جمع بندی شبهاتی درباره آیه 15 و 16 سوره تكوير

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهاتی درباره آیه 15 و 16 سوره تكوير

بسم الله الرحمن الرحيم


با عرض سلام و احترام

در سوره تكوير آیات ( ۱۵و ۱۶ ) اخباری به ما میدهند که ظاهرا با دانش فعلی بشر تناقض دارد .

فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿١٥﴾

(خـنـس ) جـمـع (خـانـس ) از مـاده (خـنـس ) (بـر وزن شـمـس ) در اصل به معنى انقباض و پنهان شدن است و شيطان را از اين جهت (خناس ) مـى گـويـنـد كه خود را مخفى مى كند.

در اینجا سوسو زدن ستاره ها به خاطر شکست نور آنها در جو به پنهان شدن تعبیر شده است که نوعی تناقض علمی محسوب میشود چرا که در واقع این ستاره ها خاموش نمیشوند.

الْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿١٦﴾

(جوار) جمع (جاريه ) به معنى رونده سريع است . (كـنـس ) جمع (كانس ) از ماده (كنس ) (بر وزن شمس ) به معنى مخفى شدن است و (كناس ) به لانه پرندگان و مخفيگاه آهوان و حيوانات وحشى گفته مى شود.

در اینجا با توجه به اینکه ادامه آیات در مورد پیدایش شب و روز هستند، اینطور برداشت میشود که ستاره ها در حال حرکت هستند و روز ها به پناهگاهشان رفته و مخفی میشوند که این نیز خارج از درک فعلی بشر در این مورد است، هر چند ستاره ها نیز در این جهان بی حرکت نیستند اما با توجه به کلمات به کار رفته برداشت نخست منطقی تر است.


یا علی، ارادتمند.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد محسن

به من بیاموز;672640 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم


با عرض سلام و احترام

در سوره تكوير آیات ( ۱۵و ۱۶ ) اخباری به ما میدهند که ظاهرا با دانش فعلی بشر تناقض دارد .

فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿١٥﴾

(خـنـس ) جـمـع (خـانـس ) از مـاده (خـنـس ) (بـر وزن شـمـس ) در اصل به معنى انقباض و پنهان شدن است و شيطان را از اين جهت (خناس ) مـى گـويـنـد كه خود را مخفى مى كند.

در اینجا سوسو زدن ستاره ها به خاطر شکست نور آنها در جو به پنهان شدن تعبیر شده است که نوعی تناقض علمی محسوب میشود چرا که در واقع این ستاره ها خاموش نمیشوند.

الْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿١٦﴾

(جوار) جمع (جاريه ) به معنى رونده سريع است . (كـنـس ) جمع (كانس ) از ماده (كنس ) (بر وزن شمس ) به معنى مخفى شدن است و (كناس ) به لانه پرندگان و مخفيگاه آهوان و حيوانات وحشى گفته مى شود.

در اینجا با توجه به اینکه ادامه آیات در مورد پیدایش شب و روز هستند، اینطور برداشت میشود که ستاره ها در حال حرکت هستند و روز ها به پناهگاهشان رفته و مخفی میشوند که این نیز خارج از درک فعلی بشر در این مورد است، هر چند ستاره ها نیز در این جهان بی حرکت نیستند اما با توجه به کلمات به کار رفته برداشت نخست منطقی تر است.


یا علی، ارادتمند.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و طلب توفیق الهی برای شما پرسشگر محترم.
خدای متعال فرمود:
"
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ" " الْجَوارِ الْكُنَّسِ"(1)
گر چه سوگند به ستارگان كه در روز پنهان مى‏شوند.و آن ها كه سيارند و در مغرب خود غروب مى‏كنند.
باید گفت از این نوع تعابیر در قرآن کم نیست که بیشتر متناسب با فهم و وضع و حال مردمی است که در زمان رسول خدا صلوات الله علیه و هنگام نزول آیات زندگی می کردند. و مثل امروز نبود که فهم درک بشر در اوج باشد تا مطابق با فهم مردم این روزگار آیات نازل شود.
به این آیه شریفه توجه کنیم.

"
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم"(2)
ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا (حقايق را) براى آن ها آشكار کند.سپس خدا هر كسی را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى‏كند و او توانا و حكيم است.
این زبان قوم که به "لسان" تعبیر شده است، تفاسیر متعددی دارد.زبان قوم شامل همه زمان ها،فهم ها و همه نوع مردمی می شود که در زمان پیامبران شان می زیستند.
بنا بر این،استفاده از تعابیر و تماثیل ساده مطابق فهم عرب عصر پیامبر صلوات الله علیه،تنها راهی بود تا مقصود ظاهری از آیات الهی معلوم شود.در ضمن استفاده ادبی از تمثیل های خاص زبان عرب،از نقاط قوت قرآن است که موجب شگفتی و تاثیر آیات بر دل ها و جان های شان می شد.


جدای از این مطالب،معنایی که آیات به ما ارائه کردند،امری غریب و سخن متناقضی نیست.ستارگان یا سیارگان، به ظاهر هم طلوع و هم غروب دارند. طلوع شان با فرا رسیدن شب آغاز و غروب شان با فرا رسیدن روز پایان می یابد.
قرآن دارای ظاهر و باطن است.
بیان این نکته ضروری است، قرآن کلام خدا است. کلامی که به ظاهر متناسب به همه نوع مردم و همه نوع فهم اما در باطن اوقیانوسی است ژرف که حتی عالم ترین انسان هم نمی تواند به اعماقش نفوذ کند.
روایاتی از معصومین سلام الله علیهم اجمعین به دست ما رسیده مبنی بر این که قرآن دارای ظاهر و باطن است و حتی بیان شده است که این کتاب دارای بطون تو در تویی است که فهم هر بطنی مستلزم داشتن معلومات خاص به خود است.
این روایت منسوب به امام باقر سلام الله علیه است که فرمود:"مَا مِنْ آيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِيهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ مَطْلَعٌ مَا ..."(3)
یعنی هيچ آيه ‌اي نازل نشد،مگر اين كه برای آن "ظهر و بطنی" هست، هر حرفي حدّي است و هر حدّي، مطلعي است.
در یکی از تفاسیر، مطالبی در این باره بیان شده که قابل توجه است:
توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را" نجوم متحيره" ناميده ‏اند. زيرا حركات آن ها روى خط مستقيم نيست، و به نظر مى‏رسد كه مدتى سير مى‏كنند بعد كمى بر مى‏گردند، دو مرتبه به سير خود ادامه مى‏دهند كه درباره علل آن در علم" هيئت" بحث هاى فراوانى شده است.
آيات فوق ممكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركت اند (الجوار) و در سير خود رجوع و باز گشت دارند (الخنس) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مى‏شوند، شبيه آهوانى كه شب ها در بيابان ها براى به دست آوردن طعمه مى‏گردند، و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در" كناس" خود مخفى مى‏شوند (الكنّس)
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از" كنّس" پنهان شدن آن ها در شعاع خورشيد است،به اين معنى كه به هنگام گردش در اطراف خورشيد گاه به نقطه‏ اى مى‏رسند كه در كنار خورشيد قرار مى ‏گيرند و مطلقا پيدا نيستند كه علمای نجوم از آن تعبير به" احتراق" مى‏كنند، و اين نكته لطيفى است كه با توجه و دقت در وضع اين ستارگان روشن مى‏شود.
بعضى نيز" كنّس" را اشاره به قرار گرفتن اين ستارگان در برج هاى آسمانى مى‏دانند كه شباهت به پنهان شدن آهوان در لانه‏ هاي شان دارد. البته معلوم است كه سيارات منظومه شمسى منحصر به اين پنج ستاره نيستند، و سه ستاره ديگر به نام هاى" اورانوس"" پلوتون"" و نپتون" وجود دارد كه تنها با دوربين هاى نجومى قابل مشاهده‏ اند و با كره زمين مجموعا نه سياره منظومه شمسى را تشكيل مى‏دهند. (البته بسيارى از اين سيارات نه گانه" قمر" يا" قمرهايى" دارند كه حساب آن ها از اين جمع جدا است). ضمنا تعبير به" جوارى" جمع" جاريه" كه يكى از معانى آن كشتي هاى در حال حركت است، تعبير لطيفى است كه شباهت حركت اين ستارگان را در اوقيانوس آسمان به حركت كشتي ها بر صفحه درياها نشان مى‏دهد.
به هر حال گويا قرآن مجيد مى‏خواهد با اين سوگندهاى پر معنى و آميخته با نوعى ابهام انديشه‏ ها را به حركت در آورد و متوجه وضع خاص و استثنايى اين سيارات در ميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند، تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند.
بعضى از مفسران تفسيرهاى ديگرى براى آيات فوق كرده‏اند كه چون قابل ملاحظه نیست، از بیان آن خوددارى می شود.
امير مؤمنان سلام الله علیه در تفسير اين آيات فرمود:
هى خمسة انجم: زحل، و المشترى و المريخ، و الزهره، و عطارد.
آن ها پنج ستاره‏ اند: زحل و مشترى و مريخ و زهره و عطارد.(4)

پی نوشت ها:
1.سوره تکویر،آیات 15 و 16
2.سوره ابراهیم،آیه 4
3.علامه مجلسی محمد باقر،بحارالأنوار،تهران،انتشارات اسلامیه،چاپ مکرر، ج‏23، ص 197‏
4.آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج‏26، ص 191

پرسش:
در سوره تكوير آیات ( ۱۵و ۱۶ ) اخباری به ما می‌دهند که ظاهرا با دانش فعلی بشر تناقض دارد .
فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿١٥﴾
(خنس ) جمع (خانـس) از ماده (خنس) (بر وزن شمس) در اصل به معنى انقباض و پنهان شدن است و شيطان را از اين جهت (خناس) مـى گـويـنـد كه خود را مخفى مى كند.
در اینجا سوسو زدن ستاره ها به خاطر شکست نور آنها در جو به پنهان شدن تعبیر شده است که نوعی تناقض علمی محسوب میشود چرا که در واقع این ستاره ها خاموش نمیشوند.
الْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿١٦﴾
(جوار) جمع (جاريه ) به معنى رونده سريع است . (كنس ) جمع (كانس ) از ماده (كنس ) (بر وزن شمس ) به معنى مخفى شدن است و (كناس ) به لانه پرندگان و مخفيگاه آهوان و حيوانات وحشى گفته مى شود.
در اینجا با توجه به این که ادامه آیات در مورد پیدایش شب و روز هستند، این طور برداشت می شود که ستاره ها در حال حرکت هستند و روز ها به پناهگاهشان رفته و مخفی میشوند که این نیز خارج از درک فعلی بشر در این مورد است، هر چند ستاره ها نیز در این جهان بی حرکت نیستند اما با توجه به کلمات به کار رفته برداشت نخست منطقی تر است.
یا
علی، ارادتمند.

پاسخ:
خدای متعال فرمود: «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * الْجَوارِ الْكُنَّسِ»؛ گر چه سوگند به ستارگان كه در روز پنهان مى‏‌شوند. و آن‌ها كه سيارند و در مغرب خود غروب مى‏‌كنند.(1)
باید گفت از این نوع تعابیر در قرآن کم نیست که بیشتر متناسب با فهم و وضع و حال مردمی است که در زمان رسول خدا (صلوات الله علیه) و هنگام نزول آیات زندگی می‌کردند. و مثل امروز نبود که فهم درک بشر در اوج باشد تا مطابق با فهم مردم این روزگار آیات نازل شود.
به این آیه شریفه توجه کنیم.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم»؛ ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا (حقايق را) براى آن‌ها آشكار کند. سپس خدا هر كسی را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى‏‌كند و او توانا و حكيم است.(2)
این زبان قوم که به «لسان» تعبیر شده است، تفاسیر متعددی دارد. زبان قوم شامل همه زمان‌ها، فهم‌ها و همه نوع مردمی می‌شود که در زمان پیامبران شان می‌زیستند.

بنا بر این، استفاده از تعابیر و تماثیل ساده مطابق فهم عرب عصر پیامبر (صلوات الله علیه)،تنها راهی بود تا مقصود ظاهری از آیات الهی معلوم شود. در ضمن استفاده ادبی از تمثیل های خاص زبان عرب، از نقاط قوت قرآن است که موجب شگفتی و تاثیر آیات بر دل ها و جان های شان می شد.


جدای از این مطالب، معنایی که آیات به ما ارائه کردند، امری غریب و سخن متناقضی نیست. ستارگان یا سیارگان، به ظاهر هم طلوع و هم غروب دارند. طلوع‌شان با فرا رسیدن شب آغاز و غروب شان با فرا رسیدن روز پایان می‌یابد.

_ قرآن دارای ظاهر و باطن است.
بیان این نکته ضروری است، قرآن کلام خدا است. کلامی که به ظاهر متناسب با همه نوع مردم و همه نوع فهم اما در باطن اقیانوسی است ژرف که حتی عالم‌ ترین انسان هم نمی‌تواند به اعماقش نفوذ کند.
روایاتی از معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به دست ما رسیده مبنی بر این که قرآن دارای ظاهر و باطن است و حتی بیان شده است که این کتاب دارای بطون تو در تویی است که فهم هر بطنی مستلزم داشتن معلومات خاص خود است.
این روایت منسوب به امام باقر (سلام الله علیه) است که فرمود: «مَا مِنْ آيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِيهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ مَطْلَعٌ مَا ...»؛ هیچ آيه‌ای نازل نشد، مگر اين كه برای آن «ظهر و بطنی» هست، هر حرفي حدّی است و هر حدّی، مطلعی است.(3)

در یکی از تفاسیر، مطالبی در این باره بیان شده که قابل توجه است:
توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را «نجوم متحيره» ناميده‌اند. زيرا حركات آن‌ها روى خط مستقيم نيست، و به نظر مى‏‌رسد كه مدتى سير مى‏‌كنند بعد كمى بر مى‏‌گردند، دو مرتبه به سير خود ادامه مى‏ دهند كه درباره علل آن در علم «هيئت» بحث هاى فراوانى شده است.
آيات فوق ممكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركت هستند (الجوار) و در سير خود رجوع و باز گشت دارند (الخنس) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مى‌‏شوند، شبيه آهوانى كه شب‌ها در بيابان‌ها براى به دست آوردن طعمه مى‏‌گردند، و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در «كناس» خود مخفى مى‏‌شوند (الكنّس)

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از «كنّس» پنهان شدن آن‌ها در شعاع خورشيد است، به اين معنى كه به هنگام گردش در اطراف خورشيد گاه به نقطه‏‌اى مى‏‌رسند كه در كنار خورشيد قرار مى‌‏گيرند و مطلقا پيدا نيستند كه علمای نجوم از آن تعبير به «احتراق» مى‏‌كنند، و اين نكته لطيفى است كه با توجه و دقت در وضع اين ستارگان روشن مى‌‏شود.
بعضى نيز «كنّس» را اشاره به قرار گرفتن اين ستارگان در برج‌هاى آسمانى مى‏‌دانند كه شباهت به پنهان شدن آهوان در لانه‌هاي‌شان دارد.
البته معلوم است كه سيارات منظومه شمسى منحصر به اين پنج ستاره نيستند، و سه ستاره ديگر به نام‌هاى «اورانوس» «پلوتون» «و نپتون» وجود دارد كه تنها با دوربين هاى نجومى قابل مشاهده‏‌اند و با كره زمين مجموعا نه سياره منظومه شمسى را تشكيل مى‏‌دهند. (البته بسيارى از اين سيارات نه گانه «قمر» يا «قمرهايى» دارند كه حساب آن‌ها از اين جمع جدا است).
ضمنا تعبير به «جوارى» جمع «جاريه» كه يكى از معانى آن كشتي‌هاى در حال حركت است، تعبير لطيفى است كه شباهت حركت اين ستارگان را در اقيانوس آسمان به حركت كشتی‌ها بر صفحه درياها نشان مى‏‌دهد.
به هر حال گويا قرآن مجيد مى‏‌خواهد با اين سوگندهاى پر معنى و آميخته با نوعى ابهام انديشه‌ها را به حركت در‌ آورد و متوجه وضع خاص و استثنايى اين سيارات در ميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند، تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند.

بعضى از مفسران تفسيرهاى ديگرى براى آيات فوق كرده‏‌اند كه چون قابل ملاحظه نیست، از بیان آن خوددارى می‌شود.
امير مؤمنان (سلام الله علیه) در تفسير اين آيات فرمود: «هى خمسة انجم: زحل، و المشترى و المريخ، و الزهره، و عطارد»؛

آن ها پنج ستاره‌اند: زحل و مشترى و مريخ و زهره و عطارد.(4)

_________
(1) تکویر/ 15 و 16.
(2) ابراهیم/ 4.
(3) مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ مکرر، ج‏ 23، ص 197‏.
(4) مکارم، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1374 ش، چاپ اول، ج‏ 26، ص 191.
موضوع قفل شده است