آیین بودا در ایران و فرهنگ اسلامی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
آیین بودا در ایران و فرهنگ اسلامی

دين بودا در عهد آشوكا پادشاه مقتدر سلسله ی موریا از حدود هند تجاوز كرد و بواسطۀ مبلغين از شمال غربى تا كشمير و قندهار و كابل نفوذ كرد و تدريجا به سواحل جيحون رسيد. محققا پيش از ميلاد مسيح دين بودا به بلخ رسيده، زيرا در آن سرزمين زرتشتى معابد بودائى برپا بود.

مورخ و نويسندۀ يونانى الكساندر پولى هيستور كه در حدود سال ۶٠ و ٨٠ پيش از مسيح كتاب خود را نوشت از شمنهاى بلخ نام مى‌برد.

آنطوخس دومين پادشاه سلوكيد (٢۶١-٢۴۶ ق-م) بنا به درخواست اسوكا اجازه داد كه در تمام ايران و ممالك قلمرو سلوكيد به دستور بودائى از براى بستوران آرامگاه و مريضخانه بسازد. پس از دخول دين بودا به چين در سال ۶٧ گروهى از دانشمندان ايرانى و بودائى كيش از براى تبليغ به چين رفتند و كتب مقدس بودائى را به زبان چينى ترجمه نمودند. بطور تحقيق معلوم نيست كه چند نفر مبلغ از ايران به چين رفتند فقط اسم پنج نفر از آنان محفوظ مانده است از اين قرار: ان‌شى كائو، ان‌هو ان، ت ان وتى، ان ماهين، ان قاچين. از اينكه اين اسامى ايرانى نيست براى اين است كه مبلغين خارجه در چين اسامى خود را به چينى ترجمه مى‌نمودند و از براى امتياز، اسامى ممالك و اوطان خود را در سر اسامى شخصى خود جاى مى‌دادند چنانكه ملاحظه مى‌شود اسامى مبلغين مذكور از اشكانيان بودند چه مملكت پارتها يا اشكانيان به زبان چينى ان سى مى‌شود .(يشتها، گزارش پورداود، ص ٣٠) از اخبار چنين برمى‌آيد كه بلخ در مشرق ايران يكى از مراكز مهم بودائى و نوبهار متعلق به پيروان همين دين بوده است. يكى از زائران چينى موسوم به هوان تسنگ كه از سال ۶٢٩ تا ۶۴۵ ميلادى در گردش بود، و در شهر بلخ كه در آن عهد صد دير بودائى و سه هزار شمن و زاهد و راهب داشته، در خود دير نوبهار كه صد تن شمن داشته در مدت يك ماه منزل كرده است و طشتى كه بودا براى غسل و تطهير بكار مى‌برده است در آنجا محفوظ بود. يك دندان بودا و جاروب وى را هم زائر مزبور در آنجا ديده است. ابو بكر محمد بن جعفر نرشخى (٢٨۶- ٣۴٨ ه‍) نيز به بازار ماخ بلخ-كه سال تا سال بتان تراشيدندى بدين بازار بروز معين حاضر كردندى و فروختندى و مردمان خريدندى اشاره كرده است. (مزديسنا، ص ٣٢۶)

از جانب مشرق آئين بودا هر روز انتشار مى‌يافت در بلخ و سغد و بلاد مجاور چين و هند همواره زاهدان و سياحان بودائى به نشر و بسط تعاليم بودا اشتغال داشتند در آخر دورۀ ساسانيان سرگذشت عبرت‌انگيزى از بودا تحت عنوان بوذاسف و بلوهر در بعضى از بلاد ايران انتشار داشت.
گذشته از آن چنانكه از مأخذ برمى‌آيد بودا يا يكى از شاگردان او كتابى نيز به فارسى داشته است. (خوارزمى، مفاتيح العلوم ص ٢۵ طبع مصر ١٣۴٢)
آيين شمنى كه در تركستان و سغد رايج بوده است نيز صورتى از آئين بودايى بشمار مى‌آيد. محققان معتقدند آيين بودا، بدين گونه كه در سغد رواج داشته در حقيقت تابع مراكز بودايى بوده است. . . به‌هرحال در بلخ و سغد و تركستان آئين بودا بوسيله سياحان و زاهدان چينى و هندى منتشر مى‌شده است و كتابهائى نيز در باب آئين بودا و سرگذشت او به فارسى و زبانهاى ديگر كه در ايران زمين متداول بوده است رواج داشته است.( رك مقاله بنوينبست tsinevneB در مجله ژوزنال آزياتيك سال ١٩٣٢ شماره ٢٢٣ و دو قرن سكوت زرين‌كوب ٣١٧ در قرن سكوت ١٩۶-١٩٩)
مقارن سقوط نهاوند در سال ٢١ هجرى و پايان يافتن حكومت سامانى از يك‌سو سخنان مانى و مزدك در عقايد عامه رخنه مى‌انداخت و از سوى ديگر نفوذ دين ترسايان در غرب و پيشرفت آئين بودا در شرق قدرت آيين زرتشت را مى‌كاست در بخارا آيين بودا رواج داشت نام بخارا نيز از كلمۀ بهار يا و هار آمده است كه گويا نام معابد بودائى بوده است و از كجا كه همين انتشار آئين بودا در اين شهر و بلاد ديگر ماوراء النهر سبب نشده باشد كه در اين بلاد، كسى به يارى يزدگرد و فرزندش نشتافته است.( استاد زرين‌كوب درباره داستان زندگى بوذاسف ايندوايراينكا ج ۵ ص ٢/٢۵-٣۴)

بسيارى از محققين برآنند كه نام گئوتم كه در فروردين يشت اوستا آمده است مقصود بوداست (يشتها، پورداود، ص ٢٩ اين نكته را نمى‌پذيرد) كه نام يكى از ديويسنان و از رقباى زردشت است قسمتى از آئين مانى كه در عهد دومين پادشاه ساسانى شاپور اول (٢۴٠-٢٧١ ميلادى) ظهور نموده از تعليمات بوداست.

اما نوبهار بلخ كه در اصل نووهار بوده است به معنى دير نو است و در فرهنگ انجمن آرا خصوصيات اين دير را كه بعدها به آتشكده منسوب شده است آورده است. در عصر خلافت هارون الرشيد كه فضل برمكى حاكم خراسان شد (١٧٩ ه‍) براى سركشى به بلخ رفت و در آنجا دستور داد تا نوبهار را ويران سازند ولى شالودۀ آن بقدرى استوار بود كه به آسانى خراب نمى‌شد و فقط قسمتى از آن از هم فروريخت، آنگاه مسجدى در جاى آن برپا كردند و چون آن دير و آتشكده بهترين يادگار نياكان فضل بود شعرا در مدح او قصيده‌ها سرودند و اين عمل بى‌باكانۀ او را بسيار ستودند .( برمكيان، تأليف محمد عبد الرزاق كانپورى، ص ۴٨)

تاريخ متولد نوبهار بود و به گفتۀ نويسندۀ كتاب مبدأ و معاد پس از آنكه بلخ در حوزۀ كشورهاى اسلامى درآمد جعفر نيز اسلام اختيار كرد و به نام برمك اصغر مشهور گشت. و جعفر به دربار عبد الملك راه يافت، در اين وقت اسلام از شامات و اندلس و افريقا گذشته تا هندوستان، خوارزم، سمرقند، كابل و فرغانه انتشار يافت و دمشق پايتخت حكومت از حيث جاه و جلال و بزرگى بى‌نظير بود. جعفر به وزارت سليمان بن عبد الملك برگزيده شد. وى مردى اديب و دانشمند بود و بعيد نيست در انتقال فرهنگ بودائى و زردشتى با تسلطى كه به زبان عربى داشته است اقدام كرده باشد. (برمكيان، ص ۵۶)
داستان محلى خنگ بت و سرخ بت كه مربوط به دولت بزرگ بودائى در باميان بلخ است بوسيلۀ عنصرى به شعر در آمد و آن را ابو ريحان بيرونى به عربى ترجمه كرد و نام آن را حديث صنمى الباميان نهاد . (تاريخ ادبيات، صفا، ج ١، ص ۴٧٣)

راهبان بودائى را در خراسان شمن و دين ايشان را شمنيه مى‌گفتند، به عقيدۀ استاد پورداود اين لغت از سانسكريت سرمن مشتق شده و در اين زبان اخير بمعنى روحانيون استعمال مى‌شده است. سرمن كسى است كه خانه و كسان را ترك گفته در خلوت به رياضت و عبادت مى‌گذراند بعبارت ديگر سرمن يعنى زاهد و تارك الدنيا و در زبان پالى سمن شده است و خود بودا را سرمن گوتم مى‌گفته‌اند. شمن در فارسى از براى پيروان بودا استعمال نمى‌شود بلكه از براى تعيين مطلق بت‌پرستان مى‌آيد.( يشتها، پور داود، ص ٣٧)شهرستانى در الملل و النحل از اصحاب بذده سخن مى‌گويد و معنى بذده نزد ايشان شخصى است كه در اين عالم متولد نشود و نكاح نكند و نخورد و نياشامد و پير نشود و نميرد. اول بذى كه ظاهر شد در عالم اسمش ساكيمن بود و تفسيرش سيد شريف است.(الملل و النحل، ص ٧)
مقدسى در آفرينش و تاريخ گويد: . . . تا آنگاه كه طهمورث بن هوشنگ به پادشاهى رسيد و او نخستين كسى است كه به مردم آموخت و هم در روزگار او بود كه مردى در هند به نام بوذاسف ظهور كرد و مردم را به آئين صابئين خواند و مردم پراكنده شدند و اديانشان مختلف شد. (آفرينش و تاريخ، ج ٣، ص 120)
ابو ريحان بيرونى در تحقيق ماللهند گويد: از امورى كه سبب شده ما از آنها (بودائى) دور و بى‌اطلاع بمانيم يكى ديگر اينست كه فرقه‌اى كه به شمنيه معروفند، با آنكه با هنديان منتهاى اختلاف دارند، از ساير امم و اهل مذاهب به هنديان نزديكترند و پيش از آنكه زردشت از آذربايجان ظهور كند و در بلخ مردم را به كيش خود بخواند، خراسان و عراق و فارس و موصل تا حدود شام شمنى بودند. (ترجمۀ تحقيق ماللهند، ص ١٢)
قطب الدين رازى در كتاب شرح حكمت الاشراق، ص ۴٧٩ گويد: بوذاسف فيلسوف تناسخى هندى است. بعضى گفته‌اند از مردم بابل قديم است وى قائل به ادوار و اكوار بود و سالهاى عالم را استخراج كرده و گفت:٣۶٠٠٠ سال يعنى هر دورى و كورى. او گويد طوفان در سرزمين وى اتفاق افتاد و قوم خود را به طوفان ترساند. بعضى گويند: پايه‌گذار دين صابئه براى طهمورث او بوده است منظور از كسانى كه قبل از او بودند حكماى بابل و هند و چين و جز آنهاست.(حكمت الاشراق، شيخ شهاب سهروردى، ترجمه و تحشيۀ دكتر سيد جعفر سجادى، انتشارات دانشگاه تهران،١٣۵١، ص ٣۵٩. )

هرچند عقيدۀ كسانى كه تصوف را زائيدۀ افكار هندى و بودائى مى‌دانند مبالغه‌آميز است اما نمى‌توان منكر تأثير آن فرهنگ شد.

چون اسلام به فاصلۀ كمى به سرعت برق در هر جهت پيش مى‌رفت، طولى نكشيد كه به سر حد چين رسيده در زمان بنى اميه سند را مسخر نموده مناسبات تجارتى و اقتصادى بين مسلمين و اقوام و قبايلى كه از حيث فكر و تمدن و اخلاق با مردم ساير قسمتهاى جهان فرق زياد داشتند برقرار ساخت.

از قرن دوم به بعد كه مسلمانها به نقل كتب ساير ملل پرداختند بسيارى از آثار هندى و بودائى به عربى ترجمه شد كه در مطالب گذشته بدان اشاره گرديد، من‌جمله در باب تصوف عملى يعنى زهد و ترك دنيا و شرح عادات و رسومى در اين باب از هنديها و بودائيها.
اضافه بر نقل كتب هندى و بودائى در قرن دوم هجرى و مناسبات تجارى و اقتصادى مسلمين با هنديها، از اوايل حكومت بنى عباس جماعتى از تاركين دنيا و دوره‌گردان هندى و مانوى در عراق و ساير ممالك اسلامى منتشر بودند و همان‌طور كه در قرن اول از راهبان سيار مسيحى صحبت مى‌شد در قرن دوم هم ذكر تاركين دنياى سيار ديگرى بميان مى‌آيد كه نه مسلمانند و نه مسيحى و جاحظ آنها را (رهبان الزنادقه) مى‌نامد و همچنين سياحان و دوره‌گردها و مرتاضين بودائى در صوفيهاى مسلمان مؤثر واقع شده‌اند و آنها هستند كه در قرون اول اسلامى سرگذشت بودا را منتشر ساختند و او را سرمشق زهد و ترك دنيا معرفى كردند و از طرفى چنانكه گفتيم بلخ از مراكز بسيار مهم تصوف شده و صوفيان خراسان در تهور فكرى و آزادمنشى پيشرو ساير صوفيان بشمار مى‌رفته‌اند ( تاريخ تصوف در اسلام، ص ١۵٧) و زندگى ابراهيم ادهم و يك سلسله گفت‌وشنودها و اعمال و اقوال كه به وى نسبت مى‌دهند نشانه‌اى از تأثير زندگى بوداست كه در افسانه‌هاى ايرانى راه يافته است. مثلا در افسانۀ عاميانه زنبيل‌فروشى كردى ديده مى‌شود. ( مجله مهر شماره ١١-١٢، سال ۴۴) به اعتقاد دكتر زرين كوب بدون شك آئين بودا نمى‌توانست قبل از آنكه تأثير قابل ملاحظه‌اى در عقايد و آداب مردم ايران باقى بگذارد از بين برود و البته در تصوف و زهد و عرفان مسلمانان اين نواحى نيز اين تأثير مى‌بايست نامحسوس اما قابل ملاحظه بوده باشد با اين- همه تصور آنكه تمام پديدۀ تصوف و توسعۀ آن را بتوان به نفوذ بودائى منسوب داشت واهى و بى‌اساس است.( جستجو در تصوف ايران، ص ۶)

تحقیق از دکتر سید ابوطالب میر عابدینی