جمع بندی منطق پاسخ به مخالف در آیات 8 تا 10 سورۀ ص

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منطق پاسخ به مخالف در آیات 8 تا 10 سورۀ ص

سلام. بنده متوجه نوع استدلال قرآن در آیات 8 تا 10 سورۀ ص نمی شوم. لطفاً در این مورد توضیح دهید.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد محسن

חסר משמעות;671624 نوشت:
سلام. بنده متوجه نوع استدلال قرآن در آیات 8 تا 10 سورۀ ص نمی شوم. لطفاً در این مورد توضیح دهید.

بسم الله الرحمن الرحیم :
ابتدا باید گفت اصل شک و شبهه و تردید حتی در باره وجود خدای متعال هم امری است روا.
انسان با وجود سوالاتی که در ذهنش و در باره اصل وجود خدا و هستی و دین و پیامبران و کتاب های آسمانی دارد حق دارد در انتظار پاسخ به چنین پرسش هایی هر چند پیچیده هم باشد.در کتاب خدا آیات فراوانی وجود دارد مبنی بر تعقل و تفکر و حتی پرسش در باره هر موضوعی به این شرط که حیله و مکری در پی اش نباشد مثل حیله مشرکین که پیامبر را بهانه انکار وحی می کردند نه که قرآن را قبول داشتند و حضرت را تخطئه می کردند.
بله مقصود کفار این بود که تردید شان را بر اصل وحی جاری کنند، ولی پیامبر گرامی اسلام را بهانه قرار داده به حضرت کنایه می زدند که چرا ایشان را که موقعیت اجتماعی اش از ما پایین تر است را بر ما ترجیح دادی و قرآن را بر زبان وی جاری کردی!
نوشته اند:
بديهى است اين تعجب ‏ها و انكارها كه علاوه بر حسد و حب دنيا سرچشمه ديگرى يعنى اشتباه در" تشخيص ارزش ها" داشت هرگز نمى‏توانست معيار منطقى براى قضاوت باشد، مگر شخصيت انسان در اسم و آوازه پول و مقام و سن و سال او است؟ مگر رحمت الهى بر اين معيارها تقسيم مى‏شود؟
لذا در دنباله آيه مى‏فرمايد درد آن ها چيز ديگرى است،" آن ها در حقيقت در اصل وحى و ذكر من شك و ترديد دارند" (بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي).
ايراد به شخص محمد صلوات الله علیه بهانه‏ اى بيش نيست و اين شك و ترديد آن ها در مساله نه به دلیل وجود ابهام در قرآن مجيد است، بلكه سرچشمه آن هوى و هوس ها و حب دنيا و حسادت ها است.
و سرانجام آن ها را با اين جمله تهديد مى‏كند:" آن ها هنوز عذاب الهى را نچشيده ‏اند كه اين گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ايستاده‏ اند، و با اين سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته‏ اند" (بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ) آرى هميشه گروهى وجود دارند كه گوش شان بدهكار منطق و حرف حساب نيست، و چيزى جز تازيانه ‏هاى عذاب آنان را از مركب غرورشان پياده نمى‏كند، بايد مجازات شوند كه درمان شان تنها عذاب الهى است.(1)
البته چنین تردید گرانی می بایست منتظر عقوبت الهی باشند، زیرا خط هدایت الهی را به طورمستقیم زیر سوال برده اند.
علاوه مقصود مشرکان از این اعتراض و شک این نبوده که بخواهند به حقیقت برسند، بلکه قصدشان این بوده که ازحقیقت دور شده آن را انکار کنند و گرنه خدای متعال برای آن که بتواند پاسخ شک کنندگان را بدهد، پیامبرانش را با دلایل و شواهد روشن و غیر قابل تردید مبعوث کرده است.
فرمود:
"لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ..."(2)
یعنی: به یقین ما فرستادگان خود را با دلایلى روشن (از منطق و معجزه) فرستادیم و با آن ها كتاب (آسمانى) و وسیله سنجش (معانى و شناسایى حق از باطل و وزن اشیاء خارجى) فرو فرستادیم تا مردم (در زندگى دنیا) به قسط و عدل برخیزند ... .
در جای دیگر به پیامبرش خطاب می کند:
"فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآۆُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِیرِ"(3)
یعنی: پس اگر تو را تكذیب كردند، همانا فرستادگانى هم كه پیش از تو با دلایل روشن و نوشته‏ها (ى حكمت و اندرز) و كتاب روشن و روشنگر (دین و شریعت) آمده بودند تكذیب شدند.
پس حتی خداوند متعال برای اثبات نبوت انبیایش دلیل، بینه، سند و معجزه آورد، چرا که طبیعی است مردم و مخاطبین تشکیک کنند و دلیل و سند بخواهند.
اما اگر بعد از این همه شواهد باز هم بخواهند شک و تردید کنند و به لجاجت و دشمنی روی آورند، به طور حتم به خطا رفته اند و عاقبت شان عذاب الهی است.همان طور که در ادامه آیه آمده است که آن ها عذاب الهی را خواهند چشید.
این استدلال واضح است که اگر بخواهد حقانیت قرآن معلوم شود،اول باید با دلایل عقلی خدا و وحدانیتش اثبات شود و بعد از اثبات وحدانیتش باید بعثت پیامبران و وحی آن ها را با دلایل عقلی اثبات کرد و پس از اثبات بعثت پیامبران و مسئله وحی، می توان حقانیت کتاب های آسمانی را که از منبع وحی سرچشمه می گیرد به راحتی پذیرفت و بیان کردیم خدای متعال ابتدا با بینه‌ها، دلایل عقلی و معجزات مادی و معنوی، رسالت شخص را به اثبات می‌رساند و بعد دستور به ایمان و اطاعت از او را می‌دهد
.
پی نوشت ها:
1- تفسير نمونه، ج‏19، ص 224
2- سوره حدید،آیه 25
3- سوره آل عمران،آیه 184

محسن;678066 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم :
ابتدا باید گفت اصل شک و شبهه و تردید حتی در باره وجود خدای متعال هم امری است روا.
انسان با وجود سوالاتی که در ذهنش و در باره اصل وجود خدا و هستی و دین و پیامبران و کتاب های آسمانی دارد حق دارد در انتظار پاسخ به چنین پرسش هایی هر چند پیچیده هم باشد.در کتاب خدا آیات فراوانی وجود دارد مبنی بر تعقل و تفکر و حتی پرسش در باره هر موضوعی به این شرط که حیله و مکری در پی اش نباشد مثل حیله مشرکین که پیامبر را بهانه انکار وحی می کردند نه که قرآن را قبول داشتند و حضرت را تخطئه می کردند.
بله مقصود کفار این بود که تردید شان را بر اصل وحی جاری کنند، ولی پیامبر گرامی اسلام را بهانه قرار داده به حضرت کنایه می زدند که چرا ایشان را که موقعیت اجتماعی اش از ما پایین تر است را بر ما ترجیح دادی و قرآن را بر زبان وی جاری کردی!
نوشته اند:
بديهى است اين تعجب ‏ها و انكارها كه علاوه بر حسد و حب دنيا سرچشمه ديگرى يعنى اشتباه در" تشخيص ارزش ها" داشت هرگز نمى‏توانست معيار منطقى براى قضاوت باشد، مگر شخصيت انسان در اسم و آوازه پول و مقام و سن و سال او است؟ مگر رحمت الهى بر اين معيارها تقسيم مى‏شود؟
لذا در دنباله آيه مى‏فرمايد درد آن ها چيز ديگرى است،" آن ها در حقيقت در اصل وحى و ذكر من شك و ترديد دارند" (بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي).
ايراد به شخص محمد صلوات الله علیه بهانه‏ اى بيش نيست و اين شك و ترديد آن ها در مساله نه به دلیل وجود ابهام در قرآن مجيد است، بلكه سرچشمه آن هوى و هوس ها و حب دنيا و حسادت ها است.
و سرانجام آن ها را با اين جمله تهديد مى‏كند:" آن ها هنوز عذاب الهى را نچشيده ‏اند كه اين گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ايستاده‏ اند، و با اين سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته‏ اند" (بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ) آرى هميشه گروهى وجود دارند كه گوش شان بدهكار منطق و حرف حساب نيست، و چيزى جز تازيانه ‏هاى عذاب آنان را از مركب غرورشان پياده نمى‏كند، بايد مجازات شوند كه درمان شان تنها عذاب الهى است.(1)
البته چنین تردید گرانی می بایست منتظر عقوبت الهی باشند، زیرا خط هدایت الهی را به طورمستقیم زیر سوال برده اند.
علاوه مقصود مشرکان از این اعتراض و شک این نبوده که بخواهند به حقیقت برسند، بلکه قصدشان این بوده که ازحقیقت دور شده آن را انکار کنند و گرنه خدای متعال برای آن که بتواند پاسخ شک کنندگان را بدهد، پیامبرانش را با دلایل و شواهد روشن و غیر قابل تردید مبعوث کرده است.
فرمود:
"لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ..."(2)
یعنی: به یقین ما فرستادگان خود را با دلایلى روشن (از منطق و معجزه) فرستادیم و با آن ها كتاب (آسمانى) و وسیله سنجش (معانى و شناسایى حق از باطل و وزن اشیاء خارجى) فرو فرستادیم تا مردم (در زندگى دنیا) به قسط و عدل برخیزند ... .
در جای دیگر به پیامبرش خطاب می کند:
"فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآۆُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِیرِ"(3)
یعنی: پس اگر تو را تكذیب كردند، همانا فرستادگانى هم كه پیش از تو با دلایل روشن و نوشته‏ها (ى حكمت و اندرز) و كتاب روشن و روشنگر (دین و شریعت) آمده بودند تكذیب شدند.
پس حتی خداوند متعال برای اثبات نبوت انبیایش دلیل، بینه، سند و معجزه آورد، چرا که طبیعی است مردم و مخاطبین تشکیک کنند و دلیل و سند بخواهند.
اما اگر بعد از این همه شواهد باز هم بخواهند شک و تردید کنند و به لجاجت و دشمنی روی آورند، به طور حتم به خطا رفته اند و عاقبت شان عذاب الهی است.همان طور که در ادامه آیه آمده است که آن ها عذاب الهی را خواهند چشید.
این استدلال واضح است که اگر بخواهد حقانیت قرآن معلوم شود،اول باید با دلایل عقلی خدا و وحدانیتش اثبات شود و بعد از اثبات وحدانیتش باید بعثت پیامبران و وحی آن ها را با دلایل عقلی اثبات کرد و پس از اثبات بعثت پیامبران و مسئله وحی، می توان حقانیت کتاب های آسمانی را که از منبع وحی سرچشمه می گیرد به راحتی پذیرفت و بیان کردیم خدای متعال ابتدا با بینه‌ها، دلایل عقلی و معجزات مادی و معنوی، رسالت شخص را به اثبات می‌رساند و بعد دستور به ایمان و اطاعت از او را می‌دهد
.
پی نوشت ها:
1- تفسير نمونه، ج‏19، ص 224
2- سوره حدید،آیه 25
3- سوره آل عمران،آیه 184

با سلام و تشکر از توضیحاتی که دادید، چند سؤال:

1.اینکه در برابر شک بهانه جویانه، تهدید به عذاب می فرماید(که هنوز عذابم را نچشیده اند) پاسخی منطقی به شبهۀ آنهاست؟

2.آیا اینکه در پاسخ کسانی که می گویند چرا قرآن بر یکی از ما نازل نشد، می فرماید مگر مالکیت آسمان و زمین را دارند، مانند استدلال کسی نیست که وقتی در بحث منطقی کم می آورد، به طرف مقابل حمله می کند و می گوید: حالا مگر خودت چه می دانی؟!

3.مگر آنها ادعای مالکیت آسمانها را داشتند که چنین جوابی نازل شده است؟

4.به طور اساسی، این پاسخ، چه ربطی به شبهه ی آنها دارد؟ آنها می پرسند چرا قرآن بر یکی از آنها نازل نشده است، و پرسیده می شود مگر مالک آسمانها و زمین هستند. این چه ربطی به پرسش کافران دارد؟

חסר משמעות;680187 نوشت:
با سلام و تشکر از توضیحاتی که دادید، چند سؤال:

1.اینکه در برابر شک بهانه جویانه، تهدید به عذاب می فرماید(که هنوز عذابم را نچشیده اند) پاسخی منطقی به شبهۀ آنهاست؟

2.آیا اینکه در پاسخ کسانی که می گویند چرا قرآن بر یکی از ما نازل نشد، می فرماید مگر مالکیت آسمان و زمین را دارند، مانند استدلال کسی نیست که وقتی در بحث منطقی کم می آورد، به طرف مقابل حمله می کند و می گوید: حالا مگر خودت چه می دانی؟!

3.مگر آنها ادعای مالکیت آسمانها را داشتند که چنین جوابی نازل شده است؟
4.به طور اساسی، این پاسخ، چه ربطی به شبهه ی آنها دارد؟ آنها می پرسند چرا قرآن بر یکی از آنها نازل نشده است، و پرسیده می شود مگر مالک آسمانها و زمین هستند. این چه ربطی به پرسش کافران دارد؟


بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام مجدد خدمت شما پرسشگر محترم

در پاسخ به سوال اول شما می توان بیان کرد:

شکی که مطرح شده است در اصل شک نیست. این به ظاهر تردید است اما شبهه افکنی و یک نوع بهره برداری منافقانه در جهت تخریب دین و اهداف عالیه اش است.قصد مشرکین و منافقین تکذیب پیامبر و در نتیجه تکذیب رسالتش که به تکذیب دین می انجامید بود.

مقصود اصلی آنان از این گونه جدل ها، منحرف کردن افکار عمومی مردم آن روزگار از اسلام و برنامه های متعالی اش بود. به همین دلیل شک و شبهه را روی شخص پیامبر صلوات الله علیه متمرکز و پرسش های بیهوده مطرح کردند.اما هدف اصلی شان ضربه زدن به بنیان دین بود.

به همین دلیل(گستاخی رفتار و گفتارشان) خدای متعال پاسخ تهدید آمیز و خشنی به آن ها می دهد که باید منتظر چشیدن عذاب الهی باشند.و این کاملا منطقی است.

و اما در پاسخ به پرسش های بعدی که در یک پرسش می تواند جمع شود، به دو تفسیر استناد می کنیم.

1.خدای متعال پاسخ آن ها(مشرکین) مى‏افزايد:" راستى مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده تو نزد آن ها است" تا هر كه را ميل دارند فرمان نبوت بدهند، و هر كس را مايل نيستند محروم کنند؟ "أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ".

خداوند به مقتضاى اين كه "رب" است (و پروردگار مالك و مربى عالم هستى و جهان انسانيت است) كسى را براى رسالتش برمى‏گزيند كه بتواند مردم را در مسير تكامل و تربيت رهبرى كند، و به مقتضاى" عزيز" بودنش، مغلوب خواسته هيچ كسی نيست تا مقام رسالت را به فرد نالايقى وا گذارد.

اصولا مقام نبوت، مقامى است بس عظيم كه تنها خدا قدرت دارد آن را به كسى بدهد و به مقتضاى" وهاب" بودنش هر چه را بخواهد و به هر كس صلاح بداند مى‏بخشد.

قابل توجه اين كه" وهاب" صيغه مبالغه و به معنى بسيار بخشنده است، اشاره به اين كه نبوت تنها يك موهبت نيست، بلكه موهبت هاى متعددى است كه دست به دست هم مى‏دهد تا كسى بتواند عهده‏دار آن منصب گردد، موهبت هایی چون علم، تقوا، عصمت، شجاعت و شهامت.

باز در آيه بعد همين معنى را از طريق ديگرى تعقيب كرده، مى‏گويد:

آيا مالكيت و حاكميت آسمان ها و زمين و آ چه در ميان اين دو است از آن آن ها است؟

اگر چنين است به آسمان ها بروند و جلو نزول وحى الهى را بر قلب پاك محمد بگيرند"أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ".

اين سخن در حقيقت تكميلى است بر بحث گذشته، در آن جا مى ‏گفت:" خزائن رحمت پروردگار در دست شما نيست كه به هر كس كه با تمايلات هوس‏ آلودتان هماهنگ است ببخشيد"، حال مى‏ گويد اكنون كه اين خزائن به دست شما نيست و فقط در اختيار خدا است. تنها راهى كه در پيش داريد اين است كه به آسمان ها برويد، و مانع نزول وحى او شويد، و خود مى‏دانيد كه از اين كار نيز سخت عاجز و ناتوانيد! بنا بر اين نه" مقتضى" در اختيار شما است و نه قدرت بر ايجاد" مانع" داريد، با اين حال چه كارى از دست شما ساخته است؟ از حسد بميريد، و هر كار از دست تان ساخته است انجام دهيد.(1)

2." أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ" اين گفتار در جاى اعراض واقع شده، و كلمه" أم" در آن منقطعه است و كلام، ناظر به گفتار مشركين است كه گفتند:" أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا" و معنايش اين است كه:

" بلكه آيا نزد ايشان خزانه ‏هاى رحمت پروردگارت هست، كه از آن خزانه‏ ها به هر كس هر چه بخواهد مى‏دهد تا آن را از تو دريغ بدارند؟ بلكه اين خزانه ‏ها منحصرا در اختيار خود خدا است و او بهتر مى‏داند كه رسالت را در چه دودمانى و چه شخصى قرار داده، و چه كسى را مورد رحمت خاص خود قرار دهد".(2)

پی نوشت ها:

1.آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج‏19، صفحات 225 و 226

2.علامه طباطبایی سید محمد حسین، تفسیر الميزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج‏17، ص 281

بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی:
در جمع بندی آیات هشتم تا دهم سوره ص که محل پرسش است را بیان می کنیم.
خدای متعال فرمود:" أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ في‏ شَكٍّ مِنْ ذِكْري بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذاب" " أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزيزِ الْوَهَّاب" " أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْباب"
آيا از ميان همه ما، قرآن تنها بر او (محمّد) نازل شده؟! آن ها در حقيقت در اصل وحى من ترديد دارند، بلكه آنان هنوز عذاب الهى را نچشيده‏اند كه اين چنين گستاخانه سخن مى‏گويند.
مگر خزاين رحمت پروردگار توانا و بخشنده‏ات نزد آن ها است (تا به هر كسی که ميل دارند بدهند)
يا اين كه مالكيّت و حاكميّت آسمان ها و زمين و آن چه ميان اين دو است از آن آن ها است؟! (اگر چنين است) با هر وسيله ممكن به آسمان ها بروند (و جلو نزول وحى را بر قلب پاك محمّد بگيرند)
در این آیات سخن از شک و شبهه و به تعبیری تردید است. تردیدی که ذهن هر انسان کنج کاوی را به خود مشغول می کند.و عجیب این که انسان بیشترین تردیدش را در باره خالق هستی دارد زیرا سخت در باورش می گنجد که هستی خالقی یکتا دارد و آن خالق نه آغازی برای وجودش متصور است و نه پایانی.
در این جا است که ایمان به نجات شخص می آید و وی را از دام این تردید مهلک می رهاند.
بنا بر این،انسان همواره در ذهنش پرسش های مربوط به حوزه کلام یعنی اعتقادی دارد و منتظر است یا خود پاسخی برایش بیابد یا دیگران راهنمایی اش کنند.
در کتاب خدا آیات فراوانی وجود دارد مبنی بر تعقل و تفکر و نیز پرسش در باره هر موضوعی با این شرط که تفکر در مسیر صحیح و پرسش در قالب واقعی باشد که یک پرسش واقعی باشد نه پرسشی موذیانه مثل حیله مشرکین که پیامبر را بهانه انکار وحی می کردند.مقصود واقعی آن ها تخطئه قرآن بود نه ایراد بر پیامبر!
نوشته اند:
بديهى است اين تعجب ‏ها و انكارها كه علاوه بر حسد و حب دنيا سرچشمه ديگرى يعنى اشتباه در" تشخيص ارزش ها" داشت، هرگز نمى‏ توانست معيار منطقى براى قضاوت باشد.
بنا بر این، در دنباله آيه مى‏فرمايد درد آن ها چيز ديگرى است،" آن ها در حقيقت در اصل وحى و ذكر من شك و ترديد دارند" (بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي)
ايراد به شخص محمد صلوات الله علیه بهانه‏ اى بيش نيست و اين شك و ترديد آن ها در مساله نه به دلیل وجود ابهام در قرآن مجيد است، بلكه سرچشمه آن هوى و هوس ها و حب دنيا و حسادت ها است.
و سرانجام آن ها را با اين جمله تهديد مى‏كند:" آن ها هنوز عذاب الهى را نچشيده ‏اند كه اين گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ايستاده‏ اند، و با اين سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته‏ اند" (بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ) آرى هميشه گروهى وجود دارند كه گوش شان بدهكار منطق و حرف حساب نيست، و چيزى جز تازيانه ‏هاى عذاب آنان را از مركب غرورشان پياده نمى‏كند، بايد مجازات شوند كه درمان شان تنها عذاب الهى است.(1)
خدای متعال در قرآن این گونه پاسخ تردید ها و شبهه ها را برای هر شبهه کننده و با هر نیتی می دهد:
"لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ..." . (2)
یعنی: به یقین ما فرستادگان خود را با دلایلى روشن (از منطق و معجزه) فرستادیم و با آن ها كتاب (آسمانى) و وسیله سنجش (معانى و شناسایى حق از باطل و وزن اشیاء خارجى) فرو فرستادیم تا مردم (در زندگى دنیا) به قسط و عدل برخیزند
در جای دیگر به پیامبرش خطاب می کند:
"فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآۆُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِیرِ"(3)
یعنی: پس اگر تو را تكذیب كردند، همانا فرستادگانى هم كه پیش از تو با دلایل روشن و نوشته‏ها (ى حكمت و اندرز) و كتاب روشن و روشنگر (دین و شریعت) آمده بودند تكذیب شدند.
وجود این گونه آیات به ما نشان می دهد ارسال پیامبران و اثبات نبوت شان به معجزه و شواهد اثبات کنند نیاز دارد. زیرا طبیعی است ذهن انسان امور به ظاهر غیر طبیعی را بر نمی تابد.
اما اگرعده ای بعد از اثبات شواهد و معجزه باز بخواهند به شک و تردید شان ادامه دهند به لجاجت و دشمنی روی آوردند و خدا هم آن ها را تهدید کرده است.
در ادامه به چند پرسش مطرح شده پاسخ می گوییم:
1.تهدید به عذاب از سوی خدا در پاسخ شبهه بهانه جویان منطقی است؟
پاسخ این پرسش را قرآن داده است که این شبهه نیست بلکه یک نوع مقابله منافقانه جهت تخریب دین و اهداف عالیه آن است.
مقصود اصلی آنان از این گونه جدل ها، منحرف کردن افکار عمومی مردم آن روزگار از اسلام و برنامه های متعالی اش بود. به همین دلیل شک و شبهه را روی شخص پیامبر صلوات الله علیه متمرکز و پرسش های بیهوده مطرح کردند.اما هدف اصلی شان ضربه زدن به بنیان دین بود.
2.شبهه افکنان گفتند چرا قرآن به جای پیامبر، بر قلب یکی از ما نازل نشد. اما پاسخ می شنوند که مگر آن ها مالک آسمان ها و زمین اند! این آیا یک پاسخ منطقی از طرف قرآن است؟
علاوه آن ها که ادعای مالکیت آسمان ها و زمین را نداشتند! آیا پاسخی برای این شبهه وجود دارد؟
برای پاسخ به این پرسش به توضیحاتی که در برخی از تفاسیر آمده است استناد می کنیم:
1.خدای متعال پاسخ آن ها(مشرکین) مى‏افزايد:" راستى مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده تو نزد آن ها است" تا هر كه را ميل دارند فرمان نبوت بدهند، و هر كسی را که مايل نيستند محروم کنند؟ "أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ".
خداوند به مقتضاى اين كه "رب" است (و پروردگار مالك و مربى عالم هستى و جهان انسانيت است) كسى را براى رسالتش برمى‏گزيند كه بتواند مردم را در مسير تكامل و تربيت رهبرى كند، و به مقتضاى" عزيز" بودنش، مغلوب خواسته هيچ كسی نيست تا مقام رسالت را به فرد نالايقى وا گذارد.
اصولا مقام نبوت، مقامى است بس عظيم كه تنها خدا قدرت دارد آن را به كسى بدهد و به مقتضاى" وهاب" بودنش هر چه را بخواهد و به هر كس صلاح بداند مى‏بخشد.
قابل توجه اين كه" وهاب" صيغه مبالغه و به معنى بسيار بخشنده است، اشاره به اين كه نبوت تنها يك موهبت نيست، بلكه موهبت هاى متعددى است كه دست به دست هم مى‏دهد تا كسى بتواند عهده‏ دار آن منصب گردد، موهبت هایی چون علم، تقوا، عصمت، شجاعت و شهامت.
باز در آيه بعد همين معنى را از طريق ديگرى تعقيب كرده، مى‏ گويد:
آيا مالكيت و حاكميت آسمان ها و زمين و آ چه در ميان اين دو است از آن آن ها است؟
اگر چنين است به آسمان ها بروند و جلو نزول وحى الهى را بر قلب پاك محمد بگيرند"أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ".اين سخن در حقيقت تكميلى است بر بحث گذشته. در آن جا مى ‏گفت:" خزائن رحمت پروردگار در دست شما نيست كه به هر كس كه با تمايلات هوس‏ آلودتان هماهنگ است ببخشيد"، حال مى‏ گويد اكنون كه اين خزائن به دست شما نيست و فقط در اختيار خدا است. تنها راهى كه در پيش داريد اين است كه به آسمان ها برويد، و مانع نزول وحى او شويد، و خود مى‏دانيد كه از اين كار نيز سخت عاجز و ناتوانيد! بنا بر اين، نه" مقتضى" در اختيار شما است و نه قدرت بر ايجاد" مانع" داريد، با اين حال چه كارى از دست شما ساخته است؟ از حسد بميريد، و هر كار از دست تان ساخته است انجام دهيد.(4)
2." أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ" اين گفتار در جاى اعراض واقع شده، و كلمه" أم" در آن منقطعه است و كلام، ناظر به گفتار مشركين است كه گفتند:" أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا" و معنايش اين است كه:
" بلكه آيا نزد ايشان خزانه ‏هاى رحمت پروردگارت هست، كه از آن خزانه‏ ها به هر كس هر چه بخواهد مى‏دهد تا آن را از تو دريغ بدارند؟ بلكه اين خزانه ‏ها منحصرا در اختيار خود خدا است و او بهتر مى‏داند كه رسالتش را در چه دودمان و در وجود چه شخصى قرار و چه كسى را مورد رحمت خاص خود قرار دهد".(5)
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.

پی نوشت ها:
1.آیت الله مکارم شیرازی ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج‏19، ص 224
2.سوره حدید،آیه 25
3.سوره آل عمران،آیه 184
4.تفسیر نمونه پیشین، ج‏19، صفحات 225 و 226
5.علامه طباطبایی سید محمد حسین، تفسیر الميزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج‏17، ص 281


موضوع قفل شده است