جمع بندی "شفای زندگی"، کتابی از خانم لوئیز ال. هی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
"شفای زندگی"، کتابی از خانم لوئیز ال. هی

سلام و خدا قوت

کتاب "شفای زندگی"، نوشته ی خانم لوئیز ال. هی، کتابی است با موضوع خودسازی، تحول(روانشناسی)، جسم و جان و پزشکی کلی نگر.

با سلام به کارشناس محترم

پیرو موضوع تاپیک "اعتماد به نویسندگان غربی"، درخواست می کنم در مورد کتاب "شفای زندگی" نیز توضیحاتی بفرمایید.


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امیـد

porteqal;984758 نوشت:
سلام و خدا قوت

کتاب "شفای زندگی"، نوشته ی خانم لوئیز ال. هی، کتابی است با موضوع خودسازی، تحول(روانشناسی)، جسم و جان و پزشکی کلی نگر.

با سلام به کارشناس محترم

پیرو موضوع تاپیک "اعتماد به نویسندگان غربی"، درخواست می کنم در مورد کتاب "شفای زندگی" نیز توضیحاتی بفرمایید.

سلام
طاعات و عبادات تان قبول درگاه حق.

واقعیت این است که من قبلا این کتاب را نخوانده ام. پس از آن که سؤال به من ارجاع شد، آن را تهیه کردم و شروع به خواندن آن نمودم.
تا زمانی که کتاب را نخوانده ام، نمی توانم درباره آن نظر بدهم.
پس از خواندن کتاب، نظرم را در مورد آن می گویم.
@};-happy@};-

پرسش:

کتاب "
شفای زندگی"، نوشته ی خانم «لوئیز اِل. هی»، کتابی با موضوع خودسازی، تحولِ جسم و جان و پزشکی کلی نگر است. درخواست می کنم در مورد کتاب "شفای زندگی" و صحت یا نادرستیِ مطالب این کتاب توضیحاتی بفرمایید.

پاسخ:

کتاب «شفای زندگی» اثر خانم لوئیز ال هِی (Louise L. Hay) می باشد. هر فصل کتاب با جمله ای تأکیدی آغاز می شود. نویسنده در صفحه 14 کتابش از خواننده می خواهد که جمله های تأکیدی را بارها و باها با خود بگوید و بنویسد. در پایان فصل ها نیز عبارت هایی تأکیدی آمده است که نویسنده از خواننده می خواهد آن عبارت ها را نیز روزی چند بار بخواند. نویسنده در فصل شانزدهم ماجرای زندگی اش را بیان می کند.
در فصل اول، صفحه 19 خانم هِی آن چه اعتقاد دارد را بیان می نماید. او معتقد است که هر کسی صددرصد مسؤول همه چیزهایی است که در زندگی اش پیش می آید. اینْ تفکّرِ عاملیّت است. منظور از «تفکّر عاملیّت» این است که هر فردی به این باور برسد که این خودش است که می تواند شرایط خود را تغییر دهد و بهبود ببخشد. خانم هِی آن قدر بر تفکّر عاملیّت اصرار دارد که معتقد است «خود ما پدر و مادرمان را انتخاب می کنیم. خود ما تصمیم می گیریم در کدام مرحله از زمان و مکان، در این سیاره به دنیا بیاییم... خود ما جنسیت و رنگ پوست و کشورمان را انتخاب می کنیم».

نویسنده معتقد است که هرگونه درباره خود و درباره زندگی بیندیشیم، برایمان به واقعیت در می آید. او در صفحه 19می گوید:«هر اندیشه ای که از ذهن ما می گذرد، آینده ما را می آفریند». نویسنده در کتابش بارها به قدرت «کائنات» اشاره می کند. به عقیده نویسندهْ کائنات تنها ارزش ما را می پذیرد و اعتقادات مان را در زندگی به ما باز می گرداند.
پس کائنات به خودیِ خود ارزشی ندارد و هر ارزشی که ما به آن عقیده داشته باشیم، کائنات آن را در زندگی مان به ما باز می گرداند. به عنوان مثال اگر معتقد شوید که زندگی به معنای تنهایی است، کائنات همین تنهایی را به شما برمی گرداند و همیشه تنها خواهید بود. اما اگر معتقد باشید که محبت در همه جا هست، مردم دوست داشتنی وارد زندگی تان می شود و اطرافیان تان از قبل به شما بیشتر محبت می کنند و به آسانی نسبت به دیگران محبت می کنید. در نقد این عقیده باید بگویم: آیا صرفاً اعتقاد به اینکه «محبت همه جا هست»، باعث این همه نیکی می شود؛ یا اینکه تغییر در رفتارِ فردی که معتقد است «محبت همه جا هست»، باعث تغییر در رفتار اطرافیان می شود؟

خانم هِی در ابتدای صفحه 22 کتاب درباره تأثیر واکنش های بزرگسالان بر عقایدِ کودکان درباره خود، زندگی و احساساتِ آنها و ادامه یافتن این عقاید در سراسرِ زندگی سخن می گوید. تأثیرِ واکنش های بزرگسالان در عقاید و باورهای کودک مسأله ای است که مورد توافقِ روانشناسان است. کودکان نحوه فکرکردن در مورد خود، دنیا و نیز نحوه و شیوه بروز عواطف را از بزرگسالان می آموزند. اما باید قبول کرد که تأثیر بزرگسالان در شخصیّتِ کودک آن قدر نیست که او هیچ اختیاری برای تغییر نگرش ها و عقایدش در آینده نداشته باشد. اگر افراد قادر به تغییر نگرش هایشان نداشته باشند، خانمِ هِی هیچ گاه این کتاب را نمی نوشت؛ زیرا اساسِ این کتاب بر تواناییِ تغییرِ عقاید و باورها استوار است.

به نظر من نقطه قوّت این کتاب، تأکید زیاد بر «قدرت فکرهای منفی در ایجادِ احساساتِ منفی و تأکید بر تغییر افکارِ منفی» است. خانم هِی در صفحاتِ 26، 58، 70، 77، 84 به این موضوع می پردازد. در صفحه 26 خانم هِی می گوید:«تنها چیزی که با آن سروکار داریم، اندیشه است». در این قسمت خانم هِی به درستی به نقش افکارِ انسان در احساساتش اشاره می کند. شناخت درمانی که امروزه از معتبرترین و پُر طرفدارترین نظریّه های روانشناسی به شمار می رود، بر نقش افکارِ فرد در احساسات و عواطف و نیز رفتارش تأکید می نماید. شناخت درمانی بیشتر دستاوردهای خود را مدیونِ «آرون تی بِک» می باشد. تحقیقاتِ بِک در مورد افسردگی می باشد. او معتقد است که تفکّرِ منفی نقشِ مهمّی در دوامِ افسردگی دارد. بِک همچنین معتقد است که منشأ تفکّر منفی در افسردگی، به نگرش ها و فرض هایی مربوط می شود که در کودکی و دوره هایِ بعدیِ زندگی شکل می گیرند. البته همه این نگرش ها بد نیستند. این فرض ها ممکن است در بسیاری مواقع مفید باشند و رفتار را هدایت کنند. مثلا این نگرش که «برای پیداکردنِ احساسِ باارزش بودن باید در کارها موفّق باشم»، ممکن است در تعداد زیادی از موارد، باعث شود فردْ برای فعالیّتِ مثبتْ انگیزه بیشتری پیدا کند؛ اما همین نگرش در برخی مواقعْ باعث می شود فرد آسیب پذیر باشد. برای مثال اگر فردی بخواهد عدم قبولی خود در یک امتحان را با این نگرش توجیه کند، آن را یک شکستِ بزرگ تعبیر می کند که به افکارِ خودآیندِ منفی مانند: «من به هیچ دردی نمی خورم» یا «در هیچ کاری نمی توانم موفق بشوم» منتهی می شود. این نوع افکارِ خودآیندِ منفی، باعثِ پیداشدنِ احساساتِ منفی و پایین آمدنِ خُلق (روحیّه) می شوند. پایین آمدنِ خُلقْ به تنهاییْ احتمالِ ایجادِ افکارِ خودآیندِ منفی را بیشتر می کند و به این صورت، دورِ باطلی درست می شود که باعثِ دوامِ افسردگی می شود(1).
برای درمانِ افسردگی و نیز پیشگیری از وقوعِ آن، باید در مرحله اول، افکارِ خودآیندِ منفی را شناسایی کرد و آنها را مورد سؤال قرار داد و به چالش کشید. خانم هِی در صفحه 84، سطر 17 می گوید:«به اتاق های ذهنم می روم و اندیشه ها و اعتقاداتی را که در آنهاست می آزمایم...». روانشناسی که به درمان فرد افسرده می پردازد، پس از آن که بیمارِ افسرده یاد گرفت افکارِ منفیِ خودکار را شناسایی کند، به او می آموزد که شواهدِ موجود علیهِ این افکار را به دقّت مورد بررسی قرار دهد. به این صورت فردِ افسرده می آموزد معیارهای معقول تری را برای خودسنجی انتخاب کند.
افرادِ افسرده علاوه بر داشتنِ افکار منفی در موردِ خود و دنیا، در مورد آینده نیز افکار منفی دارند. آنها زمانی که به آینده فکر می کنند، باور دارند که رویدادهای منفی که در حالِ حاضر برایشان اتفاق می افتند، به خاطر نقص هایِ شخصی در آینده نیز ادامه خواهند داشت. خانم لوئیز هِی در صفحه 48 به خواننده اش می آموزد که با تمرین آینه، خودش را همان طور که هست، دوست داشته باشد و بپذیرد.

در صفحه 28 نویسنده می گوید:«نفرتِ طولانی چنان بدن را می خورد که به مرضی می انجامد که آن را سرطان می خوانیم». در صفحات 28 تا 30 نویسنده این را مطرح می کند که بیماری ها از احساساتِ منفی – همچون نفرت، احساسِ گناه و ترس- سرچشمه می گیرند. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد مدت و حتّی وقوع برخی بیماری ها_ مانند: زخم های معده، بیماری قلبیِ کرونری، سرطان، سلّ و آسم_ می توانند تحت تأثیر حالت های روانیِ مبتلایان به آنها قرار گیرند. چنین اختلالی، «اختلالِ روان-تَنی» (Psychosomatic disorder) نام دارد(2). در کتاب آسیب شناسی روانی نوشته سلیگمن و رزونهان که از کتاب های معتبر در زمینه بیماری های روانشناختی است، برخی بیماری ها ناشی از حالت های روانی شمرده شده است. اما خانم هِی در صفحه 30 ادّعا می کند که «همه بیماری ها از عدم بخشایش ناشی می شوند» و در صفحه 207 می گوید:«من معتقدم که هر به اصطلاح بیماری را خودِ ما در تنِ خویش می آفرینیم»!
خود نویسنده در پاراگرافِ اولِ صفحه 208 می گوید:«من در این فصل، آن الگوهای ذهنی را که احتمالاً در تن بیماری می آفرینند، ... گنجانده ام». به نظر می رسد که نویسنده با کلمه «احتمالا» در این جمله، می فهماند که خود به این حرف اطمینان و یقین ندارد. در پاراگرافِ دومِ همین صفحه، خانم هِی اعتراف می کند که «شاید تمام الگوهای ذهنی، صددرصد برای همه حقیقت نداشته باشد».

به نظر می رسد که خانم لوئیز هِی از افرادی است که به «قانون جذب» اعتقاد دارد. البته ایشان در کتاب خود، به هیچ وجه به نام «قانونِ جذب» تصریح نمی کند. بر طبق قانون جذب، مردم می توانند با تمرکز بر افکار منفی یا مثبت، تجربه های مثبت یا منفی را به زندگیِ خود وارد کنند و آنها را تجربه نمایند.
این باور بر اساسِ نظریه ای است که مردم و افکارِشان هر دو از «انرژیِ خالص» ساخته شده اند و از راهِ فرآیندِ «انرژی های مشابهْ همدیگر را جذب می کنند» هر فردی می تواند رویدادهای مثبت را به سوی خود بکشاند. بر طبق قانون جذب نیز هر شخصی می تواند با تمرکز بر «افکار مثبت» سلامتی، ثروت و روابطِ فردی اش را بهبود بخشد. خانم هِی در صفحه 175 می گوید:«از ویژگی هایی که به راستی در ارتباطِ عاشقانه می جویید، فهرستی تهیه کنید. این ویژگی ها را در خود بپرورانید تا شخصی را به سوی خود بکشانید که صاحب این ویژگی ها باشد». همچنین در صفحه 198 خانم نویسنده می گوید:«پول شما به هشیاری تان از ثروت وابسته است. چون [هنگامی که] بتوانید ثروت بیشتری را تصور کنید، ثروت بیشتری به سراغتان خواهد آمد».
در نقد قانون جذب باید بگویم: درست است که پژوهش های شناخت درمانی نشان داده که «افکارِ منفی» در احساسات و رفتارهای فرد تأثیر می گذارد؛ اما این گونه نیست که با تمرکز بر «افکار مثبت» حتما بتوان به «رویدادهای مثبت» نیز دست یافت. قانون جذب در مورد «جذب رویدادهای مثبت با افکارِ مثبت» اساسِ علمی ندارد.

در پایان باید بگویم: کتاب «شفای زندگی نوشته خانم لوئیز هِی» کتابی است که در کنار داشتن مطالبی مفید، دارای مطالبی است که صد درصد پایه علمی ندارد و تجربیّاتِ خانم نویسنده به تنهایی نمی تواند دلیلی برای اثباتِ صحّت و درستیِ برخی ادّعاهای مطرح شده در کتاب باشد.

پی نوشت:
1: کیت هاوتون، پال م. سالکووس کیس، جوان کرک، دیوید م. کلارک. رفتاردرمانیِ شناختی. راهنمای کاربردی در درمان اختلال های روانی، ج 1، ص 28، انتشارات ارجمند، تهران، 1394
2: مارتین ای. پی سلیگمن، دیوید ال. روزنهان، روانشناسیِ نابهنجاری- آسیب شناسی روانی، ج 1، ص 452، نشر ارسباران، تهران، 1386

موضوع قفل شده است