جمع بندی ابهام در برهان درجات کمال و مفهوم بی نهایت

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابهام در برهان درجات کمال و مفهوم بی نهایت

یکی از براهین اثبات خدا که همه فلاسفه شرق و هم فلاسفه غرب برای اثبات خدا بکار برده اند برهان درجات کمال است البته با تقریرهای مختلف اما کمابیش مشابه . من تا چندی قبل احساس میکردم این برهان بسیار قویست اما مدتیست این ابهام برایم بوجود آمده هنگامی که ما میگوییم نهایت کمال در واقع بینهایت است و نمیتوان برای آن حدی متصور شد و در واقع بینهایت است پس میتوان ابنطور استنباط کرد که چون نمیتوان نهایتی را متصور شد پس عملا وجود ندارد مثل عدد بینهایت در ریاضی که در واقع وجود ندارد ویک مفهوم قراردادی است لطفا این موضوع را در صورت امکان توضیح و ابهام زدایی کنید متشکر از لطفتان

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
ابتدا برهان درجات کمال را با هم مروری می کنیم:
این نوع استدلال را ابتدا آنسلم و به پیروی از او آکویناس، در فلسفه ی غرب، مطرح کرده اند، ولی نه در میان فیلسوفان غرب طرفداری دارد و نه در میان فیلسوفان مسلمان.(عبدالرسول عبودیت، اثبات وجود خدا به روش اصول موضوعی ص 57- 58.)
معروف ترین تقریر «برهان درجات کمال» برای وجود خدا که در بعضی از مواقع، برهان «هنولوژیک» نامیده می شود، چهارمین طریق از تقریرهای پنج گانه ی آکویناس است که در کتاب «خلاصه ی الهیّات» او آمده است: در عالم، اشیایی خوب تر، حقیقی تر و اصیل تر و اشیای دیگری در رتبه ی پایین تر وجود دارند، اما صفات تفضیلی، درجات متفاوت نزدیکی و تقرّب به صفات عالی را بیان می کنند؛ برای مثال: هر چه که به گرم ترین شی ء نزدیک شویم، سلسله ی اشیاء گرم تر وگرم تر می شوند؛ بنابراین، موجودی وجود دارد که حقیقی ترین، بهترین و شریف ترین موجودات و در نتیجه کامل ترین موجودات است، زیرا ارسطو می گوید: «حقیقی ترین اشیاء، کامل ترین آنها در وجود است».
در این نوع استدلال، تکیه بر اوصافی است که وجود آنها در شیء مستلزم محدودیت شیء نیست؛ مانند وحدت، زیبایی، علم، قدرت و خیر. هر یک از این اوصاف، درهمه ی اشیاء یا در اشیای بسیاری، به طور مشترک ولی متفاوت وجود ندارد؛ مثلا: بسیاری از اشیاء زیبا هستند، ولی همه، در یک حد زیبا نیستند؛ برخی زیباییِ بسیار کمی دارند؛ برخی به طور متوسط زیبا هستند؛ برخی بیشتر زیبا هستند و برخی نیز بسیار زیبا هستند. استدلال کنندگان معتقدند که چنین کمالاتی، ضرورتاً به صورت مطلق نیز باید وجود داشته باشد؛ یعنی مثلاً: باید زیبایی مطلق وجود داشته باشد. به تعبیری دیگر: شیئی وجود داشته باشد که دارای زیبایی مطلق است؛ چراکه درجات مختلف زیبایی، در حقیقت درجات متفاوت نزدیکی به زیبایی مطلق را بیان می کنند. پس باید شیئی که دارای زیبایی مطلق است وجود داشته باشد تا زیبایی های محدود با درجات متفاوت در مقایسه با زیباییِ مطلق مذکور معنا پیدا کنند. این زیبایی مطلق، علاوه بر این، ایجاد کننده ی هر یک از آن زیبایی های محدود هم هست.
این گروه، با چنین استدلالی مدعی اند که این شی ء علاوه بر این که زیبایی مطلق دارد، باید علم مطلق، قدرت مطلق و مطلق سایر کمالات مذکور را نیز همراه داشته باشد. پس این موجود، کامل مطلق است و هر کمالی را به طور مطلق واجد است.(عبدالرسول عبودیت، اثبات وجود خدا به روش اصول موضوعی ص53/جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 78- 79.)

این برهان اگر به برهان از دور و تسلسل برهان امکان و وجوب استفاده نکند یا منتهی به برهان فقر و غنی اسلامی نشود به خودی خود توان اثبات وجود خدا را ندارد چراکه از بحث مفهومی می خواهد عالم خارج را آن هم وجود کامل کمالات وجودی را ثابت کند که این اشکال خواهد داشت.
مگر این که این برهان در حیطه کمالات وجودی مطرح شود و از باب برهان فقر و غنی گزاره های آن را توضیح دهد که دیگر برهان درجات کمال نخواهد بود و برهان فقر و غنی است.

اما آنچه که دوست گرامیمان در این برهان اشکال کرده بودند:

میرشکاک;671043 نوشت:
هنگامی که ما میگوییم نهایت کمال در واقع بینهایت است و نمیتوان برای آن حدی متصور شد و در واقع بینهایت است پس میتوان ابنطور استنباط کرد که چون نمیتوان نهایتی را متصور شد پس عملا وجود ندارد مثل عدد بینهایت در ریاضی که در واقع وجود ندارد ویک مفهوم قراردادی است

آنچه که شما مثال زدید در مفاهیم اعتباری است که فرض بی نهایت مساوی عدم وجود در واقع است و الا در بحث وجود، عدم تناهی و بی نهایت بودن در کمالات مساوق عدم وجود نیست بر عکس در بحث وجود عدم حد و لا حدیت مساوق وجود و شدت وجودی است.

در اثبات بی نهایت بودن وجود خدا می گوییم:
از آنجایی که واجب الوجود باید کمال مطلق باشد، یعنی واجد همه کمالات باشد، لازمه آن عدم محدودیت است زیرا اگر واجب الوجود محدود باشد لازمه اش ترکیب از وجود و عدم است و در جای خود ثابت شده که ترکیب نشان از نیازمندی و احتیاج است و لازمه احتیاج نیز امکان است؛ و حال آنکه چنین مطلبی در ذاتی که ما برای خدا ثابت کردیم (که او واجب الوجود است) راه ندارد و در واقع خلاف فرض است.
صرف الوجود، عبارت است از هستي اي كه تمام تر و كامل تر از او چيزي نيست، و از خصوصيات وجود صرف كه از آن به هستي محض نيز مي توان تعبير كرد، آن است كه ثاني و دوم براي او قابل فرض نيست، زيرا هر چه براي او به عنوان ثاني فرض شود، وقتي نگاه كنيد مي بينيد كه عين همان اول است، و اين خصوصيت به خاطر آن است كه اساساً صرف الشي (= شي خالص) تمايز پذير نيست و خلط و دوگانگي در آن راه ندارد(شيخ اشراق، مجموعه مصنفات، تهران، نشر پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، ‌1372 ش. ج 1، ص 35.)

پس لاحدیت و بی انتهایی برای یک موجود نشان دهنده خلوص آن از ماهیت و صرف الوجود بودن آن است.

با سلام و ادب و با تشکر فراوان از پاسخ کاملی که مرقوم فرمودید. با توضیحات شما رفع ابهام شد.فقط یک سوال داشتم که برهانی که امام خمینی دارند در اثبات خداوند با برهان درجات کمال توماس اکویناس تفاوتی ظاهرا ندارد؟

میرشکاک;672805 نوشت:
با سلام و ادب و با تشکر فراوان از پاسخ کاملی که مرقوم فرمودید. با توضیحات شما رفع ابهام شد.فقط یک سوال داشتم که برهانی که امام خمینی دارند در اثبات خداوند با برهان درجات کمال توماس اکویناس تفاوتی ظاهرا ندارد؟

با سلام خدمت شما دوست عزیز
لطف کنید و متن برهان امام (ره) را بیاورید تا بررسی کنیم
با تشکر:Gol:

با سلام و ادب منظور من برهان کمال اخلاقی امام خمینی است که ظاهرا تفاوتی با برهان توماس آکویناس ندارد در این لینک فایل پی دی اف مقاله ای که در مورد براهین اثبات خداست هر دو ذکرشده است با تشکر مجدد http://www.ensani.ir/fa/content/7428/default.aspx

با سلام خدمت شما دوست عزیز
باید توجه کرد که تفاوت برهان ها به تفاوت حد وسط آنها است یعنی همین که حد وسط در برهانی یک تغییر جزئی هم کند آن برهان با برهان دیگری تفاوت اساسی خواهد داشت.
در برهانی که از امام خمینی ذکر کردید که معروف به برهان فطرت است حد وسط فطرت عشق به کمال است در حالی که در برهان درجات کمال حد وسط متفاوت بودن درجات صفات کمالیه است. و این دو خیلی با هم متفاوت است .
توضیح: امام خمینی در برهان فطرت از تضایف وجودی بهره جسته و می فرماید: تمامی انسان ها در درون خود عشق به کمال مطلق دارند(بدون استثنا) و همیشه در تلاش اند تا بدان برسند این عشق به کمال مطلق یک حالت وجودی است و چون حب از امور اضافی ای است(تضایف) که با تحقق یک طرف لاجرم طرف مقابل هم خواهد بود مانند پدر پسری بالا و پایین که اگر یکی را فرض کردیم دیگری هم خواهد بود بین دو حقیقت متضایف ضرورت بالقیاس وجود داردوجود هر کدام اعم از این که بالقوه باشد یالفعل وجود دیگری را در بر خواهد داشت.
بنا بر این از حکم عقل که ما طالب کمال هستیم حکم می شود که کمالی وجود دارد.
این از تقریر برهان امام(ره) که همان برهان فطرت است
اما در برهان درجات کمال حد وسط وجود درجات متفاوت در عالم در کمالات است که بنا بر تقریر آکویناس باید این کمالات به کمال نامحدودی منتهی شود.

سوال:
یکی از براهین اثبات خدا که همه فلاسفه شرق و هم فلاسفه غرب برای اثبات خدا بکار برده اند برهان درجات کمال است البته با تقریرهای مختلف اما کمابیش مشابه . من تا چندی قبل احساس میکردم این برهان بسیار قویست اما مدتیست این ابهام برایم بوجود آمده هنگامی که ما میگوییم نهایت کمال در واقع بینهایت است و نمیتوان برای آن حدی متصور شد و در واقع بینهایت است پس میتوان ابنطور استنباط کرد که چون نمیتوان نهایتی را متصور شد پس عملا وجود ندارد مثل عدد بینهایت در ریاضی که در واقع وجود ندارد ویک مفهوم قراردادی است لطفا این موضوع را در صورت امکان توضیح و ابهام زدایی کنید
جواب:
ابتدا برهان درجات کمال را با هم مروری می کنیم:
این نوع استدلال را ابتدا آنسلم و به پیروی از او آکویناس، در فلسفه ی غرب، مطرح کرده اند، ولی نه در میان فیلسوفان غرب طرفداری دارد و نه در میان فیلسوفان مسلمان.(عبدالرسول عبودیت، اثبات وجود خدا به روش اصول موضوعی ص 57- 58.)
معروف ترین تقریر «برهان درجات کمال» برای وجود خدا که در بعضی از مواقع، برهان «هنولوژیک» نامیده می شود، چهارمین طریق از تقریرهای پنج گانه ی آکویناس است که در کتاب «خلاصه ی الهیّات» او آمده است: در عالم، اشیایی خوب تر، حقیقی تر و اصیل تر و اشیای دیگری در رتبه ی پایین تر وجود دارند، اما صفات تفضیلی، درجات متفاوت نزدیکی و تقرّب به صفات عالی را بیان می کنند؛ برای مثال: هر چه که به گرم ترین شی ء نزدیک شویم، سلسله ی اشیاء گرم تر وگرم تر می شوند؛ بنابراین، موجودی وجود دارد که حقیقی ترین، بهترین و شریف ترین موجودات و در نتیجه کامل ترین موجودات است، زیرا ارسطو می گوید: «حقیقی ترین اشیاء، کامل ترین آنها در وجود است».
در این نوع استدلال، تکیه بر اوصافی است که وجود آنها در شیء مستلزم محدودیت شیء نیست؛ مانند وحدت، زیبایی، علم، قدرت و خیر. هر یک از این اوصاف، درهمه ی اشیاء یا در اشیای بسیاری، به طور مشترک ولی متفاوت وجود ندارد؛ مثلا: بسیاری از اشیاء زیبا هستند، ولی همه، در یک حد زیبا نیستند؛ برخی زیباییِ بسیار کمی دارند؛ برخی به طور متوسط زیبا هستند؛ برخی بیشتر زیبا هستند و برخی نیز بسیار زیبا هستند. استدلال کنندگان معتقدند که چنین کمالاتی، ضرورتاً به صورت مطلق نیز باید وجود داشته باشد؛ یعنی مثلاً: باید زیبایی مطلق وجود داشته باشد. به تعبیری دیگر: شیئی وجود داشته باشد که دارای زیبایی مطلق است؛ چراکه درجات مختلف زیبایی، در حقیقت درجات متفاوت نزدیکی به زیبایی مطلق را بیان می کنند. پس باید شیئی که دارای زیبایی مطلق است وجود داشته باشد تا زیبایی های محدود با درجات متفاوت در مقایسه با زیباییِ مطلق مذکور معنا پیدا کنند. این زیبایی مطلق، علاوه بر این، ایجاد کننده ی هر یک از آن زیبایی های محدود هم هست.
این گروه، با چنین استدلالی مدعی اند که این شی ء علاوه بر این که زیبایی مطلق دارد، باید علم مطلق، قدرت مطلق و مطلق سایر کمالات مذکور را نیز همراه داشته باشد. پس این موجود، کامل مطلق است و هر کمالی را به طور مطلق واجد است.(عبدالرسول عبودیت، اثبات وجود خدا به روش اصول موضوعی ص53/جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 78- 79.)

این برهان اگر به برهان از دور و تسلسل برهان امکان و وجوب استفاده نکند یا منتهی به برهان فقر و غنی اسلامی نشود به خودی خود توان اثبات وجود خدا را ندارد چراکه از بحث مفهومی می خواهد عالم خارج را آن هم وجود کامل کمالات وجودی را ثابت کند که این اشکال خواهد داشت.
مگر این که این برهان در حیطه کمالات وجودی مطرح شود و از باب برهان فقر و غنی گزاره های آن را توضیح دهد که دیگر برهان درجات کمال نخواهد بود و برهان فقر و غنی است.
اما آنچه که در این برهان اشکال کرده بودند که"هنگامی که ما میگوییم نهایت کمال در واقع بینهایت است و نمیتوان برای آن حدی متصور شد و در واقع بینهایت است پس میتوان ابنطور استنباط کرد که چون نمیتوان نهایتی را متصور شد پس عملا وجود ندارد مثل عدد بینهایت در ریاضی که در واقع وجود ندارد ویک مفهوم قراردادی است" باید بگوییم که:
آنچه که شما مثال زدید در مفاهیم اعتباری است که فرض بی نهایت مساوی عدم وجود در واقع است و الا در بحث وجود، عدم تناهی و بی نهایت بودن در کمالات مساوق عدم وجود نیست بر عکس در بحث وجود عدم حد و لا حدیت مساوق وجود و شدت وجودی است.

در اثبات بی نهایت بودن وجود خدا می گوییم:
از آنجایی که واجب الوجود باید کمال مطلق باشد، یعنی واجد همه کمالات باشد، لازمه آن عدم محدودیت است زیرا اگر واجب الوجود محدود باشد لازمه اش ترکیب از وجود و عدم است و در جای خود ثابت شده که ترکیب نشان از نیازمندی و احتیاج است و لازمه احتیاج نیز امکان است؛ و حال آنکه چنین مطلبی در ذاتی که ما برای خدا ثابت کردیم (که او واجب الوجود است) راه ندارد و در واقع خلاف فرض است.
صرف الوجود، عبارت است از هستي اي كه تمام تر و كامل تر از او چيزي نيست، و از خصوصيات وجود صرف كه از آن به هستي محض نيز مي توان تعبير كرد، آن است كه ثاني و دوم براي او قابل فرض نيست، زيرا هر چه براي او به عنوان ثاني فرض شود، وقتي نگاه كنيد مي بينيد كه عين همان اول است، و اين خصوصيت به خاطر آن است كه اساساً صرف الشي (= شي خالص) تمايز پذير نيست و خلط و دوگانگي در آن راه ندارد(شيخ اشراق، مجموعه مصنفات، تهران، نشر پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، ‌1372 ش. ج 1، ص 35.)

پس لاحدیت و بی انتهایی برای یک موجود نشان دهنده خلوص آن از ماهیت و صرف الوجود بودن آن است.

سوال:آیا برهانی که امام خمینی دارند در اثبات خداوند با برهان درجات کمال توماس اکویناس تفاوتی ظاهرا ندارد؟

جواب:باید توجه کرد که تفاوت برهان ها به تفاوت حد وسط آنها است یعنی همین که حد وسط در برهانی یک تغییر جزئی هم کند آن برهان با برهان دیگری تفاوت اساسی خواهد داشت.
در برهانی که از امام خمینی ذکر کردید که معروف به برهان فطرت است حد وسط فطرت عشق به کمال است در حالی که در برهان درجات کمال حد وسط متفاوت بودن درجات صفات کمالیه است. و این دو خیلی با هم متفاوت است .
توضیح: امام خمینی در برهان فطرت از تضایف وجودی بهره جسته و می فرماید: تمامی انسان ها در درون خود عشق به کمال مطلق دارند(بدون استثنا) و همیشه در تلاش اند تا بدان برسند این عشق به کمال مطلق یک حالت وجودی است و چون حب از امور اضافی ای است(تضایف) که با تحقق یک طرف لاجرم طرف مقابل هم خواهد بود مانند پدر پسری بالا و پایین که اگر یکی را فرض کردیم دیگری هم خواهد بود بین دو حقیقت متضایف ضرورت بالقیاس وجود داردوجود هر کدام اعم از این که بالقوه باشد یالفعل وجود دیگری را در بر خواهد داشت.
بنا بر این از حکم عقل که ما طالب کمال هستیم حکم می شود که کمالی وجود دارد.
این از تقریر برهان امام(ره) که همان برهان فطرت است
اما در برهان درجات کمال حد وسط وجود درجات متفاوت در عالم در کمالات است که بنا بر تقریر آکویناس باید این کمالات به کمال نامحدودی منتهی شود.


موضوع قفل شده است