جمع بندی ترجمه بخشی از یک روایت

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ترجمه بخشی از یک روایت

سلام

این قسمت از روایت رو میخوام ترجمه کنید.

عن‏ علىّ بن يقطين‏ قال سألت أبا الحسن موسى عليه السلام عن المتعة فقال وما أنت وذاك فقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها فقال هى فى كتاب علىّ عليه السلام فقلت نزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك. نوادر أحمد بن محمّد 87: سمعت ابن أبى عمير عن علىّ بن يقطين قال سألت أبا الحسن عليه السلام عن المتعة قال وما أنت وذاك وقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها قال فى كتاب علىّ عليه السلام قد تزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك.

فقط ترجمه قسمت تزیدها و تزداد رو میخوام. چون 3 ترجمه کاملا متفاوت از این عبارت دیدم. کدوم صیغه در عربی هستند چه بابی، ریشه مصدرشون و ...
یه مقدار توضیح بدید ممنون میشم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد تذکره

عن‏ علىّ بن يقطين‏ قال سألت أبا الحسن موسى عليه السلام عن المتعة فقال وما أنت وذاك فقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها فقال هى فى كتاب علىّ عليه السلام فقلت نزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك. نوادر أحمد بن محمّد 87: سمعت ابن أبى عمير عن علىّ بن يقطين قال سألت أبا الحسن عليه السلام عن المتعة قال وما أنت وذاك وقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها قال فى كتاب علىّ عليه السلام قد تزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك.
[=Traditional Arabic]على بن يقطين گويد: «از امام كاظم عليه السلام درباره متعه پرسيدم، حضرت فرمود: تو با متعه چه كار دارى با اينكه خداوند تو را از آن بى نياز كرده است؟ گفتم: تنها مى‏خواهم با متعه آشنا شوم. حضرت فرمود: متعه در كتاب امير مؤمنان على عليه السلام است. گفتم: ما مهر زن را زياد مى ‏كنيم و او بر مدت مى ‏افزايد. امام فرمود: مگر خوبى متعه جز به اين است؟»[=Traditional Arabic]
منابع: نوادر ج 1 ص 87، کافی ج 5 ص 452، رساله المتعه ج 1 ص 14، خلاصه الایجاز فی المتعه ج 1 ص 57، الوافی ج 21 ص 347، وسائل الشیعه ج 21 ص 22، بحار الانوار ج 100 ص 318، مرآه العقول ج 20 ص 232، مستدرک الوسائل ج 14 ص 455، جامع احادیث شیعه ج 26 ص 108.

فعل «اِزدادَ» ماضی باب افتعال، از ماده «زید» به معنای نموّ و افزایش و هم‌چنین به معناى افزودن است.[1] بنابراین هم به صورت لازم و هم به صورت متعدی استعمال شده، ولى در قرآن مجید تمام موارد آن متعدى به کار رفته است.[2]
«اِزدادَ» در اصل «اِزتَیَدَ» بر وزن اِفتَعَلَ بود. بنابر قاعده دوم باب افتعال؛ هر گاه فاء الفعل کلمه‌ای «د»، «ذ» و یا «ز» باشد و به باب افتعال برود تای باب تبدیل به «د» می‌شود. مانند «درک» که می‌شود «اِدتَرَکَ» سپس با اعمال قاعده یاد شده، «اِددَرَکَ» و با جریان قاعده «ادغام در حروف مثماثل»، «ادَّرَکَ» می‌گردد.[3]
در «اِزتَیَدَ» نیز چون فاء الفعل کلمه «ز» می‌باشد تای باب تبدیل به «د» می‌گردد و «اِزدَیَدَ» می‌شود سپس با اعمال قاعده عمومی در معتلات،[4] «ی» را تبدیل به «الف» می‌کنیم، «اِزدادَ» می‌گردد. مانند گفتار خداوند متعال در آیه: «وَ لَبِثُوا فی‏ کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»[5] که «اِزدادوُا» فعل ماضی باب افتعال صیغه جمع مذکر مغایب می‌باشد.
مضارع آن «یَزدادُ» می‌باشد که در اصل «یَزتَیِدُ» بود. پس از اعمال قاعده دوم باب افتعال، «یَزدَیِدُ» خواهد شد، سپس بعد از اعمال قاعده عمومی باب معتلات «یَزدادُ» می‌شود مانند گفتار خداوند که می‌فرماید: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ».[6] «تزدادُ» فعل مضارع[7] از باب افتعال، صیغه مفرد مؤنث غایب است.
یا مانند «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».[8]که «لیزدادوا» فعل مضارع منصوب به اَن مقدره بعد از لام تعلیل می‌باشد که «یَزدادوُنَ» بود و «نون» عوض از رفع در حالت نصبی ساقط گردیده است.[9]
امر غایب آن «لِیَزدَد» که در اصل، یَزدادُ بوده بعد از داخل شدن لام امر و پیرو آن مجزوم شدن آخرش، «لِیَزداد» شد، بین الف و دال لام الفعل، التقای ساکنین به وجود آمده و به همین علت، الف که «حرف عله منقلب» بود حذف و تبدیل به «لِیَزدَد» شد.
و امر حاضر آن «اِزدَد» می‌شود، که در اصل، «تَزدادُ» بود، تای مضارعه از اولش حذف و آخرش نیز به سبب لام امر مقدر، مجزوم شد.
چون ابتدا به ساکن محال بود، برای برطرف کردن این مشکل، همزه وصلی به اولش افزوده شده و چون عین الفعلش مفتوح بود، همزه آن مکسور و تبدیل به «اِزدَد» شد.

پس :
نزداد متکلم مع الغیر فعل مضارع است
تزداد هم مفرد مذکر مخاطب فعل مضارع است
قد نزيدها وتزداد :
ما مهر زن را زياد مى ‏كنيم و او بر مدت مى ‏افزايد
.

پی

نوشت:

[1] قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 190 - 191، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[2]. همان.
[3]. صرف ساده، ص 81.
[4]. «حر ف عله متحرک یا در موضع حرکت، ماقبل مفتوح، قلب به الف می‌شود».
[5] . «و (اصحاب کهف) در غارشان (در خوابى به مدت) سیصد (سال قمرى که) سال‏ ها (ى متمادى است) درنگ کردند و نه سال (قمرى دیگر) افزودند (که سیصد سال شمسى شد)»، کهف، 25.
[6]. خدا از جنین‏ هایى که هر (انسان یا حیوان) مادّه ‏اى حمل مى‏ کند آگاه است و نیز از آنچه رحم ها کم مى‏ کنند (و پیش از موعد مقرّر مى‏ زایند)، و هم از آنچه افزون مى‏ کنند (و بعد از موقع میزایند) و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد.، رعد، 8.
[7]. دعاس، حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 11، دمشق، دارالمنیر و دارالفارابى، چاپ اول، 1425ق.
[8]. آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى‏دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‏دهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خوارکننده‏اى (آماده شده) است!»، آل عمران، 178.
[9]. درویش محیى الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 2، ص 11، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، 1415 ق؛ إعراب القرآن الکریم، ج‏ 1، ص 17.

[/]

سلام
ابتدائاً از مقاله خوبی که از اسلام کوئست قرار دادید بسیار تشکر میکنم.

تذکره;673161 نوشت:
پس :
نزداد متکلم مع الغیر فعل مضارع است
تزداد هم مفرد مذکر مخاطب فعل مضارع است
قد نزيدها وتزداد : ما مهر زن را زياد مى ‏كنيم و او بر مدت مى ‏افزايد.

اینجا در مورد تزداد منظور صیغه للغائبه مضارع هست. (با توجه ترجمه) و در واقع صیغه للغائبه و للمخاطب هست.

اما در عبارت نزیدها و تزداد، فقط کلمه دوم توضیح داده شد و نزیدها توضیح داده نشد. هرچند آموختم که میتوانم به کلمات مشابه در قرآن رجوع کنم و متوجه شدم که مجرد ثلاثی است و معنیش میشه می افزاییم آن را (زیاد میکنیم آن را)
سوالهام:
سوال اول- در پست شماره 3 این تاپیک که متن حدیث بر اساس دو صورت (کتاب کافی و نوادر) هست. آیا در کتاب نوادر قسمتهای بولد شده زیر (از جمله تزیدها و تزداد) کلام امام (ع) هست؟ ( بر خلاف کافی که نزیدها و تزداد سخن علی بن یقطین است)
نوادر أحمد بن محمّد 87: سمعت ابن أبى عمير عن علىّ بن يقطين قال سألت أبا الحسن عليه السلام عن المتعة قال وما أنت وذاك وقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها قال فى كتاب علىّ عليه السلام قد تزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك.

سوال دوم- همینطور بر اساس نسخه نوادر که از قد (قد تزیدها و تزداد) استفاده شده، قد اینجا به چه معنی است؟

سلام.
من متوجه نشدم ، می شود توضیح دهید تفاوت"نزید" با "نزداد" یا "تزید" و "تزداد" دقیقا در چیست؟

چگونه ترجمه می شوند؟

نوادر: قد تزیدها و تزداد
بحارالانوار، مستدرک الوسائل به نقل از نوادر

کافی: نزیدها و تزداد
وافی، مرآه العقول به نقل از کافی

وسائل الشیعه به نقل از کافی: نزیدها و نزداد (که در کافی نزیدها و تزداد است)

کافی (دارالحدیث)
بَابُ أَنَّهُ يَجِبُ‏[1] أَنْ يَكُفَّ عَنْهَا مَنْ كَانَ مُسْتَغْنِياً

9936/ 1. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى‏[2] عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ الْمُتْعَةِ؟

فَقَالَ: «وَ مَا[3] أَنْتَ وَ ذَاكَ‏[4]؛ فَقَدْ[5] أَغْنَاكَ اللَّهُ عَنْهَا؟».

قُلْتُ: إِنَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أَعْلَمَهَا.

فَقَالَ: «هِيَ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ».

فَقُلْتُ: نَزِيدُهَا[6] وَ تَزْدَادُ[7]؟

فَقَالَ: «وَ هَلْ يَطِيبُهُ‏[8] إِلَّا ذَاكَ».[9]


[/HR][1] في« بح»:« يحبّ».

[2] في« بخ» و الوسائل و النوادر:-« موسى».

[3] في الوسائل:« ما» بدون الواو.

[4] في« بح»:« و ما ذاك».

[5] في« بخ» و الوافي و الوسائل:« قد».

[6] في« م، جد»:« نريدها». و في« بح»:« تريدها». و في« جت» و النوادر:« تزيدها».

[7] في« م، بف، جد» و الوسائل:« و نزداد». و في الوافي:« أي نزيدها في المهر و تزداد في الأجل».

[8] في« م، بف، جت»:« يطيّبه» بالتضعيف و في مرآة العقول، ج 20، ص 232:« قوله عليه السلام: و هل يطيبه، الضمير راجع إلى المتعة، و مراد السائل أنّه يجوز لنا بعد انقضاء المدّة أن نزيد في المهر و تزداد المرأة في المدّة، أي تزوّجها بمهر آخر مدّة اخرى من غير عدّة و تربّص؟ فقال عليه السلام: العمدة في طيب المتعة و حسنها هو ذلك؛ فإنّه ليس مثل الدائم بحيث يكون لازماً له كلّ ما عليه، بل يتمتّعها مدّة، فإن وافقه يزيدها و إلّا يتركها. و على هذا يحتمل أن يكون ضمير« يطيبه» راجعاً إلى الرجل، أي هذا سبب لطيب نفس الرجل و سروره بهذا العقد.
و يحتمل أن يكون المعنى: لا يحلّ و لا يطيب ذلك العقد إلّاذكر هذا الشرط فيه، كما ورد في خبر الأحول في شروطها: فإن بدا لي زدتك و زدتني، و يكون محمولًا على استحباب ذكره في ذلك العقد. و في بعض النسخ: نريدها و نزداد، أي نريد المتعة و نحبّها و نزداد منها، فقال عليه السلام: طيبة و التذاذه في إكثاره».
و في هامش الكافي المطبوع:« أي هل يطيب المستغني بالتزويج إلّااستغناؤه به، أو يقال: معناه: هل يطيب من أراد أن يعلمها إلّاكونها في كتاب عليّ عليه السلام، أي يكفيه هذا».

[9] النوادر للأشعري، ص 87، ح 199، عن ابن أبي عمير الوافي، ج 21، ص 347، ح 21346؛ الوسائل، ج 21، ص 22، ح 26420.

ظاهرا هر دو ترجمه قوی است. نه ترجمه به شیرینی کثرت داشتن تعداد متعه را میتوان غیرقابل برداشت دانست نه ترجمه به افزودن مهر و مدت (طولانی کردن متعه). هر دو قابل برداشت است.
و شاید ترجمه دیگری مثل کثرت نسل در کتاب خارج فقه آیت الله مکارم: (لینک) و ترجمه های دیگر.

هرچه فکر کردم برای هر دو ترجمه موید میتوان یافت. نیاز به فکر و صرف وقت داره تا با توجه به سیاق حدیث کدوم در عالم واقع قابل قبول تره. یا اینکه مساوی است.
در پست شماره 3 تاپیک که نوشته خودم در پست اول یکی از تاپیکها بود و کارشناس در اینجا قرار دادند. الان خیلی تعجب کردم که کلمات مهر و مدت چطور اضافه میشود ولی به منبعی که ترجمه را از آن نوشتم (ترجمه جامع الاحادیث) اعتماد داشتم. و میدانستم بر اساس خوش آمد چیزی به حدیث اضافه نمیکنند. حالا دلیلش رو فهمیدم که چرا مهر و مدت اضافه شده وقت بشه فردا مینویسم.
و میشه گفت این ترجمه (مهر و مدت) قویتره. ولی باید فکر کرد.
بعد که ترجمه اش رو فهمید میشه یه تاپیک دیگه روی جمعش با اخبار دیگه و استحباب یا کراهت متعه در صورت استغنا فکر کرد.[=arial]

1- مضارع آن «تزدادُ» می‌باشد که در اصل «تزتَیِدُ» بود. پس از اعمال قاعده دوم باب افتعال، «تزدَیِدُ» خواهد شد، سپس بعد از اعمال قاعده عمومی باب معتلات «تزدادُ» می‌شود مانند گفتار خداوند که می‌فرماید: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ».[6] «تزدادُ» فعل مضارع[7] از باب افتعال، صیغه مفرد مؤنث غایب است.
2-تزید هم از باب ثلاثی مجرد زاد تزید است
3- قد بر سر فعل ماضی معنی تحقیق و حتمیت را می رساند

تفاوت و شباهت این کلمات "نزید" با "نزداد" یا "تزید" و "تزداد" در لغت عرب :
"نزید" و "تزید" هر دو فعل مضارع البته لازم هستند
"نزداد" و "تزداد" هر دو فعل مضارع البته متعدی هستند

تذکره;674385 نوشت:
"نزید" و "تزید" هر دو فعل مضارع البته لازم هستند
"نزداد" و "تزداد" هر دو فعل مضارع البته متعدی هستند

سلام.
اشتباه نفرمودید؟ چون وقتی فعل ثلاثی مجرد به باب افتعال می رود معمولا لازم میشود یعنی نزید و تزید متعدی هستند اما نزداد و تزداد لازم هستند:Gig:
مثلا و لا یزید الظالمین الا خسارا (ولی کافران را جز زیان نیفزاید) که اینجا مفعول گرفته فعل یزید!
سوال دیگری هم دارم که فعل ماضی زاد را اگر بخواهیم به باب انفعال (انفعل ینفعل انفعال) ببریم ماضی و مضارع باب انفعال آن به چه صورتی می شود؟

تذکره;674380 نوشت:
3- قد بر سر فعل ماضی معنی تحقیق و حتمیت را می رساند

ما اصلا ماضی نداشتیم. کلمات عبارت خودمون که مضارع هستند رو پرسیدم "قد تزیدها و تزداد" در حدیث با استفاده از قد چطور ترجمه میشه؟

تذکره;674385 نوشت:
"نزید" و "تزید" هر دو فعل مضارع البته لازم هستند

در حدیثی مورد بحث ما متعدی هستند تزیدها

استاد اگر با دقت بیشتری پستها رو بنویسید ممنون میشم.

من چون گرفتارم فعلا نمیتونم شرکت کنم. اما خلاصه دلیلی این که اعتماد به ترجمه به مهر و مدت پیدا کردم که گفتم میام مینویسم این بود که گفتم ببینم آیا در احادیث دیگه به چه معنی به کار رفته به خصوص در احادیث ابواب متعه اگر در ابواب متعه که بین 200 تا 250 حدیث داریم با ریشه زاد جستجو کنیم این کلمات تزید تزداد و مشتقات دیگه در احادیث متعددی در مورد مهر و مدت به کار رفتن. و همین فعلا یه قرینه است.
حالا فعلا وقت ندارم مگه نه سعی میکردم تمام این احادیث رو اینجا بنویسم. (احادیث رو نگاه نکردم البته که در همه اینطور ترجمه شده یا نه)

تذکره;673159 نوشت:
عن‏ علىّ بن يقطين‏ قال سألت أبا الحسن موسى عليه السلام عن المتعة فقال وما أنت وذاك فقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها فقال هى فى كتاب علىّ عليه السلام فقلت نزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك.

ضمیر ها به چه کلمه ای برمیگرده در حدیث

تفاوت و شباهت این کلمات "نزید" با "نزداد" یا "تزید" و "تزداد" در لغت عرب :
"نزید" و "تزید" هر دو فعل مضارع البته متعدی هستند
"نزداد" و "تزداد" هر دو فعل مضارع گاهی لازم و گاهی متعدی و اینجا هم البته متعدی هستند
قد هم برای تاکید روی مضارع می آید


ضمیر ها به مهریه زن بر می گردد
در ترجمه پست های اول اشاره شده بود

پرسش :
این قسمت از روایت رو میخوام ترجمه کنید.
عن‏ علىّ بن يقطين‏ قال سألت أبا الحسن موسى عليه السلام عن المتعة فقال وما أنت وذاك فقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها فقال هى فى كتاب علىّ عليه السلام فقلت نزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك. نوادر أحمد بن محمّد 87: سمعت ابن أبى عمير عن علىّ بن يقطين قال سألت أبا الحسن عليه السلام عن المتعة قال وما أنت وذاك وقد أغناك اللَّه عنها قلت إنّما أردت أن أعلمها قال فى كتاب علىّ عليه السلام قد تزيدها وتزداد فقال وهل يطيبه إلّاذاك.
فقط ترجمه قسمت تزیدها و تزداد رو میخوام. چون 3 ترجمه کاملا متفاوت از این عبارت دیدم. کدوم صیغه در عربی هستند چه بابی، ریشه مصدرشون و ...یه مقدار توضیح بدید

پاسخ :
فعل «اِزدادَ» ماضی باب افتعال، از ماده «زید» به معنای نموّ و افزایش و هم‌چنین به معناى افزودن است.[1] بنابراین هم به صورت لازم و هم به صورت متعدی استعمال شده، ولى در قرآن مجید تمام موارد آن متعدى به کار رفته است.[2]
«اِزدادَ» در اصل «اِزتَیَدَ» بر وزن اِفتَعَلَ بود. بنابر قاعده دوم باب افتعال؛ هر گاه فاء الفعل کلمه‌ای «د»، «ذ» و یا «ز» باشد و به باب افتعال برود تای باب تبدیل به «د» می‌شود. مانند «درک» که می‌شود «اِدتَرَکَ» سپس با اعمال قاعده یاد شده، «اِددَرَکَ» و با جریان قاعده «ادغام در حروف مثماثل»، «ادَّرَکَ» می‌گردد.[3]
در «اِزتَیَدَ» نیز چون فاء الفعل کلمه «ز» می‌باشد تای باب تبدیل به «د» می‌گردد و «اِزدَیَدَ» می‌شود سپس با اعمال قاعده عمومی در معتلات،[4] «ی» را تبدیل به «الف» می‌کنیم، «اِزدادَ» می‌گردد. مانند گفتار خداوند متعال در آیه: «وَ لَبِثُوا فی‏ کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»[5] که «اِزدادوُا» فعل ماضی باب افتعال صیغه جمع مذکر مغایب می‌باشد.
مضارع آن «یَزدادُ» می‌باشد که در اصل «یَزتَیِدُ» بود. پس از اعمال قاعده دوم باب افتعال، «یَزدَیِدُ» خواهد شد، سپس بعد از اعمال قاعده عمومی باب معتلات «یَزدادُ» می‌شود مانند گفتار خداوند که می‌فرماید: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ».[6] «تزدادُ» فعل مضارع[7] از باب افتعال، صیغه مفرد مؤنث غایب است.
یا مانند «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».[8]که «لیزدادوا» فعل مضارع منصوب به اَن مقدره بعد از لام تعلیل می‌باشد که «یَزدادوُنَ» بود و «نون» عوض از رفع در حالت نصبی ساقط گردیده است.[9]
امر غایب آن «لِیَزدَد» که در اصل، یَزدادُ بوده بعد از داخل شدن لام امر و پیرو آن مجزوم شدن آخرش، «لِیَزداد» شد، بین الف و دال لام الفعل، التقای ساکنین به وجود آمده و به همین علت، الف که «حرف عله منقلب» بود حذف و تبدیل به «لِیَزدَد» شد.
و امر حاضر آن «اِزدَد» می‌شود، که در اصل، «تَزدادُ» بود، تای مضارعه از اولش حذف و آخرش نیز به سبب لام امر مقدر، مجزوم شد.
چون ابتدا به ساکن محال بود، برای برطرف کردن این مشکل، همزه وصلی به اولش افزوده شده و چون عین الفعلش مفتوح بود، همزه آن مکسور و تبدیل به «اِزدَد» شد.
پس :
نزداد متکلم مع الغیر فعل مضارع و تزداد هم مفرد مذکر مخاطب فعل مضارع است
قد نزيدها وتزداد : ما مهر زن را زياد مى ‏كنيم و او بر مدت مى ‏افزايد.
تفاوت و شباهت این کلمات "نزید" با "نزداد" یا "تزید" و "تزداد" در لغت عرب :
"نزید" و "تزید" هر دو فعل مضارع البته متعدی هستند
"نزداد" و "تزداد" هر دو فعل مضارع گاهی لازم و گاهی متعدی و اینجا هم البته متعدی هستند
قد هم برای تاکید روی مضارع می آید
پی نوشت:
[1] قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 190 - 191، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[2]. همان.
[3]. صرف ساده، ص 81.
[4]. «حر ف عله متحرک یا در موضع حرکت، ماقبل مفتوح، قلب به الف می‌شود».
[5] . «و (اصحاب کهف) در غارشان (در خوابى به مدت) سیصد (سال قمرى که) سال‏ ها (ى متمادى است) درنگ کردند و نه سال (قمرى دیگر) افزودند (که سیصد سال شمسى شد)»، کهف، 25.
[6]. خدا از جنین‏ هایى که هر (انسان یا حیوان) مادّه ‏اى حمل مى‏ کند آگاه است و نیز از آنچه رحم ها کم مى‏ کنند (و پیش از موعد مقرّر مى‏ زایند)، و هم از آنچه افزون مى‏ کنند (و بعد از موقع میزایند) و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد.، رعد، 8.
[7]. دعاس، حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 11، دمشق، دارالمنیر و دارالفارابى، چاپ اول، 1425ق.
[8]. آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى‏دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‏دهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خوارکننده‏اى (آماده شده) است!»، آل عمران، 178.
[9]. درویش محیى الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 2، ص 11، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، 1415 ق؛ إعراب القرآن الکریم، ج‏ 1، ص 17.

موضوع قفل شده است