفت:
وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
اگر علي را معرفي نکني رسالت ناتمام است ، تا اينکه رسول اکرم
ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب فرفعها حتى رأى الناس بياض إبطيهما ثم قال : أيها الناس الله مولاي وأنا مولاكم فمن كنت مولاه فعلي مولاه. و انزل الله اليوم أکملت لکم دينکم
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 257

باز جناب حاکم حسکاني روايتي نقل مي‌کند که :
أمر الله محمدا أن ينصب عليا للناس ليخبرهم بولايته
خدا دستور داد علي را به عنوان امير و ولي نصب کند
فتخوف رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم )
نبي گرامي‌دلهره داشت و مي‌ترسيد
أن يقولوا حابا ابن عمه وأن يطعنوا في ذلك عليه
پيامبر پسر عم خود را براي مردم به عنوان خليفه و جانشين معرفي کرد. خداي عالم وحي فرستاد :
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 256

جناب حاکم حسکاني را هم آقايان ببينند که ذهبي که از استوانه‌هاي علمي‌و رجالي اهل سنت است مي‌گويد:
الحسكاني الإمام المحدث البارع القاضي
سير أعلام النبلاء ج 18 ص 268
اين نشان مي‌دهد حاکم حسکاني در نزد اهل سنت جايگاه عظيمي‌دارد.
الحسكانى القاضى المحدث...الحافظ شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث
هم حافظ است هم محدث است و عنايت خاصي به حديث دارد
تذكرة الحفاظ ج 3 ص 1200

سيوطي از ابوالشيخ ابن حبان اصفهاني متوفاي ۳۶۹ از حسن بصري نقل مي‌کند که :
پيامبر اکرم فرمود:
ان اللهبعثني برسالة فضقت بها ذرعا وعرفت ان الناس مكذبي

خداي عالم به من دستوري داد و اين دستور براي من خيلي دلهره داشت و قلبم تنگ شد و احساس کردم چه بسا مردم من را تکذيب کنند و با من برخورد کنند
فوعدني لأبلغن أو ليعذبني فأنزل
خداي عالم گفت يا بايد برساني يا:
و ان لم تفعل فما بلغت رسالته
الدر المنثور ج 3 ص 116
لباب النقول ج 1 ص 94
فتح القدير ج 2 ص 60

همچنين جناب شوکاني در فتح الغدير خود مي‌گويد عبد ابن حميد ، ابن جرير طبري ، ابن ابي حاتم و ابو الشيخ اصفهاني از مجاهد نقل مي‌کنند که وقتي آيه:
بلغ ما انزل اليک من ربک
آمد حضرت عرض کرد
يا رب إنما أنا واحد كيفأصنع
اين اوج مظلوميت نبي مکرم را مي‌رساند که از کتب شيعه هم نقل نشده است بلکه ابن جرير و ابن ابي حاتم نقل مي‌کنند.
يجتمع علي الناس

آيا مردم اين حرف را بزنم از من قبول مي‌کنند :Sham:
و نزلت و ان لم تفعل فما بلغت رسالته
اگر انجام ندهي رسالت ناتمام است
فتح القدير ج 2 ص 60
تفسير الطبري ج 6 ص 307
الدر المنثور ج 3 ص 117

شوکاني مي‌گويد ابن ابي حاتم و ابن مردويه و ابن عساکر از ابوسعيد خدري نقل کردند که اين آيه در غدير خم نازل شده است.
و ابن مردويه از عبدالله مسعود نقل مي‌کند که :
كنا نقرأ على عهد رسول اللهيا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ان عليا مولى المؤمنينوإن لم تفعل فما بلغت رسالته
عبدالله بن مسعود مي‌گويد اين آيه را اين چنين مي‌خوانديم.
الدر المنثور ج 3 ص 117

آقاي شوکاني هم از طبري نقل کرد و هم از تفسير ابن ابي حاتم ، خود آقاي ابن تيميه حراني امام و پيامبر وهابيون مي‌گويد :
تفسير ابن جرير طبري و ابن ابي حاتم از علماي اکابري هستند که زبان صادق و لسان صدق دارند

تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير
تفسير آقاي ابن جرير طبري و ابن ابي حاتم که نقل شد از تفاسيري است که در رابطه با روايات که آوردند قابل اعتماد است.
منهاج السنة النبوية ج 7 ص 179

باز شوکاني نقل مي‌کند اين قضيه را در کتاب خود که پيامبر اکرم فرمودند خداي عالم به من دستور داده است که علي را به عنوان خليفه معرفي بکنم و اگر معرفي نکردم رسالت ناقص است.
نکته اي را بگويم که نرم افزارهايي که آقايان وهابي ساخته اند در کتاب فتح القدير شوکاني ج 2 ص 60 ببينيد عبارتي را که در کتاب است و همه نقل کردند تکه اي از آن را حذف کردند::Sham:
كنا نقرأ على عهد رسول اللهيا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته
و عبارت
ان عليا مولي المؤمنين
را حذف کردند

وإن لم تفعل فما بلغت رسالته
عزيزان قشنگ دقت کنند که چه بازي در مي‌آورند و چه دست‌هاي امانت کاري است، خوب
كنا نقرأ على عهد رسول الله
خوب الان هم همين آيه است و معنا ندارد که عبدالله بن مسعود بگويد ما در زمان رسول الله اين گونه مي‌خوانديم.
فتح القدير ج 2 ص 60

در خود در المنثور
اخرج ابن مردويه عن ابن مسعود کنا نقرأ علي عهد رسول الله يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک ان عليا مولي المؤمنين
در اينجا عبارت کامل آمده است ولي در کتاب آقاي شوکاني اين تکه را حذف کردند
الدر المنثور ج 3 ص 117

در روح المعاني از ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي‌کند که :
كنا نقرأ على عهد رسول الله ( صلى الله عليه و سلم ) ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته
روح المعاني ج 6 ص 193

ببينيد چکار مي‌کنند ، آيا با اين حذف کردن ها خدمت مي‌کنند يا خيانت ؟
و آيا با اين کار خود خودشان را مفتضح و رسوا نمي‌کنند؟

ابن مردويه در مناقب خود نقل مي‌کند:
ابن مردويه ، عن ابن مسعود ، قال : كنّا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم : يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ - إنّ عليّاً مولى المؤمنين - وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.
مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 239
ولي در فتح القدير «ان عليا مولي المؤمنين» را حذف مي‌کنند.:Sham:
در رابطه با ابن مردويه هم ذهبي مي‌گويد:
ابن مردويه الحافظ المجود العلامة محدث أصبهان
بعد مي‌گويد ابوبکر بن علي گفته است که :
هو أكبر من أن ندل عليه وعلى فضله وعلمه وسيره
ابن مردويه خيلي بزرگ تر از آن است که بخواهيم تعريف کنيم و مردم را به او و سيره اش راهنمايي کنيم
وأشهر بالكثرة والثقة من أن يوصف حديثه
مشهور تر است از اينکه بياييم حديث او را بخواهيم توصيف کنيم
سير أعلام النبلاء ج 17 ص 308
همچنين در تذکرة‌الحفاظ آمده است که :
بن مردويه الحافظ الثبت العلامة
تذكرة الحفاظ ج 3 ص 1050
وكان قيما بمعرفة هذا الشان بصيرا بالرجال طويل الباع مليح التصانيف
تذكرة الحفاظ ج 3 ص 1051
اين تعابير خيلي زيبا و گران سنگ را آقاي ذهبي درباره ابن مردويه دارد و الحق و الانصاف اين مسائلي که اين حضرات آوردند واقعا نمي‌دانيم چه است.
يا نسبت به طبري مي‌گويد :
كان ثقة صادقا حافظا رأسا في التفسيرإماما في الفقه والإجماع والاختلاف علامة في التاريخ
اين آقاياني که مي‌گويند طبري فقط تاريخ نويس است ببينند که ذهبي در رابطه با او چه مي‌گويد.
سير أعلام النبلاء ج 14 ص 270

غزالي، دانشمند پرآوازه اهل تسنن در قرن ششم در باره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيماني كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، مي نويسد:


واجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولي كل مولي فهذا تسليم ورضي وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوي تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوي في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوي فعادوا إلي الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.


از خطبه هاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:
«تبريك، تبريك، اي ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي.»

اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد؛
اما پس از گذشت آن روز ها، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي ها، برافراشتن پرچم ها و گشودن سرزمين هاي ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايي ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله اي كردند.


الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، مجموعة رسائل الإما الغزالي. ص483.













alireza123;676969 نوشت:
سلام علیکم
چرا پیامبر تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند و چرا این امر را تا آخرین لحظه حیات مطهرشان به تعویق انداختند؟



<hr/>

توجه:
لطفا بر روی همین سوال متمرکز باشید. بنده هم میدانم بارها حضرت تکلیف امت بعد از خود را در خصوص خلافت امام علی(ع) را مشخص فرمودند. سوال این است چرا با خلافت و ولایت برخوری مانند کتابت قرآن نداشتند تا آن را مکتوب و محفوظ نمایند؟

سلام

در تکمیل سوال شما

در آن زمان مطالب به حافظه سپرده میشد. از جمله قرآن و سخنان پیامبر.

اما عده ای نیز بودند که قرآن و سخنان پیامبر را کتابت می کردند.

اما کتابت حدیث در زمان حیات رسول انجام شد یا بعد از ایشان ؟

آیا همانطور که رسول خدا دستور به کتابت قرآن می کردند، دستور به کتابت احادیث در زمان خودشان داده اند ؟

از آن جهت که رسم بر این است که انسان ها پیش از موت، وصیت می کنند و در ایات قرآن نیز آمده است.

پس وصیت کردن پیامبر ، امری قرآنی است. و کتابت آن نیز به جاست.

اما سوال می کنیم از کارشناس محترم که

آیا رسول خدا، همانطور که افرادی را مامور کتابت قرآن کرده بودند. افرادی را مامور کتابت سخنان خودشان کرده بودند ؟

که از جمله ای این کتابت حدیث، همین احادیث ولایت و جانشینی باشد ؟

یا تنها جایی که امر به کتابت کرده اند، همان حدیث قرطاس بوده است ؟

كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ‌ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَ‌كَ خَيْرً‌ا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَ‌بِينَ بِالْمَعْرُ‌وفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ﴿١٨٠﴾ فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿١٨١



آیا پیامبر امر به کتابت شان نزول و تفسیر هر آیه نیز کرده اند یا تنها دستور به کتابت آیات قرآن داشته اند ؟



آیا پیامبر به کاتبان خود گفته اند که احادیث ولایت را نیز بنویسند ؟

اولین کاتب


اولین کسی که در مکه عهده‌دار کتابت مخصوصا کتابت وحی شد، علی بن ابی طالب علیه السلام بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این کار ادامه داد. پیامبر صلی الله علیه و آله ‌نیز اصرار فراوان داشت تا علی علیه السلام، آن چه را نازل می‌شود، نوشته و ثبت نماید تا چیزی‌ از قرآن و وحی آسمانی از علی علیه السلام دور نماند.
سلیم بن قیس هلالی، که یکی از تابعین بود، می‌گوید: نزد علی علیه السلام در مسجد کوفه ‌بودم و مردم گرد او را گرفته بودند، فرمود: «پرسش‌های خود را تا در میان شما هستم‌ از من دریغ ندارید. درباره کتاب خدا از من بپرسید، به خدا قسم آیه‌ای نازل نشد مگر آن که پیامبرگرامی آن را بر من می‌خواند و تفسیرو تاویل آن را به من‌ می‌آموخت‌». عبد الله بن عمرو یشکری معروف به ابن الکواء، یکی از پرسش کنندگان صحابه علی علیه السلام و بسیار دانا و دانش‌مند بود، از وی پرسید: آن‌چه ‌نازل می‌گردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟ علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که‌ به حضور پیامبر می‌رسیدم، می‌فرمود:یا علی در غیبت تو آیه‌هایی نازل شد، آن گاه ‌آن‌ها را بر من می‌خواند و تاویل آن‌ها را به من تعلیم می‌فرمود» [۸] .

اولین کاتب مدینه



اولین کسی که در مدینه عهده‌دار کتابت وحی گردید،ابی بن کعب انصاری بود.
او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را می‌دانست. م حمد بن سعد گوید: «کتابت در میان‌ عرب کمتر وجود داشت و ابی بن کعب از جمله کسانی بود که در آن دوره کتابت را فرا گرفته بود» [۹]. ابن عبد البر می‌گوید: «ابی ابن کعب نخستین کسی است که در مدینه‌ عهده‌دار کتابت ‌برای پیامبر صلی الله علیه و آله شد و او اولین کسی بود که در پایان نامه‌ها نوشت: «کتبه فلان...»
ابی بن کعب کسی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرآن را به طور کامل بر وی‌ عرضه کرد.او از جمله کسانی است که در عرضه اخیر قرآن حضور داشت، بدین ‌جهت در دوران یکسان کردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستی گروه به او واگذارشده بود و هرگاه در مواردی اختلاف پیش می‌آمد، با نظر ابی، مشکل حل ‌می‌گردید

دومین کاتب مدینه



زید بن ثابت در مدینه در همسایگی پیامبر صلی الله علیه و آله خانه داشت.او نوشتن ‌می‌دانست.در ابتدای امر هر گاه پیامبر صلی الله علیه و آله نیاز به نوشتن داشت و ابی بن کعب حاضر نبود، به دنبال زید می‌فرستاد تا برای او کتابت کند. رفته رفته کتابت او هم رسمیت ‌یافت و حتی با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله زبان و نوشتن عبرانی را نیز فرا گرفت تا نامه‌های‌عبری را برای پیامبرصلی الله علیه و آله بخواند، ترجمه کند و پاسخ بنویسد. زید بن ثابت‌ بیش از دیگر اصحاب، ملازم پیامبر صلی الله علیه و آله برای نوشتن بود و بیشتر نامه نگاری می‌کرد
بنابر این عمده‌ترین کاتبان وحی،علی بن ابی طالب، ابی بن کعب و زید بن ثابت‌بودند و دیگر کاتبان وحی، در مرتبه دوم قرار داشتند.

دیگر کاتبان وحی


ابن اثیر گوید:«یکی از ملتزمین حضور در امر کتابت، عبد الله بن ارقم زهری بود.
او عهده‌دار نامه‌های پیامبر صلی الله علیه و آله بود،

ولی عهده‌دار معاهده‌هاو صلحنامه‌های‌پیامبرصلی الله علیه و آله، علی بن ابی طالب بود»

. او می‌گوید: «از جمله کاتبان، که احیانا برای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله کتابت می‌کردند،

خلفای ثلاثه، زید بن عوام، خالدو اباندو فرزند سعید بن العاص، حنظله اسیدی، علاء بن حضرمی،خالد بن ولید، عبد الله بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبد الله بن ابی سلول، مغیرة بن شعبه، عمرو بن العاص، معاویة بن ابی سفیان، جهمیا جهیم بن صلت، معیقب بن ابی فاطمهو شرحبیل بن حسنهبودند».
او می‌افزاید: «نخستین کس که از قریش برای پیامبر کتابت نمود عبد الله بن سعدبن ابی سرحبود، سپس مرتد شد و به سوی مکه بازگشت و آیه «و من اظلم ممن‌افتری علی الله کذبا او قال اوحی الی و لم یوح الیه شی‌ء...» [۱۶]در شان او نازل گردید» [۱۷] .
ظاهرا این افراد از جمله کسانی بودند که در میان عرب آن روز باسواد بودند و نوشتن و خواندن می‌دانستند و در مواقع ضرورت گاه و بی‌گاه حضرت برای نوشتن‌ از آنان استفاده می‌کرد، ولی کاتبان رسمی سه نفر فوق و ابن ارقمبودند.

دیدگاه دانشمندان



ابن ابی الحدید گوید: «محققان و سیره نویسان نوشته‌اند که کاتبان وحی، علی علیه السلام و زید بن ثابت و زید بن ارقم بودند

و حنظله بن ربیع تمیمی و معاویه، نامه‌های ‌پیامبر صلی الله علیه و آله را به سران، نوشته‌های مورد نیاز مردم و هم چنین لیست اموال و صدقات را می‌نوشتند.
ابو عبد الله زنجانی تا بیش از چهل تن را جزء کاتبان وحی شمرده‌است [۱۹]که ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده می‌شده است.

کاتبان قرشی



بلاذری در خاتمه کتاب فتوح البلدان از واقدی آورده است: «هنگام ظهور اسلام، در میان قریش، هفده نفر نوشتن را می‌دانستند:

علی بن ابی طالب، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، ابو عبیدة بن جراح، طلحة بن عبید الله، یزید بن ابی سفیان، ابو حذیفة بن عتبة بن ربیعه، حاطب بن عمرو(برادر سهیل بن عمرو عامریابوسلمة بن عبد الاسد مخزومی، ابان بن سعید بن العاص بن امیه، برادرش خالد بن سعید، عبد الله بن سعد بن ابی سرح، حویطب بن عبد العزی، ابو سفیان بن حرب، معاویة بن ابی سفیان و جهیم بن صلت و از وابستگان قریش: علاء بن حضرمی.

زنان کاتب



از زنانی که در صدر اسلام نوشتن را می‌دانستند می‌توان از ام کلثوم بنت عقبه، کریمه بنت مقدادو شفاء بنت عبد اللهنام برد.

شفاء به دستور پیامبربه حفصه‌نوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نویسندگان قرار گرفت. عایشه و ام سلمه‌از زنانی بودند که فقط خواندن می‌دانستند.

کاتبان مدنی
در مدینه سعد بن عباده، منذر بن عمرو، ابی بن کعب،زید بن ثابت، که نوشتن‌ عربی و عبری را می‌دانست، رافع بن مالک، اسید بن حضیر، معن بن عدی، بشیر بن سعد، سعد بن ربیع، اوس بن خولی و عبد الله بن ابی نوشتن می‌دانستند» [۲۰].

ابزار کتابت
شیوه کتابت در عهد رسالت‌ بدین گونه بود که بر هر چه یافت می‌شد و امکان‌ نوشتن روی آن وجود داشت، می‌نوشتند، مانند:
۱- عسب: جمع عسیب، جریده نخل، چوب وسط شاخه‌های درخت‌ خرما که‌ برگ‌های آن را جدا می‌ساختند و در قسمت پهن آن می‌نوشتند.
۲- لخاف: جمع لخفه، سنگ‌های نازک و سفید.
۳- رقاع: جمع رقعه، تکه‌های پوست ‌یا ورق(برگ)یا کاغذ.
۴- ادم:جمع ادیم، پوست آماده شده برای نوشتن.
پس از نوشته شدن، آیات نزد پیامبر و در خانه ایشان ضبط و نگهداری می‌شد.
گاهی برخی از صحابه می‌خواستند سوره یا سوره‌هایی داشته باشند، آن‌ها را استنساخ کرده و بر روی تکه‌های برگ یا کاغذ می‌نوشتند و نزد خود نگه می‌داشتند و معمولا در محفظه‌های پارچه‌ای به دیوار می‌آویختند [۲۱] [۲۲]
آیه‌ها به گونه‌ای منظم و مرتب، در هر سوره ثبت می‌گردید و هر سوره با نزول ‌بسم الله آغاز یافته و با نزول بسم الله جدید ختم آن سوره اعلام می‌شد و سوره‌ها بااین رویه هر یک جدا و مستقل از یک دیگر ثبت و ضبط می‌شد. در عهد رسالت‌ هیچ گونه نظم و ترتیبی بین سوره‌ها صورت نگرفت.
علامه طباطبایی می‌فرماید: «قرآن به صورت امروزی در عهد رسالت ترتیب داده‌ نشده بود، جز سوره‌های پراکنده بدون ترتیب و آیه‌هایی که در دست این و آن بود و در میان مردم به طور متفرق وجود داشت‌» [۲۳]

http://wikifeqh.ir/%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%86_%D9%88%D8%AD%DB%8C



و طاها;691935 نوشت:
اما کتابت حدیث در زمان حیات رسول انجام شد یا بعد از ایشان ؟
آیا همانطور که رسول خدا دستور به کتابت قرآن می کردند، دستور به کتابت احادیث در زمان خودشان داده اند ؟

در منابع احادیثی آمده که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم امر به کتابت فرمایشاتشان می کنند.
در حدیثی خطاب به امیرالمومنین می فرمایند: یا علی! آنچه بر تو املاء می­کنم، بنویس. (گفتم: یا رسول الله! می­ترسی آنچه می­گویی فراموش کنم ؟ فرمودند: از تو بیمی بر فراموشی ندارم) و از خدا خواستم که تو را حفظ کند و از فراموشی در امان نگهدارد اما برای شرکای خود بنویس. گفتم: ای نبی خدا! شرکای من چه کسانی هستند؟ فرمود: امامان از نسل تو، آنان که امت من به برکت وجودشان سیراب و دعاهایشان مستجاب می­شود و نیز با وجود آن­ها است که خداوند عذاب را از سر امت دور می­کند و رحمت خود را از آسمان نازل می­فرماید.(1)
همچنین دستور عام پیامبرصلی الله علیه واله وسلم که می فرمایند قیدوالعلم بالکتابه(2) می تواند نوعی دستور به کتابت حدیث نیز باشد

  1. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص:168؛ الإمامة و التبصرة من الحيرة، النصص55 ؛الأمالي للصدوق، النص، ص401
  2. تحف العقول، ص36


همچنین در مقدمه وسایل الشیعه مبحثی است تحت عنوان (كلام حول الكتابة في عهد النبي صلى الله عليه و آله‏) از صفحه 5تا9 امده که مفصل به این موضوع پرداخته است
در این بحث کتابهایی که در زمان خود پیامبر صلی الله علیه واله وسلم احادیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم کتابت شده آمده از جلمه
1. صحیفه حضرت علی علیه السلام
2. صحیفه ابی رافع مدنی
3.صحیفه عبدالله بن عمر معروف به صادقیه
4. صحیفه سعد بن عباده انصاری
5. صحیفه جابر بن عبدالله انصاری*

* شیخ حرعاملی(1104ق)، وسائل الشيعة، موسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1409ق، چاپ اول، مقدمه از صفحه5تا9

عماد;692096 نوشت:
همچنین در مقدمه وسایل الشیعه مبحثی است تحت عنوان (كلام حول الكتابة في عهد النبي صلى الله عليه و آله‏) از صفحه 5تا9 امده که مفصل به این موضوع پرداخته است
در این بحث کتابهایی که در زمان خود پیامبر صلی الله علیه واله وسلم احادیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم کتابت شده آمده از جلمه
1. صحیفه حضرت علی علیه السلام
2. صحیفه ابی رافع مدنی
3.صحیفه عبدالله بن عمر معروف به صادقیه
4. صحیفه سعد بن عباده انصاری
5. صحیفه جابر بن عبدالله انصاری*

* شیخ حرعاملی(1104ق)، وسائل الشيعة، موسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1409ق، چاپ اول، مقدمه از صفحه5تا9

با سلام و عرض ادب

ضمن سپاس

می پذیریم که پیامبر امر به کتابت حدیث کرده اند.

اما همانطور که کاتب وحی داریم ، کاتب حدیث داریم ؟ مثلا می دانیم سه نفر کاتب وحی بوده اند و مورد تایید رسول خدا بوده اند و برای حفظ کتاب خدا در نظر گرفته شده اند.

آیا سه نفر داریم که کاتب احادیث پیامبر در زمینه های مختلف خصوصا مسئله ولایت باشد ؟

یا مثلا دلیل داریم که نشان دهد همین کاتبان وحی، تاویل یا تفسیر آیات یا شان نزول یا احادیث پیامبر را در کنار آیات قرآن ، کتابت می کردند ؟

مثلا گفته میشود امیر المومنین علیه السلام این کار را انجام داده اند لطفا اسناد آن را بفرمایید

و نیز بفرمایید آیا در مورد شخصی غیر از امیر المومنین نیز این چنین دلیلی داریم ؟

سوال بعد

آیا می دانیم این صحیفه ها در مورد چه چیزی هستند ؟ آیا در مورد ولایت نیز چیزی دارند ؟

آیا کاتبان این صحیفه ها، کاتبان رسول خدا بوده اند ؟ ( یعنی مثل کاتبان وحی که با املا رسول یا با تایید ایشان و عرضه صحیفه به رسول خدا آن را کتابت می کردند؟)
یا کاری از جانب خودشان و از پی دستور به کتابت حدیث بوده است ؟

آیا از ان صحیفه ها چیزی باقی مانده است یا در دوره منع حدیث نابود گشته اند ؟ و علت مفقود شدنشان چه بوده است ؟

چرا پیامبر(ص) تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند؟

http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?p=2309185#post2309185

و طاها;692246 نوشت:
آیا سه نفر داریم که کاتب احادیث پیامبر در زمینه های مختلف خصوصا مسئله ولایت باشد ؟

عرض کردیم که پیامبرصلی الله علیه واله و سلم املاء می کردند و حضرت علی فرمایشات ایشان را می نوشتند
همچنین داریم عبدالله بن عمروعاص به امر رسول خدا صلی الله علیه و آله احادیث را جمع آوری کرد، ولی به دستور خلیفه عمر آن کتاب را پنهان کرد که حتی نامی از آن در کتاب های حدیثی باقی نمانده است(1)

داستانی نیز که در مورد صحیفه عبدالله بن عمر نقل شده گویای آن است حضرت به کتابت فرمایشاتشان اهتمام داشتند و عبدالله را ترغیب به این کار نمودند
عبداللّه بن عمر، پسر خلیفه دوم به وضوح برمی آید. او می گوید: هر آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله می شنیدم، می نوشتم و قصد داشتم آن را نگهداری کنم، ولی قریش مرا سرزنش کردند که چرا هر چه را از پیامبر می شنوی، می نویسی و حال آن که، او نیز یک بشر است؛ سخنان آنان در من اثر گذاشت و من از نوشتن دست برداشتم. حضرت پرسیدند: چرا نمی نویسی؟ من گفته آنان را بازگو نمودم. آن گرامی با انگشت خویش به دهان مبارکش اشاره کرد و فرمود: قسم به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، جز گفتار حق از این دهان بیرون نمی آید(2) در جای دیگر آمده پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فرمودند:پیامبر(ص) فرمودند: « اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منه الا الحق» بنویس به خدا سوگند! از این (اشاره به دهان مبارک)، جز حق خارج نخواهد شد (3)
1. مقدمه وسائل آل البیت، به نقل از ترتیب مسند، ج2، ص179 / مستدرک حاکم، ج1، ص104 / تدریب الراوی سیوطی، ج2، ص62
2. تقیید العلم، ص74 / سنن دارمی، ج1، ص125 / سنن ابن داود، ج2، ص318 و ص46 و ص3
3. ابن­حنبل، احمد، مسند ابن­حنبل، ج3، مصر: دارالمعارف، 1404ق، ج 2، 162

طبرانی به نقل از ابی­قرصانه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمودند :«حدّثوا عَنّی بما تسمعون و لاتقولوا الّا حقاً و من کذب علی بنی له بیت فی جهنم یرتع فیه» آنچه از من می­شنوید، برای دیگران بازگو کنید اما جز سخن حق به زبان نیاورید و هر کس بر من دروغ ببندد، برای او خانه­ای در جهنم بنا گردد که در آن به سر خواهد برد (1).

پس از فتح مکه، پیامبر(ص) در میان مردم به پا خاست و خطبه­ای ایراد کرد. ابو شاه - مردی از یمن- برخاست و گفت : یا رسول الله این خطبه را برای من بنویسید. پیامبر فرمودند: « اکتبوا لابی شاه » برای ابو شاه بنویسید (2).
به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم گفتم : چیزهایی از شما می­شنویم که نمی­توانیم حفظ کنیم، آیا آنها را بنویسم؟ پیامبر فرمودند: «بلی اکتبوها»، بلی آنها را بنویسید (3).
رافع بن خدیج ضمن حدیث مفصلی که در مورد نقل و کتابت حدیث وارد شده است، گوید:از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدم: ما از شما چیزهایی می­شنویم، آیا آنها را بنویسیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: « اکتبوا و لا حرج » (4).

با این توضیحات مشخص می شود که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم گاهی به صورت انفرادی و گاهی صورت گروهی افراد را به کتابت احادیث خودشان ترغیب می کردند ولی اینکه افراد خاصی شغلشان کتابت حدیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم باشد دیده نشد

1.قاسمی، جمال­الدین، قواعد الحدیث، بیروت: دارالکتب­العلمیه، 1360، ص 50
2. بغدادی ، تاریخ بغداد، ج 10 ، المدینه المنوره مکتبه السفلیه ، بی تا،ص 86
3. همان، 74
4.حسینی­جلالی، محمد­رضا، تدوین سنه­الشریفه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، بی­تا، ص87

سلام

صحیحترین احادیث در این مورد میگوید :

- لا تكتبوا عنى شيئا إلا القرآن فمن كتب عنى غير القرآن فليمحه وحدثوا عنى ولا حرج ومن كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار (أحمد ، ومسلم ، وأبو يعلى ، والدارمى ، وابن حبان عن أبى سعيد)

پیامبر(ص) فرمود: از من چیزى بغیر از قران را ننویسید و هر کس از من چیزى را غیر از قرآن بنویسد، مى‏ باید آن را محو نمایدو از من حدیث کنید و حرجی نیست و جایگاه دروغگو آتش است .

البته از شرحش در اینجا معذورم !

ضمنا رسول خدا ص کجا و به چه کسی دستور کتابت قرآن یا مصحف را دادند ؟

خیر البریه;692567 نوشت:
ضمنا رسول خدا ص کجا و به چه کسی دستور کتابت قرآن یا مصحف را دادند ؟

احادیث و گزارشات زیادی آمد که در آن حضرت به شخص به صورت عام مردم را کتابت حدیث خودشان امر می کردند

عماد;692565 نوشت:

با این توضیحات مشخص می شود که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم گاهی به صورت انفرادی و گاهی صورت گروهی افراد را به کتابت احادیث خودشان ترغیب می کردند
ولی اینکه افراد خاصی شغلشان کتابت حدیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم باشد دیده نشد

با سلام و عرض ادب

با توجه به مستندات شما و مستندات خیر البریه بزرگوار

آیا نمی توان گفت کاتبان وحی، کاتبان حدیث هم بوده اند ؟ یعنی اگر کتابت وحی را شغل برخی افراد محدود و مورد تایید بدانیم پس کتابت حدیث هم داشته اند ؟

چون حداقل برخی از آنها، شرح و تفسیر را نیز در کنار آیات و به تایید رسول خدا می نوشتند.

از جمله امیر المومنین علیه السلام

و

نقل قول:
چرا پیامبر تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی را ندادند و چرا این امر را تا آخرین لحظه حیات مطهرشان به تعویق انداختند؟

سوال این است چرا با خلافت و ولایت برخوردی مانند کتابت قرآن نداشتند تا آن را مکتوب و محفوظ نمایند؟

بطور خلاصه باید گفت که رسول خدا ص همه دستورات دین را همزمان با نزول آیات تبیین میکردند مثلا تعداد رکعات نماز و ...را در ذیل آیات نماز و طواف را درذیل آیات حج و... واین موارد یا در مصاحف اصحاب ثبت میشد یا در سینه ها حفظ میگردید وبه مجموعش دین اسلام یا قران گفته میشد همانطور که ابن مسعود رض گفت که قران جامع شریعت اسلام بود و بشدت با عثمان که قصد پیرایش قران را داشت برخورد کرد وگفت غلوا مصاحفکم ...مصاحفتان را مخفی کنید و....

لَمَّا خَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ مِنَ الْكُوفَةِ، اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ فَوَدَّعَهُمْ، ثُمَّ قَالَ: «لَا تَنَازَعُوا فِي الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ لَا يَخْتَلِفُ وَلَا يَتَلَاشَى وَلَا يَتَغَيَّرُ لِكَثْرَةِ الرَّدِّ، وَإِنَّ شَرِيعَةَ الْإِسْلَامِ وَحُدُودَهُ وَفَرَائِضَهُ فِيهِ وَاحِدَةٌ، وَلَوْ كَانَ شَيْءٌ مِنَ الْحَرْفَيْنِ يَنْهَى عَنْ شَيْءٍ يَأْمُرُ بِهِ الْآخَرُ ...طبری و...

اما در مورد امامت وخلافت امام علی ع نیز نصوص فراوانی در دست است مثل قرائت ابن مسعود از آیات 67 مائده و33 آل عمران و .... که در قران اولیه موجود بوده تا قبل از دستور عمر مبنی بر : جردوا القران : صححه الذهبی والالبانی

امام سیوطی آورده :وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن ابْن مَسْعُود قَالَ: كُنَّا نَقْرَأ على عهد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم {يَا أَيهَا الرَّسُول بلغ مَا أنزل إِلَيْك من رَبك أَن عليا مولى الْمُؤمنِينَ وَإِن لم تفعل فَمَا بلغت رسَالَته وَالله يَعْصِمك من النَّاس}

نکته دیگر اینکه در آنزمان قم وکاغذ مثل امروز در دست نبود .

اما در 5 شنبه شوم رسول خدا ص قصد نوشتن ومعرفی کامل وتحکیم اسامی 12 امام را داشتند تا هر گونه شک وشبهه ای را بزداید زیرا که چند روز قبل در حجة الوداع منافقین با ایجاد سرو صدا مانع رسیدن صدای رسول خدا ص به مردم شده بودند و....

و مسئله منع حدیث نیز شاهدی دیگر.

آیا این مستندات می تواند دلیل کافی باشد بر اینکه کاتبان وحی، به دستور و تایید پیامبر، مطالبی را در کنار آیات به عنوان شرح و تفسیر می نوشتند ؟

و طاها;692598 نوشت:
آیا نمی توان گفت کاتبان وحی، کاتبان حدیث هم بوده اند ؟ یعنی اگر کتابت وحی را شغل برخی افراد محدود و مورد تایید بدانیم پس کتابت حدیث هم داشته اند ؟

این نظریه ثابت نیست، حتما عده ای بوده اند که کتابت وحی می کرده اند و حتما عده ای بوده اند که کتاب حدیث می کرده اند اما اینکه این دو گروه صددر صد بر هم تطبیق داشته اند نیاز به مدرک بیشتر واثبات دارد
و طاها;692598 نوشت:
آیا این مستندات می تواند دلیل کافی باشد بر اینکه کاتبان وحی، به دستور و تایید پیامبر، مطالبی را در کنار آیات به عنوان شرح و تفسیر می نوشتند ؟

این نظریه ثابت نیست، کاتبان وحی کتابت قرآن می کردند و احادیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و نیز توسط کسانی نوشته می شود اما اینکه کاتبان حدیث ، حدیث را کنار قرآن می نوشتند نیاز به اثبات دارد.

با سلام وتشکر

این موضوع فوق العاده عمیق ودقیق وتخصصی است و من هم هنوز درحال تحقیقم که کیفیت نزول وکتابت وجمع قران و ارتباط با حروف سبعه و حرف اول و احادیث (سنت) و عرضه اخیر چه بوده ؟

اصلا کلمه حدیث و روایت از چه زمانی در اسلام بوجود آمد ؟! آیا درزمان رسول الله ص اصحاب فرقی بین آیه و روایت می گذاشتند ؟!

آنچه که از تاریخ اسلام برمی آید و شواهدی محکم برآن قائم است اینست هنگام نزول آیات ، حافظین حفظ وکاتبین که بسیار قلیل بودند می نوشتند .

بعد از سقیفه ودستور به تجرید قران توسط خلیفه ثانی و ثالث ، مطالبی از مصاحف (قرائات) حذف شد . اما این محذوفات چه بود ؟

حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب أنبأ محمد بن عبد الله بن عبد الحكم أنبأ ابن وهب قال : سمعت سفيان بن عيينة يحدث عن بيان عن عامر الشعبي عن قرظة بن كعب قال : خرجنا نريد العراق فمشى معنا عمر بن الخطاب إلى صرار فتوضأ ثم قال : أتدرون لم مشيت معكم ؟ قالوا : نعم نحن أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم مشيت معنا قال : إنكم تأتون أهل قرية لهم دوي بالقرآن كدوي النحل فلا تبدونهم بالأحاديث فيشغلونكم جردوا القرآن و أقلوا الرواية عن رسول الله صلى الله عليه و سلم و أمضوا و أنا شريككم فلما قدم قرظة قالوا : حدثنا قال : نهانا ابن الخطاب
هذا حديث صحيح الإسناد له طرق تجمع و يذاكر بها و قرظة بن كعب الأنصاري : صحابي سمع من رسول الله صلى الله عليه و سلم و من شرطنا في الصحابة أن لا نطويهم و أما سائر رواته فقد احتجا به
تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح وله طرق
وصححه الالبانی فی ابن ماجه ..

این خبر نشان میدهد که قرآن اولیه (دین) شامل وحی معجز + وحی بیانی یا همان سنت یا احادیث رسول خدا ص بوده است وعمر دستور داده که قران را سنت جدا وتجرید کنند !

مثلا ابن عباس بروایت حدیث صحیح نز اهل سنت 3 مرتبه قسم میخورد که آیه 24 نساء با الی اجل مسمی نازل شده بود ....

آیان این تفسیر (حدیث = وحی بیانی) بوده یا یکی از حروف سبعه ؟

در هر صورت چون کلام وحدیث رسول ص بنص قران وحی یوحی است و احادیث زیادی مبنی بر عطای سنت همراه کتاب برسول داده شده میتوان نتیجه گرفت که احادیث یا سنت همراه مصاحف بوده یا در سینه ها حفظ میشده و همین امر موجب اختلاف در قران وقرائات وحروف هفتگانه و....گردید .

أوتيت الكتاب وما يعدله يوشك شبعان على أريكته يقول بيننا وبينكم هذا الكتاب فما كان فيه من حلال أحللناه وما كان فيه من حرام حرمناه وإنه ليس كذلك

قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : الا اني أوتيت الكتاب ومثله معه الا اني أوتيت القرآن ومثله معه ...

آگاه باشيد كه خداوند براى من، قرآن، كتاب خود و به همراه آن حقايق فراوان ديگرى مانند آن را (سنت= حدیث)، فرستاده است. آگاه باشيد، به زودى شخصى كه شكمش سير است، در حالى كه به تكيه‏ گاه خويش تكيه كرده (از سر پرى شكم) مى‏ گويد: بر شما باد به قرآن، هر چه در آن حلال بيابيد، حلال بداريد، و هر چه در آن حرام يافتيد، حرام بداريد

به كلمه يعدله يعني معادل ومساوي قران دقت شود .

أيحسب أحدكم متكئًا على أريكته أن الله لم يحرم شيئًا إلا ما فى هذا القرآن ألا وإنى والله قد أمرت ووعظت ونهيت عن أشياء إنها كمثل القرآن أو أكثر وإن الله لم يحل لكم أن تدخلوا بيوت أهل الكتاب إلا بإذن ولا ضرب نسائهم ولا أكل ثمارهم إذا أعطوكم الذى عليهم (أبو داود ، والبيهقى عن العرباض بن سارية)

او اکثر یعنی چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ودر کلام شیخ مفید ره وصدوق ره هم در بحث معنی قران آمده است .

قال الشيخ المفيد رضوان الله تعالى عليه في أوائل المقالات : " ولكنّ حذف ما كان مثبتاً في مصحف أمير المؤمنين عليه السّلام من تأويله وتفسير معانيه على حقيقة تنـزيله ، وذلك كان ثابتاً منـزلاً ، وإن لم يكن من جملة كلام الله تعالى الذي هو القرآن المعجز ، وقد يسمّى تأويل القرآن قرآناً ، قال الله تعالى {وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}(طه/114). فسمّى تأويل القرآن قرآناً ، وهذا ما ليس فيه بين أهل التفسير اختلاف ، وعندي أنّ هذا القول أشبه ". أي أشبه من القول بتحريف النص القرآني .

وقال : " وأما الوجه المجوز فهو أن يزاد فيه الكلمة والكلمتان والحرف الحرفان ، وما أشبه ذلك مما لا يبلغ حد الإعجاز ، ويكون ملتبسا عند أكثر الفصحاء بكلم القرآن غير أنه لابد متى وقع ذلك من أن يدل الله عليه ويوضح لعباده الحق فيه ولست أقطع على كون ذلك ، بل أميل إلى عدمه وسلامة القرآن منه " ) .

وقال الشيخ الصدوق رضوان الله تعالى عليه في الاعتقادات : " بل نقول أنه قد نزل الوحي الذي ليس بقرآن ، ما لو جمع إلى القرآن لكان مبلغه مقدار سبع عشرة ألف آية ، وذلك قول جبرئيل عليه السلام للنبي صلى الله عليه وآله وسلم : إنّ الله تعالى يقول لك : يا محمد دارِ خلقي ، و مثل قوله : عش ما شئت فإنّك ميت ، وأحبب ما شئت فإنّك مفارقه ، و اعمل ما شئت فإنّك ملاقيه ، وشرف المؤمن صلاته بالليل و عزّه كفّ الأذى عن الناس " ، وقال : " إن القرآن الذي جاء به جبرائيل عليه السلام إلى محمد صلى الله عليه وآله وسلم سبعة عشر ألف آية" ) .

قال : " ومثل هذا كثير ، وكلّه وحي وليس بقرآن . ولو كان قرآناً لكان مقروناً به وموصولاً إليه غير مفصول عنه ، كما كان أمير المؤمنين جمعه فلما جاء به قال : هذا كتاب ربكم كما أُنزل على نبيّكم لم يزد فيه حرف و لا ينقص منه حرف ، فقالوا : لا حاجة لنا فيه ، عندنا مثل الذي عندك ، فانصرف وهو يقول {فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ}آل عمران/187)"

وما قبلا در بحث فرق قرآن وفرقان يا سنت مفصل بحث نموديم اگر چه هر دو از زبان كسي هستند كه : ما ينطق عن الهوي : )


عماد;692613 نوشت:
این نظریه ثابت نیست، حتما عده ای بوده اند که کتابت وحی می کرده اند و حتما عده ای بوده اند که کتاب حدیث می کرده اند اما اینکه این دو گروه صددر صد بر هم تطبیق داشته اند نیاز به مدرک بیشتر واثبات دارد

این نظریه ثابت نیست، کاتبان وحی کتابت قرآن می کردند و احادیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و نیز توسط کسانی نوشته می شود اما اینکه کاتبان حدیث ، حدیث را کنار قرآن می نوشتند نیاز به اثبات دارد.

البته من نگفتم لزوما حدیث را در کنار آیات قرآن اورده باشند. بلکه گفتم شرح و تاویل و شان نزول که به تایید رسول خدا رسیده باشد.

به هر حال با توجه به این سخن شما باید گفت قرآن علی علیه السلام، سند کافی ندارد و نیازمند اثبات است.

این پاسخ کارشناس دیگری در یک جستار دیگر است :

نقل قول:

http://www.askdin.com/thread41744.html

قرآنی که توسط حضرت علی(علیه السلام) جمع آوری شده بود با قرآن موجود از جهت محتوا و متن تفاوتی نداشت. تفاوت اصلی آن در ترتیب سوره ها بود و شان نزولی که حضرت علی(علیه السلام) در مورد آیات مختلف در کنار آنها ذکر کرده بودند.

مصحف على عليه السّلام ويژگيهايى داشت كه در منابع متعدّد بدين شرح آمده:

نخستين
ويژگى اين كه سوره ها به ترتيب نزول نوشته شده بود.

دوم اين كه
قرائت آيات بر طبق قرائت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله ثبت بود و جايى براى اختلاف قرائت در آن نبود.

سومين خصوصيّت اين بود كه
شأن نزول آيات و برخى توضيحات روشنگر- يعنى تفسير يا تأويل آيات- جدا از متن قرآن در آن آمده بود و بدين جهت بسيارى از حقايق قرآنى را در برداشت.[1]

عماد;692613 نوشت:
این نظریه ثابت نیست، حتما عده ای بوده اند که کتابت وحی می کرده اند و حتما عده ای بوده اند که کتاب حدیث می کرده اند اما اینکه این دو گروه صددر صد بر هم تطبیق داشته اند نیاز به مدرک بیشتر واثبات دارد

این نظریه ثابت نیست، کاتبان وحی کتابت قرآن می کردند و احادیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و نیز توسط کسانی نوشته می شود اما اینکه کاتبان حدیث ، حدیث را کنار قرآن می نوشتند نیاز به اثبات دارد.

اما مطلب دوم

پس بنا به نظر شما نقلی که در آن از قرائت متفاوت ابن مسعود می گوید و برخی نقل های دیگر که برخی کلمات را جهت تاویل و تفسیر آورده است ، معتبر نیستند ؟

و آنچه در مورد مثلا آیه ولایت گفته اند از سوی خودشان به آیات اضافه شده است و مورد تایید رسول خدا نبوده است ؟

مطلب بعد اینکه

مصحف جامعه نیز به تایید رسول خدا نبوده است و تنها یک کتاب و نوشته ای است مانند سایر احادیث و مصاحف نوشته شده ی دیگر ؟
http://www.askdin.com/thread26861.html

یعنی مستندات معتبری وجود ندارد که نشان دهد مصحف جامعه، به تایید رسول خدا بوده است ؟ یعنی رسول خدا خود دستور داده اند و خود نظارت داشته باشند ؟
( نه به این معنا که یک حکم کلی به کتابت بدهند و هر کس خواست برود بنویسد/ منظورم به مانند شغل یا کتابت وحی است )

[=zar]اينك از باب نمونه به چند حديث كه در آنها از كتاب علي عليه السلام با نام جامعه ياد شده و ويژگيهاي آن را توصيف كرده است مي پردازيم

[=zar]

[=zar]مرحوم كليني به سند خويش و صفارّ در بصائر الدرجات از ابو بصير روايت كرده اند كه امام صادق عليه السلام به او فرمود :
[=zar]"يا ابا محمد انّ عندنا الجامعه و ما يدريهم ما الجامعه ؟ قلت : جعلت فداك و ما الجامعه ؟ قال : صحيفه طولها سبعون ذراعاً بذارع رسول الله املاء من فلق فيه و خطه علي عليه السلام بيمينه فيها كلّ حلال و حرام و كل شيء يحتاج اليه الناس حتي الارش في الخدش "
[=zar]يعني اي ابا محمد نزد ما جامعه است و چه مي دانند كه جامعه چيست ؟
[=zar]گفتم : قربانت گردم جامعه چيست ؟
[=zar]فرمود : صحيفه ايي كه طول آن هفتاد ذراع _ به ذراع رسول الله _ است كه املاء آن از لبان مبارك رسول الله و علي آن را بدست خويش نوشت . هر حلال و حرامي و هر چه مردم به آن نياز داشته باشند حتي جريحه خراش در آن موجود است .
[=zar]

[=zar]در حديث ديگري ابو بصير مي گويد من نزد امام باقر عليه السلام بودم كه جامعه را خواست ، در آن نگاه كردم و اين مسأله در آن بود : " المرأه تموت و تترك زوجها .... " اگر زني بميرد و بجز شوهر وارثي نداشته باشد تمام تركه او از آنِ شوهرش است (1)
[=zar]صفارّ به سند خويش از علي بن رئاب از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه از آنحضرت درباره جامعه پرسيده شد فرمود :
[=zar]صحيفه ايي است به طول هفتاد ذراع و پهناي آن باندازه پوست دبّاغي شده بسان ران شتر دو كوهانه كه در آن است تمام آنچه را كه مردم به آن نياز دارند و هيچ قضيه ايي نيست مگر اين كه حكم آن موجود است حتي جريمه خراش (2)

[=zar]

[=zar]در مجلسي كه سخن از ابن شبرمه ( قاضي كوفه از طرف منصور دوانيقي ) به ميان آمد امام صادق عليه السلام فرمود : او كجا از جامعه اطلاع دارد ؟ املاء رسول الله و خطّ علي عليه السلام كه در آن حلال و حرام است حتي جريمه خراش (3)
[=times new roman]پي نوشتها
1- كافي ج 7 ص 125 و نيز بصائر الدرجات ص 166 و بحار الانوار ج 26 ص 25 حديث 22
2- بصائر الدرجات ص 162 ح 2
3- بصائر الدرجات ص 166 و نيز بحار الانوار ج 26 ص 25

http://www.askdin.com/thread26861.html#post330066

آیا از نظر کارشناس محترم این روایات و امثال آن از منابع شیعی و غیر شیعی ، معتبر نیستند ؟

و طاها;692625 نوشت:
به هر حال با توجه به این سخن شما باید گفت قرآن علی علیه السلام، سند کافی ندارد و نیازمند اثبات است.

بنده چنین ادعایی نکردم

و طاها;692625 نوشت:
قرآنی که توسط حضرت علی(علیه السلام) جمع آوری شده بود با قرآن موجود از جهت محتوا و متن تفاوتی نداشت. تفاوت اصلی آن در ترتیب سوره ها بود و شان نزولی که حضرت علی(علیه السلام) در مورد آیات مختلف در کنار آنها ذکر کرده بودند.
مصحف على عليه السّلام ويژگيهايى داشت كه در منابع متعدّد بدين شرح آمده:
نخستين
ويژگى اين كه سوره ها به ترتيب نزول نوشته شده بود.
دوم اين كه
قرائت آيات بر طبق قرائت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله ثبت بود و جايى براى اختلاف قرائت در آن نبود.
سومين خصوصيّت اين بود كه شأن نزول آيات و برخى توضيحات روشنگر- يعنى تفسير يا تأويل آيات- جدا از متن قرآن در آن آمده بود و بدين جهت بسيارى از حقايق قرآنى را در برداشت

فرمایش کارشناس با ادعایی سوال چند پست قبل شما فاصله دارد

و طاها;692631 نوشت:
پس بنا به نظر شما نقلی که در آن از قرائت متفاوت ابن مسعود می گوید و برخی نقل های دیگر که برخی کلمات را جهت تاویل و تفسیر آورده است ، معتبر نیستند ؟

بنده چنین ادعایی نکردم

و طاها;692636 نوشت:
اينك از باب نمونه به چند حديث كه در آنها از كتاب علي عليه السلام با نام جامعه ياد شده و ويژگيهاي آن را توصيف كرده است مي پردازيم مرحوم كليني به سند خويش و صفارّ در بصائر الدرجات از ابو بصير روايت كرده اند كه امام صادق عليه السلام به او فرمود : "يا ابا محمد انّ عندنا الجامعه و ما يدريهم ما الجامعه ؟ قلت : جعلت فداك و ما الجامعه ؟ قال : صحيفه طولها سبعون ذراعاً بذارع رسول الله املاء من فلق فيه و خطه علي عليه السلام بيمينه فيها كلّ حلال و حرام و كل شيء يحتاج اليه الناس حتي الارش في الخدش " يعني اي ابا محمد نزد ما جامعه است و چه مي دانند كه جامعه چيست ؟ گفتم : قربانت گردم جامعه چيست ؟ فرمود : صحيفه ايي كه طول آن هفتاد ذراع _ به ذراع رسول الله _ است كه املاء آن از لبان مبارك رسول الله و علي آن را بدست خويش نوشت . هر حلال و حرامي و هر چه مردم به آن نياز داشته باشند حتي جريحه خراش در آن موجود است . در حديث ديگري ابو بصير مي گويد من نزد امام باقر عليه السلام بودم كه جامعه را خواست ، در آن نگاه كردم و اين مسأله در آن بود : " المرأه تموت و تترك زوجها .... " اگر زني بميرد و بجز شوهر وارثي نداشته باشد تمام تركه او از آنِ شوهرش است (1) صفارّ به سند خويش از علي بن رئاب از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه از آنحضرت درباره جامعه پرسيده شد فرمود : صحيفه ايي است به طول هفتاد ذراع و پهناي آن باندازه پوست دبّاغي شده بسان ران شتر دو كوهانه كه در آن است تمام آنچه را كه مردم به آن نياز دارند و هيچ قضيه ايي نيست مگر اين كه حكم آن موجود است حتي جريمه خراش (2) در مجلسي كه سخن از ابن شبرمه ( قاضي كوفه از طرف منصور دوانيقي ) به ميان آمد امام صادق عليه السلام فرمود : او كجا از جامعه اطلاع دارد ؟ املاء رسول الله و خطّ علي عليه السلام كه در آن حلال و حرام است حتي جريمه خراش (3) پي نوشتها
1- كافي ج 7 ص 125 و نيز بصائر الدرجات ص 166 و بحار الانوار ج 26 ص 25 حديث 22
2- بصائر الدرجات ص 162 ح 2
3- بصائر الدرجات ص 166 و نيز بحار الانوار ج 26 ص 25 معرفي مصحف امام علي عليه افضل صلوات المصلين آیا از نظر کارشناس محترم این روایات و امثال آن از منابع شیعی و غیر شیعی ، معتبر نیستند ؟

دقیق بفرمائید سوالتان چیست و دنبال چه چیزی هستند؟ آنچه شما به عنوان رد بر گفته های بنده آورده اید یا بنده ادعا نکرده ام یا چیزهایی آورده اید که خودم قبول دارم
بنده کتاب حدیث در زمان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را خودم عرض کرده ام، به مصحف حضرت علی علیه السلام نیز اشاره کرده ام آنوقت شما وجود آن مصحف را دلیل بر رد عرایض بنده گرفته اید؟؟!!!

کارشناس بزرگوار بنده پرسیدم :

آیا این مستندات می تواند دلیل کافی باشد بر اینکه کاتبان وحی، به دستور و تایید پیامبر، مطالبی را در کنار آیات به عنوان شرح و تفسیر می نوشتند ؟

اما پاسخ شما چه بود؟

عماد;692613 نوشت:

این نظریه ثابت نیست، کاتبان وحی کتابت قرآن می کردند و احادیث پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و نیز توسط کسانی نوشته می شود اما اینکه کاتبان حدیث ، حدیث را کنار قرآن می نوشتند نیاز به اثبات دارد.

نمی دانم شاید شما توجه به سوالات بنده ندارید.

بنده گفتم لزوما حدیث نیست اما هر چه هست به تایید رسول خدا بوده است. چون این افراد کاتبان وحی و رسول خدا بوده اند.

با توجه به این سوال و پاسخ شما، چه انتظاری دارید ؟

انتظار دارید من بگویم

منظور شما مصحف امیرالمومنین و ابن مسعود نبوده است ؟! و فکر کنم شما این دو را حد اقل استثناء کرده اید ؟!

به هر صورت کاری با گذشته نداریم.

سوال را در پستی دیگر دوباره مطرح می کنم.

عماد;693292 نوشت:

دقیق بفرمائید سوالتان چیست و دنبال چه چیزی هستند؟

سوال اصلی پیرامون پرسش اصلی جستار است :
چرا پیامبر(ص) تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند؟

کسی در تاریخ وجود کاتبان وحی را انکار نکرده است. این را همه قبول داریم.

کاتبان اصلی و درجه یک ، زیر نظر رسول خدا بوده اند. و نمی توان گفت سر خود چیزی به قرآن افزوده یا کم کرده باشند.

گفته میشود کاتبان وحی ( از جمله امیر المومنین و ابن مسعود ) مصحف متفاوتی داشته اند.

در این مصاحف، تنها آیات قرآن نبوده است. بلکه توضیحاتی نیز داشته است. از جمله شان نزول، و نام بردن از برخی اسامی یا تاویل و تفسیر.

مثلا در مورد آیات ولایت مصادیقی ذکر میشده است. یا در مورد منافقان یا اهل بیت یا برخی کلمات توضیحی.

اگر این جملات بالا سند معتبری دارند پس

پاسخ به پرسش ابتدایی چیست ؟

چرا پیامبر(ص) تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند؟

آیا کاتبان وحیی که آیات ولایت را می نوشتند ، نام مبارک امیر المومنین علیه السلام را کتابت نکرده اند ؟ شان نزول آن را تذکر نداده اند ؟ و ...

اگر بگوییم بله

پس پیامبر دستور به کتابت و نوشتن خلافت داده اند. ( یعنی املا از رسول خدا بوده یا به تایید رسول خدا رسید است)

مضافا اینکه

اگر قبول کنیم برخی افراد ، به املاء رسول خدا، در مورد ولایت، سخنان پیامبر را ضبط کرده اند باز پاسخ روشن خواهد بود

یعنی پیامبر امر به کتابت خلافت علی علیه السلام کرده اند. ( یعنی یا به املا رسول خدا بوده یا بعد از نوشتن به تایید رسول خدا رسیده باشد ؟ )

به همین خاطر پرسیدم این مصاحفی که نام بردید از صحابه ، در باب چه موضوعی است ؟ آیا مصحفی ذکر شده است که در باب ولایت باشد ؟

یا مثلا بپرسیم کتاب جامعه یا ... که به املا رسول بوده است، راجع به ولایت هم چیزی دارد ؟

نمی دانم چرا مسئله دور خودش می چرخد
شما در پست 24 مطلبی آورده اید که کتابت حضرت علی علیه السلام به امر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را برای بنده ثابت کنید در حالیکه بنده قبل از شما در پست 15 این مطلب را آورده ام یعنی شما چیزی را می خواهید به بنده اثبات کنید که بنده قبلا آن را بیان نموده ام

پست شما

و طاها;692636 نوشت:
اينك از باب نمونه به چند حديث كه در آنها از كتاب علي عليه السلام با نام جامعه ياد شده و ويژگيهاي آن را توصيف كرده است مي پردازيم مرحوم كليني به سند خويش و صفارّ در بصائر الدرجات از ابو بصير روايت كرده اند كه امام صادق عليه السلام به او فرمود : "يا ابا محمد انّ عندنا الجامعه و ما يدريهم ما الجامعه ؟ قلت : جعلت فداك و ما الجامعه ؟ قال : صحيفه طولها سبعون ذراعاً بذارع رسول الله املاء من فلق فيه و خطه علي عليه السلام بيمينه فيها كلّ حلال و حرام و كل شيء يحتاج اليه الناس حتي الارش في الخدش " يعني اي ابا محمد نزد ما جامعه است و چه مي دانند كه جامعه چيست ؟ گفتم : قربانت گردم جامعه چيست ؟ فرمود : صحيفه ايي كه طول آن هفتاد ذراع _ به ذراع رسول الله _ است كه املاء آن از لبان مبارك رسول الله و علي آن را بدست خويش نوشت . هر حلال و حرامي و هر چه مردم به آن نياز داشته باشند حتي جريحه خراش در آن موجود است . در حديث ديگري ابو بصير مي گويد من نزد امام باقر عليه السلام بودم كه جامعه را خواست ، در آن نگاه كردم و اين مسأله در آن بود : " المرأه تموت و تترك زوجها .... " اگر زني بميرد و بجز شوهر وارثي نداشته باشد تمام تركه او از آنِ شوهرش است (1) صفارّ به سند خويش از علي بن رئاب از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه از آنحضرت درباره جامعه پرسيده شد فرمود : صحيفه ايي است به طول هفتاد ذراع و پهناي آن باندازه پوست دبّاغي شده بسان ران شتر دو كوهانه كه در آن است تمام آنچه را كه مردم به آن نياز دارند و هيچ قضيه ايي نيست مگر اين كه حكم آن موجود است حتي جريمه خراش (2) در مجلسي كه سخن از ابن شبرمه ( قاضي كوفه از طرف منصور دوانيقي ) به ميان آمد امام صادق عليه السلام فرمود : او كجا از جامعه اطلاع دارد ؟ املاء رسول الله و خطّ علي عليه السلام كه در آن حلال و حرام است حتي جريمه خراش (3) پي نوشتها
1- كافي ج 7 ص 125 و نيز بصائر الدرجات ص 166 و بحار الانوار ج 26 ص 25 حديث 22
2- بصائر الدرجات ص 162 ح 2
3- بصائر الدرجات ص 166 و نيز بحار الانوار ج 26 ص 25 معرفي مصحف امام علي عليه افضل صلوات المصلين آیا از نظر کارشناس محترم این روایات و امثال آن از منابع شیعی و غیر شیعی ، معتبر نیستند ؟

این هم پست بنده :

عماد;692560 نوشت:
عرض کردیم که پیامبرصلی الله علیه واله و سلم املاء می کردند و حضرت علی فرمایشات ایشان را می نوشتند
همچنین داریم عبدالله بن عمروعاص به امر رسول خدا صلی الله علیه و آله احادیث را جمع آوری کرد، ولی به دستور خلیفه عمر آن کتاب را پنهان کرد که حتی نامی از آن در کتاب های حدیثی باقی نمانده است(1)
داستانی نیز که در مورد صحیفه عبدالله بن عمر نقل شده گویای آن است حضرت به کتابت فرمایشاتشان اهتمام داشتند و عبدالله را ترغیب به این کار نمودند
عبداللّه بن عمر، پسر خلیفه دوم به وضوح برمی آید. او می گوید: هر آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله می شنیدم، می نوشتم و قصد داشتم آن را نگهداری کنم، ولی قریش مرا سرزنش کردند که چرا هر چه را از پیامبر می شنوی، می نویسی و حال آن که، او نیز یک بشر است؛ سخنان آنان در من اثر گذاشت و من از نوشتن دست برداشتم. حضرت پرسیدند: چرا نمی نویسی؟ من گفته آنان را بازگو نمودم. آن گرامی با انگشت خویش به دهان مبارکش اشاره کرد و فرمود: قسم به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، جز گفتار حق از این دهان بیرون نمی آید(2) در جای دیگر آمده پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فرمودند:پیامبر(ص) فرمودند: « اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منه الا الحق» بنویس به خدا سوگند! از این (اشاره به دهان مبارک)، جز حق خارج نخواهد شد (3)
1. مقدمه وسائل آل البیت، به نقل از ترتیب مسند، ج2، ص179 / مستدرک حاکم، ج1، ص104 / تدریب الراوی سیوطی، ج2، ص62
2. تقیید العلم، ص74 / سنن دارمی، ج1، ص125 / سنن ابن داود، ج2، ص318 و ص46 و ص3
3. ابن­حنبل، احمد، مسند ابن­حنبل، ج3، مصر: دارالمعارف، 1404ق، ج 2، 162

اما از این دو پست آنچه شما استنباط کرده اید خارج نمی شود
بله پیامبر صلی الله علیه واله و سلم به حضرت علی علیه السلام یا اشخاص دیگر می فرمودید تا فرمایشاتشان را کتابت کنند، فقط کتابت ، اما از دو پست فوق یعنی پست 15 بنده و پست 24 شما بر نمی آید که در کنار قرآن یا جداگانه

و طاها;693412 نوشت:
آیا این مستندات می تواند دلیل کافی باشد بر اینکه کاتبان وحی، به دستور و تایید پیامبر، مطالبی را در کنار آیات به عنوان شرح و تفسیر می نوشتند ؟

اما شما می خواهید از روایاتی که آوریده اید نتیجه گیری کنید کاتبان وحی فرمایشات پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را در کنار قرآن می نوشتند
بنده گفتم این مطلب نیاز به دلایل بیشتری برای اثبات دارد چون از این روایات لااقل در کنار قرآن نوشتن در نمی آید
شما دلایل را بفرمائید
ضمنا عصبانی نشوید بحث علمی است
دلایل خودتان را ارائه دهید تا از مطالب زیبایتان استفاده کنیم

البته ادامه بحث از تاریخی بودن خارج وبه علوم قرآنی نزدیک می شود که دراین صورت طبیعتا کارشناسان قرآنی سایت پاسخگو هستند

و طاها;693425 نوشت:
سوال اصلی پیرامون پرسش اصلی جستار است : چرا پیامبر(ص) تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند؟

این سوال را بنده در پست 3و 4 از حیث تاریخی پاسخ داده ام
اما آنجا شما گفته اید که

و طاها;693425 نوشت:
کسی در تاریخ وجود کاتبان وحی را انکار نکرده است. این را همه قبول داریم

اگر منظورتان این است که قران متفاوتی داشته اند نیاز به اثبات دارد

بلکه کسی انکار نکرده است

و طاها;693425 نوشت:
کاتبان اصلی و درجه یک ، زیر نظر رسول خدا بوده اند. و نمی توان گفت سر خود چیزی به قرآن افزوده یا کم کرده باشند.

عقل حکم می کند که همینگونه باشد که شما فرمودید اما ایا دلیلی نقلی وجود دارد که مثلا کاتبان درجه یک مستقیم زیر نظر رسول خدا بودند
البته این احتمال هم هست که کثرت کاتبان باعث می شود تفاوتهای احتمالی خود بخود کنار رود ولی در هر صورت آنچه شما فرموده اید به نظر صحیح می آید.
و طاها;693425 نوشت:
گفته میشود کاتبان وحی ( از جمله امیر المومنین و ابن مسعود ) مصحف متفاوتی داشته اند.

و طاها;693425 نوشت:
در این مصاحف، تنها آیات قرآن نبوده است. بلکه توضیحاتی نیز داشته است. از جمله شان نزول، و نام بردن از برخی اسامی یا تاویل و تفسیر.
مثلا در مورد آیات ولایت مصادیقی ذکر میشده است. یا در مورد منافقان یا اهل بیت یا برخی کلمات توضیحی.

نیاز به اثبات دارد

عماد;693787 نوشت:
نمی دانم چرا مسئله دور خودش می چرخد
شما در پست 24 مطلبی آورده اید که کتابت حضرت علی علیه السلام به امر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را برای بنده ثابت کنید

بنده چنین چیزی از شما نخواستم. سوال در آن پست واضح است.

نقل قول:
در حالیکه بنده قبل از شما در پست 15 این مطلب را آورده ام یعنی شما چیزی را می خواهید به بنده اثبات کنید که بنده قبلا آن را بیان نموده ام

در آن پستی حرفی از کتاب جامعه و اعتبار اسنادی این روایات چیزی گفته نشده بود.

البته اگر ارتباطی با تخصص شما ندارد حرف دیگری است.

و طاها;693425 نوشت:
آیا کاتبان وحیی که آیات ولایت را می نوشتند ، نام مبارک امیر المومنین علیه السلام را کتابت نکرده اند ؟ شان نزول آن را تذکر نداده اند ؟ و ...

نیاز به اثبات دارد
و طاها;693425 نوشت:
اگر قبول کنیم برخی افراد ، به املاء رسول خدا، در مورد ولایت، سخنان پیامبر را ضبط کرده اند باز پاسخ روشن خواهد بود

اگر بگویم واژه والله یعصمک من الناس نشان از خوفی دارد لذا همه آنچه فرموده اید با تردید مواجه میشود

و طاها;693425 نوشت:
به همین خاطر پرسیدم این مصاحفی که نام بردید از صحابه ، در باب چه موضوعی است ؟ آیا مصحفی ذکر شده است که در باب ولایت باشد ؟
یا مثلا بپرسیم کتاب جامعه یا ... که به املا رسول بوده است، راجع به ولایت هم چیزی دارد ؟


این سوال حدیثی است. تایپکی در انجمن حدیث ایجاد کنید تا کارشناسان حدیثی سایت درباره مصاحف و محتوای آن پاسخگو باشند.

با سپاس از شما کارشناس بزرگوار

بنده به پاسخ روشن از سوی شما رسیدم.

کاش ابتدا همین طور پاسخ می دادید.

من متوجه شدم این جمله های من نیازمندِ اثبات است :

گفته میشود کاتبان وحی ( از جمله امیر المومنین و ابن مسعود ) مصحف متفاوتی داشته اند.


در این مصاحف، تنها آیات قرآن نبوده است. بلکه توضیحاتی نیز داشته است. از جمله شان نزول، و نام بردن از برخی اسامی یا تاویل و تفسیر.
مثلا در مورد آیات ولایت مصادیقی ذکر میشده است. یا در مورد منافقان یا اهل بیت یا برخی کلمات توضیحی.



آیا کاتبان وحیی که آیات ولایت را می نوشتند ، نام مبارک امیر المومنین علیه السلام را کتابت نکرده اند ؟ شان نزول آن را تذکر نداده اند ؟ و ...

عماد;693799 نوشت:
نیاز به اثبات دارد

با توجه به گفتار شما، مستنداتی برای اثباتِ آن جملات در اختیار ندارید. به هر حال اگر مستنداتی برای اثبات آن جملات در اختیارتان هست، به اشتراک بگذارید.

نقل قول:
اگر بگویم واژه والله یعصمک من الناس نشان از خوفی دارد لذا همه آنچه فرموده اید با تردید مواجه میشود

خیر. چنین نشود. از چنین جمله ای چنین برداشتی حاصل نشود.

نقل قول:

این سوال حدیثی است. تایپکی در انجمن حدیث ایجاد کنید تا کارشناسان حدیثی سایت درباره مصاحف و محتوای آن پاسخگو باشند.

سپاس

و طاها;693801 نوشت:
با سپاس از شما کارشناس بزرگوار
بنده به پاسخ روشن از سوی شما رسیدم.
کاش ابتدا همین طور پاسخ می دادید.
من متوجه شدم این جمله های من نیازمندِ اثبات است : گفته میشود کاتبان وحی ( از جمله امیر المومنین و ابن مسعود ) مصحف متفاوتی داشته اند. در این مصاحف، تنها آیات قرآن نبوده است. بلکه توضیحاتی نیز داشته است. از جمله شان نزول، و نام بردن از برخی اسامی یا تاویل و تفسیر.
مثلا در مورد آیات ولایت مصادیقی ذکر میشده است. یا در مورد منافقان یا اهل بیت یا برخی کلمات توضیحی. آیا کاتبان وحیی که آیات ولایت را می نوشتند ، نام مبارک امیر المومنین علیه السلام را کتابت نکرده اند ؟ شان نزول آن را تذکر نداده اند ؟ و ...

ای کاش به جای نیش و کنایه مطالبی مطرح می کردید که ادعایتان را اثبات کند، بحث علمی نیاز به دلیل علمی دارد ، باید مطلب برای اثبات ادعا ارائه شود
به هر حال از حضور شما متشکرم
خداحافظ شما باشد
انشاالله همواره در مسیر اهل بیت باشیم و در دفاع از مکتب اهل بیت به عنوان یک سرباز کوچک خدمت کنیم

پرسش:
چرا پیامبر تا لحظه وفاتشان دستور کتابت و نوشتن خلافت علی(ع) را ندادند و چرا این امر را تا آخرین لحظه حیات مطهرشان به تعویق انداختند.؟

پاسخ:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها در مواقع مختلف جانشینی حضرت علی (علیه السلام) را اعلام می کردند و حتی آیاتی نیز در این زمینه نازل می شد از جمله:
داستان عشریتک الاقربین(1)، آیه ولایت«مائده55»(2)، حدیث منزلت(3)، حدیث ثقلین و ... در نهایت جریان غدیر خم.
با توجه به برنامه ریزی مخالفان بر مقاومت در مقابل دستور خدا وپیامبر (صلی الله علیه و آله) مبنی بر جانشینی حضرت علی (علیه السلام) پس از واقعه غدیر و حتی نپیوستن صحابه مخالف به جیش اسامه آن هم با آن همه تاکید پیامبر (صلی الله علیه و آله) این جا لازم آمد که جریان مکتوب شود که راهی برای انکار آن نماند.
اما احتمالی که می توان نسبت به عدم کتابت این مهم تا آن زمان بیان نمود این است که اگر به ادامه آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» توجه بفرمائید آمده «والله یعصمک من الناس.» پس معلوم می شود مسائلی بوده که بیان فرمایش خداوند توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد وصایت حضرت علی (علیه السلام)، با مشکلاتی همراه بوده که خداوند چنین وعده ای به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می دهند.

ـ تحرکات بعد حادثه غدیر این نظریه را تقویت می کند
آن جا که قصد ترور پیامبر و حضرت علی (علیهما السلام) را داشتند.(4)
آن جا که پیامبر (صلی الله علیه و آله) همه صحابه بجز حضرت علی (علیه السلام) تحت فرماندهی جوانی به نام اسامه به بیرون از مدینه فرستاند و ضمن این که عملا رهبری یک جوان بر همه صحابه را گوشزد کردند متخلفین از جیش را لعنت نمودند.
و این گونه مسائل حاکی از آن است که بر فرض کتابت جریان وصایت در طول زندگی، کسانی که جریان غدیر را زیر سوال بردند و حتی آیات قرآن را نادیده گرفتند به راحتی آن نوشته را نیز یا محو می نمودند یا توجیه می کردند و در کلمات همان طور که مولای "من کنت مولاه" را تحریف کردند ، تحریف می نمودند.
اما این که چرا در روزهای آخر عمر می خواستند اقدام به کتابت کنند می تواند اهمیت موضوع را برساند چرا که گاهی یک نفر بارها در طول عمر موضوعی را به فرزندانش گوشزد می کند و در آخر عمر به دلیل اهمیت آن را مکتوب می نماید چرا که آخر عمر مخصوصا اگر با بیماری همراه باشد و مخصوصا اگر شخص وصیت کننده قداست داشته باشد احتمال تاثیر وصیتش زیاد است چرا که احساسات افراد بر انگیخته می شود.

ـ برخورد صحابه با این موضوع از دو حال خارج نیست
ـ یک: یا این که به دلیل شرایط بوجود آمده تحت تاثیر قرار می گیرند و فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله) را قبول می کنند که مطلوب صد در صدی حاصل می شود.
ـ دو: قبول نمی کند و در مقابل آن ایستادگی می کنند در این صورت به خاطر مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله) و احتمال برخورد مردم با ایستادگی کنندکان، شخص مخالف باید سنگ تمام بگذارد تا جائی که "ان الرجل لیهجر" بگوید(5)، در این صورت نیز اگر چه مطلوب صددر صدی حاصل نشده ولی مطلوبی با درصد کم حاصل می شود چرا که آیندگان با خواندن تاریخ و نگاه به این بی ادبی نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سراغ حقیقت می روند البته آنان که دنبال حقیقتند.

پس همان طور که حادثه ای مانند غدیر یا انکار یا تحریف شد هر نوشته ای نیز به این امر گرفتار می شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) تیر آخر یعنی کتابت را بیهوده مصرف نکردند بلکه گذاشتند برای موقعی که یا مطلوب صددر صدی حاصلش باشد یا در صورت عدم رسیدن به مطلوب صددر صدی مطلوبی با درصد کمتر برای آیندگان موجود باشد که راه حقیقت کور، تاریک و مخفی نماید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ابن هشام، السیرةالنبویه، به کوشش مصطفی السقاء و دیگران، بیروت: المکتبة العلمیة، بی‌تا، ج ۱، ص۲۶۲.
بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق، ج۴، ص۱۸۹-۱۸۶؛ فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ۱۴۱۰ق، ص۳۰۰؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه منشورات محمد علی بیضون، ۱۴۱۹ق، ج۶، ص۱۵۳-۱۵۱؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۹۷؛ حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،۱۴۱۱ق، ج۱، ص۵۴۳-۵۴۲؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفة و افست، تهران، ناصر خسرو، ۱۴۰۶ ق، ج ۷، ص۳۲۲ و ۳۲۳؛
(2) عبید الله الحاکم الحسکانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمد باقر المحمودى، چاپ دوم، قم ، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1411 ق، ج ۱، ص۲۰۹- ۲۳۹؛ نیز نک: مجمع البیان، ج ۳، ص۳۲۴ و ۳۲۵؛ جلال الدین السیوطى، لباب النقول فى اسباب النزول، تصحیح: بدیع السید اللحام، چاپ اول، بیروت، دار الهجرة، 1410 ق، ج 3، ص 106
(3) شیخ کلینی، کافی، ج۸، ص۱۰۶ـ۱۰۷؛ بخاری، صحیح البخاری، چاپ محمد ذهنی افندی، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت، بی تاج۴، ص۲۰۸، ج۵، ص۱۲۹؛ صحیح مسلم، دار الجیل بیروت + دار الأفاق الجدیدة ـ بیروت، ج۷، ص۱۱۹، باب من فضائل علی بن ابیطالب
(4) البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، دلائل النبوة ج 5، ص256، باب رجوع النبي من تبوك وأمره بهدم مسجد الضرار ومكر المنافقين به في الطريق وعصمة الله تعالى إياه وإطلاعه عليه وما ظهر في ذلك من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الكبير؛/السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 243، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛ ابن الاثير، اسد الغابة في معرفة الصحابه، بيروت – لبنان، دارالکتب العربي [انتشارات اسماعيليه – تهران]، ج1، ص 391.
(5) الجزری ، أبو السعادات المبارک بن محمد (متوفای۶۰۶هـ ، النهایه فی غریب الحدیث والأثر ، ج ۵ ، ص ۲۴۴ ، تحقیق طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحی ، ناشر : المکتبه العلمیه - بیروت - ۱۳۹۹هـ - ۱۹۷۹م .
الأفریقی المصری ، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱هـ) ، لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۲۵۴ ، ناشر : دار صادر - بیروت ، الطبعه : الأولى .

کلیدواژه: وصایت، حضرت علی علیه السلام ، کتابت، پیامبر صلی الله علیه واله وسلم

موضوع قفل شده است