آیا احادیث بی ارزش هستند؟

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا احادیث بی ارزش هستند؟

[=&amp] با سلام[/]

[=&amp]امیدوارم جای درستی برای طرح این سوالات باشد :

[/]



[=&amp]گفته میشود که حدیث غیر متواتر، ظنی است. و اکثریت احادیث ظنی هستند.

[/]



[=&amp]آیا با حدیث ظنی می توان، کسی را محکوم به مرگ ( مثلا دار، سنگسار، آتش زدن و ... ) کرد ؟[/]

[=&amp]یا کسی را مجازات کرد ( تعزیر، شلاق و ...) ؟[/]

[=&amp]یا کسی را متهم به فعل حرام کرد و به تبع آن مجازات کردن ؟

[/]


[=&amp]می دانیم که بسیاری از قوانین کشور ما خصوصا قوانین مجازات اسلامی بر اساس همین ظنیات است.[/]

[=&amp]اگر این مجازات ها را بدون رای گیری یا نظر اکثریت در نظر بگیریم[/]

[=&amp]و یا اگر این مجازات ها دلیل عقلی محکمی نداشته باشد

[/]



[=&amp]آیا مجازات کردن دیگران بر اساس احادیث غیر متواتر ( ظنی) مورد رضایت خداوند است ؟[/]


[=&amp]آیا کسی حق دارد این احادیث ظنی را به صورت قطعی و یقینی به خداوند نسبت بدهد ؟ و بگوید این ها قطعا اسلام است ؟

[/]



[=&amp]اگر کسی بگوید این احادیث قطعی هستند و نه ظنی، نوعی دروغ بستن به خدا نیست ؟

[/]



[=&amp]و اگر قطعی نیست چه حقی داریم که با آنها برای هر کسی حکم حلال و حرام و مجازات تعیین کنیم یا اینکه بگوییم این احکام اسلامی است و این احکام را به خداوند نسبت بدهیم؟ [/]

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد محسن

و طاها;673844 نوشت:
با سلام

امیدوارم جای درستی برای طرح این سوالات باشد :

گفته میشود که حدیث غیر متواتر، ظنی است. و اکثریت احادیث ظنی هستند.

آیا با حدیث ظنی می توان، کسی را محکوم به مرگ ( مثلا دار، سنگسار، آتش زدن و ... ) کرد ؟
یا کسی را مجازات کرد ( تعزیر، شلاق و ...) ؟
یا کسی را متهم به فعل حرام کرد و به تبع آن مجازات کردن ؟


می دانیم که بسیاری از قوانین کشور ما خصوصا قوانین مجازات اسلامی بر اساس همین ظنیات است.
اگر این مجازات ها را بدون رای گیری یا نظر اکثریت در نظر بگیریم
و یا اگر این مجازات ها دلیل عقلی محکمی نداشته باشد

آیا مجازات کردن دیگران بر اساس احادیث غیر متواتر ( ظنی) مورد رضایت خداوند است ؟

آیا کسی حق دارد این احادیث ظنی را به صورت قطعی و یقینی به خداوند نسبت بدهد ؟ و بگوید این ها قطعا اسلام است ؟

اگر کسی بگوید این احادیث قطعی هستند و نه ظنی، نوعی دروغ بستن به خدا نیست ؟

و اگر قطعی نیست چه حقی داریم که با آنها برای هر کسی حکم حلال و حرام و مجازات تعیین کنیم یا اینکه بگوییم این احکام اسلامی است و این احکام را به خداوند نسبت بدهیم؟



بسم الله الرحمن الرحیم



با سلام و طلب توفیق الهی برای شما



شما پرسشگر محترم در همان ابتدای پرسش بیان کرده اید که "گفته می شود" و این گفته می شود یک ادعای کلی است و نمی تواند پرسشی جدی باشد و به گونه یک پرسش مطرح شود.



البته اصل موضوع (مباحث مربوط به حدیث شناسی که خود علمی جدا به نام درایه است) بسیار گسترده و داری شاخ و برگ فراوان است که در جای خودش از آن بحث شده است.



با این حال می توان توضحی کوتاه ارائه کرد.



در علم رجال این مباحث آمده است تمام روایاتی که از معصومین سلام الله علیهم اجمعین در دست ما قرار دارد، در همان وحله اول از نظر سند بررسی می شود که اگر مشکلی نداشت و متواتر بود، در آن صورت می توانیم احکام شرعی را از آن استنباط کنیم. چنین روایاتی دارای ارزش و اعتبار عقلایی است و احکام شرعی ما بر اساس روایات متواتر به دست می آید.



در هیچ کجای کشور اسلامی به صرف یک روایت که هم سند و هم دلالتش ریشه در شک داشته و مخدوش باشد نه قانونی وضع و نه حکم شرعی ثابت می شود.



روایات معصومین سلام الله علیهم اجمعین، اگر چه ظنی الصدورند، اما پشتوانه محکمی چون موافقت با کتاب خدا و نیز پشتوانه ای به نام که به سیره عقلا دارد و سیره عقلا حجیتی ذاتی دارد.



اگر کسی به شما بگوید پولی که در جیب شما است،چه ارزشی دارد جز مقداری کاغذ پاره! باید در جواب بگویید پول من پشتوانه ای به نام طلا دارد. به همین جهت ارزش دارد و می شود با آن به مبادلات اقتصادی پرداخت.



البته روایات تا در مقام شک باشد، ارزشی ندارد.اما اگر ما را از مرحله شک عبور داد و ما را به به ظن آن هم ظن معتبر رساند،قابلیت استنباط حکم شرعی را دارد.پس می توان از مجموع روایات به ظن معتبر رسید و احکام شرعی را به دست آورد به این شرط که از نظر سند و صحت دلالت معتبر وجیه باشد.



علاوه ریشه احکام شرعی که توسط کارشناس دین(مجتهد) از متن روایات معتبر استنباط می شود، قرآن است و روایاتی که از معصومین در دست ما قرار دارد،مفسر و تبیین کننده آیات الهی است. این یعنی پشتوانه شرعی و عقلایی احکام. درغیر این صورت اگر روایتی به دست ما رسید و بر خلاف نص قرآن بود،به گفته امامان علیهم السلام باید آن را دور انداخت و توجهی نکرد.



سخن پایانی این که آن حکم ظنی معتبر است که پشتوانه ای محکم داشته باشد و ما را به حکم الله برساند.و الله العالم


محسن;675456 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و طلب توفیق الهی برای شما




سلام خدمت شما کارشناس محترم



نقل قول:

شما پرسشگر محترم در همان ابتدای پرسش بیان کرده اید که "گفته می شود" و این گفته می شود یک ادعای کلی است و نمی تواند پرسشی جدی باشد و به گونه یک پرسش مطرح شود.



فکر می کنم واضح بود. به همین جمله اکتفا کردم.
همانطور که خودتان فرمودید که احادیث ظنی الصدور هستند. یعنی به صورت قطع و یقین نمی توان گفت این احادیث گفته ی خود معصومین باشند.


نقل قول:

در علم رجال این مباحث آمده است تمام روایاتی که از معصومین سلام الله علیهم اجمعین در دست ما قرار دارد، در همان وحله اول از نظر سند بررسی می شود که اگر مشکلی نداشت و متواتر بود، در آن صورت می توانیم احکام شرعی را از آن استنباط کنیم. چنین روایاتی دارای ارزش و اعتبار عقلایی است و احکام شرعی ما بر اساس روایات متواتر به دست می آید.



در این حرفی نیست که روایت متواتر داریم اما روایات متواتر اندک هستند. و بسیاری از احکام شرعی ما بر اساس روایات غیر متواتر به دست می آید.
بله شاید منظور شما این باشد که روایات متواتری هست که حجیت روایات غیر متواتر را اثبات می کند. ولی مسئله مورد نظر من روی این مسئله نیست. چون خود شما هم فرمودید سیره عقلا که مورد پذیرش است.

نقل قول:

در هیچ کجای کشور اسلامی به صرف یک روایت که هم سند و هم دلالتش ریشه در شک داشته و مخدوش باشد نه قانونی وضع و نه حکم شرعی ثابت می شود.



در این هم اشکالی نیست که به لطف علما و دانشمندان، روایات غیر متواتر بررسی میشوند و روایاتی که از حیث سند و محتوا درست باشند مورد تایید قرار می گیرند. یعنی هر حدیث غیر متواتری معتبر نیست.

نقل قول:

روایات معصومین سلام الله علیهم اجمعین، اگر چه ظنی الصدورند،




پس نقطه ی اشتراک داریم در اینکه احادیث غیر متواتر ظنی الصدور هستند.

نقل قول:
اما پشتوانه محکمی چون موافقت با کتاب خدا و نیز پشتوانه ای به نام که به سیره عقلا دارد و سیره عقلا حجیتی ذاتی دارد.
نقل قول:


نقل قول:


نقل قول:

بله همانطور که گفتم. روایات حجیت دارند.

نقل قول:

البته روایات تا در مقام شک باشد، ارزشی ندارد.اما اگر ما را از مرحله شک عبور داد و ما را به به ظن آن هم ظن معتبر رساند،قابلیت استنباط حکم شرعی را دارد.پس می توان از مجموع روایات به ظن معتبر رسید و احکام شرعی را به دست آورد به این شرط که از نظر سند و صحت دلالت معتبر وجیه باشد.



در اینکه کدام حدیث معتبر است هر کس می تواند نظری داشته باشد. و هر مجتهدی نظر خاص خودش را خواهد داشت.

نقل قول:

علاوه ریشه احکام شرعی که توسط کارشناس دین(مجتهد) از متن روایات معتبر استنباط می شود، قرآن است و روایاتی که از معصومین در دست ما قرار دارد،مفسر و تبیین کننده آیات الهی است. این یعنی پشتوانه شرعی و عقلایی احکام. درغیر این صورت اگر روایتی به دست ما رسید و بر خلاف نص قرآن بود،به گفته امامان علیهم السلام باید آن را دور انداخت و توجهی نکرد.



این هم درست است که روایاتی مورد تایید است که موافق کتاب باشد و بر خلاف نص قران نباشد.

نقل قول:

سخن پایانی این که آن حکم ظنی معتبر است که پشتوانه ای محکم داشته باشد و ما را به حکم الله برساند.و الله العالم



بله.

دوباره با بیان دیگری سوال خودم را مطرح می کنم

در اینکه کدام روایت، معتبر است نظرات متفاوت است. هر مجتهدی می تواند نظر خاص خودش را داشته باشد.
و هر کس که مجتهد نیست می تواند مجتهد عالم یا اعلم از نظر خود را پیروی کند.

حال اگر پذیرفته ایم که این روایات انتساب ظنی به معصوم دارند. پس نمی توانیم نظر خودمان را به افرادی که این روایات را معتبر نمی دانند ، تحمیل کنیم. می توانیم ؟
اگر پذیرفته ایم که فهم مجتهدان از روایات متفاوت میشود پس نمی توانیم فهم خودمان را به افرادی که موافق نظر ما نیستند تحمیل کنیم. میتوانیم ؟
اگر پذیرفته ایم که انتساب این احادیث و روایات به معصوم ظنی است پس نمی توانیم آنها را جزو قطعی اسلام بدانیم. می توانیم ؟

به عنوان مثال گفته شود فلان حکم ضروری دین است. به فرض که اختلافات فقهی را کنار بگذاریم و ضروری بودن آن را بپذیریم.
در مورد کیفیت حکم و موضوع مورد اختلاف قرار می گیرد. یا مثلا در مورد تشخیص مصداق حکم مورد اختلاف قرار می گیرد.
حال اگر بخواهیم این مثال را در یک محکمه قضاوت در نظر بگیریم.
قاضی وقتی می تواند حکم کند که کیفیت حکم و موضوع و نحوه تشخیص مصداق را بداند.
یعنی بحث قضاوت از حیطه ی کلیات و ضروری دین خارج می شود و به حیطه ی اجتهاد وارد می شویم که می تواند مورد قبول محکومان نباشد.
آن هم در مورد جان افراد.
به همین خاطر فرض سوال را بر این گذاشتم که این قانون بدون فرض دموکراسی و جمهوریت و بدون فرض دلیل عقلی صرف باشد.

انشاء الله در ادامه توضیح بیشتری در مورد سوالات خواهم داد.

گفته میشود که سیره ی عقلا حجیت پیروی از روایات ظنی معتبر را اثبات میکند.

اما کدام روایت معتبر است ؟ اختلافات زیادی پیدا میشود. و هر کس به اجتهاد خودش عمل می کند.

هر کس فهمی از روایات دارد و باز اختلاف پیش می اید.

مثلا گفته میشود که حجاب ضروری دین است. فرض می کنیم ضروری دین است.
آنگاه در نحوه پوشش اختلاف پیش می اید.
مثلا برخی اجتهاد می کنند و دلیل می آورند که حجاب موی سر واجب نیست. گرچه شاید مثال خوبی نباشد و استناد ضعیفی داشته باشد ولی به هر حال اجتهاد است.
مثلا در مورد سنگسار برخی میگویند حکم یهودیان بوده است و نسخ شده است.
و از این دست موارد...

آیا می توان گفت غیرضروریات دین،جزو قطعی دین هستند؟
اگر بپذیریم که اجتهاد در غیر ضروریات دینی است پس هر چه غیرضروری دین است، می تواند مورد اختلاف باشد.
و نمی توان غیر ضروری دین را جزو قطعی اسلام دانست. و انتساب آن به معصوم یا اسلام، ظنی است نه قطعی. آیا می توانیم اجتهاد یک مجتهد یا چند مجتهد را بر اجتهاد سایر مجتهدین، تحمیل کنیم ؟

ما می دانیم ( یا فرض میکنیم) که قرآن متواتر است و انتساب آن به خداوند قطعی است.
و تعداد محدودی از روایات قطعی الصدور هستند.

حال اگر یک حکم که بر اساس غیر متواترات ( غیر قرآن و غیر روایات قطعی الصدور ) ضروری دین فرض شده است،آیا واقعا می تواند ضروری دین محسوب شود ؟

و اگر ضروری دین باشد آیا می توانیم این ضروریات که از غیر متواترات به دست آمده را بر دیگران تحمیل کنیم ؟

آیا حق داریم هر آنچه از غیر متواترات ( چه ضروری دین باشد و چه نباشد) به دست آوردیم را به صورت قطعی جزو دین اسلام بدانیم یا با این غیر متواترات در مورد دیگران قضاوت کنیم یا رفتاری در مقابل آنها داشته باشیم ؟

شاید در تاریخ و حتی در فیلم و انیمیشن های تاریخ دیده باشد که در گذشته دو نفر که به مشکلی بر میخوردند و اختلافی شکل میگرفت. سراغ قاضی یا شخصی میرفتند که آن را قبول داشتند و به حکم او تن میدادند.

برادر .. اگر حدیث متواتری مثل حدیث غدیر و... ار کسی انکار کند باید در ایمان خود شک کند و حجیت حدیث چون در صدر اسلام بنا به استنداد به سخنی از پیامبر رحمت از کتابت حدیث به صورت کلی ممنوع گردید ،
در نتیجه ما فقط قرآن را 100 درصد صحیح میدانیم ولی احادیث احاد میتواند صححی باشد میتواند موضوع و متروک و جعلی ...
امیدوارم که موفق باشی

ot1998;676417 نوشت:
برادر .. اگر حدیث متواتری مثل حدیث غدیر و... ار کسی انکار کند باید در ایمان خود شک کند و حجیت حدیث چون در صدر اسلام بنا به استنداد به سخنی از پیامبر رحمت از کتابت حدیث به صورت کلی ممنوع گردید ،
در نتیجه ما فقط قرآن را 100 درصد صحیح میدانیم ولی احادیث احاد میتواند صححی باشد میتواند موضوع و متروک و جعلی ...
امیدوارم که موفق باشی

برادر بزرگوار من با سخنان شما مخالفتی ندارم. سوال من چیز دیگری است.:Gol:

ممکنه اینطوری در نظر بگیریم که ظن ناشی از حدیث یک درصدی داره و ظن ناشی از علم یه درصد و ظنی که درصد بیشتری داره رو قبول کنیم؟

و طاها;676370 نوشت:
حال اگر یک حکم که بر اساس غیر متواترات ( غیر قرآن و غیر روایات قطعی الصدور ) ضروری دین فرض شده است،آیا واقعا می تواند ضروری دین محسوب شود ؟

سلام

تواتر تعاریف مختلفی دارد از نظر علمای حدیث شرایطی دارد اما از نظر من مهم تواتر تاریخی است که شامل همه گزینه های منجر به قطعیت میشود .

مثلا از شعر جاهلی گرفته تا بلدان وجغرافیا و ..... که همه اینها بطریقی منجر به تواتر وقطعیت میگردند .

در همه مواردی که ذکر کردید مثل حجاب وسنگسار و .... تواتر تاریخی داریم که قابل انکار نیستند .

اما در مورد آتش زدن وکورکردن و مثله و... فقط منابع عامه که از خشونت یهود برخوردارند بدان استشهاد نموده اند .

بزیان دیگر اسلام حقیقی قبل از یهودی شدن آنست .

برکه;676591 نوشت:
ممکنه اینطوری در نظر بگیریم که ظن ناشی از حدیث یک درصدی داره و ظن ناشی از علم یه درصد و ظنی که درصد بیشتری داره رو قبول کنیم؟

سلام برکه عزیز

سوال خوبیه.
من اینطور طرح میکنم
حدیث ظنی الصدور در مقابل دلایل عقلی
ما با استفاده از براهین عقلی یا تجربیات نتیجه میگیریم که
فلان حکم که در روایت ( معتبر) است درست نیست.
یا حداقل حکم عقل درست تر است. پس حکم عقل را بر حکم روایت مقدم میکنیم ؟
و چون روایت ظنی الصدور است و انتساب آن به معصوم و اسلام قطعی نیست.
اگر ما حکم عقل را بر آن مقدم کنیم حتما به این معنا نیست که حکم عقل را بر حکم خدا مقدم کرده باشیم ؟
مثلا در گذشته اگر چاهی نجس میشد به تناسب اینکه چه نجاستی دارد،
می گفتند واجب است به تناسب آن نجاست، یک مقدار معین دلو از آب چاه خارج شود.
حالا ما به حکم عقل میگوییم مقدار دلو مهم نیست اصل رفع شدن نجاست است که باید خودمان تشخیص بدهیم.
و ...

خیر البریه;676613 نوشت:

سلام

تواتر تعاریف مختلفی دارد از نظر علمای حدیث شرایطی دارد اما از نظر من مهم تواتر تاریخی است که شامل همه گزینه های منجر به قطعیت میشود .

مثلا از شعر جاهلی گرفته تا بلدان وجغرافیا و ..... که همه اینها بطریقی منجر به تواتر وقطعیت میگردند .

در همه مواردی که ذکر کردید مثل حجاب وسنگسار و .... تواتر تاریخی داریم که قابل انکار نیستند .

اما در مورد آتش زدن وکورکردن و مثله و... فقط منابع عامه که از خشونت یهود برخوردارند بدان استشهاد نموده اند .

بزیان دیگر اسلام حقیقی قبل از یهودی شدن آنست .

سلام خیر البریه عزیز و بزرگوار

اگر مبنای شما را فرض بگیریم. این قطعیت برای شما به دست می آید و از نظر شما انتساب این روایات به معصوم و اسلام قطعی است.
ولی فکر کنم حتی اگر گزینه های دیگر را در نظر بگیریم، تعداد روایات قطعی الصدور ، آن قدر ها هم افزایش پیدا نکند. اگر چه این یک حدس و تخمین است.

این را در نظر بگیرید که به هر حال نظر هر مجتهدی در این مسائل می تواند متفاوت باشد.

اگر از خود روایات بگذریم به فهم روایات می رسیم.
مثلا یک مجتهد می گوید خوردن مارماهی حرام است و یکی می گوید خوردن مارماهی خلاف سنت و روش ائمه است و نه حرام.
یا یکی می گوید کشیدن دلو معین از چاه واجب است و یکی میگوید خیر.
یکی میگوید دوبار شستن محل ادرار واجب است یکی می گوید خیر.
یکی می گوید تمام آلات موسیقی حرام است و یکی می گوید خیر.
یکی می گوید سنگسار است و یکی می گوید صد تازیانه است.
یکی می گوید ریش تراشی حرام است و یکی می گوید خیر.
و ...
و با توجه به اینکه این جا جای تقلید و اجتهاد است.
آیا می توان اجتهاد عده ای را بر دیگران تحمیل کرد ؟
و ...

اما در مورد سنگسار باید عرض کنم که مخالفان ممکن است بگویند
ما با اینکه سنگسار حکم خدا بوده مشکلی نداریم اما این آیه نسخ شده است و حکم یهودیان و تورات بوده است.
و آیات سوره نور را مطلق می دانند. که حکم سنگسار را نسخ کرده است.
مثلا این آقا برای خودش تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده است .

https://sites.google.com/site/baznegari/2

با توجه به این کتاب، سنگسار حکم یهود و ... است.

و طاها;676650 نوشت:
سلام خیر البریه عزیز و بزرگوار

اگر مبنای شما را فرض بگیریم. این قطعیت برای شما به دست می آید و از نظر شما انتساب این روایات به معصوم و اسلام قطعی است.
ولی فکر کنم حتی اگر گزینه های دیگر را در نظر بگیریم، تعداد روایات قطعی الصدور ، آن قدر ها هم افزایش پیدا نکند. اگر چه این یک حدس و تخمین است.

این را در نظر بگیرید که به هر حال نظر هر مجتهدی در این مسائل می تواند متفاوت باشد.

اگر از خود روایات بگذریم به فهم روایات می رسیم.
مثلا یک مجتهد می گوید خوردن مارماهی حرام است و یکی می گوید خوردن مارماهی خلاف سنت و روش ائمه است و نه حرام.
یا یکی می گوید کشیدن دلو معین از چاه واجب است و یکی میگوید خیر.
یکی میگوید دوبار شستن محل ادرار واجب است یکی می گوید خیر.
یکی می گوید تمام آلات موسیقی حرام است و یکی می گوید خیر.
یکی می گوید سنگسار است و یکی می گوید صد تازیانه است.
یکی می گوید ریش تراشی حرام است و یکی می گوید خیر.
و ...
و با توجه به اینکه این جا جای تقلید و اجتهاد است.
آیا می توان اجتهاد عده ای را بر دیگران تحمیل کرد ؟
و ...

اما در مورد سنگسار باید عرض کنم که مخالفان ممکن است بگویند
ما با اینکه سنگسار حکم خدا بوده مشکلی نداریم اما این آیه نسخ شده است و حکم یهودیان و تورات بوده است.
و آیات سوره نور را مطلق می دانند. که حکم سنگسار را نسخ کرده است.
مثلا این آقا برای خودش تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده است .

https://sites.google.com/site/baznegari/2

با توجه به این کتاب، سنگسار حکم یهود و ... است.

سلام بر شما دوست گرامی

تواتر ما را به یقین میرساند که اغلب ناظر به اصول هستند .در فروع احکام ، تغییر شرایط به اقتضای زمان دراحکام مشهود است .

البته باید اسلام قبل از سقیفه و بعد را مخلوط نکرد ، یعنی قران و سنت اگر با ثقلین بودند چنین اختلافاتی در دین دیده نمیشد ....

تکلیف مکلفین هم در اختلاف حکم ، رجوع به اعلم یا عمل به احتیاط یا اجتهاد است .

نکته قابل تامل در قران وجود همین آیات متشابه ومنسوخات است که نشان از جاودانگی اعجاز قران دارند زیرا در بستر زمان تغییر حکم اجتناب ناپذیر است و این مهم توسط ثقل ثانی از آیات ثابت قرآن تا قیامت استخراج میشود که متاسفانه واقع نشد !

[="Navy"]با سلام

در حدیثی از امام صادق علیه السلام خواندم که گفتن سنگینی گفته ها و احادیث ما کمر ملائک بزرگ را هم خم میکند!

الان گمونم بشه فهمید کدام حدیث راست هست کدام حدیث جعلی[/]

خیر البریه;676867 نوشت:

سلام بر شما دوست گرامی

تواتر ما را به یقین میرساند که اغلب ناظر به اصول هستند .در فروع احکام ، تغییر شرایط به اقتضای زمان دراحکام مشهود است .

البته باید اسلام قبل از سقیفه و بعد را مخلوط نکرد ، یعنی قران و سنت اگر با ثقلین بودند چنین اختلافاتی در دین دیده نمیشد ....

تکلیف مکلفین هم در اختلاف حکم ، رجوع به اعلم یا عمل به احتیاط یا اجتهاد است .

نکته قابل تامل در قران وجود همین آیات متشابه ومنسوخات است که نشان از جاودانگی اعجاز قران دارند زیرا در بستر زمان تغییر حکم اجتناب ناپذیر است و این مهم توسط ثقل ثانی از آیات ثابت قرآن تا قیامت استخراج میشود که متاسفانه واقع نشد !

سپاس از اشتراک نظر شما:Gol:
با این جملات موافق بوده ام.:Gol:

پرنس کوچولو;676878 نوشت:
با سلام

در حدیثی از امام صادق علیه السلام خواندم که گفتن سنگینی گفته ها و احادیث ما کمر ملائک بزرگ را هم خم میکند!

الان گمونم بشه فهمید کدام حدیث راست هست کدام حدیث جعلی

سلام و درود خدا برشما

بله درک حقایق روایات اهل بیت برای فرشتگان و انبیاء نیز مشکل است. حدیثنا صعب مستصعب ....
و حتی وقتی ظاهر روایات را بررسی می کنند می گویند هر حدیث ، شان نزولی دارد
و به همین خاطر تنها سند حدیث مهم نیست باید از جهت محتوا و دیگر مسائل بررسی شود.

با توجه به علم حدیث می توان احادیث معتبر را مشخص کرد ( البته در اینکه کدام حدیث معتبر است می تواند اختلاف باشد )
مثلا برخی احادیث معتبر اصول کافی را آن قدر اندک دانسته اند که به اندازه یک جلد شده است.
یا برخی احادیث معتبر را جمع کرده اند که تمامش در حد هشت جلد شده است.
و نوع نگاه مجتهد می تواند خیلی تاثیر داشته باشد.
اما به هر حال دانشمندان خود گفته اند که احادیث واحد معتبر ( غیر متواتر) ظنی الصدور هستند.
یعنی نمی توان به صورت یقین گفت از معصوم صادر شده اند.

شاید توضیح بیشتر ، به روشن تر شدن موضوع کمک بیشتر کند. :Gol:

با توجه به اینکه روایات غیر مواتر، ظنی الصدور هستند آیا می توان گفت جزو قطعی اسلام هستند ؟
البته شاید بگوییم ما موظف به عمل به آنها هستیم اما آیا جزویت آنها در اسلام و دین به صورت قطعی کار درست و شرعی است ؟
یعنی به عبارت روشن تر، آیا چیزی که غیر ضروری دین است ( فروع احکام ) را می توان گفت ضروری دین است ؟ ( یعنی جزو قطعی اسلام است ؟)

در رساله ها نوشته شده است که در فروع احکام، یا باید اجتهاد کرد یا تقلید یا احتیاط
و
گفته شده است که تقلید در ضروریات دین لازم نیست.
تقلید در غیر ضروریات است.
آیا در احکام و فروع دین، می توانیم نظر یک مجتهد را بر مقلدین سایر مجتهدان تحمیل کنیم ؟

آیا در فروع دین، می توانیم نظر یک مجتهد را بر کسانی که احتیاط می کنند تحمیل کنیم ؟

آیا در فروع دین ، می توانیم نظر یک مجتهد را بر کسانی که تقلید و اجتهاد و احتیاط نمی کنند ، تحمیل کنیم ؟

آیا در فروع دین، می توانیم نظر یک مجتهد را بر مجتهدان یا کسانی که ادعای اجتهاد جزئی یا کلی در یک مسئله را دارند تحمیل کنیم ؟

یک هفته گذشت هنوز یکی نیست پاسخ این سوالات رو بده ؟

تا به حال فکر کرده ایم حکمت تقلید چیست ؟

جناب و طاها
در ایران مجتهدین می توانند اجماع کنند و در خصوص هر موردی تنها یک رای و نظر باشد تا حداقل شیعیان ایران دچار چند دستگی نشوند.

احادیث متواتر یکی دو مورد بیشتر نیستند. متواتر یقینی است.
و احادیث غیر متواتر (بر حسب حال راوی: صحیح- موثق- ضعیف) ظنی هستند.

موحد;677347 نوشت:
جناب و طاها
تقلید بدعت است و مسلمین نیازی به تقلید ندارند.

جناب موحد

تقلید یعنی رجوع به کارشناس. هر عاقلی از این روش استفاده می کند.
تقلید در ضروریات دین نیست چون لزومی ندارد.

مشکل اصلی در این است که چیزهایی که غیرضروری دین است چه نسبتی با خدا دارند ؟

آیا می توانیم بگوییم صد در صد منتسب به رسول خدا است ؟ تا آنچا که می دانیم خود دانشمندان و مجتهدان گفته اند این انتساب به خدا و رسول، ظنی الصدور است.

یعنی خود انها ادعا نکرده اند که این روایات ظنی معتبر یا فهم مجتهد، صد در صد حکم خداوند باشد.

اما با توجه به سیره عقلا این را پذیرفته اند که به آنها عمل کنند.

از طرفی خود قرآن حدیث را به صورت کلی معتبر دانسته است.

نقل قول:
مثلا در ایران مجتهدین می توانند اجماع کنند و در خصوص هر موردی تنها یک رای و نظر باشد تا حداقل شیعیان ایران دچار چند دستگی نشوند.

جناب موحد ما که نمی خواهیم در خیالات سیر کنیم. فعلا که اختلاف داریم.
هر گروه از دانشمندان می توانند بر چیزی هم رای شوند و تبانی کنند یا حیله کنند. ولی هیچ عاقلی به خاطر احتمال اندک، دست از رجوع به کارشناس بر نمی دارد.

هم چنین کسی که می خواهد شیعه باشد پیش تر باید چند مرحله را بگذراند. توحید و عدل و خداشناسی، هدایت الهی و نبوت و امامت و ....
یعنی اصول اعتقادات تقلیدی نیست. ضروریات دین هم به تقلید نیازی ندارد. در غیر ضروریات نیز تقلید واجب نیست.
و به خاطر این مراحل است که این دید ( شیعه) از بین سایر ادیان و سایر مذاهب انتخاب میشود.

نقل قول:
احادیث را می توان از منظری به احادیث متواتر و غیر متواتر تقسیم بندی کرد و می توان گفت که اکثریت این احادیث دروغ هستند منتها با این تفاوت که احادیث متواتر دروعهای بزرگی هستند که بنا به مثل معروف که دروغ هر چه بزرگتر باشد پذیرشش آسان است مورد پذیرش خیلی ها قرار گرفته اند.

می توان گفت ، شیوه درستی نیست. اگر به حساب فرض باشد ، می توانیم خیلی فرض های دیگر داشته باشیم.

می توان گفت که قرآن یک تواتر دروغ است و بنا به مثل معروف که دروغ هر چه بزرگتر باشد پذیرشش آسان است مورد پذیرش خیلی ها قرار گرفته.
یا تورات و انجیل در زمان بعد از موسی و عیسی و حتی اکنون.
و خیلی می توان های دیگر.

پس شما باید اثبات کنید.

و طاها;676370 نوشت:
ما می دانیم ( یا فرض میکنیم) که قرآن متواتر است و انتساب آن به خداوند قطعی است.
و تعداد محدودی از روایات قطعی الصدور هستند.

حال اگر یک حکم که بر اساس غیر متواترات ( غیر قرآن و غیر روایات قطعی الصدور ) ضروری دین فرض شده است،آیا واقعا می تواند ضروری دین محسوب شود ؟

و اگر ضروری دین باشد آیا می توانیم این ضروریات که از غیر متواترات به دست آمده را بر دیگران تحمیل کنیم ؟


بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر عزیزم و رحمت خدا بر شما،
مطمئن نیستم منظورتان را کامل متوجه شده باشم ولی شما ببینید که این پاسخ می‌تواند جواب سؤالتان باشد؟ لازم به ذکر نیست که حقیر تخصصی هم ندارم و این نظر شخصی‌ام هست که شاید هم غلط باشد ...
در زمان غیبت که دسترسی مستقیم به خلیفه‌ی خدا بر زمین نداریم بهترین برداشتی که از حکم خدا کنیم معیار عمل قرار می‌گیرد و این بهترین برداشت توسط بهترین علمای دین و مجتهدین می‌تواند تحصیل شود، بر این اساس اینکه فرمودید:
و طاها;673844 نوشت:
آیا مجازات کردن دیگران بر اساس احادیث غیر متواتر ( ظنی) مورد رضایت خداوند است ؟


را می‌توان اینطور پاسخ داد که بله مورد رضایت خداوند است ... دین نزد خداوند اسلام است ولی این اسلام تا کنون هرگز به صورت کامل پیاده نشده است، تا قبل از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به دلایلی به صورت‌های دیگری بود که شکل تحریف‌شده‌ی آنها شده است مسیحیت و یهودیت، در زمان خود رسول خدا تا اکمال تنزیل گاهی ناسخ و منسوخ پیش می‌آمد، بعد از تکمیل تنزیل در سال آخر عمر شریف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هم که تبیین‌کنندگان دین به کنار زده شدند و دینی که کامل تنزیل شده بود کامل تبیین نشد و در عمل باز کنار گذاشته شد تا اینکه ان شاء الله در زمان ظهور به صورت کامل پیاده هم بشود ... بنابراین بعید نیست اگر برخی از احکامی که ما از طریق منابع دینی خود به آنها رسیده‌ایم دقیقاً حکم اسلام در آخرین و کامل‌ترین نسخه‌اش نباشد ولی همانطور که پیامبران گذشته به شریعت زمان خودشان حکم می‌کردند در این زمان هم ناچار هستیم از همان که به دستمان رسیده است تبعیت کنیم و حتی اگر کسی یقین حاصل کند (و یقینش هم در نزد پروردگار درست باشد) که در این زمان باید فلان کار را بکند و فلان حکم باید تغییر کند اگر بدون استفاده از منابعی موثقی که در اختیار دارد دست به این کار بزند کارش بدعت است و عمل به آن باطل و گناه خواهد بود ...
و طاها;673844 نوشت:
آیا کسی حق دارد این احادیث ظنی را به صورت قطعی و یقینی به خداوند نسبت بدهد ؟ و بگوید این ها قطعا اسلام است ؟


اگر می‌داند که ظنی است پس می‌داند که شاید قطعی نباشد و در نتیجه حق ندارد که بگوید قطعی است، گرچه در مقام عمل به آنها در شرایط فعلی می‌تواند آن را به صورت قطعی بیان نماید، چون وظیفه آن است که تشخیص داده شده است ... این معنای فتوا می‌شود ... اگر شک داشتند می‌گویند احتیاط واجب یا مستحب است ... امکان دارد که فتوای فقیهی هم اشتباه باشد و فتوای فقیه دیگری درست باشد و یا خود این فقیه بعداً فتوایش را تغییر دهد (منظورم از فتوا حکم بدون فرض ضرورت برای هرگونه احتیاط است)، اما این برای وقتی است که شخص به اطمینان برسد که حکم این است و چیز دیگری نیست، اگرچه نهایتاً همان هم ظن باشد ولی چون نهایت چیزی است که می‌شود به آن رسید در مقام عمل نیازی به احتیاط ندارد و می‌شود حکم ... یعنی در شرایط کنونی با این داده‌ها که در دسترس ماست وظیفه این است ... احتیاط هم برای وقتی است که در شرایط کنونی نشود از روی داده‌های موجود با اطمینان گفت که حکم دقیقاً چه هست ... اینکه منابع ما ناقص باشد یا درش احتمالاتی مطرح باشد بحث دیگری است که فراتر از میدان عمل به وظیفه‌ی فعلی انسان است ...
و طاها;673844 نوشت:
اگر کسی بگوید این احادیث قطعی هستند و نه ظنی، نوعی دروغ بستن به خدا نیست ؟


اگر بداند که نیست و بگوید که هست بله مصداق دروغ خواهد بود.

و طاها;677021 نوشت:
شاید توضیح بیشتر ، به روشن تر شدن موضوع کمک بیشتر کند. :Gol:

با توجه به اینکه روایات غیر مواتر، ظنی الصدور هستند آیا می توان گفت جزو قطعی اسلام هستند ؟
البته شاید بگوییم ما موظف به عمل به آنها هستیم اما آیا جزویت آنها در اسلام و دین به صورت قطعی کار درست و شرعی است ؟
یعنی به عبارت روشن تر، آیا چیزی که غیر ضروری دین است ( فروع احکام ) را می توان گفت ضروری دین است ؟ ( یعنی جزو قطعی اسلام است ؟)



بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و همچنان بدون تخصص کافی در خدمت هستم
:Nishkhand:
ضروری دین هستند از این نظر که عمل کردن به آنها ضروری هستند ولی ضروری نیستند یا نمی‌دانیم که هستند یا نیستند از آن جهت که خودتان هم فرموده‌اید ... این سؤال شما مشابه این است که در زمان حضرت عیسی علیه‌السلام از ایشان بپرسند آیا اینطور روزه گرفتن ضرورت دین اسلام است؟ ایشان چه جواب می‌دادند؟ ما هم همان جواب را می‌دهیم .... و البته در خبرها اینطور وارد شده که پیامبران خودشان به آخرین نسخه‌ی اسلام و آن هم به زبان عربی عبادات را انجام می‌داده‌اند و در نتیجه لااقل با بسیاری از احکام اسلام در نسخه‌ی آخرش اطلاع داشته‌اند ولی به حکمتی آنچه که بر امت ایشان مشروع بوده است را به ایشان ابلاغ می‌کرده‌اند و نه آنچه را که تنها بر خودشان مشروع بوده است ... اینکه شریعت برای امت یک پیامبر با شریعت برای خود آن پیامبر متفاوت باشد در خود اسلام هم مصادیقی دارد که نمونه‌اش وجوب نماز شب بر پیامبر خداست ...
و طاها;677021 نوشت:

آیا در احکام و فروع دین، می توانیم نظر یک مجتهد را بر مقلدین سایر مجتهدان تحمیل کنیم ؟

آیا در فروع دین، می توانیم نظر یک مجتهد را بر کسانی که احتیاط می کنند تحمیل کنیم ؟

آیا در فروع دین ، می توانیم نظر یک مجتهد را بر کسانی که تقلید و اجتهاد و احتیاط نمی کنند ، تحمیل کنیم ؟

آیا در فروع دین، می توانیم نظر یک مجتهد را بر مجتهدان یا کسانی که ادعای اجتهاد جزئی یا کلی در یک مسئله را دارند تحمیل کنیم ؟


ظاهراً نمی‌توانیم مگر آنکه نظر یک مجتهد یا تعدادی از مجتهدین به صورت قانون اجتماع مسلمین در بیاید که در این صورت تبعیت از قانون می‌تواند با شرایطی بر همه فرض شود (قوانین اجتماع همیشه نمی‌تواند مطابق با همه‌ی فتاوا باشد و رعایت قوانین عقلاً واجب است البته با شرایطی)، همچنین اگر ولی فقیه زمانه حکم ثانویه بدهد این حکم بر فقهای دیگر هم واجب می‌شود و بالتبع بر مقلدین ایشان نیز واجب می‌شود.
اگر اشتباه نکرده باشم
یا علی علیه‌السلام

باء;677504 نوشت:

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر عزیزم و رحمت خدا بر شما،

باء;677504 نوشت:


سلام بر شما برادر بزرگوار و عزیز و رحمت ها و برکت هایش نیز

نقل قول:
مطمئن نیستم منظورتان را کامل متوجه شده باشم ولی شما ببینید که این پاسخ می‌تواند جواب سؤالتان باشد؟ لازم به ذکر نیست که حقیر تخصصی هم ندارم و این نظر شخصی‌ام هست که شاید هم غلط باشد ...

همینکه نظرتان را به اشتراک می گذارید خودش خیلی برای من ارزشمند است. و استفاده می کنم.

نقل قول:
در زمان غیبت که دسترسی مستقیم به خلیفه‌ی خدا بر زمین نداریم بهترین برداشتی که از حکم خدا کنیم معیار عمل قرار می‌گیرد و این بهترین برداشت توسط بهترین علمای دین و مجتهدین می‌تواند تحصیل شود،

و بهترین عالم و مجتهد مورد اختلاف است. و بهترین نظر نیز. و هر کس پی تقلید و اجتهاد خودش است.

نقل قول:
بر این اساس اینکه فرمودید:
نقل قول:
را می‌توان اینطور پاسخ داد که بله مورد رضایت خداوند است ...

و شاید در صورتی که حکم برای مقلدین اجرا شود مورد رضایت خداوند است. نه برای غیر مقلدین. یعنی من نمی توانم شما را به خاطر فهم خودم از منابع ظنی معتبر، محکوم به امری کنم. مگر اینکه شما نظر من را به عنوان مرجع تقلید یا قاضی قبول داشته باشید.

نقل قول:
دین نزد خداوند اسلام است ولی این اسلام تا کنون هرگز به صورت کامل پیاده نشده است، تا قبل از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به دلایلی به صورت‌های دیگری بود که شکل تحریف‌شده‌ی آنها شده است مسیحیت و یهودیت، در زمان خود رسول خدا تا اکمال تنزیل گاهی ناسخ و منسوخ پیش می‌آمد، بعد از تکمیل تنزیل در سال آخر عمر شریف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هم که تبیین‌کنندگان دین به کنار زده شدند و دینی که کامل تنزیل شده بود کامل تبیین نشد و در عمل باز کنار گذاشته شد تا اینکه ان شاء الله در زمان ظهور به صورت کامل پیاده هم بشود ... بنابراین بعید نیست اگر برخی از احکامی که ما از طریق منابع دینی خود به آنها رسیده‌ایم دقیقاً حکم اسلام در آخرین و کامل‌ترین نسخه‌اش نباشد ولی همانطور که پیامبران گذشته به شریعت زمان خودشان حکم می‌کردند

بله

نقل قول:
در این زمان هم ناچار هستیم از همان که به دستمان رسیده است تبعیت کنیم

بله هر کس اجتهاد خودش را دارد و یا از مجتهد خودش تقلید می کند.

نقل قول:
و حتی اگر کسی یقین حاصل کند (و یقینش هم در نزد پروردگار درست باشد) که در این زمان باید فلان کار را بکند و فلان حکم باید تغییر کند اگر بدون استفاده از منابعی موثقی که در اختیار دارد دست به این کار بزند کارش بدعت است و عمل به آن باطل و گناه خواهد بود ...

بله



نقل قول:
اگر می‌داند که ظنی است پس می‌داند که شاید قطعی نباشد و در نتیجه حق ندارد که بگوید قطعی است،

دانشمندان گویند که روایات غیر متواتر، ظنی الصدور هستند و ظاهرا ادعا نمی کنند آنچه فتوا می دهند قطعا جزو اسلام است. و اگر این چنین بگویند کار اشتباهی خواهد بود.

نقل قول:
گرچه در مقام عمل به آنها در شرایط فعلی می‌تواند آن را به صورت قطعی بیان نماید، چون وظیفه آن است که تشخیص داده شده است ... این معنای فتوا می‌شود ... اگر شک داشتند می‌گویند احتیاط واجب یا مستحب است ... امکان دارد که فتوای فقیهی هم اشتباه باشد و فتوای فقیه دیگری درست باشد و یا خود این فقیه بعداً فتوایش را تغییر دهد (منظورم از فتوا حکم بدون فرض ضرورت برای هرگونه احتیاط است)، اما این برای وقتی است که شخص به اطمینان برسد که حکم این است و چیز دیگری نیست، اگرچه نهایتاً همان هم ظن باشد ولی چون نهایت چیزی است که می‌شود به آن رسید در مقام عمل نیازی به احتیاط ندارد و می‌شود حکم ... یعنی در شرایط کنونی با این داده‌ها که در دسترس ماست وظیفه این است ... احتیاط هم برای وقتی است که در شرایط کنونی نشود از روی داده‌های موجود با اطمینان گفت که حکم دقیقاً چه هست ... اینکه منابع ما ناقص باشد یا درش احتمالاتی مطرح باشد بحث دیگری است که فراتر از میدان عمل به وظیفه‌ی فعلی انسان است ...

توجه : اینکه یک متن یا روایت قطعا فلان منظور یا حکم را بیان می کند یک چیز است

و اینکه این متن یا روایت واقعا و قطعا منتسب به معصوم است یک چیز دیگر.

آنچه در بالا گفته اید از فتوا و حکم و احتیاط واجب و غیره، مربوط به فهم قطعی و غیر قطعی فقیه از یک متن است. نه در مورد انتساب آن متن به معصوم.

اما در مورد فهم احادیث که در قالب فتوا و احتیاط و غیره گفته میشود. باز هم تفاوتی نمی کند چون هر فقیه اگر با اطمینان تمام بگوید این متن این را می گوید، فقیه دیگری می تواند اینگونه بگوید که این متن این حکم را نمی گوید.
و هر حکمی که یک فقیه می دهد برای رفتار خودش و مقلدانش حجت است نه برای دیگران.

اما نکته ی بعد

اگر فقیهی حکمی داد که باید شخصی کشته شود و آن شخص مقلد این فقیه نیست.
آیا فقیه حق دارد در مورد شخصی که مقلد فقیه دیگری است حکم به کشتن یا مجازات او بدهد ؟
یا او را منتسب به فعل حرامی بکند که از دید دیگر فقها، درست نیست ؟




نقل قول:
اگر بداند که نیست و بگوید که هست بله مصداق دروغ خواهد بود.

بله. اما ظاهرا. علما این تخلف را انجام نداده اند. و این انتساب را ظنی می دانند.

باء;677508 نوشت:

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و همچنان بدون تخصص کافی در خدمت هستم
:Nishkhand:


سلام علیکم و رحمة الله

نقل قول:
ضروری دین هستند از این نظر که عمل کردن به آنها ضروری هستند ولی ضروری نیستند یا نمی‌دانیم که هستند یا نیستند از آن جهت که خودتان هم فرموده‌اید ... این سؤال شما مشابه این است که در زمان حضرت عیسی علیه‌السلام از ایشان بپرسند آیا اینطور روزه گرفتن ضرورت دین اسلام است؟ ایشان چه جواب می‌دادند؟ ما هم همان جواب را می‌دهیم ....

متوجه منظورتان نشدم.

نقل قول:
و البته در خبرها اینطور وارد شده که پیامبران خودشان به آخرین نسخه‌ی اسلام و آن هم به زبان عربی عبادات را انجام می‌داده‌اند و در نتیجه لااقل با بسیاری از احکام اسلام در نسخه‌ی آخرش اطلاع داشته‌اند ولی به حکمتی آنچه که بر امت ایشان مشروع بوده است را به ایشان ابلاغ می‌کرده‌اند و نه آنچه را که تنها بر خودشان مشروع بوده است ... اینکه شریعت برای امت یک پیامبر با شریعت برای خود آن پیامبر متفاوت باشد در خود اسلام هم مصادیقی دارد که نمونه‌اش وجوب نماز شب بر پیامبر خداست ...

بله

نقل قول:
ظاهراً نمی‌توانیم مگر آنکه نظر یک مجتهد یا تعدادی از مجتهدین به صورت قانون اجتماع مسلمین در بیاید که در این صورت تبعیت از قانون می‌تواند با شرایطی بر همه فرض شود (قوانین اجتماع همیشه نمی‌تواند مطابق با همه‌ی فتاوا باشد و رعایت قوانین عقلاً واجب است البته با شرایطی

تعداد مجتهدین کفایت نمی کند باید مقلدان نظر آنها را تقلید کرده باشند.

قوانین اجتماعی در برخی موارد نمی تواند متعدد باشد. که می توان راه حل داد مثلا جمهوری ( مثلا مقلدان مسلمان) یا دموکراسی

و در برخی موارد قابل جمع است. مثلا در محاکم قضائی، دو طرف مدعی و متهم یا شاکی و متشاکی، خودشان به قضاوت یک نفر تن دهند. و آن قاضی را خودشان تعیین کنند.

نقل قول:
همچنین اگر ولی فقیه زمانه حکم ثانویه بدهد این حکم بر فقهای دیگر هم واجب می‌شود و بالتبع بر مقلدین ایشان نیز واجب می‌شود.
اگر اشتباه نکرده باشم
یا علی علیه‌السلام

این حکم شما خودش بر گرفته از فتوای برخی مجتهدان است که این نظر را پذیرفته اند.

و طاها;675594 نوشت:


سلام خدمت شما کارشناس محترم



فکر می کنم واضح بود. به همین جمله اکتفا کردم.
همانطور که خودتان فرمودید که احادیث ظنی الصدور هستند. یعنی به صورت قطع و یقین نمی توان گفت این احادیث گفته ی خود معصومین باشند.

در این حرفی نیست که روایت متواتر داریم اما روایات متواتر اندک هستند. و بسیاری از احکام شرعی ما بر اساس روایات غیر متواتر به دست می آید.
بله شاید منظور شما این باشد که روایات متواتری هست که حجیت روایات غیر متواتر را اثبات می کند. ولی مسئله مورد نظر من روی این مسئله نیست. چون خود شما هم فرمودید سیره عقلا که مورد پذیرش است.

در این هم اشکالی نیست که به لطف علما و دانشمندان، روایات غیر متواتر بررسی میشوند و روایاتی که از حیث سند و محتوا درست باشند مورد تایید قرار می گیرند. یعنی هر حدیث غیر متواتری معتبر نیست.


پس نقطه ی اشتراک داریم در اینکه احادیث غیر متواتر ظنی الصدور هستند.


بله همانطور که گفتم. روایات حجیت دارند.

در اینکه کدام حدیث معتبر است هر کس می تواند نظری داشته باشد. و هر مجتهدی نظر خاص خودش را خواهد داشت.

این هم درست است که روایاتی مورد تایید است که موافق کتاب باشد و بر خلاف نص قران نباشد.

بله.

دوباره با بیان دیگری سوال خودم را مطرح می کنم

در اینکه کدام روایت، معتبر است نظرات متفاوت است. هر مجتهدی می تواند نظر خاص خودش را داشته باشد.
و هر کس که مجتهد نیست می تواند مجتهد عالم یا اعلم از نظر خود را پیروی کند.

حال اگر پذیرفته ایم که این روایات انتساب ظنی به معصوم دارند. پس نمی توانیم نظر خودمان را به افرادی که این روایات را معتبر نمی دانند ، تحمیل کنیم. می توانیم ؟
اگر پذیرفته ایم که فهم مجتهدان از روایات متفاوت میشود پس نمی توانیم فهم خودمان را به افرادی که موافق نظر ما نیستند تحمیل کنیم. میتوانیم ؟
اگر پذیرفته ایم که انتساب این احادیث و روایات به معصوم ظنی است پس نمی توانیم آنها را جزو قطعی اسلام بدانیم. می توانیم ؟

به عنوان مثال گفته شود فلان حکم ضروری دین است. به فرض که اختلافات فقهی را کنار بگذاریم و ضروری بودن آن را بپذیریم.
در مورد کیفیت حکم و موضوع مورد اختلاف قرار می گیرد. یا مثلا در مورد تشخیص مصداق حکم مورد اختلاف قرار می گیرد.
حال اگر بخواهیم این مثال را در یک محکمه قضاوت در نظر بگیریم.
قاضی وقتی می تواند حکم کند که کیفیت حکم و موضوع و نحوه تشخیص مصداق را بداند.
یعنی بحث قضاوت از حیطه ی کلیات و ضروری دین خارج می شود و به حیطه ی اجتهاد وارد می شویم که می تواند مورد قبول محکومان نباشد.
آن هم در مورد جان افراد.
به همین خاطر فرض سوال را بر این گذاشتم که این قانون بدون فرض دموکراسی و جمهوریت و بدون فرض دلیل عقلی صرف باشد.

انشاء الله در ادامه توضیح بیشتری در مورد سوالات خواهم داد.


بسم الله الرحمن الرحیم



با سلام مجدد خدمت شما پرسشگر محترم



به پرسش شما از زاویه دیگری پاسخ خواهیم داد.



این موضوع را همه عقلا پذیرفته اند که از شرایط اصلی پذیرش روایات ظنی الصدور که می توان از مسیر آن به حکم قطعی رسید، آن است که از ناحیه فردی ثقه(مورد اعتماد) بیان شده باشد.



چنین روایاتی بنا بر سیره عقلا قابل اعتنا است و می دانیم که سیره عقلا را شارع امضا کرده است.



چون معاصرت راویان با معصومین سلام الله علیهم اجمعین و نیز امضای سخنانی که از سوی راوی نقل شده و منتسب به امام است، با وجود عدم رادع و مانعی از طرف معصوم به معنای آن است که این سخن از طرف حضرت است و به حکم آن که امام معصوم است، پس منبع سخنش نیز علم الهی است.



سیره عقلا دیواره ای است که تمام روایات ظنی الصدور که شرایط حجیت را داشته و از طرف شخص ثقه بیان شده باشد، به آن تکیه می کند و دارای حجیت یا اعتبار شرعی می شود.



در نتیجه از روایات ظنی الصدور که بنای عقلا آن را پذیرفته است، احکام شرعی استنتاج می شود.



پس سیره عقلا زمانی حجیت شرعی می یابد که روای معاصر امام بوده و اگر سخنی به معصوم مستند شده باشد و حضرت با تقریر و سکوتش آن را امضا کرده باشد، این روایت می تواند منبع استنتاج احکام شرعی باشد.



و اما این که هر مجتهدی می تواند مطابق با نظر و استنباط شخصی اش عمل کند،زمانی است که در جامعه عصر غیبت، حاکم اسلامی وجود نداشته باشد.اما در عصر غیبت و حضور حاکم اسلامی، حکم او بر احکام دیگر مجتهدان نافذ است و بقیه مجتهدین باید تبعیت کنند.



سخن آخر این که آیات الهی قطعی الصدور و ظنی الدلاله است ولی روایات، ظنی الصدور و قطعی الدلاله است.


محسن;677676 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام مجدد خدمت شما پرسشگر محترم




سلام بر شما بزرگوار



نقل قول:

به پرسش شما از زاویه دیگری پاسخ خواهیم داد.

این موضوع را همه عقلا پذیرفته اند که از شرایط اصلی پذیرش روایات ظنی الصدور که می توان از مسیر آن به حکم قطعی رسید، آن است که از ناحیه فردی ثقه(مورد اعتماد) بیان شده باشد.



گذشت که بله.

نقل قول:

چنین روایاتی بنا بر سیره عقلا قابل اعتنا است و می دانیم که سیره عقلا را شارع امضا کرده است.

چون معاصرت راویان با معصومین سلام الله علیهم اجمعین و نیز امضای سخنانی که از سوی راوی نقل شده و منتسب به امام است، با وجود عدم رادع و مانعی از طرف معصوم به معنای آن است که این سخن از طرف حضرت است و به حکم آن که امام معصوم است، پس منبع سخنش نیز علم الهی است.

سیره عقلا دیواره ای است که تمام روایات ظنی الصدور که شرایط حجیت را داشته و از طرف شخص ثقه بیان شده باشد، به آن تکیه می کند و دارای حجیت یا اعتبار شرعی می شود.

در نتیجه از روایات ظنی الصدور که بنای عقلا آن را پذیرفته است، احکام شرعی استنتاج می شود.



گذشت که بله.

نقل قول:

پس سیره عقلا زمانی حجیت شرعی می یابد که روای معاصر امام بوده و اگر سخنی به معصوم مستند شده باشد و حضرت با تقریر و سکوتش آن را امضا کرده باشد، این روایت می تواند منبع استنتاج احکام شرعی باشد.



پس با توجه به اینکه مشترکات روشن است برویم سراغ سوال و محل اشکال.

نقل قول:

و اما این که هر مجتهدی می تواند مطابق با نظر و استنباط شخصی اش عمل کند،زمانی است که در جامعه عصر غیبت، حاکم اسلامی وجود نداشته باشد.



پس در عضر غیبت وقتی حاکم اسلامی وجود نداشته باشد

هر مجتهدی حق دارد برای مقلدانی که از او تقلید نمی کنند حکم بدهد و مجازاتشان کند.
مثلا مجتهد ریش تراشی را حرام می داند و حکم آن را تعزیر می داند.
بعد شخصی را که از او تقلید نمی کند ( و ریش تراشی را حرام نمی داند) را نزد او می آورند و به حکم ریش تراشی و اظهار ریش تراشی و کار حرام، او را تعزیر می کنند.
پس به نظر شما این مجتهد این حق را دارد. یعنی این مجتهد حق دارد که شخصی را متهم به فعل حرام کند و بعد حکم تعزیر بدهد و بعد اجرا کند. ( در صورتی که آن شخص این حکم را اسلامی نمی داند)

و مثال های فراوان دیگر.

نقل قول:
اما در عصر غیبت و حضور حاکم اسلامی، حکم او بر احکام دیگر مجتهدان نافذ است و بقیه مجتهدین باید تبعیت کنند.


کدام حاکم اسلامی ؟
مثلا حکم شاه عباس صفوی بر حکم مجتهدان مقدم است ؟

یا حکم حاکمی که با رای مردم روی کار آمده مثلا رئیس جمهور بر حکم مجتهد مقدم است ؟

یا فقیهی که حاکم شده است ایا رای او مقدم است ؟

آیا هر حاکم به هر طریقی ، حاکم شده باشد حکمش نافذ و مقدم خواهد بود ؟
یعنی اگر یک عالم از طرف یک پادشاه حاکم و قاضی شود برای دیگران اعتبار دارد ؟

اصلا این تبعیت از حاکم مسلمان بر اساس کدام منبع دینی است ؟ آیا تواتر دارد ؟ آیا ضروری دین است ؟ آیا همه فقهای کنونی با او هم نظر هستند ؟ آیا همه مردم او را قبول دارند ؟

اگر همه مردم او را پذیرفته باشند آیا حق دارد نظر خودش را در مورد شخصی که نظر دیگری دارد به عنوان اسلام تحمیل کند مثلا همان ریش تراشی ؟



نقل قول:

سخن آخر این که آیات الهی قطعی الصدور و ظنی الدلاله است ولی روایات، ظنی الصدور و قطعی الدلاله است.




ببخشید اما

آیات الهی قطعی الصدور و قطعی الدلالة هستند مگر در مورد آیاتی که متشابه خوانده شود. که در آن هم اختلاف است. که منظور ار تشابه چیست.

روایات ظنی الصدور و قطعی الدلالة هستند اما باز نه همه ی آنها.

البته هر کلامی در جهاتی روشن است و در جهاتی ابهام دارد. و این اقتضای کلام است.

اگر امر بر این گونه تحمیل ها باشد پس چرا در این مسائل تقلید می کنیم ؟

در گذشته دو مسلمان که اختلاف می کردند خود یک قاضی انتخاب می کردند یا پیش مرجع تقلید خودشان می رفتند و حکم را جویا میشدند و به آن تن در می دادند.

در تاریخ میخوانیم که یهودیان به نزد پیامبر می آمدند و او را قاضی میکردند.

و ...

مسلمان ، مسلمان است چون تابع حکم خداست. اما ما چه حقی داریم در مسائلی که کار به اجتهاد دارد، نظر خودمان را بر مسلمانان تحمیل کنیم ؟

مسلمان تابع حکم خداست نه مجتهد. مگر اینکه حکمی برای او اجرا شود که او آن را اسلامی می داند.
یا اگر هم آن را اسلامی نمی داند خود آن را پذیرفته و مبنای حکم قرار داده باشد.

لطفا سر اصل موضوع و مشکل صحبت کنیم. به صراحت اشتراکات را بیان کردم.

لطفا سوال را دریابید.

و طاها;677693 نوشت:
آیا هر حاکم به هر طریقی ، حاکم شده باشد حکمش نافذ و مقدم خواهد بود ؟
یعنی اگر یک عالم از طرف یک پادشاه حاکم و قاضی شود برای دیگران اعتبار دارد ؟

اصلا این تبعیت از حاکم مسلمان بر اساس کدام منبع دینی است ؟ آیا تواتر دارد ؟ آیا ضروری دین است ؟ آیا همه فقهای کنونی با او هم نظر هستند ؟ آیا همه مردم او را قبول دارند ؟


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
اگر هزار عالم بزرگ که همه در مقامات عالیه‌ی علمی و عرفانی هستند دور هم جمع شوند دست آخر وقتی می‌خواهند نماز بخوانند یک نفر باید بایستد جلو و امام شود و دیگران به او اقتدا کنند، نمی‌شود که هر کدام جداگانه امام شوند! در بحث ولایت فقیه هم این یک مسأله‌ی عقلی است که اگر ۱۰۰ نفر مجتهد جامع‌الشرایط داشتیم که هر کدام مرجع تقلید عده‌ی زیادی و برخی هم مرجع تقلید عده‌ی کمی هستند و برخی هم مجتهد هستند ولی مرجع تقلید نشده‌اند باز دست آخر در مسائل کلام جامعه‌ی اسلامی یک نفر باید حرف آخر را بزند، بله بحث ولایت فقیه شورایی یک انتخاب دیگر است اما در هر صورتی که باشد آخر کار باید یک حرف به عنوان حرف آخر باشد ... باید فصل‌الخطاب داشت که وحدت حفظ شود ... وحدت از عدالت در جامعه مهم‌تر است ... این را ۲۵ سال سکوت حضرت امیر علیه‌السلام در صدر اسلام به ما آموخته است ... این مسأله‌ی تحمیل نظر هم که جنبه‌ی واقعی ندارد، جنبه‌ی قانون اجتماعی دارد، یک نفر ممکن است مقلد یک مرجع تقلیدی باشد و در اروپا زندگی کند و ناچار از رعایت قوانین آنجا باشد (اگر مهاجرت کردن از آنجا وظیفه‌اش نباشد یا بالاتر از آن اگر ماندن در آنجا وظیفه‌اش باشد)، چنین کسی هرگز نمی‌گوید که من به جای مرجع تقلید خودم دارم از قانونگذاران اروپایی تبعیت می‌کنم، می‌گوید؟
ولی فقیه فعلی اگر در بحث‌ها منظور شماست ایشان به هر طریقی به این جایگاه که حجیت شرعی از طرف خدا دارد نرسیده‌اند ... خبره را باید خبره تشخیص دهد و مجلس خبرگان هم کارش همین است، ایشان نظارت می‌کنند و گاهی هم از حضرت آقا سؤالاتی می‌کنند تا بتوانند عملکرد ایشان را در جایگاه فصل‌الخطاب بودن برای همه‌ی مردم از جمله برای مراجع دیگر رصد نمایند.
و طاها;677561 نوشت:
و بهترین عالم و مجتهد مورد اختلاف است. و بهترین نظر نیز. و هر کس پی تقلید و اجتهاد خودش است.

خوب باشد چه اشکالی دارد؟ اگر واقعاً تشخیصش آن باشد و صلاحیت تشخیص دادن را داشته باشد ایرادی ندارد ... گرچه در این مطلب بحث‌هایی هم هست و کاملاً بدون قید نیستند ...
و طاها;677561 نوشت:
و شاید در صورتی که حکم برای مقلدین اجرا شود مورد رضایت خداوند است. نه برای غیر مقلدین. یعنی من نمی توانم شما را به خاطر فهم خودم از منابع ظنی معتبر، محکوم به امری کنم. مگر اینکه شما نظر من را به عنوان مرجع تقلید یا قاضی قبول داشته باشید.

بستگی دارد ... شما نمی‌توانید و مراجعی که بازوی اجرایی ندارند هم نمی‌توانند، ایشان برای طالب حکم است که حکم می‌دهند و اگر مردم به صورت خودجوش از ایشان حکم نخواهند و به آن عمل نکنند ایشان هم نمی‌توانند کسی را مجبور به گوش دادن به احکامی که یافته‌اند بکنند ... اما اگر حکومتی ایجاد شد که در آن حکومت قوانینی مطابق با قرائتی از شریعت اسلام تصویب شد این شریعت دیگر از آنجا که قانون اجتماعی شده است علاوه بر وجه شرعی یک وجه عقلایی هم دارد که باید از آن تبعیت کرد، آنها که این حرفها مطابق رأی مرجع تقلیدشان است گویی به وظیفه‌ی شرعی‌اشان عمل می‌کنند و آنها که نظر مرجعشان غیر آن باشد (نه بر خلاف آن که یکی بگوید واجب و دیگری بگوید حرام) به حکم عقل عمل می‌کنند و البته اگر مطابق نظر مرجعشان ترک برخی از قوانین در صورتی که به دیگران ضرری نمی‌زند برایشان شرعاً مجاز بود می‌توانند به آن قوانین چندان پایبند نباشند، اگر مأمور قانون ایشان را جریمه کند نمی‌توانند اعتراض کنند چون از قانون جامعه سرپیچی کرده‌اند ولی اگر کسی ایشان را نگرفت و از نظر شرعی هم اشکالی نداشت نه مجازات دنیایی دارد و نه آخرتی.
کسی که مسلمان نیست تا آنجا که قوانین جامعه‌ی اسلامی هست را تبعیت می‌کند و در خانه‌اش اگر کاری کرد که مطابق شریعت خودش و یا هر آیینی که دارد حلال بود مدعی‌العموم جامعه که مسلمان است نمی‌تواند دخالت کند، مگر آنکه صداق نشر فساد پیدا کند که چون باز جنبه‌ی اجتماعی پیدا کرده است می‌تواند ورود کرده و قانون اسلام را به او تحمیل کند.
اینکه کلاً وقتی در یک جامعه هم مسلمان زندگی می‌کند و هم غیرمسلمان آیا باز درست است که قوانین جامعه مطابق با اسلام باشد این دیگر بحث دیگری است که شاید کمی مفصل باشد ... مثلاً در لبنان می‌تواند محل مناقشه باشد ... در عراق موافق تشیع بدن قوانین می‌تواند محل اختلاف باشد ... ولی در ایران که عمومیت مردم مسلمان شیعه هستند چنین بحثی چندان جایی برای طرح شدن ندارد. البته بحث‌های دیگری می‌توان در این زمینه صورت داد که به برخی از انها در تاپیک‌های دیگر پرداخته شده است، مثل اینکه ایا رأی یک نسل قابل تمدید به نسل دیگر هست یا خیر و از این دست مسائل. اما از همه‌ی این مسائل که بگذریم اهل بیت علیهم‌السلام چندین جا فرموده‌اند که اگر تعداد کمی (البته کافی) یار وفادار داشتند قیام می‌کردند و حق را برقرار می‌کردند و مثلاً داریم که جاری کردن حدّ در جامعه بالاتر از ۴۰ روز بارش باران سبب نزول رحمت خدا می‌شود ... بر این اساس بحث اکثریت موافق و اقلیت مخالف و از این دست مسائل وقتی اختلاف میان اسلام و غیر اسلام و یا بین تشیع و غیر تشیع باشد چندان وارد نیست ... اگر اما هر دو طرف بحث شیعه باشند که اختلافاتی در فتاوا دارند بحث حداکثر و حداقل هم اگر پیش بیاید چندان بیراه نیست، چه آنکه معیار برای حق بودن یک طرف و باطل‌ بودن دو طرف چندان واضح نیست و در واقع چندان قاطع نیست که اگر بود و دو طرف عادل بودند خودشان حکمشان را یکی می‌کردند ...
و طاها;677561 نوشت:
اگر فقیهی حکمی داد که باید شخصی کشته شود و آن شخص مقلد این فقیه نیست.
آیا فقیه حق دارد در مورد شخصی که مقلد فقیه دیگری است حکم به کشتن یا مجازات او بدهد ؟
یا او را منتسب به فعل حرامی بکند که از دید دیگر فقها، درست نیست ؟

آیا آن مورد مدّ نظر شما مربوط به نقض قوانین اجتماعی است یا عبادی فردی؟ اگر اجتماعی است بله به شرط آنکه نظر ایشان به صورت قانون اجتماع اسلامی درآمده باشد و در این صورت کسی که دستور به اعدام آن شخص یا جاری کردن حد می‌دهد دیگر آن فقیه نیست بلکه مدعی‌العموم آن جامعه است، اما اگر موضوع عبادت فردی است خیر، این مرجع تقلید نمی‌تواند چنان کاری کند. در اجتماع نمی‌توان به تعداد انسان‌ها قانون اجتماعی داشت، یک نظام قانونی تهیه می‌شود که یا کاملاً منطبق با فتاوای یک فقیه است و یا تقریباً مطابق با فتاوای چند فقیه است، بعد همان قانون معیار عمل برای همه قرار می‌گیرد و این یکسان بودن قوانین برای همه به عدالت نزدیک‌تر است ... فقط اگر پراکندگی مردم به گونه‌ای بود که مثلاً در یک شهر اکثریت با مقلدین مرجعی بود که قوانین بر اساس فتاوای ایشان نیست می‌توان در مقام عمل قوانینی که با فتاوای ایشان تفاوت دارد را زیاد جدّی نگرفت و با تساهل و تسامح با مردم برخورد کرد، مثل اینکه در یک منطقه‌ی ارمنی نشین شاید آزادی‌های عملی به ایشان به طور اضافه داده شود، اما اگر همان بزرگواران تشریف ببرند جایی که مسلمان‌نشین است دیگر نمی‌گویند شما ارمنی هستید و از این نظرها همچنان همان آزادی‌ها را خواهید داشت، بلکه قانون به طور یکسان به هر دو اعمال می‌شود و البته این اعمال قانون باز در محدوده‌ی اثرگذاری‌های اجتماعی است مگرنه در خلوت خودشان باز خودشان هستند و خدای خودشان ...

سعی کردم سؤال‌هایتان را بفهمم و جواب دهم ولی احتمالی می‌دهم که سؤال شما یک چیز باشد و پاسخ حقیر به سؤالی دیگر ... اگر اینطور هست عذر تقصیر
یا علی علیه‌السلام

باء;677880 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،

سلام بر شما بزرگوار جناب باء عزیز:Gol:

از هم کلامی با شما خرسندم.

من در پست ابتدایی که سوالات را مطرح کردم گفتم :

می دانیم که بسیاری از قوانین کشور ما خصوصا قوانین مجازات اسلامی بر اساس همین ظنیات است.
اگر این مجازات ها را بدون رای گیری یا نظر اکثریت در نظر بگیریم

و یا اگر این مجازات ها دلیل عقلی محکمی نداشته باشد

و نیز گفتم

اگر یک مسلمان ، کسی را به عنوان حکم تعیین کند باید تابع او شود.
اگر با یک نفر بیعت کند با حکم او را بپذیرد.
اگر مرجع تقلیدش فلانی است باید حکم او را قبول کند.
اگر یک نفر را قاضی بین خودش و دیگری کند باید حکمش را بپذیرد.

خوب قانون اساسی در هر انتخابات محک می خورد. اگر جامعه بر این قوانین اتفاق کنند حرفی نیست.

نقل قول:
اگر هزار عالم بزرگ که همه در مقامات عالیه‌ی علمی و عرفانی هستند دور هم جمع شوند دست آخر وقتی می‌خواهند نماز بخوانند یک نفر باید بایستد جلو و امام شود و دیگران به او اقتدا کنند، نمی‌شود که هر کدام جداگانه امام شوند! در بحث ولایت فقیه هم این یک مسأله‌ی عقلی است که اگر ۱۰۰ نفر مجتهد جامع‌الشرایط داشتیم که هر کدام مرجع تقلید عده‌ی زیادی و برخی هم مرجع تقلید عده‌ی کمی هستند و برخی هم مجتهد هستند ولی مرجع تقلید نشده‌اند باز دست آخر در مسائل کلام جامعه‌ی اسلامی یک نفر باید حرف آخر را بزند، بله بحث ولایت فقیه شورایی یک انتخاب دیگر است اما در هر صورتی که باشد آخر کار باید یک حرف به عنوان حرف آخر باشد ... باید فصل‌الخطاب داشت که وحدت حفظ شود ... وحدت از عدالت در جامعه مهم‌تر است ... این را ۲۵ سال سکوت حضرت امیر علیه‌السلام در صدر اسلام به ما آموخته است ... این مسأله‌ی تحمیل نظر هم که جنبه‌ی واقعی ندارد، جنبه‌ی قانون اجتماعی دارد،

این یک مسئله عقلی است.
و باید در جایی که راهی برای جمع نیست از این فصل الخطاب استفاده کرد.

اما آیا در قوانین ما راهی برای جمع کردن نظرات گذاشته شده است ؟
مثلا اگر بدانید در برخی موارد قانون کشور ما به ادیان دیگر اجازه داده است طبق احکام قضائی خودشان حکم بدهند.
یعنی از همین روش که عرض کردم بهره می برند.
اما گستردگی این روش می تواند بیشتر باشد. و منافاتی با فصل الخطاب بودن ندارد.
در ثانی گفتم خود متهم و شاکی در بسیاری موارد می توانند خود ، قاضی را انتخاب کنند.

حال اگر جامعه مسلمان کسی را به عنوان فصل الخطاب نپذیرد ( مثلا فقیه باشد ولی جمهوری نباشد یا کودتا باشد یا شاه باشد اما نه ولی فقیه )
آیا او می تواند به حکم اسلام، برای مسلمانان دیگر، حکم بدهد یا آنها را متهم به فعل حرام کند ؟

بعد فرض کنیم کسی فصل الخطاب شد. ایا اسلام به او می گوید در محاکم قضائی ، قاضی به تناسب متهم و شاکی باشد ؟ ( قاضی تحکیم)
یا اسلام به او می گوید نظر خودت را مقدم کن ؟

نقل قول:
یک نفر ممکن است مقلد یک مرجع تقلیدی باشد و در اروپا زندگی کند و ناچار از رعایت قوانین آنجا باشد (اگر مهاجرت کردن از آنجا وظیفه‌اش نباشد یا بالاتر از آن اگر ماندن در آنجا وظیفه‌اش باشد)، چنین کسی هرگز نمی‌گوید که من به جای مرجع تقلید خودم دارم از قانونگذاران اروپایی تبعیت می‌کنم، می‌گوید؟

خوب خودتان می دانید که ناچار است و با تایید و تبعیت از قانون کشورشان به آنها مجوز ورود به کشور داده میشود.
و همچنین اگر مسلمانی در آنجا به خاطر حجاب، مجازات شد آیا خداوند راضی است ؟
به همین شکل
مجری قانون در کشور اسلامی
اگر مسلمانی ریش تراشی کرد و تعزیر شد آیا خداوند راضی است ؟ ( با شرایطی که گفتم )

نقل قول:
ولی فقیه فعلی اگر در بحث‌ها منظور شماست ایشان به هر طریقی به این جایگاه که حجیت شرعی از طرف خدا دارد نرسیده‌اند ... خبره را باید خبره تشخیص دهد و مجلس خبرگان هم کارش همین است، ایشان نظارت می‌کنند و گاهی هم از حضرت آقا سؤالاتی می‌کنند تا بتوانند عملکرد ایشان را در جایگاه فصل‌الخطاب بودن برای همه‌ی مردم از جمله برای مراجع دیگر رصد نمایند.

قصدم ورود به این مسائل نیست. و همانطور که گفتم وقتی مسلمانان خودشان کسی را فصل الخطاب انتخاب می کنند به حکم او گردن می نهند.
البته ولی فقیه در کشور ما اختیارات مشخصی دارد. و همه ی قوانین به حکم ایشان نیست.

نقل قول:
خوب باشد چه اشکالی دارد؟ اگر واقعاً تشخیصش آن باشد و صلاحیت تشخیص دادن را داشته باشد ایرادی ندارد ... گرچه در این مطلب بحث‌هایی هم هست و کاملاً بدون قید نیستند ...

اشکالی ندارد. این جمله مقدمه است برای اینکه چرا اجتهاد یک مجتهد باید بر مجتهد دیگر تحمیل شود ؟

نقل قول:
ما نمی‌توانید و مراجعی که بازوی اجرایی ندارند هم نمی‌توانند، ایشان برای طالب حکم است که حکم می‌دهند و اگر مردم به صورت خودجوش از ایشان حکم نخواهند و به آن عمل نکنند ایشان هم نمی‌توانند کسی را مجبور به گوش دادن به احکامی که یافته‌اند بکنند ... اما اگر حکومتی ایجاد شد که در آن حکومت قوانینی مطابق با قرائتی از شریعت اسلام تصویب شد این شریعت دیگر از آنجا که قانون اجتماعی شده است علاوه بر وجه شرعی یک وجه عقلایی هم دارد که باید از آن تبعیت کرد، آنها که این حرفها مطابق رأی مرجع تقلیدشان است گویی به وظیفه‌ی شرعی‌اشان عمل می‌کنند و آنها که نظر مرجعشان غیر آن باشد (نه بر خلاف آن که یکی بگوید واجب و دیگری بگوید حرام) به حکم عقل عمل می‌کنند و البته اگر مطابق نظر مرجعشان ترک برخی از قوانین در صورتی که به دیگران ضرری نمی‌زند برایشان شرعاً مجاز بود می‌توانند به آن قوانین چندان پایبند نباشند، اگر مأمور قانون ایشان را جریمه کند نمی‌توانند اعتراض کنند چون از قانون جامعه سرپیچی کرده‌اند ولی اگر کسی ایشان را نگرفت و از نظر شرعی هم اشکالی نداشت نه مجازات دنیایی دارد و نه آخرتی.

تذکر به سوال ابتدایی و شرط مذکور : بدون اینکه مردم کسی را حاکم خود کنند. آیا او حق دارد اجتهاد خود از اسلام را بر مسلمانان تحمیل کند ؟ آیا خداوند بر این کار رضایت دارد ؟

در ضمن فرض کنیم ولی فقیه در عصر غیبت قانونی وضع کند آیا ولی فقیه راه اصلاح و بهتر شدن قوانین را بسته اند ؟

نقل قول:
آیا آن مورد مدّ نظر شما مربوط به نقض قوانین اجتماعی است یا عبادی فردی؟

با فرض اینکه حاکم و ولی فقیه، مورد تایید مردم نباشد و یا با فرض اینکه ولی فقیه اشتباه و یا قانون نادرستی اجرا کند ، اشتباه است.

اگر مورد تایید مردم نباشد نمی تواند حکم خود را بر دیگران تحمیل کند.
اگر قانون اشتباه یا ظالمانه ای داشته باشد باید قانون اصلاح یا بهتر شود.
( البته می دانیم قوانین اجتماعی ما ، دست نوشته ی خود ولی فقیه نیست.و قابلیت اصلاح و بازنگری دارد)

نقل قول:
سعی کردم سؤال‌هایتان را بفهمم و جواب دهم ولی احتمالی می‌دهم که سؤال شما یک چیز باشد و پاسخ حقیر به سؤالی دیگر ... اگر اینطور هست عذر تقصیر
یا علی علیه‌السلام

باز هم سپاس از شما که نظرات خودتان را به اشتراک گذاشتید و به شفاف تر شدن سوال کمک کردید. :Gol:

البته فکر می کنم دوستان با پیش داوری یا پیش فرضهای ذهنی خودشان وارد میشوند به همین خاطر سوال را به درستی متوجه نمیشوند.
تا به اینجا من سعی کردم منظور خودم را برسانم.

این پست ابتدایی من بود :

امیدوارم جای درستی برای طرح این سوالات باشد :
گفته میشود که حدیث غیر متواتر، ظنی است. و اکثریت احادیث ظنی هستند.
آیا با حدیث ظنی می توان، کسی را محکوم به مرگ ( مثلا دار، سنگسار، آتش زدن و ... ) کرد ؟
یا کسی را مجازات کرد ( تعزیر، شلاق و ...) ؟
یا کسی را متهم به فعل حرام کرد و به تبع آن مجازات کردن ؟
می دانیم که بسیاری از قوانین کشور ما خصوصا قوانین مجازات اسلامی بر اساس همین ظنیات است.
اگر این مجازات ها را بدون رای گیری یا نظر اکثریت در نظر بگیریم
و یا اگر این مجازات ها دلیل عقلی محکمی نداشته باشد
آیا مجازات کردن دیگران بر اساس احادیث غیر متواتر ( ظنی) مورد رضایت خداوند است ؟
آیا کسی حق دارد این احادیث ظنی را به صورت قطعی و یقینی به خداوند نسبت بدهد ؟ و بگوید این ها قطعا اسلام است ؟
اگر کسی بگوید این احادیث قطعی هستند و نه ظنی، نوعی دروغ بستن به خدا نیست ؟
و اگر قطعی نیست چه حقی داریم که با آنها برای هر کسی حکم حلال و حرام و مجازات تعیین کنیم یا اینکه بگوییم این احکام اسلامی است و این احکام را به خداوند نسبت بدهیم؟

بزرگواران
کسی با ولی فقیه کار ندارد.
کسی با اعتبار احادیث کار ندارد.
بحث این است که در چه شرایطی ما اجازه داریم فهم خودمان از اسلام را بر دیگران تحمیل کنیم ؟

اگر جمهوری مسلمین یا مردم نباشد کسی مشروعیت دارد تا نظر و اجتهاد خودش را بر دیگران تحمیل کند ؟

اگر مجتهدی گفت ریش تراشی حرام است و باید تعزیر شود. آیا حق داریم کسی را به اتهام ریش تراشی، تعزیر کنیم ؟

لطفا بدون پیش داوری به پست ها بنگرید.:Gol:
لطفا پست ها را با دقت بخوانید.:Gol:

محسن;677676 نوشت:
...

سلام به شما کارشناس محترم

فکر میکنم به اندازه کافی شفاف سازی کردم

لطفا پاسخ سوال روشنم را بدهید

اگر متوجه نشدید یا سوالی بود، بپرسید تا شفاف سازی کنم.

تحلیل ماده (6) قانون تشکیل دادگاههاى‏عمومى و انقلاب مصوب 1373) است .

ماده مزبور چنین مقرر میدارد:
«طرفین دعوا در صورت توافق مى‏توانند براى احقاق حق و فصل
خصومت به قاضى تحکیم مراجعه نمایند.»
کسانى که با قوانین ایران آشنا هستند آگاهى
دارند که قانونگذار براى نخستین بار مراجعه به قاضى تحکیم را در ماده فوق تجویز
کرده است. با توجه به نوپیدایى نهاد مزبور در قوانین موجود ایران که برگرفته از
مباحث فقهى است، پسندیده است‏ شمه‏ اى درباره آن گفتگو شود تا با آشنا شدن با ابعاد و
شرائط آن بتوانیم در جهت عملى‏ تر شدن و ترویج آن در جامعه گام
برداریم.
اگر چه قاضى تحکیم
عنوانى نو ظهور در قوانین ایران به شمار مى‏ رود ولى چندین قرن سابقه در علم فقه
دارد

گفتم این را هم کپی کنم شاید به درک مطلب کمک کند.

در هر مسئله ای که تقلید و اجتهاد راه دارد

آیا نتیجه ی تقلید یا اجتهاد می تواند این باشد که نظر خودمان را بر دیگران تحمیل کنیم ؟

حالا اگر مسئله امر به معروف و نهی از منکر را نگاه کنیم.(البته اگر فعلی باشد که جای اجتهاد داشته باشد.)

آیا تا زمانی که یک مسئله در جامعه یا نزد مخاطب ما معروف نیست می توان او را امر به معروف کرد ؟

یا تا زمانی که فعلی، در جامعه یا نزد مخاطب ما منکر نیست آیا می توان او را نهی از منکر کرد ؟

فکر می کنم یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر این است که مخاطب ما بداند این کار او منکر یا معروف است.
با این حساب اگر قانون ملاک منکر و معروف باشد بحثی جداست.
اما اگر دین مبنا باشد، ما تنها می توانیم او را نسبت به اجتهاد خودمان قانع کنیم.

محسن;675456 نوشت:
....

با سلام به شما کارشناس محترم

از ابتدا این جستار در تالار فقه ( تقلید) استارت شد.
شاید به خاطر شفاف نبودن سوال، جستار به این بخش، منتقل شده است.

لذا اگر فکر می کنید این جستار ارتباط چندانی با این تالار حدیث ندارد،
آن را به همان بخش فقه و تقلید که از ابتدا استارت شده منتقل کنند.

موضوع قفل شده است