این شهید سر ندارد

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
این شهید سر ندارد

خواهری داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را


ببوسم... اجازه نمی دادند.


یکی گفت:خواهرش است،مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید برادرش را ببوسد.


گفتند:شما اصرار نکنید نمی شود...این شهید سر ندارد !

شهیدی قبری برای خودش کنده بود. به مادرش نشان می دهد ومی گوید هرگاه شهید شدم مرا در اینجاخاک کنید. یک ترکش به نزدیکی او می افتد.

سرش جدا می شود. وقتی جسد بدون سر را می برند در آن قبر خاک کنند می بینند آن قبر اندازه ی جسد بدون سر است.

در وصیت نامه اش :

منو شرمنده زهرا قرار مده اگر شهید شدم سر به تنم نباشد.

منبع: http://shahidclip.mihanblog.com/post/150

پدر کودک رو بغل کرد و تو آغوش گرفت


کودک هم می خواست پدر رو بلند کنه ولی نتونست


با خود گفت:


حتماً چند سال بعد می تونم


بیست سال بعد پسر تونست پدر را بلند کنه


پدر سبک بود


سبکه سبک


به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان.....

چه جوری سرش جدا شده...ای کاش نصیب منم بشه راحت بشم:Cheshmak:

[="Tahoma"][="DarkGreen"]من خیلی دوست دارم مثل اباعبدالله سر ز تنم جدا شود و در شهرها سرم را بچرخانند.

وای که چه حالی میده این حرکت بمن .
از همین تریبون استفاده میکنم و به داعشی ها اعلام میکنم اگر روزی به جنگتون امدم چنین خدمتی بمن بکنید.[/]

کاش میشد قسمت منم بشه شهادت کاش....