توسل عبدالله بن عمر به پیامبر اکرم(ص) بر اساس روایت:«ابن السنی».

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توسل عبدالله بن عمر به پیامبر اکرم(ص) بر اساس روایت:«ابن السنی».

- ابن السُّنِّي (م 364 هـ) نقل می‌کند:
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْأَنْمَاطِيُّ، وَعَمْرُو بْنُ الْجُنَيْدِ بْنِ عِيسَى، قَالَا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ خِدَاشٍ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ، ثنا أَبُو إِسْحَاقَ السَّبِيعِيُّ، عَنْ أَبِي شُعْبَةَ، قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَخَدِرَتْ رِجْلُهُ، فَجَلَسَ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: اذْكُرْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ. فَقَالَ: «يَا مُحَمَّدَاهُ فَقَامَ فَمَشَى».[1]

در بررسی سند حدیث در رجل آخری؛ ابی شعبه گیر کردم که این فرد کی هست؟
برام مهم اینه که آیا مورد قبول و تأیید اهل سنت هست؟

در صحاح سته جستجو کردم شخصی به نام ابو شعبه عراقی هست؛ آیا این ابوشعبه همون ابی شعبه است؟

33 - (1658) وحَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ، حَدَّثَنِي أَبِي، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، قَالَ: قَالَ لِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُنْكَدِرِ: مَا اسْمُكَ؟ قُلْتُ شُعْبَةُ: فَقَالَ: مُحَمَّدٌ: حَدَّثَنِي أَبُو شُعْبَةَ الْعِرَاقِيُّ، عَنْ سُوَيْدِ بْنِ مُقَرِّنٍ، أَنَّ جَارِيَةً لَهُ لَطَمَهَا إِنْسَانٌ، فَقَالَ لَهُ سُوَيْدٌ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الصُّورَةَ مُحَرَّمَةٌ، فَقَالَ: «لَقَدْ رَأَيْتُنِي وَإِنِّي لَسَابِعُ إِخْوَةٍ لِي مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَمَا لَنَا خَادِمٌ غَيْرُ وَاحِدٍ، فَعَمَدَ أَحَدُنَا فَلَطَمَهُ، فَأَمَرَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ نُعْتِقَهُ»، ج3، ص1280، محقق: محمد فؤاد عبد الباقي؛ ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت

باتشکر


[/HR][1] عمل اليوم والليلة سلوك النبي مع ربه عز وجل ومعاشرته مع العباد، الدِّيْنَوَريُّ، أحمد بن محمد بن إسحاق بن إبراهيم بن أسباط بن عبد الله بن إبراهيم بن بُدَيْح، باب عمل الیوم و اللیلة لابن السنی، ج1، ص141، ش168. (محقق: كوثر البرني؛ ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية ومؤسسة علوم القرآن - جدة / بيروت)

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدرا

یا سلام و عرض ادب

«ابن السنیّ، م:364»، در کتاب:«عمل اليوم والليلة سلوك النبي مع ربه عز وجل ومعاشرته مع العباد»، در باب :«بَابُ مَا يَقُولُ إِذَا خَدِرَتْ رِجْلُهُ»، چهار روایت ذکر نموده که در ارتباط با بحث توسل می باشند.

1) در روایت اول وی این روایت را از طریق ابوشعبه روایت نموده است:

«حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْأَنْمَاطِيُّ، وَعَمْرُو بْنُ الْجُنَيْدِ بْنِ عِيسَى، قَالَا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ خِدَاشٍ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ، ثنا أَبُو إِسْحَاقَ السَّبِيعِيُّ،عَنْ أَبِي شُعْبَةَ، قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَخَدِرَتْ رِجْلُهُ، فَجَلَسَ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: اذْكُرْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ. فَقَالَ: «يَا مُحَمَّدَاهُ فَقَامَ فَمَشَى»؛[1] این شعیه روایت می کند: من به همراه عبدالله بن عمر حرکت می کردم که در اثنای مسیر پای ابن عمر بی حس شد که به واسطه ی آن بر زمین نشست. شخصی به وی گفت:(برای رهایی از این مشکل) محبوبترین شخص در نزد خود را یاد نما که ابن عمر در این حال گفت: یا محمداه! که بعد از این گفتار(بهبود یافت) و برخواست و به حرکت خویش ادامه داد.

2) در روایت دیگری«ابن السنی»، این روایت را از طریق عبدالرحمن بن سعد روایت نموده است: «أَخْبَرَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الصُّوفِيُّ، حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْجَعْدِ، ثنا زُهَيْرٌ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ: «كُنْتُ عِنْدَ ابْنِ عُمَرَ، فَخَدِرَتْ رِجْلُهُ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ، مَا لِرِجْلِكَ؟ قَالَ: اجْتَمَعَ عَصَبُهَا مِنْ هَاهُنَا. قُلْتُ: ادْعُ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ. فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ. فَانْبَسَطَتْ »؛[2] عبدالرحمن می گوید که من در نزد عبدالله بن عمر بودم که پای وی گرفت و بی حس گردید. به وی گفتم ای ابا عبدالرحمن پایت چه شده است؟(چه آسیبی به آن رسیده). گفت: عصبهای پایم از اینجا گرفته است. به وی گفتم: محبوبترین شخص در نزد خویش را بخوان. پس وی گفت: یا محمد! که بعد از آن بهبود ی خویش را یافت.

آنچه در این خبر محل احتجاج می باشدآن است که ابن عمر به پیامبر صلی الله علیه وآله استغاثة نموده و برای برطرف شدن بیماریش به آن حضرت متوسل شده است و آن حضرت را یاد نموده و صدا زده است. که وقوع چنین امری در میان تابعین(که مختص به این مورد نیز نمی باشد) بیانگر آن است که این افراد در بحث توسل هیچ گونه فرقی میان حیات مادی و برزخی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله قائل نبوده اند؛ واین در حالی است که وهابیت به شدت با چنین امری مخالف می باشند.

بنابراین نکته ی مهم در این خبر و نقل آن تا قرن چهارم آن است که چنین توسلاتی در آن زمان امری رایج بوده؛ و تا زمان این تیمیه کسی شبهه ی شرک را بیان ننموده است؛ همچنان که سبکی عالم بزرگ اهل سنت که معاصر ابن تیمیه بوده در کتاب «شفاءالسقام فی زیارت خیر الانام»می گوید: «بدان که جواز توسل و درخواست شفاعت از رسول اكرم صلى الله عليه وآله براى هر مسلمانى، روشن و واضح است و عمل پيامبران و سيره صالحان گذشته و علما و دانشمندان حتى عوام بر او گواهى مى‏دهد. هيچ شخص دين‏دارى اين كار را انكار نكرده و در هيچ زمان اين سخن باطل به گوش نرسيده است تا اين كه ابن تيميّه با سخنان باطل خود، قضيّه را بر افراد ضعيف و نادان مشتبه كرد و بدعتى را پايه‏گذارى كرد كه در هيچ عصرى سابقه نداشته است».[3]

3) در روایت دیگری «ابن السنی»، از طریق ابن عباس روایت می کند:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى أَبُو أَحْمَدَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رَوْحٍ، ثنا سَلَّامُ بْنُ سُلَيْمَانَ، ثنا غِيَاثُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ خَيْثَمٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: خَدِرَتْ رِجْلُ رَجُلٍ عِنْدَ ابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ:« اذْكُرْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ. فَقَالَ: مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فَذَهَبَ خَدَرَهُ».[4] پای شخصی که در نزد ابن عباس بود گرفت و بی حس شد. ابن عباس به وی گفت: محبوبترین شخص در نزد خود را یاد نما. وی گفت: محمد صلی الله علیه وآله و سلم. که بااین یاد مشکلش برطرف گردید.

در این روایت نیز یاد و ذکرآن حضرت موجب بهبودی شخص گردیده؛ و این در حالی است که چنین امری باز در منطق وهابیت شرک تلقی می گردد. و در نظر ما این ماجرا و توجه قلبی به حضرت و به زبان آوردن نام ایشان مرتبه اش از استغاثه به ایشان بالاتر است و این نشانگر احاطه ی علمی آنحضرت بعداز وفاتشان می باشد.

4) در روایت دیگری«ابن السنی»، ابن حنش روایت می کند:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْذَعِيُّ، ثنا حَاجِبُ بْنُ سُلَيْمَانَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مُصْعَبٍ، ثنا إِسْرَائِيلُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ حَنَشٍ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَخَدِرَتْ رِجْلُهُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ:« اذْكُرْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ. فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. قَالَ: فَقَامَ فَكَأَنَّمَا نَشِطَ مِنْ عِقَالٍ»؛[5] ما در نزد عبدالله بن عمر بودیم که پاهای وی بی حس گردید و قدرت بر راه رفتن را از دست داد. شخصی به وی گفت: محبوب ترین شخص در نزد خود را یاد کن. عبدالله بن عمر گفت: یا محمد! صلی الله علیه وآله . راوی می گوید عبدالله بعد از این گفتار بهبودی خویش را بدست آورد گویی که از بند آزاد شده باشد.

این چهار روایت که دارای مضمون واحدی می باشند؛ همگی مرتبط به بحث توسل و توجه به مقام ولایت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله می باشد که«ابن السنی»، در کتاب خویش آنرا روایت نموده است.

ادامه دارد.


[/HR] [1]. عمل اليوم والليلة سلوك النبي مع ربه عز وجل ومعاشرته مع العباد، ح168، دار القبلة للثقافة الإسلامية ومؤسسة علوم القرآن - جدة / بيروت.

[2]. عمل اليوم والليلة سلوك النبي مع ربه عز وجل ومعاشرته مع العباد، ح172.


[3] .شفاءالسقام فی زیارت خیر الانام ،تقی الدین سبکی «م:756»ص160:« «إعلم: أنه يجوز ويحسن التوسل، والاستغاثة، والتشفع بالنبي«صلی الله علیه وآله» إلى ربه سبحانه وتعالى. وجواز ذلك وحسنه من الأمور المعلومة لكل ذي دين، المعروفة من فعل الأنبياء والمرسلين ، وسير السلف الصالحين، والعلماء والعوام من المسلمين. ولم ينكر أحد ذلك من أهل الأديان، ولا سمع به في زمن من الأزمان، حتى جاء ابن تيمية، فتكلم في ذلك بكلام يلبس فيه على الضعفاء الأغمار، وابتدع ما لم يسبق إليه في سائر الأعصار».

[4]. عمل اليوم والليلة سلوك النبي مع ربه عز وجل ومعاشرته مع العباد، ح169.

[5]. عمل اليوم والليلة سلوك النبي مع ربه عز وجل ومعاشرته مع العباد، ح170.

بررسی روایت : ابوشعبه کیست؟

«ابن السُّنِّي»، روایت توسل عبدالله بن عمر را از سه طریق:«ابوشعبة؛ هیثم بن حنش؛ عبدالرحمن بن سعد»، روایت نموده است؛ لذا این روایت هر چند اصطلاحا موقوف بوده و به عمل صحابی ختم می گردد؛ ‌اما در عین حال مستفیض می باشد که بواسطه ی آن ضعفهای محتمل در سند و نقل روایت جبران می گردد.

دو روایت«ابن السُّنِّي»، که از طریق ابواسحاق سبیعی است، دارای متابع و شاهد نیز می باشد به این صورت که ابواسحاق این روایت را هم از طریق ابوشعبه نقل نموده و هم از طریق هیثم بن حنش، که این دو نفر در نقل این روایت متابع یکدیگر می باشند که این امر خود موجب تقویت این خبر خواهد بود. این امر زمانی است که در روایت دیگری که نقل شده مراد از ابو اسحاق، محمد بن اسحاق صاحب کتاب المغازی(م:150)، باشد و نه ابو اسحاق سبیعی؛ که در این صورت ابو اسحاق از طریق سه نفر این روایت را نقل نموده است.

ابو شعبه کیست: ظاهرا مراد از ابو شعبة،‌ «أبو شُعْبَة ، مولى سُوَيد بن مُقَرِّن المُزَنيُّ، كُوفيٌّ».[1]باشد که وی از رجال صحیح بخای و مسلم می باشد؛ لذا وثاقت وی مورد پذیرش خواهد بود.

ابن منده در کتاب فتح الباب فی الکنی، ابوشعبه ای که با ابن عمر ملاقات داشته را ابو شعبه ی اسدی دانسته است:« أَبُو شُعْبَة: الْأَسدي. رأى عبد الله بن عمر».[2] که به احتمال زیاد ابوشعبه ی کوفی عراقی[3] همان ابو شعبه ی اسدی می باشد.

برخی گمان نموده اند که نام این راوی«أَبُو شُعْبَة الطَّحَّان»‌، می باشد. ذهبی در مورد وی نوشته که او همسایه ی اعمش(سلیمان بن مهران)‌بوده است:«أَبُو شُعْبَة الطَّحَّان جَار الْأَعْمَش قَالَ الدَّارَقُطْنِيّ مَتْرُوك»؛[4] و دارقطنی در مورد وی گفته که وی متروک و متهم به دروغگویی است. این در حالی است که اعمش متوفی 148‌بوده است؛ بنابراین تاریخ وفات ابوشعبه ای که افتخار وی همسایگی با اعمش بوده باید بعد از چنین سالی بوده باشد؛ در حالی که این شخص در این فاصله ی زمانی چگونه می توانسته از ابن عمر متوفی سال 73 هجری روایت نقل نماید؟!

در هر حال این روایت که حاکی از عمل یکی از صحابه است، با نقلهای متعدد خود؛ خالی از اشکال سندی بوده؛ ‌و چنین عملکردی از سوی این افراد خود نشانگر مشروعیت اینگونه از توسلات بوده و بیانگر آن است که صحابه در امر توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تفاوتی بین حال حیات ظاهری و اخروی آنحضرت قائل نبوده اند.

موفق باشید.


[/HR] [1]. التَّكْميل في الجَرْح والتَّعْدِيل ومَعْرِفة الثِّقَات والضُّعفاء والمجَاهِيل، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، ترجمه ی:2103.

[2]. فتح الباب في الكنى والألقاب،‌أبو عبد الله محمد بن إسحاق بن محمد بن يحيى بن مَنْدَه العبدي (المتوفى: 395هـ)، ترجمه ی :3791.

[3]. رجال صحيح مسلم، أحمد بن علي بن محمد بن إبراهيم، أبو بكر ابن مَنْجُويَه (المتوفى: 428هـ)، ترجمه ی :651، دار المعرفة – بيروت:«أَبُو شُعْبَة الْعِرَاقِيّ حَدِيثه فِي أهل الْحجاز، روى عَن سُوَيْد بن مقرن فِي حق المماليك، روى عَنهُ مُحَمَّد بن الْمُنْكَدر».

[4]. المغني في الضعفاء، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)، ترجمه ی: 7527.
موضوع قفل شده است